مکاشفه عبارت است ازاین که:انسانی در حال هوشیاری و بیداری، یا در حالت بین خواب و بیداری، که از آن، به «خلسه » تعبیر می شود، چیزهایی را ببیند یا درک کند که دیگران درک نمی کنند.گاهی گفته می شود: فلان شخص،در عالم مکاشفه، فلان مطلب را دیده است; منظور، همین حالت کشف است.حالتی برای انسان پیش می آید،گاهی شبیه خواب است. ولی خواب نیست; ممکن است حتی چشم انسان هم باز باشد و چیزهایی را ببیند، شبیه این که شخص خواب می بیند. مثلا شخصی را در حالی یا در کاری می بیند، حادثه یااتفاقی را می بیند، صدایی را می شنود. این حال را، حال مکاشفه می گویند
منظور از کرامت این است که از شخص، کارهای خارق العاده ای سربزند، دارای قدرتی روحی باشد که بتواند تصرفاتی در عالم طبیعت یا در اشخاص، انجام دهد; مثلا، مریضی را شفا بخشد، یاطی الارض کند،یابدون اسباب ظاهری، چیزی را از مکانی به مکان دیگر منتقل کند. به هرحال، کارهای خارق العاده ای انجام دهد که اگر مستند به اذن الهی و نشانه ارتباط باخدا باشد، کرامت نامیده می شود.
مرتبه والای آن، که به وسیله اولیاء و انبیاء و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین برای اثبات نبوت و امامتشان انجام می گیرد، معجزه نام دارد. اما ممکن است بندگان صالح خدا هم کارهای خارق العاده ای انجام دهند، بدون این که برای اثبات ادعایی باشد; این، موهبتی است خدایی که «کرامت » نام دارد. یکی ازمسائلی که مدعیان عرفان و مقامات عالی انسانی علم اخلاق می کنند وآن را دست آویزی برای تبلیغ مسلک و مکتبشان قرار می دهند، همین ادعاست که، فلان شخص، صاحب کشف و کرامت است; لذا برحق است و فرقه و مسلکش، مسلک صحیحی است.
آیا واقعا کشف و کرامت در مورد او واقعیت دارد؟ واگر واقعیت دارد، دلیل بر این است که او از اولیاء خداوند است و خدای متعال نظر خاصی نسبت به او دارد؟ و اگر کسی واقعا کرامت الهی داشت، این دلیل می شود که همه مطالبی که او ادعا می کند، درست است؟
بعضی از افراد، در حالاتی، چیزهایی را می توانندببینید یا بشنوند که دیگران از دیدن یا شنیدن آنها عاجزند، چنین حالاتی برای بسیاری از انسانها پیش می آید و درک فوق العاده ای برایشان حاصل می شود. اما این ادراکات، دارای انواعی هستند، دسته ای از آنها شناخته شده اند و در روان شناسی، به نام «تله پاتی » نامیده می شوند.
مثلاً شخصی نشسته است و ناگهان به ذهنش خطور می کند: فلان شخص در فلان جا کاری انجام داده، یا مریض شده یا تصادف کرده و یا از دنیا رفته است و بعدا معلوم می شود که واقعا هم صحیح بوده است یا به ذهنش می آید که، مثلا، کسی در شهر دیگری دارد با او سخنی می گوید و او نیز می شنود، بعد معلوم می شود که آن شخص، در آن حال، به او توجه داشته است و دلش می خواسته چنین مطلبی را به او بگوید، ولی به او دسترسی نداشته است و فقط ازذهنش خطورکرده است این، نوعی ارتباط روحی است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این حالات درمادران هم دیده می شود،وقتی برای فرزند درشهرهای دیگراتفاق ناگواری می افتند،دردل مادرآشوبی بپامی شود،حس می کندیک اتفافقی افتادکه گاهی متوجه کلیات حادثه برای فرزندش بشود وصداهایی ازاورابشنود،که این حالات درزمان جنگ خیلی گزارش شده است،آن زمانیکه برای رزمنده درجبهه اتفاقی می افتاد(جراحت وشهادت)،مادردرهمان لحظه پالس هایی دریافت می کرد.پایان توضیح.
هیچ یک از اینها دلیل براین نیست که این اشخاص، از اولیای خدا یا از دشمنان خدا هستند. زیرا هر دو صورتش ممکن است. حتی ممکن است چنین روابطی میان اشخاصی که منکر خدا هستند پیدا شود. این، حالتی خارق العاده است; یعنی دیگران نمی توانند و در اختیارشان نیست، ولی واقعیت است. حال چه اسراری در کار است و این کار، چه فرمولی دارد، هنوز علم، آن را کشف نکرده است و به هیچ وسیله، فرمول این ارتباط به دست نیامده است که چه کار باید کرد تا این رابطه برقرار شود. این امری اتفاقی است.
پیداست، چنین رابطه و درکی، هرگز نشانه این که شخصی، مقام و منزلتی نزد خدای متعال دارد، نیست. چنان که بعضی از افراد، به وسیله چشم ظاهری، چیزهایی را می بینند که دیگران نمی توانند ببینند و یا به وسیله گوش ظاهری، صداهایی را می شنوند که دیگران نمی توانند بشنوند. اینها، تاحدودی، از نظر فیزیولوژیکی نیز قابل توجیه اند; یعنی، یک ویژگی در اندام چشم یا اندام گوش و مغز و اعصابشان هست که در سایرین نیست; مثلا صداهایی که معمولا باید فرکانس معینی داشته باشد تا ما بشنویم، آنها با فرکانس کمتری می شنوند. یامثلا، ما نورهایی را که تواتر خاصی دارند می بینیم اما آنها می توانند انوار ماوراءبنفش را هم ببینند. این یک خاصیت فیزیولوژیکی است که در بدنشان وجود دارد.
زنی که درون بدن آدمهارا می دید-مثل «اسکن»عمل می کند
در کتاب « فوق طبیعت»تألیف «لیال واتسن» آمده است که: خانمی روسی که ظاهرا مارکسیست و کمونیست است، چشمانش ویژگی خاصی دارد که درون بدن اشخاص را می بیند; به شخص که نگاه می کند، اندامهای داخلی بدنش را می بیند و گاهی به جای این که مریض را به آزمایشگاه و رادیولوژی ببرند و ببینند که چه آفتی در بدنش هست، این شخص، به بدن او نگاه می کند ومی گوید که در کجای بدنش اختلالی وجود دارد وبه این وسیله مرض او کشف می شود. گاهی دید او به حدی دقیق است که از دستگاههای عکس برداری هم دقیق تر می بیند، مثلاممکن است دستگاه تشخیص ندهد که فلان غده درکجای روده شخص است، اما او با یک نگاه می گوید: غده، در فلان جای روده مریض است.
این زن، هیچ ادعایی ندارد و هیچ ارتباطی هم با عالم غیب ندارد، فقط خاصیتی در اندام چشم او یا در سیستم عصبی اش هست که چیزهایی را درک می کند که دیگران درک نمی کنند.
بعضی از دانستنیهای غیر متعارف، باابزارها و مقدماتی حاصل می شوند;یعنی اشخاصی زحمت ها و ریاضت هایی می کشند و تمرین هایی را انجام می دهند تا چنین قدرتی رابه دست می آورند.این هم امری مشترک بین حق و باطل است.
در مناطقی از هند مثل تبت و کوههای هیمالایا، فرقه هایی از مرتاضان زندگی می کنند، که اعتقادی به خدا و دین و روز قیامت ندارند - البته به بقاء روح، معتقدند - آنها ریاضت ها و گاه، اعمال سخت و خرد کننده ای را انجام می دهند که در نتیجه آن، قدرتی روحی پیدا می کنند که می توانند مسائلی را بفهمند و ببینند که دیگران از درک آن عاجزند و حتی می توانند از حوادث گذشته خبر دهند. عده ای از آنان پیشرفتهای خاصی دارند و می توانند از آینده خبر دهند. نمونه های زیادی از این پیشگویی ها، سراغ داریم. افرادی هستند که بدون واسطه با آنان ملاقات و سؤال و جوابهایی داشته اند;مثلا،شخصی راکه هرگز ندیده و نمی شناخته است با اسم صدا زده و گفته است که شما اهل فلان جا هستی، فلان نیت را داری،به فلان منظوربه این جا آمده ای، تا فلان وقت، در فلان جا اقامت خواهی کرد وبه فلان منطقه، خواهی رفت.
درویشی که ازغیب خبرداشت
سفرچهارشنبه ات اتفاق نمی افتد!
شخصی تعریف می کردکه به یکی از مرتاضین برخورد کردیم، او گفت: شما روز پنج شنبه از این شهر خواهید رفت. من که برای روز چهارشنبه بلیط گرفته بودم، باخود گفتم: خوب، این یک اشتباه است، ولی به رویش نیاوردم روز چهارشنبه که می خواستیم با هواپیما حرکت کنیم، اعلام کردند که پرواز هواپیما به روز پنج شنبه موکول شده است.پیشگویی آن مرتاض درست ازآب در آمد بااین که هیچ اطلاعی از زمان پرواز هواپیما نداشت.
افرادی از راه ریاضت، می توانند چنین توانایی هایی پیدا کنند و یا ارتباطات روحی با افراد برقرار کنند که انواع و اقسام مختلفی دارد. نظیر اینها، مساله احضار ارواح و ارتباط با آنها و احضار جن و استفاده از اطلاعات او و از این قبیل چیزها است.
آگاهیهای خارق العاده ای از راههای غیر متعارف داشته یعنی آگاهی هایی که از راه چشم و گوش و تعلیم و تعلم عادی میسر نیست.برای کسب آن اطلاعات، تمرین و ریاضتهای خاصی لازم است و کسانی که آن ریاضتها را بکشند به چنین قدرتی دست می یابند.
تسخیرجن
اشخاصی هستند که جن تسخیرمی کنند،مقدمات و کارهایی انجام می دهند که یک یا چند جن در اختیار آنها قرار می گیرد. و اطلاعاتی در اختیارشان قرار می دهند. کسب اطلاعات برای جن بسیار آسانتر از انسان است زیرا جن، سریع از مکانی به مکان دیگر منتقل می شود و اطلاعات را کسب می کند و می تواند در فاصله کوتاهی اطلاعات را در اختیار کسی قرار دهد که با او ارتباط دارد.
اما این بدان معنا نیست که اینچنین شخصی از اولیاء خداست، بلکه گاه، کارهایی که برای احضار ارواح و تسخیر جن و یا سایر ریاضت ها، لازم است که آنهارارعایت کند« خلاف شرع» است; حتی لازمه ارتباط بابعضی از اجنه ، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق(اعتقادات دینی) است. یعنی او باید کارهای توهین آمیزی نسبت به مقدسات انجام دهد تا بتواند با آن جن ارتباط برقرار کند.
افراد موثق نقل کرده اند، که آنهابرای این که رابطه شان را با یک جن ، حفظ کنند ،دستوراین بوده نمازشان را ترک کنند، و یاکارهای توهین آمیزی نسبت به مقدسات دینی، انجام می دادند تا به این وسیله، رضایت آن جن را جلب کرده و اطلاعاتی کسب کنند.
ازدیگراعمال «خارق العاده» تله پاتی، احضار روح، ریاضت های مرتاضان، که مقوله مکاشفه »هستند
مکاشفه چیست؟
مکاشفه حالتی روحی است، بین خواب و بیداری (خلسه) که برای شخص پیش می آید، و در چنین حالتی چیزهایی را مشاهده می کند.
این حالت، نوعی لطافت روحی لازم دارد، روح باید نوعی وارستگی داشته باشد تا این حالت برای شخص پیدا شود.
انواع مکاشفه
۱-مکاشفات ربانی( رحمانی)
۲-مکاشفات شیطانی.
گاهی چیزهایی را که آدمی در حالتی خلسه گونه می بیند یا می شنود و درک می کند، القائاتی از سوی شیطان است. آدم صدایی می شنود که دیگران نمی شنوند. گاهی هم این صدا، یک خبری است و واقعیت هم پیدا می کند اما اینها مقدمه ای برای فریفتن شخص است، تا وادارش کند که به آن راهی که می خواهد برود.
***
«جنیان» نیز همانند انسان ها مسلمان و کافر دارد و نیز شیعه و غیر شیعه دارد
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برای مفهوم بهترمکاشفه خوب است که اشاره ای به خلقت وزندگی «جن»داشته باشیم.
کلمه «جن» در اصل به معنی چیزی است که از حسّ انسان پوشیده باشد.
مثلاً «جنین» به طفلی که در رحم مادر پوشانده شده و «جنّت» به باغی که زمینش را درختان پوشانده اند، و «جنان» به قلب که در درون سینه پوشانده شده و «جنه» به معنی سپر که انسان را از ضربات دشمن می پوشاند آمده است و«مجنون» به کسی که عقلش پوشیده باشد.[۱]
از آیات قرآن استفاده می شود که «جن» یک نوع موجود عاقلی است که از حس انسان پوشیده شده، و آفرینش آن در اصل از آتش یا شعله های صاف آتش است، و ابلیس نیز از همین گروه است. در این جا به اوصاف جن از نظر قرآن می پردازیم:
۱ ـ جن موجودی است که از شعله های آتش آفریده شده، برخلاف انسان که از خاک آفریده شده است.[۲]
۲ ـ دارای عقل، علم، درک و تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است.[۳]
۳ ـ دارای تکلیف و مسئولیت هستند.[۴]
۴ ـ طایفه جن نیز مرد و زن دارند.[۵]
۵ ـ گروهی از آن ها مؤمن صالح و گروهی کافرند.[۶]
۶ ـ دارای حشر و نشر و معادند.[۷]
۷ ـ آن ها در آسمان ها بوده و خبرگیری و استراق سمع داشتند و بعداً ممنوع شدند.[۸]
۸ ـ در میان آن ها افرادی یافت می شوند که از قدرت زیادی برخوردارند، همان گونه که در میان انسان ها نیز چنین است: مثلاً یکی از آن ها به سلیمان گفت: «من تخت ملکه سبا را پیش از آن که از جای برخیزی از سرزمین او به این جا می آورم»[۹]
۹ ـ آن ها قدرت بر انجام بعضی کارهای مورد نیاز انسان دارند: «گروهی از جن پیش روی سلیمان به اذن پروردگار کار می کردند، و برای او معبدها، تمثال ها و ظروف بزرگِ غذا تهیه می کردند.»[۱۰]
۱۰ ـ خلقت آن ها در روی زمین قبل از خلقت انسان ها بوده است.[۱۱]
زادو ولددارند ومرگ ومیر
از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود: «خداوند جن را پنج صنف آفریده است:
گروهی مانند باد در هوا (ناپیدا هستند).
گروهی به صورت مارها.
گروهی به صورت عقرب ها.
گروهی بصورت حشرات زمینند .
گروهی از آن ها مانند «انسان» هستند که بر آن ها حساب و عقاب است.»[۱۲]
جن نیز مانند انسان موجودی است مادّی و همانند انسان دارای روح است.[۱۳]
* حیات هدفدار و معنادار می باشد که دارای ویژگی هایی است که حشر و نشر (معاد) را برای او لازم می گرداند.[۱۴]
فلسفه و راز آفرینش جن، بنابرآنچه در قرآن کریم آمده، همان است که درباره انسان وارد شده است، یعنی عبادت و پرستش خداوند سبحان، چنانکه فرموده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِیعْبُدُونِ » جن و انسان را نیافریدم مگر برای عبادت و پرستش نمودن[۱۵] آیه فوق بیان می کند که چون هدف خلقت این دو (انسان و جن) عبادت الهی است پس هر کدام دارای تکلیف در برابر خداست.
جن نیز دارای حساب و کتاب -درقیامت- مانند انسان است.
قرآن می فرماید: ای گروه جن و انس آیا رسولانی از خودتان به سوی شما نیامدند و آیات مرا برای شما نخواندند و شما را از ملاقات روز قیامت نترساندند گفتند ما بر خودتان شهادت می دهیم که چنین بوده است.[۱۶]
نکته ای که از آیات و روایات استفاده می شود این است که جنیان نیز همانند انسان ها مسلمان و کافر داردو نیز شیعه و غیر شیعه دارد.[۱۷]
در سوره احقاف بحث فشرده ای پیرامون ایمان آوردن گروهی از جنیان به پیامبر اسلام و کتاب آسمانی او آمده است.[۱۸]
جای تردید نیست که جنیان نیز مانند ما انسان ها دارای عقاید مختلف بوده و عده ای از آنها فاسق، فاجر، ظالم و کافرند و عده ای از آنها صالح، مومن و مسلمان می باشند و در مورد شیعه بودن بعضی از جنیان نیز شواهدی وجود دارد که صحت این مطلب نیز محرز شده است. زیرا در روایات بسیاری از لسان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ عده ای از جنیان به عنوان شیعه معرفی شده اند. از آن جمله روایتی که ابوحمزه ثمالی نقل کرده است. که حکایت از شرفیابی عده ای از جنیان به حضور امام باقر ـ علیه السلام ـ دارد.[۱۹]
از آیات ۲۹ تا ۳۱ سوره احقاف استفاده می شود که گروهی از جنیان به پیامبر اسلام (ص)ایمان آوردند. از این آیه نه تنها استفاده می شود که رسول گرامی اسلام پیامبر جنیان نیز هست بلکه بر این مطلب دلالت می کند که سایر پیامبران مرسل نیز بر جن و انس مبعوث شده اند چنانکه بعضی از آنها قبل از اسلام به دین حضرت موسی(ع)ایمان آوردند.
