هدف ازقیام امام حسین درسال ۶۰ چه بود؟..دعوت اهل کوفه...تشکیل حکومت،نهی ازمنکر،مبارزه با یزید،گناه علنی یزید،مورثی شدن حکومت،شهادت..؟کدام عامل دخالت داشت؟
چه تفاوت میان دوره یزید با دوره معاویه بود که امام حسن(ع) با معاویه صلح کرد ولی امام حسین(ع)به هیچ وجه سر صلح با یزید نداشت و چنین صلحی را جایز نمیشمرد.
قضیه از چه قرار است؟ آیا مساله ، مساله بیعت بود ؟ آیا مساله، مساله دعوت بود؟ آیا مساله، مساله اعتراض و انتقاد و یا شیوع منکرات بود ؟ کدامیک از این قضایا بود ؟
«آیت الله خامنه ای»:امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است، انجام دهد. این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهی از منکر است،این کار، گاهی به نتیجه حکومت میرسد،گاهی هم به شهادت.
«آیت الله صالحی نجف آبادی» به طور صریح قیام امام حسین علیه اسلام را با هدف تصاحب حکومت تفسیر نموده است. در مقابل آیت الله شهید مطهری معتقدند که حضرت در در راه هدفی مقدس و برای اصلاح یکی از بزرگترین فسادهای اجتماعی به شهادت رسیده اند که جز شهادت این افساد را به اصلاح نمی رساند.
«شهیدمطهری»: آیا یکی از چیزهایی که امام حسین را وادار به این حرکت و نهضت کرد ، امر به معروف و نهی از منکر بود یا نه ؟
شهیدمطهری: آیا یکی از چیزهایی که امام حسین را وادار به این حرکت و نهضت کرد ، امر به معروف و نهی از منکر بود یا نه ؟
«فلسفه عزاداری و تذکر امام حسین »علیه السلام که به توصیه ائمه اطهار سال به سال باید تجدید شود ، به خاطر آموزندگی آن است ، به خاطر آن است که یک درس تاریخی بسیار بزرگ است . برای اینکه یک درس را انسان مورد استفاده خودش قرار بدهد ، اول باید آن درس را بفهمد و حل کند . در این مبحث من درباره مجموع عناصری که در نهضت حسینی موثر بودهاند به طور اجمال بحث میکنم ، سپس درباره امر به معروف و نهی از منکر که عنصر اصلی این نهضت است ، بحث بیشتر و مبسوط تر و مشروح تری میکنم .
در نهضت حسینی عوامل متعددی دخالت داشته است و همین امر سبب شده است که این حادثه با اینکه از نظر تاریخی و وقایع سطحی ، طول و تفصیل زیادی ندارد، از نظر تفسیری و از نظر پی بردن و به ماهیت این واقعه بزرگ تاریخی ، بسیار بسیار پیچیده باشد. یکی از علل اینکه تفسیرهای مختلفی درباره این حادثه شده و احیانا سوء استفادههایی از این حادثه عظیم و بزرگ شده است، پیچیدگی این داستان است از نظر عناصری که در به وجود آمدن این حادثه موثر بودهاند.
ما در این حادثه با مسایل زیادی روبرو می شویم: در یک جا سخن از بیعت خواستن از امام حسین و امتناع امام از بیعت کردن است . در جای دیگر دعوت مردم کوفه از امام و پذیرفتن این دعوت است .
در جای دیگر ، امام به طور کلی بدون توجه به مساله بیعت خواستن و امتناع از بیعت و اینکه اساسا توجهی به این مساله بکند که مردم کوفه از او بیعت خواستهاند، او را دعوت کردهاند یا نکردهاند، از اوضاع زمان و وضع حکومت وقت، انتقاد می کند، شیوع فساد را متذکر میشود، تغییر ماهیت اسلام را یادآوری میکند، حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها را بیان مینمایدو آنوقت میگوید وظیفه یک مرد مسلمان این است که در مقابل چنین حوادثی ساکت نباشد .
در این مقام میبینیم امام نه سخن از بیعت میآورد و نه سخن از دعوت. نه سخن از بیعتی که یزید از او میخواهد، و نه سخن از دعوتی که مردم کوفه از او کردهاند .
قضیه از چه قرار است ؟ آیا مساله ، مساله بیعت بود ؟ آیا مساله، مساله دعوت بود؟ آیا مساله، مساله اعتراض و انتقاد و یا شیوع منکرات بود ؟ کدامیک از این قضایا بود ؟
این مساله را ما بر چه اساسی توجیه کنیم ؟ به علاوه چه تفاوت واضح و بیٌنی میان عصر امام یعنی «دوره یزید» با دورههای قبل بوده؟ بالخصوص با «دوره معاویه« که امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد ولی امام حسین علیه السلام به هیچ وجه سر صلح با یزید نداشت و چنین صلحی را جایز نمیشمرد .
استادمرتضی مطهری:حقیقت مطلب این است که همه این عوامل ، موثر و دخیل بوده است.
یعنی همه این عوامل وجود داشته و امام در مقابل همه این عوامل عکسالعمل نشان داده است.
پارهای از عکس العمل ها و عمل های امام بر اساس امتناع از بیعت است، پارهای از تصمیمات امام بر اساس دعوت مردم کوفه است و پارهای بر اساس مبارزه با منکرات و فسادهایی که در آن زمان به هر حال وجود داشته است .
همه این عناصر ، در حادثه کربلا که مجموعهای است از عکس العملها و تصمیماتی که از طرف وجود مقدس اباعبدالله علیه السلام اتخاذ شده دخالت داشته است.
شهیدمطهری:ابتدا درباره مساله «بیعت» بحث میکنیم که این عامل چقدر دخالت داشت و امام در مقابل بیعت خواهی چه عکس العملی نشان داد و تنها بیعت خواستن برای امام چه وظیفهای ایجاب میکرد ؟
همه شنیدهایم که معاویه بن ابی سفیان با چه وضعی به حکومت و خلافت رسید . بعد از آنکه اصحاب امام حسن علیه السلام آنقدر «سُستی» نشان دادند ، امام حسن یک قرارداد موقت با معاویه امضاء میکند نه بر اساس خلافت و حکومت معاویه ، بلکه بر این اساس که معاویه اگر میخواهد حکومت کند برای مدت محدودی حکومت کند و بعد از آن مسلمین باشند و اختیار خودشان ، و آن کسی را که صلاح میدانند ، به خلافت انتخاب کنند.
و به عبارت دیگر به دنبال آن کسی که تشخیص میدهند [ صلاحیت خلافت را دارد ] و از طرف پیغمبر اکرم منصوب شده است ، بروند .
شهیدمطهری می نویسد:تا زمان معاویه مساله حکومت و خلافت ، یک مساله موروثی نبود ، مسالهای بود که درباره آن تنها دو طرز فکر وجود داشت . یک طرز فکر این بود که خلافت، فقط و فقط شایسته کسی است که پیغمبر به امر خدا او را منصوب کرده باشد . و فکر دیگر این بود که مردم حق دارند خلیفهای برای خودشان انتخاب کنند .
به هر حال این مساله در میان نبود که یک خلیفه تکلیف مردم را برای خلیفه بعدی معین کند ، برای خود جانشین معین کند ، او هم برای خود جانشین معین کند و . . . و دیگر مساله خلافت نه دائر مدار نص پیغمبر باشد و نه مسلمین در انتخاب او دخالتی داشته باشند .
یکی از شرایطی که امام حسن(ع) درآن صلحنامه گنجاند ولی معاویه صریحا به آن عمل نکرد، بلکه امام حسن را مخصوصا با مسمومیت کشت و از بین برد که دیگر موضوعی برای این ادعا باقی نماند و به اصطلاح مدعی در کار نباشد.
همین بود که معاویه حق ندارد تصمیمی برای مسلمین بعد از خودش بگیرد ، خودش هر مصیبتی برای دنیای اسلام هست ، هست ، بعد دیگر اختیار با مسلمین باشد و به هر حال اختیار با معاویه نباشد.
اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود که نگذارد خلافت از خاندانش خارج شود و به قول مورخین، کاری کند که خلافت را به شکل سلطنت در آورد.
ولی خود او احساس میکرد که این کار فعلا زمینه مساعدی ندارد . درباره این مطلب زیاد میاندیشید و با دوستان خاص خود در میان میگذاشت ولی جرات اظهار آن را نداشت و فکر نمیکرد که این مطلب عملی شود.
انتقام «مغیره بن شعبه»ازمعاویه باتحریک یزید
آیت الله مرتضی مطهری می گوید:آنطوری که مورخین نوشتهاند کسی که معاویه را به این کار(خلافت را به شکل سلطنت در آورد) تشویق کرد و مطمئن ساخت که این کار عملی است ، «مغیره بن شعبه» بود.
شهیدمطهری علت این نقشه «مغیره»را به خاطر طمعی که به حکومت کوفه بسته بود می داند.
«مغیره بن شعبه»قبلا حاکم و والی کوفه بود ، از اینکه معاویه او را معزول کرده بود ، ناراحت بود.
«مغیره» از نقشه کشها و زیرکها و به اصطلاح از دهات عرب است . برای اینکه دو مرتبه به حکومت کوفه برگردد نقشهای کشید.
«مغیره» رفت به شام و به یزید بن معاویه گفت نمیدانم چرا معاویه درباره تو کوتاهی میکند ، دیگر معطل چیست ؟
مغیره به یزیدگفت:چرا معاویه ترا به عنوان جانشین خودش به مردم معرفی نمیکند!؟
یزید گفت : پدرم(معاویه) فکر میکند که این قضیه عملی نیست.
«مغیره»گفت: نه ، عملی است . شما از کجا بیم دارید؟ فکر میکنید مردم کجا عمل نخواهند کرد؟
«مغیره»درادامه گفت: هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت میکنند ، و از آنها نگرانی نیست . اما مردم مدینه ، اگر فلان کس را به آنجا بفرستید او این وظیفه را انجام میدهد . از همه جا مهمتر و خطرناکتر
«نقشه مغیره» گرفت
یزید نزد معاویه میرود و میگوید مغیره چنین سخنی گفته است . معاویه مغیره را میخواهد . او با چرب زبانی و با منطق قوی ای که داشت توانست معاویه را قانع کند که زمینه آماده است و کار کوفه را که از همه سختتر و مشکلتر است خودم انجام میدهم.
معاویه هم دو مرتبه برای او ابلاغ صادر کرد که به کوفه برگردد.
شهیدمطهری:البته این جریان بعد از وفات امام مجتبی علیه السلام و در سالهای آخر عمر معاویه است. جریانهایی دارد.
مردم کوفه و مدینه(بیعت بایزیدرا) قبول نکردند.
۳ شخصیت تأثیرگذارمدینه
معاویه مجبور شد که به مدینه برود . روسای اهل مدینه، یعنی کسانی که مورد احترام مردم بودند، حضرت امام حسین علیه السلام ،عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را خواست.
با چرب زبانی کوشید تا به عنوان اینکه مصلحت اسلام فعلا اینطور ایجاب میکند که حکومت ظاهری در دست یزید باشد ولی کار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد ، شما بیایید فعلا بیعت کنید ، عملا زمام امور در دست شما باشد، آنها را قانع
کند.
ولی آنها(۳شخصیتی که کلامشان نافذبود=خواص) قبول نکردند و این کار آنطور که معاویه میخواست عملی نشد.
«معاویه» بعدازناامید ازاین نقشه- با نیرنگی در مسجد مدینه میخواست به مردم چنین وانمود کند که آنها حاضر شدند و قبول کردند، که آن نیرنگ هم نگرفت.
«معاویه» هنگام مرگ سخت نگران وضع پسرش( یزید) بود و نصایحی به او کرد.
معاویه گفت : تو برای بیعت گرفتن، با عبدالله بن زبیر آنطور رفتار کن، با عبدالله بن عمر آنطور رفتار کن، با حسین بن علی علیه السلام اینگونه رفتار کن .
معاویه ،مخصوصا دستور داد با امام حسین ( ع ) با رفق و نرمی زیادی رفتار کند. گفت : او فرزند پیغمبر است ، مکانت عظیمی در میان مسلمین دارد و بترس از اینکه با حسین بن علی با خشونت رفتار کنی .
معاویه کاملا پیش بینی میکرد که اگر یزید با امام حسین با خشونت رفتار کند و دست خود را به خون او آلوده سازد ، دیگر نخواهد توانست خلافت کند و خلافت از خاندان ابوسفیان بیرون خواهد رفت.
شهیدمطهری می گوید:معاویه مرد بسیار زیرکی بود، پیش بینیهای او مانند پیشبینیهای هر سیاستمدار دیگری غالبا خوب از آب درمیآمد . یعنی خوب میفهمید و خوب میتوانست پیش بینی کند.
علامه مطهری می گوید:امابرعکس ،«یزید»اولا جوان بود و ثانیا مردی بود که از اول در بزرگ زادگی و اشراف زادگی و شاه زادگی بزرگ شده بود ، با لهو و لعب انس فراوانی داشت، سیاست را درک نمیکرد، غرور جوانی و ریاست داشت ، غرور، ثروت و شهوت داشت. کاری کرد که در درجه اول به زیان خاندان ابوسفیان تمام شد و این خاندان بیش از همه در این قضیه باخت.
اینها که هدف معنوی نداشتند و جز به حکومت و سلطنت به چیز دیگری فکر نمیکردند ، آن را هم از دست دادند.
شهیدمطهری:«حسین بن علی » کشته شد، ولی به هدفهای معنوی خودش رسید در حالی که «خاندان ابوسفیان» به هیچ شکل به هدفهای خودشان نرسیدند.
بعد از اینکه معاویه در نیمه ماه رجب سال شصتم میمیرد ، یزید به حاکم مدینه که از بنی امیه بود نامهای مینویسد و طی آن فوت معاویه را اعلام میکند و میگوید از مردم برای من بیعت بگیر.
«یزید»میدانست که مدینه مرکز است و چشم همه به مدینه دوخته شده ،در نامه خصوصی دستور شدید خودش را صادر میکند.
مینویسد «حسین بن علی را بخواه و از او بیعت بگیر ، و اگر بیعت نکرد ، سرش را برای من بفرست»
شهیدمطهری:بنابراین یکی از چیزهایی که امام حسین با آن مواجه بود تقاضای بیعت با «یزید بن معاویه» این چنینی بود که گذشته از همه مفاسد دیگر ، دو مفسده در بیعت با این آدم بود که حتی در مورد معاویه وجود نداشت.
۲مفسده: یکی اینکه بیعت با یزید،بمعنای، «تثبیت خلافت موروثی از طرف امام حسین بود».
یعنی مساله خلافت یک فرد مطرح نبود . مساله خلافت موروثی مطرح بود.
مفسده دوم :مربوط به شخصیت خاص یزید بود که وضع آن زمان را از هر زمان دیگر متمایز میکرد . او نه تنها مرد فاسق و فاجری بود بلکه متظاهر و متجاهر به فسق بود و شایستگی سیاسی هم نداشت.
استادمطهری:معاویه و بسیاری از خلفای آل عباس هم مردمان فاسق و فاجری بودند ، ولی یک مطلب را کاملا درک میکردند ، و آن اینکه میفهمیدند که اگر بخواهند ملک و قدرتشان باقی بماند، باید تا حدود زیادی مصالح اسلامی را رعایت کنند ، شئون اسلامی را حفظ کنند.
آنهااین را درک میکردند که اگر اسلام نباشد آنها هم نخواهند بود . میدانستند که صدها میلیون جمعیت از نژادهای مختلف چه در آسیا ، چه در آفریقا و چه در اروپا که در زیر حکومت واحد در آمدهاند و از حکومت شام یا بغداد پیروی میکنند ، فقط به
این دلیل است که اینها مسلمانند ، به قرآن اعتقاد دارند و به هر حال خلیفه را یک خلیفه اسلامی میدانند ، و اِلّا اولین روزی که احساس کنند که خلیفه خود بر ضد اسلام است ، اعلام استقلال میکنند .
شهیدمطهری می گوید:چه موجب(دلیل)ی داشت که مثلا مردم خراسان ، شام و سوریه ،آفریقا ، از حاکم بغداد یا شام اطاعت کنند ؟ دلیلی نداشت.
بنابراین خلفایی که عاقل ، فهمیده و سیاستمدار بودند این را میفهمیدند که مجبورند تا حدود زیادی مصالح اسلام را رعایت کنند . ولی یزید بن معاویه این شعوررا هم نداشت.
«یزید»آدم مُتهتکی بود ، آدم هتاکی بود ، خوشش میآمد به مردم و اسلام بیاعتنایی کند ، حدود اسلامی را بشکند.
آیت الله مرتضی مطهری می گوید:معاویه هم شاید شراب میخورد (اینکه میگویم شاید ، از نظر تاریخی است ، چون یادم نمیآید ، ممکن است کسانی با مطالعه تاریخ ، موارد قطعی پیدا کنند ) ولی هرگز تاریخ نشان نمیدهد که معاویه در یک مجلس علنی شراب خورده باشد یا در حالتی که مست است وارد مجلس شده باشد.
در حالی که «یزید »علناً در مجلس رسمی شراب میخورد، مست لایعقل می شد و شروع میکرد به یاوه سرایی.
تمام مورخین معتبر نوشتهاند که این مرد ، میمون باز و یوز باز بود . میمونی داشت که به آن کُنیه «اباقیس» داده بود و او را خیلی دوست میداشت . چون مادرش زن بادیه نشین بود و خودش هم در بادیه بزرگ شده بود، اخلاق بادیه نشینی داشت، با سگ و یوز و میمون انس و علاقه بالخصوصی داشت.
علامه مطهری می نویسد:سعودی در مروج الذهب مینویسد : یزید،«میمون» را لباسهای حریر و زیبا میپوشانید و در پهلو دست خود بالاتر از رجال کشوری و لشکری می نشاند!.
اینست که امام حسین ( ع ) فرمود : « وَعَلَى الاِْسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِیَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ »میان او و دیگران تفاوت وجود داشت . اصلا وجود این شخص تبلیغ علیه اسلام بود . برای چنین شخصی از امام حسین ( ع ) بیعت میخواهند! امام از بیعت امتناع میکرد و میفرمود: من به هیچ وجه بیعت نمیکنم . آنها هم به هیچ وجه از بیعت خواستن صرف نظر نمی کردند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امام حسین علیه السلام(در پاسخ به پیشنهاد مروان بن حکم که با یزید بیعت کن) فرمود: در این صـورت باید گفت: انا للّه و انا الیه راجعون و فاتحه اسلام را خواند زیرا امّت اسلام گرفتار چوپانى همانند یزید شده است و من خودم از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: خـلافت بر آل ابوسـفیان حـرام است.
قالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام: اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الاِْسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِیَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ، وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آلهیَقُولُ: اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ اَبى سُفیانَ./پایان توضیح.
استادمطهری می گوید:این یک عامل و جریان بود: تقاضای شدید که ما نمیگذاریم شخصیتی چون تو بیعت نکند . ( آدمی که بیعت نمیکند یعنی من در مقابل این حکومت تعهدی ندارم ، من معترضم . ) به هیچ وجه حاضر نبودند که امام حسین علیه السلام بیعت نکند و آزادانه در میان مردم راه برود .
«یزید»این بیعت نکردن را خطری برای رژیم حکومت خودشان میدانستند. خوب هم تشخیص داده بودند و همین طور هم بود. بیعت نکردن امام یعنی معترض بودن ، قبول نداشتن، اطاعت یزید را لازم نشمردن، بلکه مخالفت با او را واجب دانستن.
آنها میگفتند باید بیعت کنید، امام میفرمود بیعت نمیکنم.
مطهری:حال در مقابل این تقاضا، در مقابل این عامل، امام چه وظیفهای دا رند؟ بیش از یک وظیفه منفی، وظیفه دیگری ندارند: بیعت نمیکنم . حرف دیگری نیست.
آنهاگفتند:اگر بیعت نکنید کشته میشوید!
امام حسین پاسخ داد:من حاضرم کشته شوم ولی بیعت نکنم. در اینجا جواب امام فقط یک« نه» است .
«ولید بن عتبه بن ابیسفیان»( برادرزاده معاویه)حاکم مدینه ،امام را احضارکرد.( البته باید گفت گر چه بنی امیه تقریبا همه، عناصر ناپاکی بودند ولی او تا اندازهای با دیگران فرق داشت . ) در آن هنگام امام در مسجد مدینه ( مسجد پیغمبر )بودند . عبدالله بن زبیر هم نزد ایشان بود.
مامور حاکم از هر دو دعوت کرد نزد حاکم بروند و گفت حاکم صحبتی با شما دارد. امام حسین گفتند تو برو بعد ما میآییم.
«عبدالله بن زبیر» به امام حسین گفت : در این موقع که حاکم ما را خواسته است شما چه حدس میزنید؟
امام فرمود: «اظن ان طاغیتهم قد هلک » فکر میکنم فرعون اینها تلف شده و ما را برای بیعت میخواهد . عبدالله بن زبیر گفت خوب حدس زدید، من هم همین طور فکر میکنم ، حالا چه میکنید ؟ امام فرمود من میروم . تو چه میکنی ؟ حالا ببینم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:وقتی حاکم مدینه ،۳شخصیت نافذ رافراخواند،زبیرازامام پرسید؟چه کارمان دارد؟چه شده؟که امام حسین علیه السلام این جمله راگفتند:«أظنّ أنّ طاغیتهم قد هلک فبعث إلینا لیأخذنا بالبیعة لیزید»: گمان مى کنم که معاویه طاغیانگر مُرده است و ولید ما را از براى بیعت یزید دعوت کرده است/پایان.
واکنش امام حسین وزبیر به احضارحاکم مدینه
استادمطهری می گوید:عبدالله بن زبیر شبانه از بیراهه به مکه فرار کرد و در آنجا متحصن شد.
هماهنگی« امام حسین »باجوانان بنی هاشم
اما امام حسین قبل ازرفتن به دارالحکومه ،ضمن هماهنگی با عدهای از جوانان بنیهاشم ،آنهارا با خود برد و گفت شما بیرون بایستید ، اگر فریاد من بلند شد ، بریزید تو ، ولی تا صدای من بلند نشده داخل نشوید .
مروان حکم ، این اموی پلید معروف( حاکم سابق مدینه ) آنجا حضور داشت، حاکم نامه علنی را به اطلاع امام حسین رساند.
امام حسین گفت : چه میخواهیدازمن؟
حاکم مدینه شروع کرد با چرب زبانی صحبت کردن وگفت: مردم با یزید بیعت کردهاند، معاویه نظرش چنین بوده است، مصلحت اسلام چنین ایجاب میکند. خواهش میکنم شما هم بیعت بفرمایید، مصلحت اسلام در این است. بعد هر طور که شما امر کنید اطاعت خواهد شد،تمام نقایصی که وجود دارد مرتفع میشود.
امام فرمود : شما برای چه از من بیعت میخواهید ؟ برای مردم میخواهید( برای خدا که نمیخواهید)از این جهت که آیا خلافت شرعی است یا غیر شرعی ، و من بیعت کنم تا شرعی باشد که نیست،شماازمن «بیعت »میخواهید که مردم ببینندکه من بیعت کردم وآنهاهم بیایندبیعت کنند؟
حاکم مدینه گفت: بله،همینطور است .
امام حسین(ع)گفت: پس بیعت من در این اتاق خلوت که ما سه نفر بیشتر نیستیم برای شما چه فایدهای د ارد ؟
حاکم گفت: راست میگوید باشد برای بعد.
امام مرخص شدکه برگردد،«مروان حَکم»که درآن مجلس حضورداشت، گفت چه میگویی! اگرحسین بن علی از اینجا برود معنایش اینست که بیعت نمیکنم ، پس فرمان خلیفه را اجرا کن.
امام حسین،گریبان «مروان» را گرفت و او را بالا برد و محکم به زمین کوبید وگفت : تو کوچکتر از این حرفها هستی .
وآنگاه امام بیرون رفت و بعد از آن ، سه شب دیگر هم در مدینه ماند.
«امام حسین »شبها سر قبر پیغمبر اکرم میرفت و در آنجا دعا میکرد . میگفت خدایا راهی جلوی من بگذار که رضای تو در آن است .
در شب سوم ، امام ،سر قبر پیغمبر اکرم میرود ، دعا میکند و بسیار میگرید و همانجا خوابش میبرد . در عالم رویا پیغمبر اکرم را میبیند ، خوابی میبیند که برای او حکم الهام و وحی را داشت .
حضرت(امام حسین) فردای آنروز از مدینه بیرون آمد و از همان شاهراه نه از بی راهه به طرف مکه رفت.
بعضی از همراهان عرض کردند : «یا بن رسول الله!لو تنکبت الطریق الا عظم »بهتر است شما از شاهراه نروید، ممکن است مامورین حکومت ، شما را برگردانند ، مزاحمت ایجاد کنند ، زد و خوردی صورت گیرد . ( یک روح شجاع و قوی هرگز حاضر نیست چنین کاری کند ، فرمود : من دوست ندارم شکل یک آدم یاغی و فراری را به خود بگیرم ، از همین شاهراه میروم ، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نفس المهموم می نویسد:یکی از اهل بیت امام به ایشان گفت:لو تنکبت الطریق الا عظم کما فعل ابن الزبیر کیلا یلحقک الطلب ، بهتر است از شاهراه نروی چنانکه ابن زبیر نرفت تا به تو دسترسی پیدا نکنند.امام پاسخ داد : « لا والله لا افارقه حتی یقضی الله ما هو قاض، نه به خدا سوگند از شاهراه جدا نشوم تا خدا آنچه را مقدر فرموده عملی سازد.پایان توضیح.
استادمطهری می گوید:به هر حال مساله اول و عامل اول در حادثه حسینی که هیچ شکی در آن نمیشود کرد مساله بیعت است ، بیعت برای یزید که به نص قطعی تاریخ ، از امام حسین ( ع ) میخواستند . یزید در نامه خصوصی خود چنین مینویسد : «خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیداً»، حسین را برای بیعت گرفتن محکم بگیرد و تابعیت نکرده رها نکن .
امام حسین هم شدیدا در مقابل این تقاضا ایستاده بود و به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نبود، جوابش «نه» بود.
حتی در آخرین روزهای عمر امام حسین که در کربلا بودند ، عمر سعد آمدو مذاکراتی با امام کرد ودر نظر داشت با فکری امام را به صلح با یزید وادار کند . البته صلح هم جز بیعت چیز دیگری نبود . امام حاضر نشد.
توضیج مدیریت سایت-پیراسته فر:از حسین بیعت محکم بگیر و هیچ گذشت هم نباید داشته باشی،«خذ الحسین بالبیعة اخذاً شدیداً لَیسَ فیه رخصة (لهوف ،سیدبن طاووس، ص ۹ )/پایان
مرتضی مطهری می گوید:از سخنان امام که در روز عاشورا پیداست که بر حرف روز اول خود همچنان باقی بودهاند : « لا وَاللّه ِلا أُعطیکُم بِیَدی إعطاءَ الذَّلیلِ وَلا أُفِرُّ فِرارَ العَبیدِ» نه ، به خدا قسم هرگز دستم را به دست شما نخواهم داد.
یعنی من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد . حتی در همین شرایطی که امروز قرار گرفتهام و میبینم کشته شدن خودم را ، کشته شدن عزیزانم را ، کشته شدن یارانم را ، اسارت خاندانم را ، حاضر نیستم با یزید بیعت کنم .
علامه مطهری باطرح این سئوال «این عامل از کی وجود پیدا کرد؟»واینگونه جواب می دهد: از آخر زمان معاویه ، و شدت و فوریت آن بعد از مُردن معاویه و به حکومت رسیدن یزید بود.
آیت الله مطهری عامل دوم،هدف ازقیام امام حسین علیه السلام را «مساله دعوت »می داند.
شهیدمطهری ضمن گله ازمؤلفان وزارت آموزش می گوید:شایددر بعضی کتابها خوانده باشید مخصوصادر این کتابهای به اصطلاح تاریخی که به دست بچههای مدرسه میدهند،نوشته اند که در سال شصتم هجرت، معاویه مُرد، بعد مردم کوفه از امام حسین دعوت کردند که آن حضرت را به خلافت انتخاب کنند . امام حسین به کوفه آمد ، مردم کوفه غداری و بیوفایی کردند ، ایشان را یاری نکردند، امام حسین کشته شد!
مرتضی مطهری شکوه خودرا ازتاریخ نویسان آموزش وپرورش اینگونه ابرازمی دارد:انسان وقتی این تاریخها را میخواند فکر میکند امام حسین مردی بود که در خانه خودش راحت نشسته بود ، کاری به کار کسی نداشت و درباره هیچ موضوعی هم فکر نمیکرد، تنها چیزی که امام را از جا حرکت داد ، دعوت مردم کوفه بود!.
شهیدمطهری می گوید:در صورتی که امام حسین در آخر ماه رجب که اوایل حکومت یزید بود ، برای امتناع از بیعت از مدینه خارج میشود و چون مکه، حرم امن الهی است و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مردم مسلمان احترام بیشتری برای آنجا قایل هستند و دستگاه حکومت هم مجبور است نسبت به مکه احترام بیشتری قایل شود، به آنجا میرود( روزهای اولی است که
معاویه از دنیا رفته و شاید هنوز خبر مرگ او به کوفه نرسیده )، نه تنها برای اینکه آنجا مأمن بهتری است بلکه برای اینکه مرکز اجتماع بهتری است.
در ماه رجب و شعبان که ایام عمره است، مردم از اطراف و اکناف به مکه میآیند و بهتر میتوان آنها را ارشاد کرد و آگاهی داد . بعد موسم حج فراهم میرسد که فرصت مناسبتری برای تبلیغ است.
محقق شهیدمی نویسد:بعد از حدود دو ماه نامههای مردم کوفه میرسد . نامههای مردم کوفه به مدینه نیامده ، و امام حسین نهضتش را از مدینه شروع کرده بودکه نامههای مردم کوفه در مکه به دست امام حسین رسید، یعنی وقتی که امام تصمیم خود را بر امتناع از بیعت گرفته بود و همین تصمیم، خطری بزرگ برای او به وجود آورده بود .
خود امام و همه میدانستند که نه اینها از بیعت گرفتن دست بر میدارند، بنابر این دعوت مردم کوفه عامل اصلی در این نهضت نبود ،بلکه«دعوت کوفیان» عامل فرعی قیام امام حسین بود.
شهیدمطهری درموردمیزان تأثیردعوت درقیام امام حسین را اینگونه بیان می دارد:حداکثر تاثیری که برای دعوت مردم کوفه میتوان قائل شد این است که این دعوت از نظر مردم و قضاوت تاریخ در آینده فرصت به ظاهر مناسبی برای امام به وجود آورد.
مطهری:«کوفه» ایالت بزرگ و مرکز ارتش اسلامی بود. این شهر که در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده ، یک شهر لشکرنشین بود و نقش بسیار موثری در سرنوشت کشورهای اسلامی داشت.
استادشهیدمطهری درادامه تاریخچه کوفه می گوید: اگر مردم کوفه در پیمان خود باقی میماندند احتمالا امام حسین علیهالسلام موفق به برپایی حکومت میشد.
کوفه آنوقت را با مدینه با مکه آنوقت نمیشد مقایسه کرد، با خراسان آنوقت هم نمیشد مقایسه کرد ، رقیب آن فقط شام بود . حداکثر تاثیر دعوت مردم کوفه ، در شکل این نهضت بود یعنی در این بود که امام حسین از مکه حرکت کند و آنجا را مرکز قرار ندهد( البته خود مکه اشکالاتی داشت و نمیشد آنجا را مرکز قرار داد) ، پیشنهاد ابن عباس را برای رفتن به یمن و کوهستانهای آنجا را پناهگاه قرار دادن ، نپذیرد ، مدینه جدش را مرکز قرار ندهد ، بیاید به کوفه .
آیت الله مطهری نتیجه می گیرد:پس عامل دعوت مردم کوفه،یک امر فرعی ازهدف قیام بوده ، در اینکه این نهضت و قیام در عراق صورت گیرد ، واِلّا عامل اصلی نبود .
وقتی امام در بین راه به سر حد کوفه میرسد با «لشکر حُر »مواجه میشود،به مردم کوفه می گوید: «شما مرا دعوت کردید . اگر نمیخواهید بر میگردم»، معنایش این نیست که بر میگردم و با یزید بیعت میکنم و از تمام حرفهایی که در باب امر به معروف و نهی از منکر ، شیوع فسادها و وظیفه مسلمان در این شرایط گفتهام ، صرف نظر میکنم ، بیعت کرده و در خانه خود مینشینم و سکوت میکنم .
آیت الله مطهری درتبیین این مسأله که اگرمردم کوفه اورانمی پذیرفتندازاقداماتش عقب نشینی می کرده وبا یزدیدازدرِسازش برمی آمد(بنقل ازامام حسین) می گوید:خیر ، من این حکومت را صالح نمیدانم و برای خود وظیفهای قایل هستم . شما مردم کوفه مرا دعوت کردید ، گفتید : « ای حسین ! ترا در هدفی که داری یاری میدهیم ، اگر بیعت نمیکنی ، نکن . تو به عنوان امر به معروف و نهی از منکر اعتراض داری ، قیام کردهای ، ما ترا یاری میکنیم.» من هم آمدهام سراغ کسانی که به من وعده یاری دادهاند .
امام حسین می فرماید:حال میگویید مردم کوفه به وعده خودشان عمل نمیکنند ، بسیار خوب ما هم به کوفه نمیرویم ، بر میگردیم به جایی که مرکز اصلی خودمان،به مدینه یا حجاز یا مکه میرویم تا خدا چه خواهد .
امام تأکیدمی کند(چه شما-مردم کوفه-ماراحمایت بکنیدیانکنید)به هر حال ما بیعت نمیکنیم ولو بر سر بیعت کردن کشته شویم .
شهیدمطهری مجدداً تأکیدمی کند:پس حداکثر تاثیر این عامل یعنی دعوت مردم کوفه این بوده که امام را ازمکه بیرون بکشاند ، و ایشان به طرف کوفه بیایند .
آقای مطهری توضیح می دهد:البته نمیخواهم بگویم که واقعا اگر اینها دعوت نمیکردند ، امام قطعا در مدینه یا مکه میماند ، نه ، تاریخ نشان میدهد که همه اینها برای امام محذور داشته است . مکه هم از نظر مساعد بودن اوضاع ظاهری وضع بهتری نسبت به کوفه نداشت .
قرائن زیادی در تاریخ هست که نشان میدهد اینها تصمیم گرفته بودند که چون امام بیعت نمیکند ، در ایام حج ایشان را از میان بردارند . تنها نقل « طریحی» نیست ، دیگران هم نقل کردهاند که امام از این قضیه آگاه شد که اگر در ایام حج در مکه بماند ممکن است در همان حال احرام که قاعده کسی مسلح نیست ، مامورین مسلح بنی امیه خون او را بریزند ، هتک خانه کعبه شود ، هتک حج و هتک اسلام شود . دو هتک : هم فرزند پیغمبر ، در حال عبادت ، در حریم خانه خدا کشته شود ، و هم
خونش هدر رود .
بعد شایع کنند که حسین بن علی با فلان شخص اختلاف جزئی داشت و او حضرت را کشت و قاتل هم خودش را مخفی کرد ، و در نتیجه خون امام به هدر رود . امام در فرمایشات خود به این موضوع اشاره کردهاند . در بین راه که میرفتند ، شخصی از امام پرسید : چرا بیرون آمدی ؟ معنی سخنش این بود که تو در مدینه جای امنی داشتی ، آنجا در حرم جدت ، کنار قبر پیغمبر کسی متعرض نمیشد . یا در مکه میماندی کنار بیت الله الحرام . اکنون که بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد کردی . فرمود : اشتباه میکنی ، من اگر در سوراخ یک حیوان هم پنهان شوم آنها مرا رها نخواهند کرد تا این خون را از قلب من بیرون بریزند . اختلاف من با آنها اختلاف آشتی پذیری نیست . آنها از من چیزی میخواهند که من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم . من هم چیزی میخواهم که آنها به هیچ وجه قبول نمیکنند .
توضیح مدیرسایت:فَخْرُالدّین بن محمدعلی طُریحی (۹۷۹-۱۰۸۵ یا ۱۰۸۷ق)، از مفسران قرآن کریم (مؤلف کتاب اسرارالشهاده)است.
شهیدمطهری:عامل سوم قیام امام حسین، «امر به معروف» است،این نیز نص کلام خود امام حسین است.
علت شرکت نکردن «محمد ابن حنفیه»درقیام کربلا
استادمطهری می گوید: تاریخ مینویسد : محمد ابن حنفیه( برادر امام حسین )در آن موقع دستش فلج شده بود ، معیوب بود ، قدرت بر جهاد نداشت و لهذا شرکت نکرد .
امام وصیتنامهای مینویسد و آن را به او میسپارد : « هذا ما اَوْصی بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِی اَخاهُ مُحَمَّداً اَلْمَعْرُوفَ بِابنِ الحَنَفِیّةِ» . در اینجا امام جملههایی دارد : حسین به یگانگی خدا ، به رسالت پیغمبر شهادت میدهد . ( چون امام میدانست که بعد عدهای خواهند گفت حسین از دین جدش خارج شده است ) . تا آنجا که راز قیام خود را بیان میکند :
« اَنـّی ما خَرَجْتُ أَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی اُمَّةِ جـَدّی اُری دُ اَنْ آمـُرَ بـِالْمـَعـْرُوفِ وَ اَنـْهی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ اَبی عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ علیه السَّلامُ »
شهیدمطهری:دیگر در اینجا مساله دعوت اهل کوفه وجود ندارد . حتی مساله امتناع از بیعت را هم مطرح نمیکند . یعنی غیر از مساله بیعت خواستن و امتناع من از بیعت ، مساله دیگری وجود دارد . اینها اگر از من بیعت هم نخواهند ، ساکت نخواهم نشست . مردم دنیا بدانند : « ما خَرَجْتُ أَشِراً وَ لا بَطِراً »
حسین بن علی ، طالب جاه نبود ، طالب مقام و ثروت نبود ، مردم مفسد و اخلالگری نبود ، ظالم و ستمگر نبود ، او یک انسان مصلح بود . « وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی اُمَّةِ جـَدّی » . . . « الا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله ، و هیهات منا الذله یابی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طالبت و طهرت »
توضیح مدیریت سایت: ألا وَإنَّ الدَّعیَّ ابنَ الدَّعیِّ قَد رَکَّزَ بَینَ اثنَتینِ بَینَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ وَهَیهاتَ مِنّا الذِلَّةُ یَأبى اللّه ُ ذلک لَنا وَرَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ وَحُجورٌ طابَت وَطَهُرَت وَأنوفُ حَمیَّةٍ وَنُفوسُ أبیَّةٍ مِن أن تُؤثِرَ طاعَةَ اللِئامِ عَلى مَصارِعِ الکِرامِ:مام حسین علیه السلام ـ در بخشى از سخنانش در روز عاشورا ـ فرمود : هان ! این حرامزاده پسر حرامزاده مرا میان دو چیز مخیّر کرده است : میان شمشیر و تن دادن به خوارى . و هیهات که ما تن به ذلّت و خوارى دهیم . خدا و رسول او و مؤمنان و دامنهاى پاک و مطهّر[ى که ما در آن پرورش یافته ایم] و دلهاى غیرتمند و جانهاى بزرگمنش ، این را بر ما نمى پذیرند که فرمانبرى از فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم/پایان
شهیدمطهری می گوید:این روح از روز اول تا لحظه آخر در وجود مقدس حسین بن علی علیه السلام متجلی بود . به قول خودش جزء خون و حیاتش شده بود. امکان نداشت از حسین جدا شود . در لحظات آخر [ حیات ] اباعبدالله ، وقتی در آن گودی قتلگاه افتاده است و قدرت حرکت کردن ندارد ، قدرت جنگیدن با دشمن ندارد ، قدرت ایستادن بر سر پا ندارد و به زحمت میتواند حرکت کند ، باز میبینیم از سخن حسین غیرت میجهد ، عزت تجلی میکند ، بزرگواری پیدا میشود . شهیدمطهری می گوید:آنقدردشمن ازدلاوریهای امام حسین وحشت داشتند،حتی زمانیکه ،لشکر عمرسعدمیخواهند سر مقدسش را از بدن جدا کنند ولی شجاعت و هیبت سابق اجازه نمیدهد . بعضیها میگویند نکند حسین حیله جنگی بکار برده که اگر کسی نزدیک شد حمله کند و در مقابل حمله او کسی تاب مقاومت ندارد.
آنهابرای اطمینان ازقتل امام ،نقشه پلید و نامردانهای میکشند ، میگویند اگر به سوی خیمههایش حمله کنیم او طاقت نمیآورد . امام حسین افتاده است .
شهیدمطهری که ازمأنوردشمنان درصحرای کربلا متأثرشد،می گوید:من نمیتوانم آن حالت ابا عبدالله را مجسم بکنم ! لشکر به طرف خیام حرمش حمله میکند .
یک نفر فریاد میکشد حسین تو زندهای؟ ! به طرف خیام حرمت حمله کردند !.
امام حسین، بهزحمت روی زانوهای خود بلند میشود ، به نیزهاش تکیه میکند و فریاد میکشد:
« ویلکم یا شیعه آل ابیسفیان ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعادفکونوا احرارا فی دنیاکم . »
ای مردمی که خود را به آل ابوسفیان فروختهاید ، ای پیروان آل ابوسفیان ، اگر خدا را نمیشناسید ، اگر به قیامت ایمان و اعتقاد ندارید ، حریت و شرف انسانیت شما کجا رفت ؟ ! شخصی میگوید : ما تقول یا بن فاطمه ؟ پسر فاطمه چه میگویی ؟ فرمود : « انا اقاتلکم و انتم تقاتلوننی و النساء لیس علیهن جناح » ، طرف شما من هستم ، این پیکر حسین حاضر و آماده است برای اینکه آماج تیرها و ضربات شمشیرهای شما واقع شود ، ولی روح حسین حاضر نیست او زنده باشد و ببیند کسی به نزدیک خیام حرم او میرود./پایان سخنرانی شهیدمطهری.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اگردین ندارید،لااقل آزاده باشید.
«وَیْحَکُمْ یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلى أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ»؛ (واى بر شما! اى پیروان آل ابى سفیان! اگر دین ندارید و از حسابرسى روز قیامت نمى ترسید لااقل در دنیاى خود آزاده باشید، و اگر خود را عرب مى دانید به خلق و خوى عربى خویش پایبند باشید).
شمر صدا زد: اى پسر فاطمه! چه مى گویى؟ امام(علیه السلام) فرمود: «أَنَا الَّذی أُقاتِلُکُمْ، وَ تُقاتِلُونی، وَ النِّساءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ، فَامْنَعُوا عُتاتَکُمْ وَ طُغاتَکُمْ وَ جُهّالَکُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمی ما دُمْتُ حَیّاً»؛ (من با شما جنگ دارم و شما با من، ولى زنان که گناهى ندارند، پس تا زمانى که زنده هستم، سپاهیان طغیانگر و نادان خود را از تعرّض به حرم من باز دارید).
شمر گفت: راست مى گوید. آنگاه به لشکریان خویش رو کرد و گفت: «از حرم او دست بردارید و به خودش حمله کنید که به جانم سوگند هماوردى است بزرگوار!».
سپاه دشمن از هر طرف به سوى امام(علیه السلام) حمله ور شدند و امام در جستجوى آب به سوى فرات رفت ولى سپاهیان همگى هجوم آوردند و مانع شدند.
امام(علیه السلام) با این شعار خود، دشمن را شرمنده کرده، فرمود: «اگر دین ندارید و از خدا و قیامت نمى ترسید لا اقل آزاد مرد باشید و راه و رسم آزادگى را فراموش نکنید».
در میدان نبرد، نظامیان در برابر هم قرار دارند و غیر نظامیان مخصوصاً زنان و کودکان طرف نیستند، حمله به آنها نهایت ناجوانمردى و نشانه پستى حمله کننده است.
ولى این شعار پیامى فراتر از اینها دارد، این شعار همه جهانیان را مخاطب مى سازد و به آنها مى گوید حتّى اگر تابع دین و مذهبى نیستید، اصول انسانیّت و شرافت انسانى و اخلاق بشرى را فراموش نکنید، در واقع این همان شعار رعایت «حقوق بشر» است که امروز سخن از آن بسیار مى گویند و کمتر عمل مى کنند.
منبع : حماسه حسینی - جلد دوم صفحه ۱۳تا۳۳ با اندکی اصلاحات وانتخاب تیتر+افزودن تصاویر.
مقام معظم رهبری:امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است، انجام دهد. این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهی از منکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگ امر به معروف و نهی از منکر است. البته این کار، گاهی به نتیجه حکومت میرسد – امام حسین برای این آماده بود – گاهی هم به نتیجه شهادت میرسد برای این هم آماده بود./منبع: کتاب انسان ۲۵۰ ساله.
مؤلف کتاب «شهیدجاوید»فصل جدیدی درفلسفه قیام امام حسین مفتوح کرده است.
«آیت الله نعمتالله صالحی نجفآبادی» (متوفی ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵) دیدگاهی متفاوت را نسبت به قیام عاشورا ارائه کرده است.
در اولین صفحه از کتاب «شهید جاوید»، به نقل از یکی از صحبتهای امام خمینی که در سال ۱۳۵۷ ایراد کردند، آمده است: «امام حسین(ع) مسلم را فرستاده است که مردم را دعوت به بیعت کند و حکومت اسلامی تشکیل بدهد و حکومت فاسد را از بین ببرد.»
« امام خمینی »درباره تشکیل حکومت اسلامی، توسط امام حسین(ع) در «صحیفه نور» می فرماید: «شما یک قدری به فکر باشید، یک قدر توجه داشته باشید. هی ننشینید تکلیف شرعی برای خودتان درست کنید: کار تنبلها! تکلیف شرعیام این نیست؛ تکلیف شرعی آن است که پیغمبر ... شما قوهتان بیشتر از قوای سیدالشهداء است. قوایی نداشت در مقابل آن قوه، ولی پاشد قیام کرد، مخالفت کرد، چه کرد، تا کشته شد. آن هم میتوانست اگر تنبل بود نعوذباللّه؛ میتوانست بگوید که تکلیف شرعی من نیست. از خدا میخواستند آنها که سیدالشهداء ساکت باشد و آنها به خرسواری خودشان سوار باشند. از قیام او میترسند. او «مُسْلم» را فرستاده که مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل بدهد؛ این حکومت فاسد را از بین ببرد. اگر او هم سر جای خودش مینشست و در مدینه وقتی که مردک میآمد میگفت که بیعت کن، میگفت بسیار خوب سلّمه اللّه تعالی!»(صحیفه نور، جلد۲)
صالحی نجفآبادی در مقدمه کتاب خود نوشت که به دنبال روشی متفاوت برای بررسی قیام امام حسین است:
« قیام آن حضرت باید بر اساس موازین عادی بررسی شود، از این رو کتاب حاضر نهضت عظیم حسین بن علی علیه السلام را از نظر مجاری عادی و با صرف نظر از علم غیب امام بررسی کرده است ».
« صالحی نجفآبادی» معتقداست که علت اصلی قیام امام حسین، تشکیل حکومت اسلامی بود.
در مقدمه کتاب شهید جاوید آمده است: « حکومت عدالتکش معاویه با مرگ وی به پایان رسید و یزید بن معاویه هنوز جای خود را محکم نکرده و بهترین فرصت پیش آمده است که مردم آزادی خواه نیروهای خود را متشکل کنند و خلافت اسلامی را به مرکز اسلامی خود برگردانند... بدیهی است برای برگرداندن خلافت به مرکز اصلی خود، قبل از هر چیز وجود رهبری لایق لازم است که در پرتو لیاقت و محبوبیت خویش برای این کار اقدام کند و لایقترین شخص امام حسین(ع) است».
در ادامه آمده است:« ولی پیش از آنکه از طرف خود امام حسین(ع) و سایر مردم برای برگرداندن خلافت به مرکز اصلی خود قیام و اقدامی شود، حکومت یزید پیش دستی کرد. برای جلوگیری از هر گونه جنبشی اصلاحی، حسین بن علی و چند نفر از شخصیتهای دیگر را تحت فشار قرار داد که با یزید بیعت کنند و حکومت او را به رسمیت بشناسند.»
«مؤلف شهیدجاوید» در صفحه ۲۳ مینویسد:« چون امام حسین(ع) خلافت یزید را به رسمیت نشناخت مورد تجاوز دستگاه حکومت واقع شد و به دنبال آن برای تشکیل حکومت و برگرداندن خلافت اسلامی به مرکز اصلی خود اقدام کرد.»
صالحی نجف آبادی در جای دیگری از کتابش به نقل از «شیخ مفید» مینویسد:« امام منتظر مرگ معاویه بود تا با مرگ وی فرصت هر گونه انقلاب اصلاحی به دست آید و آنگاه شروع به قیام و اقدام کند، این انتظار به پایان رسید و معاویه بن ابی سفیان چشم از جهان فروبست.» (شهید جاوید، ص۲۶)
۲صفحه بعد: «امام حسین، مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا اوضاع سیاسی را به طور دقیق بررسی کند و معلوم سازد که آیا برای تشکیل حکومت و برگرداندن خلافت نیروهای کافی موجود است یا نه؟».
صالحی نجفآبادی معتقد است که عوامل پیروزی برای امام فراهم بود، عواملی چون ضعف حکومت، رنجش مردم، موافقت افکار عمومی، لیاقت امام به عنوان یک رهبر و وجود نیروهای داوطلب. صالحی در پاسخ به سوال کسانی که با خود فکر میکنند که امام به عنوان مردی آسمانی و ملکوتی که رهبری عالی روحانی مردم را به عهده دارد، با حکومت چه کار دارد؟ مینویسد:« باید دانست که امام علاوه بر اینکه دارای رهبری عالی روحانی است، رهبری عالی سیاسی را هم به عهده دارد. امام جانشین پیغمبر است و در آنجا که شرایط مساعد باشد باید زمامداری مردم را بپذیرد و در سایه قدرت حکومت قوانین دین را اجرا کند».(شهید جاوید، ص۵۸)
این پژوهشگر،درباره تصور عمومی که از مردم آن زمان کوفه، درباره برگشت رأیشان، وجود دارد و آنها را همیشه مورد ملامت قرار دادهاند که چرا امام را یاری نرساندند، مینویسد:« این تصور که اکثریت مردم کوفه همیشه مردمی منافق و بی وفا بودند تصوری سطحی و بی اساس است و در همه زمانها همه امتها چنین بوده و هستند که روحیه آنها تغییرپذیر و قابل انعطاف است. در شرایطی که امام حسین(ع) تصمیم گرفت علاوه بر امتناع از بیعت یزید با جماعت نیروهای عدالتخواه کوفه تشکیل حکومت بدهد و در سایه قدرت حکومت اصلاحات خود را شروع کند و در این زمان، اکثریت مردم کوفه از ته دل خواهان حکومت حسینی بودند نه از روی نفاق.» (شهید جاوید، صص ۸۸ و۸۹)
«آیت الله صالحی نجف آبادی» برای اثبات دیدگاه خود درباره مردم کوفه از دو رویداد که پس از عاشور اتفاق افتاد به عنوان ادله خود بهره میبرد:« پس از حادثه کربلا چند سال نگذشت که همین مردم کوفه به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی دست به انقلاب زدند.
« مختار بن ابی عبید ثقفی »با کمک همین مردم کوفه حکومتی تشکیل داد.»(شهید جاوید، ص۸۹)
مؤلف ،می نویسد،اینکه عده ای معتقدندکه آن حضرت از همان مدینه به قصد شهید شدن حرکت کرده و تا آخر در تعقیب همین هدف بود را نیز با ادله خود رد میکند.( شهید جاوید، صص ۹۷-۱۰۷)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این گزارش(شهیدجاوید)خبرگزاری ایسنا می باشد،بااندکی اصلاحات.
« توضیحی درباره کتاب جنجالیشهیدجاوید»:
این کتاب در در سال ۱۳۴۷ بصورت سلسله مقالات در سالنامه معارف جعفری به چاپ رسید.آقای صالحی نجف آبادی، مدعی بود هفت سال تمام برای آن زحمت کشیده است،کتاب درسال ۱۳۴۸ با عنوان «مرد صلح و دفاع خونین»به چاپ رسید. همان زمان،برخی از فضلای وقت از جمله: آیات منتظری(که درآن زمان ازمحبوبیت خاصی برخورداربود) وآیت الله مشکینی هم محبوبیتی دربین مذهبیون داشت، بر آن تقریظ نوشتند( تأیید کردند)اما بسیاری از نویسندگان ومداخان، و نیز مراجعی مانند آیت الله العظمی گلپایگانی، آیتالله العظمی مرعشی نجفی، بلافاصله پس از انتشار با آن از در مخالفت با این کتاب درآمده و آثار متعددی در ردّ بر آن نوشتند.
طلاّب معترض اصفهانی که به خاطر اهانت روضه خوانان قم به آقای مشکینی دربیت آیت الله گلپایگانی رفتند، ایشان گفت:مؤلف(صالحی) چند سال قبل کتاب را آورد نزد من و اجازه چاپ خواست. من با دقت خواندم، دیدم صلاح نیست و اجازه ندادم. صالحی گفت: اگر آقای صافی گفت چاپ نکن، چاپ نمیکنم، ایشان هم مطالعه کرد وصلاح ندانست. ولی ناگهان شنیدم چاپ کرده. هر کس مقلّد من است حرام است این کتاب رابخواند».
شهیدمطهری درباره مسأله اولویت دادن «دعوت کوفیان»ازعلل قیام امام حسین(ع)درکتاب دیگرآقای صالحی نجف آبادی(عصای موسی)که موضوعات را به حادثه کربلاکشیدند،نقدی زده اند.
ساواک نیزازاین آب گل آلود،نهایت بهره برداری راکرد،آنطوری که مؤلف می گوید:ناصرمقدم(آخرین رئیس ساواک قم) در اردیبهشت سال ۱۳۵۰ دستور داد بیست هزار جلد از کتاب شهید جاوید چاپ شود تا در تفرقه مؤثر باشد.
« خواهشمند است دستور فرمایید به نحو غیر مستقیم و به طور غیر محسوس بدون این که نامبرده متوجه شود، تسهیلاتی جهت تجدید چاپ کتاب شهید جاوید فراهم آورند»
باید ما محرّم و صفر را زنده نگه داریم ،با ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام…
…محرّم و صفر است که اسلام را نگه داشته است. فداکاری سید الشهدا- سلام الله علیه- است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است/صحیفه امام، ج۱۵ ، ص: ۳۳۰
باید ماها و شماها در گفتاری که داریم و خصوصاً در این ماه محرّم و صفر، که ماه برکات اسلامی است و ماه زنده ماندن اسلام است، باید ما محرّم و صفر را زنده نگه داریم به ذکر مصائب اهل بیت- علیهم السلام- که با ذکر مصائب اهل بیت- علیهم السلام- زنده مانده است این مذهب تا حالا؛ با همان وضع سنتی، با همان وضع مرثیه سرایی و روضهخوانی. شیاطین به گوش شما نگویند که ما انقلاب کردیم، حالا باید همان مسائل انقلاب را بگوییم و مسائلی که در سابق بود حالا دیگر منسی باید بشود؛ خیر.
ما باید حافظ این سنتهای اسلامی، حافظ این دستجات مبارک اسلامی که در عاشورا، در محرّم و صفر، در مواقع مقتضی به راه میافتند، [باشیم؛] تاکید کنیم که بیشتر دنبالش باشند. محرّم و صفر است که اسلام را نگه داشته است.
فداکاری سید الشهدا- سلام الله علیه- است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است؛ زنده نگه داشتن عاشورا با همان وضع سنتی خودش از طرف روحانیون، از طرف خطبا، با همان وضع سابق و از طرف تودههای مردم با همان ترتیب سابق که دستجات معظم و منظم، دستجات عزاداری به عنوان عزاداری راه میافتاد. باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنتها را حفظ کنید. البته اگر یک چیزهای ناروایی بوده است سابق و دست اشخاص بیاطلاع از مسائل اسلام بوده، آنها باید یک قدری تصفیه بشود، لکن عزاداری به همان قوّت خودش باید باقی بماند و گویندگان پس از اینکه مسائل روز را گفتند، روضه را همان طور که سابق میخواندند و مرثیه را همان طور که سابق میخواندند، بخوانند و مردم را مهیا کنند برای فداکاری.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این مطالب ،سخنان حضرت امام خمینی است درباره محرم وصفر..که درمناسبتهای مختلف ودرسالهای مختلف بیان شده است.
زنده نگهداشتن محرّم و ذکر مصائب اهل بیت
باید ماها و شماها در گفتاری که داریم و خصوصاً در این ماه محرّم و صفر، که ماه برکات اسلامی است و ماه زنده ماندن اسلام است، باید ما محرّم و صفر را زنده نگه داریم به ذکر مصائب اهل بیت - علیهم السلام - که با ذکر مصائب اهل بیت - علیهم السلام - زنده مانده است این مذهب تا حالا؛ با همان وضع سنتی، با همان وضع مرثیه سرایی و روضه خوانی. شیاطین به گوش شما نگویند که ما انقلاب کردیم، حالا باید همان مسائل انقلاب را بگوییم و مسائلی که در سابق بود حالا دیگر منسی باید بشود؛ خیر ..
ما باید حافظ این سنتهای اسلامی، حافظ این دستجات مبارک اسلامی که در عاشورا، در محرّم و صفر، در مواقع مقتضی به راه میافتند، [باشیم؛] تأکید کنیم که بیشتر دنبالش باشند. محرّم و صفر است که اسلام را نگه داشته است. فداکاری سیدالشهدا - سلام الله علیه - است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است؛
زنده نگه داشتن عاشورا با همان وضع سنتی خودش از طرف روحانیون، از طرف خطبا، با همان وضع سابق و از طرف تودههای مردم با همان ترتیب سابق که دستجات معظم ...
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این سخنرانی در آستانه ماه محرّم سال ۶۰ ایرادشده است.
دوشنبه ۴ آبان ۱۳۶۰(٢٧ ذوالحجه ١٤٠١)دردیدارِ وعاظ و خطبای تهران و قم- اعضای دفتر تبلیغات اسلامی قم و اعضای انجمن اسلامی شهرداری تهران.
این سخنرانی درجلد ۱۵ صحیفه امام خمینی، از صفحه ۳۲۶ تا صفحه ۳۳۷ منتشرشده است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اهل تحقیق به این لینک هم سری بزنن: