آنهایی که مراباامام خمینی مقایسه می کنند«امام» رانمی شناسند، درکی ازعظمت امام خمینی ندارند.
واکنش رهبرانقلاب به سخنان عجیب رئیس دفترآیت الله مصباح یزدی
رهبر انقلاب: بسیاری از ابعاد شخصیت امام بزرگوار ما همچنان ناشناخته است. درواقع نسل کنونی انقلاب،نسل جوان ما بهخصوص، امام عزیز را بهدرستی نمیشناسند،درک نمی کنند. عظمت امام را نمیدانند.
آیت الله خامنه ای:«امام را با امثال این حقیر مقایسه میکنند در حالی که فاصله بسیار زیاد است، فاصله نجومی است»
سخنرانی رهبرانقلاب
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:رهبرمعظم انقلاب درادامه -برای ارادتش به محبوبش این بیت از شعر مولاناراخواندند:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل گردم از آن
۲ بیت بعدی
گر چه تفسیر زبان روشنگر است/ لیک عشق بیزبان روشنتر است
چون قلم اندر نوشتن میشتافت/ چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت.
پاسخ رهبرانقلاب به رئیس دفترآیت الله مصباح یزدی
برای اطلاع از ماجرای مقایسه امام خمینی باآیت الله خامنه ای به این لینک مراجعه کنید:
گزارش مراسم(سی وسومین سالگردرحلت امام خمینی) به روایت خبرگزاری فارس :
مراسم سیوسومین سالگرد معمار کبیر انقلاب حضرت امام خمینی، صبح امروز شنبه ۱۴ خرداد پس از دوسال محدودیتهای کرونایی با رعایت دستورالعملهای بهداشتی در حرم مطهر امام برگزار شد.
این مراسم که با حضور پرشور مردم که از جای جای کشور به صورت خودجوش خود را به تهران رسانده بودند، با سخنرانی حجت الاسلام سید حسن خمینی آغاز شد.
«گروهی خودجوش»(که باهماهنگی قبلی)درحرم امام خمینی، به اهلبیت امام جسارت کردند!
در حین سخنرانی تولیت حرم مطهر امام خمینی(حجت الاسلام سیدحسن خمینی) برخی از حضار با شعارهای همچون «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» حاشیه هایی را ایجاد کردند اما سید حسن خمینی به سخنرانی خود ادامه داد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اینهامصداق سخنان امروز رهبرانقلاب هستند(درک درستی ازامام خمینی ندارند،امام شناسی این جماعت ناقص است).
خبرگزاری فارس نوشت:رهبر معظم انقلاب در انتهای مراسم به این شعارها واکنش نشان دادند و فرمودند: «شنیدم که امروز در اثنای سخنان جناب آقای سیدحسن خمینی، کسانی سروصدا کردند، با این کار بنده مخالفم، با این نوع تخریب کردنها و سروصدا کردنها بنده موافق نیستم، من مخالفم، این را بدانند همه، امیدوارم خدای متعال همه ما را به راه راست هدایت کند».
بااستنادبه این واکنش رهبرانقلاب،معلوم می شود که همین جماعتی که علیه تولیت حرم شعاردادند«ضدولایت فقیه هستند».
فارس درادامه نوشت:در سالهای گذشته نیز حضرت آیت الله خامنهای تاکید کردند با این نوع تخریبها مخالف هستند. نکته دیگر مراسم امروز حضور محمود احمدی نژاد رئیس جمهور دولتهای نهم و دهم در مراسم سالگرد رحلت امام بود. احمدی نژاد در ماههای پس از انتخابات در مراسمات رسمی حضور نیافته بود.
جمعیت چند هزار نفری پشت درب های ورودی حرم شعار «این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده» سر دادند. این زائران به علت نداشتن کارت موفق نشدند به داخل حرم وارد شوند. ستاد برگزاری مراسم به علت شرایط کرونایی تعداد زائران امسال را کاهش داده بود. رهبر انقلاب نیز هنگام ورود به مراسم همراه با ماسک وارد جایگاه شدند.
قراربود فقط چهارقلم کالاگران شود وامانرخ بیش از یکصد قلم کالا افزایش یافته است.
آیادرخیابانهای عراق پلیس نیست؟ پس نظم وانتظامات عراق چگونه تأمین می شود!
، برخی افراد سالوس منشخون آشام که درد دین ندارند نرخ بیش از یکصد قلم کالا را افزایش دادند.
آیت الله رسول فلاحتی امروزجمعه(۱۳ خرداد ۱۴۰۱) در خطبه های نمازجمعه رشت :عراق قابل مقایسه باایران نیست.
امام جمعه رشت گفت:درخیابانهای عراق ،حتی یک پلیس نیست.
پلیس های( بغداد)عراق
نماز جمعه رشت(٣ ذوالقعده ١٤٤٣)
نماینده ولی فقیه دراستان گیلان باانتقادازافزایش ارزاق و کالای اساسی مردم، اظهار داشت: برخی افراد سالوس منش، خون آشام و آنها که درد دین ندارند «نرخ بیش از یکصد قلم کالا را افزایش دادند.»
«گفته بودند فقط چهار قلم کالا گران میشود» اما بسیاری از اجناس ۲۰ درصد، ۳۰ درصد ۵۰ درصد گران شده است.
«آیتالله سید هاشم حسینی بوشهری» امام جمعه قم در خطبه نماز جمعه ۱۳ خرداد که در مصلی قدس قم برگزار شدگفت: احساس میکنیم نظارت قوی وجود ندارد زیرا گفته بودند که چهار قلم کالا گران میشود اما بسیاری از اجناس ۲۰ درصد، ۳۰ درصد ۵۰ درصد گران شده است؛ باید سایر کالاهایی که وابسته نیستند کنترل شوند،تیم دولت باید هماهنگ باشد و هر کسی سخنی جدا از دیگری نگوید؛ همچنین قوای سه گانه نیز آهنگی هماهنگ داشته باشد./پایان.
به مردم قول داده بودندفقط چهارقلم کالاگرام می شود
«حجت الاسلام ملک حسینی» امام جمعه موقت شهرستان پیشوا در نمازجمعه( ۰۶ خرداد ۱۴۰۱): مسئولان اجرایی کشور نیز توجه داشته باشند «به مردم قول داده شد فقط اجناسی که ارز ترجیحی آنها حذف میشود گران شود و مردم نیز توجیه شدند» واما قیمت اجناس دیگر سرسام آور و افسارگسیخته گران شده است واین بر قشر ضعیف جامعه فشار آورده است.
یک هزار قلم افزایش قیمت داشتهاند
«حجت الاسلام سید محمدنبی موسویفرد»امام جمعه اهواز(۱۳ خرداد ۱۴۰۱) گفت:در چند فروشگاه بزرگ اهواز رفتم و سوال کردم چند قلم از کالاها دچار تورم شدند؟
گفتند : ۳ هزار قلم کالادارند که یک هزار قلم افزایش قیمت داشتهاند.
«احمد وحیدی» وزیر کشور گفت:فقط قیمت چهار کالا تغییر میکند: مرغ، تخم مرغ، لبنیات و روغن میتواند تغییر پیدا کند(گران می شوند) و هیچ کالای دیگری حق افزایش قیمت ندارد/در ارتباط مستقیم تلویزیونی، خبرشامگاهی،سه شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۲۳
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امام جمعه رشت برای مقابله با گرانی های بی دروپیکر پیشنهادی به دولت داد.
وی گفت می دانم که دولت سخنانم رارصدمی کند.
پیشنهاد:نرخ گذاری کالاها درداخل کارخانه
آیت الله فلاحتی گفت،تعدادکارخانه های تولیدی که زیادنیست که غیرقابل کنترل باشد،حدودچندهزارکارخانه درکشوروجوددارد
ایشان گفت درهراستانی-بطورمیانگین ۵۰۰ تا کارخانه است،مسئولین مملکت برونددرهمان کارخانه ،قبل ازعرضه دربازار،کالاهاراقیمتگذاری کنند وددرفروشگاه هاهم قیمتگذاری کنند تاجلوی گرانی هارابگیرند.
شهربغداد-پایتخت عراق
نگارنده:اینکه امام جمعه محترم رشت فرمودند(درخیابانهای عراق پلیس نیست)اگریک نفر به عراق سفرنکرده بود،این جمله جای تعجب نبود،می گفتیم ازیک زواری شنیده
شهربغداد-پایتخت عراق
پایتخت عراق-بغداد
کشورعراق
پلیس عراق درحال نوشتن جریمه برای راننده متخلف
عراق-بغداد-کاظمین
واماایشان که خودش -قبل ازامامت جمعه-درسالهای قبل ازکرونا ،سالانه چندین سفر(بعنوان روحانی کاروان)به عتبات می رفتند.
فرودگاه بغداد
بغداد
چطوری پلیس های عراق راندیده اند!؟
اگرپلیس نداشتند،امنیت عراق چگونه تأمین می شود؟
شهربغداد-پایتخت عراق
درسلیمانیه عراق،حتی پلیس زن دارند
شهربغداد-پایتخت عراق
اتفاقاًپلیسهای (انتظامی)درعراق بیشترازایران درجاده هامستقرند(سیطره ها).
فرودگاه بغداد
واما شایدمنظورحاج آق فلاحتی ،پلیس های راهنمایی رانندگی باشد.
فرودگاه بغداد
که این پلیسها،اگرچه به اندازه پلیسهای ایران درجاده هامستقرنیستند واما هستند.
