علی جنتی،یک روحانی باتحصیلات حوزوی،استاندارخوزستان وخراسان،،سفیرایران درکویت،قائم مقام صداوسیما،وزیرارشاددوران هاشمی،مبارزسیّاس،سالهادرلبنان وسوریه بود،ازهمرزمان امام موسی صدرومصطفی چمران می باشد.
فرزندرئیس شورای نگهبان به «همتی»رأی می دهد.
«علی جنتی» فرزند آیت الله جنتی ،در پستی اینستاگرامی نوشت:
برای دفاع از جمهوریت نظام در برابر واپس گرایان تشنه قدرت که با استفاده ابزاری از آراء مردم اندیشه حکومت اسلامی و یکپارچگی قدرت در سردارند و با سنگ اندازی در راه توسعه کشور ملتی را در ۲۸ خرداد به اسارت گرفته اند از «عبدالناصر همتی» در انتخابات حمایت کنیم و میدان را برای ترکتازی فرصت طلبان باز نگذاریم.
علی جنتی کیست؟
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:وی پسر احمد جنتی است اما برخلاف پدرش در حلقهٔ معتمدان اکبر هاشمی رفسنجانی جای دارد.جنتی از دانشآموختگان مدرسه حقانی قم است.
وی از نزدیکان محمد منتظری به شمار میرفت. پیش از انقلاب در مبارزه مسلحانه علیه حکومت وقت ایران فعال بود و ناچار به فرار از ایران شد و تا هنگام پیروزی انقلاب در کویت زندگی میکرد. پس از انقلاب هم محمد منتظری را در کمک به نهضتهای آزادیبخش خارج از ایران یاری میداد.
در سال ۱۳۵۹ رئیس صداوسیمای استان خوزستان و در سال ۱۳۶۳ استاندار خوزستان شد.
در سال ۶۷ ریاست دفتر اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس را برعهده گرفت
و در دوران ریاست جمهوری هاشمی از ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۱ به استانداری خراسان بود.
از ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۷ به معاونت بین الملل وزارت ارشادبرگزیده شد
دکترعلی جنتی تا پایان دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی به سفارت ایران در کویت منصوب شد.
با پیروزی محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴ وی از کویت فراخوانده و به عنوان معاون سیاسی وزیر کشور مصطفی پورمحمدی منصوب شد
اما در آستانه انتخابات شوراها و مجلس خبرگان در سال ۱۳۸۵،تحت فشار هواداران محمود احمدینژاد از این سمت کنار گذاشته و بار دیگر به عنوان سفیر به کویت فرستاده شد اما در سال ۱۳۸۹ از این مقام برکنار شد. ظن این میرود که این برکناری در ارتباط با ادعای کشف شبکه جاسوسی ایران در کویت باشد.
علی جنتی»باانتخاب دکترحسن روحانی به ریاست جمهور،
وی از طرف حسن روحانی برای تصدی وزارت فرهنگ به مجلس معرفی گردید.
خبرگزاری مهردرمعرفی علی جنتی اینگونه نوشت:
«علی جنتی» در سال 1328 در خانوادهای روحانی متولد شد و اکنون 64 سال دارد. وی پسر آیتالله احمد جنتی دبیر شورای نگهبان قانون اساسی است. جنتی پس از گذراندن دوران متوسطه و دبیرستان با آغاز به کار مدرسه علمیه منتظریه (حقانی) که بنیانگذاران آن شهید آیتالله دکتر بهشتی، شهید قدوسی و جمعی از استادان حوزه علمیه قم بودند، تحصیلات حوزوی خود را آغاز کرد و به مدت 10 سال از محضر استادان بزرگ حوزه در زمینه ادبیات عرب، منطق، فلسفه، اقتصاد اسلامی و فقه و اصول بهره گرفت و پس از پایان سطح، دروس خارج فقه و اصول را نزد حضرات آیات شبیری زنجانی، یوسف صانعی و آذری قمی گذراند.
جنتی در سال 1354 پس از یک دوره دشوار جنگ و گریز با ساواک با مشورت شهید بهشتی و آیتالله هاشمی رفسنجانی به خارج از کشور عزیمت و در کشورهای سوریه و لبنان مقیم شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در آغاز سال 1359 به عنوان مدیر صدا و سیمای جمهوری اسلامی مرکز اهواز منصوب شد که همزمان بود با آغاز جنگ تحمیلی.
جنتی در دی ماه همان سال پس از تصویب قانون اداره صدا و سیما، از سوی شهید آیتالله دکتر بهشتی به عنوان نماینده قوه قضاییه در شورای سرپرستی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران معرفی شد و تا سال 1362 به عنوان عضو شورا و در مقطعی به عنوان مدیر شبکه اول سیما خدمت کرد. جنتی در سال 63 استانداری همان استان را بر عهده گرفت و پس از آن مدتی استانداری خراسان و ریاست دفتر هاشمی رفسنجانی را تجربه کرد.
در سال 71 با حکم علی لاریجانی وزیر وقت ارشاد به عنوان معاون امور بینالملل این وزارتخانه منصوب شد که این فعالیت تا سال 77 ادامه یافت و طی این مدت، دوران دو وزیر ارشاد دیگر (مصطفی میرسلیم و عطاءالله مهاجرانی) را تجربه کرد. همکاری علی جنتی با مهاجرانی یک سال بیشتر دوام نیاورد و از سال 77 تا پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی، به عنوان سفیر ایران در کویت مشغول فعالیت بود.
پس از گذشت 5 سال از تصدی این سمت (سفیر ایران در کویت) جنتی به ریاست کمیته فرهنگی ــ اجتماعی شورای عالی امنیت ملی انتخاب شد. آن روزها حسن روحانی دبیر این شورا بود. با انتخاب محمود احمدینژاد به ریاست جمهوری در سال 1384 مصطفی پورمحمدی وزیر کشور وقت، جنتی را به سمت معاون سیاسی وزارت کشور انتخاب کرد، اما در سال 85 بار دیگر به عنوان سفیر ایران در کویت منصوب شد که این دوره هم تا سال 89 ادامه یافت.
در همین سال به درخواست حسن روحانی رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، به عنوان پژوهشگر سیاست خارجی در این مرکز مشغول به کار شد که این فعالیت تا همین روزهای اخیر ادامه داشته است.
واما حجت الاسلام علی جنتی اینگونه می گوید:
زندگی سختی داشتیم. سال ٤١ که قیام امام شروع شد، من جوانی دبیرستانی بودم. پدر از آن موقع، همراه امام بودند. سال ٤٣ که کلاس نهم را به پایان رساندم، وارد حوزه شدم، در مدرسهای که شهید بهشتی بنیانگذار آن بود.
سئوال:مدرسه حقانی؟
بله. از سال ٤٧ هم بهدلیل برخی از فعالیتهای سیاسی که داشتم، تحت تعقیب بودم.
سئوال:خیلی زود فعالیت سیاسی را شروع کردید.
حجت الاسلام علی جنتی:بله ١٩ سالم بود. اطلاعیهها و بیانیههای امام را تکثیر و پخش میکردم. از همان زمان هم تحت تعقیب قرار گرفتم.
علی جنتی:در ایام محرم یا رمضان هم برای تبلیغ به شهرهای مختلفی میرفتم و در تبلیغات از امام حمایت میکردم. نام امام را میآوردم، بههمیندلیل هم چندبار در شهرستانهای مختلف دستگیر شدم. ما به صورت خانوادگی دنبال راه امام بودیم.
برادرم هم که بعد از انقلاب کشته شد(درهمراهی بامنافقین)، از همان سالهای نخست مبارزه، رسالههای امام را توزیع میکرد و بههمیندلیل شش ماه در زندان قصر، زندانی شد. از سال ٥٠ به بعد کمکم وارد جریان مبارزه مسلحانه شد. پدرم را هم از سال ٤٥ مرتب بازداشت میکردند.
در دهه ٥٠، از آنجا که شدیدا تحت تعقیب ساواک بودم و نتوانسته بودند من و برادرم را پیدا کنند، پدرم را به کمیته ضدخرابکاری تهران بردند و مورد شکنجه روحی قرار دادند. به ایشان فشار میآوردند، چون فکر میکردند پدر از محل اقامت ما خبر دارد یا میتواند به ما دسترسی پیدا کند.
سئوال:دسترسی پیدا کردند؟
سئوال:خیر.
سئوال: فعالیت سیاسی شما بیشتر تحتتأثیر پدر بود یا برادر؟
سئوال:قطعا اینکه در چنین خانوادهای بزرگ شده بودیم، پدرم کاملا تأثیر داشت. ولی من شخصا بیشتر تحتتأثیر شهید بهشتی بودم. در دبیرستانی تحصیل میکردم که ایشان مؤسس آن بودند، دبیرستان دین و دانش. به خاطر دارم، در سال ١٣٤٢ یک روز صبح مرحوم شهید بهشتی سر صف برای دانشآموزان صحبت کرد و اعلام کرد که امام را دستگیر کردهاند و شهر متشنج است و به ما توصیه کرد در شهر و خیابان که تردد دارید، مراقب باشید. قبل از دستگیری امام- در سالهای ٤١ و ٤٢ – ما به منزل امام رفتوآمد داشتیم. از شهرهای مختلف برای دیدن امام میآمدند.
حجت الاسلام علی جنتی:من در هر دو سخنرانی امام هم سخنرانی محرم و هم سخنرانی آخرشان درباره کاپیتولاسیون حضور داشتم و سخنان ایشان را از نزدیک شنیدم. مجموعه این رخدادها بر فعالیت و جهتگیری سیاسی من تأثیرگذار بود؛ نه اینکه به یک مورد مشخص محدود بشود.
علی جنتی:سال ٤٥ پدرم(آیت الله احمدجنتی) را به زندان قزلقلعه آورده بودند. ما مجبور بودیم با اتوبوس از قم به تهران حرکت کنیم. گاراژ اتوبوسها در خیابان ناصرخسرو بود.
با مادر میآمدید؟
گاهی با مادر میآمدم، گاهی تنها میآمدم. وقت زیادی میگرفت از اتوبوس پیاده میشدیم. باید چند خط اتوبوس واحد سوار میشدیم و مدام تغییر مسیر میدادیم تا به قزلقلعه برسیم و بعد هم منتظر بمانیم تا ایشان را ببینیم.
از طریق برادرتان« حسین جنتی» با مجاهدین خلق ارتباط پیدا کردید. هیچوقت خودتان جذب فعالیتهای سازمان نشدید؟
خیر. فداییان خلق از سال ٤٩ مبارزه مسلحانه را آغاز کردند. بعد هم در واقعه سیاهکل به یک پاسگاه حمله کردند و آن را گرفتند. قبل از آن هم حزب ملل اسلامی فعالیتهای مسلحانه را آغاز کرده بود که متأسفانه به خاطر رعایتنکردن مسائل امنیتی، ٥٥ نفر آنها دستگیر شدند. من معمولا در آن دوره به زندان قصر میرفتم و آنها را میدیدم.
از قبل با آنها ارتباط داشتید؟
نه، بعضی از آنها را از قبل میشناختم؛ مثل آقای حجتیکرمانی و آقای بجنوردی. من علاقهمند بودم که هر کسی را که علیه شاه فعالیت میکرد، ببینم.
نگران نبودید که خود شما را هم دستگیر کنند؟
نه آن زمان شرایط ملاقات کمی متفاوت بود. اینطور نبود که حتما بستگان تنها به ملاقات بروند. من هم با عناوین مختلف به ملاقات میرفتم. هنگام ملاقات، معمولا زندانیان به صورت جمعی پشت میلهها میآمدند و من بارها به دیدن مرحوم بازرگان و جمعی که با نهضت آزادی فعالیت میکردند، میرفتم. دورهای هم که بعضی از شخصیتهای مؤتلفه دستگیر شده بودند، در زندان قصر به دیدن آنها میرفتم. بهعنوان نمونه به دیدن آقای عسگراولادی و آیتالله انواری میرفتم. سنم خیلی کم بود؛ ولی علاقهمند بودم و به دیدنشان میرفتم. سال ٥٠ که حرکت مجاهدین خلق شروع شد، ما با تعدادی از طلاب در قم یک هسته مسلحانه تشکیل دادیم.
همه طلبه بودید؟
علی جنتی:بله، همه طلبه بودند. مدتی که گذشت، سعی کردیم کتابهای آموزشی سازمان مجاهدین را پیدا کنیم و مطالعه کنیم.
چرا؟ شما طلبهای بودید در مدرسه حقانی، سطح مدرسه حقانی هم با حوزه خیلی فرق میکرد و بسیار نظاممند بود. با توجه به آموزشی که آنجا داشتید، چرا به سراغ جزوات سیاسی مجاهدین رفتید؟
علی جنتی:نوع آموزشهایی که برای فعالیتهای مسلحانه مورد نیاز بود، در حوزه وجود نداشت. درست است که در مدرسه حقانی برخلاف سبک سنتیِ حوزه که فقط فقه، اصول و منطق و فلسفه میخواندند، ما کتابهای اجتماعی و اقتصادی میخواندیم. حتی استاد ریاضی و استاد زبان انگلیسی داشتیم؛ یعنی بنابر نیازهای جامعه، سعی میکردیم خودمان را مجهز بکنیم؛ ولی شرایط مبارزه آموزشهای دیگری را میطلبید مجاهدین اولیه بههرحال تفسیر خاصی از اسلام داشتند؛ ولی در آن زمان جاذبه ایجاد کرده بود. آنها درباره نهجالبلاغه تفسیر نوشته بودند؛ بخشهایی از نهجالبلاغه را هم انتخاب کرده بودند که انسان را تحریک به مبارزه و جهاد میکرد. خب این بخشها درخورتوجه بود و ما علاقهمند بودیم بخوانیم. در حوزه اقتصادی هم مطالبی داشتند؛ مثلا «اقتصاد به زبان ساده» که البته اشکال داشت. اقتصاد مارکسیستی را آموزش میدادند که ما هم میخواندیم تا ببینیم حرف آنها چیست؛ اما درباره مقابله با رژیم در زندان و نحوه بازجوییها جزوات خوبی داشتند، ازجمله اینکه روشهای بازجویی چگونه است و نحوه مواجهه زندانی چگونه باید باشد که مطلبی لو نرود. اینگونه جزوات برای ما خیلی مفید بود و در همین حد از آنها استفاده میکردیم؛ ولی من هیچ وقت به مجاهدین نپیوستم؛ چون ما یک گروه جدا تشکیل داده بودیم. دراینمیان به دلیل ارتباطاتی که با برخی از این عناصر ازجمله آقای عزتشاهی (عزت مطهری) داشتیم - که میتوان گفت اسطوره مقاومت در زندان بود - بعضی از جزوات را از ایشان میگرفتیم و مطالعه میکردیم.
سئوال:درباره اینکه فاز فعالیتهای خود را به مسلحانه تغییر بدهید، با کسی مشورت کردید؟ چون شما در آن زمان با چهرههای انقلابی نیز همنشین بودید.
علی جنتی:با کسی نمیشد مشورت کنیم. ما پنج، شش نفر بودیم که... .
کلا پنج، شش نفر بودید؟
علی جنتی:بله، خب نمیشد هسته مخفی بیشتر از این باشد. آنقدر خفقان شدید بود که اگر یک نفر لو میرفت، اینقدر او را شکنجه میکردند تا دوستان خود را لو دهد. شرایط وحشتناکی بود. یکی از دوستان ما را در مقطعی دستگیر کردند. هر کسی را که میگرفتند، بلافاصله آنقدر شکنجه میکردند تا قرارها و دوستان خود را لو بدهد...
شما را هم لو دادند؟
حجت الاسلام علی جنتی:بله. فشاری که بر من بود، به این خاطر بود که لو رفته بودم. ما بعضی از جلسات را در اصفهان، در محله پدریمان برقرار میکردیم. یکی از دوستان را که دستگیر کرده بودند، خیلی شکنجه کرده بودند که جای من را لو دهد. ایشان خانه من را در قم لو داد و چندباری به آنجا ریختند که من نبودم. بعد به ایشان بیشتر فشار آوردند تا جاهای دیگری را که از من میدانست لو بدهد و ایشان خانه ما در اصفهان را لو داده بود. او را به اصفهان آوردند. بعضی از دوستان که او را دیده بودند به من گفتند که تمام پایش باندپیچی بود، از بس او را شلاق زده بودند و با عصای زیربغل او را آورده بودند تا خانهای که من در آن هستم را نشان دهد. ایشان خانه را نشان داده بود و به آنجا ریختند که البته من در آنجا نبودم! شرایط طوری بود که نمیشد با کسی صحبت کرد. حتی پدر من خبر نداشت که من چهکار میکنم. من در آن دوران کمتر به زندان رفتم. بیشتر به صورت موقت من را بازداشت و آزاد میکردند.
با توجه به سابقهای که داشتید، چرا شما را نگه نمیداشتند؟
علی جنتی:سیستم اطلاعاتی رژیم آن زمان خیلی منسجم نبود. اولا عکسی از من نداشتند؛
ثانیا من جاهای مختلف با اسامی مختلفی میرفتم. بهخاطر فشار فوقالعادهای که میآوردند، از اسفند ۵۲ بهبعد تصمیم گرفتم از قم خارج شوم.
بارها برای اینکه من را پیدا کنند، به مدرسهای که در آنجا تحصیل میکردم هجوم آوردند. حتی یکبار نیمهشب بالای سر خود من هم آمدند، اما من را نشناختند! هنر من در فرارکردن بود!
علی جنتی:یک دلیل دیگر هم این بود که از سال ۵۲ بهبعد مرحوم «آیتالله هاشمیرفسنجانی »خیلی به من کمک کردند. ایشان یک شناسنامه جعلی برای من درست کردند، با نامی دیگر. این شناسنامه بارها من را نجات داد. هرجا بودم، این شناسنامه در جیبم بود.
بارها ساواک من را بازداشت کرد، ولی وقتی تفتیش میکردند و به شناسنامه میرسیدند، با فرد دیگری مواجه میشدند!
علی جنتی می گوید:آقای هاشمیرفسنجانی، فردی را در ثبتاحوال داشتند که شناسنامهها را کش میرفت!
در یکی از آن شناسنامهها هم عکس من را زدند و مّهر کردیم.
البته اگر کسی شناسنامه را استعلام میکرد، متوجه میشد که این شناسنامه واقعی نیست. این امر باعث شد که من در دو، سه مرحله حساس نجات پیدا کنم.
سئوال:بعد از این هم برای ادامه فعالیتهای مسلحانه به خارج از کشور رفتید؟
علی جنتی:بله. بعد از مشورتهایی که با دوستان کردم، از جمله آقای هاشمیرفسنجانی، به این نتیجه رسیدم که اگر در کشور بمانم، دیر یا زود دستگیر میشوم و نهایتا یا اعدام میشدم یا حبس ابد میگرفتم. توصیه آنها این بود که از کشور خارج شوم. از اواخر سال ۵۳ تلاش کردم که از مرز پاکستان خارج شوم و در نهایت فروردین سال ۵۴ وارد پاکستان شدم.
سئوال: آقای هاشمی یا بهشتی با فعالیتهای مسلحانه شما موافق بودند؟
جنتی:حتما موافق بودند. آنها هم به این نتیجه رسیده بودند که «مجاهدین خلق اولیه» گروهی مسلمان و معتقد هستند که بر اساس انگیزههای دینی، برای بیداری مردم، دست به مبارزه مسلحانه زدهاند. عموم افرادی که میشناختم، از جمله شهید مفتح، شهید بهشتی مرحوم آیتالله رفسنجانی در آغاز از این حرکت حمایت میکردند،
ولی زمانی که آیتالله هاشمی باخبر شد که درون سازمان عناصری هستند که گرایش مارکسیستی پیدا کرده و تلاش میکنند تا رابطه عناصر مسلمان را با سازمان قطع و سازمان را مارکسیستی اعلام کنند، ایشان دستبهکار شد تا با آنها مقابله کند. برنامه ایشان این بود که عناصر منحرف را قانع کند که تغییر ایدئولوژیک را اعلام نکنند تا ایشان بتواند عناصر مسلمان را دور هم جمع کند و آنان اعلام کنند که درون سازمان عناصری با گرایش مارکسیستی هستند که آنها را اخراج کردیم، اما متأسفانه اینطور نشد. ایشان در سفری که به خارج از کشور آمد، در تاریخ تیرماه ۵۴، با بعضی از عناصر مارکسیستشده در خارج از کشور ملاقات و خیلی تلاش کرد آنها را متقاعد کند تا اعلام نکنند که مارکسیست شدهاند، ایشان میخواست از این طریق نقشه خود را پیش ببرد، اما متأسفانه آنها در شهریور این موضوع را اعلام کردند.
سئوال:یعنی ترجیح ایشان این بود که مبارزه مسلحانه را گروههای مسلمان سازمان دهند؟
بله. تلاش داشت تا نیروهای مسلمانی که عضو مجاهدین خلق بودند و بعد از تغییر ایدئولوژیک، پراکنده شده بودند، کار را ادامه دهند، ولی چون مارکسیستها بعضی از آنها را به ساواک لو داده بودند بهشدت تحت تعقیب قرار گرفتند.
سئوال:برادر شما(حسین) را هم لو دادند؟
علی جنتی:بله.
«افراخته» لو داد؟
علی جنتی:نمیدانم چه کسی لو داد، ولی او هم لو رفت و دستگیر شد.
برادر شما گرایش مارکسیستی پیدا کرد یا همچنان مسلمان ماند؟
علی:گرایش اسلامی داشت و با تخفیف، محکوم به حبس ابد شد که در آستانه انقلاب آزاد شد.
من آن زمان خارج از کشور بودم، در سوریه و لبنان با «شهید محمد منتظری» کاری را شروع کردیم. تلاشمان این بود که نیروهای مسلمانی را که تحت تعقیب قرار گرفته و رابطهشان قطع شده بود را از کشور خارج کنیم تا به دست پلیس نیفتند. با توجه به ارتباطاتی که داشتیم، بعضی از دوستان این افراد را پیدا و منتقل میکردند و بعضیها هم خودشان به خارج از کشور میآمدند.
چند نفر را منتقل کردید؟ هیچ چهره آشنایی در میان آنها وجود داشت؟
آقای «مهندس غرضی» و خیلیهای دیگر بودند. از سال ٥٤ تا سال ۵۷ نزدیک به ۲۵ تا ۳۰ نفر به خارج آمدند و مقیم شدند. تعدادی هم بودند که از کشور خارج میشدند تا آموزش ببینند و بازگردند؛ حدودا، ٥٠ یا ۶۰ نفر بودند. بعضیها بهطور طبیعی به خارج میآمدند و در سوریه با ما ارتباط برقرار میکردند. بعضیها هم به صورت قاچاق از مرز پاکستان میآمدند.
با «دکتر مصطفی چمران» هم ارتباط داشتید؟ شما بیشتر سوریه بودید؟
علی جنتی:در سوریه و لبنان، هردو اقامت داشتم. آقای هاشمیرفسنجانی تیرماه ۵۴ به خارج آمدند و من با مرحوم شهید محمد منتظری ایشان را در دمشق ملاقات کردیم. بعد با هم به لبنان رفتیم.
ایشان(محمدمنتظری) دورادور مرحوم چمران را میشناخت ولی از نزدیک ندیده بود. با هم به مجلس اعلای شیعیان لبنان رفتیم که رئیس آن امام موسی صدر بود. با شهید چمران هم ملاقات کردیم. من از آن زمان تا پیروزی انقلاب با شهید چمران رفتوآمد داشتم؛ در جنگهای داخلی لبنان و سایر مسائل ایشان را همراهی میکردم.
شما در جریان عملیاتهای چریکیای که دکتر چمران انجام میداد، همراهش بودید؟
علی جنتی:من در خط اول جبهه نبودیم. ایشان به خط اول هم رفتوآمد میکرد. نیروهایی که برای آموزش به لبنان میآمدند هم به خط مقدم میرفتند. در جنگ داخلی لبنان هم شیعیان و هم اهل سنت و فلسطینیها با مسیحیان درگیر بودند. در واقع یک جنگ داخلی تمامعیار بود. مسیحیان یک طرف بودند و مسلمانان یک طرف.
با امام موسی صدر چقدر ارتباط داشتید؟
علی جنتی:خیلی. از زمانی که به اتفاق آقای هاشمیرفسنجانی نزد امام موسی صدر رفتیم، من مرتب با مجلس اعلای شیعیان ارتباط داشتم.
امام موسی صدر برای من و تعدادی دیگر از مبارزان به عنوان عضو مجلس شیعیان لبنان اقامت گرفت و خیلی به ما کمک کرد. حداقل ٢٠ نفر از دوستان هم که در سوریه بودند، امام موسی صدر با مرحوم حافظ اسد درباره آنها صحبت کرد و حافظ اسد به وزارت کشور دستور داد و برای همه آنها اقامت گرفت. تا آخرین لحظهای که امام موسی صدر در لبنان بودند- قبل از اینکه به لیبی بروند- ما مرتب به منزل، دفتر و مجلس اعلا رفتوآمد داشتیم. به یاد دارم ایشان نامهای نوشتند و من را به دانشگاه مدینه معرفی کردند تا به آنجا بروم و وضعیت آن دانشگاه را بررسی کنم. در آن نامه من را به عنوان عضو مجلس اعلای شیعیان معرفی کردند که با من همکاری کنند.
نظر امام موسی صدر درباره فعالیتهایی که شما میکردید، چه بود؟
علی جنتی:امام موسی صدر قطعا موافق بود و حمایت میکرد.
سئوال:گفته میشود امام موسی صدر چهره معتدلی بودند و ظاهرا در بعضی از مراوداتی که با شاه داشتند، باعث آزادی بعضی از زندانیان هم شدند.
علی جنتی:آن زمان جریان مبارزات بهگونهای بود که اگر کسی با شاه یا رژیم تماس میگرفت، منفور میشد، منتها ایشان بهعنوان رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان، دارای یک شخصیت سیاسی بود. یعنی رهبر کل شیعیان لبنان بود. سالهای ۵۰ یا ۵۱ که ایشان به ایران آمد. آن زمان تعدادی از سران مجاهدین خلق هم دستگیر شده بودند و تحت شکنجههای بسیار شدیدی قرار داشتند. قرار بود ایشان برای بحثِ کمک به شیعیان لبنان با شاه دیداری داشته باشد، تعدادی از شخصیتها ازجمله شهید بهشتی از ایشان خواستند مسئله مجاهدین خلق را هم در این دیدار مطرح کند و از شاه بخواهد آنها را آزاد کند. یک بار که مرحوم شهید بهشتی به منزل ما آمده بود از ایشان شنیدم که: «برادرم امام موسی صدر گفتند که من وقتی با شاه ملاقات داشتم، مسئله مجاهدین خلق را هم مطرح کردم و آرامآرام صحبت میکردم و هر جملهای که میگفتم به چهره شاه نگاه میکردم تا ببینم چه تأثیری بر شاه میگذارد». غرض اینکه مرحوم بهشتی هم از امام موسی صدر خواسته بود آزادی مجاهدین خلق را با شاه مطرح کند، منتها در آن زمان انقلابیون به هرکسی که به شاه نزدیک میشد، معترض بودند.
«امام موسی صدر» واقعا یک شخصیت فوقالعاده بود. ایشان برای مبارزه با اسرائیل، «جنبش امل »شاخه نظامی «حرکة المحرومین» را ایجاد کرد. آنچه ما در سالهای بعد از جنبش امل و بعدا جنبش حزبالله میبینیم، نتیجه تلاشهای ایشان است. همین چند روز قبل یک اجتماع بزرگ که در بعلبک به مناسبت پیروزی بر داعش تشکیل شده بود، سخنرانی سید حسن نصرالله، با تاریخ ربودهشدن امام موسوی صدر مصادف بود.
مؤسسه صدر-لبنان
ایشان مفصل درباره امام موسی صدر صحبت و تأکید کرد آنچه امروز به عنوان حزبالله داریم، ثمره بذری بود که امام موسی صدر در لبنان کاشت.
سئوال:راجع به جنبش امل حرف و حدیث زیاد است... .
علی جنتی:بله. ولی درحالحاضر امل همکاری خوبی با حزبالله دارد. در همین سخنرانی سیدحسن نصرالله از نبیه بری- رئیس مجلس لبنان – تجلیل کرد که همواره با حزبالله همراهی داشته است. البته در برههای اختلافات شدید و درگیری داشتند. آیتالله جنتی هم مأمور رسیدگی به آن اختلافات شد. به لبنان رفت تا مشکلات آنها را حلوفصل کند.
در سالهایی که برادر شما(حسین جنتی) با مجاهدین در ارتباط بود و بازداشت شد، شما و پدر آیا میتوانستید با او ارتباط بگیرید؟
علی جنتی:ایشان سال ۵۳ دستگیر شده بود و من از اواخر ۵۲ زندگی مخفی داشتم و از سال ۵۴ هم به خارج از کشور رفتم. او هم زندگی مخفی خودش را داشت. به این ترتیب هیچ ارتباطی با هم نداشتیم. پدرم در اسدآباد همدان تبعید بود و آنجا هم مأمور گذاشته بودند که اگر هر کدام از ما به ملاقات ایشان رفتیم، بازداشت شویم. حتی صاحبخانه ایشان را به عنوان منبع استخدام کرده بودند تا اگر زمانی ما به دیدار پدر رفتیم، خبر بدهد تا دستگیرمان کنند. با وجود همه این مشکلات من چند بار با تغییر چهره برای دیدن پدر و مادر به اسدآباد رفتم.
سئوال:نمیشناختند؟ چه کار میکردید؟
علی جنتی:نمیتوانم بگویم (خنده). به هر قیمتی بود هر چند ماه یک بار، سر میزدم. بعضی وقتها با تعدادی از دوستان در قالب یک جمع میرفتم که آنها نمیدانستند این جماعت چه کسانی هستند. به هر حال به صور متفاوت سعی میکردم دیدار داشته باشم.
چرا دیگر برادرهای شما«حسن و محمد» وارد فعالیت سیاسی نشدند؟
علی جنتی:افراد متفاوت هستند! «برادر ناتنی من»(حسن آقا) درحالحاضر در اصفهان زندگی میکند و چندان علاقهای به کار سیاسی نداشت. ایشان یک سال از من کوچکتر است و از ابتدا در اصفهان نزد پدربزرگمان رفت و همانجا ماند. خیلی علاقهای به درسخواندن هم نشان نمیداد.
به دنبال کار شخصی بود و هنوز هم به همان فعالیت مشغول است. برادر کوچکترم محمدآقا هم در زمان رژیم گذشته چندان علاقهای به ورود به جریانات مبارزاتی از خود نشان نمیداد.
سئوال:آقای جنتی! شنیدم و خواندهام که پدر شما خیلی با حسین صحبت میکرد. آیا شده است بعد از این همه سال در قبال اتفاقی که برای او افتاد، ابراز ناراحتی کند؟
علی جنتی:پدرم هیچوقت ابراز ناراحتی نکردند ولی حتما از نظر عاطفی ناراحت هستند که چرا فرزندشان به این سرنوشت دچار شد. متأسفانه او با مجاهدین خلق در فاز نظامی هم همراهی کرد و سرنوشت او اینگونه شد.
سئوال:پدرتان در جایی گفتهاند که خیلی هم با ایشان صحبت کردند، ولی موفق نشدند(شمارا سربه راه بیاورند!)
علی جنتی:بله، من هم صحبت کردم. نهتنها با ایشان، بلکه با برخی دیگر از دوستان که قبل از انقلاب فعالیت مسلحانه میکردیم و بعدا به مجاهدین خلق پیوستند، ساعتها صحبت کردم. ولی عموما سبکشان این بود که یک ساعت به حرفها گوش میدادند و بعد میگفتند «دیگر فرمایشی ندارید»! و صحنه را ترک میکردند اصلا وارد استدلال و بحث نمیشدند. ظاهرا یکی از آموزشهای تشکیلاتی آنها بود که هیچگاه بحث نکنید. البته مادرم خیلی متأثر بود. تا آخر عمر هم همواره ناراحت بود، ولی پدرم چیزی ابراز نمیکرد.
سر مزار برادرتان(حسین) میروید؟
علی جنتی:اصلا نمیدانم کجا هست.اگر جستوجو میکردم، میتوانستم پیدا کنم. اما انگیزهای برای اینکار نداشتم.
قبل از انقلاب به ایران برمیگردید و ازدواج میکنید. مفصل دربارهاش توضیح دادید، خانواده همسرتان سیاسی بودند؟
نه اصلا سیاسی نبودند.
گفته بودید «حجتالاسلام سیدموسی موسوی» واسطه ازدواج میشوند. به واسطه مطرحبودن ایشان، خانواده همسر شما هم موافقت میکنند. درست است؟
علی جنتی:بله. داستان به این ترتیب بود که پس از خارجشدن از قم به منظور مخفیشدن به نقطهای دوردست در سنقر کلیایی (منطقهای در استان کرمانشاه) رفتم، آنهم نزد فردی که خود یک تبعیدی بود که از چابهار فرار کرده بود و با اسم مستعار در آنجا زندگی میکرد! حدود شش ماه در آن شهر زندگی کردم. برای اینکه کاری هم انجام دهم، درس تفسیر میدادم و خیلی از خانمها شرکت میکردند؛ از جمله خواهر همسر من که در آنجا معلم بود، پای درس من میآمد. از آنجا با او آشنا شدم. سال ۵۵ که تصمیم گرفتم ازدواج کنم با افراد مختلفی مشورت کردم؛ ازجمله خواهر همسرم.
خواهرشان را به شما پیشنهاد دادند؟!
علی جنتی:خیر. ابتدا شخص دیگری را پیشنهاد کردند. مجبور بودم واقعیت را به او بگویم که من تحت تعقیب هستم و نمیتوانم به ایران برگردم و اگر با من ازدواج کند ممکن است تا آخر عمر نتواند به ایران بازگردد. به او گفتم به خانوادهات هم نباید حقیقت را بگویی. خودش رضایت داشت، ولی خانوادهاش گفتند این جوان مشکوک است که میخواهد با این سرعت ازدواج کند و برود و احتمالا این آقا باید از جماعت مارکسیستهای اسلامی باشد! بنابراین از خواهر همسرم خواستم که مورد دیگری را معرفی کند او هم خواهر کوچکترش را معرفی کرد. با او هم همان حرفها را زدم و از او خواستم که هیچکس نباید متوجه شود که من چه کسی هستم. بالاخره جناب آقای موسوی که آن زمان در کرمانشاه امام جماعت و مورد احترام بودند، خواستگاری کرده و من را معرفی کردند و خانواده دختر هم به اعتبار آقای موسوی قبول کردند. البته من مجبور بودم به خاطر مخفیماندن هویتم یکسری حرفهای خلاف واقع هم بزنم؛ سرانجام پذیرفتند. مراسم عقد جمعوجوری برگزار کردیم. من باید سریعا از کشور خارج میشدم و همسرم بعدا به من ملحق شد. جالب این بود که مادر همسرم که در آستانه انقلاب – پنج، شش ماه قبل از انقلاب – به سوریه آمده بود تا زمان پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن نمیدانست من چه کسی هستم. بعد از پیروزی خودم و پدر و مادرم را معرفی کردم.
پدر و مادرتان خبر داشتند که ازدواج کردهاید؟
علی جنتی:بله خبر داشتند،بعدازازدواج خبر دادم. آنها یک سفر به دمشق آمده بودند و اطلاع یافتند،چون شرایط من را میدانستند،حرف خاصی نزدند.
سئوال:شما در آستانه انقلاب، سفری به لیبی دارید. به این منظور که اگر بعد از سه ماه دولت فرانسه امام را از کشورشان اخراج کردند، به آنجا بروند. اما گویا امام جواب جالبی به شما ندادند. نظر امام درخصوص قذافی چه بود؟
علی جنتی:ما از نظر امام خبر نداشتیم، ولی بعدا فهمیدیم که نظر ایشان خیلی منفی است.
احتمالا به خاطر امام موسی صدر منفی بود؟
علی جنتی:کاملا روشن بود که امام موسی صدر را قذافی دستگیر کرده و همه مشکلات زیر سر قذافی است. از طرفی ما چارهای نداشتیم و باید جایی برای امام پیدا میکردیم. نمیشد که از این فرودگاه به آن فرودگاه بروند. قذافی شعارهای انقلابی میداد، از فلسطین حمایت میکرد و ضد رژیم شاه بود. ما چندان او را قبول نداشتیم. در عین آنکه قذافی چهرهای ضدامپریالیستی بود که از فلسطین و از انقلاب ایران حمایت میکرد.
سئوال:چهار، پنج روز بعد از انقلاب به ایران برگشتیدایران... .
علی جنتی:اسفند ۵۷ بود که به توصیه مرحوم شهید بهشتی به کرمانشاه رفتم و دفتر حزب جمهوری اسلامی را آنجا تأسیس کردم. در اردیبهشت سال ٥٩ آقای مهندس غرضی، استاندار خوزستان، از صداوسیما خواست تا من را بهعنوان مدیر صداوسیمای مرکز اهواز منصوب کنند. آن زمان شورای سرپرستی صداوسیما جمع پنجنفرهای بود؛ ازجمله آقایان دکتر هادی، دکتر حدادعادل، موسویخوئینیها و دکتر غضنفرپور. با شناختی که بعضی از اعضا مثل دکتر هادی از من داشتند، خواستند که به اهواز بروم و من هم پذیرفتم. این اولین مسئولیت دولتی من بود.
بین چهرههایی که نام بردید، احساس میکنم که رفاقت شما با آقای غرضی بیشتر بود. درست است؟
با بقیه هم رفاقت داشتم، هنوز هم رفاقت داریم. در ماه مبارک رمضان در بعضی از افطاریها، با دوستانی که در سوریه بودند، جلسه انس داریم. آقای غرضی هم یکی از کسانی بود که با ایشان آشنا شده بودیم. سن ایشان هم از ما بیشتر بود. مرحوم خانم مرضیه دباغ هم جزء این گروه بود. مجموعه دوستان سوریه دائما با هم محشور بودیم. ابتدای سال ۵۹ به صداوسیمای استان خوزستان رفتم و تا دی آن سال آنجا بودم. بعد از اینکه قانون اداره صداوسیما تصویب شد، مرحوم شهید بهشتی من را بهعنوان نماینده قوه قضائیه در شورا معرفی کرد.
دورانی که در «شورای سرپرستی صداوسیما» حضور داشتید، مسئولیت دیگری نداشتید؟
علی جنتی:خیر. البته اواخر سال ۶۱ تا مرداد ٦٢، ضمن عضویت در شورای سرپرستی مدیر شبکه یک هم بودم.
سئوال:مقطعی هم که در خوزستان بودید و در صداوسیما، به حجاب خانمها اعتراض داشتید؛ در واقع به شکل ظاهری که با آن سر کار حاضر میشدند. همزمان دستور پاکسازی هم میدهید که باعث جابهجایی بخشی از نیروها میشود. این متأثر از نگاه انقلابی آن موقع بود یا الان هم آن حساسیت را به پوشش خانمها دارید؟ از اقدامتان در پاکسازیهایی که انجام دادید، رضایت دارید؟
چرالباس روحانیت راکنارگذاشتید؟معمم نیستید
علی جنتی:من بنابر مطالعات اسلامیای که داشتم و تجربهای که در خارج کشور کسب کرده بودم، هیچ نوع جزمیت و نگاه دگماتیک نداشتم که حتما افراد باید چادر به سر داشته باشند. مدتی هم که در کرمانشاه مسئول حزب بودم و معمولا در جلسات سخنرانی میکردم، بعضی از ائمه مساجد علیه من موضع گرفتند که این فرد میگوید که حجاب فقط چادر نیست! خب این اعتقاد من بود.
بعد که مدیر صداوسیما شدم، از لباس روحانیت بیرون آمدم؛ چون شهید بهشتی تأکید داشتند که حتما ملبس به کرمانشاه بروم.چون روحانیت در آن زمان چهره محبوبی بود و بیشتر میتوانست تأثیرگذار باشد. بعد که در محیط صداوسیما آمدم، لباس روحانیت را کنار گذاشتم.
علی جنتی، سیدعباس صالحی و نجفعلی میرزایی، سه مرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم هستند که با اینکه درسخوانده حوزه علمیه هستند، اما لباس روحانیت نمیپوشند.
زمان مبارزه هم لباس روحانیت نمیپوشیدید؟
علی جنتی:نه، زمانی که تحت تعقیب بودم، لباس نمیپوشیدم. صداوسیما هنوز در فضای قبل از انقلاب بود.
آن زمان هم من شروعکننده بحث پاکسازی نبودم. بحث پاکسازی در کل کشور تصویب شد و اجبار کردند که خانمها حتما باید حجاب اسلامی داشته باشند یا از دستگاههای دولتی خارج شوند. ما هم آنچه را که دولت تصمیم گرفته بود، اجرا کردیم؛ ولی ابدا اعتقاد نداشتم که پاکسازیها اینطور انجام شود؛ مثلا برخی از کارکنان ارمنی یا جزء سایر اقلیتهای دینی بودند. دلیلی نداشت که آنها را مجبور به رعایت حجاب کنیم.
آقای جنتی !شما جبهه هم رفتهاید؟
خُب من سه سال – از ۶۳ تا ۶۶ – استاندار خوزستان بودم و آنجا شبانهروز جنگ بود! سال ۵۹ هم که جنگ شروع شد من خوزستان بودم.
روز ٣١ شهریور ۵۹ که جنگ شروع شد، من آبادان بودم و تمام حوادث جنگ را از اول شاهد بودم. آن زمان مقام معظم رهبری مشاور امام در ارتش بودند؛ آمدند و در مقر لشکر ٩٢ زرهی اهواز مستقر شدند.
کنار ایشان آقای «محمدغرضی» بود. اطراف شهر را سنگربندی کردند و مواد منفجره کار گذاشتند. من از روز اول آنجا بودم. یک روز در دفترم در صداوسیما بودم که خمپارهای کنار دفتر اصابت کرد و سقف روی سرمان خراب شد. در آن مقطع دائما در پناهگاه زندگی میکردیم.
خانواده هم با شما در خوزستان بودند؟
علی جنتی:اوایل حضورم خوزستان بودند؛ اما بعدا به تهران آمدند. در دوران استانداری هم دائما در خطر بودیم. بعضی از مسئولان از تهران میآمدند، جلسه داشتیم، یکباره خمپاره از بالای سرمان رد میشد و صدای سوت آن میآمد. میگفتند چه بود؟ میگفتم هیچ، یک خمپاره بود (میخندد). در عملیاتها هم مرتب به قرارگاهها سر میزدم. زمانی که میخواستند فاو را آزاد کنند؛ تا نزدیکی اروند رفتیم و در قرارگاهها حاضر میشدیم. بالاخره استان خوزستان شرایط بسیار سختی داشت؛ هم باید مشکلات و معیشت مردم را حل و تأمین میکردیم و هم باید به رزمندگان کمک میکردیم. گردانها و لشکرهای متعددی که آنجا بودند، مرتب مراجعه میکردند و کمک میخواستند و باید کمک میکردیم. استان دائما بمباران میشد، هم مناطق مسکونی، مثل دزفول که بیش از ١٢٠ موشک اسکات به آن اصابت کرد. تعداد زیادی شهید میشدند و ما باید سرکشی میکردیم؛ مراکز صنعتی هم بمباران میشد، مثل کاغذسازی پارس، فرودگاه اهواز و... خودش جبهه جنگ بود دیگر!
بعد از مدتی که جنگ فرسایشی شد، پیش آمد که با آقای هاشمیرفسنجانی درباره جنگ صحبتی داشته باشید؟
خیر. من وارد این حوزه نشدم. من اواخر سال ۶۶ تا پایان جنگ، یعنی پذیرفتن قطعنامه و تا زمان رحلت امام، رئیس دفتر آقای هاشمی بهعنوان جانشین فرمانده کل قوا بودم. بیش از یک سال مسئول دفترشان بودم و بیشتر بحثهای نظامی آنجا طرح میشد. ضمن اینکه در آن دوره فعالیتهای نظامی برای پایان جنگ انجام میشد، اعتقاد هم بر این بود که کشور بیشتر از این امکان ندارد که در میدان بجنگد.
حتی نیروهای بسیجی هم که هر وقت فراخوانده میشدند، فوجفوج به جبههها میآمدند، این اواخر کمتر رغبت نشان میدادند و فرماندهان برای پرکردن جبههها مشکل داشتند. قیمت نفت به بشکهای پنج، شش دلار رسیده بود. این بحثها آن زمان مطرح بود، ولی من به طور خاص وارد این بحثها نمیشدم.
بعد از انتخاب آقای هاشمی به ریاستجمهوری به استانداری خراسان رفتید اما کمتر در خصوص استانداری خود در خراسان صحبت کردهاید. هیچ کدام از مسائلی که در دوران وزارت شما پیش آمد به آن دوران ربط داشت؟ مثل آقای(آیت الله سیداحمد علمالهدی» و... .
علی جنتی:ایشان آن زمان در خراسان نبود. آن موقع دانشگاه امام صادق بود. آن زمان مرحوم آقای طبسی به نمایندگی از امام در خراسان بودند و من هم به درخواست ایشان به آنجا رفتم. آقای طبسی از مقام معظم رهبری خواستند که دستور دهند من را به عنوان استاندار خراسان به آنجا بفرستند،چون از قبل من را میشناخت.
آیت الله عباس طبسی(تولیت حرم)شخصا من را میشناخت. ما در جریان مبارزات با ایشان آشنا شدیم، در دهه ۵۰ که آیتالله حاجسیدحسن قمی از مشهد به کرج تبعید شده بود. افرادی به دیدن ایشان میرفتند و من هم رفته بودم. با آقای طبسی آنجا آشنا شدیم. ایشان پدرم را میشناخت و من هم از آن زمان با ایشان آشنا شدم. در مقطعی که من در خوزستان بودم و دشمن عقبنشینی کرده بود، آستان قدس مسئول ساخت هویزه شد. به این دلیل آقای طبسی به آن منطقه رفتوآمد داشتند و فعالیتهای ما را میدیدند. بنابراین ایشان از مقام معظم رهبری درخواست کردند که من به خراسان بروم.
آن زمان مثل امروز اینقدر راجع به فعالیتهای جنبی آستان قدس حرف و حدیث نبود؟
خیر. آستان قدس در زمان ایشان جایگاه خود را داشت. مرحوم طبسی هم شخصیت برجستهای بودند و ما هم در استانداری همکاری نزدیکی با ایشان داشتیم.
احیانا پروژه مشترکی با آستان قدس دنبال کردید؟
فعالیتهایی که آستان قدس برای گسترش حرم و صحنها انجام داد، باید مجوز شورای عالی شهرسازی و کمیسیونهای مربوطه را میگرفت و استانداری با آنها همکاری کرد تا این کارها انجام شد.
احیانا نقد و انتقادات را نیز منتقل میکردید؟ البته آن موقع نقدها صراحت نداشت ولی آیا این نقدها را منتقل میکردید؟
من همیشه اعتقاد داشتهام در کشور باید از همه نیروها استفاده شود و این عناوینی که ما درست کردهایم؛ ازجمله چپ و راست یا اصلاحطلب و اصولگرا و... چندان واقعیت خارجی ندارد. من همیشه نگاهم این بوده افرادی که به نظام اعتقاد دارند و متدین هستند باوجود تفاوت نظرهایی که در شیوه اداره کشور دارند باید با یکدیگر کار کنند.
بنابراین همواره از اول انقلاب تا بهحال از همه نیروهای شایسته با گرایشهای مختلف استفاده کردهام.
یعنی انتقاداتی که به آقای طبسی وارد میکردید راجعبه بهکارگیری نیروها بود؟
علی جنتی:من اعتقاد داشتم کسانی که به نظام و ولایت فقیه معتقد و متدین هستند و در کاری که به آنها محول میشود تخصص و کارایی دارند، فارغ از گرایش سیاسی آنها باید از آنان در معاونتها و فرمانداریها و ادارات کل استفاده کنم. آن زمان مرحوم طبسی بهشدت نسبت به بعضی از جریانها حساسیت داشت. من بارها در جلسات به ایشان میگفتم شما پدر استان هستید، نماینده رهبری هستید و باید چتر حمایتتان را آنقدر باز کنید که همه را تحت پوشش قرار دهید نه اینکه خودتان یکطرف قضایا قرار بگیرید. بارها دراینباره صحبت کردیم و خب ایشان نظر خودشان را داشتند.
شورشهای مشهد زمان حضور شما در استانداری خراسان شکل گرفت؟ منشأ آن چه بود؟
علی جنتی:دلیل آن هم حاشیهنشینی در مشهد است. مشهد بعد از تهران بزرگترین شهری است که درگیر حاشیهنشینی است. افراد از روستاها و شهرهای دیگر به آنجا کوچ میکنند و بضاعت مالی برای خرید منزل ندارند، معمولا اطراف مشهد، زمینی را تصرف و آب و برق آن را هم به طور غیرقانونی تأمین میکرد. این معضل بزرگی است؛ چه برای تهران، چه برای مشهد و چه برای شهرهای دیگر. شهرداری مشهد برای مقابله با این امر، معمولا گشتهای شهرداری را به اطراف شهر میفرستاد تا خانههایی را که با تخلف ساخته شده خراب کنند. یک بار که ماشین شهرداری برای تخریب خانه حاشیهنشینها رفته بود تا جلو این کار غیرقانونی را بگیرد، آنها تصمیم گرفته بودند که برخورد کنند، همین کار را هم انجام دادند و ماشین شهرداری را واژگون کرده و آن را آتش زدند.
زمان رویداد این اتفاق، مدارس تعطیل شد. دانشآموزان همزمان دور ماشین جمع شدند و افرادی دیگر هم به آنها پیوستند. ما در استانداری از این ماجرا بیخبر بودیم. نیروی انتظامی یک اتوبوس نیرو به محل وقوع حادثه فرستاد تا این تجمع را متفرق کند. آنها برای این کار از گاز اشکآور استفاده کردند. از آنجا که باد به جهت مخالف میوزید، گاز اشکآور به طرف نیروی انتظامی بازگشت. نیروها هم برای اینکه خودشان سالم بمانند به اتوبوسها هجوم بردند و بچههایی هم که آنجا جمع شده بودند، سربازها را «هو» کردند. نیروی انتظامی ابتدا شروع به تیراندازی هوایی کرد.
در این میان یک سرباز یا درجهدار به سمت افراد تیراندازی کرده بود و دو نفر از دانشآموزان کشته شدند. همه این اتفاقات در دو ساعت رخ داد. وقتی این دو دانشآموز کشته میشوند مردم پیکرهای آنان را سر دست گرفته و به سمت مرکز شهر حرکت میکنند. من زمانی متوجه این اتفاق شدم که مردم به سمت مرکز شهر راه افتاده بودند.
در این شرایط امکان اینکه جلسه شورای تأمین استان را برگزار کنیم، نبود. مسئولان نظامی را هم پیدا نمیکردیم، فرمانده ارتش رفته بود دندانپزشکی، فرمانده سپاه جای دیگری بود. بنابراین مردم همینطور به حرکت خود ادامه دادند و در مسیر، برخی از اراذل و اوباش هم به آنان پیوستند، این جمعیت در طول مسیر مغازههای مردم را غارت کردند. بعد هم به یک پاسگاه نیروی انتظامی حمله کردند. مأموران نیروی انتظامی از فرط رعب و وحشت، تسلیم شدند. جمعیت سپس به سمت مرکز شهر یعنی میدان شهدا آمدند و اداره کل دادگستری را هم به تسخیر خود درآوردند.
حتی یک قسمت اداره دادگستری را آتش زدند. ساعت حدودا هفت یا هفت و سی دقیقه شب بود، نیروی انتظامی هم خود را باخته بود، سپاه و ارتش هم در آن فاصله به این راحتی نمیتوانستند نیرو جمع کند. نهایتا اوایل شب بود که به صداوسیما رفتم و اعلام کردم عدهای در حال تخریب شهر هستند، از نیروهای بسیجی و حزبالله خواستم که وارد شوند و جلوی این اوباش را بگیرند. بعد از این اعلام، مردم به مرکز تجمع رفتند. حدود ٨٠٠ نفر از تجمعکنندگان را دستگیر کردند و به استانداری آوردند.
چشمان آنها را بستند و بعدا به زندان منتقل کردند. اگرچه مشخص شد که این حادثه در اثر بیتوجهی نیروی انتظامی و مأمورانشان اتفاق افتاده، اما چون من مسئول استان بودم، کل مسئولیت این اتفاق را پذیرفتم و بعد هم استان را رها کردم.
یعنی استعفا دادید؟
علی جنتی:بله.
به این فکر نکردید که با آن حاشیهنشینها صحبت کنید؟
علی جنتی:آن زمان، دیدگاههای مختلفی وجود داشت؛ عدهای میگفتند اینها گروهکهای چپ یا منافقین هستند. اتفاقا آقای دکتر روحانی آن زمان دبیر شورای عالی امنیت ملی بود و آقای سرتیپ سهرابی هم فرماندهی نیروی انتظامی را بر عهده داشت. این دو نفر، روز بعد از حادثه به مشهد آمدند. با همراهی هم به زندانها سرکشی کردیم و شخص دکتر روحانی با خیلی از بازداشتیها صحبت کرد.
وزارت اطلاعات حدود دو ماه از این بازداشتیها بازجویی میکرد و نهایتا در گزارشی که آقای فلاحیان از این اتفاق تهیه کرد، تأکید شده بود که هیچکدام از بازداشتیها وابستگی گروهی و گروهکی ندارند. حتی در بین آنها از خانواده شهید و جانبازان هم بودند. بیشتر مشکلات اقتصادی و اجتماعی باعث این اتفاق شد. من همان زمان هم پیشبینی میکردم این امر در سایر مناطق هم که مشکلات مشابهی دارد، تکرار شود که اتفاق هم افتاد؛ در اکبرآباد تهران و اراک هم چنین اتفاقی رخ داد. الان هم مشکل حاشیهنشینی مشکلی جدی برای دولت است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منابع استفاده شده شهریور ۱۳۹۶عصرایران با اصلاحات وافزودن تصاویر
حجت الاسلام محتشمی پور (از ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴)سفیر ایران در سوریه بود،امام:آقای محتشمی رفیق دیرینه من است،مبارزوسیّاس ومتدین است.
چرا امام ،دستور توقف اعزام نیروهای ایران به سوریه و لبنان را صادر کردند؟آخرین اعزام نیروبه لبنان:۲۴ خردادماه ۱۳۶۱
توقف اعزام نیروبه لبنان ۱۰ روزبعد از فتح خرمشهر
سفیر-وقت-سوریه می گوید:روز شنبه،۵ژوئن ۱۹۸۲(۱۵ خرداد ۱۳۶۱) بعد از گذشت حدود (۱۰ روز ازبعد فتح خرمشهر) در سال ۱۳۶۱ حمله اسرایٔیل به لبنان آغاز شد و ظرف مدت بسیار کوتاهی، بیش از نیمی از خاک لبنان در تصرف نیروهای اشغالگر قدس افتاد و نیروهای فلسطینی، لبنانی و سوری هم از موضع خودشان عقبنشینی کردند.
نگرانی بسیار عجیبی در سوریه و لبنان حاکم بود چرا که مردم لبنان احساس بیپناهی میکردند. دولتهای لبنان و سوریه احساس میکردند در برابر ارتش تا بن دندان مسلح اسرایٔیل که مورد حمایت دنیای غرب و شورای امنیت و سازمان ملل و غیره بود تنها ماندهاند. آمریکاییها تلاششان بر این بود که سکوت مطلقی بر این سازمانهای بینالمللی حکمفرما شود و اگر تحرکی برای صدور قطعنامهای در شورای امنیت سازمان ملل علیه اسرایٔیل میشد، آمریکاییها مانع میشدند و در صورت تصویب وتو میکردند، امریکا سعی میکرد سران کشورها را متقاعد کند که به اسرایٔیل مهلت بدهند و بعد برای آتشبس اقدام کنند. لذا حالت بیتفاوتی بر جهان سیاست خیمه زده بود.
این مسیٔله برای مردم لبنان خیلی سنگین بود، به خصوص مردم علاقمند به اسلام و انقلاب اسلامی که دستهدسته به سوریه میآمدند و به سفارت جمهوری اسلامی مراجعه و از ما کسب تکلیف میکردند. در همان هفته اولی که اسرایٔیل به طرف بیروت حرکت کرد، بخشی از مردم و مقامات و نیروهای فلسطینی و لبنانی در حال عقبنشینی، به طرف سوریه آمدند. وقتی اسرایٔیل به پشت دروازههای بیروت رسید، تعدادی از مردم بیروت به خصوص کسانی که مهاجر و مقیم بودند از ترس یا برای کسب تکلیف به سوریه آمدند. لذا از روزی که بیروت به اشغال اسرایٔیل درآمد، راهی برای بازگشت آوارگان لبنانی وغیرلبنانی به بیروت نبود. یک قسمت از نیروهای فلسطینی ترجیح دادند به جای عقبنشینی بسمت بیروت، به طرف بقاع آمده و در بقاع سوریه متمرکزشوند، لذا دراین شرایط تنها امیدی که همه داشتند ایران بود.
در همان روز اول و دوم گزارشهای مفصلی از اوضاع سوریه و لبنان و اشغال وپیشرویهای اسرایٔیل و تحرکاتی که وجود داشت، برای ایران و مقامات بلندپایه فرستادم. سعی من بر این بود که حتیالمقدور یک گزارش جامع و مختصری هم خدمت امام بفرستم
همان روز اول،جلسات فشرده ای در سطح سران سه قوه و مقامات نظامی تشکیل شده و به این نتیجه رسیده بودند حال که پیروزیهای چشمگیری در جبههها حاصل شده و خطر عراق مرتفع گردیده است، نیروهای ما میتوانند به یاری مردم مظلوم لبنان و فلسطین بشتابند و نیروهای آزاد شدهمان به لبنان بسیج و اعزام شوند. تصمیمگیری در رده سران سه قوه با حضور نظامیان بلندپایه اتّخاذ شد.
روز دوشنبه،۷ژوئن ۱۹۸۲ (۱۷ خرداد ۱۳۶۱) با فاصله دو روز از حمله اسرائیل، به من خبر دادند یک هیئت بلندپایه سیاسی نظامی امروز از تهران به طرف دمشق پرواز میکند، در أسرع وقت قرار ملاقات با رئیسجمهور حافظ اسد گذاشته شود. هیئتی متشکل از مقامات بلندپایه سیاسی وزارت امور خارجه و نیروهای نظامی اعم از ارتش و سپاه به ریاست آقای دکتر ولایتی وزیر امور خارجه، برای مذاکراتی در ارتباط با حوادث لبنان با مقامات سوری عازم دمشق هستند.
من بلافاصله با توجه به سابقه قبلی و امکان ارتباطی که با دفتر ریاست جمهوری سوریه داشتم، به اطلاع حافظ اسد رساندم که در رابطه با مسائل منطقه و اشغال لبنان توسط اسرائیل هیئت بلندپایه سیاسی-نظامی امشب وارد میشوند و مایل هستیم که در اولین فرصت ممکن حتیالمقدور همین امشب، ملاقاتی ترتیب داده شود که پاسخ مثبت دریافت کردیم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:۲۱ خرداد سال ۶۱(۱۸ شعبان ۱۴۰۲)۱۱ ژوئن ۱۹۸۲ بود که قوای محمد رسول الله(ص) برای کمک به مردم لبنان در نبرد با رژیم صهیونیستی عازم سوریه شد.
ساعت ۱۹:۳۰ این هیئت بایک هواپیمای اختصاصی وارد فرودگاه دمشق شد و مورد استقبال مقامات سیاسی- نظامی سوریه قرار گرفت.
اعضای هیئت عبارت بودند از: آقای «دکترعلی اکبر ولایتی »وزیر امور خارجه، «سرهنگ محمدسلیمی» وزیر دفاع، آقای «محسن رضایی» فرمانده کل سپاه پاسداران، «سرهنگ صیاد شیرازی» فرمانده نیروی زمینی ارتش، آقای «محسن رفیقدوست» عضو شورای فرماندهی سپاه، آقای «حاج احمد متوسلیان »فرمانده تیپ محمد رسول االله(ص) و آقای «غلامعلی رشید» از فرماندهان اصلی و خوش فکر دوران دفاع مقدس و همچنین مجموعه ای از معاونین و مدیر کلهای وزارت امور خارجه.
آخرین اعزم نیروبه لبنان
روز دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۶۱ قرار بود سومین هواپیمای نظامی ایران دومین دسته نیروهای لشکر محمد رسول االله(ص) را بیاورد.
صبح که سفارت امدم اقای محسن رفیقدوست به من اطّلاع داد که« این هواپیما که امشب میاید اخرین هواپیمایی است که نیروهای اعزامی به سوریه را می اورد، چون قرار است اعزام نیرو به سوریه متوقف شود.»
برای من این خبر غیرمنتظره، باورکردنش خیلی دشوار بود، احساس کردم دنیا در نظرم تیره و تاریک شده است. از یک طرف اوضاع سخت مردم در لبنان، ندای یا لَلمسلمین بچهها، زنها و پیرمردهای لبنانی اعم از اهالی جنوب،شیعیان بیروت و بقاع،محاصره زن و بچههای فلسطینی در غرب بیروت و از طرفی حملات ددمنشانه اسرائیل و فالانژیستها به مسلمانها را شاهد بودیم و از سویی عقبنشینی و فرار ذلیلانه همه گروها و سازمانهای به اصطلاح چریکی و پرمدعای فلسطینی و لبنانی با پسوند ایسمهای مطنطنشان (کمونیسم،سوسیالیسم،مارکسیسم و...) و شعارهای توخالی و دروغینِ قیام مسلحانه و دفاع ازخلقهای تحت سلطه امپریالیسم وصهیونیسم و بالأخره حمایت همهجانبه دول استکباری و سران مزدورشان در منطقه و سکوت و بیتفاوتی سازمانهای بین المللی از اسرائیل را شاهد بودیم و در این میان، تنها امید مسلمانها در لبنان به جمهوری اسلامی ایران بود.
سفیرسوریه می گوید:آن همه وعده وعید که ما در جلسات متعدد به سوریها داده بودیم، یک مرتبه تبدیل به یأس مطلق شد و من انجا تصمیم گرفتم هرچه زودتر به ایران بروم و با امام صحبت کنم.
حجت الاسلام سیدعلی اکبرمحتشمی پورمی گوید:آقای حاج محسن رفیقدوست هم که مسئول تدارکات سپاه و این نیروها در سوریه و لبنان بود، وقتی فهمید میخواهم ایران بروم گفت: من هم میایم.
نکته دیگر اینکه علت پذیرش بی قید وشرط اتش بس از طرف سوریه و همه گروههای درگیر در لبنان مثل فلسطینیها و احزاب و دولت لبنان این بودکه اسرائیلیها از هوا و دریا و زمین همچنان تمام مناطق لبنان را زیر اتش گرفته بودند و باز پیشروی میکردند.{...} در چنین شرایطی قرار شد، اعزام نیرو متوقف شود و دیگر برنامهای در سوریه و لبنان نداشته باشیم.
سفیرسوریه:با وزیر امور خارجه دکتر ولایتی تماس گرفتم، ایشان گفت: «این نظر و دستور امام است.» برای من هضم این مسئله سخت بود.
محتشمی:ملاقات من با حضرت امام خمینی: روز چهارشنبه ۲۶ خردادماه ۱۳۶۱،اول صبح برای ملاقات با حضرت امام به جماران رفتیم.ساعت ۹:۳۰ صبح امام به ما وقت ملاقات دادند و با آقای رفیقدوست خدمت ایشان(امام) رسیدیم، در همان اتاق کوچک مقابل امام روی زمین نشستیم.
من ابتدا شروع کردم تشریح اینکه اسرائیل چه جوری حمله کرد وارد جنوب شد و چه جنایاتی را در جنوب لبنان کرده.اینها را تشریح کردم تا رسیدم به بیروت و شرایط بیروت را که میگفتم بیاختیار اشکم جاری شد، احساس کردم امام خیلی متأثر شدند.
امام خمینی به من میفرمودند: «آرام باش! آرام».
بعد آقای حاج محسن رفیقدوست هم یک مقداری توضیح داد.
من خدمت امام عرض کردم: «به هرحال همانطوری که شما به ما آموختید، انقلاب ما در چارچوب مرزهای ایران نبوده و نیست و این انتظار را همه مسلمانها دارند و امروز امید مسلمانان لبنان و به خصوص شیعه به انقلاب و جمهوری اسلامی ایران است و نماد این انقلاب و نظام درحال حاضر سفارت ایران در سوریه و لبنان هست، طبیعتاً مسلمانها از همه جا بریدند و به انقلاب پیوستند و این تصمیمی که گرفته شده تمام امید و آرزوهای مسلمانان و مستضعفین لبنان را بر باد میدهد و ما دیگر برای همیشه نمیتوانیم جبران کنیم. من نمیدانم این تصمیمگیری بر چه اساسی است.
امام خمینی:مادرجایی قدم گذاشتیم که قابل اعتمادنیست.
حضرت امام خمینی فرمودند: «حالا شما با آقایان سران سه قوه ملاقات و صحبت کنید ولی این نکته را هم من به شما بگویم که ما در جایی قدم گذاشتیم که قابل اعتماد و تکیه نیست.
امام ادامه داد:جایی است که در آن تکیهگاه و عقبه محکمی نداریم(لبنان)، ما اگر بخواهیم این نیرو را در سوریه و لبنان تدارک و پشتیبانی کنیم، منوط به این است که یا از طریق عراق و یا از طریق ترکیه عبور کنیم.
عراق که دشمن است و با ما سر جنگ دارد.ترکیه هم که عامل آمریکا و ناتو است.
امام خمینی:بر این اساس ما این نیرویمان را بردیم در میان آتش و خون بدون اینکه بتوانیم آنها را تدارک کنیم. اضافه بر اینکه شما چه تضمینی دارید که اگر وارد یک معرکه جدی شدید همان کشورهایی که الان برای کمک و دفاع ازآنها به جنگ با اسرائیل برخاستید آنها بعداً به شما اعتراض نکنند.
مثال امام خمینی:درباره بی نتیجه بودن اعزام نیروبه لبنان
خوف آن را دارم که داستان ما با رژیم اسرائیل، داستان آن اصفهانی بشود که دید ۲ نفر اول صبح دعوا میکنند یک آدم شرور ومزاحم با صاحب مغازه ، این شرور ومزاحم به صاحب مغازه تعدی و تجاوز کرده، نفر سوم وقتی مظلومیت صاحب مغازه را احساس میکند به دفاع از صاحب مغازه میآید و با شخص شرور درگیر میشود که چرا ظلم میکنی، چرا تعدی و تجاوز میکنی؟ آن فرد شرور متجاوز صاحب مغازه را رها میکند، با این آقا درگیر میشود. یک مقداری که درگیری ادامه پیدا میکند صاحب مغازه میگوید : آقاجان بروید دعوایتان را آن طرف بکنید. بگذارید من کاسبیام را بکنم.
امام با الهام ازاین داستان می گوید:نتیجه گیری شما چه تضمینی دارید که ما یک روزی به اینجا نرسیم و(کشورهای حامی کنونی،بعدها) به ما نگویند، آقا! دعوایتان را ببرید توی کشور خودتان بکنید. در کشور ما نایستید
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:همان حرفی که حالاعراق-مخصوصاًبعدازروی کارآمدن مصطفی الکاظمی-بمامی گویند:ازخاک کشورمابرای مبارزه باامریکااستفاده نکنید،حاکمیت ماراخدشه دارنکنید.
امام خمینی درادامه گفتند:افزون بر تمام اینها ،ما مسئله کمک تدارک و إمدادرسانی به این نیروها را داریم، ما عملاً از طریق هوا به وسیله هواپیما از آسمان ترکیه عبور میکنیم و ممکن است یکی دو هواپیمای باری عبور کند ولی بعدش اگر آمریکا دخالت کرد و ترکیه جلوی هواپیمای ما را گرفت ما نیروهایمان را بدون کمک و مساعدت و امداد در یک معرکه سخت و دشوار رها کنیم، مسئولیت همه این نیروها به عهده ماست.
ادامه فرمایشات رهبرانقلاب:بچههای ما که در جبهه ها آنگونه فداکاری میکردند، عقبه و پشتوانه ای درسطح کل ایران داشتند بیمارستانها ،مساجد، حسینیه ها در اقصی نقاط کشور، امکانات مردمی ودولتی همه و همه در خدمت آنها بود، اگر ما بخواهیم واقعاً در این معرکه وارد بشویم، هیچ راهی نداریم مگر اینکه از طریق بغداد عبور کنیم.
ما در راهمان را از عراق هموار کنیم و از طریق زمین به مرزهای فلسطین برسیم، علاوه بر این موضوع، آزاد سازی فلسطین بایستی با مشارکت تمام ملتها وکشورهای اسلامی باشد، همه سهیم باشند. در مورد لبنان هم باید کاری کرد که خود لبنانیها وجوانان شیعه درمقابل اسرائیل قیام کنند و ما هرچه بتوانیم به آنها کمک میکنیم.
بنیانگذارحزب الله لبنان می گوید:امام فرمودند: در عین حال شما با آقایان سران سه قوه هم صحبت کنید تا یک هماهنگی صورت بگیرد.
وزیرکشورسابق می گوید:امام همانند بزرگترین کارشناسان نظامی قضایا را تحلیل کردند و من تعجب میکنم که چگونه تمام فرماندههای نظامی ما اعم از سپاه و ارتش قبل از امام به این نتیجه و تحلیل نرسیده بودند. همانجا برای من مشخص شد بدون مشورت با امام چنین تصمیمی گرفته شده وحتی سفر آقای ولایتی و فرماندهان نظامی به سوریه بدون مشورت با امام انجام شده بود، لذا وقتی امام متوجه اعزام نیرو میشوند وسران سه قوه به ایشان گزارش میدهند، تصمیمات عوض شده و جلوی اعزام نیرو گرفته میشود و خبرش به ما رسید.
حافظ اسد ودکتر علی اکبرولایتی
به حضرت امام عرض کردم: اینکه ما بخواهیم این نیروها را از سوریه برگردانیم، خطرناک است چون هیچ حیثیتی در منطقه برای ما باقی نمیماند، چرا که مقامات سوریه با اصرار هیئت رسمی وبلند پایه ما اعزام نیرو راپذیرفتند وبه جمهوری اسلامی اعتماد کردند، لذا ما باید حداقل یک حضور سمبلیک در آنجا داشته باشیم.
امام این را پذیرفتند و فرمودند: بله امام گفتندکه در همین حد نیروها را در آنجا باید نگه داریم. آنها جوانان لبنانی را آموزش بدهند تا لبنانیهاخودشان با نیروهای اشغالگر اسرئیل بجنگند و آنان را از لبنان بیرون کنند.
ما آنچه را که از دستمان بر میآید به مردم مظلوم لبنان کمک خواهیم کرد. مسئله مهم آموزش نظامی و عقیدتی به جوانان شیعه لبنانی و سازماندهی آنان برای دفاع از جنوب و سایر سرزمینهای اشغال شده لبنان است و نیروهای سپاه در سوریه و لبنان موظف به این امر میشوند. این جور نباشد که نیروی ما در آنجا هرز برود. حالا شما فکر کنید و برای این امر مهم با برادران نظامی و سپاه برنامهریزی کنید.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این خبر،صفحه اینستاگرام حجت الاسلام علی اکبر محتشمی پور است،مرداد ۱۳۹۹دنیای اقتصاد،بااندکی ویرایش،انتخاب تیتروافزودن تصاویر.
علت توقف اعزام نیروبه لبنان به روایت فرمانده -وقت-سپاه پاسدارن
محسن رضایی در مهرماه سال ۱۳۹۹ در جریان یک برنامه تلویزیونی(سطرهای ناخوانده)گفت: یکی از دلایل تصمیم گیری برای اعزام نیرو به لبنان، جلوگیری از تبلیغات مسموم اعراب و دروغ پراکنی آنها مبنی بر همکاری ایران با اسرائیل بود؛ چرا که رزمندگان اسلام در جریان نبرد با متجاوزان بعثی، قصد ورود به خاک عراق را داشتند و همان زمان نیز صهیونیست ها در تدارک حمله به لبنان بودند؛ بنابراین نگرانی وجود داشت که اعراب به دروغ القاء کنند که ایران و اسرائیل در حمله به اعراب دارای نقطه نظر مشترکند.
احمدمتوسلیان(سمت چپ)
قبل از اینکه ما به خاک عراق ورود کنیم، اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد. ما فرصت پیدا کردیم که یک تیپ خود را به لبنان بفرستیم که اول وضعمان را نسبت به اسرائیل مشخص کنیم، ثانیا از یک کشور اسلامی دفاع کنیم و در آینده هم از این فرصت به عنوان جای پایی برای جمهوری اسلامی بهره ببریم؛ لذا نیرو به آنجا فرستادیم تا جلوی این جوسازی را بگیریم و موضعمان را نسبت به اقدامات اسرائیل نشان دهیم.«سرداراحمد متوسلیان»فرماندهی این تیپ اعزامی( محمد رسول الله)به لبنان برعهده داشت.
پس از مطرح شدن مباحثی در شورایعالی دفاع در رابطه با نحوه ورود و فعالیت نیروهای ایرانی در لبنان و مذاکراتی که در این زمینه با حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه صورت گرفت و همچنین اخباری که از عدم آمادگی نیروهای سوری در همکاری و معاضدت با نیروهای ایرانی به حضرت امام خمینی رسید، سرانجام ایشان با جملهای که در این رابطه بیان فرمودند، تکلیف همگان را روشن کردند؛ حضرت امام فرمودند: «راه قدس از کربلا می گذرد»بدین معنا که اگر فردی میخواهد با رژیم صهیونیستی بجنگد،لازمه اش پیروزی در نبرد با رژیم بعثی صدام است.
«سرداراسماعیل کوثری »فرمانده پیشین لشکر ۲۷ محمد رسول الله سپاه می گوید: در آن مقطع که ایران نیروهایی را به جنوب لبنان فرستاد کشورهای عربی نیز قول دادند که نیروهایی را به جنوب لبنان بفرستند اما زمانی که آنها این اقدام را عملیاتی نکردند امام خمینی تصمیم گرفتند که نیروهای ایرانی برگردند چون احساس کردند توطئه ای در راه است./تسنیم،تیر ۱۳۹۵
محتشمی پور
«حجت الاسلام سیدمحموددعایی» و «حجت الاسلام سیدعلی اکبرمحتشمی پور»
آیت الله خامنه ای:درگذشت روحانی مجاهد جناب حجةالاسلام آقای سید علیاکبر محتشمی رحمةاللهعلیه را به خاندان مکرّم ایشان تسلیت عرض میکنم. فعالیتهای مبارزاتی آن مرحوم که به خدمات انقلابی ایشان در دوران جمهوری اسلامی و مسئولیتهای مهم و آنگاه به جانبازی بر اثر اقدام تروریستی دشمنان منتهی شد، سابقهی ارزشمند و افتخارآمیزی است که مشمول تفضّلات الهی و ذخیرهی اُخروی برای ایشان خواهد بود انشاءالله.
امام خمینی:جناب حجت الاسلام آقاى محتشمى، از دوستان قدیمى من و فردى متدین، متعهد و مبارز است که با «هوش سیّاسى» که دارد همیشه خدمتگزارى خوب براى اسلام و ایران بوده است.۲۰ شهریور۱۳۶۷
حجت الاسلام سیدعلی اکبرمحتشمی پور» درکنارامام خمینی
حجت الاسلام سیدعلی اکبرمحتشمی پور» درنمازجماعت امام خمینی
حجت الاسلام سیدعلی اکبرمحتشمی پور» درکنارامام خمینی
حجت الاسلام سیدعلی اکبرمحتشمی پور» درکنارامام خمینی
«سیدمحمودمحتشمی پور»(فرزندسیدعلی)ازقدیمی های مؤتلفه اسلامی(درزمان حصرامام خمینی درمنزل روغنی ها،ایشان ازجمله ازافرادی بودکه باامام درحصررابطه داشت وخدامات رسانی می کرد) برادرِحجت الاسلام سیدعلی اکبرمحتشمی پورمی باشد،که در ۱۶ فروردین ۱۳۹۸درگذشت.
خاطرات محتشمی ازجریانات سیاسی اوائل انقلاب ...برخوردامام با جریانات....
نجف ونوفل لوشاتو«حجت الاسلام محتشمی »یارویاورامام خمینی..درزمان سفارت درسوریه توسط بمب اسرائیلی «جانباز»...شهیدشد.
امام خمینی:جناب حجت الاسلام آقاى محتشمى، از دوستان قدیمى من و فردى متدین، متعهد و مبارز است که با «هوش سیّاسى» که دارد همیشه خدمتگزارى خوب براى اسلام و ایران بوده است.۲۰ شهریور ۱۳۶۷
خاطرات حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر محتشمی پور
امام خمینی:جناب حجت الاسلام آقاى محتشمى، از دوستان قدیمى من و فردى متدین، متعهد و مبارز است که با «هوش سیّاسى» که دارد همیشه خدمتگزارى خوب براى اسلام و ایران بوده است.۲۰ شهریور ۱۳۶۷
حضرت امام در چند سال پایانی عمرشان چندین نامه و پیام مهم دارند که «منشور برادری»، «منشور روحانیت »و «نامهنگاری با برخی از شخصیت های سیاسی و مذهبی» آن دوره زمانی از جمله آنها است. در تمامی این نامهها چند موضوع متفاوت ولی با یک نگاه مشترک و واحد به چشم می خورد از جمله آن «هشدار نسبت به وجود متحجرین و مقدسمآبان» تأکید بر وجود سلایق مختلف فقهی-سیاسی به عنوان یک امر لازم و پسندیده در صحنه های اجتماعی کشور و... است. به نظر جنابعالی، هدف و مقصود حضرت امام در آن برهه از طرح این مسائل چه بود و چه زمینه های تاریخی و اجتماعی و فرهنگی در این ارتباط متصور است؟
محتشمی پور:داستان این مباحث که مطرح کردید و امام در اواخر عمر شریفشان مطرح کردند، ریشه در یک زمانی طولانی بعد از انقلاب دارد. البته بعضی از موضع گیریهای امام مربوط به سالهای پایانی عمرشان نمیشود و در نجف هم بحث متحجرین و مقدسنماها را در اعلامیهها و بیانات متعدد مطرح کرده بودند و لذا مربوط به اواخر عمر امام نمیشود. البته ایشان در اواخر عمر با سلسله مسائلی با حساسیت برخورد کردند.
توضیح مدیریت وبلاگ-پیراسته فر:چون دربلاگفا بامحدویت،فضا(حجم نوشتار،تعدادکاراکتر)مواجهه هستیم،درصورت عدم رعایت این موضوع،بلاگفا،همه تصاویر وویرایشهاراحذف می کند،همانطورکه دراین پُست کرد،البته من دوباره بازسازی کردم،بااحتیاط وحذف تصاویر..لذابرای دیدن همه تصاویرناب ازمرحوم محتشمی وتصاویرجالب سردارمقاومت وسرداران شهیدو...به این لینک مراجعه کنید:
زندگینامه "محتشمی پور"یارقدیمی امام خمینی
اما در خصوص مواردی که شما اشاره کردید در ارتباط با نامه نگاری با شخصیت های سیاسی و مذهبی به عنوان مثال به سوابقی که در ارتباط با دو مورد از این نامه ها است مطرح می کنم مثلا نامه به آقایان «محمدعلی انصاری» و «علی اکبرناطق نوری» که در ماه های پایانی عمر پربرکت امام نگارش یافته، باید سابقهای را ذکر کنم.
قبل از انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی، امام مسئله اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی را در یک سلسله سخنرانی ها و بیانیه ها مطرح کردند و توضیح دادند که اسلام ناب محمدی(ص) که مورد نظر ایشان و انقلاب است چه شاخصههایی دارد؛ اسلام محرومین، اسلام پابرهنگان، اسلام مظلومین و... . ایشان شاخصههای اسلام آمریکایی را هم مطرح کردند که از جمله آن «اسلام مرفهین بیدرد» و کسانی بود که فراری از جبهه و جهاد هستند. این سخنان باعث شد که در جامعه و میان گروههای مختلف بحث شود که منظور امام چه کسانی هستند و چه جریاناتی در داخل کشور وجود دارند که این شاخصهها به آنها انطباق پیدا میکند که اوج آن در دوران تبلیغات انتخابات مجلس سوم بود؛ بعضی جریانات یکدیگر را متهم میکردند که گروه دیگر با شاخصه های اسلام آمریکایی شاخص هستند و طرفدار ثروتمندان، زالوصفتان و مرفهان بیدرد هستند یا حتی خودشان طرفدار مرفهمین بیدرد هستند یا فراری از جبههها هستند.
بر این اساس برخی شخصیتهای برحسته این جناح که مورد اتهام قرار گرفته بود خدمت امام رسیدند و گفتند شما که این بحثها را مطرح کردهاید، در خارج اینگونه تلقی شده که ما مدنظر شما هستیم. امام فرمودند نه! نظر من شما نبودید و اینگونه نبود که منظور من شخص خاصی باشد.
آن انتخابات گذشت و جریان مذکور رأی نیاورد و اکثریت نمایندگان مجلس سوم نیروهایی بودند که موسوم به «خط امام» بودند. حتی مسئله تا آنجا پیش رفت که شخصیتهای برجستهای چون «آیتالله محمدیزدی» عضو جامعه مدرسین و از چهرههای سرشناس کشور در تهران رأی نیاورد و انتخاب نشد. این در شرایطی بود که آقای یزدی قبل از آن، در خراسان هم به عنوان کاندیدای خبرگان رهبری ثبت نام کرده بود و در آنجا هم رأی نیاورد که این خیلی معنادار بود و یک ضربه سخت به یک جریان درون نظام بود.
بعد از ناکامی آن جناح و خصوصا یک چهره کلیدی آن، امام آیتالله یزدی را به عنوان عضو فقهای شورای نگهبان منصوب کردند و این امر درون جریانات سیاسی انقلاب، به معنای بازسازی و احیای جریانی بود که عملا درون جامعه وجهه، پرستیژ و حیثیت خود را از دست داده بود؛ امام اینها را احیا کرد و با این اقدام میخواست بگوید که منظور من از اسلام آمریکایی این جریان فکری نیست و «هر دو جریان درون نظام بوده، اختلافات آنها درون خانوادگی است» و هردو علاقمند به نظام، انقلاب و اسلام هستند، اما هرکدام با روش خاص خودشان و هدف هر دو هم بقاء و ثبات انقلاب و جمهوری اسلامی است.
من میخواهم بگویم این مسائل در چارچوب گفتمان و بیانیه، در پایان عمر امام بوده، اما امام از ابتدا به گونهای اقدام کردند و این بازسازی را انجام دادند و با روش «کونوا دعاة الناس بغیر ألسنتکم» عملا این کار را انجام دادند.
پس تاریخ این مسئله به قبل از انتخابات مجلس سوم برمیگردد.
اما در مورد« نامه امام به آقای مجید انصاری و پاسخی که امام به آن دادند» آقای مجید انصاری در آن نامه گفته است که:بسمه تعالى. محضر مبارک رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت آیت اللَّه العظمى امام خمینى- مد ظله العالىبا ابلاغ سلام و ابراز ارادت، از آنجا که یکى از نمایندگان محترم مجلس شوراى اسلامى- ایّده اللَّه تعالى- در مخالفت با حجت الاسلام و المسلمین آقاى محتشمى وزیر محترم کشور مطالبى ایراد فرموده اند، از آن جمله «نقل معنا» اینکه مقصود حضرت عالى در نامه خود به هیأت وزیران که هر وزیرى باید در محدوده اختیارات خود اقدام نماید، جناب آقاى محتشمى بوده است، براى جمعى از نمایندگان محترم و حقیر این سؤال پیش آمده است که اگر امر بدین گونه بوده است ما تکلیف خود را بدانیم. و الامر إلیکم- نماینده زرند کرمان.۲۰ شهریور ۱۳۶۷- مجید انصارى کرمانى.
پاسخ امام خمینی به نامه حجت الاسلام مجیدانصاری
بسمه تعالى ،جناب حجت الاسلام آقاى محتشمى- ایّده اللَّه تعالى- از دوستان قدیمى من و فردى متدین، متعهد و مبارز است که با هوش سیّاسى که دارد همیشه خدمتگزارى خوب براى اسلام و ایران بوده است.
امام نوشت:مقصود من از نامه به هیأت وزیران، آقاى محتشمى نیست. ان شاء اللَّه آقایان در مسائلى که مىخواهند به کسى نسبت دهند، دقت کافى نمایند و جهات شرعى را نیز مراعات نمایند.یکشنبه، ۲۰ شهریور ۱۳۶۷( ٢٩ محرم ١٤٠٩)روح اللَّه الموسوی الخمینى. ( صحیفه امام، ج۲۱، ص: ۱۳۰)
نقطه آغاز آن نامهها این بود که در تاریخ ۲۲ خرداد ماه امام به آقای نخست وزیر و وزرا نامهای نوشتند و این چنین فرمودند:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم
جناب آقای نخست وزیر، آقایان وزرا ـ ایّدهم اللّه تعالی
مسئلهای را که لازم دیدم تذکر دهم این است که قوام نظام اسلامی ایران بر اتحاد در روش و حرکت در کُلیّتِ سیاستِ مورد قبولِ اسلام است. همگی باید سعی کنیم هر حرکتی، اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی، که انجام میدهیم به آن کلیت صدمه نزند. ترسیم کلیت متّخذ از اصول اساسی قوانین اسلامی است که هدایت فرد و جامعه را بر عهده دارد.
امام خمینی درادامه نوشت:هر مسئولی و هر متعهدِ به نظامی باید سعی کند برای پیشبرد نظام در چارچوب محدودۀ وظایفش عمل کند؛ که در غیر این صورت، احتمال پاشیدگی نظام جدی است.
لذا اگر هر وزیری دخالت در کار وزیر دیگر نماید، که حتی دخالت او باعث رشد کار گردد، مورد قبول نیست؛ چرا که خروج از چارچوب اختیارات ضررش بسیار بیشتر از رشد کار در نقطه ای دیگر است. روشن است که مشورت، هماهنگی و همکاری مورد بحث نیست.
امام خمینی:اینجانب گاهی به موضعگیریهای وزرا و نمایندگان در خارج از محدودۀ وظایفشان برخورد میکنم که متعجب میشوم.
امام خمینی:از باب مثال ،سیاست خارجی کشور بر عهدۀ وزیر امور خارجه است. اگر آقایان اعتراضی دارند، باید برادرانه در هیأت دولت مطرح کنند. اگر به اعتراض جواب قانع کننده ای داده شد، که چه بهتر؛ والاّ وزیر امور خارجه است که در چارچوب سیاستِ ترسیمی از رهبری نظام و یا مجلس، تصمیم گیرنده است.
این شیوۀ پسندیده ای نیست که هر وزیر و یا نمایندهای هر چه دلش خواست در مجامع عمومی بگوید.
امام خمینی:آقایان وزرا، من به شما و به نمایندگان محترم نصیحت میکنم که سیاستهای یکدیگر را تضعیف و یا تخریب نکنید؛ که اگر وحدت روش و حرکت در نظام نوپای اسلامی صدمه ببیند، نتایجی که دنیای استکبار از این برخوردها میگیرد بسیار شکننده است.
رهبرانقلاب:کاری نکنیم که دنیا فکر کند نظام اسلامی ایران با این اختلاف سلیقه ها و با این ابراز اختلافها هیچگاه راه ثبات را نخواهد پیمود.
خداوند به تمامی شما توفیق خدمت به بندگان خوب خدا را ارزانی دهد. والسلام.
روح الله الموسوی الخمینی یکشنبه، ۲۲ خرداد ۱۳۶۷(٢٧ شوال ١٤٠٨)
محتشمی پور:پیش زمینه این نامه اینگونه است که در آن موقع حرکتهایی صورت میگرفت؛ از جمله یکی از معاونین وقت وزیر امور خارجه مسافرتهایی به کشورهای خارجی انجام میداد. گزارشهایی به هیأت دولت میرسید که وی در آن سفرها مترجم به همراه خود نمیبرد و برخلاف عرف دیپلماتیک به زبان انگلیسی صحبت میکرد و این اتفاق در هیأت دولت بررسی شد. من احساسم این است که خود دکتر ولایتی هم از این مسئله ناراحت بود، اما زورش نمیرسید یا بنا به هر دلیل دیگری نمیتوانست جلوی او را بگیرد؛ لذا بدش نمیآمد که موضوع در هیأت دولت مطرح شود. اینقدر آن موضوع بالا گرفت که نخست وزیر و هیأت وزبران نسبت به آن واکنش نشان داده و حتی احتمال اجازه ندادن به او برای سفر به کشورهای خارجی هم بود. در کنار این موضوع، مسائل جنگ و.. دست به دست هم داده بود و در نهایت آقای مهندس موسوی نخست وزیر تصمیمی گرفت که در نخست وزیری، معاونت سیاسی در کنار سایر معاونتها تشکیل شود. شرخ وظایف این معاونت به گونهای بود که شائبه دخالت در کارهای وزارت خارجه و در واقع شکلگیری یک وزارت خارجه در سایه پدید آمد.
علاوه بر این، آقای نخست وزیر یک شورای سیاسی هم در هیأت دولت تشکیل داد که مسائل مختلف مربوط به انقلاب و سیاست خارجی در آن بررسی میشد؛ آن جلسه هر هفته پنجشنبه ها به مدت دو ساعت تشکیل میشد و وزرای سیاسی در آن شرکت میکردند؛ اعم از وزرای کشور، خارجه، اطلاعات، دفاع و معاونتهای مربوطه. عمده آن بحثها به سیاست داخلی و خارجی مربوط میشد. ما نسبت به مسائل سیاست داخلی حساسیت نداشتیم، زیرا در این حوزه نظر دولت به عنوان سیاستهای کلی نظام باید پیاده میشد. اما وزیر و وزارتخانه خارجه نسبت به تصمیمات این شورا حساسیت داشتند و علاوه بر آن نسبت به برخی رفتارها و سفرها، در شورا اظهارنظراتی میشد و این مسئله باعث شد تا وزیر خارجه مکررا خدمت امام برسد و بگوید دست ما بسته اشت و از سوی نمایندگان و وزرا مورد دخالت و پرسش قرار می گیریم؛ لذا محدودیتهای زیادی داریم و وقتی به سفر خارجی میروم، حنای ما رنگی ندارد و آنها فکر نمیکنند که با یک وزیر خارجه قدرتمند طرف هستند؛ بلکه فکر میکنند که در ایران همه تصمیمگیر هستند. امام هم با آنکه قانونمند بودند و معتقد بودند قانون باید اجرا شود، این نامه را خطاب به نخست وزیر و وزرا نوشتند تا هر وزیر در حیطه وظایف خود مسئول است، نباید در امور یکدیگر دخالت می کردند و اگر نظری هم داشتند در جلسه هیأت دولت مطرح کنند.
چرا برخی نمایندگان وقت مجلس اینگونه در افکار عمومی القاء کردند که منظور آن نامه امام شما هستید؟
محتشمی :نمایندگان جناح راست در داخل و خارج مجلس لابیهای زیادی کرده بودند که من برای ادامه مسئولیت در وزارت کشور رأی نیاورم و تلاش زیادی در این راستا کرده بودند. لذا میخواستند وانمود کنند که منظور امام از نامه، شخص من بوده است. زیرا من بعد از انقلاب عضو وزارت خارجه بودم و سفیر ایران در سوریه و در بحثهایی چون تشکیل حزبالله و... فعالیت داشتم. آنقدر بنده در سیاست خارجی موثر واقع شده بودم که آقای ولایتی برای آنکه در سوریه بمانم قانونی را در مجلس تصویب کرد که وزارت خارجه حق داشته باشد در جایی که لازم باشد مسئولیت سفیر را تمدید کند، زیرا در آن زمان سفیر حداکثر ۴ سال میتوانست باقی بماند.
من کسی بودم که هم در مسائل داخلی و هم خارجی صاحبنظر بودم و در هیأت دولت و شورای سیاسی بحث میکردم که احیانا خبر آن در مجلس هم پخش میشد. لذا سعی کردند بگویند که فقط من مورد نظر امام بوده ام تا با این ترفند من در مجلس رأی نیاورم، زیرا متوجه شده بودند که رأی من خوب بود.
در واقع میخواستند شما را استیضاح کنند...
نه؛ در آن زمان کابینه دو مرحلهای بود. یکبار وقتی رئیس جمهور انتخاب میشد کابینه را به مجلس معرفی میکرد و یکبار هم وقتی که دوره جدید مجلس شروع به کار میکرد دوباره برای اعضای دولت رأی گیری میشد؛ یعنی در طول چهار سال هیأت دولت دو بار رأی میگرفت و این اتفاق هنگام رایِگیری مرحله دوم بود. بر این اساس این مطالب را با شدت و حدت از تریبون مجلس بیان کردند. امام مباحث مجلس را از طریق پخش مستقیم رادیو دنبال میکردند. وقتی دیدند چنین وضعیتی است، احمد آقا را صدا میزنند و میگویند این نمایندههای مجلس با چوب من میخواهند محتشمی را بزنند؛ میگویند منظور من از نامه، آقای محتشمی بوده، در حالی که اینجور نبوده است. لذا به نمایندهها بگویید از من سوال کنند تا من جواب بدهم. حاج احمد آقا هم با مجلس تماس میگیرند و چون آقای مجید انصاری با دفتر امام ارتباط داشتند، احمد آقا از او میخواهد که چنین نامهای بنویسد.
یعنی امام خمینی شخصاً این کاررامی کنند؟.
محتشمی:بله. در قالب سوالی که خودشان خواستند، پاسخ دادند. آن پاسخ در مجلس تکثیر شد و آقای «سرحدی زاده »(وزیرکار)، نامه را در صحن قرائت کرد و نمایندگان به او اعتراض شدید کردند که چرا در وقت مربوط به خودت در مورد موضوعی دیگر حرف زدی؟ ایشان هم گفت من حق دارم در وقت قانونی خودم در دفاع از خودم یا هر وزیر دیگر حرف بزنم.
آقای محتشمی! در همین زمینه، اخیرا آقای دکتر ظریف در کتاب خاطراتشان از شما به خاطر مخالفت با فرستادن ایشان به آمریکا به عنوان نماینده ایران در سازمان ملل گلایه کرده اند. می توانید در خصوص دلیل اتخاذ آن مواضع توضیح دهید؟
من هم این مطالب را از بعضی رسانهها شنیدم اما کتاب ایشان را نخواندهام. ولی واقعیت این است که من الان چیزهایی که آقای ظریف در خاطراتشان نوشتهاند و نسبت دادهاند را دقیقا به یاد ندارم. اما آنچه به یاد دارم و آن زمان ما در داخل کشور شنیدیم این است که وقتی ایشان در نمایندگی سازمان ملل بودند، آقای دکتر ولایتی و هیأت ایرانی ایشان را میبینند میپسندند که یک جوان خوش بیان و مسلط بر زبان انگلیسی بوده و دبیرکل سازمان ملل هم از ایشان تعریف میکند. اطلاعات دیگری که ما آن زمان از ایشان داشتیم این بود که آقای ظریف از دوران دبیرستان به آمریکا رفته و تحصیلات مدرسهای و دانشگاهی را در آنجا گذرانده است؛ البته گویا وی در خاطراتش گفته که تحصیلات دانشگاهی را آمریکا گذرانده است. وقتی دکتر ولایتی به امریکا میرود دکتر ظریف را جذب نمایندگی ایران میکند و وقتی وی همراه دکتر ولایتی به ایران می آید، چون در سن سربازی بوده و خدمت نرفته بود، پلیس فرودگاه مانع خروج وی میشود. از فرودگاه با من که آن موقع وزیر کشور بودم، تماس گرفتند و گفتند فلانی میخواهد از کشور خارج شود و اگر شما اجازه بدهید از کشور خارج شود. من گفتم نمی توانم برخلاف قانون به کسی که سرباز است اجازه دهم به خارج از کشور برود. آقای ولایتی هم با من تماس گرفت و ایشان را راهنمایی کردم؛ گفتم من نمیتوانم برخلاف قانون اجازه دهم وی خارج از کشور برود، مگر اینکه دوره سربازی برود. اما شما میتوانید یک کار کنید و آن اینکه برخی ارگانها برای انجام وظایف و ماموریت های قانونی خود، اختیار داشتند که درخواست نیروی سرباط وظیفه نمایند فلذا به ایشان عرض کردم که درخواستی به شورای عالی دفاع بنویسند و برای نیروهای مورد نیاز، مصوبه میگیرند که آنها دوران سربازی را در فلان ارگان خدمت کنند. شما هم میتوانید با رئیس جمهور که رئیس شورای عالی دفاع است صحبت کنید تا ایشان این مصوبه را بگیرند که دوره خدمت را در نیویورک بگذارند و رفت و آمد داشته باشد. دکتر ولایتی از این راه تشکر کرد و از همین طریق موضوع را حل کرد.
محتشمی می گوید:اما دکتر ظریف چیز دیگری را نسبت داده و آن اینکه وقتی موضوع نمایندگی ایشان در نیویورک، مطرح شده من مخالفت کرده و گفتهام وی آمریکایی است!
این مطلب خیلی عجیبی است. زیرا اصولا سفرا در هیأت دولت مطرح نمیشدند. سفیر را وزیر خارجه پیشنهاد میکند و رئیس جمهور استوارنامه وی را امضا میکند. قبل از آن هم اگر او را به کشور مقابل میفرستند تا اگر آنها تأیید کردند، استوارنامه امضا میشود. من تعجب میکنم که دکتر ظریف میگوید وقتی بحث نمایندگی دکتر ظریف مطرح شد، بنده مخالفت کرده ام؛ من چنین مخالفتی را به خاطر ندارم و اساسا چنین اتفاقی نمیافتاد.
نکته دیگر اینکه گفتهاند من در نماز جمعه گفتهام که آقای محلاتی در مورد قطعنامه ۵۹۸ نامه نوشته است.
محتشمی پورمی گوید:من یادم نمیآید چنین حرفی را زده باشم. خوب بود که خودش میآمد با من حرف میزد. زیرا در اتاق من همیشه باز بود و حتی استانداری ها را موظف کرده بودیم که هفتهای یکبار درب دفتر باز باشد تا همه حرف خود را بزنند؛ چه رسد برای دیپلماتها و ایشان میتوانست توضیح دهد و نیازی نبود که به روز قیامت حواله دهند؛ اما اگر ما حرفی زدهایم و اشتباهی کردهایم عذرخواهی میکنیم!
آقای محتشمی! بعد از نامه امام، آقای ناطق نوری نامهای به امام میدهند که در آن میگویند:
بسمه تعالی. محضر مقدس رهبر عظیم الشأن انقلاب، حضرت امام ـ مدظله العالی
با تقدیم سلام و آرزوی طول عمر برای آن وجود مبارک، احتراماً معروض میدارد، همانطوری که مستحضر هستید در رابطه با رأی اعتماد به اعضای محترم دولت از حضرتعالی راجع به حجت الاسلام جناب آقای محتشمی، وزیر محترم کشور سؤالی شد که پاسخ آن، روز رأی گیری بین نمایندگان پخش و از تریبون مجلس خوانده شد و ایشان مجدداً به عنوان وزیر کشور انتخاب شدند لکن بعضی در سطح مجلس حتی از تریبون مجلس چنین منعکس نمودند: کسانی که به آقای محتشمی رأی مثبت ندادند مخالفت با فرمان شما کردند. چنانچه مصلحت بدانید بیان فرمایید آیا نظر مبارک رأی مثبت دادن به ایشان بود؟ و کسانی که رأی ندادند خدای ناکرده خلاف فرمان حضرتعالی که قهراً خلاف شرع هم هست عمل نمودند یا خیر؟
پنج شنبه، ۲۴ شهریور ۱۳۶۷(٣ صفر ١٤٠٩)ـ مقلد کوچک شما: علی اکبر ناطق نوری
امام هم در پاسخ می نویسند:
«بسمه تعالی
جناب حجت الاسلام آقای ناطق نوری ـ دامت افاضاته
با سلام، در جمهوری اسلامی جز در مواردی نادر که اسلام و حیثیت نظام در خطر باشد، آن هم با تشخیص موضوع از طرف کارشناسان دانا، هیچ کس نمیتواند رأی خود را بر دیگری تحمیل کند ؛ و خدا آن روز را هم نیاورد. من تمام سعی خود را مینمایم که با نسبت مطلبی به من، کسی مظلوم نگردد.
ادامه نامه امام خمینی ،خطاب به حجت الاسلام ناطق نوی: من شما را هم فردی متدین، متعهد، مبارز و دارای هوش سیاسی میدانم. برای من شما و آقای محتشمی فرقی ندارد. من هر دوی شما و همینطور همۀ دست اندرکاران صدیق نظام و تمامی افرادی که چون شما قلبشان برای اسلام و ایران میتپد را فرزندان اسلام و انقلاب میدانم. همه باید سعی کنیم تا روح وحدت و پاکی را بر محیط کارمان حاکم گردانیم، تا بتوانیم تمامی قدرتها و ابرقدرتها را به زانو درآوریم. باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب محمدی را از زنگارهای تقدس مآبی و تحجرگرایی اسلام امریکایی جدا کرده و به مردم مستضعفمان نشان دهیم. ما اگر توانستیم نظامی بر پایههای نه شرقی نه غربی واقعی و اسلام پاک منزه از ریا و خدعه و فریب را معرفی نماییم، انقلاب پیروز شده است. توفیق جنابعالی رااز خداوند متعال خواستارم. والسلام علیکم و رحمةاللّه.
دوشنبه، ۲۸ شهریور ۱۳۶۷روح اللّه الموسوی الخمینی
محتشمی پورمی گوید:نکته مهم این نامه آن است که رویکرد امام این بوده که نظرات فردی نباید در نظام تحمیل شود؛ مگر در موارد خاص، آن هم با نظر کارشناسان دانا.
اگر ممکن است این رفتار امام را در طول رهبری امام بررسی کنید و اگر مورد دیگری را سراغ دارید، بفرمایید.
محتشمی پور:نکته مهمی که در سیره حضرت امام وجود دارد، بحث قانون گرایی حضرت امام است. ایشان کاملا در گفتار و عمل قانون گرا بودند و به هیچ وجه تخطی از قانون را برنمیتافتند. این را از بدو ورود به ایران و پس از انقلاب نشان دادند. من این خاطره را به یاد دارم که در ماههای اول پس از انقلاب مقررات راهنمایی و رانندگی هم ملغی شده بود و هرکس از چراغ قرمز رد میشد، از خط ویژه عبور میکرد و... . اما امام در یک اقدام که مانند صاعقه بود و توجه ارگانهای تازه تأسیس مانند کمیته را برانگیخت و صدای غرش آن گوش جانها را نوازش داد و آن اقدام این بود که وقتی امام در قم سوار بر ماشین میخواستند به دیدن یکی از آقایان بروند، راننده ماشین و اسکورت ها حرکت کردند. آنها از چراغ قرمز رد شدند و امام با دست روی داشبورد ماشین زدند و گفتند چرا از چراغ قرمز رد میشوید؟ راننده گفت این کار برای حفاظت از جان شماست، زیرا خطرات از جانب دشمن زیاد است و حرفهایی از این قبیل...امام گفتند این حرفها نیست! باید طبق قانون عمل کنید. شما تخلف کردید و باید مجازات شوید! وقتی امام این برخورد را کردند، سخنانشان در مجامع مختلف طنینانداز شد.
امام در همه مسائل ریز و درشت به قانون اهمیت میدادند و اجازه نمیدادند کسی مرتکب تخلف از قانون شود.
نمونه دوم این بود که در برخی مسائل که بین شورای نگهبان و دستگاههای دیگر اختلاف پیش میآمد همواره نظر شورای نگهبان را تأیید میکردند؛ از جمله اختلاف استاندار وقت اصفهان و شورای نگهبان و... . در واقع نظر شورای نگهبان همیشه برّنده و فصل الخطاب بود.
اما
تا اینکه «انتخابات مجلس سوم پیش آمد» و من در جلسات قبل از انتخابات حدس زدم که این شورا گرایش خاصی دارد و ممکن است تخلفاتی رخ دهد.
وزیرکشوروقت می گوید:من به امام عرض کردم که در این انتخابات شورای نگهبان برخلاف قانون نظراتی دارد که هم خودش میخواهد اعمال کند و هم از ما میخواهد که ما به آنها عمل کنیم. اگر از ما میخواهید به نظرات آنها عمل کنیم، بگویید. اما اگر بخواهیم طبق قانون عمل کنیم اصطکاک میان ما و شورای نگهبان پیش میآید.
ایشان گفتند شما به قانون عمل کنید! عرض کردم که من اگر طبق قانون عمل کنم، قطعا اختلاف با شورای نگهبان پیش بیاید به شما ارجاع میدهند و اگر قرار است شما نظر شورای نگهبان را تأیید کنید، از الان بگویید که ما نظر شورای نگهبان را عمل کنیم. امام خمینی گفتند من از قانون حمایت میکنم! خیال ما راحت شد و آن اتفاقات در جریان انتخابات مجلس سوم پیش آمد و امام محکم از قانون حمایت کردند.
واین امر، منجر به این شد که شورای نگهبان گفت وزارت کشورها این کارها را کرده، شما(امام) از آن حمایت کردهاید و ما میخواهیم استعفا دهیم.
امام گفتند: شما بگویید وزارت کشور در کجا بر خلاف قانون عمل کرده تا با آن برخورد کنیم؛ و گرنه بر سرکار برگردید؛ استعفا یعنی چه؟
محتشمی:این نشان میدهد که امام همواره به قانون عمل کرده اند؛ بجز برخی مسائل حساس و اضطراری در شرایط جنگ و برای منافع و مصحلت مردم. برخی مسائل مربوط به جنگ را اصلا نمی توان در مجلس در مورد آن حرف زد و تصمیم گیری کرد. در آنجا رهبری میتواند از اختیارات قانون خود استفاده کرده و فوری تصمیمی بگیرد. در همان شرایط هم بدون نظر کارشناسان خبره نمیتوان تصمیم گرفت و لذا امام در این پاسخ اشاره موکدی بر این اصل مهم داشتند.
احتمالا یکی از موارد کارشناسان خبره، همان سران قوا بودهاند. درست است؟
خیر. یک نمونهاش بعد از «فتح خرمشهر »است که دشمن شکست خورده بود و تنها کسی که مخالف ادامه جنگ بود امام بودند. آقایان نزد امام آمدند و گفتند ما باید یک قسمت از خاک عراق را بگیریم و از موضع قدرت پشت میز مذاکره با عراق بنشینیم تا خسارت بگیریم. حضرت امام گفتند این را بدانید ما وقتی ما داخل عراق برویم معادله تغییر میکند و نیروهای عراقی با رویکرد جدیدی وارد میشوند.
اما سران قوا اصرار داشتند که نیروهای ما با اخلاص جنگ را ادامه خواهند داد.
امام گفتند نظر من این است، اما شما بروید با کارشناسان صحبت کنید و اگر آنها همین حرف شما را میزدند، جنگ را ادامه دهید.
پس نظر امام روی کارشناسان دانا بود که آن کارشناسان سران سه قوه نبودند؛ بلکه کارشناسان نظامی ارتش و سپاه بودند.
نمونهای که ذکر کردید، از مثالهای معروف در این زمینه است؛ آیا مورد دیگری را هم از مشورت امام با نخبگان و اهمیت ایشان به نظر آنها، در ذهن دارید؟
مهمترین مسئلهای که مربوط به اختیار رهبری نظام و ولایت فقیه میشود، جنگ و صلح است. علاوه بر مثال اول، در مورد قطعنامه ۵۹۸ هم این اتفاق افتاد. امام تا چند روز قبل معتقد بودند جنگ باید تا رفع فتنه(نابودی حزب بعث) تداوم یابد و با قاطعیت پیش رفت تا به نتیجه رسید. اما در فاصله کوتاهی نظرات مختلف کارشناسی مانند سیل به طرف حضرت امام آمد؛
«کارشناسان نظامی آمدند و گفتند ما دیگر نمیتوانیم بجنگیم»
محتشمی پورمی گوید:فرماندهان جنگ به امام گفتند:اگر بخواهیم در جنگ پیروز شویم به چند سال زمان نیاز است و به تسلیحات پیشرفتهای نیاز داشت، طرف مقابل ما هم پیشرفت کرده است.
«اقتصاددانها »هم گفتند :بودجه نداریم، نفت فروش نمیرود و اگر بخواهیم هم کشور را اداره کنیم و بجنگیم، ناتوان هستیم و غیر ذلک.
از طرف دیگر مسائل اجتماعی مطرح بود که مردم از نظر معیشتی تحت فشار هستند و... . سران قوای لشکری و کشوری هم جمع شدند، این نظرات را دسته بندی کردند، تقدیم امام کردند.
و امام خمینی هم به این نتیجه رسیدند که جنگ نمیتواند ادامه یابد.
بنابراین «قطعنامه را پذیرفتند» و اعلام کردند ما بر اساس نظرات کارشناسی به این نتیجه رسیدیم.
محتشمی پورمی گوید: این یک مسئله بسیار مهمی بود که حکم مرگ و حیات را برای ما داشت .
حجت الاسلام محتشمی:اینگونه نبود که امام بر این نظر خود که تا آخرین قطره خون و آخرین خانه و کاشانه به جنگ ادامه دهیم، ولو کشور نابود شود، پافشاری کنند.
ایشان(امام خمینی) وقتی کارشناسان گفتند ادامه جنگ منجر به نابودی همه توان کشور میشود و به مصلحت نیست، قطعنامه را پذیرفتند.
محتشمی:این دو نمونه را بیان کردم، زیرا بقیه موارد خیلی سهلتر و آسانتر بود.
آقای محتشمی! امام به قانون تأکید دارند، اما همزمان از نیروهای انقلاب حمایت می کنند؛ مثلا وقتی آقای یزدی رأی نمیآورد، امام ایشان را به عضویت در شورای نگهبان منصوب میکنند یا مثلا بعد از پاسخ صریح به نامه آقای قدیری، از ایشان دلجویی می کنند، یا مواردی که در سوالات بالا در مورد خود شما مطرح شد و... . اما در بعضی موارد این قاعده شکسته میشود؛ یکی از آن موارد که مربوط به شما هم میشود، موضوع نهضت آزادی است و از آنها حمایت نمی کنند. در مورد نیروهای متحجر هم اینگونه است.
در واقع چرا امام در برخورد با نیروهای انقلاب که صبغه اسلامی دارند موضع حمایتی دارند، اما در موردی مانند نهضت آزادی این روال را میشکنند؟
سوال شما یک سوال فنی است و جواب دادن به آن نیاز به توضیح دارد. همانطور که شما مطرح کردید، روش امام قانونمند و بر اساس نظر کارشناسی بود و از تمام نیروهایی که زیر چتر انقلاب اسلامی و مصالح کشور و مردم هستند، دفاع میکنند. بله! اختلاف سیره و روش جای خود را دارد و «هرکسی از ظن خود شد یار من». خود امام میگویند که همه این جریانات میخواهند اسلام پایدار بماند، همه این جریانات دنبال برقراری نظام جمهوری اسلامی و کار کردن برای مردم و پابرجایی استقلال کشور و حاکمیت اصل نه شرقی نه غربی هستند.
اما جریاناتی هستند که نه برای انقلاب کاری کرده بودند و نه اکنون دنبال پایداری نظام و انقلاب و استقلال کشور هستند؛ از جمله مقدس نماها و به قول امام،« انجمن حجتیه» اینها کسانی نبودند که یک گام برای بقای انقلاب برداشته باشند و شاید کینه امام و انقلاب را در سینه حبس کرده و دنبال ضربه بیشتر به انقلاب بودند.
یعنی اگر در ظاهر انقلابی شده بودند، برای تسخیر پستها و رسیدن به اهداف خودشان بودند. اینها کسانی نبودند که در چارچوب نظام و انقلاب باشند تا بخواهد حمایتی از آنها شود؛ همین الان هم آنها در صدد ضربه زدن به انقلاب هستند. از جمله این گروهها نهضت آزادی بود.
در ابتدای امر بر اساس توصیه نیروهای انقلاب امام پذیرفتند که اینها دولت موقت را به دست گیرند. اما گروههایی چون نهضت آزادی اینگونه نبودند که از ابتدای نهضت همراه مردم بوده باشند. اتفاقا وقتی امام در نجف بودند، نهضت آزادی پیام میداد که تند نروید و شعار سرنگونی شاه سرابی بیش نیست؛ شاه رفتنی نیست و پشت سر آن قدرتهای دنیا، ارتش و ساواک هستند. شعاری بدهید که قابل اجرا باشد و آن شعار این است که در کشور قانون اساسی اجرا شود، نظام، نظام پارلمانی باشد و حکومت و دولت از آن رأی بگیرند که این شعار اجرایی و قانونی است. آنها در بیان این شعار استمرار داشتند و حتی سراغ بعضی مراجع رفته و آنها را همراه خود کردند؛ پس حرکتشان انحرافی بوده و خودشان زاویه ایجاد کردند. آنها در جامعه دو دستگی ایجاد کردند که عدهای یک طرف رفتند و عدهای هم دنبال این رفتند که حکومت قانونی شود و دست مردم بیفتد. در حالی که رژیم سلطنتی در طول تاریخ فاسد بوده و حرف امام این بود.
وقتی هم که امام به نوفل لوشاتو رفتند و خود شاه و حکومتش فهمیدند که رفتنی هستند، باز هم سران نهضت آزادی و جبهه ملی به آنجا رفت و همین حرفها را زد. میگفت مردم از مبارزه خسته شدهاند و به مردم اجازه دهید که مردم سرکار بروند، زیرا غذا و امکانات نیست، اعتصابات کشور را از پا درآورده و شاه هم رفتنی نیست.
امام فرمودند: اولا مردم خسته نشدهاند؛ من و شما که پیرمرد هستیم ممکن است خسته شویم، اما مردم نه.
ثانیا فکر میکنید اگر به شاه فرصت دوباره دهیم برنمیگردد و کار خود را ادامه نمیدهد؟
«مهندس مهدی بازرگان» گفت: اگر(شاه) برگشت دوباره به مردم میگوییم به خیابان برگردند.
امام گفت: عجب! الان که مردم در خیابان هستند و شاه در حال سقوط است بگوییم به خانه بروید، بعد دوباره آنها را برگردانیم؟ مگر مردم مسخره ما هستند؟! نخیر! این اعصابات ادامه پیدا میکند و شاه هم باید برود!
حجت الاسلام محتشمی پورمی گوید:اینها اینجوری بودند! بعد از انقلاب هم که در دولت حضور یافتند، نخست وزیر دولت موقت هفتهای دو بار در تلویزیون حضور مییافت وی میگفت مردم متشکریم که انقلاب پیروز شد! الان دیگر دولت موقت است و به خانه برگردید!
مردم در خیابان مرگ بر امریکا میگفتند و سفارت آمریکا که کل جاسوسیهای بعد از انقلاب در آنجا انجام میشد تسخیر شد، آقای بازرگان در الجزایر با برژینسکی ملاقات کرد؛ بدون مشورت با رهبر انقلاب و مردم. بنابراین اینگونه نبود که عناصر حزبی دولت موقت، اقدامات گروه گرایانه خود را در قالب یک فعالیت دولتی به عنوان یک جریان درون نظام بوده و سهمی در روی کار آمدن آن داشته باشند و بعد از آن همراه نظام و مردم باشند.
«متحجرها، مقدس مآبها و انجمن حجتیه یک روی سکه بودند» .
و «روشنفکران، لیبرالها، جبهه ملی و نهضت ملی روی دیگر سکه.»
محتشمی پورمی گوید:شما میبینید که جبهه ملی بر خلاف مردم که میگفتند استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، قصاص را وحشیگری میخوانند که امام آن فتوای تاریخی را در مورد آنها دادند. بنابراین اینها درون نظام نبودند که شما میگویید چرا امام از آنها دفاع نکردند. به قول حضرت امام اگر به آقایان نهضت آزادی فرصت داده میشد این مملکت را در دامن آمریکا میگذاشتند.
اما در عین حال امام اجازه ندادند با آنها برخورد شود. چرا؟
من فراموش نمیکنم امام بعد از نامه ای که امام در مورد نهضت آزادی به من فرستادند و رونوشت آن را برای سران قوا نیز جهت اطلاع فرستادند.
آقایان سران قوا رفتند خدمت امام؛ آقای مهندس موسوی، آیتالله خامنهای، آقای هاشمی رفسنجانی و آیتالله موسوی اردبیلی. آنها به امام گفتند که نهضت آزادی مخالفت انقلاب و خلاف نظام جمهوری اسلامی هستند.
امام گفتند :نخیر! اینها مخالف جمهوری اسلامی نیستند؛ با شماها مخالف هستند!
آنها -به امام خمینی-گفتند:اینها (آقایان نهضت آزادی)علیه شما حرف میزنند و ولایت فقیه را زیر سوال میبرند.
امام فرمودند :خُب! علیه من حرف میزنند؛ «مگر من اصول دین هستم »که اگر علیه من حرف زدند، آنها را بگیریم؟!
محتشمی می گوید:زیرا آن آقایان میگفتنداینها دستگیرشان کنیم تا غائله نهضت آزادی تمام شود، اما امام مخالفت کردند و گفتند کاری به آنها نداشته باشید و متعرضشان نشوید.
یعنی امام از آنها به این عنوان که یک رکن نظام باشند و در دولت و مجلس و... باشند دفاع نکردند، زیرا وقتی مملکت را اداره میکردند مملکت را به سمت آمریکا و منافقین میبردند؛ آنها« مسعود رجوی» را فرزند خودشان میدانستند و نمی توانستند یکی از ارکان نظام باشند. زیرا تجربه خود را نشان داده بودند، اما به عنوان یک شهروند میتوانستند در جامعه حضور داشته باشند و کسی متعرض آنها نشود.
یعنی فعالیت حزبی و غیر دولتی هم میتوانستند بکنند؟
البته میدانید که نهضت آزادی از ابتدا مجوز فعالیت هم نداشت که منحل شود؛ اما تحت عنوان نهضت آزادی کار میکرد و تحت همین عنوان در سفارت آمریکا جلسه می گذاشتند یا امیرانتظام با شوروی رابطه برقرار کرده بود و... . به اینها اجازه فعالیت داده نشد، اما در زمان آقای عبدالله نوری به اینها گفته شد که چه اصرار به نام نهضت آزادی دارید؟ بیایید و به نام دیگری مجوز بگیرید. اما آنها از این کار اجتناب کردند و خواستند نهضت آزادی را همچنان عَلَم نگه دارند، زیرا این علم به طرف آمریکا رفته است و اگر حزب دیگری بود نمیتوانست به سمت آمریکا برود.
آیا نامه شما به امام در خصوص نهضت آزادی هم کار خودتان بود یا اینکه مانند آن نامه آقای مجید انصاری از شما درخواست نوشتن این نامه شده بود؟
نخیر! آن نامه در شرایطی بود که اینها در دوران جنگ و در حالی که آحاد مردم در مقابل تجاوز همه جانبه قدرت های جهانی به رهبری صدام کاملا علیه ادامه جنگ موضع داشتند. این نامهها و بیانیه ها همه جا پخش میشد و در خانه ها جلسه سخنرانی میگذاشتند و ادامه داشت.
در دوره سوم مجلس زمزمه هایی شد که میخواهند لیست برای مجلس بدهند. بنده به عنوان مسئول امنیت کشور به این نتیجه رسیدم که اینها که الان تریبون دستشان نیست و در مجلس نیستند، اینگونه با آرمان مردم می ستیزند. در حالی که در هیچ کشوری از دنیا در زمان جنگ به هیچ حزبی اجازه فعالیت داده نمیشد و کوچکترین حرف علیه نظامیان مساوی نابودی آنهاست، اینها هر روز علیه رزمندگان حرف میزدند و از پشت خنجر میزدند؛ آن وقت به مجلس هم میخواستند بروند. گرچه ممکن بود رأی هم نیاورند، اما احتمال داشت چند نیروی آنها به مجلس برود و آن وقت نمیشد اوضاع را جمع کرد.
لذا من نامهای به امام نوشتم و سخنرانیها و بیانیههای آنها را به پیوست ارسال کرده و از امام پرسیدم که آیا اینها میتوانند وارد مجلس شوند؟ امام هم آن پاسخ را به نامه دادند.
حاج آقا! اکنون میخواهیم به آن روی سکه بپردازیم. امام از متحجران بیشتر از نهضت آزادی گلایه میکردند. متحجرین چه کسانی بودند؟
محتشمی(وزیرکشور) می گوید:اصولا از وقتی که نهضت اسلامی امام در سال ۱۳۴۱ شروع شد، تا مقطعی مراجع تقلید هم همراه بودند.(ازجمله آیت الله طالقانی)
اما رفته رفته تحت تأثیر افراد خاصی که با پسوند و پیشوند مقدس روی صحنه می آمدند و با پیشانیهای پینه بسته، تسبیح و اذکار خود را نشان میدادند و نزد عوام مقبولیتی پیدا کرده بودند، یکسری از علما کنار کشیده بودند.
یا(این کناره گیری) از روی مراعات اینها، یا از روی ترس و وحشت یا با اعتقاد به اینکه اسلام و حوزه علمیه باید حفظ شود. امام پشت این جریانات و شایعات چهره متحجرین و مقدس مآبها را مشاهده میکردند.
کار به جایی رسید که امام با جمع کوچکی از شاگردان، فضلای حوزه علمیه قم و شماری از مردم تنها ماندند.
خصوصا بعد از کشتار مدرسه فیضیه خیلیها وحشت کردند و رسما گفتند «لَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ ۛ(١٩٥بقره)» حکم میکند که جوانان و مردم را به کشتن ندهیم.
حتی بعضی از مراجع یا سران انجمن حجتیه می گفتند :«خمینی جواب این خون های ریخته شده در ۱۵خرداد۱۳۴۲ را چگونه میدهد!؟»
این جریان یک جریان(انجمن حجتی ها) کاملا اعتقادی بود و مثال میزدند که مشت و سندان هیچ تناسبی با هم ندارد...پوست و گوشت بچههایتان را جلوی گلولههای آتشین حکومت قرار میدهید و... .
وزیرکشوروقت می گوید:یک تیم روحانی دیگر در تهران و جاهای دیگر هم بود که با شعار «الکُفرُ مِلَّةٌ وَاحِدَةٌ» فعالیت می کرد.
زیرا امام در سخنان خود موضوع اسرائیل را مطرح کرده بودند و مثلث «شاه، آمریکا و اسرائیل» را به عنوان «مثلث شوم»ی که استقلال کشور را به باد میدهد مطرح کرده بودند و روی موضوع اسرائیل و فلسطین تأکید داشتند.
محتشمی:این گروه روحانی فعالیت میکردند و امام جماعت هم داشتند و میگفتند مسیحیها، بوداییها، زردشتیها و... همه کافر هستند و اینکه فقط به اسرائیل و یهودیان ایراد بگیرید کافی نیست.
یعنی یکسری حرکتهای انحرافی و تشکیک آمیز علیه امام وجود داشت و امام در ابتدای نهضت تحمل کرد.
وقتی انقلاب پیروز شد اینها یک مرتبه سر برآوردند و گفتند با این مردم پا برهنه نمی توانید کشور را اداره کنید و ما نیروهای درس خوانده داریم.
آقای «شیخ محمود حلبی» رئیس این جریان حجتیه به امام پیغام داد که ما حدود ۱۵، ۱۶ هزار جوان دکتر و مهندس داریم که میتوانند کشور را اداره کنند.
امام گفتند که همان جوان هایی که انقلاب کردند، خودشان میتوانند کشور را اداره کنند و نیازی به دکتر و مهندسهای شما نیست.
محتشمی:اما اینها دست بردار نبودند و از راههای مختلف در ادارات، ارتش، سپاه و.. سعی کردند تا ارکان را تسخیر کنند و تا حدودی موفق هم باشند. اما هشدارهای امام باعث شد تا در سایه قرار گیرند؛ زیرا اگر خود را نشان می دادند، سیبل میشدند. اما داستان ضربه زدن اینها از راه دیگری دنبال شد: با مبانی فقهی حضرت امام از طریق مبانی فقهی دیگر فقها مبارزه می کردند. امام که در این نامههای اخیر این همه مسائل ریز و درشت مبتلا به جامعه را دنبال میکنند(در نامه به محمد علی انصاری، قدیری، منشور روحانیت و...) نشان دهنده حرکتهای موذیانه ای است که اینها داشتند .
متأسفانه به خاطر اینکه روحانیون، شاگردان امام و حتی فقهای شورای نگهبان در فضا و عالم حاکمیتی اسلام نبودند؛ فقه اسلام را همان فقه خشک دربستهای که داخل حجره های حوزه علمیه تدریس میشد میدیدند .
و اصلا نمیتوانستند درک کنند که اگر فقه علمی بخواهد عملی کند، زمان و مکان کاملا در آن دخالت دارد و همانطور که امام گفتند موضوعی که قبلا یک موضوع الحده بود، همین حکم صد سال قبل یک حکمی داشته و امروز با تغییر شرایط زمانی و مکانی حکم کاملا تغییر میکند.
آقایان میگویند احکام اولیه! در تمام شرایط میخواهند حکم اولیه جاری باشد، در صورتی که در شرایط مختلف حکم ثانویه حاکم می شود. ممکن است در کشور ما یک حکم جاری باشد و در کشور دیگر حکم دیگری باید اجرا شود.
محتشمی پور:بنابراین درک این آقایان از اسلام، خیلی سخت بود. اینها از این روزنه وارد میشدند و به کارهای دولت ایراد میگرفتند.
مثلا مسجد وقتی وقف میشود، از تخوم ارض تا عرش اعلاء حکم مسجدیت را دارد و میگویند نمیشود این حکم را تغییر داد و مثلا اگر خیابان یا اتوبانی بخواهد ایجاد شود، باید دور بزند! در حالی که حتی اگر مسجدی که مرکز توحید و همبستگی مسلمانان و عبادت بود، تغییر ماهیت داد و مرکز تفرقه و تجمع سران کفر، شرک و الحاد شد که به آن مسجد ضرار میگوییم، پیامبر(ص) آن را تخریب کردند.
آن مقدس مآبها سراغ امام رفتند و گفتند که محتشمی در محله بدنام جنوب تهران، ۴ مسجد را خراب کرده و به اسلام اهانت کرده و... .
امام میفهمید که پشت قضیه چه کسانی هستند؛ حتی برخی اصناف بازار هم جزو معترشان به این اقدام بودند. مساجدی که در آنجا بود، مساجدی بودند که محل قرار عوامل فاسد، فاحشهها، قاچاقچیان مواد مخدر و... بود. اگر آن مساجد را تخریب نمیکردیم، فساد ادامه مییافت. در واقع مسجد ضراری بود که اگر خراب نمیشد، فساد ادامه می یافت. لذا امام کار را تشویق کردند و با نظر مثبت امام کار جلو رفت. مردم هم از آن کار راضی بودند.
این نوع نمونهها را ما باز هم در رفتار امام میبینیم؛ مانند «فتوای شطرنج »که خیلیها بلند شدند و میگفتند چطور چیزی که حرام بوده حلال شده است؟ امام در پاسخ به آقای «قدیری» هم گفتند که« ما مقدس تر از آیتالله سید احمد خوانساری چه کسی را داشتیم؟ حتی او هم شطرنج را حلال اعلام کرد»./سایت جماران۲۸آبان۱۳۹۲
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«پاسخ امام خمینی به نامه حجت الاسلام محمدحسن قدیری»
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای قدیری ـ دامت افاضاته
با سلام و دعای خیر و آرزوی موفقیت برای شما در پیاده کردن احکام اسلام، نامۀ اول شما و جواب من در حال و هوای مدرسه و درس و بحث بود؛ و الاّ من شما را مجتهد و صاحبنظر در فقه می دانم ؛ و همیشه از خدا خواسته ام که شما جوانان بتوانید معضلات کشور در زمینه های مختلف را حل کنید. من شما را یکی از دوستان قدیمی و خوب خود می دانم؛ و زحمات شما را در درس و بحث و کمکهای شما را در تمام زمینه ها فراموش نمی کنم. ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمۀ زلال اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه و آله ـ برسیم. و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است. و نجات آن قربانی می خواهد. و دعا کنید من نیز یکی از قربانیهای آن گردم. خداوند جنابعالی را تأیید فرماید. والسلام علیکم و رحمة الله .
سه شنبه، ۱۲ مهر ۱۳۶۷(٢٢ صفر ١٤٠٩)روح الله الموسوی الخمینی
نامه حجت الاسلام دعایی برای حجت الاسلامی محتشمی
سیدمحمود دعایی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات در یادداشتی با عنوان «معتمد امام خمینی» نوشت: پدر مرحوم حجتالاسلام والمسلمین ســید علی اکبر محتشــمیپور از مبارزان انقلاب اسلامی و همـــــراهـــان حــزب مؤتلفه اســلامی و با چهرههایی چون مرحوم عراقی، همرزم بود. پدر مرحوم محتشمیپور، پیشــهور و تعمیــرکار موتور و دوچرخه بود، اما به دلیل علقهای که به روحانیت و اسلام داشت، فرزند خود را به زندگی در مسیر روحانیت هدایت کرد.
حضور مرحوم محتشمیپور در شهر مقدس قم با آغاز نهضت امام خمینی همزمان بود و به دلیل شیفتگی مرحوم محتشمیپور به حضرت امام خمینی، بعد از تبعید آن حضرت، به عراق رفت و به عنوان یکی از علاقهمندان، مقلدان و شاگردان حضرت امام در این کشور حضور یافت. آن مرحوم در کنار مرحوم حاج آقا مصطفی، فرزند ارشد حضرت امام و دیگر یاران ایشان همچون ستارهای درخشید. شیفتگی و اعتقاد راسخ او به راه امام خمینی و علاقهای که به آن حضرت داشت، به گونهای بود که میان دوستان آنجا به عنوان یک چهره شاخص مطرح شد. به همین دلیل مسئولیتهای سنگینی را نیز برعهده میگرفت.
به عنوان مثال در دورانی که فعالیت سیاسی و تبلیغی در عراق ساده نبود، با سفر به شیخنشینهای خلیج فارس همچون کویت، بحرین و امارات اطلاعات و آگاهیهایی را کسب میکرد و با خود به نجف میآورد. مرحوم محتشمیپور در این سفرها مأموریتهایی را برای انتقال برخی امور که مربوط به بیت امام خمینی بود انجام میدادند. سرانجام رژیم شاه مراودات ایشان را کشف کرد که این امر موجب شد دیگر امکان بازگشت به ایران را نداشته باشد. همچنین در جریان تصمیم امام خمینی برای مهاجرت از عراق به کویت، آقای محتشمیپور مأموریت یافت به سوریه رفته و در دیدار با بلندپایگان این کشور مانند مرحوم حافظ اسد یا مرحوم یاسر عرفات در لبنان، زمینهها و امکانات اقامت قابل اعتنا و احترام امام در این دو کشور را بررسی کند. هنگامی که مسئولان عراقی متوجه مأموریت ایشان در این سفر شدند، در فرودگاه به او اعلام کردند دیگر نمیتواند به عراق بازگردد. سرانجام پس از هجرت حضرت امام به پاریس، مرحوم محتشمیپور مستقیم از دمشق به پاریس نقل مکان کرد و به عنوان یکی از مطمئنترین عناصری که میتوانست رابط فعالان در عراق و ایران با بیت امام باشد، در بیت امام در نوفل لوشاتو فعالیت میکرد. به عبارت دیگر به دلیل اعتماد امام و بیت ایشان به مرحوم محتشمیپور و صلاحیتی که داشت، حاج احمدآقا او را مسئول پاسخگویی به تماسهای دیگر مبارزان از عراق و ایران با بیت امام کرده بود.
بعد از بازگشت رهبر انقلاب به کشور، او جزو نخستین نیروهایی بود که به امام پیوست. دو سال پس از انقلاب اسلامی، به دلیل سوابق آقای محتشمیپور، ایشان به عنوان سفیر فوقالعاده به سوریه اعزام شد و مسئولیت نمایندگی امام در میان مقاومت منطقه را به عهده گرفت. بعد از بازگشت از سوریه به ایران، ابتدا در دفتر حضرت امام مسئولیتهایی را در ارتباط با مسائل مقاومت در منطقه بهعهده داشت و در دولت دوم مهندس موسوی، به عنوان وزیر کشور فعالیت کرد. در دوره حضور در وزارت کشور، مقاومتهایی در برابر شورای نگهبان آن زمان انجام داد. مقاومت مرحوم محتشمیپور به این دلیل بود که به نظر ایشان، تصمیم شورای نگهبان با قانون و دیدگاه حضرت امام انطباق نداشت. مضافاً اینکه پشتیبانی حضرت امام از مرحوم محشتمیپور بیانگر درستی راه او و تنبهی برای دوستان آن موقع شورای نگهبان بود. در سالهای اخیر، مرحوم محتشمیپور به دلایلی خود را در عزلت قرار داد و تا زمانی که در ایران بود، با فاصله گرفتن از برخی امور، در منزل خود حسینیه دارالزهرا(س) را تأسیس کرد و مسئولیت اداره این مجموعه را به عهده وفاداران به راه امام خمینی گذاشت.
بعدها که ضرورت نگهداری و اداره بیت امام در نجف اشرف به همت جمهوری اسلامی ایران مطرح شد، مسئولیت این امر به مرحوم محتشمیپور سپرده شد.
«محتشمی» ازهمراهان رهبرانقلاب دربازدیدازخانواده شهدابود
در پایان، بیان این نکته نیز ضروری است که رهبر معظم انقلاب علاقه ویژهای به ایشان داشتند. تاجایی که در برخی مواقع، که حضرت آقا تصمیم میگرفتند به صورت سرزده از برخی خانوادههای شهدا بازدید کنند و با حضور در خانههایشان از آنان تفقد کنند، در برخی از این بازدیدها آقای محتشمیپور را نیز به عنوان یار صمیمی و جانبازی که صداقت خود را در مسیر راه امام اثبات کرد، همراه خود داشتند. این امر نشانه علاقه حضرت آقا به ایشان بود. کما اینکه در پیام صادره از سوی ایشان نیز عمق علاقه و توجه ایشان به مرحوم محتشمیپور روشن است.
مصاحبه مدیر مسئول روزنامه اطلاعات با سایت جماران
مدیر مسئول روزنامه اطلاعات با تأکید بر اینکه مرحوم محتشمی پور همواره در صف اول خدمت و مجاهدت حضور داشت، گفت: در عبادت و خدمت توأم با گمنامی و بدون ریا توفیقات زیادی داشت و آنچه که تشخیص می داد ضرورت دارد در دفاع از آرمان امام و بیت و یادگاران امام انجام بدهد. عنصر زلال و پاکی بود که جز رضایت الهی به چیزی فکر نمی کرد. در اوج مسئولیت و گوشه عزلت برخورد و مشی او هیچ تفاوتی نداشت.
حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمود دعایی: حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور از ثمرات ارجمند مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی بود. از فضلا و طلاب نازنینی بود که درسش را خوب خواند و در مسیر جهاد و همراهی با حضرت امام از پیشگامان بود. مهمترین دغدغه او حفظ راه، خط و خاندان امام بود. مقام معظم رهبری هم به ایشان علاقه داشتند و حتی گاهی در سر زدن به خانواده شهدا ایشان را همراه خودشان می بردند و وفا و صلابت ایشان را تشخیص داده بودند و خدمات ایشان در این مسیر را درک کرده بودند و مطمئن هستم که رهبری هم داغدار هستند.
مدیر مسئول روزنامه اطلاعات یادآور شد: با تبعید حضرت امام به عراق ایشان از کسانی بود که به سرعت به عراق هجرت کرد و در کنار امام به عنوان یک بازو، یاور و یار حضور داشت. در همه مراحل حضور امام در عراق چه در درس و چه در نهضت و دفاع از آرمان های ایشان و مسیر خدمت به بیت ایشان یکی از وفادارانی بود که از هیچ کوششی دریغ نمی کرد. دوران اوج نهضت حضرت امام در درس ولایت فقیه و ارائه دکترین حضرت امام در برابر رژیم شاه و فعالیت های بنیادی اساسی، ایشان یکی از پیشگامانی بود که همواره در صف اول خدمت و مجاهدت حضور داشت و پشتوانه ای در کنار مرحوم حاج آقا مصطفی و بیت امام بود و سپری بود که مقاومت می کرد در برابر هجمه هایی که علیه امام می شد.
وی افزود: دوران غربتی که برای امام پیش آمد و عراقی ها بر اقامت امام سخت گرفتند، سفرهای متعددی که به سوریه و اطراف کرده بود برای ایجاد زمینه ای که حضرت امام با آسایش بتوانند محل دیگری را برای حضور فعالانه خودشان انتخاب کنند. از هیچ کوششی دریغ نمی کرد و به عنوان یک سرباز و پیشگام در همه سنگرها خدمت کرد و سرانجام وقتی امام در پاریس مستقر شدند از اولین یارانی بود که به ایشان پیوست و تمام کسانی که در آن دوران از طریق تلفن با امام، دفتر امام و نوفل لوشاتو ارتباط داشتند با صدای گرم ایشان آشنا بودند.
دعایی اظهار داشت: مرحوم محتشمی پور در دوران شکوفایی انقلاب به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و در سنگر خدمت دولت نظام جمهوری اسلامی ایران از پیشگامان بود و موقعیت های ارجمند و ارزشمندی در خدمت به دولت آقایان موسوی و هاشمی رفسنجانی داشت. در دورانی که وزارت کشور را اداره می کرد با صلابت، روشن بینی و درک عمیق از نیازهای انقلاب در برابر برخی از تنگ نظری ها می ایستاد و صمیمانه، صادقانه و شجاعانه از مواضعی که مطمئن بود مواضع حضرت امام هست دفاع می کرد و برای انقلاب و انقلابیون اعتبار و آبرو می خرید.
وی ادامه داد: ایشان تصمیم گرفت به حفظ آثار و دستاوردهای فکری گذشته خودش بپردازد، گوشه عزلتی را انتخاب کرد و سرانجام برای خدمت به آرمان امام و یادگار امام به نجف اشرف مشرف شد و در بیت امام مقرّی را برای خدمت انتخاب کرد و بازوی توانایی در کنار سید علی آقای خمینی بود که در آنجا تدریس می کرد.
مدیر مسئول روزنامه اطلاعات تأکید کرد: در عبادت و خدمت توأم با گمنامی و بدون ریا توفیقات زیادی داشت و آنچه که تشخیص می داد ضرورت دارد در دفاع از آرمان امام و بیت و یادگاران امام انجام بدهد. عنصر زلال و پاکی بود که جز رضایت الهی به چیزی فکر نمی کرد. در اوج مسئولیت و گوشه عزلت برخورد و مشی او هیچ تفاوتی نداشت. فقدان او خسارت بزرگی برای همراهان و یاران او است و دوستانی که در کنارش بودند و خاطرات بسیار ارجمندی داشتند.
وی افزود: دورانی که به عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران و پشتیبانی از مقاومت در منطقه سفیر ایران در سوریه بود خدمات بسیار ارزشمندی را انجام داد و در تقویت بنیان های مقاومت و به خصوص حزب الله لبنان خدمات بسیار ذی قیمتی انجام داد که هیچ گاه فراموش نمی شود و در این مسیر دشمن به درستی تشخیص داده بود که به عنوان یک سنگر و شخصیت بسیار تأثیرگذار در منطقه خدمت می کند و او را هدف قرار داد و با انفجار بمبی در دفتر کار او مجروحش کرد.
دعایی ادامه داد: بحمدالله مقدر این بود که حیات داشته باشد و در مسیر خدمت بعد از این حادثه باز به عنوان یک سمبل و نمونه در خدمت انقلاب و کنار امام قرار بگیرد. تعبیر زیبایی بعد از آن انفجار خدمت امام کرده بود و از سلامت خودش خبر داده بود. همان تعبیری که حضرت ابوالفضل العباس (ع) به برادر بزرگوارشان کرده بودند که اگر دست نداشته باشم باز هم در خدمت هستم. با همان تعابیر عاشقانه به امام پیام داد و امام به شایستگی از او تقدیر کردند و از حضور یارانی امثال او در کنار خودشان بالیدند.
وی یادآور شد: ایشان به شایستگی در نجف، پاریس و ایران مورد اعتماد امام بود. نماینده امام در مقاومت منطقه در لبنان و نماینده امام در اعزام به سوریه قبل از هجرت به پاریس و در ارتباطات از پاریس به ایران امین امام بود که پیام های امام را دقیقا منتقل می کرد و آنچه از ایران می رسید را با امانت کامل به امام عرض می کرد و مورد اعتماد امام بود. به هر حال خدمات بسیار ارزشمندی را انجام داد و مهم این است که برخاسته از خاندانی بود که از پیشکسوتان مبارزه و اعضای برجسته مؤتلفه بودند. پدر بزرگوارش انسان هنرمند و شریفی بود که در مسیر خدمت خودش در بازار برای نهضت حضرت امام پشتوانه بود. خلاصه یار دیرینی بود که هم خودش و هم خاندانش و هم یادگارانش همه در مسیر انقلاب و در خدمت انقلاب بودند.
مدیرمسئول روزنامه اطلاعات افزود: من فقدان این عزیز را به همه یاران به خصوص سرور ارجمند حضرت آیت الله سید حسن آقای خمینی تسلیت عرض می کنم و امیدوار هستم که خداوند امثال ایشان را که پشتوانه ها و نمونه های ارجمندی هستند حفظ کند و به ما توفیق بدهد که قدر امثال ایشان را بدانیم. وی در پایان گفت: فقدان او برای همه ما دردناک است و امیدوار هستم که خداوند همسر فداکار و بزرگوارش که در کنار او از هیچ خدمتی دریغ نکرد و فرزندانش را صبر عنایت کند.
محمدرضا باهنر در خصوص مرحوم محتشمی پور، گفت: ایشان جزو اولین قربانیان تروریست ها بودند که صهیونیست ها و منافقین در پوشش ارسال یک بسته پستی باعث شدند در یک انفجار دست ایشان جانباز شد و چشمشان آسیب دید اما در همه حال با امام، انقلاب و نهضت همراه بودند.
دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین با بیان اینکه حجت الاسلام محتشمی هیچ لحظه ای از گسترش نهضت امام غفلت نکردند، گفت: ایشان جزو اولین قربانیان تروریست بودند که صهیونیست ها و منافقین در پوشش ارسال یک بسته پستی باعث شدند در یک انفجار دست ایشان جانباز شد و چشمشان آسیب دید اما در همه حال با امام، انقلاب و نهضت همراه بودند.
«محمدرضا باهنر »در خصوص ویژگی های شخصیتی و خدمات مرحوم محتشمی پور، اظهار داشت: حجت الاسلام و المسلمین محتشمی از یاران دیرین انقلاب، امام و رهبری بودند و شاید اغراق نباشد بگوییم هیچ لحظه ای از انجام وظیفه در جهت توسعه و گسترش نهضت حضرت امام غفلت نکردند و تلاش کردند که همه سرمایه زندگی، عمر و تحصیلاتشان را در خدمت نظام، اسلام و انقلاب قرار بدهند.
«نایب رئیس اسبق مجلس شورای اسلامی» افزود: ایشان جزو اولین قربانیان تروریست ها بودند که صهیونیست ها و منافقین در پوشش ارسال یک بسته پستی باعث شدند در یک انفجار دست ایشان جانباز شد و چشمشان آسیب دید اما در همه حال با امام، انقلاب و نهضت همراه بودند و ۱۰ سال اواخر عمر پر برکتشان هم راهی نجف شده و مشغول تحصیل علم بودند. هر موقع از ایشان سؤال می شد که زندگی چطور می گذرد؟ می گفت در جوار قبر مولا علی(ع) و نجف اشرف مگر می شود به آدم بد بگذرد؟!
وی گفت: بحمدالله مرحوم محتشمی پور تا آخرین لحظه حیات از عشق و تمسک به خاندان عصمت و طهارت ذره ای غفلت نکردند و من فکر می کنم جزء معدود آدم هایی بودند که می شود در مورد آنها گفت «عاش سعیدا و مات سعیدا». ان شاء الله خدا درجاتش را متعالی و روحش را با اجداد طیبین و طاهرینش محشور بگرداند..
امام خمینی:تو سرباز گمنام این انقلابی، و خودت می دانی که هیچ چیز بهتر از گمنامی نیست...من کاملاً به تو اطمینان دارم. لذا وکیل من هستی.
نامه امام خمینی به آقای حسن صانعی (تقدیر از خدمات و تأیید ایشان)
زمان: سه شنبه، ۲ اسفند ۱۳۶۷(١٤ رجب ١٤٠٩)
مکان: تهران، جماران
موضوع: تقدیر از خدمات آقای صانعی در طول دوران نهضت و تأیید ایشان
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این نامه راازسایت امام خمینی اخذکرده ام،صحیفه امام جلد ۲۱،صفحه ۲۷۱
امام گفت «آیتالله حکیم رئیسکل است»
آیتالله حاج آقا شیخ حسن صانعی :با امام برای اقامه نماز مغرب و عشا بهسمت مدرسه بروجردی میرفتیم،
من که از ایران آمده بودم آشنایی به نجف نداشتم امام به من گفت «آقا شیخ حسن، آن ماشین را که جلوی صحن ایستاده میبینی؟»، گفتم: «بله آقا»، امام گفت: «ماشین آقای حکیم است». ماشین باابهتی داشتند. امام فرمودند که ایشان رئیسکل است، در حالی که هنوز اذان نگفتند نماز را اقامه میکند»، چون آیت الله حکیم قائل به غروب آفتاب بودند و وقتی یک رکعت از نمازشان گذشته بود تازه اذان صحن پخش میشد اما کسی جرئت نمیکرد به ایشان حرفی بزند، نظرشان به جایگاه مهم مرجعیت آیتالله حکیم بهویژه در عراق بود.
شهید سیدمحمد باقر حکیم میگفت :«پدرم همه ما را جمع کردند و فرمودند «من این مرد بزرگ را نمیشناختم بعد از این دیدارها که با ایشان داشتم متوجه بزرگیشان شدهام، حرام است بر فرزندان من که با ایشان که مهمان ما هستند مخالفت کنند، هر کسی با ایشان(امام خمینی) مخالفت کرد از خانه من بیرون برود»،
توضیح نگارنده-پیراسته فر:«آیت الله سیدمحسن حکیم » بعدازرحلت آیت الله بروجردی،از سال ۱۳۴۰ تا زمان فوتش۱۲خرداد ۱۳۴۹)مرجع شیعیان بوده ،وی دارای۱۰پسراست که۵نفرشان(عبدالهادی، عبدالصاحب،علاءالدین،محمدحسین ومحمدباقر)درمبارزه وقیام شهیدشدند.،یکی ازفرزندانش(سیدمهدی حکیم)درزمان گرفتن عکس،درزندان بعثی بوده است.فوت در ۲۷ ربیعالاول ۱۳۹۰ در ۸۴ سالگی
زندگینامه حجت الاسلام شیخ حسن صانعی
آیتالله شیخ یوسف صانعی
محل اقامت اجباری (تبعید) وی بعداً به میاندوآب تغییر کرد؛ درحالی که همچنان وی در اختفا به سرمیبرد. سپس کمیسیون امنیت اجتماعی قم در۱مرداد ۱۳۵۷ او را به تبعید در ایذه محکوم کرد.
ازچپ:آیت الله شیخ حسن صانعی،امام خمینی،مسیح بروجردی...سیدحسن خمینی(سمت راست)،پشت سرامام خمینی(محمدرضاتوسلی)،بالاسربروجردی(شهاب الدین اشراقی)قم
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت حضرت امام به کشور، در مدرسهی رفاه و علوی در خدمت امام بود و ازتنظیمکنندگان ملاقاتهای امام خمینی با شخصیتهای دیدارکننده و مردم بود .
وی بعد از استقرار نظام مقدس اسلامی بارها از طرف حضرت امام خمینی مأمور امورات شرعی شد و همراه با سید هاشم رسولی محلاتی از طرف امام .آیتالله شیخ یوسف صانعی+سیدحسن خمینی
پیام حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی بدین شرح است:
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
حضرت آیت الله آقای حاج شیخ حسن صانعی دامت برکاته
مصیبت درگذشت حضرت آیت الله العظمی آقای حاج حاج شیخ یوسف صانعی رحمت الله علیه موجب تأثر و تأسف شدید شد.
آن عالم ربانی و فقیه معظم از زمره برجسته ترین شاگردان امام عظیم الشأن بودند که در عین صلابت و تبحر در فقه اهل بیت علیهم السلام، به لوازم زندگی روزمره و جهان امروز توجه داشتند.
شجاعت و کیاست همراه با دیانت و عشق به اهل بیت و امام راحل از ایشان عالمی آگاه به زمان ساخته بود. بی تردید حضور طولانی در درس امام و تلاش مستمر در سال های سخت مبارزه و دوران شکوهمند انقلاب اسلامی برای ایشان دستاوردی بزرگ در پیشگاه خدای سبحان است.
اینجانب ضمن عرض تسلیت این ضایعه مولمه به حضرت بقیه الله (س)،حوزه های علمیه و شاگردان و مقلدان ایشان و هم چنین به بیت معظم و آقازادگان مکرم، از خدای متعال علو درجات ایشان را مسئلت دارم. سید حسن خمینی/ ۲۲ شهریور ۱۳۹۹
امام خمینی،شیخ حسن صانعی،صادق خلخالی وآیت الله محمدتقی فلسفی(زبان گویای اسلام)
بدینوسیله مراتب تشکر و سپاسگزاری خود را از ارسال پیام تسلیت و حضور در مراسم تشییع و تجلیل برادر بزرگوارم حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ یوسف صانعی طاب ثراه اعلام نموده، تندرستی و توفیق و سرافرازی حضرت عالی و اعضای محترم بیت شریف حضرت امام رضوان الله تعالی علیه را از درگاه خداوند بزرگ مسئلت می نمایم./حسن صانعی
سیدحسن خمینی،شیخ حسن صانعی،سیدعلی خمینی
پیام شیخ حسن صانعی بمناسبت ۱۵ خرداد
آیتالله حاج شیخ حسن صانعی،، سرپرست بنیاد ۱۵ خرداد :
بسمالله الرّحمن الرّحیم
ملت بزرگ ایران، سالروز پانزده خرداد را که یومالله است زنده نگه میدارد.
آیت الله شیخ حسن صانعی درکنارامام خمینی
شیخ حسن صانعی درکنارآیت الله خامنه ای
در بحبوحه شرایط حساس و پرآشوب کنونی و ظلّ عنایات خاصّه حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه)، امسال نیز شرکت پرشور مردم نجیب ایران در مراسم بزرگداشت ارتحال رهبرکبیر انقلاب اسلامی و یوما… پانزده خرداد هم چون همیشه موجب سربلندی و استحکام هرچه بیشتر بنیانهای اسلامی و انقلابی این مملکت گردید و با روشنگریها و راهبریهای رهبر فرزانه ایران حضرت آیتالله خامنهای (مدّظلّهالعالی) مسیر پیشرو بیش از پیش نمایان و هویدا گشت. در این هنگامه که هرکس به سهم و نوبه خویش وظیفه و عملی سنگین بر گردن دارد، مناسب ندیدم بنیاد پانزده خرداد که به فرمان پُربرکت حضرت امام خمینی (قدسسرهالشریف) تشکیل شده برکناری باشد و از فیوضات این حرکت متعالی محروم بماند. لذا چند سطری در خصوص جایگاه بلند و ملکوتی حضرت امام (ره) خدمت مردم عرض کرده و مسائلی را با ایشان در میان میگذارم، هرچند که نه اندکی از دریای بیکران اقدامات امام گفتن توسط من میتواند زوایای گسترده روح بلند ایشان را بازگو کند و نه حتی بزرگترین تشکیلات خبررسانی و مجازی و غیرمجازی میتواند قادر به توصیف گوشهای از بینهایت مطلق حرکت امام از قدم اول تا قیام ۱۵ خرداد و برگشت از زندان و حصر و غیره باشد.
در ایامی که حضرت امام تنها به تدریس اشتغال داشتند و سالها قبل از ۱۵ خرداد ایشان مسائل مملکتی را رصد میکردند منجمله داستان آقای فلسفی«محمدتقی فلسفی»(زبان گویای اسلام) که در ضدیت با بهائیت بدون حصول نتیجه از آیتا… بروجردی خرج شد و ایشان این مطلب را به آقای فلسفی تذکر دادند و فرمودند: «دورافتادن از مراکز خبر و سفر به همدان و قلت معاشرت موجب شد که از قضایایی که در مرکز اتفاق افتاده درست مطلع نشوم. اخیراً که اطلاع حاصل شد خیلی موجب تاسف گردید. انسان متحیر است که با این وضعیت چه کند و با این ترتیب چه امیدی میتوان از اصلاح کشور داشت و به چه اشخاصی میتوان اطمینان پیدا کرد.» و مضاف بر آن مشروح قصه را نیز برای اینجانب نقل فرمودند و در جلسه دیدار علمای تهران هم مفصلاً با آقای فلسفی در مورد خرج کردن از رئیس اسلام و به نتیجه نرسیدن کار صحبت نمودند. از همان سالها بود که من به شهادت مکتوب خودشان در کنارشان حاضر بودم. ایشان مسائل را شخصی و اجتماعی به من آموختند و گاهی از وضعیت آینده خودشان در لفافه به من میفرمودند که من، مانند آتش زیر خاکستر هستم که حرارتش شاید از آتش معمولی بیشتر است.
امام خمینی،حسن صانعی(رئیس دفترامام خمینی)،صادق خلخالی(حاکم شرع) ومحمدتقی فلسفی(زبان گویای اسلام)
ایشان همیشه منتظر فرصتها بودند و دشمنی با خاندان منحوس پهلوی را مکرر به من اظهار میفرمودند. اگر کسی بخواهد ریشه مبارزات حضرت امام خمینی را بیابد باید به دوران بلوغ سیاسی ایشان همزمان با جوانی و نوجوانی ایشان برگردد که در محضر بزرگانی مانند شهید مدرس، حاج میرزا صادق آقای تبریزی، مرحوم بافقی و استاد اعظم ایشان مرحوم شیخ شاه آبادی دریافت و تلمذ مینمودند.
مضاف بر تمام اینها وجود ذیقیمت خود امام خمینی نیز در نوجوانی و کوچکی هم چون قله آتشفشان مشتعلی بود که هیچ چیزش در وصف نگنجد. تمایز در درس و بحث ایشان کاملاً بر همگان مشهود بود و از نبوغ ایشان همین بس که اسفار را بدون تعلم تدریس کردند و این تقریباً جزء محالات است.
کشف الاسرار ایشان در آن زمان در واقع کشف روح و روحیه خودشان بود. همان دوران در بالای نامه ایشان به آقای وزیری که بیان «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادی»۴۶ سبا- داشت نوشته بود:
بخوانید و بدهید دیگران بخوانند که صورت اعلام و اعلامیه داشت.
فوت مرحوم آیتالله العظمی بروجردی برای ایشان بسیار سنگین بود طوری که مرحوم حاج آقا مصطفی (رحمهالله علیه) خوف حال امام را پیدا کردند. اما روحیه ایشان بسیار بلندتر از این ترسها بود. بعد از فوت مرحوم بروجردی امام فقط در یک جلسه فاتحهخوانی در مسجد عشق علی در قم شرکت کردند و جز آن و مجلس خودشان، نه در تشییع و نه در هیچ مجلس فاتحه دیگری حضور نیافتند. اهل فهم و درایت میدانستند که ایشان خودشان را در معرض یا حتی جایی که شائبه در معرض بودن باشد قرار نمیدهند و این را برای روح ملکوتی و عرفان شان یک نوع خودنمایی میدانستند.
اگر بخواهم از ارتباط خودم با امام و شروع مسائل و مبارزات و ۱۵ خرداد بگویم فرصت بیشتری میطلبد و البته سخن در باب عظمت امام بسیار است و زبان قاصر. شب ۱۲ محرم و ۱۵ خرداد که مملکت در آتش و خون بود و هر آن خوف بازداشت ایشان میرفت. امام با آرامش استراحت کردند، مانند شب بیست و دوم بهمن ۵۷، هنگامی همان شب ۱۵ خرداد ایشان را دستگیر کردند حضرت امام برای اطلاع دادن از سلامتی خودشان تنها به فرستادن وصیت نامه از زندان اکتفا کردند و این را مرحوم آقا مصطفی تنها به من نشان دادند و حتی به خانواده هم نگفتیم تا متاثر نشوند. به من بگوئید چند واصل و سالکی را میشناسید که در سختترین لحظات دستگیری و زندان که سرنوشتش معلوم نیست با چنین وثوقی فقط یاد خداوند باشد؟ روز انتقال امام از زندان، موثقین، ساعات متمادی آن چه اتفاق افتاده بود را به ایشان عرض کردند.خاطرم هست هنگامی که میخواستند ایشان را به قیطریه منتقل کنند وقتی بنده و ایشان برای وضو گرفتن به وضوخانه رفته بودیم با حال نزاری به من فرمودند: «من چه بکنم با عواطف و احساسات این مردم که جوانان و فرزندانشان را دادند و فرزندان من سالمند؟» من عرض کردم: شما برای اسلام حرکت کردید… و ایشان دو بار دستشان را به حالت انکار بالا بردند و فرمودند: «ای آقا!ای آقا!»
در مدتی که ایشان در قیطریه محصور بودند برای امورات شرعی با اجازه ایشان درب خانه را باز و خانه و مراجعین را اداره میکردم و هفتهای یکی دو مرتبه کارهای مربوط به مرجعیت و امور شرعیه را خدمتشان میبردم و البته هر ماه حاج آقا مصطفی نیز برای امور شهریه میآمدند. نکته معترضه این که حضرت امام با لطف خاص خود همواره عنایت ویژهای به اینجانب داشتند که در نوشتهها هم منعکس است. ایشان حکم بنیاد ۱۵ خرداد را بدون پیشنهاد من، به اینجانب دادند و من هم تا سرحد امکان در انجام وظایف محوله کوتاهی نکردم. مقام معظم رهبری نیز پس از امام حکم ایشان را تنفیذ کردند.
در مورد وابستگی و ارتباط من با حضرت امام مطالب فراوانی هست که برای گفتن اکثرش یا مجال نیست و یا صلاح.
روزی که بنا بود اطباء ایشان را عمل کنند من به اتاق مخصوص بیمارستان وارد شدم و دیدم« آقای میریان» که امروز هنوز در بیت امام مشغول و شاهد این ماجرا هستند مشغول پوشاندن لباس عمل به حضرت امام هستند.
«سیدرحیم میران»(سمت چپ امام خمینی) و«حاج عیسی جعفری»(پشت سرامام خمینی)
ایشان به محض دیدن من به آقای «سیدرحیم میران» اشاره کردند که کارش را رها کند و با این که تنها یک دست ایشان در آستین لباس رفته بود فرمودند: شما بیرون بروید.معلوم شد ایشان امور لازمی برای گفتن به من داشتند که از آن همه مسائل بعضی را گفتهام یا خواهم گفت و بعضی برای همیشه بین من و امام و خدا در سینهام مکتوم خواهد ماند.
اکنون نیز که به خیال طبیعی خودم آخرین روزهای زندگی خود را میبینم مانند گذشته و همیشه وظیفه خود میدانم تا نفس دارم از هیچ چیزی نسبت به ایشان و انقلاب ایشان و بزرگداشت ۱۵ خرداد تا سرحد امکان و توان کوتاهی نکنم و برای انجام هیچ عملی در این راه از پای ننشینم و بتوانم در این آخر عمر کارهای مفید دیگری نیز به انجام برسانم. فعلا به این مختصر اکتفا میکنم که موظفم خود را عرضه نکنم وهمانطور که تا اکنون نیز در آن کوشیدهام گمنام بمانم.هر چند ممکن است گاهی مصلحت اقوی بر این وظیفه مسلط شود و ناگزیرم از بیان برخی مسائل در فرصت مقتضی.
حسن صانعی/نماینده ولی فقیه و سرپرست بنیاد ۱۵ خرداد/پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵
«آیت الله شیخ حسن صانعی» عصر امروزجمعه(۳۰ تیر ۱۴۰۲)درسن ۸۹ سالگی درگذشت.
امام خمینی"دعامی کنم عقلت برتندخویی"غلبه کند(شیخ حسن صانعی درکنارامام خمینی)
نجف ونوفل لوشاتو«حجت الاسلام محتشمی »یارویاورامام خمینی..درزمان سفارت درسوریه توسط بمب اسرائیلی «جانباز»...شهیدشد.
امام خمینی:جناب حجت الاسلام آقاى محتشمى، از دوستان قدیمى من و فردى متدین، متعهد و مبارز است که با «هوش سیّاسى» که دارد همیشه خدمتگزارى خوب براى اسلام و ایران بوده است.۲۰ شهریور ۱۳۶۷
بنیانگذار«حزب الله»لبنان ...«مهاجرین وانصار»چه کسانی بودند؟
محتشمیپور از نقش خود در شکلگیری دورههای آموزشی اولیه که حسن نصرالله نیز از نخستین نیروهای آن بودند، همواره با افتخار یاد میکرد و میگفت مدتی بعد که حسن نصرالله برای تحصیل در حوزهٔ علمیهٔ قم به ایران رفته بود، او با اصرار سید عباس موسوی (اولین دبیرکل حزب الله )به لبنان برگردانده شد تا به پیشبرد امور حزبالله کمک کند.
با تبعید امام به ترکیه و پس از آن به نجف عراق، محتشمیپور هم در سال ۱۳۴۵ راهی نجف شد و در حوزه علمیه این شهر در محضر امام به ادامه تحصیل دروس حوزوی پرداخت. محتشمیپور در عراق چندین بار توسط رژیم بعث عراق دستگیر شد و آخرین بار چند روز پیش از سفر امام به پاریس هنگامی که برای فراهم کردن مقدمات اقامت امام و همراهانشان در سوریه مامور شده بود، در فرودگاه بغداد دستگیر و برای همیشه از عراق اخراج شد. پس از آن در پاریس به امام پیوست و مسئول ارتباطات دفتر امام در نوفللوشاتو شد.
«سید علیاکبر محتمشیپور» متولد ۱۳۲۵ تهران،تحصیلات ابتدایی را در مدرسه علوی گذراند و در سال ۱۳۴۰ برای فراگیری دروس حوزوی راهی حوزههای علمیه تهران، قم و نجف شد و در محضر علمایی چون امام خمینی، آیتاللهالعظمی سید ابوالقاسم خویی، آیتالله سید حسن بجنوردی و آیتالله میرزا باقر زنجانی کسب علم کرد و از همان دوران نوجوانی با درک محضر امام به جمع نهضت اسلامی رهبر فقید انقلاب پیوست و در سال ۱۳۴۱ در حالی که تنها ۱۶ سال سن داشت برای اولین بار توسط رژیم شاه دستگیر شد.
بترتیب:خالدمشعل،حجت الاسلام سیدعلی اکبرمحتشمی پور(سفیرایران درسوریه) وسیدحسن نصرالله
«حجت الاسلام سیدعلیاکبر محتشمیپور» در میان «سیدحسن نصرالله» و «خالد مشعل»،سال ۱۳۸۱
با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷، محتشمیپور تا سال ۱۳۵۹ به عنوان یکی از اعضای دفاتر امام در تهران و قم به فعالیت پرداخت و در سال ۱۳۵۹ از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی به عنوان عضو هیئت منتخب ایشان برای بررسی وضعیت بنیاد مستضعفان و نماینده امام، عضو شورای سرپرستی سازمان صدا وسیما و مدیر صدای جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد.
محتشمیپور
در سال ۱۳۶۰ به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران راهی سوریه شد و تا سال
۱۳۶۴ در دمشق خدمت کرد. از جمله اقدامات مهم او در سوریه، تشکیل گروههای
اسلامی در منطقه شام به ویژه حزبالله لبنان و ایجاد هستههای مقاومت
اسلامی در فلسطین بود. در بهمن ۱۳۶۲ سرویسهای امنیتی رژیم صهیونیستی با
ارسال یک بسته انفجاری برای محتشمیپور، او را مورد هدف یک حمله تروریستی
قرار دادند و او در این حادثه انفجار بمب تا مرز شهادت پیش رفت و در اثر آن
از ناحیه چشم، گوش و هر دو دست آسیب دید و یک دست او از مچ قطع شد.
با تشکیل دولت دوم میرحسین موسوی در سال ۱۳۶۴، او به عنوان وزیر کشور به مجلس معرفی شد و با گرفتن رای اعتماد از مجلس دوم، تا سال ۱۳۶۸ وزارت کشور را بر عهده داشت.
با انشعاب در جامعه روحانیت مبارز و تشکیل مجمع روحانیون مبارز در سال ۱۳۶۶، محتشمیپور که به جناح چپ جمهوری اسلامی گرایش داشت به این گروه سیاسی روحانی پیوست و عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز شد.
محتشمیپور در سال ۱۳۶۸ پس از پایان وزارت به عنوان یکی از مشاوران سیاسی رهبر انقلاب اسلامی برگزیده شد و در همان سال به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس سوم شورای اسلامی راه یافت و به عنوان رئیس کمیسیون دفاع و دبیر کل گروه بینالمجالس در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد. او در سالهای ۱۳۶۹ و ۱۳۷۰ مدیر مسئول مجله توقیف شده "بیان" بود.
با تشکیل دولت سید محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶، محتشمیپور به عنوان مشاور اجتماعی رئیسجمهور برگزیده شد و در انتخابات مجلس ششم بار دیگر به عنوان نماینده مردم تهران راهی پارلمان شد و این بار ریاست فراکسیون اکثریت (جبهه دوم خرداد) را بر عهده گرفت.
ریاست کمیته علمی کنفرانس بزرگداشت بیستمین سالگرد شهادت حاج سید مصطفی خمینی، ریاست کمیته علمی ستاد صدمین سالگرد میلاد امام خمینی ، دبیر کلی کنفرانس بینالمللی حمایت از قدس و حمایت از حقوق مردم فلسطین و ریاست مجمع سازمانهای غیردولتی فعالان حامی آزادی قدس شریف، دبیرکلی مجمع بینالمللی پارلمانیهای مدافع مساله فلسطین در بیروت و نایبرئیسی هیات امنای موسسه بینالمللی قدس در بیروت از دیگر فعالیتهای وی به حساب میآید.
محتشمیپور در انتخابات سال ۱۳۸۴ رئیس ستاد انتخابات مهدی کروبی بود و در انتخابات سال ۱۳۸۸ ریاست کمیته صیانت از آرای ستاد میرحسین موسوی را به عهده گرفت و پس از وقایع بعد از انتخابات ۸۸، کم کم به حاشیه سیاست ایران رفت. او پسرعموی فخرالسادات محتشمیپور همسر مصطفی تاجزاده است. محتشمیپور در سال ۱۳۹۰ به عراق رفت و ۱۰ سال پایانی عمر خود را در نجف گذراند.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:محتشمیپور در مصاحبه با نشریه «شاهد یاران» در مورد شکلگیری حزبالله لبنان یادآوری کرده بود که با سید عباس موسوی و شیخ راغب حرب که از نیروهای اولیه در برپایی حزبالله در کنار نیروهای ایرانی بودند، از زمان حضور مشترکشان در نجف آشنایی داشت.
شیخ راغب حرب،سیدعباس موسوی وسیدحسن نصرالله
نیروهای اسرائیلی شب جمعه ۲۸ اسفند سال ۱۳۶۱ منزل «شیخ راغب حرب» (امام جمعه جبشیت) را با زره پوش محاصره و او را دستگیر کردند.
اما
پس از انتشار خبر دستگیری امام جمعه جبشیت، اهالی جبشیت پس از اعتصاب و
تظاهرات در مسجد شهر تحصن کردند،دامنه اعتراضات به بعلبک ونبطیه کشیده
شدومتفقاًخواستار آزادی امام جمعه جبشیت شدندکه صهیونیستهاناچارشدند«شیخ
راغب حرب» پس از ۱۷ روز اسارت در ۱۴ فروردین ۱۳۶۲ آزاد کنند.
واما این نیروی مقاومت امنیت اسرائیل رابخطرانداخته بودکه درنیمه شب جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۶۲
در حالی که شیخ راغب حرب بهمراه ۲نفرازنمازگزاران بعدازنمازعشای مسجد
«جبشیت» عازم منزلش بود،باکمین درمسیرحرکتش وی رابه رگبار بستنندکه این
مبارزبه شهادت رسیدوآن ۲نفر مجروح شدند.
«حجت الاسلام محتشمی پور» از نقش خود در شکلگیری دورههای آموزشی اولیه که حسن نصرالله نیز از نخستین کارآموزان آن بودند، همواره با افتخار زیاد یاد میکرد و میگفت مدتی بعد که حسن نصرالله برای تحصیل در حوزهٔ علمیهٔ قم به ایران رفته بود،
او با اصرار سید عباس موسوی که بعدها خود دبیرکل حزب الله شد، به لبنان برگردانده شد تا به پیشبرد امور حزبالله کمک کند. اسرائیل مدتی بعد سید عباس موسوی راترورکرد و سید حسن نصرالله رهبری حزبالله رابعهده گرفت.
«حجت الاسلام علیاکبر محتشمی پور» در نقش اولین سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه برای تقویت حزبالله فعالیت بسیاری کرد. او در زمان سفارت در دمشق، به دلیل همین فعالیتها، در پی انفجار یک بمب که با بسته برایش ارسال شده بود، زخمی و جانباز شد.
در سال ۱۳۶۲ و هنگامی که سفیر ایران در سوریه بود هدف عملیات تروریستی اسراییل قرار گرفت و بهشدت مجروح شد.
وقتی بسته پُستی را گشود،بمبی درداخل پاکت بودکه منفجرشد از ناحیۀ هر دو دست آسیب دید به حدی که یکی تا مچ و از دست دیگر نیز چند انگشت قطع شد.
بمب، به چشم و گوش او نیز صدمه زد و به این اعتبار «جانباز» به حساب میآمدکه میتوان مرحوم محتشمی پور «شهید»انقلاب نامید.
علیاکبر محتشمی پور بعد از جنگ ۳۳ روزه ارتش اسرائیل و حزبالله لبنان در سال ۲۰۰۶، گفته بود که حسن نصرالله «میتواند صدها میلیون جوان را در کشورهای دنیا به خود جذب کند» و باید تلاش کرد تا «حزبالله شعبههای متعدد در جهان برقرار و اعلام موجودیت کند».
جنگ تموز (۳۳ روزه) بین ارتش اسرائیل و حزبالله لبنان[ از چهارشنبه۱۲ ژوئیه ۲۰۰۶ (۲۱تیر ۱۳۸۵) الی(سه شنبه۱۵اگوست۲۰۰۶(۲۴ مرداد ۱۳۸۵)] که به جنگ دوم لبنان یا جنگ ژوئیه نیزمعروف است، دامنه آن تا مرکز سرزمین های اشغالی و تا نزدیکی تل آویو کشیده شد،
خاطرات سردارسلیمانی ازجنگ ۳۳روزه
سردارقاسم سلیمانی:حزبالله یک اتاق عملیات در قلب «ضاحیه
»داشت که عموماً پیوسته ساختمانهایی در مجاور آن مورد بمباران قرار
میگرفتند و منهدم میشدند. یعنی در هر شبی، دو سه ساختمان بزرگ
بلندمرتبهی دوازده سیزده طبقه، کمتر یا بیشتر، نقش بر زمین میشدند و
کاملاً با خاک یکسان میشدند. این اتاق، اتاق عملیات زیرزمینی نبود بلکه یک
اتاق عملیات معمولی بود اما بعضی از تجهیزات، اتصالات و ارتباطات در آن
پیشبینی شده بود. یک شب که در این اتاق عملیات بودیم و تقریباً همهی
مسئولان ادارهی جنگ در آن اتاق عملیات حضور داشتند، حدود ساعت یازده شب،
بعد از اینکه ساختمانهای اطرافمان را زدند و منهدم کردند، احساس کردم که
یک خطر جدی نسبت به سید وجود دارد و تصمیم گرفتم سید را جابهجا بکنیم. من و
عماد با هم مشورت کردیم، سید بهسختی میپذیرفت که از اتاق عملیات خارج
بشود. خارج شدن او هم اینگونه نبود که از ضاحیه خارج بشود بلکه باید از یک
ساختمانی که فکر میکردیم دشمن ممکن است بهدلیل ترددی که در داخل آن وجود
دارد به آن حساس شده باشد، به جای دیگری منتقل میشد.
هواپیماهای اِمکا یعنی هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیل پیوسته روی آسمان ضاحیه، سه تا سه تا پرواز میکردند و بر همهی رفتوآمدها کنترل دقیق داشتند؛ حتی از یک موتورسیکلتی که تردد میکرد نمیگذشتند. ساعت دوازده شب، ضاحیه سوتوکور بود و اصلاً انگار در آنجا، «در قلب ضاحیه که مرکز اصلی حزبالله بود »هیچکس زندگی نمیکرد. توافق کردیم از این نقطه به ساختمان دیگری منتقل بشویم و منتقل شدیم. فاصلهی زیادی هم بین آن ساختمان و ساختمان دیگر نبود. وقتی منتقل شدیم بهمحض اینکه داخل آن ساختمان شدیم، بمباران دیگری صورت گرفت و کنار همان ساختمان را زدند. در همان ساختمان صبر کردیم، چون در آنجا خط امن داشتیم و نباید ارتباط سید و مخصوصاً ارتباط عماد قطع میشد. مجدداً بمباران دیگری صورت گرفت و یک پل را در کنار این ساختمان زدند. احساس میشد که این دو بمباران، زدن سومی هم دارد و ممکن است به این ساختمان برسد.
در آن ساختمان فقط سه نفر بودند: من(قاسم سلیمانی) و سیدحسن نصرالله و عمادمغنیه.
لذا تصمیم گرفتیم از این ساختمان هم بیرون برویم و به سمت ساختمان دیگری رفتیم. آمدیم بیرون، ما سه نفر، هیچ خودرویی نداشتیم، ضاحیه تاریک تاریک و در سکوت کامل بود. فقط صدای هواپیماهای رژیم بالای سر ضاحیه میآمد. عماد به من و سید گفت «شما بنشینید زیر این درخت، از باب اینکه از دید محفوظ بشوید.»
سیدحین نصرالله وعمادمغنیه(حاج رضوان)
اگرچه محفوظ نمیکرد چون دوربین هواپیمای اِمکا حرارت بدن انسان را از حرارت دیگر اشیاء تفکیک میکرد، لذا آن نقطه غیر قابل مخفی کردن بود. وقتی در آن نقطه نشستیم، من یاد قصهی حضرت مسلم افتادم؛ نه برای خودم بلکه برای سید. چراکه سید صاحب اینجا بود. عماد رفت، یک ماشین پیدا کرد، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که بهسرعت برگشت./پایان خاطره سردارسلیمانی
در آن سالها امام موسی صدر مهمترین مهرهٔ شیعی در لبنان بود و جنبش شیعهٔ امل نیز که مصطفی چمران در آن نقش مؤثری داشت،
حجتالاسلاموالمسلمین سید علیاکبر محتشمیپور بامداد دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰در سن ۷۵ سالگی بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.
پیکر
مرحوم حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی پور پس از طواف در حرم عبدالعظیم
(شهرری) در شبستان امام خمینی این حرم مطهر به خاک سپرده شد.
دکترسیدصادق طباطبایی:مراقبت از جان امام و حفظ آرامش و امنیت محل استقرار امام و خانواده و اطرافیان ایشان در نوفل لوشاتو حائز اهمیت زیادی بود. در این زمینه هم تمامی ایرانیان علاقمند به امام احساس مسئولیت میکردند و هم دولت فرانسه که از داخل و خارج از ایران تلگرافهای زیادی حاکی از حمایت از امام دریافت کرده بود.
آنها پس از چند روز در موضع اولیه و سختگیری خود نسبت به امام کوتاه آمدند و مامورینی برای محافظت شامل نیروهای پلیس و ژاندارمری مستقر کردند که در اینجا باید از این اقدام قدردانی کرد.
ماموران ژاندارمری نوفللوشاتو نه با امام گفتگویی داشتند و نه حرفی میزدند، آنها در ماشینهای خودشان مینشستند، این طرف سر کوچه یک ماشین بود و پایینتر در ۵۰ متری هم یک ماشین دیگر. فقط دیدار آنها با امام هنگام آمدن ایشان برای نماز جماعت و احیاناً سخنرانی بود. خوب، کشیک آنها هم عوض میشد، اما احساس میکردیم که در چهره آنها یک نوع حالت عاطفی و گرمی نسبت به امام به وجود آمده است.
«صادق طباطبایی»(برادرخانم حاج آحمدآقاخمینی) می گوید:همان گونه که گفتم اداره تشکیلات داخلی نوفللوشاتو بر عهده حاج مهدی عراقی بود که به اتفاق عدهای از دوستانش این وظیفه را انجام میدادند.
یکی از دوستان قدیمی ایشان مرحوم حاجی احرار بود که من خیلی به اخلاص و صفای او غبطه میخوردم. کادر دوستان مرحوم عراقی مسائل امنیتی و حفاظتی و رفت و آمد افراد و بازدید بدنی و... را برعهده داشتند.
بخصوص در یک مقطعی از کانالهای مختلف هشدار داده بودند که بیشتر مراقبت بکنیم. لذا ورود و خروج افرادی که شناختی نسبت به آنها نداشتیم، کنترل میشد و حتی بازدید بدنی از خودمان هم انجام میشد که به دیگران برنخورد.
در همان هفتههای اول ژاندارمری نوفللوشاتو یک خانه تیمی مربوط به امریکایی ها را کشف کرد که تازه آنجا مستقر شده بودند و میخواستند ایستگاه استراق سمع برپا کنند.در همان دوران بود که دکتر چمران از لبنان تیم آموزش دیدهای را برای مراقبت از امام فرستاد که البته نیازی به آنان احساس نشد.
یک شب که در آلمان بودم ساعت یک ونیم،۲بامداد از طریق دو تن از دوستانم که عضو کمیته امنیتی پارلمان فدرال آلمان (بوندستاگ) بودند شنیدم که طرح توطئهای علیه جان امام در جریان است. بلافاصله به نوفللوشاتو تلفن کردم. آن شب آقای محتشمی کشیک داشت ایشان مهندس غرضی را که زبان فرانسه میدانست در آن وقت شب از خواب بیدار کرد و به ماموران ژاندارمری محافظ و نیز به نگهبانان گروه حاج مهدی و حاج آقا احرار موضوع را خبر دادند. آنها تدابیر لازم را اتخاذ کردند و خوشبختانه حادثهای نیز اتفاق نیفتاد./خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:دهکده نوفل لوشاتو در ۳۵ کیلومتری جنوب غربی شهر پاریس قرار دارد، آخرین اقامتگاه(تبعیدگاه) امام خمینی پیش از بازگشت پیروزمندانه به ایران در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ بود.
حضرت آیتالله خامنهای درگذشت روحانی مجاهد حجتالاسلام سیدعلیاکبر محتشمیپور را تسلیت گفتند.
بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت
روحانی مجاهد جناب حجةالاسلام آقای سید علیاکبر محتشمی رحمةاللهعلیه را
به خاندان مکرّم ایشان تسلیت عرض میکنم. فعالیتهای مبارزاتی آن مرحوم که به
خدمات انقلابی ایشان در دوران جمهوری اسلامی و مسئولیتهای مهم و آنگاه به
جانبازی بر اثر اقدام تروریستی دشمنان منتهی شد، سابقهی ارزشمند و
افتخارآمیزی است که مشمول تفضّلات الهی و ذخیرهی اُخروی برای ایشان خواهد
بود انشاءالله.
از خداوند متعال رحمت و مغفرت برای آن مرحوم و صبر و سکینه برای بازماندگان محترم مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای۱۷ خرداد ۱۴۰۰
دیدار محتشمیپور با رهبرانقلاب آیت الله خامنهای، شهریور ۱۳۹۳
علیاکبر محتشمیپور در میان حسن نصرالله و خالد مشعل، ۲۰۰۲ میلادی
سیدحسن نصرالله ،دبیرکل حزب الله لبنان و اعضای شورای رهبری حزب الله لبنان شب گذشته (یکشنبه۹ مرداد ۱۳۸۴) واردتهران شدند.
اهدای قرآن توسط رهبر معظم انقلاب به سید حسن نصرالله با حضور سردار قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۹
محتشمیپور پای منبر آیتالله خمینی، اواخر دهه چهل خورشیدی، مسجد شیخ انصاری نجف عراق
سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان، هنگام گذراندن دوره آموزش نظامی در پادگان جنتا در لبنان و در سال ١٣۶١
در زمان اقامت در نجف رابط بین روحانیون مبارز در د داخل کشور با آیتالله خمینی بود. او با آیتالله خمینی به پاریس رفت و در دفتر رهبر انقلاب فعال بود و با پرواز انقلاب بعد از ١١ سال به ایران برگشت. البته او در سال ١٣۴٨ هم یک بار به ایران برگشته بود و مزاحمتی برای او ایجاد نشده بود.
محتشمیپور جزو نزدیکان سیداحمد خمینی بود. ابتدا در دفتر آیتالله خمینی در قم فعالیت کرد و بعد نماینده ولیفقیه در بنیاد مستضعفان و مدیر رادیو در صداوسیما شد. آخرین سمت او قبل از اینکه سفیر ایران در سوریه شود، عضویت در شورای سرپرستی صداوسیما بود. حکم سفارت او علیرغم مخالفت ابوالحسن بنیصدر با پیگیری میرحسین موسوی صادر شد.
روز ۱۴ مهر امام خمینی وارد پاریس شد و در منزل یکی از ایرانیان(غضنفرپور) در محله «کشان» اقامت گزید، اما موقعیت آپارتمانی محل، ازدحام زیاد ملاقات کنندگان و دیگر مسائل سبب شد تا حضرت امام خواستار تغییر این مکان شود. تنها دو روز بعد بود که آقای دکتر عسگری، از ایرانیان نوفل لوشاتو به گرمی پذیرفت تا امام در خانه وی مستقر شود. اقامت حضرت امام در آن دهکده حدود چهار ماه (۱۱۶ روز) به طول انجامید و بسیاری باور دارند و حق هم همین است که هجرت امام به پاریس، تحولی بسیار مثبت در روند انقلاب پدید آورد.
ساکنان قدیمی این دهکده زیبا، همان هایی که حضور بنیانگذارجمهوری اسلامی را در نوفل لوشاتو به یاد می آورند، از محل اقامت امام به عنوان منزل آیت الله یاد می کنند. در آن ایام کانال دوم تلویزیون فرانسه گفت وگویی با اهالی نوفل لوشاتو کرده و نظرشان را درباره همسایگی با [آیت الله] پرسیده بود. همگی آن ها، از این بابت اظهار خوشحالی کرده بودند.
«ندا» دانشجوی فرانسوی گفته بود: «امیدوارم دیگر ملت های دربند، پیشوایی مثل آیت الله خمینی داشته باشند.» حضرت امام پیش از عزیمت به تهران در پیامی از مهمان نوازی دولت و ملت فرانسه تشکر کرد و نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم، در این موقع که پس از چهار ماه توقف پرحادثه درخاک فرانسه، برای خدمت به وطنم میخواهم اینجا را ترک کنم، لازم میدانم از دولت فرانسه که وسایل امنیت و آزادی بیان را برای اینجانب مهیا نمود، و از اهالی محترم که با حس انسان دوستی علاقۀ خود را به آزادی واستقلال کشور ایران اظهار داشتند تشکر کنم. امید است مهماننوازی دولت و ملت فرانسه و حس آزادیخواهی آنان را فراموش نکنم. و از زحماتی که به همسایگان و اهالی نوفللوشاتو دادم معذرت میخواهم. امید است احترامات اینجانب را بپذیرند.»
پیام حجت الاسلام سید حسن خمینی ،بمناسبت درگذشت حجت الاسلام محتشمی :
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
درگذشت مجاهد خستگی ناپذیر مرحوم حجه الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور طاب ثراه موجب غم و اندوه فراوان شد.
این برادر عزیز عمر خود را وقف خدمت به دین مبین و امام بزرگوار و آرمان های انقلاب اسلامی کرد و در این راه لحظه ای از پای ننشست. نه شماتت های بدخواهان و نه آزار ها و دشنام ها و نه ترور و تبعید او را از آنچه صحیح می پنداشت بازنداشت.
از حضور در کنار امام در نجف و نوفل لوشاتو تا افتخار جانبازی در سوریه و خدمت در وزارت کشور و مجلس، از همت بلند در تأسیس حزب الله لبنان تا ایستادگی بر حقوق مردم ایران همه و همه نمونه های روشنی از اقدامات آن مرحوم است.
بی شک نام مجاهد عزیز سید علی اکبر محتشمی همیشه در زمره یاران راستین امام خمینی در تاریخ انقلاب اسلامی خواهد درخشید.
اینجانب ضمن عرض تسلیت به خانواده محترم ایشان و به همه یاران امام از خدای متعال علو درجات آن فقید سعید را خواستارم و حشر او را با اولیاء الهی و صالحان و امام راحل مسئلت دارم.
خلاصه مصاحبه« حجت الاسلام علی اکبرمحتشمی پور»باشفقنا
*حدود ۵۰ سال پیش، متجاوز از ۴۰ درصد از حوزه نجف اشرف مجتهد بودند و حوزه نجف از نظر علمی به خصوص در فقه و اصول سرآمد همه حوزه ها بود.
*انگلیس طراحی کرد تا سیاست زدایی از حوزه های علمیه شیعه شود و علما و مراجع شیعه همچون علمای اهل سُنت در امور سیاسی دخالت نکنند؛ به قول حضرت امام خمینی می فرمودند: کار به جایی رسید که اگر یک روحانی لباس جُندی(نظامی) می پوشید، می گفتند این شخص از مروّت ساقط شده و دیگر نمی توان پشت سر او نماز خواند، در حالی که در صدر اسلام پیامبر لباس جندی می پوشید و امیرالمومنین به جنگ می رفت و از اسلام دفاع می کرد.
*در نجف آن سایه شوم تبلیغ وسیع انگلستان و بعد هم رژیم شاه و ساواک حضور فعال داشت؛ اینها باعث شده بود که در حوزه نجف بعضا اینگونه شود که اگر کسی با برخی کشورها و سیاست های آنها، به خصوص با شاه ایران به عنوان تنها شاه شیعه در تمام دنیا مخالفت کند، منزوی می شود. دوم اینکه روحانی اصولا در هر زمینه ای که بوی سیاست دهد، نباید وارد شود و این مساله یک عادت، روش و سیره شده بود.
*وقتی قرار داد تنباکو با انگلیس بسته شد، یک مرجع از سامرا یک خط حکم نوشت: «امروز تنباکو حرام است» و در ایران تمام قلیان ها شکسته شد.
*رژیم شاه که از آخوندهای درباری مشورت می گرفت، در مشورتی که گرفته بود به این نتیجه رسید که تنها جایی که می توان امام را تبعید و منزوی کرد، حوزه علمیه نجف است چون تصور می کرد آنجا به شدت با هرگونه مبارزه سیاسی با رژیم شاه مخالف هستند
*امام یکی از نزدیک ترین چهره ها و شخصیت های علمی قم در کنار آیت الله بروجردی بود، اما در مقطعی بر اثر برخوردنامناسب بعضی اطرافیان آیت الله بروجردی، امام مقداری حضور خود در بیت آیت الله بروجردی کمرنگ می کند و مشغول به تدریس و شاگردپروری می شود، اما احترام ایشان را رعایت می کند و هیچ گاه مخالفت با آیت الله بروجردی نمی کرد، علی رغم اینکه امام روش و دیدگاه دیگری را می پسندید و به آقای بروجردی مشاوره می داد.
*پس از اینکه آقای حکیم از دنیا رفتند، امام به همه پیغام داد که من راضی نیستم هیچ کسی از مرجعیت من تبلیغ کند.
*امام برای زعامت حوزه علمیه نجف که آیت الله خویی و قبل از ایشان آیت الله حکیم بود، احترام قائل بود. در موارد دیگر هم امام این احترام را حفظ کردند،وضعیت امام قبل و بعد از آقای حکیم همواره رو به رشد بود، هیچ وقت امام در نجف افول نکرد
*امام خمینی : هر طلبهِ عمامه به سری که در خیابان در مقابل رژیم بعث عراق راه می رود مانند تانکی می ماند و باید آنها را حفظ کرد.
*در سال ۵۶ که انتفاضه اربعین اتفاق افتاد، رژیم بعث عراق جلوی زائرین را گرفت، درگیری رخ داد و عده ای را به گلوله بستند و شهید کردند و تعدادی از جمله پنج نفر از حزب الدعوه از جمله آقایان «قپانجی»و«تبریزی»و« نوری»و «طعمه» و ۲ نفر از طلبه های نجف را دستگیر و محکوم به اعدام کردند؛ حضرت امام در این واقعه به شدت با دولت بعث عراق برخورد کرد.
*ظاهراً با توجه به اینکه رادیوی بغداد علیه ایران راه اندازی شده بود و آن زمان یکسری مجاهدین خلق و گروه های مسلح فعال شده بودند، پس از اینکه بعثی ها روی کار آمدند و رادیو بغداد فارسی فعال شد، از ایران به«حجت الاسلام سیدمحموددعایی»سفارش می شود که شما هم یک برنامه ای به عنوان نهضت روحانیت ایران برقرار کنید.
*مکتب فقهی امام به گونه ایست که پس از اثبات ولایت فقیه و تشکیل حکومت به فراخور نیازهای جامعه از خطابهای قانونی قران و سنت درادّله شرعی می توانند در تمام زمینه ها قوانینی را برای تمشیت و اداره جامعه وضع و به اجرا گذارند.
*براساس مبناونظریه رجالی اخباری ها، تمام روایات کتب اربعه ووسائل الشیعه و… صحیحه هستند. براساس نظریه بخشی ازفقهای معاصر« ازحدود ۳۵ هزار روایت وسائل الشیعه» کمتر از۳ هزار حدیث صحیحه است ،اما براساس نظریه ومبنای رجالی امام وآیت الله بروجردی از احادیث وسائل الشیعه متجاوز از۱۹ هزار حدیث صحیحه می باشد.
*وقتی سران قوا خدمت امام می رسند و به ایشان می گویند: نهضت آزادی، آقای بازرگان و… با نظام مخالف هستند و باید با آنها برخورد شود، امام می فرماید: آنها مخالف با نظام جمهوری اسلامی نیستند با شما مخالف هستند... آنها به ما کار ندارند، با شما مخالفند و علیه شما حرف می زنند...علیه من حرف بزنند، مگر من از اصول دین هستم که اگر کسی برخلاف و علیه من حرف زد، از دین خارج شده باشد، حق ندارید آنها را دستگیر کنید.
*پس از ملاقات آمام موسی صدر با شاه، آقا مصطفی خمینی برای مدتی ارتباط خود را با آقای صدر قطع می کند که بعدا در سال ۵۶ این ملاقات بر قرار می شود. خود امام موسی صدر می گوید که من را آقای مهندس بازرگان و دوستان مبارز در ایران تشویق کردند و گفتند، با توجه به موقعیتی که شما دارید می توانید با شاه ملاقات کنید و از شاه درخواست کنید که آقای حنیف نژاد و سران مجاهدین خلق را اعدام نکنند
*علت نیامدن قذافی به ایران ، به خاطر این بود که رئیس جمهور می خواست او را دعوت کند و آقای خامنه ای هم او را دعوت کرد، اما او می گفت آقای خمینی باید من را دعوت کند، امام هم قذافی را نپذیرفت.
*امام در همه مراحل پیگیر موضوع امام موسی صدر بودند و این پیگیری ها را ادامه می دادند، زمانی که سرگرد جلود در سال ۵۸ به قم آمد و با واسطه حجت الاسلام محمد منتظری ملاقاتی با امام داشت، در آن ملاقات امام شدیداً پرخاش و اعتراض کرد و موضوع را از سرگرد جلود که مرد شماره دو لیبی بود، پیگیری کرد.
خاطرات حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر محتشمی پور
امام خمینی:جناب حجت الاسلام آقاى محتشمى، از دوستان قدیمى من و فردى متدین، متعهد و مبارز است که با «هوش سیّاسى» که دارد همیشه خدمتگزارى خوب براى اسلام و ایران بوده است.۲۰ شهریور ۱۳۶۷
حضرت امام در چند سال پایانی عمرشان چندین نامه و پیام مهم دارند که «منشور برادری»، «منشور روحانیت »و «نامهنگاری با برخی از شخصیت های سیاسی و مذهبی» آن دوره زمانی از جمله آنها است. در تمامی این نامهها چند موضوع متفاوت ولی با یک نگاه مشترک و واحد به چشم می خورد از جمله آن «هشدار نسبت به وجود متحجرین و مقدسمآبان» تأکید بر وجود سلایق مختلف فقهی-سیاسی به عنوان یک امر لازم و پسندیده در صحنه های اجتماعی کشور و... است. به نظر جنابعالی، هدف و مقصود حضرت امام در آن برهه از طرح این مسائل چه بود و چه زمینه های تاریخی و اجتماعی و فرهنگی در این ارتباط متصور است؟
محتشمی پور:داستان این مباحث که مطرح کردید و امام در اواخر عمر شریفشان مطرح کردند، ریشه در یک زمانی طولانی بعد از انقلاب دارد. البته بعضی از موضع گیریهای امام مربوط به سالهای پایانی عمرشان نمیشود و در نجف هم بحث متحجرین و مقدسنماها را در اعلامیهها و بیانات متعدد مطرح کرده بودند و لذا مربوط به اواخر عمر امام نمیشود. البته ایشان در اواخر عمر با سلسله مسائلی با حساسیت برخورد کردند.
اما در خصوص مواردی که شما اشاره کردید در ارتباط با نامه نگاری با شخصیت های سیاسی و مذهبی به عنوان مثال به سوابقی که در ارتباط با دو مورد از این نامه ها است مطرح می کنم مثلا نامه به آقایان «محمدعلی انصاری» و «علی اکبرناطق نوری» که در ماه های پایانی عمر پربرکت امام نگارش یافته، باید سابقهای را ذکر کنم.
قبل از انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی، امام مسئله اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی را در یک سلسله سخنرانی ها و بیانیه ها مطرح کردند و توضیح دادند که اسلام ناب محمدی(ص) که مورد نظر ایشان و انقلاب است چه شاخصههایی دارد؛ اسلام محرومین، اسلام پابرهنگان، اسلام مظلومین و... . ایشان شاخصههای اسلام آمریکایی را هم مطرح کردند که از جمله آن «اسلام مرفهین بیدرد» و کسانی بود که فراری از جبهه و جهاد هستند. این سخنان باعث شد که در جامعه و میان گروههای مختلف بحث شود که منظور امام چه کسانی هستند و چه جریاناتی در داخل کشور وجود دارند که این شاخصهها به آنها انطباق پیدا میکند که اوج آن در دوران تبلیغات انتخابات مجلس سوم بود؛ بعضی جریانات یکدیگر را متهم میکردند که گروه دیگر با شاخصه های اسلام آمریکایی شاخص هستند و طرفدار ثروتمندان، زالوصفتان و مرفهان بیدرد هستند یا حتی خودشان طرفدار مرفهمین بیدرد هستند یا فراری از جبههها هستند.
بر این اساس برخی شخصیتهای برحسته این جناح که مورد اتهام قرار گرفته بود خدمت امام رسیدند و گفتند شما که این بحثها را مطرح کردهاید، در خارج اینگونه تلقی شده که ما مدنظر شما هستیم. امام فرمودند نه! نظر من شما نبودید و اینگونه نبود که منظور من شخص خاصی باشد.
آن انتخابات گذشت و جریان مذکور رأی نیاورد و اکثریت نمایندگان مجلس سوم نیروهایی بودند که موسوم به «خط امام» بودند. حتی مسئله تا آنجا پیش رفت که شخصیتهای برجستهای چون «آیتالله محمدیزدی» عضو جامعه مدرسین و از چهرههای سرشناس کشور در تهران رأی نیاورد و انتخاب نشد. این در شرایطی بود که آقای یزدی قبل از آن، در خراسان هم به عنوان کاندیدای خبرگان رهبری ثبت نام کرده بود و در آنجا هم رأی نیاورد که این خیلی معنادار بود و یک ضربه سخت به یک جریان درون نظام بود.
بعد از ناکامی آن جناح و خصوصا یک چهره کلیدی آن، امام آیتالله یزدی را به عنوان عضو فقهای شورای نگهبان منصوب کردند و این امر درون جریانات سیاسی انقلاب، به معنای بازسازی و احیای جریانی بود که عملا درون جامعه وجهه، پرستیژ و حیثیت خود را از دست داده بود؛ امام اینها را احیا کرد و با این اقدام میخواست بگوید که منظور من از اسلام آمریکایی این جریان فکری نیست و «هر دو جریان درون نظام بوده، اختلافات آنها درون خانوادگی است» و هردو علاقمند به نظام، انقلاب و اسلام هستند، اما هرکدام با روش خاص خودشان و هدف هر دو هم بقاء و ثبات انقلاب و جمهوری اسلامی است.
من میخواهم بگویم این مسائل در چارچوب گفتمان و بیانیه، در پایان عمر امام بوده، اما امام از ابتدا به گونهای اقدام کردند و این بازسازی را انجام دادند و با روش «کونوا دعاة الناس بغیر ألسنتکم» عملا این کار را انجام دادند.
پس تاریخ این مسئله به قبل از انتخابات مجلس سوم برمیگردد.
اما در مورد نامه امام به آقای مجید انصاری و پاسخی که امام به آن دادند؛ آقای مجید انصاری در آن نامه گفته است که:
بسمه تعالى. محضر مبارک رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت آیت اللَّه العظمى امام خمینى- مد ظله العالى
با
ابلاغ سلام و ابراز ارادت، از آنجا که یکى از نمایندگان محترم مجلس شوراى
اسلامى- ایّده اللَّه تعالى- در مخالفت با حجت الاسلام و المسلمین آقاى
محتشمى وزیر محترم کشور مطالبى ایراد فرموده اند، از آن جمله «نقل معنا»
اینکه مقصود حضرت عالى در نامه خود به هیأت وزیران که هر وزیرى باید در
محدوده اختیارات خود اقدام نماید، جناب آقاى محتشمى بوده است، براى جمعى از
نمایندگان محترم و حقیر این سؤال پیش آمده است که اگر امر بدین گونه بوده
است ما تکلیف خود را بدانیم. و الامر إلیکم- نماینده زرند کرمان.۲۰ شهریور
۱۳۶۷- مجید انصارى کرمانى.
بسمه تعالى
جناب
حجت الاسلام آقاى محتشمى- ایّده اللَّه تعالى- از دوستان قدیمى من و فردى
متدین، متعهد و مبارز است که با هوش سیاسى اى که دارد همیشه خدمتگزارى خوب
براى اسلام و ایران بوده است.
مقصود من از نامه به
هیأت وزیران آقاى محتشمى نیست. ان شاء اللَّه آقایان در مسائلى که
مىخواهند به کسى نسبت دهند، دقت کافى نمایند و جهات شرعى را نیز مراعات
نمایند.
یکشنبه، ۲۰ شهریور ۱۳۶۷( ٢٩ محرم ١٤٠٩)
روح اللَّه الموسوی الخمینى. ( صحیفه امام، ج21، ص: 130)
نقطه آغاز آن نامهها این بود که در تاریخ 22 خرداد ماه امام به آقای نخست وزیر و وزرا نامهای نوشتند و این چنین فرمودند:
«بسم اللّهالرحمن الرحیم
جناب آقای نخست وزیر، آقایان وزرا ـ ایّدهم اللّه تعالی
مسئلهای را که لازم دیدم تذکر دهم این است که قوام نظام اسلامی ایران بر اتحاد در روش و حرکت در کُلیّتِ سیاستِ مورد قبولِ اسلام است. همگی باید سعی کنیم هر حرکتی، اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی، که انجام میدهیم به آن کلیت صدمه نزند. ترسیم کلیت متّخذ از اصول اساسی قوانین اسلامی است که هدایت فرد و جامعه را بر عهده دارد. هر مسئولی و هر متعهدِ به نظامی باید سعی کند برای پیشبرد نظام در چارچوب محدودۀ وظایفش عمل کند؛ که در غیر این صورت، احتمال پاشیدگی نظام جدی است. لذا اگر هر وزیری دخالت در کار وزیر دیگر نماید، که حتی دخالت او باعث رشد کار گردد، مورد قبول نیست؛ چرا که خروج از چارچوب اختیارات ضررش بسیار بیشتر از رشد کار در نقطهای دیگر است. روشن است که مشورت، هماهنگی و همکاری مورد بحث نیست.
اینجانب گاهی به موضعگیریهای وزرا و نمایندگان در خارج از محدودۀ وظایفشان برخورد میکنم که متعجب میشوم. از باب مثال سیاست خارجی کشور بر عهدۀ وزیر امور خارجه است. اگر آقایان اعتراضی دارند، باید برادرانه در هیأت دولت مطرح کنند. اگر به اعتراض جواب قانع کنندهای داده شد، که چه بهتر؛ والاّ وزیر امور خارجه است که در چارچوب سیاستِ ترسیمی از رهبری نظام و یا مجلس، تصمیمگیرنده است. این شیوۀ پسندیدهای نیست که هر وزیر و یا نمایندهای هر چه دلش خواست در مجامع عمومی بگوید.
آقایان وزرا، من به شما و به نمایندگان محترم نصیحت میکنم که سیاستهای یکدیگر را تضعیف و یا تخریب نکنید؛ که اگر وحدت روش و حرکت در نظام نوپای اسلامی صدمه ببیند، نتایجی که دنیای استکبار از این برخوردها میگیرد بسیار شکننده است. کاری نکنیم که دنیا فکر کند نظام اسلامی ایران با این اختلاف سلیقهها و با این ابراز اختلافها هیچگاه راه ثبات را نخواهد پیمود. خداوند به تمامی شما توفیق خدمت به بندگان خوب خدا را ارزانی دهد. والسلام.
روح الله الموسوی الخمینی یکشنبه، ۲۲ خرداد ۱۳۶۷(٢٧ شوال ١٤٠٨)
پیش زمینه این نامه اینگونه است که در آن موقع حرکتهایی صورت میگرفت؛ از جمله یکی از معاونین وقت وزیر امور خارجه مسافرتهایی به کشورهای خارجی انجام میداد. گزارشهایی به هیأت دولت میرسید که وی در آن سفرها مترجم به همراه خود نمیبرد و برخلاف عرف دیپلماتیک به زبان انگلیسی صحبت میکرد و این اتفاق در هیأت دولت بررسی شد. من احساسم این است که خود دکتر ولایتی هم از این مسئله ناراحت بود، اما زورش نمیرسید یا بنا به هر دلیل دیگری نمیتوانست جلوی او را بگیرد؛ لذا بدش نمیآمد که موضوع در هیأت دولت مطرح شود. اینقدر آن موضوع بالا گرفت که نخست وزیر و هیأت وزبران نسبت به آن واکنش نشان داده و حتی احتمال اجازه ندادن به او برای سفر به کشورهای خارجی هم بود. در کنار این موضوع، مسائل جنگ و.. دست به دست هم داده بود و در نهایت آقای مهندس موسوی نخست وزیر تصمیمی گرفت که در نخست وزیری، معاونت سیاسی در کنار سایر معاونتها تشکیل شود. شرخ وظایف این معاونت به گونهای بود که شائبه دخالت در کارهای وزارت خارجه و در واقع شکلگیری یک وزارت خارجه در سایه پدید آمد.
علاوه بر این، آقای نخست وزیر یک شورای سیاسی هم در هیأت دولت تشکیل داد که مسائل مختلف مربوط به انقلاب و سیاست خارجی در آن بررسی میشد؛ آن جلسه هر هفته پنجشنبه ها به مدت دو ساعت تشکیل میشد و وزرای سیاسی در آن شرکت میکردند؛ اعم از وزرای کشور، خارجه، اطلاعات، دفاع و معاونتهای مربوطه. عمده آن بحثها به سیاست داخلی و خارجی مربوط میشد. ما نسبت به مسائل سیاست داخلی حساسیت نداشتیم، زیرا در این حوزه نظر دولت به عنوان سیاستهای کلی نظام باید پیاده میشد. اما وزیر و وزارتخانه خارجه نسبت به تصمیمات این شورا حساسیت داشتند و علاوه بر آن نسبت به برخی رفتارها و سفرها، در شورا اظهارنظراتی میشد و این مسئله باعث شد تا وزیر خارجه مکررا خدمت امام برسد و بگوید دست ما بسته اشت و از سوی نمایندگان و وزرا مورد دخالت و پرسش قرار می گیریم؛ لذا محدودیتهای زیادی داریم و وقتی به سفر خارجی میروم، حنای ما رنگی ندارد و آنها فکر نمیکنند که با یک وزیر خارجه قدرتمند طرف هستند؛ بلکه فکر میکنند که در ایران همه تصمیمگیر هستند. امام هم با آنکه قانونمند بودند و معتقد بودند قانون باید اجرا شود، این نامه را خطاب به نخست وزیر و وزرا نوشتند تا هر وزیر در حیطه وظایف خود مسئول است، نباید در امور یکدیگر دخالت می کردند و اگر نظری هم داشتند در جلسه هیأت دولت مطرح کنند.
چرا برخی نمایندگان وقت مجلس اینگونه در افکار عمومی القاء کردند که منظور آن نامه امام شما هستید؟
نمایندگان جناح راست در داخل و خارج مجلس لابیهای زیادی کرده بودند که من برای ادامه مسئولیت در وزارت کشور رأی نیاورم و تلاش زیادی در این راستا کرده بودند. لذا میخواستند وانمود کنند که منظور امام از نامه، شخص من بوده است. زیرا من بعد از انقلاب عضو وزارت خارجه بودم و سفیر ایران در سوریه و در بحثهایی چون تشکیل حزبالله و... فعالیت داشتم. آنقدر بنده در سیاست خارجی موثر واقع شده بودم که آقای ولایتی برای آنکه در سوریه بمانم قانونی را در مجلس تصویب کرد که وزارت خارجه حق داشته باشد در جایی که لازم باشد مسئولیت سفیر را تمدید کند، زیرا در آن زمان سفیر حداکثر 4 سال میتوانست باقی بماند.
من کسی بودم که هم در مسائل داخلی و هم خارجی صاحبنظر بودم و در هیأت دولت و شورای سیاسی بحث میکردم که احیانا خبر آن در مجلس هم پخش میشد. لذا سعی کردند بگویند که فقط من مورد نظر امام بوده ام تا با این ترفند من در مجلس رأی نیاورم، زیرا متوجه شده بودند که رأی من خوب بود.
در واقع میخواستند شما را استیضاح کنند...
نه؛ در آن زمان کابینه دو مرحلهای بود. یکبار وقتی رئیس جمهور انتخاب میشد کابینه را به مجلس معرفی میکرد و یکبار هم وقتی که دوره جدید مجلس شروع به کار میکرد دوباره برای اعضای دولت رأی گیری میشد؛ یعنی در طول چهار سال هیأت دولت دو بار رأی میگرفت و این اتفاق هنگام رایِگیری مرحله دوم بود. بر این اساس این مطالب را با شدت و حدت از تریبون مجلس بیان کردند. امام مباحث مجلس را از طریق پخش مستقیم رادیو دنبال میکردند. وقتی دیدند چنین وضعیتی است، احمد آقا را صدا میزنند و میگویند این نمایندههای مجلس با چوب من میخواهند محتشمی را بزنند؛ میگویند منظور من از نامه، آقای محتشمی بوده، در حالی که اینجور نبوده است. لذا به نمایندهها بگویید از من سوال کنند تا من جواب بدهم. حاج احمد آقا هم با مجلس تماس میگیرند و چون آقای مجید انصاری با دفتر امام ارتباط داشتند، احمد آقا از او میخواهد که چنین نامهای بنویسد.
یعنی امام خمینی شخصاً این کاررامی کنند؟.
محتشمی:بله. در قالب سوالی که خودشان خواستند، پاسخ دادند. آن پاسخ در مجلس تکثیر شد و آقای سرحدی زاده -که خدا سلامتش بدارد- و آن موقع وزیر کار بود، نامه را در صحن قرائت کرد و نمایندگان به او اعتراض شدید کردند که چرا در وقت مربوط به خودت در مورد موضوعی دیگر حرف زدی؟ ایشان هم گفت من حق دارم در وقت قانونی خودم در دفاع از خودم یا هر وزیر دیگر حرف بزنم.
آقای محتشمی! در همین زمینه، اخیرا آقای دکتر ظریف در کتاب خاطراتشان از شما به خاطر مخالفت با فرستادن ایشان به آمریکا به عنوان نماینده ایران در سازمان ملل گلایه کرده اند. می توانید در خصوص دلیل اتخاذ آن مواضع توضیح دهید؟
من هم این مطالب را از بعضی رسانهها شنیدم اما کتاب ایشان را نخواندهام. ولی واقعیت این است که من الان چیزهایی که آقای ظریف در خاطراتشان نوشتهاند و نسبت دادهاند را دقیقا به یاد ندارم. اما آنچه به یاد دارم و آن زمان ما در داخل کشور شنیدیم این است که وقتی ایشان در نمایندگی سازمان ملل بودند، آقای دکتر ولایتی و هیأت ایرانی ایشان را میبینند میپسندند که یک جوان خوش بیان و مسلط بر زبان انگلیسی بوده و دبیرکل سازمان ملل هم از ایشان تعریف میکند. اطلاعات دیگری که ما آن زمان از ایشان داشتیم این بود که آقای ظریف از دوران دبیرستان به آمریکا رفته و تحصیلات مدرسهای و دانشگاهی را در آنجا گذرانده است؛ البته گویا وی در خاطراتش گفته که تحصیلات دانشگاهی را آمریکا گذرانده است. وقتی دکتر ولایتی به امریکا میرود دکتر ظریف را جذب نمایندگی ایران میکند و وقتی وی همراه دکتر ولایتی به ایران می آید، چون در سن سربازی بوده و خدمت نرفته بود، پلیس فرودگاه مانع خروج وی میشود. از فرودگاه با من که آن موقع وزیر کشور بودم، تماس گرفتند و گفتند فلانی میخواهد از کشور خارج شود و اگر شما اجازه بدهید از کشور خارج شود. من گفتم نمی توانم برخلاف قانون به کسی که سرباز است اجازه دهم به خارج از کشور برود. آقای ولایتی هم با من تماس گرفت و ایشان را راهنمایی کردم؛ گفتم من نمیتوانم برخلاف قانون اجازه دهم وی خارج از کشور برود، مگر اینکه دوره سربازی برود. اما شما میتوانید یک کار کنید و آن اینکه برخی ارگانها برای انجام وظایف و ماموریت های قانونی خود، اختیار داشتند که درخواست نیروی سرباط وظیفه نمایند فلذا به ایشان عرض کردم که درخواستی به شورای عالی دفاع بنویسند و برای نیروهای مورد نیاز، مصوبه میگیرند که آنها دوران سربازی را در فلان ارگان خدمت کنند. شما هم میتوانید با رئیس جمهور که رئیس شورای عالی دفاع است صحبت کنید تا ایشان این مصوبه را بگیرند که دوره خدمت را در نیویورک بگذارند و رفت و آمد داشته باشد. دکتر ولایتی از این راه تشکر کرد و از همین طریق موضوع را حل کرد.
محتشمی می گوید:اما دکتر ظریف چیز دیگری را نسبت داده و آن اینکه وقتی موضوع نمایندگی ایشان در نیویورک، مطرح شده من مخالفت کرده و گفتهام وی آمریکایی است!
این مطلب خیلی عجیبی است. زیرا اصولا سفرا در هیأت دولت مطرح نمیشدند. سفیر را وزیر خارجه پیشنهاد میکند و رئیس جمهور استوارنامه وی را امضا میکند. قبل از آن هم اگر او را به کشور مقابل میفرستند تا اگر آنها تأیید کردند، استوارنامه امضا میشود. من تعجب میکنم که دکتر ظریف میگوید وقتی بحث نمایندگی دکتر ظریف مطرح شد، بنده مخالفت کرده ام؛ من چنین مخالفتی را به خاطر ندارم و اساسا چنین اتفاقی نمیافتاد.
نکته دیگر اینکه گفتهاند من در نماز جمعه گفتهام که آقای محلاتی در مورد قطعنامه 598 نامه نوشته است.
محتشمی پورمی گوید:من یادم نمیآید چنین حرفی را زده باشم. خوب بود که خودش میآمد با من حرف میزد. زیرا در اتاق من همیشه باز بود و حتی استانداری ها را موظف کرده بودیم که هفتهای یکبار درب دفتر باز باشد تا همه حرف خود را بزنند؛ چه رسد برای دیپلماتها و ایشان میتوانست توضیح دهد و نیازی نبود که به روز قیامت حواله دهند؛ اما اگر ما حرفی زدهایم و اشتباهی کردهایم عذرخواهی میکنیم!
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:سیدمحمودمحتشمی پور،برادر حجت الاسلام سیدعلی اکبرمحتشمی پورمی باشد.
سیدمحمودمحتشمی پور(سمت چپ) وابوالفضل توکلی بینا دردریداربا آیت الله خامنه ای
آقای محتشمی! بعد از نامه امام، آقای ناطق نوری نامهای به امام میدهند که در آن میگویند:
بسمه تعالی. محضر مقدس رهبر عظیم الشأن انقلاب، حضرت امام ـ مدظله العالی
با تقدیم سلام و آرزوی طول عمر برای آن وجود مبارک، احتراماً معروض میدارد، همانطوری که مستحضر هستید در رابطه با رأی اعتماد به اعضای محترم دولت از حضرتعالی راجع به حجت الاسلام جناب آقای محتشمی، وزیر محترم کشور سؤالی شد که پاسخ آن، روز رأیگیری بین نمایندگان پخش و از تریبون مجلس خوانده شد و ایشان مجدداً به عنوان وزیر کشور انتخاب شدند لکن بعضی در سطح مجلس حتی از تریبون مجلس چنین منعکس نمودند: کسانی که به آقای محتشمی رأی مثبت ندادند مخالفت با فرمان شما کردند. چنانچه مصلحت بدانید بیان فرمایید آیا نظر مبارک رأی مثبت دادن به ایشان بود؟ و کسانی که رأی ندادند خدای ناکرده خلاف فرمان حضرتعالی که قهراً خلاف شرع هم هست عمل نمودند یا خیر؟
پنج شنبه، ۲۴ شهریور ۱۳۶۷(٣ صفر ١٤٠٩)ـ مقلد کوچک شما: علی اکبر ناطق نوری
امام هم در پاسخ می نویسند:
«بسمه تعالی
جناب حجت الاسلام آقای ناطق نوری ـ دامت افاضاته
با سلام، در جمهوری اسلامی جز در مواردی نادر که اسلام و حیثیت نظام در خطر باشد، آن هم با تشخیص موضوع از طرف کارشناسان دانا، هیچ کس نمیتواند رأی خود را بر دیگری تحمیل کند ؛ و خدا آن روز را هم نیاورد. من تمام سعی خود را مینمایم که با نسبت مطلبی به من، کسی مظلوم نگردد.
ادامه نامه امام خمینی ،خطاب به حجت الاسلام ناطق نوی: من شما را هم فردی متدین، متعهد، مبارز و دارای هوش سیاسی میدانم. برای من شما و آقای محتشمی فرقی ندارد. من هر دوی شما و همینطور همۀ دست اندرکاران صدیق نظام و تمامی افرادی که چون شما قلبشان برای اسلام و ایران میتپد را فرزندان اسلام و انقلاب میدانم. همه باید سعی کنیم تا روح وحدت و پاکی را بر محیط کارمان حاکم گردانیم، تا بتوانیم تمامی قدرتها و ابرقدرتها را به زانو درآوریم. باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب محمدی را از زنگارهای تقدس مآبی و تحجرگرایی اسلام امریکایی جدا کرده و به مردم مستضعفمان نشان دهیم. ما اگر توانستیم نظامی بر پایههای نه شرقی نه غربی واقعی و اسلام پاک منزه از ریا و خدعه و فریب را معرفی نماییم، انقلاب پیروز شده است. توفیق جنابعالی رااز خداوند متعال خواستارم. والسلام علیکم و رحمةاللّه.
دوشنبه، ۲۸ شهریور ۱۳۶۷روح اللّه الموسوی الخمینی
محتشمی پورمی گوید:نکته مهم این نامه آن است که رویکرد امام این بوده که نظرات فردی نباید در نظام تحمیل شود؛ مگر در موارد خاص، آن هم با نظر کارشناسان دانا.
اگر ممکن است این رفتار امام را در طول رهبری امام بررسی کنید و اگر مورد دیگری را سراغ دارید، بفرمایید.
محتشمی پور:نکته مهمی که در سیره حضرت امام وجود دارد، بحث قانون گرایی حضرت امام است. ایشان کاملا در گفتار و عمل قانون گرا بودند و به هیچ وجه تخطی از قانون را برنمیتافتند. این را از بدو ورود به ایران و پس از انقلاب نشان دادند. من این خاطره را به یاد دارم که در ماههای اول پس از انقلاب مقررات راهنمایی و رانندگی هم ملغی شده بود و هرکس از چراغ قرمز رد میشد، از خط ویژه عبور میکرد و... . اما امام در یک اقدام که مانند صاعقه بود و توجه ارگانهای تازه تأسیس مانند کمیته را برانگیخت و صدای غرش آن گوش جانها را نوازش داد و آن اقدام این بود که وقتی امام در قم سوار بر ماشین میخواستند به دیدن یکی از آقایان بروند، راننده ماشین و اسکورت ها حرکت کردند. آنها از چراغ قرمز رد شدند و امام با دست روی داشبورد ماشین زدند و گفتند چرا از چراغ قرمز رد میشوید؟ راننده گفت این کار برای حفاظت از جان شماست، زیرا خطرات از جانب دشمن زیاد است و حرفهایی از این قبیل...امام گفتند این حرفها نیست! باید طبق قانون عمل کنید. شما تخلف کردید و باید مجازات شوید! وقتی امام این برخورد را کردند، سخنانشان در مجامع مختلف طنینانداز شد.
امام در همه مسائل ریز و درشت به قانون اهمیت میدادند و اجازه نمیدادند کسی مرتکب تخلف از قانون شود.
نمونه دوم این بود که در برخی مسائل که بین شورای نگهبان و دستگاههای دیگر اختلاف پیش میآمد همواره نظر شورای نگهبان را تأیید میکردند؛ از جمله اختلاف استاندار وقت اصفهان و شورای نگهبان و... . در واقع نظر شورای نگهبان همیشه برّنده و فصل الخطاب بود؛ تا اینکه انتخابات مجلس سوم پیش آمد و من در جلسات قبل از انتخابات حدس زدم که این شورا گرایش خاصی دارد و ممکن است تخلفاتی رخ دهد. من به امام عرض کردم که در این انتخابات شورای نگهبان برخلاف قانون نظراتی دارد که هم خودش میخواهد اعمال کند و هم از ما میخواهد که ما به آنها عمل کنیم. اگر از ما میخواهید به نظرات آنها عمل کنیم، بگویید. اما اگر بخواهیم طبق قانون عمل کنیم اصطکاک میان ما و شورای نگهبان پیش میآید. ایشان گفتند شما به قانون عمل کنید! عرض کردم که من اگر طبق قانون عمل کنم، قطعا اختلاف با شورای نگهبان پیش بیاید به شما ارجاع میدهند و اگر قرار است شما نظر شورای نگهبان را تأیید کنید، از الان بگویید که ما نظر شورای نگهبان را عمل کنیم. اما گفتند من از قانون حمایت میکنم! خیال ما راحت شد و آن اتفاقات در جریان انتخابات مجلس سوم پیش آمد و امام محکم از قانون حمایت کردند و منجر به این شد که شورای نگهبان گفت وزارت کشورها این کارها را کرده، شما(امام) از آن حمایت کردهاید و ما میخواهیم استعفا دهیم. امام گفتند شما بگویید وزارت کشور در کجا بر خلاف قانون عمل کرده تا با آن برخورد کنیم؛ و گرنه بر سرکار برگردید؛ استعفا یعنی چه؟
این نشان میدهد که امام همواره به قانون عمل کرده اند؛ بجز برخی مسائل حساس و اضطراری در شرایط جنگ و برای منافع و مصحلت مردم. برخی مسائل مربوط به جنگ را اصلا نمی توان در مجلس در مورد آن حرف زد و تصمیم گیری کرد. در آنجا رهبری میتواند از اختیارات قانون خود استفاده کرده و فوری تصمیمی بگیرد. در همان شرایط هم بدون نظر کارشناسان خبره نمیتوان تصمیم گرفت و لذا امام در این پاسخ اشاره موکدی بر این اصل مهم داشتند.
احتمالا یکی از موارد کارشناسان خبره، همان سران قوا بودهاند. درست است؟
خیر. یک نمونهاش بعد از فتح خرمشهر است که دشمن شکست خورده بود و تنها کسی که مخالف ادامه جنگ بود امام بودند. آقایان نزد امام آمدند و گفتند ما باید یک قسمت از خاک عراق را بگیریم و از موضع قدرت پشت میز مذاکره با عراق بنشینیم تا خسارت بگیریم. حضرت امام گفتند این را بدانید ما وقتی ما داخل عراق برویم معادله تغییر میکند و نیروهای عراقی با رویکرد جدیدی وارد میشوند. اما سران قوا اصرار داشتند که نیروهای ما با اخلاص جنگ را ادامه خواهند داد. امام گفتند نظر من این است، اما شما بروید با کارشناسان صحبت کنید و اگر آنها همین حرف شما را میزدند، جنگ را ادامه دهید.
پس نظر امام روی کارشناسان دانا بود که آن کارشناسان سران سه قوه نبودند؛ بلکه کارشناسان نظامی ارتش و سپاه بودند.
نمونهای که ذکر کردید، از مثالهای معروف در این زمینه است؛ آیا مورد دیگری را هم از مشورت امام با نخبگان و اهمیت ایشان به نظر آنها، در ذهن دارید؟
مهمترین مسئلهای که مربوط به اختیار رهبری نظام و ولایت فقیه میشود، جنگ و صلح است. علاوه بر مثال اول، در مورد قطعنامه 598 هم این اتفاق افتاد. امام تا چند روز قبل معتقد بودند جنگ باید تا رفع فتنه(نابودی حزب بعث) تداوم یابد و با قاطعیت پیش رفت تا به نتیجه رسید. اما در فاصله کوتاهی نظرات مختلف کارشناسی مانند سیل به طرف حضرت امام آمد؛
«کارشناسان نظامی آمدند و گفتند ما دیگر نمیتوانیم بجنگیم»
محتشمی پورمی گوید:فرماندهان جنگ به امام گفتند:اگر بخواهیم در جنگ پیروز شویم به چند سال زمان نیاز است و به تسلیحات پیشرفتهای نیاز داشت، طرف مقابل ما هم پیشرفت کرده است.
«اقتصاددانها »هم گفتند :بودجه نداریم، نفت فروش نمیرود و اگر بخواهیم هم کشور را اداره کنیم و بجنگیم، ناتوان هستیم و غیر ذلک.
از طرف دیگر مسائل اجتماعی مطرح بود که مردم از نظر معیشتی تحت فشار هستند و... . سران قوای لشکری و کشوری هم جمع شدند، این نظرات را دسته بندی کردند، تقدیم امام کردند.
و امام خمینی هم به این نتیجه رسیدند که جنگ نمیتواند ادامه یابد.
بنابراین «قطعنامه را پذیرفتند» و اعلام کردند ما بر اساس نظرات کارشناسی به این نتیجه رسیدیم.
محتشمی پورمی گوید: این یک مسئله بسیار مهمی بود که حکم مرگ و حیات را برای ما داشت .
حجت الاسلام محتشمی:اینگونه نبود که امام بر این نظر خود که تا آخرین قطره خون و آخرین خانه و کاشانه به جنگ ادامه دهیم، ولو کشور نابود شود، پافشاری کنند.
ایشان(امام خمینی) وقتی کارشناسان گفتند ادامه جنگ منجر به نابودی همه توان کشور میشود و به مصلحت نیست، قطعنامه را پذیرفتند.
محتشمی:این دو نمونه را بیان کردم، زیرا بقیه موارد خیلی سهلتر و آسانتر بود.
آقای محتشمی! امام به قانون تأکید دارند، اما همزمان از نیروهای انقلاب حمایت می کنند؛ مثلا وقتی آقای یزدی رأی نمیآورد، امام ایشان را به عضویت در شورای نگهبان منصوب میکنند یا مثلا بعد از پاسخ صریح به نامه آقای قدیری، از ایشان دلجویی می کنند، یا مواردی که در سوالات بالا در مورد خود شما مطرح شد و... . اما در بعضی موارد این قاعده شکسته میشود؛ یکی از آن موارد که مربوط به شما هم میشود، موضوع نهضت آزادی است و از آنها حمایت نمی کنند. در مورد نیروهای متحجر هم اینگونه است.
در واقع چرا امام در برخورد با نیروهای انقلاب که صبغه اسلامی دارند موضع حمایتی دارند، اما در موردی مانند نهضت آزادی این روال را میشکنند؟
سوال شما یک سوال فنی است و جواب دادن به آن نیاز به توضیح دارد. همانطور که شما مطرح کردید، روش امام قانونمند و بر اساس نظر کارشناسی بود و از تمام نیروهایی که زیر چتر انقلاب اسلامی و مصالح کشور و مردم هستند، دفاع میکنند. بله! اختلاف سیره و روش جای خود را دارد و «هرکسی از ظن خود شد یار من». خود امام میگویند که همه این جریانات میخواهند اسلام پایدار بماند، همه این جریانات دنبال برقراری نظام جمهوری اسلامی و کار کردن برای مردم و پابرجایی استقلال کشور و حاکمیت اصل نه شرقی نه غربی هستند.
اما جریاناتی هستند که نه برای انقلاب کاری کرده بودند و نه اکنون دنبال پایداری نظام و انقلاب و استقلال کشور هستند؛ از جمله مقدس نماها و به قول امام،« انجمن حجتیه» اینها کسانی نبودند که یک گام برای بقای انقلاب برداشته باشند و شاید کینه امام و انقلاب را در سینه حبس کرده و دنبال ضربه بیشتر به انقلاب بودند.
یعنی اگر در ظاهر انقلابی شده بودند، برای تسخیر پستها و رسیدن به اهداف خودشان بودند. اینها کسانی نبودند که در چارچوب نظام و انقلاب باشند تا بخواهد حمایتی از آنها شود؛ همین الان هم آنها در صدد ضربه زدن به انقلاب هستند. از جمله این گروهها نهضت آزادی بود.
در ابتدای امر بر اساس توصیه نیروهای انقلاب امام پذیرفتند که اینها دولت موقت را به دست گیرند. اما گروههایی چون نهضت آزادی اینگونه نبودند که از ابتدای نهضت همراه مردم بوده باشند. اتفاقا وقتی امام در نجف بودند، نهضت آزادی پیام میداد که تند نروید و شعار سرنگونی شاه سرابی بیش نیست؛ شاه رفتنی نیست و پشت سر آن قدرتهای دنیا، ارتش و ساواک هستند. شعاری بدهید که قابل اجرا باشد و آن شعار این است که در کشور قانون اساسی اجرا شود، نظام، نظام پارلمانی باشد و حکومت و دولت از آن رأی بگیرند که این شعار اجرایی و قانونی است. آنها در بیان این شعار استمرار داشتند و حتی سراغ بعضی مراجع رفته و آنها را همراه خود کردند؛ پس حرکتشان انحرافی بوده و خودشان زاویه ایجاد کردند. آنها در جامعه دو دستگی ایجاد کردند که عدهای یک طرف رفتند و عدهای هم دنبال این رفتند که حکومت قانونی شود و دست مردم بیفتد. در حالی که رژیم سلطنتی در طول تاریخ فاسد بوده و حرف امام این بود.
وقتی هم که امام به نوفل لوشاتو رفتند و خود شاه و حکومتش فهمیدند که رفتنی هستند، باز هم سران نهضت آزادی و جبهه ملی به آنجا رفت و همین حرفها را زد. میگفت مردم از مبارزه خسته شدهاند و به مردم اجازه دهید که مردم سرکار بروند، زیرا غذا و امکانات نیست، اعتصابات کشور را از پا درآورده و شاه هم رفتنی نیست.
امام فرمودند: اولا مردم خسته نشدهاند؛ من و شما که پیرمرد هستیم ممکن است خسته شویم، اما مردم نه.
ثانیا فکر میکنید اگر به شاه فرصت دوباره دهیم برنمیگردد و کار خود را ادامه نمیدهد؟
«مهندس مهدی بازرگان» گفت: اگر برگشت دوباره به مردم میگوییم به خیابان برگردند.
امام گفت: عجب! الان که مردم در خیابان هستند و شاه در حال سقوط است بگوییم به خانه بروید، بعد دوباره آنها را برگردانیم؟ مگر مردم مسخره ما هستند؟! نخیر! این اعصابات ادامه پیدا میکند و شاه هم باید برود!
حجت الاسلام محتشمی پورمی گوید:اینها اینجوری بودند! بعد از انقلاب هم که در دولت حضور یافتند، نخست وزیر دولت موقت هفتهای دو بار در تلویزیون حضور مییافت وی میگفت مردم متشکریم که انقلاب پیروز شد! الان دیگر دولت موقت است و به خانه برگردید!
مردم در خیابان مرگ بر امریکا میگفتند و سفارت آمریکا که کل جاسوسیهای بعد از انقلاب در آنجا انجام میشد تسخیر شد، آقای بازرگان در الجزایر با برژینسکی ملاقات کرد؛ بدون مشورت با رهبر انقلاب و مردم. بنابراین اینگونه نبود که عناصر حزبی دولت موقت، اقدامات گروه گرایانه خود را در قالب یک فعالیت دولتی به عنوان یک جریان درون نظام بوده و سهمی در روی کار آمدن آن داشته باشند و بعد از آن همراه نظام و مردم باشند.
«متحجرها، مقدس مآبها و انجمن حجتیه یک روی سکه بودند» .
و «روشنفکران، لیبرالها، جبهه ملی و نهضت ملی روی دیگر سکه.»
محتشمی پورمی گوید:شما میبینید که جبهه ملی بر خلاف مردم که میگفتند استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، قصاص را وحشیگری میخوانند که امام آن فتوای تاریخی را در مورد آنها دادند. بنابراین اینها درون نظام نبودند که شما میگویید چرا امام از آنها دفاع نکردند. به قول حضرت امام اگر به آقایان نهضت آزادی فرصت داده میشد این مملکت را در دامن آمریکا میگذاشتند.
اما در عین حال امام اجازه ندادند با آنها برخورد شود. چرا؟ من فراموش نمیکنم امام بعد از نامه ای که امام در مورد نهضت آزادی به من فرستادند و رونوشت آن را برای سران قوا نیز جهت اطلاع فرستادند،
آقایان سران قوا رفتند خدمت امام؛ آقای مهندس موسوی، آیتالله خامنهای، آقای هاشمی رفسنجانی و آیتالله موسوی اردبیلی. آنها به امام گفتند که نهضت آزادی مخالفت انقلاب و خلاف نظام جمهوری اسلامی هستند. امام گفتند نخیر! اینها مخالف جمهوری اسلامی نیستند؛ با شماها مخالف هستند! آنها گفتند
اینها علیه شما حرف میزنند و ولایت فقیه را زیر سوال میبرند.
امام فرمودند :خُب! علیه من حرف میزنند؛ «مگر من اصول دین هستم »که اگر علیه من حرف زدند، آنها را بگیریم؟! زیرا آن آقایان میگفتند دستگیرشان کنیم تا غائله نهضت آزادی تمام شود، اما امام مخالفت کردند و گفتند کاری به آنها نداشته باشید و متعرضشان نشوید.
یعنی امام از آنها به این عنوان که یک رکن نظام باشند و در دولت و مجلس و... باشند دفاع نکردند، زیرا وقتی مملکت را اداره میکردند مملکت را به سمت آمریکا و منافقین میبردند؛ آنها« مسعود رجوی» را فرزند خودشان میدانستند و نمی توانستند یکی از ارکان نظام باشند. زیرا تجربه خود را نشان داده بودند، اما به عنوان یک شهروند میتوانستند در جامعه حضور داشته باشند و کسی متعرض آنها نشود.
یعنی فعالیت حزبی و غیر دولتی هم میتوانستند بکنند؟
البته میدانید که نهضت آزادی از ابتدا مجوز فعالیت هم نداشت که منحل شود؛ اما تحت عنوان نهضت آزادی کار میکرد و تحت همین عنوان در سفارت آمریکا جلسه می گذاشتند یا امیرانتظام با شوروی رابطه برقرار کرده بود و... . به اینها اجازه فعالیت داده نشد، اما در زمان آقای عبدالله نوری به اینها گفته شد که چه اصرار به نام نهضت آزادی دارید؟ بیایید و به نام دیگری مجوز بگیرید. اما آنها از این کار اجتناب کردند و خواستند نهضت آزادی را همچنان عَلَم نگه دارند، زیرا این علم به طرف آمریکا رفته است و اگر حزب دیگری بود نمیتوانست به سمت آمریکا برود.
آیا نامه شما به امام در خصوص نهضت آزادی هم کار خودتان بود یا اینکه مانند آن نامه آقای مجید انصاری از شما درخواست نوشتن این نامه شده بود؟
نخیر! آن نامه در شرایطی بود که اینها در دوران جنگ و در حالی که آحاد مردم در مقابل تجاوز همه جانبه قدرت های جهانی به رهبری صدام کاملا علیه ادامه جنگ موضع داشتند. این نامهها و بیانیه ها همه جا پخش میشد و در خانه ها جلسه سخنرانی میگذاشتند و ادامه داشت. در دوره سوم مجلس زمزمه هایی شد که میخواهند لیست برای مجلس بدهند. بنده به عنوان مسئول امنیت کشور به این نتیجه رسیدم که اینها که الان تریبون دستشان نیست و در مجلس نیستند، اینگونه با آرمان مردم می ستیزند. در حالی که در هیچ کشوری از دنیا در زمان جنگ به هیچ حزبی اجازه فعالیت داده نمیشد و کوچکترین حرف علیه نظامیان مساوی نابودی آنهاست، اینها هر روز علیه رزمندگان حرف میزدند و از پشت خنجر میزدند؛ آن وقت به مجلس هم میخواستند بروند. گرچه ممکن بود رأی هم نیاورند، اما احتمال داشت چند نیروی آنها به مجلس برود و آن وقت نمیشد اوضاع را جمع کرد.
لذا من نامهای به امام نوشتم و سخنرانیها و بیانیههای آنها را به پیوست ارسال کرده و از امام پرسیدم که آیا اینها میتوانند وارد مجلس شوند؟ امام هم آن پاسخ را به نامه دادند.
حاج آقا! اکنون میخواهیم به آن روی سکه بپردازیم. امام از متحجران بیشتر از نهضت آزادی گلایه میکردند. متحجرین چه کسانی بودند؟
اصولا از وقتی که نهضت اسلامی امام در سال ۱۳۴۱ شروع شد، تا مقطعی مراجع تقلید هم همراه بودند. اما رفته رفته تحت تأثیر افراد خاصی که با پسوند و پیشوند مقدس روی صحنه می آمدند و با پیشانیهای پینه بسته، تسبیح و اذکار خود را نشان میدادند و نزد عوام مقبولیتی پیدا کرده بودند، یکسری از علما کنار کشیده بودند؛ یا از روی مراعات اینها، یا از روی ترس و وحشت یا با اعتقاد به اینکه اسلام و حوزه علمیه باید حفظ شود. امام پشت این جریانات و شایعات چهره متحجرین و مقدس مآبها را مشاهده میکردند. کار به جایی رسید که امام با جمع کوچکی از شاگردان، فضلای حوزه علمیه قم و شماری از مردم تنها ماندند. خصوصا بعد از کشتار مدرسه فیضیه خیلیها وحشت کردند و رسما گفتند «لَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ ۛ(١٩٥بقره)» حکم میکند که جوانان و مردم را به کشتن ندهیم. حتی بعضی از مراجع یا سران انجمن حجتیه می گفتند خمینی جواب این خون های ریخته شده در ۱۵خرداد۱۳۴۲ را چگونه میدهد؟ این جریان یک جریان کاملا اعتقادی بود و مثال میزدند که مشت و سندان هیچ تناسبی با هم ندارد...پوست و گوشت بچههایتان را جلوی گلولههای آتشین حکومت قرار میدهید و... .
یک تیم روحانی دیگر در تهران و جاهای دیگر هم بود که با شعار «الکُفرُ مِلَّةٌ وَاحِدَةٌ» فعالیت می کرد. زیرا امام در سخنان خود موضوع اسرائیل را مطرح کرده بودند و مثلث شاه، آمریکا و اسرائیل را به عنوان مثلث شومی که استقلال کشور را به باد میدهد مطرح کرده بودند و روی موضوع اسرائیل و فلسطین تأکید داشتند.
این گروه روحانی فعالیت میکردند و امام جماعت هم داشتند و میگفتند مسیحیها، بوداییها، زردشتیها و... همه کافر هستند و اینکه فقط به اسرائیل و یهودیان ایراد بگیرید کافی نیست.
یعنی یکسری حرکتهای انحرافی و تشکیک آمیز علیه امام وجود داشت و امام در ابتدای نهضت تحمل کرد. وقتی انقلاب پیروز شد اینها یک مرتبه سر برآوردند و گفتند با این مردم پا برهنه نمی توانید کشور را اداره کنید و ما نیروهای درس خوانده داریم. آقای شیخ محمود حلبی رئیس این جریان حجتیه به امام پیغام داد که ما حدود 15، 16 هزار جوان دکتر و مهندس داریم که میتوانند کشور را اداره کنند. امام گفتند که همان جوان هایی که انقلاب کردند، خودشان میتوانند کشور را اداره کنند و نیازی به دکتر و مهندسهای شما نیست.
اما اینها دست بردار نبودند و از راههای مختلف در ادارات، ارتش، سپاه و.. سعی کردند تا ارکان را تسخیر کنند و تا حدودی موفق هم باشند. اما هشدارهای امام باعث شد تا در سایه قرار گیرند؛ زیرا اگر خود را نشان می دادند، سیبل میشدند. اما داستان ضربه زدن اینها از راه دیگری دنبال شد: با مبانی فقهی حضرت امام از طریق مبانی فقهی دیگر فقها مبارزه می کردند. امام که در این نامههای اخیر این همه مسائل ریز و درشت مبتلا به جامعه را دنبال میکنند(در نامه به محمد علی انصاری، قدیری، منشور روحانیت و...) نشان دهنده حرکتهای موذیانه ای است که اینها داشتند و متأسفانه به خاطر اینکه روحانیون، شاگردان امام و حتی فقهای شورای نگهبان در فضا و عالم حاکمیتی اسلام نبودند؛ فقه اسلام را همان فقه خشک دربستهای که داخل حجره های حوزه علمیه تدریس میشد میدیدند و اصلا نمیتوانستند درک کنند که اگر فقه علمی بخواهد عملی کند، زمان و مکان کاملا در آن دخالت دارد و همانطور که امام گفتند موضوعی که قبلا یک موضوع الحده بود، همین حکم صد سال قبل یک حکمی داشته و امروز با تغییر شرایط زمانی و مکانی حکم کاملا تغییر میکند. آقایان میگویند احکام اولیه! در تمام شرایط میخواهند حکم اولیه جاری باشد، در صورتی که در شرایط مختلف حکم ثانویه حاکم می شود. ممکن است در کشور ما یک حکم جاری باشد و در کشور دیگر حکم دیگری باید اجرا شود.
بنابراین درک این آقایان از اسلام، خیلی سخت بود. اینها از این روزنه وارد میشدند و به کارهای دولت ایراد میگرفتند. مثلا مسجد وقتی وقف میشود، از تخوم ارض تا عرش اعلاء حکم مسجدیت را دارد و میگویند نمیشود این حکم را تغییر داد و مثلا اگر خیابان یا اتوبانی بخواهد ایجاد شود، باید دور بزند! در حالی که حتی اگر مسجدی که مرکز توحید و همبستگی مسلمانان و عبادت بود، تغییر ماهیت داد و مرکز تفرقه و تجمع سران کفر، شرک و الحاد شد که به آن مسجد ضرار میگوییم، پیامبر(ص) آن را تخریب کردند.
آن مقدس مآبها سراغ امام رفتند و گفتند که محتشمی در محله بدنام جنوب تهران، ۴ مسجد را خراب کرده و به اسلام اهانت کرده و... . امام میفهمید که پشت قضیه چه کسانی هستند؛ حتی برخی اصناف بازار هم جزو معترشان به این اقدام بودند. مساجدی که در آنجا بود، مساجدی بودند که محل قرار عوامل فاسد، فاحشهها، قاچاقچیان مواد مخدر و... بود. اگر آن مساجد را تخریب نمیکردیم، فساد ادامه مییافت. در واقع مسجد ضراری بود که اگر خراب نمیشد، فساد ادامه می یافت. لذا امام کار را تشویق کردند و با نظر مثبت امام کار جلو رفت. مردم هم از آن کار راضی بودند.
این نوع نمونهها را ما باز هم در رفتار امام میبینیم؛ مانند فتوای شطرنج که خیلیها بلند شدند و میگفتند چطور چیزی که حرام بوده حلال شده است؟ امام در پاسخ به آقای قدیری هم گفتند که ما مقدس تر از آیتالله سید احمد خوانساری چه کسی را داشتیم؟ حتی او هم شطرنج را حلال اعلام کرد./سایت جماران۲۸آبان۱۳۹۲
«حجت الاسلام سیدمحموددعایی و حجت الاسلام سیدعلی اکبرمحتشمی پور» درکنارامام خمینی
نامه حجت الاسلام دعایی برای حجت الاسلامی محتشمی
سیدمحمود دعایی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات در یادداشتی با عنوان «معتمد امام خمینی» نوشت: پدر مرحوم حجتالاسلام والمسلمین ســید علی اکبر محتشــمیپور از مبارزان انقلاب اسلامی و همـــــراهـــان حــزب مؤتلفه اســلامی و با چهرههایی چون مرحوم عراقی، همرزم بود. پدر مرحوم محتشمیپور، پیشــهور و تعمیــرکار موتور و دوچرخه بود، اما به دلیل علقهای که به روحانیت و اسلام داشت، فرزند خود را به زندگی در مسیر روحانیت هدایت کرد.
حضور مرحوم محتشمیپور در شهر مقدس قم با آغاز نهضت امام خمینی همزمان بود و به دلیل شیفتگی مرحوم محتشمیپور به حضرت امام خمینی، بعد از تبعید آن حضرت، به عراق رفت و به عنوان یکی از علاقهمندان، مقلدان و شاگردان حضرت امام در این کشور حضور یافت. آن مرحوم در کنار مرحوم حاج آقا مصطفی، فرزند ارشد حضرت امام و دیگر یاران ایشان همچون ستارهای درخشید. شیفتگی و اعتقاد راسخ او به راه امام خمینی و علاقهای که به آن حضرت داشت، به گونهای بود که میان دوستان آنجا به عنوان یک چهره شاخص مطرح شد. به همین دلیل مسئولیتهای سنگینی را نیز برعهده میگرفت.
به عنوان مثال در دورانی که فعالیت سیاسی و تبلیغی در عراق ساده نبود، با سفر به شیخنشینهای خلیج فارس همچون کویت، بحرین و امارات اطلاعات و آگاهیهایی را کسب میکرد و با خود به نجف میآورد. مرحوم محتشمیپور در این سفرها مأموریتهایی را برای انتقال برخی امور که مربوط به بیت امام خمینی بود انجام میدادند. سرانجام رژیم شاه مراودات ایشان را کشف کرد که این امر موجب شد دیگر امکان بازگشت به ایران را نداشته باشد. همچنین در جریان تصمیم امام خمینی برای مهاجرت از عراق به کویت، آقای محتشمیپور مأموریت یافت به سوریه رفته و در دیدار با بلندپایگان این کشور مانند مرحوم حافظ اسد یا مرحوم یاسر عرفات در لبنان، زمینهها و امکانات اقامت قابل اعتنا و احترام امام در این دو کشور را بررسی کند. هنگامی که مسئولان عراقی متوجه مأموریت ایشان در این سفر شدند، در فرودگاه به او اعلام کردند دیگر نمیتواند به عراق بازگردد. سرانجام پس از هجرت حضرت امام به پاریس، مرحوم محتشمیپور مستقیم از دمشق به پاریس نقل مکان کرد و به عنوان یکی از مطمئنترین عناصری که میتوانست رابط فعالان در عراق و ایران با بیت امام باشد، در بیت امام در نوفل لوشاتو فعالیت میکرد. به عبارت دیگر به دلیل اعتماد امام و بیت ایشان به مرحوم محتشمیپور و صلاحیتی که داشت، حاج احمدآقا او را مسئول پاسخگویی به تماسهای دیگر مبارزان از عراق و ایران با بیت امام کرده بود.
بعد از بازگشت رهبر انقلاب به کشور، او جزو نخستین نیروهایی بود که به امام پیوست. دو سال پس از انقلاب اسلامی، به دلیل سوابق آقای محتشمیپور، ایشان به عنوان سفیر فوقالعاده به سوریه اعزام شد و مسئولیت نمایندگی امام در میان مقاومت منطقه را به عهده گرفت. بعد از بازگشت از سوریه به ایران، ابتدا در دفتر حضرت امام مسئولیتهایی را در ارتباط با مسائل مقاومت در منطقه بهعهده داشت و در دولت دوم مهندس موسوی، به عنوان وزیر کشور فعالیت کرد. در دوره حضور در وزارت کشور، مقاومتهایی در برابر شورای نگهبان آن زمان انجام داد. مقاومت مرحوم محتشمیپور به این دلیل بود که به نظر ایشان، تصمیم شورای نگهبان با قانون و دیدگاه حضرت امام انطباق نداشت. مضافاً اینکه پشتیبانی حضرت امام از مرحوم محشتمیپور بیانگر درستی راه او و تنبهی برای دوستان آن موقع شورای نگهبان بود. در سالهای اخیر، مرحوم محتشمیپور به دلایلی خود را در عزلت قرار داد و تا زمانی که در ایران بود، با فاصله گرفتن از برخی امور، در منزل خود حسینیه دارالزهرا(س) را تأسیس کرد و مسئولیت اداره این مجموعه را به عهده وفاداران به راه امام خمینی گذاشت.
بعدها که ضرورت نگهداری و اداره بیت امام در نجف اشرف به همت جمهوری اسلامی ایران مطرح شد، مسئولیت این امر به مرحوم محتشمیپور سپرده شد.
«محتشمی» ازهمراهان رهبرانقلاب دربازدیدازخانواده شهدابود
در پایان، بیان این نکته نیز ضروری است که رهبر معظم انقلاب علاقه ویژهای به ایشان داشتند. تاجایی که در برخی مواقع، که حضرت آقا تصمیم میگرفتند به صورت سرزده از برخی خانوادههای شهدا بازدید کنند و با حضور در خانههایشان از آنان تفقد کنند، در برخی از این بازدیدها آقای محتشمیپور را نیز به عنوان یار صمیمی و جانبازی که صداقت خود را در مسیر راه امام اثبات کرد، همراه خود داشتند. این امر نشانه علاقه حضرت آقا به ایشان بود. کما اینکه در پیام صادره از سوی ایشان نیز عمق علاقه و توجه ایشان به مرحوم محتشمیپور روشن است.
مصاحبه مدیر مسئول روزنامه اطلاعات با سایت جماران
مدیر مسئول روزنامه اطلاعات با تأکید بر اینکه مرحوم محتشمی پور همواره در صف اول خدمت و مجاهدت حضور داشت، گفت: در عبادت و خدمت توأم با گمنامی و بدون ریا توفیقات زیادی داشت و آنچه که تشخیص می داد ضرورت دارد در دفاع از آرمان امام و بیت و یادگاران امام انجام بدهد. عنصر زلال و پاکی بود که جز رضایت الهی به چیزی فکر نمی کرد. در اوج مسئولیت و گوشه عزلت برخورد و مشی او هیچ تفاوتی نداشت.
حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمود دعایی: حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور از ثمرات ارجمند مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی بود. از فضلا و طلاب نازنینی بود که درسش را خوب خواند و در مسیر جهاد و همراهی با حضرت امام از پیشگامان بود. مهمترین دغدغه او حفظ راه، خط و خاندان امام بود. مقام معظم رهبری هم به ایشان علاقه داشتند و حتی گاهی در سر زدن به خانواده شهدا ایشان را همراه خودشان می بردند و وفا و صلابت ایشان را تشخیص داده بودند و خدمات ایشان در این مسیر را درک کرده بودند و مطمئن هستم که رهبری هم داغدار هستند.
مدیر مسئول روزنامه اطلاعات یادآور شد: با تبعید حضرت امام به عراق ایشان از کسانی بود که به سرعت به عراق هجرت کرد و در کنار امام به عنوان یک بازو، یاور و یار حضور داشت. در همه مراحل حضور امام در عراق چه در درس و چه در نهضت و دفاع از آرمان های ایشان و مسیر خدمت به بیت ایشان یکی از وفادارانی بود که از هیچ کوششی دریغ نمی کرد. دوران اوج نهضت حضرت امام در درس ولایت فقیه و ارائه دکترین حضرت امام در برابر رژیم شاه و فعالیت های بنیادی اساسی، ایشان یکی از پیشگامانی بود که همواره در صف اول خدمت و مجاهدت حضور داشت و پشتوانه ای در کنار مرحوم حاج آقا مصطفی و بیت امام بود و سپری بود که مقاومت می کرد در برابر هجمه هایی که علیه امام می شد.
وی افزود: دوران غربتی که برای امام پیش آمد و عراقی ها بر اقامت امام سخت گرفتند، سفرهای متعددی که به سوریه و اطراف کرده بود برای ایجاد زمینه ای که حضرت امام با آسایش بتوانند محل دیگری را برای حضور فعالانه خودشان انتخاب کنند. از هیچ کوششی دریغ نمی کرد و به عنوان یک سرباز و پیشگام در همه سنگرها خدمت کرد و سرانجام وقتی امام در پاریس مستقر شدند از اولین یارانی بود که به ایشان پیوست و تمام کسانی که در آن دوران از طریق تلفن با امام، دفتر امام و نوفل لوشاتو ارتباط داشتند با صدای گرم ایشان آشنا بودند.
دعایی اظهار داشت: مرحوم محتشمی پور در دوران شکوفایی انقلاب به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و در سنگر خدمت دولت نظام جمهوری اسلامی ایران از پیشگامان بود و موقعیت های ارجمند و ارزشمندی در خدمت به دولت آقایان موسوی و هاشمی رفسنجانی داشت. در دورانی که وزارت کشور را اداره می کرد با صلابت، روشن بینی و درک عمیق از نیازهای انقلاب در برابر برخی از تنگ نظری ها می ایستاد و صمیمانه، صادقانه و شجاعانه از مواضعی که مطمئن بود مواضع حضرت امام هست دفاع می کرد و برای انقلاب و انقلابیون اعتبار و آبرو می خرید.
وی ادامه داد: ایشان تصمیم گرفت به حفظ آثار و دستاوردهای فکری گذشته خودش بپردازد، گوشه عزلتی را انتخاب کرد و سرانجام برای خدمت به آرمان امام و یادگار امام به نجف اشرف مشرف شد و در بیت امام مقرّی را برای خدمت انتخاب کرد و بازوی توانایی در کنار سید علی آقای خمینی بود که در آنجا تدریس می کرد.
مدیر مسئول روزنامه اطلاعات تأکید کرد: در عبادت و خدمت توأم با گمنامی و بدون ریا توفیقات زیادی داشت و آنچه که تشخیص می داد ضرورت دارد در دفاع از آرمان امام و بیت و یادگاران امام انجام بدهد. عنصر زلال و پاکی بود که جز رضایت الهی به چیزی فکر نمی کرد. در اوج مسئولیت و گوشه عزلت برخورد و مشی او هیچ تفاوتی نداشت. فقدان او خسارت بزرگی برای همراهان و یاران او است و دوستانی که در کنارش بودند و خاطرات بسیار ارجمندی داشتند.
وی افزود: دورانی که به عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران و پشتیبانی از مقاومت در منطقه سفیر ایران در سوریه بود خدمات بسیار ارزشمندی را انجام داد و در تقویت بنیان های مقاومت و به خصوص حزب الله لبنان خدمات بسیار ذی قیمتی انجام داد که هیچ گاه فراموش نمی شود و در این مسیر دشمن به درستی تشخیص داده بود که به عنوان یک سنگر و شخصیت بسیار تأثیرگذار در منطقه خدمت می کند و او را هدف قرار داد و با انفجار بمبی در دفتر کار او مجروحش کرد.
دعایی ادامه داد: بحمدالله مقدر این بود که حیات داشته باشد و در مسیر خدمت بعد از این حادثه باز به عنوان یک سمبل و نمونه در خدمت انقلاب و کنار امام قرار بگیرد. تعبیر زیبایی بعد از آن انفجار خدمت امام کرده بود و از سلامت خودش خبر داده بود. همان تعبیری که حضرت ابوالفضل العباس (ع) به برادر بزرگوارشان کرده بودند که اگر دست نداشته باشم باز هم در خدمت هستم. با همان تعابیر عاشقانه به امام پیام داد و امام به شایستگی از او تقدیر کردند و از حضور یارانی امثال او در کنار خودشان بالیدند.
وی یادآور شد: ایشان به شایستگی در نجف، پاریس و ایران مورد اعتماد امام بود. نماینده امام در مقاومت منطقه در لبنان و نماینده امام در اعزام به سوریه قبل از هجرت به پاریس و در ارتباطات از پاریس به ایران امین امام بود که پیام های امام را دقیقا منتقل می کرد و آنچه از ایران می رسید را با امانت کامل به امام عرض می کرد و مورد اعتماد امام بود. به هر حال خدمات بسیار ارزشمندی را انجام داد و مهم این است که برخاسته از خاندانی بود که از پیشکسوتان مبارزه و اعضای برجسته مؤتلفه بودند. پدر بزرگوارش انسان هنرمند و شریفی بود که در مسیر خدمت خودش در بازار برای نهضت حضرت امام پشتوانه بود. خلاصه یار دیرینی بود که هم خودش و هم خاندانش و هم یادگارانش همه در مسیر انقلاب و در خدمت انقلاب بودند.
مدیرمسئول روزنامه اطلاعات افزود: من فقدان این عزیز را به همه یاران به خصوص سرور ارجمند حضرت آیت الله سید حسن آقای خمینی تسلیت عرض می کنم و امیدوار هستم که خداوند امثال ایشان را که پشتوانه ها و نمونه های ارجمندی هستند حفظ کند و به ما توفیق بدهد که قدر امثال ایشان را بدانیم. وی در پایان گفت: فقدان او برای همه ما دردناک است و امیدوار هستم که خداوند همسر فداکار و بزرگوارش که در کنار او از هیچ خدمتی دریغ نکرد و فرزندانش را صبر عنایت کند.
برای اطلاع از«جنگ ۳۳روزه» به «این لینک» مراجعه کنید: