انفجار حزب جمهوری اسلامی(سرچشمه تهران)۷ تیر ۱۳۶۰ شهادت ۷۲ نفر از شخصیتها و مسئولان کشور ازجمله آیت الله بهشتی
ماجرای انفجار«حزب جمهوری اسلامی» و «نخست وزیری»عاملین انفجار وشهدای حادثه.
اسامی شهدای ۷۲ تن حزب جمهوری درادامه خواهیددید.
چگونه «منافقین» درهمه مراکزتصمیم گیری نظام نفوذداشتند؟
«محمدرضا صمدی کلاهی» عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی، با نام« علی معتمد »در شهر« آلمیره»کشور«هُلند» زندگی میکرد.
چگونگی فراری دادن عامل «کودتای نوژه» بنی عامری ،توسط کشمیری.... کیف محتوی «بمب» که کشمیری -همه کاره نخست وزیری-به بیت امام برد(درملاقات رجایی باامام)برد...دلال اسلحه که درکودتای نوژه بود...مصاحبه مهدی اصفهانیان(سعید شاهسوندی)..
سرهنگ محمدمهدی کتیبه ومحمدعلی رجایی(نخست وزیر)
۴نفری که به همه پرونده های نظام دسترسی داشتند(مسئولین کمیته اداره دوم انقلاب...مصاحبه با «محمد مهدی کتیبه »رییس اداره دوم ارتش.....مصاحبه «مهران کلبادی» از اعضای هسته مرکزی گروه نقاب(کودتای نوژه)...
دادستان عمومی هلند در جریان محاکمه افراد متهم به قتل محمدرضا صمدی کلاهی، عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی، که با نام« علی معتمد» در شهر آلمیره زندگی میکرده، گفته است که تاکنون شواهدی مبنی بر دست داشتن ایران در این قتل پیدا نشده است.
مرتضی صادقی، فعال سیاسی ساکن هلند، که این پرونده را از ابتدا دنبال و خبر قتل محمدرضا کلاهی را برای نخستین بار اعلام کرد، خردادماه پیشبینی کرده بود که کشف ارتباط عاملان این ترور با جمهوری اسلامی «مورد تمایل سیستم امنیتی هلند نیست» و از سویی دشوار است، چرا که آنان با واسطه برای انجام این قتل اجیر شدهاند.
آقای صادقی، در گفتوگو با رادیو فردا، میگوید که هنوز هم دولت هلند عزم جدی برای درگیری با جمهوری اسلامی در این باره ندارد.
از سوی دیگر به گفته او، جمهوری اسلامی به دلیل همکاریهای امنیتی با اروپا و آمریکا در منطقه، این حق را برای خود قائل شده که مخالفانش در خاک اروپا که به اقدامات مسلحانه دست میزنند را ترور کند.
بر اساس اطلاعات رسانههای هلند،« انور آ ۲۸ ساله و موروا م. ۳۵ ساله قاتلان محمدرضا کلاهی هستند». به گفته آقای صادقی، پلیس و نیروهای امنیتی هلند حدود پنج هزار بزهکار را تحت نظر گرفتند و تلفنهای آنها را شناسایی کردند تا در نهایت به این دو نفر رسیدند.
انور آ ۲۸ ساله یکی از ۶۰۰ خلافکار مشهور آمستردام است و برادرش نیز سردسته یک باند خلافکار است. بر اساس چهرهنمایی، گفته شده بود که خانواده یکی از اینها ممکن است اصالتاً از یکی از مستعمرههای هلند به نام آنتیک لس باشد اما هر دو تابعیت هلندی دارند.
دادستان هلند اخیراً اعلام کرده که این دو نفر از شخصی به نام نوفل اف. (Naoufal F)، که یک تبهکار حرفهای است و در زندان بوده دستور قتل را دریافت کرده بودند.
یکی از قاتلان علی معتمد یا «محمدرضا کلاهی» نیز گفته است مجری دستوری بوده که به او رسیده و اصلاً خبر ندارد که فرد کشته شده چه کسی است.
مطبوعات هلند با وکیل نوفل اف. نیز مصاحبه کردهاند و او گفته که «هیچ مدرکی برای اینکه این ترور مرتبط با جمهوری اسلامی باشد، وجود ندارد».
«مرتضی صادقی»(فعال سیاسی درکشورهلند) در این باره میگوید: «مرتبط بودن افراد اجیر شده برای این قتل با جمهوری اسلامی، برای سیستم قضایی هلند قابل اثبات نیست، چرا که در این سیستم همه چیز باید بر اساس ادله مشهود مشخص باشد، و به همین دلیل دستگاه قضایی اعلام کرده که مدرک کافی برای اثبات ارتباط قاتلان با جمهوری اسلامی ندارد».
سرویس اطلاعاتی هلند اوایل ماه میلادی جاری اعلام کرده بود، «قرائنی جدی در دست دارد» که نشاندهنده دست داشتن ایران در سوءقصد به محمدرضا کلاهی و احمد نیسی است.
اتحادیه اروپا نیز ۱۸ دیماه امسال به دلیل «طرحریزی ترور در خاک اروپا» با وضع تحریمهایی علیه بخشی از وزارت اطلاعات ایران موافقت کرد.
با این حال« مرتضی صادقی» میگوید، دولت هلند هنوز هم تمایل ندارد این موضوع به درگیری جدی با جمهوری اسلامی تبدیل شود، چرا که دستگاه امنیتی این کشور از سال ۲۰۱۶ به طور کامل در جریان موضوع بود اما قصد نداشت شواهد خود را اعلام کند.
او یکی از نشانههای این موضوع را اطلاعرسانی دیرهنگام درباره اخراج دو دیپلمات ایرانی از هلند و عدم اقدام متقابل از سوی جمهوری اسلامی ذکر میکند.
به گفته آقای صادقی، «واقعیت این است که این دو دیپلمات به وزارت کشور هلند خواسته شدند و با آنان صحبت شد و آنان از هلند رفتند. در مقابل نیز دولت ایران هیچ دیپلمات ایرانی را به تلافی اخراج نکرده است».
اما با توجه به تجربه پیگرد مقامات جمهوری اسلامی در دادگاه پرونده میکونوس و تبعات گسترده آن، چرا ترور مخالفان جمهوری اسلامی در اروپا بار دیگر آغاز شده است.
مرتضی صادقی معتقد است که جنس ترور احمد نیسی و محمدرضا کلاهی متفاوت از ترورهای دهه ۶۰ و ۷۰ شمسی است.
او میگوید که «در دوره باراک اوباما، جمهوری اسلامی به توافقی با اروپا و آمریکا برای مبارزه با گروههای تروریستی دست یافته بود» و ایران اطلاعاتی را درباره این گروهها از جمله در یمن، عراق، پاکستان و افغانستان در اختیار اروپا و آمریکا قرار میداد.
به گفته آقای «مرتضی صادقی»، اروپا این همکاری را محدود به مبارزه با گروههای تروریستی در منطقه میدانسته، اما جمهوری اسلامی این همکاری را دو طرفه میدانسته است.
با این توصیفات، شاید این تصور برای مقامات جمهوری اسلامی پیش آمده که اروپا چشم بر اقدامات آنان در ترور مخالفان خواهد بست.
«مرتضی صادقی» همچنین به نقل از «منابع موثق» میگوید، «نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به طور مرتب از این صحبت میکردند که چگونه آمریکا به خود اجازه میدهد، افرادی مانند بنلادن را در خاک کشوری دیگر از بین ببرد این حق برای ما هم وجود دارد».
شبیه این سخنان را«سردارسیدیحیی رحیم صفوی»، دستیار رهبر جمهوری اسلامی، و «سرلشکرمحمدحسین باقری»، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، ایران بیان کرده و گفتهاند، جمهوری اسلامی به مواضع گروههایی که آنان را «تروریست» میخواند در هر کشوری حمله خواهد کرد.
از سوی دیگر گزارشهایی منتشر شده که نهادهای امنیتی در سالهای اخیر معتقد بودهاند که مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور «پررو» شدهاند و باید بار دیگر مورد تهدید قرار گیرند.
ترور محمدرضا کلاهی، آغاز دور جدید ترور مخالفان حکومت در خارج از کشور است. رضا علامه زاده سالها پیش در فیلم «جنایت مقدس» فهرستی از حدود ۸۰ نفر که پس از انقلاب ۵۷ در خارج از کشور ترور شدند را منتشر کرد.
در رسانهها و درگیریهای سیاسی در ایران نام «مسعود کشمیری»، عامل انفجار دفتر نخستوزیری، پررنگتر از نام کلاهی مطرح بوده است.
مرتضی صادقی میگوید، مأمور سازمان امنیت هلند که پس از پیگیریهای او درباره پرونده محمدرضا کلاهی با او ملاقات کرده، گفته که کشمیری هم کشته شده است اما بعد حرف خود را پس گرفته و جزئیات بیشتری درباره این موضوع بیان نکرده است.
خبرگزاری دولتی ایرنا سال ۹۲ به نقل از «یک مقام آگاه»، اعلام کرده بود که محمدرضا کلاهی همراه با مسعود کشمیری «در آلمان رؤیت شدهاند». این گزارش میتوانست نشانهای از دستیابی سازمانهای امنیتی جمهوری اسلامی به اطلاعاتی درباره محل زندگی این دو باشد.
محمدرضاکلاهی صمدی
«کلاهی» پس از ورود به هلند نام خود را به «علی معتمد» تغییر داد، در یک «شرکت برق» کار میکرد و یک زندگی کاملاً عادی داشت. او با یک زن افغان ازدواج کرده بود و پسر او حدوداً ۲۰ ساله است..
به گفته مرتضی صادقی، کلاهی و خانوادهاش با بستگان خود که با نام فامیلی صمدی در آمریکا زندگی میکردند ارتباط داشت. خانواده محمدرضا کلاهی چند سال پیش از قتل او متوجه شده بودند که علی معتمد همان عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی است.
او همچنین میگوید که کلاهی سال ۹۲ یا ۹۳ با مادر خود در لندن دیدار کرده بود و «از همان زمان خودش نیز به نوعی احساس کرده بود که این اقدام خطرناکی بوده است».
آقای صادقی در این زمینه همچنین براساس شنیدههای خود میگوید، یک زن که مسئول سازمان مجاهدین خلق در هلند بوده و به کلاهی در بدو ورود به هلند کمک کرده، از اردوگاه اشرف ربوده و به ایران برده شده است.
به گفته او، اطلاعات دریافت شده از این زن، دیدار کلاهی با مادرش و ارتباط اینترنتی خانواده کلاهی با بستگان او، سه عاملی بوده که منجر به کشف مکان زندگی کلاهی شده بود./۳۰/بهمن/۱۳۹۷رادیوفردا
توضیحات مدیریت سایت پیراسته فر:مرتضی صادقی:علی معتمد ( محمد رضا کلاهی) اوایل دهه ۹۰ میلادی در هلند پناهندگی گرفت و همراه خانواده خود در شهر« آلمیره»،در نزدیکی« آمستردام» زندگی میکرد.
بعد از ظهر ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵(۲۹ آذر ۱۳۹۴) زمانی که از کار به خانه بازمیگشت، مقابل خانهاش توسط سرنشینان اتومبیلی که نقاب بر چهره داشتند به قتل رسید. یکی از همسایگانش که مشاهده کرده بود اتومبیلی با دو سرنشین پس از شلیلک به او بسرعت محل را ترک کرد، پلیس را در جریان گذاشت.
تاچندسال بعدازازدواج همسر وی انجام داده است وی این مسئله را تائید کرده است که تا چند سال پیش وی نمی دانسته که همسر وی محمد رضا کلاهی صمدی است.
کلاهی که بود؟
محمدرضا کلاهی صمدی، فرزند حسن، متولد ۱۳۳۸، دیپلمه ریاضی از «دبیرستان بامداد تهران» [دبیرستانی واقع در خیابان جمهوری، خیابان گلشن]، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت بود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سازمان مجاهدین خلق پیوست ولی به دستور مسئولان مافوق تشکیلات بعنوان پاسدار به کمیته ولیعصر تهران، واقع در خیابان پاستور پیوست.
طولی نگذشت که وی به داخل حزب جمهوری اسلامی رخنه کرد و چندی بعد بعنوان مسئول حفاظت سالن برگزیده شد.
سردارمحسن رضایی ،آیت الله سیدمحمودشاهرودی وآیت الله موحدی کرمانی
«آیتالله موحدی کرمانی» در همین زمینه نقل میکند: «کلاهی در شهید بهشتی نفوذ کرد و شهید بهشتی نیز به او اعتماد کرد. من به خاطر دارم که در جلسه شورای مرکزی حزب، کلاهی می گفت من باید تمام این ساختمان را به لحاظ امنیتی چک کنم تا یک وقت در پی این ساختمان مواد منفجره کار نگذاشته باشند. کلاهی عامل نفوذ و خیانت بود و با این ترفند پی ساختمان را کند و مواد منفجره را در آن کار گذاشت»
کلاهی به روایت یکی از دوستان هم حزبیاش
برخی نزدیکان و دوستان کلاهی در حزب جمهوری اسلامی از او بعنوان فردی فعال و پرتحرک در حزب یاد میکنند و دلیل اعتماد بزرگانی هم چون مرحوم شهید بهشتی به وی را نیز همین عامل میدانند.
«علیرضا نادعالی» یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی و دوست نزدیک محمدرضا کلاهی میگوید: «زمانی که من به دفتر اصلی حزب آمدم کلاهی در آنجا بود و نمی دانم چطور با حزب آشنا شده بود و چه کسی او را به آنجا آورده بود اما در ظاهر پسر فرز و زرنگی بود و خیلی جدی هم در کارها ظاهر می شد. اصلا به همین دلیل هم بود که شاید در حزب جاگیر شده بود و تقریبا اعتماد افراد را به خود جلب کرده بود. آن زمان هم در حزب انقدر جو صمیمیت و دوستی بود که کسی به کس دیگر بدگمانی و تردید نداشت. من هم با او صمیمی شده بودم و با هم رفیق بودیم»
نادعلی میافزاید: «من تقریبا حدود یکسال با کلاهی دوست و رفیق بودم. البته این آقای حسین فریدون برادر کوچکتر آقای روحانی هم آن زمان در حزب بودند و با کلاهی خیلی شوخی داشتند. من برخی حرکات مشکوک از کلاهی میدیدم اما توجهی نمیکردم. مثلا اگر قرار بود کتابچه ای برای حزب آماده شود سریع و ظرف ۱ روز اینکار را انجام میداد و این حیرت انگیز بود چون علی القاعده کسی نمی تواند این کار را در یک روز انجام دهد. کلاهی یک موتور داشت که با آن این طرف و آن طرف می رفت و وقتی بر میگشت کارها را انجام داده بود. خوب این نشان می داد که برخی ها در بیرون به او کمک هم می کردند»
دفترمرکزی حزب جمهوری اسلامی(سرچشمه تهران)
نمازجماعت آیت الله بهشتی درحزب جمهوری اسلامی
این عضو سابق حزب جمهوری اسلامی میگوید: «در ان ایام خاطرم هست که با همین کلاهی عصرها هندوانه ای میگرفتیم و در گوشه حیاط حزب تختی گذاشته بودیم و مینشستیم و هندوانه را که در حوض انداخته بودیم قاچ میکردیم و میخوردیم و همانجا هم کلی شوخی با یکدیگر می کردیم. اما نکته ای که در اینجا هست این است که کلاهی آن زمان با ما به هیچ عنوان عکس یادگاری نمی انداخت، واقعا هم عجیب بود برایمان تا اینکه بعد از انفجار دلیلش را فهمیدیم!»
نادعلی همچنین با اشاره به کشف خانه کلاهی پس از حادثه هفتم تیر و وضعیت خانوادگیاش میافزاید: «من هیچگاه به خانه کلاهی نرفته بودم و خانه اش را ندیده بودم و آدرسش را هم بلد نبودم چون ظاهرا نمی خواست ما خانه اش را یاد بگیریم، اما ظاهرا بعد از چاپ عکسش در روزنامه ها، مردم به سپاه اطلاع میدهند و سپاه هم خانهاش را کشف میکند و ظاهرا در خانه اش عکس شاه و اینها را پیدا می کنند. چون ظاهرا خواهرش عضو چریکهای فدایی خلق بوده است و برادرش هم عضو همین گروهک ها بوده و بعد از اینکه برادرش به ایران باز می گردد شناسایی و اعدام می شود. پدرشان هم ظاهرا قبل از انقلاب عضو ارتش بوده است. کلا خانواده ضد انقلابی بودهاند »
کلاهی صمدی پس از هفتم تیر به کجا رفت؟
کلاهی پس از بمبگذاری، بصورت مخفیانه و بطور مستمر توسط سازمان منافقین محل اختفایش تغییر میکرد. وی یکی دو ماه بعد به کردستان منتقل و پس از مدتی به عراق منتقل شد.
«آیتالله ری شهری» وزیر اطلاعات وقت، در کتاب خاطرات خود مینویسد: «نامبرده [کلاهی] در عراق در بخش عارفی(روابط با عراق) با نام مستعار "کریم" فعالیت میکرده و با یکی از منافقین به نام خورشید فرجی زنوز، اهل تهران، از دواج میکند. همسرش قبلا مسئول نهادی بوده که تنزل رده داشته، مدتی فرمانده گردان ارکان(پشتیبانی) و مدتی مسئول تاسیسات بوده است. وی آموزش خلبانی را گذرانده بود و آخرین سمتش هم فرماندهی یگان پدافند، در به اصطلاح ارتش آزادیبخش بود. گفته میشود کلاهی در سال ۱۳۷۰ نسبت به سازمان منافقین مساله دار شده و در سال ۱۳۷۲ از سازمان جدا و در سال ۱۳۷۳ از عراق به آلمان رفته بود »
یکی از کادرهای جدا شده از سازمان منافقین به نام «سعید شاهسوندی» درخصوص فرار کلاهی به کردستان عراق و فعالیت او در بخش فرستندههای رادیو مجاهد نقل میکند: «درست در فردای هفتم تیر سال ۱۳۶۰، طبق برنامهریزی قبلی، من و سه نفر دیگر به عنوان گروه موسس رادیو مجاهد، بنا به دعوت عبدالرحمن قاسملو [رهبر حزب دموکرات کردستان ایران] عازم محل دفتر سیاسی حزب دموکرات کردستان در ارتفاعات زمزیران شدیم. یکی دو ماه بعد فردی به جمع ما پیوست. او قدی نسبتا کوتاه داشت با ظاهری نجیب و آرام و روحیهای تشکیلاتی و اجرایی. هویت او برای همه ما مشخص نبود. او با نام«کریم» در بخش فنی رادیو مجاهد(فرستندهها) سازماندهی شد. او که بعد ها «کریم رادیو» نام گرفت کسی جز« محمدرضا کلاهی» عامل انفجار ۷ تیر نبود.
آخرین شنیدههای من در مورد او این است که در روند تحولات ایدئولوژیک درون سازمان مجاهدین، مسالهدار شده و حتی شنیدم که در حاشیه است ولی به دلیل نقشی که در ماجرای هفتم تیر دارد دیگر امکان زندگی علنی نداشته و بصورت ناشناس زندگی میکند »
سرنوشت کلاهی؟
اواخر سال ۹۲ بود که یک منبع آگاه در گفتگویی با خبرگزاری جمهوری اسلامی اعلام کرد: «مسعود کشمیری عامل انفجار نخستوزیری و محمدرضا کلاهی صمدی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در آلمان رویت شدهاند. نامبردگان که از اعضا و هواداران فعال گروهک تروریستی منافقین و خط نفوذ فرقه رجوی در نهادهای حیاتی، حساس و مهم جمهوری اسلامی بودند، هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهر هامبورگ آلمان مشاهده شده اند»
از سوی دیگر اواخر سال گذشته نیز، یکی از فعالین سیاسی چپ به نام مرتضی صادقی در گفتگویی با صدای آمریکا با بیان جزئیاتی از قتل یک مرد ۵۶ ساله ایرانی در هلند میگوید: «این فرد در ابتدا به «مرد ناشناخته» معروف شد و بعدتر او را «علی معتمد» معرفی کردند، اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد علی معتمد نام دوم محمدرضا صمدی کلاهی است». صادقی شاهد مدعای خود را حضور برخی اعضای سابق سازمان منافقین در مراسم خاکسپاری این فرد عنوان کرده است. یکی دیگر از مهمترین دلایل مورد استناد صادقی، وجود خال در کف پای فرد کشته شده است که پیش از این هم به عنوان یکی از مشخصههای کلاهی معرفی شده بود.
اما برخی منابع دیگر میگویند، کلاهی در هلند تاجر مواد مخدر و اسلحه بود و از همین راه امرار معاش میکرد و در سال های اخیر نیز با وارد کردن حجم بالایی از مواد مخدر، تبدیل به یکی از کارتلهای بزرگ مواد در هلند تبدیل شده بود. ظاهرا کلاهی با برخی شرکای خود دچار اختلافات شدید شده بود و بارها توسط آنها تهدید به مرگ میشد و نهایتا طی حادثهای توسط چند نفر در حین رانندگی در خیابان کشته شده و خودروی وی نیز به آتش کشیده میشود/۹ تیر ۱۳۹۶خبرگزاری مهر
در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵، خبری در رسانهها منتشر شد که برای مردم یادآور حادثه تلخ تروریستی است که در ۳۵ سال پیش در مرکز تهران رخ داد.
متن خبر این گونه بود: به دنبال همکاریهای پلیس اینترپل و پیگیریهای پلیس ایران، یکی از عناصر گروهک تروریستی منافقین که در انفجار حزب جمهوری دست داشت در کشور آلبانی شناسایی و دستگیر شد.
روز ۷ تیر ۱۳۶۰ بر اثر انفجار یک بمب نیرومند در مقر حزب جمهوری اسلامی در تهران، آیتالله بهشتی و ۷۲ تن از یاران امام خمینی به شهادت رسیدند؛ آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی، رییس وقت دیوان عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهرههای برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب به شهادت رسیدند.
این حادثه شش روز پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری صورت گرفت. روز سهشنبه ۳۰ /۳ /۱۳۶۰ طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس شورای اسلامی بررسی و با ۱۷۷ رای موافق، ۱۲ رای ممتنع و یک رای مخالف تصویب شد و روز اول تیرماه، حضرت امام خمینی حکم عزل بنیصدر را از مقام ریاست جمهوری صادر کردند.
سازمان مجاهدین خلق پس از این وقایع، در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، اعلام کرد که فعالیتهای این سازمان وارد فاز نظامی شده است، موج این فعالیتها به قدری گسترده بود که از مردم عادی در کوچه و خیابان تا مسوولین شاخص نظام را در بر گرفت. سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری، عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر که در آن آیتالله خامنهای، امام جمعه وقت تهران مورد سوءقصد قرار گرفت، به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که «روز هفتم تیر» کار یکسره خواهد شد.
روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید.»
اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل میشدند غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمیشدند. یکی از شاهدان عینی انفجار که شدیداً میگریست گفت: آقایان دکتر باهنر، نبوی، محمد هاشمی، میرسلیم و طاهری نماینده کازرون در مجلس شورای اسلامی چند لحظه قبل از انفجار بمب سالن را ترک کردند. در این لحظه بسیاری از مردم در جستجوی آیتالله بهشتی بودند و یکی از پاسداران گفت که آخرین بار ایشان و حجتالاسلام محمد منتظری را در مقابل سالن دیده است، لیکن نیم ساعت بعد گفته شد که شیخ محمد منتظری به شهادت رسیدهاند.»
روزنامه اطلاعات هم نوشت: «گزارش خبرنگاران از محل انفجار به نقل از شاهدان عینی حاکی است که احتمالا دو بمب بسیار قوی منفجر شده که صدای انفجار آن تا شعاع حداقل یک کیلومتر به وضوح شنیده شده است. این انفجار به هنگامی روی داده است که جلسه هفتگی حزب با حضور اعضای حزب، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و احتمالا چند تن از وزیران در این محل تشکیل شده بود.
گزارش خبرنگاران در ساعت ۲۳ دیشب از مقابل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران حاکی بوده است که در زمان مخابره خبر ۲۰ مجروح به وسیله آمبولانس به بیمارستانهای مختلف تهران از جمله بیمارستان طرفه و سینا انتقال یافتند و از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا آن ساعت ۸ شهید که پیکر آنها به کلی متلاشی شده را به این بیمارستان آوردهاند. یکی از این شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس بود اما هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. خبرنگاران در گزارش خود اضافه کردهاند که در فاصله ساعتهای ۲۳ تا ۲۴ دیشب ۲۴ جسد را از زیر آوار خارج کردهاند.»
بعد از این واقعه، ابتدا از سرنوشت دکتر بهشتی اطلاعی در دست نبود و برخی امیدوار بودند نام وی در میان شهدا نباشد اما حوالی صبح ۸ تیر خبر رسید که وی نیز در میان شهداست. در پی واقعه انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی، از اولین ساعات صبح فردای آن روز عده زیادی از مردم در مقابل ساختمان انتقال خون در خیابان ویلای تهران اجتماع کردند تا با اهدای خون به مجروحین این حادثه یاری برسانند.
حدود ساعت دو و نیم بامداد هشتم تیر بود که مشخص شد بمبها در سطل زباله نزدیک سن سالن اصلی حزب کار گذاشته شده بود.
عامل واقعه هفتم تیر چه کسی بود؟
یک هفته بعد از انفجار، هویت عامل آن شناسایی شد و طی اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اعلام مشخصات وی از مردم برای دستگیری او درخواست کمک شد:
” … در تحقیقات مشخص شد که این عمل وحشیانه توسط سازمان آمریکایی مجاهدین خلق تدارک دیده شده و یکی از افراد مؤثر در این جنایت فردی است به اسم «محمدرضا کلاهی صمدی» که مشخصات نامبرده بدین شرح اعلام می گردد: محمدرضا کلاهی فرزند حسن متولد ۱۳۳۸ دارنده شماره شناسنامه ۱۲۵۱، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران و دارای دیپلم ریاضی از دبیرستان بامداد واقع در خیابان جمهوری اسلامی، خیابان گلشن، که نامبرده در حین وقوع حادثه متواری شده است.”
محمدرضا کلاهی صمدی
سخنگوی سپاه نیز در مصاحبه ای با ارائه توضیحات بیشتر در مورد نتایج تحقیقات گفت: ” … بمب گذاری از ناحیه سازمان مجاهدین خلق، این گروه وابسته و مزدور آمریکایی صورت گرفته است. شکل و نحوه کار هم به این طریق بوده که به وسیله یک عامل نفوذی به نام محمدرضا کلاهی که در میان کارکنان حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود … این بمب گذاری صورت می گیرد … این بمب گذاری خیلی ساده و به نوعی بوده که هر کسی می توانسته این کار را انجام بدهد. به جهت این که فرصت کافی داشته و یکی از بمب ها را در زیر تریبون قرار داده، بمب دیگر در کنار ستونی از سالن کار گذاشته …. ”
حجت الاسلام محمدی ری شهری، اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در خاطرات خود آخرین و کاملترین اطلاعات منتشره درباره کلاهی را ارائه داده است: ” محمد رضا کلاهی صمدی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به سازمان منافقین پیوست. ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط دهی سازمان از انجمن اظهار بریدگی نموده، ضمن این که در همان مقطع با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشته است به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر تهران واقع در خیابان پاستور شروع به فعالیت و به تدریج با هدایت منافقین وارد حزب جمهوری اسلامی می شود.
کلاهی در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار می گیرد که از کلیه جریانات مهم حزبی و مملکتی (دولت، مجلس، نهادها و …) مطلع بوده و همچنین مسئول دعوتها برای کنفرانسها، میزگردها و یا جلسات بوده، ضمن این که حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است. او مستقیماً زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشن روانی با نام مستعار مقدم قرار داشته است.
کلاهی از تاریخ ۱/۹/۱۳۵۹ در منزل شخصی فردی به نام «سید عباس مؤدب صفت» به عنوان مستأجر و به صورت انفرادی زندگی میکرده و بعضاً افرادی را نیز با خود به منزل می آورده است. وی ساعت ۷ صبح از خانه خارج و حدود ۸ شب به خانه برمی گشت و در رفت و آمد بسیار محتاط و مرتباً خودش را چک میکرد و حتی برای رفتن به دستشویی در اتاق خودش را قفل می نموده است. وی چند روز قبل از انفجار حزب، کیف سامسونت خود را عوض کرده و یک کیف بزرگ را با خودش حمل می نموده و چون رفت و آمد وی در طول روز به حزب زیاد بوده، کمتر مورد بازرسی قرار می گرفت. پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی، او متواری و در خانههای تیمی منافقین مخفی و نهایتاً از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق منتقل شد. در مقطعی که وی در ایران مخفی بود گزارش های متعددی مبنی بر محل اختفای وی در مناطقی از جمله: جاده چالوس، روستای سیاه پیشه، قلعه میر فتاح در اطراف همدان، واصل که با مراجعه تیم های عملیاتی نتیجه ای حاصل نشد.
«مهدی اصفهانیان» مشهور به نام سازمانی(سعید شاهسوندی) در مصاحبه ای در خصوص تحولات بعد از خرداد ۱۳۶۰ به بیان ناگفتههایی درباره انفجار دفتر حزب جمهوری و شهادت دبیر کل و جمعی از اعضای اصلی آن پرداخته است. او میگوید:
مهدی اصفهانیان” مشهور به سعید شاهسوندی
کلاهی اطلاعات درون حزب جمهوری از جمله زمان برگزاری جلسات نوبتی شورای مرکزی و دیگر برنامه های دبیرخانه حزب را به سازمان اطلاع میداد. یکی از این جلسات در شامگاه روز یکشنبه ۷ تیر بود؛ موضوع اولیه بحث چگونگی مبارزه و مهار تورم و گرانی بود اما بعد از برکناری بنی صدر، موضوع نشست عوض شده و قرار می شود که به شرایط بعد از برکناری بنی صدر بپردازند.
آقای بهشتی هم طبعا به عنوان نفر اول و اصلی حزب جمهوری اسلامی، سخنران اصلی بوده است.
بعدها گفته شد که موسی خیابانی شخصا برای اطمینان از درست عمل کردن چاشنی ها، تعداد زیادی از آنها را در وان حمام کنترل کرده بود؛ بنا به گفته رجوی، نام رمز عملیات “الله اکبر” و زمان آن رأس ساعت ۹ شب بوده است.
انفجار مسجد ابوذر، کار گروه فرقان بود که با سازمان هماهنگی نداشت؛ سازمان نگران بود تا مبادا به خاطر ماجرای ۶ تیر، نشست حزب جمهوری اسلامی که بیشتر سران قرار بود آنجا جمع شوند، برگزار نشود ولی این جلسه که تدارکات آن از قبل دیده شده بود، برگزار می شود.
پیکر شهدای انفجار دفتر حزب جمهوری
البته در روابط درون سازمانی ادعاهایی مطرح شد که با واقعیت نمی خواند؛ از جمله گفته شد که مسعود رجوی اعلام آمادگی کرده که اگر طرح با مشکل رو به رو شد، خود او طی عملیاتی انتحاری بمب را به خود بسته و در آن جلسه منفجر کند؛ بعد هم گفته شد که علی زرکش و موسی خیابانی مانع این کار او شدند! من همین جا اعلام می کنم اینگونه ادعاها به گروه خونی رجوی نمی خورد؛ گر چه اینگونه صحبت ها از قول او نقل می شد و در خارج از کشور هم مطرح شده بود.
به خاطر دارم شب عملیات، من، علی زرکش [نفر شماره دو گروهک نفاق که در جریان تجاوز منافقین به کشورمان و اشغال اسلام آباد غرب در سال ۶۷ توسط نیروهای رجوی مشمول تصفیه سازمانی شد]، علیرضا معدنچی، احمد شادبختی و همسرش، محمدعلی جابرزاده انصاری، همسر من [منصوره بیات] و چند نفر دیگر در خانه ای مخفی در اول اتوبان عباس آباد در طبقه چهارم یا پنجم حضور داشتیم. زرکش خبر طراحی چنین عملیاتی را به تعدادی از ما داد و ما از طریق دستگاه شنود بی سیم پاسداران و کمیته ها به گوش بودیم. شاخص پیروزی عملیات، کشته شدن [شهادت] آیت الله بهشتی بود که اگر صرفا ایشان کشته می شد، عملیات پیروز بود.
ساعت ۹ شب انفجار صورت می گیرد و لحظاتی قبل از آن، آقایان رفسنجانی، بهزاد نبوی و عسگراولادی به دلیل کارهایی که داشتند، از جلسه خارج می شوند. کلاهی تا دقایق آخر آنجا بوده است و بعد آنجا را ترک می کند. بدین ترتیب انفجار هفت تیر با مواد منفجره ای که از پادگان ها مصادره شده بود، صورت می گیرد. شنود کمیته ها و سپاه، نشان دهنده این بود که آنها نیز به دنبال این بودند که ببینند آقای بهشتی جزء کشته شدگان [شهدا] است یا نه، که بعد معلوم شد… هدف اصلی انفجار [حزب جمهوری] آقای بهشتی بود و بمب نیز در زیر تریبون سخنرانی ایشان کار گذاشته شده بود. شدت انفجار و کهنه بودن ساختمان باعث فرو ریختن سقف و ریزش آوار می شود؛ بیشترین تلفات نیز ناشی از ریزش آوار بود.
علی زرکش
درست در فردای هفتم تیر، طبق برنامه از قبل آماده شده و در پی موافقت با عبدالرحمن قاسملو – دبیر کل وقت حزب [منحله] دموکرات کردستان – من و سه نفر دیگر به عنوان گروه موسس رادیو مجاهد، همراه پیک اعزامی حزب، عازم مهاباد و کردستان شدیم. یکی دو ماه بعد، سازمان فردی را برای حفاظت به کردستان آورد که البته هویت او برای همه روشن نیست اما آن شخص کسی نیست جز محمدرضا کلاهی.
او مدت ها در کردستان در بخش رادیو بود؛ کارآیی ویژه ای نداشت اما برای حفاظت به منطقه منتقل شد و تهیه بولتن خبری رادیوهای مختلف از جمله کارهای او بود.
در ایامی که کلاهی مخفی شده بود برای ردیابی وی، دوستان، نزدیکان و خانواده وی از جمله برادرش محسن که همافر نهاجا بوده چندین مرحله مورد بازجویی قرار گرفتند، اما نتیجه مثبتی نداشت. نامبرده در عراق در بخش عارفی (روابط با عراق) با نام مستعار کریم فعالیت می کرده و با یکی از منافقین به نام خورشید فرجی زنوز اهل تهران ازدواج می نماید. همسرش قبلاً مسئول نهاد بوده که تنزل رده داشته، مدتی فرمانده گردان ارکان (پشتیبانی) و مدتی مسئول تأسیسات بوده است. وی آموزش خلبانی را گذارنده، آخرین مسئولیتش به عنوان فرمانده یگان پدافند و به اصطلاح ارتش آزادیبخش سازماندهی شده است.
گفته می شود کلاهی در ۱۳۷۰ در فهرست اعضای «مسئلهدار» سازمان قرار گرفت، در ۱۳۷۲ از سازمان جدا شد و در ۱۳۷۳ از عراق رهسپار آلمان گردید./۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵مشرق
میخواستم جماران را به هوا بفرستم
کشمیری دراعتراض به تفتیش: یعنی تو میخواهی رئیس حراست را بگردی؟!
خاطره محافظ حلقه اول بیت امام+خاطره دادستان وشاهدزنده ازمدیریت بمب گذاری کشمیری ..درادامه
رضاصادقی:یادم هست زمانی که آقای رجایی رئیسجمهور بود ایشان آمدند پیش امام،کشمیری (حراست نخست وزیری) وچندنفردیگر هم همراهش بود،
یک ساک دست کشمیری بود، من همه را گشتم اماوقتی خواستم کشمیری راتفتسش کنم،اجازه نداد و با تشر گفت: یعنی تو میخواهی رئیس حراست را بگردی؟! من هم گفتم: بله. آنجا رهبر اسلام نشسته است. ایشان هم قهر کرد و رفت.
امام خمینی،محمدعلی رجایی،حاج احمدآقاخمینی وبهزادنبودی
بعد آقای رجایی آمد پایین و با تعجب پرسید«کشمیری نیامد؟!
نگو او توی ساکش بمب داشت. ما که نمیدانستیم بمب بود. چند روزی که گذشت، دفترنخست وزیری منفجر شد. همه شهید شدند و سوختند. آقای رجایی را از دندانش شناختند. من تماس گرفتم و گفتم یک ردیاب بزنید ببینید که ماشین کشمیری کجاست؟ گفتند در اطراف مجلس نیست و در فرودگاه پیدا شده است.
حاج احمدآقا: صادقی !تو مزدوری؟
۹ماه از این قضیه گذشت که یک روز حاج احمدآقا یک مجلهای دستش بود. نزدیکم آمد و گفت:«صادقی تو مزدوری؟» خندیدم و گفتم: چرا!؟
روزنامه آمریکایی را به من نشان داد که در آن کشمیری مصاحبه کرده بود و گفته بود یک بار میخواستم جماران را به هوا بفرستم، اما این پاسداران مزدور نگذاشتند!
رحمان حوتی، محمد یزدی و رضا صادقی سه تن از محافظین
پاسداران «بیت امام خمینی» چه کسانی بودند؟
حسن کیانی، حسن کریمی، سید کاظم حسینیان، اسماعیل بابایی، حسن فخری، حاج حیدر فخری، حاج رضا تکلدان، شهید مرتضی محمدی، نصرالله شکرگزار، محمدرضا دین، جعفر عباسی، رضا صادقی، محمد هاشمی ـ سر تیم حاج احمدآقا- کمال آقابزرگی، محمدرضا زلفی، جعفرزاده، ترکاشوند، علی اصغر صافی، خوشلهجه، حسن نظری، شیدایی، شیداییان، یعقوب پارسا، حسن زارعان، و سایر برادران محترم پاسدار تهرانی پایگاه شهید مصطفی خمینی و برادران پاسدار شهرستانی پایگاه شهید مظلوم بهشتی و برادران ارتشی مستقر در یگان پدافند و… که متاسفانه بردن نام تک تک کسانی که در این سالها در جماران در خدمت امام انجام وظیفه میکردند، به دلیل گذشت زمان و فراموشی امکانپذیر نیست لذا در همینجااز دوستان عزیزی که نام آنها را فراموش کردهام، عذرخواهی میکنم.
از این برادران که نام بردم و از فرماندهان دسته گروهی که ذکر نمودم بعضیهااز اول تا زمان رحلت امام در جماران حضور داشتند و عدهای هم از شش ماه تا دو یا سه سال بیشتر درخدمتشان بودیم.
برادران محافظ تهرانی و شهرستانی هریک به اندازه مسئولیتی که به آنان داده شده بود، در بیت امام زحمت میکشیدند و در این آزمایش بسیار سخت که سپاه حتی امکانات اولیه را برای حفاظت از امام در اختیار نداشت و تغذیه نیروها نامناسب بود به رغم همه محدودیتها و سختیهاانجام وظیفه کردند. خصوصا فرمانده سپاه آقای محسن رضایی وجناب آقای محسن رفیقدوست و آقای علیرضاافشار و فرماندهی و مسئولان پشتیبانی سپاه منطقه تهران، مرحوم حاج داود کریمی، آقای حسین دهقان و آقای سید مهدی مبلغ که در این راستا بسیار به ما کمک میکردند که امیدوارم خداوند از همه مااین خدمت ناچیز را بپذیرد.منبع:خاطرات غلامعلی رجایی-موسسه نشروتنظیم آثارامام خمینی
هواپیمای شاهین«سرهنگ بهزاد معزی»خلبان شاه وکسی که «بنی صدر»رازایران فراری داد.
ساعت ۱۰ صبح چهارشنه، هفتم مرداد ۱۳۶۰،خبرگزاری فرانسه نوشت: «یک هواپیمای ایرانی که حامل ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور سابق ایران، بود در پایگاه نظامی« اورلی»در حومه «پاریس »به زمین نشست.» بنیصدر از فرانسه «تقاضای پناهندگی سیاسی» کرده و دولت فرانسه این درخواست را پذیرفته است به شرط اینکه در خاک آن کشور دست به هیچگونه فعالیت سیاسی نزند.
بنیصدر در اولین انتخابات ریاستجمهوری که در (۵ بهمن ۱۳۵۸) و به فاصله کمتر از یک سال پس از پیروزی انقلاب(۲۲بهمن ۱۳۵۸) برگزار شد، توانست با حدود ۱۱ میلیون رأی به عنوان« اولین رئیسجمهوری اسلامی ایران» انتخاب شود.
برای اطلاعات بیشتر به این لینک مراجعه کنید:
مدیریت سایت-پیراسته فر:اصلاحات نگارشی دراین مصاحبه انجام گرفته-برای مفهوم بودن روان مطلب.عکس کنارهاشمی رفسنجانی، وتک عکس،دکترغلامعلی رجایی است.
