پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

آزادی بیان واندیشه"انتقاد"ازدیدگاه مطهری وبهشتی

خطر برای انقلاب اینجاست که مردم می‌بینند انقلاب شده، مسکن ندارند و مقدمات زندگی شان را نمی‌توانند فراهم کنند/شهیدبهشتی

آیت الله جوادی آملی:ظاهر مردم، باطن مسئولان است

شهیدبهشتی:نمی‌گذاریم کسی احدی را به دلیل انتقاد دست اندرکاران جمهوری اسلامی تعقیب و تهدید کند

دعوت فقرابه"صبر"سخن اسلام نیست.

آزادی  اندیشه وبیان  ازدیدگاه شهیدمطهری وشهیدبهشتی
«هر موجود زنده ای که می خواهد راه رشد و تکامل را طی کند، یکی از احتیاجاتش آزادی است،انسان های آزاد انسان هایی هستند که با موانعی که در جلوی رشد و تکاملشان هست مبارزه می کنند. انسان هایی هستند که تن به وجود مانع نمی دهند.
انسان، گذشته از آزادی هایی که گیاهان و حیوانات به آن نیازمندند، یک سلسله نیازمندی های دیگری هم دارد که ما آن را به دو قسم تقسیم می کنیم، یک نوع آزادی اجتماعی است. یعنی بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالت یک زندانی در نیاورند که جلوی فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استعباد نکنند.

در نص قرآن مجید، یکی از هدف هایی که انبیاء داشته اند این بوده که به بشر آزادی اجتماعی بدهند.قُل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمه سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلا الله و لا نشرک به شیئاً و لا نتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله»»/آزادی معنوی صفحات۱۶الی۱۸

رشدوخلاقیت لازمه اش آزادی تفکراست

بهترین قسمت از انسان که لازم است پرورش پیدا کند، تفکر است و قهراً چون این پرورش نیازمند به آزادی؛ یعنی نبودن سد و مانع در جلوی تفکر است، بنابراین انسان نیازمند به آزادی در تفکر است».پیرامون جمهوری اسلامی،ص۹۲

تفاوت فکر وعقیده 
«فرق است میان فکر و تفکر و میان عقیده. تفکر قوه ای است در انسان ناشی از عقل داشتن. انسان چون یک موجود عاقلی است، موجود متفکری است، قدرت دارد در مسائل فکر کند، به واسطه تفکری که در مسایل می کند حقایق را تا حدودی که برایش مقدور است، کشف می کند»پیرامون جمهوری اسلامی،ص۹۳

عقیده ۲نوع است،مبتنی براحساس وتفکر

«ممکن است مبانی اعتقاد انسان، مبانی دل بستن انسان، مبانی انعقاد روح انسان همان تفکر باشد. در این صورت عقیده اش بر مبنای تفکر است. ولی گاهی انسان به چیزی اعتقاد پیدا می کند و این اعتقاد بیشتر کار دل است، کار احساسات است نه کار عقل»پیرامون جمهوری اسلامی،ص۹۳

تعصبات مانعی برای تفکراست

شهیدمطهری:آیا بشر از نظر دلبستگی ها باید آزاد باشد؟

شهیدمطهری به این سئوالی که خودش مطرح کرده اینگونه جواب می دهد:این دلبستگی هاست که در انسان تعصب و جمود و خمود و سکون به وجود می آورد و اساساً اغلب عقیده است و پای فکر را می بندد.»پیرامون جمهوری اسلامی،ص۹۳

حق آزادی عقیده و بیان

 «هر کسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد. در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد»/پیرامون جمهوری اسلامی،ص۹۳

تفتیش عقاید کلیسا
«علت اینکه در دنیای اروپا، آزادی دین و آزادی عقیده را اینطور فرض کرده اند که عقیده بشر باید به طور کلی آزادی باشد، بخشی از آن را می توان عکس العمل جریان تفتیش عقاید کلیسا دانست»/پیرامون جمهوری اسلامی،ص۱۰۴ 

رفتارنامناسب(تفتیش عقاید) رهبران کلیسا زمینه «مادیگری» رافراهم کرد

 «کلیسا چه از نظر مفاهیم نارسایی که در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیرانسانی اش با توده مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزادفکران، از علل عمده گرایش جهان مسیحی و به طور غیرمستقیم جهان غیرمسیحی به مادیگری است»/علل گرایش به مادیگری ص۵۵

تفاوت اسلام ومسیحیت درآزادی بیان

«از نظر اسلام، مفاهیم دینی همیشه مساوی آزادی بوده است، درست برعکس آنچه در غرب جریان داشته، یعنی اینکه مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی بوده است»/علل گرایش به مادیگری ص۱۰۶. 
هرعقیده ای آزادنیست

«در راه واقعی برای سعادت بشر نباید گفت عقیده یک انسان ولو آن عقیده بر مبنای تفکر نباشد، آزاد است»/علل گرایش به مادیگری ص۱۰۷ 

«ناگفته‌هایی از سلوک علمی و عملی استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری»
هرعقیده ای آزادنیست

در نظر استاد بر عکس لیبرالیسم، آزادی هدف نیست و یا عالی ترین هدف سیاسی نیست که بشود در هر شرایطی آن را محترم شمرد، همانطور که در بحث فطرت اشاره کردیم، آزادی برای این است که بتوان به تکامل رسید و در راه تعالی قدم برداشت. وگرنه در جایی که نتواند این هدف را تأمین کند، احترامی ندارد. برای سعادت فرد باید در عقیده او تغییر و تحول به وجود آورد تا او در این راه گام بردارد، نه اینکه او را آزاد گذاشت که به شقاوت خود ادامه دهد و راه نجات را نیابد. پس آزادی عقیده در اینجا موردی ندارد.

مکتبی که مانع آزادی تفکروبیان می شود،محکوم به فناست
 «هر مکتبی که ایمان و اعتقادی به خود ندارد، جلو آزادی اندیشه و آزادی تفکر را می گیرد. این گونه مکاتب ناچارند مردم را در یک محدوده خاص فکری نگه دارند و از رشد افکارشان جلوگیری کنند. این همان وضعی است که ما امروز در کشورهای کمونیستی می بینیم. در این کشورها، به دلیل وحشتی که از آسیب پذیر بودن ایدئولوژی رسمی وجود دارد، حتی رادیوها طوری ساخته می شوند که مردم نتوانند صدای کشورهای دیگر را بشنوند و در نتیجه یک بعدی و قالبی، آنچنان که زمامداران می خواهند، بار بیایند. من اعلام می کنم که در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشه ها، خبر و اثری نخواهد بود. همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه ها و تفکرات اصیلشان را عرضه کنند.»/پیرامون جمهوری اسلامی.ص۱۱

امام خمینی ۳سال قبل ازحادثه «صدای شکستن استخوانهای کمونیسم»راشنیده بود.

 

از راست به چپ: مرحوم مرضیه حدیدچی، آیت‌الله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و ناصر نوبری (سفیر ایران در شوروی)

توضیحات نگارنده-پیراسته فر:به زانودرآمدن «کمونیست» وبه تبع آن،فروپاشی اتحادجماهیرشوری در سال ۱۹۹۱میلادی(بعداز۷۴ سال) به تعبیر دبیرکلی حزب کمونیست(مغزمتفکرارتش سرخ شوروی)لئون تروتسکی،کمونیست به «زباله‌دان تاریخ» سپرده شد./نهایتاً باعث سرنگونی حزب کمونیست و فروپاشی اتحاد شوروی شد.

فراز و نشیب های فروپاشی نظام شوروی

با بیش از ۲۲ میلیون و ۴۰۰ هزار کیلومتر مربع وسعت متشکل از ۱۵ جمهوری در ۲۸ دسامبر ۱۹۹۱(۷ دی ۱۳۷۰) را با تصویب قانون فروپاشی پایان داد و از دل آن روسیه و ۱۵ کشور مستقل شکل گرفتند.
گورباچف در گفت‌وگوی مذکور، اشاره‌ای هم به شرایط فعلی داشت و غرب را متهم کرد  که تلاش می‌کند، «ولادیمیر پوتین» را از قدرت کنار بزند.

 امام خمینی در تاریخ ۱۱ دی ۱۳۶۷(اول ژانویه۱۹۸۹) نامه‏ ای به گورباچف  نوشتند، سقوط رژیم کمونیستی پیش بینی شده است. امام خمینی در همین نامه ژرف‏ترین تحلیل ها را از تحولات جاری شوروی ارائه کرد و از آن به «صدای شکستن استخوانهای کمونیسم» تعبیر کرد. و شگفت آنکه در همین پیام پیش ‏بینی دیگری توأم با هشدارهای مستند وجود دارد که نشانگر تسلط امام خمینی بر ارزیابی شرایط سیاسی آن روز جهان است.  حضرت امام به وضوح نسبت به در غلتیدن روس ها به سمت باغ  سبز سرمایه ‏داری غرب و فریب خوردن از امریکا هشدار داده است. امام خمینی با پیش کشیدن مسائل عمیق فلسفی و عرفانی و با اشاره به ناکامی  کمونیست ها در سیاست های مذهب‏ ستیز آنان، از «میخائیل گورباچف» رئیس جمهوری اتحاد جماهیر شوروی خواست که به جای امید بستن به  ماده‏ پرستی غرب، به خدا و مذهب روی آورد.

پیام تاریخی امام به گورباچف توسط هیئت ۳ نفره‌ای متشکل از آیت‌الله جوادی آملی، محمد جواد لاریجانی و  مرضیه حدیدچی(دباغ) در تاریخ ۱۳ دی ۱۳۶۷به وی ابلاغ شد. /پایان توضیحات.

انتقاد وحتی مخالفت موجب رشدوتقویت اسلام می شود اگر..

مرتضی مطهری: «من در نوشته های خود نوشته ام: من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی می کنند و مقاله می نویسند، متأثر که نمی شوم هیچ، از یک نظر خوشحال می شوم. چون می دانم پیدایش اینها سبب می شد که چهره اسلام بیشتر نمایان بشود.

 وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می کنند، وقتی خطرناک است که حامیان دین آن قدر مُرده و بی روح باشند که در مقام جواب برنیایند؛ یعنی عکس العمل نشان ندهند. اما همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلامی وجود داشته باشد که در مقابل ضربت دشمن عکس العمل نشان بدهد، مطمئن باشید که در نهایت امر، به نفع اسلام است»/پیرامون جمهوری اسلامی.ص۱۳۴

مخالفت باالتقاط
«از نظر اسلام، تفکر آزاد است، شما هر طور که می خواهید بیندیشید، بیندیشید، هر طور که می خواهید عقیده خودتان را ابراز کنید به شرطی که فکر واقعی خودتان باشد ابراز کنید، هر طور که می خواهید بنویسید، بنویسید، هیچ کس ممانعتی نخواهد کرد...احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً می گویند، و با منطق خود به جنگ منطق ما می آیند، آنها را می پذیریم. اما اگر بخواهند در زیر لوای اسلام، افکار و عقاید خودشان را بگویند، ما حق داریم که از اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم اسلام چنین چیزی نمی گوید، حق داریم بگوییم به نام اسلام این کار را نکنید»/پیرامون جمهوری اسلامی.ص۱۳الی۱۷

اجبارواکراه دردین چیست؟

 لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی ﴿٢٥٦بقره﴾
دین و ایمان اجباری نیست و این آیه می تواند خطاب به پیامبر، ناظر به این مطلب باشد که: تو از مردم ایمان می خواهی، مگر با اجبار هم می شود کسی را مؤمن کرد؟
فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ ،لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ ﴿٢١.٢٢غاشیه﴾ ای پیامبر! وظیفه تو گفتن و ابلاغ و یادآوری است، تو که مسلط بر این مردم نیستی که بخواهی به زور آنها را مؤمن و مسلمان کنی. 

«اگر مردم در مسایلی که باید در آنها فکر کنند از ترس اینکه مبادا اشتباه بکنند، به هر طریقی آزادی فکری ندهیم یا روحشان را بترسانیم، این مردم هرگز فکرشان در مسایل دینی رشد نمی کند و پیش نمی رود. دینی که از مردم در اصول خود تحقیق می خواهد، خواه ناخواه برای مردم آزادی فکری قایل است»/پیرامون جمهوری اسلامی.ص۱٢۳

استقبال ازآرای وعقایدمخالف درمکتب اسلام

«از قرن دوم هجری که اختلاط ملل مختلف آغاز شد و برخورد عقاید و آراء، سخت اوج گرفت، مادّیین در کمال آزادی، عقاید و اندیشه های خویش را در محافل علمی و در مجالس علنی ابراز می داشتند و دیگران را به پیروی از مکتب خویش دعوت می کردند. احیاناً در مسجدالحرام و یا مسجدالنبی حلقه تشکیل می دادند و به گفتگو درباره عقاید خویش می پرداختند، اینچنین آزادی برای مادّیین در هیچ محیط مذهبی در جهان سابقه ندارد»/علل گرایش به مادیگری ص۱۰۶ 

«من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می دهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی، جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو می شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه روشن و صریح با آنها...اگر در صدر اسلام در جواب کسی که می آمد و می گفت من خدا را قبول ندارم، می گفتند بزنید و بکشید، امروز دیگر اسلام وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و با صراحت با افکار مختلف مواجه شده است»/پیرامون انقلاب اسلامی.ص۱۸

دیدگاه شهیدبهشتی 

نمی‌گذاریم کسی احدی را به دلیل انتقاد دست اندرکاران جمهوری اسلامی تعقیب و تهدید کند

سایت تابناک دربهمن ۱۳۹۶ قسمتهایی ازسخنان  آیت الله شهید بهشتی منتشرکرده است
باطن مسئولین ظاهر جامعه است! /دعوت فقرا به صبر سخن اسلام نیست/هیچ حکومتی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد/نمی‌گذاریم کسی احدی را به دلیل انتقاد دست اندرکاران جمهوری اسلامی تعقیب و تهدید کند
نمی‌گذاریم کسی احدی را به دلیل انتقاد دست اندرکاران جمهوری اسلامی تعقیب و تهدید کند
همه زنان و مردان جمهوری اسلامی ایران اعم از مسلمان و غیرمسلمان در اظهارنظر پیرامون شخصیت و طرز کار مدیران و مسئولان جامعه در هر درجه که باشند آزادند با رعایت این دو شرط که دروغ نگویند و بیاناتشان نصیحت و دلسوزی و ارشاد باشد.
برادران و خواهران! صمیمانه می‌گویم که حتی هر نقد تلخ صریحی را هم که مطرح کنید، خوشحال می‌شویم عرض کردم ما با کسی تعارف نمی‌کنیم البته به شرط اینکه واقعا انتقاد کردنهایمان انتقاد مخلصانه باشد، نه عیب جویی مغرضانه قصد نیش زدن و هوچی گری در کار نباشد، قصد بیان کردن نقطه نظر‌ها و سازندگی باشد.
انتقاد سازنده و دلسوزانه از مسئولان در تمام سطوح برای همه آزاد است... شما مردم ایران مطمئن باشید که ما احدی را به دلیل انتقاد از خودمان یا انتقاد از دست اندرکاران دیگر جمهوری اسلامی به هیچ عنوان نمی‌گذاریم کسی تعقیب و تهدید کند.

مسئولین مراقب خوی اشرافی گری در بین خودشان باشند

«مبادا رفتار من، آمد و شد من، در مردم این شک و تردید را به وجود آورد که اى بابا، این‌ها هم وقتى به مقام و مسند اعمال ولایت و حکومت و اداره جامعه رسیدند، بو و رنگ طاغوتى پیدا کردند!
اگر چنین شود، آن وقت خیانت و ضربتى را که ما به انقلاب و اسلام وارد کرده ایم از خیانت و ضربت دشمنان دیگر سنگین تر، و عقاب و عذاب و کیفر دنیا و آخرتش بر ما گرانتر خواهد بود.»

مبارز مظلوم صفحه ۴۸

از برادری انسانی و اسلامی دم زدن موقعی معنا دارد که نشانه هایش متجلی باشد.
مسلماً در جامعه‌ای که یک عده در رفاه زندگی کنند و یک عده در رنج و تعب، از برادری ایمانی و معنوی و اسلامی دم زدن شوخی است، چون برادری اثر و نشانه می‌خواهد. از برادری انسانی و اسلامی دم زدن موقعی معنا دارد که نشانه هایش متجلی باشد.
کتاب در دست انتشار «نظام اقتصادی در اسلام»

طبق اسلام زمامدار، قدرت خود را از مردم می‌گیرد
بر طبق مبانی اسلامی، در عصر ما حکومت، زمامدار، حاکم صرفاً باید سِمَت و قدرت خویش را از آرای مردم بگیرد. کسی حق دارد زمام‌دار مردم باشد که برگزیده مردم یا لااقل پذیرفته مردم و مورد حمایت مردم باشد.
هیچ‌کس حق ندارد بر طبق مبانی اسلام که ولایت، قدرت، زمام‌داری خودش را بر مردم تحمیل کند، بر خلاف رضایت آن‌ها و بر خلاف پذیرش و حمایت آ‌نها و بر خلاف انتخاب آنها.
چرا؟ برای این‌که اگر کسی آمد بر خلاف رأی مردم، بر خلاف انتخاب و پذیرش و خواست مردم، به آن‌ها گفت: من آقابالاسر شما هستم، من حاکم بر شما هستم، می‌خواهید بخواهید، می‌خواهید نخواهید، این آدم یک آدمی است که با زور و با تحمیل و از روی انگیزة تفوق‌طلبی آمده است سِمَتی را برای خودش ادعا کرده و تفوق‌طلبی و امتیازطلبی و برتری‌طلبی در منطق قرآن و بر طبق اندیشة اسلامی و ایدئولوژی اسلامی مردود، مطرود، و مایة فساد و مایة تیره‌بختی در دنیا و آخرت است.
خوب هر حکومتی که بر اساس رأی آزاد مردم سر کار بیاید، می‌تواند جمهوری اسلامی باشد؟ نه. این شرط لازم است ولی شرط کافی نیست. یک شرط دوم هم دارد و آن این است که وقتی اکثریت مردم یک کشور مسلمان‌اند، این مسلمان‌ها اگر فردی یا گروهی را با رأی آزاد برای زمام‌داری انتخاب کردند، خودبه‌خود از این زمام‌دار می‌خواهند که این حکومت، این نظام، این رژیم خودش را در ادارة مملکت نسبت به مقررات و تعالیم اسلامی ملتزم و متعهد بداند. متعهد باشد که جامعه و کشور را بر مبنای تعالیم سعادت‌بخش اسلام اداره کند.
منبع: مبانی نظری قانون اساسی، ص. ۱۲ تا ۲۲

