دراین تحقیق به سفر«دکترمیشل فوکو»خواهیم پرداخت،ودیدگاه فیلسوفان ونظریه پردازان-ترجیجاً-فرانسوی ونیزبه یکی از«همراهانِ فوکو»(دانیل دفر) وحواشی آن،همچنین به میزبان فیلسوف فرانسه(دکتراحسان نراقی )پرداخته ایم.
انقلاب اسلامی ایران معادلات ومحاسبات نظریه پردازان وفیلسوفان جهان رافروریخت!
«میشل فوکو»درهنگام ترک امام خمینی ازنوفل لوشاتو(عزیمت به ایران)درهواپیما،ازهمراهان بود.
فوکو: «من بلد نیستم تاریخ بنویسم،درگذشته نظریه درموردانقالاب داشتم ، اما دوست دارم درصحنه رویدادهاباشم،همه چیزرامشاهده کنم، این ممکن است کار یک «روزنامهنگار» باشد، ولی من تنها یک مبتدی هستم».
میشل فوکو»کیست؟«سفربه ایران»
««میشل فوکو »اندیشمند نامدار فرانسوی دو بار در کوران مبارزات انقلابی مردم به ایران سفر کرد. نخستین بار از ۱۶ تا ۲۴ سپتامبر ۱۹۷۸(۲۵ شهریور تا دوم مهر ۱۳۵۷) و بار دوم از نهم تا ۱۵ نوامبر ۱۹۷۸(۱۸ تا ۲۴ آبان ۱۳۵۷) بود. او در این سفرها در تهران، قم و آبادان با برخی از رهبران ملی و دینی و گروههای مختلفی که در انقلاب دست داشتند ملاقات کرد.
«میشل فوکو»در ۱۹۵۲ مدرک آسیبشناسی روانی گرفت، و دو سال در بیمارستان «سن آنتوان» در پاریس با بیماران روانپزشکی کار کرد و آنجا مطالعۀ روانشناسی را ادامه داد. در این دوران به ترجمۀ «رؤیا و وجود» اثرِ «لودویگ بیسواگه» نیز کمک کرد و مقدمۀ مطولی بر آن نوشت.
«فوکو» در ۱۹۵۳ و ۱۹۵۴ در «دانشگاه لیل» شهر «نورد» فرانسه به تدریس روانشناسی مشغول شد و نخستین کتابش را منتشر کرد: کتابی دربارۀ بیماری روانی که کار کوتاهی بود روی تاریخ روانشناسی از ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰.
این پژوهشگرفرانسوی که در اواسط دهۀ ۱۹۵۰ مدیر «میسون دُ فرانس» در شهر«اوپسالا»(سوئد) بود، پژوهش درباب تاریخ جنون در غرب را آغاز کرد. تحقیقی که بعداً به تز نخست او در «دانشگاه سوربن» تبدیل شد.
کتاب تاریخی«جنون و تمدن» فوکو نیز در ۱۹۶۱ منتشر شد؛ دو سال بعد پیدایش کلینیک و« ریمون روسل»(نویسنده وشاعرفرانسوی)را منتشر کرد.
«فوکو»در ۱۹۶۶ و با موفقیت فوقالعادۀ کتاب«نظم اشیاء» به یکی از روشنفکران برجستۀ فرانسه مبدل شد. او در سپتامبر همان سال فرانسه را برای تدریس در دانشگاه تونس ترک گفت، و در ۱۹۶۸ بازگشت تا منصب استاد فلسفه را در دانشگاه وَنسِن برعهده بگیرد. دیرینهشناسی دانش در ۱۹۶۹ منتشر شد.
در سال۱۹۷۰ کرسی معتبر« کلژ د فرانس »(Collège de France)به فوکو اهدا شد.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:دویچه وله نوشت:«میشل فوکو»(Michel Foucault) فیلسوف پرآوازه فرانسوی، با انقلاب اسلامی و مردم ایران پیوندی ناگسستنی داشت.
فوکو برای نخستین بار تلفیق فعالیت روزنامهنگاری با فلسفه را بهطور جدی در بحبوحه انقلاب ۱۹۷۹ ایران تجربه کرد.
او، پیشتر نیز، بارها وسوسه کار روزنامهنگاری را برای یک فیلسوف مطرح کرده بود. سرانجام در آستانه انقلاب ایران، به درخواست روزنامه ایتالیایی «کوریر دلا سرا» دو بار به ایران سفر کرد و در مجموع نه گزارش پیرامون انقلاب برای این روزنامه و یک گزارش جداگانه برای روزنامه فرانسوی «نوول ابسرواتور» نگاشت.
لحن پرشور و تحسینبرانگیز این گزارشات از انقلاب اسلامی، بعدها مورد انتقاد بسیاری از روشنفکران و حتا دوستان فوکو قرار گرفت. فوکو در دوران انقلاب، با بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران مخالف شاه در ایران و خارج به گفتوگو نشست، او حتا دیداری نیز با آیتالله خمینی در نوفل لوشاتوی پاریس داشت.
مجموعه گزارشهای فوکو پیرامون انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷
در سال۱۹۷۸ فوکو در درسگفتارهای دانشگاهی خود برای نخستین بار بهصورت جدی به مفهوم حکومت پرداخت. تا پیش از آن، فوکو درباره ساختارهای قدرت و اشکال اجتماعی آن پژوهشهایی انجام داده بود.
سخنرانی وی درباره «نقد چیست؟» در ژوئن ۱۹۷۸(کمی پیش از سفرش به ایران) نشانگر تغییرات اساسی در دغدغه نظری فوکو به شمار میآید.
فوکو در سلسه بحثهای دانشگاهی خود نیز، به مسئله اشکال راهبری سیاسی و روندهای قدرت نگاهی تازه میاندازد. وی بهدنبال کشف رابطه میان فاعل شناسا (سوبژکت) مدرن با تکوین دولت جدید است.
در این راستا، انقلاب ایران میدانگاهی منحصر به فرد برای کسب تجربیات عینی و زنده برای فوکو به حساب میآمد.
انقلاب ایران به فوکو این امکان را میداد، که معنای سیاسی تحلیلهای خود را درباره قدرت به محک تجربه گذارد.
باید اذعان داشت که فوکو در گزارشهای خود، کمتر به آینده، سرنوشت و اهداف ناروشن انقلاب اسلامی در ایران توجه داشت، و بیشتر قیام و جنبش مردم را در کانون تحلیلهای خود وارد میساخت. به این دلیل، وی به حکومت اسلامی کمتر میپرداخت و حتا با شک و تردید درباره آن اظهار نظر میکرد.
فوکو در یکی گزارشهای خود مینویسد: «گفته میشود، که تعریف حکومت اسلامی ناروشن است. اما به نظر من این مفهومی شناخته شده، اما نگران کننده است. این مفهوم همان ترکیبی بنیادینی است که همه دمکراسیهای انقلابی و یا مدنی از سده ۱۸ تاکنون، تنها آن را تکرار کردهاند، و همگان میدانند، که این نمونهها چه سرانجامی داشتهاند».
شیفتگی(میشل فوکو) از اراده جمعی ایرانیان
فوکو در گزارشهای خود به سه ویژگی شگفتیآور از انقلاب ایران اشاره میکند. نخست آنرا قیامِ «مردمی غیر مسلح» در مقابل ارتشی مجهز و دستگاه سرکوب خشن میدانست. دوم، به مشارکت اقشار و طبقات ناهمگون و همچنین گروههای سیاسی نامتجانس در انقلاب اشاره داشت. و سوم، فقدان یک هدف بلندمدت سیاسی را در جنبش مشاهده میکرد. البته فوکو فقدان برنامه سیاسی بلندمدت را، در وضعیت گسترده و ناهمگون نیروهای شرکتکننده، برای جنبش ایران مثبت ارزیابی میکرد.
فوکو، از همان آغاز به نقش فائقه آیتالله خمینی در تجهیز توده پی برده بود، اما بر خلاف بسیاری از تحلیلگران، وی را رهبری فرهمند و یا حتا محرک اعتراضات به شمار نمیآورد، بلکه بیشتر آیتالله خمینی را تجلی اراده جمعی ایرانیان قلمداد میکرد.
در فقدان گروههای کارآمد سیاسی برای سازماندهی جنبش اعتراضی مردم، تحقق خواست و ارادهی عمومی، یعنی سرنگونی شاه، میبایست در کانونی تبلور مییافت. فوکو مینویسد: « آنچه این رخداد انقلابی را مشخص میکند، واقعیت حضور یک ارادهی مطلق جمعی است. ارادهی جمعی یک اسطوره سیاسی است، که به کمک آن فلاسفه و حقوقدانان میکوشند نهادهای اجتماعی را تحلیل کنند و به آن مشروعیت بخشند. ارادهی جمعی را کسی به چشم ندیده است، اما باید آن را ابزاری تئوریک به حساب آورد. من نیز بر این باور بودم که ارادهی جمعی چیزی همچون خدا و یا روح است، زیرا مشاهده آن ناممکن است. نمیدانم با این سخن من موافقید، اما ما در حال حاضر شاهد ارادهی جمعی مردم در تهران و تمام ایران هستیم».
«نقش مذهب»درانقلاب ایران
به نظرفوکو، مذهب شیعه عاملی موثر برای تکوین ارادهی جمعی در ایران به حساب میآید. عناصر مذهب شیعه در آستانه انقلاب، نه تنها سبب جلب اقشار و گروههای اجتماعی به مسایل سیاسی میشد، بلکه به ایرانیان اجازه میداد، رابطهای نوین با خود و دیگران برقرار سازنند.
«فوکو» مذهب را بیان عقلانیت جدید سیاسی تلقی میکرد.
وی در ارزیابی خود، اسلام را همچون حلقه واسطی میان اخلاق و سیاست میدید.
امابعدازاعدامهای انقلابی، نظریات «فوکو» تعدیل شد!
«فوکو»بعدازاعدامهای نظامیان شاه در نامهای به مهندس بازرگان، نخستوزیر وقت ایران، مینویسد که به اشتباه میپنداشته که معنویت سیاسی، عاملی وحدتبخش در مبارزه مردم علیه رژیم شاه است. و از شکلگیری «حکومت مُلایان» در ایران جلوگیری خواهد کرد.
وی در این نامه به دومین خطای خود پیرامون حقوقبشر نیز اعتراف میکند.
«فوکو» امیدوار بود، که اسلام حقوقبشر را بر خلاف کشورهای سرمایهداری و سوسیالیستی آن زمان، به راستی در درون خود جای دهد.
البته «میشل فوکو» به جز ۲ موردمذکور، انتفادواعتراض دیگری نداشته است.
این رسانه آلمانی«دویچه وله» درپایان نوشت:این برای نخستین بار در تاریخ فلسفه نبود، که فیلسوفان با موضعگیری مشخص سیاسی خود در مظان اتهام قرار میگرفتند. گرچه ارزیابیهای فوکو از نهضت انقلاب اسلامی، همسنگ با ماجرای هایدگر و نازیسم و جانبداری سارتر از استالینسم نیست./فوت میشل فوکو:۲۴ژوئن۱۹۸۴(۳ تیر ۱۳۶۳)
در نگاه فوکو «جذابیت انقلاب ایران» در این بود که «برای اولین بار یک انقلاب در دورهٔ مدرن خود را در قالبی مذهبی عرضه می کرد» که همزمان به جای مسائل آن جهان(آخرت)، به مسائل این جهان(دنیا) آنهم در بحبوحۀ بحران مارکسیسم می پرداخت.» به همین دلیل بود که فوکو دریکی ازیادداشتهایش با به کارگیری عبارت معروف مارکس ، انقلاب ایران را "روح جهان بی روح" می خواند.
مقالات فوکو را دربارۀ انقلاب ایران نتیجهٔ نظریات فلسفهای هستند که می کوشید در عالم اندیشه به محک تجربهٔ رویدادی ناشناخته بزند.
سایتRFIرادیو فرانسه نوشت:، خطا است اگر تصور کنیم که این آزمون فکری و فلسفی تنها به میشل فوکو محدود می شد.
صرف نظر از استثناهای واقعاً نادری نظیر «ریمون آرون»(۱۹۰۵–۱۹۸۳) نویسندۀ کتاب «افیون روشنفکران»
کورنلیوس کاستوریادیس(سمت چپ)
یافیلسوف، اقتصاددان و روانکاو یونانی«کُرنلیوس کاستوریادیس»(Cornelius Castoriadis)،
کاستوریادیس(تولد۱۹۲۲متوفی۱۹۹۷) توضیح می گود:«دمکراسی»(democracy) به معنای کسب قدرت توسط مردم بود ، که سرانجام آینده خود را در دستان خود میگیرند.
حتی روشنفکری همچون «ژان پل سارتر» (متولد۲۱ ژوئن ۱۹۰۵متوفی۱۵ آوریل ۱۹۸۰)که ریاست کمیتۀ دفاع از زندانیان سیاسی ایران را برعهده داشت متاثر از رویدادهای انقلابی سال ١٣۵٧ ایران می گفت :«من مذهبی ندارم. اما اگر قرار بود دینی اختیار کنم، قطعاً دین علی شریعتی را برمی گزیدم.» با این حال، در قیاس با فوکو، سارتر همانند بسیاری از روشنفکران چپ و غیرچپ فرانسه رویدادهای ایران سال ۱٣۵٧ را در چارچوب پارادایم انقلاب های رهایی بخش ملی جهان سوم تفسیر می کرد.
فوکو از خلال این تجربه(انقلاب ایران) می کوشید خود مفهوم غربی انقلاب یا در واقع سرمشق اصلی آن، انقلاب ١٧۸۹ فرانسه را زیر سئوال ببرد.
طعنه فیلسوف فرانسوی به انقلاب فرانسه(۱۷۹۹–۱۷۸۹)
فوکوبااشاره به انقلاب سال ۱٣۵٧ایران نوشت : «از سال١٧۸۹ تمام کارکرد اروپا تحت تاثیر فکر انقلاب تغییر کرد و اکنون دقیقاً خود این ایدۀ غربی انقلاب است که از میان می رود.»
وی در عین حال یادآور می شد که اروپا و کشورهای غربی قرن های هفده و هجده نیز بعضاً تجارب مشابه ای را که ریشه در پیوند میان "معنویت" و "سیاست" داشت از سر گذارنده بودند.
«فوکو» می گفت که در تلقی او از انقلاب ایران، مطالعۀ تصادفی قیام های مذهبی اروپای قرون میانه و به ویژه خواندن اثر مهم «ارنست بلوخ»آلمانی، منشاء امید، تاثیری مهم داشتند. در خصوص این تاثیر خود فوکو می گفت : داشتم این قیام ها را مطالعه می کردم هنگامی که از خلال تمام روزنامه ها درمی یافتم که در ایران قیام مردمی در جریان است که ماهیت اش بر اساس یک ایدئولوژی انقلابی غربی تعیین نشده و هیچ حزب و سازمان سیاسی نیز هدایت آن را برعهده ندارد.
به گفتۀ فوکو «در ایران ملتی در برابر نظام مستقر برخاسته بود و در این مقاومت اهمیت پدیده، نهادها و تصورات مذهبی بسیار بارز بود».
علت سفرمیشل فوکوبه ایران
«میشل فوکو»می گوید:به نظرم میرسید که میان آنچه می خواندم و آنچه [در ایران] در جریان بود رابطه ای وجود داشت. به همین خاطر خواستم بروم از نزدیک این رابطه را مشاهده کنم. حقیقتاً رفته بودم این رابطه را به عنوان یک نمونه، به عنوان آزمون قرائت من از آثار «ارنست بلوخ»(۱۸۸۵-۱۹۷۵) مشاهده کنم.
فوکو در پایان به طور ضمنی اعتراف می کرد که پیش از عزیمت به ایران عملاً «رابطۀ انقلاب سیاسی و امید دینی و معادگرایانه» کل نگاه او را نسبت به رویدادهای ایران از پیش قالب زده بود.
انقلاب بادستان خالی
هنگامی که «امام خمینی» پاریس را در اول فوریۀ ۱۹۷۹ (۱۲ بهمن ۱۳۵۷) ترک کرد، «میشل فوکو» در فرودگاه حاضر بود تا در جریان واقعهای که تاثیری واقعا جهانی میداشت باشد.
«فوکو»در ۱۳ فوریه مقالهای جدید برای ««کوریر دلا سرا»» فرستاد.
«دیدیه اریبون» نویسندهٔ فرانسوی، در کتاب بیوگرافی میشل فوکو فصلی را به سفرهای او به ایران اختصاص داده است.
«دیدیه اریبون»نوشت: شاه رفته بود و آیتالله خمینی هم به ایران بازگشته بود. میلیونها ایرانی خیابانی را که از فرودگاه به مرکز تهران میرسید پر کرده بودند، میلیونها زن و مردی که فریاد میزدند «خمینی، خوش آمدی».
فوکو دربارۀ آینده تعمق کرده بود. او پیشتر در مقالهای نوشته بود: «من بلد نیستم تاریخ آینده را بنویسم. من یک پیشبین ناشی گذشتهام. اما دوست دارم چیزها را در حین رخ دادنشان بفهمم. چرا که این روزها هیچ چیز پایانیافته نیست، و تاسها همچنان چرخ میخورند. این ممکن است کار یک «روزنامهنگار» باشد، ولی من تنها یک مبتدی هستم».
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:میشل فوکونوشت:مجروحین وکشته شدگان(۱۷ شهریور ۱۳۵۷)چهارهزارنفر هستند.
«دیدیه اریبون»نوشت:در هواپیما «میشل فوکو »و «تیری ولتزل» دلشوره گرفته بودند. چه چیزی در بدو ورود به تهران در انتظارشان خواهد بود؟ این سفر تنها چند روز پس از «جمعۀ سیاه» (۱۷ شهریور ۱۳۵۷) رخ میداد که طی آن ارتش شاه به جمعیت تظاهرکننده شلیک کرده بود. تقریباً چهارهزار نفر کشته شده بودند. تمام دنیا از این «قتل عام »شگفتزده و خشمگین بود. «لیگ حقوق بشر»، اتحادیههای صنفی و احزاب چپ تظاهراتی اعتراضی را برنامهریزی کرده بودند.
فوکو در قالب یک پروژۀ ژورنالیستی به ایران میرفت. در سال ۱۹۷۷ سردبیر روزنامۀ ایتالیایی «کوریهره دلاسرا» از فوکو خواسته بود تا برایش یک ستون ثابت بنویسد. ولی فوکو تمایلی به نوشتن مقالههای فلسفی یا فرهنگی برای این ستون نداشت. به جای آن پیشنهاد کرده بود که نوعی گزارش حقیقتجویانه از نزدیک و از سرصحنه بنویسد. آیا این پیشنهاد بخاطر اجابت خواستۀ روزنامه بود یا به نظر برخی صرفاً بهانهای برای فرار از پاریس در پی به زعم خود او عدم موفقیت کتاب «اراده برای دانستن؟» در هر صورت «کوریهره دلاسرا» پیشنهاد او را قبول کرد.
روزنامهنگاری برای فوکو چیز تازهای نبود. او از نزدیک در راه انداختن روزنامۀ «لیبراسیون» دخالت داشت و مدتها بود که بطور مستمر برای مجلۀ «لو نوول ابزرواتور» مینوشت. همینطور، تعداد زیادی گزارش حقیقتجویانه در دوران فعالیتهای چپ خود انجام داده بود. بخصوص در قالب کاری که با «گروه مطالعات زندانها» کرده بود. اولین کاری که انجام داد دور هم جمع کردن یک تیم کوچک بود، چون میخواست به شکل گروهی کار کند. سپس تیری ولتزل را مسئول هماهنگیهای تیم کرد. فوکو این مرد جوان را هنگام کوهنوردی پیدا کرده بود. با هم دوست شده بودند و فوکو حتی با او دربارۀ زندگی گذشته و حالش و درمجموع زندگیاش مصاحبه کرده بود که در کتاب جالب توجه کوچکی چند ماه پیش از آن و با مقدمهای از کلود موریاک چاپ شده بود. البته نام فوکو به عنوان مصاحبهگر در کتاب نیامده بود، ولی در حین سوالها فوکو بعضی از تجربیات خودش را برای مقایسه با تجربیات ولتزل ذکر کرده بود. فوکو همچنین از آندره گلولزمان، آلن فینکل کرو و چند دوست دیگر دعوت کرده بود. او روش گزارشگریاش را برای «کوریهرهدلاسرا» این طور توصیف میکند: «دنیای امروز پرشده از ایدههایی که ظهور میکنند، میچرخند و غیب میشوند و دوباره پدیدار میگردند؛ مردم و چیزها را تکان میدهند. این چیزی نیست که تنها در محافل روشنفکری یا دانشگاههای غرب اروپا رخ بدهد، بلکه در سطح جهانی و بخصوص در میان اقلیتهایی که به دلایل تاریخی عادت به صحبتکردن یا تلاش برای شنیدهشدن نداشتهاند.»
«دیدیه اریبون»نوشت:پیش از حرکت به سمت ایران، فوکو چند بار با احمد سلامتیان، ایرانی تبعیدی از سال ۱۹۶۵ ملافات کرده بود. سلامتیان، عضو جبهۀ ملی، حزبی لیبرال و غیرمذهبی و میانهروی چپ، خیلی شبیه به «جمهوری سوم». خود سلامتیان گرایش حزبش را «سوسیالیست رادیکال در چهارچوب نهضت آزادی ملی» توصیف میکرد؛ حزب محمد مصدق در تجربۀ نافرجام دموکراسی در سال ۱۹۵۳. فوکو و سلامتیان از طریق مینیون، حقوقدان و زنش سیلوی، با هم ملاقات کرده بودند. آنها فوکو را در حین کار برای «گروه مطالعات زندانها» و دفاع از مهاجران شناخته بودند.
آنها همچنین عضو کمیتهای بودند که سارتر در سال ۱۹۶۶ برای دفاع از زندانیان سیاسی ایرانی تاسیس کرده بود و از این طریق تیری مینیون چند ماموریت حقیقتیابانه برای «لیگ حقوق بشر» به ایران انجام داده بود. از سال ۱۹۷۱ فوکو بیانیهها و طومارهای این کمیته را بدون اینکه در آن مستقیما فعال باشد، امضا میکرد. برای مثال، در ۴ فوریه ۱۹۷۶ بیانیۀ اعتراضآمیزی را در «لوموند» علیه «سکوت مقامات فرانسوی علیه نقض آشکار حقوق بشر در ایران» امضا کرده بود که طی آن ۱۹ «ضد فاشیست و انقلابی مسلح» اعدام شده بودند. فهرست امضاکنندگان شامل افرادی چون ژان پل سارتر و سیمون دو بوار بود تا فرانسوا میتران، میشل روکار، لیونل ژوسپن؛ از ژان پیرشونومان تا ایو مونتان، کلود موریاک و ژیل دلوز. خیزش علیه رژیم شاه در طول سال ۱۹۷۸ شدیدا گسترده شده بود و از آغاز سپتامبر سرکوب مردم به کشتار تبدیل شده بود.
فوکو گزارشگریاش را ادامه داد. وقتی با رهبران مخالفان، که حکومت پهلوی را «ترکیبی از مدرنیزم-اسبتداد و فساد اداری» میدانستند، صحبت میکرد، به یاد پیادهروی دو سه روز پیش از آن افتاد: «نکتهای توجه مرا در دیدارم از بازار که تازه پس از یک هفته اعتصاب باز شده بود جلب کرد. دهها و دهها چرخ خیاطی بزرگ و قدیمی کنار هم در ویترینها چیده شده بودند. شبیه به آگهیهای قرن نوزدهم در روزنامهها. روی بدنۀ آنها طرحهای ناشیانهای از گلها و پیچکهای به سبک مینیاتورهای قدیمی ایرانی تزیین شده بود. روی تمام این دستگاههای از کار افتادۀ غربی، با آن نشانههای کهنۀ شرقی بر رویشان حک شده بود «ساخت کره جنوبی». آنگاه حس کردم که اتفاقات اخیر نشانۀ واکنش گروههای مرتجع و کهنهگرا به مدرنیزاسیون بیترحم شاه نیست. بلکه برعکس نماینانگر نفی مدرنیزاسیونی در عین حال کهنهپرست توسط کل فرهنگ، کل مردم است. از نگونبختی شاه است که خودش بخشی از این کهنهپرستی به حساب میآید. خیانت شاه این است که از طریق فساد و استبداد میخواهد بخشی از گذشته را در اکنونی بیرغبت به این گذشه حفظ کند.»
«ابولحسن بنیصدر»، یکی از رهبران مخالفان تبعیدی که سالها در فرانسه زیسته بود و یکی از «فرزندان معنوی» خمینی به حساب میآمد و «بلانشه و بریه» را بلافاصله از ورود خمینی به پاریس آگاه کرده بود.
«بلانشه» و «بریه» با «فوکو »در حین سفرش به ایران و در حین گزارشگریشان آشنا شده بودند. آنها بلافاصله پس از اطلاع از ورود آیت الله خمینی به« فوکو» زنگ زده بودند و همراه او به خانۀ «بنیصدر» در کشان رفتند و منتظر آیتالله(امام خمینی) شده بودند. فوکو از بنیصدر خواسته بود تا به آیتالله توضیح دهد که از حملههای خیلی خشن و تند به شاه پرهیز کند، چون ممکن است موجب اخراج سریع او از فرانسه شود. آن روز عصر فوکو بیشتر از نگاهی سریع به «شبح» آیتالله خمینی نصیبش نشده بود. روزنامهنگاران لیبراسون هم بهتر از این گیرشان نیامد. آنها باید چند روز دیگر منتظر میشدند تا آیتالله آنها را بپذیرد.
فوکو بعد از آنچه که در ایران دیده بود شدیدا مشتاق بود تا آیت الله خمینی را ملاقات کند. نام آیت الله خمینی کافی بود تا میلیونها ایرانی را به حرکت درآورد. موجهایی انسانی که هیچکس نمیتوانست متوقف کند. ولی به قول فوکو، آیت الله خمینی به سرعت برنامههای همه را نابود کرد. «او گفت «نه». نه به تلاشهای سازشجویانه، نه به کوتاهآمدن، نه به انتخابات، نه به دولت ائتلافی. شاه باید میرفت. همین». تهدید کرد که هر سیاستمداری را که از برنامههای شاه برای سازش و حفظ رژیم حمایت کند، از جنبش کنار خواهد گذشت.
تمام قیل و قال در نوفل لوشاتو و رفت و آمد آدمهای «مهم» نشان میداد که ثبات قدم آیتالله او را منزوی نکرده است. برعکس، همگان به «نیروی غریب پیرمردی که ۱۵ سال در تبعید بوده است و مردمی که او را حمایت میکنند» عقیده پیدا کردهاند. موقعیت ایران به نظر میرسد دوئلی بزرگ بین دو پرسوناژ، دو نماد قدیمی است: «پادشاه و قدیس» این تصویر بخودی خود نیروی عظیمی به جریان میاندازد، ولی پشتوانۀ آن واقعیت کشتهشدن چندهزار نفر است.
فوکو طی یکی از دیدارهایش از نوفل لوشاتو به همراه« احمد سلامتیان» و «تیری مینیون» اتفاق کوچکی را مشاهده کرد. یک روحانی از همراهان آیت الله خمینی میخواست از ورود روزنامهنگاری آلمانی به حیاط بخاطر بیحجابیاش جلوگیری کند.
سلامتیان اعتراض کرد: «آیا این تصویری است که میخواهید از جنبشتان نشان بدهید؟» پسر آیتالله خمینی و دامادش مداخله کردند و آن روحانی را بخاطر سختگیری بیش از حدش سرزنش کردند. روزنامهنگار آلمانی اجازۀ ورود یافت. هنگام بازگشت به پاریس، فوکو در ماشین گفت که چقدر در زمان حضورش در ایران از اینکه سر کردن روسری برای زنان به یک عمل سیاسی تبدیل شده بود تحت تاثیر قرار گرفته بود. زنانی که به روسری سرکردن عادت نداشتند هنگام شرکت در راهپیماییها از قصد آن را سر میکردند.
امام خمینی دربدو ورودبه فرانسه،دوروز اول درمنطقه کاشان پاریس،مستأجرغضنفرپوربود.
یک ماه بعد، پیش از سفر مجدد به ایران، فوکو به تفصیل با بنیصدر مشورت کرد. بنیصدر به یاد میآورد: «او میخواست متوجه شود که چطور این انقلاب بدون هیچ ارتباطی با قدرتهای خارجی پیش رفته و کل یک ملت را برانگیخته بود، با وجود فاصلۀ زیاد بین شهرها و دشواریهای ارتباطی. او میخواست دربارۀ مفهوم قدرت بیاندیشد».
فوکو برای ادامۀ تحقیقش دوباره همراه «تیری ولتزل» به تهران بازگشت و سوالهایی از اعتصابکنندگان گوناگون پرسید: از افراد «مرفه» طبقۀ متوسط مانندِ خلبان ایران ایر در آپارتمان مدرنش در تهران، و از کارگران شرکت نفت در پالایشگاه آبادان واقع در هزار کیلومتری جنوب تهران. از این سفر مجموعهای تازه از گزارشهای مطبوعاتی درآمد، و در چهار مقاله در نوامبر ۱۹۷۸ در کوریهره منتشر شد. در آخرین مقاله فوکو نقش آیت الله خمینی را به عنوان «شخصیتی تقریبا اسطورهای» چنین توصیف کرد:«امروز هیچ رهبر حکومتی، هیچ رهبر سیاسی ای، حتی با حمایت همۀ رسانههای کشورش نمیتواند ادعا کند که چنین مورد علاقۀ مردمش است. این دلبستگی بدون شک نتیجۀ سه چیز است: خمینی در ایران نیست؛ او پانزدهسال در تبعید بوده است و تا وقتی شاه ایران را ترک نکرده، قصد برگشتن به ایران را ندارد. آیت الله خمینی چیزی نمیگوید، چیزی جز «نه» -نه به شاه، به رژیم، به وابستگی. و دست آخر، آیت الله خمینی سیاستمدار نیست. آیت الله خمینی حزب سیاسی نخواهد داشت، آیت الله خمینی دولت نخواهد داشت. آیت الله خمینی کانون تمرکز ارادهای جمعی است».
«فوکو» در معرفیِ جنبش ایران ادامه میدهد: «این خیزش مردمی با دستان خالی است. کسانی که میخواهند بار بسیار سنگینی که همۀ ما را، بخصوص آنها را -کارگران نفتی و کشاورزانی که در خط مقدم نبرد با امپراتوریها هستند- زیر فشار گذاشته است، به سنگینی تمام دنیا، به دوش کشند. این شاید اولین رستاخیز عظیم علیه نظم جهانی است، مدرنترین شکل شورش و جنونآمیزترین آن».
«دیدیه اریبون»نوشت:روزنامههای فرانسوی حتی پیش از آغاز سری دوم گزارشهای فوکو پر شدند از بحث و جنجال. در ۶ نوامبر ، نوول ابزرواتور نامهای از زنی ایرانی چاپ کرد که از مقالۀ ۱۶ اکتبر فوکو خشمگین بود: «آیا پس از پانزده سال سکوت و سرکوب، انتخاب ایرانیان باید فقط بین ساواک یا تعصب مذهبی محدود باشد؟» این زن ادامه داده بود:«معنویت؟ بازگشت به منابع مردمی؟ عربستان سعودی کشوری است که از سرچشمۀ اسلام مینوشد. و دست دزدها و سر عشاق را قطع میکند. ظاهراً چپهای غرب انسانیت کافی ندارند که اسلام را جذاب میدانند –البته برای دیگران. ایرانیانِ زیادی، مثل من، هستند که ایدۀ «حکومت اسلامی» را ایدهای به شدت غمبار و یأسآور میبینند. آنها میدانند که راجع به چه چیزی حرف میزنند. همه جا، در سراسر ایران. اسلام پوششی است برای مخالفان فئودال و شبه انقلابی شاه. همچنین اسلام، متأسفانه و معمولاً، یگانه ابزار اظهارنظر جمعیت بینوای تونس و پاکستان و اندونزی و ایران است. چپ لیبرال در غرب باید درک کند که قوانین اسلام، برای جوامعی که مشتاق تغییراند، چه قفس آهنینی میتواند باشد. چپ نباید اجازه دهد که فریفتۀ درمانی شود که ممکن است از خود بیماری بدتر باشد».
فوکو در شمارۀ هفتۀ بعد پاسخ داد: «وقتی ایرانیها با فریاد «حکومت اسلامی» تظاهرات میکنند و کشته میشوند، وظیفۀ ابتدایی ماست که بپرسیم محتوای این واژهها چیست و چه نیرویی پشت آنها قرار گرفته است؟ به علاوه، من به مسائلی که خیلی هم امیدبخش نیستند اشاره کردهام. اگر نامۀ خانم آتوسا هـ. فقط ناشی از یک برداشت غلط بود، پاسخی نمیدادم. ولی این نامه حاوی دو نکتۀ تحمل ناپذیر است: ۱) این نامه همۀ جنبهها، شکلها، و جلوههای اسلام را با هم مخلوط کرده و همه را یک جا تحقیر میکند، آنهم بطور فلهای با برچسب سرزنشآمیز و کهنۀ «فناتیسیزم» و ۲) این نامه توجه همۀ غربیان به اسلام را ناشی از نگاه تحقیرآمیزشان به مسلمانان میداند (دربارۀ غربی ای که اسلام را تحقیر میکند چه قضاوتی دارد؟) موضوع اسلام به عنوان نیروی سیاسی یکی از موضوعات اساسی دوران ما و سالهای آینده خواهد بود. اولین شرط برای پرداختن به این سوال برای سطحیترین افراد نیز، پرهیز از تنفر است».
فوکو علاقهاش به ایران را ادامه داد. هنگامی که آیتالله خمینی پاریس را در اول فوریۀ ۱۹۷۸ ترک کرد، فوکو در فرودگاه حاضر بود تا در جریان واقعهای باشد که تأثیری واقعاً جهانی داشت. در ۱۳ فوریه مقالهای جدید برای کوریهره فرستاد. شاه رفته بود و آیتالله خمینی هم به ایران بازگشته بود. میلیونها ایرانی خیابانی را که از فرودگاه به مرکز تهران میرسید پر کرده بودند، میلیونها زن و مردی که فریاد میزدند «خمینی، خوش آمدی». فوکو دربارۀ آینده تعمق کرده بود. او پیشتر در مقالهای نوشته بود: «من بلد نیستم تاریخ آینده را بنویسم. من یک پیشگویِ ناشی گذشتهام. اما دوست دارم چیزها را در حین رخ دادنشان بفهمم. چرا که این روزها هیچ چیز پایان نیافته است و تاسها همچنان در حال چرخیدن اند. چنین کاری، ممکن است فقط از عهدۀ «روزنامهنگاران» بیاید، ولی من در این زمینه تنها یک مبتدی هستم».
در مقالۀ آخرش سوالهایی را دربارۀ حرکتی که در حضورش شکل گرفته بود مطرح کرد: «اهمیت تاریخی این حرکت، شاید در تطابق آن با مدلهای شناختهشدۀ انقلاب نباشد. بلکه پیش از آن، در پتانسیلی است که برای وارونه کردن تمام واقعیتهای سیاسی در خاورمیانه و در پی آن تعادل استراتژیک جهانی دارد. یگانگی (بیشباهتی) آن، که تاکنون منشأ قدرتش بوده است، به گسترش آن خواهد انجامید. در نتیجه، به عنوان حرکتی «اسلامی» میتواند کل منطقه را مشتعل کند. حکومتهای به شدت ناپایدارش را سرنگون کند و برای پایدارترینشان دردسر ایجاد کند. اسلام –که فقط یک مذهب نیست، بلکه روشی فراگیر برای زندگی و دارای تاریخ و تمدن است- فرصت خوبی دارد که تبدیل به بشکهای عظیم از باروت به اندازۀ صدها میلیون انسان شود. از دیروز، هر کشور مسلمانی میتواند از داخل دگرگون شود، برپایۀ سنتهای قدیمیاش».
دربارۀ گرایش مثبت فوکو به انقلاب ایران بسیار جنجال به پا شده است. ولی افراد کمی تمام آنچه را که او دربارۀ انقلاب ایران نوشته خواندهاند، چراکه مقالههای «کوریهره دلاسرا» هرگز از ایتالیایی ترجمه نشدند. فوکو هم مایل به جمعآوری آنها در قالب کتابی واحد در ایتالیا نبود. او آنها را به عنوان گزارشهای خبری میدید، نه نوشتههایی مناسب کتاب. امروز با خواندن آنها، نمیتوان دلیل جذابیت فوقالعادۀ انقلاب ایران را برای فوکو پیدا کرد. انقلابی که از جنبۀ سیاسی، یا حداقل از حیث طبقهبندیهای سیاسی رایج در غرب استثنایی بود. جنبشی بود که تمام ناظران را جذب کرده بود. به هنگام مرگ فوکو، ژان دانیل دربارۀ «اشتباهی که باهم کردیم» صحبت کرد، و سرژ ژولی، هنوز امروز هم میگوید که همانند فوکو میاندیشد و مینویسد. ولی اضافه میکند که «میشد همان موقع هم اتفاقاتی را که قرار بود رخ دهد حس کرد». سرکوب باورنکردنیای که راهپیماییها را به حمام خون تبدیل کرد، خشمی عمیق علیه رژیم شاه و به سود مردم ایران برانگیخته بود. همه امیدوار بودند که شاه در این نبرد شکست بخورد و ایران را ترک کند. ولی هیچکس بطور مشخص نمیپرسد که پس از آن چه خواهد شد. فوکو به روشنی میدید که ایران به آسانی به شکل سیاسی سنتیاش برنمیگردد و احساسات مذهبی که به این خیزش نیرو بخشیده بود، پس از پیروزی محو نخواهد شد. آخوندها به سادگی به مسجدهایشان برنخواهند گشت./پایان مقاله «دیدیه اریبون».
شخصیت استثنایی امام خمینی چنان بود که توانست نظام دوقطبی آن زمان جهان را به چالش بکشد
ایرنانوشت:میزگرد عباس خامه یار، رایزن فرهنگی کشورمان در لبنان؛ میشل نوفل، روزنامه نگار و تحلیلگر مسائل سیاسی؛ محمد سعید الخنساء، عضو شورای سیاسی حزب الله، حضور داشتند.
«عباس خامه یار» رایزن فرهنگی کشورمان در لبنان در این میزگرد ابتدا به ورود امام خمینی به میهن و استقبال بی نظیر میلیونی از ایشان و سخنرانی باشکوه امام در بهشت زهرا اشاره نموده و گفت: علت حضور امام در بهشت زهرا در نخستین لحظات ورودش به خاک میهن،تجدید پیمان و عهد با شهدای انقلاب بود که ثمره خونشان، پیروزی انقلاب به شمار می رود، لذا امام به میعادگاه شهدای انقلاب رفت تا به همگان، «قدرت نرم» انقلاب را نشان دهد، امام با استمداد از شهدا و درود به روان پاک آنها و خانواده های ایشان، فهماند که مجاهدت جوانان و خون آنهاست که توانست طاغوت را از کشور بیرون براند.
در ادامه میشل نوفل، روزنامه نگار و تحلیلگر مسائل سیاسی، ضمن اشاره به خاطره همراهی خود، با امام در پرواز بازگشت از پاریس به تهران، گفت: ما به همراه جمعی از خبرنگاران و روزنامه نگاران به نوفل لوشاتو رفتیم و امام را دیدیم که بر درخت سیبی تکیه زده و به پرسش خبرنگاران پاسخ می دهد. امام با انتخاب پاریس به عنوان مسیر حرکت خود به تهران، توانست، پیام انقلاب را به تمام مردم جهان منتقل کند، چرا که فرانسه مرکز ارتباطات جهان در آن زمان به شمار می رفت و به آسانی پیام امام به تمام دنیا مخابره شد.
وی افزود: رفتار امام با مردم و شخصیت استثنایی ایشان چنان بود که توانست نظام دوقطبی آن زمان جهان را به چالش بکشد. امام در چنین شرایطی فرمود که نظام دوقطبی باید پایان پذیرد و شعار نه شرقی و نه غربی را سر داد و جمهوری اسلامی را در مقابل چنین نظام جهانی، تأسیس کرد.
«محمد سعید الخنساء» عضو شورای سیاسی حزب الله لبنان به فضای حاکم در جنوب لبنان در اوایل پیروزی انقلاب اشاره نمود و این که چگونه جمعی از لبنان برای دیدار با امام راهی تهران شدند و با استمداد از راهنمایی های ایشان، هسته اولیه حزب الله و مقاومت در برابر اشغالگران را ایجاد کردند.
وی گفت: ما به محضر ایشان رفتیم تا با استمداد از ولی فقیه و یک مرجع دینی و تنها قدرت سیاسی در منطقه که حامی ما بود، بتوانیم در برابر تهاجم رژیم اشغالگر صهیونیستی به جنوب لبنان بایستیم و امام از همان آغاز انقلاب با افتتاح سفارت فلسطین در تهران، راه مبارزه و مقاومت در برابر صهیونیست ها را به همگان نشان داد.
در ادامه خامه یار، به فراگیر بودن اندیشه امام و پدیده بودن این شخصیت، اشاره نموده و گفت: امام خمینی«جامع الأطراف» بود، در عین این که یک فقیه و مرجع بود، همزمان، اندیشمند، شاعر، ادیب، فیلسوف، عارف، صوفی، سیاستمدار و یک فرهیخته بود و این ویژگی ها به سادگی در هر کسی جمع نمی شوند.
«خامه یار» افزود: نوآوری ایشان در مسائل فقهی و جمع میان سنت و مدرنیته، یکی از ویژگی های بارز ایشان به شمار می رود. از سیصد سال تاکنون، شخصیت های مختلفی مانند سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده و برخی مراجع تقلید در قم و نجف و در جهان اسلام ظهور کردند، اما شخصیتی که بیاید و نظریه ولایت فقیه را مطرح کند و همزمان سیاست را با دین در هم آمیزد، وجود نداشته که بتواند جامعه را مدیریت کند و دین و سیاست را در کنار یکدیگر جمع کند. چنین شخصیتی بسیار نادر است.
رایزن فرهنگی کشورمان سپس به فضای حاکم در حوزه های علمیه آن روز اشاره نمود و گفت: امام خمینی از درون حجره های مدرسه فیضیه در آن دوران خفقان و استبداد بیرون آمد و در نهایت پس از تبعید به پاریس رفت تا خورشید مشرق از مغرب طلوع کند.
در ادامه «دکترحسن قناعتلی»استاد جامعة المصطفی، از ترکیه میهمان برخط، این میز گرد بود، وی در سخنان خود، به ویژگی های امام خمینی اشاره کرد و گفت: امام توانست در دورانی که دو نظام سرمایه داری و سوسیالیستی بر جهان حاکم بودند، نظام اسلامی را تأسیس کند، و اسلام را به عنوان اسلام ناب محمدی، اسلام رحمت، برادری، صلح و نجات از سیطره ستمگران معرفی نمود.
وی از دیگر ویژگی های امام،به ایجاد وحدت میان اهل تسنن و شیعه اشاره نموده و سپس به بیان موفقیت های علمی جمهوری اسلامی ایران در سایه رهبری ایشان پرداخته و در پایان گفت: امام، اسلام را به عنوان یک هدف والا به دیگران معرفی کرد و هیچ ملتی را بر ملت های دیگر برتر ندانست.
«محمد سعید الخنساء» در ادامه به مبارزه امام خمینی با اندیشه های نظام سرمایه داری و سوسیالیستی اشاره نموده و گفت: امام، اسلام را در مقابل این دو نظام جهانِ آن روز قرار داد، و رهبری احیاگرانه دینی را به منصه ظهور رساند.
وی سپس به حمایت های شهید آیت الله سید محمدباقر صدر از امام اشاره نمود و گفت: شهید صدر، در نامه اش به امام، وی را به عنوان رهبر خود معرفی کرد. و باید گفت امام خمینی بُعد عملی اسلام را در مدیریت جامعه نشان داد.
میشل نوفل نیز گفت: امام خمینی، همواره حرف آخر را می زد و او تصمیم گیرنده بود و حتی در فضاهای اسلامی و دینی نیز ایشان بدون تأثیرپذیری از دیگران،تصمیم نهائی را اتخاذ می کرد. باید بدانیم که امام، توانست بنیان، نظام جمهوری اسلامی را در جهان سیاسی آن روز، پایه ریزی کند، همان نظام دوقطبی که آمریکا و شوروی حاکم بر جهان بودند و ایشان، نظام حاکم بر جهان را شکست و نظام جمهوری اسلامی را به رخ دیگران کشید و بر نظام دوقطبی تحمیل کرد.
وی افزود: جمهوری اسلامی را دو بعد دموکراسی، مردم سالاری و اسلامیت،تشکیل می دهد. امام توانست دین و سیاست را در هم آمیزد. حتی در مکتب تشیع نیز ایشان انقلابی ایجاد کرد و با سلوک و رفتار خود، نظام سنتی دینی را به نوعی بر هم ریخت و تشیع سیاسی را به صحنه اجتماع بازگرداند و روح حاکمیت اسلام را در آن دمید.
میشل نوفل در ادامه گفت: حتی در زمان تبعید به عراق، در نظام دینی و حوزوی حاکم بر آنجا نیز تغییر ایجاد کرد.چرا که آن جا فضایی سنتی و تاریخی داشت و همزمان نباید یادمان برود که میرزای شیرازی رهبر نهضت تنباکو، نیز یک رهبر بود،و نهضت مشروطه نیز دارای یک رهبر دینی بود؛ اما، امام خمینی تفاوت بسیاری با آن رهبران دارد.
خامه یار سپس به ابعاد نوگرایی امام و مجدد بودن ایشان اشاره نموده و گفت: زمانی که از امام به عنوان یک احیاگر و مجدد یاد می کنیم باید بگوئیم که، ضمن توجه به مسئله اجتهاد، نباید فراموش کنیم که امام در سایه همین اجتهاد حرکت کرد و گفتمان جدیدی را وارد فضای سیاسی حاکم در آن زمان کرد. بحث فقه سیاسی و اجتهاد در سیاست، یا شعار نه شرقی و نه غربی و جمهوریت اسلامی و مردم سالاری دینی،و استکبار ستیزی همه این موارد در زمانی مطرح شد که شرایط سیاسی حاکم بر جهان و جامعه، چنین دیدگاهی را به خود ندیده بود. لذا با وجود اجتهاد، طرح این گونه دیدگاهها و عملی کردن آنها، در آن شرایط، امری نادر و قابل توجه است.
دیدار«عباس خامه یار»رایرن فرهنگی ایران در لبنان با کاردینال «عصام درویش»، رهبر مسیحیان روم کاتولیک بقاع و زحله و رئیس کمیته اسقفی.
در ادامه میشل نوفل درباره دیدگاههای اندیشمند فرانسوی"میشل فوکو" و تأثیر پذیری وی از امام خمینی، گفت: میشل فوکو تحت تأثیر نظام اسلامی ایران در آن زمان قرار گرفت، جوانانی در فرانسه نزد وی نظرات ایشان را فرا گرفتند، اما بعدها خبری از آنها نشد. آن چیزی که باعث شد "فوکو" تحت تأثیر نظام اسلامی ایران قرار گیرد، این بود که او تمام مطالعات خود را متمرکز بر روی نظام سلطه و حاکمیت بر مردم بر اساس دیدگاه های غربی کرده بود، لذا برایش مهم بود که چگونه روحانیت و یا دین، توانسته، نظامی را تأسیس کند که بتواند تمام معادلات نظام های سیاسی جهان آن روز را بر هم زند و تحت تأثیر خود قرار دهد.
وی افزود: «میشل فوکو» تربیت یافته نظام غربی بود، و با این که معترض همان نظام بود، اما نظام غرب را به دقت مورد مطالعه قرار داده بود و متوجه شده بود که مردم چگونه از دین و مؤسسات دینی و کلیساها در غرب، فاصله گرفته و می گیرند و کلیساها در حال خالی شدن از حضور مردم می باشند.و تفاوتی میان پروتستان ها و یا کاتولیک ها در این امر وجود ندارد، البته ارتودکس ها به دلیل این که فرهنگ مذهبی خود را نهادینه کرده اند و به آن عمق معنوی بخشیده و به نوعی صوفی مسلک اند، از این امر استثنا هستند.
میشل نوفل در ادامه گفت: «باید گفت که غرب در حال فاصله گرفتن از دین قرار دارد و در مادیت فرو رفته است»، همین امر باعث شد تا "فوکو" به این مسئله توجه کند که چگونه دین می تواند نظامی را در چنین شرایطی ایجاد کند و تجربه تأسیس نظام اسلامی در ایران برایش امری شگفت آور بود و این که چگونه مفاهیم جدیدی در نظام حاکمیت بر مردم از سوی دین مطرح شده است. بنابراین تحت تأثیر نظام اسلامی ایران و امام قرار گرفت.
در ادامه «محمد سعید خنساء» به اختلاف میان دو قطب آن زمان اشاره کرد و گفت: در آن زمان، شرق سوسیالیست و غرب سرمایه دار، اختلاف بسیاری با یکدیگر داشتند، اما همزمان بر سر این مسئله نیر اتفاق نظر داشتند که نامی از اسلام ناب برده نشود.
«خامه یار »در ادامه توضیحات میشل نوفل درباره "میشل فوکو" گفت: باید بگویم که نخستین شخصیت غربی است که درباره روحانیت و معنویت انقلاب اسلامی سخن گفته و پیش از وی، کسی از غربی ها، در این موضوع مطلبی ننوشته است.
«میشل فوکو» در میدان شهدا(ژاله سابق) و جمعه خونین، حضور داشت و تمام اتفاقات آن روز و شهادت طلبی مردم را با چشم خود دید. وآن گاه بود که به قدرت نرم انقلاب اسلامی پی برد و گفت با چنین اندیشه و قدرتی، امام خمینی پیروز میدان است و شاه سرنگون خواهد شد.
سپس میشل نوفل در این مورد گفت: "فوکو" درباره نقش فرهنگ و مؤسسات فرهنگی و نحوه کنترل جامعه بر اساس خاستگاه فرهنگی، مطالبی نوشته است. انقلاب اسلامی و به تعبیری انتفاضه مردمی ایران، همان مسئله ای بود که میشل فوکو را تحت تأثیر خود قرار داد.
خامه یار: این انقلاب، انقلابی فرهنگی و نمادها، شخصیت ها و نویسندگان آن نیز همه شخصیت هایی فرهنگی بوده اند و پیام های انقلاب از طریق نوار کاست به دست مردم می رسید، لذا به انقلاب کاست نیز معروف شد.
میشل نوفل: «وقتی از پاریس به تهران رسیدیم، به همراه دیگر خبرنگاران در میادین مختلف شهر حاضر می شدیم،فعال بودن مردم و حضور جوانان با روحیه و نشاط ، برای ما بسیار قابل توجه بود. جوانان درباره دکتر شریعتی برای ما سخن می گفتند و او را به ما معرفی می کردند. ما شاهد انتفاضه ای همه جانبه بودیم.»
خامه یار: "میشل فوکو" این بُعد انقلاب را به خوبی درک کرده بود و درباره آن نوشت راز نوشته های فوکو در همین امر نهفته شده که وی، از زاویه فرهنگی به انقلاب نگریست.
«محمد سعید خنساء» گفت: «پس از پیروزی انقلاب در اوج سرمای زمستان و بارش برف به تهران آمدیم، شب که برنامه های ما تمام شد، «من و همسرم تصمیم گرفتیم به مهدیه تهران برویم، استاد میشل نوفل همراه ما بود، پرسید کجا می روید؟ گفتم دعای کمیل، گفت: من نیز همراه شما می آیم.»
الخنساء درادامه می گوید:در آن جا مادرانی را دیدیم که به همراه کودکان خردسال خود و در زیر بارش برف در آن فضا حضور یافته بودند. مراسم به رغم سرمای زمستان دو ساعت به طول انجامید.
پس از پایان یافتن مراسم و بیرون آمدن از محوطه، استاد میشل نوفل به من گفت، «می خواستم ببینم چه کسی چنین معنویت و روحانیتی را به انقلاب داده است؟ هم اکنون متوجه شدم که منبع آن کجاست.»
در ادامه «حجت الاسلام محمدحسن رحیمیان» از اعضای سابق دفتر امام به صورت مجازی به مشاهدات مستقیم خود از رفتار و سلوک امام اشاره نموده و گفت:
مشاهدات حضوری این جانب از امام خمینی در طول مدت بیست و پنج سال بوده و باید بگویم که بسیاری از شخصیت ها به هنگام نزدیک شدن به آنها، و متوجه شدن از خلق و خوی واقعی آنان، بلافاصله انسان از آنها فاصله می گیرد. اما امام خمینی متفاوت بود، هر چه به او نزدیکتر می شدیم و با خلق و خوی وی بیشتر آشنا می شدیم، ایمان ما به ایشان بیشتر می شد.
قدیمی ترین همراهان و یاران امام خمینی در ادامه افزود: امام خمینی در کنار دروس فقه و اصول و فلسفه، درس اخلاق نیز می گفت، کلاس های اخلاق ایشان بی نظیر و بی بدیل بوده و در حوزه درس اخلاق وی، برخی از مراجع و مجتهدان نیز حضور می یافتند، سخنان امام چنان تأثیری بر جانها می گذاشت که همه به شدت به گریه می افتادند.
سپس، خامه یار، به توجه امام خمینی به خانواده اش، برخلاف عرف و رفتار دیگران، اشاره نموده و گفت:حضور امام در کنار خانواده اش بی نظیر بود. امام بر این باور بود که مرد از دامان زن به معراج می رود و همین سخنان ایشان بود که به جامعه زنان ایران انگیزه ای دوچندان داد. شعار "ما می توانیم" امام، باعث شد که روح اراده را در جامعه تزریق کند و ایران بتواند به چنینی دستاوردها و موفقیت های چشمگیری برسد.
وی افزود: مسئله فلسطین، نزد امام برخاسته از یک جایگاه عقیدتی بود و ایشان فلسطین را بخشی از خاک غصب شده سرزمین های اسلامی می دانست که باید بازگردانده شود و باید با ستمگران مقابله نمود. ایشان همچنین مجوز پرداخت وجوهات شرعی به مسئله فلسطین را صادر نمود. وی بخشی از مشکلات عمده امت اسلام و نیز ایران را ناشی از اشغالگری صهیونیست ها می دانست و از همان آغاز نهضت پانزده خرداد در سخنرانی معروف خود نام شاه را پانزده بار به زبان آورد، اما نام رژیم اسرائیل را هیجده بار بر زبان جاری کرد و استبداد را به وجود نماینده استعمار در منطقه یعنی اسرائیل گره زد. لذا نگاه ایدئولوژیک امام به مسئله فلسطین از همین خاستگاه بود.
رایزن فرهنگی کشورمان در پایان گفت: همین نگاه باعث شد تا مواضع ثابت جمهوری اسلامی ایران در بیش از چهار دهه بر حمایت نامحدود و همه جانبه سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی از مسئله فلسطین استوار گردد. این اندیشه از همان آغاز پیروزی انقلاب با شعار امروز ایران و فردا فلسطین، و تحویل سفارت اسرائیل به فلسطین به خود شکل عملی گرفت. و تاکنون نیز ادامه یافته و پیروزهای اخیر نیز گویای همین امر است.
در پایان، میشل نوفل، با اشاره به همکاری خود با نویسنده معروف مصری"فهمی هویدی" و نگاه وی نسبت به اشتباه عرب ها درباره ایران، گفت: به نظرم اشتباه عرب ها درباره ایران،در طرح پروژه سنتی قومی عربی بود. آنها از اهمیت وجود مثلث مهم منطقه یعنی ایران، مصر و ترکیه غافل هستند. این مثلث می تواند منطقه را در برابر دخالت های بیگانگان مصون بدارد. باید گفت امام برخاسته از مکتب ایران بود و ایشان معتقد بود که ایران جایگاه خود را در منطقه و جهان جز از طریق دروازه فلسطین و مقابله با صهیونیست ها به دست نخواهد آورد. همچنین امام همزمان با مراجع تقلید به صورت کلی همراه بود و همین مسئله تقلید در تشیع و تعددی بودن مراجع تقلید، نقش مهمی در استمرار این مسیر و جریان ایفا خواهد کرد.منبع:خرداد ۱۴۰۰ایرنا/پایان.
توضیح پژوهشگر-پیراسته فر:گزیده ای ازمقالات انگلیسی زبان رادرموردرابطه فوکوباانقلاب اسلامی ایران رامی خوانید:
انقلاب اسلامی در ایران ، که اسلام گرایان را برای اولین بار در تاریخ معاصر به قدرت رساند ، چپ جهانی را - که شاید میشل فوکو بهترین نماینده آن بود - در مقابل راست جهانی قرار داد. تا به امروز ، طرفداری چپ جهانی از اسلام گرایی همچنان راهنمای رویکرد کلی غرب در قبال خاورمیانه است.
معمولاً تحلیلگران طیف های مختلف تمایل دارند که به اصطلاح «انقلاب اسلامی۱۹۷۹ »(1979Islamic Revolution) را مظهر اشتیاق مردم ایران برای رهایی از استبداد سلطنت و دخالت غرب بدانند. آنها تمایل ندارند اشاره کنند که انقلاب دارای دامنه ایدئولوژیکی گسترده ای بود که چپ جهانی را در مقابل راست جهانی در میدان نبرد ایران قرار می داد.
برخی از تأثیرگذارترین روشنفکران چپ غربی سهم شخصی بزرگی در انقلاب ایران داشتند. آنها نقش مهمی در کشاندن ایران به آغوش اسلام گرایی برای تحقق رویای ایدئولوژیکی خود در مورد «شکست سرمایه داری» در سراسر جهان ایفا کردند.
میشل فوکو ، فیلسوف و روزنامه نگار فرانسوی ، مهمترین آنها بود.
علاقه فوکو به اسلام گرایی در سال ۱۹۷۸ آغاز شد(Foucault’s interest in Islamism started in 1978) ، زمانی که روزنامه ایتالیایی Corriere della Sera از او خواست تا یک سری مقاله در مورد ایران بنویسد. برای انجام این وظیفه ، فوکو مدتی را در میان اعضای کنفدراسیون دانشجویان چپ گرای دانشجویان ایرانی و دیگر مخالفان رژیم پهلوی در اروپا گذراند. سپس به تهران رفت و با بسیاری از انقلابیون سرشناس دیدار کرد. وقتی به فرانسه بازگشت ، از آیت الله خمینی در روستای نوفل لوشاتو((Neauphle-le-Château نزدیک پاریس دیدن کرد که در آن زمان تبعید شد.
صحنه ای که بر تعجب فوکوافزود
فوکو به شدت از آنچه او «انقلاب معنوی»(spiritual revolution) در ایران نامید حمایت کرد ، رویدادی که او معتقد بود قصد دارد بشریت را از چنگال مادیات و سرمایه داری نجات دهد. اگرچه گاهی اوقات در محافل روشنفکری فرانسه و در مطبوعات فرانسه به خاطر چنین موضع گیری فراخوانده می شد ، اما از حمایت از انقلاب اسلامی دست بر نداشت.
برتیترروزنامه هاونشریات «ادبیات جدیدی» واردشد
رسانه های جهان درباره ،وقوع «انقلاب ایران»نوشتند..«خبر از طلوع عصر جدیدی می دهد»(herald the dawn of a new era)
کرسی اسلام شناسی دردانشگاه های خارج
« انقلاب اسلامی ایران»موجب شدکه قدرتهای جهانی،بلکه دانشگاه های معتبرجهان درفکرایجاد «کرسی اسلام شناسی»بارویکرد شیعه شناسی شکل بگیرد.
مطالعات اسلام شناسی و شیعه شناسی در دانشگاه های آمریکا،انگلیس،آلمان و...
تقریباً از همان آغاز انقلاب در ایران ، استخدام اساتید ، محققان و �%8