پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

بهلول کیست؟ابووهیب بن عمرو

​دیوانه عاقل

«بهلول» ازعلمای بغدادبود در سال۱۸۴شمسی در بغداد فوت کرد.

«بهلول» ازاقوام وهم عصر «هارون الرشید»بودکه برای رهایی ازجور خلفای عباسی خودرابه دیوانگی زدکه بتواندبا«فراغ بال» به نصایح حکام زمان خودبپردازد.

عاقل ترین دیوانگان.. البهلول کوفی.. «ابووهیب ،بهلول بن عمروصیرافی(سیرافی) کوفی»  معروف به«بهلول».او در زمان هارون الرشید در عراق در کوفه به دنیا آمدواز مشاهیر به شمار می رود،از نظر عقل و تقوا و فقاهت ممتاز بود

واژهٔ «بهلول» با ترکیب «بهلیل» خوانده می شود و معنای آن، ارباب تمام صفات خیر و شادی و خنده «شاد و شنگول»است.

«بهلول» گزینه ریاست قوه قضائیه عراق

وقتی هارون عباسی خواست قضاوت بغداد را تعیین کند، با اصحاب خود مشورت کرد و آنها گفتندمناسب ترین فردبرای این منصب «بهلول وهب بن عمرو»است، پس او را احضار کرد و گفت: ای شیخ فقیه! کمک کن. ما را در این کار(قضا).

بهلول گفت:من شایسته آن نیستم.

هارون گفت: علمای بغداد تورا شایسته این منصب دانسته اند.

بهلول گفت: سبحان الله من خود را از آنها می‌دانم، سپس دلیل آورکه فاقدشایستگی منصب قضاست.

گفت این که مدعی هستم «شایستگی قضاوت ندارم»، حال  یا راست گفته ام یادروغ.

اگرراست گفته ام که شایسته نیستم ، پس آن است که می گویم نیستم، و اگر دروغگو هستم، چون دروغگو برای این کار-قضا- شایسته نیست.

خلیفه اصرار و تأکید کردبرپذیرش ریاست قضا.

بهلول گفت: یک امشب را به من فرصت بده تا درباره این پیشنهاد فکر کنم.

 امادر روز دوم  خودرابه دیوانگی زد، سوار نی شد و وارد بازار شد و می گفت در راه بکوب تا اسب من تو را زیر پا نمی گذارد، پس مردم گفتند: البهلول دیوانه شد، پس خلیفه راخبرکردند،هارون گفت: دیوانه نشده، بلکه با این کارش از ما گریخت.

روایت است که «بهلول خویشاوندی نزدیک با هارون الرشید داشت» وبه همین دلیل او می توانست آزادانه و بی هراس به سر وقت هارون الرشید و بقیه درباریان و خادمان او رفته و هرچه را که می‌خواهد، به زبان طنز به آنها بگوید.

بهلول از این حربه استفاده می‌کرد تا هارون الرشید را متوجه اشتباهاتش کند.

در کتاب مجالس المؤمنین سفینة البحار، روضات الجنات اعیان الشیعه آمده :بهلول از شاگردان خاص امام صادق (ع) و از اصحاب آن حضرت و حضرت امام موسی کاظم (ع) معرفی شده است
و چون «هارون الرشید» خلیفه عباسی قصد داشت مخالفان حکومت استبدادی خود را از بین ببرد
نقشه‌ای طرح کرد تا امام کاظم (ع) را به شهادت برساند.

هارون از فقهای بغداد که یکی ازاین علما «بهلول»بوددر خواست کرد تا فتوا بدهند که امام قصد دارد بر علیه حکومت قیام کند و قتل او شرعاً واجب است.
اما بهلول طفره رفت و از امام صادق علیه السلام چاره جویی کرد
امام  صادق به بهلول» پیشنهاد کرد خودش را به دیوانگی بزند تا هارون از او دست بردارد.
یک روز صبح مردم بغداد بهلول را در کوچه و بازار دیدند که لباس کهنه‌ای به تن کرده و سوار بر تکه چوبی شده و با کودکان بازی می کند و فریاد می‌زند :کنار بروید!مبادا اسب من شما را لگد کند.
و این تدبیر او را از صدور فتوا بر علیه امام نجاتش داد.
و هارون وقتی شنید که بهلول مشاعرش را ازدست داده از او صرفنظرکرد.
در روایتی دیگ، سید نعمت الله شوشتری در کتاب غرایب الاخبار به نقل از روضات الجنات آورده است که
هارون الرشید به پیشنهاد مشاورانش از بهلول خواست که قاضی القضاة بغداد شود ولی او قبول نمی‌کرد و عذر می‌آورد
چون اصرار و فشار هارون از حد گذشت بهلول خود را به دیوانگی زد.

بهلول در  سال  ۱۹۱  شمسی در بغداد فوت کرد و در شهر بغدادمدفون است.

تاریخ وفات «بهلول»را سال ۱۹۰  هجری قمری  یا ۱۹۲ هجری قمری یا ۱۹۷ هجری قمری.

به احتمال زیاد شیخ بهلول در سال ۱۹۷ هجری قمری(۱۹۱ شمسی) وفات یافته است، چنانکه محمد بن اسحاق نحوی در کتاب «الفاضل فی صفات الادب الکامل» آورده است. و مرقد او در بغداد در قبرستان قدیم «کرخ »(باب الدیر) است.

آرامگاه  بهلول بعد از۱۱۱۴سال ازفوتش

زیارتگاه او را «کاظم پاشا»(ازفرماندهان ارشدعثمانی دربغداد) در سال ۱۸۹۳ میلادی(۱۳۱۱قمری) بنا کرد و بنای خوبی با گنبدی بر آن ساخت و از زیارتگاه های باستان شناسی است که در پشت مرقد «شیخ معروف الکرخی»(شیخ مسیوح) واقع شده است.

توضیح نگارنده-پیراسته فر :این تاریخ شایدتاریخ نصب سنگ قبرش باشد،چون ایشان همزمان هارون الرشیداست وهارون در۳ جمادی الثانی ۱۹۳(۸ فروردین ۱۸۸)فوت کرده است.

بهلول در ادبیات و فرهنگ اسلامی در ردیف لقمان حکیم قرار داردو سخنانش الهام بخش نویسندگان و شاعران و ضرب‌المثل می‌باشد.

چند حکایت  از بهلول :

دوستی نسیه

۱- روزی «هارون عباسی» معروف به «هارون الرشید» پنجمین خلیفه‌ عباسی(متولد۱۴۴،متوفی ۱۸۸شمسی) از بهلول پرسید:‌ای بهلول بگو ببینم نزد تو  «دوست‌ترین مردم» چه کسی است؟.
بهلول: همان کسی که شکم مرا سیر کند دوست‌ترین مردم نزد من است!.
هارون‌الرشید: اگر من شکم تو را سیر کنم مرا دوست داری؟.
بهلول با خنده پاسخ داد: دوستی به نسیه و اما و اگر نمیشود!.

بهلول درشکارگاه هارون
۲- هارون الرشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند،بهلول نیزهمراه آنها بود.

آهویی در شکارگاه ظاهر شد، خلیفه تیری به سوی آهو افکند ولی تیرش به خطا رفت و آهو گریخت.

بهلول فریاد زد: احسنت،احسنت.

خلیفه برآشفت و گفت: مرا مسخره می‌کنی!؟.

بهلول گفت: احسنت من برای آهو بود، نه برای خلیفه.

بهلول درحمام


۳-  بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که باید بهلول را کیسه نزدند.
با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دینار به حمامی داد.
کارگران و دلاکان حمام چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.
بهلول هفته دیگر نیز به حمام رفت. ولی این بار تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار او را احترام گذاشتند. ولی با این‌همه تلاش و احترام، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد.

حمامی متغیر گردیده و با غضب پرسید؛  سبب بخشش بی‌جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟

بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید.

بهلول درقبرستان

۴- شخصی بهلول را در قبرستان دید، از او پرسید : اینجا چه می‌کنی؟
بهلول گفت: همنشینی می‌کنم با جماعتی که مرا اذیت نمی‌کنند و اگر از آخرت غفلت کنم، مرا یادآوری و تذکر می‌دهند، اگر از آنها دور شوم غیبت مرا نمی‌کنند.

تعبیر خواب بهلول
روزی، خلیفه (هارون) بهلول را احضار کرد و گفت: خوابی دیده‌ام، می‌خواهم تعبیرش کنی.
بهلول گفت؛ چیست ؟
خلیفه گفت: خواب دیدم به جانور ترسناکی تبدیل شده‌ام و نعره زنان به اطراف خود هجوم می‌برم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود می بینم درهم می‌شکنم و می‌بلعم. بگو تعبیرش چیست؟
بهلول گفت: من تعبیر واقعیت ندانم، فقط خواب تعبیر می کنم.

دیدار هارون عباسی و بهلول
۶- هارون برای زیارت بیرون رفت و چون بیرون کوفه بود بهلول المگنون را بر نی دید و پسران را پشت سر او در حال دویدن دید پس هارون نزد او رفت و گفت: سلام بر تو ای بهلول. فرمود: السلام علیک یا امیرالمؤمنین، فرمود: تو را به خاطر دلتنگی صدا زدم، بهلول گفت: اما من تو را از دست ندادم، هارون گفت: ای بهلول مرا نصیحت کن، هارون گفت: مرا زیاد کن. نیکو کردم، فرمود: ای امیرالمؤمنین، هر که خداوند مال و زیبایی عنایت کرده و در جمالش عادل باشد و در اموالش همدردی کند، در دیوان صالحان نوشته شده است، پس هارون گمان کرد که چیزی می خواهد. فرمود: ما تو را امر کردیم که قرض خود را ادا کنى، فرمود: نه قرضى را ادا نکن، حق را به اهل آن برگردان و بدهى خود را از خود ادا کن، گفت: ما بوده ایم. امر کرد که بر علیه تو انجام شود، فرمود: ای امیرالمؤمنین، آیا می بینی که خداوند به تو می دهد و مرا فراموش می کند؟».

طبقه بندی اموات توسط هارون
۷- وزیرهارون از قبرستانی گذشت و بهلول را تنها در میان قبرها دید در حالی که مشغول انتقال استخوان های خشک از جایی به جای دیگر بود، از او پرسید: بهلول چه می کنی؟ پاسخ داد: مردگان را طبقه بندی می کنم، می خواهم رؤسا و زیردستان و وزیران و خادمان را جدا کنم، ولی نتوانستم، زیرا این جمجمه با آن جمجمه فرقی ندارد و قبرهایشان نیز شبیه است.

خطبه ای برای هارون
۸- روایت شده است که بهلول به هارون نصیحتی کرد: ای امیرالمؤمنین چگونه اگر خداوند تو را در دست خود قرار داد و از تو نقر و حصیری و قطمیر پرسید پس درس هارون و خادم را خفه کرد.

گفت: تو را بس است ای بهلول، امیرالمؤمنین را آزار دادی.

هارون گفت:آن که از او گرفته شد.

هارون گفت: حاجتی؟

بهلول گفت: نه مرا ببینی و نه تو را ببینی.

بهلول و زبیده همسر هارون

بهلول و زبیده همسر هارون۹-زبیده، همسر هارون، در حالی که با پسران(امین ومأمون) بازی می کرد و با انگشتانش بر زمین می گام نهاد، از کنار بهلول گذشت و چون زبیده آن را دید، در فکر کرد که او چه می کند و از او پرسید: «چه می کنی؟»

بهلول به پسران گفت: با انگشت خود بر خاک زمین قدم زد: خانه ای را که ساختی خراب نکن،

سپس رو به زبیده کرد و گفت: یا زبیده می خواست به بهلول کمک کند، اما فرزندانش او از این کار امتناع می کند.

زبیده گفت : می بینم که خانه ای زیبا می سازی که شایسته مردان بزرگ است و اینجا می خواهم آن را از تو بخرم .

بهلول در حالی که سرش را به زمین خم کرده و با انگشتش روی خاک قدم گذاشته بود به او پاسخ داد : آری می خواهم . آن را به تو بفروشد.

زبیده گفت: «این خانه را از تو خریدم، قیمتش چند است؟».

بهلول :هزار دینار

زبیده گفت: «هزار دینار به او بده.

بهلول دینارها را گرفت و پولهارا بین فقرا تقسیم کرد، پس یک دینار در کیسه او باقی نماند.

بهترین دوستان اموات هستند

۱۰- شخصی بهلول را در قبرستان دید، از او پرسید : اینجا چه می‌کنی؟
بهلول گفت: همنشینی می‌کنم با جماعتی که مرا اذیت نمی‌کنند و اگر از آخرت غفلت کنم، مرا یادآوری و تذکر می‌دهند، اگر از آنها دور شوم غیبت مرا نمی‌کنند.

۱۱- بهلول در قصر خلیفه کنار پنجره نشسته بود و بیرون را می نگریست .
خلیفه پرسید : آن بیرون چه می بینی ؟
گفت : دیوانگان انبوه که در رفت و آمد ند و خود نمی دانند چه می کنند و عجیب این است که اگر آن سوی پنجره بودم و داخل قصر را تماشا می کردم ، باز هم جز این نمی دیدم.
خلیفه شدن بهلول

۱۲-  روزی هارون الرشید از بهلول پرسید : دوست داری خلیفه باشی؟
بهلول گفت : نه !
هارون الرشید گفت؛ چرا ؟
بهلول گفت؛ از آن رو که من به چشم خود تا به حال مرگ سه خلیفه را دیده ام . ولی تو که خلیفه‌ای مرگ یک بهلول را هم ندیده ای.

طعام را خلیفه برای بهلول
۱۳-هارون الرشید طعامی برای بهلول فرستاد . خادم طعام را نزد بهلول برد و پیش او گذاشت و گفت؛ این طعام راخلیفه برای توفرستاده، بهلول طعام را برداشته و جلوی سگی که کنار کوچه بود، گذاشت. خادم فریاد کشید؛ چرا طعام خلیفه را پیش سگ می‌گذاری؟!
بهلول پاسخ داد؛ دم مزن، اگر سگ نیز بشنود این طعام خلیفه است، هرگز لقمه‌ای از آن نخواهد خورد‌؟!
فقیرترین فرد از دید بهلول خلیفه است
۱۴-روزی هارون به بهلول پولی داد تا بین فقرا تقسیم کند. بهلول پول را گرفت و چند لحظه بعد به خلیفه باز گرداند.
هارون دلیل این کارش را پرسید؟

بهلول گفت: من هر چه فکر کردم از خلیفه فقیرتر و نیازمندتر نیافتم به خاطر اینکه ماموران تو با زور از مردم باج و خراج می‌گیرند و به خزانه تو می ریزند.

راز طول عمر
۱۵- از بهلول پرسیدند : راز طول عمر در چیست ؟
گفت : در زبان آدمی . گفتند؛ چگونه است آن راز؟
گفت؛ آن‌است که هر اندازه زبان آدمی کوتاه باشد، عمرش دراز می‌شود و هر چه زبان دراز شود، از طول عمر آدمی کاسته می شود؟

تفاوت تغدیه عنی وفقیر

۱۶- از بهلول پرسیدند: وقت خوردن غذا چه موقع است؟

پاسخ داد؛ غنی را وقتی که گرسنه شود و فقیر را وقتی که غذایی بیابد.

حل اختلاف دعاوی
۱۷- بهلول شتابان راهی می‌رفت، پرسیدند : با این شتاب کجا می روی؟

گفت؛ می روم تا از دعوای ۲ نفر جلوگیری کنم.
گفتند: کدام ۲ نفر؟
گفت: خودم و آن کسی که دارد دنبال من می دود!.

مرض طاعون ومرض حاکمیت هارون
۱۸- خلیفه به بهلول گفت؛چرا خدا را شکر نمی‌کنی از زمانی که من بر شما حاکم شده‌ام ،طاعون از میان شما رفع شده است؟
بهلول گفت: خداوند عادل تر از آن است که در یک زمان ۲ بـلا بر بندگانش نازل کند.

خدمتی که «عصا«به صاحبش می کند
۱۹- ازبهلول پرسیدند که «عصا» به چه کار آید؟

بهلول گفت: «عصا» به این کار آید که روزی هزار بار زمین می خورد تا صاحبش زمین نخورد.

شلاق بردیوانه ها

۲۰-روزی هارون الرشید از کنار گورستان می‌گذشت که دید، بهلول و علیان مجنون با هم نشسته و سخن می‌گویند. خواست چشم زهری از انها بگیرد و دستور داد هر دو را آوردند.

خلیفه فریاد زد و گفت؛ من امروز دیوانه می‌کشم . جلاد را طلب کنید. جلاد آنی با شمشیر کشیده، حاضر شد. علیان را بنشاند که گردن زند.
بهلول پرسید: ای هارون چه می‌کنی؟
هارون گفت: امروز دیوانه می‌کشم.
بهلول گفت : سبحان الله، ما در این شهر دو دیوانه بودیم، تو سوم ما شدی . تو ما را بکشی چه کسی تو را بکشد!؟.

بهلول افغانستانی؟

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:افغانستان مدعی است که بهلول درکشورمامدفون است که باتوجه به حشرونشربهلول باخلیفه پنجم دربغداد این ادعاواقعیت ندارد وجالب این است مسئولین افغان این قبرمنسوب به بهلول راازطریف آثارباستانی-نوشته های قدیمی روی سنگ قبری کشف کرده ان.

 واما حکایت «بهلولی غزنی» را بنقل ازیکی ازسایتهای افغانی  دراینجامی آورم:

 در شمال شهر «غزنی» افغانستان در میان مناره‌های قدیمی شهر و در منطقه‌ای موسوم به شهر کهنه، آرامگاهی قرار دارد که مردم آن را به نام «بهلول دانا» می‌شناسند.

این مقبره، زیارتگاه مردم افغانستان است و بسیاری از مردم به آن نگاهی قدسی دارند.

در احوالات بهلول افغانی ،ادیبان افغان بر این باورند که وی معاصر «سلطان محمود» و «سلطان ابراهیم غزنوی» بوده و در آن زمان از شأن و منزلت بالایی در نزد سلاطین برخوردار بوده و شاهان به وی ارادت بسیار داشتند.

کشف «بهلول» ازروی آثارباستانشاسی ونوشته های باستانی

در باب شناخت شخصیت بهلول محققین و مورخانی از جمله «معین احمد حقیقی اسفندوی» در سال ۱۳۴۱ روزنامه «سنایی» به استناد «استاد خلیلی» نوشته: در صحن زیارتگاه بهلول روبروی آرامگاه وی سنگی دیده شده است که بر خلاف معمول و در هر دو طرف آن تاریخ نوشته شده و نام «شیخ دولت علی ابن برهان» در آن ثبت گردیده و یک کلمه در قسمت شرقی سنگ به ملاحظه می‌رسد که از آن کلمه «بهلول» استخراج می‌گردد و این کلمه همان است که مزار حضرت «بهلول» بدان نسبت داده شده است.

استاد خلیل الله خلیلی معتقد بود که انتساب نام «بهلول» از همین سنگ استخراج شده و بر زبان عوام جریان یافته است در کتیبه مذکور کلمه «بهلول» این طور درج گردیده «بهلولی الثامن العشرمن شهر ذی الحجه» یعنی سال ۷۹۳ که باسلطنت «امیر تیمور لنگ» نزدیکی می‌کند و بهلول تخلص یا بقیه اسم وی می‌باشد.

در مقابل اعتقاد استاد خلیلی، شماری از فرهنگیان غزنی باور دارند که نام اصلی بهلول، «امام زاهد» بوده اما از آنجایی که بهلول دیگری در دوره‌های صدر اسلام، از عرفا، سالکان و عالمان مشهور روزگار بوده و بهلول غزنوی نیز در این زمینه‌ها، شباهت بسیاری به وی داشته است، به بهلول معروف شده است.

مردم غزنی همچنین از بهلول به عنوان مردی صاحب کرامات یاد می‌کنند.

گروهی از مردم افغان، دیوان اشعاری را نیز به بهلول دانا نسبت می‌دهند، اشعاری که اگرچه گفته می‌شود مشحون از مفاهیم بلند عارفانه است اما پریشان و ناپخته به نظر می‌رسد.

 پژوهشگران مسایل تاریخی در غزنی، یک بهلول دیگر نیز در متون تاریخی مربوط به دوره غزنویان حضور دارد که گمان می رود برادر «سلطان محمود غزنوی» بوده است.

مقبره بهلول برادر سلطان محمود، در قریه‌ای معروف به همین نام (بهلول) قرار دارد اما مقبره بهلول دانا (امام محمد زاهد) بر فراز تپه‌ای در شهر کهنه غزنی است.

  توسط اداره اطلاعات و فرهنگ غزنی،نیزمقبره منسوب به بهلول را بازسازی کرده و بر فراز آن یک گنبد ۶ متری و در قسمت پایین آن، یک سردابه بزرگ ساخته است.