به ماجرای «حسینیه ارشاد»پرداخته ایم. مؤسس حسینیه ارشاد «مطهری» بوده،میناچی(مدیرمالی)بود..ماجرای اختلاف مطهری با حسینیه.و....عکسهای متنوع ونابی راخواهیدیدکه تاحالا ندیده اید+کابینه مهندس بازرگان.
ورود«دکترسیدحسین نصر»به «دربار»،همچون ورود«خواجه نصیرالدین طوسی» به دربار«هلاکو»بود،باپشتوانه درباربودکه فیلسوفان مطرح جهان(هانری کربن)رابه ایران دعوت کرد وحامی ای شدبرای دانشمندان واهل فلسفه ایران،رونق فلسفه دراین دوران بود.
«دکترنصر»کیست؟
«سید حسین نصر »متولد ۱۹ فروردین ۱۳۱۲ در تهران، فرزند سید ولیالله خان نصر(پرشک مخصوص رضاشاه) و نبیره شیخ فضلالله نوری است.
«دکترنصر» فیلسوف و متأله سنتگرای ایرانی و استاد علوم اسلامی در دانشگاه جرج واشینگتن ایالات متحده آمریکا است که مقالات و کتب دانشگاهی بسیاری نوشته است.
«دکترسیدحسین نصر» در سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۴ ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر (دانشگاه صنعتی شریف) را برعهده داشت و در بنیانگذاری دانشگاه صنعتی اصفهان همکاری داشت. در سال ۱۳۵۳ انجمن شاهنشاهی فلسفه (مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران) را بنیاد گذاشت و دورههای بلندمدّت و کوتاهمدّت پژوهشی را در زمینههای فلسفه اسلامی و فلسفه تطبیقی (Komparative Philosophie) برای علاقهمندان دایر کرد.
نصر در سال ۱۳۵۷ مسئولیت دفتر مخصوص فرح پهلوی را برعهده گرفت و در نتیجه، در روزهای پیش از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران مجبور به ترک ایران و مهاجرت به ایالات متحده شد. وی مدتی استاد مدعو دانشگاه تمپل و دانشگاه ادینبرو بود و در سال ۱۹۸۴ استاد دانشگاه جرج واشینگتن شد.
«دکترنصر»ازسال ۱۳۴۷ تا سال ۱۳۵۱ وارد کار اجرایی شد و ریاست دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ، معاونت دانشگاه تهران ، ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر (دانشگاه صنعتی شریف)، بنیانگذاری دانشگاه صنعتی اصفهان ازجمله ازخدمات این فیلسوف(حی) میباشد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: بعضی ها« ریاست دفتر فرح پهلوی»درسال ۱۳۵۷راازاشتباهات «دکترسیدحسین نصر» می دانندواما خلاف این دیدگاه، قابل اثبات است،چراکه دعوت فیلسوفان معروف جهان باتوجه به ارتباطش بادربارشاه،امکان پذیرشد.
«دکترسیدحسین نصر»در سال ۱۳۵۳ «انجمن شاهنشاهی فلسفه» را راهاندازی کرد و بسیاری از اندیشمندان ایرانی و جهانی در حوزه فلسفه اسلامی و سّنّتگرایی را به انجمن حکمت وفلسفه کشاند.
از سمت راست:«دکترحسین مکی»،«مهندس محمدبیات»،«دکتراحمدمتین دفتری»،«مهندس مهدی بازرگان«،دکترناصرقلی اردلان»، «دکترعبدالحسین علی آبادی»
« حسینیه ارشاد»در سال ۱۳۴۴ توسط : محمد همایون، ناصر میناچی مقدم و عبدالحسین علی آبادی با خرید زمینی به مساحت چهار هزار متر مربع، در خیابان شمیران(شریعتی) احداث شد. در همان سال نیز بانیان حسینیه به دنبال ثبت آن برآمدند. بنا بر اسناد ساواک، آیت الله مرتضی مطهری، ناصر میناچی مقدم و محمد همایون پیگیر ثبت حسینیه بودند. آیت الله مرتضی مطهری به عنوان مسئول برنامههای عقیدتی حسینیه با دعوت از علمای برجستهای چون علامه محمدتقی جعفری و حجتالاسلام سیدعلی شاهچراغی جهت حضور در هیئت مدیره حسینیه و ثبت قانونی و رسمی آن در سال ۱۳۴۶، برنامهریزی برای فعالیتهای حسینیه را آغاز کرد.
حتی حیات «حسینیه ارشادتهران»باحمایتهای پیداوپنهای «دکترنصر»رونق گرفت.
حسینیه ارشاد: آیت الله مطهری...دکترشریعتی
آغاز به کار «حسینیه ارشاد»در سال ۱۳۴۳ و در حاشیه جادهای که تهران را به شمیران متصل میکرد، توسط عدهای از متدینین در ایام سوگواری، با برپا چادری حسینیه را راه می انداختند.
امّا سخنرانیهای« آیت الله مرتضی مطهری» و استقبال گسترده قشر تحصلیکرده از مباحث تازه و نویی که در خصوص مسایل دینی مطرح می شد،موجب شد.
«بنیانگذاران حسینیه ارشاد»: «محمد همایون»، «ناصر میناچی مقدم »و «عبدالحسین علی آبادی» در نخستین اقدام، زمینی به مساحت چهار هزار متر مربع، در خیابان معروف به «جاده قدیم شمیران»(خیابان شریعتی) خریداری کنند.
دکترعلی شریعتی-حسینیه ارشاد
آیت الله مرتضی مطهری-سخنرانی حسینیه ارشاد
«دکترسیدحسین نصر»
«مهندس مهدی بازرگان»و«آیت الله سیدمحمودطالقانی»
«آیت الله سیدمحمودطالقانی» و«مهندس مهدی بازرگان»و«آیت الله مرتضی مطهری»
در سال ۱۳۴۴ کارهای ساختمانی حسینیه پایان یافت و در همان سال نیز بانیان حسینیه به دنبال ثبت آن برآمدند.
بنا بر اسناد ساواک، آیت الله مطهری، ناصر میناچی مقدم و محمد همایون پیگیر ثبت بودند و در بررسی سوابق سیاسی مؤسسان برای ایجاد مؤسسه از طرف شهربانی به غیر از آیتالله مرتضی مطهری، بقیه فاقد پیشینه سیاسی بودند.
شریعتی،میناچی،مطهری(ازچپ)
دکترناصرمیناچی درکنارآیت الله سیدمحمودطالقانی، سمت چپ(نفرآخر)دکترابراهیم یزدی
پس از استعلامات اولیه اداری و در راستای انجام ثبت مؤسسه بود که «عبدالحسین علیآبادی» حقوقدان نیز به هیاتمدیره دعوت شد.
با دعوت از علمای برجستهای چون« علامه محمدتقی جعفری» و
حجت الاسلام سیدعلی شاهچراغی واستادعلی اکبرمعلم وحجت الاسلام سیدمحمدسعیدی(تولیت حرم حضرت معصومه-قم)..استادحسین معلم دامغانی
«حجتالاسلام علی شاهچراغی»(امام جمعه شهرری) جهت حضور در هیات مدیره حسینیه، کارهای ثبت آن جدیتر دنبال شد و سرانجام در دی ۱۳۴۶ در اداره ثبت شرکتها و دایره مؤسسههای غیرانتفاعی به ثبت رسید.
علت اختلاف دکترنصربا هانری کربن
«هانری کربن» با فلسفه سنتگرایی مخالف بود درصورتیکه نصر به آن دلبستگی داشت. کربن در یک سخنرانی از «تیتوس بورکهارت»حکیم هنرمندسوئیسی، متولد سال ۱۹۰۸ در فلورانس ایتالیا)انتقاد بدی کرد و باعث شد تا «دکترنصر» معترضانه جلسه راترک کرد،البته دوستیشان ادامه پیداکرد.
«دکترحسین نصر»در دوازده سالگی به آمریکا فرستاده شد. او در مدرسه شبانه روزی پدی در نیوجرسی ثبت نام کرد. در سال ۱۹۵۰ رتبه ممتاز اول مدرسه خود را به دست آورد. در چهار سال تحصیلات این مدرسه، نصر زبان انگلیسی، علوم، تاریخ آمریکا، فرهنگ غربی و تعالیم مسیحی را آموخت.
نصر برای ادامه تحصیلات دانشگاهی انستیتوی تکنولوژی ماساچوست را برگزید. در همان زمان بورس تحصیلی به او تعلق گرفت و او نخستین دانشجوی ایرانی بود که در مقطع لیسانس در آن موسسه به تحصیل پرداخت. او رشته فیزیک را برای ادامه تحصیل برگزید.
نصر در MIT تحت تأثیر فیلسوف بزرگ فریتهوف شوان قرار گرفت و بالاخره توانست با کارنامهای درخشان فارغ التحصیل شود. تحصیلات تکمیلی خود را سپس در دانشگاه هاروارد آغاز کرد و پس از دریافت کارشناسی ارشد در رشته ژئوفیزیک دو سال بعد در سال ۱۹۵۸در رشته تاریخ علم با گرایش علوم اسلامی با درجه دکتری فارغ التحصیل شد.
نصر بعد از فراغت از تحصیل به ایران آمد و ریاست دانشگاه صنعتی شریف را عهده دار شد.
نصر در زمینه عرفان و فلسفه اسلامی دستی چیره دارد و مباحث وی با استاد شهید مرتضی مطهری و علامه رفیعی قزوینی بازتابهای مثبت و فراوانی داشت.