بمبگذار دفتر نخستوزیری که بود و چه شد؟
چند هفته پس از انفجار نخستوزیری در شامگاه ۲۲ شهریور ۱۳۶۰ آیتالله املشی، دادستان کل کشور در تلویزیون حاضر شد و مسعود کشمیری را به عنوان عامل انفجار نخستوزیری معرفی کرد. آیتالله ربانی املشی گفت: «عامل انفجار نخستوزیری همان شخصی بود که نام او در بین شهدا برده شد و روز اول در کنار شهیدان عزیز، رییسجمهوری و نخستوزیر محبوب ما به عنوان شهید سوم قلمداد و جنازهای به نام او به وسیله مردم تشییع شد. مسعود کشمیری که در نخستوزیری جا باز کرده بود، تقریبا از همه چیز اطلاع داشت و دبیر شورای امنیت بود… .»
به گزارش ایسنا، هشتم شهریور ۱۳۶۰ انفجاری در دفتر نخستوزیری محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، رئیسجمهور و نخستوزیر وقت را به شهادت رساند. دوماهنامه رمز عبور در پروندهای به بررسی این رخداد پرداخته و نقش مسعود کشمیری را در انفجار دفتر نخستوزیری بررسی کرده است.
بخشهایی از این گزارش که برگرفته از فصل سوم کتاب «پرونده سکوت» بوده و از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است، به نقل از این مجله در زیر میآید:
هویت مسعود کشمیری
«مسعود کشمیری» متولد ۱۳۲۹ در کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود. وی از تاریخ ۲۳ / ۵ / ۵۱ تا اواخر سال ۵۳ با قراردادهای ۶ ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بود.
پدر کشمیری در شرکت نفت شاغل بود و خانوادهاش چندان تقیدی به احکام شرع نداشتند.
او پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در شرکت سایبرنتیک و شرکت انگلیسی رایدر هند با مسئولیت فردی معروف به «مستر نیشام» کار میکرد. با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجیها به کشورهایشان شرکت مذکور منحل شد و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود فرار کرد. شرکت سایبرنتیک متعلق به« اسماعیل داوودی شمسی» بود. وی معرف کشمیری، «قدسی خرازیان» و» راضیه آیتاللهزاده شیرازی» از اعضای شاخص سازمان مجاهدین خلق بود. از دیگر معرفین او علیاکبر تهرانی از متهمان اصلی در پرونده انفجار دفتر نخستوزیری در روز هشتم شهریور بود. اسماعیل داوودی شمسی از مبارزان قبل از انقلاب بود و مسعود کشمیری مدتی در شرکت سایبرنتیک که متعلق به او بود، فعالیت داشت. او میگوید:
«کشمیری … به مجاهدین فحش و ناسزا میداد.
همه جا هم نوشتهاند که من معرف کشمیری بودهام، لکن من از ورود او به نخستوزیری اصلا خبر نداشتم. یک روز قبل از ۸ شهریور به نخستوزیری رفتم و دیدم در صف جماعت، کشمیری جلو ایستاده و شهید رجایی و بهزاد نبوی به او اقتدا کردهاند! در روز ۸ شهریور هم چندین بار به من زنگ زد تا به عنوان معاون وزیر کشور در جلسه حضور پیدا کنم ولی چون تازه و در ۵ شهریور این مسئولیت را پذیرفته بودم، کمی دیر راه افتادم و در راه بودم که خبر انفجار دفتر را شنیدم.»
کشمیری قبل از انقلاب توسط پسردایی خود، ابوالفضل دلنواز که برادر همسرش هم بود، جذب سازمان مجاهدین خلق شد. ابتدا در بحثهای خانوادگی از آنها حمایت میکرد لکن به مرور زمان چهرهای حزباللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت و پیچیدهتر عمل کرد؛ به گونهای که از خواهرش که بیحجاب بود، خواست رفت و آمدش را به خانه او کم کند، چون دوستان مومنی داشت که به خانه او رفتوآمد میکردند. همچنین یک بار که تلویزیون آقای خلخالی را در حال محاکمه قاچاقچیان و معتادان نشان میداد، در واکنش به دلسوزی خواهرش به او تشر زد و گفت آقای خلخالی کار انسانیای میکند.
کشمیری قبل از انقلاب در سخنرانیهای دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت میکرد و پس از فوت او تا ۴۰ روز پیراهن مشکی پوشید. البته او پیش از آن که جذب فعالیتهای مذهبی شود، در دانشگاه در کلاس رقص ثبتنام کرده بود!
زمان دانشجویی کشمیری دردانشگاه
کشمیری در دوران تحصیل در دانشگاه،به همراه علیاکبر تهرانی و تحت مسئولیت محموطریقالاسلامی در سازمان مجاهدین خلق حضور داشت.
نامستعار«سازمانی »کشمیری
پس از انقلاب همچنان با اسامی مستعاری چون «حنیف» و «مجیب» عضو سازمان بود.
منزل او در مهرشهر کرج از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بود و افراد سطح بالایی از سازمان در این منزل تشکیل جلسه میدادند.
«همسر»مسعودکشمیری
همسر او مینو (سرور) دلنواز نیز از اعضای فعال مجاهدین بود و برای ریاستجمهوری مسعود رجوی تبلیغ میکرد، در راهپیماییهای مجاهدین خلق شرکت داشت و پس از انفجار نخستوزیری به همراه کشمیری فراری شد.
«علیاکبر تهرانی »معرف کشمیری
مسعود کشمیری در ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با معرفی علیاکبر تهرانی به عضویت کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستی محمدکاظم پیرو رضوی درآمد. علیاکبر تهرانی خود با معرفی حسن منتظرقائم از اعضای گروه فلاح به کمیته اداره دوم رفته بود، علیاکبر تهرانی به عضویت کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستی محمدکاظم پیرو رضوی درآمد. علیاکبر تهرانی خود با معرفی حسن منتظر قائم از اعضای گروه فلاح به کمیته اداره دوم رفته بود، علیاکبر تهرانی از بستگان نسبی حسن منتظر قائم بود.
مسئولین کمیته اداره دوم انقلاب
کشمیری در ککمیته اداره دوم به سرعت رشد کرد. این کمیته ۴ نفر را به دفتر امور انقلاب نخست وزیری معرفی کرد که عبارت بودند از :
مسعود کشمیری، حبیبالله داداشی، سعید حجاریان و علی اژهئیان.
این ۴نفربه همه پرونده های نظام دسترسی داشتند
پس از مدتی این چهار نفر در احکامی به امضای ابراهیم حکیمی، رییسدفتر نخستوزیری در تاریخ ۹ / ۴ / ۵۸ اجازه یافتند به یکی از نیروهای مسلح بروند و به اسناد تا رده به کلی سری دسترسی داشته باشند.
«کشمیری » مسئول پرونده های نظامیان در نیروی هوایی شد!
بر همین اساس کشمیری به نیروی هوایی رفت. این نخستین دسترسی رسمی کشمیری به اسناد سری بود لیکن در برهه پنج ماهه ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هیچ نشانهای از فعالیتهای مسعود کشمیری نیست.
سه نفر دیگر سوابق نسبتا واضحی پیش از پیروزی انقلاب داشتند و عمدتا به گروههایی که بعدا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند، وابسته بودند.
با چند معرفینامه عملا مسعود کشمیری بر اسناد و مدارک ضد اطلاعات نیروی هوایی ارتش، حتی بیش از فرماندهی این نیرو تسلط یافت.
«محمد مهدی کتیبه »رییس اداره دوم ارتش که در اوایل تیرماه ۱۳۵۹ به این سمت منصوب شد، درباره فعالیتهای مسعود کشمیری در نیروی هوایی میگوید:
«اواخر سال ۵۷ از طرف نخستوزیری عدهای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقهبندی شده در ارتش مامور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دستخط رسمی«حکیمی» رییسدفتر نخستوزیر وقت ( مهندس بازرگان) به ارتش معرفی شد تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را به عهده بگیرد.
بدین ترتیب کشمیری به تمامی اسناد سری و طبقهبندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا کرد. او تا کمی قبل از انفجار نخستوزیری در نیروی هوایی بود و با آقایان محمد رضوی و حبیبالله داداشی که آنها هم از نخستوزیری معرفینامه داشتند و در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام میدادند، کار میکرد. کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی شد.
کشمیری از نیروی هوایی به« شورای عالی امنیت ملی» رفت
کتیبه درادامه می گوید:کشمیری بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد. او قیافه حق به جانب و ریش توپی و قشنگ و صورت سرخ و سفید موجهی داشت؛ به طوری که هر کسی او را میدید، فکر میکرد نماز شبش هم ترک نمیشود.»
جالب این که در آخرین روزهای ماموریت کشمیری در رکن دو ارتش به صورت اتفاقی مشخص میشود که او برخی از اسناد سری را خارج کرده است ولی این اقدام او با اغماض مسئول مربوطه روبهرو میشود.
«کشمیری»مسئول ستاد خنثیسازی کودتابود
مسعود کشمیری یکی از مهمترین ارکان ستاد خنثی سازی کودتا در شب ۱۸ تیر ۱۳۵۹ بود و با دادن اطلاعاتی به کمیته اداره دوم درباره وقوع آن همراه با بیژن تاجیک، ناصر زلفی ، اکبر طاهری، تقی محمدی و محمدحسین طائفه «مسئولیت تیمهای دستگیری عوامل کودتا را بر عهده داشت.»
در شب اول کودتا قرار بود« بنیعامری «توسط کشمیری دستگیر شود و او برای دستگیری میرود ولی اعلام میکند که از دست ما فرار کرد! پس از فروکش کردن خطر اصلی کودتا ستاد خنثیسازی از نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران، کمیته اداره دوم ارتش، کمیته انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی ارتش و گروه ضربت مستقر در قصر فیروزه تشکیل شد. با تشکیل این ستاد، مسعود کشمیری از مجموعه نیروی هوایی خارج شد و به ستاد خنثیسازی پیوست.
«بنی عامری »کیست؟
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:محمدباقر بنیعامری، طراح و فرمانده نظامی «کودتای نوژه» بود، این عملیات به نامهای دیگری «عملیات نقاب ویاشاهرخی»نیزمعروف بود.
محمدباقر بنیعامری، پیش از انقلاب در درجه سرهنگی ژاندارمری بازنشسته شده بود.
وی درمصاحبه ای گفته بود: من پس از برقراری حکومت دینی، برای براندازی رژیم، جدایی دین از دولت و برقراری حکومتی دموکراتیک تلاش زیادی کردم.
بنی عامری درسهشنبه ۲۷ بهمن۱۳۹۴ در شهر لندن درگذشت.
کودتاگران از شاپور بختیار دستورمی گرفتند
رادیوفردا درادامه می نویسد:ارتشبد غلامعلی اویسی، ارتشبد بهرام آریانا و ناخدا شهریار شفیق، خواهرزاده محمدرضاشاه، از جمله این نظامیان بودند.
در این میان، سرهنگ بازنشسته ژاندارمری محمدباقر بنیعامری، پس از سفری مخفیانه به پاریس و دیدار با بختیار، فرماندهی نظامی عملیات نقاب (مخفف نجات قیام ایران بزرگ) را بر عهده گرفت.
گروه «نقاب» از اواخر سال ۱۳۵۸ تماسهای خود را با نظامیان ناراضی در بخشهای مختلف ارتش، ژاندارمری و گروههای دیگر برای انجام عملیات آغاز کرد.
«مهران کلبادی» از اعضای هسته مرکزی گروه نقاب، به رادیو فردا میگوید: قبل از آنکه بنیعامری با بختیار در تماس قرار بگیرد، او و تعدادی دیگر از اعضای نیروی هوایی، دریایی و زمینی ارتش، گروهی پنهانی را به نام «جفا» که مخفف جانبازان فدایی ایران بود، تشکیل داده بودند.
به گفته آقای کلبادی، پس از آنکه اطرافیان شاپور بختیار به طور مخفیانه با گروه «جفا» در ارتباط قرار گرفتند، گروه «نقاب» تشکیل شد و محمدباقر بنیعامری، رهبری نظامی آن را بر عهده گرفت.
مهران کلبادی درادامه مصاحبه می گوید: که علیرغم حضور دو امیر ارتش (سپهبد هوایی سعید مهدیون و سرتیپ هوایی آیت محققی) در این جمع، به دلایلی مانند اینکه سرهنگ بنیعامری از دیگر افراد گروه قدیمیتر بود، یا اینکه ابتکار عمل را زودتر به دست گرفته بود و روابط نزدیکی نیز با نظامیان دیگر داشت، توانست خود را به عنوان فرد محوری و رهبر عملیات تثبیت کند.
رادیوفردامی نویسد:«گروه نقاب»قراربودبا صدها چترباز نیروی ویژه نیروی زمینی و دهها خلبان نیروی هوایی در دستههای جداگانه به پایگاه هوایی نوژه در همدان بروند و با تصرف این پایگاه، ودراختیارگرفتن هواپیماهای بمبافکن به سوی تهران، قم پروازکنند.
بمباران :جماران، دفتر نخست وزیری، ریاست جمهوری، مدرسه فیضیه در قم، دادگاه انقلاب اسلامی تهران، پایگاههای مهم سپاه پاسداران و کمیتههای انقلاب اسلامی و باندهای پایگاههای شکاری نیروی هوایی از جمله مهمترین هدفهای این حمله بودند.
همزمان، صدها تکاور و سرباز نیروی زمینی ارتش در تهران آماده بودند تا با دریافت علامت، نقاط مهم پایتخت مانند رادیو و تلویزیون، وزارتخانهها و نهادهای کلیدی، فرودگاه مهرآباد و دیگر مراکز استراتژیک را تصرف کنند.
توضیح نگارنده(پیراسته فر):«کلبادی،»کارشکنی بعضی ازافرادمشکوک گروه،مثل« منوچهر قربانیفر »(دلال اسلحه درماجرای مک فارلین)را که قرار بود اسلحه عملیات را تامین کند راعامل ناکامی کودتامی داند./منبع:۲۹ بهمن۱۳۹۴ بااندکی اصلاحات وحذف اضافات.
دفتر محسن سازگارا
محسن سازگارا:کشمیری پس از فعالیت در ستاد خنثیسازی کودتای نوژه، در اوایل سال ۱۳۶۰ از طریق علیاکبر تهرانی به نخستوزیری و دفتر محسن سازگارا رفت و در قسمت هماهنگیها مشغول به کار شد. در این مقطع محسن سازگارا، معاونت سیاسی- اجتماعی بهزاد نبوی وزیر وقت مشاور در امور اجرایی بود.
محسن سازگارا درباره نحوه آشنایی با مسعود کشمیری میگوید:
«اگر اشتباه نکنم در زمستان سال ۵۹ نخستین بار او را در دفتر سیستان و بلوچستان از واحدهای قسمت بحرانهای معاونت سیاسی اجتماعی دیدم. یادم نیست دقیقاً چه کسانی در اتاق بودند اما برادران علی تهرانی و مهدی (سیفالله) ابراهیمی را به خاطر میآورم که کشمیری را به بنده معرفی کردند
و گفتند قبلا در ستاد خنثیسازی کودتا بوده است و به درد کارهای اطلاعاتی دفتر که روی خانها و مسائل منطقه (سیستان و بلوچستان) کار میکرد، میخورد.
برادران اکثرا جزئیات کار را با معاونت اطلاعات و تحقیقات هماهنگ میکردند و بنده بیشتر در جریان نتایج و کلیات آنها قرار میگرفتم. اگر اشتباه نکنم بعدها کشمیری با میل خودش در اوقات اضافی به واحد سازماندهی و تشکیلات و برنامهریزی معاونت کمک میکرد و از این ماجرا برای امر سازماندهی تقریباً به تمام قسمتهای معاونت سرک میکشید. خاطرم هست یک بار از کشمیری پرسیدم:
«چرا از ستاد خنثیسازی به اینجا آمدی؟»
پاسخ داد: «در آنجا با معلولها مبارزه میکردیم. فکر میکنم در اینجا میشود با علتها مبارزه کرد.» به نظرم پاسخ مقبولی بود… کشمیری قد متوسط، مو و ریش قهوهای، صورت گندمگون و چشمهای سبزی داشت. لاغر نبود و با لهجه (فکر میکنم کرمانشاهی) صحبت میکرد. کمحرف بود و زیاد یادداشت میکرد… .»
پس از مدت کوتاهی فعالیت کشمیری در دفتر سیاسی وزیر مشاور در امور اجرایی، مورد توجه بهزاد نبوی و خسرو تهرانی قرار گرفت و با توافق آن دو، کشمیری به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری منتقل شد.
ریاست شورای عالی امنیت کشور
و همزمان با تشکیل شورای امنیت کشور در خرداد ۱۳۶۰، با حکم خسرو تهرانی به عنوان جانشین دبیر شورای امنیت کشور معرفی شد. عملکرد کشمیری در این جایگاه به گونهای بود که بسیاری به غلط تصور میکردند خود او دبیر شورای امنیت بوده است.
نکته قابل توجه دیگر درباره حضور کشمیری در دفتر نخستوزیری این است که او حتی یک برگ اوراق سجلی یا معرفی یا گزینش به نخستوزیری ارائه نداده بود و هیچ سابقهای از او در اداره پرسنلی نخستوزیری موجود نبود!منبع:/۸ شهریور ۱۳۹۵ایسنا
آخرین جلسه شورای امنیتکشورباحضوررجایی وباهنر
یکشنبه هشتم شهریور ماه ۱۳۶۰ جلسه شورای امنیتکشورباحضورنخست وزیر(محمدجوادباهنر) درساعت ۱۴:۴۵دقیقه، روز در ساختمان نخستوزیری تشکیل شد.
واما بابمبی که «محرم اسرارریاست جمهوری»(مسعود کشمیری) دبیر و منشی جلسه گذاشته بود بشهادت رسید
حدود ۱۵ دقیقه پس از انفجار هیچ کس از سرنوشت رجایی و باهنر اطلاعی نداشت .جسدها به حدی سوخته بودند که قابل شناسایی نبودند. جسدهای این دو شهید از روی علایمی که روی دندان هایشان وجود داشت توسط اعضای خانواده شان شناسایی شدند.
گزارش
ترکیب جلسه شورای عالی امنیت ملی : رئیسجمهور، نخستوزیر، وزیر کشور، رئیس شهربانی، رئیس اطلاعات نخستوزیری (هنوز وزارت اطلاعات تشکیل نشده بود) و چندتایی از فرماندهان نظامی که آن روزها به خاطر شرایط جنگی، تعدادشان از مواقع معمول بیشتر هم بود.
جلسه آن روز، روز یکشنبه هشت شهریور دستور خاصی نداشت. فقط قرار بود هر کسی گزارش حوزه مسوولیتش را بدهد. سر میز رجایی نشسته بود و سمت چپ او باهنر نشسته بود.
آیت الله محمدرضامهدوی کنی و سیدابوالحسن بنی صدر(رئیس جمهور)
آیت الله محمدرضامهدوی کنی و محمدعلی رجایی(رئیس جمهور)
آیت الله محمدرضامهدوی کنی و محمدجوادباهنر(نخست وزیر)
در ورودی پشت سر باهنر بود و کنار در هم میزی که رویش فلاسک چایی و وسایل پذیرایی بود. بعد از باهنر، صندلی وزیر کشور آقای مهدوی کنی بود که هنوز نرسیده بود.
کنارش «سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی» نشسته بود و بعد بقیه فرماندهها. خسرو تهرانی، مسوول اطلاعات نخستوزیری دقیقا روبهروی رجایی در آن سر میز نشسته بود. سمت راست رجایی هم (مسعود کشمیری)منشی جلسه نشسته بود.
آخرین پذیرایی کشمیری ازرجایی
کشمیری بعد از قرآن خواندن رجایی بلند شد و رفت برای رجایی چایی ریخت. هنگامیکه وحیددستجردی داشت گزارش حوزه شهربانی را میداد،کشمیری آمد وبا باهنر شوخی کرد. بعد رفت و در گوش تهرانی چیزی گفت و از اتاق رفت بیرون. وآن رفتنی بود که هرگزبازگشتی نداشت.
«جلسه علنی داشتیم و لایحه بازسازی مطرح بود. ساعت سه بعدازظهر- هنگامی که عازم رفتن به جلسه علنی بودم، صدای انفجاری شنیدم. معلوم شد در نخستوزیری بوده. دود و آتش بلند شد.
از پنجره دفترم نگاه کردم. گفتند اتاق جلسات دولت است. فوراً خبر رسید که جلسه شورای امنیت بوده وآقایان رجایی و باهنر هم حضور داشتهاند. یک ربع بعد، بهزاد نبوی آمد که خودش در نخستوزیری بوده؛ سخت ناراحت و شوکه بود.
*رئیس شهربانی سرهنگ وحید [دستگردی]، معاون ژاندارمری سرهنگ ضیایی، و معاون نیروی زمینی تیمسار شرفخواه و سرهنگ کتیبه مجروح و بستری بودند.کلاهدوز، مسوول سپاه پاسداران و تهرانی سالم درآمده بودند. اما تهرانی کمی سوخته بود.» این روایتی است که آن شب هاشمیرفسنجانی در دفتر خاطراتش نوشت.
***
محمدعلی رجایی(۱۳۱۲ تولد در قزوین ) یکی از معلمان-دبیرلیسانس ریاضی- مبارز انقلابی بود وزندان رفته شکنجه دیده بمدت چهار سال سابقه زندان ساواک رادارد
سابق خدمت واخراج درنیروی هوای زمان شاه راداشته
پس از گذشت چند ماهی از پیروزی انقلاب، رجایی بعنوان وزیر آموزش و پرورش منصوب شد.
در فروردین ماه ۱۳۵۹ با یک میلیون و دویست و نه هزار و دوازده رأی به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس شورای اسلامی راه یافت.
با انتخاب بنی صدر به عنوان رییس جمهور و با اصرار برخی از سران انقلاب رجایی در مرداد ۱۳۵۹ از طرف بنی صدر به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی شد و با ۱۵۳ رأی موافق، ۲۴ رأی مخالف و ۱۹ رأی ممتنع به نخست وزیری رسید.
***
یک مقام آگاه گفت:محمدرضا کلاهی صمدی عامل انفجار حزب جمهوری و ˈمسعود کشمیریˈ عامل انفجار نخست وزیری اسلامی در آلمان رویت شده اند.
وی که خواست نامش فاش نشود، در گفت و گوی با ایرنا، به عراق گفت: نامبردگان که از اعضا و هواداران فعال گروهک تروریستی منافقین و خط نفوذ فرقه رجوی در نهادهای حیاتی، حساس و مهم جمهوری اسلامی بودند، هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهر هامبورگ آلمان مشاهده شده اند.
وی گفت: مسعود کشمیری عامل انفجار نخست وزیری در هشتم شهریور ۱۳۶۰ و از عوامل نفوذی فرقه رجوی و همچنین جانشین دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران و همسرˈمینو دلنوازˈ از اعضای فعال منافقین بود که با جاسازی بمب در کیف همراه خود و خروج از محل جلسه نخست وزیری باعث شهادت شهیدان محمد علی رجائی و محمد جواد باهنر رییس جمهور و نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران شد.
این مقام آگاه توضیح داد: همچنین ˈمحمدرضا کلاهی صمدیˈ نیز که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط دهی گروهک منافقین وارد کمیته انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی شد، عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در روز هفتم تیر ماه سال۱۳۶۰ می باشد که این انفجار منجر به شهادت آیت الله سیدمحمد حسینی بهشتی و ۷۱ تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مقامات دولتی از جمله معاونین وازرتخانه ها شد. این فرد زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی گروهک تروریستی رجوی به نام ˈهادی روشن روانˈ با نام مستعار مقدم فعالیت می کرده است. منبع:سایت عصرایران
«مسعود کشمیری» که بود و چه کرد؟
«سردار منتظرالمهدی، سخنگوی نیروی انتظامی، در میان مباحث مختلفی که در کنفرانس خبری خود مطرح کرد، از دستگیری عامل انفجار دفتر نخستوزیری جمهوری اسلامی ایران در کشور آلبانی خبر داد.
پس از سقوط صدام، منافقین که سالها در پناه حکومت او در عراق میزیستند، مجبور به ترک این کشور شدند. در سالهای اخیر آنها مجبور شدند به کشورهای دیگر بروند اما جایی را نیافتند که آنان را به صورت گروهی بپذیرد. در این میان چند سال پیش دولت آلبانی اعلام کرد در چند مرحله تعدادی از اعضای این گروه را برای اعطای پناهندگی میپذیرد. در نهایت چند گروه از منافقین که تعدادشان به حدود ٣٠٠ نفر میرسید، به این کشور رفتند. به احتمال بسیار زیاد منظور منتظرالمهدی کسی جز مسعود کشمیری نیست. هشتم شهریور ١٣۶٠ دفتر نخستوزیری منفجر شد و طی آن رئیسجمهوری و نخستوزیر وقت (محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر) به شهادت رسیدند.
مسعود کشمیری، مظنون اصلی انفجار در دفتر نخستوزیری جمهوری اسلامی، از اعضای سازمان منافقین بود که توانسته بود تا سطح جانشین دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران به یکی از حساسترین ارکان امنیتی و تصمیمگیری کشور نفوذ کند.
ماجرای یک نفوذی-کشمیری
کشمیری فرزند سعید، زاده ۱۳۲۹ در کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود.
«قیافه مذهبی، تسبیح به دست و اهل استخاره و دعای کمیل خواندن در جلسات و پیشقدم در پیش نماز شدن»
این تصویری است نقش بستهشده در ذهنها از مسعود کشمیری تا پیش از انفجار دفتر نخستوزیری. البته یک تصویر تکراری دیگر هم از او هست.
«کشمیری» ازخودکاربیت المال استفاده نمی کرد!
این که او همواره دو خودکار در جیب داشته؛ یکی برای نوشتن مطالب شخصی که ادعا میکرد از پول حقوق خود تهیه کرده و دیگری برای کارهای دولتی و متعلق به اموال بیتالمال! برخی هم خاطرشان هست که او گاهبهگاه پیشنهادهای تندی هم علیه منافقین داشته و یک بار پیشنهاد بمباران ایستگاه رادیویی منافقین را داده بود.در کنار این تصاویر اما تصاویر دیگری هم هست. کسی که در همه جلسات بوده اما توجه خاصی را به خود جلب نمیکرده. میرفته، میآمده، آنقدر مورد اعتماد بوده که موقع تردد در دفتر نخستوزیری بازرسی بدنی هم نمیشده. هر چه میخواسته میبرده و میآورده.
وی پیش از انقلاب عضو سازمان مجاهدین بوده و اینکه برادر همسرش، ابوالفضل دلنواز، نامزد رسمی منافقین در اسلامآباد غرب در دور نخست انتخابات مجلس شورا بوده است.در عین حال اما او در بدو تأسیس سپاه مدتی به عضویت آن هم درآمد و بعد هم عضو مؤثر ستاد خنثیسازی کودتای نوژه به نمایندگی از کمیته اداره رکن دوم ارتش شد و در نهایت راه به نخستوزیری برد. کشمیری در نهایت به دفتر تحقیقات اطلاعات نخستوزیری میرود و مدتی هم جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی میشود تا جایی که برخی نامهها را به جای دبیر و با عنوان «از طرف» امضا میکند.
حجاریان که آن زمان خود در اطلاعات نخستوزیری بوده، در گفتوگویی با «شرق» گفته بود: «بعد از انفجار در پیگیریها از مادر و خواهر کشمیری به ارتباط خانوادگی او با سازمان دست پیدا کردیم. برادرهای همسر کشمیری در قصرشیرین عضو سازمان بودند که با امکانات کمی که ما در گزینش افراد در ابتدای انقلاب داشتیم، به این ارتباطات دست نیافتیم.»چگونگی انفجار در دفتر نخستوزیری
ساعت حدود سه بعدازظهر بود که در دفتر نخستوزیری جلسه شورایعالی امنیت ملی برگزار شد. مطابق معمول همه گفتوگوهای جلسه باید ضبط میشد. مسعود کشمیری با ضبط صوت بزرگ وارد میشود و دستگاه را کنار آقایان رجایی و باهنر قرار میدهد و طبق معمول هر جلسه چای میریزد و برای حاضران جلسه میآورد و پس از گفتوگوی کوتاهی با خسرو تهرانی از جلسه خارج میشود. او پیش از خروج از جلسه کیف بزرگی را که همیشه همراه دارد با پا به نزدیکی محمدعلی رجایی هدایت میکند. کشمیری از ساختمان نخستوزیری خارج میشود و در میدان پاستور نزد کسانی میرود که منتظرش بودند تا دبیر شورای امنیت را به یک نقطه امن انتقال دهند. همزمان صدای انفجار شدیدی منطقه را میلرزاند.
مطابق نظر کارشناسان، بمب از نوع خاص «تخریبی- آتشزا» بوده که از حدود دو پوند TNT و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیف دستی جاسازی شده بوده است. شدت صدای انفجار به حدی بوده که پرده گوش بسیاری از حاضران در این جلسه پاره میشود.
کشمیری زنده ماند و زنده است
ابتدا اعلام میشود مسعود کشمیری هم در آن جلسه کشته شده است. هاشمیرفسنجانی در خاطرات سال ۶٠ خود درباره علت اعلام نام کشمیری در بین کشتهشدگان انفجار به همین مسئله اشاره میکند: «این کار برای این بود که منافقین فکر کنند نظام نمیداند که مسعود کشمیری عامل انفجار بوده و از غفلت آنها برای دستگیرکردن او استفاده شود.»آیتالله بیات هم معتقد است که علت اعلام شهادت کشمیری در راستای جلوگیری از فرار او بوده است. حجاریان در گفتوگو با مجله «اندیشه پویا» درخصوص ردیابی کشمیری میگوید: «کشمیری به خانوادهاش زنگ زد و معلوم شد که زنده است. احتمالا به عراق رفته بود. اول خانوادهاش عزادار بودند و بساط عزا پهن کرده بودند، بعد از سه روز متوجه شدیم خواهرش شاد و شنگول است و عزادار نیست. مادرش هم خیلی آرام شده بود. بعد از دو، سه روز که به مادرش برای تسلیت زنگ میزدند، میگفت لوستر ما سالم است و نشکسته و شما نگران نباشید و میخواست غیرمستقیم بفهماند که اتفاقی برای کشمیری نیفتاده است.»مسعود کشمیری همچنان زنده است.
اول دیماه سال ٩٢ یک مقام آگاه که خواست نامش فاش نشود گفته بود: «مسعود کشمیری، عامل انفجار نخستوزیری و محمدرضا کلاهیصمدی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در آلمان رؤیت شدهاند.
نامبردگان که از اعضا و هواداران فعال گروهک تروریستی منافقین و خط نفوذ فرقه رجوی در نهادهای حیاتی، حساس و مهم جمهوری اسلامی بودند، هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهر هامبورگ آلمان مشاهده شدهاند.»
پیش از این سعید شاهسوندی که سال ۶٧ از منافقین جدا شد در سایت خود نوشته بود: «کلاهی (عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی) و کشمیری کمابیش در روابطند و مانند بسیاری دیگر مسئلهدار با شدت و ضعفهای مخصوص به خود.»
«سعید شاهسوندی» میگوید کشمیری مدتی را در استانبول زندگی کرده است. حمیدرضا ترقی هم در گفتوگویی اعلام کرده بود: «کشمیری با تغییر قیافه و نام، در خارج از کشور زندگی میکند.»
البته نکته جالب توجه در رابطه با بازداشت کشمیری این است که حدود یک ماه پیش یک کانال تلگرامی خبر بازداشت کشمیری را منتشر کرده بود. کانالی که پس از انتشار این خبر تعطیل شد! اگر جمیع این اخبار صحت داشته باشد و کشمیری در بازداشت ایران باشد، آینده میتواند آبستن خبرها و ناگفتههای بسیاری باشد.»
یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵الف بنقل ازمشرق
***
ماجرای «کیف سامونت» حامل استادجاسوسی+نحوه مدیریت «کشمیری»درانفجار نخست وزیری اززبان شاهدان بنقل از«دادستان انقلاب»
بنا بر شواهد تاریخی، رد پای سازمان اطلاعاتی امریکا (سیا) در پروندههای مذکور به ویژه انفجار دفتر نخستوزیری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر قابل تأمل است.
در همین رابطه مرحوم سید رضا زوارهای که مدتی را به تحقیقات راجع به این پرونده پرداخته در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده میگوید: بررسی پرونده کشمیری نشان میداد که او پس از مدتی به ستاد نیروی هوایی ملحق شده است. ساختمان مرکزی سیا در ایران، در همان ستاد قرار داشت. ساختمان ۹طبقه زنبوری که ابراهیم یزدی در ۵۷/۱۱/۱۲ درباره آن برایم تعریف کرده و گفته بود تمامی اسناد سیا درباره ایران و کل خاورمیانه در آن جا قرار دارد و باید حفظ شود. آن زمان من به عنوان دادستان انقلاب آنجا را لاک و مهر کرده بودم. اما تنها تا یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ این سمت را داشتم.
انتقال اسناد فوق سری سیا توسط کشمیری در سال ۵۸
یک شب بچههای حفاظت اطلاعات در جلوی ستاد نیروی هوایی، کشمیری را با یک کیف سامسونت گرفته بودند که محتوی اسناد فوق سری سیا بود. فرمانده نیروی هوایی او را بازداشت میکند. اما وی اذعان میدارد که حزب این اسناد را خواسته است. چند روز بعد هم کشمیری، معاون وزیر مشاور در امور اجرایی میشود. در حالی که تا آن تاریخ، تا آن جا که من اطلاع دارم سابقه نداشت وزیر مشاور، معاون داشته باشد و فقط یک رئیس دفتر در اختیار او بود.
جزئیات نحوه انفجار بمب در دفتر نخستوزیری
براساس تحقیقات من، در روز حادثه، همه افراد حاضر در دفتر نخستوزیری، پشت میزی بزرگ و طویل نشسته بودند. یک سر میز مرحوم رجائی نشسته بود؛ سپس نخستوزیر، یعنی مرحوم باهنر، بعد از آن آقای مهدوی، وزیر کشور، که آن روز دیر رسیده بود. پس از آن رئیس شهربانی و دبیر شورای امنیت، خسرو تهرانی. بعد از آن هم دو طرف میز تا آخر نماینده نیروها نشسته بودند.
مطلب مشترکی که همه آنها در بازجویی گفتند، این بود که در آن جلسه، کشمیری، منشی شورا بوده و در قسمت جلو، جای خسرو تهرانی نشسته بود. صندلی خسرو تهرانی هم در انتهای غربی میز قرار داشت. کشمیری کیفش را میگذارد؛ بعد برمیخیزد، چای میریزد و جلوی مرحوم رجائی و باهنر میگذارد. سپس چند دقیقهای با تهرانی در گوشی نجوا میکنند. آن گاه به انتهای سالن میرود و درست زمانی که قصد داشته است از اتاق خارج شود، بمب منفجر میگردد.
برد ماده منفجره حداکثر دو یا سه متر بوده است. چند نفر از حاضرین از جمله معاون فرمانده ژاندارمری و مرحوم دستجردی، رئیس شهربانی نیز که در زمان حادثه، نزدیک باهنر نشسته بودند، زخمی شدند، اما برای بقیه اتفاقی نیفتاد. متخصصین هم میگفتند بمب فقط در محدودهای حداکثر تا سه متر قدرت تخریب داشته است.
با این همه، برای کشمیری که در دورترین فاصله از آن قرار داشت، جسدی ساخته بودند که فقط یک کیسه خاکستر بود!
بیشک او با اتومبیلش که در بیرون قرار داشت از صحنه حادثه فرار کرده و با خانوادهاش از کشور خارج شده بود. در صورتی که عدهای سعی میکردند او را جزء شهدای واقعه به شمار آورند.
نقش سازمان سیا در شهادت شهیدان رجایی و باهنر
سال ۱۳۷۱ یازده سال بعد از انفجار، موجی رسانههای اروپایی و آمریکایی را برداشت. یکی از مقامات سیا اعلام کرده بود که نخستوزیری ایران و حزب جمهوری اسلامی را عوامل خود ما منفجر کردند و آن وقت روزنامه جمهوری شروع به چاپ مقالاتی علیه آمریکا نمود.۱۳۹۷/۰۶/۱۱فارس به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی
***
"مسعود کشمیری" که بود و چه کرد؟
«سردار سعیدمنتظرالمهدی» سخنگوی نیروی انتظامی،در میان مباحث مختلفی که در کنفرانس خبری خود مطرح کرد، از دستگیری عامل انفجار دفتر نخستوزیری جمهوری اسلامی ایران در کشور آلبانی خبر داد.
پس از سقوط صدام، منافقین که سالها در پناه حکومت او در عراق میزیستند، مجبور به ترک این کشور شدند. در سالهای اخیر آنها مجبور شدند به کشورهای دیگر بروند اما جایی را نیافتند که آنان را به صورت گروهی بپذیرد. در این میان چند سال پیش دولت آلبانی اعلام کرد در چند مرحله تعدادی از اعضای این گروه را برای اعطای پناهندگی میپذیرد. در نهایت چند گروه از منافقین که تعدادشان به حدود ٣٠٠ نفر میرسید، به این کشور رفتند. به احتمال بسیار زیاد منظور منتظرالمهدی کسی جز مسعود کشمیری نیست. هشتم شهریور ١٣٦٠ دفتر نخستوزیری منفجر شد و طی آن رئیسجمهوری و نخستوزیر وقت (محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر) به شهادت رسیدند.
مسعود کشمیری، مظنون اصلی انفجار در دفتر نخستوزیری جمهوری اسلامی، از اعضای سازمان منافقین بود که توانسته بود تا سطح جانشین دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران به یکی از حساسترین ارکان امنیتی و تصمیمگیری کشور نفوذ کند.
ماجرای یک نفوذی-کشمیری
کشمیری فرزند سعید، زاده ۱۳۲۹ در کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود. «قیافه حق به جانب، تسبیح به دست و اهل استخاره و دعای کمیل خواندن در جلسات و پیشقدم در پیش نماز شدن»؛ این تصویری است نقش بستهشده در ذهنها از مسعود کشمیری تا پیش از انفجار دفتر نخستوزیری. البته یک تصویر تکراری دیگر هم از او هست. این که او همواره دو خودکار در جیب داشته؛ یکی برای نوشتن مطالب شخصی که ادعا میکرد از پول حقوق خود تهیه کرده و دیگری برای کارهای دولتی و متعلق به اموال بیتالمال! برخی هم خاطرشان هست که او گاهبهگاه پیشنهادهای تندی هم علیه منافقین داشته و یک بار پیشنهاد بمباران ایستگاه رادیویی منافقین را داده بود.
در کنار این تصاویر اما تصاویر دیگری هم هست. کسی که در همه جلسات بوده اما توجه خاصی را به خود جلب نمیکرده. میرفته، میآمده و حتی درباره او گفته شده که آنقدر مورد اعتماد بوده که موقع تردد در دفتر نخستوزیری بازرسی بدنی هم نمیشده. هر چه میخواسته میبرده و میآورده. گفته شده که او پیش از انقلاب عضو سازمان مجاهدین بوده و اینکه برادر همسرش، ابوالفضل دلنواز، نامزد رسمی منافقین در اسلامآباد غرب در دور نخست انتخابات مجلس شورا بوده است.
در عین حال اما او در بدو تأسیس سپاه مدتی به عضویت آن هم درآمد و بعد هم عضو مؤثر ستاد خنثیسازی کودتای نوژه به نمایندگی از کمیته اداره رکن دوم ارتش شد و در نهایت راه به نخستوزیری برد. کشمیری در نهایت به دفتر تحقیقات اطلاعات نخستوزیری میرود و مدتی هم جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی میشود تا جایی که برخی نامهها را به جای دبیر و با عنوان «از طرف» امضا میکند. حجاریان که آن زمان خود در اطلاعات نخستوزیری بوده، در گفتوگویی با «شرق» گفته بود: «بعد از انفجار در پیگیریها از مادر و خواهر کشمیری به ارتباط خانوادگی او با سازمان دست پیدا کردیم. برادرهای همسر کشمیری در قصرشیرین عضو سازمان بودند که با امکانات کمی که ما در گزینش افراد در ابتدای انقلاب داشتیم، به این ارتباطات دست نیافتیم.»
چگونگی انفجار در دفتر نخستوزیری
از راست به چپ: سعید حجاریان ، محمد شریعتمداری, خسرو تهرانی, مرحوم نورالدین شریعتمداری, رحیم عابدان زاده ، مرحوم آیت الله مهدوی کنی رمضان ۱۴۰۷
ساعت حدود سه بعدازظهر بود که در دفتر نخستوزیری جلسه شورایعالی امنیت ملی برگزار شد. مطابق معمول همه گفتوگوهای جلسه باید ضبط میشد. مسعود کشمیری با ضبط صوت بزرگ وارد میشود و دستگاه را کنار آقایان رجایی و باهنر قرار میدهد و طبق معمول هر جلسه چای میریزد و برای حاضران جلسه میآورد
و پس از گفتوگوی کوتاهی با« خسرو تهرانی» از جلسه خارج میشود. او پیش از خروج از جلسه کیف بزرگی را که همیشه همراه دارد با پا به نزدیکی محمدعلی رجایی هدایت میکند. کشمیری از ساختمان نخستوزیری خارج میشود و در میدان پاستور نزد کسانی میرود که منتظرش بودند تا دبیر شورای امنیت را به یک نقطه امن انتقال دهند. همزمان صدای انفجار شدیدی منطقه را میلرزاند. مطابق نظر کارشناسان، بمب از نوع خاص «تخریبی- آتشزا» بوده که از حدود دو پوند TNT و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیف دستی جاسازی شده بوده است. شدت صدای انفجار به حدی بوده که پرده گوش بسیاری از حاضران در این جلسه پاره میشود.
