تیم پزشکی امام خمینی:دکتر مسعود پورمقدس، دکتر معتمدی و آقایان دکتر رنجبرنژاد، سهرابپور، حیدری، صدرعاملی، نوحی، نعیمی، انصاری، طباطبایی، نعمتیپور و صنعتی که این عزیزان عضو ثابت تیم پزشکی امام، به محض مرخص شدن از بیمارستان در سال ۱۳۵۸ و اقامت ایشان در ابتدای خیابان دربند تهران بودند. در این مدت، برادران تکنسین اورژانس تهران در طول ۲۴ ساعت در نزدیکترین فاصله به محل اقامت امام عزیز کشیک میدادند. اسامی آنها آقایان عزتی، چاپی، شمشادمهر و تقوی بود. علاوه بر تیم ثابت پزشکی، در صورت بروز مشکلات ارتوپدی، نیاز به دندانپزشکی و بقیه تخصصها نیز از همکارانی کمک میخواستیم. آقایان: دکتر علیرضا یلدا، فریدون عزیزی، زالی، ایرج فاضل، محمدرضا کلانترمعتمدی و دکتر ماندگار، دکتر الیاسی و برقعی و دندانپزشکانی چون دکتر خوشخونژاد و اسدزاده و متخصص چشم دکتر محسنزاده که موقعی که امام در بیمارستان قلب بودند
لحظات آخر..عمرامام خمینی...
«دکتر حسن عارفی» پزشک حضرت امام، وقایع آخرین روز حیات امام را در بیمارستان را چنین توصیف کرده است:
از بامداد ،شنبه، ۱۳ خرداد ۱۳۶۸(٢٨ شوال ١٤٠٩) فشار خون حضرت امام خمینی شروع به سقوط کرد و خواب آلودگی شدت گرفت. در ساعت ۵ صبح با وجود آنکه درجه حرارت ۳۶ درجه سانتیگراد بود ولی امام عزیز احساس سرما می کردند.
در ساعت ۱۴ : ۰۹ دقیقه صبح روز شنبه، ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ امام عزیزمان مبتلا به تپش قلب، بی حالی، ضعف، پایین افتادن تدریجی فشار خون شریانی شدند. در ساعت ۱۰ صبح اقدامات لازم توسط «دکتر سیم فروش» انجام شد و به علت مشکل ترشحی کلیه از آقایان «دکتر قدس» و «دکتر رهبر» خواسته شد تشریف بیاورند. فشار خون با وجود تجویز سرم و آلبومین و عدم دفع و ترشح ادرار به تدریج پائینتر می آمد. حضرت امام کمی خواب آلوده ولی کاملاً هوشیار بودند.
ضربان قلب در ساعت۴۶ : ۱۵ به قرار زیر سریع و نامنظم بود. و این فروغ دلها در افق آمال به خاموشی می گرایید.
سقوط تدریجی فشار خون شریانی و نامنظم و سریع شدن ضربان و عدم جواب مناسب به درمان دقیق وخامت حال حضرت امام را نشان می داد و هر لحظه انتظار حادث شدن فاجعه ای دردناک می رفت. به همین دلیل افراد تیم پزشکی ثابت و برادران جراح و پرستاران عزیز با مجهزترین و مدرن ترین امکانات پزشکی در کنار تخت امام عزیز حاضر برای انجام اقدامات پزشکی لازم ایستاده بودند، که ناگهان در ساعت ۵۸ : ۱۵ دقیقه انتقال الکتریسیته از دهلیز به طرف بطن متوقف شد و به دنبال آن به فیبریلاسیون بطنی منجر و فشار خون به صفر رسید.
در ساعت ۵۸ : ۱۵ مطابق نوار قلبی ، قلب از حرکت باز ایستاد ولی با آمادگی کامل تیم پزشکی با الکتروشوک های مکرر و با قرار دادن پیس میکر خارجی روی قفسه صدری (باطری) و گذاشتن لوله داخل مجرای تنفس و متصل کردن به دستگاه تنفس مصنوعی موقتاً ضربان قلب و تنفس ولو مصنوعی شروع به کار کرد. ولی امام عزیز ما بیهوش بود.
در ساعت ۱۰ : ٢٢ «پیس میکر »کار می کند، ولی عضله قلب در مقابل تحریکات آن منقبض نمی شود.
آخرین ضربه قلب امام خمینی
ساعت ۱۰ : ٢۳ دقیقه.....شنبه، ۱۳ خرداد ۱۳۶۸(٢٨ شوال ١٤٠٩)
«دکتر ایرج فاضل»، یکی از اعضای تیم پزشکی: « در ساعت سه بعدازظهر، ایست قلبی پیش آمد و قلب از کار ایستاد. با ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی، قلب را دوباره به کار انداخته و لوله تنفسی گذاشتیم و از طریق دستگاه، تنفس مصنوعی دادیم... اما امام تقریباً بیهوش بودند... این کیفیت ادامه داشت تا اینکه...
فشار خون که به تدریج سقوط میکرد، به پایینترین حد خود رسید...»
«حاج سید احمد خمینی»: «ساعتهای آخر عمر ایشان من میدانستم که یکی دو ساعت دیگر، ایشان به خداوند میپیوندند. من میدانستم و دکترها ولی به هیچ کس نمیگفتم. جراتش را نداشتم. هر وقت به یاد سختیهای جسمی که درد زیاد داشتند و همهاش صبر میکردند و آخ نمیگفتند میافتم، سخت متاثر میشوم.»
همسر امام خمینی (خانم خدیجه ثقفی): عصر بافهمیه جان [دکتر زهرا مصطفوی]به دیدن آقا رفتم. پرسیدم: «حالتان چطور است؟» نگاهی پرغم به صورت من انداختند و هیچ جوابی ندادند و چشمهایشان را بستند.دو مرتبه صدایش زدم و گفتم: «آقا... آقا...» باز گوشه چشمی به من انداخت و نگاهی کرد. اما حرفی نمیتوانست بزند و مجدداً چشمها را روی هم نهاد.
چند دقیقه بیشتر نتوانستم بمانم چون تعدادی از آقایان آمده بودند. روزهای دیگر هم هر روز رفتم اما صبح روز آخر وقتی او را دیدم، به من نگاهی کرد و گفت: «دعا کن بروم» و چشم هایش را بست و به نظرم رسید، به خواب رفت.آن روز حالشان خیلی بد بود. من نگران شدم. ظهر به بیمارستان رفتم و به فهیمه گفتم: آقا خوببشو نیست. حال آقا روز به روز بدتر میشود. فهیمه هم گفت: بله من هم همینطور میفهمم.
آن روزها همه اهل خانه، نگران امام بودند و کاری از دست هیچ کس ساخته نبود. ما تنها کارمان سر زدن به بیمارستان و سپس مشغول دعا برای آقا بودیم. در آن روز ظهر، آقا چند کلمهای صحبت کرد و بعضی مسائل را گفت. سپس نگاهی به همه انداخت و گفت: «بروید، بروید میخواهم بخوابم.» ما همه از اتاق بیرون آمدیم اما زهرا [دختر آقای اشراقی] کناری ایستاد و آنجا ماند. آقا هم چشمها را روی هم گذارد و خوابید. غروب رفتم دیدم که نفسهای آقا به تلاطم افتاده است. دست ایشان را گرفتم. دستها یخ کرده بود. به دکتر عارفی گفتم: «مثل اینکه زحمتهای شما و دعای ما و بقیه همگی بینتیجه شده است.» دکتر هم نبض آقا را گرفت و با سرتکان دادن، مرا تصدیق کرد...»
«آیتالله هاشمی رفسنجانی»: «ساعت سه بعدازظهر احمد آقا تلفنی اطلاع داد که حال امام وخیم شده و خواست با سایر رؤسای قوا سریعاً به جماران برویم... خودمان را با عجله به جماران رساندیم. لحظات آخر تنفس طبیعی بود. امام به زحمت نفس میکشیدند. فقط یک بار چشم باز کردند و بستند و این آخرین نگاه شان بود. دکترها با عجله قلب را با ماساژ و شوک برقی و باتری و ریه را با تنفس مصنوعی به کار انداختند. تا ساعت ۱۰:۲۰ شب، ایشان را به این صورت نگاه داشتند، ولی دیگر مغز کار نمیکرد. فقط یک بار اطلاع دادند که تنفس، طبیعی شد ولی زود این وضع تمام شد...
شیون از داخل خانه و بیمارستان و سپس بیرون خانه بلند شد. حضار را دعوت به صبر کردم و برنامه را برای آنها توضیح دادم. پذیرفتند و آرام گرفتند و قرار شد
آیت الله موسوی خویینیها: نوبت بعدازظهر جلسه بازنگری قانون اساسی بود؛ هنوز ننشسته بودم و جلسه تشکیل نشده بود که خبر رسید حال حضرت امام خوب نیست. خودم را به جماران رساندم. عصر بود و سران نظام رسیده بودند. کف حیاط کوچک بیمارستان فرشی پهن شده بود. آقایان خامنهای، هاشمی، موسوی اردبیلی، مهندس موسوی، مشکینی، کروبی، احمد آقا (و شاید دو سه نفر دیگر که الان به خاطرم نمیرسند) نشسته بودند. دکتر فاضل وضعیت بیماری امام را گزارش میداد. سرانجام دکتر فاضل گفت حضرت امام حداکثر تا هشت ساعت دیگر میهمان شما هستند. چنین به خاطرم میرسد که آقای خامنهای فرمودند وقتی امام وارد فرودگاه شدند، یک نفر به من گفت که ایشان ده سال رهبری میکنند - والله یضاعف لمن یشاء - (من چون نزدیک ایشان نبودم شاید بعضی از کلمات را به دقت نقل نکرده باشم)
اولین موضوع گفتوگو این بود که محل دفن کجا باشد؛ احمد آقا گفتند من محلی را نزدیک قم در نظر گرفتهام و درباره آن توضیح دادند. حاضران آن محل را مناسب ندانستند. یک نفر زمین قلعهمرغی را پیشنهاد کرد (شاید مهندس موسوی). آنجا هم پذیرفته نشد. سرانجام دولت مکلف شد چند نقطه در تهران و حاشیه تهران را شناسایی و گزارش کند.
جایی که نشسته بودیم محل رفتوآمد افراد خانواده امام و نیز اعضای دفتر به داخل بیمارستان بود و افراد مختلف آمدوشد میکردند. آقایان به داخل یکی از اتاقهای جنب بیمارستان راهنمایی شدند و دور هم نشستند. پزشکان هم نومیدانه در داخل بیمارستان همچنان بر بالین امام تلاش میکردند. در این نشست، آقایان خلخالی، محمدی گیلانی، مومن و شاید طاهری خرمآبادی هم بودند، ولی احمد آقا همراه پزشکان بر بالین امام بود.
صحبت شد که بعد از امام برای رهبری چه باید کرد، پس از مقداری سکوت، آقای محمدی گیلانی به جناب آقای خامنهای گفتند چرا خود شما نباشید و دو سه جمله هم در تایید پیشنهاد خود گفتند که متاسفانه در خاطرم نمانده است. آقای خامنهای برآشفتند و به آقای محمدی گفتند «خواهش میکنم دیگر این مطلب را تکرار نفرمایید» آقای مومن گفتند که حضرت امام درباره آقای منتظری فرمودهاند که رهبر نمیتوانند بشوند، ولی نفرمودهاند که عضو شورای رهبری هم نمیتوانند باشند؛ بنابراین، چه اشکالی دارد که شورای رهبری متشکل از ایشان و دو نفر دیگر که از جهت مدیریت و سیاسی صلاحیت دارند تشکیل شود؟ این پیشنهاد، اگر هم طرفداری داشت،
اما اکثر حاضران با آن مخالف بودند. یک نفر هم آقای گلپایگانی را پیشنهاد کرد که به خاطرم نمیرسد چه کسی بود و چون اطمینان ندارم، بهتر است بگویم خودم این پیشنهاد را دادم! این پیشنهاد هم هیچ طرفداری نداشت. گفته شد (در خاطرم نیست چه کسی اولین بار مطرح کرد) که شورای رهبری متشکل از آقایان خامنهای و هاشمی که از جهت سیاسی و مدیریت مورد قبول همه هستند، به علاوه یک نفر از میان آقایان موسوی اردبیلی و مشکینی تشکیل شود؛ پس از گفتوگوی کوتاهی، همه این پیشنهاد را پذیرفتند.
در همین لحظات بود که یک نفر وارد شد (آقای میریان از خدمتکاران دفتر) و با بغض و گریه فریاد زد « کار تمام شد» من متوجه نشدم که آقایان حاضر که همه از رجال و شخصیتهای کشور بودند، چگونه از اتاق به بیرون ریختند و به سمت اتاق محل بستری رفتند. تنها در خاطرم مانده است که جناب آقای خامنهای داخل حیاط نشسته بودند و به تنه درختی تکیه داده بودند و با همه وجود گریه میکردند.
دکترسیدحسن عارفی، پزشک و همدم یازده سال حضور امام خمینی در ایران : وقتی امام فوت کرد، همه گرد امام بودند. من، فرزندان، خانواده و همه بودند. همه ناراحت بودند، آن موقع آقایان خامنهای، رفسنجانی، میرحسین موسوی و آقای موسوی اردبیلی بودند. دوستان دفتری و خانواده، مرحوم حاج احمد آقا حضور داشتند. مسوولین دیگر هم بودند.
ما کارهایمان را در لحظات آخر انجام میدادیم و افراد هم برای ملاقات میآمدند. در همان ایامی که امام مریض بود، آقای رفسنجانی و خامنهای و فکر میکنم آقای موسوی و اردبیلی آمدند و هر چهار نفر که مسوولین جاهای مختلف بودند، خدمت امام رسیدند، امام به آنها گفت "با هم باشید کسی نمیتواند به شما غلبه کند"، یعنی اتحاد را به آنها متذکر شدند. هر جمله امام پند بود. این اتحاد میتواند در منزل یا در کار یا در مملکت باشد.
سرطان - بیماری امام خمینی بود
حاج عیسی:حضرت امام بعد از همان باری که در حال قدم زدن زمین خوردند و شیشه ساعت و نگین انگشترشان شکست، به طور جدی تحت مراقبت پزشکان قرار گرفتند؛ آنها در ساختمانی در همان منطقه که به آنها اختصاص داده شدمستقر بودند.
یک دستگاهی در جیب امام کار گذاشته بودند که وضعیت قلب امام را به آنها گزارش میداد؛ بنابراین آنها مدام چگونگی عملکرد قلب ایشان را زیر نظر داشتند.گاهی در اثر عوامل مختلف رابطه پزشکان با دستگاه قطع می شد. بلافاصله به من زنگ می زدند که بروم از امام اجازه بگیرم تا پزشکان بیایند دستگاه را تنظیم کنند. من می رفتم خدمت امام به عرضشان می رساندم و ایشان می گفتند بگو بیایند.
تا آنکه امام بیماری معده گرفتند و از معده ایشان نمونه برداری کردند. نمونه را آقای میریان به آزمایشگاه تخصصی برد و گفت متعلق به پدرم است تا ناشناس بماند و در تصمیم گیری ها تعارفات داخل نشود که متأسفانه «تشخیص سرطان داده شد»./خاطرات حاج عیسی(خادم امام)
بازخوانی پرونده پزشکی امام راحل در گفتگو با دکتر سیدحسن عارفی
آقای دکتر عارفی، شما سرپرست تیم پزشکی امام بودید. آیا به یاد دارید که اولین علایم کلینیکی دال بر تنگی عروق قلب و بیماری امام از چه زمانی آغاز شد؟
بله، من در سال ورود ایشان، در لحظاتی که در خدمتشان در آمبولانس عازم بهشتزهرا بودیم، با لمس دقیق نبض، تعداد و قدرت انقباض قلب، بیماریهای قلبی ایشان را پیگیری کردم و از سلامت قلب و عروق ایشان آگاه شدم. در تمام روزهای پرهیجان انقلاب و حتی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ هم در کنار ایشان به کنترل و نظارت مشغول بودم و مشکلی نبود. در تاریخ۲۶آبان۱۳۵۸ یعنی زمانی که امام در قم ساکن بودند، برادر دکتر زرگر، وزیر بهداری وقت به من اطلاع دادند امام احساس ناراحتی میکند و من سریع رفتم و با توصیههایی مبنی بر راهپیمایی و کنترل رژیم غذایی، مشکل حل شد. اما علامت کلینیکی که شما میفرمایید، در تاریخ ۲۸آبان۱۳۵۸ حادث شد که امام درد قفسه صدری در هنگام بالا رفتن از پلهها به پشتبام و پاسخگویی به احساسات مردمی که به دیدارشان آمده بودند، حس کردند و ما بلافاصله با تماس اطرافیان، به قم رفتیم. من ایشان را معاینه کردم. فشارخونشان ۵/۱۵، تعداد ضربان قلب ۲۶ در دقیقه و نوار قلبی حاکی از کم رسیدن خون به عضله قلب و تنگی عروق کرونر بود و بقیه معاینات طبیعی بود.
شما با این تشخیص، ایشان را به بخش مراقبتهای ویژه سیسییو انتقال دادید؟
خیر. مسایل سیاسی روز و درگیریهای به اوج رسیده کردستان اجازه اعلام بیماری قلبی امام را نمیداد و انتقال ایشان به بیمارستان قابل طرح نبود. بنابراین در منزل مرحوم اشراقی (داماد امام) در قم تجهیزات سی.سی.یو آماده کردم و با مانیتورینگ نوار قلب و استراحت مطلق و وصل سرم، علایم حیاتی ایشان را کنترل کردیم و اوضاع بهتر شد. اما در تاریخ۳بهمن۱۳۵۸ امام دچار یک درد قفسه صدری شدند و ما قضیه را با حاج احمد آقا در میان گذاشتیم و از امام اجازه خواستیم که برای تجهیزات و امکانات مناسب اجازه دهند که ایشان را به تهران منتقل کنیم و ایشان قبول کردند و ما ایشان را به بیمارستان قلب بردیم و حدود ۰۴ روز ایشان آنجا تشریف داشتند.
رفتار امام در اجرای دستورات پزشکی چگونه بود؟
حضرت امام احترام خاصی برای پزشکان قایل بودند و حتی در بیمارستان به دلیل رعایت نکردن حجاب از سوی پرستاران در آن سال
به من فرمودند: «شما خودت از من پرستاری کن و پردهای در این قسمت قرار بده.» ایشان هرگونه تغییر رفتار و علامتی را به من گزارش میدادند و حتی به یاد دارم در مهر ماه سال ۱۶ ایشان به من فرمودند: «آقای دکتر، من موقع راه رفتن مثل اینکه زیر پایم ابر وجود دارد.» من با بررسی متوجه شدم تریگلیسرید ایشان بالاست و با رژیم غذایی به حد طبیعی برگشت. البته از همکاران متخصص اعصاب خواستم بررسی کنند و نتیجه این بود که نوعی نوروپاتی ناشی از افزایش سن است. اما میخواهم این نکته را بگویم که ایشان نه تنها داروها بلکه هیچ ویتامین یا غذایی را بدون مشورت با ما مصرف نمیکردند و بسیار منظم دارو میخوردند و دستورات پزشکی را اجرا میکردند.
چرا شما به علت بیماری عروق کرونری ایشان را تحت آنژیوگرافی قرار ندادید؟
سوال بسیار خوبی مطرح کردید. اتفاقا ما با وجود اینکه بیماری را با تجویز داروهای گوناگون کنترل کردیم اما انجام آنژیوگرافی قلب (عکسبرداری از رگهای قلبی) توصیه شد و ایشان با این مساله موافق نبودند. حتی در سال ۱۳۶۵ پس از انفارکتوس قلبی که خوشبختانه به دلیل اقدامات امنیتی ما یعنی قرار دادن زنگ در آشپزخانه، اتاق خواب و بقیه جاها و آگاه ساختن تیم پزشکی که روزانه کشیک میدادند، خطر رفع شد و با ماساژ قلبی و عملیات احیا ایشان سلامت شدند، باز هم ما درخواست کردیم و نپذیرفتند. میتوانم بگویم این تنها موردی بود که امام نظری غیر از نظر پزشکان داشتند و همیشه ایشان بدون چون و چرا قبول میکردند و حتی درباره جراحی شکم تا گفتیم، امام بدون حتی یک سوال فرمودند «بسیار خوب، هر چه صلاح میدانید.» بنده شخصا هرگز بیماری را به دقت و رعایت کامل موارد توصیه شده پزشکی همچون امام ندیدم.
شما لحظات زیادی در کنار امام بودید. رابطه خانواده ایشان به خصوص همسرشان در هنگام بیماری امام چگونه بود؟
یادم میآید هنگامی که قرار شد امام را در سال ۱۳۵۸ به بیمارستان قلب منتقل کنیم، همسر ایشان سخت ناراحت شدند و گریستند. من با ایشان صحبت کردم و اطمینان دادم بهبود کامل مییابند و قول دادم در تهران خودم طبیب و پرستارشان باشم. انس و وابستگی عمیق ایشان را با همسرشان نشانهای از ایمان واقعی یافتم. همسر محترم امام با فراهم کردن محیطی آرام در خانه و دختران و نوهها با مهربانیهایشان و حاج احمدآقا هم که بردبارتر از همه از یک سو بیماری پدر و از سوی دیگر، مصالح اجتماعی و انقلابی را میدیدند و عکسالعمل منطقی نشان میدادند، همه مونس خوبی برای امام بودند و شاید بهترین مسکن دردها، همصحبت بودن با خانواده محترمشان بود.
در صحبتهایتان به تیم پزشکی کشیک اشاره کردید. آیا منظورتان این است که شما در منزل امام مقیم بودید؟
بله، با فاصله چند ده متری محل سکونت ایشان مقیم بودیم و در سه سال آخر که پس از انفارکتوس سال 65 بود، به علت احتیاج به مواظبت بیشتر، در چند قدمی محل سکونت ایشان ساکن شدیم تا در موارد ضروری به سرعت کنارشان باشیم. ما حتی برای جلوگیری از بروز خطرات احتمالی در هنگام استحمام ایشان، استاد حمامی دعوت میکردیم و خودمان پشت در حمام کشیک میدادیم و همه نشستها و بررسی و تصمیمگیریها را با خانواده امام، به خصوص حاج احمد آقا مطرح میکردیم. اگر احتمال افتادن از حاشیه پلکانی داده میشد، بلافاصله نرده آهنی در آنجا احداث میکردیم، اگر حس میکردیم صاف بودن و غیر عاجدار بودن کف کفش امام احتمال سر خوردن و صدمه زدن به ایشان را زیاد میکند، بلافاصله کفش مناسب تقدیم ایشان میکردیم، چه برسد به تجویز داروها و امکانات روز دنیا که حاذقترین متخصصان کشور با دل و جان، طبیب ایشان بودند.
تیم پزشکیتان را معرفی میکنید؟
دکتر مسعود پورمقدس، دکتر معتمدی و آقایان دکتر رنجبرنژاد، سهرابپور، حیدری، صدرعاملی، نوحی، نعیمی، انصاری، طباطبایی، نعمتیپور و صنعتی که این عزیزان عضو ثابت تیم پزشکی امام، به محض مرخص شدن از بیمارستان در سال ۱۳۵۸ و اقامت ایشان در ابتدای خیابان دربند تهران بودند. در این مدت، برادران تکنسین اورژانس تهران در طول ۲۴ ساعت در نزدیکترین فاصله به محل اقامت امام عزیز کشیک میدادند. اسامی آنها آقایان عزتی، چاپی، شمشادمهر و تقوی بود. علاوه بر تیم ثابت پزشکی، در صورت بروز مشکلات ارتوپدی، نیاز به دندانپزشکی و بقیه تخصصها نیز از همکارانی کمک میخواستیم. برای مثال، همکارانی چون آقایان دکتر علیرضا یلدا، فریدون عزیزی، زالی، ایرج فاضل، محمدرضا کلانترمعتمدی و دکتر ماندگار، دکتر الیاسی و برقعی و دندانپزشکانی چون دکتر خوشخونژاد و اسدزاده و متخصص چشم دکتر محسنزاده که موقعی که امام در بیمارستان قلب بودند و یک بار هم زمانی که ایشان به ورم ملتحمه چشمی مختصر مبتلا شدند برای معاینات روتین و تجویز عینک تشریف میآوردند و همراه ما بودند. دکتر اعلمی هرندی، ارتوپد نیز موقعی که امام کمردرد و زانودرد به دلیل افزایش سن داشتند ایشان را ملاقات کردند و برای کاهش درد سیاتیک فیزیوتراپی تجویز کردند. عزیزان دیگری هم بودند که حضور ذهن ندارم.
درباره تجویز داروها و چگونگی انجام اقدامات درمانی امام، آیا با اعضای تیم اختلاف نظر هم داشتید؟
طبیعی است که اختلافنظرهایی بود اما همیشه با گفتگوهای علمی، تصمیم نهایی گرفته میشد. برای مثال، به یاد دارم سال ۱۳۶۷بود که امام دچار دلدرد شدند. آقای دکتر زالی برای معاینه آمدند و با اقدامات تشخیصی به موقع بستری شدند و نظر تیم این بود که امام (هیچ چیزی را خوراکی مصرف نکنند) باشند و قرار شد داروهای قلبی را هم تزریقی تجویز کنیم که درباره یکی از داروها نوع تزریقی وجود نداشت و چون هر داروی خوراکی مساله گوارشی را حادتر میکرد، قطع شد و امام تحت کنترل بودند و به محض درد قفسه سینه آن دارو را خوراکی دادیم و درد برطرف شد. به هر حال همه تیم یک هدف والا داشتند و آن حفظ سلامت امید مردم ایران، حضرت امامخمینی بود و البته ایشان بهبود یافتند و تا اردیبهشت ۱۳۶۸مشکلی نداشتند.
کسالت ایشان در اردیبهشت سال ۱۳۶۸ چه بود؟
خونریزی گوارشی و در آندوسکوپی به عمل آمده زخم وسیعی در معده تشخیص داده شد که بدخیم هم بود و احتمال خونریزی داشت و تیم تصمیم گرفتند امام سریع بستری و جراحی شوند. بنابراین آقایان دکتر فاضل و کلانتر معتمدی و دوایی انتخاب شدند و دکتر شادچهر و کلانتر معتمدی اقدام به تکهبرداری از نقاط گوناگون زخم۴۵/۶ بدخیم کردند و شرایط اتاق عمل آماده شد و دکتر الیاسی برای بیهوشی ایشان و در ساعت ۴۵/۶ دقیقه ۲خرداد۱۳۶۸ امام را برای گذاشتن پیسمیکر قلب به بخش کاتتراسیون بردیم و پیسمیکر موقت از سوی دکتر پورمقدس و دکتر محبی گذاشته شد و ساعت ۸ صبح تحویل اتاق عمل یعنی آقای دکتر فاضل داده شدند تا قسمتهایی از معده ایشان برداشته شود و بیوپسی کبد هم به عمل آید که با وجود همه نگرانیها، عمل موفقیتآمیز خاتمه یافت. روز۳خرداد۱۳۶۸ لوله تراشه را که برای اطمینان بود، برداشتیم و همه چیز طبیعی بود. اما متاسفانه گلبولهای سفید در ظرف چند روز آنچنان سریع تکثیر یافتند و همه نسج ریه و خون را گرفتند که قابل مهار نبودند.
شما بیماران متعددی داشتید، گذشته از تعلقخاطر همگان به امامخمینی کدام خصوصیت ایشان شما را مجذوب میکرد؟
ایشان پر از خصوصیات معنوی بارز بودند اما نکته قابل تامل آن است که با وجود همه آگاهیها، ایشان مانند یک بیمار به دستورات پزشکی عمل میکردند. درباره عارضه معده که نیاز به جراحی بود حتی یک سوال هم نفرمودند و برای اعضای تیم پزشکی که با بیماران متعدد و سوالات گوناگون روبهرو هستیم شگفتانگیز بود. یک هفته پیش از بستری آخر ایشان، درد قلبی داشتند و من مشغول گرفتن نوار بودم و ایشان فرمودند: «آقای دکتر، هر چیز پایانی دارد. اینها نشانههای پایان نیست؟» من فهمیدم که ایشان به تدریج آنچه الهام شده بود را در اذهان ما آماده میکردند و آن عروج ملکوتیشان بود.
آزمایشها و نتایج عمل جراحی تا چند روز پس از عمل مطلوب بود؟
ما گزارش ساعت به ساعت و لحظهلحظه بررسیها را با دل و جان انجام میدادیم اما وخامت بیماری اولیه به اوج خود رسیده بود و با سرعت هر چه تمامتر پیش میرفت. عصر روز ۲خرداد۱۳۶۸ کمی خون در ادرار ایشان دیده شد و آقای دکتر سیمفروش برای بررسی تشریف آوردند و اقداماتی انجام شد. ساعت 6 بعدازظهر ۲خرداد۱۳۶۸ درد قفسه صدری و تغییراتی در نوار قلبی وخامت علایم تشدید شد و ما با تجویز دارو ایشان را آرام میکردیم.۳خرداد۱۳۶۸ آقای امیرفریاد فیزیوتراپیست و همکارانش برای فیزیوتراپی تنفسی و دستها و پاها آمدند. اما رادیوگرافی قفسه سینه گویای انفیلتراسیون بافت ریه به وسیله سلولهای سرطانی بود. در حالت نیمه نشسته هم هنوز تنگی نفس داشتند. ۴خرداد۱۳۶۸ به علت نامنظمی قلبی داروهایی دادیم. در نیمه شب ۵خرداد۱۳۶۸ به علت تب بالا ۲/۳۸ درجه سانتیگراد تصمیم جمع بر این شد که کلیه کاتترها و انژیوکتها خارج شوند و فقط پیسمیکر و یک IV (رگ باز) برای تزریق بماند. در ساعت ۰۱۰:۳ بامداد ۶خرداد۱۳۶۸ درجه حرات طبیعی شد و ایشان نماز صبح را نشسته خواندند و حال عمومی خوب بود و به علت قرار دادن کاتتر به وسیله دکتر ماندگار در ورید ژاگولار داخلی در تاریخ ۵خرداد۱۳۶۸راه تغذیهای خوبی فراهم شد. اما دوباره تب بالا رفت و با همه اقدامات پایین نمیآمد و دکتر یلدا برای ویزیت آمدند و۶خرداد۱۳۶۸ دوباره درد قفسه صدری داشتند و برای بهبود و تنظیم آب و الکترولیتهای بدن ایشان دکتر نجفی استاد نفرولوژی آمدند و کمکهای شایانی کردند. بامداد صبح ۷خرداد۱۳۶۸ فشار خون شروع به کاهش کرد و با هر تغییری ما همه اقدامات دارویی متناسب را میکردیم اما ساعت ۲ بامداد همان روز امام به ادم ریه رفتند و ما سریع از طریق ماسک ۸ لیتر اکسیژن تجویز کردیم ولی بافت ریه به وسیله سلولهای سرطانی گرفتار شده بود و ۱۰خرداد۱۳۶۸ تنگی نفس و شنیدن رالهای ریوی چند بار اوج گرفت و فروکش کرد و چون کراتینین خون ایشان بالا رفته بود، از دکتر قدس و دکتر رهبر برای مشاوره کمک خواستیم. داروهای تجویزی در آزمایشهای گوناگون و با علایم بیمار نشاندهنده نداشتن اثر داروها و پیشرفت بیماری بود. ۱۳خرداد۱۳۶۸ ما وخامت و بحرانی بودن حال امام را با خانواده و اطرافیان و مسوولان مملکتی در میان گذاشتیم.
امام در واپسین ساعات عمر خود چگونه بودند؟
مدام حمد و سوره میخواندند و ذکر میگفتند. خیلی به تمیزی و نظافت خود مقید بودند. با اینکه حالشان خیلی بد بود گاهی چشمان خود را باز میکردند و میخواستند موقع نماز را به ایشان اعلام کنیم. ایشان حس میکردند تیم پزشکی بسیار نگران ایشان بوده و هست. دست راست مبارک را در میان دستهایم گرفتم. ما میدانستیم سلولهای سرطانی همه جا پخش شده و بیشتر اعضای حیاتی مانند مغز، کبد، ریه، قلب را از کار انداخته است اما با تمام توان نمیگذاشتیم قلب او بایستد اما کلام الهی این است که «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» وقسمت و حکم الهی بر این روز و ساعت بود./تفسیرآفتاب
بیماری امام خمینی«سرطان معده»بود
شیمی درمانی امام خمینی
علت اصلی درگذشت امام خمینی ایست قلبی ایشان اعلام شد اما بنا به گفته محمد حسین خوشنویس عضو گروه پرستاری از رهبر پیشین ایران، او در یک ماهه آخر حیات به سرطان معده مبتلا شده بود و در زمان دومین مرتبه از تزریق داروی شیمی درمانی، دچار سکته وسیع قلبی شد و درگذشت.
«دکترسیدحسن عارفی» سرپرست گروه پزشکی رهبر پیشین ایران اخیرا به مجله علمی دانش روز که در تهران منتشر می شود، گفته است که بیماری سرطان معده آیت الله خمینی زمانی آشکار شد که او اعلام کرد "اجابت مزاجش به شدت تیره است."
آقای عارفی گفته است با آزمایش های صورت گرفته، آشکار شد که در آن خون وجود دارد و مشکوک به سرطان معده شدیم. "من همان زمان خدمت امام رسیدم و ضمن اینکه از وجود خون در مدفوع سخن گفتم تاکید کردم این علامت خوبی نیست و ما باید به هر صورت ممکن و در اسرع وقت چاره ای در این زمینه بیاندیشیم. امام هم با توجه به اظهارات من از خطرناک بودن وضعیت سلامتی خود آگاه شدند اما نام بیماری را به ایشان اعلام نکردیم."
پزشک آیت الله خمینی گفته است که سرطان معده او از انواع نادر و بسیار تهاجمی بود و همین موضوع باعث شد که در فاصله کوتاهی وضعیت رهبر وقت ایران "بحرانی" شود.
حسن عارفی در توضیح وضعیت پزشکی آیت الله خمینی می گوید که در آزمایش خون او در هفته های پیش از این هیچ گونه اثری از احتمال ابتلا به سرطان یافت نمی شد. "متاسفانه بیماری امام به شدت تهاجمی بود و در نتیجه در کمتر از دو هفته پس از تشخیص، سرطان به اعضای دیگر بدن او از جمله خون و ریه ها، کبد نیز هجوم برد."
آیاامام خمینی شیمی درمانی شد؟
آقای عارفی پیش از این با انتشار کتابی به نام طبیب دل ها، برخی از ناگفته های پرونده پژشکی آیت الله خمینی را منتشر کرده بود.
بر اساس گفته های آقای عارفی، درباره شیوه درمانی آیت الله خمینی اختلاف نظرهایی وجود داشته اما سرانجام با توجه به وضعیت بحرانی او با موافقت احمد خمینی و سران وقت سه قوه (آیت الله علی خامنه ای رئیس جمهور، اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس و عبدالکریم موسوی اردبیلی، رئیس قوه قضائیه) تصمیم به عمل جراحی گرفته شد.
آقای عارفی در این گفت و گو وجود برخی از شایعات درباره ترجیح عمل جراحی به شیمی درمانی را به صورت تلویحی تایید کرده و گفته "شاید منظور مخالفان شیمی درمانی آیت الله خمینی این بود که "چه خوب شد که این اتفاق رخ نداد تا مثلا برخی از مغرضان در حین استفاده از این روش و در هنگام ریزش محاسن امام از ایشان تصویری تهیه کنند."
در زمان درمان به شیوه شیمی درمانی، موی بیمار تحت درمان، دچار ریزش می شود. با این همه به گفته محمدعلی خوشنویس، عضو تیم پرستاری از آیت الله خمینی، پس از دوبار عمل جراحی او و افزایش مجدد سلول های سرطانی، استفاده از داروی ضد سرطان و شیمی درمانی را آغاز کرد اما "پس از دریافت دومین دوز درمانی ایشان به انفارکتوس وسیع سطح قدامی قلب و ادم [ورم] حاد ریه مبتلا شدند که بلافاصله عملیات احیای قلب آغاز شد اما این اقدامات با توجه به از دست رفتن سایز وسیعی از عضله قلب" منجر به درگذشت او در دقایق پایانی روز ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ شد.
خبر درگذشت آیت الله خمینی روز چهاردهم خرداد منتشر شد و ساعاتی بعد از این اعلام مجلس خبرگان رهبری، آیت الله علی خامنه ای، رئیس جمهور وقت را به عنوان رهبر انتخاب کرد.
آقای عارفی درباره شیوه درمان بیماری سرطان آیت الله خمینی که منجر به مرگ او شد، گفته است که این شیوه بهترین اقدام در آن روز بود و از ۲۳ سال پیش تاکنون هم در شیوه درمان این بیماری تحول تازه ای رخ نداده است.
محمدعلی خوشنویس، عضو تیم پرستاری از آیت الله خمینی به مجله دانش روز گفته است که بخش عمده مراقبت ها از رهبر پیشین ایران مربوط به نارسایی و عارضه قلبی او بود و بروز سرطان، آنها را دچار شوکه کرد.
«دکتر محمدرضا قوامنصیری»متخصص رادیوتراپی و آنکولوژی امام بود.
« محمدرضا قوامنصیری»متخصص رادیوتراپی و آنکولوژی امام بود.
شنیدیم امام از لکه خونی که در مدفوع خود داشت متوجه بیماری خودشان شدند.
قوامنصیری: بله. خون ماندهای که خونریزی معده کند خون مانده و سیاه دیده میشود، در حالی که اگر زخم در روده بزرگ باشد خون تازه است، مثل هموروئید یا بواسیر که خون تازه است ولی وقتی معده یا اثنیعشر خونریزی میکند خون چون میآید میچرخد در روده باریک و بعد روده بزرگ و با مواد دفعی قاطی میشود و زمان میگذرد، تیره میشود. به اسم خون سیاه معروف است که «ملنا» به آن میگویند. به مدفوع نگاه میکنند میبینند تیره شده؛ منتهی برخی اشتباه میکنند، وقتی ما تشریح میکنیم میگوییم این را با مواد غذایی که دارید میخورید یا داروهای خاص اشتباه نکنید، مثلاً کسی که رژیم سبزی یا خامخوری مثل اسفناج داشته باشد بعد از مدت کوتاهی رنگ مدفوع تیره میشود یا سوءهاضمه اگر گرفتند وحشتی نداشته باشند. به هرحال پزشکی هیچوقت دو دو تا چهار تا نمیشود.
دکتر فاضل گفت "بیایید ببینید". گفتیم "شماها دیدید". گفت "نه دیگر شما هم ببینید". سنگینترین وظیفه را گذاشتند. مسئله بدخیمی معده بود؛ مشورت، پیشنهاد و تصمیم گیری و همه افتاد گردن بنده. آزمایش هم گرفته بودند. نمونهبرداری کرده بودند. در آزمایش خون زیاد مشخص نبود. آزمایشات ایشان هر ۲۴ ساعت یکدفعه تکرار میشد. متخصصان همه میدیدند، متخصص قلب، متخصص مجاری ادرار، همه کنترل میکردند.
تسنیم: بیماری امام را تشخیص داده بودند؟
قوامنصیری: بله، تشخیص داده بودند که مرا خواسته بودند که چهکار کنیم.
یک نوع سرطان سیستم لنفاوی معده بود، بدخیم بود.
تومور خوشخیم معمولاً ضررش جایگزینی آن است، یعنی خوشخیم بزرگ میشود، انتشار زودرس ندارد، تهاجم به بافت اطراف نمیکند، فقط بزرگ میشود ولی بدخیم ضمن اینکه بزرگ میشود و از طریق لنف انتشار هم پیدا میکند و در خون و بخشهای عصبی منتشر میشود و این انتشارش است که بیشتر بیمار را از بین میبرد تا خود توده، این فرق خوشخیم و بدخیم است.
حوالی اردیبهشت که امام رادیدم.من شرح مایکروسکوپی را دقیق یادم نیست ،دکتر فاضل بود و فکر کنم دکتر کلانتر معتمد نیز بود. آنها میدانستند که ضایعه چطور بوده یا زخم چطور بوده و چقدر نفوذ کرده و کجاها را مبتلا کرده بوده و یا داخل حفره شکم چطور بوده. اینها همه شرط است برای درمان یک سرطان. تا بر مبنای یافتههای بالینی آزمایشگاهی بتوان تصمیم درمان گرفت. همه این کارها با حضور خود حاج احمد آقا صورت میپذیرفت که تا نزدیک شام انجام میشد و بعد هم که سفره را جمع میکردند جلسه مشورتی شروع میشد و تا هر وقت که نیاز بود طول میکشید.
تسنیم: دستوراتی که میدادید امام عمل میکرد؟
قوامنصیری: بله. البته ایشان را مستقیم از طرف من نمیدیدند. من با دکتر فاضل و دکتر نوحی و ... صحبت میکردم و حضوری هم میرفتم میگفتم. خواهش کردم که از همکاران تهران آقای دکتر دهشیری بیاید که استاد پیشکسوت این رشته بود.
«کراوات» دکترمتخصص هم مشکل آفرین شده بود!
معاینه امام هم پیچیدگی خاص خود را داشت، مثلاً در یک موردی پزشکی آورده بودیم که در رشته خودش بسیار حاذق بود ولی کراوات میزد، و این شده بود جای بحث، بهطوری که دکتر فاضل کنار شلوار بنده را گرفته بود و میکشید و میگفت «فلانی را نمیتوان با این ظاهر فرستاد معاینه امام» در نهایت آن متخصص با همان کراوات بر بالین امام حاضر شد و حتی در حین معاینه پایین کراواتش نیز به صورت و بینی امام میخورد ولی در مجموع معاینه و ویزیت انجام شد و امام نیز با خونسردی و بسیار راحت با این مسئله کنار آمد زیرا ایشان بهواقع خود را بیمار و تحت اختیار پزشکانش قرار داده بود.
تسنیم: ضایعه را نتوانستید در جراحی بردارید؟
دکترنصیری: برداشته بودند. بعد هم درمانهای انکولوژی ایشان بود که بخواهد اشعه بگیرد و یا دارو بگیرند. دارویشان هم خواهش کردیم تا آقای دکتر منادیزاده آمد، از همکاران قدیم ما بود. همان موقع هم به آقای دکتر فاضل گفتیم مثل اینکه زنگ زده بودند آقای دکتر منادیزاده آمدند. وی هم رفت و معاینه کرد و به هر حال مباحثی را که مطرح شده بود تأیید کرد و من هم وقتی دکتر منادیزاده آمد سنگینی کار و تعهدم کم شد، البته سعی ما این بود که هرچه داریم در چنته بگذاریم.
روز اول وقتی آقای دکتر فاضل گفت "بیا برویم" ... عجله داشت سریع آمدیم دیدم لباس عمل سبز هم تنشان بود (دکتر فاضل) دمپایی هم پایش بود. گفت :بگذار من وضو بگیرم زیرا هیچوقت بیوضو آنجا نمیروم.
تسنیم: شیمیدرمانی انجام شد؟
دکترنصیری:بله،فکر میکنم سه چهار دوره شیمی درمانی شدند.
تسنیم: ظاهر امام بعد از شیمیدرمانی تغییری کرد چون غالباً شیمیدرمانی باعث ریختن مو و ریش میشود و برای یک مرجع تقلید این موارد مورد حساسیت است؟
دکترنصیری: دارو« ادریمایسین» بود که آن موقع خیلی استفاده نمیشد. امام هم مشکل قلبی داشتند و ادریمایسین یکی از عوارضش عوارض جدی قلبی است، استرس همین بود. به هر حال درمان حضرت امام استرسزا بود. مریضی که بهعنوان یک انسان وضعیت کلیه، پروستات، قلب و خون خاص بود./۱۵ خرداد ۱۳۹۵ تسنیم-برگزیده مصاحبه بود.
علت بازگشت آیت الله خمینی ازقم به تهران
براساس گزارش ها، آیت الله خمینی از زمان ورود به ایران پس از ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و استقرارش در قم بارها دچار حملات و عوارض قلبی شده بود به طوری که سرانجام سوم بهمن ۱۳۵۸ از قم با آمبولانس به تهران منتقل و در بیمارستان قلب بستری شد.
عارضه قلبی آیت الله خمینی منجر به اقامت دائمی او در تهران شد.
به گفته پزشکان آیت الله خمینی، با توجه به شرایط وخیم جسمی او، سپاه پاسداران بدون اطلاع آیت الله خمینی بیمارستان کوچک مجهزی در نزدیکی جماران که محل اقامت رهبر ایران تاسیس کرد که به گفته پزشکانش یک بار در ششم فرودین ۱۳۶۵ جان او را از مرگ حتمی نجات داد.
*توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دربرنامه مستندی که در۱۴خرداد۱۳۹۴ از تلویزیون پخش شد، یکی ازپزشکان تیم پزشکی امام خمینی گفتندکه مجوزتجهیزاین بیمارستان را ازامام خمینی گرفته شد(وقتی برایش توضیح دادند که این (درمانگاه)بیمارستان برای رفاه حال پاسداران است،البته امام شرط کردند که فقط اختصاصی"بخودش"نباشد.*
به گفته محمد علی خوشنویس در ششم فرودین ۱۳۶۵ آیت الله خمینی دچار ایست قلبی و ایست تنفسی به مدت ۲ تا ۳ دقیقه شد. وضعیت جسمانی آیت الله خمینی طوری بود که پزشکان حاضر بر بالین او می گویند برای دقایقی علائم حیاتی در او مشاهده نشد اما با انتقال او به بیمارستانی که در کنار منزلش در جماران ساخته شده بود، نجات پیدا کرد.
در این زمان آیت الله حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبر جمهوری اسلامی بود و جنگ ایران و عراق که هشت سال به طول انجامید، هنوز در جریان بود.
فراخوان ریاست جمهور+رئیس مجلس(فرمانده جنگ) به تهران -بعلت وضعیت ناگوار
تردید در وضعیت سلامت آیت الله خمینی در جریان این ایست قلب به حدی جدی بود که به اکبر هاشمی رفسنجانی، فرمانده جنگ و رئیس وقت مجلس که در سفر خوزستان بوده و به آیت الله علی خامنه ای که در خارج از تهران به سر می برده با تلفن اطلاع داده شد که به پایتخت بازگردند اما بعد از مشاهده علائم حیاتی در آیت الله خمینی، به آنها گفته می شود که در بازگشت به تهران عجله نکنند.
محرمانه ماندن بیماری امام خمینی
بعد از این ایست قلبی با توصیه پزشکان برای آیت الله خمینی باتری داخلی قلب کارگذاشته شد اما به گفته پزشکانش این موضوع به صورت محرمانه باقی ماند و به طور عمومی اعلام نشد.
به گفته یکی از اعضای گروه پرستاران آیت خمینی، برای کنترل سلامت قلب بنیانگذار انقلاب اسلامی یک تیم پزشکی متبحر شامل دو پزشک و چند پرستار متخصص در امور سی سی یو به صورت تمام وقت و ۲۴ ساعته در یکی از اتاق های طبقه اول منزل او حضور داشتند.
به توصیه احمد خمینی هم، در گوشه و کنار منزل، زنگ هایی نصب شده بود تا آیت الله خمینی در صورت احساس ناراحتی با فشار دادن آن، گروه پزشکی را مطلع کند.
ایست قلبی آیت الله خمینی در سال ۶۵
آقای خوشنویس می گوید که به جز ششم فرودین ۱۳۶۵، یک مورد دیگر عارضه قلبی هم برای آیت الله خمینی رخ داد که حضور سریع گروه پزشکی جان او را نجات داد.
"در یکی از شیفت ها حدود ساعت ۲ صبح، پرستاران . . . پشت دستگاه مانیتور بودند که یک اختلال ریتم خطرناک قلبی [در آیت الله خمینی]مشاهده کردند. بلافاصله با اطلاع به سایر اعضای تیم پزشکی، با لوازم احیا بالای سر ایشان حاضر شدند. جالب اینکه پس از وارد شدن گروه درمانی بالای سر امام که با سرعت صورت گرفته بود، همسر امام فرصت خروج از تختخواب را نیافتند و با حضور تیم در زیر پتو پنهان شدند. نکته جالب اخلاقی اینجا بود که حضرت امام به محض ورود ما پرسیدند چه شرایط خاصی ایجاد شده که شما سراسیمه اینجا آمده اید و آیا امکانش نیست که عیال از زیر پتو خارج شود و چادر به سر کند و و در گوشه بایستند که . . . در این چند ثانیه امام از حال رفتند."
بر اساس گزارش ها پس از سکته قلبی آیت الله خمینی در تیرماه سال ۱۳۶۲، پزشکان اجازه پیدا کرده بودند که به طور معمول و به هنگام خواب، بر بالین رهبر ایران حاضر شوند و وضعیت جسمی اش را از نزدیک دنبال کنند.
به گفته تیم پزشکی، رهبر پیشین ایران دستگاه تله متری در جیب لباس آیت الله خمینی قرار داشت که با امواج ساطع از آن وضعیت جسمانی او به طور دقیق کنترل می شد.
آزمایشات "مشاوره های"پزشکی امام خمینی،بدون نام
بر اساس گفته های تیم پزشکی آیت الله خمینی، پس از تشیخص ابتلای رهبر ایران به بیماری سرطان معده، آزمایش های مربوط به او بدون نام و عنوان برای شماری از متخصصان داخلی و پزشکان خارجی ارسال شده اما تشخیص همه آنها، منطبق با تشخیص تیم پزشکی مخصوص رهبر ایران بود.
۱۴ خرداد ۱۳۹۱انتخاب
نوع دقیق بیماری امام خمینی چه بود؟
سالروز ارتحال امام خمینی ، بنیانگذار جمهوری اسلامی است.
امام زمانی که در نجف بود، از سرطان معده رنج می برد اما بعد از خروج از نجف، رشد سلول های سرطانی در معده ایشان متوقف شد. با این حال، بعد از حدود یک دهه ،بار دیگر ، این عارضه بازگشت نمود و نهایتاً به درگذشت ایشان انجامید.
نوع دقیق بیماری امام ، سرطان معده از نوع«لنفوم» بود که بین انواع سرطان های معده، کمتر شایع است و سیستم لنفاوی را درگیر می کند.
سرطان معده در انواع مختلف خود، چهارمین سرطان شایع در جهان است و مردان، دو برابر زنان بدان مبتلا می شوند./۱۴خرداد۱۳۹۴عصرایران
ساعت فوت امام-آخرین تقاضای امام خمینی چه بود؟
از نیمه شب ۱۳ / ۳ / ۶۸ فشار خون حضرت امام خمینی شروع به سقوط کرد و خواب آلودگی شدت گرفت. در ساعت ۵ صبح با وجود آنکه درجه حرارت ۳۶ درجه سانتی گراد بود ولی امام عزیز احساس سرما می کردند.
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی نوشت: مطابق گزارش تیم پزشکی از نیمه شب ۱۳/۳/۶۸ فشار خون حضرت امام(س) شروع به سقوط کرد و خوابآلودگی شدت گرفت، فرمول شمارش خون به نحو نگرانکنندهای بالا رفته و بیماری مهلک تقریباً به تمام دستگاههای بدن سرایت کرده بود، کلیهها به درمانها جواب نمیداد، فشار خون مرتب پایین میآمد و تغییرات منحنی قلب هم حالت نگرانکنندهای ایجاد کرده بود. حضرت امام گرچه در این حالت ضعف و ناتوانی دائماً در حال ذکر و نماز بودند، و مشخصاً نماز ظهر و عصر را به جا آوردند، اما ایست قلبی در ساعت ۳ بعد از ظهر این روز۱۳/۳/۶۸و سلسله اتفاقات به دنبال آن نهایتاً منجر به این شد که در ساعت ۲۲:۲۳ بعد از ظهر شنبه ۱۳ خرداد قلب تپنده خمینی عزیز از کار ایستاد. امام خمینی(س) این عزیز ملت ایران و آزادگان جهان به ملاقات محبوبی رفت که تمام عمر با برکت خود را برای جلب رضایت او صرف کرده بود و قامتش جز در برابر او در مقابل هیچ قدرتی خم نشده بود. و بدین ترتیب قلبی از کار ایستاد که میلیونها قلب را به نور خدا و معنویت احیا کرده بود. (روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی امام خمینی، ص ۸۷ و ۸۸)
دکتر حسن عارفی پزشک حضرت امام:
از نیمه شب ۱۳ / ۳ / ۶۸ فشار خون حضرت امام خمینی شروع به سقوط کرد و خواب آلودگی شدت گرفت. در ساعت ۵ صبح با وجود آنکه درجه حرارت ۳۶ درجه سانتی گراد بود ولی امام عزیز احساس سرما می کردند.
در ساعت ۹:۱۴ دقیقه صبح روز ۱۳ / ۳ / ۶۸ امام عزیزمان مبتلا به تپش قلب، بی حالی، ضعف، پایین افتادن تدریجی فشار خون شریانی شدند. در ساعت ۱۰ صبح اقدامات لازم توسط آقای «دکتر ناصر سیم فروش» متخصص اورولوژی و فلوشیپ کلیه و مجاری ادراری، انجام شد و به علت مشکل ترشحی کلیه از آقایان دکتر قدس و دکتر رهبر خواسته شد تشریف بیاورند. فشار خون با وجود تجویز سرم و آلبومین و عدم دفع و ترشح ادرار به تدریج پائینتر می آمد. حضرت امام کمی خواب آلوده ولی کاملاً هوشیار بودند.
وخامت حال حضرت امام عزیز با خانواده و اطرافیان و مسئولان مملکتی در میان گذاشته شد. کلیه افراد تیم پزشکی احضار شدند. حضرت امام عزیز کاملاً به ملاقاتها و آمد و شدها و وخامت حال خویش آگاه بودند و متصل و بلا انقطاع ذکر می گفتند. دائماً حمد و سوره می خواندند، می دانستند لحظات آخر عمر پربرکت خویش را طی می کنند.
حضرت امام خمینی نماز ظهر را رأس ساعت شرعی خواندند و ناهار فقط مایعات میل کردند. در ساعت ۲:۳۰ برای اولین بار استفراغ کردند و بلافاصله دستور دادند کلیه لباسهایشان عوض شود و ملافه ها نیز عوض شد.
ضربان قلب در ساعت ۳ بعدازظهر کندتر شد. در حالی که آخرین دقایق حیات پربرکت خود را سپری می کردند، هوشیارانه و مصرانه به نظافت و تمیزی ظاهر خود مقید بودند. دائماً بدون انقطاع حمد و سوره می خواندند و می دانستند آخرین لحظات است.
در حدود ساعت ۳ بعدازظهر در حال ضعف و سستی و ناتوانی که ناشی از بیماری وسقوط فشار خون شریانی بود با صدای بلند اینجانب را صدا زدند. سر و گوشهایم را نزدیک لبهای لرزان و ناتوان ایشان بردم و عرض کردم آقاجان بفرمایید در خدمتتان هستم. فرمودند: اگر وضو قبل از وارد شدن در وقت باشد، باید نیت چنین باشد.
«دکترحسن عارفی» می گوید:من هم فوری برادران؛ حاج احمد آقای خمینی و «حجت الاسلام محمدرضا آشتیانی» را که در نزدیک بودند به حضور ایشان خواندم. در حقیقت آخرین تقاضای ایشان صدا کردن حقیر و آخرین مطلب ایشان راجع به یک موضوع شرعی و فقهی بود.
در ساعت دو و پنجاه و نه دقیقه بعدازظهر قلب مطابق نوار مقابل می تپید و فشار خون در حال سقوط بود –ولی امام عزیز دائماً حمد و سوره را تلاوت می کردند. با وجود آنکه فشار خون پایین بود ولی هوشیاری حضرت امام خوب بود. و اینک افراد خانواده یک یک چون پروانه نزدیک شمع وجود ایشان می آمدند ولی این چراغ فروزان و عالمتاب رو به خاموش شدن بود و هر لحظه نور جهان افروزش کمتر و کمتر می شد و اندوه قلب ما را افزونتر می کرد.
«مُهیّای نماز»درشرایط سخت وبحرانی بیماری
دکترعارفی می گوید:با وجود آنکه در چند روز اخیر حالت خواب آلودگی امام عزیز را مبتلا کرده بود، ولی ایشان دقیقاً مترصد اوقات ادای نمازها در سر وقت بودند. در این روز حال امام عزیز از حدود ساعت ۹ صبح رو به وخامت گذاشت و فشار خون شروع به سقوط نمود، حالت خواب آلودگی شدیدتر بود ولی گاه گاه چشمان مبارک را باز و به اطراف توجه می کردند. قبل از ساعت ۱۲ ظهر چند بار تذکر دادند که موقع نماز ظهر را به ایشان اعلام کنیم.
به دنبال مخلوطی از وضو و تیمم در حالی که فشار خون پایین و تپش قلب شدید مطابق نوار فوق و تنگی نفس بسیار ناراحت کننده بود.
آخرین نمازامام خمینی
به کمک برادر عزیز و ارجمند جناب آقای «حجت الاسلام محمد علی انصاری»،امام خمینی« آخرین نماز ظهر و عصر را ادا کردند»
دکترعارفی می گوید: در این لحظه های بحرانی،همچون پیشوای آزادگان امام سوم شیعیان که در ظهر عاشورا اقامه نماز فرمود با این نماز پیام رسالت خود را عملاً به میلیونها دوستدار مشتاق اعلام داشتند.
لحظات بسیار ناگوار و بدی را سپری می کردیم. امام عزیز در حالی که کاهش تدریجی فشار خون سبب ضعف وسستی شدید ایشان شده بود ولی گاه گاه چشمان خود را باز و به اطراف نگاه می کردند.
برای آنکه حضرت امام حس کند حتی در لحظات آخر ما تیم پزشکی بخصوص حقیر از نظر خدمات پزشکی در خدمت ایشان بوده و هستیم، دست راست مبارک ایشان را در بین دستهایم گرفتم. حضرت امام درک کردند که در لحظات آخر عاطفه ها، محبتها و احساسات پاک پدر و فرزندی و مقلِد و مقلَد و مرید و مرادی مبادله شده است. از این لحظه به بعد دستهای مرا به هیچ وجه رها نکردند و من هم که می دانستم در لحظات آخر عمر بیمار را به هر نحوی که شده نباید تنها گذاشت، چشمانم به صفحه تلویزیونی بود که ضربان قلب امام عزیز را نشان می داد و دست هایم دست مبارک امام عزیز را به آرامی می فشرد.
ضربان قلب در ساعت ۴۶ / ۳ بعدازظهر به قرار زیر سریع و نامنظم بود. و این فروغ دلها در افق آمال به خاموشی می گرایید.
سقوط تدریجی فشار خون شریانی و نامنظم و سریع شدن ضربان و عدم جواب مناسب به درمان دقیق وخامت حال حضرت امام را نشان می داد و هر لحظه انتظار حادث شدن فاجعه ای دردناک می رفت. به همین دلیل افراد تیم پزشکی ثابت و برادران جراح و پرستاران عزیز با مجهزترین و مدرن ترین امکانات پزشکی در کنار تخت امام عزیز حاضر برای انجام اقدامات پزشکی لازم ایستاده بودند، که ناگهان در ساعت ۳:۵۸ دقیقه انتقال الکتریسیته از دهلیز به طرف بطن متوقف شد و به دنبال آن به فیبریلاسیون بطنی منجر و فشار خون به صفر رسید.
در ساعت ۵۸ :۳ بعدازظهر مطابق نوار قلبی ، قلب از حرکت باز ایستاد ولی با آمادگی کامل تیم پزشکی با الکتروشوک های مکرر و با قرار دادن پیس میکر خارجی روی قفسه صدری (باطری) و گذاشتن لوله داخل مجرای تنفس و متصل کردن به دستگاه تنفس مصنوعی موقتاً ضربان قلب و تنفس ولو مصنوعی شروع به کار کرد. ولی امام عزیز ما بیهوش بود.
آیت الله خامنه ای درآخرین لحظات عمرامام خمینی
حاج حسین سلیمانی از جمله محافظان بیت حضرت امام خمینی بود. در کتاب خاطرات او درباره شب ارتحال زندگی امام اینگونه نوشته شده است: «همه چشم به خطوط مانیتوری که بالای سر امام بود دوخته بودند. فراز و فرود مختصری داشت؛ ولی رفتهرفته علایم حیاتی رو به خاموشی مینهاد. در ساعت ۱۰:۲۵ دقیقه، به یکباره خط مانیتور صاف شد و «دکتر عارفی» اعلام کرد که کار تمام شد! داد و شیون و هوار از مرد وزن برخاست. من ضمن اینکه خودم را باخته بودم، حالت دیگران را زیر نظر داشتم. «آقای خامنهای» سرشان را به زیر انداخته بودند و به شدت گریه میکردند. گاهی هم با نگاه کنجکاو سر بلند می کردند. چهرهشان سیاه شده بود و چشمانشان قرمز. معلوم بود که عمیقاً به ایشان فشار آمده است. (جام جم آنلاین، سال ۱۳۹۰)
لحظات آخر عمر امام خمینی
در ساعت ۲۲ / ۱۰ پیس میکر کار می کند، ولی عضله قلب در مقابل تحریکات آن منقبض نمی شود.
در ساعت ۲۳ / ۱۰ دقیقه قلب امام عزیزمان بعد از آنکه در هر دقیقه حدود ۷۰ - ۶۰ بار و در هر ساعت حدود ۳۶۰۰ بار و هر روز ۸۶۴۰۰ دفعه و هر سال سی میلیون و نهصد و سی و شش هزار ۳۰۹۳۶۰۰۰ بار و در ۹۰ سال عمر با برکت خود جمعاً دو میلیارد و هفتصد و هشتاد و چهار میلیون و دویست و چهل هزار ۲۷۸۴۲۴۰۰۰۰ بار به خاطر خدا و اسلام و اعتلای کلمه لااله الاالله و رهایی مستضعفان از زیر یوغ مستکبران و سربلندی ایرانیان و مسلمانان جهان تپیده بود با زدن آخرین ضربه برای همیشه باز ایستاد و عاشقان و شیفتگان خود را در غم سوگ خود فرو برد.
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران /کز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران
و با این آخرین ضربان، بشریت امروز کاری ترین ضربه را بر کالبد دانش و تقوا وایمان و بر پیکره استقامت و تسلیم ناپذیری و ایثار احساس کرد. او چشمان خود را از این جهان فرو بست لکن با نشر اسلام و این مکتب رهایی بخش چشم میلیونها خفته را بگشاد:
ای خوش این رهبر که بعد از مرگ زاد /چشم خود بر بست و چشم ما گشاد
آری این چراغ پرفروغ تابناک وجودش به ظاهر خاموش شده بود ولی این چراغ کاروانسالاری است که هر لحظه در تاروپود وجود حسینیان روشن است و نورافشانی می کند. فروغی جانبخش بود که ۹۰ سال جهان تاریک ما را روشن و گلشن کرده بود. و براستی که برای ما عاشقان و فرزندان او، او رحلت نکرده است. او زنده و جاوید است. به خدا او چراغ راه من و ماهاست. به خدا او در تک تک سلولهای من و ماها، درون سلولها، در نوترونها و پروتونها جای دارد و تا زنده ایم به یاد او و مطیع دستورات روح پرور و تعالی بخش انسان ساز اسلامی او خواهیم بود:
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق/ثبت است بر جریده عالم دوام ما
مدیریت سایت-پیراسته فر: منبع این قسمت گزارش :خبرگزاری-مجله-مهر۱۴خرداد۱۳۹۴است بااندکی اصلاحات واضافات