پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

زندگینامه"آقانجفی" آیت الله محمدتقی نجفی اصفهانی

درادامه خواهیدخواند«علمایی که درنهضت مشروطیت دخیل بودند»

«آیت الله شیخ‎ محمدتقی رازی آقا نجفی» ،معروف به «آقانجفی اصفهانی»(۲۲ربیع الثانی۱۲۶۲-متوفی۱۱شعبان۱۳۳۲)، فرزند محمد باقر آقا نجفی اصفهانی،برادرِحاج نورالله(ثقه الاسلام) و نوه محمد تقی رازی از مجتهدان اصفهان در دوره ناصرالدین‎ شاه است.

اعلامیه «آیت الله نجفی اصفهانی» در حمایت از مشروطه:الیوم به ملاحظه حفظ نفوس و اموال و أعراض مسلمین و تقویت دین مبین، مخالفت با مجلس شورای ملی به مثابه مخالفت با امام زمان علیه‌السلام است.

جدِ آیت‌الله حاج‌شیخ محمدتقی، صاحب کتاب هدایت المسترشدین است و ایشان داماد مرحوم شیخ‌جعفر کاشف‌الغطاء از علمای نامی تاریخ تشیع بود که نسب به ابراهیم پسر مالک اشترنخعی می‌رساند.

«آقانجفی» ۱۵فرزند داشت که شش نفر از آنها پسر بودند به نامهای: آقا جلال‌الدین (متوفی ۱۳۳۷ق)، آقا کمال‌الدین معروف به شریعتمدار (متوفی ۱۳۵۲ق)، محمدباقر الفت(علامه و عارف وارسته)، محمدحسین فرید، محمدجواد نجفی و شیخ محمدعلی مولانا. یکی از دامادهای او مرحوم حاج آقاحسن ملاذالاسلام فرزند حاج سید جعفر بن حاج سید محمدباقر حجه الاسلام شفتی است که عالمی فاضل و مورد توجه مردم بود و در سال ۱۳۳۶ق، در مشهد فوت کرد و در دارالحُفاظ مدفون است. 

سفر به نجف‌اشرف برای ادامه تحصیل

آقا‌نجفی، سال‌های نخستین زندگی را در خاندانی مشهور به علم، تقوا و مجاهدت، سپری کرد و پس از طی مراحل اولیه تحصیل، رهسپار عتبات عالیات شد. او در این سفر همراه و همسفر مرحوم آیت‌الله سید‌احمدکاظم یزدی،صاحب عروه ‌الوثقی بود که با هزینه و یاری پدر آقانجفی برای ادامه تحصیل، راهی نجف‌اشرف شده بود. ایشان در نجف به همراه برادرش آیت‌الله شیخ‌حمد‌حسین نجفی علاوه بر دروس فقهی، مراتب سیر و سلوک را طی می‌کند.

اساتید

آقانجفی در طول مدت تحصیل خود، افزون بر پدر بزرگوارش، از محضر استادان بزرگی بهره برد که در شکل‌گیری و تکوین شخصیت علمی و معنوی وی نقش مؤثری داشته‌اند. وی تحصیل علم را با ریاضات شرعیه همراه کرده و پس از چندی به گنجینه‌ای از علوم و ملکات اخلاقی تبدیل می‌شود. مهم‌ترین اساتید وی عبارتند از: میرزا محمدحسن حسینی شیرازی، شیخ مهدی آل‌کاشف‌الغطاء، شیخ راضی‌نجفی و آقا سیدعلی شوشتری.

شاگردان 

در حوزه درسی آقانجفی در طول مدت بیش از ۳۰سال (از زمان وفات پدر در سال۱۳۰۱ تا زمان وفات خود در سال۱۳۳۲) عده زیادی از فضلا شرکت کردند. نویسنده کتاب «بیان سبل الهدایه فی ذکر اعقاب صاحب الهدایه، یا تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در 2قرن اخیر» درباره شاگردان آقانجفی تحقیق کرده، اسامی ۶۷نفر از آنان را ذکر کرده است که شاخص‌ترین آنان عبارتنداز: ۱- حاج شیخ محمدابراهیم کلباسی، ۲- سید احمد حسینی‌خوانساری، ۳- حاج شیخ اسدالله فاضل‌بیدآبادی، ۴- حاج شیخ محمدتقی کرمانی، ۵- حاج شیخ محمدجواد صافی‌گلپایگانی.

آقا نجفی و ظل‌السلطان

آقانجفی اصفهانی، بیشتر دوره مرجعیت و ریاست مذهبی‌اش، مقارن با حکومت ظل‌السلطان بوده است. سیاست آقانجفی در قبال این حاکم ظالم، از یک سو پذیرش حکومت وی و همراهی و همکاری با او به میزان حفظ امنیت و رفع مشکلات مردم بود، از سوی دیگر مقابله و مبارزه با اقدامات ظالمانه، مستبدانه و استعمارگرایانه وی.
در سال ۱۳۰۵، ناصرالدین شاه، از ترس اقدام ظل‌السلطان علیه خود و نیز ظاهرا به تحریک روس‌ها، او را از حکمرانی مناطق دیگر غیر از اصفهان برکنار کرد اما حکومتش بر اصفهان تا اوایل سال ۱۳۲۵ برقرار بود و در اوایل نهضت مشروطیت، پس از اجتماع اعتراض‌آمیز مردم به رهبری آقانجفی و حاج‌آقانورالله، از حکومت اصفهان برکنار شد.آقا نجفی اصفهانی

پیشتازی در نهضت تحریم تنباکو

از مهم‌ترین ابعاد مبارزات آقانجفی علیه استعمار، مبارزه با بعد اقتصادی نفوذ فرنگیان در ایران بوده است و در این راستا، جنبش تنباکو از نقاط عطف تاریخی مبارزات آقانجفی است. ناعادلانه بودن قرارداد «رژی» از یک سو و ضررهای اقتصادی زیادی که در نتیجه اجرای این قرارداد متوجه مردم ایران به‌ویژه کشاورزان و تاجران می‌شد، مسئله‌ای نبود که علمایی چون آقانجفی اصفهانی آن را نادیده بگیرند. از گزارش‌های حکومتی و حتی کمپانی، به‌دست می‌آید که شیوع و گسترش حکم تحریم آقانجفی و حتی صحبت درباره‌ آن در شهرهای دیگر، باعث وحشت و شکست کار کمپانی می‌شده است، لذا لزوم لغو حکم تحریم و- درصورت عدم پذیرش لغو- تبعید آقانجفی و حتی توپ‌بستن منزل ایشان، با شدت عمل، مورد توصیه قرار می‌گرفت.

حاکم شرع بود

«آقانجفی» حدود شرعی را اجرا می‌کرد و نسبت به دستگاه حکومت بی اعتنا بود و با «ظل‌السلطان» 6 که حاکم اصفهان بود و بسیار بر مردم ستم می کرد همواره درگیری داشت؛ اما در واقع قدرت آقانجفی از قدرت ظل‌السلطان افزون تر بود. ظل‌السلطان نیز آقا نجفی را مانع تاخت و تاز، چپاول و تجاوز خود می‌یافت. در سال ۱۳۱۵ق، آقانجفی به دنبال درخواست انجمن شرقی که ترغیب مردم به استفاده از کالاهای داخلی را در دستور کار خود قرار داده بود، حکم تحریم کالاهای فرنگی را در اصفهان صادر کرد و به دنبال آن علمای نجف هم فتواهایی در این باره صادر نمودند. مأموران استعماری انگلیس نیز که برای بسط تسلط دولت متبوع خود بر ایران برنامه های گسترده داشتند، قدرت اجتماعی آقانجفی را مانع اجرای نقشه‌های خویش یافتند و از او بیمناک بودند. 7 البته انگلیسیها و عمال آنها در تضعیف موقعیت آقانجفی بسیار کوشیدند ولی چون مردم به وی علاقه داشتند کاری از پیش نبردند. یکبار توانستند با تحریک ناصرالدین شاه و ترساندن وی که خود نیز از آقانجفی بیمناک بود و بسط نفوذ وی و بی باکی او را در اجرای حدود شرعی را تعرضی نسبت به حدود اختیارات و قدرت خود می‌شمرد، فرمان انتقال آقانجفی به تهران را از وی بگیرند؛ اما آقانجفی در تهران هم علاوه بر دایر ساختن حوزه درسی به مبارزه سیاسی و روشن ساختن ذهن مردم نسبت به فساد دربار و نظام حاکم و سرانجام مداخلات بیگانگان در امور کشور ادامه داد و چون خطر فعالیت وی در پایتخت برای حکومت بیشتر بود، او را به اصفهان بازگرداندند. همانند این حادثه در سال ۱۳۲۱ق، در هنگام سلطنت مظفرالدین شاه نیز تکرار شد. آقانجفی در جنبش تنباکو از آغازگران مبارزه بود. به تهدیدات ظل‌السلطان و ناصرالدین شاه اعتنایی نداشت و همچنان مخالفت می نمود.

پیشقدمی اصفهان در نهی از استعمال دخانیات، مدیون وجود عالم روشن بین و آگاهی چون آقانجفی اصفهانی بود. وجود او در اصفهان سرفصل مبارزات ضدخارجی به ویژه ضدفرنگی تلقی می شد. در همان اوان قرارداد رژی، ناصرالدین شاه ضمن نامه ای به ظل‌السلطان حاکم اصفهان نوشت: این روزها بعضی اخبارات از اصفهان به عرض رسیده که خیلی جای تعجب و حیرت است که چرا مردم بی جهت و سبب، آسودگی و امنیت خود را کنار گذاشته دنبال این نوع کارهای خطرناک می روند. مثلاً به عرض رسیده که مردم بر ضد رعایای خارجه و فرنگیان حرف می‌زنند و همچنین علمای اعلام، استعمال دخانیات را حرام دانسته اند و همچنین در فقره بانک مزخرفات می‌گویند. 

در گزارش دیگری از اوضاع اصفهان در تاریخ ۱۹ ربیع‌الثانی ۱۳۰۹، آمده است: دیروز شنبه آقانجفی و شیخ محمدعلی، اعلانات چندی درب مساجد و معابر چسبانده، استعمال تنباکو را حرام و حمایت کنندگان فرنگی را مرتد و عمله جات دخانیات را نجس خوانده و نوشته اند کسی از این جماعت را که دخالت در کار فرنگی دارند به حمام و مسجد و سقاخانه راه ندهند، در حمامها و قهوه خانه‌ها و مجالس علما و تجار و غیره قلیان موقوف است. طلبه ها در هر نقطه که قلیان دیده شکسته اند... هر جا که فرنگی دیده می‌شود مردم دنبالش کرده داد و فریاد می‌نمایند.

مبارزه با فرق ضاله

مخالفت با بدعت‌های دینی و فرقه‌های استعماری، عواقب سختی را برای آقانجفی دربرداشت زیرا سال‌ها حمله به شخصیت و افکار ایشان در قالب کتاب و نوشته را به‌دنبال داشت. یکی از نویسندگان مطرح در تاریخ‌نگری مشروطه، یحیی دولت‌آبادی است. وی از سران ازلی در ایران است. توهین‌ها و بدگویی‌های او نسبت به آقانجفی تنها یک مورد از توهین‌هایی است که رهبران این فرقه ضاله نسبت به این عالم شیعی روا داشتند. در جریان وقایع ۱۳۲۰ در اصفهان سفارت روسیه به چند تن از بهائیان پناه می‌دهد. در پی این واقعه مردم متدین اصفهان کنسولگری روسیه را محاصره می‌کنند. نزدیک به ۲۰هزار نفر در یک روز در برابر کنسولگری روسیه اجتماع می‌کنند. در پی این وقایع «آقانجفی» از روس‌ها تعهد می‌گیرد که دیگر در مسائل مذهبی ایرانیان دخالت نکنند.

یکی از مهم‌ترین اصول نظری و عملی آقانجفی در فعالیت‌های سیاسی- اجتماعی، استعمار‌ستیزی ایشان است. رویکرد ضد‌استعماری وی که در ادوار مختلف زندگی‌شان، بسیار برجسته است، در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و... و نیز نسبت به دولت‌های مختلف اروپایی به‌ویژه روس و انگلیس (به صورت کلی یا موردی) وجود داشته است. در تمام مراحل زندگی این بزرگوار، این خط یعنی مبارزه با استعمار بالاخص استعمار روس و انگلیس به خوبی دیده می‌شود.
به‌عنوان نمونه می‌توان به مبارزه با فرقه‌های استعمارساخته بابیه و بهائیه، مبارزه با سلطه اقتصادی خارجی، قضیه اولتیماتوم روس، تحریم تنباکو و چندین نمونه دیگر اشاره کرد.

رهبری و همراهی در جنبش مشروطه اول

آقانجفی در طول مشروطه اول، با حمایت و پشتیبانی از نظام مشروطه، فعالیت‌های مهم و گسترده‌ای انجام داد، چنان که جایگاه برجسته ایشان موجب می‌شد که ایشان مخاطب نامه‌ها و تلگراف‌های زیادی از تهران و نقاط مختلف کشور شود. از آقانجفی، اعلامیه‌هایی در دست است که به صورت فردی یا به‌همراه دیگر علما، در حمایت از مشروطه صادر کرده است که تنها به یک بند از آن اشاره می‌شود: «الیوم به ملاحظه حفظ نفوس و اموال و أعراض مسلمین و تقویت دین مبین، مخالفت با مجلس مقدس شورای ملی- شیّدالله ارکانه- به مثابه مخالفت با امام زمان- علیه‌السلام است».

پیشگام مشروطه دوم و فتح اصفهان

در جریان استبداد صغیر، مشروطه‌خواهان اصفهان به رهبری آقانجفی و حاج‌آقانورالله این وضعیت را تاب نیاورده و سرانجام با نیروهای اقبال‌الدوله، حاکم محمدعلی‌شاه در اصفهان، وارد درگیری مسلحانه شدند. در این جنگ شهری، مردم، محلات نزدیک منزل آقانجفی و حاج‌آقانورالله را سنگربندی کرده، آماده مقابله مسلحانه با حکومت شدند. کانون درگیری‌ها مسجد نقش جهان بود. پس از شروع درگیری میان نیروهای مردمی، با نظامیان وابسته به اقبال‌الدوله، نیروهای بختیاری به ریاست ضرغام‌السلطنه وارد اصفهان شده و بعد از مدتی درگیری، سرانجام اصفهان در ۱۱ ذیحجه فتح شده، به‌دست مشروطه‌خواهان می‌افتد. فتح اصفهان مقدمه‌ای بر فتح تهران و عزل محمدعلی‌شاه می‌شود.

ملجاء مظلومان

با نگاهی به کارنامه سی‌ساله مبارزات آقانجفی درمی‌یابیم که او در برخورد با اشخاص مختلف، از مرام مشخصی پیروی می‌کرده است. پیش از مشروطه داد مظلوم را از ظل‌السلطان طلب می‌کرد و در زمان حاکمان بختیاری نیز پیوسته در حال دادخواهی از مظلومانی بود که مورد ستم و چپاول خوانین قرار گرفته بودند. نقل است شخصی برای دادخواهی نزد آقانجفی می‌رود و آقانجفی نیز برای او نامه سفارشی می‌نویسند که برای صمصام‌السلطنه حاکم وقت اصفهان ببرد. این درحالی است که ایشان در بستر احتضار بودند. آن شخص نامه را به پیش حاکم می‌برد و مشکلش برطرف می‌شود. همان موقع صدای شیون و زاری از محله آقانجفی بلند می‌شود. صمصام‌السلطنه می‌گوید: اگر اوست که مرده پس چه کسی این نامه را نوشته!

تألیفات 

تألیفات و آثار علمی آقانجفی، او را در میان علمای عصر خود و همچنین زمان‌های بعد معتبر و مهم نشان می‌دهد. با وجود آنکه ایشان، در مسائل سیاسی- اجتماعی فعال بود اما به لحاظ علمی، تألیفات و آثار بسیار زیادی از خود به جای گذاشته است؛ به‌گونه‌ای که مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی در نقباء‌البشر آنها را متجاوز از ۱۰۰ عنوان ذکر می‌کند عناوین برخی از آثار ایشان از این قرار است: ۱- آداب الصلوه، ۲- آداب العارفین، ترجمه مصباح الشریعه، ۳- اجتهاد و تقلید (چاپ شده در سال ۱۲۹۶)، ۴- اخلاق المؤمنین (چاپ شده در سال۱۲۹۷ در اصفهان)، ۵- اسرار الآیات در خواص سور و آیات قرآن کریم، ۶- اسرار الاحکام فی‌الحلال و الحرام و ۷- اسرار الزیاره و برهان‌الانابه، شرح زیارت جامعه به فارسی.

وفات

آقانجفی اصفهانی، بعد از عمری مجاهده و تلاش برای اسلام و مسلمین و ارائه خدمات کم‌نظیر به جامعه ‌اسلامی، از سال۱۳۳۰ به بیماری استسقا مبتلا شد و پس از حدود ۲سال، در عصر روز ۱۱شعبان ۱۳۳۲ در سن ۷۰سالگی، چشم از جهان فروبست و به عالم باقی شتافت.

پیکر مطهر او را در کنار امامزاده ‌احمد (نزدیک منزل آقانجفی و مسجد شاه) که خود معین کرده بود، دفن کردند.روزنامه حبل‌المتین به نقل از گزارشگر خود که مستقیما در شهر اصفهان حضور داشته، از عزاداری مردم در سوگ آقانجفی، چنین گزارش می‌دهد: «خبر اصفهان: امروز که روز جمعه ۱۶شهر شعبان۱۳۳۲ و ششمین روز وفات مرحوم آیت‌الله حاج‌شیخ محمدتقی نجفی- حشرالله مع تولاه- است، پس از طی ۷۱مرحله زندگانی، به دیار جاوید شتافت. در این ۶ ‌روز، شهر و توابع، یکپارچه ماتم است؛ تمام شهر را سیاه بسته، مسجد شاه و میدان جنب آن در این چندروز از دسته‌زن و سینه‌زن و کتل و نوحه‌گر خالی نمانده؛‌ طوری عزاداری نمودند که هیچ‌گاه احدی ندیده و نشنیده بود...».

نقش علما درانقلاب مشروطیت

علما در پیروزی انقلاب مشروطیت نقش اساسی ایفا کردند.  علمای عتبات به ویژه مجتهد بزرگ « آیت الله ملا محمد کاظم خراسانی» و«شیخ عبدالله مازندرانی» و «حاجی میرزا حسین تهرانی» و«آیت الله نجفی اصفهانی»و«آیت الله  سید عبدالله بهبهانی»در رهبری تحولات انقلاب مشروطه جایگاهی تعیین کننده داشتند. صدورده ها  حکم و فتوای جمعی و فردی از سوی آنان نشان می‌دهد که میان علمای عتبات و جامعه ی ایران ارتباطی محکم و مستمر برقرار بوده است و آنان در تمامی تحولات چند ساله ی نخستین انقلاب مشروطیت نقش رهبران هدایت گر داشته‌اند.

در زمانی که مرجعیت تامه ی شیعه و نیز بزرگترین مدارس علمیه جهان تشیع در عتبات عالیات – به ویژه در شهرهای سامرا و نجف – برقرار بود، پل ارتباطی محکمی میان مردم ایران و مراجع ساکنان آن دیار وجود داشت؛ چنان که مقلدان ایرانی بنابر سنت شیعه با سوالات شرعی خود و و نیز فرستادن وجوهات شرعیه، بزرگان دینی آنجا را مرجع خود می‌دانستند کمی پیش از حوادث مشروطیت، واقعه ی تنباکو نقش برجسته ی علمای عتبات در بسیج مردم و تاثیرگذاری بر صحنه سیاست را نمایان ساخته بود؛ با این حال سلسله وقایع منتهی به امضای فرمان مشروطیت، چندان از حکم علمای آن دیار متاثر نبود؛ بلکه نقش آفرینی علمای عتبات در رویدادهای مشروطیت پس از تشکیل مجلس اول آغاز شد.

«آخوند خراسانی »در تلگراف مفصلی به مجلس شورای ملی، انعقاد آن را به مثابه «نخستین مرحله ی ترقی» تبریک گفت و با عنوان «مفتاح سربلندی دین و دولت و پایه ی قوت و شوکت و استغناء از جانب و آبادانی مملکت» از آن یاد کرد (آقا نجفی قوچانی، ۱۳۷۸: ۲۴). چندی بعد نیز از علمای سه‌گانه طی نامه‌ای به محمدعلی شاه، که تازه بر تخت جلوس کرده بود، از او خواستند چنانکه وعده کرده است تمام قوا را در استحکام مشروطیت به کار بندد (روزنامه مجلس، سال دوم، ۵۲ ش، ۱۶ محرم ۱۳۲۶).

نمایندگان مجلس از همراهی علمای مذکور خشنود بودند؛ چنان که«آیت الله  سید عبدالله بهبهانی» پس از قرائت تلگرافی مذکور در مجلس، گفت: همراهی ایشان غیر از همراهی حجج اسلامی است که اینجا حضور دارند، و از کم و کیف مسبوق اند و آقایان حجج عراق عرب با وجود این که این جا حضور ندارند، طوری اظهار مساعدت و همراهی می فرمایند که گویا اینجا تشریف داشته و از تمام کیفیات مطلب خاطر مبارکشان مستحضر است (روزنامه مجلس، سال دوم، ش ۵۳، ۱۷ محرم ۱۳۲۶). امام جمعه نیز در ادامه عنوان کرد: «در حقیقت می توان گفت تاسیس این مجلس به همت و مساعدت این سه بزرگوار حجج الاسلام نجف اشرف شده است و حق بزرگی به گردن ملت دارند.»

اختلاف علمادرحمایت ازمشروطیت

در رأس علمای مشروعه  خواه «شیخ فضل الله نوری» است. او در ابتدای نهضت با تأسیس عدالت خانه و محدود ساختن خودکامگی حکومت قاجار موافق بود و حتی همراه مهاجران به قم مهاجرت کرد. پس از پیروزی نهضت نیز بر مجلس و عملکرد آن نظارت داشت ولی از همان آغاز، حتی پیش از شروع انقلاب، حساسیت خاصی نسبت به شعارها و هدفهای انقلاب از خود بروز می داد. با کاربرد واژه هایی مانند «مشروطه»و «آزادی» مخالف بود و دوستان و هم کسوتان خودرا از به کارگیری این واژه ها به عنوان هدف و آرمان بر حذر می داشت.

معتقد بود استفاده از واژه های دو پهلو، مسیر نفوذ فرهنگ غرب را برای مسلمانان هموار می‌کند و منشاء فساد و لامذهبی خواهد شد و سرانجامی جز رسوایی نیروهای مذهبی ندارد. از این رو، در مهاجرت کبری در مجلس علما سخت از استعمال واژه ی«مشروطه»و «آزادی» به عنوان آرمان نهضت خود داری کرد و فرمود:« سخنی نگویید و حرکتی نفرمایید که رخنه در دین اسلام وارد آید. آن وقت اجانب بر ما سخریه خواهند نمود… اگر از من می شنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد.

اما در عین حال، تا زمانی که مشروطه‌خواهان به طور علنی به جنگ با برخی از آموزه های دینی برنخاستند، «آیت الله شیخ فضل الله نوری» به مخالفت با مشروطه نپرداخت، حتی در اوایل نهضت، شخصاً در مجلس حاضر می‌شد. او معتقد بود که کلیه امور مملکتی باید بر اساس احکام و دستورات مجتهدین عادل باشد؛ حتی باید منجر به دولت و اجرای آن از عدلیه و نظمیه و سایر حکام، فقط اجرای احکام صادره از مجتهدین عادل باشد.

«آیت الله شیخ فضل الله نوری »مخالفت هایش با مجلس را زمانی آغاز کرد، که مجلس در حال تدوین متمم قانون اساسی بود.

«شیخ فضل الله نوری » پیشنهاد کرده بود اصل هیئت نظارت بر مطبوعات متمم مذکور گنجانده شود، اما مجلس در برابر این پیشنهاد مقاومت می کرد.

سرانجام اصل مذکور در مجلس پذیرفته و به عنوان دومین اصل در متمم قانون اساسی گنجانیده شد.

چند روز بعد، شیخ فضل الله در اعتراض به روند جاری، راهی حرم شاه عبدالعظیم شد و مدت سه ماه او و یارانش در آنجا تحصن اختیار کردند‌ از این پس، با ابزارهای گوناگونی همچون چاپ روزنامه با انتشار اعلامیه و رساله به مخالفت با مشروطه برخاست. (کسروی، ۱۳۸۳: ۲۹۵ – ۲۸۵).

شیخ فضل الله نوری در رساله ی حرمت مشروطه که اثری قابل تأمل در میان رسائل مشروطیت به شمار می آید، انقلاب مشروطیت را نه تنها یک انقلاب موفق به خنثی، بلکه فکری بزرگ از فتنه های آخرالزمان قلمداد کرده است که ملت را از چاله استبداد قاجار برکشیده، به چاه لامذهبی و بی هویتی می‌افکند. او مشروطه را فتنه ای می خواند که بانیان آن ادیان ساخته شده ی بشری و مادی گرایان هستند.

بدین رو، به صراحت مشروط را تحریم می‌کند. طبق آنچه شیخ شهید در رساله ی تحریم مشروطه ذکر کرده بعضی از دلایل ایشان برای تحریم مشروطیت را می‌توان امور ذیل دانست:

* مساوات و برابری، که از اصول موضوع به شمار می آید، یعنی اصلی که می گوید: افراد مملکت متساوی الحقوق هستند [اصل هشتم قانون اساسی]،  با تفاوت هایی که در اسلام میان احکام زن و مرد، بالغ و غیر بالغ، پدر و پسر، برادر و خواهر، کافر و مسلمان، ذمّی و غیر ذمّی، مرتد و غیر مرتد قرار داده شده کاملاً متضاد است .

* طبق اصل هجدهم متمم قانون اساسی آزادی بیان و قلم در مورد کتب ضلال و مواد مضّره به دین مبین مقیّد گردیده و حال آنکه افترا بستن به دیگران، تهمت به مسلمان، اذیت و دشنام دادن و اهانت و تحقیر و تهدید نیز مسلماً از مرزهای محرّم و قلمروهای ممنوعه ای است که قلم ها نباید بدان مرزها تجاوز کنند.

*تعیین مجازات مالی در مورد تخلّفات مطبوعاتی با شریعت اسلام سازگار نیست، چراکه در شرع درباره ی ارتکاب منهیّات مجازات مالی نداریم .

شیخ فضل الله نوری پس از مشاهده ی تلاش مشروطه خواهان غربگرا برای تصویب و اجرای قوانین مبتنی بر عقل خود و منقطع از شریعت، اساساً حق قانونگذاری مجلس را امری خلاف شریعت می شمرد و تشکیل قوّه مقنّنه را نیز نوعی بدعت به حساب می‌آورد.

از منظر شیخ، اگر قوّه مقنّنه بخواهد قوانین جدیدی در جهت برقراری نظم و حرکت جامعه در عرض قوانین اسلام جعل نماید، این امر به معنای نقصان احکام اسلام برای اداره زندگی بشر است و حال آن که احکام اسلام کامل است و اگر بخواهد احکام موضوعات جدید و مسائل مستحدثه را معین کند و در طول احکام اسلام به قانون گذاری بپردازد، این امر تنها شأن نوّاب امام علیه السلام است که توانایی استنباط از کتاب و سنت را دارند، نه کسانی که از بضاعت لازم برای تطبیق اصول احکام اسلام بر فروع آن عاجزند (همان، ۱۶۶) او با تکیه بر این دلایل حرمت مشروطیت را اعلام کرد.

آنچه بیش از این دلایل، شیخ فضل‌الله نوری را به جهاد و مبارزه تا پای جان با مشروطه و عناصر تندرو مجلس  واداشت این بود که شعارهایی همچون:«عدالت و  آزادی  و  مساوات » و اساساً طرح مسئله مشروطه را توطئه‌ای برای دین زدایی از عرصه سیاسی – اجتماعی ایران می دانست. یکی از عوامل موثر در مشکوک شدن ایشان به مشروطه، ورود چهره‌های بدنام و منحرف در جریان دفاع از نهضت مشروطه و به کارگیری شعار های لغزنده و موهوم بود. از دیگر مواردی که موجب مخالفت شیخ فضل الله نوری با مشروطه شد، مخالفت علنی برخی از مشروطه خواهان با احکام اسلام بود.

شیخ فضل الله نوری معتقد بود که مفاسد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پدید آمده پس از تشکیل مجلس، اولاً و بالذات مربوط به هدف قرار گرفتن «مشروطیت» به عنوان آرمان نهضت است. از این رو، راه چاره را نفی اساس مشروطیت می دید و از به کارگیری این عنوان به عنوان واژه خطرناک نهی می کرد.

علمای نجف، به رغم مخالفت باطنی با مشروطه ی ضد دینی، اساس مشروطیت را تایید و سعی کردند در طول زمان، آن را به نفع جنبش عدالت خانه، که بر پایه ی آموزه های دینی آغاز شده بود مصادره کنند.

علمای عتبات و در رأس آنها، آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی مجلس را به دلیل تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی مورد تحسین قرار دادند

و  نوشتند: «مجلسی که تأسیس آن برای رفع ظلم و اغاثه مظلوم و اعانت ملهوف(ستمدیده) و امر به معروف و نهی از منکر و تقویت ملت و دولت و ترفیه حال رعیت و حفظ بیضه ی اسلام است، قطعاً، عقلا،ً شرعاً و عرفاً راجح  بلکه واجب است و مخالف و معاند او مخالفت شرع انور و مجادل با صاحب شریعت است.» (روزنامه مجلس، سال اول، ش ۱۳۷، ۴جمادی الثانی ۱۳۲۵؛ رضوانی، ۱۳۶۲: ۵۴)

منازعه ی مشروطه و مشروعه در واقعه ی میدان توپخانه از حوزهی اندیشه گذشت و به خشونت کشیده شد. به همین قرار، جبهه‌گیری علمای عتبات علیه شیخ فضل‌الله نوری نیز به تدریج شدیدتر شد. تا جایی که پس از تجمع میدان توپخانه، این علما حکم بر تبعید نوری دادند. ( ۳ ذی حجه ۱۳۲۵) از میان مراجع تقلید نجف اشرف، آیت الله آقا سید کاظم یزدی به دلیل رفتار الحادی مشروطه‌خواهان، از مواضع شیخ فضل الله نوری حمایت کرد. وی خواهان جلوگیری روزنامه‌ها و مجله‌هایی شد که علیه دین مبین اسلام سخن می گفتند وبه بهانه ی آزادی مطالب کفر آمیز نشر می‌دادند.

«میرزا نصرالله خان مشیرالدوله نائینی» اولین صدر اعظم مشروطه، کابینه خود را در تاریخ ۱۹ ذیحجه ۱۳۲۴ (۱۳ بهمن ۱۲۸۵) معرفی کرد. چون کابینه مشیرالدوله زیر بار تصمیمات مجلس نمی رفت و وزیران کابینه خود را در برابر مجلس و ملت مسئول نمی‌دانستند، معمولاً دولت او را در حساب دولت های مشروطه نیاورده اند. (ضرغام بروجنی، بی تا، ۷) بین مجلس و نمایندگان بر سر وزیر لشکر و اختیارات وزرا اختلاف افتاد و مشیرالدوله استعفاء کرد و میرزا سلطان علی خان وزیر افخم که سمت وزارت داخله را در کابینه مشیرالدوله داشت به ریاست وزرا منصوب شد.

عمر دولت سلطان علی خان فقط یک ماه و چهارده روز بود، پس از او اتابک به صدارت رسید. امین السلطان در ۲۰ ربیع الاول سال ۱۳۲۵ ق(۱۳ اردیبهشت ۱۲۸۶)، کابینه ی خود را به مجلس معرفی کرد. اولین اقدام او پس از رسیدن به ریاست وزراء زمینه سازی گرفتن وام از روسیه بود، که با مخالفت آزادی خواهان و مجلس مواجه شد. سرانجام اتابک در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ ق پس از هفت ماه به قتل رسید.

در حالی که محمدعلی‌ شاه درصدد برچیدن نظام مشروطه بود، میان مشروطه خواهان نیز اختلافاتی پیش آمد که دلایل مختلفی داشت که یکی از آنها طرز تلقی های متفاوت از نظام مشروطه بود. عده‌ای معتقد بودند که باید الگوها و قوانین کشورهای اروپایی را ملاک مشروطه قرارداد. گروهی دیگر با این تفکر مخالف خواستار عدم مغایرت قوانین مشروطه با قوانین اسلامی بودند. عده‌ای دیگر نیز با وجود گرایش‌های مذهبی، به اصلاح تدریجی امور می اندیشیدند. مسلماً کسی که بیش از همگان از این آشفتگی و اختلافات بهره می‌برد، محمدعلی شاه بود.

در میان این اختلاف نظرها، محمدعلی شاه خیلی زود متوجه شد که یکی از راه های مقابله با قدرت مجلس و تضعیف مشروطه این است که اعلام کند، مشروطه با اسلام و عقاید اسلامی همخوانی و سازگاری ندارد و علت اصلی مخالفت وی با مشروطه‌خواهان فقط مسئله مغایرت مشروطه با مقتضیات اسلام است. (کتاب آبی، ۱۳۶۳: ۵۶).

در این میان، افزایش خصومت دو قدرت خارجی روس و انگلیس و نسبت به مشروطه نیز محمدعلی شاه و یارانش را امیدوار و در پیشبرد هدف‌هایشان پشت گرم کرد. وی علی‌رغم آنکه بارها به مجلس رفته و سوگند وفاداری به مجلس خورده بود، همچنان به ملاقات‌های خود با کسانی نظیر امیربهادر و سعدالدوله، که از مخالفان مجلس بودند، ادامه می‌داد و همواره برای بی اعتبار کردن مجلسیان می کوشید.

نمایی از ساختمان به‌توپ‌بسته شدهٔ مجلس شورای ملی.

ساختمان به‌توپ‌بسته شدهٔ مجلس شورای ملی.

در جلسه ی روز یکشنبه ۲۱ جمادی الاولی ۱۳۲۶ ق  وزرا  به مجلس رفتند و از طرف محمدعلی‌ شاه به بهانه ی رفع اختلاف و کشمکش بین دولت و  ملت سه مطلب را عنوان کردند: ۱. اقتدارات شاه مانند امپراتور آلمان باشد، به این معنی که دولت وزرا فقط در مقابل شاه مسئول باشند و مجلس حق بازرسی و نظارت و عزل و نصب آن ها را نداشته باشد؛ ۲. شاه حق داشته باشد همیشه ده هزار قشون مسلح در اختیار خود در تهران داشته باشد؛ ۳. شاه اختیار تام در کار قشون داشته باشد و وزیر جنگ را شخصاً انتخاب کند و وی در مقابل شاه مسئول باشد و از خود اختیاری نداشته باشد. ( آبراهامیان، ۱۳۸۶: ۱۱۴ – ۱۱۶)

مجلسی ها تقاضاهای سه گانه ی شاه را که نقض قانون اساسی و از میان بردن مشروطه و حکومت ملی بود، رد کردند و از آن ساعت رابطه شاه و مجلس و ملت به کلی قطع شد. در این اوضاع محمدعلی شاه، در برابر نیروی مقاومت ملی و فعالیت‌های مدام ملیون آزادی خواهان درصدد توطئه علیه مجلس و در اندیشه ی برانداختن رژیم جدید بود. شاه در همان حال که در مجلس شورای ملی چهارمین بار حاضر شده و سوگند وفاداری به مشروطه یاد کرده بود، با مشاوران روسی و درباریان مقدمات کودتا را فراهم می ساخت و در اجرای نقشه ی خود به بریگاد قزاق متکی بود.

در بعد از ظهر جمعه ۱۵ محرم ۱۳۲۶ ق/۸ اسفند  ۱۲۸۶ ش هنگامی که شاه برای گردش به دوشان تپه می‌رفت، در حین عبور از خیابان باغ وحش تهران مورد سوء قصد قرار گرفت و دو نارنجک به سوی کالسکه او پرتاب شد. چند تن کشته و زخمی شدند اما شاه جان به در برد. (کسروی، ۱۳۵۷: ۵۴۲). این اقدام احتمالاً از جانب گروه انقلابی به رهبری حیدرخان (عمواوغلی) و حوزه ی اجتماعیون عامیون تهران با مشارکت انجمن آذربایجان صورت گرفته بود. ( آدمیت، ۱۳۵۵: ۱/۲۷۰؛ کسروی، ۱۳۵۷: ۵۴۲) به  عقیده ی برخی محمد علی شاه، طرح این ترور را خود ریخته بود تا آن را به مجلس نسبت  دهد و بهانه‌ای برای سرکوبی مشروطه‌خواهان باشد.

محمدعلی‌ شاه در ۴ ژوئن ۱۹۰۸   م/ ۱۴ خرداد ۱۲۸۷ ش/ ۱۴ جمادی الاول ۱۳۲۶ ق پس از مشورت با مشاوران روسی خود، شاپشال و لیاخوف، به همراهی دو تن و گارد سلطنتی از کاخ شهری خارج و به جانب باغ شاه در حومه ی تهران، که اردوگاه نظامی وی بود، روان شد. در همان حال برای فریب مردم و انحراف توجه عمومی دستور داد واحدهای قزاق و دسته‌های توپچی جلوی بهارستان شروع به مانور کنند. در باغ شاه توپخانه دولتی روبه بهارستان مستقر شد و گارد سلطنتی زیر فرمان لیاخوف در انتظار دستور شاه به حالت آماده‌باش درآمده بودند.

در آن زمان، شاه خواستار بازداشت و تبعید چند روشنفکر از جمله مهم ترین آنها میرزا جهانگیرخان سردبیر صور اسرافیل، سیدمحمدرضاشیرازی سر دبیر مساوات، ملک المتکلمین  و حاج میرزا یحیی دولت آبادی شد و نیز خواستار تسلط بر مطبوعات و خلع سلاح مردم شد. (براون، ۱۳۷۶: ۱۹۴). انقلابیون، مجاهدین و اعضای انجمن های تهران، در مسجد سپهسالار جمع شدند.

در حدود ششصد تن مجاهد مسلح به تفنگ و عده‌ای مردم مسلح به سلاح های سرد از قبیل شمشیر و قداره و خنجر و مانند آنها در اطراف بهارستان و مسجد سپهسالار و یکی از عمارات واقع در کنار میدان بهارستان به نگهبانی ایستادند و هر لحظه منتظر حمله ی قزاق  و نیروی دولتی بودند و عمارت و باغ کنونی فرهنگ را، که آن زمان متعلق به سلطان بود، در دست داشتند. ( کسروی، ۱۳۸۳: ۵۷۸). نیروی مدافع آزادی در برابر افواج قزاق و توپخانه دولتی بسیار ناچیز به نظر می‌آمد. به ویژه که همه مجاهدین ورزیده و جنگیده نبودند. مجاهدین روزها تا پاسی از شب در سنگرهای خود می ماندند و شب به خانه ی خود می رفتند و فقط هفتاد مجاهد برای نگهبانی در بهارستان و سنگرهای اطراف آن تا سحرگاه پاس می‌دادند.

روز سه شنبه دوم تیرماه سال ۱۲۸۷ ش/۲۲ جمادی الاول  ۱۳۲۶ ق محمدعلی شاه پس از مشورت با لیاخوف یک دسته ۱۲۰ نفری قزاق را مأموریت داد که مدرسه ی سپهسالار را اشغال کند، کمی بعد دسته ای از آزادی خواهان و مجاهدان از مدرسه بیرون ریختند و او و سربازانش را از آنجا راندند  و او چون دستور تیراندازی نداشت، نتوانست مقاومت کند و سربازانش بیرون مدرسه صف کشیدند.

وقتی« لیاخوف» از جریان مدرسه سپهسالار آگاهی یافت، دسته‌های دیگر قزاق مرکب از ۲۵۰ سوار باید ۲۵ پیاده و چهار توپ را به مجلس فرستاد و این  قوا در حدود ساعت ۷ صبح  به بهارستان رسیدند و کمی بعد لیاخوف با شش تن از افسران زیردست خود به بهارستان رفت و از مواضع نیروی دولتی بازدید کرد و دستور داد تا دهانه هر چهار توپ را از خیابان شاه آباد و خیابان بهارستان به سمت مجلس گرداندند. علاوه بر افواج قزاق که عده ی آنان به دو هزار نفر می‌رسید، سربازان سیلاخوری نیز در پیرامون مسجد سپهسالار و عمارت بهارستان برای زد و خورد آماده بودند. (نجمی، ۱۳۷۷: ۱۸۸)

در آن روز عده ای مانند تقی‌زاده به مجلس نیامده بودند، ولی بهبهانی، طباطبایی، «حاجی امام جمعه خویی»، «حاج میرزا ابراهیم آقا»و مستشارالدوله، ممتاز دوله، میرزا محمد صادق طباطبایی و «حکیم الملک» در مجلس حضور داشتند. وقتی درگیری آغاز شد بهبهانی و طباطبایی و دیگران که در مجلس بودند، دیوار پشت مجلس را شکافتند و خود را به پارک امین الدوله رسانیدند و بدین‌سان مجلس خالی شد.

بالاخره، پس از چهار ساعت جنگ و رویارویی، آزادی خواهان شکست خوردند و صداهای رعد آسای توپ و شلیک خاموش شد. سربازان سیلاخوری و دسته های اوباش، مجلس و خانه های بانو عظمی و «ظل السلطان» و انجمن آذربایجان و انجمن مظفری را وحشیانه غارت  کردند و حتی در و پنجره ها را نیز کندند و با خود بردند‌« ملک المتکلمین» و «صور اسرافیل» و «میرزا جمال الدین واعظ »دستگیر و ملک المتکلمین و «میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل »روز بعد اعدام شدند و سلطان العلما، سر دبیر روح القدس هم پس از شکنجه های بسیار کشته شد.

«آیت الله محمدمحیط طباطبایی» به مشهد «آیت الله سید عبدالله بهبهانی »به دستور شاه به عتبات تبعید شدند و تعدادی به زندان افتادند. به این ترتیب مشروطه اول ایران، که از ۱۴ جمادی الاخر ۱۳۲۴ تا ۲۳ جمادی الاول ۱۳۲۶  ق طول کشیده بود، از میان رفت و دوره استبداد صغیر شروع شد. شاه پس از بمباران بهارستان و انحلال مجلس و توقیف و تبعیض و قتل و کشتار بی رحمانه ای که به دست بریگاد قزاق صورت داد، دست «کلنل لیاخوف» را فشرد و گفت: (تاج و تختم را نجات دادی.)(شمیم، ۱۳۸۷: ۴۸۳)

وقتی ماجرای به توپ بستن مجلس به علمای عتبات اطلاع داده شد، آنان طی تلگرافاتی به «عموم صاحب‌منصبان و امرای قزاق و نوکرهای نظامی و عشایر و سرحدداران» مخالفت با مشروطه را «محاربه با امام عصر (عج)» اعلام کردند. (بهشتی سرشت، ۱۳۸۰: ۱۹۹).

«محمدعلی شاه »پس از آنکه بساط مشروطه را برچید. در صدد برآمد حمایت علمای ارتباط را به سوی خود جلب کند و با تزویر و استفاده از ادبیاتی به زعم خود موثر، به آن بزرگان چنین نوشت:  تا چندی علما از ذکر مصیبت و پاره‌ای اعمال خیریه که بنای شرع مقدس بر آنها استقرار دارد، بازداشته و انجمن تشکیل داده‌ [اند]…دیدم نزدیک است در اساس شرع مقدس نبوی رخنه  انداخته… اولاً برای حفظ دین مبین و دیگر بار برای نگهداری سلطنت آنها را طرد و منع کردم. (آقا نجفی قوچانی، ۱۳۷۸: ۳۳) اما علمای عتبات مغفول این تزویر قرار نگرفتند و در پاسخی تند به شاه اعلام کردند: هزاران افسوس که مفسدین نمک نشناس، محض  پیشرفت مقصود خودشان، ساحت ملوکانه را به چنین اقدامات آلوده دچار چنین بدنامی ابدی نمودند. آنان در نهایت از شاه خواستند هر چه سریع تر جبران مافات کند و مشروطه را بازگرداند.

محمدعلی شاه پس از پیروزی ناپایدار خود، لیاخوف را به فرماندهی نظامی تهران منصوب و برای جلوگیری از پناهنده شدن آزادی خواهان و ملیون به سفارتخانه‌های خارجی و نیز برای آن که به مشروطه خواهان  دست یابد، فرمان عفو عمومی صادر کرد. صدور  عفو عمومی و برقرارشدن حکومت نظامی در تهران موجب شد عده‌ای از آزادی خواهان از مخفی گاه خود بیرون آیند و به دست مأموران استبداد گرفتار شوند. (کتاب آبی، ۱۳۶۳: ۱/۶۳).

اگرچه محمدعلی‌ شاه با تعطیلی مجلس در ظاهر توانست به هدف خود دست یابد، اما از آنجا که مردم ایران تا حدودی با نظام مشروطیت آشنا شده بودند، دیگر نمی توانستند مجدداً زیر بار استبداد مطلق پادشاهی بروند. به همین دلیل ساکت ننشستند و پس از مدتی نخستین بار از ناحیه ی تبریز و سپس دیگر شهرها، آماده مقابله با محمدعلی شاه شدند و سرانجام قوای مشروطه طلبان فرماندهی سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنکابنی توانستند نیروهای دولتی را شکستند و تهران را به تصرف درآوردند. (شمیم، ۱۳۸۷: ۵۱۵).بااصلاحات-مدیریت سایت-پیراسته فرازمنابع مأخوذه.