پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

خانواده"امام خمینی"فرزندان،دامادها+نوه ها

خانواده امام خمینی..نوه ها .شجره نامه امام را بنقل ازبرادربزرگترامام(آیت الله پسندیده)درپایان  خواهیدخواند. وهمه تبعیدها واتفاقات.

زندگینامه امام خمینی

«سید روح‌الله موسوی خمینی»متولد۱ مهر ۱۲۸۱(۲۰جمادی الثانی۱۳۲۰)، فرزندسید مصطفی موسوی،جدِامام خمینی( علامه سید احمد موسوی،هندی)است.

پدرِامام خمینی(سید مصطفی موسوی)در ۲۹ بهمن ۱۲۴۱.  در شهرستان خمین به دنیا آمد و در تاریخ اسفند ۱۲۸۱ در راه خمین به اراک مورد سوء قصداشرار(عوامل خان منطقه) قرار گرفت و بر اثر اصابت گلوله در چهل سالگی به شهادت رسید(پنج ماهگی امام خمینی)
مادرامام خمینی:هاجر خانم ، فرزند آیت‌الله میرزا احمد خوانساری است.

سیدروح الله(امام خمینی) تحت سرپرستی عمه‌اش (صاحبه خانم) و مادرش (هاجر خانم) قرارگرفت.

سید روح‌الله موسوی خمینی (سید روح‌الله مصطفوی)

امام خمینی در سن ۲۷ سالگی ازدواج کردند. همسر ِامام خمینی(ایران قدس)، دختر حاج میرزا محمدثقفی از روحانیون تهران بود.

 فرزندان امام بترتیب تولد: مصطفی، صدیقه (همسر اشراقی)، فریده (همسر اعرابی)، زهرا (همسر بروجردی)، احمد.

بعد از وفات یادگار امام(حاج احمدآقا)، بیت امام خمینی،توسط فرزند ارشد سید احمد خمینی یعنی حجت الاسلام و المسلمین «سید حسن خمینی» اداره می شود. سید حسن خمینی بنا بر وصیت پدر خود عهده دار این وظیفه شده است. 

۳ برادردرخدمت رهبری

سیدحسن خمینی(تولیت حرم مطهر امام خمینی) به همراه سیدیاسرخمینی و سیدعلی خمینی به عیادت  آیت‌الله خامنه‌ای رفتند/شهریور۱۳۹۳

سید حسن خمینی فرزند بزرگ مرحوم سید احمد خمینی، متولد سال ۱۳۵۱ در شهر قم است. 

ایشان با دختر آیت الله سید محمد موسوی بجنوردی ازدواج کرده است که حاصل این ازدواج ۳ فرزند با نام های احمد، نرگس و فرشته است.

ماجرای خواندنی ازدواج امام(س) با قدس ایران

بسیاری سید حسن را شبیه ترین فرد از خاندان خمینی ها به امام می دانند. کسی که هم از نظر چهره کاریزماتیک هم از نظر بیان و هم قدرت علمی شباهت فراوانی به پدربزرگ خود دارد. تولیت حرم امام خمینی (ره) که در اوج جوانی خود تبدیل به یکی از اساتید حوزه علمیه قم شده است، روزهای خود را به تدریس، تعلیم و تحقیق می گذراند و هر بار بیشتر به جایگاه مرجعیت دینی نزدیک می شود. او از سال ۱۳۹۰ تدریس خارج فقه را آغاز کرده است.

وی در طول دوره تحصیل خود از محضر اساتیدی چون مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی، مرحوم آیت الله سلطانی طباطبایی و مرحوم آیت الله پایانی و حضرات آیات عظام وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی، جوادی آملی، موسوی اردبیلی، محمد مؤمن، گرامی قمی، سید علی محقق داماد، میرزا یدالله دوزدوزانی،رضا استادی و یحیی انصاری شیرازی تلمذ کرده است.

با توجه به جایگاه علمی و خانوادگی حجت الاسلام والمسلمین سیدحسن خمینی، بسیاری به دنبال وارد کردن او به فضای سیاسی کشور هستند

 و بارها و بارها در نزدیکی هر انتخابات به ویژه انتخابات ریاست جمهوری از او به عنوان یکی از گزینه های مورد نظر خود یاد می کنند. این دعوت ها در هر بار از سوی یادگار امام بی پاسخ مانده است

چند نکته درباره توصیه پدرانه رهبر انقلاب به سید حسن خمینی

 و سید حسن همچنان بنا بر وصیت پدربزرگ خود، از ورود به فضاهای سیاسی و انتخاباتی پرهیز می کند.

نوادگان سیاسی پیر جماران

سید حسن خمینی دو برادر دیگر نیز دارد. یاسر و علی دیگر فرزندان سید احمد خمینی هستند. سید یاسر خمینی، برعکس برادران دیگر خود کمتر رسانه ای است اما در عین سکوت رسانه ای، او سیاسی تر از برادران دیگر خود است.

 سید یاسر، با سیده حورا صدر، دختر سید محمد صدر -معاون کمال خرازی، وزیر امور خارجه در دولت سید محمد خاتمی- ازدواج کرده است. سید محمد صدر، پسرخاله فاطمه طباطبایی، مادر سید یاسر خمینی و زهره صادقی -همسر سید محمد خاتمی- و در واقع خواهرزاده امام موسی صدر و آیت الله سید محمدباقر صدر است.

«سید علی خمینی» آخرین فرزند سید احمد خمینی است. او هم راه پدر بزرگ، پدر، عمو وبرادران خود را رفته و همچون آنان معمم شده است. 

سید علی خمینی، برخلاف یاسر حضور پررنگی در فضای اجتماعی دارد. در غیاب سید حسن خمینی، او مسئول اداره بیت حضرت امام است. علی سعی می کند خود را در قامت یک تئورسین و نظریه پرداز معرفی کند، و این را می شود در سخنان او مشاهده کرد. 

او داماد حجت الاسلام والمسلمین سید جواد شهرستانی است که خود داماد آیت الله سیستانی، از مراجع تقلید شیعه است.

 سیدعلی بسیار مورد توجه امام بود تا جایی که حضرت امام در اهدای یک جلد صحیفه سجادیه درباره او می نویسد: «در صورت او نور علی می بینم.»

فرزند سید مصطفی

نام دیگری از خاندان خمینی که در سال های گذشته بسیار مورد توجه بود و این روزها در سکوت کامل زندگی می کند، سید «حسین خمینی» است. سیدحسین تنها فرزند پسر سیدمصطفی خمینی است. مصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی بود که قبل از انقلاب به طرز مشکوکی از دنبا رفت 

و بسیاری اعتقاد دارند که او به دست عوامل شاه در نجف به شهادت رسیده است. مصطفی خمینی، جایگاه ویژه ای نزد امام داشت و حتی ایشان او را امید آینده خود و اسلام می دانستند.

سیدحسین خمینی که بنا بر توصیه امام خمینی معمم شده بود، علاقه فراوانی به سیاست داشت و بعد از پیروزی انقلاب به طور رسمی وارد فضای سیاسی کشور شد. حضور او در فضای سیاسی کشور با حاشیه هایی همراه بوده است.

در سال ۱۳۵۹ و در جریان یکی از سخنرانی های وی در دفاع از بنی صدر در مشهد، مردم در اعتراض به سخنان نوه امام به او حمله می کنند، و سید حسین برای مقابله با مردم دست به سلاح کمری خود می‎برد و کار به جایی می رسد که نیروهای کمیته وی را به اتاقی منتقل می کنند. این افراد با تماس با دفتر امام نظر ایشان را در مورد این حادثه سوال می کنند. 

نوفل لوشاتو و کانون خبری

پیغام به امام داده می شود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی صدر دفاع کرده و هنگامی که مردم به او هجوم آوردند دست به اسلحه برده است، ما چه کار کنیم.

 امام به  آیت الله اشراقی می فرمایند که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند.

حضرت امام در نامه ای خطاب به سید حسین خمینی که متن آن درجلد۱۴صحیفه نورآمده است با انتقاد شدید از وی، نوشته اند: «پسرم حسین خمینی! جوانی برای همه خطرهایی دارد که پس از گذشت آنها انسان متوجه می شود. من میل دارم کسانی که به من مربوط هستند در این کوران های سیاسی وارد نشوند؛ من امید دارم که شما با مجاهدت در تحصیل علوم اسلامی و با تعهد به اخلاق اسلامی و مهار کردن نفس اماره بالسوء، برای آتیه مورد استفاده واقع بشوی؛ من علاوه بر نصیحت پدری پیر، به شما امر شرعی می کنم که در این بازی های سیاسی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخوردها احتراز کنی؛ من به شما امر می کنم به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش، به تحصیل علوم اسلامی و انسانی بپرداز.»

بعد از این ماجراها و حواشی همراه آن، او در سال ۱۳۸۳ به  آمریکا و عراق سفر کرد و دیدارهایی هم در آن کشور داشت، اما سیدحسین از سال ۱۳۸۴ به کشور برگشته است و اکنون در قم زندگی می کند.

نوادگان دختری حضرت امام 

سیدحسین خمینی که بنا بر توصیه امام خمینی معمم شده بود، علاقه فراوانی به سیاست داشت و بعد از پیروزی انقلاب به طور رسمی وارد فضای سیاسی کشور شد. حضور او در فضای سیاسی کشور با حاشیه هایی همراه بوده است.

علی کوچوی امام خمینی

در سال ۱۳۵۹ و در جریان یکی از سخنرانی های وی در دفاع از بنی صدر در مشهد، مردم در اعتراض به سخنان نوه امام به او حمله می کنند، و سید حسین برای مقابله با مردم دست به سلاح کمری خود می‎برد و کار به جایی می رسد که نیروهای کمیته وی را به اتاقی منتقل می کنند. این افراد با تماس با دفتر امام نظر ایشان را در مورد این حادثه سوال می کنند. پیغام به امام داده می شود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی صدر دفاع کرده و هنگامی که مردم به او هجوم آوردند دست به اسلحه برده است، ما چه کار کنیم. امام به مرحوم آیت الله اشراقی می فرمایند که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند.

حضرت امام در نامه ای خطاب به سید حسین خمینی که متن آن درجلد۱۴صحیفه نورآمده است با انتقاد شدید از وی، نوشته اند: «پسرم حسین خمینی! جوانی برای همه خطرهایی دارد که پس از گذشت آنها انسان متوجه می شود. من میل دارم کسانی که به من مربوط هستند در این کوران های سیاسی وارد نشوند؛ من امید دارم که شما با مجاهدت در تحصیل علوم اسلامی و با تعهد به اخلاق اسلامی و مهار کردن نفس اماره بالسوء، برای آتیه مورد استفاده واقع بشوی؛ من علاوه بر نصیحت پدری پیر، به شما امر شرعی می کنم که در این بازی های سیاسی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخوردها احتراز کنی؛ من به شما امر می کنم به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش، به تحصیل علوم اسلامی و انسانی بپرداز.»

بعد از این ماجراها و حواشی همراه آن، او (سیدحسین خمینی)در سال ۱۳۸۳ به  آمریکا و عراق سفر کرد و دیدارهایی هم در آن کشور داشت، اما سیدحسین از سال ۱۳۸۴ به کشور برگشته است و اکنون در قم زندگی می کند.

کلینیک | سایت اختصاصی مشاور پیراسته فر

در کنار نوه های پسری امام خمینی که سعی در ادامه دادن راه وی به ویژه در حوزه های علمیه دارند، نوه های دختری بنیانگذار انقلاب نیز حضور دارند؛ زهرا، فریده و صدیقه سه دختر امام هستند.


 تصویر پیاده روی برادران خمینی (حسن- علی و یاسر) در جنگل های گیلان در ادامه آورده می شود.  ۵ اردیبهشت ۱۳۹۵

سه برادر–سیدحسن-سیدیاسر-سیدعلی

اشراقی ها

زهرا مصطفوی، فعال ترین دختر خاندان رهبرکبیر انقلاب است. زهرا مصطفوی، دبیرکل تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی است و همسر او ، مرحوم محمود بروجردی بود.

 او دبیرکلی تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران را بر عهده دارد. این جمعیت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ از سید محمد خاتمی حمایت کرد. پسر او مسیح بروجردی، ملبس به لباس روحانیت است. او در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بوده و به امور سیاسی ورود نکرده است.

خانم زهرا مصطفوی در آخرین اقدام پس از رد صلاحیت آیت الله هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم با انتشار نامه ای سرگشاده از رد صلاحیت هاشمی انتقاد کرده بود. او و تشکل متبوعش در این انتخابات نیز از حسن روحانی حمایت کردند.

اشراقی ها

رسانه ای ترین بخش خانواده امام خمینی، اما متعلق به دختر ایشان صدیقه مصطفوی است. همسر او آیت الله شهاب الدین اشراقی است که در سال ۱۳۶۰ در اثر سکته دار فانی را وداع گفت. از او چهار دختر و سه پسر باقی مانده که دختران خانم اشراقی، زهرا، عاطفه، نفیسه و نعیمه نام دارند

ازدواج نعیمه اشراقی

 و پسران وی، محمد تقی، علی و مرتضی.

از میان فرزندان آیت الله اشراقی زهرا و نعیمه چهره های شناخته شده تری هستند و نام آنها بارها و بارها در رسانه های مختلف شنیده شده است.

 زهرا اشراقی همسر دکتر محمدرضا خاتمی نایب رییس مجلس ششم و برادر رییس جمهور دوران اصلاحات است. ازدواج با خانواده خاتمی به ویژه بعد از دوران اصلاحات زمینه تشدید فعالیت های سیاسی این نوه دختری امام خمینی را فراهم کرد

از راست: زهرا مصطفوی زهرا اشراقی(نوه امام و همسر محمدرضا خاتمی)، فاطمه طباطبایی(همسر مرحوم سید احمد خمینی).

سخنان زهرا اشراقی در مورد مسائل سیاسی کشور همواره بازتاب گسترده ای در رسانه های ایران و جهان داشته است. وی در انتخابات شورای شهر سوم و مجلس هشتم، ریاست ستاد جوانان ائتلاف اصلاح طلبان را برعهده داشت. نعیمه اشراقی در کنار زهرا دیگر نوه خبرساز امام خمینی است.

در کنار این دو دختر، علی اشراقی دیگر فرزند مشهور این خانواده است. 

علی علاقه فراوانی به فعالیت های سیاسی دارد و در اکثر مواقع در مراسم رسمی در کنار فرزندان دایی خود یعنی حسن، یاسر و علی حضور دارد. وی پس از سال ها فعالیت در شهرداری، در انتخابات مجلس هشتم قصد ورود به عالم سیاست را داشت، اما با رد صلاحیت شورای نگهبان روبه رو شد.

فرشته اعرابی دیگر نوه امام خمینی و تنها فرزند فریده مصطفوی است.فریده مصطفوی دومین دختر امام است. او در سال ۱۳۳۳ با حاج محمد حسن اعرابی ازدواج کرد. خانواده اعرابی کوچکترین و کم حاشیه ترین افراد را در بین نوادگان امام به خود اختصاص داده اند..(نامه نیوز)/پایان.(عکس) دختران امام خمینی(ره) در مراسم تنفیذ

سه دختر مکرمه حضرت امام، خانم‌ها صدیقه مصطفوی همسر مرحوم آیت‌الله اشرفی، خانم فریده مصطفوی همسر جناب آقای حسن اعرابی و خانم دکتر زهرا مصطفوی همسر آقای دکتر محمود بروجردی می‌باشند و دو فرزند پسر ایشان، آیت‌الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی و حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی بودند.

امین و مورد وثوق امام

آقا مصطفی، امین و مورد وثوق امام بود. محرمانه‏ ترین پیامها از طریق او به امام می‏ رسید و یا پیامهایی از طریق او به دیگران انتقال می‏یافت. زمانی که امام در سال 1342 در قیطریه تهران تحت نظر بودند، تنها رابط مشخص و مجاز ایشان مصطفی بود. پس از آزادی امام و بازگشت به قم در فروردین 1343 نیز همراه امام بود. در زمان تبعید امام به ترکیه نیز، پس از آزادیشان از زندان به وی پیوست و در آنجا مراقب سلامتی و تغذیه او بود. در عراق بیش از هرجا و زمان دیگر احساس مسئولیت می‏کرد و سعی می‏کرد که ایشان را تنها نگذارد. امام، از ایشان به عنوان «امید آینده اسلام» نام برده ‏اند.

سید مصطفی خمینی با دختر مرتضی حائری وصلت کرده اند.  خدیجه ثقفی، همسر امام خمینی(ره) درباره اینکه چگونه این وصلت صورت گرفته است، می‌گوید:

 «یک وقت شایع شد که با آقا مرتضی حائری وصلت کرده‌ایم‌، به‌طوری که مصطفی می‌گوید: وقتی آقای حائری از صحن حرم بیرون می‌آید، رفقا می‌گویند که پدر زنت آمد. این شایعه به گوش آقا رسیده بود و یک شب آقا از من پرسید که دختر آقای حائری را دیده‌ای‌؟

 من هم کمی توضیح دادم‌. آقا گفت‌: چطور است این دروغ را راست کنیم‌؟ گفتم که هرطوری صلاح می‌دانید. فردا صبح هم آقا پیغام فرستاده بود و ظهر، آنها جواب داده بودند و باز آقا پیغام داده بود که همان شب بروند برای صحبت‌؛ بعد به ما خبر دادند که مردها رفته‌اند و ما زن‌ها هم بعداً رفتیم و قرار عقد گذاشته شد.»

 این عقد در 24 سالگی سید مصطفی خمینی و در تاریخ 17 فروردین 1333 صورت گرفت.  آقا مصطفی در تحصیل علوم نیز بسیار کوشا بود.

مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی از آغاز فعالیت‌های سیاسی همواره مورد تهدید نیروهای امنیتی قرار داشت و با توجه به تلاش گسترده او جهت زنده نگهداشتن نهضت امام خمینی در ایران و عراق، از سوی مقامات ایرانی و عراقی شدیداً مورد توبیخ قرار گرفت. به همین جهت زمانی که درگذشت ایشان منتشر شد برای هیچ یک از انقلابیون قابل قبول نبود که فوت وی به صورت طبیعی اتفاق افتاده باشد، مضاف بر اینکه تا آن زمان نشانی از بیماری‌ جدی در او دیده نمی‌شد.

 به نوشته سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی یکی از اولین کسانی که از شهادت مرحوم حاج مصطفی مطلع شد سید محمود دعایی بود. او اتفاقات شب و روز شهادت سید مصطفی خمینی را چنین شرح می‌دهد:

« آن روز صبح، من برای تهیه نان بیرون رفته بـودم. هـنـوز آفـتاب نزده بود، دیدم، ننه صغری که بسیار مورد احـتـرام ما بود؛ فریاد می کشد و پای برهنه می دود و به سرش می زنـد. من از دیدن این صحنه بسیار متأثر شدم. پیرزن می گفت: خاک بر سرم شد، آقا بدو. من فوق العاده وحشت زده شدم و به ذهنم چیز دیگری آمد. گفتم؛ چی شده؟ گفت: آقا مصطفی مریض است. سراسیمه رفتم دیدم که آن مرحوم پشت سجاده شان دراز کشیده‌اند.  ابتدا بسیار تلاش کردم با پزشکان بیمارستان نجف تماس بگیرم ولی ایـن توفیق را نداشتم، بلافاصله خود را به بیمارستان رساندم، آن هـا آن قـدر آمـادگی نداشتند که یک آمبولانس بفرستند، این لحظات بـرای مـن بـسـیـار سخت می گذشت. آن جا تصمیم گرفتم این خبر را بـدون ایـن کـه ایجاد وحشت و نگرانی کند به منزل امام برسانم ـ

 ایـن طـور خبرها را باید خیلی حساب شده و به اصطلاح با ظرافت به بـسـتگان رساند ـ طلبه ای آن جا بود، به او گفتم:  به منزل امام مـی روی و فـقـط احمدآقا را خبر می کنی و می گویی خیلی فوری به مـنزل اخوی سر بزند. آن طلبه هم رفت و احمد آقا را صدا زد و ما مـوفـق شـدیم با یک تاکسی که به زحمت می توانست به کوچه بیاید، ایـشـان را بـه بـیمارستانی منتقل کنیم. متاسفانه در بیمارستان پـزشـک کشیک پس از معاینات اولیه تشخیص داد ایشان از دنیا رفته اند.  بـا عـلائـمی که روی پوست بدن وجود داشت، مشخص بود که مرگ طبیعی نـبـوده است و ناشی از مسمومیت می باشد. در خارج از بیمارستانی که حاج آقا مصطفی(ره) را به آن جا انتقال دادیم، یک ماشین نمره تـهـران بـود کـه پس از شنیدن خبر مرگ ایشان به طرف بغداد حرکت کرد. در همان لـحـظـات اولیه که امام از مرگ فرزند آگاه شده بودند. 

مقام معظم رهبری مرحوم سید مصطفی خمینی را یکی از شخصیت های بالقوه و بالفعل اسلام دانسته و تاکید کردند: «روزی که ایشان شهید شدند، در حدود سنین 48 - 47  سالگی بودند و در آن سن جزء ممتازین کسانی بود که در حوزه های علمیه قم ، نجف ، مشهد و... وجود داشت، بنده ایشان را به عنوان یک چهره برجسته حوزه علمیه قم از سالهای قبل می شناختم»

« حسین خمینی» مدتی ازمریدان بنی صدربود،مشکلاتی هم پیش آوردکه باواکنش  امام خمینی مواجهه شد ،امام نامه ای برایش نوشت: «من میل دارم کسانى که به من مربوط هستند در این کوران‌هاى سیاسى وارد نشوند. من امید دارم که شما مجاهدت در تحصیل علوم اسلامى، با تعهد به اخلاق اسلامى و مهار کردن نفس امارة بالسوء، براى آتیه مورد استفاده واقع شوى. من علاوه بر نصیحت پدرى پیر به شما امر شرعى مى‌ کنم که در این بازی‌هاى سیاسى وارد نشوى و واجب شرعى است که از این برخوردها احتراز کنى. من به شما امر مى‏کنم که به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش به تحصیل علوم اسلامى- انسانى بپرداز. از خداوند تعالى توفیق شما و همه محصلین را خواستارم».

حجت الاسلام حسین خمینی در کنار سید حسن خمینی

« سیدحسین» در سال ۱۳۸۳ به  آمریکارفت و بعدعراق سفر کرد و دیدارهایی هم بابعضی ازضدانقلاب در آن کشور داشت اما از سال ۱۳۸۴ به کشور برگشته است و اکنون در قم زندگی می‌کند وبیمارهم هست ازنظرجسمانی.

«دکترمریم خمینی» دومین دختر حاج مصطفی خمینی است. تحصیلات دکترا دارد و مدتی در دوبی و اکنون در سوئیس به شغل پزشکی مشغول است.

«شهیدحاج سیدمصطفی خمینی» فرزند دیگری هم داشت که یورش ناگهانی مأموران ساواک در روز ۱۳ دی ۱۳۴۳ به منزل امام برای دستگیری حاج آقا مصطفی سبب ترس و وحشت همسر او شد که با سقط جنین و از بین رفتن فرزند چهارم ایشان همراه بود.

«سلیمانی »محافظ امام خمینی در پاسخ به این سوال که «امام خمینی در مقطعی به نوه‌شان سید حسین خمینی تذکری جدی می‌دهند شما از این ماجرا اطلاع دارید؟»

سلیمانی: «سید حسین خمینی »مخالفت‌هایی را نسبت به مسیر انقلاب داشتند. امام به ایشان اعلام کرد که اگر شما بخواهید از مسیر اسلام خارج شوید اولین کسی که حکم ارتداد شما را امضا می‌کند من هستم.

حتی ایشان را در مشهد دستگیر کرده بودند و به اطلاع امام رسانده بودند و امام هیچگونه مخالفتی نکرده بودند.
اطراف سید حسین را بعضی افراد نامناسب گرفته بودند که متأسفانه منتج به زاویه‌گیری ایشان با انقلاب گردیده بود. سیدحسین در مدتی که امام در جماران بودند از قم به تهران و به دیدار امام می‌آمدند و ساعاتی هم در کنار امام حضور داشتند.

«سید حسین خمینی »در برخی از سفرهایی که مرحوم حاج احمدآقا به نمایندگی از امام به شهرهای مختلف داشتند آقا سید حسین هم در کنار ما حضور داشت،اما امام سید حسین را از دخالت در امور دفتر و کشور منع کرده بودند. سید حسین تقریبا ماهی یکبار می‌آمدند به پدربزرگ و مادر بزرگ سر می‌زدند./پایان توضیحات محافظ امام ورهبری.

حسین خمینی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ در مسجد گوهرشاد مشهد، سخنرانی کرد. او در سخنان خود اظهار کرد کشور به سوی فاشیسمی می‌رود که از گذشته خطرناک‌تر است. وی حکومت ایران را استبدادی دانست که رنگ دین به خود گرفته‌است. حسین خمینی از نیروهای مترقی و حتی روحانیون دعوت کرد تا جبههٔ واحدی در برابر فاشیسم و استبداد دینی تشکیل شود. او همچنین از شکنجه و زندانی شدن مخالفان حکومت انتقاد کرد.

این سخنرانی که در ابتدا توسط عده‌ای با شعار مرگ بر منافقین با تأخیر آغاز شد در نهایت با دخالت همین اشخاص، به‌طور نیمه‌تمام به پایان می‌رسد.

روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۷۸ در صفحه ۱۳ این روزنامه به نقل از سید حمید روحانی، دربارهٔ ماجرای تیراندازی حسین خمینی در سال ۱۳۵۹ و واکنش روح‌الله خمینی چنین می‌نویسد: «در سال ۱۳۵۹ آقای سید حسین خمینی که نوه امام بود در زمانی که اختلافات بین بنی صدر و شهید رجایی تشدید شده بود آقای سید حسین خمینی می‌رود در مشهد به نفع بنی صدر سخنرانی می‌کند. مردم به او حمله می‌آورند و می‌خواستند سید حسین خمینی را بزنند و ایشان که مسلح بوده، سلاح کمری داشته، دست به سلاح کمری اش می‌برد، بچه‌های کمیته جلوی او را می‌گیرند می برندش در یک اتاق دیگر. از همان‌جا مسئولین کمیته تماس می‌گیرند با دفتر امام. پیغام به امام داده می‌شود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی صدر دفاع کرده مردم به او هجوم آوردند دست به اسلحه برده ما چه کار کنیم. امام به مرحوم آیت‌الله اشراقی گفت که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت‌الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند.»

عکسی از حضور امام خمینی در کنار خانواده شان به مناسبت عید نوروز

تنها پسر مصطفی خمینی،«سید حسین خمینی»(نفرسمت راست) دارد. او از ابتدای انقلاب به فعالیت‌های سیاسی پرداخت، فعالیت‌هایی که با خط انقلابیون پیرو خط امام زاویه داشت. 

در سال 59 بعد از غائله ای در مشهد مسئولین کمیته با دفتر امام تماس می گیرند و پیغام به امام داده می شود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی صدر دفاع کرده، مردم به او هجوم آوردند دست به اسلحه برده ما چه کار کنیم؟

 امام به مرحوم آیت الله اشراقی می فرمایند که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند.

امام خمینی در نامه ای به این نوه خود او را از ورود به عرصه سیاسی منع می کند و می نویسد که «من علاوه بر نصیحت پدری پیر، به شما امر شرعی می‌کنم که در این بازی‌های سیاسی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخوردها احتراز کنی؛ من به شما امر می‌کنم به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش، به تحصیل علوم اسلامی و انسانی بپرداز».

حسین خمینی، پسر 46 ساله آیت‌الله مصطفی خمینی، بعد از فوت امام (ره) هم وارد سیاست شد ،در سال 1383 به ایالات متحده آمریکا و عراق سفر کرد و دیدارهایی هم در آن کشور داشت.

تصاویر کم‌تر دیده شده از امام‌خمینی(ره) در «نوفل لوشاتو»

سید احمد خمینی دومین فرزند پسر سید روح‌الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است. احمد خمینی در سال‌های پس از انقلاب در سازماندهی روابط روح‌الله خمینی با مسئولان نقش مهمی داشت. دفتر امام خمینی جایگاهی بود که در ادوار پرحادثه و پرخاطره انقلاب، کانون توجه دوست و دشمن بود. حاج احمد آقا با تأسی به پدر بزرگوار خویش و بهره گرفتن از شیوۀ مدیریت عالی امام، دفتری را مدیریت می‌کرد که با همه کوچکی فضا و کمی امکانات و نیروی انسانیش گسترده‌ترین و مطمئن‌ترین رابطه را بین امام و مردم و مسئولین برقرار ساخته و کاملترین خدمات اطلاعاتی و ارتباطی را به رهبری انقلاب ارائه می‌نمود.

برچسب خاطرات تشیع جنازه امام خمینی - پیراسته فر

صبحگاه روز یکشنبه ، ۲۱ اسفند ۱۳۷۳ خبر بستری شدن یادگار امام، نخست موجی از نگرانی در جماران و دقایقی بعد در شهر تهران و پس از آن در سرتاسر ایران پدید آورد و پس از پنج روز، تلاش خستگی‌ناپذیر تیم پزشکی نتیجه‌ای نبخشید و «احمد خمینی» همان کسی که نامش، و یادش و تصویرش و فداکاریهای بیمانندش تا ابد در کنار نام مبارک «امام خمینی» در قلب و روح و روان عاشقان انقلاب اسلامی پرجلوه و پراثر باقی خواهد ماند، ندای حق را در شامگاه پنجشنبه ، ۲۵ اسفند ۱۳۷۳ (۱۴ شوال ۱۴۱۵)لبیک گفت.

دکترسیدصادق طباطبایی در کنار پدرش آیت الله سید محمدباقر سلطانی طباطبایی.

«میرزا محمد ثقفی تهرانی»(متولد۱۲۷۳، متوفی ۱۸ مرداد ۱۳۶۴)پدر همسر امام خمینی

«میرزا محمد ثقفی» فرزند «حاج میرزا ابوالفضل کلانتر نوری تهرانی‌» صاحب کتاب مستطاب شفاء الصدور فی شرح زیارت‌ العاشور است.

سید احمد خمینی از حامیان ولایت فقیه و رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای بود. او در سال ۱۳۶۹  از رهبر معظم انقلاب به عنون شاگرد امام خمینی یاد می کند و با بیان اینکه هیچکس حق شکستن حریم رهبری را ندارد و از همه خواست تا به دستورات رهبری عمل کنند و گفت: ما امروز موظف هستیم پشت سر مقام رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حرکت کنیم. هر چه ایشان گفت گوش کنیم، اگر روزی حرکت ما با حرکت ولی نخواند، بدانید که نقص از ماست..

. اطاعت از خامنه‌ای، اطاعت از امام است. هر کس منکر این معنا شود، مطمئن باشید در خط امام نیست و هر کس بگوید که اطاعت از امام غیر از اطاعت از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است در خط آمریکاست. من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد کرده‌ام که کوچکترین قدمی را علیه رهبری و برخلاف رهبری و حتی برخلاف میل رهبری برندارم.

روزی که امام(ره) برای علی کوچولو شعار دادند

​علی خمینی وامام خمینی

حاج احمد آقا در دوران پربرکت زندگیشان خدمات گسترده ای را به اسلام و انقلاب انجام دادند. اما بویژه در دوران حیات امام خمینی (ره) همواره در معرض خبرسازی ها و سوء تبلیغات ضد انقلاب و دشمنان کشور قرار داشت. رویه ای که بعدها نیز برای فرزندان رهبر معظم انقلاب هم دنبال شد.

فرزندان حاج احمد

حاج احمد از خود سه فرزند به نام‌های سید حسن خمینی، سید یاسر خمینی و سید علی خمینی به جا گذاشت.

 پسر بزرگ وی سید حسن خمینی است که اکنون تولیت مرقد مطهر امام خمینی را بر عهده دارد.

 همسر او سید فاطمه طباطبایی دختر آیت الله العظمی سلطانی طباطبایی از سادات طباطبایی بروجرد است که  آثار امام خمینی را جمع‌آوری نموده‌است.

پدردرمیان فرزندان

تصاویر کم‌تر دیده شده از امام‌خمینی(ره) در «نوفل لوشاتو»

سید حسن خمینی تولیت آستان مقدس حرم حضرت امام خمینی ره را برعهده دارد. در انتخابات ریاست جمهوری نامی از او برای حضور در انتخابات به میان می آید و اما به گفته خودش « این شایعات همیشه مطرح بوده و ما هم نمی‌توانیم مداوماً تکذیبیه صادر کنیم.»

نام سید یاسر خمینی سید یاسر خمینی از سال ۸۸ و پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم بواسطه دیدار با زندانیان حوادث پس از انتخابات در رسانه ها پررنگ شد. او با سیده حورا صدر، دختر سید محمد صدر ازدواج کرده‌است.

پاسخ امام به کودکانه های سید علی چگونه بود؟

علی کوچولو

سید علی خمینی کوچکترین فرزند سید احمد خمینی و داماد سید جواد شهرستانی است که خود داماد آیت‌الله سیستانی، از مراجع تقلید شیعه‌است. عمده سرشناسی وی به دلیل وجود تصویری از وی با امام خمینی در اواخر عمر او است.کتاب همسر امام خمینی(ره) به روایت اسناد رونمایی می‌شود

رفیق شفیق امام خمینی(آیت الله لواسانی)واسطه ازدواج امام با خانم(قدس ایران)خدیجه ثقفی

 سید محمد صادق لواسانی وفرزندش( سید احمدرضا )درکنارامام خمینی

سید محمد صادق لواسانی و امام خمینی

دختران امام

از امام خمینی سه دختر به نام های زهرا، صدیقه و فریده به یادگار مانده است. زهرا مصطفوی به نسبت سیده فریده و سیده صدیقه در عرصه سیاسی و اجتماعی فعالیت چشمگیرتری دارد. او دبیر کلی تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران را بر عهده دارد. 

همسر زهرا مصطفوی، محمود بروجردی است. محمود بروجردی داماد ارشد امام معاون اسبق وزارت آموزش عالی و سفیر سابق ایران در فنلاند هفتم  اسفند ۱۳۸۹ در بیمارستان لاله درگذشت.

نام زهرا اشراقی نوه حضرت امام  درعرصه های اجتماعی و سیاسی بیشتر از نام مادرش صدیقه مصطفوی به گوش خورده است. زهرا اشراقی همسر محمدرضا خاتمی است . ورود او به موضوعات سیاسی و اجتماعی و اظهارنظرهای وی در این حوزه ها، از این نوه دختری امام یک چهره سیاسی ساخته است.

 چندی پیش او در یادداشتی که هفته نامه آسمان منتشر کرد با بیان اینکه « انتخابات را می‌توان آزمونی برای محبوبیت و مشروعیت نظام دانست» نوشته بود  اصلاح‌طلبان و به‌طور کلی اصلاحات به توجه به پایگاهی که در جامعه دارند و با تجربه هشت ساله‌ای که پشت‌سر گذاشته‌اند در قیاس با دو دوره اخیر می‌توانند طیف عظیمی از افراد جامعه را به پای صندوق بکشانند و این برگ برنده‌ای است که حاکمیت و کشور می‌تواند از آن بهره جوید.

 نعیمه اشراقی اما این اواخر با اظهار نظرهای جنجالی خود حتی بیشتر از همسر محمد رضا خاتمی در محور رسانه قرار گرفته است. اوج این نظرهای جنجالی زمانی بود که او چندی پیش در گفت وگویی با سایت جماران تفسیری از حجاب برتر و چادر به دست داد.

 وی گفته بود: ««ما نمی‌توانیم بگوییم که حجاب شرعی نیست، حجاب قطعاً شرعی است. به اعتقاد من، صرفا اجباری بودن حجاب است که شاید شرعی نباشد. البته حجاب به این شدتی که بعضی علما بر آن پافشاری می‌کنند، نیست و ما یک کم غلظت آن را زیاد کرده‌ایم. مثلاً حجاب زنان پیغمبر با حجاب زنان دیگر فرق می‌کرده، و برای بقیه سختگیرانه نبوده است و ما خودمان، حجاب را سخت کردیم. برای مثال، استفاده از چادر برای کسی که فعالیت اجتماعی می‌کند، پوشش سخت و نامناسبی است، زیرا عملاً یک دست را از او گرفته است، زیرا یک دست او باید به چادرش باشد». از این دست اظهار نظرها در صفحات فیس بوک نعیمه اشراقی هم دیده می شود وی در جدیدترین پست خود در فیس بوک، یک نظرسنجی انجام داده و از مخاطبان و حلقه دوستانش پرسیده است که بین اسفندیار رحیم مشایی و سید محمد خاتمی به کدام یک رای خواهند داد؟

دختر دیگر آیت الله خمینی فریده نام دارد. همسر وی محمد حسن اعرابی است و تنها فرزند آنها فرشته نام دارد./منبع:خبرگزاری مهراسفند ۱۳۹۱

محصول ازدواج روح الله خمینی و خدیجه ثقفی 

که در سال 1308 در حرم عبدالعظیم منعقد شد، هشت فرزند بود؛ سه پسر و پنج دختر. سه فرزند این خانواده (لطیفه، سعیده و سیدعلی) در دوران کودکی از دنیا رفتند و پنج فرزند از نسل امام(ره) باقی ماندند. اولین فرزند این خانواده حاج آقا مصطفی خمینی و کوچکترینشان حاج احمدآقا بود. در میان این دو فرزند پسری، از حضرت امام سه دختر در قید حیات هستند. همسر حضرت امام اول فروردین ماه 1388 از دنیا رفت و در کنار همسرش در بهشت زهرا   دفن شد. دو فرزند پسر حضرت امام نیز که از آنها فرزندانی به جا مانده هر دو فوت کردند. زهرا، فریده و صدیقه نیز سه دختر امام بودند. هر دو فرزند پسر امام  اماملبس به لباس روحانیت شدند.

مصطفی خمینی

اولین فرزند امام حاج آقا مصطفی خمینی بود که مدت کمی مانده به انقلاب به شهادت رسید. آقامصطفی فروردین سال 1333 با دختر حاج آقا مرتضی حائری در قم ازدواج کرد.

دروغ ی که به راست ی تبدیل شد!

همسر امام درباره این ازدواج توضیح می دهد؛ «یک وقت شایع شد که با آقا مرتضی حائری وصلت کرده ایم ، به طوری که مصطفی می گوید: «وقتی آقای حائری از صحن حرم بیرون می آید، رفقا می گویند که پدر زنت آمد. این شایعه به گوش آقا رسیده بود و یک شب آقا از من پرسید که دختر آقای حائری را دیده ای ؟ من هم کمی توضیح دادم .» آقا گفت : «چطور است این دروغ را راست کنیم ؟ گفتم که?هرطوری صلاح می دانید. فردا صبح هم آقا پیغام فرستاده بود و ظهر، آنها جواب داده بودند و باز آقا پیغام داده بود که همان شب بروند برای صحبت ؛ بعد به ما خبر دادند که مردها رفته اند و ما زن ها هم بعدا رفتیم و قرار عقد گذاشته شد.»

فرزند امام در آن زمان ٢٤ سال داشت و همسرش معصومه حائری برخلاف دیگر عروس امام، هیچ گاه علاقه ای به حضور در عرصه سیاسی نداشته. او عروس بزرگ حضرت امام (ره) بود. این زوج چهار فرزند داشتند که از میان آنها تنها «حسین» و «مریم» باقی ماندند. اولین فرزند وصلت معصومه حائری و مصطفی خمینی دختری به نام محبوبه بود که به جهت ابتلا به مننژیت درگذشت. مریم خمینی  تحصیلات دکترا دارد و مدتی در دبی و اکنون در سوئیس به شغل پزشکی مشغول است.

تنها پسر مصطفی خمینی، حسین نام دارد. او از ابتدای انقلاب به فعالیت های سیاسی پرداخت؛ فعالیت هایی که با خط انقلابیون پیرو خط امام زاویه داشت و اینگونه شد که امام خمینی به او نامه نوشت و به او گوشزد کرد که جوانى براى همه خطرهایى دارد که پس از گذشت ایام انسان متوجه مى‏ شود. امام خمینی(ره) همچنین در این نامه نوشتند: «من میل دارم کسانى که به من مربوط هستند در این کوران سیاسى وارد نشوند. من امید دارم که شما مجاهدت در تحصیل علوم اسلامى، با تعهد به اخلاق اسلامى و مهار کردن نفس اماره بالسوء، براى آتیه مورد استفاده واقع شوى. من علاوه بر نصیحت پدرى پیر به شما امر شرعى مى کنم که در این بازی هاى سیاسى وارد نشوى و واجب شرعى است که از این برخوردها احتراز کنى. من به شما امر مى‏کنم که به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش به تحصیل علوم اسلامى - انسانى بپرداز. از خداوند تعالى توفیق شما و همه محصلین را خواستارم.»

تصاویر کم‌تر دیده شده از امام‌خمینی(ره) در «نوفل لوشاتو»

حسین خمینی، پسر 46 ساله آیت الله مصطفی خمینی، بعد از فوت امام(ره) هم وارد سیاست شد و حتی در سال 1383 به ایالات متحده آمریکا و عراق سفر کرد و دیدارهایی هم در آن کشور داشت، اما از سال 1384 به کشور برگشته است و اکنون در قم زندگی می کند.

نوفل لوشاتو؛ قلب ایران در اینجا می‌تپید

حسین خمینی سه فرزند با نام های مهدی، محمد و علی دارد که حاصل ازدواجش با دکتر معصومه خائفی است.

مصطفی خمینی فرزند دیگری هم داشت که یورش ناگهانی ماموران ساواک در روز 13 دی 1343 به منزل امام برای دستگیری حاج آقا مصطفی سبب ترس و وحشت همسر او شد که با سقط جنین و از بین رفتن فرزند چهارم ایشان همراه بود.

حاج سیداحمدآقا

بعد از فوت آقامصطفی، حاج احمدآقا متولی اداره خاندان امام می شود. حاج احمداقا تا شش سال پس از فوت حضرت امام زندگی کرد و در روزهای پایانی سال 75 از دنیا رفت. حاج احمدآقا بعد از ارتحال امام لقب «یادگار امام» به خود گرفت. او در سال ۱۳۲۴ در قم متولد شد. حاج احمدآقا بعد از فوت آقامصطفی نقشی برجسته تر در همراهی امام داشت. یادگار امام در آستانه انقلاب و یک دهه پس از آن نزدیک ترین فرد به بنیانگذار انقلاب اسلامی بود. احمد آقا که شاید مورداعتمادترین فرد نسبت به حضرت امام بود البته خودش علایق سیاسی خاصی داشت که او را ?یشتر به نیروهای جناح چپ یا خط امام نزدیک می کرد. در عین حال او با نیروهای جناح راست هم رابطه مناسبی داشت اما بیشتر دوستان او را نیروهای جناح چپ تشکیل می دادند. سید احمد آقااما پس از فوت امام چندان به میانه سیاست نیامد وسعی کرد ضمن حفظ ارتباط خود با نیروهای انقلاب روزهای پس از امام را بدون تنش های سیاسی بگذراند.

از مهمترین نقش های سیداحمدآقا ماجرای انتشار نامه ای از وی خطاب به آیت الله منتظری بود. رنجنامه ای که سیداحمد خمینی به آیت الله منتظری که آن روزها از سمت قائم مقامی رهبری خلع شده بود، بازتاب زیادی داشت و فصل مهمی از تاریخ معاصر ایران است که بعدها «گنجینه اسرار امام» نام گرفت. مرحوم حاج احمدآقا با فاطمه دختر آیت الله طباطبایی سلطانی ازدواج کرده بود. فاطمه طباطبایی با همسر محمد خاتمی، رئیس جمهوری سابق ایران، نسبت دختر خالگی دارد. حاصل این پیوند سه پسر به نام های حسن، یاسر و علی بوده است. جد مادری او آیت الله?صدرالدین صدر (از علمای ثلاث) بود. فاطمه طباطبایی پس از انقلاب کارشناسی فلسفه غرب از دانشگاه تهران و کار شناسی ارشد و دکترای عرفان اسلامی را از دانشگاه آزاد اسلامی اخذ کرد.

صادق طباطبایی برادر وی از جمله کسانی بود که در پاریس نقش فعالی در کنار حضرت امام داشت، اما این روزها کنج عزلت به خود گرفته. عروس امام دو سال پیش کتاب «اقلیم خاطرات» را نوشت که مشتمل بر خاطراتش از امام و همسرش در سال های 1347 تا 1357 است. او نزد امام محبوبیت خاصی داشت. او بسیاری از آثار امام را جمع آوری کرده. بعضی از اشعار (به خصوص رباعی ?ای مشهور) حضرت امام به درخواست وی سروده شده است. از حضرت امام(ره) تعدادی نامه نیز خطاب به وی در صحیفه نور وجود دارد. فاطمه طباطبایی در معدود اظهار نظرهای سیاسی اش بعد از آنکه سیدحسن خمینی در مراسم سالگرد حضرت امام در مرقد وی نتوانست سخنرانی کند، نامه ای سرگشاده به وی نوشت. او خطاب به فرزندش نوشت: «در لحظه ای که در جایگاه قرار گرفتی، بی اختیار همه برخاستیم و ایستاده تو را نگریستیم. گروه اندکی نیز برخاستند و هیاهویی به پا کردند، می دانستم که این گونه بادها تو را نخواهد لرزاند؛ زیرا که من مادرم و دل مهربا?ت را به خوبی می شناسم.»

فاطمه طباطبایی در این نامه از همه بزرگانی که به این واقعه ناخوشایند اعتراض کرده بودند، قدردانی کرد و نوشت: «تو از تبار مردی هستی که ذهنی صاف، سینه ای پیراسته، قلبی مطمئن و روحی زکی داشت. تو نیز باید این چنین باشی که خداوند لیاقت آن را در تو نیز نهاده است.»

فرزندان حاج احمد آقا

از حاج احمد خمینی و فاطمه طباطبایی سه پسر متولد شدند که بزرگترینشان سیدحسن امروز متولی بیت، مرقد امام و موسسه مرتبط با آثار امام است. حضرت امام 70 ساله بودند که نوه شان به دنیا آمد و به توصیه امام نامش را حسن گذاشتند. سیدحسن خمینی اول مردادماه 1351 در قم متولد شد. در بیوگرافی وی که در سایت شخصی اش منتشر شده آمده: «دوره راهنمایی و پایه هایی از دوره دبیرستان وی در مدرسه نیکان سپری می شود اما در سال 1366 (در سال دوم دبیرستان)، عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می شود و درنهایت امر در سال 1369 در حالی که سال چها?م را به طور متفرقه گذرانده بود، دیپلم ریاضی خود را اخذ می کند.»

او در سال 68 تحصیلات حوزوی خود را به توصیه پدر و پدربزرگش (حضرت امام ) آغاز می کند. از سال 72 تحت نظر پدربزرگش مرحوم سلطانی طباطبایی، سطوح عالی را آغاز می کند. سیدحسن خمینی از سال 1370 تدریس در حوزه را آغاز کرده. تدریس خارج اصول را نیز از سال تحصیلی 90ـ1389 شروع کرده و هم اکنون در محل مدرسه دارالشفای قم ادامه دارد. سید حسن خمینی از سال 1373 و به دنبال در گذشت پدر بزرگوارش عهده دار تولیت حرم مطهر و موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) شد. او به طور معمول روز های چهارشنبه تا عصر جمعه را در مرقد امام می گذراند و بعد از مرحوم سید احمد آقا معمولا پنجشنبه شب ها نماز مغرب و عشا را در حرم امام وی اقامه می کند.

سیدحسن در 24 سالگی با سیده فاطمه فرزند آیت الله سید محمد موسوی بجنوری وصلت کرد. حاصل این ازدواج چهار فرزند به نام های سید احمد، سیده نرگس، سیده فرشته و سید محمدهادی است. برخی افراد به ویژه پس از نقل خاطراتی از حضرت امام که اخیرا منتشر شده، انتقاداتی را به وی وارد می کنند. آنها معتقدند که نظارت او بر موسسه تنظیم و نشر آثار امام رویه مطلوبی را دنبال نمی کند.سیدحسن خمینی یکی از سخنرانان ثابت سالگرد حضرت امام است که هر ساله پیش از رهبری به سخنرانی در این مراسم می پردازد. همچنین درحالی که او هیچ سمت رسمی و مقام دولتی ندارد، اما در بسیاری از مراسم های مهم نظیر تحلیف روسای جمهوری به بیت رهبری دعوت می شود.

یاسر 

بعد از سیدحسین خمینی، یاسر فرزند دوم سیداحمد آقاست. او نیز مانند برادر خود لباس روحانیت به تن دارد. یاسر در میان فرزندان حاج احمدآقا بیش از سایر برادران به سیاست نزدیک است، تاجایی که سال ها قبل در یکی از کنگره های سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شرکت کرد. او همچنین در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم از میرحسین موسوی حمایت می کرد. یاسر با سیده حورا صدر، دختر سید محمد صدر -معاون کمال خرازی، وزیر امور خارجه در دولت سید محمد خاتمی- ازدواج کرده است. سید محمد صدر، پسرخاله فاطمه طباطبایی، مادر سید یاسر خمینی و زهره صادقی -همسر سید محمد خاتمی- و در واقع خواهرزاده امام موسی صدر و آیت الله سید محمدباقر صدر است. پس از حوادث سال 88 یاسر با بسیاری از محکومان دادگاه های انقلاب دیدار کرد تا جایی که این عمل انتقادات زیادی را روانه او و خانواده امام کرد. یاسر خمینی فرزندی به نام روح الله دارد.

سیدعلی

      

سید علی خمینی کوچک ترین فرزند سید احمد خمینی و داماد سید جواد شهرستانی است که خود داماد آیت الله سیستانی، از مراجع تقلید شیعه است. عمده شهرت سیدعلی به تصویری از کودکی او بر می گردد که نزد امام بسیار محبوب بوده. سیدعلی متولد سال ۱۳۶۴  روحانی بوده و در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل و تدریس است. وی اگرچه برای مناسبت های گوناگون در نقاط مختلف کشور سخنرانی می کند اما کمتر از برادرانش به مسائل سیاسی داخل می شود. سیدعلی بسیار مورد توجه امام بود تا جایی که حضرت امام در اهدای یک جلد صحیفه سجادیه درباره او می نویسد: «در صورت او نور علی می بینم.»(صحیفه امام جلد 21)

مهمترین واقعه در مورد او بر می گردد به خبری درباره حضور وی در مراسم 9 دی سال 88. برخی خبرگزاری ها گزارش داده بودند که سیدعلی خمینی در تظاهرات ۹ دی ۱۳۸۸ حضور داشته. همچنین در مراسم بزرگداشت این روز در ۹ دی ۱۳۸۹ که با حضور مردم در مهدیه تهران انجام شده بود، از اعلام مواضع وی تقدیر شده و از وی به عنوان یادگار واقعی امام خمینی یاد شد. اما دفتر نشرآثار امام حضور او در مراسمی در تهران در روز ۹ دی ۱۳۸۹ را تکذیب و اعلام کرد:«جناب آقای سید علی خمینی روز پنج شنبه نهم دی ماه ۱۳۸۹ در شهر مقدس قم بوده اند و مصاحبه ای نیز با هیچ یک از رسانه های خبری نداشته .»

زهرا مصطفوی

از میان دختران امام او هنوز در عالم سیاست حضور دارد. زهرا مصطفوی، دبیرکل تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی و همسر محمود بروجردی است. وی دکترای الهیات دارد و عضو هیات علمی دانشکده الهیات (گروه کلام و فلسفه اسلامی) دانشگاه تهران است. محمود بروجردی، داماد بزرگ امام از نوادگان میرزامهدی بروجردی است که مدتی نیز ریاست سازمان گفت وگوی تمدن ها را برعهده داشت. او در دوره نخست وزیری میرحسین موسوی عضو کابینه وی بود و همچنین مدتی را به عنوان سفیر ایران در فنلاند فعالیت کرده. بروجردی ٧ اسفند 1389 در بیمارستان لاله تهران درگذشت. زهرا مصطفوی تنها دختر امام است که در سال های پس از رحلت امام در عرصه عمومی فعالیت داشت. او دبیرکلی تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران را بر عهده دارد. این جمعیت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ از سید محمد خاتمی حمایت کرد. بعدها نیز در دوره ریاست جمهوری دهم از کاندیداتوری میرحسین موسوی حمایت کرد. اگرچه در مواردی نیز از جمله نزدیکی اعضای نهضت آزادی به میرحسین موسوی به وی انتقاداتی داشت.

زهرا مصطفوی یک فرزند دختر به نام لیلی بروجردی و یک فرزند پسر به نام مسیح بروجردی دارد. مسیح بروجردی فرزند بزرگ خانم زهرا مصطفوی است. او در میان نوادگان امام از معدود روحانیون به شمار می رود. او در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بوده و به امور سیاسی ورود نکرده است. مسیح داماد محمد میرمحمدی، از نمایندگان مردم قم در مجلس شورای اسلامی است. او مدتی را در دوران جنگ به طور گمنام در جبهه ها حضور داشته که خاطرات آن بعدها از زبان دیگران از جمله غلامعلی رجایی منتشر شد. مسیح بروجردی دو فرزند به نام های روح الله و مریم دارد.

لیلی بروجردی نیز متولد بهمن ۱۳۴۲ از تهران است دارای دکترای حقوق است و تالیفات و مقالات داخلی و بین المللی دارد. مدرک رشته حقوق از دانشگاه تهران را در سال ۶۷ گرفت و همان سال به اتفاق همسرش سید عبدالحسین طباطبایی (برادر همسر حاج احمدآقا و برادر صادق طباطبایی) راهی انگلیس شد. در انگلیس دوره کارآموزی و دروس تکمیلی رشته حقوق را در زمینه حقوق بزرگسالان دنبال کرد و در سال ۷۴ به ایران بازگشت. لیلی بروجردی حالا رئیس کمیته بانوان و جوانان دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام و وکیل دادگستری است. لیلی بروجردی دو دختر با نامهای هدی و ضحی دارد. هدی دختر بزرگ او همسر علی رضایی، پسر محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام است.این زوج یک فرزند به نام محمدبنیامین رضایی دارند. او همچنین در دوره دهم انتخابات ریاست جمهوری مشاور انتخاباتی وی در امور بانوان بود. آقای رضایی هم اعلام کرده بود در صورت پیروزی انتخابات ریاست جمهوری، لیلی بروجردی را به عنوان وزیر امور خارجه اش به مجلس معرفی خواهد کرد.

خانم مصطفوی در آخرین اقدام پس از رد صلاحیت آیت الله هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم با انتشار نامه ای سرگشاده از رد صلاحیت هاشمی انتقاد کرده بود. او و تشکل متبوعش در این انتخابات نیز از حسن روحانی حمایت کرد.

خانواده اشراقی

صدیقه مصطفوی(اشراقی) دیگر دختر آیت الله خمینی است که به لحاظ تعداد نقش بیشتری از فرزندان دیگر در گسترش خاندان خمینی داشته است و البته خبرسازترین آنها نیز بوده. همسر وی آیت الله شهاب الدین اشراقی در قید حیات نیست، اما چهار دختر و سه پسر از وی باقی مانده که با نام خانوادگی اشراقی در سال های اخیر حضوری ملموس در عرصه عمومی ایران داشته اند. دختران خانم اشراقی، زهرا، عاطفه، نفیسه و نعیمه نام دارند و پسران وی محمد تقی، علی و مرتضی. شهاب الدین اشراقی به محفل درس خارج استادان نامداری همچون سید محمد محقق داماد، سیدحسین طباطبایی بروجردی و امام خمینی حاضر شد و به مقام اجتهاد دست یافت. وی همچنین به زبان فرانسه نیز تسلط داشت.

او در سال هایی که امام در نجف و پاریس بود همراه امام بود. پس از انقلاب، در مدت اقامت در قم، به صورت غیررسمی مسئولیت دفتر امام و رسیدگی به امور مراجعین را برعهده داشت. آیت الله اشراقی در سال 1330 با خانم صدیقه مصطفوی ازدواج کردند. واسطه آشنایی، یکی از دوستان مشترک خانوادگی بود. در روز خواستگاری مادر، خواهر و عموی آیت الله اشراقی به منزل امام(ره) می روند که ایشان شرط خاصی را بیان نمی کنند، اما در انتخاب یا عدم انتخاب، اختیار تام را به دختر خود می دهند. امام ظاهرا از آقای اشراقی تعریف و تمجید زیادی نزد دختر خود می کنند که حاکی از رضایت کامل ایشان نسبت به این وصلت بوده است.

وقتی خانواده داماد، مجددا به منزل امام می روند تا جواب قطعی مشخص شود، امام ابتدا نماز می خوانند و سپس نزد صدیقه خانم می روند؛ به او می گویند که «نظر من مثبت است، اما تو هرچه می خواهی بگو!» پس از آن دختر امام پاسخ مثبت می دهد و یک ماه بعد هم مراسم عقد برگزار می شود که خطبه آن را امام خمینی و آیت الله خوانساری جاری کردند. سپس تا رسیدن عروس به سن قانونی و ثبت شناسنامه، یک سال طول کشید تا مراسم عروسی برگزار شود. 

حاصل این ازدواج هفت فرزند به نام های نفیسه، زهرا، نعیمه، علی، عاطفه، محمدتقی و مرتضی است. یکی از سمتهای مهم او، نمایندگی از طرف بنی صدر برای رفع اختلافات بین مسئولان بود که با تاکید امام از سوی وی پذیرفته شد. بعدها مرحوم حاج احمد آقا خمینی در مصاحبه ای با روزنامه اطلاعات در این مورد می گویند که آقای اشراقی برای جلوگیری از به هم خوردن هیات ویژه سه نفره این سمت را پذیرفت و با این کار خود را فدای اسلام و انقلاب کرد. شهاب الدین اشراقی سرانجام اول مرداد ۱۳۶۰ دچار سکته شد و یک هفته بعد هشتم مرداد در سن ۵۸ سالگی درگذشت.

شاید بتوان گفت پس از حسن خمینی، زهرا اشراقی، دختر صدیقه مصطفوی(خمینی)، شناخته شده ترین نوه امام خمینی (ره) است. وی همسر محمدرضا خاتمی، برادر رئیس جمهور سابق کشورمان است.

خانم اشراقی در سال های اخیر به ویژه در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی حضوری قابل توجه در فضای عمومی داشت و برخی نظراتش - به ویژه در مورد زنان - توجه رسانه ها را جلب کرده است. آخرین مصاحبه او که در آن گفته بود قصد دارد تا «انقلاب رنگ» در حوزه حجاب به راه بیندازد با واکنش های زیادی روبه رو شد. زهرا اشراقی متولد 1343 است که در دوران اصلاحات مشاور معاونت اجتماعی در امور جوانان وزارت کشور بود. او در سازمان غیر دولتی «انجمن حامیان زنان ایران» فعالیت می کند و به گفته خودش، یکی از وبلاگ نویسان ایرانی است که بدون فا? هویت واقعی اش می نویسد. 

اشراقی از اصلاح طلبانی است که در انتخابات شورای شهر سوم و مجلس هشتم به دعوت آنان ریاست ستاد جوانان ائتلاف اصلاح طلبان را پذیرفت. وی در انتخابات مجلس هشتم به رغم پذیرفتن ریاست ستاد جوانان، دعوت آنان برای کاندیداتوری در انتخابات را نپذیرفت. وی یک پسر به نام علیرضا و یک دختر به نام فاطمه دارد. بنا به برخی گزارش ها فاطمه خاتمی(دختر زهرا اشراقی)، نتیجه امام(ره)، به همراه همسرش علیرضا خرازی- پسر صادق خرازی، سفیر سابق ایران در فرانسه - در حال حاضر ساکن لندن است.

نفیسه دختر دیگر آیت الله اشراقی، با پسر محمد صادق روحانی ازدواج کرد و عاطفه اشراقی نیز همسر سیف الدین احمدی است و چند وقت قبل بی بی سی گزارش داد که او به همراه همسرش در لندن زندگی می کنند. آتنا، یوسف و یاسین سه فرزند عاطفه اشراقی هستندهمسرش سیف الدین یک پاکستانی است. نفیسه اشراقی نیز یک دختر به نام زهراسادات دارد.

 بعد از زهرا اشراقی، نعیمه اشراقی مشهورترین عضو این خانواده است. او با مشکلاتی که به دنبال فعالیت های فیس بوکی اش ایجاد شده بیشتر شناخته شد. اولین ماجرا مربوط به تصویر دخترش(نعیما طاهری) بود، زمانی که در کانادا در حال دریافت جایزه بود. دستکاری مادرش روی عکس او حاشیه های زیادی را برای نعیمه اشراقی ایجاد کرد. هفته گذشته نیز یک اظهارنظر در فیس بوک او که حاوی توهین به خانواده های شهدا بود به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.

تا جایی که او مجبور شد برای دلجویی از خانواده شهید همت به اصفهان سفر کرده و صفحه فیس بوکش را تعطیل کند. نعیمه اشراقی سومین فرزند شهاب الدین اشراقی و صدیقه خمینی و هفتمین نوه امام است. او مهندس پتروشیمی و کارشناس ارشد صنایع از دانشگاه امیرکبیر، معاون مدیرعامل و عضو هیات مدیره شرکت خدمات مهندسی نفت کیش است. همسر او سید محمدحسن طاهری (فرزند آیت الله طاهری امام جمعه سابق اصفهان) است. او سه فرزند به نام های نعیما، محمود و حسین دارد. فرزند بزرگ، نعیما در کانادا مشغول به تحصیل است و با محمدمیلاد پنجه شاهی ازدواج کرده.

علی، مرتضی و محمدتقی اشراقی

در میان پسران صدیقه (اشراقی) بی تردید علی سرشناس تر از دیگران است. وی پس از سال ها فعالیت در شهرداری در انتخابات مجلس هشتم قصد ورود به عالم سیاست را داشت، اما با رد صلاحیت شورای نگهبان روبه رو شد. موضوع رد صلاحیت نوه امام تعجب بسیاری را برانگیخت و بحث و جدل هایی را در پی داشت. اما نهایتا او با تجدیدنظر شورای نگهبان مخالفت کرده و ترجیح داد دوباره از فضای عمومی فاصله بگیرد. علی اشراقی با بهاره علوی ازدواج کرده و دو فرزند به نام های یاسمن و ملیکا دارد.

برادران او مرتضی و محمد تقی نیز همچون اکثریت قریب به اتفاق نوادگان امام از سیاست جمهوری اسلامی دورند. در بین این دو مرتضی با نوه دختری آیت الله محقق داماد ازدواج کرده است. او دبستان و راهنمایی را در مدرسه نیکان تهران و دبیرستان را در مدرسه علوم و معارف اسلامی شهید مطهری گذراند و سال ۷۴ وارد قم شد و دوره مقدمات حوزوی را در مدرسه علمیه عترت آل محمد، و دوره سطح را نزد استادی، بیگدلی و حسینی بوشهری گذراند و اکنون مشغول خواندن درس خارج فقه و اصول نزد آیات عظام مکارم شیرازی، سبحانی، صادق لاریجانی و آیت الله گنی است که علاوه بر آن، به تدریس در حوزه علمیه قم نیز مشغول است. در میان نوادگان، او نزدیکی بیشتری به سیدحسن خمینی دارد. همسر محمد تقی اشراقی الهام قنبری است.

فریده خمینی

فریده مصطفوی دومین دختر امام است. او در سال 1333 با حاج محمد حسن اعرابی ازدواج کرد. خانواده مادری آقای اعرابی با خانواده همسر امام(ره) حاجیه خانم ثقفی و دایی ها و پدر ایشان، آیت الله شیخ محمدجواد قمی نیز با امام راحل آشنایی داشتند. همچنین پدر همسر امام(آیت الله ثقفی) با عموهای آقای محمدحسن اعرابی(از علمای زاهد قم) دوستی داشته اند که مجموعه این روابط سبب این وصلت می شود.

گفته می شد که آیت الله اشراقی و حاج آقا مصطفی برای انجام تحقیقات، به محل کار وی که تجارتخانه ای بود می رفتند. حاج محمد حسن اعرابی در دور تبعید امام، باتوجه به ثبات شخصیت و اعتماد امام به ایشان یکی از وکلا و مسئول پاره ای از کارهای مالی امام بودند. ایشان پس از پیروزی انقلاب، فقط مدت کوتاهی نماینده مردم در شورای شهر قم بودند، اما پس از آن به رغم پیشنهادات مکرر مسئولیتی را نپذیرفتند و از تمام فعالیت های سیاسی کناره گرفتند و هرگز وارد مناقشات سیاسی و حتی ابراز نظر رایج در مورد مسائل کشور نشد.

داماد دوم امام خمینی در 31 خرداد ماه سال 1389 بر اثر ایست قلبی درگذشتحاصل ازدواج او با فریده مصطفوی دختری است با نام فرشته که او نیز مانند یکی از دختران آیت الله اشراقی با برادر همسر سیداحمد آقا ازدواج می کند. فرشته اعرابی دو فرزند به نام های سیدعمادالدین و سیدحسین دارد که عمادالدین با مرضیه طالب زاده ازدواج کرده است. خانواده اعرابی کوچکترین جمعیت را در بین نوادگان امام به خود اختصاص داده اند.10آبان92عصردانا

دختران امام خمینی با چه کسانی ازدواج کردند؟

 مرحوم آیت‌الله حاج شیخ شهاب‌الدین اشراقی
داماد ارشد امام خمینی(س) متولد 1304 هجری شمسی و فرزند مرحوم آیت‌الله میرزا محمد تقی اشراقی و نوه آیت‌الله العظمی میرزا محمد ارباب بودند که در سال 1330 با خانم صدیقه مصطفوی ازدواج کردند. واسطه آشنایی، یکی از دوستان مشترک خانوادگی بوده است. در روز خواستگاری مادر، خواهر و عموی آیت‌الله اشراقی به منزل امام(س) می‌روند که ایشان شرط خاصی را بیان نمی‌کنند، اما در انتخاب یا عدم انتخاب، اختیار تام را به دختر خود می‌دهند. امام ظاهرا از آقای اشراقی تعریف و تمجید زیادی نزد دختر خود می‌کنند که حاکی از رضایت کامل ایشان نسبت به این وصلت بوده است.
وقتی خانواده داماد، مجددا به منزل امام می‌روند تا جواب قطعی مشخص شود، امام ابتدا نماز می‌خوانند و سپس نزد صدیقه خانم می‌روند؛ به او می‌گویند که «نظر من مثبت است، اما تو هرچه می‌خواهی بگو!» پس از آن دختر امام پاسخ مثبت می‌دهد و یک‌ماه بعد هم مراسم عقد برگزار می‌شود که خطبه آن را امام خمینی و آیت‌الله خوانساری جاری کردند. سپس تا رسیدن عروس به سن قانونی و ثبت شناسنامه، یکسال طول کشید تا مراسم عروسی برگزار شود.
حاصل این ازدواج 7 فرزند به نام‌های نفیسه، زهرا، نعیمه، علی، عاطفه، محمدتقی و مرتضی است.
مرحوم آیت‌الله حاج شیخ شهاب‌الدین اشراقی که در حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینی پرداخته و به درجه اجتهاد رسیده بود، دارای آثاری با عناوین سخن حق(تفسیر قرآن)، پاسداران وحی، نقدی بر کتاب شهید جاوید، چهره‌های درخشان، بحثی کلامی در رابطه با آیه تطهیر، حقیقت جهاد در مکتب اسلام، شرحی مبسوط بر کتاب عروة الوثقی و تعلیقه و حاشیه بر کتاب عروة الوثقی و کتابی با عنوان مباحث اصولی است.
آیت‌الله اشراقی پس از تبعید امام به ترکیه در دفتر قم ایشان فعالیت پرداخت شهریه طلاب را بر عهده داشتند، اما ساواک بعد از مدت کوتاهی (در سال 1344) ایشان را به مدت 5 سال از قم به همدان و سپس تهران تبعید کرد. ایشان همچنین اجازه رفتن به نجف را تا زمان شهادت حاج آقا مصطفی نیافت. بعد از هجرت امام خمینی از نجف به پاریس، مرحوم آیت‌الله اشراقی خود را به پاریس رسانده و به امام ملحق شدند.
آیت‌الله اشراقی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از طرف امام خمینی در چندین مسئولیت مهم حضور داشتند که از جمله می‌توان به نمایندگی ویژه ایشان در وزارت نفت، نماینده امام در رسیدگی به غائله کردستان و بندر ترکمن، نماینده امام در رسیدگی به بازماندگان کودتاگران نوژه، پاکسازی آرم‌های شاهنشاهی و رسیدگی به وضعیت معیشتی جنگ زدگان، عضویت در شورای‌عالی دفاع، رابط ویژه امام و ارتش و... اشاره کرد. یکی دیگر از سمت‌های مهم ایشان، نمایندگی از طرف بنی‌صدر برای رفع اختلافات بین مسئولین بود که با تاکید امام از سوی وی پذیرفته شد. بعدها مرحوم حاج احمد آقا خمینی در مصاحبه‌ای با روزنامه اطلاعات در این مورد می‌گویند که آقای اشراقی برای جلوگیری از به هم خوردن هیات ویژه سه نفره این سمت را پذیرفت و با این کار خود را فدای اسلام و انقلاب کرد.
سرانجام داماد ارشد امام بیستم شهریور ماه سال 1360 بر اثر سکته مغزی و قلبی از دنیا رفت.
 حاج محمد حسن اعرابی

خلاصه زندگینامه امام خمینی

 آیت الله سیدمرتضی پسندیده می گوید:مرحوم «صاحب خانم »عمه ما و (دختر مرحوم سید احمد هندی)، اول به مرحوم‏‎« ‎‏شکرالله خان» از خوانین و رؤسای ایل بربرود و جاپلق قره کهریز ازدواج کرد.

خواب «عمه» تعبیرشد

برادر‏‎ ‎‏شوهرشان مرحوم «کریم خان» پای خود را از حد گلیم بیشتر دراز کرده به ادعای ریاست‏‎ ‎‏حتی سلطنت برخاست و مرحوم صاحب خانم خواب می بیند که «کریم خان از برج بسیار‏‎ ‎‏بلندی بالا رفت و از آنجا به پایین پرت شده و سرنگون شد »همانطور (که عمه خواب دیده بود) هم شد و بدینصورت این‏‎ ‎‏طایفه متلاشی شده و تعدادی از آنها باقی ماندند .

آیت الله پسندیده می نویسد:وقتی کریم خان ودیگرخوانین به خمین آمده بودند و‏‎ ‎‏من در سنین ۱۰تا۱۴ سالگی بودم.

حکومت خمین حسین خان را دستگیر و در‏‎ ‎‏عمارت اندرونی محل ولادت ما در زیر بالاخانۀ جنوبی زندانی و در «کنده» که آلت بستن‏‎ ‎‏پا بود پایش را بستند. در کُنده چهار نفر را با یک پای می بستند.

«کُنده» چوب مدور و‏‎ ‎‏درازی بود و رویش میلۀ آهنی بزرگی قرار داشت و از یک طرفش محکم با قفل بزرگی‏‎ ‎‏بسته می شد و زندانی موقع نماز و وضو تحت مراقبت از کنده رها و مجدداً پایش در‏‎ ‎‏کنده قرار می گرفت.

این خان(حسین خان) از بستگان شوهر اول عمۀ ما مرحوم صاحب خانم بود.‏‎

 ‎‏مرحوم صاحب خانم بعد از فوت شوهر اول با مرحوم« آخوند ملا محمد جواد» ازدواج‏‎ ‎‏کرد.

ایشان از همسر اولشان (مرحوم شکرالله خان) اولادی نداشتند و بعد از فوت شوهر‏‎ ‎‏اول و همچنین رحلت خواهرش مرحوم آغا بانو خانم عیال مرحوم آخوند ملا محمد‏‎ ‎‏جواد به عقد ایشان درآمد و از شوهر دوم هم صاحب فرزندی نشد.

مرتضی پسندیده می نویسد:در سال ۱۳۲۰ قمری‏‎(۱۲۸۱شمسی)‎‏که مرحوم «آقا مصطفی» پدر ما را شهید کردند.

برای تعقیب قاتل به سرپرستی صغار و مادر‏‎ ‎ما خانۀ شوهر را ترک و به منزل ما آمدند و در محافظت ما مخصوصاً «حضرت امام‏‎ ‎‏خمینی» از خود گذشتگی نشان داد و از خانۀ شوهر آبرومند متمول سرمایه دار امام‏‎ ‎‏جماعت مسجد جامع صاحب نوکرها و کلفتها خارج شدند اجرها علی الله تعالی مرحوم‏‎ ‎‏«آخوند ملا محمد جواد» شوهر ایشان محتاط و محافظه کار بود‏‏ و شاید قتل مرحوم آقا‏‎ ‎‏مصطفی که از جهات زیادی با هم قوم و خویش و دوست و رفیق و همکار هم بودند‏‎ ‎‏موجب رعب ایشان شد و مشارالیه در مسافرت با ورثه مرحوم آقا مصطفی به عراق‏‎ ‎‏(اراک فعلی) و تهران همراهی نکردند ولی برادر کوچک وی مرحوم «حاج شیخ فضل الله ‏‎ »‏در مسافرت همراه ما بود.

مرحوم صاحب خانم برای دایه و مرضعۀ امام خمینی،« ننه‏‎ ‎‏خاور »زوجه مرحوم «کربلایی میرزا تفنگچی» مرحوم آقا مصطفی را برگزیدند که او هم‏‎« ‎‏شیر زنی حراف و با لیاقت بود» و چون امام خمینی باز کمتر از یک سال داشتند ایشان و‏‎ ‎‏دو خواهر ایشان را به خمین تحت نظر بعضی و ننه خاور گذاشتند و عمه ام صاحب خانم‏‎ ‎‏و والده مرحومه هاجر خانم و عیال دیگر پدرم به نام «گوهر ملک تاج خانم» و نگارنده(مرتضی پسندیده) و‏‎ ‎‏«مولود آغا خانم »دختر بزرگ آقا مصطفی و آقا نورالدین (مرحوم هندی) ۶ ساله و‏‎ ‎‏مرحوم حاج «شیخ فضل الله رجایی» عموی مادرمان با یک نوکر «عباسقلی ابرقویی» دنبال‏‎ ‎‏گرفتاری قاتلان به عراق ‏‏(اراک‏‏)‏‏ و بعداً به تهران رفتیم و عمه مرحومه سرپرستی همه را‏‎ ‎‏داشت.

شرح قتل پدر و قصاص قاتل را به شرح حال پدرم مرحوم آقا مصطفی موکول‏‎ ‎‏می نمایم.

با عمه به اراک نزد والی عراق(نام سابق اراک) عضد السلطان و بعد تهران رفتیم و در‏‎ ‎‏محله «عباس آباد» منزلی اجاره کردیم و دنبال قصاص بودیم و «قصاص که عملی(اجرا) شد با عمه‏‎ ‎‏و همراهان به خمین بازگشتیم».

عمه به مراقبت ما پرداخت و بدون طلاق در منزل ما‏‎ ‎‏ماندند و با کمال جدّیت به سرپرستی ما ادامه دادند و بعضی عمارتهای مسکونی را نیز‏‎ ‎‏اجاره دادند. تقریباً حدود ۱۱ سال داشتم و اخوی  تقریباً ۹ سال و همشیره بزرگ‏‎ ‎‏معقوده مرحوم حاج میرزا رضا نجفی ۱۹ سال و همشیره دیگر تقریباً ۱۳ سال و‏‎ ‎‏امام خمینی کمتر از ۳ سال داشتند و مادرمان تقریباً جوان بودند متأثر و غمگین دست‏‎ ‎‏رد به سینه خواستگاری از گلپایگان زدند و به مراقبت از ما شتافتند.

در این اوقات که‏‎» ‎‏مظفرالدین شاه» حیات داشت و مجلس شورای ملی در شرف تشکیل بود و مردم نشاطی‏‎ ‎‏داشتند و تا درجه ای امنیت برقرار بود و در خمین نیز تقریباً تجاوز اشرار و دزدان کمتر و‏‎ ‎ما در خمین گاهی در بالاخانه ها و گاهی در قسمتی از عمارت بیرونی و گاهی در برج‏‎ ‎‏اشتغال به درس داشتیم که به موقع می نگارم.

عمه ام مرحوم« صاحب خانم» و مادرم‏‎ ‎‏مرحومه «هاجر خانم» مواظب ما بودند و «مشهدی قنبر علی» متصدی امور ملکی زورقان‏‎ ‎‏وراث بود و هنوز حاجی نشده بود و در خمین نیز نسبت به ملک خمین و واسوران و غیر‏‎ ‎‏اینها دیگران رسیدگی می کردند و درآمد عمه ما در ماه تقریباً حدود«  ۱۰۰ الی ۱۲۰ تومان بود »و انگور و لوازم و مشتقات انگور (کشمش و حلالی و شیره) و‏‎ ‎‏شیر و ماست و پنیر و کره و روغن و نظایر آن را نیز از باغ و گاوها تهیه می کردند «کاملاً در‏‎ ‎‏رفاه بودیم» و چون دیگر به اندرون احتیاجی نداشتیم مادر و عمه اندرون را اجاره به‏‎ ‎‏حکومت وقت دادند و خود ما در بیرونی که فعلاً با تغییر ساختمان موجود است و در‏‎ ‎‏بالاخانه ها برای پذیرایی ساکن بودیم.

مرحوم عمه(صاحب آغا) به سرپرستی ما و ادارۀ امور و تنظیم‏‎ ‎‏عمارت و باغ انگور و مشجر نمودن منزل ادامه می دادند تا در سال  ۱۳۳۶ قمری (۱۲۹۶شمسی)وفات‏‎ ‎‏نمودند‎‎‏ در موقع وفات ایشان من ۲۳ ساله بودم در جلو برج مقابل باغ نشسته‏‎ ‎‏بودیم. یک نفر آمد که عمه (صاحب) می گوید: بیا من می میرم باید دست تو در وقت مرگ‏‎ ‎‏در دست من باشد .

من رفتم پیشش و دستم را گرفتند و بلافاصله به رحمت حق پیوستند رحمت‏‎ ‎‏الله علیها.

الآن هم با کمال تأثر می نویسم و باقی حالات ایشان را در حالات خودم ان شاء‏‎ ‎‏الله می نویسم. اینها مختصری از شرح حالات مرحوم سید احمد هندی و سید مرتضی‏‎ ‎‏(سید آقا) و سلطان خانم و آغا بانو خانم و صاحب خانم بود. و شرح حال پدر ما و‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی را در بخش دیگر می نگارم.‏

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:آیت الله پسندیده(برادربزرگ امام خمینی می نویسد:‏‏یک تذکری می دهم یکی از نشریات و کتاب سرتاسر کذب می نویسد از قول‏‎ ‎‏پسندیده که من و پدرم و امام خمینی در کراچی ملبس به لباس سیادت و روحانی شده ایم‏‎ ‎‏و مادرمان در آنجا به لباس و حجاب اسلامی درآمده است!

برادرامام درادامه این این شبهه رااینگونه جواب می دهد:می خواهم سؤال کنم «جد‏‎ «‎‏ما در ۱۵۰ سال قبل در «خُمین» این عمارت موجود را خریده و با «خواهرِ‏‎ ‎‏یوسف خان» ازدواج کرده و املاک واسوران و نازی و شاهین و غیره را خریده و ۳‏‎ ‎‏عیال دیگر گرفته و پدر ما مرحوم «آقا مصطفی» حدود ۲۵ سال بعد از آن‏‎ ‎‏تاریخ متولد شده و من «سید مرتضی پسندیده» ۵۸ سال بعد در خمین متولد‏‎ ‎‏شده ام آیا قبل از تولد پدرم «کراچی»پاکستان  رفته ام ؟و آیا «عمو»ی ما که سالها قبل از مسئله تنباکو و‏‎ ‎تحریم آن در خمین فوت شده مجدداً به دنیا آمده و در قزوین بر علیه فتوای مرحوم‏‎ ‎‏میرزای شیرازی قیام کرده!؟

برادرامام خمینی درپایان مینویسد: این آیا و آیاها که زیاد است چه جوابی دارد؟ این دروغگویی ها،توطئه نشریات‏‎ ‎‏مغرض  است ،خداوند همۀ ما را به راه راست هدایت فرماید. ایضاحاً من‏‎ ‎‏(پسندیده) در عمرم نه پاریس رفته ام و نه کراچی. پناه بر خدا با این همه دروغ و افترا.‏‎ ‎‏والسلام علی من اتبع الهدی.‏

وفات آیت الله پسندیده :در ۲۲ آبان ۱۳۷۵،سن۱۰۰سالگی(۷سال بعدازرحلت امام خمینی) ، در مسجد حضرت معصومه (قم) مدفون است.

امام خمینی وآیت الله سیدمرتضی پسندیده(باخانواده)  درمزارنورالدین

خان نص

همه تبعیدها«دوری ازایران»امام خمینی

اولین دستگیری امام خمینی ۱۰ ماه در بازداشت و حصر

توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:خلاصه ای از دستگیری وبازداشت -ده ماهه- امام خمینی

قیطریه:منزل حاج غلامحسین روغنی در خیابان دولت، چهارراه قنات، اول خیابان قیطریه، نبش کوچه هوشمند

 از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا ۱۵ فروردین ۱۳۴۳، امام خمینی به مدت ۱۰ ماه در بازداشت و حصر رژیم شاه بودند. امام این مدت را در ۶ نقطه گذراندند که عبارتند از:

۱- زندان باشگاه افسران  ،مدت بازداشت:چندساعت

۲- زندان قصر  ،مدت بازداشت: ۱۹ روز

۳- زندان عشرت‌آباد ،مدت بازداشت: ۴۰روز

۴-قنات آباد ،مدت بازداشت:کمترازیک روز

۵- منزلی متعلق به ساواک در داوودیه تهران مدت بازداشت ۳ روز 

۶- منزل دیگری در قیطریه ،مدت بازداشت:۸ماه

ادامه توضیحات مدیریت سایت:همانطورکه آیت الله امام جمارانی گفتند:قبل ازداوودیه ،امام خمینی رابه «قنات آباد»بردند  وبعدبه داوودیه آوردند،اسم صاحبخانه هم «روغنی»بود.مدت اقامت دراین خانه راکمترازهشت ماه(۷ماه)نیزگفته اند

امام خمینی در زندان باشگاه افسران تنها چند ساعت ماندند.

سپس به پادگان قصر (بی‌سیم) انتقال یافتند. ایشان در این مکان، به مدت ۱۹ روز در بازداشت بودند.

۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن/۲ماه زندان+۸ماه حصر

یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه

۱۳آبان۱۳۴۳–تیعیدامام خمینی  به ترکیه

۱۳سال اقامت درنجف

۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق"نجف"

۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت

وضوی امام خمینی در بیابان‌های بصره

کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.

۱۴مهر۱۳۵۷وارد فرانسه«پاریس»شد.

کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.

ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١۴٠٩)روح خدا به خدا پیوست.

برای اطلاعات بیشتربه این لینک مراجعه کنبد:مصاحبه با خانم معصومعه حائری(همسرشهیدمصطفی خمینی):

مصاحبه"معصومه حائری" همسر سیدمصطفی خمینی

ماجرای "کودتا"درمنزل امام خمینی چه بود؟

​خاطراتی ازهمسرامام خمینی (علاوه برخاطرات سیده زهرامصطفوی)،شوخی های خانوادگی امام،چگونگی ازدواج +خواستگاری امام خمیینی ونامگذاری فرزندان امام خمینی +مطالب متنوع جالبی  ازاین خاندان معزز درادامه خواهیدخواند+«نامه عاشقانه امام خمینی به همسرش» درراه سفرحج.+سیدحسین خمینی(فرزندحاج مصطفی خمینی)کجاست؟همچنین دیگرفرزندان شهیدمصطفی خمینی.

نکته: همسرامام(خدیجه ثقفی)اشراف زاده بود،امام  ۶بارخواستگاری رفت،عروس خانم تمایل نداشت تااینکه اهل بیت رسول الله (۵تن آل عبا)درخواب حلال مشکلات شد ووصلت پاگرفت.

«کودتاچی» بیت امام خمینی.کودتاآبگوشتی!

سیده زهرا مصطفوی خمینی در پاسخ به این سوال رادیو گفتگو :چراحضرت امام به شما «کودتاچی» می گفتند؟

زهرا مصطفوی: علتش این بود که  امام آبگوشت دوست داشتند و بیشتر ناهارها غذا آبگوشت بود و امامن آبگوشت دوست نداشتم و چند وقتی که گذشت یک روزی «گوشت کوبیده» در دست من بود و امام هم وضو گرفته بودند و می آمدند بالا -در منزل قم.

من ناراحت بودم از اینکه باید آبگوشت بخورم و گوشت کوبیده را پرت کردم گوشت کوبیده به دیوار چسبید و بشقاب پرت شد!.

ماجرای خواندنی ازدواج امام(س) با قدس ایران

سیده زهرا مصطفوی می گوید:به امام گفتم چه دلیلی دارد شما که بزرگتر هستید -غذابایدبه میل شمادرست شود-و ما همیشه باید آبگوشت بخوریم !؟

دخترامام  می گوید:درادامه به امام گفتم:ما چند نفریم در منزل خب همه نظر بدهند که هر روز ناهار چی بخوریم.

سیده زهرا مصطفوی می گوید:ایشان(امام) هیچ چیزی به من نگفتند و بعد به مادرم گفته بودند که هر روز بچه ها را جمع کن و هر روز غذا را به سلیقه یک نفر انتخاب کن.

کودتاچی می گوید: بعدازاین ماجرابودکه امام به من گفتند که« تو کودتا کردی» و مادرم به من گفتند که حاج آقا به شما می گویند «کودتاچی».

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:سیده زهرا مصطفوی درپایان این مصاحبه می گوید:خب این عدالت بود و من از بچگی منطقی بودم!.

خاطره دیگرازسیده زهرا مصطفوی

« برادرم(مصطفی) چون ۱۰سال از من بزرگتر بودند، مایل بودند به ما دستور دهند و من هم بین بچه ها شیطنت خاصی داشتم و به همین دلیل ابا داشتم از اینکه دستوراتش را اجرا کنم.

دختران و نوه‌های امام این روزها چه می‌کنند؟

سیده زهرا مصطفوی می گوید:یک روزمصطفی به من گفت «یک لیوان آب برایم بیاور» ،امام هم نشسته بودند.

 گفتم: نمی خواهم.

«آقا مصطفی»،ناراحت شد، بلندشدکه مرا بزند که با حمایت امام ، فرار کردم.

وقتی فرار کردم برادرم (مصطفی)رو کرد به امام  و گفت «شما اینقدر به ایشان رو می دهید که به من اینطور بگوید

امام درجواب آقا مصطفی فرمودند: امروز به خواهرت می گویی یک لیوان آب بده و فردا هم لابد می گویی کفشهای من را هم جفت کن.

«سیده زهرا مصطفوی»سال ها به عنوان رئیس جمعیت ایرانی دفاع از فلسطین همچنین دبیر کل ا تحادیه بین المللی سازمان های غیر دولتی حامی فلسطین، ضمن بازخوانی موضوع فلسطین در آراء و اندیشه های امام   به ضرورت حمایت از سنگرهای مقاومت در منطقه بپردازد و عمده توان خود را در این مسیر بگذارد.

از راست: زهرا مصطفوی زهرا اشراقی(نوه امام و همسر محمدرضا خاتمی)، فاطمه طباطبایی(همسر مرحوم سید احمد خمینی)

«دکتر زهرا مصطفوی » دبیر کل تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی، دبیرکل جمعیت دفاع از ملت فلسطین و دکترای الهیات و عضو هیات علمی دانشکده الهیات (گروه کلام و فلسفه اسلامی) دانشگاه تهران است.

زهرا مصطفوی که با مرحوم دکتر بروجردی ازدواج کرده دو فرزند به نام های حجت الاسلام حاج آقا مسیح بروجردی است که ازمدرسان خوشنام حوزه به شمار می رود

 و دیگری دکتر لیلی بروجردی است.

لیلی با یکی ازفرزندان آیت الله طباطبایی ازدواج کرده و دو دختر دارد که یکی از آنها با پسر محسن رضایی ازدواج کرده است.  نیز هم اکنون درقم ساکن و از  .

بترتیب:سیداحمدآقا،شیخ حسن صانعی،دکترمحمودبروجردی(دامادامام)،صادق قطب زاده(اولین رئیس تلویزیون وکودتاچی) ،دکترصادق طباطبایی(برادرخانم احمدآقا)

«دکتر محمود بروجردی»در پی یک بیماری طولانی به دلیل سرطان غدد لنفاوی، در بیمارستان لاله تهران  در ۰۷ اسفند ۱۳۸۹درگذشت.

«دکتر محمود بروجردی»فرزند حجت الاسلام حاج شیخ محمد حسین بروجردی و نواده مرحوم آیت الله حاج میرزا مهدی بروجردی در سال ۱۳۱۲ در شهر مقدس قم به دنیا آمد.

تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرستان قم و مقاطع لیسانس، فوق لیسانس و دکترا را در دانشگاه تهران پایان رسانید و با تدریس در مقاطع گوناگون تحصیلی از دبیرستان تا دانشگاه به تربیت دانش آموزان و دانشجویان پرداخت.

عکس: حضور دختران امام خمینی(ره) در مراسم تنفیذ

صدیقه مصطفوی، فریده مصطفوی و زهرا مصطفوی دختران امام خمینی   مراسم تنفیذ رئیس جمهور (حجت‌الاسلام حسن روحانی ) ۱۲ مرداد ۱۳۹۶ 

از جمله مسوولیت های دکترمحمود بروجردی: حضور در وزارت آموزش و پرورش و وزارت امورخارجه در کابینه شهید رجایی – به عنوان قائم مقام وزیر – و قائم مقام وزارت ارشاد، ریاست پژوهشگاه علوم انسانی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در فنلاندمی باشد.

این تصویر حضرات آیات شهاب الدین اشراقی، محمد رضا توسلی، حجت الاسلام سید حسن خمینی، حجت الاسلام مسیح بروجردی، علی اشراقی و شیخ حسن صانعی را بر روی پشت بام منزل قم، بعد از بازگشت حضرت امام در اسفند۱۳۵۷نشان می دهد.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اندکی ویرایش انجام داده ام وافزودن تصاویر.

همسر حضرت امام خمینی، بانو خدیجه ثقفی، حدود شصت سال با حضرت امام زندگی کردند و خاطرات جالب زیادی از زندگی با ایشان دارند. در بخشی از خاطرات خانم ثقفی از سال‌های دستگیری امام در سال ۴۲ آمده است:

همسرامام می گوید:در مواقعی که شایعه دستگیری آقا بالا می‌گرفت، شب آقا به من می‌گفت: اگر مرا گرفتند، دست‌پاچه نشو، طوری نیست.

من به شوخی به او می‌گفتم: خوبست،مایک نفسی می‌کشیم!

«خدیجه ثقفی»:اول مبارزات من و پسر عزیزم مصطفی کربلا بودیم و احمد نقل می‌کرد و خود آقا می‌گفت که هر شب آقا به احمد می‌گفته است: «احمد امشب مرا دستگیر می‌کنند، نترسی. اگر آمدند و مرا گرفتند تو کاری نداشته باش، به کسی متوسل نشو، از این و آن مخواه که برای رهایی من کاری کنند حتی برای مخارج زندگی پولی از هیچ آقایی قبول نکن!!»

آقا(امام خمینی) نقل می‌کرد: « سر صبحانه، هر روز« احمد» به من می‌گفت: شما را نگرفتند؟، خبری نشد!؟

و من به او می‌گفتم: «امشب! » و این وضع تا آمدن ما به قم طول کشیده بود. احمد در آن موقع ۱۵-۱۶ ساله بود. /

منبع: بانوی انقلاب خدیجه‌ای دیگر (زندگی‌نامه سرکار خانم خدیجه ثقفی همسر امام خمینی )، علی ثقفی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۳۹۳، صص ۲۰۳-۲۰۴.

مصاحبه با همسرامام خمینی:

زهرامصطفویآبان۱۳۷۶:مادر!  اوّل آبان، بیستمین سالگرد شهادت داداش(حاج مصطفی متوفی۱ آبان۱۳۵۶) است، و اگر اجازه می‌فرمایید چند سؤال کوتاه درباره ایشان از شما می‌کنیم و امسال به همین مناسبت مؤسسه نشر آثار امام سمیناری در قم برگزار می‌کند. لطفاً ابتدا درباره تولد ایشان و خوابی که دیده‌ای توضیح بفرمایید.
خدیجه ثقفی:چند ماهی از ازدواجمان گذشته بود و من مطلع بودم که باردارم، شبی خوابی دیدم که دیگران تعبیر کردند که بچه پسر است.
همسرامام می گوید:در خواب پیرزنی را دیدم که قبلاً هم دیده بودم و می‌شناختم بعد از سلام و تعارفات به او گفتم: کجا می‌روی؟ گفت: پیش حضرت زهرا(س) می‌روم. گفتم من هم می‌آیم، و با هم رفتیم تا به یک در بزرگ باغ رسیدیم شبیه دری که «باغ قلعه» در قم داشت. وارد باغی شدیم که درخت تبریزی در آن زیاد بود. توی باغ یک قطعه فرش افتاده بود که روی آن یک ملحفه مثل پتو چهارلا شده بود و خانمی با لباس اطلس آبی با گلهای بزرگ مخملی (مثل یک کف دست) نشسته بود، کت تنشان بود و مثل آن کت را مادربزرگم داشت. خانم گیس داشتند و موهایشان تا پایین صورتشان بود، با صورتی کشیده و سبزه. من سلام کردم و خیلی مؤدبانه با آن پیرزن کنار فرش نشستیم، بعد از مدتّی خانم بلند شد و رفت. چند دقیقه‌ای طول کشید، بچه‌ای که در کنار فرش توی گهواره پارچه‌ای (مانند قدیم) بود به گریه افتاد. من بلند شدم و رفتم پیش بچه و عقیده‌ام شد که آن بچه، امام حسین(ع) است. بچه را بلند کردم، یعنی زیر بازوهایش را گرفتم و با احترام بلند کردم. بچه حدود هشت ماهه بود و بچة چاقی بود.

همین موقع خانم آمد و یک کاسه بلور و بشقاب هم زیر آن بود و آبی هم توی کاسه بود که به نظرم آمد که شربت است و برای پذیرایی از ما آورده بودند، کاسه و بشقاب را به دست من دادند و بچه را از من گرفتند و نشستند. من هم کاسه را آوردم و گذاشتم جلوی پیرزن تا احترام کرده باشم و او هم با دست کاسه را به طرف من داد. دقیقه‌ای گذشت و بیدار شدم و همه گفتند که فرزندم پسر است و نام آن را هم «حسین» بگذاریم.

عراق-نجف

بعد از حضور امام در نجف اشراف در دوران تبعید و ورود به  شهر کربلا، سید محمد شیرازی استقبال خوبی از رهبر کبیر انقلاب به‌عمل آورد و حتی محل نماز خویش را در کربلا به امام راحل سپرد.سید محمد شیرازی در سال ۱۳۸۱ درگذشت.

 چطور اسم مصطفی را انتخاب کردید؟

وسیله نقلیه امام خمینی در نجف چه بود؟

من خیلی دوست داشتم که نامش «مصطفی» باشد و نمی‌دانم آقا چه دوست داشتند، ولی من ایشان را راضی کردم و گفتم که چون نام پدرتان مصطفی بوده است بسیار مناسب است و آقا(امام) هم راضی شدند و اسمش را «محمّد» گذاشتیم، لقبش را «مصطفی» و کنیه‌اش را «ابوالحسن» گذاشتیم، ابوالقاسم نگذاشتیم که هر سه مشابه حضرت رسول(ص) نشود.
تولد او در چه تاریخی و در کجا بود؟
۲۱ آذر ۱۳۰۹ شمسی،مصادف با(۲۱ رجب ۱۳۴۹) در قم در محلّه‌ای نزدیک «عشق علی» که حالا خراب شده است و به آن «الوندیه» می‌گفتند. دومین خانه‌ای که اجاره کردیم همین خانه بود. اولین خانه را آقای حاج سید احمد زنجانی پیدا کرده بودند که شش ماه در آن بودیم، ولی به جهاتی که نمی‌دانم، صاحبخانه نمی‌خواست یا کرایه‌اش سنگین بود، بیرون آمدیم.
درباره تحصیل مصطفی و مدرسه رفتن او توضیح دهید.
مصطفی خیلی دیر زبان باز کرد و تا چهارسالگی فقط چند کلمه می‌گفت. وقتی شش ساله شد او را به یک مکتب در نزدیکی منزل گذاشتیم که خیلی در حرف زدنش تأثیر داشت. هفت سالگی به مدرسه موحّدی رفت. کسی هم به درس خواندن او توجّهی نداشت. اوایل، یعنی تا کلاس سوم، گاهی من او را نگه می‌داشتم تا درس بخواند ولی بعد که بزرگتر شد، اصلاً نمی‌آمد تا درس بخواند فقط به دنبال بازی بود و شبها می‌آمد و مقداری نان و پنیر و چای می‌خورد و می‌خوابید.
شما همیشه شب‌ها نان و چای می‌خوردید؟
نه، او کوچکتر که بود زودتر می‌خوابید و چیزی می‌خورد (هرچه حاضر بود). گاهی آبگوشت، یا تاس‌کباب بود و گاهی هم من برایش کته و تخم‌مرغ درست می‌کردم. بعدها که 12 ـ 10 ساله شد، بیدار می‌ماند تا با ما شام بخورد.
از شروع دوران طلبگی بفرمایید.
بعد از آن که شش کلاس درس خواند، دیگر به مدرسه نرفت، زیرا در آن زمان مرسوم اهل علم نبود که بچه‌ها را به دبیرستان بفرستند. به همین دلیل مشغول تحصیل علوم طلبگی شد.
در هفده سالگی، آقا پیشنهاد کرد که عمّامه بر سر بگذارد و لباس روحانی بپوشد. البته، او در اول خیلی رضایت نداشت، ولی آقا چند نفر از دوستان خود را دعوت کرد و در مراسمی او را برای این کار آماده کرد. ظاهراً بعد از آن وقتی از منزل خارج شده بود و دوستانش او را دیده بودند، به او تبریک گفته بودند و تشویق کرده بودند.
به این ترتیب او هم بسیار به تحصیل علاقمند شد و در طلبگی به سرعت رشد کرد، به طوری که معروف بود که خوب درس می‌خواند و طلبه فاضلی شده است، تا کمکم که بیشتر رشد کرد و خودش به مقامات علمی رسید، حوزه درس تشکیل داد و مدرّس شد.
 درباره ازدواج مصطفی بفرمایید.


ازدواج مصطفی در ۲۲سالگی بود. یک وقت شایع شد که ما با آقا مرتضی حائری وصلت کرده‌ایم، به طوری که مصطفی می‌گفت: «وقتی آقای حائری از صحن حرم بیرون می‌آْید، رفقا می‌گویند که پدرزنت آمد.»
این شایعه به گوش آقا رسیده بود و یک شب آقا از من پرسید که دختر آقای حائری را دیده‌ای؟ من هم کمی توضیح دادم. آقا گفت: «چطور است این دروغ را راست کنیم؟» گفتم که هرطوری صلاح می‌دانید. فردا صبح هم آقا پیغام فرستاده بود و ظهر آنها جواب داده بودند و باز آقا پیغام داده بود که همان شب بروند برای صحبت. بعد به ما خبر دادند که مردها رفته‌اند و ما زنها هم بعداً رفتیم و قرار عقد گذاشته شد.

امّا در مورد فرزندان؛ اولین فرزند آنها «محبوبه» بود که مننژیت گرفت و مرحوم شد. دومین فرزند «حسین» است که معمّم و جوان خوبی است، و سومین فرزند «مریم» است که دکتر شده است. چهارمین فرزند در جریان حمله کماندوهای رژیم و دستگیری‌های دوران نهضت سقط و شهید شد.

درباره فعالیت‌های داداش در دوران انقلاب و دستگیری و تبعید او و آنچه خودشان برای شما تعریف کرده‌اند بفرمایید.

بعد از تبعید آقا به ترکیه، مصطفی جوابگوی مردم و اجتماعات بود و به فعالیت ادامه داد. به همین جهت او را هم گرفتند و به زندان بردند. دو ماه در زندان بود و بعد از دو ماه او را آزاد کردند، چون عقیده ساواک این بود که دیگر مردم متفرق شده‌اند و حوادث را از یاد برده‌اند. مصطفی هم تا آزاد شد به قم آمد و به صحن رفت، و آنجا جمعیت جمع شد و با سلام و صلوات او را به خانه آوردند. دو یا سه روز هم در منزل بود ولی وقتی دیدند که مردم قم هنوز آرام نشده‌اند ریختند و او را هم گرفتند و به ترکیه تبعید کردند.

مصطفی می‌گفت: «چه خوب شد که مرا بردند، چون آن شب را در منزل خیلی شیکی گذراندم و جاهای شیک را هم دیدم
این خواست خدا بود که مصطفی را به نزد آقا ببرند، زیرا آقا خیلی تنها بود و مصطفی مونس خوبی برای او بود.

فعالیت‌های آنها در ترکیه چه بوده است؟
در این یک سال که آنها در ترکیه بوده‌اند، همه فعالیت آنها کار علمی بوده است. بعداً شنیدم که مصطفی در ترکیه دو کتاب نوشته است. و آن طوری که خودشان می‌گفتند، داداش از آقا مراقبت می‌کرده و حتی غذا درست می‌کرده است. در ترکیه گاهی هم مصطفی با علی بیک (نگهبان آنها) به تماشای اطراف می‌رفته است.

ورود آقا و داداش به عراق به چه صورتی بوده است؟ آیا شما از آن وقایع اطلاع دارید یا خیر؟
دولت ایران با ترکیه توافق کرده بود که آقا یک سال در ترکیه بماند، ولی دولتهای خارجی به دولت ترکیه اعتراض کرده بودند که مگر ترکیه زندان ایران است که زندانیان سیاسی را به آنجا تبعید می‌کنند؟ به همین جهت دولت ترکیه بعداز یک سال از نگه‌داشتن آقا امتناع کرد و با آقا مشورت می‌کنند که دوست دارند به ایران برگردند یه این که به عراق بروند. آقا در جواب گفته بودند: «من باید فکر کنم». روز بعد می‌روند خدمت آقا و قبل ‌از این که آقا نظر خود را بگوید، اعلام می‌کنند که تصمیم بر این شده است که آقا به عراق بروند.

امام خمینی در نجف

دولت ایران می‌خواست آقا به عراق برود تا با وجود علما و مراجع تقلید آنجا مثل آقای حکیم و آقای شاهرودی و آقای خویی، آقا فراموش شود.

داداش می‌گفت: «ما را آوردند به فرودگاه ترکیه و سوار هواپیمای عراق شدیم و من دقت کردم و دیدم که هیچ‌کس از مأموران ترکیه به هواپیما نیامدند. در فرودگاه بغداد مقداری پول ایرانی را تبدیل کردم و با آقا بیرون آمدیم و رفتیم کاظمین.»

سال قبل من و داداش به عراق رفته بودیم و در کاظمین مهمانخانه‌ای بود بهنام «اخوان» که اصلاً ایرانی بود و با داداش دوست شده بود. آن‌ها به همان مهمانخانه می‌روند و آقا برای زیارت به حرم می‌روند و مصطفی هم مشغول تلفن می‌شود. به آقا شیخ نصرالله خلخالی که از دوستان آنها بود تلفن می‌کند و وقایع را توضیح می‌دهد. آقا شیخ نصرالله هم طلاب و فضلای عراق را جمع می‌کند جهت استقبال از آقا.

طلبه های اجیر شده چگونه امام را اذیت می کردند؟

آن‌ها دو روز در کاظمین می‌مانند و بعد به سامراء می‌روند و یک شب هم در آنجا می‌مانند (آقا دیگر در تمام مدتی که در عراق بودیم به سامراء نرفت). از آنجا به سمت کربلا حرکت می‌کنند. در کربلا مورد استقبال قرار می‌گیرند و آقای شیرازی منزل خودشان را به امام می‌دهند و آقا تا آخر همان منزل را در کربلا داشتند.
آقای خلخالی در نجف منزلی را اجاره می‌کند و به طلبه‌ها پول می‌دهد که زندگی تهیه کنند و به سرعت برای آقا در نجف یک منزل با اثاثیه تهیه می‌شود و وقتی آقا به نجف می‌آیند، آقایان نجف همه به احترام آقا در منزل آقا جمع می‌شوند و استقبال می‌کنند.
مختصری هم درباره دستگیری آقا در قم بگویید.
یک شب من دیدم صدای همهمه از کوچه می‌آید، از اتاق بیرون آمدم و بدون چادر بودم، دیدم که یک نفر از پایین پرید بر سر دیوار خانه، من جا خوردم و در همان تاریکی ایستادم. هیچ‌کس توی حیاط نبود، من تا خواستم آقا را صدا بزنم دیدیم یکی دیگر هم آمد روی دیوار و نفر سوم، تا خواستم بگویم آقا، دیدم از اتاق بیرون آمدند و من با دست اشاره به دیوار کردم، آقا گفتند: آمدم.

به سمت من آمدند و کلید قفسه و مهر خودشان را به من دادند و گفتند: «این پیش شما باشد تا خبر ثانوی من به شما برسد.» من هم گفتم: «به خدا سپردمت» آقا رفت به طرف مأمورین و با آنها رفت بیرون و احمد هم که حدود 18 ساله بود به دنبال آنها دوید. ظاهراً توی کوچه یک اسلحه به طرف او گرفته بودند و او را به منزل برگرداندند. بعدها که آقا به نجف رفتند توسط آقا شیخ عبدالعلی‌قرهی نامه‌ای دادند که من مهر را توسط آقای اشراقی به او دادم.

رابطه داداش(مصطفی) با شما و آقا چطور بود؟
همسرامام خمینی:داداش خیلی هم مرا دوست داشت و هم آقا را. و خیلی مطیع بود و خیلی احترام می‌کرد. و دوست داشت محبتش را اظهار کند. مثلاً خودش به بازار می‌رفت و یک لباس برای من تهیه می‌کرد و می‌آورد. و آقا هم خیلی به مصطفی احترام می‌گذاشت. مثلاً به ما می‌گفت: ناهار نخورید تا مصطفی بیاید. حتی پایش را جلوی مصطفی دراز نمی‌کرد (البته هیچ‌وقت آقا پایش را دراز نمی‌کرد) ولی به مصطفی احترام خاصی می‌گذاشت.

وقتی امام در ۳۰ سالگی فهمید که مصطفی مجتهد است به او اجازه اجتهاد داد.
مصطفی مورد احترام دیگران هم بود. در مسجد شیخ انصاری درس داشت و می‌گفتند درس او شلوغ‌تر از درس آقا می‌شد. در ضمن خودش هم کتاب می‌نوشت و به همین دلیل که موقعیت علمی و اجتماعی داشت مورد توجه بود. و همیشه از ایران نیز عده‌ای مهمان داشت.
شب آخر نیز عده‌ای مهمان داشت که سحر صغری فهمیده بود فوت کرده؛ تسبیح در دست و درحال خواندن زیارت عاشورا.
او نه فقط خیلی احترام به آقا می‌گذاشت، خیلی هم مراقبت می‌کرد، در غذا و در بقیه مسائل خیلی رعایت می‌کرد حتی این که آقا تنها نماند. و در کارهای آقا نظارت می‌کرد. وقتی کسالتی پیدا می‌شد، فوراً دکتر می‌آورد و سؤال می‌کرد که غذا چیست. مقید بود که یا هر روز یا یک روز در میان بیاید و با آقا بنشیند و صحبت کند.
همسرامام می گوید:«حاج مصطفی»از سیاست خیلی حرف می‌زدند. اخبار و مسائل جامعه را به آقا منتقل می‌کرد، چرا که هم بیشتر در اجتماع بود و هم با ایرانی‌ها در ارتباط بود.
به طور کلی این پدر و پسر با هم رفیق بودند و به هم خیلی علاقه داشتند.

خدیجه ثقفی:مرگ داداش هم آقا را خیلی ناراحت کرد. من زن بودم و داد می‌زدم و گریه می‌کردم، ولی او مرد بود و نمی‌توانست گریه کند.

همسرامام می گوید:امام به مردم می‌گفت من مصطفی را برای آینده اسلام می‌خواستم، ولی در شب من می‌دیدم که گریه می‌کرد. مگر می‌شود پدر گریه نکند!

همسرامام:آقا(امام) روز، خودش را نگه می‌داشت ولی من شبها بیدار بودم و می‌دیدم که واقعاً گریه می‌کرد. برای مصطفی به طور خاصّی گریه می‌کرد.
همین علاقه بود که برایش چهل نفر را برای نماز وحشت گرفت. و شب هفت شام داد به طوری که هر که می‌خواهد بیاید بخورد.
از شما شنیده‌ام که او را در مستحبات شریک کرده بود.
یک روز داشت نماز مستحبی می‌خواند (قبل‌از ظهر). گفتم: آقا بدهید مقداری برای مصطفی نماز بخوانند چرا که شاید در بچگی نمازش را با اشکال خوانده باشد (البته نمازش را از ۱۲سالگی به طور مرتب می‌خواند). آقا گفتند: «من او را با تمام مستحبات خودم شریک کرده‌ام» و آقا خیلی مستحبات داشت.


آخرین سؤال که دیگر شما هم خسته شده‌اید، این که آقا مقید بودند که داداش با شخصیتی ممتاز از سایر شهداء معرفی نشود. مثل فوت آقای اشراقی که نگذاشتند به عنوان داماد ایشان برنامه خاصی باشد. آیا شما در این زمینه مطلب خاصی دارید؟
یک روز گفتم: امسال برای داداش سالگرد نگرفتید. گفت: «آن هم مثل سایر شهداء» یعنی نظرش این بود که برای مصطفی به این عنوان که پسر اوست برنامه‌ای نباشد و امتیازی نداشته باشد./پایان

ماجرای خواستگاری امام خمینی اززبان همسرامام:

همسرامام خمینی "دخترشیک پوشی" بودوخانواده مرفه

من « قدس ایران » در شناسنامه‌ام خدیجه، فامیلی ثقفی متولد ۱۲۹۲.ش در صبح دوم ربیع آلاخر ۱۳۳۳.ق در ناحیه ۹ تهران در خانواده مرفه به ثمر رسیدم که از طرف پدری همه از علمای درجه اول محسوب می‌شوند.

جد اول، مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم کلانتر جد دوم مرحوم حاج میرزا ابوالفضل ثقفی تهرانی و پدرم آقای حاج میرزا محمد ثقفی تهرانی که مردی فاضل، ادیب و اهل علم است.

از طرف مادری تا سه پشت وزیر بودند البته در زمان ناصرالدین شاه میرزا کریم خان- وزیر داخله، غلامحسین خازن الممالک - وزیر خزانه، میرزا هدایت الله، مستوفی خزانه مادرم دختر خازن الممالک است که  اورا « خازن الملوک » نامیدند.

من از طفولیت پیش مادر بزرگم دختر میرزا هدایت‌الله و زن خازن الممالک که نامش خانم مخصوص بود بزرگ شدم. او ثروتی سرشار و دارای املاک فراوان بود.

زندگانی پرزرق و برق و بریز و بپاش و ولخرجی‌های عجیب و غریب و مرفه داشت.

من با اولین خواهرم یک‌سال، و تقریباً همینطور با آخری با کمی تفاوت، اختلاف سنی داریم. از نظر لباس و لوازم مدرسه و زینت آلات، بسیار اختلاف داشتیم، چرا که من پیش مادربزرگم زندگی می‌کردم و آنها نزد پدر و مادر، من یک‌دانه مادربزرگ بودم. بیشتر لباسهای من و همیشه کفش‌های من خارجی بود و مال آنها از ایران عزیز خودمان بود، من همیشه کفش شیک «گیو» می‌پوشیدم که قیمتش در آن زمان ۶ تومان بود. همیشه چادر سرم اطلس بود.من وقتی در کوچه بودم هر چیزی اراده می‌کردم فوراً خریده می‌شد هر چه بود و هر چه قیمت داشت.

ماجرای خواستگاری

امام تا بیست‌وشش سالگی در قم به تنهایی مشغول تحصیل بود و به‌همان مقدار پولی که از خمین برایش می‌رسید قناعت می‌کرد و شهریه آقایان را قبول نمی‌کرد و تا آخر هم قبول نکرد دوستی داشت.

[به نام] آقای سید محمد صادق لواسانی و برادر بزرگش آقای سید احمد لواسانی [که] از دوستان پدرم بودند.

سید محمد صادق لواسانی و امام خمینی

آقای سید محمد صادق لواسانی از آقا سئوال می‌کند چرا ازدواج نمی‌کنید؟

جواب می‌شنود از خمین میل ندارد و در قم هم کسی را که مورد پسندش باشد ندیده است. آقای لواسانی می‌گوید: دختر آقای ثقفی همسر آقای سید احمد لواسانی با مادرم رفت و آمد داشته و مرا دیده بود.

وقتی آقای سید محمد صادق لواسانی می‌گوید دختر آقای ثقفی، به قول خود آقا گویی آقا مهر محبت به دل او می‌خورد. روزی آقای سید احمد لواسانی آمد پیش پدرم و اظهار میل خودش و آقا روح الله را مطرح نمود یعنی برای ایشان خواستگاری کرد ...

شش ۶بارامام ازعروس خانم خواستگاری کرده بود

*چگونگی آشنایی باامام خمینی *
 لطفاً از ازدواجتان بگویید و اینکه چطور شد که آقا شما را پیدا کردند؟
آقاجانم که ۵ سال در قم بودند و ما چند بار قم رفتیم یکبار ده ساله بودم، یکبار ۱۳ ساله و یکبار هم ۱۴ ساله بودم. پدرم از مادربزرگم خواهش کرد که من بمانم. مادربزرگم می‌خواست ۱۵ روز بماند و برگردد چون عید بود. آقاجانم خواهش و تمنا کرد که من "قدسی جان را سیر ندیدم بگذارید دو ماهی پیش من بماند. ما تابستان به تهران می‌آییم و او را می‌آوریم. " بالاخره مادربزرگم راضی شدند. ما هم راضی نبودیم ولی چند ماهی ماندیم. تصدیق کلاس شش را گرفته بودم آقاجانم می‌گفت: « دبیرستان نرو » چون روحیه‌اش متجددانه نبود. آن وقت دبیرستان برای دخترها کم بود و او می‌گفت: "چون در دبیرستان معلم مرد است نرو. فراش مرد است و بازرس مرد است ". ایراد می‌گرفت و ما هم نرفتیم. یک چند ماهی ماندم و بعد با خانمم آمدیم تهران. در این مدت ۵ سال آقاجانم در قم دوستان و رفقایی پیدا کرده بود. یکی از آنها آقا روح‌ا… بود که در آنجا رفیق شده بودند. هنوز حاجی نشده بود. مرد متدین، نجیب، باسواد و زرنگی بود. او را پسندیده بود که

آقاروح الله با من ۱۲ سال تفاوت سنی داشت

و با آقاجانم ۷ سال.

آیت الله لواسانی دوست مشترک داماد وپدرعروس خانم

یکی از دوستان دیگر آقاجانم آقای آسیدمحمد صادق لواسانی بود که او هم از دوستان آقا روح‌ا… بود. آن زمانی که آقاجانم می‌خواست به تهران بیاید،

آقای لواسانی به آقا روح‌ا… گفته بود که چرا ازدواج نمی‌کنی؟

۲۷ـ۲۶ ساله بود،روح الله. او هم گفته بود: " من تاکنون کسی را برای ازدواج نپسندیده‌ام و از خمین هم نمی‌خواهم زن بگیرم. به نظرم کسی نیامده است. "

آقای لواسانی گفته بود «آقای ثقفی دو دختر دارد و خانم داداشم می‌گوید خوب هستند »

اینها را بعداً آقا برایم تعریف کردند که

وقتی آقای لواسانی گفت آقای ثقفی دو دختر دارد و از آنها تعریف می‌کنند مثل اینکه قلب من اینجا کوبیده شد.این جمله امام خمینی است

در هرحال آقاجانم هم خوشگل و شیک و اعیان و خوش‌لباس بود. مثلاً

در آن زمان پوستین‌های اسلامبولی می‌پوشید و می‌رفت و همه طلبه‌ها تعجب می‌کردند؛ هم عالم بود، دانشمند و اهل علم بود. اهل ایمان و متدین بود و هم شیک بود.

مثلاً نمی‌گذاشت ما مدرسه برویم باید چاقچور بپوشیم، کفش‌هایمان مشکی ساده باشد. آستین لباسمان بلند باشد. اصلاً روحاً تجمل را دوست نداشت و خیلی اهل علم و ملا بود. آقا =حضرت امام همیشه می‌گفت: " پدر شما خیلی ملاست، خیلی با فضل و با علم است ولی حیف که رشته ملایی به دستش نیست. "
ایشان که اهل علم و فضلیت بوده‌اند مسلماً دارای تألیفات هم بوده‌اند؟
من فقط یک تفسیر از ایشان می‌دانم، کتاب‌های دیگرش را نمی‌دانم. شما اگر بخواهید از اخوی‌ها، علی‌آقا و حسن‌آقا بپرسید هر دو می‌دانند. کتابخانه‌اش را با اینکه عده‌ای از او کتاب گرفته بودند و مجانی هم کتابخانه را به دانشگاه داده بود باز هم یک اتاق کتاب داشت که هنوز هم هست از پایین تا زیر سقف است. کتاب‌های خودش، کتاب‌های پدرش و آنهایی که تهیه کرده بود.
نامه عاشقانه امام خمینی به همسرشان     
مادر از خواستگاری بفرمایید، خواستگاری چگونه انجام شد؟

این باعث شد که آسیداحمد"لواسانی" آمد خواستگاری. برای

قبول خواستگاری حدود ۱۰ ماه طول کشید چون من حاضر نبودم به قم بروم.

آن زمان هم که خانه پدرم می‌رفتم، بعد از ۱۵ـ۱۰ روز از مادربزرگم می‌خواستم که برگردیم. چون قم مثل امروز نبود. زمین خیابان، تا لب دیوار صحن قبرستان بود، کوچه‌های باریک و…، زیاد در قم نمی‌ماندم. به این خاطر بود که زود از قم می‌آمدم و آن دو ماهی که آقام مرا به زور نگهداشت، خیلی ناراحت بودم.
مراحل خواستگاری شروع شد آقاجانم می‌گفت: "از طرف من ایرادی نیست و قبول دارم. اگر تو را به غربت می‌برد، آدمی است که نمی‌گذارد به قدسی جان بد بگذرد. " روی رفاقت چند ساله‌اش روی آقا شناخت داشت. من می‌گفتم که اصلاً قم نمی‌روم و جهاتی بود که میل نداشتم به قم بروم.

وساطت ۵تن آل عبابرای ازدواج 
پس چطور شد که به قم رفتید؟ ظاهراً خواب دیدید اگر یادتان هست بفرمایید.
خواب‌های متبرک دیدم، چند خواب، خواب‌هایی دیدیم که فهمیدیم این ازدواج مقدر است.

آن خوابی که دفعه آخری دیدم که کار تمام شد حضرت رسول ـ امیرالمومنین و امام حسن را در یک حیاط کوچکی دیدم

همان حیاطی بود که برای عروسی اجاره کردند.
یعنی شما در خواب خانه‌ای را دیدید، و بعد از مدتی خانه‌ای که برای عروسی شما اجاره کردند، همان بود که شما قبلاً در خواب دیده بودید؟
بله، همان اتاق‌ها با همان شکل و شمایل که در خواب دیده بودم. حتی پرده‌هایی که بعداً برایم خریدند، همان بود که در خواب دیده بودم.

آن طرف حیاط که اتاق مردانه بود پیامبر(ص) و امام حسن(ع) و امیرالمومنین(ع) نشسته بودند و در این طرف حیاط که اتاق عروس شد من بودم و پیرزنی با یک چادر که شبیه چادر شب بود و نقطه‌های ریزی داشت و به آن چادر لَکی می‌گفتند. پیرزن ریزنقشی بود که او را نمی‌شناختم و با من پشت در اتاق نشسته بود. در اتاق شیشه داشت و من آن طرف را نگاه می‌کردم. از او می‌پرسیدم اینها چه کسانی هستند؟

پیرزن که کنار من نشسته بود گفت آن روبرویی که عمامه مشکی دارد پیامبر(ص) است.

آن مرد هم که مولوی سبز دارد و یک کلاه قرمز که شال بند به آن بسته شده ــ امیرالمومنین است.

اینطرف هم جوانی بود که عمامه مشکی داشت این امام حسن است.

من گفتم ای وای این پیامبر است و این امیرالمومنین است و شروع کردم به خوشحالی کردن،

پیرزن گفت: تویی که از اینها بدت می‌آید!! ، من گفتم: " نه، من که از اینها بدم نمی‌آید؟ من اینها را دوست دارم.  آنوقت گفتم: " من همه اینها را دوست دارم، اینها پیامبر من هستند، امام من هستند. آن امام دوم من است، آن امام اول من است " پیرزن "۲باره گفت: تو که از اینها بدت می‌آید! "

اینها را گفتم و از خواب بیدار شدم. ناراحت شدم که چرا زود از خواب بیدار شدم. صبح برای مادربزرگم تعریف کردم که من دیشب چنین خوابی دیدم. مادربزرگم گفت: " مادر! معلوم می‌شود که این سید حقیقی است و پیامبر و ائمه از تو رنجشی پیدا کرده‌اند. چاره‌ای نیست این تقدیر توست. "
قرار بود چه موقع جواب بدهید؟
هرچه آقا جانم می‌گفت، من می‌گفتم نه. جواب آخر معلوم نبود.

آسید احمد لواسانی(محمدصادق) از جانب داماد هر شب می‌آمد خواستگاری و می‌پرسید چی شد؟

آسید احمد هم باز دوباره می‌آمد آنجا و آقا جانم هم می‌گفت زنها هنوز راضی نشده‌اند. چون آسیداحمد با پدرم دوست بود با گاری و دلیجان می‌آمد و دو سه روز خانه آقاجانم می‌ماند و برمی‌گشت.

یک چند وقتی گذشت،

شش۶بارامام ازعروس خانم خواستگاری کرده بود

تا دفعه پنجمی که در عرض دو ماه آمد، گفت: بالاخره چی شد؟ آقام می‌خواست حسابی رد کند و بگوید: " من نمی‌توانم دخترم را بدهم. اختیارش دست خودش و مادربزرگش است و ما برای مادربزرگش احترام زیادی قائلیم. مادربزرگم راضی نبود، چون شریک ملک‌های مادربزرگم هم خواستگاری کرده بود.
پدرتان خیلی روشن بوده‌اند و مقید بوده‌اند که خودتان و مادربزرگتان راضی باشید. در حالیکه خیلی از پدرها در آن زمان به خواسته دختر چندان توجه نمی‌کردند.
بله. بله. من سر صبحانه خواب را برای مادربزرگم تعریف کردم و بلافاصله وقتی اسباب صبحانه جمع شد آقاجانم وارد شدند. زمستان بود و کرسی بود و همه اینها برحسب اتفاق بود.
یعنی خواب شماـ مشورت مادربزرگ و ورود آقاجان اتفاقی بود؟
بله، آقاجانم آمدند و نشستند و من چای آوردم. گفتند: " آسید، احمد آمده. دفعه پنجمش است و حرفی به من زد که اصلاً قدرت گفتن ندارم. " حرف، این بود که آسید احمد وقتی دیده که آقام گفته نه، نمی‌شود یعنی زنها راضی نیستند آسیداحمد هم به طور محکم گفته:

حرف قاصدامام خمینی

"با رفاه بزرگ شده و با وضع طلبگی نمی‌تواند زندگی کند و این حرف‌هایی است که کسانی که مخالفند می‌زنند. " همه مخالف بودند اول خودم. بعد مادربزرگم، مادرم، فامیل‌ها. آقام هم می‌گفت میل خودتان است ولی من به ایشان عقیده دارم که مرد خوب و باسواد و متدینی است و دیانتش باعث می‌شود که به قدسی جان بد نگذرد.
آقام(پدرم) گفت:  اگر ازدواج نکنی من دیگر کاری به ازدواجت ندارم.

 قدس ایران:من دختر ۱۵ ساله‌ای بودم و خیلی هم مقام پدرم را حفظ می‌کردم. حتی بی‌چادر جلوی پدرم نمی‌رفتم. حتی وقتی صدایمان می‌کرد باید چادر روی سرمان بیندازیم ولو چادر خواهر باشد یا هر کس دیگر. من هم سکوت کردم. خانم بزرگ رفت به عنوان تشریفات برای ایشان گز آورد،

از گز خوردند و گفتند: " پس من به عنوان رضایت قدسی ایران گز می‌خورم. " گفتند و گز را خوردند و من هم هیچی نگفتم، چون ابهت خوابی که دیده بودم، من را گرفته بود. سکوت کردم. آقام گز را خوردند و رفتند.

آقادامادرسید

همسرامام خمینی:به فاصله یک هفته آسید محمدصادق لواسانی و داماد با یک نوکر به نام مسیب بر آقا جانم وارد شدند برای خواستگاری

و همه با هم رفیق بودند جز آقای هندی. آقام هم مرا خبر کرد. ذبیح‌انوکر آقام آمد منزل مادربزرگم گفت: " خانم، میهمان دارند. گفته‌اند قدسی ایران بیاید آنجا. "

مادربزرگم گفت: میهمانش کیست؟

کتاب همسر امام خمینی(ره) به روایت اسناد رونمایی می‌شود

همسرامام خمینی:به او سفارش کرده بودند که نگوید داماد آمده است. واهمه از این داشتند که باز بگویم نه.

من هم رفتم خانه مادرم. آنجا که رفتم موضوع را فهمیدم.

ذوق خواهرعروس ازدیدن داماد
قدس ایران:آن خواهرم که یکسال ونیم از من کوچکتر بودـ شمس‌آفاق ـ دوید و گفت: " داماد آمده!! داماد آمده"

من را بردند و داماد را از پشت اتاق ذبیح‌ا… نشانم دادند. آنها توی اتاق دیگر نشسته بودند و من از پشت در این اتاق ایشان را دیدم.

آقا زردچهره بود، موی کم زردی داشت و اتفاقاً روبرو واقع شده بودند و زیر کرسی نشسته بودند. وقتی برگشتم خواهرانم و مادرم هم آمدند و داماد را دیدند، چون هیچ کدام داماد را ندیده بودند.
داماد را پسندیدید؟
خدیجه موثقی:بدم نیامد، اما سنی هم نداشتم که بتوانم تشخیص بدهم که چکار باید بکنم. ذاتاً هم آدم صاف و ساده‌ای بودم. آقاجانم آهسته آمد و از خانم جانم پرسید: " قدسی ایران برگشت چه گفت؟ " خانم جانم گفتند " هیچی نشسته است "

سجده شکر پدرعروس بعداز رضایت عروس خانم

بعداً به من گفتند که "وقتی تو ساکت نشسته بودی، به زمین افتاد و سجده کرد. " چون او خودش پسندیده بود. همیشه پدرم می‌گفت: " من دلم یک پسر اهل علم می‌خواهد و یک داماد اهل علم. " همین هم شد. آقا اهل علم بود و یک پسرشان هم یعنی حسن‌آقا را اهل علم کرد یعنی پسر دوم خودش را.
آیا بعد از ازدواج هم وضع زندگی شما مثل قبل بود؟

روز اول که می‌خواست آقا ازدواج کند و آقا جانم قرار بود جواب مثبت به آسید احمد بدهد به ایشان گفت که خانم‌ها ایراد دارند. آسید احمد گفت ایرادشان چیست؟ گفت که یکی اینکه او را نمی‌شناسند و او مال خمین است و دختر در تهران بزرگ شده است و در حالت رفاه بزرگ شده است و وضع مالی مادربزرگش خیلی خوب بوده و با وضع طلبگی مشکل است زندگی کند.

داماد اصلاً چی دارد؟

داماد اصلاً چی دارد؟ آیا چیزی دارد یا نه؟ اگر صرف حقوق شهریه حاج‌شیخ‌عبدالکریم است، راستی نمی‌تواند زندگی کند و اگر نه، از خودش آیا سرمایه‌ای دارد یا نه؟

نکندآقاداماد«زن»صیغه داشته باشد!

از آن گذشته آیا داماد زن دارد یا نه؟ شاید در خمین زن داشته باشد و شاید بچه داشته باشد. شاید صیغه می‌کردند تا تحصیلاتشان تمام شود و سرمایه‌ای پیدا کنند و چه بسا از آن صیغه دو بچه پیدا می‌کردند.
مادر! شما مطمئن هستید که امام صیغه نکرده بودند!؟
ایشان اصلاً زن ندیده بودند، بعداً خودشان به من گفتند. خود آسید احمد به آقا جانم گفته بود که خانم‌ها درست می‌گویند گفته بود به من اطمینان داری یا نه؟ اگر به من اطمینان داری من ایرادهای این زنها را قبول دارم و خودم می‌روم خمین و تحقیق می‌کنم و می‌پرسم ببینم وضع زندگی اینها چگونه است؟ آسید احمد هم رفت خمین منزلشان دید. منزلشان مفصل و آبرومند است. دو تا حیاط تو در تو و خیلی خوب خوش برخورد و آقامنش بودند و قضیه را به آقای هندی برادر بزرگ آقا می‌گوید و می‌پرسد که حقوقش چقدر است و آیا ازدواج کرده یا نه؟ آنها می‌گویند که زن و بچه ندارد، حتی صیغه هم نکرده است و ما نشنیده‌ایم و بودجه او ماهی ۳۰ تومان است که از ارث پدر دارد. وقتی آسیداحمد می‌آید و به آقا جانم می‌گوید خوب اگر پنج تومان کرایه بدهد مسأله‌ای نیست و رضایت می‌دهد و بعد هم که من آن خواب را دیدم.
عروسی امام درماه رمضان بوده 
مادر جان شنیدم عروسی شما در ماه مبارک رمضان بود،  چرا؟
چون درس‌ها تعطیل بود.
یعنی حضرت امام تا این حد به درس مقید بودند که حتی برای ازدواجشان حاضر به تعطیل کردن درس نبودند؟
بله مقید بودند. گفتند چون درس‌ها تعطیل است. من نزدیک تولد حضرت صاحب این خواب را دیدم و به آقا جانم رضایت من را گفتند. آنها هم اول ماه رمضان آمدند.

عقد و عروسی‌تان چطور بود؟ مفصل بود؟ یا ساده برگزار شد؟

*عروس خانم بی چادرمدرسه میرفته ولی بی چادرحلوی پدرش نمی رفته!*
عقد مفصل نبود. آقا جانم در اتاق بزرگ اندرون به نام تالار نشسته بود و گفت قدسی‌جان بیا. من تازه از مدرسه آمده بودم و چون بی‌چادر پیش ایشان نمی‌رفتیم چادر خواهر کوچکم را انداختم سرم و رفتم پیش آقا جانم. گفت آن طرف کرسی بنشین. خانواده داماد روز اول ماه رمضان آمده بودند و حالا روز هشتم ماه رمضان است. این چند روز در منزل آقا جانم بودند و خانم جانم هم خوب و مفصل پذیرایی کرده بود.
در پی خانه می‌گشتند که خانه‌ای اجاره کنند و عروس را ببرند. بنا بود در تهران عروسی کنند و بعد به قم بروند و بعد از ۸ روز خانه پیدا شد که همان خانه‌ای بود که در خواب دیده بودم. آقا جانم گفت: " من را وکیل کن که من آسید احمد را وکیل کنم بروند حضرت عبدالعظیم صیغه عقد را بخوانند. " آقا هم برادرش، آقای پسندیده را وکیل می‌کند. من یک مکثی کردم و بعد گفتم: " قبول دارم " و رفتند عقد کردند. بعد از اینکه گفتند خانه مهیا شد، آقام گفت که به اینها اثاث بدهید که می‌خواهند بروند آن خانه، اثاث اولیه مثل فرش و لحاف کرسی و اسباب آشپزخانه و دیگر چیزها مثل چراغ نفتی را فرستادند و یک ننه خانم داشتیم که دایه خانمم بود. او را با عذراخانم دخترش فرستادند آنجا برای پذیرایی و آشپزی.

عروسی ماه رمضان

شب ۱۶ یا ۱۵ ماه رمضان دوستان و فامیل را دعوت کردند و یک لباس سفید و شیکی که دخترعمه‌ام با سلیقه روی آن را با گل نقاشی کرده بود دوختند و من پوشیدم.
مهر شما چقدر بود؟ مهریه همسرامام خمینی
یکهزار-۱۰۰۰- تومان بود. آنها گفتند اگر می‌خواهید خانه مهر کنید ولی آقام گفت من قیمت ملک و خانه‌هایشان را نمی‌دانستم چطور است؟ خمین چه قیمتی است. پول مهر کردم.

آیا شما مهرتان را مطالبه کردید؟
نه، مطالبه نکردم. اما در آخر وصیت کردند که یک دانگ از خانه قم به عنوان مهر من باشد.

جهان نیوز بنقل از ویژه نامه نوروزی همشهری جوان

توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:فرزندان شهیدحاج مصطفی خمینی حالا کجاهستند؟شغلشان؟

همسرامام خمینی(خدیجه ثقفی) در۱ فروردین ۱۳۸۸ درگذشت.

566

اولین فرزند -حاصل وصلت «معصومه حائری یزدی» + مصطفی خمینی :دختری به نام محبوبه بود که به جهت ابتلا به مننژیت درگذشت.

« حسین خمینی» مدتی ازمریدان بنی صدربود،مشکلاتی هم پیش آوردکه باواکنش  امام خمینی مواجهه شد ،امام نامه ای برایش نوشت: «من میل دارم کسانى که به من مربوط هستند در این کوران‌هاى سیاسى وارد نشوند. من امید دارم که شما مجاهدت در تحصیل علوم اسلامى، با تعهد به اخلاق اسلامى و مهار کردن نفس امارة بالسوء، براى آتیه مورد استفاده واقع شوى. من علاوه بر نصیحت پدرى پیر به شما امر شرعى مى‌ کنم که در این بازی‌هاى سیاسى وارد نشوى و واجب شرعى است که از این برخوردها احتراز کنى. من به شما امر مى‏کنم که به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش به تحصیل علوم اسلامى- انسانى بپرداز. از خداوند تعالى توفیق شما و همه محصلین را خواستارم».

حجت الاسلام حسین خمینی در کنار سید حسن خمینی

« سیدحسین» در سال ۱۳۸۳ به  آمریکارفت و بعدعراق سفر کرد و دیدارهایی هم بابعضی ازضدانقلاب در آن کشور داشت اما از سال ۱۳۸۴ به کشور برگشته است و اکنون در قم زندگی می‌کند وبیمارهم هست ازنظرجسمانی.

«دکترمریم خمینی» دومین دختر حاج مصطفی خمینی است. تحصیلات دکترا دارد و مدتی در دوبی و اکنون در سوئیس به شغل پزشکی مشغول است.

«شهیدحاج سیدمصطفی خمینی» فرزند دیگری هم داشت که یورش ناگهانی مأموران ساواک در روز ۱۳ دی ۱۳۴۳ به منزل امام برای دستگیری حاج آقا مصطفی سبب ترس و وحشت همسر او شد که با سقط جنین و از بین رفتن فرزند چهارم ایشان همراه بود.

«سلیمانی »محافظ امام خمینی در پاسخ به این سوال که «امام خمینی در مقطعی به نوه‌شان سید حسین خمینی تذکری جدی می‌دهند شما از این ماجرا اطلاع دارید؟»

سلیمانی: «سید حسین خمینی »مخالفت‌هایی را نسبت به مسیر انقلاب داشتند. امام به ایشان اعلام کرد که اگر شما بخواهید از مسیر اسلام خارج شوید اولین کسی که حکم ارتداد شما را امضا می‌کند من هستم.

حتی ایشان را در مشهد دستگیر کرده بودند و به اطلاع امام رسانده بودند و امام هیچگونه مخالفتی نکرده بودند.
اطراف سید حسین را بعضی افراد نامناسب گرفته بودند که متأسفانه منتج به زاویه‌گیری ایشان با انقلاب گردیده بود. سیدحسین در مدتی که امام در جماران بودند از قم به تهران و به دیدار امام می‌آمدند و ساعاتی هم در کنار امام حضور داشتند.

«سید حسین خمینی »در برخی از سفرهایی که مرحوم حاج احمدآقا به نمایندگی از امام به شهرهای مختلف داشتند آقا سید حسین هم در کنار ما حضور داشت،اما امام سید حسین را از دخالت در امور دفتر و کشور منع کرده بودند. سید حسین تقریبا ماهی یکبار می‌آمدند به پدربزرگ و مادر بزرگ سر می‌زدند./پایان توضیحات محافظ امام ورهبری.

حسین خمینی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ در مسجد گوهرشاد مشهد، سخنرانی کرد. او در سخنان خود اظهار کرد کشور به سوی فاشیسمی می‌رود که از گذشته خطرناک‌تر است. وی حکومت ایران را استبدادی دانست که رنگ دین به خود گرفته‌است. حسین خمینی از نیروهای مترقی و حتی روحانیون دعوت کرد تا جبههٔ واحدی در برابر فاشیسم و استبداد دینی تشکیل شود. او همچنین از شکنجه و زندانی شدن مخالفان حکومت انتقاد کرد.

این سخنرانی که در ابتدا توسط عده‌ای با شعار مرگ بر منافقین با تأخیر آغاز شد در نهایت با دخالت همین اشخاص، به‌طور نیمه‌تمام به پایان می‌رسد.

روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۷۸ در صفحه ۱۳ این روزنامه به نقل از سید حمید روحانی، دربارهٔ ماجرای تیراندازی حسین خمینی در سال ۱۳۵۹ و واکنش روح‌الله خمینی چنین می‌نویسد: «در سال ۱۳۵۹ آقای سید حسین خمینی که نوه امام بود در زمانی که اختلافات بین بنی صدر و شهید رجایی تشدید شده بود آقای سید حسین خمینی می‌رود در مشهد به نفع بنی صدر سخنرانی می‌کند. مردم به او حمله می‌آورند و می‌خواستند سید حسین خمینی را بزنند و ایشان که مسلح بوده، سلاح کمری داشته، دست به سلاح کمری اش می‌برد، بچه‌های کمیته جلوی او را می‌گیرند می برندش در یک اتاق دیگر. از همان‌جا مسئولین کمیته تماس می‌گیرند با دفتر امام. پیغام به امام داده می‌شود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی صدر دفاع کرده مردم به او هجوم آوردند دست به اسلحه برده ما چه کار کنیم. امام به مرحوم آیت‌الله اشراقی گفت که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت‌الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند.»

بیوگرافی همسرامام خمینی

بانو «خدیجه ثقفی» ملقب«قدس ایران» متولد سال ۱۳۳۷  قمری(۱۲۹۲ شمسی) از نوادگان فقیه نامدار آیت الله حاج میرزا ابولقاسم کلانتر تهرانی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری در نجف اشرف بود. پدر همسر مکرمه حضرت امام راحل،

«آیت الله حاج میرزا محمد ثقفی»

 از شاگردان موسس حوزه علمیه قم و از مجتهدان و مدرسان به نام فقه و اصول و معارف عقلی در تهران و صاحب کتاب شریف تفسیر روان جاوید است.

خانم ثقفی در بیان ویژگی های پدر می گوید: هم عالم بود، هم دانشمند و هم اهل علم اما اهل تجمل نبود. بانو قدس ایران ۹ ساله بود که پدر گرامیشان برای ادامه تحصیل به قم سفر کرد، اما وی نزد مادر بزرک خویش در تهران ماند و برای دیدار با پدر و مادر به قم رفت و آمد داشت. آیت الله حاج میرزا محمد ثقفی در مدت هفت سالی که در قم اقامت داشت، با شخصیت های برجسته ای مانوس گردید. یکی از این افراد حضرت امام خمینی بود که آیت الله ثقفی در مجالس و محافل عمومی و خصوصی در آن ایام از امام خمینی که در آن زمان به حاج آقا روح الله معروف بود به عنوان انسانی با نجابت، متدین و باسواد یاد می کرد و با وجود آنکه امام هفت سال از آیت الله ثقفی کوچکتر بود، ضمن معاشرت با وی، ایشان را همواره تکریم و احترام می کرد.

با وساطت «ایت الله سید محمد صادق لواسانی» (متولد۱۲۸۵-متوفی مهر ۱۳۶۹) از دوستان مشترک امام خمینی  و آیت الله ثقفی مقدمات وصلت امام با خانم ثقفی فراهم گردید.

امام خمینی  در سال ۱۳۰۸ شمسی(رمضان۱۳۴۸) با خانم خدیجه ثقفی ازدواج کردند که ثمره این ازدواج هشت فرزند بود که سه تن از آنان در اوان کودکی از دنیا رفتند. سه دختر مکرمه حضرت امام  خانم ها صدیقه مصطفوی همسر مرحوم اشراقی، خانم فریده مصطفوی همسر آقای حسن اعرابی و خانم دکتر زهرا مصطفوی، همسر دکتر محمود بروجردی می باشند و دو فرزند پسر، آیت الله حاج اقا مصطفی خمینی و حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی بودند. همسر امام خمینی  به قلم خویش خاطرات زندگی خود را نوشته است اما روح بلند و مناعت طبع آن بزرگوار مانع از اجازه انتشار آن در دوران حیات گردید.

مصاحبه دامادامام خمینی

خاطرات آشنایی باسید احمد خمینی؟

تحرک و ناآرام بودنش. من حدود ۱۲ سال با او تفاوت سنی داشتم و در دبستان و  بعد هم در دبیرستان معلمش بودم. آرام و قرار نداشت. بزرگ هم که شد، با آنکه چاق شده بود، باز هم آرام نمی‌گرفت. من ایشان را از طفولیت می‌شناختم. هنوز انتسابی هم پیدا نکرده بودیم. من در سال ۴۰ با این خانواده وصلت کردم. از وقتی بچه بود او را می‌شناختم. همیشه توی مدرسه چند جای دستش یا زخم بود یا شکسته! البته کسی را اذیت نمی‌کرد، اما از بازی لذت می‌برد. عاشق ورزش، به‌خصوص فوتبال و جزو معدود بازیکنهای فوتبال قم بود که به تیمهای درجه یک فوتبال تهران راه پیدا کرد.

از نظر تحصیلی چطور؟  

23 مهر سالروز ورود امام خمینی(س) به شهر نجف و استقبال پرشور از ایشان

 هوش زیادی داشت. قبل از ملبّس شدن به لباس روحانیت و رفتن به نجف،  در دروس طلبگی خیلی استعداد از خودش نشان داد. بیشتر از بقیه طلاب درس می‌خواند و اگر دیگران دو تا درس می‌گرفتند، او چهار درس می‌گرفت. دائماً تلاش می‌کرد به مراتب بالاتر برسد.

 در نجف هم با اینکه در کوران مبارزات قرار گرفت، اما درس و بحث را رها ‌نکرد. هم امام‌ و هم مرحوم حاج آقا مصطفی از درس حاج احمدآقا تعریف می‌کردند. حاج آقا مصطفی می‌گفت: «خیلی خوش استعداد است» کسانی که در نجف با او هم مباحثه بودند ــ آقای سجّادی، آقای بجنوردی و... ــ از استعداد و گیرایی او در مباحث فقهی تعریف می‌کنند.

«فرزند امام بودن» در رفتار او تغییری ایجاد نکرد؟ چون معمولا آقازادگی بر بسیاری تاثیر می‌گذارد؟

آیت‌الله+شهاب+الدین+اشراقی(ره)+به+روایت+تصاویر

به هیچ‌وجه. برای حاج احمدآقا فقط مبارزه و رسیدگی به کسانی که مبارزه می‌کردند موضوعیت داشت. با فوت حاج آقا مصطفی ناچار شد آن خط را دنبال کند و گاهی از درس منفک می‌شد، اما نمی‌گذاشت به درسش لطمه‌ای وارد شود. تازه دیپلم گرفته و ملبّس به لباس روحانی شده بود که وظیفه رسیدگی به خانواده زندانیها، تبعیدیها و مبارزین به عهده‌اش قرار گرفت.

84739

 چه شد که به سلک روحانیت در آمد؟ آیا اصرار امام در این موضوع موثر بود

حضرت امام اصراری به این موضوع نداشتند. بعد از دیپلم در خانه بود و کار هم نمی‌کرد. امام در نامه‌ای به آیت‌الله اشراقی که نماینده امام بود، نوشتند که اگر احمد خواست درس طلبگی بخواند،‌ شهریه‌اش مثل بقیه طلاب ۱۵۰ تومان باشد، نه بیشتر نه کمتر.» احمدآقا می‌دانست اوضاع کشور طوری است که او هنگام ورود به دانشگاه با موانعی روبه رو خواهد شد. در موسسه عالی حسابداری هم که دکتر نبوی رئیسش بود قبول شد، ولی به دلیل انتساب به امام، او را نپذیرفتند، بنابراین متوجه شد که اگر بخواهد کاری بکند، باید وارد سلک روحانیت شود؛ لذا به عتبات که مشرف شد، ملبّس شد. موقع برگشتن به ایران هم ساواک دستگیرش کرد و او را به زندان قزل قلعه برد و مدتی زندانی بود.

محمود بروجردی

ایشان در جریان پانزده خرداد ۴۲ که شرکت نداشت؟ چون ظاهراً سنشان در آن دوره کم بود؟

چرا، من خودم شاهد بودم. آقا مصطفی به صحن بزرگ «آیینه» رفت و من دقیقاً یادم هست که احمدآقا کنار ستونی با  دوستش حبیب حبیبی که همسایه و همکلاسی‌اش بود، ایستاده بود و در آن جریان حضور داشت. البته آن طور که باید و شاید شناخته شده نبود. سالها تکلیف سنگین رسیدگی به خانواده مبارزان را به عهده داشت، ولی چون خودنمایی نمی‌کرد، فعالیتهایش به چشم نمی‌آمد.

 نحوه این رسیدگی به چه شکل بود؟

غیرمستقیم و به وسیله دیگران. البته گاهی هم مستقیم می‌رفت. کارهای عجیب و غریبی هم می‌کرد. مثلاً یک بار قرار بود با وانت از قم به تهران بیاید و خیلی دیر آمد و گفت وسط راه یک نفر جلوی ماشین را گرفت و گفت سبزیهایش را برسانم. من هم رساندم. از این جور اخلاقها زیاد داشت. عاشق خدمت  بی‌چشمداشت بود.

گفته می‌شود که با لباس مبدل به میان مردم می‌رفت و به شکل دست اول کسب خبر می‌کرد. در این باره چه خاطراتی دارید؟

بله. سال شاید ۶۵ بود که کلاهی را که فقط چشمهایش پیدا بودند گذاشت و ‌رفت استادیوم آزادی فوتبال تماشا کند!

یک شب هم همراه با احمدآقا و آقای سراج و آقای امام‌  جمارانی و آقای آشتیان رفتیم چراغانیهای نیمه شعبان را تماشا کنیم که راننده تاکسی احمدآقا را شناخت. من با اشاره حالی او کردم که حرفی نزند. او هم دستی تکان داد و رفت، اما احمدآقا عین خیالش نبود. او با حضور ناشناس در بین مردم اطلاعات دست اولی را به دست می‌آورد و به امام منتقل می‌کرد. امام‌ دائماً از این جور سئوالات می‌پرسیدند که فلان کس چطور شد؟ وضع این یکی چطور است؟ خلاصه متوجه همه کس بودند. همین دقت هم به احمدآقا به ارث رسیده بود.

هر کسی با توجه به شخصیت و تفکرش اخبار را به‌نحوی نقل می‌‌کند. احمدآقا در شنیدن و جمع‌بندی اخباری که از اطرافیان می‌رسید، دقت بسیار بالایی داشت و همیشه تلاش می‌کرد  اخبار را بدون دخل و تصرف و با دقت نظر و امانتداری برای امام‌ نقل ‌کند.

برخی تلاش‌کرده‌اند در قالب پاره ای خاطره نگاریها، این نکته را جا بیندازند که حاج احمدآقا حضرت امام را از جنبه ارایه اطلاعات  کانالیزه می‌کرد. دیدگاه شما در این باره چیست؟

اخبار از کانالهای مختلفی به امام می‌رسید، بنابراین کسی نمی‌توانست ایشان را کانالیزه کند. غیرممکن بود. هر روز اول صبح آقایان صانعی، رسولی و رحیمیان خدمت امام می‌رفتند و ضمن کار، خیلی از حرفها را هم می‌زدند. دیگران هم در ملاقاتها اخبار را به امام می‌رساندند.

احمدآقا نهایت تلاشش را کرد که کسانی که بعدها رودروی انقلاب قرار گرفتند، از خط انقلاب جدا نشوند. تحلیل شما از این رویکرد چیست؟

حاج احمدآقا تلاش می‌کرد اختلافات حاد نشوند. اواخر سال ۵۹ مسئولین نظام خدمت امام‌ آمدند. یادم هست وقتی از دالان کوچک خانه بیرون می‌رفتند، احمدآقا به بنی‌صدر گفت: «ببین! تا حالا دستم پشتت بود. مراقب باش.» او هم با همان لحن عجیب و غریب و با تبختر آشکاری گفت، «بردار ببینم چه می‌کنی!»

نضج گرفتن انقلاب مشروط به وحدت است. امام‌ چندین سال زحمت کشیدند تا انقلاب به بار نشست. احمدآقا در کوران قضایا بود و می‌دانست چه خون دلهایی خورده شده است، به همین دلیل نهایت سعی‌اش را می‌کرد که این وحدت از بین نرود. عقلا همیشه دنبال نقاط مشترک می‌گردند و آنها را تقویت می‌کنند تا به وحدت نظر برسند. مشکل این بود که طرفهای مقابل زیر بار نمی‌رفتند. خود امام‌ هم همین اهتمام را داشتند. عیال من می‌گوید وقتی امام می‌خواستند بنی‌صدر را عزل کنند، فرمودند‌ والله نمی‌خواستم این طور بشود.

امام‌ سخت به کسی اعتماد می‌کردند و اگر به حاج احمدآقا اعتماد نداشتند، او را نماینده خود در قضایای مهمی مثل حل مسائل کشور یا شورای مصلحت نظام نمی‌کردند. احمدآقا انصافاً خیلی دقیق بود و در گزارش مطالب خدمت آقا، واو را هم جا نمی‌انداخت. ممکن بود صحبتها گاهی به زیان خودش هم تمام شود، ولی می‌گفت. معتقد بود امام‌ باید بدانند در مملکت چه می‌گذرد. البته مردم ما خیلی فهیم هستند و این تهمتها را باور نمی‌کنند، به همین دلیل هم امام‌ اصرار داشتند که مردم در جریان تمام امور باشند.

در قضیه پذیرش قطعنامه، رویکرد حاج احمدآقا چه بود؟

ایشان عصبانی بود که چرا نکات را  به‌مرور زمان به امام گزارش نکرده بودند که حالا یکمرتبه یک نفر بیاید گزارش بدهد. فوق‌العاده ناراحت بود، چون قبول آن قطعنامه  شکست ظاهری ایجاد کرد و امام‌ به حقیقت، پیر شدند! صحبت در این باره برایم مشکل است.

از مردمداری حاج احمد آقا بسیار گفته‌اند. در این باره چه نکات قابل اشاره و ذکری دارید؟

همین طور است. بسیار مردمدار بود هیچ محبتی را فراموش نمی‌کرد. در تمام سالهای زندگی و آشنایی با ایشان،‌ به یاد ندارم که هرگز از کسی گله کرده باشد. همواره در پی جلب و جذب افراد بود. با خیلیها مخالف بود، اما حرفی نمی‌زد که مشکلی پیش نیاید.

آخرین بار کی ایشان را دیدید؟ 

 یک روز قبل از بستری شدن. مشکل خاصی وجود نداشت. در حسینیه جماران برای شاگردان یک مدرسه سخنرانی کرد و گفت: «معلوم نیست تا کی زنده‌ایم.» بعد هم رفته بود خانه آقای رحمانی و منزل برادر خانمش، آقای جواد طباطبایی و شام آنجا بود و بعد هم برگشته بود منزل این اواخر رفته بود به کوشک نصرت و همان‌ جا وزن کم کرده بود. آقای حاج محمد سجادی و دائی‌ ایشان حاج فتح‌الله،‌ همراهش بودند. موقعی که برگشت و به منزل ما آمد، دیدیم که خیلی لاغر شده.

 و سخن آخر؟

احمدآقا خیلی به گردن انقلاب حق دارد. واقعاً به او بی‌مهری شد، ولی مردم آن قدر خاطره خوش از او دارند که این بی‌مهری‌ها اثر نکردند. بعد از رحلت امام‌ انصافاً برای حفظ ثبات و پیشگیری از آشفتگی در امور تلاش زیادی کرد. شخصیت بسیار مؤثری بود. به جایگاه احمد آقا بزرگان و آدمهای منصف، معترفند. برای این انقلاب و نظام خیلی زحمت کشیده شده است./۱۶ مهر ۱۳۹۹عصرایران.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نامه عاشقانه امام خمینی به همسرش.

فروردین ۱۳۱۲مصادف با(ذی قعده۱۳۵۱)بیروت-درهنگام سفرحج

امام خمینی

خطاب به همسر:تصدُّقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر(یاد) شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است.

عزیزم! امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می‏ گذرد ولی بحمد اللَّه تا کنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت (درانتظارکشتی برای عزیمت به عربستان)هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.

در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می ‏کند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمد اللَّه به سلامت، بلکه مزاجم بحمد اللَّه مستقیم تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست. دلم برای پسرت (مصطفی ۳ساله) قدری تنگ شده است. امید است هر دو (مصطفی+علی راحامله بود که بعدازتولددرگذشت) به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند اگر به آقا (پدرخانم) و خانم‏ها (مادرومادرخانم) کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیارة هستم‏.

به خانم شمس آفاق (حواهرزن) سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر (علوی) سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید.

صفحه مقابل را به آقای شیخ عبد الحسین بگویید برسانند./ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللَّه‏

عکس جوف در حال دلتنگی از حرکت نکردن(کشتی جهت عزیمت به جدّه)

فروردین ۱۳۱۲مصادف با(ذی قعده۱۳۵۱)بیروت-درهنگام سفرحج (صحیفه امام، ج‏۱، ص: ۲ و۳)

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:یک کودتای واقعی درشرف اقدام بودکه کشف شد را درلینک زیربخوانید:

ماجرای کشف" بمب زیرخانه امام خمینی" توسط یک سگ «سگ مأمورخداست»