پیش از این سعید شاهسوندی که سال ٦٧ از منافقین جدا شد در سایت خود نوشته بود: «کلاهی (عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی) و کشمیری کمابیش در روابطند و مانند بسیاری دیگر مسئلهدار با شدت و ضعفهای مخصوص به خود.»
شاهسوندی میگوید کشمیری مدتی را در استانبول زندگی کرده است. حمیدرضا ترقی(مدیرکل مؤتلفه) هم در گفتوگویی اعلام کرده بود: «کشمیری با تغییر قیافه و نام، در خارج از کشور زندگی میکند.»
البته نکته جالب توجه در رابطه با بازداشت کشمیری این است که حدود یک ماه پیش یک کانال تلگرامی خبر بازداشت کشمیری را منتشر کرده بود. کانالی که پس از انتشار این خبر تعطیل شد! اگر جمیع این اخبار صحت داشته باشد و کشمیری در بازداشت ایران باشد، آینده میتواند آبستن خبرها و ناگفتههای بسیاری باشد.»
یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵الف بنقل ازمشرق
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درمنابع مأخوذه اصلاحات(کاهش،افزایش، روانسازی)وافزودن عکس انجام داده ام.
ساعتهای پایانی ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵، خبری در رسانهها منتشر شد که برای مردم یادآور حادثه تلخ تروریستی است که در ۳۵ سال پیش در مرکز تهران رخ داد.
متن خبر این گونه بود: به دنبال همکاریهای پلیس اینترپل و پیگیریهای پلیس ایران، یکی از عناصر گروهک تروریستی منافقین که در انفجار حزب جمهوری دست داشت در کشور آلبانی شناسایی و دستگیر شد.
روز ۷ تیر ۱۳۶۰ بر اثر انفجار یک بمب نیرومند در مقر حزب جمهوری اسلامی در تهران، آیتالله بهشتی و ۷۲ تن از یاران امام خمینی به شهادت رسیدند؛ آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی، رییس وقت دیوان عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهرههای برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب به شهادت رسیدند.
این حادثه شش روز پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری صورت گرفت. روز سهشنبه(۳۰خرداد۱۳۶۰) طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس شورای اسلامی بررسی و با ۱۷۷ رای موافق، ۱۲ رای ممتنع و یک رای مخالف تصویب شد و روز اول تیرماه، حضرت امام خمینی(ره) حکم عزل بنیصدر را از مقام ریاست جمهوری صادر کردند.
روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید.»
اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل میشدند غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمیشدند. یکی از شاهدان عینی انفجار که شدیداً میگریست گفت: آقایان دکتر باهنر، نبوی، محمد هاشمی، میرسلیم و طاهری نماینده کازرون در مجلس شورای اسلامی چند لحظه قبل از انفجار بمب سالن را ترک کردند. در این لحظه بسیاری از مردم در جستجوی آیتالله بهشتی بودند
ازراست:حجت الاسلام محمدمنتظری و آیت الله دکتربهشتی
و یکی از پاسداران گفت که آخرین بار ایشان و« حجتالاسلام محمد منتظری» را در مقابل سالن دیده است، لیکن نیم ساعت بعد گفته شد که شیخ محمد منتظری به شهادت رسیدهاند.»
روزنامه اطلاعات هم نوشت: «گزارش خبرنگاران از محل انفجار به نقل از شاهدان عینی حاکی است که احتمالا دو بمب بسیار قوی منفجر شده که صدای انفجار آن تا شعاع حداقل یک کیلومتر به وضوح شنیده شده است. این انفجار به هنگامی روی داده است که جلسه هفتگی حزب با حضور اعضای حزب، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و احتمالا چند تن از وزیران در این محل تشکیل شده بود. گزارش خبرنگاران در ساعت ۲۳ دیشب از مقابل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران حاکی بوده است که در زمان مخابره خبر ۲۰ مجروح به وسیله آمبولانس به بیمارستانهای مختلف تهران از جمله بیمارستان طرفه و سینا انتقال یافتند و از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا آن ساعت ۸ شهید که پیکر آنها به کلی متلاشی شده را به این بیمارستان آوردهاند. یکی از این شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس بود اما هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. خبرنگاران در گزارش خود اضافه کردهاند که در فاصله ساعتهای ۲۳ تا ۲۴ دیشب ۲۴ جسد را از زیر آوار خارج کردهاند.»
*عامل واقعه هفتم تیر چه کسی بود؟
یک هفته بعد از انفجار، هویت عامل آن شناسایی شد و طی اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اعلام مشخصات وی از مردم برای دستگیری او درخواست کمک شد:
" ... در تحقیقات مشخص شد که این عمل وحشیانه توسط سازمان آمریکایی مجاهدین خلق تدارک دیده شده و یکی از افراد مؤثر در این جنایت فردی است به اسم «محمدرضا کلاهی صمدی» که مشخصات نامبرده بدین شرح اعلام می گردد: محمدرضا کلاهی فرزند حسن متولد ۱۳۳۸ دارنده شماره شناسنامه ۱۲۵۱، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران و دارای دیپلم ریاضی از دبیرستان بامداد واقع در خیابان جمهوری اسلامی، خیابان گلشن، که نامبرده در حین وقوع حادثه متواری شده است."
محمدرضا کلاهی صمدی
سخنگوی سپاه نیز در مصاحبه ای با ارائه توضیحات بیشتر در مورد نتایج تحقیقات گفت: " ... بمب گذاری از ناحیه سازمان مجاهدین خلق، این گروه وابسته و مزدور آمریکایی صورت گرفته است. شکل و نحوه کار هم به این طریق بوده که به وسیله یک عامل نفوذی به نام محمدرضا کلاهی که در میان کارکنان حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود ... این بمب گذاری صورت می گیرد ... این بمب گذاری خیلی ساده و به نوعی بوده که هر کسی می توانسته این کار را انجام بدهد. به جهت این که فرصت کافی داشته و یکی از بمب ها را در زیر تریبون قرار داده، بمب دیگر در کنار ستونی از سالن کار گذاشته .... "
حجت الاسلام محمدی ری شهری، اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در خاطرات خود آخرین و کاملترین اطلاعات منتشره درباره کلاهی را ارائه داده است: " محمد رضا کلاهی صمدی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به سازمان منافقین پیوست. ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط دهی سازمان از انجمن اظهار بریدگی نموده، ضمن این که در همان مقطع با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشته است به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر تهران واقع در خیابان پاستور شروع به فعالیت و به تدریج با هدایت منافقین وارد حزب جمهوری اسلامی می شود.
کلاهی در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار می گیرد که از کلیه جریانات مهم حزبی و مملکتی (دولت، مجلس، نهادها و ...) مطلع بوده و همچنین مسئول دعوتها برای کنفرانسها، میزگردها و یا جلسات بوده، ضمن این که حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است. او مستقیماً زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشن روانی با نام مستعار مقدم قرار داشته است.
کلاهی از تاریخ یک آذر ۱۳۵۹ در منزل شخصی فردی به نام سید عباس مؤدب صفت به عنوان مستأجر و به صورت انفرادی زندگی میکرده و بعضاً افرادی را نیز با خود به منزل می آورده است. وی ساعت ۷ صبح از خانه خارج و حدود ۸ شب به خانه برمی گشت و در رفت و آمد بسیار محتاط و مرتباً خودش را چک میکرد و حتی برای رفتن به دستشویی در اتاق خودش را قفل می نموده است. وی چند روز قبل از انفجار حزب، کیف سامسونت خود را عوض کرده و یک کیف بزرگ را با خودش حمل می نموده و چون رفت و آمد وی در طول روز به حزب زیاد بوده، کمتر مورد بازرسی قرار می گرفت. پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی، او متواری و در خانههای تیمی منافقین مخفی و نهایتاً از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق منتقل شد. در مقطعی که وی در ایران مخفی بود گزارش های متعددی مبنی بر محل اختفای وی در مناطقی از جمله: جاده چالوس، روستای سیاه پیشه، قلعه میر فتاح در اطراف همدان، واصل که با مراجعه تیم های عملیاتی نتیجه ای حاصل نشد.
"مهدی اصفهانیان" مشهور به نام سازمانی "سعید شاهسوندی" در مصاحبه ای در خصوص تحولات بعد از خرداد ۱۳۶۰ به بیان ناگفتههایی درباره انفجار دفتر حزب جمهوری و شهادت دبیر کل و جمعی از اعضای اصلی آن پرداخته است. او میگوید:
مهدی اصفهانیان( سعید شاهسوندی)
کلاهی اطلاعات درون حزب جمهوری از جمله زمان برگزاری جلسات نوبتی شورای مرکزی و دیگر برنامه های دبیرخانه حزب را به سازمان اطلاع میداد. یکی از این جلسات در شامگاه روز یکشنبه ۷ تیر بود؛ موضوع اولیه بحث چگونگی مبارزه و مهار تورم و گرانی بود اما بعد از برکناری بنی صدر، موضوع نشست عوض شده و قرار می شود که به شرایط بعد از برکناری بنی صدر بپردازند. آقای بهشتی هم طبعا به عنوان نفر اول و اصلی حزب جمهوری اسلامی، سخنران اصلی بوده است.
رهبری سازمان به سرعت دست به کار طراحی عملیات انفجاری می گردد. کلاهی توسط مسئول خود در بخش اطلاعات سازمان توجیه عملیاتی شده و چندین نشست توجیهی هم برای او گذاشته می شود. با توجه به راحتی تردد برای او در جلسات مهم، قرار می شود دو بمب بسیار قوی یکی در سبد کنار تریبون و دیگری در کنار ستون اصلی جا داده شود.
کلاهی دعوت کننده افراد به جلسه بود و تلاش می کرد تا تعداد هر چه بیشتری را به آن جلسه دعوت کند. او تا آخرین لحظات در صحنه حضور داشت و هدف از حضورش این بود که افراد هر چه بیشتری را به داخل سالن راهنمایی کند و همچنین ناظر انجام مراحل نهایی طرح [انفجار حزب] باشد؛ طبعا تعدادی از افراد سازمان از دور و نزدیک، به طور ناشناخته ناظر عملیات بودند و این طور نبود که او به تنهایی قادر به انجام این کار باشد.
بعدها گفته شد که موسی خیابانی شخصا برای اطمینان از درست عمل کردن چاشنی ها، تعداد زیادی از آنها را در وان حمام کنترل کرده بود؛ بنا به گفته رجوی، نام رمز عملیات "الله اکبر" و زمان آن رأس ساعت ۹ شب بوده است.
یک روز قبل، یعنی در ۶ تیر انفجاری در در مسجد ابوذر رخ داد؛ بمب که در ضبط صوت کار گذاشته شده بود، هنگام سخنرانی آقای خامنهای منفجر و باعث جراحت شدید ایشان به ویژه از ناحیه دست راست می شود. چند روز قبل هم مرحوم چمران در جبههها شهید شده بود و این ایام همزمان با شب هفت او بود. اینها پارامترهایی بود که در سازمان به عنوان عوامل بازدارنده مطرح شد.
انفجار مسجد ابوذر، کار گروه فرقان بود که با سازمان هماهنگی نداشت؛ سازمان نگران بود تا مبادا به خاطر ماجرای ۶ تیر، نشست حزب جمهوری اسلامی که بیشتر سران قرار بود آنجا جمع شوند، برگزار نشود ولی این جلسه که تدارکات آن از قبل دیده شده بود، برگزار می شود.
پیکر شهدای انفجار دفتر حزب جمهوری
البته در روابط درون سازمانی ادعاهایی مطرح شد که با واقعیت نمی خواند؛ از جمله گفته شد که مسعود رجوی اعلام آمادگی کرده که اگر طرح با مشکل رو به رو شد، خود او طی عملیاتی انتحاری بمب را به خود بسته و در آن جلسه منفجر کند؛ بعد هم گفته شد که علی زرکش و موسی خیابانی مانع این کار او شدند! من همین جا اعلام می کنم اینگونه ادعاها به گروه خونی رجوی نمی خورد؛ گر چه اینگونه صحبت ها از قول او نقل می شد و در خارج از کشور هم مطرح شده بود.
به خاطر دارم شب عملیات، من، علی زرکش [نفر شماره دو گروهک نفاق که در جریان تجاوز منافقین به کشورمان و اشغال اسلام آباد غرب در سال ۶۷ توسط نیروهای رجوی مشمول تصفیه سازمانی شد]، علیرضا معدنچی، احمد شادبختی و همسرش، محمدعلی جابرزاده انصاری، همسر من [منصوره بیات] و چند نفر دیگر در خانه ای مخفی در اول اتوبان عباس آباد در طبقه چهارم یا پنجم حضور داشتیم. زرکش خبر طراحی چنین عملیاتی را به تعدادی از ما داد و ما از طریق دستگاه شنود بی سیم پاسداران و کمیته ها به گوش بودیم. شاخص پیروزی عملیات، کشته شدن [شهادت] آیت الله بهشتی بود که اگر صرفا ایشان کشته می شد، عملیات پیروز بود.
ساعت ۹ شب انفجار صورت می گیرد و لحظاتی قبل از آن، آقایان رفسنجانی، بهزاد نبوی و عسگراولادی به دلیل کارهایی که داشتند، از جلسه خارج می شوند. کلاهی تا دقایق آخر آنجا بوده است و بعد آنجا را ترک می کند. بدین ترتیب انفجار هفت تیر با مواد منفجره ای که از پادگان ها مصادره شده بود، صورت می گیرد. شنود کمیته ها و سپاه، نشان دهنده این بود که آنها نیز به دنبال این بودند که ببینند آقای بهشتی جزء کشته شدگان [شهدا] است یا نه، که بعد معلوم شد...
هدف اصلی انفجار [حزب جمهوری] آقای بهشتی بود و بمب نیز در زیر تریبون سخنرانی ایشان کار گذاشته شده بود. شدت انفجار و کهنه بودن ساختمان باعث فرو ریختن سقف و ریزش آوار می شود؛ بیشترین تلفات نیز ناشی از ریزش آوار بود.
علی زرکش
درست در فردای هفتم تیر، طبق برنامه از قبل آماده شده و در پی موافقت با عبدالرحمن قاسملو - دبیر کل وقت حزب [منحله] دموکرات کردستان - من و سه نفر دیگر به عنوان گروه موسس رادیو مجاهد، همراه پیک اعزامی حزب، عازم مهاباد و کردستان شدیم. یکی دو ماه بعد، سازمان فردی را برای حفاظت به کردستان آورد که البته هویت او برای همه روشن نیست اما آن شخص کسی نیست جز محمدرضا کلاهی.
او مدت ها در کردستان در بخش رادیو بود؛ کارآیی ویژه ای نداشت اما برای حفاظت به منطقه منتقل شد و تهیه بولتن خبری رادیوهای مختلف از جمله کارهای او بود.
در ایامی که کلاهی مخفی شده بود برای ردیابی وی، دوستان، نزدیکان و خانواده وی از جمله برادرش محسن که همافر نهاجا بوده چندین مرحله مورد بازجویی قرار گرفتند، اما نتیجه مثبتی نداشت. نامبرده در عراق در بخش عارفی (روابط با عراق) با نام مستعار کریم فعالیت می کرده و با یکی از منافقین به نام خورشید فرجی زنوز اهل تهران ازدواج می نماید. همسرش قبلاً مسئول نهاد بوده که تنزل رده داشته، مدتی فرمانده گردان ارکان (پشتیبانی) و مدتی مسئول تأسیسات بوده است. وی آموزش خلبانی را گذارنده، آخرین مسئولیتش به عنوان فرمانده یگان پدافند و به اصطلاح ارتش آزادیبخش سازماندهی شده است.
گفته می شود کلاهی در ۱۳۷۰ در فهرست اعضای «مسئلهدار» سازمان قرار گرفت، در ۱۳۷۲ از سازمان جدا شد و در ۱۳۷۳ از عراق رهسپار آلمان گردید./۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵مشرق
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:قاسملودر
عبدالرحمان قاسملو دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران درمورخه۲۳ خرداد ۱۳۶۸ دروین بقتل رسید.
جانشینان قاسملو :صادق شرفکندی دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران، به همراه فلاح عبدلی و همایون اردلان نمایندگان این تشکل در اروپا و آلمان و همچنین نوری دهکردی، از شخصیتهای سیاسی اپوزیسیون ایران ساکن برلین مورخه ۲۶ شهریور ۱۳۷۱در رستوران میکونوس برلین کشته شدند.
مطابق اظهارات بازماندگان این حادثه و گزارشهای پلیس، اندکی پیش از ساعت یازده شب دو مرد مسلح لبنانی وارد رستوران شدند و یکی از آنها با مسلسل به سوی حاضران تیراندازی کرد. دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران و دو همراه کردش در همان محل جان سپردند و نوری دهکردی که ۷ گلوله به او اصابت کرده بود پس از انتقال به بیمارستان درگذشت.
***
ماجرای «کیف سامونت» حامل استادجاسوسی+نحوه مدیریت «کشمیری»درانفجار نخست وزیری اززبان شاهدان
بنا بر شواهد تاریخی، رد پای سازمان اطلاعاتی امریکا (سیا) در پروندههای مذکور به ویژه انفجار دفتر نخستوزیری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر قابل تأمل است.
در همین رابطه مرحوم سید رضا زوارهای(متوفی۴ شهریور ۱۳۸۴ )که مدتی را به تحقیقات راجع به این پرونده پرداخته در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده میگوید: بررسی پرونده کشمیری نشان میداد که او پس از مدتی به ستاد نیروی هوایی ملحق شده است. ساختمان مرکزی سیا در ایران، در همان ستاد قرار داشت. ساختمان ۹طبقه زنبوری که ابراهیم یزدی در(۱۲بهمن۱۳۵۷) درباره آن برایم تعریف کرده و گفته بود تمامی اسناد سیا درباره ایران و کل خاورمیانه در آن جا قرار دارد و باید حفظ شود. آن زمان من به عنوان دادستان انقلاب آنجا را لاک و مهر کرده بودم. اما تنها تا یازدهم اردیبهشت۱۳۵۸ این سمت را داشتم.
انتقال اسناد فوق سری سیا توسط کشمیری در سال ۱۳۵۸
یک شب بچههای حفاظت اطلاعات در جلوی ستاد نیروی هوایی، کشمیری را با یک کیف سامسونت گرفته بودند که محتوی اسناد فوق سری سیا بود. فرمانده نیروی هوایی او را بازداشت میکند. اما وی اذعان میدارد که حزب این اسناد را خواسته است. چند روز بعد هم کشمیری، معاون وزیر مشاور در امور اجرایی میشود. در حالی که تا آن تاریخ، تا آن جا که من اطلاع دارم سابقه نداشت وزیر مشاور، معاون داشته باشد و فقط یک رئیس دفتر در اختیار او بود.
جزئیات نحوه انفجار بمب در دفتر نخستوزیری
براساس تحقیقات من، در روز حادثه، همه افراد حاضر در دفتر نخستوزیری، پشت میزی بزرگ و طویل نشسته بودند. یک سر میز مرحوم رجائی نشسته بود؛ سپس نخستوزیر، یعنی مرحوم باهنر، بعد از آن آقای مهدوی، وزیر کشور، که آن روز دیر رسیده بود. پس از آن رئیس شهربانی و دبیر شورای امنیت، خسرو تهرانی. بعد از آن هم دو طرف میز تا آخر نماینده نیروها نشسته بودند.
مطلب مشترکی که همه آنها در بازجویی گفتند، این بود که در آن جلسه، کشمیری، منشی شورا بوده و در قسمت جلو، جای خسرو تهرانی نشسته بود. صندلی خسرو تهرانی هم در انتهای غربی میز قرار داشت. کشمیری کیفش را میگذارد؛ بعد برمیخیزد، چای میریزد و جلوی مرحوم رجائی و باهنر میگذارد. سپس چند دقیقهای با تهرانی در گوشی نجوا میکنند. آن گاه به انتهای سالن میرود و درست زمانی که قصد داشته است از اتاق خارج شود، بمب منفجر میگردد.
برد ماده منفجره حداکثر دو یا سه متر بوده است. چند نفر از حاضرین از جمله معاون فرمانده ژاندارمری و مرحوم دستجردی، رئیس شهربانی نیز که در زمان حادثه، نزدیک باهنر نشسته بودند، زخمی شدند، اما برای بقیه اتفاقی نیفتاد. متخصصین هم میگفتند بمب فقط در محدودهای حداکثر تا سه متر قدرت تخریب داشته است.
با این همه، برای کشمیری که در دورترین فاصله از آن قرار داشت، جسدی ساخته بودند که فقط یک کیسه خاکستر بود!
بیشک او با اتومبیلش که در بیرون قرار داشت از صحنه حادثه فرار کرده و با خانوادهاش از کشور خارج شده بود. در صورتی که عدهای سعی میکردند او را جزء شهدای واقعه به شمار آورند.
نقش سازمان سیا در شهادت شهیدان رجایی و باهنر
سال ۱۳۷۱ یازده سال بعد از انفجار، موجی رسانههای اروپایی و آمریکایی را برداشت. یکی از مقامات سیا اعلام کرده بود که نخستوزیری ایران و حزب جمهوری اسلامی را عوامل خود ما منفجر کردند و آن وقت روزنامه جمهوری شروع به چاپ مقالاتی علیه آمریکا نمود.۱۳۹۷/۰۶/۱۱فارس به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اسامی شهدای حزب جمهوری اسلامی
در این حادثه علاوه بر « آیت الله دکتر بهشتی»، قوه مجریه ۲۵ شهید، قوه مقننه ۲۷ شهید و از مسئولان و فعالان سیاسی حزب جمهوری اسلامی ۲۰ نفر شهید شدند که اسامی آنها به همراه مسئولیت اجراییشان درجدول زیرمی بینید:
ردیف | نام شهید | قوه مجریه |
1 | حجت الاسلام سید کاظم موسوی | معاون وزارت آموزش و پرورش |
2 | سیدمحمد پاک نژاد | عضو هیئت مدیره مرکزی چوب و کاغذ |
3 | مهندس مهدی حاجیان مقدم | مسئول آموزش واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی |
4 | دکتر حسن عباسپور | وزیر نیرو |
5 | مهندس حسین اکبری | مدیر عامل بانک کشاورزش |
6 | عباس شاهوی | معاون وزارت بازرگانی |
7 | مهندس موسی کلانتری | وزیر راه و ترابری |
8 | حبیب الله مهمانچی | معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت کار |
9 | علی اکبر سلیمی جهرمی | دبیرکل سازمان امور اداری و استخدامی کشور |
10 | حبیب الله مالکی | فرماندار ایرانشهر |
11 | دکتر حسن عضدی | معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی |
12 | ایرج شهسواری | معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی |
13 | محمد رواقی | مدیرعامل شرکت فرش |
14 | مهندس علی اکبر فلاح شورشانی | دبیرآموزش وپرورش+فعال حزب جمهوری |
15 | دکتر مهدی امین زاده | معاون بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی |
16 | جواد سرحدی | مدیرعامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا |
17 | دکتر محمدعلی فیاض بخش | وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی کشور |
18 | دکتر محمود قندی | وزیر پست و تلگراف و تلفن |
19 | مهندس محمود تفویضی زواره | معاون وزارت راه و ترابری |
20 | دکتر جواد اسدالله زاده | معاون بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی |
21 | دکتر هاشم جعفری معیری | معاون امور درمانی وزارت بهداشت |
22 | مهندس علی مجیدی | مشاور عمرانی وزارت کشور |
23 | مهندس غلامعلی معتمدی | معاون رفاه و تعاون وزارت کار |
24 | محمدصادق اسلامی | معاون پارلمانی وزارت بازرگانی |
25 | جهانبخش حمزه نژاد ارشاد | معاون آموزش سازمان بهزیستی |
ردیف | نام شهید | قوه مقننه |
26 | حجت الاسلام غلامحسین حقانی | نماینده مردم بندرعباس |
27 | حجت الاسلام محمدعلی حیدری | نماینده مردم بوشهر |
28 | حجت الاسلام عماد الدین کریمی | نماینده مردم نوشهر |
29 | حجت الاسلام سیدمحمدتقی حسینی طباطبائی | نماینده مردم زابل |
30 | حجت الاسلام محمد منتظری | نماینده مردم نجف آباد |
31 | حجت الاسلام دکتر قاسم صادقی | نماینده مردم مشهد |
32 | حجت الاسلام غلامرضا دانش آشتیانی | نماینده مردم تفرش و آشتیان |
33 | حجت الاسلام سیدمحمدکاظم دانش | نماینده مردم شوش و اندیمشک |
34 | حجت الاسلام سید فخرالدین رحیمی | نماینده مردم ملاوی لرستان |
35 | حجت الاسلام محمدحسن طیبی | نماینده مردم اسفراین |
36 | حجت الاسلام محمدحسین صادقی | نماینده مردم درود و ازنا |
37 | حجت الاسلام عبدالوهاب قاسمی | نماینده مردم ساری |
38 | حجت الاسلام سیدنوارالله طباطبایی نژاد | نماینده مردم اردستان |
39 | علیرضا چراغ زاده دزفولی | نماینده مردم رامهرمز |
40 | عباسعلی ناطق نوری | نماینده مردم نور |
41 | دکتر سیدرضا پاک نژاد | نماینده مردم یزد |
42 | دکتر شمس الدین حسینی نائینی | نماینده مردم نائین |
43 | حجت الاسلام علی هاشمی سنجانی | نماینده مردم اراک |
44 | دکتر عبدالحمید دیالمه | نماینده مردم مشهد |
45 | دکتر سیف الله عبدالکریمی | نماینده مردم لنگرود |
46 | محمدجواد شرافت | نماینده مردم شوشتر |
47 | رحمان استکی | نماینده مردم شهرکرد |
48 | مهدی نصیری لاری | نماینده مردم لارستان |
49 | سیدمحمدباقر حسینی لواسانی | نماینده مردم تهران |
50 | علی اکبر دهقان | نماینده مردم تربت جام |
51 | عباس حیدری | نماینده مردم بوشهر |
52 | میربهزاد شهریاری | نماینده مردم رودباران |
ردیف | نام شهید | عضو و فعال حزب جمهوری اسلامی |
53 | حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبدالحسین اکبری مازندرانی | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
54 | جواد مالکی | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
55 | مهندس هادی امینی | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
56 | رضا ترابی | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
57 | حجت الاسلام علی اکبر اژه ای | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
58 | محمد پورولی | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
59 | علی درخشان | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
60 | حسن بخشایش | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
61 | حجت الاسلام حسین سعادتی | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
62 | حسن اجاره دار | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
63 | محمد خوش زبان | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
64 | مهندس توحید رزمجومین | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
65 | حجت الاسلام سید محمد موسوی فر | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
66 | حسن محمد عینی | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
67 | علی اصغر آقازمانی | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
68 | محسن اکبر مولایی | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
69 | حبیب الله مهدیزاد طالعی | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
70 | محمود بالاگر | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
71 | جواد سرافراز | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |
72 | عباس ابراهیمیان | از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی |