وفات پیامبر: ۲۸ صفر سال یازدهم هجری«پیامبر»(حضرت محمد) رحلت کردند(۶۳سالگی)غدیر۱۸ ذیالحجه سال ۱۰ هجری
۴۰ شب امیرالمومنین حضرت زهرا را سوار بر استر(مرکب) می کردند و دست حسنین(حسن وحسین) را می گرفتند در خانه مهاجرین و انصار می رفتند و با آنها اتمام حجت می کردند که شما با ما بیعت کردید و بیعت شکنی کردید.
۱۸ ذیالحجه سال ۱۰ هجری(درغدیرخم)پیامبرازجهازشترپایین نیامده«غُلغُله ای برپاشد»عمر بن خطاب،اولین کسی بودکه هیجان زده از جای خود بلند شدوعلی رادرآغوش گرفت ومصافحه ومعانقه کردو گفت: بَخْ بَخْ لَکَ یَا علی ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة
ازغدیرتا شهادت فاطمه زهرا چه اتفاقاتی افتاد؟
شهادت فاطمه زهرا(س):بنا بر روایتی ۷۵ روز پس از رحلت پیامبر اسلام (۱۳ جمادی الاولی سال ۱۱هجری) و به روایت دیگر ۹۵ روز پس از رحلت پیامبر اسلام(درسوم جمادی الثانی سال ۱۱ هجری) اتفاق افتاده است.
«تُوُفِّیَتْ وَ لَهَا ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ خَمْسَةٌ وَ «سَبْعُونَ»(تَسعُون)یَوْماً»
اگر(سَبْعُون خوانده شود)۷۵ روز پس از رحلت ۱۳ جمادی الاولی ۱۱هجری می شود.
اگر(تَسعُون خوانده شود)۹۵روز پس از رحلت می شود۳ جمادی الثانی ۱۱هجری می شود.
«غدیرخم »در ۳کیلومتری جُحفه و «جُحفه»هم در ۶۴ کیلومتری مکه واقع شده است.۲۰۰کیلومتر با مدینه فاصله دارد.
حج آن سال را«حجه الوداع» نامیدند،چون ۷۰روز بعدازحادثه غدیر«رحلت کردند»
تعداد حاضران درغدیر را باتوجه به فضای آن «برکه» ومحیط اطراف «ده هزار نفر»گفته اند..عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، عایشه بنت ابوبکر،سلمان فارسی،ابوذر غفاری، زبیر بن عوام، جابر بن عبدالله انصاری، عباس بن عبدالمطلب، ابوهریره از صحابهای بودند که در واقعه غدیر حاضر بوده و آن را بدون واسطه نقل کردهاند.
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه»
پیامبر اکرم(ص) در حجه الوداع و در منطقه «غدیرخم» مساله امامت و جانشینی امیرالمومنین(ع) را به مردم ابلاغ کرد و رسما علی را به عنوان جانشین خود در امت و امام المسلیمن معرفی کرد.
تعیین امام و جانشین، به دست خداوندبود و پیامبر اکرم(ص) از جانب خود اختیاری در تعیین آن نداشت،فرمان خدابود، آیه نازل شد:«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (مائده۶۷) اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان(ابلاغ کن) و اگر این کار را نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى و خداوند تو را از خطرات احتمالى مردم نگاه مىدارد، و خداوند کافران را هدایت نمىکند.دراین آیه رسول الله(ص)تهدیدشده که اگراین ابلاغ راانجام ندهی،رسالت دچارنقصان خواهدشد ودرادامه بهش دلداری داده که تو ابلاغ کن،من شرفتنه گران(احتمالی)راازسرت دفع می کنم.
پیامبرمی ترسیدکه مخالفین باز غُربزنندوجنجال بپاکنند.. بگویند..بازاین جوانک راآورد...دامادش را...شیوخ مکه بگویند..مابایدفرمانبراین این جوان(۳۳ ساله)بشویم..مرسوم بود حاجیانی که قصد خروج از مدینه را داشتند از منزلگاههای: کدی، محصب، تنعیم، سرف، ضجنان، مرالظهران، عسفان میگذشتند و به منطقهای بهنام «غدیرخُم »که میرسیدند ،« غدیرخم» نام ناحیهای بود که در میان مکه و مدینه.شهرت این مکان به خاطر وجود «برکه»ای بود که در آن آب باران جمع شده بود. این «بِرکه» بین ۲ رشته کوه در شمال و جنوب و این آبگیر از شرق به غرب کشیده شده بود و در روزگاران گذشته تا دریای سرخ امتداد داشت و در مسیر سیل بهصورت زمینی هموار در آمده بود.
چون چندین برکه درآن مناطق بوده،این برکه بنام«غدیرخم»معروف بود.
کنار این برکه چند درخت کهنسال ازنوع «سَمُر» شبیه درخت چنار وجود داشت. درختانی که شاخ و برگ انبوه داشتند و سایبانی برای توقف و استراحت کاروانیان بهشمار میآمدند.
«غدیرخم »جایی بود که راه حاجیان از هم جدا میشد و اهالی مصر، مدینه، عراق و شام به سرزمین خود میرفتند. روز هجدهم ذیالحجه کاروان مسلمانان به این منزلگاه رسیدند و رویداد مهم اعلام ولایت امیرمومنان علی بن ابیطالب(ع) در چنین روزی اتفاق افتاد.
غدیر خم را در تاریخ و منابع مختلف به نامههای دیگری چون «وادی» خُم، جُحفه، خَرّار و غُرَبَه نیز میشناسند که به دلیل همجواری این مناطق با غدیر خم این نامگذاریها صورت گرفته است. شرایط جغرافیایی این منطقه در طول دوران مختلف تغییر میکرد.
به چنین گودالها و آبگیرهایی «غدیر» میگویند. منطقه «غدیرخم» نیز در مسیر سیلابهایی واقع شده که پس از عبور از غدیر به «جُحْفه» میرسند و سپس تا «دریای سرخ» ادامه پیدا میکنند و آب سیلها به دریاها میریزد.عربها به سرزمینهایی که در مسیر سیل قرار دارند و سیلابها با عبور از میان آنها به دریا میریزد «وادی» میگویند. در این مسیرها، آبگیرهایی طبیعی بهوجود آمده که پس از عبور سیل از آنها، آبهای باقیمانده در آن جمع میشوند.
«پیامبر اسلام در سال دهم هجری آخرین سفر حج خود را بهجای آوردند.»
رسول اکرم(ص) در طول سالهای اقامت در مدینه بجز سه سفر عمره امکانی برای بهجای آوردن حج نداشتند و بنابراین، مراسم حج فرصتی بود برای مسلمانان که در سفری پر از خاطره همراه حضرت ختمی مرتبت باشند و طول دوران همراهی با عصاره خلقت راه و روش زندگی را بیاموزند.
مراسم حج در فضای پر از شور و احساس در کنار پیامبر برگزار شد و بعد از به پایان رسیدن مراسم، رسول خدا سحرگاه شب چهاردهم و قبل از روشنایی سحر همراه کاروانیان از مکه به سمت مدینه حرکت کرد. جاده منتهی به مدینه از چند منزلگاه میگذشت.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:هیجدهم ذیالحجه سال ۱۰ هجری-غدیر
ماجرای «غدیر خم»در۲۲۰ کلیومتری مکّه،سرزمینی بنام «جُحفه»واقع است، جُحفه، دهکدهای بزرگ است که در راه مکّه و مدینه قرار گرفته و محل جدایی حاجیان مدینه، مصر، عراق و نَجد از دیگر حجاج است.
غدیرخم هم اکنون درکجاقراردارد؟
«سرزمین غدیر» اکنون در ۲۲۰ کلیومتری مکّه و نزدیک «جحفه» قرار دارد.
پس از جمع شدن همه حاجیان، رسول الله(ص) بر منبری از جهاز شتر قرار گرفت و برایشان سخنرانی کرد.پیامبر،پیام وحی الهی«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» «ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان، اگر چنین نکنی امر رسالت او را ادا نکردهای، خدا تو را از مردم حفظ میکند، که خدا مردم کافر را هدایت نمیکند.»(مائده، ۶۷)ابلاغ کرد.
آنگاه دست علی بن ابیطالب(ع) را گرفته و خطاب به مردم فرمود: آیا من ولیّ مؤمنین نیستم؟.
همه مردم ولایت پیامبر بر خود را تأیید کردند.
مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ. أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ.
پیامبرادامه داد: «هرکس که من ولیّ او هستم، علی نیز ولیّ اوست».
رسول خدا در این دست به دعابرد وگفت: «خداوندا دوست بدار هر کس علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس علی را دشمن بدارد و یاری کن هرکس علی را یاری کند و خوار کن هر کس علی را خوار کند و لعنت نما هر کس علی را انکار کند و غضب نما بر هر کس که حق علی را انکار نماید»
وآنگاه پیامبر اکرم(ص) «عمامه»(سحاب) خودرا به عنوان «تاج افتخار» بر سر امیرالمؤمنین گذاشتند.
پیامبرازجهازشترپایین نیامده«غلغله ای برپاشد،عمر بن خطاب،اولین کسی بودکه هیجان زده از جای خود بلند شدوعلی رادرآغوش گرفت ومصافحه ومعانقه کردو گفت: بَخْ بَخْ لَکَ یَا علی ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة / تبریک، تبریک (مبارک، مبارک) امروز شما مولا و سرور من و هر مرد مومن و زن مومنهای شدهاید» .
وبعددیگران به نوبت چنین صحنه هایی خلق کردند.حتی زنان نیزباعلی بیعت کردند(باتشتی ازآب)
هنوز مردم متفرق نشده بودند که خداهم مُهرتأییدبراین مراسم زد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا» «امروز دین شما را به کمال رسانیدم و نعمت خود بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم» (مائده، آیه ۳)
این تجمع( جشن ولایت) به مدت سه روزبطول انجامید.
در این سفر بیش از یکصد و بیست هزار نفر آن حضرت را همراهی کردند-تنهاسفری بودکه این تعدادجمعیت به حج آمده بودند.
امام خمینی:ولایتی که در غدیر است به معنای حکومت است نه معنای مقام معنوی، مساله، مساله حکومت است. مساله سیاست است خدای تبارک و تعالی این حکومت و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیر واگذار کند. صحیفه ج ۲۰ ص ۱۱۳-۱۱۵
رهبرانقلاب(آیت الله خامنه ای):غدیر «عیدالله الاکبر»است، از همه اعیاد بالاتر است،خصوصیت غدیر در مساله ولایت است، آن عاملی که ضامن اجرای احکام است، حکومت اسلامی و حاکمیت قران است/۱۶فروردین۱۳۷۸ و ۱۵آذر۱۳۸۸
۷۰روز(بعدازغدیر)وفات پیامبر(ماجرای سقفیه)
وفات پیامبر: ۲۸ صفر سال یازدهم هجری«پیامبر»(حضرت محمد) رحلت کردند(۶۳سالگی).
۱۲روزذیحجه+۳۰روزمحرم+۲۸روزصفر=۷۰(ذیحجه آخرین ماه قمری است)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«ماجرای سقیفه» را هفت الی ده روز،حتی یک ماه بعدازرحلت پیامبر(ص)نیزگفته اند واما منابع معتبرشیعی،این اتفاق راسه روز پس از رحلت پیامبر (ص)می دانند/علامه امینی(الغدیر) و آیت الله سبحانی(کتاب یورش به خانه وحی)
چراامام علی باعمویش(عباس)بیعت نکرد؟
«حجت الاسلام محمود ریاضت» می گوید:اولین اتفاقی که پس از رحلت پیامبر می افتد این است که به جای اینکه برای تجهیز بدن مبارک ایشان بیایند برای تعیین جانشین پیامبر تشکیل جلسه می دهند.
«عباس»(عموی پیامبر)موقع غسل بدن پیامبر به «حضرت علی» می گوید دستت را بیاور تا با تو بیعت کنم، حضرت دست شان را می کشند.
خیلی ها می پرسند که چرا حضرت علی بیعت را نپذیرفتند؟
گفته میشودکه اگر امیرالمومنین در آنجا با عموی پیامبر بیعت کرده بود آن ۴۰ نفر دیگری هم که آنجا بودند بیعت می کردند و کار سقیفه یکسره میشد.
وامادر پاسخ به این شبهه چند نکته وجود دارد: اولا امیرالمومنین خواستند بگویند: شما با من بیعت تان را در غدیر کردید و بیعت دوباره معنا ندارد.
دوما اگر امیرالمومنین آنجا «دست بیعت» می دادند ثابت می کردند خلیفه را باید مردم تعیین کنند، در حالیکه به اعتقاد شیعه انتصاب خلیفه کار مردم یا حتی پیامبر هم نیست کار خود خداست، انتصاب الهی است و پیامبر فقط ابلاغ می کند. لذا امیرالمومنین آنجا دستش را کشید. این قصه نشان می دهد که خیلی ها با جریان سقیفه موافق نبودند حتی عباس عموی پیامبر.
این را « علامه مرتضی عسکری »در کتاب (نقش عایشه دراسلام) بحث می کند که چه اتفاقاتی افتاد یا در نقش ائمه در احیای دین مفصل جریانات بعد از پیامبر را توضیح می دهند.
ولی در پاسخ به سوال شما اگر بخواهیم تیتر وار وقایع را بررسی کنیم اول جریان سقیفه است که همزمان با جریان «سقیفه» امیرالمومنین و نزدیکان پیامبر در حال تجهیز و تغسیل و تدفین و تکفین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند.
«حجت الاسلام محمود ریاضت»:بعد از جریان سقیفه تثبیت جریان سقیفه و تعیین خلیفه است. بعد به دستور خلیفه یورش به خانه وحی است برای اینکه از کسانی که در خانه امیرالمومنین هستند برای خلیفه بیعت بگیرند. در روایات ما می فرمایند که ۳ بار هجوم اتفاق افتاده است.
دفعه اول فقط می آیند در خانه و مثلا اولتیماتم می دهند.
دفعه دوم با شدت بیشتری تهدید می کنند.
و دفعه سوم آن اتفاقات می افتد و امیرالمومنین را برای گرفتن بیعت به مسجد می برند، حضرت زهرا سلام الله علیها با آن وضعیتی که داشتند هر طوری هست خودشان را به مسجد می رسانند و تهدید میکنند که اگر دست از پسر عمویم برندارید شما را نفرین میکنم و اینجا حضرت زهرا سلام الله علیها جلوی به زور بیعت گرفتن از امیرالمومنین را می گیرند و حضرت را به منزل بر می گردانند.
بعد از این، طبق روایات ما ۴۰ شب امیرالمومنین حضرت زهرا سلام الله علیها را سوار بر استر(مرکب) می کردند و دست حسنین(حسن وحسین) را می گرفتند در خانه مهاجرین و انصار می رفتند و با آنها اتمام حجت می کردند که شما با ما بیعت کردید و بیعت شکنی کردید و آنها هم حرف های مربوط به خودشان را می زدند.
بعد از این جریان وقتی شرایط (سقفیه)تثبیت می شود و حق حضرت غصب می شود، به نظر می رسد یک دوره بین ۲۰ تا سی روز طول می کشد تا جریان «غصب فدک»(تصرف باغ فدک) اتفاق می افتد.
به خلیفه می گویند با وجود در اختیار داشتن فدک توسط امیرالمومنین و داشتن چنین امکان مالی، آنها می توانند بر علیه حکومت نیرو جمع کنند و سپاه تهیه کنند و قدرت را بگیرند. لذا دستور غصب فدک داده می شود.
سئوال:گفته می شود در زمان یورش، شهر مدینه به وضعیت حکومت نظامی در آمده بوده است و گردانندگان سقیفه مقابل درِ خانه مهاجرین و انصار، نیروی نظامی گذاشته بودند تا کسی نتواند به اهل بیت علیهم السلام کمک کند، لطفا در این باره توضیح دهید.
چهل نفر در کنار بستر پیامبر سقیفه را قبول نمی کنند مثل طلحه، زبیر، سعد ابی وقاص و عباس عموی پیامبر و خیلی های دیگر. خب سلمان و ابوذر و مقداد بیعت نمی کنند و طرفدار امیرالمومنین هستند ولی خیلی از افرادِ مخالف سقیفه طرفدار امیرالمومنین هم نبودند و خودشان داعیه خلافت داشتند. لذا اصحاب سقیفه مقابل در خانه تک تک افراد نیرو می گذارند تا کسی نتواند عملی انجام دهد. حالا نمی شود گفت حکومت نظامی چون حکومت هنوز آنچنان تثبیت نیافته است.
با توجه به تاکیدات فراوان پیامبر، چه عاملی سبب موفقیت اصحاب سقیفه در مدیریت جامعه در پروسه چند روزه شد؟
چند عامل دخیل است، که مهمترین آنهارفاه طلبی وتعلقات دنیایی بود. امیرالمومنین چهل روز هل من ناصر طلبید و پیامبر هم فرموده بودند اگر چهل نفر برای یاری تو آمدند برای گرفتن حقت قیام کن ولی اگر یارانت زیر چهل نفر بودند اقدام نکن چون اصل از بین می رود. در این چهل روز که امیرالمومنین یاری طلبیدند ۴ نفر یا پنج نفر یا نهایتا هفت نفر بیشتر برای یاری ایشان نیامدند.
مثلا خود «سعد ابی وقاص» که یکی از مخالفین بود با پولی که در حلقومش می ریزند ساکت می شود. عامل اصلی دنیا طلبی و حب دنیا است. وقتی دنیا زیر زبان خواص مزه کرد «کلّا إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی» اگر آدم بی نیاز شد سرکشی می کند. در قرآن کریم در مورد امت های پیشین هم آمده است که بنی اسرائیل به موسی کلیم گفتند از بین ما هفتصد نفر انتخاب کن و از بین این هفتصد نفر هفتاد نفر برگزیده را انتخاب کن، اینها که شاخص و خواص بنی اسرائیل هستند قرار شد با حضرت موسی به کوه طور بروند و از ایشان معجزه ای ببینند و اگر دیدند بیایند و پیامبری حضرت موسی را تایید کنند. قرآن می فرماید این هفتاد نفر با حضرت موسی آمدند و معجزه ای که طلب کرده بودند را دیدند و همه گفتند ما به تو ایمان آوردیم. قرار شد وقتی پایین آمدند به مردم هم این مطلب را اعلام کنند. وقتی پایین آمدند گفتند «موسی ساحر است» و تکذیب اش کردند. به فاصله زمانی از کوه پایین آمدن نظرشان برگشت.
وقتی حضرت زهرا(س) از سکوت علی انتقادکردند!
در روایت آمده بعد از جریان فدک حضرت زهرا سلام الله علیها به امیرالمومنین گفتند« مثل بچه داخل رحم زانوی غم در بغل گرفتی و حق ما را می برند!»(کالطفل فی الرحم حملت رکبة الحزن بین ذراعیک ویأخذون حقوقنا)
امیرالمومنین شمشیر و زره را برداشتند که بیرون بیایند،نوشته اند وقتی امیرالمومنین خواستند بیرون بیایند صدای موذن بلند شد... اَشهدُ اَنّ مُحمّد رَسولُ الله، حضرت امیر به حضرت زهرا گفتند: فاطمه جان! نمیخواهید این اسم بماند؟ حضرت زهرا پاسخ دادند: همه حرف ها این است که این اسم بماند.
تاریخ می نویسد ۲۰ سی سال بعد از این جریان معاویه با ابوسفیان نشسته اند، معاویه می گوید ما به هر چیزی که می خواستیم رسیدیم، پول و قدرت و ثروت و امکانات داریم و بنی هاشم را هم کنار زدیم و خانه نشین کردیم، ابوسفیان جواب داد ما قبل از این ها هم حکومت و ریاست و همه این امکانات را داشتیم، دعوای ما سر این بود که این نام از روی مأذنه ها پایین بیاید که نشد.
عوامل دیگری مانند سستی مردم و خسته بودن آنها از جنگ های متعدد زمان پیامبر هم تاثیر داشت و از این عوامل سوء استفاده شد و همه اینها دست به دست هم داد تا این فاجعه رخ داد. اما دشمن به دلیل هوشمندی امیرالمومنین و استقامت حضرت زهرا ، به هدف نهایی اش که از بین بردن اسلام بود نرسید.
وقتی «سقیفه» به سرانجام رسید به دستور کسی که در سقیفه به عنوان خلیفه تعیین شد هجوم به خانه اهل بیت علیهم السلام صورت گرفت. یعنی او باید قدرت گرفته باشد که بتواند این دستور را بدهد که یک پروسه زمانی هر چند کوتاه را می طلبد. طبیعتا نمی توانیم بپذیریم که این اتفاق همان روز اول افتاده باشد، چون بالاخره آنها در سقیفه جمع شده بودند، خود اینکه بتوانند در سقیفه به نتیجه برسند زمان بر است با توجه به اینکه مخالفت های عمده ای صورت می گرفت، خیلی از افراد بودند که جریان سقیفه را قبول نداشتند. البته حضرت امیر هم قبول نداشتند ولی بعضی از افراد بودند که خودشان داعیه خلافت داشتند مثل سعد ابی وقاص که جریان سقیفه را تا مدت ها قبول نکرد. این مطلب نشان می دهد که برای تثبیت کار در سقیفه نیاز به زمان وجود داشت. اینکه بپذیریم این اتفاق دقیقا بلافاصله پس از رحت پیامبر و در همان روز اتفاق افتاده است خیلی منطقی نیست./
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مصاحبه حجت الاسلام محمود ریاضت آذر ۱۳۹۴تسنیم با اصلاحات(گزیده مصاحبه).
واما نمی شود،ازغدیرگفت وازعلامه امینی یادی نکرد:
علامه امینی در جلد اول الغدیر یکصد و ده صحابی و هشتادوچهار تابعی را نام می برد که همگی راوی حدیث غدیر بوده اند.
او در جلد اول نام ۱۱۰ تن از صحابه پیامبر و ۸۴ تن از تابعانِ روایتکننده واقعه غدیر را گردآورده است و در شش جلد بعدی، شاعران غدیر را معرفی و اشعار آنها را نقل کرده است.
او در جلدهای دیگر ، به برخی از اختلافات شیعه و اهل سنت مثل جایگاه خلفای سهگانه و نقدهای شیعیان بر آنها، فدک، ایمان ابوطالب، تحلیل رفتارهای معاویه بن ابوسفیان و ... میپردازد.
علامه امینی برای نوشتن مجموعه ۲۷ جلدی کتاب الغدیر(۱۱جلدمنتشره) به کتابخانههای کشورهای مختلف از جمله هند، مصر و سوریه سفر کرده است. او بیش از صد هزار کتاب را دیده و بیش از ده هزار کتاب را مطالعه کرده است. نوشتن کتاب الغدیر بیش از ۴۰ سال طول کشیده است.
«علامه عبدالحسین امینی» در شبانه روز حدود ۱۷ ساعت مطالعه و کار میکرد و برای مطالعه کتبی که در دسترس نداشت رنج سفرهای گوناگونی به جان خرید؛ علامه در این باره می گوید: من برای نوشتن الغدیر ۱۰ هزار جلد کتاب از «باء» بسم الله تا «تاء» تمّت آن خواندهام و به ۱۰۰هزار جلد کتاب، مراجعات مکرر داشتهام.
تعدادى از ۱۱۰ راوى واقعه غدیر عبارتند از:
ابـوبـکـر بن ابى قحافه ، عمر بن خطاب ، عثمان بن عفان ، طلحه ، زبیر، عبدالله بن جعفر، عـبـاس بـن عبدالمطلب ، عبداللّه بن عبّاس ، ابوایوب انصارى ، ابوذر غفارى ، سلمان فارسى ، ابـوقـتـاده ، ابـوهـریـره ، زیـد بـن ارقـم ، عـدى بـن حـاتـم ، سـهـل بـن حـنیف ، حسان بن ثابت
و از زنان ،اسامی عده ای ازناقلین راذکرکرده است: فاطمه زهرا(س )، ام سلمه ، عایشه ، ام هانى ، فاطمه بنت حمزه و...
بعد از صحابه ، ۸۴ نفر از تابعین ، از جمله ابو راشد، ابو سلمه ، ابو سلیمان ، مؤ ذن ابو صالح و... نیز حدیث غدیر را نقل کرده اند.
هـمـچـنـیـن عـلمـا و محدثان قرن هاى بعدرانام برده اند.
در قـرن دوم هـجـرى ۵۶ نـفر، قرن سوم ۹۲ نفر، قرن چهارم ۴۳ نفر، قرن پنجم ۲۴ نفر، قرن شـشم ۲۰ نفر، قرن هفتم ۲۱ نفر، قرن هشتم ۱۸ نفر، قرن نهم ۱۶ نفر، قرن دهم ۱۴ نفر، قرن یازدهم ۱۲ نفر، قرن دوازدهم ۱۳ نفر، قرن سیزدهم ۱۲ نفر و در قرن چهاردهم ۲۱ نفر از علماى اهل سنّت حدیث غدیر را نقل کرده اند که مجموع این افراد به ۳۶۰ نفر مى رسد.
آیا یمنی ها از حضرت علی شکوه داشتند؟
نسبت غدیر و دلخوری یمنیها از امیرالمومنین(ع) صِحَّت دارد؟
یکی از اشکالاتی که بعضی از علمای اهل سنت دارند این است که میگویند:چرا ولایت حضرت علی در غدیرخم اتفاق افتاد؟.
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی::«غدیرخُم» محلی بود برای معرفی ولایت امیرالمومنین(ع)، اما چرا در آخرین حج(حجهالوداع) موضوع امامت مطرح شد؟
آیا رسول اکرم(ص) نمیتوانست در یک برهه تاریخی و شرایط اجتماعی و سیاسی بهتری این موضوع را مطرح کند؟
در زمینه مساله ولایت که عبارت است از «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا»؛ زمینه این مساله از سالها قبل مخصوصاً از ابتدای ورود پیغمبر اکرم(ص) به مدینه آغاز شده است. اولین سورهای که با ورود پیغمبر در مدینه نازل شده، یکی سوره بقره است، در این سوره خیلی جالب بیان کرده که خداوند امامت را به حضرت ابراهیم(ع) داده است، «وَ اِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فاتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِمامًا» خداوند بعد از آن همه آزمایشاتی که از حضرت ابراهیم(ع) به عمل آورده، ایشان را امام قرار داده است، در اواخر عمر حضرت شاید در سن ۸۰ سالگی این مهم رقم خورد، بنابراین امامت حضرت ابراهیم فرازمانی و فرامکانی است، به همین دلیل هم است که تمام حجاج وقتی به مکه میروند بعد از عمل طواف، پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز میخوانند، یعنی حضرت ابراهیم(ع) امام تمام ما است «مِلَّت اِبْراهِیمَ حَنِیفاً»، این دستور ماست.
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی:بعضی از علمای اهل سنت میگویند این «اعلام ولایت حضرت علی» به این جهت بود که «حضرت امیر» از یمن میآمدند و در مکه به پیغمبر اکرم(ص) ملحق شدند و در اثر این نحوی که «حضرت امیر» نسبت به «یمنیها» داشتند، «یمنیها از حضرت امیر دلخور شدند» و «پیغمبر اکرم(ص) برای رفع دلخوری حضرت امیر گفتند، هر کسی من مولای او هستم، علی مولای اوست و این ولایت دارد.»
«چرا غدیر درغیاب یمنی ها اتفاق افتاد؟»
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی:اما ما شیعیان پاسخ میدهیم که «در مکه یک راهی است که از جنوب به سوی یمن میروند» اگر در آنجا در «حضور یمنیها»میگفتند باز یک حرف درستی بود.
اما«پیامبراسلام(ص)اعلام جانشینی خودرا، درست زمانی که یمنیها به کشورشان رفتندمطرح کرد.»
ابلاغ امامت وولایت درزمانی بودکه کاروان بزرگ حُجاج دارند به شمال به سمت مدینه میآیند، در بین مکه و مدینه در «غدیرخم» آنجا مطرح میکنند.
یعنی «اعلام ولایت حضرت علی موقعی که یمنیها حضور ندارند» پس معلوم میشود این موضوع به یمنیها مربوط نمیشود.
«حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی»:حالا این مساله میبینیم که در مورد آیه تبلیغ «یا أَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ»، هم مطرح میکنند. باز علمای بزرگ اهل سنت مانند «فخر رازی» و غیره میگویند بله ما باز در اینجا حدیث داریم که این در مورد ولایت علی است، اما افسوس که قبلش راجع به یهود و نصاری است و بعدش هم راجع به یهود و نصاری است.
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی:یعنی اینطور نیست که یک آیه جدا بشود، این چطور میشود که در وسط بحث راجع به یهود و نصاری، اینجا «یا أَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ» راجع به ولایت علیّبنابیطالب است.
اینجا ما با توجه به«ترابط الآیات»(ارتباط و تناسب آیات در قرآن) میبینیم که این یهود و نصاری، همواره در صدد این بودند و دلخوشی آنها این بود که این ولایت و خلافت مانند گذشته به آنها برخواهد گشت و با رحلت پیغمبر اکرم(ص) همه چیز تمام خواهد شد.
اما در اینجا میخواهد بیان بدارد یعنی خطاب به یهود و نصاری و اهل کتاب و همچنین به منافقینی که با یهود و نصاری همگام هستند که بگوید که نه خیر؛ این چنین نیست که این با رحلت پیغمبر اکرم(ص) همه چیز تمام شود، بلکه ولایت ادامه دارد، این ولایت همچنان ادامه خواهد داشت و این دریچه امیدی که یهود و نصاری و منافقین به آن دل بسته بودند، اینها را کنار خواهیم زدم
و لذا قرآن «در وسط آیات مربوط به یهود و نصاری»،«موضوع ولایت» را بیان میکند و در عین ارتباط کامل با یهود و نصاری و تورات و انجیل، این «آیه به ولایت حضرت علی» مربوط است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منظور آیات قبل ازآیه ۶۷ مائده(یعنی آیات ۶۴ تا۶۶مائده) وآیات بعدازآیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» (مائده۶۷)
«حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی»: این مسائل(ولایت وجانشینی) برای ما و اهلبیت روشن است ولی برای برخیها به عللی که عرض کردم کاملاً ضروری نبوده و لذا امام خمینی(درماجرای خلافت وجانشینب)میفرمایند «اگر برای همه ضروریات بود، پیغمبر دست آخر نمیگفتند دوات و قلم بیاورید، اگر اینقدر واضح و روشن بود، لازم نبود که پیغمبر اکرم(ص) بگویند قلم و دولت بیاورید! مگر میشود گفته پیغمبر بالاتر از قرآن باشد».
لذا بله این برای ما و اهلبیت یک امر ضروری است اما برای بسیاری کار ضروری و واضح نیست و لذا یک عدهای در ابتدای امر خلافت پس از پیامبر اکرم(ص) به حضرت امیر، رای ندادند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: گزارش فوق مصاحبه ایسنا( ۵ تیر ۱۴۰۳ )با حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی از اساتید، پژوهشگران و محقق است بااندکی ویرایش(روان سازی جملات نامفهوم)وانتخاب تیتر وافزودن عکس.
پیامبر برای مسلمان یمنی موضوع لایت را مطرح کردند نه تمام مسلمانان !
ماجرای «جیش یمنی» چیست؟
«حجت الاسلام علی باقر شیخانی گفشه»:حضرت علی ۳ بار ماموریت یافتند تا به یمن بروند.
یکبار برای دعوت مردم به اسلام که سال هشتم هجری بود.
دومین بار هم برای قضاوت از طرف پیامبر (ص) مامور شدند.
امابار سوم برای گرفتن اموال و صدقات بود.
نافرمانی یمنی از حضرت علی(تصاحب بیت المال)
«حجت الاسلام علی باقر شیخانی» گفت:در سفرمأموریت سوم امیرالمومنین علی (ع) که بعنوان فرمانده لشکر یمن بودند و هنگام بازگشت،«لشکر»(نیروهای یمنی) تحت فرمان خود را بیرون مکه نگه داشتند و خود را با عجله به پیامبر(ص) رساندند و حج را به جا آوردند.
شکایت یمنی ها از حضرت علی به رسول الله
کارشناس فِرق و مذاهب گفت: مساله ای که مطرح می شود این شکایاتی است که در همین زمان یعنی سال دهم هجری واقع شده. در این زمان «وقتی حضرت علی (ع) برای انجام حج به مکه می روند و بازمی گردند، مشاهده می کنند لشکریانشان صدقات و اموال جمع شده را میان خود تقسیم و لباس های فاخر را بر تن کرده اند»!.
و در این هنگام «حضرت علی(ع)اقدام به بازپس گیری اموال مسلمین ازیمنی ها(لشکریان)می کنند.
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه »
پس از آن وقتی لشکریان به مدینه باز می گردند با ناراحتی نزد پیامبر (ص) رفته و از امیرالمومنین علی (ع) بابت این اقدام شکایت می کنند که پیامبر (ص) در مقام دفاع از آن حضرت (ع) برمی آیند و می گویند: هر کسی که من ولی و سرپرست اویم، علی (ع) نیز ولی و سرپرست اوست.( مسند احمد ابن حنبل جلد ۵ صفحه ۳۵۰)
به سوال خود باز گردیم؛ چگونه می توان شبهه یاد شده را پاسخ گفت؟
«حجت الاسلام علی باقر شیخانی گفشه»:پاسخ به این شبهه را «آیت الله سید محمد حسینی قزوینی» در کتابی با عنوان "حدیث الغدیر و الشبهة الشکوی جیش الیمن" به طور مبسوط بررسی کرده است.
«حجت الاسلام شیخانی گفشه» گفت:اما پاسخ های متعددی می توان برای این شبهه ارائه داد: نخست آن که امیرالمومنین علی (ع) چندین سفر به یمن داشته اند که بنا به قول مشهور سه سفر بوده است.
دوم آنکه آنچه درباره لشکر یمن مطرح شده در مدینه واقع شده و آنجا بود که پیامبر (ص) در مقابل افرادی که معترض بودند از حضرت علی (ع) دفاع کردند و این ربطی به ماجرای غدیر ندارد و در واقع این اتفاق در غدیر نیفتاده بود که بگوییم پیامبر (ص) حدیث غدیر را برای این ماجرا نقل کردند.
ماجرای شکایت یمنی ها ۲ سال قبل از واقعه غدیرخم بوده
اما اولین سفر امام علی (ع) در سال هشتم هجری بوده که ظاهرا این شکایت مربوط به همان سال بوده در حالی که ماجرای غدیر دو سال بعد اتفاق افتاد.
«زینی دحلان»(فقیه و مورخ اهل سنت) در کتاب «السیرة النبویه» جلد ۲، صفحه ۷۱ نقل می کند: اینکه حضرت علی (ع) به عنوان جنگجو به یمن رفته باشند، وهم است و چنین چیزی نبوده؛ حضرت علی (ع) در سال دهم به عنوان جنگجو به یمن نرفته تا آنجا لشکری داشته باشد و از او شکایت کنند بلکه ماجرا به سال هشتم باز می گردد که شکایت از گرفتن غنایم بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:احمد زینی دهلان ،متوفی ۱۸۸۶( مفتی اعظم مکه بین سالهای ۱۸۷۱ تا زمان پایان عمرش)،همچنین در حجاز منصب شیخ الاسلام و امام الحرمین (امام دو شهر مقدس مکه و مدینه) را داشت.از نظر کلامی و فقهی پیرو مکتب شافعی بود.
«حجت الاسلام شیخانی گفشه»درادامه گفت:اما پاسخ دوم بنا به مستندات تاریخی این شکایتی که مطرح می شود در مدینه بوده؛ ازابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لخمی شامی طبرانی (متوفی ۳۶۰ هجری)معروف به«طبرانی»در کتاب«المعجم الاوسط» بیان شده: این شکایت در مدینه واقع شد و تاثیری در حدیث« مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه »ندارد و این «شکایت قبل از حجة الوداع» بوده است.
«حجت الاسلام شیخانی گفشه»درادامه گفت:لذا شاهد ما این سخن «طبرانی» است که آن لشکریانی که غنیمت ها را برداشته بودند و حضرت علی (ع) از آنها باز پس گرفته بودند، وقتی پیامبر (ص) به مدینه بازگشتند.
حجت الاسلام شیخانی گفشه گفت:توجه کنید که می گوید «وقتی به مدینه بازگشت»، نه اینکه در «غدیر» بازگشتند، داخل مسجد شدند و عده ای نیز مقابل در خانه پیامبر (ص) بودند برای عرض شکایت.
کارشناس دینی نتیجه می گیرد:لذا این جمله نشان می دهد «ماجرای شکایت در مدینه واقع شده نه در غدیر »که پیامبر (ص) حدیث غدیر را به این منظور قرائت کنند.
شبستان درادامه نوشت: فرض کنیم این ادعا صحیح باشد، آیا با فرض صحت نمی توان سخن وهابیت را اثبات کرد؟
بر فرض که این ادعا را هم صحیح بدانیم، طبق این ادعا برخی از اصحاب پیامبر (ص) باید از حضرت علی (ع) ناراحت باشند و پیامبر (ص) تنها باید از با این عده سخن بگوید نه اینکه تمام مسلمانان را گرد هم آورد و آنهایی که جلوتر رفته اند، دستور بازگشت دهند و آنها را که عقب مانده اند، منتظر بمانند و سپس حدیث غدیر را بیان کنند در واقع اگر این ادعا صحیح باشد، پیامبر (ص) تنها باید برای همان سپاه یمنی این حدیث را می خواندند نه تمام مسلمانان! لذا مشخص می شود حدیث غدیر یک حکم کلی بوده که باید بر همگان عرضه می شد نه پاسخ عده ای خاص.
اما پاسخ دیگری که بر شبهه وارد شده از سوی وهابیت می توان اقامه کرد آن است که پیامبر(ص) وقتی با شکایت سپاه یمنی از علی (ع) روبه رو شدند، ناراحت گردیدند و این مساله در جلد ۵ صفحه ۱۳۳ کتاب سنن نسائی (از منابع اهل تسنن) روایت شده است.
همچنین، از«ابن بریدة »در معجم الاوسط جلد ۶، صفحه ۱۶۳، روایت شده که: (پس از بیان شکایت جیش یمنی) ما دیدیم پیامبر(ص) غضبناک شد که چرا از علی (ع) بدگویی می کنید و از منزل خارج شد در حالی که ناراحت بود (معلوم می شود که این ماجرا در مدینه اتفاق افتاده چرا که به لفظ خانه اشاره شده است) و فرمودند: کسی که به علی اشکال گیرد گویی از من ایراد گرفته و کسی که از علی (ع) جدا شود گویی از من جدا شده است.
و همچنین دیگران همین روایت را نقل کرده اند که از جمله می توان به روایت «احمَد بن حَنبَل»(متوفی ۲۴۱ق) از فقهای چهارگانه اهل سنت و از محدثان اهل سنت در مسند خود جلد ۵ صفحه ۳۵۰ اشاره کرد.
اما پاسخ آخر اینکه روایتی که درباره لشکریان آمده در اینجا هم دلالت دارد بر ولایت علی(ع)، در ادامه روایت احمد بن حنبل که اشاره شد، آمده است: پیامبر (ص) هنگامی که چهره شان از ناراحتی برافروخته شد، فرمودند: هر کسی که من ولی و سرپرست اویم، علی (ع) نیز ولی و سرپرست او است./پایان گزارش شبستان.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«حدیث قرطاس» چیست؟(ماجرای مکتوب کردن سفارش پیامبردرباره جانشینی وخلافت)
هنگامی که پیامبر اسلام در آخرین روزهای حیات خود(در ۲۵ صفر سال ۱۱ هجری) در بستر بیماری بود «پیامبر قلم و دواتی خواست تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان پس از خود شود»
این درخواست پیامبراسلام(ص)، با مخالفت یکی از حاضران(عمربن خطاب) مواجه شد و وصیت پیامبر ناگفته،نانوشته ماند.
برخی از مورخین بر این باورند که هدف پیامبر از مکتوب کردن خلافت از یک سو پیشگیری از گمراهی امت و مانع از پیشآمدن هر نوع حیرت و سرگردانیای بود که بیشتر امتها پس ازمرگ رهبرانشان بدان گرفتار میشوند و از دیگر سو میخواست که با اینکار بر آنچه در بیابان «جُحفه» (غدیرخم)بعدازمناسک حج «حجة الوداع» با انبوهی از مسلمانان در میان نهاده بود و راه راهبری بعد از خویش را هموار ساخته بود مکتوب کند.
امایکی از حاضران گفت: پیامبر هذیان میگوید و کتاب خدا ما را بس است.سپس میان اصحاب اختلاف افتاد. پیامبر با مشاهده اختلاف اصحاب از آنان خواست از نزد او بروند. بیشتر منابع شخص مخالفتکننده با پیامبر را، خلیفه دوم معرفی کردهاند اما برخی منابع به نام وی اشاره نکردهاند.
بنابر نظر علمای شیعه، پیامبر(ص) میخواست با حدیث دوات بر جانشینی امام علی(ع) پس از خود تأکید کند. اما برخی از حاضران به این امر پی بردند و مانع آن شدند. خلیفه دوم در گفتوگویی که میان او و ابن عباس نقل شده،تصریح میکند که: پیامبر(ص) در بیماریاش میخواسته نام علی(ع) را برای خلافت پس از خویش به صراحت بزبان بیاورد ولی من از روی دلسوزی نسبت به اسلام و حفظ آن، مانع شدم. عمر در ادامه سخنش با سوگند به کعبه تصریح کرده که حتی اگر پیامبر(ص) این کار را می کرد نه تنها قریش نمیپذیرفت بلکه تمام عرب از همه جا بر او میشوریدند. و نیز ادعا کرده که چون پیامبر از نیت قلبی او آگاه شده از اقدام بر این کار خودداری کرده است.
بر اساس نقل ابن عباس که در صحیح بخاری آمده است این واقعه در روز پنجشنبه رخ داده است و به همین مناسبت آن را «رَزیّة یوم الخمیس» یا فاجعه (مصیبت بسیار بزرگ) روز پنجشنبه میخوانند.
ابن ابی الحدید شارح سنی مذهب نهج البلاغه از ابن عباس نقل کره که همواره میگفته که مصیبت بزرگ و تمامِ مصیبت در همین بود که نگذاشتند پیامبر(ص) برای مردم آنچه را در نظر داشت بنویسد.
«سید بن طاووس» نقل کرده که ابن عباس همواره برای حادثه روز پنج شنبه و تباهیای که به سبب آن در اسلام وارد شد؛ آنچنان میگریست که سنگ ریزههای پیرامونش را مرطوب میکرد و میگفت مصیبت بزرگ این بود که مانع نوشتن پیامبر(ص)شدند.
این ماجرا با جزئیات و عبارات متفاوتی در منابع روایی و تاریخی سنی و شیعه آمده است: کتابهای صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احمد،سنن بیهقی و طبقات ابن سعد از منابع اهل سنت، الارشاد و اوائل المقالات الغیبة نعمانی و المناقب ابن شهر آشوب