پاورقی:
[۱] ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ج ۱۱، ص ۷۹.
[۲] سوره الرحمن، آیه ۱۵.
[۳] آیات مختلف سوره جن.
[۴] آیات سوره جن و الرحمن.
[۵] سوره جن، آیه ۶.
[۶] سوره جن، آیه ۱۱.
[۷] سوره جن، آیه ۱۵.
[۸] سوره جن ،آیه ۹.
[۹] سوره نمل، آیه ۳۹.
[۱۰] سوره سبا، آیات ۱۲ ـ ۱۳.
[۱۱] سوره حجر، آیه ۲۷.
[۱۲] سفینه البحار، ج ۱، ص ۱۸۶، ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ج ۲۵، ص ۱۵۴ ـ ۱۵۷.
[۱۳] معارف قرآن، استاد مصباح یزدی، ص ۳۱۰،
[۱۴] تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج ۱۲، ص ۲۲۵،
[۱۵] سوره ذاریات، آیه ۵۶.
[۱۶] سوره انعام، آیه ۱۳۰.
[۱۷] سوره جن، آیات ۱۴ و ۱۵.
[۱۸] سوره احقاف، آیه ۳۰.
[۱۹] میزان الحکمه، محمد، محمدی ری شهری، ج ۲، ص ۱۱۸،
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:بااستفاده از«حوزه.نت»بااصلاحات.
حدیث به اینصورت هم آمده:پیامبر اسلام (ص): جن سه نوع می باشند؛
یک نوع دارای پر و بال هستند که همواره مانند ابر و باد در هوا پرواز می کنند و انقباض و انبساط ندارند.
نوع دوم به صورت حیوانات در می آیند؛ مانند مار، عقرب، سگ، گربه.
نوع سوم دارای تکلیفند؛ یا رستگارند و یا گنهکار، برای اینها از طرف خداوند وعده وعید آمده مثل انسانها این نوع جنها بیشتر در مکانهای خلوت زندگی می کنند واز محلی به محل دیگر منتقل می شوند و در مجالس شرکت می کنند.
الجن جسم ناری سفلی «یتشکل باشکال المختلفه »حتی الکلب و الخنزیر
جن، جسم و موجودی است آتشی و از موجودات عالم پایین که به شکلهای مختلف جلوه می کند حتی به شکل سگ و خوک در می آید.
گاهی به صورت موجودات کوچک و گاهی به صورت موجودات بزرگ با بدنهای عجیب و چشمهای هولناک متمثل می شوند.
شیطان نیز گاهی به صورت یک پیرمرد، گاهی به صورت جوان، و... ظاهر شده است. مثلاً نقل شده است که ابلیس در مسجدالحرام به صورت یک فیل متمثل شد، و در نزد پیامبر - به صورت پیرمردی که ابروانش بر چشمانش افتاده بود - ظاهر شد واز حضرت خواست تا بری آمرزش و مغفرتش دعا کند و در منی به شکل یک مرد رکوع و سجده کننده گریان دیده شده است./سایت غدیر
***
قرآن کریم از زبان ابلیس، می فرماید: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین »(سوره ص:۸۲) به عزت خدا قسم خورده است که تا می تواند بنی آدم را فریب دهد و فقط طمعی در فریب دسته ای از بندگان خدا که از مخلصین و معصومین هستند ندارد; اما قسم خورده است که سایرین را تا جایی که می تواند گمراه کند و یکی از راه های گمراه کردن، این است که اولاًکارهایی را انجام می دهد که شخص خیال کند اعمال صحیحی است; مثلا، هاتفی غیبی که به بنده بگوید: امشب از خواب برخیز و نماز شب بخوان! پیش خود می گوید: این صدای ملک است، زیرا شیطان، به کسی نمی گوید نماز شب بخوان. نیمه شب برمی خیزد و می گوید: الحمدلله خداوند توفیق داد که بیدار شوم و نماز شب بخوانم. شب دوم، سوم، چند شب می گذرد، بعد می گوید: این را کنار بگذار و برو قرآن بخوان. کسی که مدتی دستورات عبادی را شنیده که نماز شب بخوان و قرآن بخوان و دعا کن و به اینها عادت کرده است، با خود می گوید که ثواب آن قرائت قرآن بیشتر از آن درسی است که من می گویم. غافل از این که دستورات مستحب به او داده و فریبش می دهد، تا این که تکلیف واجب را ترک کند. خوب، بسیاری از افراد ممکن است فریب بخورند و بگویند: همان گونه که آن دستورات و سفارشاتش درباره عبادت خدا صحیح بود، او که نمی گوید: برو العیاذبالله فلان معصیت را انجام بده، این هم که می گوید: درس نرو، و بنشین قرآن قرائت کن، معلوم می شود که این هاتف غیبی، صلاح ما را بهتر از ما می داند.
این یک نوع مکاشفه است. گاهی نیز در حالت خلسه و حالتی بین خواب و بیداری یادر حالتی که انسان مشغول ذکر است، چنین چیزهایی رامی بیند.گاهی نوری، انواری رنگارنگ و گاهی شخصی را می بیند یاصدایی رامی شنود. اینها همه واقعیت دارد، اما اهل فن می گویند: این مکاشفات، گرچه در حال ذکر، دعا، سجده و یا در حال نماز باشند به دو دسته تقسیم می شوند:
۱-مکاشفات شیطانی
۲- مکاشفات رحمانی(ربانی)
عامل مکاشفه گاه شیطان است و گاه ملک. تشخیص این که کدام یک شیطانی و کدام یک رحمانی است، کار هر کسی نیست. محققین از عرفا گفته اند که برای تشخیص مکاشفه صحیح از ناصحیح، باید مضمون مکاشفه را بر کتاب و سنت عرضه کرد; اگر موافق قرآن و حدیث باشد، صحیح است و اگر مخالف کتاب و سنت باشد، شیطانی وناصحیح است. پس ملاک برای شناختن مکاشفه صحیح از ناصحیح، قرآن و سنت است، این را نیز محققین از عرفا گفته اند که
صرف حصول مکاشفه برای کسی، دلیل براین نیست که او از اولیا خداوند است.
حال اگر شخصی اهل ریاضت های باطل نیست، اعتقاداتش صحیح است و دین و مذهب درستی دارد، عباداتش، نماز و روزه اش، صحیح است، در حال عبادت، نماز شب، سجده و یا در حال ذکر، مکاشفه ای رحمانی برایش واقع شدکه مضمونش صحیح و مطابق کتاب و سنت است، آیا این شخص به مقام قطبی و مرشدی رسیده است؟ آیا حرفهایش در مورد سایر مطالب حجت است؟ آیا صلاحیت تربیت دیگران را دارد؟
به هیچ وجه چنین نیست، گاهی برای بعضی از کودکان، قبل از رسیدن به سن تکلیف، مکاشفاتی پیش می آید، گاهی افراد عامی، بی ریا و صاف و ساده، از بازاریها، کشاورزان، در نمازشان انواری را مشاهده می کنند، وقوع مکاشفه در این افراد، صرفا دلیل براین است که در آن حالت،لطافتی روحی وجود داشته است. نه این که، این شخص، تبدیل به یک قطب یا مرشد یا مربی کامل شده، و سخن او در همه مسائل حجت باشد. حتی اگر ثابت شود که مکاشفه اش رحمانی و ربانی بوده است; مثل این است که خواب صادقی دیده باشد، حالت مکاشفه، حالتی شبیه حالت خواب است.
حال اگر کسی رویای صادقه ای دید، خواب صحیحی دید، آیا دلیل براین است که او از اولیاء است؟
خیر. افراد معصیت کار بسیاری نیز هستند که خواب صادقه می بینند. بله، نوعی لطافت روحی باید داشته باشد. همه این گونه نیستند، ولی داشتن چنین لطافتی که اسمش را صفای روحی می گذارند،معنایش این نیست که او از اولیاء است و درک و فهمش در مورد همه مسائل صحیح است; قدرت تربیت دارد و همه باید از او اطاعت کنند. خیر، این گونه نیست.
بعضی از مکاشفات ربطی به اعمال شخص و حالات انسان ندارد و بر اثر ریاضت هایی باطل حاصل می شود. مثل، حالات و اطلاعاتی که مرتاضین دارند.
بعضی دیگر، با ریاضتهای شرعی و صحیح حاصل می شود که اینها هم دو دسته اند، حتی آدمی که شخصی صالح است، عبادات شرعی و ریاضتی صحیح دارد.
گاهی ممکن است ریاضتهای شیطانی داشته باشد، شیطان او را رها نمی کند و برای تشخیص آن باید به کتاب وسنت مراجعه کرد.
حتی اگر ثابت شود که مکاشفه رحمانی بوده است و مطابق کتاب و سنت است، دلیل براین نیست که او به مقام عظیمی رسیده است.
همان طور که اطلاعات خارق العاده از راههای مختلف به دست می آید، کارهای خارق العاده نیز چنین است. بعضی هستند که به طور طبیعی، افرادی استثنایی هستند، کارها و تصرفاتی انجام می دهند که دیگران نمی توانند انجام دهند این گونه افراد البته خیلی نادرند. از اینها که بگذریم، کارهای خارق العاده ای هست که معمولا در اثر ریاضت ها حاصل می شود و انواع مختلفی دارد، از قبیل «سحر» و «تسخیر جن » که در اثر انجام عملیاتی از قبیل ریاضت هایی که جوکی های هند می کشند، و بالاخره بخشی نیز از اینها، کراماتی است که براثر عبادات صحیح و ریاضت های شرعی حاصل می شود. جای هیچ انکاری نیست که بشرکارهای خارق العاده را با تمرین ها و ریاضت ها انجام می دهد. بارها تیم های پزشکی و دانشمندان علوم مختلف اسلامی و علوم طبیعی و تجربی از کشورهای مختلف به خصوص از آمریکا و آلمان رفته اند و مدتها در میان مرتاضان زندگی کرده اند، وضع آنها را بررسی کرده و نهایتا تصدیق کرده اند که کارهایی که مرتاضان انجام می دهند مطابق با هیچ قانون علمی نیست; یعنی چنین کارهایی بدون علل و عوامل طبیعی و اقتصادی ایجاد می شوند و هیچ دلیلی بر این که این اعمال را با استفاده از قانون طبیعی انجام می دهند وجود ندارد.
دانشمندان گفته اند: کارهایی که مرتاضان انجام می دهند غیر عادی است و با قوانین طبیعی، فیزیکی و فیزیولوژی و روان شناسی مطابقت ندارد.ا
لبته ممکن است بعضی انواع آن، با این علوم ارتباط داشته باشد; یک جوکی جلوی قطاری که در حال حرکت است می ایستد، قطاری که با سرعت صد یا صدوبیست کیلومتر در حال حرکت است، کنار ریل قطار می ایستد و با حرکت دستش ناگهان قطار را سر جایش میخ کوب می کند، و تادستش را برندارد با هیچ وسیله ای قطار حرکت نمی کند. یا مثلا هواپیمایی آماده حرکت است، موتور آن کاملا آزمایش شده و آماده حرکت است، یک جوکی می آید و دست می گذارد، مهندسین هرکاری می کنند، نمی توانند آن را راه بیندازند. تا این که او دستش را بر می دارد و اجازه حرکت می دهد، آن وقت راه می افتد. اینها مسائلی واقعی است، و نشانه آن است که خدای متعال به روح انسان آن چنان قدرتی داده که اگر تقویت شود، برقوای طبیعت غالب می شود این عظمت روحی انسان است. خوب، آیا اینها دلیل براین می شود که آن جوکی با آن آلودگی روحی اش از اولیاء الله است و باید از او اطاعت کرد؟ آیا باید آب دهانش را برای تبرک برد؟ این جوکی مثل پهلوانی است که تمرین کرده و بازوانش قوی شده است. چیزی را بر می دارد که شما نمی توانید بردارید، این یکی تمرین بدنی است و آن دیگری تمرین روحی است، که با کم خوردن، نفس را در سینه حبس کردن و با تمرینهای دیگر، با فشارهایی که به خودشان وارد می کنند، روحشان راتقویت می کنند.
با رابطه ای که از این راه یا به صورت هایی دیگر کشف کرده اند توانسته اند اراده را تقویت کرده تا بر قوای طبیعت غالب شود که بستگی به این دارد تا چه اندازه، قدرت اراده و قدرت نفس در شخص حاصل شده باشد.
پس هرکار خارق العاده ای که کرامت الهی نباشد،دروغ نیست; اینها واقعیت دارد و یک قسم آن هم سحر است.
حال این که ماهیت سحر چیست وچگونه برای اشخاص حاصل می شود وچند نوع است خود بحثهای زیادی دارد. ما واقعیت سحر را نمی دانیم، اما گاهی ممکن است آموختن سحر برای ابطال سحر، واجب باشد. البته سحر وجود دارد و در قرآن هم داریم: «لسحرواعین الناس » سحره فرعون سحر می کردند. اینها درقرآن هست و سحر فی الجمله واقعیت دارد، اما آیا کسی که کار خارق العاده ای انجام می دهد که دیگران نمی توانند انجام دهند، تصرف در قوانین طبیعت می کند، طبیعت را مقهور می کند، حتی در دلهای مردم نیز اثر می گذارد، بین دو دوست، زن و شوهر کدورت یا محبت ایجاد می کند; ساحر شد واز اولیاءالله است؟ خیر چنین نیست. فی الجمله در قرآن کریم داریم که جن وجود دارد و سحر هم واقعیت دارد و از نظر علمی، سحر و تاثیر آن هم واقعیت دارد./منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه بااصلاحات.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:
این مرتاض -آماتور-به قصدمتوقف کردن «قطار»روی ریل ایستاده
واما نه اینکه نتوانست متوقف کند،بلکه نزدیک بودخودش رابه کشتن بدهد-درحال فرارازمسیرحرکت است،قطارباسرعت ازکنارش ردمی شود..
و
مرتاض ۹۰ ساله هندی هستند که ۷۰سال بدون آب و غذا زندگی می کند.
«پراهلاد جانی» مرتاض هندی که ادعا میکرد هفتاد سال است نه چیزی خورده و نه چیزی آشامیده است مورد آزمایش متخصصان هندی قرار گرفت و ثابت شد ادعایش صادقانه است. جانی ۸۲ ساله اکنون یک پدیده منحصربفرد شناخته میشود که ادعا میکند از شهد آسمانی تغذیه میکند.
او اولین بار در سال ۲۰۰۳ توسط متخصصان آزمایش شد و اکنون به همان بیمارستان بازگشته تا سری جدید آزمایشات روی او انجام شود. از ۲۸ آوریل۲۰۱۰ تا ۹ ماه مه۲۰۱۰، این مرد باورنکردنی توسط ۳۰ دوربین فیلمبرداری و تیمی از متخصصان هندی تحت نظر بود.
در این مدت او هیچ چیزی نخورد و از آب فقط برای حمام و تمیز کردن دهانش استفاده میکرد. هم چنین در این مدت هیچ ادرار یا مدفوعی نداشت. بعد از آزمایشهای قانونی جانی که مثل قبل سرزنده بود به روستایش بازگشت.
از زمان آغاز این آزمایشات در ۲۲ آوریل امسال(۲۰۱۰) نه تنها این مرتاض هندی آب و غذا نخورده، بلکه به دستشویی هم نرفته است.
اکنون دانشمندان امیدوارند دادههای جمع آوری شده به آنها بگوید که راز این مرد چیست و بنابراین روش معجزه آسایی پیدا کنند که هرکسی بتواند در شرایط سخت بدون آب و غذا دوام بیاورد. آنها معتقدند که اگر جانی انرژی خود را از آب و غذا تامین نمیکند پس حتما باید منبع دیگری در محیط باشد مثل نور.
در گذشته مردمی بودند که ۱۶ تا ۳۰ روز روزه میگرفتند، اما همه آنها هر هشت روز آب مینوشیدند و ادرار میکردند.
اما مورد جانی واقعا منحصربفرد و در دنیای پزشکی غیرقابل توضیح است؛
طبق نتایج آزمایشها بدن و مغز جانی از نظر بیولوژیکی به اندازه یک فرد ۲۵ ساله است.
جانی می گوید:که در سن ۸ سالگی توسط یک الهه تقدیس شده است و این موضوع او را قادر کرده که بدون نیاز به تغذیه زندگی کند.
پراهلاد جانی اکنون در یک بیمارستان در احمدآباد گرجارات نگهداری شده و توسط سازمان تحقیقات دفاعی هندوستان به شدت تحت نظر است.
وی که لباسی قرمز رنگ به تن می کند و حلقه ای در بینی دارد،اکنون ۶ روز است که در این مرکز و تحت نظارت شدید نگهداری میشود و پزشکان اعلام کردند بعد از این مدت بدن او هیچ نشانه ای از گرسنگی یا نیاز به آب نشان نداده است.
پزشکان تصمیم دارند نظارت خود را تا ۱۵ روز دیگر ادامه دهند که در طی این مدت باید علائمی مانند از دست دادن ماهیچهها ، کمآبی شدید ، کاهش وزن و از کار افتادن اندام های حیاتی بدن ظهور پیدا کند.
البته در هندوستان افرادی هستند که برای مدتهای طولانی و تا ۸ روز آب و غذا نمیخوردند و به اعمال مذهبی خود میپردازند.اکثر انسانها نمیتوانند بدون غذا تا ۵۰ روز دوام بیاورند . بیشترین رکورد گرسنگی در جهان ۷۴ روز بوده است./۱۲اردیبهشت ۱۳۸۹رسانه های ایران+BBC
این مرتاض هم روی عصا-درهواست.
مرتاض اسپانیایی-درهوا-فقط تکیه برعصا
این مرتاض هم روی درخت -وارونه-آویزان است. وعده ای هم آمده اند-پای درخت- تا ازاوتبرک بجویند!
خاطره یک کرامات شیطانی اززبان آیت الله
رئیس فرقه«علی اللهی» موصل ،ازافراد مشهور عراق بوده ،مرجع بزرگ عالم تشیع،برای نهی ازمنکر وترس ازفریب مردم وگرایش به اینگونه اعمال شیطانی ،نماینده ای را به نزد این "«شیخ موصل»فرستاد که به اوبگوید:
ما آقا امیرالمؤمنین را صاحب مقامات می دانیم ......اما او خدانیست ومردم راگمراه نکن،دست از این اعمال شیطانی بردار.
نماینده مذگورمی گوید :وقتی به محل زندگیش درموصل رسیدم، ازمردم سراغ شیخ راگرفتم گفتند درقله فلان کوه است.
برای دیدارش به بالای کوه رفتم،ازدور قیافه شیخ رادیدم با ریشی بلند.
قبل ازاینکه من بتوانم چیزی بگویم ،ازهمان دور،،صدازد«آقا چه فرموده»!؟
من هم پیغام مرجع بزرگ را رساندم.
شیخ موصل گقت:نخیر!علی خداست ومن برای ادعایم دلیل دارم
وسپس یکی ازبچه هایی که درآن اطراف بود راصدازد وآن پسربچه جلوآمدو
شیخ بچه راگرفت وبلندکردوباگفتن«یاعلی»اورا به پایین کوه پرتاب کرد!
بچه سالم به پایین فرود آمد وبلافاصله مشغول بازی شد!
شیخ موصل روبمن کرد وگفت:
حالاتو یکی ازبچه ها را بگیر وبگو«یاالله»اوراپرتاب کن تاببینم می توانی اوراسالم به زمین بیندازی!؟
اگرچه اینگونه اعمال درواقع «صرفات شیطانی»ونیرنگ است وناشی از انحرافت اعتقادی می باشد ولی درنظر مردم بعنوان «کرامات»محسوب می شود وزمینه های گمراهیشان را فراهم میکند.
معمولا دستیابی به چنین «قدرت فارغ العاده»است نتیجه ریاضت های غیرشرعی است ،همانطورکه «مرتاضان هند»دست به یک سری کارهای محیرالقولی می زنند که ازعهده دیکران خارج است.
راوی ،آیت الله بهجت فومنی، بنقل ازکتاب (زمزم عرفان)آیت الله محمدی ری شهری
*****
ریاضت ۷۵روزهای که به «چشم برزخی »حاصل شدولی به «شرک»منجرشد
فرزند شیخ رجبعلی خیاط نقل میکند:یک خیاطی به اسم «آقا صمد» در بازار کار میکرد که یک چرخ خیاطی داشت و آن چرخ، همه زندگیاش بود. او از شاگردهای پدرم بود، با همان کسب ضعیف و درآمد کم همیشه بازارچه را ایام محرم خرج میداد.
۷۵ روزخودسازی شرک آلود
همین آقا صمد میگفت: یکی از دوستانم حدود ۷۵ روز برای خودسازی جایی برای ریاضت و این نوع کارها رفته بود و بعد که برگشت به من گفت: صمد! برو ببین جناب شیخ درباره من چه میگوید؟
دوست(صمد)میگفت: وقتی که من وارد کارگاه جناب شیخ شدم، گفت: برو بیرون!
گفتم: جناب شیخ، من آمدهام فیضی ببرم!
گفت: به دوستت(صمد) بگو بدبخت، تو مشرک شدهای! در آن مدت تو خودت را گذاشته بودی جلو که «من چشم برزخیام باز شود!» «من!» ببینم، پس خدا کو؟! برای خدا چه کردهای؟
بعد جناب شیخ گفت: به او بگو برو نمازت را بخوان! زنت هم از تو ناراضی است، برو دو حلقه النگو بگیر و او را راضی کن!
«تبدیل تکهسنگ به گلابی» + واکنش شیخ رجبعلی خیاط
جناب شیخ معتقد بود کسانی که در سیر سلوک از طریقه اهل بیت(علیهم السلام) فاصله دارند، هر چند بر اثر ریاضت از نظر قدرت روحی به مقاماتی دست یابند، درهای معارف حقیقی بر آنان بسته است.
یک بار ایشان با شخصی از اهل ریاضت برخورد داشت.به او گفت: حاصل ریاضتهای تو بالاخره چیست؟
آن شخص خم شد، قطعه سنگی برداشت و آن را به گلابی تبدیل و به شیخ تعارف کرد(بخورد).
شیخ رجبعلی فرمود: این کار را برای من کردی، بگو ببینم برای خدا چه داری ؟! مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد.
صاحب کراماتی که متأسف بود!
یکی از شاگردان شیخ که نزدیک به سی سال با ایشان بوده نقل میکرد که شیخ به من میفرمود: روح شخصی از علمای اهل معنا - که ساکن یکی از شهرهای بزرگ ایران بود - را در برزح دیدم که تأسف میخورد و مرتب بر زانوی خود میزد و میگفت: وای بر من، آمدم، و عملی خالص برای خدا ندارم!
پرسیدم که چرا چنین می کند؟
پاسخ داد: در ایام حیات، روزی با یکی از اهل معنا که کاسب بود برخورد کردم، او مرا به برخی از خصوصیات باطنی خود متذکر ساخت، پس از جدا شدن از او تصمیم به ریاضت گرفتم، تا مانند آن شخص دیده برزخی پیدا کنم و به مکاشفات و مشاهدات غیبی دست یابم.مدت ۳۰ سال ریاضت کشیدم تا موفق شدم، در این هنگام مرگم فرا رسید،
اکنون به من میگویند: تا آن هنگام که آن شخص اهل معنا تو را متذکر ساخت گرفتار هوای نفس بودی، و پس از آن تقریباً سی سال از عمر خود را صرف رسیدن به مکاشفات و رؤیت حالات برزخی کردی، اینک بگو: عملی که خالص برای ما انجام دادهای کدام است؟!
چشم برزخی شیخ رجبعلی خیاط
از جناب شیخ نقل شدهاست :
روزی از چهارراه «مولوی» و از مسیر خیابان «سیروس» به چهار راه «گلوبندک» رفتم و برگشتم، فقط یک چهره آدم دیدم!( غرض شمایل برزخی افراد است).
***
مکاشفهای دردسرساز یک عالم دینی
آیتالله زرآبادی میگوید: زمانی در قزوین امام جماعت بودم مدتی به سیر و سلوک پرداختم، به من گفته شد: حال که به این مقام رسیدی اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد، و آن ترک اعمال ظاهری است!
مادر آیتالله زرآبادی، بانویی صالحه و دختر یکی از علمای قزوین بود و پدرش حجتالاسلام سید علی زرآبادی قزوینی متوفای سال ۱۳۱۸ قمری از عالمان وارسته و فاضل و اهل معانی و حقایق بیشمار بود.دوم ربیعالثانی مصادف است با رحلت عالم ربانی و متأله قرآنی، آیتالله سید موسی زرآبادی. وی در سال ۱۲۹۴ هجری قمری در قزوین دیده به جهان گشود.
سید خیلی مراقبت در کردار و گفتار داشتند، حتی بنا به نقل مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی در جلسه درس، «مرحوم سید گاهی فرزند خردسال ایشان فضولی میکرد، ایشان با اشاره به قلمتراشی که در پیش رو داشت، میگفتند: آقا... بنشین این قلمتراش گوش را میبرد. یعنی حاضر نبودند برای آرام کردن و ساکت نمودن فرزند مثل بقیه مردم بگویند: بنشین، گوشت را میبرم».
آیت الله زرآبادی در علوم غریبه یکی از استادان مسلم و متبحر بود
آیت الله سیدموسی زرآبادی یکی از بنیانگذاران مکتب تفکیک به شمار میرود. زرآبادی در این شهر و تهران از محضر حضرات آیات: میرزا ابوالحسن جلوه، میرزا حسن کرمانشاهی، شیخ فضلالله نوری و ... استفاده کرد و در علوم عقلی و نقلی به استادی رسید.
سید موسی در علوم غریبه یکی از استادان مسلم و متبحر بود و در مراحل تقوی و تهذیب نفس و سلوک شرعی نیز از نخبگان عصر خود به شمار میرفت، لیکن استادان و مربیان او در این زمینه ها شناخته شده نیستند.(تولد۱۲۹۴-وفات۱۳۵۳ه)مدت عمر۵۹ سال
مکاشفه شیطانی
«حجت الاسلام علی اکبر مهدیپور» در کتاب «اجساد جاویدان» به نقل از آیتالله زرآبادی مینویسد: در روزهایی که در قزوین امام جماعت بودم مدتی به سیر و سلوک پرداختم، و به قدری پیش رفتم که پردهها از جلو چشمم برداشته شد، دیوارها در برابر من حائل نبود، وقتی که در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در کوچه و خیابان میدیدم.
روزی به من گفته شد: حال که به این مقام رسیدهای، اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد، و آن ترک اعمال ظاهری است.
آیتالله زرآبادی گفت: این اعمال ظاهری با دلایل قطعی و براهین مسلّم شرعی به ما ثابت شده است، من هرگز تا زندهام آنها را ترک نخواهم کرد.
گفته شد: در این صورت همه آنچه به شما داده شده، از شما سلب خواهد شد.
پاسخ داده شد: به جهنّم!
آیت الله زرآبادی میگوید: از همان لحظه آن حالت از من سلب شد و یک فرد عادی شدم، دیگر از آن کشف و شهود خبری نبود. در آن هنگام متوجه شدم که شیطان از این اعمال ظاهری ما با آن همه نقصی که دارد، شدیداً در رنج و عذاب است. بنابراین تصمیم گرفتم که با تمام قدرت به اعمال مستحبی روی بیاورم و در حدّ توان چیزی از مستحبات را ترک نکنم. از فضل پروردگار در پرتو التزام به شرع مبین حالاتی به من دست داد، که حالات پیشین در برابر آن ناچیز بود./منبع:خبرگزاری فارس۱۳ بهمن ۱۳۹۲
***
صرف حصول مکاشفه برای کسی، دلیل براین نیست که او از اولیا خداوند است.
حال اگر شخصی اهل ریاضتهای باطل نیست، اعتقاداتش صحیح است و دین و مذهب درستی دارد، عباداتش، نماز و روزه اش، صحیح است، در حال عبادت، نماز شب، سجده و یا در حال ذکر، مکاشفه ای رحمانی برایش واقع شد که مضمونش صحیح و مطابق کتاب و سنت است،
آیا این شخص به مقام قطبی و مرشدی رسیده است؟ آیا حرفهایش در مورد سایر مطالب حجت است؟ آیا صلاحیت تربیت دیگران را دارد؟
به هیچ وجه چنین نیست، گاهی برای بعضی از کودکان، قبل از رسیدن به سن تکلیف، مکاشفاتی پیش می آید، گاهی افراد عامی، بی ریا و صاف و ساده، از بازاریها، کشاورزان، در نمازشان انواری را مشاهده می کنند، (نمونه هایش را سراغ داریم). وقوع مکاشفه در این افراد، صرفا دلیل براین است که در آن حالت،لطافتی روحی وجود داشته است. نه این که، این شخص، تبدیل به یک قطب یا مرشد یا مربی کامل شده، و سخن او در همه مسائل حجت باشد. حتی اگر ثابت شود که مکاشفه اش رحمانی و ربانی بوده است; مثل این است که خواب صادقی دیده باشد، حالت مکاشفه، حالتی شبیه حالت خواب است.
حال اگر کسی رویای صادقه ای دید، خواب صحیحی دید، آیا دلیل براین است که او از اولیاء است؟ خیر. افراد معصیت کار بسیاری نیز هستند که خواب صادقه می بینند. بله، نوعی لطافت روحی باید داشته باشد. همه این گونه نیستند، ولی داشتن چنین لطافتی که اسمش را صفای روحی می گذارند،معنایش این نیست که او از اولیاء است و درک و فهمش در مورد همه مسائل صحیح است; قدرت تربیت دارد و همه باید از او اطاعت کنند. خیر، این گونه نیست.
همان طور که اطلاعات خارق العاده از راههای مختلف به دست می آید، کارهای خارق العاده نیز چنین است. بعضی هستند که به طور طبیعی، افرادی استثنایی هستند، کارها و تصرفاتی انجام می دهند که دیگران نمی توانند انجام دهند این گونه افراد البته خیلی نادرند. از اینها که بگذریم، کارهای خارق العاده ای هست که معمولا در اثر ریاضت ها حاصل می شود و انواع مختلفی دارد، از قبیل «سحر» و «تسخیر جن » که در اثر انجام عملیاتی از قبیل ریاضت هایی که جوکی های هند می کشند، و بالاخره بخشی نیز از اینها، کراماتی است که براثر عبادات صحیح و ریاضت های شرعی حاصل می شود. جای هیچ انکاری نیست که بشرکارهای خارق العاده را با تمرین ها و ریاضت ها انجام می دهد. بارها تیم های پزشکی و دانشمندان علوم مختلف اسلامی و علوم طبیعی و تجربی از کشورهای مختلف به خصوص از آمریکا و آلمان رفته اند و مدتها در میان مرتاضان زندگی کرده اند، وضع آنها را بررسی کرده و نهایتا تصدیق کرده اند که کارهایی که مرتاضان انجام می دهند مطابق با هیچ قانون علمی نیست; یعنی چنین کارهایی بدون علل و عوامل طبیعی و اقتصادی ایجاد می شوند و هیچ دلیلی بر این که این اعمال را با استفاده از قانون طبیعی انجام می دهند وجود ندارد.
دانشمندان بعد از تجربیات زیاد، حاصل تحقیقاتشان را منتشر کرده اند مبنی بر این که کارهایی که مرتاضان انجام می دهند غیر عادی است و با قوانین طبیعی، فیزیکی و فیزیولوژی و روان شناسی مطابقت ندارد.البته ممکن است بعضی انواع آن، با این علوم ارتباط داشته باشد.
متوقف کردن «قطار»بااشاره دست
یک جوکی جلوی قطاری که در حال حرکت است می ایستد، قطاری که با سرعت صد یا صدوبیست کیلومتر در حال حرکت است، کنار ریل قطار می ایستد و با حرکت دستش ناگهان قطار را سر جایش میخ کوب می کند، و تادستش را برندارد با هیچ وسیله ای قطار حرکت نمی کند.
اختلال درپروازهواپیما
یا مثلا هواپیمایی آماده حرکت است، موتور آن کاملا آزمایش شده و آماده حرکت است، یک جوکی می آید و دست می گذارد، مهندسین هرکاری می کنند، نمی توانند آن را راه بیندازند. تا این که او دستش را بر می دارد و اجازه حرکت می دهد، آن وقت راه می افتد. اینها مسائلی واقعی است، و نشانه آن است که خدای متعال به روح انسان آن چنان قدرتی داده که اگر تقویت شود، برقوای طبیعت غالب می شود این عظمت روحی انسان است.
آیا اینها دلیل براین می شود که آن جوکی با آن آلودگی روحی اش از اولیاء الله است و باید از او اطاعت کرد؟ آیا باید آب دهانش را برای تبرک برد؟ این جوکی مثل پهلوانی است که تمرین کرده و بازوانش قوی شده است. چیزی را بر می دارد که شما نمی توانید بردارید، این یکی تمرین بدنی است و آن دیگری تمرین روحی است، که با کم خوردن، نفس را در سینه حبس کردن و با تمرینهای دیگر، با فشارهایی که به خودشان وارد می کنند، روحشان راتقویت می کنند.
با رابطه ای که از این راه یا به صورت هایی دیگر کشف کرده اند توانسته اند اراده را تقویت کرده تا بر قوای طبیعت غالب شود که بستگی به این دارد تا چه اندازه، قدرت اراده و قدرت نفس در شخص حاصل شده باشد.
پس هرکار خارق العاده ای که کرامت الهی نباشد،دروغ نیست; اینها واقعیت دارد و یک قسم آن هم سحر است.
حال این که ماهیت سحر چیست وچگونه برای اشخاص حاصل می شود وچند نوع است خود بحثهای زیادی دارد. ما واقعیت سحر را نمی دانیم، اما گاهی ممکن است آموختن سحر برای ابطال سحر، واجب باشد. البته سحر وجود دارد و در قرآن هم داریم: «لسحرواعین الناس » سحره فرعون سحر می کردند. اینها درقرآن هست و سحر فی الجمله واقعیت دارد،
ما آیا کسی که کار خارق العاده ای انجام می دهد که دیگران نمی توانند انجام دهند، تصرف در قوانین طبیعت می کند، طبیعت را مقهور می کند، حتی در دلهای مردم نیز اثر می گذارد، بین دو دوست، زن و شوهر کدورت یا محبت ایجاد می کند; ساحر شد واز اولیاءالله است؟
خیر چنین نیست. فی الجمله در قرآن کریم داریم که جن وجود دارد و سحر هم واقعیت دارد و از نظر علمی، سحر و تاثیر آن هم واقعیت دارد.
داستان مردی که ازغیب خبرداشت ولی موحدنبود
نقل می کنند که در زمان امام صادق علیه السلام شخصی ادعا می کرد که هرکس چیزی را در دست خود پنهان کند من می گویم که آن چیست! مردم هم جمع شدند، برای تفریح و سرگرمی و هرکس چیزی را در دستش پنهان می کرد و می گفت که این چیست؟ اونیز جواب درست می داد.
امام صادق(ع) ومرتاض(ساحر)
حضرت،وارد مسجد شدند و دیدند که مسجد شلوغ است. فرمودند: چه خبر است؟ جریان را برای ایشان شرح دادند.
حضرت امام صادق علیه السلام جلو رفتند و دستشان را مشت کردند و پرسیدند:
در دستم چیست؟
آن شخص فکری کرد و حالت تحیر و تعجب به او دست داد.
امام گفتند: چرا جواب نمی دهید، مگر نمی دانید چیست؟
- می دانم چیست. ولی تعجب می کنم که شما آن را از کجا به دست آورده اید.
امام : آن چیست؟
مرتاض جواب داد: در تمام روی زمین هرچیزی سرجای خودش هست، ولی دریک جزیره ای، مرغی دوتا تخم گذاشته بود، یکی از آنهانیست، تنها چیزی که روی زمین تغییر کرد، همین است و این باید همان «تخم »باشد.
حضرت دستشان را باز کردند و تخم آن پرنده را نشان دادند.
امام : تو چگونه این علم را پیدا کرده ای؟
مرتاض: با مخالفت با هوای نفس، هرچه دلم می خواست، خلافش را انجام می دادم.
حضرت(امام صادق): دلت می خواهد مسلمان شوی؟
- نه.
امام: شما گفتید که هرچه دلم نمی خواهد انجام می دهم، طبق قول خودت باید مسلمان شوی! او محکوم شد و گفت:
- قول داده ام و انجام می دهم.
البته از این که دید حضرت توانستند تخم مرغی را از جزیره ای دور در اقیانوس، بیاورند ودر دست بگیرند، فهمیدکه ایشان شخصی عادی نیستند.
مردساحراز حضرت پرسید: آقا چه شد که تا حالا که دینم باطل بود و راهم غلط بود، چنین قدرتی را داشتم، اما حالا که مسلمان شده ام و دین حق را پذیرفته ام، پرده ای جلوی چشمم افتاده است و دیگر واقعیت را نمی بینم. این چه دینی است؟
امام :تاکنون زحمتی کشیده بودی وخداوندمزدت را در همین عالم به تو می داد، از حالا به بعد هم اگر زحمتی را متحمل شوی خداوند متعال اینها را برای آخرتت ذخیره می کند که درعالم ابدی سعادتمند باشی.
بنابراین، قدرت بر تصرف در طبیعت و انجام کارهای خارق العاده، دلیل مقام و منزلتی نزد خدا نیست. همان طوری که دلیل برعدمش هم نیست.
ممکن است شخصی،باتمرینهایی که انجام می دهد و قدرت اراده ای که پیدا می کند، این گونه قدرتهایی را پیدا کند و گاهی ممکن است که این، یک موهبت الهی باشد. اگر بخواهیم تشخیص دهیم که موهبت الهی هست،یانه، ممکن نیست مگرآن که آن شخص را بشناسیم و ببینیم که اعتقاداتش درست بوده است. رفتارش چگونه بوده است، آیا طبق دستور خدا و پیغمبر “صلوات الله علیه” رفتار کرده است که خدا این موهبت رابه او عطا کند یا اهل ریاضتهای باطل بوده است؟ آن گاه می توان فهمید که این کارها شیطانی است یا الهی.
حاصل این که، مقوله کشف و مکاشفه و نیز مقوله تصرفات و انجام کارهای خارق العاده که مجموعا در اصطلاح عرفی به آنها، «کشف و کرامت » می گویند، هم حق دارد و هم باطل. گاهی شیطان، اطلاعات صحیح را نیز در اختیار انسان قرار می دهد که بعدا او را فریب دهد و وادار به انجام گناهی یا ترک واجبی کند.
همچنین ممکن است تصرفات خارق العاده ای باشد که خداوند به عنوان کرامت الهی، به بنده ای از بندگان شایسته خود، طبق مصالحی که می داند عطا فرماید و ممکن است در اثر ریاضت هایی باشد که شخصی کشیده است و خدا مزدش را در همین عالم به او داده است و او این قدرت روحی را پیدا کرده که می تواند تصرفاتی را انجام دهد. در حالی که از اخوان شیطان است،
بنابراین، شناختن اشخاص از راه داشتن قدرت برتصرفات غیرعادی، یااز راه داشتن اطلاعات غیر عادی، شناخت صحیحی نیست،
زیرا خداوند چنین قدرتی را هم به شیطان و هم به ملائکه داده است. دراین عالم تعادل، محفوظ است. راه حق و راه باطل را خداوند جلوی پای انسان می گذارد، «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ٨شمس» تا ما گزینش کنیم.اگر خداوند آن قدرتها رابه شیطان داده است، ملائکه را هم موکل فرموده تا اولیای خدا را یاری کنند. همه عرشیان، کارشان استغفار برای مؤمنین است. در آیات قرآن، تصریح شده است که ملائکه مقرب الهی که حامل عرش الهی هستند، کارشان استغفار برای مؤمنین است، «ولیستغفرن للذین آمنو»(اعراف،آیه ۷)
آنها، مؤمنین را تایید، حمایت وکمک می کنند.ازطرف دیگر، شیطان هم به اهل باطل کمک می کند. پس دو راه وجود دارد. مجری، یک مجری است، چه آب شیرین در آن جاری باشد، چه آب شور، جلوی فریب های شیطانی را نمی گیرند، زیرا خداوند حق را بیان کرده و دلائل روشن به انبیاء داده است. اگر کسی طالب حق باشد می تواند تشخیص دهد. البته شیطانها هم فریب هایی دارند. بسیاری از مردم را نیز گول می زنند، اما تقصیر خود مردم است، زیرا باید بروند از اهلش سؤال کنند. پس هم عرفان صحیح داریم و هم عرفان دروغین.
***
۳ روایت (بنقل ازروزنامه قدس)
کرامات ومکاشفات رحمانی
محدث قمی و شنیدن صدای جنازه
مرحوم حاج شیخ عباس قمی(صاحب مفاتیح)، نقل میکند: روزی برای زیارت اهل قبور به وادیالسلام نجف اشرف رفتم. در این میان ناگهان صدایی مانند صیحه شتر هنگام داغ کردن شنیدم، بهطوری که گویی زمین وادیالسلام، از صدای نعره او میلرزید. من با سرعت برای خلاص نمودن آن شتر، به آن سمت رفتم. وقتی که نزدیک شدم، دیدم شتر نیست، بلکه جنازهای را برای دفن آوردهاند، و این نعره از آن جنازه بود. من آن صدا را میشنیدم، ولی افرادی که متصدی دفن بودند اصلاً اطلاعی از آن نداشتند و با کمال خونسردی و آرامش به کار خود اشتغال داشتند!
دیدن عذاب میت و گرز آتشین
در یک شب جمعه سرد زمستانی سیدجمال گلپایگانی در یکی از حجرات تخت فولاد اصفهان، مشاهده میکند که جنازهای را به حجره میآورند و تحویل قاری قرآنی میدهند و او در کنار جنازه مشغول تلاوت میشود. سپس ملائکه عذاب میآیند و مشغول عذاب کردن آن مرده میشوند، اهل چه معصیتی بوده که چنان گرزهای آتشین بر سر او میزدند که آتش به سوی آسمان زبانه میکشیده است.
مرحوم آقا سیدجمالالدین میفرماید: این میت چنان نعره میکشید که تمام قبرستان تخت فولاد میلرزید، من تمام وجودم را وحشت فرا گرفته بود بهطوری که میخواستم این آقای قاری قرآن را متوجه این صحنه وحشتناک کنم و از او بخواهم که در را باز کند تا من بیرون بروم، ولی نمیتوانستم حرف بزنم. او با خیال راحت قرآن میخواند. خودم را کشان کشان به در رساندم و توانستم از آنجا خارج شوم. تا اصفهان پیاده آمدم و یک هفته در بستر بودم.
شیخ بهایی ازدفن یک میت
نقل است که شیخ بهایی برای دوستش تعریف میکند روز گذشته در این قبرستان میتى را دفن کردند، بوى بسیار خوشی به مشام من خورد. جوان زیبارویى را دیدم که به سمت آن قبر مىرفت. طولى نکشید که بوى متعفن و بدى به مشام من رسید. سگى را دیدم که به سوى همان قبر مىرفت. ناگهان همان جوان زیبا از طرف آن قبر برگشت ولى بسیار مجروح و زشت شده بود. کنارش رفتم و سؤال کردم. گفت :من عمل صالح این میت بودم. «سگ» اعمال زشت و ناشایست او بود و چون گناهان او بیشتر از اعمال صالح او بود. لذا آن سگ به من حمله کرد و مرا از قبر بیرون انداخت و الآن همان «سگ» با او همنشین است.
ماجرای مشاهده «شیطان درخیان»توسط آیت الله حق شناسبنقل ازآیت الله جاودان
ذکر«یاحسین» موجب دوری شیطان است
آقای حق شناس داستانی رانقل می کردند : در خیابان می رفتیم می دیدم شیطان دارد چه می کند یک جوانی بود یک زن زیبایی از جلوی او می گذشت. این تا او را دید، چشم خودش را انداخت پائین.گفت:یا حسین. در دلش گفت. کسی در خیابان داد نمی زند که یا حسین. ایشان فرمودند من دیدم شیطانی که آمده بود ایشان را ببرد مثل یک توپ ۱۰۶ خورد به سینه ی [دیوار]. شیطان این[جوان] کوبیده شد به دیوار روبرو. مثل برق کوبیده شد. نابود شد. این طوری فقط یک وِز وِز که مثل یک زنبور یا مگس در گوش آدم می کند. اینطوری است.
آیت الله محمدعلی جاودان
کراماتی که باعبادات ،مختل می شود.
* یک آقای خوبی بود خیلی وقت است که من ایشان را ندیده بودم. گفتند ایشان منزل یک آقایی مهمان بود و در زدند. سر ظهر بود . کیه ؟ دیدند یک درویشی است.آقا دید یک درویشی آمده. عیب نداره بگو بیاید داخل. آمد داخل و گفت : آقا من طبق دستور پیر و مرادمان یک ذکر می گویم. وقتی این ذکر را زیاد می گویم، یک تغییر حالت برای من ایجاد می شود و احساس می کنم دارم میروم بالاتر. در آسمان ها یک تخت سلطنتی آنجا هست و یک پیرمرد با هیبتی آنجا بر تخت نشسته است.
آیت الله میرزا عبدالکریم حق شناس(تهرانی)
ایندفعه رفتی،درادامه اذکارت،ذکر«صلوات» راهم بگو
ایشان هیچ چیزی به او نگفت.]فقط[ گفت: حالا این بار که این ذکر را گفتی و آن آسمان رفتی یک صلوات هم بفرست. آنجا ایشان شنید و رفت. گفتند مثلاً ۶ ماه بعد باز دوباره آن بزرگوار داخل همان خانه مهمان بود. باز در زدند و گفتند همان درویش آمده و فقط در پیشانی او یک علامت شکستگی جدی بود . چه خبر؟ گفت بله آقا آن مرتبه که من فردای آن روز ذکرها را گفتم و به اصطلاح آن عروج برای من دست داد وقتی به پایگاه تخت سلطنتی آن پیر رسیدم یک صلوات هم علاوه بر آن ذکرهایی می گفتم، گفتم . آن پیر چنان لگدی به من زد که وقتی به هوش آمدم دیدم این سرم شکافته. حالا به کجا خورده بوده شکسته؟!
بنقل ازتسنیم ۱۸ اسفند ۱۳۹۵
***
۳ روایت (بنقل ازروزنامه قدس)
کرامات ومکاشفات رحمانی
محدث قمی و شنیدن صدای جنازه
مرحوم حاج شیخ عباس قمی(صاحب مفاتیح)، نقل میکند: روزی برای زیارت اهل قبور به وادیالسلام نجف اشرف رفتم. در این میان ناگهان صدایی مانند صیحه شتر هنگام داغ کردن شنیدم، بهطوری که گویی زمین وادیالسلام، از صدای نعره او میلرزید. من با سرعت برای خلاص نمودن آن شتر، به آن سمت رفتم. وقتی که نزدیک شدم، دیدم شتر نیست، بلکه جنازهای را برای دفن آوردهاند، و این نعره از آن جنازه بود. من آن صدا را میشنیدم، ولی افرادی که متصدی دفن بودند اصلاً اطلاعی از آن نداشتند و با کمال خونسردی و آرامش به کار خود اشتغال داشتند!
دیدن عذاب میت و گرز آتشین
در یک شب جمعه سرد زمستانی سیدجمال گلپایگانی در یکی از حجرات تخت فولاد اصفهان، مشاهده میکند که جنازهای را به حجره میآورند و تحویل قاری قرآنی میدهند و او در کنار جنازه مشغول تلاوت میشود. سپس ملائکه عذاب میآیند و مشغول عذاب کردن آن مرده میشوند، اهل چه معصیتی بوده که چنان گرزهای آتشین بر سر او میزدند که آتش به سوی آسمان زبانه میکشیده است.
مرحوم آقا سیدجمالالدین میفرماید: این میت چنان نعره میکشید که تمام قبرستان تخت فولاد میلرزید، من تمام وجودم را وحشت فرا گرفته بود بهطوری که میخواستم این آقای قاری قرآن را متوجه این صحنه وحشتناک کنم و از او بخواهم که در را باز کند تا من بیرون بروم، ولی نمیتوانستم حرف بزنم. او با خیال راحت قرآن میخواند. خودم را کشان کشان به در رساندم و توانستم از آنجا خارج شوم. تا اصفهان پیاده آمدم و یک هفته در بستر بودم.
شیخ بهایی ازدفن یک میت
نقل است که شیخ بهایی برای دوستش تعریف میکند روز گذشته در این قبرستان میتى را دفن کردند، بوى بسیار خوشی به مشام من خورد. جوان زیبارویى را دیدم که به سمت آن قبر مىرفت. طولى نکشید که بوى متعفن و بدى به مشام من رسید. سگى را دیدم که به سوى همان قبر مىرفت. ناگهان همان جوان زیبا از طرف آن قبر برگشت ولى بسیار مجروح و زشت شده بود. کنارش رفتم و سؤال کردم. گفت من عمل صالح این میت بودم. سگ اعمال زشت و ناشایست او بود و چون گناهان او بیشتر از اعمال صالح او بود. لذا آن سگ به من حمله کرد و مرا از قبر بیرون انداخت و الآن همان سگ با او همنشین است.