دکتر نصر از همکاران اصلی هانری کربن در تهیه کتاب «تاریخ فلسفه اسلامی» بودهاست و از شاگردان وی میتوان به دکتر غلامعلی حداد عادل و ویلیام چیتیک اشاره کرد.
وی مدتی نزد علامه طباطبایی به رفع اشکالات فلسفه پرداخت پرداخت و بسیار تحت تأثیر علامه قرار گرفت و کتاب «شیعه در اسلام» آن زنده یاد را به انگلیسی باز گرداند.
«سیدحسین نصر» به دلیل عمق مطالعات علم شناسی، فلسفی، اسلامی و دینشناسی تطبیقی، پیوند با جریان فکری «حکمت خالده» و شخصیت برجسته آن فریتهوف شوان، تالیف کتب فراوان درباره اسلام در دنیای کنونی به زبان انگلیسی تبدیل به جهانیترین اندیشمند مسلمان دنیای معاصر شدهاست.
آثار این اندیشمند به زبانهای مختلفی از جمله انگلیسی، عربی، فرانسه، ترکی، اندونزیایی، مالزیایی، هلندی، ایتالیایی، ژاپنی، آلبانیایی، صربی-کرواتی، اردو، بنگالی، پرتقالی و اسپانیایی ترجمه شدهاست.
«دکترسیدحسین نصر»پس از چندین سال تدریس در دانشگاه های مختلف در آمریکا، بالاخره پیشنهاد کرسی دائم استادی در دانشگاه جرج واشینگتن به وی داده شد که او هم پذیرفت و تا به امروز در همانجاست.
پس از انقلاب نصر به اتقاق خانواده خود به آمریکا مهاجرت کرد و فرزندش ولی رضا نصر نیز از شناخته شدگان مسائل خاور میانه و اسلام است و ازاعضای فعال شورای روابط خارجی آمریکا به شمار میرود.
آثار «پرفسورسیدحسین نصر» عبارتند از:
۱- تاریخ فلسفه اسلامی (با همکاری هانری کربن)
۲-سه حکیم مسلمان (ابن سینا، ابن عربی و سهروردی).
۳- اسلام و تنگناهای انسان متجدد
۴- جوان مسلمان و دنیای متجدد
۵- معرفت و امر قدسی
۶- آموزههای صوفیان از دیروز تا امروز
۷- قلب اسلام ( حادثه ۱۱ سپتامبر )
۸- کتابشناسی بیرونی
۹- آرمانها و واقعیات اسلامی
۱۰- هنر اسلامی و معنویت
۱۱- جلال الدین رومی، شاعر و حکیم والامقام ایرانی
۱۲- مقدمهای بر اصول جهان شناسی اسلامی
۱۳- نیاز به علم مقدس.
۱۴- محمد، مرد خدا
۱۵- مکه مکرمه و مدینه منوره
۱۶- دین و نظام طبیعت
۱۷- هنر مقدس در فرهنگ ایرانی
۱۸- سنت عقلانی اسلامی در ایران
۱۹- معرفت و معنویت
۲۰- معرفت جاودان.
بهمن ۱۳۵۸. بیمارستان قلب تهران؛ حجتالاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی در کنار امام خمینی
خاطرات «آیت الله سیدهادی خسروشاهی»:«چگونگی شکل گیری حسینیه ارشاد»
من با مرحوم «ناصر میناچی مقدم» از آغاز فعالیت «حسینیه ارشاد» در چادری در جاده شمیران، آشنا شدم.
علامه سیدهادی خسروشاهی :بانی آشنایی من با ایشان شهید آیت الله مرتضی مطهری بود که روزی در دیداری، از تأسیس یک مؤسسه دینی جدید، آن هم ـ موقتا و فعلا! ـ در زیر چادر یا خیمه ای بزرگ در «چالهرز» خبر داد و دعوت کرد که شب به آنجا بروم و در جلسه شرکت داشته باشم.
خسروشاهی :آن شب به «چالهرز» رفتم؛ سخنران جلسه خود «شهید مطهری» بود و پیشنماز هم مرحوم «حجت الاسلام سید علی شاهچراغی» بود.
بعد از پایان جلسه که دیروقت بود، آقای ناصر میناچی پرسید شب کجا می روید؟
گویی احساس کرد من جایی ندارم که در آن وقت شب، به آنجا بروم!.
دعوت کرد که به خانه او بروم که رفتم و شب میهمان او بودم که در آن زمان و یا برای من، ویلای جالبی بود...
حرکت ادامه یافت و بعدها من در جلسات حسینیه ارشاد، چه در دوران شکوفایی سخنرانی های جذاب خطیب نامی، مرحوم« فخرالدین حجازی »و چه در دوران خطبه های علمی و متین شهید مطهری و چه در زمان سخنان انقلابی رفیق شفیق، دکتر علی شریعتی، شرکت داشتم و درواقع، پس از «مسجد هدایت» آیت الله طالقانی در خیابان اسلامبول، پاتوق دوم ما، حسینیه ارشاد شد...
فخرالدین حجازی(صف دوم)پشت سرآیت الله خامنه ای
با پیشرفت امور، آیت الله مطهری بنده را برای «همکاری علمی» در موسسه دعوت نمود که به علت اقامت در قم و عدم امکان حضور مستمر در جلسات هیأت علمی، آن را نپذیرفتم، اما پیشنهاد ایشان را در مورد نوشتن مقاله ای تحقیقی درباره «مسلمین جهان» پذیرفتم که در کتاب «محمد خاتم پیامبران» ـ در کنار مقالات اساتید بزرگوار و با اشراف شهید مطهری ـ به چاپ رسید...
فرح پهلوی و سیدحسین نصر
مراسم چهلم شهیددکترعلی شریعتی(سوریه)دمشق
در سفرهای «کاروان حج حسینیه ارشاد» باز به دعوت شهید مطهری به عنوان «عضو هیأت علمی کاروان»، در سه سفر شرکت نمودم که هم سفرهایمان شخصیت هایی چون مرتضی مطهری، صدر بلاغی، محمدتقی شریعتی، سید غلامرضا سعیدی، شیخ عبدالله نورانی، مهندس حسیبی، مهندس معین فر، دکتر علی شریعتی، احمد آرام، دکتر نکوفر، سید علی شاهچراغی، فخرالدین حجازی و افراد دیگری از این نوع بودند و آقای میناچی «مدیر کاروان» بود.
این سفرها علاوه بر مسائل عبادی و معنوی، از لحاظ ارتباطات با شخصیت های مختلف جهان اسلام و حضور در جلسات «رابطه العالم الاسلامی» و بازدید از «دانشگاه اسلامی مدینه منوره» و غیره، بسیار مهم و پربار بود و بخش عمده این فعالیت ها ناشی از آشنایی پیشین من با رهبران حرکت های اسلامی دنیای اسلام و علمای اهل تسنن در بلاد مختلف بود که بعضی از آنها، به دعوت ما، در جلسات «حسینیه ارشاد» حضور می یافتند.
و بعضی از آنها سخنرانی هم می کردند که برخی از آنان «سیدی عباسی» رهبر بعدی «جبهه نجات اسلامی الجزایر»، «ابراهیم» شخصیت برجسته سنگال، «عبدالله الخنیزی»، مولف کتاب «ابوطالب مومن قریش»،«حجت الاسلام سید محمدجواد فضلالله»(برادرِعلامه سیدمحمدحسین فضل الله)
و «خلیل حامدی» معاون «جماعت اسلامی پاکستان» و بعضی از رهبران اخوان المسلمین سوریه، عراق و مصر و اردن و سودان، در آن زمان بودند...
شهید مطهری از این دیدارها بسیار مشعوف می شد و مرا تشویق می کرد که به این ارتباطات بیشتر ادامه بدهم و در همین راستا من با مراجعه به دفتر شیخ صالح القزا، مدیر «رابطه العالم الاسلامی» ـ با معرفی شیخ خلیل حامدی، مسئول بخش عربی جماعت اسلامی پاکستان ـ توانستم فهرست کامل تمامی آدرس های مراکز اسلامی جهان را بگیرم که نسخه ای از آن را در اختیار مدیریت حسینیه ارشاد قرار دادم تا بعدها بتوانند از آن استفاده کنند...
حسینیه ارشاد:«حاج محمود مانیان» در کنار «آیتالله سید محمود طالقانی» در حاشیه مراسم ترحیم شهید آیتالله مرتضی مطهری/اردیبهشت ۱۳۵۸
علت کناره گیری شهیدمطهری ازحسینیه ارشاد؟
مرحوم خسروشاهی نوشت:در آن زمان، درواقع روابط ما با کل حسینیه ارشاد حسنه بود.تا اینکه اختلافی بین شهید مطهری و برادرمان دکتر علی شریعتی توسط عناصر فرصت طلب، ایجاد شد و سرانجام منجر به «کناره گیری اجباری» شهید مطهری گردید.
کناره گیری شهیدمطهری موجب «سقوط معنوی حسینیه ارشاد»شد
علامه سیدهادی خسروشاهی »نوشت:کناره گیری آیت الله مطهری سرآغاز سقوط معنوی ـ علمی حسینیه ارشاد بود.
طبق اسناد موجود و نامه های شهید مطهری که بنده بعضی از آنها را سال ها پیش منتشر کرده ام، این امر توسط مدیریت حسینیه، برنامه ریزی و اجرا شد.
نقش دکترشریعتی دراختلافات حسینیه ارشاد
مرحوم «خسروشاهی» نوشت: «دکتر علی شریعتی» به من گفت، نه تنها نقشی در آن نداشت بلکه قلبا از این امر ناراضی بود.
اینگونه بود که به تدریج، و با کنار رفتن علما و روحانیون و محدود شدن دکتر شریعتی، از حسینیه ارشاد که تبدیل به یک جریان سازنده شده بود، فقط ساختمانی به جای ماند که با همت آقای ناصر میناچی، این ساختمان، اداره می شد.
کتابخانه(حسینیه ارشاد)که در کنار آن ساخته می شد که نامبرده خیلی به تکمیل و اتمام آن اهتمام داشت و اگر هم تکمیل و افتتاح گردد، یکی از کتابخانه های معتبر تهران خواهد بود...
من در این یادداشت، قصد بسط «علل و عوامل پیدایش اختلاف و افول تدریجی حسینیه ارشاد» را ندارم.
«صاحبان قضیه»(عوامل حادثه) هم به رحمت خدا رفته اند.
ولی نکته ای که همواره مورد توجه حقیر بوده و بارها و بارها آن را در جرائد و مطبوعات با سند و مدرک نوشته و یادآور شده ام، به فراموشی سپردن نقش اصلی و اساسی شهید مطهری در تأسیس، بنیان گذاری و اداره امور علمی حسینیه ارشاد است.
بنیانگذار حسینیه ارشاد«شهیدمطهری»بود،نه میناچی
«آیت الله سیدهادی خسروشاهی»گفت: متأسفانه اخیرا در بعضی جرائد خواندم که آقای میناچی، بنیان گذار(!) حسینیه ارشاد با همکاری مرحوم همایون و مرحوم دکتر علی آبادی بود!.
در حالی که طبق دستخط موجود از شهید مطهری، بنیان گذار و مؤسس اصلی حسینیه ارشاد خود ایشان(مرتضی مطهری) بود.
آقای میناچی هم به عنوان مدیر امور مالی و اداری آنجا انتخاب شده بود.
و امور مالی علاوه بر کمک های مردمی، «توسط مرحوم همایون» تأمین می شد و پشتوانه اصلی ساخت و اداره آن بود.
تحریف تاریخ و غفلت از حقایق و به فراموشی سپردن نقش شخصیت هایی چون شهید مطهری در پیدایش و نشاط نخستین حسینیه ارشاد، دور از عدل و انصاف است... و بی تردید اگر موقعیت علمی و معنوی و اجتماعی شهید مطهری نبود، پول های آقای همایون و قانون شناسی آقای میناچی نمی توانست جریان اسلامی تأثیرگذار و پرارزشی را بنیان نهد. اسناد موجود در ساواک، بانی اصلی تأسیس حسینیه ارشاد را «مرتضی مطهری» معرفی می کند که بعدها آقایان دیگر، به تبع ایشان در این امر شرکت یافتند. یکی، دو سند را اینجا عینا می آورم تا دوستانی که تاریخ می نویسند، حق هیچ کس را ضایع نکنند، چه شهید مطهری باشد و چه دیگران. ... با توجه به این دو سند ـ علاوه بر سندهای دیگری که ضرورتی ندارد در اینجا نقل شود ـ بانی نخستین و درخواست کننده اصلی برای تأسیس حسینیه ارشاد شخص شهید مطهری بوده که آقایان همایون و میناچی به تبع، به ایشان ملحق شده اند و متأسفانه آنطور که خود شهید مطهری به اینجانب نقل می کرد، در مراحل پایانی اخذ مجوز، نام ایشان از طرف مدیریت(!!) حذف و نام مرحوم دکتر علی آبادی را که سابقه ای درباره این قبیل مسائل علمی ـ فرهنگی ـ مذهبی نداشت، اضافه کرده اند که از لحاظ «قانونی»! مشکلی در مورد کمبود عضو مؤسس، به وجود نیاید!.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درمنابع مأخوذه ویرایش اندک به جهت روان بودن مطالب انجام گرفته است_افزودن تصاویر
مرحوم «علامه سیدهادی خسروشاهی»متولد ۱۳۱۷ تبریز، فرزند آیتالله سید مرتضی خسروشاهی، از علما و محققین معاصر میباشد.
«آیت الله سیدهادی خسروشاهی» به دلیل ابتلابه بیماری کرونا (۸ اسفند ۱۳۹۸) در بیمارستان مسیح دانشوری درگذشت.
آیت الله خسروشاهی، در سال ۱۳۱۷ در تبریز، در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. تاریخ سه قرن از حیات و کوشش علمی و فقهی اجداد وی، که جملگی از علمای بزرگ و فقهای نامدار ایران و عراق در دوران خود بودهاند، این حقیقت را به خوبی روشن میسازد.
خسروشاهی مدت پنج سال سفیر ایران در واتیکان بود، تأسیس مرکز «فرهنگی اسلامی اروپا» در رم و تاسیس ماه نامهای به زبان انگلیسی «انکوائری» و هفته نامهای به عربی «العالم» در لندن- از آثار این دوران است. در ایتالیا، علاوه بر چاپ و نشر ترجمه قرآن مجید و نهجالبلاغه به زبان ایتالیایی و نشر ماهنامهای به نام جهان نو- به زبان ایتالیایی- جمعا در مدت پنج سال ۱۶۲ نوع کتاب و نشریه به زبانهای: فارسی، عربی، انگلیسی، ایتالیایی و فرانسوی، منتشر نموده که در سراسر جهان توزیع شده.
«علامه سیدهادی خسروشاهی» مدت سه سال هم رئیس نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در مصر (قاهره) بود.
«مؤسس حسینیه ارشاد» به روایت شهبازی:
محور اصلی فعالیت «حسینیه ارشاد» به دست آیتالله مطهری بود. حضور آیتالله مطهری و دعوت از افرادی مانند شهید مفتح و آقای حجازی موجب شده بود تا سخنرانیهای پرشور با استقبال روبهرو شود. دوره دوم به حضور پررنگ دکتر علی شریعتی در حسینیه مربوط است.
«داریوش شهبازی»متولد ۱۳۳۲تهران، مؤلف «برگهایی از تاریخ تهران»گفت :«حسینیه ارشاد» در جایی واقع شده که مرکز تردد جوانان بود. به فاصله کمی از حسینیه جایی که اکنون به نام کانون فرهنگی، تربیتی شهید مفتح فعالیت میکند، یکی از مراکز مدرن دوران پهلوی برای جوانان دانشگاهی به نام کاخ جوانان فعالیت میکرد. در همان منطقه مدرسه عالی پارس توسط خانم دکتر خلعتبری در اواسط دهه ۴۰ تأسیس شد. مدرسه عالی پارس ۲، ۳ ساختمان داشت. یک ساختمانش جنوب حسینیه ارشاد و یک ساختمانش به موازات همین ساختمان در خیابان پاسداران «سلطنتآباد آن زمان» بود. دانشکده علوم ارتباطات و کمی بالاتر از حسینیه ارشاد هم مسجد قبا بود. قرار گرفتن حسینیه در میان این مراکز موجب شده بود جوانان و دانشجویان بیشترین مخاطبان حسینیه را تشکیل دهند.»
همشهری(۲۴ آبان ۱۳۹۹) نوشت: شهبازی گفت: دوره شهرت و اوج کار حسینیه ارشاد را میتوان بهطور خلاصه به ۳ دوره تقسیم کرد:
«دوره نخست از زمان افتتاح حسینیه ارشاد شروع میشود که محور اصلی فعالیت به دست آیتالله مطهری بود. حضور آیتالله مطهری و دعوت از افرادی مانند شهید مفتح و آقای حجازی موجب شده بود تا سخنرانیهای پرشور با استقبال روبهرو شود. دوره دوم به حضور پررنگ دکتر علی شریعتی در حسینیه مربوط است.
(عباس اقبال آشتیانی)مؤلف«زندگینامه میرزا تقی خان امیر کبیر»گفت: بعد از آنکه به دلیل اختلافاتی که به وجود آمد، آیتالله مطهری حسینیه را ترک کرد، حسینیه از سال ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ در سیطره و اختیار کامل دکتر شریعتی قرار گرفت.
در این دو دوره حسینیه با حضور این سخنرانان مذهبی مشهور شده و در فضای مذهبی، اجتماعی و دانشگاهی توانسته بود به شهرت برسد. اما اوج شهرت حسینیه بیشتر مربوط به دوره دوم است.
«دکتر شریعتی» استاد دانشگاه فردوسی مشهد بود و تاریخ اسلام تدریس میکرد.
او در سخنرانیهایش اسلامشناسی نویی را مطرح میکرد و واژههایی را به کار میبرد که اگرچه خیلی مورد پسند قشر جوان قرار میگرفت اما مخالفانی هم داشت. حسینیه در این دوره بسیار بر سر زبانها افتاد و دکتر شریعتی هم با سخنرانیها در این حسینیه به شهرت رسید. حسینیه ارشاد سال ۱۳۵۱ توسط حکومت پهلوی تعطیل شد. به دلیل اینکه احساس میکرد سخنرانیها و فعالیتها در جهت مخالفت با حکومت در حال شکلگیری است.»
«داریوش شهبازی»گفت: دوره سوم از سال ۱۳۵۷ و بعد از انقلاب شروع میشود که میناچی دوباره مدیریت را برعهده میگیرد .
البته به جز وقفه کوتاهی که در سال ۱۳۶۰ اتفاق میافتد، فعالیتهای فرهنگی و مذهبی حسینیه تا زمانی که مرحوم میناچی زنده بود ادامه داشت. حسینیه اکنون اگرچه از روزهای اوج و شهرت خود فاصله گرفته است اما همچنان بهعنوان یکی از مراکز فرهنگی و مهم منطقه ۳ فعالیت میکند.
دکترابراهیم یزدی ودکترناصرمیناچی(سمت راست)
این پژوهشگر تاریخ تهران گفت:«کتابخانه عمومی حسینیه ارشاد »تیرماه ۱۳۵۹ آغاز به کار کرد. این کتابخانه با برخورداری از بخشهای امانت کتاب و سی دی، کودکان و نوجوانان، ناشنوایان، مرجع، نشریات ادواری، روابطعمومی و اینترنت و نابینایان مجموعهای غنی و ارزشمند از کتابهای متنوع تاریخی، مذهبی، اجتماعی و... را در خود جا داده است. همچنین کتابخانه دیجیتال کتابخانه عمومی حسینیه ارشاد آذرماه ۱۳۹۰ با هدف در دسترس بودن منابع باکیفیت برای کاربران عضو و غیرعضو کتابخانه راهاندازی شده است. /پایان گزارش همشهری.
کابینه مهندس مهدی بازرگان:عمردولت موقت ۹ماه نیم بود.
«عباس امیرانتظام» (سرپرست تشکیلات نخست وزیری و سخنگوی دولت)، «سرلشگر ولی الله قرنی»(رئیس ستاد ارتش)، «صادق قطب زاده» (رئیس رادیو و تلویزیون)، «کریم سنجابی»(وزیر خارجه)، «احمد صدر حاج سید جوادی»(وزیر کشور)، «مصطفی کتیرائی» (وزیر مسکن و شهرسازی)، «یوسف طاهری قزوینی»(وزیر راه وترابری)، «علی اکبر معین فر»(وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه)
«کاظم سامی» (وزیر بهداری و بهزیستی)، «داریوش فروهر»( وزیر کارو امور اجتماعی)، «ابراهیم یزدی»(معاون نخست وزیر در امور انقلاب)، «یدالله سحابی»(وزیر مشاور در طرح های انقلاب)، «علی اردلان»(وزیر دارایی و امور اقتصادی)، «اسدالله مبشری»(وزیر دادگستری)، «عباس تاج»(وزیر نیرو)، «علی محمد ایزدی»(وزیر کشاورزی)، «رضا صدر»(وزیر بازرگانی)، «حسن نزیه»(رئیس شرکت نفت)، «علی شریعتمداری»(وزیر علوم و فرهنگ وهنر)، «غلامحسن شکوهی»(وزیر آموزش وپرورش)، «ناصر میناچی مقدم»(وزیر اطلاع رسانی و تبلیغات)، «دریادار احمدمدنی»(وزیر دفاع ملی)، «حسن اسلامی»(وزیر پست و تلگراف و تلفن)، «سپهبد محمدعلی نوروزی»(سرپرست شهربانی).
«سپهبد محمد علی نوروزی» از ۲۳بهمن به سمت کفالت شهربانی دولت موقت منصوب شد .وی تا قبل این ریاست شهربانی اصفهان راعهده داربود(قبل ازانقلاب)،البته عمرفرماندهی «تیمسارنوروزی» کوتاه بودتا شنبه، ۲۸ بهمن ۱۳۵۷ که نخست وزیر« سرهنگ مبعلی »رابه ریاست شهربانی منصوب کرد.
البته «مهندس مصطفی میرسلیم» (عضوهیئت مؤتلفه،نماینده فعلی مجلس) نیزدرهمین روزدرشهربانی مسئولیت گرفت(قبل ازتیمساردستجردی)،کمترازیک سال ماندگاربود.
«سرتیپ مصطفی مصطفایی» به سرپرستی پلیس تهران و سپس معاونت انتظامی شهربانی کل کشور خدمت می نمود در ۲۹ خرداد ۱۳۵۸ به ریاست شهربانی کل جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد.ابلاغ حکم نخست وزیری بازرگان
«سپهبد محمد علی نوروزی» از ۲۳بهمن به سمت کفالت شهربانی دولت موقت منصوب شد .وی تا قبل ازاین ریاست شهربانی اصفهان رادر رژیم شاه را بر عهده داشت ،گویاسمت معاونت شهربانی کشورراهم عهده داربوده است.
در اوایل شهریور ماه ۱۳۵۷ کابینه شریف امامی«سپهبد احمدعلی محققی»فرمانده ژاندارمری کشوربود.
او بعد از انقلاب برای مدتی کوتاهی مسوولیت ژاندارمری را در دولت موقت مهدی بازرگان بر عهده داشت. «سرهنگ ممتاز» بعد از «تیمسار محققی» مسوولیت ژاندارمری کل کشوررا برعهده گرفت،ضمناًوی امضاء کنندگان اعلامیه بی طرفی ارتش بود.
تیسمار محققی بعد از کناره گیری از ریاست ژاندارمری به آمریکا رفته و در سال ۱۳۸۴ به ایران بر می گردد. او در اردیبهشت ۱۳۸۸ فوت کرد.
روزدوشنبه، ۱۶ بهمن ۱۳۵۷، در مراسمی در مدرسه علوی «مهندس مهدی بازرگان» طی حکمی از سوی امام خمینی به نخست وزیری دولت موقت منصوب شد.
در متن حکم امام که توسط آیت الله هاشمی رفسنجانی قرائت شد و متن ترجمه شده انگلیسی آن توسط دکتر ابراهیم یزدی در اختیار خبرنگاران قرار گرفت حضرت امام تصریح کرده بود که او را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی مأمور تشکیل کابینه برای تهیه مقدمات رفراندوم تعیین نظام و برگزاری انتخابات نموده است.
ماجرای«زخم پیشانی حر» درحضور«شاه اسماعیل صفوی»چیست؟
فاصله قبر« حُر» تاقبرامام حسین(ع)حدود ۱۲ کیلومتر می باشد واما فاصله (کربلا) تا منطقه (کمالیه) حدود ۶ کیلومتر مباشد.
زندگینامه حربن ریاحی
«حُربن یزدیدریاحی» از یاران امام حسین(ع)، در روز عاشورا بوداما بعداز شهادت«حُربن یزدریاحی»قبیله اش(بنی تمیم) جنازه اورا را به خارج از میدان معرکه منتقل کردندودرآنجا- مکان فعلی - به خاک سپردند.
« حُر» در میان قومش مورد احترام و از بزرگان، اشراف و شخصیتهای برجسته کوفه بود.
جریان پیوستن حر به امام حسین را مورخین اینگونه روایت کردهاند که؛ وقتی امام حسین (ع) به دو منزلی کوفه رسید با حر بن یزید و هزار سوار او برخورد کرد سخنان بسیاری بین امام و «حُربن یزدریاحی» رد و بدل شد و آخرالامر امام حسین(ع) فرمود: حال که بر خلاف نوشتههایتان(دعوتنامههایتان) نظر دارید، من از آن جا(مدینه) که آمدهام بدانجا باز میگردم.
ولی «حُر» مانع شد و گفت: ای فرزند رسول الله، اکنون که از آمدن به کوفه(نزد عبیدالله) خودداری میکنید، پس راهی را در پیش بگیرید که نه به کوفه برود و نه به مدینه.
در این لحظه امام حسین (ع) به حر گفت مادرت به عزایت بنشیند و «حُر» به دلیل محبتی که نسبت به پیامبر و حضرت زهرا(س) داشت سکوت کرد و همین امر باعث نجات او شد.
در این لحظه امام از سمت چپ راه به حرکت خود ادامه داد تا به منطقه عذیب الهجانات رسید که شاخهای از فرات از آنجا میگذشت.
در این منطقه بود که نامه ابن زیاد به «حُر» رسید و امام فرمود: مگر دستوری که داشتی این نبود تا تنها جلوی راه مرا بگیری؟
«حر »در جواب پرسش امام عرض کرد: چرا ولیکن ابن زیاد فرمان داده که عرصه را نیز بر تو تنگ کنم و بر من جاسوسی گمارده تا خواستههای امیر را به اجرا درآورم.
حُر در حادثه عاشورا سال ۶۱ هجری قمری
این ماجرا ادامه داشت تا روزی که دو لشکر در برابر هم صف کشیدند و حر از لشکر جدا شد و به همراه مردی از قبیله خود به نام «قُرَّة بن قیس تَمیمی حَنظَلی» به بهانه اینکه اسب خود را آب بدهد به کناری آمد و در این هنگام «مهاجر بن اوس تمیمی» که از لشکریان پسر سعد بود پرسید: ای حر! چه میخواهی بکنی آیا حمله میکنی؟
«حر » پاسخ او را نداد و بدنش میلرزید.
«مهاجر بن اوس تمیمی» گفت: من در هیچ جنگی این چنین تو را لرزان ندیده بودم، اگر به من میگفتند دلیرترین مردم کیست میگفتم حر بن یزید است، پس تو را چه شده است؟
«حر » گفت: به خدا قسم خود را در گزینش بهشت و دوزخ مخیر میبینم و به خدا قسم که جز بهشت را برنگزینم گرچه قطعه قطعه و سوزانده شوم.
بعد از آن سخنان بود که« حُر »خود را نزد امام رسانید، ایستاد و عرض کرد: ای پسر رسول خدا فدایت شوم من جلوی بازگشت شما به وطن را گرفتم و همراهت آمدم تا به ناچار در این سرزمین بمانید و من گمان نمیکردم که پیشنهاد شما را نپذیرند و به این سرنوشت دچارتان کنند و به خدا اگر میدانستم، هرگز به چنین کاری دست نمیزدم و من اکنون از آنچه انجام دادهام به سوی خدا توبه میکنم آیا توبه من پذیرفته است؟
امام فرمود: آری خدا توبهپذیر است از اسب فرود آی.
« حُر » در این حال به امام عرض کرد: در خدمت شما سواره بهتر میتوانم عرض خدمت کنم تا پیاده، و فرود آمدن آخر کار من شهادت است.
پس از آنکه رحمت الهی شامل حال« حُر »شد و به سپاه امام حسین (ع) پیوست ودردفاع ازامام حسین، بر دشمن(دوستانش-سپاهیان سابقش) حمله کرد تا اینکه عده ای ازآن لشکرکه هم اکنون فرماندهیش با «عمر بن سعد»بود (برفرمانده سابقش) حمله آوردند و شهیدش کردند.
قبر«حر» منطقه«کمالیه»(شهرکربلا) واقع شده است. حر بن یزید از یاران امام حسین(ع)، در روز عاشورا بودکه بعداز شهادت « حُر »قبیله اش(بنی تمیم) جنازه اورا را به خارج از میدان معرکه منتقل کردندودرآنجا- مکان فعلی - به خاک سپردند.
پس از آنکه عمر بن سعد نیروهای خود را از کربلا بیرون برد، گروهی از بنی اسد که در آن منطقه زندگی می کردند، آمدند و شهدا را دفن کردند، امام حسین(ع) را در همین مکانی که الان می بینید دفن کردند، علی اکبر را پایین پای امام حسین دفن کردند، شهدای دیگر را در یک قبر بزرگ دفن کردند و ابوالفضل العباس را در همانجایی که به شهادت رسید دفن کردند.
قبلیه بنی اسد« حبیب بن مظاهر» را نزد سر امام حسین (ع) دفن کردند.
قبیله بنی تمیم نسبت به «حر بن یزید» احترام خاصی قائل بودند .
حر از همین بنی تمیم بود و همین بنی تمیم نگذاشتند سر حر بن یزید را از بدن جدا کنند با اینکه سرهای همه شهدا را از بدن جدا کردند. (المجالس السنیه ، سید محسن عاملی، ص ۱۱۹، مجلس ۷۳).
زمانی که «شاه اسماعیل صفوی»(متوفی رجب ۹۳۰) به کربلا آمد، پس از زیارت امام حسین(ع)، به زیارت «حُرّ »رفت، قبر ترک برداشته بود ،شاه فوری دستورتعمیرداداماپس از شکافتن قبر حُرّ، مشاهده کردندکه جنازه این شهیدکربلاراتازه(سالم) است و بر سر او دستمالی، بسته شده بود. دستور داد دستمال را باز کنند تا آن را برای تبرک بردارد. اما «خون از زخم پیشانی حُرّ، سرازیر شد» ازاینرو «شاه اسماعیل» دستور داد تا مرقد وی را بازسازی نمایند و برای آن نیز موقوفات و خادمی، تعیین کرد.
نکته:فاصله کربلا تاروستای کمالیه(حُرّ)حدود۶کیلومتراست وامافاصله قبرحرتاقبرامام حسین(ع)حدود۱۲کیلومتراست.
هنگامی که خبر آمدن امام حسین(ع) در کوفه منتشر شد، «حرّبن یزید» به سمت فرماندهی هزار نفر از سربازان برگزیده شد و عبیدالله به او دستور داد، از ورود امام به کوفه جلوگیری و او را وادارد که با یزید بیعت کند.
گفتند: «حرّبن یزید ریاحی».
«امام حسین» به او گفت: ای فرزند یزید، وای بر تو، با مایی یا بر ما؟
«حُرّ» در جواب گفت: بر تو ای ابا عبدالله. در این لحظه امام فرمود: «وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
هنگام ظهر شد، امام به حجاج بن مسروق فرمود: «خداوند تو را رحمت کند، اذان و اقامه بگو تا نماز بخوانیم.»
پس از اذان، امام به «حُرّ» فرمود: «می خواهی با یاران خود نماز بخوانی؟»
«حرّ» با اینکه پیشوای قوم و فرمانده سپاه بود، متواضعانه در پاسخ امام گفت: همگی پشت سر شما نماز می خوانیم.
امام حسین(ع) پس از نماز، بر شمشیر خود تکیه زد و پس از حمد خدا رو به «لشکر حُرّ »گفت:«ای گروه مردم، من نزد شما نیامدم، تا آنگاه که نامه های شما به من رسید و فرستادگان شما به نزد من آمدند که نزد ما بیا، زیرا امام و پیشوایی نداریم و امید است خدا به وسیله تو ما را هدایت کند. پس اگر به دعوتی که خود کرده اید، پایبندید، بار دیگر پیمان ببندید تا مطمئن شوم و اگر این کار را نمی کنید و از آمدنم ناخوشایند هستید، از همانجا که آمدم به همان جا برمیگردم.»
پس از نماز عصر هم امام با آنها سخن گفت. پس از سخنان امام، «حر ریاحی» گفت: «ابا عبدالله، ما از این نامهها و فرستادگان خبر نداریم.»
امام حسین(ع) برای اثبات گفتههای خود به عقبه بن سمعان فرمود: «عقبه! آن خورجین نامه ها را بیاور»
به دستور امام، عقبه نامه های کوفیان را آورد و پیش« لشکریان حرّ» ریخت، همه می آمدند، نگاه می کردند و بر می گشتند.
«حر ریاحی» گفت: «ابا عبدالله ما از کسانی که برایت نامه نوشته اند نیستیم، مأموریت ما این است که از تو جدا نشویم، تا تو را نزد عبیدالله ببریم»
امام تبسمی کرد و در جواب گفت: «مرگ به تو از این کار نزدیک تر است»
امام به یاران و اهل بیت خود فرمود: «بانوان را سوار کنید تا ببینم «حُر» و یارانش چه می کنند.» هنگامی که سوار شدند، سواران «حر ریاحی» جلوی آنها را گرفتند؛ امام حسین(ع) ناراحت شد و در حالی که دست به شمشیر برده بود، گفت:«ثَکَلَتْکَ أُمُّکَ مَا الَّذی تُرِیدُ أَن تَصنَعَ»
«حر ریاحی» با اینکه فرمانده سپاه بود و از حرف امام به شدت ناراحت شده بود، در جواب امام گفت:«به خدا سوگند هر کس نام مادرم را می برد، جوابش را می دادم، امّا به خدا قسم نمی توانم درباره مادرت جز نیکی چیزی بگویم وناگزیرم تو را نزد عبیدالله ببرم»
امام در جواب حر گفت: «إِذاً وَ اللهِ لا اَتَّبِعُکَ» حر هم در جواب امام گفت: در این صورت به خدا قسم از تو جدا نمی شوم مگر خودم و یارانم بمیریم.
در این هنگام امام به «حر » فرمود: «یارانم با یارانت و من با تو می جنگیم، اگر مرا کشتی سرم را نزد عبید الله ببر و اگر من تو را کشتم قوم را از دست تو آسوده کرده ام»
«حر ریاحی» در جواب گفت: «من مأمور جنگ با تو نیستم، بلکه مأمورم تو را به کوفه، نزد عبیدالله ببرم، حالا که با من به کوفه نمیآیید، راهی را انتخاب کن که نه به کوفه منتهی شود نه مدینه، من هم نامه ای به امیر می نویسم و از او کسب تکلیف می کنم، شاید تصمیمی بگیرد و مرا از جنگ با تو معاف دارد».
امام حسین(ع) از منزل «عُذیب» راه را به طرف چپ کج کرد، حر هم همراه امام حرکت کرد و یک لحظه از امام و یارانش غافل نمی شد. حرکت امام ادامه یافت تا به سرزمین نینوا رسیدند. در این هنگام سواری از طرف کوفه، نمایان شد و نزد حر رفت و نامهای به او داد، حر نامه را باز کرد، دید از طرف عبیدالله است و در آن نوشته است: کار را بر حسین(ع) سخت و دشوار گیر و او را در بیابانی بی آب فرود آر و بدان فرستاده من جاسوس من است و همیشه با تو خواهد بود و اخبار تو را به من خواهد رساند.
امام به «حر ریاحی» گفت: «اجازه بده در آبادی «نینوا» یا «غاضریه» یا «شفیه»، فرود آییم.»
«حر» به سخن امام گوش نکرد و گفت: «به خدا قسم نمی توانم با امر عبیدالله مخالفت کنم، زیرا مأمورش مواظب اعمال و رفتار من است»
زهیر بن قین به امام حسین(ع) گفت: اجازه دهید با آنها جنگ کنیم، زیرا جنگ با این لشکر اندک، آسان تر از جنگ با لشکر بزرگی است که بعد از این خواهد آمد. امام در جواب فرمود: «دوست ندارم آغاز گر جنگ باشم»
تصمیم سرنوشت ساز
روز عاشورا، امام حسین(ع) با صدای بلند از مردم یاری خواست و گفت:«أَما مِنْ مُغِیث یُغِیثُنا لِوَجْهِ اللهِ؟ أَما مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ؟»
«حر ریاحی» با شنیدن سخنان جانسوز امام، مضطرب و پریشان شد، با ناراحتی نزد عمربن سعد آمد و به او گفت: آیا میخواهی با حسین(ع) بجنگی؟ عمربن سعد با کمال بی شرمی گفت: آری، چنان نبردی کنم که کمترین آن بریده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد.
حرّ که دوست نداشت با امام روبه رو شود، به او گفت: بهتر نیست او را به حال خود واگذاری تا اهل بیت خود را از اینجا دور کند؟
«عمر سعد» که ازعُمّال «عبیدالله» بود، در جواب گفت: اگر کار دست من بود، پیشنهاد تو را عملی می کردم، ولی امیر اجازه نمی دهد.
«حر ریاحی» نگران و آشفته در گوشه ای ایستاد و به فکر فرو رفت. به دنبال بهانهای می گشت که از لشکر عمر سعد جدا شود، لذا نزد «قرّه بن قیس» آمد و گفت: اسبت را آب داده ای؟
«قرّه»گفت: نه.
«حر ریاحی» گفت: نمی خواهی آبش دهی؟ من می روم و او را سیراب می کنم و با این بهانه از لشکر عمر سعد فاصله گرفت و راهش را به طرف خیمه گاه امام، کج کرد.
«مهاجربن اوس» که همراهش بود، به «حر ریاحی» گفت: از کارهایت متحیّر شده ام، به خدا قسم هرگز تو را این گونه ندیده ام، اگر از دلیران کوفه سؤال می کردند، نام تو را می بردم.
«حر ریاحی» در جواب گفت:«به خدا قسم، خود را در میان بهشت و جهنم می بینم، ولی چیزی را بر بهشت ترجیح نخواهم داد. اگر چه مرا بکشند و پاره پاره کرده و بسوزانند»
«حُرّ ریاحی» به خیام اهل بیت نزدیک می شد، در حالی که دست بر سر نهاده بود و زمزمه می کرد: «أَللّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَبْتُ، فَتُبْ عَلَیَّ، فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیائِکَ وَ أَوْلادِ بِنْتِ نَبِیِّکَ»
هنگامی که نزد امام رسید با ناراحتی و پشیمانی گفت:«جانم فدایت، ای فرزند رسول خدا، منم کسی که راه را بر تو بستم و سایه به سایه با تو آمده و از تو جدا نشدم و تو را در این سرزمین پر آشوب نگه داشتم. به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست، هرگز گمان نمی کردم این قوم چنین رفتاری با تو داشته باشند و به حرفهایت گوش نکنند… به خدا قسم اگر میدانستم نمی پذیرند، درباره تو خطایی مرتکب نمیشدم، حال پشیمان و توبه کنان آمدهام تا جانم را فدا کنم، آیا توبه من پذیرفته می شود؟»
امام در پاسخ فرمود: «نَعَمْ، یَتُوبُ اللهُ عَلَیْکَ، وَ یَغْفِرُ لَکَ، ما اِسْمُکَ؟»
جواب داد: «حر بن یزید»
امام فرمود: «أَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرَّاً فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ، اَنْزِلْ.»
«حُرّبن یزید ریاحی» گفت: «سوار بر اسب باشم بهتر است که پیاده شوم. ای حسین، چون نخستین کسی بودم که راه را بر تو بستم، اجازه بده اولین شهید راهت باشم، شاید به این وسیله در زمره کسانی باشم که فردای قیامت با جدّت محمد مصطفی(ص) مصافحه میکنند.»
شهادت در صحرای کربلا(نینوا)
«حُرّ ریاحی» در مقابل سپاهیان یزید سخنانی صریح و بی پرده گفت، پس گروهی به او حمله کردند؛ حرّ توانست با نبردی شجاعانه ۴۰ نفر از دشمنان را بکشد ولی سرانجام بر اثر ضربهای که بر اسبش خورد، بر زمین افتاد و مجروح شد.
اصحاب امام حسین(ع) پیکرش را به خیمه گاه منتقل کرده، مقابل آن حضرت گذاشتند، در حالی که «حُرّ » آخرین نفسهای زندگی را می کشید، ایشان خم شد و چهرهاش را از گَرد و غبار پاک کرد و فرمود:«أَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرَّاً فی الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ» تو آزادهای در دنیا و آخرت، همانگونه که مادرت این نام را بر تو گذاشت.
اینگونه پرونده زندگی مردی که از فرماندهی سپاه کفر به والاترین درجات بهشت رسید، بسته شد، «حُرّ ریاحی» تنها یک فرمانده نظامی نبود تا همه اعتقادات خود را در راه فرمانها و ردههای لشکری فدا کند، او انسان آزادهای بود که بالاترین احترام را برای حق و حقیقت قائل بود تا جایی که در حساسترین لحظات ترجیح داد از کس دیگری فرمان ببرد؛ او فرمانبرداری از یزید را ترک کرد و به جمع یاران امام حسین(ع) پیوست و تا ابد رستگار شد.
ماجرای بارگاه حُر
پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش، طایفه بنی ریاح با توافق عمربن سعد، پیکر حرّبن یزید را از میدان جنگ بیرون برده و در محل فعلی، دفن کردند.
نخستین بنای آستانه وی، حدود سال ۳۷۰ هجری قمری به فرمان عضد الدوله دیلمی ساخته شد. ولی به علت دوری آستانه از کربلا و ناامنی راهها، آستانه حرّ به تدریج رو به ویرانی نهاد، هنگامی که شاه اسماعیل صفوی، عراق را فتح کرد، نسبت به بزرگی حرّ و جایگاه مرقد او، احساس شک و تردید کرد. برای روشن شدن حقیقت، دستور داد تا قبر را بشکافند. هنگامی که کارگران قبرش را شکافتند، جسد حر با لباس های خون آلود دیده شد و آثار جراحت تازه بود و بر سرش اثر ضربه شمشیری که با دستمالی بسته شده بود، دیده می شد. شاه دستور داد، دستمال را باز کردند. ناگهان خون جاری شد، دستمال دیگری بستند ولی خون قطع نشد. مجبور شدند همان دستمال را دوباره ببندند. شاه اسماعیل قطعه کوچکی از آن پارچه را برید و برای تبرّک برداشت. سپس دستور داد قبر حرّ را بازسازی کنند، لذا در سال ۹۱۴ هجری قمری آستانه مجلّلی برای حرّ ریاحی ساخته شد.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:فاصله کربلاتا شهر مُسیّب(مدفن و زیارتگاه آن دو شهید نوجوان۲طفلان مسلم)۴۰کیلومتر است.
پس از آنکه عمر بن سعد نیروهای خود را از کربلا بیرون برد، گروهی از بنی اسد که در آن منطقه زندگی می کردند، آمدند و شهدا را دفن کردند، امام حسین(ع) را در همین مکانی که الان می بینید دفن کردند، علی اکبر را پایین پای امام حسین دفن کردند، شهدای دیگر را در یک قبر بزرگ دفن کردند و ابوالفضل العباس را در همانجایی که به شهادت رسید دفن کردند. بنی اسد حبیب بن مظاهر را نزد سر امام حسین (ع) دفن کردند و او را به همراه شهدای دیگر در آن قبر بزرگ دفن نکردند چون نسبت به حبیب احترام فوق العاده ای داشتند و حبیب از همین بنی اسد بود. بنی تمیم حر بن یزید را در این مکانی که الان موجود است ، دفن کردند و او را به همراه شهدای دیگر در آن قبر بزرگ دفن نکردند. بنی تمیم نسبت به حر بن یزید احترام خاصی قائل بودند . حر از همین بنی تمیم بود و همین بنی تمیم نگذاشتند سر حر بن یزید را از بدن جدا کنند با اینکه سرهای همه شهدا را از بدن جدا کردند. (المجالس السنیه ، سید محسن عاملی، ص 119، مجلس 73) این می رساند که این دو شهید به دست قوم و قبیله خود به این صورت دفن شده اند.
برخی اعتقاد دارند که علت اصلی جدا بودن قبر «حُرّ ریاحی» از قبر امام حسین(ع) این است که چون حر صاحب مقامات معنوی خاصی است ، خداوند خواسته است که او بارگاه مستقل داشته باشد تا اولیای الهی او رابطور مشخصی زیارت کنند. (الحر بن یزید الریاحی، نوشته علی محمد علی دخیل ، ص 41، بیروت ، لبنان) بر این اساس این خواست خدا بوده که مرقد حربن یزید زیارتگاه مستقلی برای زائران باشد و حق هم همین است زیرا در میان آن همه شهید ، فقط حربن یزید موقعیت خاصی دارد.
حر کسی است که با یک هزار سواره نظام برای جنگ با امام حسین (ع) آمده بود. این فرمانده با این موقعیت ، ناگهان منقلب می گردد و به سوی امام حسین(ع) می آید و در این راه جان خود را فدا می کند.
**
در کتاب «تنقیح المَقال» مامَقانی نقل می کند از حائری از سیّد نعمة الله جزائری در کتاب «أنوار نعمانیّه» که او می گوید: جماعتی از مردمان معتمد و موثّق برای من نقل کردند که چون شاه إسماعیل بغداد را به تصرّف خود درآورد برای زیارت قبر حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام به کربلا آمد و چون از بعضی از مردم شنیده بود که به حرّبن یزید ریاحی طعن می زنند، به سمت قبر حرّ آمد و دستور داد قبر حرّ را نبش کنند.
چون قبر حرّ را نبش کردند، دیدند که به همان هیئت و کیفیّتی که کشته شده است خوابیده است، و بر سر او دستمالی دیدند که با آن سر حرّ بسته شده بود.
شاه اسماعیل در کتب تاریخی خوانده بود که در واقعه کربلا که سر حرّ مورد اصابت قرار گرفت و حضرت سید الشهدا علیه السلام دستمال خود را بر سر حرّ بستند و حرّ با همان دستمال دفن شده است، برای باز کردن و برداشتن دستمال تصمیم گرفت. چون آن دستمال را باز کردند خون از سر حرّ جاری شد بطوریکه از آن خون قبر پُر شد و چون دستمال را بستند خون باز ایستاد و چون دوباره باز کردند خون جاری شد. و هر چه کردند که بتوانند آن خون را به غیر از همان دستمال بندبیاورند و از جریانش جلوگیری کنند میسّر نشد. و از اینجا دانستند که این قضیّه موهبت الهی است که نصیب حرّ شده است. شاه إسمعیل دستور داد قبّهای بر مزار او بنا کردند و خادمی را بر آن گماشت تا آن بقعه را خدمت کند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برای اطلاعات بیشتراز واقعه عاشوری سال ۶۱ هجری به این لینک مراجعه کنید:
«دمکراسی» این است که «آراء اکثریت» معتبراست...اکثریت هر چه گفتند آرای ایشان معتبر است،هرچند به ضرر خودشان باشد.
امام خمینی دردیداربا اعضای مجلس خبرگان:ملت می خواهد این طور بکند، به ما و شما چه؟ .. ملت رأی داده؛ رأیی که داده مُتَّبع است.
در همه دنیا رأی اکثریت معتبراست.
امام خمینی:انصاف نیست که حالا شما بیایید یک مطلبی بگویید که بر خلاف مسیر-مردم- است.
امام خمینی درادامه گفت:یعنی انصاف نیست، که نمی شود هم، پیش نمی رود.
امام خمینی:اگر چنانچه یک چیزی هم گفته بشود، پیش نمی رود؛ برای اینکه اولًا مخالف با وضع وکالت شما هست و شما وکیل نیستید از طرف ملت برای هر چیزی.
و ثانیاً بر خلاف مصلحت مملکت است، بر خلاف مصلحت ملت است؛ بر خلاف مصلحت خود آقایان است.
«دمکراسی این است که آراء اکثریت معتبر است»
اکثریت هر چه گفتند آرای ایشان معتبر است و لو به خلاف، به ضرر خودشان باشد. شما ولیِّ آنها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست ما نمیخواهیم بکنیم. شما وکیل آنها هستید، ولی آنها نیستید...
سردار«حسین علایی» در روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:امام خمینی پس از انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی، خطاب به آنان که اکثراً از علما و روحانیون بزرگ کشور بودند، در روز ۲۷ مرداد ۱۳۵۸ در منزل خود در قم فرمودند:
«دمکراسی این است که آراء اکثریت معتبر است. اکثریت هر چه گفتند آرای ایشان معتبر است و لو به خلاف، به ضرر خودشان باشد. شما ولی آنها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست ما نمیخواهیم بکنیم. شما وکیل آنها هستید، ولی آنها نیستید..»
در دوره ایشان (امام خمینی)از «نظارت استصوابی» خبری نبود.
به همین دلیل بود که در مجلس افرادی که ولایت فقیه و نیز امام خمینی را قبول نداشتند هم به نمایندگی از مردم حضور داشتند.
امام خمینی پس از تشکیل جمهوری اسلامی و به ویژه پس از پایان جنگ تحمیلی، به دنبال آسان کردن زندگی برای مردم بود.
حسین علایی نوشت:بیان فتاوایی در باره حلال بودن بسیاری از امور بود مثل موسیقی، بازی شطرنج، نگاه کردن به فیلمهای دارای خانمهای بیحجاب، ماهی اوزون برون و غیره همگی راه را برای زندگی در دنیای جدید باز میکرد.
فرمانده سابق نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت:وقتی امام خمینی در رأس حکومت قرار گرفت و با واقعیتهای مسائل اجرایی عملاً درگیر شد، برخی از نظرات و فتاوی خود را عوض کرد.
«معمارانقلاب اسلامی» در عین تکیه بر فقه جواهری میگفت اجتهاد مصطلح در حوزهها کافی نیست و فقها بایستی در فتاوای خود مسئله زمان و مکان را در نظر بگیرند و نظراتی متناسب با زندگی امروز ارائه کنند.
رهبرانقلاب(امام خمینی) دست دولت را برای حل مشکلات مردم باز میگذاشت. مثلاً میگفت اگر مسجدی در مکانی قرار گرفته که مزاحم مردم است و در مسیر راه تردد قرار گرفته است میتوان آن را تخریب کرد.
امام خمینی در اواخر عمر شرط مرجع تقلید بودن را برای ولی فقیه به مجتهد بودن تقلیل داد تا کشور با بنبست مواجه نشود.
«بنیانگذارجمهوری اسلامی» وقتی میفهمید راهبردی را که انتخاب کرده به نتیجه نمیرسد آن را تغییر میداد.
سردارعلایی گفت:برای مثال ایشان راهبرد خود در باره چگونگی پایان دادن به جنگ عراق با ایران را تغییر داد و با «پذیرش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل» در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ «آتشبس» را پذیرفت و جنگ را تمام کرد و فرمود: «پذیرش قطعنامه تاکتیکی نیست بلکه استراتژی است»
امام خمینی میگفت :«حرف مرد یک کلام نیست و اگر کسی فهمید که در نظرات و تصمیمات خود اشتباه کرده باید از حرف خود برگردد»
«معمارانقلاب» به حاکمیت قانون معتقد بود و پس از خاتمه جنگ تأکید بر بازگشت به قانون اساسی داشت.
سردارعلایی گفت:شاید به همین دلایل بود که خیلیها شیفته منش و رفتار امام خمینی بودند و با تمام وجود او را دوست داشتند. البته او مخالفین و دشمنان زیادی هم داشت، زیرا حرکت وی را با برنامههای خود در تضاد میدیدند./پایان.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:بخشی از متن این سخنرانی(صحیفه امام؛ ج۹، ص ۲۹۶ - ۳۰۵)
«همان مسیری که ملت داشتند، همین چیزی که اگر می خواهید مطابق با میل خودتان دمکراسی عمل بکنید، دمکراسی این است که آراء اکثریت، و آن هم این طور اکثریت، معتبر است؛ اکثریت هر چه گفتند آرای ایشان معتبر است و لو به خلاف، به ضرر خودشان باشد. شما ولیّ آنها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست ما نمی خواهیم بکنیم. شما وکیل آنها هستید؛ ولیّ آنها نیستید. بر طبق آن طوری که خود ملت مسیرش هست.
شما هم خواهش می کنم از اشخاصی که ممکن است یک وقتی یک چیزی را طرح بکنند که این طرح بر خلاف مسیر ملت است، طرحش نکنند از اوّل، لازم نیست، طرح هر مطلبی لازم نیست. لازم نیست هر مطلب صحیحی را اینجا گفتن. شما آن مسائلی که مربوط به وکالتتان هست و آن مسیری که ملت ما دارد، روی آن مسیر راه را بروید، و لو عقیده تان این است که این مسیری که ملت رفته خلاف صلاحش است. خوب، باشد. ملت می خواهد این طور بکند، به ما و شما چه کار دارد؟ خلاف صلاحش را می خواهد. ملت رأی داده؛ رأیی که داده متَّبع است.
امام خمینی :در همه دنیا رأی اکثریت، آن هم یک همچو اکثریتی، آن هم یک فریاد چند ماهه و چند ساله ملت، آن هم این مصیبتهایی که ملت ما در راه این مقصد کشیده اند، انصاف نیست که حالا شما بیایید یک مطلبی بگویید که بر خلاف مسیر است. یعنی انصاف نیست، که نمی شود هم، پیش نمی رود. اگر چنانچه یک چیزی هم گفته بشود، پیش نمی رود؛ برای اینکه اولًا مخالف با وضع وکالت شما هست و شما وکیل نیستید از طرف ملت برای هر چیزی. و ثانیاً بر خلاف مصلحت مملکت است، بر خلاف مصلحت ملت است؛ بر خلاف مصلحت خود آقایان است.»
انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی درتاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۵۸برگزارشد واولین جلسه در روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ با ۷۵ نماینده تشکیل شد.
«مجلس خبرگان قانون اساسی» که متشکل از عالمان دینی، نیروهای مذهبی ـ سیاسی بود توانست در کوتاهترین زمان و با بهرهمندی از رهنمودهای بنیانگذار انقلاب و با درایت و مدیریت شهید بهشتی پس از ۳ ماه تلاش و فعالیت بیوقفه و تشکیل ۶۷ جلسه رسمی علنی کار تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را در ۲۴ آبانماه ۱۳۵۸ در دوازده فصل و ۱۷۵ اصل و یک مقدمه و مؤخره به انجام رساند و این قانون که نتیجه مبارزات ضداستعماری و ضداستبدادی ملت ایران بود در روزدوشنبه ۱۲ آذر ۱۳۵۸(١٣ محرم ١٤٠٠) به تصویب نهایی ملت ایران رسید.
انتخابات نخستین دوره مجلس خبرگان رهبری در ۱۹ آذر سال ۶۱ برگزار شد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:آیاامام خمینی از نظریه «میزان رأی ملت است»برگشت(عدول کرد)؟