همه موجودات جانداروبی جان«مطیع امرخدایند»طوعاًاوکرهاً....در«عالم»غوغاست.
«عصای چندمنطوره»حضرت موسی،چه کارهایی می کرد؟
چه اعمالی«سیئات»رامحومی کند..چگونه سیئات به حسنات تبدیل می شود؟
.شهادت دادن اعضاى بدن و یا قواى بدن آدمى در روز قیامت، به این است که آنچه از اعمال زشت، که از صاحبش دیده است، بشمارد و از آن خبر دهد.. هوشیارند،قدرت ناطقه دارند....درعالم «غوغا»ست.
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم/با شما نامحرمان ما خامُشیم.
همه عالم(ازموجودات زنده تاغیرزنده)هوشیارند وفرمانبردارامرخدایند،فرامین خدارامی شوند واطاعات می کنند،لکن ماانسانهاغافلیم ازاین ادراکاتشان.
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ ۚ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَـٰکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ﴿٤٤اسراء﴾.
اهل «نمازوتسبیح» هستند: قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ/﴿٤١نور)این کارهارا«عالمانه»انجام می دهند.
همه موجودات« اهل نمازند»:
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُون. آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مىکنند، و همچنین پرندگان به هنگامى که بر فراز آسمان بال گستردهاند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را مىداند؛ و خداوند به آنچه انجام می دهند داناست» (نور۴۱)
بامیل وعلاقه ویابااکراه- ناچاری،انجام وظیفه می کنند:
ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ. سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى که به صورت دود بود؛ به آن و به زمین گفت : بیایید خواه از روى اطاعت و رغبت و خواه از روی اکراه و بی رغبتی ! آنها گفتند: ما از روى طاعت و رغبت مىآییم. (فصلت۱۱)
«کرهاً» چه اطاعتی است؟
خدمات اجباری «شیاطین» در حکومت حضرت سلیمان.
وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَىٰ مُلْکِ سُلَیْمَانَ ۖ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَـٰکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ...١٠٢یقره﴾
اما شیاطین کفر ورزیدند و (در مُلک سلیمان) به مردم سحر آموختند.
سلیمان نبی از توان آنها در راستای تقویت ملک خود استفاده بهینه می کرد(بنّایی و غوّاصی بابهره گیری از غلّ و زنجیر ).
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ ﴿٣٦ص﴾ اطلاعت ازنوع طوعاً مثل لشکرباد.
اطلاعت ازروی اجبارازنوع لشکر شیاطین درحکومت حضرت سلیمان.
وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ ﴿١٧نمل)،حُشِرَلِسُلَیْمَانَ(سپاهیان سلیمان) ،اجنه بودند(شیطان)،انسانها وپرندگان.
وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ ﴿٣٨ص)
حتی لازم بود که سلیمان نبی با تنبیه وغُل وزنجیر»ازآنهاکاربگیرد(غواصی وبنایی واستخراج معادن)وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ ﴿٣٧ص﴾
(و حشر لسلیمان جنوده من الجنّ...)، مقصود از «شیاطین» موجوداتی از جنس «جن» می باشد.
ساختن عمارات ، ابزارهای متعدّد وکارهای سخت توسط«سپاهیان اجنّه» درمقابل نافرمانیشان تنبیه می شدند.
«شیاطین» بعدازمرگ سلیمان«نفس راحتی کشید»!
وهنگامیکه حضرت سلیمان درگذشت،(این شیاطین)کلی شادی کردند و حسرت خوردند که نداسته -باخفت وخواری کارکردیم برایس(سلیمان چندرورهمانطورایستاده،تکیه برعصافوت کرده بود)شیاطین هروقت نگاهشان به سلیمان می افتاد-خیال می کردندداردبرعملکردشان نظارت می کند،ازترس اخطاروتنبیه-تُندتُندکارمی کردند:
فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَىٰ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ ۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ ﴿١٤سبأ﴾
همه موجودات عالم قیامت دارند(محشورمی شوند):
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ. … آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست؛ آگاه باشید که همه امور تنها به سوى خدا بازمىگردند.» (شورى۵۳).
«زمان» و «مکان» هم فهم و شعوردارند!
زمانی که در آن قرار داریم زنده است و شعور دارد، مکانی که در آن قرار داریم زنده است و شعور دارد. این مسجد، دیوارهای مسجد، سقف و فرش مسجد، ستونهای مسجد، منبر و آجرها، و مَلاتهای درزِ آجرها، گچها، آهنها، درها همه زنده و با شعورند، گر چه ما همه را ساکت و صامت میبینیم؛ چون راه فهم و ادراکِ ما محدود است و بیش از حیطه و حدِّ اعطاء شدۀ به ما حقِّ ورود به موجودات خارجیّه را نداریم، ولیکن در عالم وجود غوغائی است از سمع و بصر و فهم و شعور که این موجودات حائز هستند.
وَ تِلْکَ الایَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَآءَ وَاللَهُ لَا یُحِبُّ الظَّـٰلِمِینَ * وَ لِیُمَحِّصَ اللَهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکَـٰفِرِینَ./۱۴۱و۱۴۲ آلعمران
و این «ایام» را ما به اختلاف احوال در میان مردم و خلائق میگردانیم، و به علّت آنکه مقام و منزلت کسانی که ایمان آوردهاند معیّن و معلوم شود، و خداوند از میان شما گواهانی را بر اعمال مردم برگیرد و مشخّص نماید؛ و خداوند البتّه ستمکاران را دوست ندارد. و دیگر به علّت آنکه اهل ایمان را از هر گونه عیب و نقصی پاک و پاکیزه گرداند و اهل کفر را به پاداش ظلم و کفرشان محو و نابود سازد.
موجودات «بی جان» درروزمحشر-شهادت می دهندبراعمال ما
سنگ وکلوخ ،درودیوار،دَشت ودَمَن ،خانه وکاشانه،بیابان وخیابان،محشورمی شوند وبرکارها(اعمال وافعال)ماشهادت می دهند.
شهادت زمان ومکان
رضی الدین علی بن موسی بن طاووس(متولد۵۸۹–متوفی۶۶۴ه.ق) معروف به «سید بن طاووس» که از بزرگان علمای اسلام است و از نقطه نظر بینش و مقام یقین و علم و تقوی، بسیاری او را در رتبۀ دوّم و تالی تِلو امام معصوم میدانند.
«علاّمه حلّی» در کتاب «اجازات بنی زُهره» او را صاحب کرامات باهره و معجزات قاهره توصیف نموده است، کتابی دارد به نام «مُحاسَبهُ النّفس». دو روایت بیان میکند، یکی با إسناد خود به «محمد بن علی بن محبوب قمی» از کتابش با إسناد خود به حضرت أبی عبدالله امام جعفر صادق علیهالسّلام:
قَالَ: مَا مِنْ یَوْمٍ یَأْتِی عَلَی ابْنِ ءَادَمَ إلَّا قَالَ ذَلِکَ الْیَوْمُ: یَابْنَ ءَادَمَ أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ وَ أَنَا عَلَیْکَ شَهِیدٌ، فَافْعَلْبِی خَیْرًا وَاعْمَلْ فِیَّ خَیْرًا أُشْهِدُ لَکَ یَوْمَ الْقِیَمَهِ فَإنَّکَ لَنْ تَرَانِی بَعْدَهَا أَبَدًا.
و در نسخه دیگر« فقُلْ فِیَّ خَیْرًا وَاعْمَلْ فِیَّ خَیْرًا»نوشته شده است.
امام صادق علیه السلام میفرماید: هیچ روزی بر بنی آدم نمیگذرد مگر آنکه آن «روز» میگوید:
ای پسر آدم من «روز» جدیدی هستم و من بر تو گواه و شاهد میباشم! نسبت به من و برای من کار خوب انجام بده و در من کار خوب به جای بیاور که من در «روز بازپسین» برای تو گواهی خواهم داد، و چون من امروز بروم دیگر تا ابد مرا نخواهی دید!
علامه طهرانی (متولدمرداد ۱۳۰۵-متوفی تیر ۱۳۷۴)می نویسد:از این روایت استفاده میشود که «ایام» پیوسته یکسان نیست، هر «روز »یک «موجود» مشخّصی است؛ آن روز دیگر رفته است، روز بعد« موجود» دیگری است، باویژگیهای دیگر.
«مَسعدَه بن زیاد ربعّی»از حضرت صادق ،از پدرش حضرت باقر علیهما السّلام روایت کرده است که فرمودند:
اللّیْلُ إذَا أَقْبَلَ نَادَی مُنَادٍ بِصَوْتٍ یَسْمَعُهُ الْخَلآئِقُ إلَّا الثَّققَلَیْنِ: یَابْنَ ءَادَمَ! إنِّی عَلَی مَا فِی شَّهِیدٌ فَخُذْ مِنِّی فَإنِّی لَوْ طَلَعَتِ الشَّمْسُ لَمْ تَزْدَدْ فِیَّ حَسَنَهً وَ لَمْ تَسْتَعْتِبْ فِیَّ مِنْ سَیِّئَهٍ. وَ کَذِلِکَ یَقُولُ النَّهَارُ إذَا أَدْبَرَ اللَیْلُ.
چون شب داخل شود منادی از جانب حقّ متعال ندا میکند به صدائی که تمام مخلوقات خدا (غیر از جنّ و اِنس) آن را میشنوند:
ای پسر آدم! من «شب» هستم وگواه(شاهدم) بر آنچه در من هست(انجام می دهید)، از من بهرۀ خود را بر گیر! چون همینکه آفتاب طلوع کند دیگر حسنه و خیری را نمیتوانی در من(شب) وارد سازی و به خیرات و حسناتت زیاد کنی! و نه میتوانی نسبت به گناه انجام داده طلب رضا و عفو کنی!من رفتم(مأموریت من تمام شده)، دوران مأموریت من تا طلوع آفتاب است.
علامه طهرانی می نویسد:همین سخنان را «روز »نیزمی گوید ،وقتی که دوران شب سپری می گرددوصبح آغازمی شود.
اِعمال ولایت بروظائف رقیب وعتید(بعدازتوبه)
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ ﴿١٧ق﴾ مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ﴿١٨ق)
اعمال-گُفتار- مابه وسیله۲فرشته(مراقب)ثبت وضبط می شود.
وامااگر«توبه»کنیم،سیئات محومی شوند.
اگر بنا شود هر کاری را که انسان انجام داده و زمین و زمان آن عمل را با تمام خصوصیّات معنوی و روحی ضبط کرده باشند و تمام اینها باید در روز قیامت منکشف شوند، پس بنابراین توبه چه فائدهای دارد؟ چه اثری دارد! بعد از آنکه ثابت شد که چیزی که موجود شود دیگر معدوم نمیشود، و عمل خوب و یا بد پس از تحقّق آن نیست نمیگردد!؟
نگارنده-پیراسته فر:بعضی ازاعمال،محوکننده سیئات هستند(مثل نماز)
وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ ۚ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ۚ ذَٰلِکَ ذِکْرَىٰ لِلذَّاکِرِینَ ﴿١١٤هود﴾.
کدام نماز؟«حسنات»شمرده شده؟زائل کننده سیتات(اعمال زشت)است؟
اگرچه دربعضی ازروایات«نمازشب»رادانسته اند واماعلامه طباطبایی می گویدمنظور«نمازهای یومیه»است:
(طَرَفَیِ النَّهَارِ)،دو طرف روز، به معنای صبح و عصر است و (زُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ ) یعنی ساعاتی از شب که نزدیک روز باشد. یعنی می فرماید: نماز را در صبح و عصر و در ساعاتی از شب که نزدیکتر به روز باشد، به پا دار و این ساعات با نماز صبح و عصر (که هر یک در طرفی ازظهر قرار دارند) و نماز مغرب که وقتش ساعات اول شب است تطبیق می کند، به هر جهت منظور نظر آیه نمازهای -واجب-یومیه است.
اگرتوبه کنیم وازگناهان دوری کنیم،سیئات زوده می شود.
إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُّدْخَلًا کَرِیمًا ﴿٣١نساء)
اگرتوبه کنیم،واعمال صالح انجام دهیم،سیئات به حسنات تبدیل می شود.
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَـٰئِکَ یُبَدِّلُ اللَّـهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَکَانَ اللَّـهُ غَفُورًا رَّحِیمًا ﴿٧٠فرقان﴾ وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّـهِ مَتَابًا ﴿٧١فرقان﴾
قال الباقر علیه السلام: أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَ کَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللَّهُ حَسَنَاتٍ الصِّدْقُ وَ الْحَیَاءُ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الشُّکْر./اصول کافی
امام باقر علیه السلام فرمودند: اگر کسى داراى چهار خصلت باشد هر چند از سر تا قدمش را گناه فرا گرفته باشد خداوند آن گناهان را به نیکى تبدیل مىکند: راستگویى، شرم و حیا، خُلق نیکو، شاکربودن./پایان توضیحات نگارنده.
ستارالعیوب
علامه طهرانی می نویسد:در «کافی» محمّد بن یعقوب کلینی با إسناد خود از مُعاویه بن وَهَب روایت میکند که او میگوید:
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَقُولُ: إذَا تَابَ الْعَبْدُ تَوْبَهً نَصُوحًا، أَحَبَّهُ اللَهُ فَسَتَرَ عَلَیْهِ فِی الدُّنْیَا وَ الاخِرَهِ.
فَقُلْتُ: کَیْفَ یَسْتُرُ عَلَیْهِ؟
قَالَ: یُنْسِی مَلَکَیْهِ مَاکَتَبَا عَلَیْهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ یُوحِی إلَی جَوَارِحِهِ اکْتُمِی عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ وَ یُوحِی إلَی بِقَاعِ الارْضِ اکْتُمِی عَلَیْهِ مَا کَانَ یَعْمَلُ عَلَیْکِ مِنَ الذُّنُوبِ، فَیَلْقَی اللَهَ حِینَ یَلْقَاهُ وَ لَیْسَ شَیْءٌ یَشْهَدُ عَلَیْهِ بِشَیْءٍ مِنَ الذُّنُوبِ.
«معاویه بن وَهَب» می گوید:شنیدم از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام که میفرمود: وقتی بندهای از بندگان خدا «توبه» کند، خداوند او را دوست میدارد و در دنیا و آخرت بر روی گناه او پوششی(ستر،پرده) میکشد و آن گناه را در زیر آن پوشش ،پنهان میکند.
من عرض کردم: چگونه «گناه» مستور و پوشیده می ماند؟
حضرت فرمودند: دو فرشتهای(رقیب وعتید) را که بر نوشتن اعمال او گماشته هستند به فراموشی میاندازد، که آنچه را که نوشتهاند فراموش کنند. و خداوند به اعضاء و جوارح این گهنکار فرمان می دهد(وحی میکند) :«گناه او را مستور کنید» .
همچنین خداوند به (اماکن)محلهای مختلف زمین که بر آنها گناه کرده است وحی میکند:« آنچه را بر روی شماها انجام داده است مستورکنید»
*بنابراین چنین گنهکار تائبی خداوند را در مقام و موقف لقاء، ملاقات و دیدار میکند در حالی که هیچ چیزی که علیه او شهادت به گناهانش دهند وجود ندارد.
و مفاد و محصّل کلام حضرت اینست که: توبه یک حجاب و پوششی است که روی عمل زشت را می پوشاند؛ چون همانطور که انسان یک عمل زشت انجام داده است و این خود عملی بوده است، تو به نیز خود یک عملی است که در خارج متحقّق میشود و در عالم تکوین ثابت میماند، و اثر آن از نقطه نظر ملکوت یک روکش و حجابی است که روی گناه میافتد به طوری که کسی از گناه اطّلاع پیدا نمیکند.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:این قسمت-بالا- بااستفاده از«معادشناسی» علامه طهرانی بوده است.
طبیعت-ذات-آتش «گرما»ست.واما
خطاب خداوندبه آتش:قُلْنَا یَا نَارُ! کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ ﴿٦٩انبیا﴾
ای آتش !بر«ابراهیم»سردباش وسلامت.
اگرخداوند،سلامت(سلام)رانمی گفت، حضرت ابراهیم در آتش-ازسرما- یخ می زد!
حضرت موسی (ع) قومش را شبانه از مصر خارج کرد، سپس نزدیکی دریای (کانال سوئز)، اما وقتی دید که فرعونیان در تعقیبشان هستند عصایش را به آب زد و دریا شکافته شد و آنها از دریا گذشتند و فرعونیان نیز در آب دریا غرق شدند.
فَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْبَحْرَ ۖ فَانفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ ﴿٦٣شعرا﴾ وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِینَ ﴿٦٤شعرا﴾ وَأَنجَیْنَا مُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِینَ ﴿٦٥شعرا﴾ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ ﴿٦٦شعرا﴾
کانال سوئز با طول ۱۹۲ کیلومتر ،کانال ارتباطی بین دریای مدیترانه و دریای سرخ است(از۱۲۳۸تا۱۲۴۸شمسی ساخته شد)
درحالیکه همین عصارابه خشکی زد«آب»جاری شد:به کوه زد
وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ ۖ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا ۖ قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ ۖ کُلُوا وَاشْرَبُوا مِن رِّزْقِ اللَّـهِ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿٦٠بقره﴾
همین«عصای چندمنظوره»حضرت موسی،کاردیگری هم می کرد(خوردن سحرساحران)
وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا ۖ إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ ۖ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَىٰ ﴿٦٩طه)
عصا«اژدها»شدوهمه سحرساحران(مار-حیوانات)رابلعید.
اینها«آیات» خداهستند،البته خیلی هااین رانمی فهمند
إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَةً ۖ وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ ﴿٦٧شعرا)
کوها همچون سلیمان تسبیح گوبودند
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ ﴿١٨ص﴾
کوه ها وپرندگان با حضرت داودهمنوا(هم آواز)بودند.
وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ ۚ وَکُنَّا فَاعِلِینَ ﴿٧٩انبیا﴾
ای کوه!باداودهمصداشوید:
یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ ﴿١٠سبأ﴾
در سوره «نمل» به ماجرای هُدهُد و خبری که برای حضرت سلیمان(ع) آورده بود، اشاره شده است. در کلام خدا آمده است که وقتی سلیمان(ع) در میان پرندگانی که با او بودند، هدهد را ندید، برآشفت و گفت: مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ- هدهد کجاست که نمیبینمش؟ از غایبین است؟
اما انتظارش به درازا نکشید که «هُدهُد» از راه رسید:
گفت:أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَاءٍ بِنَبَاءٍ یَقِین- از چیزى آگاهى یافتهام که تو از آن آگاه نشدهاى و براى تو از «سبا» گزارشى آوردهام».
«هُدهُد » یک پرنده بود اما، برای سلیمان از «سبا» خبری آورده بود که «حضرت سلیمان» را با آن همه شوکت به آن «بی خبر»بود
وقتی سلیمان ولشکریانش ازمحل زندگی موچگان عبورمی کردند،رئیس مورچگان فریادزد؛سریع برویدداخل لانه هاتان که سلیمان ولشکریانش «شعور»ندارند،شمارادرک نمی کنند!
إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَه یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ فَتَبَسَّمَ ضَاحِکا مِن قَوْلِهَا.(نمل ۱۸و۱۹)
ای مورچگان به خانه هایتان داخل شوید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند.
وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ.(نمل ۱۶) این آیه شریفه بیان کننده یکى از نعمت هایى است که خداوند به حضرت سلیمان عطا کرد و آن هم فهمیدن زبان حیوانات است.
اعضا وجوارح بدن انسان هم «نُطق»دارند وهم شهادت.
وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّه وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. (فصلت ۲۱) نطق در همه موجودات ، نطق و شهادت اعضا در قیامت ،مجازی نیست،حقیقی ایت.
شهادت گوش و چشم عبارت است از: گواهى دادن به آن مشهوداتى است که در دنیا تحمل کرده بودند، هرچند معصیت خود آن اعضا نباشد، و هر عضوى گناهان سایر اعضا را نیز شهادت مى دهد، بجز« پوست »که به خاطر نداشتن شنوایى و بینایى، تنها مى تواند به گناهى شهادت دهد که خودش آلت و ابزار آن بوده است.
شهادت دادن اعضاى بدن و یا قواى بدن آدمى در روز قیامت، به این است که آنچه از اعمال زشت، که از صاحبش دیده است، بشمارد و از آن خبر دهد؛ زیرا اگر تحمل شهادت به معناى دیدن اعمال صاحبش در حین عمل و تشخیص اینکه این عمل گناه است، نباشد شهادت در قیامت معنا ندارد. پس از کلمه شهادت فهمیده مى شود که اعضاى بدن آدمى نوعى درک و شعور و زبان دارند(المیزان،ج۱۷،ص ۳۷۸).
«نُطق» اختصاص به اعضاى بدن ندارد، بلکه عمومى است
علّامه طباطبائى می نویسد: ضمیر عقلا به اعضا و جوارح به این سبب است که مقام، مقامى است که اعضا و جوارح عقلا حساب شده اند؛ زیرا نسبت شهادت و نطق به آنها داده و این ۲از شئون عقلاست و بدین سبب، خداوندمی فرماید: «قالوا»، وگرنه باید مى فرمود: «قالت» و کلمه «نُطق» هر جا به طور حقیقى استعمال شود، معنایش اظهار ما فى الضمیر است، و این معنا محتاج به این است که ناطق علمى داشته باشد و از ظاهر سیاق آیات و الفاظ برمى آید که «نطق در معناى حقیقى کلمه استعمال شده است، نه مجازى» بنابراین «شهادت اعضاى یک مُجرم »در واقع، نطق و تکلم واقعى است و از علمى است که در دنیا به آن عالم بوده اند؛ علمى پنهان و ذخیره شده که موجب شده است خدا آنها را به زبان آورد. .(المیزان، ج ۱۷، ص ۳۷۹و۳۸۰).
هنگامیکه سلیمان وسپاهیانش(اعم ازجن وانس وپرندگان)به وادی-محل زندگی-مورچگان رسیدند:
وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ ﴿١٧نمل)
فرمانده مورچگان فریادزد:سریعترپناه بگیرید! سلیمان ولشکریانش درک وشعورندارند!شمارالگدمال می کنند.
حَتَّىٰ إِذَا أَتَوْا عَلَىٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿١٨﴾ فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ ﴿١٩﴾
آنگاه که به وادی مورچگان رسیدند، مورچهای گفت: ای مورچگان به خانههایتان داخل شوید مبادا سلیمان و سپاهش بدون توجه شما را پایمال کنند*سلیمان از سخن او لبخند زد و گفت : ای پروردگار من ، مرا وادار تا سپاس ، نعمت تو را که بر من و پدر و مادر من ارزانی داشته ای به جای آورم و کارهای شایسته ای کنم که تو خشنود شوی ، و مرا به رحمت خود در شمار بندگان شایسته ات در آور».
علامه طباطبایی می نویسد:موجودات، همگى تسبیح دارند و تسبیح آنها بدون «کلام »نیست و به حقیقت، کلام است و نه به مجاز(المیزان ج ۱۳، ص ۱۲۳).
علامه طباطبایی «نطق»اعضای جوارح بدن انسان را،صرفاً درقیامت نمی داند،بلکه معتقداست که اینهادرهمین دنیاهم مجهز به قوه ناطقه هستند وامابرای ماقابل درک نیست.
الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. (یس ۶۵) اعضاى بدن آدمى در دنیا از نوعى درک و علم و بینایى برخوردارند، و اگر نداشته باشند و تنها خدا در روز قیامت چنین شعور و نطقى به اعضا بدهد و در آن روز به اعمال زشتى که صاحبشان انجام داده است عالم شوند و یا در آن روز خداى تعالى زبانى و صوتى براى اعضا قرار دهد تا بتوانند شهادت دهند، هرچند شعور نداشته باشند، چنین چیزى -اگرچه ممکن است- اما اطلاق شهادت برآن صحیح نیست و در قیامت با چنین شهادتى، حجت بر بنده خدا تمام نمى شود، از کلمه شهادت فهمیده مى شود که اعضاى بدن آدمى نوعى آگاهى و شعور و زبان دارند(المیزان،ج۱۷ ،ص ۳۷۸).
حضرت سلیمان علیه السلام «شاکر»است ازتوفیق این نعمت که بهش داده شده(فهم ودرک نطق حیوانات)
وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ(نمل ۱۶) این آیه شریفه بیان کننده یکى از نعمت هایى است که خداوند به حضرت سلیمان علیه السلام عطا کرد و آن هم فهمیدن زبان حیوانات.
علامه طباطبایی این توفیق رامختص حضرت سلیمان نمی داند،بلکه برای دیگران هم قابل دستیابی است.
این معناى ظاهرى که بیان شد، چیزى نیست که غیر از حضرت سلیمان کسى بدان دست نیابد، بلکه هر کسى مى تواند در زندگى حیوانات دقت نموده، زبان آنها را بفهمد.
علّامه طباطبائى می نویسد: زمین به اعمالى که بنى آدم انجام داده اند، شهادت مى دهد؛ همان گونه که اعضاى بدن خود انسان ها نویسندگان اعمالش(رقیب و عتید) و نیز شاهدان اعمال، که از جنس بشر و یا غیربشرند، همه بر اعمال بنى آدم شهادت مى دهند.
«زمین» مشاهدات خودرابیان می کند-درقیامت
یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥زلزله﴾
«زمین» به سبب اینکه پروردگارت به آن وحى کرده است تا از حوادثى که در آن رخ داده سخن بگوید، سخن مى گوید: پس زمین هم شعورى دارد و هر عملى را که در آن واقع مى شود، مى فهمد و خیر و شرش را تشخیص مى دهد و آن را براى روز اداى شهادت تحمل مى کند، تا روزى که به او اذن داده شود؛ یعنى روز قیامت شهادت خود را ادا کرده، اخبار و حوادثى را که در آن روى داده است، بگوید (المیزان ج۲۰، ص ۳۴۲و۳۴۳).
در قیامت، همه چیز شعور پیدا مىکند و مخاطب قرار مىگیرد. «ءَانتم»
(و
یاد کن) روزى که خداوند مشرکان و آنچه را به جاى خدا مى پرستیدند (در یک
جا) محشور کند، پس (به معبودهاى آنان) گوید: آیا شما بندگان مرا گمراه
کردید، یا خودشان راه را گم کردند؟/قرائتی درس هایی ازقرآن.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:آسمان ها و زمین و آفتاب و ماه و ستارگان و جن و سنگها و بت ها و سایر معبودانی که مردم آنها را پرستش می کنند محشورمی شوند.
وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُکُم ۚ مَّا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِن شَیْءٍ ۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ ﴿٣٨انعام﴾....
وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ﴿٥تکویر)
نقره داغ شدن ستمکاران با پولهایشان
حتی سیم وزر(طلاونقره )«محشورمی شوند»
وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿٣٤توبه﴾
آن طلا ونقره انباشته شده ای که درراه خدا صرف نمی کردند را گداخته می کنند وبرپیشانی ودیگراعضای بدن صاحبان آن داغ می کنند.
یَوْمَ یُحْمَىٰ عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ ۖ هَـٰذَا مَا کَنَزْتُمْ لِأَنفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ﴿٣٥توبه﴾
حشر جمادات و حیوانات را در قیامت
سایت«حوزه.نت» درمهر۱۳۹۱می نویسد:نوشتار حضرت آیت الله سبحانی که با استناد به آیاتی از قرآن وضعیت و سرنوشت جمادات، جانداران و حیوانات را در قیامت بررسی کرده است تقدیم میشود:
از آن جا که در حشر انسان در قیامت اختلافی وجود ندارد و دیدگاه قرآن در این باره روشن و مسلّم است، به ذکر شواهد قرآنی برای آن نیازی نیست. آنچه لازم است یادآوری شواهد قرآنی بر حشر موجودات دیگر است.
حشر حیوانات
از جمله آیاتی که دلالت بر حشرخصوص حیوان می کند آیه زیر است: «و ما من دابّة فی الأرض ولا طائر یطیر بجناحیه إلاّ أُمم أمثالکم ما فرّطنا فی الکتاب من شیء ثمّ إلی ربّهم یحشرون». [۱]
«هیچ جنبنده ای در زمین و هیچ پرنده ای که با دو بال پرواز می کند نیست مگر این که آن ها امت هایی مانند شما انسان ها هستند و مادر کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردیم، سپس تمام حیوانات [همانند شما انسان ها] در قیامت به سوی پررودگارشان محشور می شوند».
«امت»، به هر گروهی که در امر واحدی مثل دین، زبان، آداب و رسوم زمان ومکان مشترکند گفته می شود اعم از این که این امر جامع، تسخیری یا اختیاری باشد.
حشر، در لغت جمع و گردآوری توأم با درهم شکستن و راندن است، و محشر، محل جمع کردن است. [۲] روز حشر روز بعث و معاد است. [۳]
حشر در اصطلاح، برانگیختن مردگان از قبور و گردآوری آنان در روز قیامت برای حساب رسی است. [۴]
مفاد آیه شریفه آن است که حیوانات همانند انسان ها دارای امت می باشند اما این که همانندی در چیست، مفسران دیدگاه های متفاوتی ذکر کرده اند. [۵] از جمله آن ها نیازمندی به خدا، تسبیح و ذکر پروردگار، زندگی اجتماعی و توالد و تناسل، تقدیر رزق و عمر و اجل و سعادت و شقاوت آن ها، حشر در قیامت و پاداش و کیفر. ولی می توان گفت از بارزترین موارد تشابه آن ها به انسان ها همان حشر در قیامت است که در پایان آن هم آمده است و بسیاری از مفسران نیز بدان تصریح کرده اند، یعنی «حیوانات همانند انسان ها دارای امت هستند و همانند انسان ها در رستاخیز محشور می شوند. از این رو معنای «إلی ربّهم یحشرون»، این خواهد بود که حیوانات بعد از مرگشان به سوی خدا محشور می شوند، همان گونه که بندگان خدا در قیامت به سوی پروردگارشان محشور می گردند. [۶]
مؤیّد این معنی، ضمیر«هم» در «ربّهم» است که برای صاحبان عقل به کار می رود و مرجع آن در آیه «اُمم» است که همان جانداران و حیوانات است، و از بیان همانندی حیوانات با انسان ها استفاده می شود که حیوانات مانند انسان ها تا حدّی از شعور و آگاهی که مستلزم زندگی اجتماعی و تسبیح و ذکر و حشر به سوی خدا است برخوردارند، همان گونه که در داستان «سلیمان و مورچگان» و «ملکه سبا و هدهد» [۷] آمده است، البته روشن است که لازمه حشر حیوانات و یا حسابرسی و پاداش و کیفر آنان این نیست که حیوانات در شعور و آگاهی با انسان ها مساوی باشند و تمام مدارج کمال روحی و معنوی را که انسان ها می توانند بپیمایند آن ها هم طی کنند، زیرا خود انسان ها هم در مراتب کمال روحی و معنوی و حساب و پاداش و کیفر با یکدیگر مساوی نیستند. بلکه همان گونه که علاّمه طباطبایی (رحمه الله) می نویسد: «اصل الملاک وهو الأمر الذی یدور علیه الرضا والسخط والاثابة والمؤاخذة موجودة فیهم» [۸] ملاک اصلی و آن چیزی که محور و اساس رضا خدا و ناخشنودی اش و ثواب و عقابش می باشد در حیوانات یافت می شود. از این رو همان گونه که بیان شد، حشر به معنای «جمع کردن است قرینه «الی» در «إلی ربّهم» که بیان گر غایت و مقصد حرکت است، مقصود از حشر در این آیه، حشر و معاد، حیوانات است.
به این ترتیب حیوانات زمینی همچون بشر، بین خویش دارای انواعی هستند و مانند انسان به سوی خدا بازگشت می کنند و در نزد وی حضور می یابند.
آیه دیگری که می توان از آن حشر حیوانات را استنباط کرد آیه زیر است:۱۰
«و إذا الوحوش حشرت» [۹]، آن گاه که حیوان های وحشی در قیامت گرد هم جمع می شوند.
«وُحوش» جمع وحش به معنای حیواناتی است که با انسان ها اُنس و اُلفت نمی گیرند مانند درندگان. [۱۰]
«آلوسی» می نویسد: وحوش در این آیه تمام چهارپایان را دربرمی گیرد. [۱۱]
از آن جا که آیه فوق در سیاق آیاتی است که حوادث روز قیامت را توصیف می کند همانند سؤال از دختران زنده به گور شده و گشودن نامه های اعمال و حوادث بعد از آن، این آیه ظهور در حشر حیوانات وحشی در قیامت دارد اگر چه دیدگاه مفسران درباره حوادث بعد از حشر آن ها متفاوت است. برخی بر این باورند که اگر حیوانات ستمی به یکدیگر کرده باشند در قیامت مجازات می شوند. [۱۲] و به باور برخی دیگر بعد از حشر، آن ها را دوباره می میرانند و به خاک برمی گردانند [۱۳] ولی در اصل حشر حیوانات، جمهور مفسران، هم عقیده اند. از این رو آیه شریفه همانند آیه ۳۸ سوره انعام، ظهور در اصل حشر حیوانات دارد اگر چه درباره پاداش و کیفر و حوادث بعد از آن به طور قطع نمی توان سخن گفت. زیرا خدای تعالی در قرآن از آن ها پرده برداری نکرده است. [۱۴]
اشکال:
ممکن است گفته شود چه فایده ای در حشر حیوانات هست در حالی که آن ها در دنیا مکلف نیستند تا این که برای پاداش و کیفر در قیامت محشور شوند؟ [۱۵]
پاسخ:
اولاً: تکلیف نداشتن حیوانات در دنیا ضرری در حشر آن ها و محاسبه و قصاص ندارد. به عبارت دیگر ملازمه ای بین تکلیف و رستاخیز نیست، زیرا قصاص و پاداش و کیفر، توقف بر تکلیف ندارد، همان گونه که شخص اگر در حالت خواب به دیگری آسیب مالی یا جانی بزند محکوم به غرامت می شود، زیرا حق دیگری را پایمال و ضایع کرده است، اگر چه در حالت خواب و بی هوشی تکلیف ندارد. [۱۶] ثانیاً: همان گونه که علامه طباطبایی می نویسد: خداوند اِنعام و انتقام را در آیات زیادی در وصف احسان و ظلم ذکر کرده است و این دو وصف اجمالاً در میان حیوانات نیز وجود دارد یعنی افرادی از حیوانات را می بینیم که در عمل خود ستم می کنند و افراد دیگری را مشاهده می کنیم که به دیگران احسان می نمایند. از این رو آن ها در قیامت محشور می شوند اگر چه خداوند چگونگی پاداش و کیفر را بیان نکرده است. [۱۷]
حشر جمادات
از جمله آیاتی که دلالت بر حشر موجودات بدون روح دارد آیه زیر است:
«و من أضلّ ممّن یدعو من دون الله من لا یستجیب له إلی یوم القیامة وهم عن دعائهم غافلون * و إذا حشر النّاس کانوا لهم أعداء وکانوا بعبادتهم کافرین» [۱۸]
«چه کسی گمراه تر است از آن کسی که معبودی غیر خدا را می خواند، در حالی که آن ها تا قیامت هم، به او پاسخ نمی گویند و از خواندن آن ها بی خبر هستند و صدای آن ها را نمی شنوند و هنگامی که مردم محشور می شوند، معبودهای آنان دشمنانشان خواهند بود، به طوری که، عبادت آن ها را، انکار می کنند».
با توجه به این که ضمیر «هم» در «کانوا لهم» و «کانوا بعبادتهم» به معبودهای باطل برمی گردد و به لحاظ تعبیر «من لا یستجیب له» آن ها تا قیامت هم به آنها پاسخ نمی گویند» آیه، دلالت روشنی دارد که معبودهای آنان گیاهان و جمادات بوده اند، از طرفی همین موجودات، در قیامت محشور می شوند به دلیل: «إذا حشر النّاس کانوا لهم أعداء» که معبودهای دروغین در قیامت از بت پرستان اظهار بی زاری می کنند. [۱۹] و در وصف خدایان کفار، فرموده است: «أمواتٌ غیر أحیاء وما یشعرون أیّان یبعثون» [۲۰] بت ها مرده اند و از حیات، بهره ای ندارند، و هیچ نمی دانند که چه زمانی مبعوث می شوند. [۲۱] و خطاب به بت پرستان می فرماید: «إنّکم وما تعبدون من دون الله حصب جهنّم أنتم لها واردون» [۲۲]؛ «شما بت پرستان و آن بت هایی که می پرستید هیزم جهنم خواهید شد و همگی در آن وارد می شوید». همه این امور نشان دهنده حشر برخی از جمادات در قیامت است.
رستاخیز جانداران
از جمله آیاتی که دلالت بر حشر انسان ها و حیوان های زمینی و هوایی می کند آیه زیر است:
«و من آیاته خلق السّموات والأرض وما بثّ فیهما من دابّة وهو علی جمعهم إذا یشاء قدیر» [۲۳]: «از نشانه های خدا، آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه از انواع جنبندگان از انسان و حیوان بین آنها پراکنده ساخته، می باشد و او بر جمع آنها در روز قیامت، توانا است».
«دابّه»، از دبّ، یدبّ به معنای آهسته راه رفتن است و به هر جنبنده ای از انسان و حیوان و حشرات روی زمین که حرکت می کند گفته می شود [۲۴] و اطلاق آن بر فرشتگان معهود نیست. [۲۵]
از آنجایی که واژه «دابّه»، مطلق است و شامل تمام جانداران زمینی و هوایی می شود و مقصود از واژه «جمع»، گرد آوردن وحشر موجودات در روز قیامت است و ضمیر «هُم» در «جمعهم» به «دابّه» برمی گردد. از این رو آیه همان گونه که جمهور مفسران بدان تصریح کرده اند [۲۶] ظهور در حشر تمام جانداران اعم از انسان وحیوان در روز قیامت دارد.
پی نوشتها
[۱] انعام، آیه ۳۸.
[۲] المصباح المنیر، ج۱، ص ۱۶۶، مفردات الفاظ القرآن، ص ۲۳۷.
[۳] لسان العرب، ج۳، ص ۱۹۰، معجم المقائیس اللغه، ج۲، ص ۶۶.
[۴] گوهر مراد، ص ۶۵۵، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۳، ص ۲۱۲، دایرة المعارف الشیعیة العامة، ج۸، ص ۳۴۹، البحر المحیط، ج۱۰، ص ۴۱۵، مجمع البیان، ج۱۰، ص ۲۷۷، الکشاف، ج۴، ص ۷۰۱، روح المعانی، ج۳۰، ص ۵۱.
[۵] تفیسر الکبیر، ج۴، ص ۵۲۴ و ۲۵۲، مجمع البیان، ج۴، ص ۴۹.
۱۳۹۸۲۵۰۴۲۷ ۲۶
[۶] التفسیر الکبیر، ج۴، ص ۵۲۸، البحر المحیط، ج۴، ص ۵۰۲، تفسیر ابی السعود، ج۳، ص ۱۳۱، الکشاف، ج۲، ص ۲۱، التبیان، ج۴، ص ۱۲۹، تفسیر المراغی، ج۷، ص ۱۱۹، کشف الاسرار، ج۳، ص ۳۴۴، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، ج۴، ص ۲۹، المیزان، ج۷، ص ۷۲.
[۷] نمل، آیه ۱۸ و ۲۴.
[۸] المیزان، ج۷، ص ۸۲.
[۹] تکویر(۸۱): ۵.
[۱۰] التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص ۶۴.
[۱۱] روح المعانی، ج۳۰، ص ۵۱.
[۱۲] روح المعانی، ج۳۰، ص ۵۱؛ التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص ۶۴؛ الکشاف، ج۴، ص ۷۰۷؛ المیزان،
ج۲۰، ص ۲۱۳.
[۱۳] التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص ۶۴; الکشاف، ج۴، ص ۷۰۷; المیزان، ج۲۰، ص ۲۱۳؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص ۲۷۷؛ اضواء علی متشابهات القرآن، ج۱، ص ۲۲۰ و ج۲، ص ۳۱۰.
[۱۴] برخی نیز بر این عقیده اند که آیه ناظر به شدّت حوادث هولناک در آستانه قیامت است که حیوان های وحشی که عادتاً از یکدیگر فراری هستند از شدت ترس در کنار یکدیگر جمع می شوند تا از شدت ترس خود بکاهند از این رو آیه دلالتی بر حشر حیوانات ندارد. (الجواهر فی تفسیر القرآن، ج۲۵، ص ۸۱) آلوسی هم بر این باور است که حیوانات تکلیف ندارند و غیر از جن و انس موجودات دیگر حشری ندارند. (روح المعانی، ج۳۰، ص ۵۲) قول دیگر هم می گوید وحوش همان انسان هایی هستند که با انجام پی در پی گناه صورت باطنی آن ها به شکل حیوان های وحشی درآمده و در قیامت با این ملکات و صورت حیوانی مبعوث می شوند. (اضواء، علی متشابهات القرآن، ج۲، ص ۳۰۱) هیچ کدام از این اقوال پذیرفتنی نیست. اما اول: سیاق آیات همان گونه که ذکر شد و به قرینه آیه ۳۸ انعام، آیه درباره حشر حیوانات است و روایات نیز مؤید آن است. قول دوم و سوم هم خلاف ظاهر آیه و دیدگاه مشهور مفسران است.
[۱۵] روح المعانی، ج۳۰، ص ۵۲.
[۱۶] اضواء علی متشابهات القرآن، ج۲، ص ۳۰۱.
[۱۷] المیزان، ج۷، ص ۷۶.
[۱۸] احقاف(۴۶): ۵۶.
[۱۹] طبرسی در ذیل آیه می نویسد: انّ هذه الأوثان الّتی عبدوها ینطقها الله حتی یجحدوا أن یکونوا دعوا إلی عبادتها ویکفروا بعبادة الکفار ویجحدوا ذلک. (مجمع البیان، ج۹، ص ۱۳۹).
[۲۰] نحل(۱۶): ۲۱.
[۲۱] درباره مرجع ضمیر در «یبعثون» دو قول هست؛ برخی همانند علامه طباطبایی و زمخشری بر این باورند که ضمیر به بت پرستان برمی گردد، یعنی بت ها نمی دانند که بت پرستان چه زمانی مبعوث می شوند و قیامت چه وقت اتفاق می افتد(الکشاف، ج۳، ص ۶۰۰؛ المیزان، ج۱۲، ص ۲۲۲) ولی از آن جا که از بت ها نفی علم شده است و نفی علم از بت ها حتی نسبت به حال خود، دارای تأکید بیشتر در عدم لیاقت آنها برای بندگی است، ارجاع ضمیر به بت ها مناسب تر و با سیاق هماهنگ است و نیاز به تقدیر هم ندارد یعنی بت ها از حال خود نمی توانند خبر دهند که چه زمانی مبعوث می شوند تا چه رسد که بخواهند پاداش و کیفر و زمان بعث را برای بت پرستان بیان کنند و این قول موافق بعضی مفسران نیز می باشد.(مجمع البیان، ج۶، ص ۱۴۷؛ روح المعانی، ج۱۴، ص ۱۲۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص ۵۸۶ و البحر المحیط، ج۶، ص ۵۱۷).
[۲۲] انبیاء(۲۱): ۹۸.
[۲۳] شوری(۴۲): ۲۹.
[۲۴] مفردات الفاظ القرآن، ص ۳۰۶.
[۲۵] برخی مفسران مثل ابن کثیر، بیضاوی و قرطبی (به نقل از مجاهد) نوشته اند دابّه شامل ملائکه و جن و انسان و تمام حیوانات زمینی و هوایی می شود. تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص ۱۲۵؛ تفسیر البیضاوی، ج۲؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۱۶، ص ۲۹ و البحر المحیط، ج9، ص ۳۳۸.
[۲۶] التفسیر الکبیر، ج۴، ص ۵۲۸؛ مجمع البیان، ج۴، ص ۴۹؛ تفسیر الطبری، ج۷، ص ۱۷۸؛ الدرالمنثور، ج۳، ص ۲۶۸، همه در ذیل آیه: (ثم إلی ربّهم یحشرون) .
[۲۷] ابراهیم(۱۴): ۴۸ و زمر(۳۹): ۶۷.
[۲۸] المیزان، ج۱۷، ص ۱۹۶ و ج۱۶، ص ۱۵۸.
شفقنا(حشرحیوانات) بنقل ازآیت الله جوادی آملی اینگونه می نویسد:
پاسخ
این سؤال را مى توان با توجه به آیه ۸۳ سوره «انعام» به دست آورد، خداوند
مى فرماید: «وَ ما مِنْ دابَّة فِى الاَْرْضِ وَ لا طائِر یَطِیْرُ
بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمُمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ
شَىْء ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ»؛ (هیچ جنبنده اى در زمین، و هیچ
پرنده اى که با دو بال خود[ در آسمان] پرواز مى کند نیست، مگر این که امت
هائى همانند شما هستند، ما هیچ چیز را در این کتاب فروگذار نکردیم، سپس همه
آنها به سوى پروردگارشان جمع و محشور مى شوند).
زندگى بسیارى از
حیوانات، آمیخته با نظام جالب و شگفت انگیزى است، چه مانعى دارد که این
اعمال، بیانگر نوعى عقل و شعور در آن ها باشد؟ چه لزومى دارد که همه اینها
را به غریزه تقسیم کنیم؟ در این صورت نوعى از حشر و حساب، براى آنها متصور
خواهد بود.
این احتمال نیز در تفسیر آیه مورد بحث وجود دارد، که منظور از «جمع» نقطه مقابل «بثّ»؛ (پراکندن)
است، به این معنى که «بثّ»، اشاره به آفرینش و گسترش انواع موجودات زنده و
جنبندگان است، سپس مى فرماید: هر گاه خدا بخواهد آن ها را «جمع» کرده و
نابود یا منقرض مى سازد.
همان گونه که در طول تاریخ، تاکنون بسیارى از
انواع جنبندگان در روى زمین گسترش عجیبى پیدا کرده، و در زمانى بعد از آن
منقرض و جمع شده اند، هم گسترش آن ها به دست خدا است، و هم جمع آنها، و در
حقیقت شبیه آیاتى است که مى گوید: حیات دهنده خداست و میراننده هم او است.
در»قیامت»،حیوانات،حتی جمادات هم محشورمی شوند.
درقیامت «بت ها» هم محشورمی شوند.
در قیامت، همه معبودان(جانداروبیجان) مخاطب قرار مىگیرد.(شعورباعقل متفاوت است،اجسام بیجان،شعوردارند هوشیارهستند ولی دارای عقل نیستند)
از«بُت»هایی که تراشیدند-ازسنگ وچوب ساختند،ماه وستارگانی که معبودبودند وتامعبودانی که منزه بودند(حضرت عیسی،فرشتگان)
همه معبودان پاسخگوهستند.
وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَیَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هَـٰؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ ﴿١٧فرقان﴾
در قیامت، همه چیزبا شعور محشورمی شوند و موردخطاب قرار مىگیرد. «ءَانتم»
(و یاد کن) روزى که خداوند مشرکان و آنچه را به جاى خدا مى پرستیدند (در یک جا) محشور کند، پس (به معبودهاى آنان) گوید: آیا شما بندگان مرا گمراه کردید، یا خودشان راه را گم کردند؟/قرائتی درس هایی ازقرآن.
قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ وَلَـٰکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّىٰ نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمًا بُورًا﴿١٨﴾ فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا ۚوَمَن یَظْلِم مِّنکُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا کَبِیرًا ﴿١٩فرقان﴾
و این وعده در روزى وفا مى شود که مشرکین با آنچه سواى خدا مى پرستند محشورشان کند و گوید شما این بندگان را گمراه کردید یا خودشان راه را گم کردند (١٧).
گویند تقدیس تو مى کنیم ما را سزاوار نبود که جز تو معبود، اولیائى بگیریم ولى تو ایشان و پدرانشان را نعمت دادى و در نتیجه مستى نعمت یاد تو را فراموش کردند و گروهى هلاکت زده شدند (١٨).
خدایانتان شما را در آنچه درباره آنها مى گویید تکذیب مى کنند و قدرت دفع عذاب از شما و یارى شما ندارند و هر کس از شما شرک آورده او را عذابى بزرگ کنیم (١٩).المیزان
وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَـٰؤُلَاءِ إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ ﴿٤٠سبأ﴾ قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم ۖ بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ ۖ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ ﴿٤١سبأ﴾
اعتقاد به تثلیث (نصارا)-مسیحیان به الوهیت عیسی و مادرش معتقدند :
گاهى سؤال ازمخاطب-گواه- براى توبیخ دیگران است. «ءَانت قلت للنّاس اتّخذونى واُمّى الهَین من دون اللّه» خداوند براى توبیخ طرفداران حضرت عیسى (ع)او را مورد عتاب قرار مىدهد که آیا تو به مردم گفتى علاوه بر «اللّه»، من و مادرم را دو خداى دیگر بگیرید؟ /قرائتی درسهایی ازقرآن.
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ ۖ وَقَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُوا اللَّـهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ ۖ إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللَّـهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّـهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ ۖ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ﴿٧٢مائده﴾
به تحقیق کافر شدند آنان که گفتند« الله همان مسیح بن مریم است » و-درحالیکه- حضرت مسیح گفت : ای بنی اسرائیل پروردگار من و خودتان را بپرستید ، همانا هر که به خدا مشرک شود ، خداوند بهشت را بر او حرام نموده و جایگاهش آتش است و ستم گران هیچ یاوری ندارند .
عقیده به تثلیث(خدا،عیسی وروح القدس)
لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ ۘ وَمَا مِنْ إِلَـٰهٍ إِلَّا إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ ۚ وَإِن لَّمْ یَنتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿٧٣مائده﴾
(به تحقیق کسانی که گفتند «خدا یکی از۳ معبود است»، کُفر ورزیدند و هیچ معبودی جز معبود واحدنیست و اگر اینها از آنچه می گویند دست بر ندارند هر آینه عذاب دردناکی به کافران از آنان خواهد رسید)
لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ ۚ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللَّـهِ شَیْئًا إِنْ أَرَادَ أَن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ۗ وَلِلَّـهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا ۚ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿١٧مائده﴾
به تحقیق کافرشدند آنان که گفتند الله همان مسیح بن مریم است . بگو پس چه کسی را دست برخداست اگر خدا بخواهد مسیح و مادرش و همه کسانی که در زمین هستند نابود کند . و فرمانروایی آسمان ها و زمین و آن چه بین آن دو است ویژه خداست ، هرچه را بخواهد می آفریند و خداوند بر هر چیزی تواناست
ادعای نصارا به الوهیت عیسی و مادرش
مخاطب خدا«حضرت عیسی است(بعنوان معبود،نه متهم)
وَإِذْ قَالَ اللَّـهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَـٰهَیْنِ مِن دُونِ اللَّـهِ ۖ﴿١١٦مائده﴾
نصارا مدعی برالوهیت عیسی بن مریم بودند
و [یاد کن] هنگامى را که خدا فرمود :اى عیسى پسر مریم آیا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستید!؟
قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ ۚ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ ۚ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ ۚ إِنَّکَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ﴿١١٦مائده﴾
گفت منزهى تو مرا نزیبد که [در باره خویشتن] چیزى را که حق من نیست بگویم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى دانستى آنچه در نفس من است تو مى دانى و آنچه در ذات توست من نمى دانم چرا که تو خود داناى رازهاى نهانى
مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ ۚ وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ ۖ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ ۚوَأَنتَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿١١٧مائده﴾ .
جز
آنچه مرا بدان فرمان دادى [چیزى] به آنان نگفتم [گفته ام] که خدا پروردگار
من و پروردگار خود را عبادت کنید و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه
بودم پس چون روح مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چیز
گواهى
إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴿۱۱۸مائده﴾
اگر عذابشان کنى آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایى تو خود توانا و حکیمى
تفسیرنمونه﴿١٧فرقان﴾ :وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَیَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هَـٰؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ ﴿١٧فرقان﴾
١٧-بـه
خـاطـر بـیـاور روزى را کـه هـمـه آنـها و معبودانى را که غیر از خدا
پرستش مى کردند جمع مى کند، و به آنها مى گوید: آیا شما این بندگان مرا
گمراه کردید؟ یا خود گمراه شدند؟١٨
- آنـهـا (در پـاسـخ ) مـى گـویـنـد مـنـزهـى تو، براى ما شایسته نبود که
غیر از تو اولیائى برگزینیم ، ولى آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار
نمودى تا اینکه آنها (به جاى شکر نعمت ) یاد تو را فراموش کردند، و هلاک
شدند.١٩
- (خـداونـد بـه آنـهـا مـى گـوید ببینید) این معبودان ، شما در آنچه مى
گوئید تکذیب کردند اکنون قدرت ندارید عذاب الهى را بر طرف سازید یا از کسى
یارى بطلبید،
و هر کس از شما ظلم و ستم کند عذاب شدیدى به او مى چشانیم !
علامه طباطبایی(المیزان):ضمیرهاى جمع چهارگانه همه به کفار برمى گردد(یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ) و مراد از«آنچه مى پرستند»ملائکه و معبودهاى بشرى و بتها است، اگر کلمه «مُا» را اعم از غیر ذوى العقول و ذوى العقول بدانیم، چنانچه مختص غیر ذوى العقول بدانیم تنها شامل بتها مى شود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منظوراز«غیر ذَوِى العُقُول »اجسام بیجان(فاقدعقل وخرد)،بُت هایی که ازسنگ وچوب بودند. واما «ذَوِى العُقُول»،معبودانی که زنده بودند وجاندارودارای عقل وخرد(ملائکه وجن،انسان وهرموجودجاندار دیگر)..مشرکان بعضی ها معبودشان«بُت»بود وبعضی وقتها جن ویا ملائک رامی پرستیدند وبعضی ازهم انسانها،مثل حضرت عیسی راخدامی دانستند«ءَانتم»در قیامت، همه معبودان(جانداروبیجان) مخاطب قرار مىگیرد.(شعورباعقل متفاوت است،اجسام بیجان،شعوردارند هوشیارهستند ولی صاحب عقل نیستند)پایان توضیح.
وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَیَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هَـٰؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ ﴿١٧فرقان﴾
قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ وَلَـٰکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّىٰ نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمًا بُورًا﴿١٨﴾ فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا ۚوَمَن یَظْلِم مِّنکُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا کَبِیرًا ﴿١٩فرقان﴾
أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هَـٰؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ؟
سوال درقیامت:«ءَانتم»خطاب به معبودان است.پاسخ معبودهاى کفار از سؤال خداى تعالى است، که فرمود:ءانتم اضللتم عبادى هولاء - آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید؟
جواب:قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ وَلَـٰکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّىٰ نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمًا بُورًا
معبودان(مخاطبین) پاسخ خود را با تسبیح خدا آغاز کردند، و این از ادب عبودیت است که هر جا گفتگو از شرک و یا هر جا که به وجهى بویى از شرک مى آید خدا از آن تنزیه شود.
گفتند: براى ما سزاوار نبود که غیر از تو اولیایى بگیریم این است که این کار صحیح و عقلایى نبود، که پرستش را از توبه غیر تو تعدى دهیم، و غیر از تو اولیایى بگیریم، چیزى که هست این مشرکین خودشان نام خدایى بر سر ما نهاده، و پرستیدند.
علامه طباطبایی می گوید:«قَوْمًا بُورًا »جواب الهه(معبود)است به خدا(اینهاآدمهای فاسدی بودند)بُتهابرفسقشان شهادت می دهند!
کلمه «بُور» در جمله «وَلَـٰکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّىٰ نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمًا بُوراً» جمع « بائر» به معنى هالِک است.
بعد از آنکه معبودها که مورد سؤال از علت ضلالت مشرکین قرار گرفته بودند، این نسبت را از خود دفع کردند، در جمله مورد بحث شروع کردند به اسناد آن به خود کفار، البته با بیان سببى که باعث اضلال آنها شد، و آن عبارت است از اینکه اصولا مشرکین مردمى فاسد و هالِک بودند، و تو اى خدا ایشان و پدرانشان را از امتعه دنیا و نعمتهاى آن برخوردار کردى، و این امتحان و ابتلاء به درازا کشید، در نتیجه سرگرم به همان تَمتُّعات شده یاد تو را که فرستادگانت همه دم از آن مى زدند فراموش کردند، و نتیجه اش این شد که از توحید به شرک گراییدند.
توضیح مدیریت سایت:
«تَمتُّعات» یعنی وفراوانی نعمتهای دینوی.
«أَمْتِعَة» یعنی جمعه مَتاع است،هرکالا واسباب ووسائلی که قابل خریدوفروش باشد.پایان توضیح نگارنده-پیراسته فر.
ادامه المیزان:پس علت نسیان و عدولشان از توحید به شرک عبارت بود از اشتغال زاید از حد به اسباب دنیوى، به طورى که دیگر به غیر از تمتع از لذایذ مادى مجالى براى یاد خدا برایشان نماند، و این استغراق در بهره گیرى از زندگى مادى(غرق شدن لذائذدنیا) هم سبب شد که یک سره دل به دنیا دهند و در شهوات فرو بروند، و این نیز باعث شد که ازهالکان شده یک سره تباه گردند.
تاکیدعلامه طباطبایی: روشن شد که جمله «وَکَانُوا قَوْمًا بُوراً » تتمه جواب (معبودان) است.فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْراً﴿١٩فرقان﴾
علامه طباطبایی می نویسد:وقتی پاسخ معبودین-دربیزاری ازمعبودین در جمله «وَکَانُوا قَوْمًا بُوراً » خاتمه یافت،خداى تعالى خطاب به مشرکان می کند:
فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْراً
معبودهایتان شما رادر آنچه به آنها نسبت مى دادیدتکذیب کردند( که آلهه اى هستند،الوهیت و ولایت را از خود نفى کردند واینکه بتوانند رفع بلا نمودهو یارى آنهاراتکذیب کردند) دیگر شما اى بت پرستان چه مى توانید بکنید و چگونه مى توانید عذاب را از خود دور سازید!؟ چون نه عبادت کردنتان نفعی برای معبودهایتان داشت و نه آنها توانایی یارىتان رادارند.
علامه طباطبایی -درالمیزان می نویسد: اگر بین بلاگردانى و یارى تردید انداخت، گویا به این منظور بوده که هم تأثیر مستقل را از آنها نفى کند، و هم غیر مستقل را، چون صرف، استقلال را مى رساند، و نصرت، عدم آن را.
«تَسْتَطِیعُونَ»یا یَسْتَطِیعُونَ؟﴿١٩فرقان﴾
علامه طباطبایی می نویسد: غیر از«عاصم» سایر قراء از طریق«حفص» آیه را «یستطیعون» با «یاء» قرائت کرده اند، و این قرائت خوبى است و با مقتضاى سیاق سازگارتر است، و بنابراین معنایش این مى شود که معبودهاى شما، شما را در آنچه مى گفتید - که اینها خدایانند و درد و بلا از شما دور مى کنند، و یا حداقل شما را یارى مى کنند - تکذیب کردند، و نتیجه این تکذیب این شد که این معبودین نه مى توانند بلاگردان شما باشند، و نه حداقل یاریتان کنند.
و اینکه فرموده :«وَمَن یَظْلِم مِّنکُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا کَبِیراً » مراد از«ظُلم»، مطلق ظلم و معصیت است، هر چند که مورد آیات سابق خصوص ظُلم به معناى شرک است، پس جمله «یَظْلِم مِّنکُمْ... »از قبیل وضع قانون عمومى در جاى حکم خاص است، چون اگر منظور از آن، حکم خصوصى بود، حق کلام این بود که بفرماید:و نذیقکم بما ظلمتم عذابا کبیرا.. براى اینکه همه آنان به ظلم شرک، ظالم بودند.
و نکته آن، اشاره به این است که حکم الهى نافذ و جارى است و هیچ کس نیست که مانع آن باشد یا آن را تأخیر بیندازد، گویا فرموده : و چون معبود هایتان شما را تکذیب کنند و نتوانند بلاگردان و یا یار شما باشند، پس حکم عمومى الهى «وَمَن یَظْلِم مِّنکُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا کَبِیراً » با نفوذ و جریانى که دارد کسى نمى تواند جلوگیر و تأخیر اندازنده آن شود، پس شما به طور قطع چشنده عذاب خواهید بود.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر: قرّاء سبعه (۷قاری مشهورصدراسلام):
۱-عبدالله بن عامر دمشقی (م ۱۱۸ق)
۲-عبدالله بن کثیر مکی (۴۵-۱۲۰ق)
۳-عاصم بن ابی النجود (۷۶-۱۲۸ق)
۴-زبّان بن علاء ابوعمرو بصری (تولد۶۸-وفات۱۵۴ق)
۵-حمزه بن حبیب کوفی (تولد۸۰-وفات۱۵۶ق)
۶-نافع بن عبدالرحمن مدنی (۷۰-۱۶۹ق)
۷-کسائی، علی بن حمزه (۱۱۹-۱۸۹ق)
در بیشتر کشورهای اسلامیاز جمله ایران ،روایت حفص متداول می باشد.
قرآن خط «عثمان طه»، چاپ عربستان سعودی «روایت حفص بنقل از عاصم»است.
ابوعمرو حفص بن سلیمان بن مغیره بزاز اسدى کوفى مشهور به حفص(تولد۹۰-وفات ۱۸۰ق)
«حفص» قرآن را از «عاصم »فراگرفته است،
«عاصم بر ابى عبدالرحمن سلمى» قرآن را ازحضرت علی(ع)آموخته است.
«طبرسى» در مجمع البیان:«عاصم »یکى از هفت تن قاریانى است که قرائتشان به حدّ تواتر رسیده و لکن صداهاى (اعراب) قرآن که هم اکنون رائج است، تنها بر طبق قرائت حفص از عاصم اعراب گذارى شده ، قرائت «عاصم »همان قرائت حضرت علی(ع) است مگر در ده کلمه که ابوبکر بن عیّاش در قرائت عاصم وارد کرده تا قرائت على(ع)خالص گردد.
حفص می گوید: عاصم به من گفت« قرائتی را که به تو آموختم، همان قرائتی است که از ابوعبدالرحمان سلمی اخذ کردهام و او عیناً از علی علیه السلام فراگرفته است»
البته درموارددیگری هم تفاوتهایی بین این معلم وشاگردبوده است،ازجمله
« ضَعْف یا ضُعْف»؟
اللَّـهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا ﴿٥٤روم﴾
عاصم ، کلمه « ضَعْف » را به فتح ضاد و حفص (ضُعْف) به ضم ضاد خوانده است »
ابو محمد مکی می گوید : « ابوبکر و حمزه این کلمه را در هر سه مورد به (فتح ضاد-«ض»فتحه دارد) خوانده اند و گفته شده است که حفص نیز آن را به فتح ضاد از عاصم روایت کرده ، ولی خود بر مبنای روایت عبد الله بن عمر ، آن را به (ضم ضاد-«ض»ضمه دارد) خوانده است . ابن عمر گفته است که من این کلمه را در حضور پیامبر (ص) به فتح ضاد خواندم و آنحضرت قرائت مرا تصحیح کردو در هر سه مورد به ضم ضاد خواند».
حوزه.نت بنقل از کتاب« الکشف عن وجوه القراءات السبع»ابومحمد مکی بن ابی طالب قیسی(متوفی۴۰۷)
***
تفسیرنمونه:
١٧-بـه
خـاطـر بـیـاور روزى را کـه هـمـه آنـها و معبودانى را که غیر از خدا
پرستش مى کردند جمع مى کند، و به آنها مى گوید: آیا شما این بندگان مرا
گمراه کردید؟ یا خود گمراه شدند؟
١٨
- آنـهـا (در پـاسـخ ) مـى گـویـنـد مـنـزهـى تو، براى ما شایسته نبود که
غیر از تو اولیائى برگزینیم ، ولى آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار
نمودى تا اینکه آنها (به جاى شکر نعمت ) یاد تو را فراموش کردند، و هلاک
شدند.
١٩
- (خـداونـد بـه آنـهـا مـى گـوید ببینید) این معبودان ، شما در آنچه مى
گوئید تکذیب کردند اکنون قدرت ندارید عذاب الهى را بر طرف سازید یا از کسى
یارى بطلبید،
و هر کس از شما ظلم و ستم کند عذاب شدیدى به او مى چشانیم !
محاکمه معبودان و عابدان گمراه
از
آنـجا که در آیات گذشته سخن از سرنوشت مؤ منان و مشرکان در قیامت و پاداش و
کیفر ایـن دو گـروه بـود، آیـات مـورد بـحـث هـمـیـن مـوضـوع را بـه شکل
دیگرى ادامه مى دهد و سؤ الى را که خداوند از معبودهاى مشرکان در قیامت مى
کند همراه جواب آنها به عنوان یک هشدار بیان مى فرماید:
نخست مى گوید:
به یاد آور روزى را که خداوند همه آنها و معبودهایشان را که غیر از الله
پرستش مى کردند جمع و محشور مى کند (و یوم یحشرهم و ما یعبدون من دون الله
).
و از آنـهـا سـؤ ال مـى کـنـد: آیـا شما این بندگان مرا گمراه کردید
یا خود آنها راه را گم کـردنـد؟! (فـیـقـول ء أ نـتـم اضـللتـم عـبـادى هـؤ
لاء ام هـم ضـلوا السبیل ).
امـا آنـهـا در پـاسـخ مـى گـویـنـد:
مـنـزهـى تـو اى پروردگار براى ما شایسته نبود که اولیـائى غـیـر از تـو
بـرگـزیـنـیـم (قالوا سبحانک ما کان ینبغى لنا ان نتخذ من دونک من اولیاء).
نـه
تـنـهـا ما آنها را به سوى خود دعوت نکردیم ، بلکه ما به ولایت و عبودیت
تو معترف بودیم و غیر از تو را معبود براى خود و دیگران برنگزیدیم !
علت
انحراف آنها این بود که آنان و پدرانشان را از نعمتها و مواهب دنیا
برخوردار نمودى (آنان به جاى اینکه شکر نعمتت را بجا آورند در شهوات و
کامجوئیها فرو رفتند) تا یاد تو را فراموش کردند (و لکم متعتهم و آبائهم
حتى نسوا الذکر).
و به همین دلیل فاسد شدند و هلاک گشتند (و کانوا قوما بورا).
در
اینجا خداوند روى سخن را به مشرکان کرده ، مى گوید: این معبودانتان شما را
در آنچه مـى گوئید تکذیب کردند (مى گفتید: اینها شما را از راه منحرف
کردند و به سوى عبادت خـود دعـوت نـمـودنـد در حـالى که آنها گفته شما را
دروغ مى شمرند) (فقد کذبوکم بما تقولون ).
و چون چنین است و خود مرتکب
انحراف خویش بوده اید، قدرت ندارید عذاب الهى را از خود بـر طـرف سـازیـد و
خـویش را یارى کنید و یا از دیگران یارى بطلبید (فما تستطیعون صرفا و لا
نصرا).
و کـسـى کـه از شـمـا سـتـم کند، عذاب شدید و بزرگى به او مى چشانیم (و من یظلم منکم نذقه عذابا کبیرا).
بـدون
شـک ظـلم مـفـهـوم وسـیـعـى دارد هـر چـنـد موضوع بحث در آیه شرک است که
یکى از مصداقهاى روشن ظلم مى باشد، اما با این حال کلى بودن مفهوم آیه را
از بین نمى برد.
جالب اینکه من یظلم به صورت فعل مضارع آمده است و این
نشان مى دهد قسمت اول بحث اگر چه مربوط به گفتگوهاى رستاخیز اسـت ، امـا
جـمله اخیر خطابى است به آنها در دنیا، گوئى همین که دلهاى مشرکان بر اثر
شنیدن گفتگوهاى عابدان و معبودان در قیامت آماده اثرپذیرى مى شود سخن را از
قیامت به دنیا کشانده و به آنها مى گوید هر کسى ظلم و ستمى انجام دهد او
را شدیدا کیفر مى دهیم .
نکته ها:
١ - منظور از معبودها در اینجا کیانند؟
در
پـاسـخ ایـن سـؤ ال دو تـفـسـیـر در مـیـان مـفـسران معروف وجود دارد:
نخست اینکه منظور مـعـبودهاى انسانى (همچون مسیح ) یا شیطانى (همچون جن ) و
یا فرشتگان است که هر کدام را گروهى از مشرکان براى پرستش انتخاب کرده
بودند.
و از آنـجـا کـه آنها داراى عقل و شعور و ادراک هستند مى توانند،
مورد این بازپرسى قرار گیرند، و براى اتمام حجت و اثبات دروغ مشرکان که مى
گویند اینها ما را به عبادت خود دعـوت کـردنـد از آنـها سؤ ال مى شود آیا
چنین سخنى صحیح است ؟ و آنها صریحا گفتار مشرکان را تکذیب مى کنند!
تفسیر
دوم که جمعى از مفسران آن را ذکر کرده اند، این است که خداوند در آن روز
نوعى از حـیات و درک و شعور به بتها مى بخشد به طورى که مى توانند مورد
بازپرسى قرار گـیـرنـد و پـاسخ لازم را بدهند که خدایا ما اینها را گمراه
نکردیم ، بلکه آنها خودشان بر اثر غرق شدن در شهوات و غرور گمراه شدند.
ایـن
احـتـمـال نـیـز وجـود دارد کـه تـمـام مـعـبـودهـا را شـامـل بـشـود اعـم
از آنـهـا کـه داراى عـقـل و شـعـورنـد و بـه زبـان خـود واقـعـیـتـهـا را
مـى گـویـنـد، و مـعـبـودهـائى کـه از عقل و شعور برخوردار نیستند و به
زبانحال حقیقت را منعکس مى سازند.
ولى قرائن موجود در آیه با تفسیر اول
هماهنگتر است ، چرا که فعلها و ضمیرها همه نشان مـى دهـد کـه طـرف صحبت
صاحبان عقل و شعورند و این متناسب با معبودهائى همچون مسیح و فرشتگان و
مانند آنها است .
در
پـاسـخ ایـن سـؤ ال دو تـفـسـیـر در مـیـان مـفـسران معروف وجود دارد:
نخست اینکه منظور مـعـبودهاى انسانى (همچون مسیح ) یا شیطانى (همچون جن ) و
یا فرشتگان است که هر کدام را گروهى از مشرکان براى پرستش انتخاب کرده
بودند.
و از آنـجـا کـه آنها داراى عقل و شعور و ادراک هستند مى توانند،
مورد این بازپرسى قرار گیرند، و براى اتمام حجت و اثبات دروغ مشرکان که مى
گویند اینها ما را به عبادت خود دعـوت کـردنـد از آنـها سؤ ال مى شود آیا
چنین سخنى صحیح است ؟ و آنها صریحا گفتار مشرکان را تکذیب مى کنند!
تفسیر
دوم که جمعى از مفسران آن را ذکر کرده اند، این است که خداوند در آن روز
نوعى از حـیات و درک و شعور به بتها مى بخشد به طورى که مى توانند مورد
بازپرسى قرار گـیـرنـد و پـاسخ لازم را بدهند که خدایا ما اینها را گمراه
نکردیم ، بلکه آنها خودشان بر اثر غرق شدن در شهوات و غرور گمراه شدند.
ایـن
احـتـمـال نـیـز وجـود دارد کـه تـمـام مـعـبـودهـا را شـامـل بـشـود اعـم
از آنـهـا کـه داراى عـقـل و شـعـورنـد و بـه زبـان خـود واقـعـیـتـهـا را
مـى گـویـنـد، و مـعـبـودهـائى کـه از عقل و شعور برخوردار نیستند و به
زبانحال حقیقت را منعکس مى سازند.
ولى قرائن موجود در آیه با تفسیر اول
هماهنگتر است ، چرا که فعلها و ضمیرها همه نشان مـى دهـد کـه طـرف صحبت
صاحبان عقل و شعورند و این متناسب با معبودهائى همچون مسیح و فرشتگان و
مانند آنها است .
بـعـلاوه
از جـمله فقد کذبوکم (آنها شما را تکذیب کردند) چنین برمى آید که مشرکان
قبلا ادعا نموده اند این معبودان ما را گمراه ساختند، و به سوى خـویـش
دعـوت کردند، و بعید است مشرکان این ادعا را در مورد بتهاى سنگى و چوبى
کرده بـاشـنـد، زیـرا خـودشـان - آنگونه که در داستان ابراهیم آمده - یقین
داشتند که بتها سخن نمى گویند لقد علمت ما هؤ لاء ینطقون (انبیاء - ۶۳).
در حـالى کـه مـثـلا در مـورد مـسـیـح در آیـه ۱۱۶ سـوره مائده مى خوانیم:ءانت قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله : آیا تو، به مردم گفتى که من و مادرم را دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!
و در هـر حـال مـسـلم اسـت که ادعاى مشرکان و بت پرستان ، واهى و بى اساس بوده و آنان ایشان را به عبادت خود دعوت نکرده اند.
جـالب
اینکه معبودان در جواب نمى گویند: خدایا ما آنها را به عبادت خود دعوت
نکردیم ، بـلکـه مـى گـویـنـد: ما غیر از تو معبودى براى خود انتخاب
ننمودیم ، یعنى وقتى خود ما تـنـهـا تـو را پـرسـتـش مـى کـنـیـم بـطریق
اولى براى آنها دیگرى را معرفى نکرده ایم بخصوص اینکه این سخن با جمله
سبحانک (منزهى تو) و با جمله ما کان ینبغى لنا (براى ما سزاوار نبود) همراه
است که نهایت ادب و تاکید آنها را بر توحید روشن مى سازد.۲ - انگیزه انحراف از اصل توحید
قابل
توجه اینکه معبودان ، عامل اصلى انحراف این گروه مشرک را زندگى مرفه آنها
مى شـمـرنـد، و مـى گـویـنـد: خـداوندا آنها و پدرانشان را از نعمتهاى این
زندگى برخوردار ساختى ، و همین باعث فراموشکارى آنها شد، بجاى اینکه بخشنده
این نعمتها را بشناسند و به شکر و طاعتش پردازند در گرداب غفلت و غرور فرو
رفتند، و تو و روز قیامت را به دست فراموشى سپردند.
و بـه راسـتـى
زنـدگـى مـرفـه بـراى جـمـعـیـتـى کـه ظرفیت کافى ندارند و پایه هاى
ایمانشان سست است از یکسو غرور آفرین است ، چرا که وقتى به نعمت فراوان
رسـیـدند خود را گم مى کنند و خدا را فراموش مى نمایند، حتى گاه فرعون وار کوس انا الله مى کوبند!
و
از سـوئى دیـگـر ایـن گونه افراد مایلند هر چه بیشتر آزاد باشند و هیچ
محدودیتى در کـامـجـوئى از لذائذ در کـارشـان نـبـاشـد، و قـیـد و
بـنـدهـائى از قبیل حلال و حرام و مشروع و نا مشروع آنها را از رسیدن به
هدفهایشان منع نکند، و به این دلیل نمى خواهند در برابر قوانین و مقررات
دینى سر تعظیم فرود آورند و روز حساب و جزا را بپذیرند.
هـم اکـنـون
نـیـز طـرفـداران آئیـن خـدا و تـعـلیمات انبیا در میان مرفهین زیاد
نیستند، و این مستضعفینند که طرفداران سرسخت و دوستان با وفاء ایثارگر دین و
مذهبند.
البته این سخن در هر دو طرف استثناهائى دارد ولى اکثریت هر دو گروه چنانند که گفتیم
ضـمـنـا
در آیـه فـوق تـنـهـا روى مـرفه بودن زندگى خود آنها تکیه نشده ، بلکه روى
مـرفـه بودن زندگى نیاکان آنها نیز تکیه شده است ، زیرا هنگامى که انسان
از کودکى در ناز و نعمت پرورش یافت طبیعى است که میان خود و دیگران غالبا
جدائى و امتیاز ببیند و به آسانى حاضر نباشد منافع مادى و زندگى مرفه خود
را از دست بدهد.
در حـالى کـه پـایـبـنـد بـودن بـه فـرمان خدا و برنامه
هاى مذهب نیاز به ایثار و گاهى هـجـرت و حـتـى جـهـاد و شهادت دارد، و گاه
تن در دادن به انواع محرومیتها و تسلیم دشمن نشدن ، و اینها امورى است که
با مزاج مرفهین کمتر سازگار است مگر آنها که شخصیتشان فـوق زنـدگـى
مـادیـشـان اسـت کـه اگـر یـک روز بـود، شکر خدا مى گویند و اگر نبود
مـتـزلزل و نـاراحـت نـمـى شـونـد، و به تعبیر دیگر آنها بر زندگى مادیشان
حاکمند نه محکوم ، امیرند نه اسیر!
ضـمـنـا از ایـن توضیح استفاده مى
شود که منظور از جمله نسوا الذکر فراموش کردن یاد خدا است که در آیه 19
سوره حشر بجاى آن و لا تکونوا کالذین نسوا الله آمده است ، و یا فـرامـوش
کردن روز قیامت و دادگاه عدل پروردگار آنچنان که در آیه 26 سوره ص آمده
لهـم عـذاب شـدیـد بما نسوا یوم الحساب : براى آنها عذاب شدیدى است بخاطر
فراموش کردن روز حساب .
و یا فراموش کردن هر دو و همه برنامه هاى الهى .
۳ - واژه بور
بـور
از ماده بوار در اصل به معنى شدت کساد بودن چیزى است و چون شدت کسادى باعث
فـسـاد مى شود چنانکه در ضرب المثل عرب آمده کسد حتى فسد این کلمه به معنى
فساد، و سپس هلاکت اطلاق شده است .
و از آنـجـا کـه زمـین خالى از درخت و گل و گیاه در حقیقت فاسد و مرده است به آن بائر مى گویند.
بـنـابـراین
جمله کانوا قوما بورا اشاره به این است که این گروه بر اثر غرق شدن در
زنـدگـى مـرفـه مـادى و فـرامـوش کـردن خدا و رستاخیز به فساد و هلاکت
کشیده شدند و سرزمین دلشان همچون بیابانى خشک و بائر، از گلهاى ملکات
ارزشمند انسانى و میوه هاى فضیلت و حیات معنوى خالى گردید.
مـطـالعـه
حـال ملتهائى که امروز در ناز و نعمت غرقند و از خدا و خلق بى خبرند عمق
معنى ایـن آیـه را روشـنـتر مى سازد که چگونه در دریاى فساد اخلاقى غرق شده
اند و چگونه فضائل انسانى از سرزمین بایر وجودشان برچیده شده است
.تفسیرنمونه
بـور
از ماده بوار در اصل به معنى شدت کساد بودن چیزى است و چون شدت کسادى باعث
فـسـاد مى شود چنانکه در ضرب المثل عرب آمده کسد حتى فسد این کلمه به معنى
فساد، و سپس هلاکت اطلاق شده است .
و از آنـجـا کـه زمـین خالى از درخت و گل و گیاه در حقیقت فاسد و مرده است به آن بائر مى گویند.
بـنـابـراین
جمله کانوا قوما بورا اشاره به این است که این گروه بر اثر غرق شدن در
زنـدگـى مـرفـه مـادى و فـرامـوش کـردن خدا و رستاخیز به فساد و هلاکت
کشیده شدند و سرزمین دلشان همچون بیابانى خشک و بائر، از گلهاى ملکات
ارزشمند انسانى و میوه هاى فضیلت و حیات معنوى خالى گردید.
مـطـالعـه
حـال ملتهائى که امروز در ناز و نعمت غرقند و از خدا و خلق بى خبرند عمق
معنى ایـن آیـه را روشـنـتر مى سازد که چگونه در دریاى فساد اخلاقى غرق شده
اند و چگونه فضائل انسانى از سرزمین بایر وجودشان برچیده شده است
.تفسیرنمونه.
مولوی در مثنوی معنوی از زبان موجودات غیر زنده -می گوید:
عالم افسرده ست و نام او جماد/جامد افسرده بود اى اوستاد
باش تا خورشید حشر آید عیان/ تا ببینى جنبش جسم جهان
چون عصاى موسى اینجا «مار »شد/عقل را از ساکنان اخبار شد
پاره ى خاک ترا چون مرد ساخت/خاکها را جملگى شاید شناخت
مُرده زین سویند وز آن سو زنده اند/خامش اینجا و آن طرف گوینده اند
چون از آن سوشان فرستد سوى ما/آن« عصا» گردد سوى ما اژدها
کوهها هم لحن داودى کند /جوهر «آهن» به کف مومى بود
باد حمّال سلیمانى شود/بحر با موسى سخن دانى شود
ماه با احمد اشارت بین شود/ نار ابراهیم را نسرین شود
خاک قارون را چو «مارى» در کشد /استن حنانه آید در رشد
سنگ بر احمد سلامى مىکند/کوه یحیى را پیامى مىکند
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم/با شما نامحرمان ما خامُشیم
چون شماسوى جمادى مىروید /محرم جان جمادان چون شوید
از جمادى عالم جانها روید/غُلغل اجزاى عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت/ وسوسه ى تاویلها نربایدت
چون ندارد جان تو قندیلها /بهر بینش کرده اى تاویلها
«کبوتر»خبرشهادت یک رزمنده راداد
حضرت سلیمان داشت حاضر و غایب میکرد و هم اگر کسی غیبت غیر موجه میکرد گوش او را میگرفت.«لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ» النمل/۲۱ او را شکنجه میکنم اصلاً او را میکشم مگر اینکه عذر موجهی بیاورد که چرا غایب است؟
«فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ» النمل/۲۲ یکمرتبه دیدند هدهد آمد هدهد هم از قیافه سلیمان فهمید که ناراحت است فوری گفت یک چیزی بلدم که تو که هم که سلیمان هستی بلد نیستی، من از کشور سباء میآیم «إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ» النمل/۲۳ زنی یک جایی شاه است ، همه چیزی دارد، آن خانم هم کاخ دارد.
هُدهُدرسید (علت غیبتش رااینگونه توضیح داد):
کبوترآمدخانه..مارافهماندکه فرزندمان شهیدشده
حجت الاسلام قرائتی می گویدمارفته بودیم خانه یک شهیدی،پدرش نقل می کرد:پسر من اهل کبوتر بازی بود وبه آنها عشق میورزید این کبوتر را توی قفس کرده بود یک مدتی که گذشت گفت چرا من برای کیف خودم این پرنده را اسیر کردهام چون میخواهم که خودم کیف کنم حق پرواز را از یک پرنده گرفتهام چرا بخاطر کیف خودم مردم را اسیر کنم علاف کنم در را باز کرد و کبوتر را آزاد کرد بعد هم گفت خدایا من هم توی دنیا در قفس گیر کردهام من را هم آزاد کن رفت اسم نوشت و دوره نظامی دید و رفت جبهه مدتها که شد دیدیم کبوتر آمد دیدیم کبوتر بچهمان است هی خواند و خواند آمد چند دور خانه پر زد رفت تاقچه و نشست پهلوی عکس و گردنش را به گردن عکس بچهمان مالید تا این کار را کرد گفتیم بچهمان شهید شده است همان زمان را یادداشت کردیم بعد فهمیدیم همان زمان بچهمان شهید شده است.
حجت الاسلام قرائتی می گوید:توی این عالم پرنده میفهمد که کی شهید میشود اگر شک دارید قرآن میفرماید که هدهد میفهمد که کی خداپرست است. خدا میداند که چقدر زشت است پرندهها شهادت بدهند که ایشان شبها پنج ساعت چرت و پرت گفت یک رکعت نماز نخواند این شرمندگی است.
کل هستی در حال شعور است «وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» البقرة/۷۴ بعضی سنگها از خوف خدا پائین میافتند در جایی دیگر میفرماید که خشیت خدا مخصوص علماست «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» فاطر/۲۸ خشیت فقط مال علماست یعنی سنگ هم از علماست، سنگ هم در نوع سنگی خودش یک نوع شعوری دارد مثنوی شعر قشنگی دارد میگوید:
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم
حجت الاسلام قرائتی می گوید:یعنی آنتن شما نمیگیرد اولیای خدا صدای ما را. . . «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ» النور/۴۱ خودشان میفهمند که صلاة و تسبیح دارند شما نمیفهمید آیاتی داریم که در حال سجده هستند آیاتی داریم «کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ» الروم/۲۶ کل هستی در حال قنوت است در حال تسبیح است.
«إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ» ص/۱۸ما کوه را مسخر کردیم بعد میگوید این کوهها سبحان الله میگویند چطور ما نمیفهمیم؟ میفرماید تسبیح دارند ولی شما نمیفهمید «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا» الإسراء/۴۴ هیچ چیزی نیست مگر اینکه تسبیح میکند ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع:درسهایی ازقرآن-حجت الاسلام قرائتی۶دی۱۳۶۹بااندکی اصلاحات
برای اطلاعات بیشترازشعورحیوانات به این لینک مراجعه کنید:
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: خاطره«شهید علی محمودوند»(فرمانده گروه تفحص لشکر۲۷ محمدرسولالله) به روایت کتاب «شهید گمنام».
تابستان ۱۳۷۳ بود؛ آفتاب، بسیار داغ بود؛ بچهها در گرمایی طاقتفرسا در جستجوی پیکر شهدا بودند؛ نزدیک ظهر بچهها میخواستند قدری استراحت کنند؛ «چنگک»(بیل مکانیکی) را در زمین فرو کردیم و رفتیم کنار «کُلمن» آب نشستیم. در آن گرمای طاقتفرسا ناگهان دیدم یک «کبوتر سفید»، بال و پر زنان آمد و روی «چنگک» بیل نشست. بعد هم شروع کرد به «نوک زدن به بیل»، همه با تعجب به این صحنه نگاه میکردیم.
یکی از رفقا ظرف آبی را برداشت و جلوی «کبوتر »قرار داد. کبوتر به کنار ظرف آب آمد. بعد نگاهی به آب کرد و نگاهی به ما! مجدداً پرید و رفت روی «بیل مکانیکی» نشست؛ دوباره به بیل «نوک» زد؛ صحنه بسیار عجیبی بود؛ یکی از بچهها گفت: «به خدا یه حکمتی تو کار این کبوتر هست!».
«علی محمودوند»درادامه گفت: با بچهها به سمت بیل مکانیکی رفتیم تا کار را شروع کنیم.
«با اولین بیلی که به زمین خورد، سر یک شهید با کلاه آهنی بیرون آمد!» در حالی که موهای شهید هنوز به جمجمه باقی مانده بود! سربند«یازیارت یا شهادت» هنوز روی پیشانی شهید به چشم میخورد.
فرمانده گروه تفحص لشکر۲۷ محمدرسولالله(ص)گفت: بچهها با بیل دستی تمام پیکر شهید را که تقریباً سالم بود، خارج کردند. هر چه تلاش کردیم و هر چه خاک را غربال کردیم اثری از «پلاک» شهید نبود.
جنازه ۲۲ شهید دریک گودال
علی محمودوند گفت: مدتی بعد در «منطقه فکه» به یک گلستان دسته جمعی از شهدا رسیدیم؛ تعدادی شهید را داخل یک «گودال» ریخته بودند؛ روز اول ۷ شهید را خارج کردیم و برگشتیم؛ روز بعد ۱۳ شهید دیگر را از آنجا خارج کردیم.
اما نکته عجیب شهید بیست و یکم بود! لباسها وتجهیزات شهیدبود واما خودش نبود!
با سرنیزه اطراف شهید را کاملاً خالی کردیم؛ خاکها را کنار زدیم؛ لباس کامل، دکمههای لباس بسته، بند حمایل و تجهیزات، خشاب ، قمقمه، یک «فانسخه» به تجهیزات و یک «فانسخه» به پیکر، جوراب و... خلاصه همه چیز کامل بود اما! کسی داخل این لباس نبود. نه استخوانی و نه ... هیچ چیزی نبود. «گویی ملائک خدا جسم و روح او را با خود برده بودند»(فارس)
پایان جنگ هشت ساله ایران-عراق(آتش بس): ۲۹ مرداد سال ۱۳۶۹
واین لینک: