۱۲ بهمن ۱۳۵۷ورود امام خمینی به ایران / ۱۴خرداد۱۳۶۸رحلت
مروری بر تبعیدامام خمینی ازایران ۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن ...۱۰سال و۴ماه حکومت ...رحلت
فرارشاه ازایران سه شنبه، ۲۶ دی ۱۳۵۷
استقبال ازامام خمینی:در طول ۳۴ کیلومتر فرودگاه تا بهشتزهرا،حدود ۶ میلیون نفر از امام استقبال کردند.جمعیت ایران۳۶میلیون بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برااطلاع کامل ازحوادث روز تشیع جنازه امام خمینی بصورت مصور باعکسهای ناب وکمتردیده شده ..خاطرات خلبان هلی کوپتر حامل تابوت امام خمینی(سرتیب محمدانصاری) ونیزخاطرات ناطق نوری راخواهیدخواند وتصاویری جالب وناب ازاین حادثه و اینکه مردم تابوت راازمسئولین تدفین گرفتندوبردند....کفن امام را (برای تبرک)بردند..جنازه برهنه شد..تابوت رابه جماران برگرداندند،مجددکفن کردند ودرتابوت فلزی گذاشتند...
به این لینک مراجعه کنید:
وداع باامام خمینی: مراسم تشییع پیکر امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران با حضور بیش از ده میلیون نفر در سال ۱۳۶۸ و مشارکت ۲۰ درصدی کل جمعیت ایران بهعنوان یکی از شلوغترین و بزرگترین مراسمهای تشییعجنازه دنیا ثبتشده است. جمعیت ایران در آن سال حدود ۵۰ میلیون نفر به ثبت رسیده بود.
خاطره راننده امام خمینی ازروزورودامام به وطن وحجت الاسلام ناطق نوری وخبرنگارتلویزیون و...ازورود وتشیع جنازه امام خمینی
۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن/۲+ماه زندان۸ماه حصر
یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه
۱۳آبان۱۳۴۳–تیعیدامام خمینی به ترکیه
مساحت شهر بورسا(ترکیه) ۲۲۵٫۹۳۵ هکتار است. بورسا در شبه جزیره آناتولی در شمال غربی و جنوب شرقی دریای مرمره واقع شده است. جمعیت شهر بورسا ۲٫۸۴۲٫۰۰۰ نفر است، به همین دلیل از آن به عنوان چهارمین استان پر جمعیت ترکیه یاد میشود.
شهر«بورسا»در۳۲۵کیلومتری آنکارا-پایتخت-قراردارد.
۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق"نجف"
۱۳سال اقامت درنجف
۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت
کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.
۱۴مهر۱۳۵۷وارد"پاریس"شد.
۲روزبعد(۱۶مهر)به حومه پاریس(نوفل لوشاتو)منتقل شد.
مدت اقامت در«فرانسه» : ۴ماه (۱۱۸روز)
مدت اقامت دردهکده«نوفل لوشاتو» : ( ۱۱۶ روز )
دهکده «نوفل لوشاتو»که در ۳۵ کیلومتری جنوب غربی شهر پاریس قرار دارد
۱۲بهمن۱۳۵۷واردکشورایران شد.
۱۰روز(دهه فجر)هنوزتفاله های شاه "بختیار"حکومت متزلزلی داشتند.
بیست ودو۲۲بهمن حکومت شاه به زانودرآمد وحکومت بدست عاشقان خمینی درآمد.پیروزی انقلاب
ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١۴٠٩)روح خدا به خدا پیوست.
فرار محترمانه شاه ازایران سه شنبه، ۲۶ دی ۱۳۵۷
فرح پهلوی :هر بار که صبح ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ را به یاد میآورم اندوهی عمیق و بیپایان قلبم را میفشارد.
پنج شنبه، ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، پایان ۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن بود.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:محمدرضا پهلوی از زمان ترک ایران ۱۰ هفته در مراکش، ۱۱ هفته در باهاماس، ۱۷ هفته در مکزیک، ۱هفته در آمریکا برای معالجه و مدت کوتاهی هم در پاناما بود و سرانجام به مصر رفت. همچنین در این مدت، انگلیس، سوئیس، اردن و فرانسه از پذیرش وی خودداری کردند.
مقامات آمریکایی با پایان مهلت اقامت شاه در آمریکا به وی اطلاع دادند که به دلیل عواقب ناشی از تصرف سفارت آمریکا در تهران، امکان تمدید روادید وی وجود ندارد و به همین دلیل در پاناما جایی مناسب برای اقامت وی و همسرش در نظر گرفته شده است. شاه که غیر از پذیرفتن، چاره دیگری نداشت به اتفاق همسرش در ۲۴ آذر ۱۳۵۸ با هواپیمای نیروی هوایی آمریکا از فرودگاه تگزاس به« پاناما »در آمریکای مرکزی -یک پایگاه در جزیرهای « کونتا دورا»متعلق به پاناما انتقال داده شدند
براساس کتاب «دخترم فرح» نوشته فریده دیبا (مادر فرح پهلوی)، عمر توریخوس(پادشاه پاناما) انسان بسیار بیادبی بوده و به هیچوجه آداب گفتوگوی دیپلماتیک را رعایت نمیکرد،«شاه »را «چوپن»(چوپان) مینامید، یعنی «تفاله»! با همه این مشکلات، شاه و همسرش ۱۰۰ روز در پاناما ماندگارشدند.وبعدرئیسجمهور مصر (انورسادات) زنش که رفیق فرح بود آنهاراپذیرفتند.
با اصرار همسر رئیسجمهور مصر، روز سوم فروردین ۱۳۵٩ با یک هواپیمای پانامایی رهسپار قاهره شدند.
البته محمدرضا پهلوی همسری مصری(فوزیه دختر ملک فواد) داشت که در انتخاب این مقصد بیتأثیر نبود.
مرگ شاه :۵ مرداد ۱۳۵۹ در قاهره(مصر)،فرح دیبا(شهبانو) هنوز (۹ آذر ۱۳۹۹)زنده است وزندگی حسرت باری رادرپاریس می گذراند.
شادی مردم درپی خروج شاه ازایران
روزنامه کیهان :در تهران چهار میلیون نفر رفتن شاه را جشن گرفتند. دانشجویان در دانشگاه ملی و صنعتی مجسمههای شاه را ساقط کردند و مردم در سطح خیابانها، شادی خود را با هم تقسیم نمودند.اتومبیلها با بوقهای ممتد، چراغهای روشن و حرکت برف پاکنها شادی خود را ابراز کردند. شیرینی و شربت در تهران پخش شد. فرار شاه مسرت بخشترین خبری بود که طی آن سالها مردم شنیدند و عمیقا از آن استقبال کردند.
(آستانه ورودامام به ایران) درآن وضعیت آشوب وطوفان تظاهرات درایران،هنوز«رژیم شاه حاکم بود«شاپوربختیار»نخست وزیربودوخودرا«مُرغ طوفان»می دانست،می گفت«یک کشور،یک دولت بیشترندارد»تهران شبه حکومت نظامی بود..
اعلام شده بودکه امام خمینی ششم بهمن به ایران می آید،اماوقتی آمدن امام به کشور قوت گرفت، دولت بختیار، برای جلوگیری از ورود امام، به کلیه شرکتهای هواپیمایی بین المللی اعلام کرد که به تهران پرواز نکنند. علاوه بر این به دستور بختیار، تعداد زیادی تانک و زرهپوش در فرودگاه مهرآباد تهران مستقر شدند تا از ورود امام به میهن اسلامی جلوگیری نمایند. همچنین کلیه فرودگاههای کشور برای سه روز بسته اعلام شد و در نتیجه، ازنوفل لوشاتو اعلام شد، به مناسبت بسته بودن فرودگاهها، سفر امام به تهران، دو روز به تعویق افتاد. عکس العمل مردم در برابر این عمل بختیار به حدی شدید بود که «مرغ طوفان»گرفتارامواج سهمگین اعتراضات مردمی شد ومجبوربه بازگشایی فرودگاه مهرآبادشد...تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷حکومت شاه پرچمش نیمه افراشته بود(ساقط نشده بود)که بختیار در۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ازمرزهای جنوبی-باهمکاری عواملش-فرارکرد.
اعلامیه بی طرفی ارتش: ساعت ده و۳۰دقیقه روز ۲۲ بهمن ١٣٥٧
«ارتشبدعباس قرهباغی»می نویسد:بعد از اعلام رسمیت جلسه اظهار کردم: با توجه به تشدید وضعیت بحرانی کشور و نیروهای مسلح، امروز صبح پس از بررسی وضعیت کلی نیروها با سپهبد حاتم جانشین و سپهبد فیروزمند معاون ستاد، لازم دیدیم تیمساران را دعوت کنیم که در یک شورای ستادی، هر یک از فرماندهان ضمن تشریح آخرین وضعیت خصوصی نیروی مربوطه، اشکالات و نظراتشان را بگویند تا ستاد و فرماندهان در جریان حوادث و وقایع قرار گرفته و درباره آنها بحث و بررسی شود.
«رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران»می نویسد:اما از آنجا که تیمساران به خوبی در جریان وضعیت عمومی و همچنین کم و بیش در جریان وقایع روزهای اخیر کشور و به خصوص پایتخت هستند، بنابراین فکر میکنم بهتر است من ابتدا به طور خیلی خلاصه کلیات حوادث ۲۴ ساعت اخیر را مطابق گزارشات مرکز فرماندهی ستاد تشریح کنم و سپس فرماندهان نیروهای مسلح و رؤسای سازمانها، هر یک آخرین وضعیت خصوصی خود را بیان نمایند.
قره باغی می نویسد:آنگاه فرماندهان نظرات خودراگفتندورأی گرفته شد. «بیطرفی ارتش» به اتفاق آراء مورد تصویب فرماندهان و رؤسای ادارات و سازمانهای نظامی قرار گرفت.
بعد از قرائت مجدد صورتجلسه و توافق نظر در متن اعلامیه ارتش به شرح زیر، فرماندهان و رؤسا آن را تأیید و امضا نمودند:
«اعلامیه
ارتش: ارتش ایران وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیز ایران را
داشته و تاکنون در آشوبهای داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولتهای
قانونی این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. با توجه به تحولات اخیر کشور،
شورای عالی ارتش در ساعت ده و۳۰دقیقه روز ۲۲ بهمن ١٣٥٧ تشکیل و به اتفاق
تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر بیطرفی خود
را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام کند و به یگانهای نظامی دستور داده شد که
به پادگانهای خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت
شریف و نجیب و میهنپرست ایران بوده و خواهد بود و از خواستههای ملت شریف
ایران با تمام قدرت پشتیبانی مینماید.»/بعداز این جلسه بودکه بختیار(مرغ طوفان)دریای امواج خروشان-ملت- راترک کرد.
هواپیما (۲ملیون دلار )بیمه شد.علاالدین میرمحمد صادقی عضو اتاق بازرگانی هزینه بیمه راپرداخت،قیمت بلیط پرواز ۴۰۰۰ تومان بود.(قیمت دلارده تومان وسکه۴۲۰ تومان بود).
پرواز ایرفرانس ۱۲ بهمن ۱۳۵۷(۱فوریه۱۹۷۹)٣ ربیع الاول ١٣٩٩ روزفراموش نشدنی است.
با آن همه طرح و برنامهای که ساواک و حکومت وقت داشتند و شایعههایی که در شهر پیچیده بود، لحظه فرود هواپیما در فرودگاه مهرآباد برای خیلیها باور نکردنی بود، آنها که شب را در هواپیما طی کرده بودند وقتی خلبان تصمیم گرفت برای در نظر گرفتن مسائل امنیتی و خنثی کردن عملیات هدفگیری، فرود در باند را 10 دقیقه به تأخیر اندازد، ناامیدانه آهی کشیدند و خود را برای بازگشت به پاریس آماده کردند.
قبل از پرواز، کلیه خدمه پروازی از حساسیت آن و احتمال سرگونی هواپیما مطلع بودند. بنابراین شرکت ایرفرانس مبلغ بالایی را برای بیمه این هواپیما درخواست کرد که از سوی جمعی از بازاریان حامی انقلاب پرداخت شد.
ساعت از 9 گذشته بود که پرواز اختصاصی، بوئینگ 747 شرکت ایرفرانس بر روی باند 11 راست فرودگاه مهرآباد به زمین نشست. ترمینال شماره یک فرودگاه که هنوز افتتاح نشده بود، پر از جمعیت بود.
درِ هواپیما که باز شد، آیتالله پسندیده، برادر بزرگ امام خمینی و شهید مطهری وارد هواپیما شدند تا با امام دیداری کنند و خوشآمدی بگویند. حاج احمد خمینی، که در این پرواز همراه امام بود، در خاطرات خود نقل کرده است: «وقتی که هواپیما در فرودگاه به زمین نشست، حضرت آیتالله پسندیده وارد هواپیما شد و پس از سالها دوری، با امام خمینی دیدار کرد و لحظاتی در کنار او به گفتوگو نشست. لحظه رفتن که فرا رسید، حضرت امام فرمودند آقا (آیتالله پسندیده) باید جلو بروند و من پشت سر ایشان میروم. عرض کردم: مردم چهارده سال است که انتظار این لحظه را میکشند، خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی منتظرند تا این لحظه تاریخی را به تصویر بکشند. هرچه اصرار کردم فایدهای نداشت، سرانجام راهی به ذهنم رسید. به عموی بزرگوارم پیشنهاد دادم که ایشان با جمعی از همراهان امام که از پاریس آمده بودند از هواپیما پیاده شوند و به جمعیت حاضر در سالن استقبال بپیوندند و بعداً امام پیاده شوند. به همین ترتیب عمل شد و بالاخره امام حاضر نشد یکی از آداب معاشرت اسلامی را نادیده بگیرد و از برادر بزرگ خویش جلو بیفتد، ولو آنکه در چنین شرایطی استثنایی که میلیونها چشم به آن دوخته است، قرار داشته باشد.»
آیت الله مطهری ولاهوتی وقطب زاده-دردیف بالا
به این ترتیب آیتالله پسندیده جلوتر از بقیه پیاده شده و پس از او امام، حاج احمد خمینی، شهید مطهری و سایر همراهان از پلههای هواپیما پیاده شدند.
از آنجا که تضمینی برای امنیت فرود هواپیما نبود، در این پرواز شش ساعته، زن و کودکی حضور نداشت و خدیجه ثقفی، همسر حضرت امام و دیگران با پروازهای بعدی عازم تهران شدند. مهمانداران زن هواپیمای فرانسوی نیز به احترام امام از پوشش روسری استفاده کردند. این هواپیما 400 صندلی داشت که بیش از 250 صندلی آن عمداً خالی ماند. حدود 120 خبرنگار خارجی و چند خبرنگار ایرانی و 30 نفر از همراهان و علاقهمندان امام که برای دیدار او به نوفل لوشاتو رفته بودند، در این پرواز حضور داشتند.
شهید مهدی عراقی در خاطرات خود آورده است که در طول مسیر، امام خمینی ابتدا از پذیرفتن جلیقه ضد گلوله پرهیز داشتند، ولی به دلیل تأکید اطرافیان جلیقه را زیر عبا پوشیدند، اما به دلیل سنگینی آن ساعاتی در داخل هواپیما آن را از تن درآوردند.
تا به بهشتزهرا برسیم. از در اصلی بهشتزهرا به داخل پیچیدم تا میدان اول که آمدم، دیگر فشار جمعیت به حدی زیاد شد که در قسمت موتور ماشین بالا و پائین میپریدند و واقعاً در ماشین تاریک شده بود که احمدآقا اینجا به هوش آمد.
