خاطره خلبان امیراسداللهی"بارممنوعه"سردارسلیمانی..درادامه.
ماجرای تهدیدجنگنده های امریکایی به «هواپیمای ماهان» مسیر تهران- بیروت
خلبان : جنگندههای متجاوز به این پرواز، آمریکایی بودند.
بر اساس اعلام خلبان هواپیمای خطوط هوایی ماهان، دوجنگنده ای که پنجشنبه شب این هواپیما را در آسمان سوریه تهدید کرده اند، آمریکایی بوده اند.
خلبان هواپیمای ماهان با خلبانان این دو جنگنده هشدار می دهد که رعایت فاصله ایمن داشته است، آنها خود را آمریکایی معرفی کرده اند.
خبرگزاری رسمی سوریه (سانا) نیز اعلام کرد؛ جنگنده های متعرض به هواپیمای مسافربری ماهان، آمریکایی بودند و از پایگاه نظامی« التنف» سوریه به پرواز در آمدند.
مسافران پرواز تهران -بیروت(لبنان)
در صورت تأیید نهایی انجام این اقدام از سوی جنگنده های آمریکایی انتظار می رود در نخستین گام، اقدامات دیپلماتیک و حقوقی به منظور اعلام اعتراض رسمی جمهوری اسلامی نسبت به راهزنی هوایی جنگنده های ارتش تروریست آمریکا و تهدید جان مسافران پرواز مسافری انجام شود.
مسافران هواپیمای-مسیرتهران -بیروت
این دو جنگنده شامگاه پنجشنبه در آسمان لبنان، هواپیمای ماهان را مورد تهدید قرار دادند. /۳ مرداد ۱۳۹۹.
برنامی نویسد:مسیر پروازی هواپیمای ماهان - تهران- بیروت-شامگاه ۲ مرداد ۱۳۹۹
هواپیمای ایرانی با شماره پرواز۱۱۵۲ از تهران عازم بیروت پایتخت لبنان بود که پس از عبور هواپیمای جنگنده ناشناس از فاصله ایمنی استاندارد و نزدیک شدن به هواپیمای مسافری مجبور به تغییر وضعیت سریع شد.
با توجه به منطقه وقوع این رخداد و مکالمه خلبان جنگنده با خلبان هواپیمای ماهان گمانه هایی در مورد اسراییلی یا آمریکایی بودت هواپیمای جنگنده وجود دارد.
هواپیمای مسافربری ماهان در فرودگاه لبنان به زمین نشسته مسافران آسیب دیده برای درمان به مرکز درمانی در بیروت برده شدند.
فارس نوشت: هواپیمای مسافربری ماهان که اواخر شامگاه پنجشنبه مورد تهدید و مزاحمت جنگندههای آمریکایی واقع شده بود پس از سوختگیری در فرودگاه بیروت به تهران بازگشت.
این ایرباس A310 که متعلق به شرکت هواپیمایی ماهان است در آسمان سوریه از سوی دو جنگنده آمریکایی مورد تعرض و تهدید قرار گرفت.
خلبان پرواز پس از تهدید این جنگندههای آمریکایی با کاهش ارتفاع به سمت فرودگاه بیروت حرکت کرد و به سلامت در فرودگاه بیروت هواپیما به زمین نشست.
این در حالی است که به دلیل کاهش ارتفاع سریع هواپیما و تصمیم خلبان برای گریز از هواپیماهای جنگنده، چند نفر از مسافران این پرواز مصدوم شدهاند که با آمبولانس به بیمارستان منتقل شدند و حال بقیه مسافران خوب است.
بنابراین گزارش این هواپیما پس از تخلیه مسافران خود در فرودگاه بیروت سوختگیری کرده و با شماره پرواز ۵۱۱۵۳ به سمت کشورمان بازگشت./جمعه، ۳ مرداد ۱۳۹۹فارس
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:آمریکادرباره این حادثه چه گفت؟
کاپیتان بیل اربن(سخنگوی فرماندهی مرکزی آمریکا) در بیانیه ای نوشت:عصر امروز یک جنگنده اف-۱۵ آمریکا در جریان یک ماموریت عادی در مجاورت پادگان محل استقرار نیروهای عملیات عزم راسخ در تنف سوریه اقدام به بررسی بصری و استاندارد یک هواپیمای مسافربری ماهان ایر از فاصله ای ایمن یعنی تقریبا هزار متری کرد.
سخنگوی فرماندهی مرکزی آمریکاگفت که این بررسی برای اطمینان از ایمنی خدمه ائتلاف در پادگانی در تنف انجام شد و بعد از شناسایی آن به عنوان هواپیمای مسافربری ماهان ایر از آن فاصله گرفت. او گفت این کار با رعایت استانداردهای بین المللی انجام شد.
BBCدرادامه می نویسد:آمریکا و اسرائیل مدت هاست شرکت خصوصی ماهان ایر را به حمل سلاح برای شبه نظامیان مورد حمایت ایران در سوریه و سایر کشورها متهم می کنند./جمعه، ۳ مرداد ۱۳۹۹
توضیح نگارنده-پیراسته فر:وقتی که خلبان این شرکت اسرارنظامی را فاش می کند،امریکاهم روی این شرکت هواپیمایی حساس می شود:
خلاصه خاطره خلبان امیر اسداللهی بنقل ازBBC: به همراه قاسم سلیمانی و ۲۰۰ مسافر و ۷ تن «محموله ممنوعه» به سمت دمشق پرواز میکرده است اما برج مراقبت بغداد که 'در دست آمریکاییها' بوده، اجازه ورود به آنها نداده است و آنها را مجبور کرده برای بازرسی هواپیما در بغداد فرود بیایند..آنها در دفعات پیشین که بار ممنوعه داشتند، اگر اجازه عبور نمیگرفتند به تهران برمیگشتند. اما این بار برج مراقبت به آنها گفته اگر فرود نیایند به هواپیمای آنها شلیک میکنند.. قبل از فرود برای اینکه قاسم سلیمانی شناسایی نشود از مهندس پرواز خواسته است که لباس نظامی قاسم سلیمانی را بپوشد و قاسم سلیمانی هم لباس مهندس پرواز را با کلاه و عینک بپوشد و به جای او در کابین خلبان بنشیند.
بعد از فرود خودروهایی با نشان افبیای و استخبارات عراق به هواپیما نزدیک شدند، ماموران با دوربین فیلمبرداری از مسافران تصویر برداری میکردند و در بین مسافرها به دنبال قاسم سلیمانی بودند..هنگامی که یک مامور به جعبهای برای بازرسی اشاره کرد،من کیف پولم را با دلارهای داخلش نشان مامور دادم ... آنها پس از این ماجرا در نهایت به طرف دمشق پرواز کردند.
ماموران آمریکایی پس از ناکامی در پیدا کردن آقای سلیمانی هواپیما را ترک کردند
BBCاین خبررا با گذاشتن ویدئوی مربوطه بنقل از«سایت هیات رزمندگان اسلام» نوشته است،این خبرگزاری اتگلیسی می نویسد:کاپیتان«امیر اسدالهی» اعتراف میکند، در خرداد ماه سال ۹۲، هفت تن بار ممنوعه را با یک هواپیمای مسافربری به سوریه منتقل کرده است،او گفته که این هواپیما حدود ۲۰۰ مسافر داشته که یکی از آنها قاسم سلیمانی، فرمانده وقت نیروی قدس سپاه پاسداران بوده است.
خلبان «امیر اسداللهی» خلبان هواپیمای ایرباس شرکت هواپیمایی ماهان به ذکر «خاطره ممنوعه» درباره سردار سلیمانی پرداخت
سایت فرارو بنقل ازباشگاه خبرنگاران جوان(وابسته به صداوسیما)گزارش کامل خاطرات خلبان«امیر اسداللهی»رانوشته ...خرداد سال ۹۲ قرار بود با هفت تُن بار ممنوعه به سمت دمشق پرواز کنیم. علاوه بر بار، تقریباً ۲۰۰ مسافر هم داشتیم که حاج قاسم یکیشان بود. حاجی مرا از نزدیک و به اسم میشناخت.
«سردارسلیمانی» طبق معمول وارد هواپیما که شد اول سراغ کاپیتان راگرفت «خلبان پرواز کیه؟»
گفتند: اسداللهی.
صدای حاج قاسم را که گفت: امیر!. شنیدم و پشت بندش دَرِ کابین خلبان باز شد و خودش در چارچوب در جاگرفت.
مثل همه پروازهای قبلی آمد داخل کابین و کنارم نشست. زمان پرواز تا دمشق تقریباً دو ساعت و نیم بود. این زمان هر چند کوتاه بود، ولی برای من فرصت مغتنمی بود که همراه و هم صحبتش باشم.
تقریباً ۷۰، ۸۰ مایل مانده به خاک عراق قبل از اینکه وارد آسمان عراق شویم باید از برج مراقبت فرودگاه بغداد اجازه عبور میگرفتیم. اگر اجازه میداد اوج میگرفتیم؛ و بعد از گذشتن از آسمان عراق بدون مشکل وارد سوریه میشدیم.
گاهی هم که اجازه نمیدادند ناگزیر باید در فرودگاه بغداد فرود میآمدیم و بار هواپیما چک میشد و دوباره بلند میشدیم. اگر هم بارمان مثل همین دفعه ممنوع بود اجازه عبور نمیگرفتیم از همان مسیر به تهران بر میگشتیم.
آن روز طبق روال اجازه عبور خواستم، برج مراقبت به ما مجوز داد و گفت به ارتفاع ۳۵ هزار پا اوج گیری کنم. با توجه به بار همراهمان نفس راحتی کشیدم و اوج گرفتم.
نزدیک بغداد که رسیدیم، برج مراقبت دوباره پیام داد. عجیب بود! از من میخواست هواپیما را در فرودگاه بغداد بنشانم.
با توجه به اینکه قبلا اجازه عبور داده بودند شرایط به نظرم غیر عادی آمد. مخصوصاً اینکه کنترل فرودگاه دست نیروهای آمریکایی بود.
گفتم: با توجه به حجم بارم امکان فرود ندارم. هنگام فرود چرخهای هواپیما تحمل این بار را ندارد. مسیرم را به سمت تهران تغییر میدهم.
به نظرم دلیل کاملاً منطقی و البته قانونی بود، اما در کمال تعجب مسئول مراقبت برج خیلی خونسرد پاسخ داد: نه اجازه بازگشت ندارید در غیر اینصورت هواپیما را میزنیم!
من جدای از« هفت تُن بار» حجم بنزین هواپیما را که تا دمشق در نظر گرفته شده بود محاسبه کرده بودم تا به دمشق برسیم بنزین میسوخت و بار هواپیما سبکتر میشد.
تقریباً یک ربع با برج مراقبت کلنجار رفتم، اما فایده نداشت. بی توجه به شرایط من فقط حرف خودش را میزد. آخرش گفت: آنقدر در آسمان بغداد دور بزن تا حجم باک بنزین هواپیما سبک شود.
«حاج قاسم» آرام کنار من نشسته بود و شاهد این دعوای لفظی بود.
گفتم: حاج آقا الان من میتونم دو تا کار بکنم، یا بی توجه به اینها برگردم که با توجه به تهدید شان ممکنه ما رو بزنن، یا اینکه به خواسته شان عمل کنم.
حاج قاسم گفت: کار دیگهای نمیتونی بکنی؟
گفتم: نه.
گفت: پس بشین! آقای رحیمی مهندس پروازمان بین مسافرها بود، صدایش کردم. داخل کابین گفتم؛ لباس هات رو در بیار.
به حاج قاسم هم گفتم: حاج آقا لطفاً شما هم لباس هاتون رو در بیارید.
حاج قاسم بی، چون و چرا کاری که خواستم انجام داد. او لباسهای مهندس فنی را پوشید و رحیمی لباسهای حاج قاسم را.
یک کلاه و یک عینک هم به حاجی(حاج قاسم) دادم.
از زمین تا آسمان تغییر کرد؛ و حالا به هر کسی شبیه بود الا حاج قاسم.
رحیمی را فرستادم بین مسافرها بنشیند و بعد هم به مسافرها اعلام کردم: برای مدت کوتاهی جهت برخی هماهنگیهای محلی در فرودگاه بغداد توقف خواهیم کرد.
روی باند فرودگاه بغداد به زمین نشستیم. ما را بردند به سمت جت وی که خرطومی را به هواپیما میچسبانند. نیم ساعت منتظر بودیم، ولی خبری نشد. اصلاً سراغ ما نیامدند. هر چه هم تماس میگرفتم میگفتند صبر کنید…
بالاخره خودشان خرطومی را جدا کردند و گفتند استارت بزن و برو عقب و موتورها را روشن کن و دنبال ماشین مخصوص حرکت کن.
هرکاری گفتند انجام دادم. کم کم از محوطه عادی فرودگاه خارج شدیم، ما را بردند انتهای باند فرودگاه جایی که تا به حال نرفته بودم و از نزدیک ندیده بودم. موتورها را که خاموش کردم، پله را چسباندند.
کمی که شرایط را بالا و پایین کردم به این نتیجه رسیدم که در پِیِ حاج قاسم آمده اند. «به حاجی هم گفتم، رفتارش خیلی عادی و طبیعی بود.»
نگاهم کرد و گفت: تا ببینیم چه میشه.
به امیر حسین وزیری که کمک خلبان پرواز بود گفتم: امیرحسین! حاجی مهندس پرواز و سر جاش نشسته! تو هم کمک خلبانی و منم خلبان پرواز. من که رفتم، دَرِ کابین رو از پشت قفل کن.
بعد هم با تاکید بیشتر بهش گفتم: این «در» تحت هیچ شرایطی باز نمیشه، مگه اینکه خودم با تو تماس بگیرم.
از کابین بیرون آمدم. نگاهم روی باند چرخید. سه دستگاه ماشین شورلت ون، به سمت ما میآمدند. دو تایشان، آرم سازمان FBI آمریکا را داشتند و یکی شان آرم استخبارات عراق را. شانزده، هفده آمریکایی و عراقی از ماشینها پیاده شدند و پلهها رابالا آمدند و توی پاگرد ایستادند.
برایشان آب میوه ریختم و سر حرف را باز کردم. به زبان انگلیسی کلی تملق شان را گفتم و شوخی کردم و خنداندمشان تا فقط حواسشان را از سمت کابین پرت کنم.
سه چهار نفرشان که دوربینهای بزرگ فیلمبرداری داشتند وارد هواپیما شدند. توی هر راهرو هواپیما دو تا دوربین مستقر کردند. بعد هم یکی یکی لنز دوربین را روی صورت مسافرها زوم میکردند. رفتارشان عادی نبود. به نظرم داشتند چهرهی مسافران پرواز را اسکن میکردند و با چهرهای که از حاج قاسم داشتند تطبیق میدادند.
این کارها یک ربع، بیست دقیقهای طول کشید و خواست خدا بود که فکرشان به کابین خلبان نرسید.
آمریکاییها دست از پا درازتر رفتند و عراقیها ماندند. تا اینکه گفتند: زود در «کارگو» را باز کن تا بار رو چک کنیم. نفسم بند آمد.
خیالم از حاج قاسم تا حدودی راحت شده بود، اما با این بار ممنوعه چه کار باید میکردم؟!
این را که دیگر نمیشد قایم یا استتارکرد. مانده بودم چطور رحیمی را بفرستم کارگو را باز کند؟
این جزو وظایف مهندس فنی پرواز بود، اما رحیمی که لباس شخصی تنش بود هم مثل بید میلرزید، منم بلد نبودم.
دیدم چارهای برایم نمانده، خودم همراهشان رفتم. از پلهها بالا رفتم و از روی دستورالعملی که روی در کارگو نوشته بود در را با زحمت و دلهره باز کردم.
یکی شان با من آمد یک جعبه را نشان داد و گفت: این جعبه رو باز کن… سعی کردم اصلا نگاش نکنم. قلبم خیلی واضح توی شقیقه هایم میزد. حس میکردم رنگ به رویم نمانده.
یا«رشوه »خطررفع شد
دست بردم به سمت جیب شلوارم، کیف پولم را بیرون کشیدم و درش را باز کردم و دلارهای داخلش را مقابل چشمش گرفتم.
لبخند محوی روی لبش آمد و چشمکی حواله ام کرد. نمیدانم چند تا اسکناس بود همه را کف دستش گذاشتم، او هم چند عکس گرفت و گفت بریم…
روی باند فرودگاه دمشق که نشستیم، هوا گرگ و میش بود. حاجی رو به من گفت: امیر پیاده شو. پیاده شدم و همراهش سوار ماشینی که دنبالش آمده بود شدیم. رفتیم مقرشان توی فرودگاه. وقت نماز بود. نمازمان را که خواندیم
حاج قاسم گفت: کاری که بامن کردی کی یادت داده؟
خلبان اسداللهی:گفتم: حاج آقا !من ۶۰ ماه توی جنگ بوده ام این جورکارها رو خودم از برم…
قد من کمی از حاجی بلندتر بود،
حاج قاسم گفت: سرت رو بیار پایین. پیشانی ام را بوسید و گفت: اگرمن رئیس جمهور بودم مدل افتخار گردنت میانداختم.
گفتم: حاج آقا اگه با اون لباس میگرفتنتون قبل از اینکه بیان سراغ شما، اول حساب من رو میرسیدند، اما من آرزو کردم پیشمرگ شما باشم…/
۳۰ خرداد ۱۳۹۹فرارو
واکنش ماهان
در همین حال بهدنبال ذکر این خاطره، شرکت ماهان طی اطلاعیهای ضمن تکذیب موارد مطرحشده بر پیگیری موضوع از طریق محاکم قضایی تاکید کرد. به گزارش جماران، در بخشی از این اطلاعیه آمده است: شرکت ماهان اعلام آمادگی میکند تا چنانچه هر یک از رسانههای معاند، سند یا مدرکی دال بر ادعای مطرح شده در مورد این پرواز اعم از تاریخ پرواز، شماره پرواز یا هر ادعای دیگری دارند با ذکر جزئیات آن بیان کنند تا مورد بررسی قرار دهد./پایان.