باطن مسئولین ظاهر جامعه است! /دعوت فقرا به صبر سخن اسلام نیست/هیچ حکومتی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد/نمی‌گذاریم کسی احدی را به دلیل انتقاد دست اندرکاران جمهوری اسلامی تعقیب و تهدید کند
هیچ حکومتی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد
هیچ حکومتی تحت هیچ عنوانی، تحت شرایط فوق العاده و غیرعادی و به طور کلی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از مردم بگیرد.
چیز‌هایی هست که فقها می‌گویند به عنوان اولی واجب است، ولی به عنوان ثانوی حرام می‌شود.
بعضی چیز‌ها هست که عنوان ثانوی برنمی دارد. این هم عنوان ثانوی برنمی دارد. یعنی برطبق آنچه ما از اسلام می‌شناسیم هیچ حکومتی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد. این در اسلام دُگم است.
رفقا این مهم است. «ما در شرایط فوق العاده هستیم، با دشمن‌های مختلف روبه رو هستیم، حکومت نظامی اعلام می‌کنیم»؛ این در اسلام نیست.

شهید بهشتی: «قرار بر این بود که پس از پیروزی ملت (انقلاب اسلامی) هرچه در کیسه ملت است همه ملت بگیرد و خرج کند. قرار بر این بود که وقتی پیروز می‌شویم هرچه در این مملکت هست سر یک سفره گسترده بگذاریم و همه ملت دور سفره بنشیند و مصرف کند.» این کار نشد... .
ولایت، رهبری، روحانیت ۳۴۹
باطن مسئولین ظاهر جامعه است! /دعوت فقرا به صبر سخن اسلام نیست/هیچ حکومتی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد/نمی‌گذاریم کسی احدی را به دلیل انتقاد دست اندرکاران جمهوری اسلامی تعقیب و تهدید کند
تراز مقبولیت در جمهوری اسلامی
باید در راه خدا باشیم، ولو بگویند مرگ بر ما. البته با این مردم بیدارِ آگاهِ رشد یافته، دیگر نوبت به مرگ بر ما نمی‌رسد. با این مردم باید چنان روشن حرکت کرد که نوبت به آنجا نرسد. برای اینکه هرجا گفتند مرگ بر ما معلوم می‌شود که یا ما اشتباه رفتیم که ما حقمان است؛ یا نه اشتباه نرفتیم، اما نتوانستیم حق را به آن‌ها بفهمانیم؛ آن وقت باز هم حقمان است. ما باید سعی کنیم هم اشتباه نرویم و هم حق را به مردم بفهمانیم.
حزب جمهوری اسلامی، ص. ۲۴۶

شکاف طبقاتی، حاصل توسعه لجام گسیخته مالکیت خصوصی
دریافت من این است که ما در عین قبول اصل مالکیت شخصی، در عین اعتقاد و احترام به آثار مشروع مالکیت، در عین اعتقاد به اینکه اقتصاد دولتی نمی‌تواند یک اقتصاد مناسب با انسان آزاده باشد، در عین آنکه معتقدیم باید بخش آزاد و خصوصی در نظام اقتصادی هرچه بیشتر دامنه داشته باشد، در عین همهٔ این‌ها، معتقدیم این وضع موجود و این فاصلهٔ فراوان درآمد‌ها و زندگی‌ها به هیچ‌عنوان با عدلاسلامی سازگار نیست.
این خیابان ما و این بازار ما، خیابان و بازار اسلامی نیست. این گرانی روز افزونِ ارزاق، هیچ چیزش به اسلام نمی‌خورد.
نگو آقا می‌فروشم بعد خمسش را می‌دهم، مسجد هم با آن می‌سازم. تو گران نفروش، خمسش را هم نمی‌خواهم بدهی، مسجد هم نمی‌خواهم با آن بسازی.
حزب جمهوری اسلامی، ص. ۵۱ و ۵۲
باطن مسئولین ظاهر جامعه است! /دعوت فقرا به صبر سخن اسلام نیست/هیچ حکومتی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد/نمی‌گذاریم کسی احدی را به دلیل انتقاد دست اندرکاران جمهوری اسلامی تعقیب و تهدید کند
راه برون رفت از بن‌بست فقر و محرومیت
تز اقتصادى ما براى بیرون بردن جامعه‌مان از بن‌بست فقر و محرومیت، خلاصه می‌شود، در این بیان که دولت اسلامى جمهورى ما در برابر هر انسانى که می‌خواهد کار مولد انجام بدهد، چه کار کشاورزى باشد، چه کار صنعتى باشد، چه کار خدماتى، وظیفه دارد براى هرکس که می‌خواهد کار کند سرمایه و ابزار کارى را فراهم کند که در اختیار خود او باشد.
دولت اسلام، دولت جمهورى_اسلامى، از بیت المال عمومى، از درآمد نفت، از درآمدهاى دیگر، از مالیات‌هایى که می‌گیرد، وظیفه دارد براى هر مسلمان، براى هر ا‌یرانى، ولو غیر_مسلمان، براى هرکس که تابع این جمهورى اسلامى است، ابزار و سرمایه کارى فراهم کند تا هیچ فردى مجبور نباشد کار خودش را به مزد ناچیزى که دیگران به او می‌دهند بفروشد.

شهید بهشتی / ولایت، رهبری، روحانیت / ص. ۲۴۳،۲۴۵
باطن مسئولین ظاهر جامعه است! /دعوت فقرا به صبر سخن اسلام نیست/هیچ حکومتی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد/نمی‌گذاریم کسی احدی را به دلیل انتقاد دست اندرکاران جمهوری اسلامی تعقیب و تهدید کند
دعوت فقرا به« صبر» سخن اسلام نیست!
اگر در جامعه اى، کسانى فقرا را به صبر دعوت کردند، که میدان را براى یغماگرى یغماگران باز بگذارد و بگویند صبور باش تا خدا در آخرت به تو عوض دهد! این سخن، سخن اسلام نیست... .
کتاب بانکدارى، ربا و قوانین مالى اسلام ص. ۸۶

باطن مسئولین ظاهر جامعه است!
مدیر بد بیش از رفیق بد روی کارکنان اثر می‏‌گذارد. «أَلنّاسُ عَلی دِینِ مُلُوکِهِمْ». مردم به آن بالا‌ها نگاه می‌کنند. این یک واقعیت است. اینکه ما در مسأله امامت این همه مته به خشخاش می‏‌گذاریم و می‏‌گوییم امامت و رهبری باید از آن کسانی باشد که آن خصلت‏‌های متعالی را داشته باشند، [برای همین است.]در چنین جامعه‏‌ای دیگر نمی‏‌توان اول به تخصص بها داد. تخصص بها دارد، ولی بهای درجه دو. مکتب در درجه اول قرار دارد. بنابراین، اگر می‏‌خواهیم مدیر کارخانه انتخاب کنیم، مهندس مسئول ماشین ‏آلات کارخانه انتخاب کنیم، اول می‏‌پرسیم که آیا عرق ‏خور، فاسد، قمارباز، دروغ‏گو، فرعون‏ صفت، متکبر و مردم‏ آزار نیست؟
انسان‏‌دوست است، پاک است، چشم پاک است، نماز می‌‏خواند، دلش با خداست؟ وقتی در کارخانه می‏‌آید کارگر‌ها با دیدن او به یاد خدا می‏‌افتند؟ اول این‌ها را می‏‌پرسیم، اگر گفتند خوب است، می‏‌گوییم حال کاردانی او چه‏ طور است؟ این کار را بلد است؟ از این ماشین‏ آلات اطلاع درستی دارد؟ سابقه کار دارد؟ تجربه دارد؟ زرنگ و پُرکار هست؟ این‌ها را هم می‏‌پرسیم. اگر نتیجه مثبت بود، او را به کار دعوت می‏‌کنیم.
می‏‌بینید که اصلاً شیوه انتخاب عوض می‏‌شود. در جامعه‏‌هایی که مکتب الهی، شکل و جهت آن جامعه را تعیین می‏‌کند، در انتخاب افراد برای سمت‏‌ها و کارها، پرسش اول از پای‏بندی این افراد به آن مکتب الهی و پرسش دوم از وارد بودن او و تخصص او و مهارت او است و این مطلب، مطلبی روشن است.
باید‌ها و نباید‌ها صفحه ۱۷۹ و ۱۸۰

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این سخن آیت الله جوادی آملی هم است:ظاهر مردم، باطن مسئولان است.

آیت الله جوادی آملی گفتند: در جریان رابطه روح و بدن، هر رازی که در روح پیدا باشد بدن عکس‌العمل نشان می‌دهد. اگر گفتند ظاهر مردم، باطن مسئولان است، بر اساس این تحلیل است. اگر جمهوریت و اسلامیت بر اساس تحلیل دقیق عمیق فلسفی، رابطه روح و بدن است.

آیت الله جوادی آملی درادامه گفتند:ظاهر مردم، باطن مسئولان است. اگر شما بخواهید مسئولی را در جامعه بشناسید، مردم را نگاه کنید./ایسنا۱۴ مرداد ۱۳۹۰دیدار سید محمد حسینی ـ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی./پایان توضیح

علت آن که برخی از مسئولان و کارگزاران آرام آرام بد می‌شوند چیست؟
کمى دقت بفرمایید! دور و بر زندگى خود را نگاه کنید؛ ببینید چطور مى شود که اگر در جامعه اى امر به معروف و نهى از منکر و پاسدارى عمومى از حق و عدل کساد و راکد شد و عملى نشد، نتیجه اجتناب ناپذیرش این است که همه مسئولان و کارگزاران جامعه، آرام آرام به افراد بد آن جامعه تبدیل مى شوند. چرا و چطور؟!
وقتى حکومت، حکومت حق و عدل است، وقتى کارهاى اجتماعى و سیاست داخلى و خارجى یک جامعه بر محور حق و عدل مى چرخد، وقتى خصلت و سرشت حکومت یک جامعه خصلت و سرشت الهى، خصلت و سرشت عدل و انصاف و حمایت از حقوق عامه و حق خدا و خلق خداست، در چنین حالتى عناصر خوب و پایبند، عناصرى که خدا را مى شناسند، عناصرى که خداترس اند، رغبت مى کنند تا کارى را در این حکومت بپذیرند. طبیعى است که در چنین نظامى وقتى براى هر کارى آگهى کنند اول آدمهاى با پدر و مادر، آدمهایى با پرنسیپ اصولى، آدمهاى خداترس باایمان، آدمهایى که دلشان در عشق خدمت به خدا و خلق مى تپد پیشقدم مى شوند.
باید‌ها و نبایدها- صفحه ۱۵۳
خطر برای انقلاب اینجاست که مردم می‌بینند انقلاب شده، مسکن ندارند
شهیدبهشتی:خطر برای انقلاب اینجاست که مردم می‌بینند انقلاب شده، مسکن ندارند و مقدمات زندگی شان را نمی‌توانند فراهم کنند. ما را از آن طرف مرز‌ها نترسانید که در آنجا خطری نیست، خطر واقعی اینجاست؛ لذا می‌خواهند شما را از خطر واقعی غافل کرده و از خطر خیالی بترسانند.
سخنرانی شهید بهشتی- بابل- ۵۹.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مصاحبه  فرزندشهیدمطهری-رفتاراستادمطهری باافزودنی ها:اردیبهشت ۱۳۹۸

سال ٥٤ مرحوم مطهری منزلی که در قلهک داشته را می‌فروشد و مقداری بالاتر از آنجا در حوالی قیطریه زمینی را خریداری و ساختمانش را بنا می‌کند. همان خانه‌ای که مجتبی مطهری برای آخرین بار صدای استاد را آنجا شنید. وقتی که مرحوم حاج طرخانی با اتومبیل خود به دنبال استاد می‌آید تا به اتفاق به منزل مرحوم دکتر سحابی برای شرکت در جلسه شورای انقلاب بروند و مجتبی در حال اقامه نماز مغرب و عشاء بوده است. می‌گوید پدر نماز مغرب و عشاء را خواند اما او نرسیده بود به پدر اقتدا کند.
  نه به‌عنوان پسر استاد بلکه به‌عنوان یک استاد معارف و عرفان اسلامی، شهیدمطهری را چگونه توصیف می‌کنید؟


مجتبی مطهری:شهیدمطهری دغدغه دین داشتند و تلاش می‌کردند تا جایی که می‌توانند جامعه را هدایت کنند. مردی بودند دلباخته و عاشق حق و چون شمعی می‌سوختند که دیگران از او بهره ببرند. این روزها که مصادف با سالگرد پدر است بسیار از او یاد می‌شود. البته برخی هم خرده می‌گیرند که چرا روز شهادت ایشان را بزرگداشت می‌گیرند. باید بگوییم که شهادت ایشان تولدی دیگری است. اینکه چرا این روز را روز معلم نامیده‌اند هم محرز است زیرا ایشان کارشان هدایت بود. نه اینکه هوس نوشتن داشته باشند بلکه بیشترین دغدغه‌شان هدایت بود؛ چه با تدریس و چه با تالیف و سخنرانی. در یک مجموعه، کلکسیونی از فرهنگ و تمدن اسلامی در آثارشان هست که مجموعه‌ای از علوم‌انسانی است. به تعبیر مقام معظم‌رهبری مبنای فکری انقلاب اسلامی تفکرات شهید مطهری است.
  از علم و سواد و منش سیاسی استاد بسیار شنیده‌ایم، امروز می‌خواهیم از سبک زندگی استاد بیشتر بدانیم؟ از ویژگی‌های اخلاقی پدر برایمان بگویید؟
پدر احترام ویژه‌ای به مادر می‌گذاشتند. خاطرم هست حدود 40سال پیش سر موضوعی از مادرم دلگیر بودم، به همین‌خاطر سر سفره نیامدم و برای رفتن به دانشگاه آماده شدم. پدر نصیحتم کردند و گفتند: «بیا بشین و مادرت را ناراحت نکن. اگر او را ناراحت کنی خیر در زندگی و تحصیل نمی‌بینی. پدر و مادر هر حرفی می‌زنند به صلاح فرزند است و نباید دلگیر شوی. من هیچ‌گاه مادرم را حتی یک لحظه ناراحت نکردم». همیشه دست پدر و مادرشان را پیش ما می‌بوسیدند تا عملا این احترام به والدین را نشان دهند.

  شما آن موقع جوان بودید، از حساسیت‌های پدر درباره خودتان به ما بگویید؟
من محاسنم بلند نبود و با ماشین صاف می‌کردم. یک‌بار نگفتند که چرا ریش‌ات را زدی؟ حتی خاطرم هست سال1355 برای مداوای بیماری علامه طباطبایی به خارج از کشور رفتند و کت و شلواری برای من سوغات آوردند و گفتند بپوش ببینم چطور می‌شود. پدر هیچ وقت به عقیده یا کاری اصرار نمی‌کردند. سعه وجودی بالایی داشتند. خاطرم هست یکی از استادان دانشگاه فطرت پاکی داشتند اما نماز نمی‌خواندند و همسرشان هم بی‌حجاب بود. او را از دانشگاه بازنشسته کردند و پدرم به‌شدت ناراحت شدند و گفتند این فرد که آزارش به کسی نمی‌رسید و درسش را می‌داد.  به اینکه نماز نمی‌خواند چه کار دارید؟ دقیقا مثل امام‌خمینی(ره). آن استاد هم که تفکر فرنگی مآبی داشت، احترام خاصی به پدر می‌گذاشت و اگر اختلاف نظری داشت می‌گفت حتما من نمی‌فهمم.

پدر دوست نداشتند که شما تحصیلات حوزی داشته باشید و روحانی شوید؟ به هر حال شما پسر ارشد ایشان بودید.
من علاقه زیادی به رشته هنرهای زیبا داشتم و در زمان طاغوت دانشگاه این رشته از نظر اخلاق و رعایت شئونات اسلامی شرایط بدتری نسبت به سایر مراکز آموزش عالی داشت. خاطرم هست پدرم می‌گفت اگر می‌خواهی به این دانشگاه بروی برو اما از یاد خدا، اخلاق و انسانیت دور نشو، من هم هدایت‌ات می‌کنم اما اگر من جای تو بودم طلبه می‌شدم. من در نهایت تحصیل در رشته معارف اسلامی در دانشگاه را انتخاب کردم؛ اجبار یا اصراری در کار نبود. تأکید داشتند که انسان هرچه بااخلاق‌تر باشد، ارزشمندتر است. می‌گفتند اگر دانشگاه هم می‌روی از سلوک الهی، عرفان، ادبیات عرفانی حافظ، مولانا، موسیقی سنتی و عرفانی و... غافل نشو. اینها باعث می‌شود آدم توفیقاتش در زندگی بهتر شود.
  از رفتار پدر با مادر بیشتر برایمان بگویید؟
من یک‌بار ندیدم که پدر با مادر دعوا کند؛ در برخی امور اختلاف‌نظر داشتند اما به مادر می‌گفتند که این کار شما درست نیست. شما متوجه این اشتباه نیستی و خواهش می‌کنم فلان کار را انجام ندهید. با زبان خوش نصیحت می‌کرد. مادرم هم انصافا هیچ‌وقت صدایش را بلند نمی‌کرد و با آرامش خاصی با پدر صحبت می‌کرد. گاهی مادر گریه می‌کرد، ناز می‌کرد و پدر آرامش می‌کرد، اما هیچ وقت کاری نمی‌کرد که پدر ناراحت شده و فکرش مشغول شود و آرامش علمی‌اش به هم بخورد. پدرم سعی می‌کرد این رفتار مادر را با کارهایی مثل خرید و کمک کردن به او جبران کند. همیشه می‌گفت تا می‌توانی باری از دوش مادر کم کن. درست مثل حضرت امام(ره) احترام خاصی برای همسر قائل بودند و عذرخواهی از همسر را کسر ‌شأن نمی‌دانستند. بی‌خود نبود که امام از شهید مطهری به‌عنوان پاره‌تن یاد می‌کردند. 12سال معلم اخلاق‌شان بودند.

  شهید مطهری فرزندانشان را چگونه تنبیه می‌کردند؟
ما 7خواهر و برادر بودیم که بالطبع در کودکی و نوجوانی سرو صدای زیادی در خانه داشتیم و گاهی پدرم به این سروصدا که مخل تمرکز و آرامش در زمان مطالعه‌‌اش بود اعتراض می‌کرد. بیشترین تنبیه پدر قهر و کم‌محلی بود، مگر اینکه خطای بزرگی از ما سر می‌زد. خاطرم هست در کودکی گاهی با دست ضربه کوچک و آرامی به ما می‌زد تا ناراحتی خودش را از این خطا نشان دهد. بزرگ‌تر که شدیم اگر اشتباهی از ما سر می‌زد با زبان خاص خودش و منطقی نصیحت می‌کرد. آن زمان فکر می‌کردم پدرم سختگیری می‌کند اما بعدا فهمیدم که به‌خاطر محیط آلوده آن زمان، حساس‌تر بود.

  همین حساسیت‌ها چگونه بود؟ خب، شما در اواخر عمر شریف ایشان جوان بودید و جوانی کردن جزو ذات این سنین است. از سختگیری‌های استاد برایمان بگوید؟
ما گاهی رادیو روشن می‌کردیم و موسیقی گوش می‌دادیم. پدر با آن سبک موسیقی موافق نبود اما برخورد شدید نمی‌کرد. در آن شرایط بسیاری از افراد مذهبی با رادیو و تلویزیون مخالف بودند و حتی آن را می‌شکستند اما پدرم منطقی با ما صحبت می‌کرد و تأکید داشت که موسیقی باید جنبه عرفانی و اخلاقی داشته باشد و ما را به سمت خدا ببرد. تأکید می‌کرد که سراغ موسیقی‌های عرفانی برویم. البته اگر پدرم الان بود حتما برخی از آثار آقایان قربانی، افتخاری و خواجه امیری را می‌پسندید. حتی خاطرم هست پدرم می‌گفت صدای آقای گلپایگانی زیباست، اما حیف که مسیرش را اشتباه رفته است. گاهی هم با خودش شعر و نوایی را زمزمه می‌کرد. من معتقدم اگر هم‌اکنون پدرم زنده بود، موسیقی به اینجا ختم نمی‌شد. اگر ما موسیقی خوب و معقول را به افراد به‌ویژه جوانان ارائه می‌دادیم هیچ‌گاه موسیقی مبتذل و نامتعارف در جامعه اسلامی رایج نمی‌شد.
  شهید بیشتر وقت خود را برای تدریس و تالیف کتاب و آماده کردن سخنرانی‌ها سپری می‌کردند. آیا وقتی‌هم برای گذران اوقات فراغت با خانواده داشتند؟
کارهای ایشان با نظم و درایت خاصی دنبال می‌شد و تفریح و شوخی و سرگرمی هم جای خود را داشت. خاطرم هست پدرم ما را به باغ‌وحش تهران می‌برد. گاهی هم ما را به پارک یا رستوران می‌برد و آنجا غذا می‌خوردیم. حتی ماشین نداشتیم و ما را با اتوبوس بیرون می‌برد. با آنکه آن زمان فضای مناسبی در جامعه حاکم نبود اما ما را در خانه محدود نمی‌کرد. در خانه شیرین‌زبانی می‌کرد، لطیفه می‌گفت، می‌خندید و می‌خنداند. نکته جالب اینکه به ذوق و زیبایی در خانه توجه خاصی داشت. پدرم از اینکه مادرم در منزل به ‌خودش می‌رسید و زیبا و تمیز لباس می‌پوشید استقبال می‌کرد. پدرم اینگونه دوست داشت و می‌خواست نشان دهد که اسلام به این مسائل هم عملا اهمیت می‌دهد. در مقابل، برخی روحانیون هستند که بی‌روح، بی‌ذوق و خشکند و با فردی که به‌دنبال زیبایی برود مخالفند. برخی افراد متدین خوش‌شان نمی‌آید همسرشان آرایش کند و به‌خودش برسد، اما پدرم اینگونه نبودند. ایشان ذوق لطیف ادبی داشت و از آنجا که مادرم هم اهل شعر و ادبیات بود، گاهی با هم شعر می‌خواندند. حتی پدرم در زندان هم شعر می‌سرود و شعری که پدرم در زندان برای امام‌خمینی(ره) سروده بود بسیار تکرار شد و مورد‌توجه قرار گرفت.

  از توجه‌شان به خانواده‌های دیگر و اقشار مستضعفی که مثلا در همسایگی شما زندگی می‌کردند برایمان بگویید. در این زمینه خاطره‌ای دارید؟
پدرم هر زمان حقوق می‌گرفت نخستین سهم از پولش را برای چند خانواده‌ای که چند فرزند یتیم و بیمار داشتند اختصاص می‌داد. بعد از پرداخت این هزینه‌ها، برای خانه خرج می‌کرد. حتی از خانواده‌های مرفه هم برای کمک به اقشار نیازمند دعوت می‌کرد. مصداق‌های زیادی در این زمینه از شهید خاطرم هست اما یکی از آنها را برایتان تعریف می‌کنم. بعد از شهادت پدر کارمندان دانشکده می‌گفتند که شهیدمطهری گاهی غذایش را به آنها می‌داد. یکی از کارکنان دانشگاه برایم تعریف می‌کرد که هر وقت در دانشگاه جلسه بود یا مهمان ویژه می‌آمد برای استادان غذاهایی مثل چلوکباب سفارش می‌داد. شهیدمطهری همیشه غذایشان را به آنها می‌داده و می‌گفته لقمه ساده از منزل آورده‌ام؛ تا این حد حواسش به طبقه مستضعف جامعه بود.

  اگر شهید مطهری زنده بودند به‌نظرتان در این شرایط فعلی چه کاری برای انقلاب اسلامی انجام می‌دادند و در چه پست و مقامی بودند؟
بی‌تعارف بگویم اگر شهیدمطهری و شهیدبهشتی در شرایط فعلی در کنار مقام‌معظم رهبری بودند مسیر انقلاب به اینجا نمی‌رسید و مشکلات کمتری داشتیم. آنگونه که باید و شاید اندیشه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شهیدمطهری در جامعه تجلی پیدا نکرده است. برخی افراد ذهنی بسته دارند و دین و فقه را با دنیای امروز تطبیق نمی‌دهند. مشکلات فقهای ما این است که فقه پویا نیست. من معتقدم مقام‌معظم رهبری خودشان گوهری هستند و در روحانیت کم‌نظیرند و خوشبختانه به این موضع تأکید دارند.اگر شهید مطهری بود، به این حد فرار مغزها نداشتیم. پدر با آزادی تفکر موافق بود و می‌گفت نباید کسی به‌خاطر تفکراتش از فعالیت‌های دیگر محروم شود. البته به خط قرمز‌ها هم توجه داشت. معتقد بود نباید صرفا به‌علت اعتقادات فرد، تخصص او را نادیده گرفت. البته بخشی از افرادی هم که رفتند تا حدودی مقصرند. آدم‌های خودساخته هیچ‌گاه (به استثنای تحصیل و سفر خاص) حاضر نمی‌شوند کشورشان را ترک کنند. البته مشکل ما هم هست و بی‌انصافی نباید کنیم. ما می‌توانستیم یک سری افراد را که کمتر به مذهب توجه دارند در کشور حفظ کنیم و از تخصص آنها بهره ببریم.
  شما جزو «ژن خوب‌»ها هستید؟
بی‌شک خصوصیات پدر در من تا حدودی تجلی پیدا کرده است. ذوق صراحت و شجاعت سیاسی را علی به ارث برده و ذوق فلسفی و درایت پدر را بیشتر محمد و من روحیه عرفانی و اخلاقی را بیشتر به ارث برده‌ام، اما هیچ وقت خودم را آقا‌زاده ندانسته و نمی‌دانم. شاید تعجب کنید اما بعد از فامیلی مطهری، تخلص «الهامی» را اضافه کردم، برای اینکه معتقدم انسان باید خودش صالح باشد. همیشه آرزو می‌کنم فرزند صالحی برای پدرم باشم، البته اصالت افتخار است و به فرزند شهید مطهری‌بودن افتخار می‌کنم اما من خودم باید در درجه اول صالح باشم و راه او را ادامه دهم.

مصاحبه با همسرشهیدمطهری

عالیه خانم در یک خانواده مرفه بزرگ شده بود و زندگی با طلبه و مشکلات معیشتی‌اش چندان ساده نبود. خودش برایمان می‌گوید: «در سال‌های نخست ازدواجمان شرایط اقتصادی سختی داشتیم. حتی خاطرم هست بار اولی که همراه ایشان به خانه‌شان آمدم از محقر بودن اتاقشان متعجب شده و دلم لرزید. متوجه این حس و حال شده بودند و با درایت خاصی کمک می‌کردند تا این تنگدستی را تحمل کنم. چند سال بعد هم از قم به تهران آمدیم و شرایط بهتر شد. من از ایشان آموختم که اخلاق و خصلت‌های نیکو بیش از مادیات ارزش دارد و چقدر در سعادت انسان و تفاهم مؤثر است».
وقتی از همسرش صحبت می‌کند لبخند عجیبی روی صورتش نقش می‌بندد. گویی که یاد خاطرات شیرینش با شهید مطهری افتاده باشد. لحظه‌ای تبسم می‌کند و می‌گوید: «واقعا مرد عجیبی بودند. احترام ویژه‌ای برای خانواده‌شان قائل بودند. از پدر و مادرشان گرفته تا بنده و فرزندان، همگی مورد لطف ایشان قرار می‌گرفتیم و ایشان همیشه می‌گفتند من مراد فرزندان و همسرم هستم. برای رفتن به بیرون از خانه یا سفر به من سخت نمی‌گرفتند. از آنجا که خانواده‌ام در مشهد زندگی می‌کردند، هر چند وقت یک‌بار به دیدار آنها می‌رفتم. خاطرم هست در غیاب من، آشپزخانه را تمیز و خانه را جارو می‌کردند. وقتی از سفر بازمی‌گشتم برایم هدیه می‌گرفتند. به ایشان می‌گفتم من باید به شما سوغات سفر بدهم اما با فروتنی خاصی می‌گفتند این هدیه را گرفتم تا از زحمات شما قدردانی کنم و بگویم که چقدر جای شما در خانه خالی بود. اغلب کارهای خانه و خرید بیرون از خانه به‌عهده من بود چون استاد فرصتی برای این کار نداشتند اما مرتب به بچه‌ها تأکید می‌کردند که هوای مادرتان را داشته باشید و تا می‌توانید باری از دوش‌اش بردارید. می‌دانستند من شعر دوست دارم و گاهی برایم شعر می‌خواندند».
عالیه خانم کمتر از خودش حرف می‌زند و دوست ندارد وقتی که از همدم زندگی‌‌اش صحبت می‌کنیم از خودش تمجیدی کرده باشد. وقتی ما از اشعارش می‌پرسیم می‌گوید: «در این سال‌های شعرهای زیادی سروده‌ام اما تا پیش از مرگم منتشر نخواهم کرد./پایان گزارش همشهری.