بالاخره حضرت امام هی ور میرفتند که درب ماشین را باز کنند، اما بدون اجازه من باز نمیشد. به من رو کردند و گفتند قرار است به قطعه ۱۷ برویم؟
گفتم بله آقا خبردارم. گفت در را بازکن! کسی که کنار من نشسته بود و میگفت در را بازکن؛ عشق من، امام من، مرجع تقلید من بود و حکمش واجب بود اما من باز نمیکردم و ایشان مرتب در تلاش بود در را باز کند.
محسن رفیق دوست:من(به امام ) گفتم: آقا! قدری تحملکنید ببینیم باید چه کنیم. باز ایشان تلاش داشتند در را باز کنند و من همانجا به حضرت زهرا (س) متوسل شدم و گفتم خودتان کمک کنید اولاد شمارا به قطعه ۱۷ برسانم و مأموریتم را با موفقیت به پایان برسانم.
آنجا «آقای ناطق» واقعاً در این لحظه بدون عبا و عمامه انگار از سر مردم شنا میکرد و میآمد. به سمت من آمد و من کمی در را باز کردم. یکی از افرادی که همراه ما بودند حریمی اطراف در من گرفته بودند که کسی در را باز نکند. به آقای ناطق گفتم خواهش کنید آقا در را باز نکنند. ایشان هم به امام گفتند قرار است با هلیکوپتر به قطعه ۱۷ بهشت زهرابروید.
هلیکوپتر با ماشین ۵۰۰ متر فاصله داشت.
واما ماشین بلیزر «فرمان هیدرولیک» بود و «موتور سوخته بود»، روشن نمیشد.. فرمان ماشین به سمت راست قفلشده بود. وقتی هُل میدادند از هلیکوپتر دور میشدیم. من به دوستانی که داشتم گفتم از جوانان کمک بگیرید و باید ماشین را بلند کنید و به سمت هلیکوپتر ببرید که همین کار را کردند
نیم سانت نیم سانت ماشین را روی دست بلند میکردند و با هلیکوپتر زاویه ۹۰ درجه تشکیل دادیم و آقای ناطق داخل هلی کوپتر رفتند و احمد آقا از بین من و حضرت امام داخل هلی کوپتر رفتند و من حضرت امام را بغل کردم و ایشان را کشیدم تا این دو نفر دستشان رسید و زیر بغل حضرت امام را گرفتند. من پای حضرت امام را گرفتم و کمک کردم و بالا آوردم و ساق پای حضرت امام برهنه شد./برنامه دستخط ،بهمن ۱۳۹۶
مرتضایی فر وشهیدمفتح-سمت است دیده می شوند
محسن رفیق دوست:جریان را از زبان آقای ناطق نوری میگویم که گویا هنگامی که میخواستند امام را از بهشت زهرا به بیرون منتقل کنند به دلیل ازدحام جمعیت ، مردم از میلههای هلیکوپتر آویزان میشدند تا این اکه دیگر انتقال به هلیکوپتر ممکن نشد و مخفیانه امام را به آمبولانس انتقال دادند و سپس او را بیرون از بهشتزهرا سوار ماشین فولکس آقای ناطق کردند و به منزل یکی از بستگانش بردند.
آقای ناطق نوری دربارهی بیرون بردن امام از بهشت زهرا میگوید: وقتی سخنرانی امام تمام شد مردم هجوم آوردند و هلیکوپتر هم بلند شد در حالی که اما در وسط جمعیت گیر افتاده بود. راه پس و پیش نداشتیم و هر کس زور بیشتری داشت خودش را میرهانید حال شهید مفتح و انواری هم به هم خورده بود اما دو نفر پهلوان مراقب امام بودند در اثر هجوم مردم عبا و عمامهی امام از سرش افتاده بود و خسته و کفته در گوشهای نشسته بود. وضع این گونه بود که من داد زدم و به مردم گفتم : آخر کار خودتان را کردید. با گفتن این جملات مردم کمی عقب کشیدند آمبولانسی آمد و آقا را داخل آمبولانس بردیم و در ماشین از طریق بلند گو اعلام کردیم حال یکی از علما بهم خورده است. مردم هم که نمیدانستند امام داخل آن آمبولانس است، راه را باز کردند .
با هزار زحمت از بهشت زهرا بیرون رفتم در حالی که مردم با فهمیدن حرکت امام ، در پی ماشین میدویدند ولی فاصلهی ما با مردم زیاد بود. در جایی بیرون از بهشتزهرا ، هلیکوپتر نشست و مردم هم نزدیک بود برسند
من و آقای طالقانی – کشتیگیر معروف – با سنگ و آجر ، جلوی مردم را سد کرده بودیم. بالاخره با هزار زحمت امام را سوار هلیکوپتر کردیم و به راه افتادیم و در هلیکوپتر علاوه بر امام وحاج سید احمد آقا و خلبان ،من و آقای محمدرضاطالقانی هم بودیم ( همان ،ص ۱۵۹ )
خمینی ای امام، خمینی ای امام/ای مجاهد، ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف/چون نجات انسان شعار توست
مرگ در راه حق افتخار توست/این تویی، این تویی پاسدار حق
خصم اهریمنان، دوست دار حق/بُوَد شعار تو، به راه حق، قیام
ز ما تو را درود، ز ما تو را سلام
ناطق نوری:من شناکنان روی دستهای مردم به طرف ماشین امام رفتم . آقای رفیقدوست به محض این که مرا دید آشنایی داد و من روی کاپوت ماشین نشستم در حالی که ماشین (کاپوتش ) سوراخ سوراخ شده بود. در این لحظه بود که هلیکوپتر رسید. وقتی هلیکوپتر رسید، مردم ، ماشین را به طرف هلیکوپتر هل دادند . جایی که آقای رفیقدوست نشسته بود و چسبیده به در هلیکوپتر بود، به محض این که در باز شد به شدت به سینهی وی برخرد و ایشان بیهوش شدند. آقای محمد طالقانی – کشتیگیر معروف و نایب رئیس کشتی در زمان ریاست ترکان و رئیس فعلی فدراسیون کشتی – همراه ما داخل هلیکوپتر آمد .خاطرات حجتالاسلام و المسلمین ناطق نوری، ( آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
خلاصه گزارش صبح 12 بهمن 1357 از فرودگاه تا مدرسه رفاه
ساعت 9:30 صبحـ گروهی از دانشآموزان سرود خمینی ای امام را در سالن فرودگاه اجرا میکنند.
ـ یک دانشجو به نام نصرالله شادنوش به نمایندگی از جامعه دانشجویان متنی را در خوشامدگویی امام میخواند. این متن را آقای مطهری نوشته بود.
ـ آقای طالقانی و دکتر بهشتی به خاطر فشار جمعیت و ازدحام با رفتن امام به بهشت زهرا مخالف بودند. امام منتظر شدند و وقتی حرف آنها تمام شد، پرسیدند ماشین کجاست؟ من قول دادهام به بهشت زهرا بروم و میروم.
ساعت 12:30 ظهر
ـ قرار بود امام دانشگاه تهران هم بروند و تحصن عدهای از روحانیها هم در آنجا تمام شود اما خیابان انقلاب و مقابل دانشگاه آنقدر شلوغ بود که احمدآقا و محسن رفیقدوست ـ راننده بلیزرـ امام را منصرف کردند.
ـ اینجا اول این خیابان، امام نگاهی به مردمی که خودشان را هرطور بود به ماشین رسانده بودند و برایش دست تکان میدادند کرد و گفت: «من با این مردم کار دارم و این مردم هم با من کار دارند.»
ساعت 13:45 ظهرـ بلیزر ناگهان خاموش شد. اصرار داشت که پیاده شود. میگفت ما باید برویم قطعه17، مردم منتظرند، در را باز کنید. رفیقدوست نمیدانست چه کار کند. چون موتور خاموش شده بود و درها که قفل بودند دیگر باز نمیشدند. فقط میگفت عجله نکنید، چشم! میرویم. بالاخره هلیکوپتر آمد و تا قطعه 17 را با آن رفتند.
ساعت 30: 14 ظهرـ پسری 11ـ12ساله (دکترمحمد اصفهانی"خواننده")چند آیه قرآن میخواند.
ـ سرود برخیزید ای شهیدان راه خدا اجرا میشود.
ـ امام سخنرانیاش را شروع میکند؛ «ما در این مدت مصیبتها دیدهایم، مصیبتهای بزرگ». صدایش بم و رساست؛ محافظها و دور و بریها خوشحالند و تعجب کردهاند که امام در آن فشار و خستگی چطور تاب آورده است. احمدآقا توی هلیکوپتر از همین خستگی بیهوش شد.
ساعت 15:30 ظهرـ سخنرانی تمام شده. هلیکوپتری که برای بردن امام آمده سه بار سعی میکند بنشیند ولی نمیتواند. شلوغ است. عبا و نعلین امام در میآید و بین جمعیت گم میشود. ایشان را به جایگاه برمیگردانند و پارچهای روی سرشان میکشند تا گردوغبار هلیکوپتر اذیتش نکند.
ساعت 16ـ آمبولانس شرکت نفت میآید. ناطق نوری و احمدآقا همراه امام سوار میشوند و آمبولانس به طرف جاده قم میرود. آن هلیکوپتر هم از بالا دنبالشان میرود تا بالاخره در بیابانی، جایی بنشیند و امام را به آن منتقل کنند.
ساعت 17-بین راه چند بار پیاده شدند و آدرسی راپرسوجو کردندبالاخره پیدا کردند. فقط زنها خانه بودند. مردها رفته بودند استقبال از امام . ناهار خوردند و تا 10 شب آنجا ماندند تا خیابانها خلوت شود.
ساعت 17:15ـ هلیکوپتر روی شهر است. خلبان میگوید هر جا بخواهید فرود میآیم. حال امام خوب نیست. میروند سمت بیمارستان هزارتختخوابی( امام خمینی)و فرود میآیند.
ـ آمبولانس آماده نبود و امام را با پژوی یکی از پزشکان بیمارستان تا انتهای بلوار کشاورز بردند. پیکان ناطقنوری از صبح آنجا بود و همگی سوارش شدند.
ساعت17:30ـ همه فکر میکردند امام از بهشتزهرا میرود مدرسه رفاه اما نرفته بود. همه نگران بودند. آنجا در بلوار کشاورز تصمیمش را گفت؛ میخواست برود خانه برادرزادهاش،دختر آقای پسندیده و کسی هم نمیتوانست منصرفش کند. آدرس هم دقیق یادش نبود.۱۴سال ۳ماه از ایران دور مانده بود. فقط میدانست حوالی جاده شمیران یعنی شریعتی حالاست.
ساعت22:30ـ با احمدآقا به مدرسه رفاه برگشتند. نزدیک نصفهشب بود و دیگر جان همه به لبشان رسیده بود.
ـ مدرسه رفاه: حدود 10سال قبل از انقلاب آقای بهشتی، باهنر و رجایی این مدرسه را راهانداختند؛ شامل یک دبستان و یک مدرسه راهنمایی در خیابان ایران بود. امام اولین شب را بعد از ورود اینجا بودند و به دلیل کوچکی اینجا صبح فردا به مدرسه علوی رفتند.
خاطرات تشیع وتدفین امام خمینی.
ناطق نوری در خاطرات خود به ماجرای دفن پیکر مطهر امام خمینی در بهشت رهرا اشاره میکند.
خاطرات شخصیتهای سیاسی و مذهبی میتواند برای علاقهمندان به تاریخ و سیاست ایران بسیار جالب توجه باشد. یکی از این سیاستمدارن ناطق نوری است. رئیس سابق مجلس شورای اسلامی که عهده دار ریاست دفتر بازرسی نهاد مقام معظم رهبری است در خاطرات خود به رحلت امام خمینی اشاره میکند و میگوید:
زمانی که حضرت امام در بیمارستان بستری شده بودند، چند دفعهای به عیادتشان رفتم تا این که امام به رحمت خدا رفت. دو سه روز، جنازهی ایشان در مصلی بود، روزی که قرار بود امام را تشییع کنند به مسؤولین، از جمله من، کروکی بهشت زهرا را داده بودند که بتوانند وارد شوند. عجیب است، دو حادثهی مهم که هر دو برای من اتفاقی بود؛ یکی حضور در مراسم استقبال امام و دیگری مراسم خاکسپاری ایشان.
، گفتم: «عیبی ندارد، ما داخل جمعیت میرویم.»
به بهشت زهرا که رسیدیم، نمیدانستیم کجا برویم، داخل جمعیت شدیم.
خداوند در همان لحظه یک نیرویی به من داد و توانستم جنازه را از مردم بگیرم و به طرف کانتینر ببرم. مجددا مردم ریختند، جوانان بی هوش شده بودند و مثل ابر بهاری گریه میکردند.
«مردم کفن امام خمینی را بردند.»
جوانی محاسن امام را گرفته بود و از داخل تابوت بالا آورده بود که ببوسد، هر چه میزدند روی دستش که ول کند، او رها نمیکرد میگفت: « همین جا مرا بکشید، من امام را رها نمیکنم»، مردم کفن امام را بردند. جالب این که از سینه تا زانوی کفن حفظ شده بود و من عبایم را روی بدن امام انداختم و خودم را روی تابوت انداختم که مردم زیاد شلوغ نکنند.
گفتم: «به احمد آقا بگویید، من تجربهی ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ را دارم که هلی کوپتر در آن شرایط بین جمعیت نشست.» مدتی طول کشید تا هلی کوپتر بیاید.
من هم چنان خود را روی تابوت انداخته بودم و جمعیت هم فشار میآورد. خداوند توان عجیبی به من داده بود، هلی کوپتر نزدیک کانتینر در میان جمعیت نشست و آمبولانس بین ما و هلی کوپتر قرار داشت. به آقای سراج گفتم تو به داخل هلی کوپتر برو و خودم نیز روی سقف آمبولانس پریدم و داخل هلی کوپتر رفتم. گفتم: تابوت را هل بدهید، دستهی تابوت را خودم گرفتم، وسط دو تا دستهی تابوت، سر چند نفر گیر کرده بود. هر چه میگفتم سرتان را پایین بکشید، فشار جمعیت نمیگذاشت، بالاخره با پایم روی سر آنها فشار دادم. یکی رفت پایین، جا باز شد. بقیه هم سرشان را بیرون کشیدند.
آقای فیروزیان، یکی از محافظهایم، خواست به داخل هلی کوپتر بیاید، او را پایین انداختم. یکی دیگر از محافظین، زمانی که هلی کوپتر بلند شد به هلی کوپتر آویزان شده بود و پرت شد. البته هنوز خیلی از زمین فاصله نگرفته بود. خلاصه با هزار زحمت، هلی کوپتر بلند شد به در منظریه نزدیک جماران نشست.
پیغام دادیم آمبولانس آمد و جنازهی امام را به سردخانه بیمارستان جنب بیت امام بردیم. در آن لحظه، عمامه و عبا نداشتم و با قبا وراد حیاط شدم. احمد آقا و بقیهی آقایان نشسته بودند. تا احمد آقا مرا دید، شروع به گریه کردن کرد و گفت: «آقای ناطق! همین صحنه را در روز ورود امام از تو دیدم، بدون عمامه و عبا تو به داد امام رسیدی، امروز هم تو به داد ما رسیدی، اما با یک فرق که آن روز محاسنت مشکی بود، امروز محاسنت سفید است.» خیلی منقلب شدم و نشستم یک مقدار گریه کردم و آرام شدم، گفتند: «حالا باید چه کار کنیم.» احمد آقا گفت: « هر چه آقای ناطق میگوید عمل کنید.»
گفتم: «حاج احمد آقا، آخر آدم جنازهی امام را در یک تابوت زنبقی میگذارد!؟ و سپس گفتم: «سه تا تابوت و سه تا هلی کوپتر هلی کوپتر میخواهیم داخل یکی امام را میگذاریم، دو تای دیگر هم خالی باشد که اگر جمعیت شلوغ کردند آن تابوتهای خالی را دست مردم میدهیم تا مراسم خاکسپاری حضرت امام تمام شود.»
آقای دکتر طباطبایی برادر خانم احمد آقا، که آن موقع شهردار تهران بود، دستور داد سه تا تابوت آوردند. یکی تابوت فلزی و مجهز بود و دو تا هم خالی. بعد از ظهر خبر دادند که آقای نوری که آن موقع وزیر کشور بود، دستور داده و نیروهای انتظامی آن جا را سامان داده و یک تقسیم کار شده است.
جمعیت ریختند، چون داشتند آمال و آرزهای همهی ما را دفن میکردند عده زیادی روی دست من غش کردند. به آقای اربابی که داشت مستحبات دفن را انجام میداد، گفتم: «آشیخ من دارم میمیرم بسه دیگه». آخرین کسی که امام را بوسید و بیرون آمد، ایشان بود. خیلی نگران حال ایشان بودم. با زحمت سنگ آوردند و لحد را با کمک آقای «رضا گنجی» که از محافظین است، گذاشتم و عشق همهی ملت ایران و مظلومان تاریخ را دفن کردیم.
خیلی سخت گذشت، در اثر ازدحام نمیتوانستم بیرون بیایم، مردم ریختند خاک قبر امام را به عنوان تبرک بردند، کفشهایم هم زیر خاک رفت و هیچ کس هم نبود به دادم برسد. داشتم خفه میشدم که با خود گفتم: «تقدیرم این است که با امام بمیرم» در یک لحظه زندگیام را مرور کرده و دیدم که هیچ مشکلی ندارم؛ همین لحظه روزنهای پیدا شد و من از زیر پای جمعیت خودم را نجات دادم، تلویزیون که مراسم را مستقیم پخش میکرد، عدهای از دوستان داخل قبر رفتنم را دیده بودند ؛ اما بیرون آمدنم را ندیده بودند و نگران شده بودند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:
حضرت امام خمینی در ساعت ۲۲ و ۲۰ دقیقه روز ۱۳ خردادماه سال ۱۳۶۸ درگذشتند.
بیماری امام خمینی ، تشخیص اولیه «سرطان معده »بود. بعد هم معلوم شد «سرطان خون» بوده که اولین تظاهراتش را به طریق زخم معده نشان داد./دکتر سید حسن عارفی سرتیم پزشکی حضرت امام ۸ خرداد ۱۳۹۳عصرایران
برای برگزاری مراسمی جهت وداع، پیکر حضرت امام خمینی در روز ۱۵ خرداد ۱۳۶۸ به مصلای تهران منتقل شد،۱۶ خرداد ۱۳۶۸تشیع جنازه وبخاک سپرده شد
یخچال بزرگی با دیوارهای شیشهای بر روی چند کانتینر به طوری قرار گرفت تا مردم بتوانند جسد پیچیده در کفن را که عمامهای سیاه به نشانه انتساب به سادات بر روی سینه داشت را ببینند. نماز میت در ساعات اولیه روز ۱۶ خرداد توسط آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی خوانده شد.
مرتضی غرقی خبرنگار صدا و سیما در یکی از جدیدترین خاطرات منتشر شده خود به روایت لحظات تدفین امام راحل پرداخته است.
غرقی در این روایت آورده است: صبح روزی که قرار بود پیکر امام به خاک سپرده شود. من به همراه چند تیم خبری به بهشت زهرا اعزام شدم تا مراسم تدفین را پوشش خبری بدهم. ساعت پنج صبح به بهشت زهرا رسیدم. آرامگاه ابدی امام حفر شده و اطراف آن با چندین کانتینر احاطه شده بود و افراد عادی نمیتوانستند وارد آنجا شوند. بنده با کارت خبرنگاری وارد آن محوطه شدم. محل دفن امام حفر شده بود و یک عکس از امام بر بالای قبر گذاشته بودند. با مسئولان مراسم تدفین تماس گرفتم. از چند و چون مراسم مطلع شدم. هنوز پیکر امام از مصلای تهران به سمت بهشت زهرا حرکت داده نشده بود. همه شرایط برای دفن پیکر امام در بهشت زهرا آماده شده بود. همه چشمها گریان بود. به اتفاق دیگرخبرنگاران و برادران سپاه بر بالای قبر امام حاضر شدیم و عکس گرفتیم. من و چند تن از دوستانم در همانجا با امام عهد و پیمان بستیم که هرگز از آرمانهای او عدول نکنیم. هنوز پیکر امام در راه بهشت زهرا بود. ما در میان دهها کانتینر محبوس شده بودیم. مردم هر لحظه به سمت محل دفن امام حرکت میکردند.
حدود ساعت یازده صبح بود دور و برمحل استقرار کانتینرها مملو ازجمعیت شده بود و سیل جمعیت هر لحظه رو به افزایش بود و این در حالی بود که مردم از مسیر تهران تا بهشتزهرا در حال تشییع پیکر امام بودند. هنوز به بهشت زهرا نرسیده بودند. خروج از این محل برای ما غیر ممکن شده بود. هوا بشدت گرم بود و ما درگیر کار بودیم و گرمای هوا را احساس نمی کردیم. حدود ساعت دو بعدازظهربا بیسیم به مسئولان مراسم اطلاع دادند که تا لحظاتی دیگر پیکر بزرگ مرد تاریخ ایران برای دفن به این مکان منتقل میشود. همه آماده بودیم اتومبیل مخصوص حمل پیکر امام توان عبور از جمعیت را نداشت و تصمیم گرفته بودند که با هلیکوپتر پیکر امام را به محل دفن منتقل کنند.
حوالی ساعت سه بعدازظهر بود که ناگهان یک هلیکوپتر 214 ارتش ج.ا.ا بر فراز محل دفن امام ظاهر گردید. نمیدانم چگونه عزاداران امام از کانتینرها عبور کرده و به درون محلی آمده بودند که قرار بود امام در آنجا دفن شوند. این محل آنقدر مملو ازجمعیت شده بود که هلیکوپتر به سختی به زمین نشست. حدود بیست دقیقه هلیکوپتر در محل روشن بود اما ازدحام جمعیت مانع از آن شد که مسئولان مراسم بتوانند پیکر امام را از هلیکوپتر خارج کنند. پس از بیست دقیقه هلی کوپترمجددا به هوا برخواست و در آسمان دوری زد تا مسئولان مراسم بتوانند اطراف محل دفن را خلوت کنند بعد از یک ربع دیگر هلیکوپتر دوباره در آسمان مشاهده شد و اینبار به سرعت به زمین نشست تا مراسم تدفین بسرعت انجام شود.
لحظاتی بعد تابوتی که پیکرامام در آن قرار داشت به بیرون منتقل گردید. چندی طول نکشید که تکههای تابوت بر پیشانی دوستاران امام چسبیده بود و اکنون پیکر امام روی دستان جوانان عزادار به این طرف و آن طرف می رفت گوئی یک شی نورانی بر امواج آب شناور است. کنترل کار از دست مسئولان تدفین خارج شده بود. ناگهان آقای ناطقنوری را در آنجا دیدم. عبا و عمامه را کنار گذاشته بود و کار دفن پیکر امام را مدیریت می کرد.
یادم است زمانی که امام به تهران وارد شده بود و در بهشت زهرا سخنرانی میکرد نیزهمین گونه ازدحام جمعیت بود که در آنجا هم آقای ناطق نوری مدیریت میدانی را بر عهده داشت. در حالی که از بالای کانتینرها همراه با دیگر خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی چشمانمان برپیکر امام دوخته شده بود و پیکر امام روی دستهای عزاداران همچون نوری برامواج دریا در حال حرکت بود ناگهان از دیدهها محو شد و ناگهان همه سراسیمه شدیم که چه شده.
پس از پنج دقیقه دریافتیم که عاشقان امام، خود را بر روی پیکر امام انداخته و مانع از دفن امام شده بودند. لحظاتی بعد دوباره پیکر امام بر روی دستان مردم قرار گرفت. هیچگاه چنین صحنهای را درعمر خود ندیده بودم. به هرحال پس از یک ساعت مسئولان مراسم تدفین، پیکر امام را از میان دستان عاشقان گرفتند و او را در آرامگاه ابدی اش به خاک سپردند.
بدین ترتیب جهان بشریت از وجود این گوهر گرانبها محروم شد. پس از مراسم تدفین خاک قبر امام به آسمان پاشیده شد و توفانی از خاک پر پا شد. مسئولان تدفین بلافاصله یک کانتینر را برروی قبر گذاشتند تا جوانان احساساتی و پرشور که خود را بر روی خاک انداخته بودند را کنترل کنند.
حدود شش بعدازظهر مراسم تدفین به پایان رسید وما پس ازسیزده ساعت کار طاقت فرسا سوار بر یک پاترول شدیم و به تهران آمدیم که البته در مسیر راه تصادف شدیدی هم کردیم اما بخیر گذشت./۱۴ خرداد ۱۳۹۳تسنیم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:
اقامتگاههای امام خمینی(ازورودبه مهین تارحلت)۱۰سال و۴ماه زندگی
۱۲ساعت (یک شب)در"مدرسه رفاه"+
۲۴روزمدرسه علوی+
۳روزمنزل دخترش"زهرامصطفوی-دکتربروجردی"
+۱۱ماه(هشت روزکمتر)درشهرقم"+
۹سال۴ماه۱۲روز اقامت مجدددرتهران یعنی(۴ماه"۵روزکمتر")در"دربند"+۹سال ۱۷روز-جماران
دوازدهم۱۲بهمن۱۳۵۷ ورودبه میهن -ازدهم اسفندعزیمت به قم تادوم بهمن
ازدوم بهمنماه سال ۵۸ به محله "دربند"تهران رفتند(۴ماه"۵روزکمتر")
ازشب بیست و هشتم اردیبهشت۱۳۵۹به جماران رفت
البته ازاین مدت حضوردرتهران حدود۲ماه دربیمارستان بوده
دکترمعالج امام خمینی:دکترسیدحسن عارفی(استادقلب وعروق دانشگاه علوم پزشکی تهران)می گوید:بعد از۲۸روزاقامت درتهران- حضرت امام به قم رفتند. اما به علت ناراحتی قلبی به پیشنهاد بنده به تهران منتقل شدند. ایشان حدود ۴۸ روز در بیمارستان شهید رجائی -فعلی- بودند. بعداً به منزلشان در خیابان دربند، که موقتی بود، منتقل شدند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برای اطلاعات بیشترازحوادث ورودامام خمینی به این لینک مراجعه کنید: