مسجد حضرت «علی اکبر»امین الضرب -رشت
مسجدعلی اکبر-رشت
نمازجماعت مغرب ۲۰ فروردین ۱۳۹۷ به امامت حجت الاسلام محمدحسن هاشمی
این مسجدداخل یک کوچه باریک (کمی بالاترازاداره قندوشکر -بطرف دیانتی )قراردارد
قدمت این مسجدآنطوری که برروی سردرب مسجدنوشته شده سال ۱۳۱۴ شمسی برمی گردد
امام جماعت راتب مسجد«حجت الاسلام سیدجعفرهاشمی»ولی اکثراً فرزندش(حجت الاسلام سیدمحمدحسن هاشمی)اقامه می کند
حجت الاسلام سیدجعفرهاشمی درکنارفرزندش«حجت الاسلام سیدمحمدحسن هاشمی»
امروز«دوشنبه، ۲۰ فروردین ۱۳۹۷»نمازمغرب وعشا دراین مسجدبودم
هیئت امنای مسجدحضرت علی اکبرعبارتند:
حاج حسین زمردی،حاج حسین سربازمقدم،حاج حسین لطف احمدی،حاج اسفندعظیمی،سیروس بخشی نژاد،قاسم رحمت طلب وطوفان بزرگی
دراین مسجدقبلاً نمازجماعت صبح هم برگزارمی شد واما بعلت عدم استقبال ،تعطیل شد،نمازجماعت ظهروعصرنیز به همین دلیل برگزارنمی شود.
مردان آینده مسجد
مسجدعلی اکبر
مؤذن مسجد
***
امروز ۲۷ فروردین ۱۳۹۷ -مراسم معارفه رئیس کلانتری ۱۳ دراین مسجدبوده
نمازمغرب وعشاء به امامت حجت الاسلام سیدجعفرهاشمی»۲۷ فروردین ۱۳۹۷
مسجدعلی اکبر-رشت
سرگردفرهادپورصادق رئیس کلانتری ۱۳رشت درکنارمعاونش سروان علی آقایی درصف نمازگزاران مسجدعلی اکبر(ع)امین الضرب رشت
حجت الاسلام سیدمحمدحسن هاشمی،حجت الاسلام سیدجعفرهاشمی،سرگردفرهادپورصادق،حاج حسین سربازمقدم،سروان علی آقایی
سرگرد فرهادپورصادق وحجت الاسلام هاشمی
سرگرد«پورصادق»قبلاً رئیس مرفوک(مرکزفرماندهی وکنترل۱۱۰)رشت بوده است
رئیس کلانتری قبلی ۱۳رشت «سرگردمرتضی رمضانژاد»بود
سرگردپورصادق «رئیس کلانتری ۱۳»درحال سخنرانی برای نمازگزاران مسجد«حضرت علی اکبر»رشت
محفل قرآن
هاشمی(پدروپسر)-امیرصالحی قاری معروف قرآن +آقای عباسی مسئول فرهنگی مسجد حضرت علی اکبررشت
شهدای محله امین الضرب رشت
«مسجدایرانیان درهامبورک»(مرکزاسلامی هامبورک)
درتیرماه سال ۱۳۳۲یک تاجرخیرتهرانی بفکرساختن مسجدی درهامبورگ می شود،هموطنان مسلمان ونمازخوان رادرهتلی(آتلانتیک)دعوت می کند،موضوع فقدان مسجدرامطرح می کند،همه اعلام آمادگی می کنند،...موافقت آیت الله بروجردی...
در نهم مهر ۱۳۳۶ زمینی به مساحت ۳۷۴۴متر مربع در کنار دریاچه «آلستر»(هامبورگ)کشورآلمان به مبلغ «۲۵۰ هزار مارک »خریداری شد وگزارش آن به همراه «طرحهای پیشنهادی» به «آیت الله بروجردی» ارائه شد وتأییدنهایی اخذشد.
«کلنگ ساختمان مسجد هامبورگ»(به مساحت۸۳٢ متر مربع) طی مراسمی در روز جمعه نیمه شعبان ١٣٧٧(۱۶اسفند۱۳۳۶)۷مارس۱۹۵۸ با حضور جمعی از مسلمانان و نمایندگان شهر هامبورگ به دست«آیت الله محمدمحققی لاهیجی» زده شد.
مرکزاسلامی هامبورگ
هامبورگ کجاست؟
کشور«آلمان» بامساحت ۳۵۷،۳۸۶ کیلومتر مربع ، بیش از ۸۳ نفرجمعیت دارد،پایتخت آن«برلین»است.
« هامبورگ» بامساحت ۷۵۵ کیلومتر مربع دارای ۱ میلیون وهشتصدهزارنفر از صد ملیت(اکثریت از کشورهای ترکیه، لهستان، صربستان و افغانستان )جمعیت است.
هامبورگ، از نظر مساحت، دومین ایالت کوچک آلمان است؛ اولین آن برمن نام دارد. هامبورگ شهری است که در عین حال یکی از شانزده ایالت آلمان فدرال است. این ایالت-شهر در شمال آلمان و در کنار رود البه قرار دارد. هامبورگ دومین شهر بزرگ آلمان و مرکز اقتصادی و فرهنگی شمال کشور است.
فاصله ایران تا هامبورگ ۳۷۶۴ کیلومتر.
فاصله هامبورگ تابرلین(پایتخت آلمان) ۲۵۰کیلومتر است.
مجلس ایالت هامبورگ بورگرشافت (Bürgerschaft) خوانده میشود که به معنای انجمن شهروندان است. نمایندگان این مجلس، رئیس دولت را انتخاب میکنند که در هامبورگ "شهردار اول" عنوان دارد.
دریاچه مصنوعی«الستر»
«آلسترشتروم» در مرکز شهر، به یکی از بزرگترین دریاچههای مصنوعی گسترش یافته تبدیل شده است.
«آلستر» یکی از مراکز مهم تفریحی هامبورگ بهشمار میرود. که بیش از ۲۵۰۰ پل، دو سوی کانالهای بیشماری را که از "شهر قدیم" عبور میکنند، به یکدیگر مربوط میسازند.
کلیسا ی «میشل» شبیه کِشتی
از جمله دیدنیهای شهر هامبورگ، شهرداری و نیز کلیسای «میشل» (Michel) است. این کلیسا به عنوان نشان ایالت هامبورگ هم شهرت دارد. بنای ده طبقهی "شیلیهاوس" (Chilehaus) که به شکل یک کشتی ساخته شده، از دیگر آثار دیدنی این شهر است.
خیابان خوشگذرانان شبانه(ریپربان)
یکی از مشهورترین خیابانهای این شهر خیابان«ریپربان» (Reeperbahn) نام دارد. این خیابان به طول ۹۳۰ متر، در محلهی معروف "سنپاولی" که محل خوشگذرانیهای شبانه است،که دارای رستورانها، سینماها و کافه های زیادی است.
آیت الله سیدحسین بروجردی ونخست وزیر(حسین علاء)
بترتیب ازراست:؟،محمدتقی فلسفی،شهیدمطهری، میرزاعلی فلسفی،آیت الله سیدعلی خامنه ای
آیت الله بروجردی
علامه محققی درکنارآیت الله بروجردی
عملیات «مسجد »در زمینی به مساحت ۳۷۴۴ مترمربع، در(۱۶اسفند۱۳۳۶) با حضور آیت الله محمد محققی لاهیجانی، نماینده آیتالله بروجردی آغاز شد، اما ساختمان مرکز مذکور، تا پایان عمر آیتالله بروجردی در ۱۰ فروردین ۱۳۴۰ ( ۱۲ شوال ۱۳۸۰)ناتمام ماند.
آیت الله محققی درمرکزاسلامی هامبورگ
آیت الله سیدحسین طباطبایی بروجردی (فرزند سید علی،متولد۱۲۵۴لرستان – متوفی ۱۰ فروردین ۱۳۴۰قم) .
بعدازوفات آیت الله بروجردی،دراداره مسجدایرانیان هامبورک وقفه چهارساله ای رخ دادواما باتلاش آیت الله محمدتقی فلسفی وموافقت آیت الله سید محمدهادی میلانی و بعضی از دیگرمراجع، «آیت الله بهشتی »به ریاست مرکز اسلامی هامبورگ برگزیده شدند.
آیت الله میلانی
آیت الله سیدمحمدهادی میلانی
آیت الله سیدمحمدهادی میلانی(متولدمرداد۱۲۷۴-متوفی۱۷ مرداد سال ۱۳۵۴)
آیت الله فلسفی درکنارآیت الله بروجردی
آیت الله حاج شیخ محمد محققی لاهیجی در کنار آیت الله محمدتقی فلسفی، در دیدار وی با دانشجویان ایرانی ۱۳۳۹ هامبورگ
آیت الله محمدتقی فلسفی(فرزندآیتالله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی،متولد ۱۲۸۷-متوفی ۲۷ آذرماه ۱۳۷۷) ۹۰ سالگی.
بنیانگذاران«مسجد اسلامى ایرانیان در هامبورگ»؟
درتیرماه سال ۱۳۳۲یک تاجرخیرتهرانی بفکرساختن مسجدی درهامبورگ می شود،هموطنان مسلمان ونمازخوان رادرهتلی(آتلانتیک)دعوت می کند،موضوع فقدان مسجدرامطرح می کند،همه اعلام آمادگی می کنند،
هتل اتلانتیک
درتیرماه سال ۱۳۳۲یک تاجرخیرتهرانی بفکرساختن مسجدی درهامبورگ می شود،هموطنان مسلمان ونمازخوان رادرهتلی(آتلانتیک)دعوت می کند،موضوع فقدان مسجدرامطرح می کند،همه اعلام آمادگی می کنند،در همان جلسه هیئت مدیره ۹ نفره ای بعنوان «هیئت ساختمانی مسجد»شکل می گیرد که عبارت بودند از آقایان:
۱- حاج علی نقی کاشانی
۲- حسین ولادی
۳- علی محمد باقر زاده
۴-محمدتقی تبرک
۵- محمد خسرو شاهی
۶- حمید شجاعی
۷- عبدالعلی فیض
۸- محمدحسین دهدشتی
۹- میرحسین غفاری
اعضای حاضرتصمیم می گیرندکه موضوع جلسه رابه اطلاع مرجع تقلیدجهان تشیع(آیت الله بروجردی)برسانند،لذا نامه ای تنظیم می شودوصورتجلسه به قم ارسال شد، در آن نامه پیشنهاد تأسیس مسجدی جهت انجام عبادات و برگزاری جلسات دینی برای مسلمانان با آیت الله بروجردی مطرح می گردد.
پول زمین جورمی شود ،یکی از تجار امین(حاج قاسم همدانیان) از طرف مرحوم آیت الله بروجردی پول را به بانیان(هیئت۹ نفره)می رساند.
سخنان آیت الله دکتربهشتی. (خرداد ۱۳۴۹)گزارش درهفته اول مراجعت به ایران:
شهیدبهشتی: یکى از بازرگانان تهرانی براى امور تجارتى در هامبورگ اقامت کرده بود که بادوستانش مشورت می کند مىگویند اینکه نمىشود که ما اینجا مسلمانیم، ولى مسجد نداریم و تصمیم مىگیرند براى ساخت مسجد اقدام بکنند.
«سیدمحمد حسینی بهشتی»(شهیدبهشتی):بازرگانان تهرانی ، تماسهایى مى گیرند با مقامات مختلف وبالاخره در یکى از جلسات خودشان در این زمینه تصمیم مىگیرند، نامه اى به آیت الله بروجردى می نویسند و از ایشان تقاضا بکنند که نسبت به ساختمان مسجد آبرومندى در هامبورگ نظر خودشان را بگویند.
آقاى بروجردى این نظر را تأیید کردند و نخستین مبلغى را که البته خیلى زیاد نبوده، به عنوان اولین سرمایه گذارى براى ساختن این مسجد به هامبورگ مىفرستند.
این هیأت، تحت نام «هیأت ساختمان مسجد اسلامى ایرانیان در هامبورگ» به ثبت رسیده است.
شهیدبهشتی :در آغاز ورود به هامبورگ مسأله درجه اول این بود که ساختمان مسجد هامبورگ خراب مانده، ساختمانش ناتمام بود و سر و صداى مردم و شهردارى هامبورگ در آمده بود.
مسجد در یک نقطه حساس و زیباى مرکزى شهر هامبورگ است، جایى است که توریستها و مسافرانى که براى دیدن هامبورگ مىآیند از آنجا عبور مىکنند. با ماشین مىآمدند جلوى آنان مىایستادند و مىگفتند: این مسجد مسلمانهاست،
سالهاست ساخت آن را همین طور نیمه کاره رها کرده اند و این مطلب علاوه بر آنکه مایه سرشکستگى اسلام بود، براى مسلمانان آنجا قابل تحمل نبود. مىگفتند: ما چقدر در محیط خارج سرکوفت بشنویم؟ اگر نمىتوانستید مسجد بسازید چرا شروع کردید؟ مسأله فعالیتهاى اسلام در اروپا، در این برخوردها، اگر عرض کنم مسئله درجه دوم بود گزاف گفتم، مسأله درجه دهم بود!
مسجدامام علی(مرکزاسلامی هامبورگ)
ادامه سخنان آیت الله بهشتی:در اواخر سالهاى اقامت « آقاى محققی» در هامبورگ «جمعیت اسلامى ایرانیان در هامبورگ»به ثبت رسیده بود و محل آن در منزل مسکونى آقاى محققى در خیابان «ایزاشتراسه »شماره ۱۳ به صورت یک دفتر کار و محل اجتماعات کوچک بوده است.
فاصله این محل تا مسجد در حدود ۳کیلومتر است.
جمعیت اسلامى ایرانیان در هامبورگ تا موقعى که مرحوم آقاى محققى آنجا تشریف داشتند، از نظر جمعیتى در درجه اول اهمیت و شاید تا ۹۵ در صد ایرانیها و مسلمانهاى ایرانى مشغول کار و خدمت در آنجا را در بر مىگرفته است.
آیت الله بهشتی-درحال سخنرانی درمرکزاسلامی هامبورگ
برنامه هاى اساسى آنها در شبهاى جمعه جلسه قرائت قرآن و تفسیر بوده. در اعیاد و وفیات هم دعوت عمومى ترى مى شده است و در همان جا جلسات نسبتاً بزرگترى،
مراسم اعتکاف-مرکزاسلامی هامبورگ
در حدودى که ظرفیت آن منزل اجازه مى داده، برگزار گردیده است. علاوه بر این، به کارهایى از قبیل ازدواج،…. اموات، ذبح، پاسخ به نامه هایى که از اطراف مى رسیده و برخوردها و ملاقاتهایى که گاه و بىگاه پیش مى آمده مى پرداخته است.
یک مرکزدیگری بنام«جمعیت اسلامى هامبورگ» بدون کلمه ایرانیان.
این جمعیت توسط یک آلمانى مسلمان به نام آقاى« عمر شوبر» که بعد مسلمان شیعه شد و چند تن از مسلمانان غیر آلمانى دیگر در هامبورگ تأسیس شده و به ثبت رسیده.
در آن موقع که بنده به هامبورگ وارد شدم آقاى« عمر شوبر» مدتها بود ازهامبورک به برلین رفته بود و در آنجا زندگى مىکرد و کار جمعیت را معاون ایشان، یکى از برادران مسلمان ایرانى ما، اداره مىکرد و تقریباً فقط نامى از جمعیت مانده بود./پایان سخنان آیت الله بهشتی.
«چگونگی انتخاب آقای دکترمحققی»
آیت الله بروجردی درگزینش فردمناسب سختگیربود.
آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی(متولد ۱۳۴۱) : تا آن زمان،اعزام مبلغ به خارج از کشور، هیچ مرسوم نبود. ایشان به این امر اهتمام دادند و به اروپا، آمریکا مبلغانی فرستادند. تاسیس مرکز مهمی مانند مسجد هامبورگ، در همین رابطه است. وجود چنین فکری در آن زمان ، دلیل بر روشنفکری و آینده نگریآیت الله بروجردی است.
آقای بروجردی دقت داشتند افرادی بفرستند که از هر جهت واجد شرائط باشند،به علت این دقت نظر تا مدتی آیت الله بروجردی ، کسی را که واجد شرائط باشد، نیافته بودند. در این رابطه، با پدرم(آیت الله محمدفاضل لنکرانی) مشورت میکنند. پدرم میگوید: این موضوع نیاز به تفکر دارد. مرحوم پدر این قضیه را با من در میان گذاشتند. بنده به پدرم عرض کردم: به نظر من، آقای محققی شایستگی این کار را دارد. ایشان تحصیلکرده حوزه بودو استاد دانشگاه ، مرد بسیار روشن و آشنا به علوم روز بود ،مضافاً «بسیار خوش قیافه و خوش بیان بود».
محققی در تهران سکونت داشت و گاه هم به قم میآمد و برای طلبهها درس هیئت میگفت. از قبل با هم ارتباطی داشتیم. به تهران رفتم و مسأله را با آقای محققی در میان گذاشتم ،توانستیم رضایتش راجلب کنیم.
پدرم ،نتیجه را به آقای بروجردی گفتند. ایشان هم خوشحال شدند و واما گفتند: من باید آقای محققی را ببینم.
آقای محققی خدمت ایشان آمدند و پس از توصیههای ایشان، روانه هامبورگ شدند.
بدین ترتیب دکتر محمد محققی لاهیجی در سال ۱۳۳۴شمسی(۱۹۵۵میلادی) به عنوان نماینده آیت الله بروجردی و امام جماعت مسجد، فعالیت خود را آغاز کرد.
مهندس حسین لُرزاده(معمارمسجداعظم قم+مسجدهامبورگ آلمان)
در نهم مهرماه ۱۳۳۶ زمینی به مساحت ۳۷۴۴متر مربع در کنار دریاچه «آلستر» هامبورگ به مبلغ «۲۵۰ هزار مارک »خریداری شد و طرحهای پیشنهادی برای انتخاب نهایی آیت الله بروجردی به قم ارسال شد.
مهندس حسین لُرزاده درکنارآیت الله بروجردی-جمع علما
آیت الله بروجردی، کارطراحی را به آقای« حسین لُرزاده» معمار مسجد اعظم قم(متولد۱۲۸۵ -متوفی ۱۳۸۳) ارجاع دادند. وی از میان نقشهها، طرح شرکت شرام والینگیوس را برگزید و نواقص آنرا طی نامه جداگانه ای یادآور شد. این نقشه با همکاری یک مهندس ایرانی بنام آقای« پرویز زرگر پور »تهیه شده بود.
آقای محققی درحال«جانمایی»مسجد درزمین مسجد.
محققی لاهیجی(یزدی) در دعوت نامه مراسم افتتاح کار ساختمانی مسجد که به دو زبان فارسی و آلمانی منتشر شده و برای مدعوین فرستاده شد نوشته بود: « با تایید خداوند متعال بر حسب دستور بزرگ پیشوای اسلامی عالم تشیع حضرت آیت الله العظمی الحاج آقا حسین طباطبایی بروجردی مدظله العالی بزرگترین مسجد اسلامی در هامبورگ بنا میشود. هیات ساختمان مسجد مفتخر است که بدین وسیله از جناب عالی برای انجام مراسم زدن اولین کلنگ دعوت نماید.
بدین ترتیب کلنگ ساختمان مسجد(به مساحت۸۳٢ متر مربع) طی مراسمی در روز جمعه نیمه شعبان سالروز میلاد حضرت مهدی(عج) نیمه شعبان١٣٧٧(۱۶اسفند۱۳۳۶)۷مارس۱۹۵۸ با حضور جمعی از مسلمانان و نمایندگان شهر هامبورگ به دست حجت الاسلام و المسلمین محمد محققی زده شد.
وی در سخنانی شرح جامعی درباره تاریخچه و لزوم ایجاد بنای مسجد ارایه داد و از توجهات ویژه آیت الله بروجردی تشکر کرد. سپس متن فارسی و آلمانی تاریخچه مسجد در جعبه فلزی زیر اولین سنگ بنا قرار داده شد. آیه«وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا ۖإِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ »﴿١٢٧بفره﴾ و ترجمه آلمانی آن بر روی این لوحه سنگ تاریخ بنای مسجد مسلمین در هامبورگ حک شده بود. کارهای ساختمانی به کندی انجام گرفت تا اواخر ۱۳۴۱ تقریباً اسکلت ساختمان مسجد به پایان رسید.
«آیت الله سیدحسین بدلا» در باره نگاه تبلیغی مرجعیت وقت و ویژگیهای استاد محققی می گوید: « مرحوم آیه الله بروجردی، نسبت به اسلام یک دید جهانی داشت . بر اساس همین دیدگاه بود که به تبلیغات خارج از کشور، اهمیت میداد که تا آن زمان سابقه نداشت. ایشان، برای اروپا و آمریکا دو نفر را انتخاب کردند:
آیت الله شیخ مهدی حائری یزدی(فرزندمؤسس حوزه قم)» برای آمریکا و دیگری آقای محققی برای اروپا. این هر دو شخصیت ، علاوه بر معلومات حوزوی ،اطلاعات غیر حوزوی آنان نیز، قوی بود و با مسائل فرهنگی روز آشنائی داشتند.
یکی آقای«کسب تکلیف رئیس مسجدهامبورگ:مردان نمازگزاربا زنان بی حجابشان می آیند
آقای محققی در یک سفری که به ایران آمده بود، در خدمت آیت الله بروجردی، اظهار نگرانی کردند که ما در آن جا مشکلی داریم و آن این که آقایان نوعاً همراه با خانمهایشان به مسجد میآیند و متأسفانه خانمها وضع حجابشان مناسب نیست «اگر سخت گیری کنیم کار پیش نمیرود. چه باید بکنیم؟»
مرحوم آیه الله بروجردی فرمودند: نه ، سخت گیری نکنید به حداقل حجاب اسلامی، اکتفا کنید.
آیت الله بدلا:اینان، بعداً که بیشتر آمدند و آشنا شدند درست میشوند.ابتدا سخت نگیرید. آقای محققی از این وسعت نظر آقای بروجردی، بسیار خوشش آمد.البته آن روز، در آن جلسه، کسانی که با این نوع تفکرات مخالف بودند، حضور نداشتند، لذا مرحوم آیت الله بروجردی فرمودند: همین تعبیر هم محفوظ باشد، زیرا ممکن است برخی بگویند آقای بروجردی باب بی حجابی را باز کرده است.»!/پایان اظهارات آقایان فاضل وبدلا.
توضیح مدیریت سایت-پیرسته فر:درتهیه این «مجموعه»تاریخچه، وقت زیادی صرف شده،اطلاعات پراکنده دررسانه های کاغذی واکترونیکی ،مصاحبه های پراکنده وبعضاًغیرمستند،اشتباهاتی بوده که سعی کردم باتحقیق وتطبیق ازجمله درتاریخ اقدامات درفرآیند راه اندازی این مرکزاسلامی .یکی از اشتباهات محرز«کلنگ زنی»بوده که درنیمه شعبان (۱۳۳۶سمسی)صورت گرفته بود. وتاریخ اعزام اولین مدیرمسجدهامبورگ..ومساحت زمین..بهرحال سعی کردم که دقیقترین اطلاعات راارائه بدهم.
رؤسای مرکزاسلامی هامبورگ-آلمان-نمایندگان جمهوری اسلامی دراروپا
۱- آیت الله محمد محققی لاهیجی (از ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۰)
محققی لاهیجی(فرزندآقا میرزا کاظم،متولد۱۲۸۹ لاهیجان)بعدازپایان دیپلم ازمدارس رشت برای دروس حوزوی به قم مهاجرت کردواما همزمان مدرسه کمالالملک و دارالفنون به یادگیری زبانهای خارجه پرداخت.
دکترمحقق لاهیجی درسن ۴۵سالگی ازطرف آیت الله بروجردی به آلمان اعزام شد واولین امام جمعه مسجدایرانیان بود.
بافوت آیت الله بروجردی،(۱۳۴۰)آقای محققی به ایران برمی گردد.
محققی لاهیجانی دریزدهمسراختیارکرده(۳وطنه=لاهیجان،قم،یزد) که سرانجام در سال ۱۳۴۹ شمسی در ۶۰ سالگی درگذشت ودرقم مدفون است.
بعدازو قفه حدودچهارساله، باتلاش آیت الله محمدتقی فلسفی وموافقت آیت الله سید محمدهادی میلانی و بعضی از دیگرمراجع، آیت الله بهشتی به ریاست مرکز اسلامی هامبورگ برگزیده شدند.
آیت الله محمدتقی فلسفی(فرزندآیتالله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی،متولد ۱۲۸۷-متوفی ۲۷ آذرماه ۱۳۷۷) ۹۰ سالگی.
۲- آیت الله سید محمد حسینی بهشتی (از فروردین ۱۳۴۴ تاخرداد ۱۳۴۹)
آیتالله شهید دکتر بهشتی چندی بعدازحضوردرهامبورک، نام« مسجد جامع ایرانیان»را به« مرکز اسلامی هامبورگ »تغییر داد.
سخنرانی(گزارش) آیت الله بهشی درهفته اول مراجعت ازآلمان( ۱۴ خرداد ۱۳۴۹) :در اواخر سال ۱۳۴۳ بود که از طرف آقایان مراجع و جمعى از دوستان علاقه مند، به من پیشنهاد شد که به هامبورگ بروم(پیشنهاددراسفند ۱۳۴۳بوده ولی اعزام ،فروردین ۱۳۴۴)...امروز که نزدیک به پنج سال و دو ماه از آن تاریخ مىگذرد.
وقتی دوستان بمن پیشنهادادم،مرددبود که چه کنم؟آیامفیدواقع می شوم،آیاآنجامی شودکارفرهنگی کرد...و..متوسل شدم به قرآن،آین آیه رادیدم«وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّـهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿٦٩عنکبوت﴾»
آنها که در راه ما تلاش کنند راههاى خویش را بدانها مى نماییم و خدا همواره همراه و با مردم نیکوکار است.
با همان نسبت که من مىتوانستم خودم را مصداق این آیه کریمه قرآن بیابم مىتوانستم به موفقیتهاى این سفر امیدوار باشم. به هر حال، از آنجا که بیم و هراس و تردید در برابر مشکلات احتمالى را بر خلاف سنت مردان کار و عمل و سنت کسانى مى دیدم که از کار و عمل وحشت دارند، تصمیم گرفتم و با الهام از این آیه قرآن «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـه ﴿١٥٩آل عمران)»بارسفرببندم.در اوایل فروردین سال ۱۳۴۴ از راه عراق و اردن و سوریه و لبنان به هامبورگ رفتم.
۳- علامه محمد مجتهد شبستری (از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶)
محمدمجتهد شبستری(متولد۱۳۱۵):«مرحوم بهشتی به خاطر آشنایی که با من داشتند، از من خواستند: به آلمان بروم و سرپرستی مرکز اسلامی هامبورگ را بپذیرم. من این پیشنهاد را پذیرفتم. در سال ۱۳۴۸ بود که به آلمان رفتم. سرپرستی مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده داشتم. حدود یک سال قبل ازپیروزی انقلاب برگشتم ایران»
وی مدت ۱۸ سال در حوزه علمیه قم به تحصیل و تحقیق در فلسفه و کلام اسلامی، فقه و اصول و تفسیر پرداخت و در بالاترین سطوح حوزوی تحصیلات خود را به پایان رساند،ملبس به لباس روحانیت بوده وبعد ازجامه روحانیت درآمد ونظریه پردازشد!وی یرادر امام جمعه سابق تبریز(آیت الله محسن شبستری )است.
البته آقای شبستری ازیک سال قبل با شهیدبهشتی درهمین مرکزهمکاری می کرده،این کادرسازی آن شهیدبزرگواررامی رساندکه زمینه سازمدیریت درپیروزی واداره انقلاب اسلامی شد.
۴- حجت الاسلام سید محمد خاتمی (از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹)
خاتمی (فرزندآیت الله سیدروح الله متولد۲۱ مهر ۱۳۲۲اردکان یزد)ازمرداد ۱۳۷۶ الی مرداد ۱۳۸۴ رئیس جمهوربود.
قبل ازریاست جمهوری:ازخرداد ۱۳۵۹ – آبان ۱۳۶۱نماینده مجلس بود،نمایندگی را نصف ونیمه رهاکرد ،رفت «وزیرفرهنگ ارشاداسلامی»شد.
۵- آیت الله محمد مقدم (از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۱)
دکترمحمدمقدم
دکترمقدم(متولد۱۲۸۷) دکتری زبانشناسی از دانشگاه پرینستون امریکا،هم اکنون، معاون بینالملل موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی است،
۶- آیت الله محمدباقر انصاری زنجانی (از سال۱۳۷۱ تا ۱۳۷۸)
آقای انصاری هم اکنون درکارتبلیغ است،بیشتردرحوزه «غدیر».
آیت الله سیدرضا حسینی درمصاحبت با رهبرانقلاب
۷- آیت الله سید رضا حسینینسب (از سال ۱۳۷۸ تا سال ۱۳۸۲)
حسینینسب متولد ۱۳۳۷ مهریز(یزد)وهم اکنون مقیم کانادا-سمت استادی در دانشگاه تورنتو کانادارادرپرونده اش دارد.
۸- آیت الله سید عباس حسینی قائممقامی (از سال بهمن ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸)
قائممقامی(فرزندحاج سیدمهدی متولد۱۳۴۷تهران)سابقه کرسی استادی «دانشگاه برکلی آمریکا»رادرپرونده اش دارد.
واما درپنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری ثبتنام کردند..بعدازاحراز وعدم احراز،دردقایق آخر«ردوصلاحیت شد!»۲۴ بهمن ۱۳۹۴
آیتالله قائممقامی که شاگرد شاخص مکتب تربیتی آیتالله حقشناس است، از محضر درس استادان بزرگ حوزههای علمیه، همچون آیات: میرزا جواد تبریزی، محمدعلی اراکی، حسین وحید خراسانی، میرزا هاشم آملی، سید رضی شیرازی، حسن حسنزاده آملی و... بهره جسته است.
آیتالله حسنزاده آملی وقتی که سال ۱۳۷۶ در مورد شایستگی آقای قائممقامی برای مجلس خبرگان مورد پرسش قرار گرفت، چنین گفت: «از زبان بنده بفرمایید که من سالیانی خدمت جناب آقای قائممقامی بودم و ایشان را به دو منقبت علم و عمل، بسیار شایسته، قابل و وارسته میدانم و بدون هیچ مداهنه و مجاملهای، جناب ایشان برای این امر اهم و حیاتی (انتخابات خبرگان) شایسته میباشد و در قابلیتشان تردیدی نیست.»..رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۷/۵/ ۷۴ خطاب به وی اظهار کرده بودند: «من به شما برای آینده نظام، امیدها بستهام».
«آیت الله دکتررضا رمضانی» درکنارمراجعین(مرکزاسلامی هامبورگ)
آیت الله رضا رمضانی گیلانی
«آیت الله رضارمضانی» درکنارپروفسورمجید سمیعی(۲همشهری) ومرحوم آیت الله سیدمحمود شاهرودی-هامبورک -آلمان دیماه۱۳۹۶
۹- دکتررضا رمضانی (از سال ۱۳۸۸ تاشهریور ۱۳۹۷)
آیت الله رمضانی،هم اکنون،یکی از۳نماینده گیلان درمجلس خبرگان رهبری می باشد،وی امامت جمعه کرج رانیزدرسوابقش دارد.
۱۰- آیت الله دکترمحمد هادی مفتح (از شهریور ۱۳۹۷)
عباسعلی اختری،رضارمضانی،محمدعلی تسخیری،محسن شبستری
فرزند«شهیدمفتح »(محمدمهدی مفتح)جایگزین «دکتر رضارمضانی»شد
طی مراسمی،حکم رهبر معظم انقلاب درباره انتصاب حجت الاسلام و المسلمین دکتر «محمد هادی مفتح« به عنوان رییس جدید مرکز اسلامی هامبورگ قرائت و از خدمات« آیت الله رضا رمضانی» رییس سابق این مرکز قدردانی شد.۸ شهریور ۱۳۹۷
این مراسم باحضورحجت الاسلام والمسلمین «محسن قمی» معاون ارتباطات بین الملل دفتر مقام معظم رهبری ، سفیر و جمعی از دیپلمات های ایرانی و شماری از شخصیت های مسلمان مقیم آلمان برگزار شد.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:سایت صداوسیما اینگونه می نویسد:
فرازی از حکم رهبر معظم انقلاب خطاب به «محمد هادی مفتح»...با استفاده از آموزه های اسلام ناب، منطق انقلاب اسلامی و بهره گیری از همه ظرفیت های رسانه ای، دانشگاهی و نخبگانی ، گام های بلند و استواری برای خدمت به اسلام و مسلمانان به ویژه پیروان مکتب حیات بخش اهل بیت علیهم السلام و نیز هموطنان عزیز مقیم آن دیار برداشته شود.
حجت الاسلام و المسلمین "محمد هادی مفتح " دارای تحصیلات حوزوی و دانشگاهی است که مدرک کارشناسی را در رشته مهندسی برق و الکترونیک از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد و دکترای خود را در رشته علوم قرآن وحدیث اخذ کرده و دروس حوزوی را نیز تا سطوح پیشرفته در شهر قم و تهران گذرانده است.
وی در سوابق خود مسؤولیت هایی همچون تاسیس شبکه سراسری رادیو معارف و طراحی و مدیریت تولید سیستم جامع مکانیزه مدیریت حوزه علمیه قم را داراست.
«حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد هادی مفتح »فرزند شهید آیت الله محمد مفتح» است.
وی دهمین رییس مرکز اسلامی و امام مسجد امام علی (ع) درهامبورگ آلمان است که این مرکز و مسجد که از مهمترین مراکز اسلامی در اروپا است و سابقه تاسیس آن به ۶۰ سال قبل و به توصیه آیت الله العظمی بروجردی از مراجع عظام تقلید باز می گردد.
این مرکز از سال ۱۳۴۴ و در زمان ریاست شهید آیت الله دکتر بهشتی به عنوان مرکزی فرهنگی در اروپا به ثبت رسید و با اهتمام به نشر معارف اسلامی و معرفی نهضت امام خمینی (ره) به مسلمانان اروپا ، به پایگاهی برای تبادل آرا و گفتگوی میان پیروان ادیان و تقریب مذاهب اسلامی تبدیل شد./منبع:۰۸ شهریور ۱۳۹۷صداوسیما.
***
شهیدبهشتی-مسجدهامبورگ.
اسم(عنوانی)که برایمان محدودیت ایجادمی کرد
در بدو ورود به هامبورگ، به فاصله کوتاهى دریافتم که یک اشتباه بزرگ صورت گرفته است و آن اینکه با استعمال و به کار بردن عنوان «جمعیت اسلامى ایرانیان در هامبورگ» تمام تلاشهاى اسلامیمان را فقط در جمع ایرانیان محصور کرده ایم و با آنکه اسلام آیینى است جهانى و ملیت نمى شناسد، ما که حامل پیام اسلام در اروپا هستیم مارک ملیت به خودمان زده ایم.
«نام »راقبلاًتغییرداده بودند.-مجدداًتغییرکرد(برگشت به عنوان اولیه)
دوستان گفتند: سابقاً گاهى برادران افغانى در برنامه هاى فارسى شرکت مىکردند؛ چون این نام در همین سالهاى اخیر به وجود آمده بود و قبل از به ثبت دادن، نامش «جمعیت اسلامى هامبورگ» بوده،
این تغییر نام باعث قطع ارتباط برادران افغانى شده بود. بعضى از دوستان عرب و مسلمانان آلمانى هم گاه و بیگاه با این جمعیت تماسهایى مىگرفتند که حالا اینها هم فاصله گرفته اند و مىگویند اینجا مال ایرانیهاست؛ چرا ما برویم مزاحم شویم.
سبحان الله! مگر مى شود با این تیتر و با این نام در هامبورگ فعالیت اسلامى همه جانبه و وسیع شروع کرد؟
قبل از هر چیز لازم بود که ما خودمان را از زیر این نام محدود کننده بیرون بیاوریم. بنابراین با مطالعه زیاد تصمیم گرفتیم اصولاً واحد اسلامى را که ما مسئول آن بودیم به نام «مرکز اسلامى هامبورگ» در آوریم. تا شعاع هاى وسیع عمل داشته باشیم.
هر چند این تغییر نام براى بسیارى ناخوشایند بود.
فعالیت درمسجدمتروکه
حساب کردم مسجد دور افتاده مهجور متروک به این زودىها مورد توجه این و آن قرار نمىگیرد تا براى تکمیل ساختمان آن تلاش کنند. لذا پس از برگزارى نخستین جلسه و درس در منزل که در حقیقت« جلسه معارفه» بود، همان سال، در «شبهاى تاسوعا و عاشورا» و یازدهم، سه شب جلسه سخنرانى و سوگوارى، در همان ساختمان مسجد نیمه تمام سفید نشده کم نور برگزار کردیم.
بهشتی!اینجا»اروپا»است،این مذهبی بازی(عاشورا )چیه!
دراوائل دوستان مى گفتند: فلانى اینجا اروپاست، این کارها چیست که تو مىکنى؟ کسى نمىآید.
گفتم: اگر کسى براى بحثهاى مفید و اظهار ارادت به سالار آزادگان اسلام و پیشواى بزرگ حسین بن علی (ع) و یاران و فرزندان و برادران و بستگان فداکارش مىخواهد بیاید، اینجا هم مى آید، ناراحت نباشید.
برخلاف پیش بینى دوستان در شب دوم که گفته بودند صد صندلى کافى است، گفتیم ۱۵۰ تا باشد.
گفتند: ما سابقه داریم که در این جلسات ۶۰ یا ۷۰ نفر بیشتر نمى آیند.
گفتم: احتیاط عیب ندارد. یک مقدار پول بیشتر براى کرایه صندلى مىدهیم.
امابرخلاف پیش بینى دوستان، در شب دوم صندلیها کم آمد و ناچار شدند براى روز سوم مقدار بیشترى صندلى سفارش بدهند که بیاورند.
کم کم برادران و خواهران مسلمان ما در هامبورگ عادت کردند و گفتند: در مسجد نیمه تمام هم مىشود دور هم جمع شویم
و از آن پس تمام جلسات بزرگ در مسجد برگزار شده است. به این ترتیب مسجد تا حدودى از متروک بودن در آمد، اما کافى نبود. دفتر کار مرکز اسلامى هامبورگ در خانه ۳ اتاق و نیمه بنده بود که هم باید در آن با خانواده زندگى و هم در آنجا کار مىکردم. که باید ازهمکاری و تلاشهاى همسر خودم در این سالها، به خصوص در سالهایى که محل کار من در منزل بود، قدردانى کنم.
مسجدآبان ۱۳۴۵مسجدآماده شد
در آبان ماه سال ۱۳۴۵ دفتر و محل کار مرکز اسلامى هامبورگ را به مسجد منتقل کردیم.
چقدرهزینه شد؟
البته براى این کارهاى ساختمانى که در این چند سال انجام گرفته مبلغى در حدود یک میلیون و پانصد هزار مارک یعنى تقریباً معادل سه میلیون تومان به مصرف رسیده است.
هفتصد هزار مارک برآوردهزینه شده-بایدانجام بگیرد
کار ساختمانى که در پیش است عبارت است از: تکمیل تعمیرات داخلى مسجد، گنبد، محل نماز، سالن سخنرانى، کلاسها و قسمتهاى فرعى آنها که برحسب برآورد مهندسان با مبلغى در حدود هفتصد هزار مارک، این قسمت از تعمیرات هم ممکن است انجام گیرد.البته این برآوردمال همین سال است.
«جلسات هفتگى و ماهانه» مسجد هامبورگ
آقای بهشتی درادامه اینگونه توضیح می دهد:
جلسات هفتگى: شب جمعه نماز جماعت، قرائت قرآن، تفسیر و بحث به زبان فارسى. ظهر جمعه نماز جمعه و خطبه به زبان آلمانى. در نماز جمعه، شیعه و سنّى ایرانى و غیر ایرانى شرکت مىکنند. عصر سه شنبه بحث در یک دایره کوچک دانشجویى به زبان عربى.
جلسات ماهانه: در اولین چهارشنبه هر ماه جلسهاى براى دانشآموزان دبیرستان مسلمان به زبان آلمانى، در سومین شنبه هر ماه جلسهاى درباره اسلام براى عموم به زبان آلمانى.
جلسات موسمى(مناسبت ها): به زبان فارسى، مراسم تاسوعا و عاشورا، 28 صفر، عید مولود پیغمبر صلوات الله و سلامه علیه، نیمه شعبان، شبهاى قدر (۳شب ماه رمضان)، عید غدیر، عید فطر و عید قربان با شرکت همه مسلمانانى که به آنجا مىآیند؛ و با خطابه عید به زبانهاى عربى، آلمانى، فارسى و ترکى.
دیگرخدمات مرکزاسلامی هامبورگ:
آیت الله بهشتی درادامه می گوید: کار دیگر مرکز اسلامى هامبورگ، همان طور که هر مسلمانى باید انجام بدهد« انجام خدمات تعاونى» در حدود امکانات،
«خدمات مشاوره ای»
حل اختلافات خانوادگى و غیر خانوادگى در حدود فرصت، راهنمایى بیماران، دانشجویان و نیازمندان،
«خدمات مالی»
کمکهاى مالى به نیازمندان در حدود امکان و مخصوصاً همدردى با مردم مسلمانى است که در حوادث اخیر در دنیا رنج مىبینند. فعالیت دیگر مرکز، ایجاد کلاسهاى مخصوص تعلیم زبان فارسى و خط، تعلیمات دینى، معلومات عمومى درباره جهان اسلام و ایران براى نوآموزان در چهار سطح مختلف بوده است که اخیراً توانسته ایم محل برگزارى آن را به مسجد منتقل کنیم. قبلاً این کلاسها در خارج مسجد بود و به وسیله گروههاى دیگر به وجود آمده بود و سهم ما در آن، فقط تعلیمات دینى بود، اما اکنون تمام کار در مسجد انجام مىشود.
بازدید وملاقاتها: تیم های دانش آموزی دانشجویی(اردوی فرهنگی آلمانی ها)
کار دیگر تماس روز افزون است با آلمانیهاى علاقه مند به آشنایى با اسلام از راههاى مختلف: پذیرفتن گروههاى مختلف دانش آموزى و دانشجویى و غیر اینها که براى دیدن مسجد و گفتگو درباره اسلام به مسجد مىآیند. باید به آقایان و خانمها عرض کنم که علاقه نسبتاً وسیعى در اروپا به خصوص در نسل جوان براى شناختن ادیان و جهانبینى هاى مختلفى که در دنیا شهرت دارند وجود دارد. از این علاقه براى شناساندن صحیح اسلام به مردم اروپا حداکثر استفاده را مىتوان کرد؛ به شرط داشتن روش صحیح، تجهیزات کافى و نیروى انسانى ورزیده.
معلمان دانش آموزان را به اردوی علمی می برند
به این مناسبت از دبیرستانها به خصوص در برنامه خاصى که دارند، کلاسهایى با معلمینشان ـ که گاهى هم معلم اصلاً یک کشیش است ( با اطلاع قبلى به مسجد مى آیند )تا مسجد را ببینند و ضمناً از ما مىخواهند براى آنها نیم ساعت تا سه ربع درباره اسلام صحبت کنیم .
گاهى بعد از صحبت یکى دو ساعت سؤال و جواب و بحث و گفتگو به زبان آلمانى است. این فرصت براى مسجد ما در هر سالى نسبت به سال قبل، افزایش مخصوصى دارد؛ به طورى که در سال مسیحى گذشته ما جمعاً در حدود دوازده گروه داشتیم و امسال در این پنج ماه گذشته، دوازده گروه داشته ایم. به این ترتیب این گروهها فقط در پنج ماه اول امسال به اندازه همه سال گذشته و نه تنها از هامبورگ، بلکه از شهرهاى دور دست هم به مسجد آمدند.
طریق دیگر تماس با افراد به صورت خصوصى است. عده زیادى هستند که مىخواهند بدانند اسلام چیست؟ تلفن مىکنند و مى آیند نیم ساعت، یک ساعت و گاه دو ساعت صحبت مىکنند. راه دیگر شرکت در بحثهاى متقابل میان اسلام و مسیحیت است.
در آلمان جلسات گوناگونى تشکیل مىشود که در این جلسات مناسبات اسلام با مسیحیت، با یهود و با ادیان و جهان بینىهاى دیگر بررسى مىشود. اتفاقاً چندى پیش در شهر کیل(نام دانشگاهی واقع درشهر کیل-SAU- مرکز ایالت اشلسویگ- هولشتاین آلمان است) که یک شهر دانشگاهى است، به دعوت یک سازمان کلیسایى مقابله اى میان اسلام و مسیحیت و یهود درباره این مطلب به وجود آمد که آیا بشر میان خود و خدا به میانجى نیازمند است یا خیر؟
این جلسه بسیار پر حرارت و گرم، فرصت بسیار خوبى بود براى شناساندن اسلام و رأى صریح اسلام. در این باره راه دیگر، شرکت در بحثهاى علمى اسلامى در سطح تئولوگها و الهیون است. از جمله در سال گذشته در ماه مارس در ژنو، کنفرانسى تحت این عنوان با شرکت حدود ده نفر از دانشمندان اسلام شناس و ده نفر دانشمندان مسیحى کلیسایى تشکیل شد که در آن راجع به برخورد درباره سه موضوع بحث شد و براى خود ما بسیار مفید و مؤثر بود.
همچنین در سال جارى، در ماه آوریل یعنى دو ماه قبل، در وین بحث مفصلى با «کاردینال بزرگ اتریش» به نام آقاى کاردینال دکتر کونیگ-اتریشی(Cardinal Franz Koenig) درباره مناسبات اسلام با مسیحیت برگزار شد که آن هم بسیار مفید بود و همچنین در جلسه اى دیگر که طى یک روز تشکیل شد، با شرکت عدهاى از دانشمندان سرشناس و اسلام شناس از اساتید دانشگاه وین مقابله دیگرى رخ داد که حدود سه ساعت طول کشید و توانستیم در این سه ساعت لااقل درباره دو موضوع اساسى با آنها صحبت کنیم.
وظیفه دیگرى که مرکز اسلامى هامبورگ دارد و بدان عمل کرده است پاسخ به سؤالات علمى قسمتهاى شرق شناسى دانشگاههاى اروپاست. خود دانشگاه هامبورگ قسمتى به نام شرقشناسى دارد. در این چند ماه گذشته رئیس این قسمت آقاى پروفسور اشپولر-آلمانی(برتولد اشپولر -متوفی بهار ۱۳۶۹) دو نوبت از ما وقت گرفت که خودش همراه کادر علمى و دانشجویان این رشته به مسجد بیایند و درسى را که در برنامه خود ایشان بود، بنده به جاى او بگویم؛ براى اینکه اظهار مىکرد در این مادّه تخصص شما حتماً از ما بیشتر است. اتفاقاً دو موضوع حساس بود: یکى تقیه در مذهب شیعه و ریشههاى آن و دیگر شیوههاى تفسیر قرآن در میان شیعه و اهل سنت و فرق میان این دو شیوه.
تعامل بامسلمانان مقیم آلمان
شهیدبهشتی:کار دیگر ما این است که بکوشیم میان آلمانىهاى مسلمان مقیم این منطقه ارتباط برقرار کنیم. شما خودتان مىتوانید حس کنید که وقتى یک نفر آنجا مسلمان مىشود از محیطش تقریباً بریده مىشود و خودش را تک و تنها احساس مىکند. در نامه هایى که براى من رسیده، غالباً مىگفتند ما اینجا احساس تنهایى مىکنیم، کمک کنید ما از این احساس رنج آور و رنج زا نجات پیدا کنیم. براى این کار، ما قبل از هر چیز به چند آلمانى مسلمان مخلص احتیاج داشتیم.آلمانى مسلمان غیر ازدواجى.
مسلمان «عشقی» چیست؟
عده اى از مسلمانهایى که درآلمان مسلمان مىشوند،« مسلمان ازدواجى» یا به قول یکى از دوستان، مسلمان عشقى هستند؛ عاشق همدیگر مىشوند، یک مسلمان و یک غیر مسلمان، زن یا مرد، چون شرط ازدواج اسلام است کمى هم مطالعه مىکنند و اسلام مى آورند.
عشقی هاهم عاشق اسلام می شوند.
شهیدبهشتی حرفش را اصلاح می کند وادامه می دهد:البته این را باید عرض کنم که در میان همین مسلمانان آلمانى که از این راه مسلمان مىشوند افراد پروپاقرص هم وجود دارد.
براى نمونه عرض کنم که خانمى با همین مقدمه مسلمان شده و شوهر مسلمان آفریقاییش با کمال تأسف به او ستمها روا داشته و او را رها کرده، اکنون با دو فرزندش در هامبورگ آلمان زندگى مىکند و با دسترنج خودش باید زندگى کند تغییر نکند ولى همچنان به اسلام وفادار مانده و در جلسات اسلامى شرکت مىکند و از آن مادرانى است که مرتب به ما مىگوید براى بچه هاى ما فکرى کنید، چون مىخواهم مسلمان بار بیایند.
این است که وقتى مىگویم مسلمانان عشقى، دوستان فکر نکنند که هر مسلمانى که با ازدواج و برخورد ازدواجى شروع مىکند و هر اسلام آوردنى که با این برخورد شروع مىشود، بى ریشه و تهى مغز است
وی ادامه می دهد: نهاینطورنیست، گاهى هم تا این اندازه پر مغز است. ولى به هر حال ما خواستیم از گروه مسلمانانى که بدون این سابقه ذهنى مسلمان مىشوند مرکزى به وجود بیاوریم و خوشبختانه دراین اواخر به وسیله یک جوان مسلمان دیپلمه آلمانى قدمهاى اولیه را در این راه برداشتیم و امید دارم که با موفقیت در آینده روبه رو شویم..
سؤالات حضار و پاسخهاى شهید بهشتى
س: بفرمایید اقامت جنابعالى در ایران از این به بعد دائمى است یا اینکه باز عزم مسافرت به هامبورگ دارید؟
شهیدبهشتی:احتمالاً بروم وشایدنتوانم، خوشبختانه در طول این پنج سال همکارانى به آنجا دعوت شدند و الان آنجا مشغول کار و تلاش هستند.
همکار عزیز ما «آقاى محمد مجتهد شبسترى» به عنوان یک عالم اسلامى در آنجا تلاش مىکنند.
آقاى« طارمى »هم که دانشجو هستند به طور نیمه وقت، کلاسهاى نوآموزان را اداره مىکنند.
« آقاى مهدى عمارى» که کارمند دفتر و مسئول قسمتهاى داخلى مسجد هستند.(احتمالاً دکترعلی عماری بارشند=طوفان)
امیدوارم در صورت امکان، من هم بتوانم به صف آنها بپیوندم و اگر نتوانستم، آنها بتوانند در تلاش خودشان موفق باشند و منهم هرجا باشم تا آن مقدار که دورادور بتوانم کارى بکنم سهم خودمرا ایفا خواهم کرد.
س: برای تبلیغ اسلام بارسانه های آلمان هم درارتباط هستید؟
خوشبختانه مؤسسه تلویزیون آلمان در برنامه سوم امسال، نخستین ارتباط را با مرکز اسلامى هامبورگ آغاز کرد. چندى قبل از متصدیان برنامه سوم تلویزیون آلمان اطلاع دادند که مىخواهند یک برنامه نیم ساعته درباره زندگى مسلمانان در آلمان تهیه کنند و نمایش بدهند. از من خواهش کردند که به آنها اجازه بدهیم از مسجد ما هم فیلمهایى بردارند. به آنها گفتم من این اجازه را مىدهم اما مشروط. شرطش این است که این فیلم از اول تا آخرش زیر نظر ما تنظیم شود و حتى در آخرین مرحله نمایش از نظر ما بگذرد. آنها هم به این وعده عمل کردند و یک فیلم نیم ساعته تهیه کردند و مخصوصاً قسمت توضیحات این فیلم را که خیلى حساسیت داشت در آخرین مرحله به نظر ما رساندند و من به مرکز تلویزیون آنها رفتم و یازده اصلاح ضرورى لازم، در توضیحات آنها به عمل آمد. ما مایل هستیم از راههاى تبلیغاتى عمومى هم استفاده کنیم.
س: این برنامه تا چه حد شما را راضى کرده و مىکند؟
آیت الله بهشتی: من همیشه از کارهایى که مىکنم خوشحال مىشوم اما قانع و راضى نمىشوم. از کارهایى که کردیم خوشحالیم، اما راضى و قانع نیستیم.
س: همه مىگویند وجود شما خیلى مؤثر بوده ،نظر شما ؟
ج: چه گویم که خودستایى نباشد.
س: به چه کشورهایى مسافرت کردید و چه نتایجى از نظر تبلیغى به دست آوردید؟
ج: میدان اصلى فعالیت ما کشورهاى آلمانى زبان اروپا، آلمان، اتریش و قسمتى از سوئیس بود. در همه این کشورها، سفرهایى کردیم و نتایج نسبى همان بود که عرض شد.
س: تبلیغات و تعامل نیروهای «مرکزاسلامی» چه تأثیری دارد؟
ج: مردم اروپا با پیش داوریهاى غلط و مضر درباره اسلام فکر مىکنند و کمترین فایده اى که یک مرکز فعال اسلامى در اروپا مىتواند داشته باشد، مبارزه با این پیش داورىهاى غلط است. وقتى اسلام واقعى را در برخوردهاى حضورى مى شناسند، نگرش منفى آنها از بین مىرود.
س: آیا برای معرفی اسلام با شخصیتهاى معروف ملاقات، داشته اید؟خاطرهای دارید؟
ج: یک خاطره عرض کنم یک استاد دانشگاه تئولوژى یعنى الهیات مسیحى در آلمان، در هامبورگ روزى با گروهى از دانشجویان خودش به مسجد آمد براى اینکه ببینند در روز عید فطر ما چگونه نماز مىخوانیم. پس از نماز خواهش کرد یک ربع ساعت با هم صحبت کنیم. به ایشان گفته شد که در این وقت کوتاه نمىشود صحبت مفیدى کرد. سرپایى یک ربع ساعتى معارفه مىکنیم. این معارفه براى آنها حکم قبولى داشت و خواهش کردند که ما یک روز دو ساعتى دور هم بنشینیم.
روز چهارشنبه اى بود. این آقاى پروفسور با شاگردانش به مسجد آمد، نشستیم و صحبت کردیم. از جمله یکى از این دانشجویان پرسید؟
قرآن درباره تثلیث مطلبى مىگوید که باتاریخ وفق نمى دهد،توضیح خواست.
توضیح دادم که این اشتباه از شماست، والاّ آنچه قرآن مىگوید با واقعیت هاى علمى تاریخى منافاتى ندارد. ترجمه آلمانى قرآن را آوردیم، آیات را پیدا کردیم و دیدند صحیح است و منافاتى نیست.
در پایان این جلسه، این آقاى پروفسورى که باید براى کلیسا کشیش تربیت کند، گفت: فلانى خیلى متشکریم، امروز این برخورد براى ما فقط یک ملاقات نبود؛ بلکه یک درس بود، درسى آموزنده که به کمک آن از اشتباهى بیرون آمدیم که دهها سال و بلکه صدها سال است به دست نویسندگان خودمان، در آن اشتباه افتاده بودیم. این گفتار از استاد، در حضور دانشجویانش در همان مجلس، در یاد من خاطره اى بس شیرین گذاشته که چگونه مردمى با انصاف، لااقل در این حدود و در این سرزمینها پیدا مى شوند.
س: دراروپانوعاً با چه سئوالاتی ازشمامی کنند؟
ج: سؤالات اساسى درباره مناسبات اسلام و مسیحیت و عقیده اسلام درباره تثلیث و ارزش عیسى(ع) است. دیگر درباره زن در اسلام به خصوص این مسأله که اسلام اجازه داده است مرد مسلمان چهار زن بگیرد اما یک زن نمىتواند چهار تا شوهر بکند. مسأله بردگى در اسلام و مسأله جنگ و جهاد در اسلام و این تهمت که اسلام با کمک شمشیر در جهان گسترش پیدا کرده است. اینها سؤالات اصلى هستند، سؤالات دیگر هم البته هست.
س: تبلیغات اسلامى درهامبورک ،واکنش ها ومخالفت هایی داشته؟
ج: کلیسا خیلى خوشش نمى آید که ما آنجا قد علم کرده و سر بلند کنیم ولى خوشبختانه شرایط اجتماعى فعلى اروپا هم فرصت و امکان زیادى به کلیسا براى جلوگیرى از کار ما نمى دهد.
س: در کتب درسى آلمانى درباره اسلام و ایران چه مطالبى جلب نظر مىکند؟ چه مطالبى در نشریات به خصوص کتب درسى و اجتماعى به نظر شما رسیده است؟
ج: در این زمینه ما مقدارى بررسى کرده ایم. بر روى هم سمپاشی هایى که در کتب درسى هست البته در آن حدودى که ما دیدیم خیلى قابل توجه به نظر نرسیده ولى در نشریات عمومى به خصوص نشریات کلیسایى، هنوز هم سمپاشی هاى عجیب نسبت به اسلام و توهین هاى ناراحت کننده نسبت به مقام شامخ پیغمبر بزرگوار اسلام صلواةالله علیه دیده مىشود و همین طور که اشاره کردم یکى از کارهاى مهم و اساسى است که این واحد اسلامى اروپا باید به آن بپردازد./پایان
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:جلسه پرسش وپاسخ طولانی بود(همچنین ارائه گزارش)بعضی از مطالب مطروح که قبل ازپیروزی انقلاب بود( خردادماه ۱۳۴۹)،بعدازنیم قرن موضوعیت ندارد،واما بعضی از جوابها همیشه کارسازوراهگشاهستند را باکمی ویرایش آورده ام+تخلیص.
نکنه +توضیح نگارنده:کارهای آیت الله بهشتی همش براساس قانون وقانونمندی بود،ایشان درتلاش بود که فرآیندقانونی مسجد ومرکزفرهنگی را به ثبت برساند که کشورآلمان نتواندبرایش مشکل افرینی کند،ضمنان روحیه تشکیلاتی داشت،دوست داشت دریگران دردرفعالیتهایش سهیم کند وازپتانسیلشان استفاده کند،اولین اقدامی که برای عمران مسجدامام علی(ع)انجام داد« تشکیل هیئت امنای»درامورساختمانی مسجدبود.
۷نفررابرای هیئت امنایی برگزید:
۱- دکتر مهندس ایرج مشیری
۲- دکتر علی عماری
۳- دکترمنوچهر اقبال
۴- کریم نعمت زاده
۵- محمد خسرو شاهی
۶- حسن ولادی
هفتمی هم خودش بود.
توضیح:احتمالاً«منوچهراقبال» دکترمنوچهراقبال(متوفی۱۳۵۶ درآن زمان،رئیس شرکت ملى نفت یانمایندگى دائمى ایران در یونسکوبود)باشدکه باتوجه به آزاداندیشی آن شهیدبزرگوار،بعیدنیست که ازوجوداین پزشک (نخست وزیرسابق) استفاده کرده باشد.
قرارشدکارساخت مسجدرا براساس فوریت«فازبه فاز»انجام دهند.
ااقدامات عمرانی درطی ۵فاز انجام بگیرد:
۱-تکمیل وضوخانه، دفاتر اداری و کتابخانه.
۲- تکمیل نمای خارجی مسجد .
۳- تکمیل محوطه سازی بیرون مسجد.
۴- تکمیل گنبد وگلدسته .
۵- ایجاد ساختمان مسکونی برای سرایدار .
شهیدبهشتی دردهمین ماه حضوری توانست«مرکز اسلامی هامبورگ»رادر
در ۱۹ بهمن ۱۳۴۴ (۸ فوریه ۱۹۶۶) به ثبت برساند./پایان توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر.
مصاحبه آیت الله محمدباقر انصاری زنجانی ، درباره مرکزاسلامی هامبورگ.
آیت الله محمدباقر انصاری زنجانی:در دوره زمانی ۸ سالهای که در مرکز اسلامی هامبورگ بودم، به طور متوسط ۱۰۰-۱۴۰ نفر در سال یا از طریق ازدواج یا از طریق آشنایی با معارف اسلامی به اسلام گرایش پیدا میکردند.
سازماندهی افراد در آلمان و اروپا چگونه بود؟
در آن زمان حکومت اسلامی وجود نداشت که بودجه و امکاناتی به مرکز تخصیص دهد، در نتیجه مرکز خودکفا بود و تجار ایرانی مقیم هامبورگ کمک میکردند و مسجد اداره میشد.
شهید بهشتی کارمند چندانی نداشت، یک معاون روحانی از قم میبردند و یکی دو نفر هم نیروی محلی بودند که به ایشان کمک میکردند، اما برنامههای بسیار منظمی در مرکز حاکم بود؛ مثلاً روزهای مخصوصی برای ملاقات بود و جلسات و فعالیتهای دیگر وجود داشت.
یکی از کارهای شهید بهشتی ارتباط با دانشجویان ایرانی مقیم اروپا بود، ایشان انجمنهای اسلامی اروپا را بنیانگذاری کردند که الان هم این انجمنها وجود دارند و مقام معظم رهبری دکتر اژهای را نماینده خود در این انجمنها کردهاند.
شهید بهشتی دانشجویان مذهبی ایرانی را که در قسمتهای مختلف اروپا حضور داشتند تشویق به تاسیس انجمن کردند. البته، آن زمان دانشجویانی که به اروپا میرفتند معمولاً از اقشار مرفه و غیرمذهبی جامعه بودند ولی تعدادی هم از خانوادههای مذهبی بودند که شهید بهشتی این افراد را تشویق کردند و آنها در هر کشوری که بودند انجمن تشکیل میدادند.
بعد هم این انجمنها زیر پوشش اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشگاههای اروپا قرار گرفت که مرکز این اتحادیه در هامبورگ بود و جلسات در آنجا تشکیل میشد؛ الان هم این مرکز در هامبورگ قرار دارد.
البته، زمان بسیار سختی بود؛ چون ساواک در سفارتخانهها و کنسولگریهای حاضر در آن کشورها نمایندگی داشت و فعالیتهای دانشجویان را زیر نظر میگرفت. این دانشجویان به ایران که میآمدند متحمل سختی میشدند و مورد پرسش و پاسخ قرار میگرفتند، اما به هرحال کمک کردند که منش و افکار امام بین دانشگاهیان اروپایی منتشر گردد.
برنامههای فرهنگی و تبلیغی مرکز هامبورگ
برنامههای دیگر برنامههای فرهنگی و تبلیغی است که تحت عنوان مرکز اسلامی میگنجد و عبارت است از ارتباط با کلیساها، ارتباط با دانشگاهها، ارتباط با تازه مسلمانها، چاپ نشریه مثل نشریهای که با نام فجر چاپ میشود و کتابهای آلمانی و کتابهای اسلامی که از زمان شهید بهشتی تا کنون ترجمه میشود.
ذکترمحمدحسین حسینی بهشتی-آلمان(هامبورک)-سیدشهدای ۷تیرحزب جمهوری..
البته، سالهای بعد از انقلاب این فعالیتها توسعه پیدا کرده و امکانات بیشتری برای این گونه فعالیتها در اختیار مرکز قرار گرفته است.
آمارهای رسمی از تعداد مسلمانان موجود در آلمان
در گذشته برخوردی نبود و با توجه به دموکراسی و آزادی مذهب هر کسی میتوانست برنامههای مذهبی خود را داشته باشد. الان حدود ۲۷۰۰ مسجد و مرکز اسلامی در آلمان وجود دارد، برخی مساجد بزرگ و با مشخصات یک مسجد کامل هستند، اما در برخی مکانها مساجد کوچک هستند مثلا جاهای کوچکی را اجاره کرده یا خریدهاند و آن را تبدیل به مسجد کردهاند.
این مراکز برای سه میلیون و چهارصد هزار مسلمانی است که طبق اعلام مراکز آمارگیری رسمی آلمان در این کشور زندگی میکنند.
اکثر مسلمانان کشور آلمان «تُرک تبار» هستند
البته، اکثر این مسلمانان از کشور ترکیه هستند، پس از جنگ جهانی دوم که آلمان به صورت ویرانه درآمده بود و این کشور نیاز به نیروی کار داشت، سیل کارگران از ترکیه به آلمان روانه شدند که الان نسل سوم و چهارم آنها در این کشور ساکن هستند. بقیه مسلمانان آلمان نیز اعراب و مسلمانان کشورهای خاورمیانه و ایران هستند،این اصل از گذشته در کشورهای اروپایی وجود داشته که هر مهاجری آزاد است دین خود را داشته باشد و مراسم مذهبی خود را برگزار کند.
بعد از انقلاب اسلامی حساسیت کشورهای اروپایی نسبت به مسلمانان بیشتر شد
بعد از انقلاب اسلامی چون اسلام رونق بیشتری پیدا کرد و گروندگان به اسلام زیاد شدند در کشورهای اروپایی و از جمله آلمان حساسیتهایی ایجاد شد و محدودیتهایی شکل گرفت، ولی باز هم همان آزادی وجود داشت و دارد.
اسلام هراسی بعداز۱۱ سپتامبر
پس از ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱(سه شنبه، ۲۰ شهریور ۱۳۸۰) و فعالیتهای تروریستی در غرب محدودیتهای شدیدتری نسبت به مسلمانان و بدبینی شدیدتری نسبت به اسلام ایجاد شد و به تدریج مسئله اسلام هراسی و اسلام ستیزی به وجود آمد که تبلیغات رسانهای غرب و صهیونیستها به این مساله بسیار دامن زدند.
اما در عین حال فعالیت مساجد به طور طبیعی آزاد است و هر کسی که مسلمانان معتدلی باشد و کارهای خلاف نداشته باشد مورد احترام دولتهای غربی و آلمان است./گزیده هایی ازمصاحبه(سال۱۳۹۱)محمدباقر انصاری.
مراسم «درهای بارمساجد»هامبورگ
روز سوم اکتبر(۱۱مهر) که به مناسبت اتحاد آلمان شرقی و غربی، یک روز تعطیل رسمی در آلمان است، در سال ۱۹۹۷ میلادی(۱۱مهر۱۳۷۶) با پیشنهاد شورای عالی مسلمانان «روز درهای باز مساجد» نامگذاری شده است.
این روز فرصت مناسبی برای آلمانی ها و غیر مسلمانان است تا با فرهنگ و آیین و سنت های اسلامی در مساجد آشنا شوند. مرکز اسلامی هامبورگ که جزو بنیان گذاران نام گذاری این روز به نام روز باز مساجد است، امسال نیز همانند سالیان گذشته برای این روز برنامه های ویژه ای را تدارک دید.
مرکز اسلامی هامبورگ بواسطه فعّالیت های گسترده ای را که در برگزاری برنامه های دیالوگ بین ادیان و مذاهب طی سالهای اخیر داشته است و نیز با توجه به برنامه های مستند متعددی که در رابطه با مرکز در رسانه های معروف و پرمخاطب آلمان پخش شده است، به عنوان یک مکان مهم تاریخی – مذهبی برای توریستهایی که به هامبورگ مسافرت می کنند
اعم از مسلمانان و غیر مسلمان به شمار می آید. این نکته تاثیر بسزایی نیز در حضور انبوه بازدیدکنندگان در مراسم روز درهای باز مسجد دارد.
مراسم امسال از سوی برخی از رسانه های آلمانی نیز پوشش داده شد.
پس از آن به ساختمان آکادمی و محل کتابخانه مرکز اسلامی هامبورگ که محل برگزاری نمایشگاهی از آثار هنری اسلامی ـ ایرانی بوده و محصولات سنتی ایران ارائه میشد، هدایت میشدند تا در آن محل ضمن بازدید از غرفهها پاسخ سوالات خود را دریافت کنند.
در طول این مراسم که از ساعت ۱۰ الی ۱۸ برگزار گردید، راهنمایان مرکز اسلامی هامبورگ در چند نوبت ابتدا توضیحات کاملی در رابطه با بنای خارجی و داخلی مسجد امام علی علیه السلام ارائه می دادند. سپس توضیحاتی در مورد عقائد اسلامی به بازدیدکنندگان داده می شد.
تغذیه-پذیرایی
پس از آن به ساختمان آکادمی و محل کتابخانه مرکز اسلامی هامبورگ که محل برگزاری نمایشگاهی از آثار هنری اسلامی ـ ایرانی بوده و محصولات سنتی ایران ارائه می شد، هدایت می شدند تا در آن محل ضمن بازدید از غرفه ها پاسخ سوالات خود را دریافت کنند.
طی بررسی بازخوردها و گفتگو با تعدادی از بازدیدکنندگان، همگی بر این نکته اذعان داشتند که با بازدید از این مسجد تصویر ذهنی و دیدشان از اسلام و فرهنگ اسلامی تغییر یافت
ونمازجماعت...روز چهارشنبه ۳ اکتبر ۲۰۱۸(۱۱مهر۱۳۹۷)
خاطره چهارمین رئیس مرکراسلامی هامبور(خاتمی)از آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی.
خاتمی که به پیشنهاد شهید بهشتی برای اداره مرکز اسلامی هامبورگ انتخاب شد، قرار بود بعد از پیروزی انقلاب تا ده، پانزده سال در آنجا بماند اما به تشویق بهشتی به ایران برگشت. آنچه در پی میآید بخشهایی از روایت منتشرشده از خاتمی است:
* شهید بهشتی یک دوره چهار ساله در هامبورگ فعالیت داشتند که به نوعی دوره باروری شخصیت اجتماعی ایشان به حساب میآید، اما وجوه شخصیت ایشان بزرگتر از آن است که بخواهیم آن را در قالب مرکز اسلامی هامبورگ ببینیم. ایشان را باید در افق وسیعتری دید.
من بین سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۴ در قم بودم و از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ برای تحصیل به اصفهان رفتم. از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ هم برای گذراندن دوره نظام وظیفه به تهران آمدم و با آقای بهشتی دور را دور آشنا بودم. اتفاقا نخستین باری که ایشان را دیدم. زمانی بود که از حسینیه ارشاد بیرون آمده بودم و ایشان هم همزمان بیرون آمده بودند. آمدند به سمت من، من ایشان را میشناختم، ولی ایشان من را نمیشناختند. دیده بودند یک بچه طلبه آنجاست، آمدند جلو و خیلی برخورد گرمی داشتند. این اولین دیدار رودرروی من با آقای بهشتی بود، اولین دیداری که با هم مواجه شدیم و صحبت کردیم. در سال ۱۳۴۰ که من در قم درس میخواندم، ایشان مدرسه دین و دانش قم را اداره میکردند. برای طلبهها کلاس زبان گذاشته بودند؛ از جمله کسانی که من به خاطر میآورم آقای سیدهادی خسروشاهی، آقای مصباح و فکر میکنم آقای مصطفی محقق داماد به مدرسه ایشان میرفتند. اکثر علمایی که زبان یاد گرفته (کم یا زیاد) در آنجا فرا گرفتهاند. ایشان خودش به زبان انگلیسی مسلط بود.
مرکز اسلامی هامبورگ با حضور آقای بهشتی بنیانگذاری شد
آیت الله بهشتی درکنارآیا الله سیدروح الله خاتمی(پدررئیس جمهورسابق)
خاتمی: به یک معنی «مرکز اسلامی هامبورگ با حضور آقای بهشتی بنیانگذاری شد» همانطور که اعتقاد دارم آقای بهشتی بودند که نقش اول را در شکلدهی و سامان بخشیدن به نظام جمهوری اسلامی ایفا کردند
مرکز اسلامی هامبورگ، نامش «مسجد امام علی علیهالسلام »بود.
و طبیعی است که در چنین مرکزی یک عده ایرانیان مسلمان دور هم جمع شوند و کار را سر و سامان دهند و به شیعه بودن خود هم افتخار کنند، اما این مرکز شیعی که به مسائل رویکردی شیعی داشت،
با حضور آقای بهشتی به یک «مرکز اسلامی» شد؛ «مرکز اسلامی جامع»، به گونهای که این مرکز همچنان که با شیعیان ایرانی در ارتباط با سایر مسلمانان غیرشیعهای که مهاجر یا محصل بودند، هم همان ارتباط را داشت، همان طور که با مسلمانهای آلمانی مقیم. یعنی آقای بهشتی سه شعبه ارتباط را برقرار کرد، نه تنها با ایرانیان و نهتنها با اهالی هامبورگ، بلکه کل آلمان به یک معنا و تا حدودی با دیگر کشورهای غربی.
خاتمی(برای ریاست مرکزاسلامی هامبورگ)انتخاب آیت الله بهشتی بود.
درست مقارن آغاز مرحله جدید نهضت. سال ۱۳۵۶ بود که من با ایشان برای رفتن به آلمان صحبت میکردم و سال ۱۳۵۷ که دیگر اوج مسائلی بود که به انقلاب منجر شد، به آلمان رفتم و یک نوع ارتباطی که این مرکز باید با انقلاب اسلامی داشته باشد، طراحی شد. موقعی که من به آنجا میرفتم نمیدانستیم که انقلاب به این زودی به پیروزی میرسد،
لذا آقای بهشتی به من میگفتند که شما حداقل بنا را بر این بگذار که ۱۰ سال به ایران نخواهی آمد. گرچه ممکن است بیشتر از این نتوانی بیایی. آن طور که من و شما میخواهیم مرکز را اداره کنیم، خوشایند رژیم نیست و بنابراین آمدن شما به ایران هم تا دوام این رژیم ممکن نیست، بنابراین شما برو بنا را بر این بگذار که باید ده سال یا بیشتر در آنجا بمانی.
همانطورکه-آقای بهشتی- مشوق من بودند برای رفتن،مشوقم شدندبرای برگشتن
بعد از پیروزی انقلاب هم بنا بود ده پانزده سالی در آنجا بمانم و کار کنم و کم کم بر زبان آلمانی هم مسلط شده بودم و میتوانستم بیش از پیش مفید باشم، ولی آقای بهشتی دوباره من را تشویق کردند که به ایران برگردم. انتخابات مجلس که شروع شد از اردکان آمدند و اصرار کردند که شما نامزد-انتخابات- بشوید. من گفتم نمیتوانم این کار را بکنم. دلم میخواهد به ایران برگردم،
گفتم حالا که در آلمان هستم و میخواهم در این راه و افق تازهای که به رویم گشوده شده، پیش بروم و موثر باشم.
دوستان نزد آقای بهشتی رفتند و ایشان(دکتربهشتی) هم همانطور که با قدرت استدلالشان رأی مرا برای رفتن به آلمان تغییر داده بودند، مرا قانع کردند که برگردم به ایران و من در سال ۱۳۵۹ به ایران بازگشتم.
/۰۲ آذر ۱۳۹۰تابناک بنقل ازماهنامه «نسیم بیداری»مصاحبه حجت الاسلامسیدمحمد خاتمی(رئیس جمهورسابق)
سردار رمضان زیراهی ظهر امروز(یکشنبه، ۱۳ مرداد ۱۳۹۸) در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در بوشهر اظهار داشت: شامگاه چهارشنبه ۹ مرداد ساعت ۲۱و ۳۰ دقیقه نیروهای گشتی پایگاه منطقه دوم دریایی سپاه با اشراف اطلاعاتی یک کشتی خارجی حامل سوخت را توقیف کردند.
فرمانده منطقه دوم نیروی دریایی سپاه در بیان جزئیات خبر اظهار داشت: این شناور خارجی که از کشتیهای دیگر سوخت دریافت و در حال انتقال این سوخت به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بود، با هماهنگی مراجع قضایی در حوالی جزیره فارسی توقیف شد.
در این رابطه ۷۰۰ هزار لیتر سوخت توقیف و هفت خدمه که تبعه خارجی بودند دستگیر شدند.
شامگاه چهارشنبه ۹ مرداد یک نفتکش «حامل سوخت قاچاق» توسط نیروهای گشتی پایگاه منطقه دوم دریایی سپاه پاسداران در خلیج فارس توقیف شده است.
«این شناور خارجی که از کشتیهای دیگر سوخت دریافت کرده و در حال انتقال این سوخت به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بود، با هماهنگی مراجع قضایی در حوالی جزیره فارسی توقیف شد».
حامل ۷۰۰ هزار لیتر سوخت قاچاق» بوده که «سوخت قاچاق این شناور نیز با هماهنگی مسئولین قضایی به شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی استان بوشهر تحویل داده شد».
هفت خدمه این کشتی که همگی خارجی هستند، بازداشت شدهاند./۱۳ مرداد ۱۳۹۸
سپاه پاسداران روز ۲۷ تیر ۱۳۹۸یک نفتکش «نفتکش بریتانیایی استنا ایمپروحامل پرچم پاناما به نام «ریاح» را به همین اتهام توقیف کرده بود. همچنین، نفتکش بریتانیایی استنا ایمپرو روز ۲۸ تیر۱۳۹۸ به دست نیروهای سپاه در نزدیکی تنگه هرمز توقیف شد.
به تلافی توقیف(دُزدی دریایی)کشتی ایران توسط انگلیس
نیروهای بریتانیایی ۱۳ تیر۱۳۹۸ یک ابرنفتکش حامل نفت ایران را در آبهای جبلالطارق توقیف کردند. بریتانیا و جبلالطارق مقصد این نفتکش را احتمالا سوریه ذکر کردهاند اما مقامهای جمهوری اسلامی میگویند مقصد آن «جایی دیگر» بوده است.
ناگفته های اوائل پیروزی انقلاب اززبان یک مقام ارشد-شاهدزنده
تحولات چند سال نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خصوص دو سه سال ابتدایی آن، از جمله مقاطع حساس تاریخ کشورمان است. چگونگی شکلگیری و پا گرفتن نهادهای انقلابی همچون کمیته و سپاه، ریشه اختلافات بنی صدر با ارکان نظام و همچنین تاثیرات سنگاندازیهای منافقین بر سر راه مردم و مسئولان و ... از جمله موضوعاتی هستند که گرچه طی دهههای گذشته درباره آن صحبتها و تحلیلهای فراوانی شده است اما همچنان جا دارد با مرور و بازخوانی تاریخی اتفاقات آن دوران، برخی از نقاط مبهم را شفافسازی کنیم.
یوسف فروتن متولد سال ۱۳۲۳، علاوه بر مسئولیت سخنگویی سپاه، «فرمانده امنیت و حفاظت از آیتالله خامنهای در حدفاصل سالهای ۶۷ و ۶۸»، «رئیس زندانهای تهران در سالهای ۶۳ و ۶۷»، «فرمانده سپاههای لرستان و اصفهان» و «معاون نظارت و ارزیابی وزارت دفاع» بوده است.
شما در ۲۴ سالگی برای ادامه تحصیل به «سوئد» رفتید، اما حضور شما در این کشور به ۲ ماه هم نینجامید. دلیل این حضور کممدت چه بود؟
بله، اواخر سال ۴۷ بود که به سوئد رفتم. قبل از آن من در آزمون مدرسه عالی ترجمه زبان شرکت کردم و قبول شدم و به پیشنهاد یکی از دوستان با دانشگاه استکهلم سوئد نامهنگاری کردم. ظرف ۱۵ روز جواب مثبت پذیرش من آمد و به استکهلم رفتم. وقتی که به این شهر رفتم، دیدم که شرایط آنجا اصلا با من سازگار نیست. اول به خاطر اینکه در ۳ سال اول دانشگاه باید سوئدی میخواندیم، دوم به این دلیل که آنجا چندان امکان کار کردن وجود نداشت، سوم به خاطر گرانی بیش از حد و چهارمین دلیل که از بقیه مهمتر بود این بود که سوئد از لحاظ مسائل اخلاقی اصلا به آدمی مثل من نمیخورد. در واقع احساس کردم به خاطر درسم، ممکن است همه چیزم را از دست بدهم و به همین خاطر تصمیم گرفتم که از سوئد بروم.
چه شد که عازم «آلمان »شدید و در آنجا تحصیل کردید؟
از دوران مدرسه رفتنم با شهید باهنر آشنا بودم. روزهای قبل از عزیمت به سوئد به نزد این شهید بزرگوار رفتم و از ایشان پرسیدم که شما کجا را برای تحصیل پیشنهاد میکنید که ایشان پاسخ داد «به مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان برو، دوست ما آقای دکتر بهشتی آنجاست و او قطعا به شما کمک میکند». من با این آدرسی که داشتم،
ذکترمحمدحسین حسینی بهشتی-آلمان(هامبورک)-سیدشهدای ۷تیرحزب جمهوری.
پس از یک ماه و نیم که در استکهلم سوئد بودم به هامبورگ رفتم و با دیدن فضای شهر هامبورگ، مسجد و خود دکتر بهشتی، بسیار راضی و خوشحال شدم. در همان برخورد اول با دکتر بهشتی، ایشان پس از حال و احوال کردن با من پرسید: «سوئد به لحاظ علمی خیلی جلوتر از آلمان است، چرا به آلمان آمدی؟» و من هم دلایلم را به دکتر بهشتی گفتم و ایشان قانع شد.
شهیدبهشتی-مسجدهامبورک.
خلاصه من خیلی سریع زبان آلمانی را فراگرفتم. از دانشگاه فنی هامبورگ هم به من پذیرش دادند و در آلمان ماندگار شدم. در ۲ رشته نقشهکشی عالی و تاسیسات تحصیل کردم. متعاقب تحصیل هم با بچههای اتحادیه انجمن اسلامی در آلمان آشنا شدم و فعالیتهای انقلابی خودم را که از چند سال قبل آغاز کرده بودم، در آلمان ادامه دادم.
این فعالیتهای انقلابی در آلمان که بیان میکنید، تحت رصد ساواک هم قرار داشت؟
بله، در زمان پیش از انقلاب، نیروهای ساواک در اغلب سفارتخانههای کشورهای مهم حضور داشتند که این حضور در آلمان پررنگتر از سایر کشورها بود. دلیلش هم این بود که دانشجویان ایرانی مستقر در آلمان به شدت به کارهای سیاسی علاقمند بودند. فرانسه و آلمان ۲ کشوری بودند که بچههای انقلابی در آنجا کارهای سیاسی فراوانی انجام میدادند. اما مثلا بچههایی که در انگلیس بودند نسبتا ملایمتر عمل میکردند.
*«دکتر حسین نمازی»در شش کابینه وزیر امور اقتصادی و دارایی ایران بوده است. او در دولتهای محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر، کابینهٔ موقت محمدرضا مهدوی کنی، دولت اول میرحسین موسوی و دولت اول محمد خاتمی وزیر بود/اشتغال در مرکز اسلامی هامبورگ (۱۳۵۴الی۱۳۵۳).
از طرف دیگر، با توجه به حضور دکتر بهشتی، دکتر خداپناهی و دکتر حسین نمازی در هامبورگ و با عنایت به اینکه مرکز اتحادیه انجمن اسلامی هم در آلمان بود، طبیعتا رصد ساواک از اقدامات انجمن اسلامی هامبورگ، شدیدتر از سایر کشورها بود. ضمن اینکه مرکز اسلامی هامبورگ با مدیریت شهید بهشتی و اداره آن توسط مردم، ساواک را بسیار حساس کرده بود.
*دکتر خداپناهی-بلندقد،کُت روشن.
دکترمحمدکریم خداپناهی(متولد ۱۳۲۳ قزوین) مدتی درسازمان صدا و سیمامسئولیت داشته، پس از صادق قطبزاده مدتی سرپرست وزارت امور خارجه بود،وی فارغ التحصیل دکترای روانشناسی دانشگاه تربیت مدرس در سال ۱۳۷۴می باشد.
ترکش برخوردهای ساواک با انقلابیون به شما هم اصابت کرد؟
ما از زمان تحصیل در دبیرستان یک گروه انقلابی درست کرده بودیم. آقای حسین شریعتمداری و آقایان نوروزی و تبریزی و دو سه نفر دیگر از بچههای دماوند، اعضای این گروه بودند. ساواک به مرور زمان بر کارهای گروه ما حساس شد
و تقریبا ۲ سال بعد از رفتن من به اروپا، آنها حسین شریعتمداری(کیهانی) را گرفتند و بعد از او هم نوروزی را دستگیر کردند. همین وقت بود که به من هم پیغام رسید که اسمم در فهرست ساواک قرار دارد و اگر به ایران برگردم من را هم میگیرند. هر موقع هم که من برای تمدید پاسپورت به سفارت ایران در آلمان میرفتم، یک چشم غرهای به من میرفتند و الفاظ نامناسبی را نثارم میکردند.
در این ۸ سالی که در آلمان بودید توانستید به ایران هم سر بزنید.
بله، ۲ بار به ایران آمدم که یک مرتبه هم برای مدت خیلی کوتاهی بازداشت شدم. من را به مدت حدود ۲۰ روز بازداشت موقت کردند. البته برخورد یدی و استنطاق خاصی هم صورت نمیگرفت.
در آخر هم با نوشتن یک «تعهدنامه دو خطی» بیخیال ما میشدند. نوشتن تعهدنامه را مرحوم هاشمی رفسنجانی به من پیشنهاد کرد. او گفت «من خودم ۲۰ بار از این تعهدها دادهام تو هم بده تا رهایت کنند».
سخنرانی شهیدبهشتی-مرکزاسلامی(مسجد)هامبورک.
آخر سر هم بعد از ارائه پایان نامه و قبل از دفاع از آن، در سال ۵۶ با یک ماشین راهی ایران شدم و این در حالی بود که از سال ۵۴ اوضاع سیاسی کشور تغییر کرده و فضای باز سیاسی ایجاد شده بود. موقع ورود به کشور از طریق مرز بازرگان وقتی که پاسپورتم را چک کرند تنها یک تذکر لِسانی به من دادند و گفتند «حواست به کارهایی که انجام میدهی باشد».
همراه با بروبچههای «فلاح» اعلامیههای شرق تهران را چاپ و توزیع میکردیم
از چه زمانی عضو گروه فلاح شدید؟
چند هفته بعد از حضورم در ایران، مدیرفنی یک کارخانه تاسیساتی شدم و با بروبچههای انقلابی دوباره ارتباط خودم را ایجاد کردم. ارتباط من با «گروه فلاح» هم از همان سال ۵۶ آغاز شد. اوایل سال ۵۷ شهید بهشتی در یک جلسه که من هم در آن حضور داشتم گفت «اگر میخواهید برای اسلام و امام کار کنید باید از خیلی از کارها و امور شخصی خود دل بکنید و پاشنهها را ور بکشید». من هم از خرداد سال ۵۷ پس از کسب رضایت از مسئول کارخانه با کار در کارخانه خداحافظی کردم. با شروع اعتصابها از نیمه ماه چهارم سال ۵۷ فضای باز سیاسی شکل جدیدتری به خود گرفت. راهپیمایی قیطریه بعد از نماز عید فطر نقطه عطفی در جریان باز کردن فضای سیاسی بود. از این راهپیمایی به بعد «مرگ بر شاه» گفتن مردم مُد شد و ترس و وحشت آنها فرو ریخت. من هم به همراه بروبچههای فلاح در این راهپیماییها حضور پررنگی داشتیم و اعلامیههای شرق تهران را ما چاپ و توزیع میکردیم.
۸۰ آدم کَله گنُده رژیم طاغوت را بازجویی کردم
یکی از روشهای امام خمینی که اعتقاد دارم رمز اصلی پیروزی نهضت بود از این قرار بود که امام کار را به مردم سپرده بودند. ایشان اول وصل به خدا و بعد وصل به مردم بودند. امام در برابر خداوند متعال اخلاص داشت و در مقابل مردم مخلص بود. اجازه بدهید یک مطلبی را بگویم. یک هفته قبل از انقلاب منِ «یوسف فروتن» از پاسبانها ترس داشتم. درست است که در خیابانها میآمدیم و علیه شاه شعار میدادیم،
اما واقعا از پاسبانها میترسیدیم. اما چه شد که یک هفته بعد از انقلاب همین «یوسف فروتن» از نزدیک به ۸۰ آدم کَله گُنده رژیم طاغوت بازجویی کرد؟ من معتقد هستم که این جرئت ما از نفوذ روح امام خمینی (ع) شکل گرفته بود.
در ماجرای لو رفتن کودتای شب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، شما یکی از کسانی بودید که در کمیته مسئولیت داشتید و ظاهرا چند روز قبل از کودتا، از این توطئه مطلع شده بودید. ماجرای لو رفتن آن کودتا را توضیح دهد.
در اصل خبر کودتای شب ۲۲ بهمن ۵۷ را «شهیدیوسف کلاهدوز» به امام خمینی و دستگاههای مرتبط منتقل کرده بود. البته ۲ روز قبل از ۲۲ بهمن یک بنده خدایی به کمیته آمد و گفت میخواهم با یک مسئول صحبت کنم.
من و «شهید فضل الله محلاتی »با او در یک اتاق نشستیم. او گفت: «شب ۲۲ بهمن قرار است که کودتا شود و میخواهند از لویزان ۸ مکان را بزنند. مجلس، تلویزیون، رادیو، فرودگاه و ... من مامور شدم اینها را به شما بگویم.» من گفتم از کجا معلوم این حرف شما درست باشد؟ گفت اگر فردا بعد از ظهر حکومت نظامی را تا ساعت ۱۰ شب تمدید کردند بدانید که کودتا قطعی است. ساعت ۲ بعد از ظهر فردای آن روز (۲۱ بهمن) اولین خبر این بود که حکومت نظامی تا ۱۰ شب تمدید شده است. اینجا بود که وقوع کودتا در شب برای ما مسجل شد. به محض اعلام این خبر، امام همان اطلاعیه معروف را صادر کرد که بر همگان واجب شرعی است که در خیابانها بریزند و در سطح شهر حضور داشته باشند. امام از دو سه کانال دیگر از ماجرای کودتا مطلع شده بودند. یکی از این کانالها شهید کلاهدوز بود. از سمت ما هم این خبر به امام رسیده بود. ما بعدها فهمیدیم آن فردی که ۲ روز قبل از کودتا به نزد ما آمد و ماجرای کودتا را لو داد هم فرستاده شهید کلاهدوز بود.
دلیل اصلی شکلگیری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بعد از پیروزی انقلاب که شما هم عضو این سازمان بودید چه بود؟
شهید مطهری در یکی از جلسات شورای انقلاب که در دفتر فعلی روزنامه انقلاب اسلامی در بهارستان برگزار میشد گفت «این مجاهدین دروغ میگویند، اینها منافق هستند و همه چیز را دزدیدهاند. کلمه مجاهد برای اسلام و قرآن است. کلمه خلق هم برای اسلام و قرآن است. ما باید کاری کنیم که این نامها را برای خود حفظ کنیم.» در این جلسه تصمیم گرفته شد چند گروه انقلابی از جمله گروههای امت واحده، منصورون، فلاح، فلق، موحدین، توحیدی صف و توحیدی بدر با هم ترکیب شوند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل بدهند تا از این طریق سازمان مجاهدین خلق تحت الشعاع قرار گیرد. به نظرم این طرح، طرح خوبی بود.
نحوه شکلگیری شورای فرماندهی سپاه
هسته اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه را نیز اعضای همین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تشکیل میدادند. چرا شورای عالی فرماندهی سپاه تشکیل شد و اعضای آن را چه کسانی تشکیل میدادند؟
بعد از فرمان امام در خصوص تاسیس سپاه شاهد بودیم که در ابتدا سپاه کار خود را در ۳ منطقه کشور به صورت جزیرهای شروع کرد.
«محمد غرضی»«حجت الاسلام محمد منتظری»، و «غلامرضا فروزش» این ۳ سپاه را در ۳ نقطه کشور ایجاد کرده بودند. البته در این ۳ تشکیلات تعدادی از بچههای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم حضور داشتند. بعد از مشورتهایی که با امام خمینی صورت گرفت، بنا شد که یک سپاه واحد در کشور ایجاد شود. قرار شد که از هر یک از گروههای تشکیل دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، یک نفر به نمایندگی «عضو شورای فرماندهی سپاه» شود.
قرار شد که از گروه فلاح «مرتضی الویری» در شورای فرماندهی سپاه حاضر شود،
اما او گفت به جای من باید «یوسف فروتن» انتخاب شود، چون من از کارهای نظامی خوشم نمیآید.
عباس آقازمانی ( ابوشریف ) و «جواد منصوری» در مصاحبه مطبوعاتی
بشارتی-داودی-رفیق دوست
سرانجام هم شورای فرماندهی سپاه با حضور آقایان ابوشریف،علی محمد بشارتی، پرویزداودی، جوادمنصوری، محسن رفیقدوست و کلاهدوز، اولین جلسه خود را برگزار و کار خود را آغاز کرد. در همان جلسه اول شورای فرماندهی سپاه، مقرر شد که ۳ سپاهی که تا آن روز به صورت مجزا از یکدیگر فعالیت میکردند، از آن به بعد تحت نظر شورای فرماندهی کار کنند. «رفیقدوست» مسئول تدارکات، «کلاهدوز» مسئول آموزش، «داودی» مسئول اداری و مالی، «ابوشریف» مسئول عملیات، «منصوری» رئیس شورا و من (یوسف فروتن) هم مسئول انتشارات روابط عمومی و سخنگوی سپاه بودم. این ترکیب از فروردین ۵۸ کار خودش را شروع کرد. آن ۳ سپاه که از قبل تاسیس شده بودند، در ابتدا نمیخواستند ما را به رسمیت بشناسند. در تاریخ ۲ اردیبهشت ۵۸ حکم اول شورای فرماندهی کل سپاه صادر شد. در حقیقت اولین اطلاعیه و اعلامیه که بنده به عنوان مسئول روابط عمومی و سخنگوی سپاه تنظیم کردم همین حکم بود. در این حکم نوشتیم که از امروز به جز شورای فرماندهی کل سپاه هیچ کس حق ندارد از جانب سپاه حرف بزند. برخی از نفرات شاخص آن ۳ سپاه که از قبل کارشان را آغاز کرده بودند بعد از صدور این اطلاعیه، سپاه را رها کردند و برخی هم به مدل و سیستم جدید واکنش مثبت نشان دادند و در سپاه ماندند.
در خاطرات شما آمده است که از قبل از پیروزی انقلاب، شما و چند تن از اعضای اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور، به شدت منتقد «ابوالحسن بنیصدر» بودید. دلیل این مخالفت چه بود؟
بله، اختلاف من با بنی صدر از همان زمان قبل از انقلاب آغاز شده بود. بنیصدر هم مثل ما عضو اتحادیه انجمن اسلامی بود و در پاریس فعالیت میکرد. بچههای اتحادیه یا لیبرال بودند یا مثل ما طرفدار سفت و سخت روحانیت و خواستار یک حکومت اسلامی. مهمترین انتقاد ما به بنیصدر این بود که نمیشود از اسلام مایه گذاشت، اما غیراسلامی عمل کرد. بنیصدر در برخی جلسات ما در آلمان هم میآمد و سخنرانی میکرد. لامصب خوب هم حرف میزد.
خرداد ۱۳۵۹،پس از دیدار با امام خمینی-از چپ: دکتر علی شریعتمداری، دکتر حسن حبیبی و دکتر عبدالکریم سروش.
به خاطر دارم که در سمینار بنگن بروکن آلمان میان بنیصدر و عبدالکریم سروش و حسن حبیبی بگو مَگو در گرفت. بگومگویی راجع به اینکه رفتار انقلابیها باید بر مبنای اسلام باشد یا خیر.
چند ماه بعد هم در جریان اعتصاب غذای روحانیون و دانشجویان در سنتماری پاریس، ما وضع حجاب همسر و دختر بنیصدر را دیدیم و فهمیدیم که اصلا ژستهای دفاع از اسلام بنیصدر دروغ است و با آنچه که میبینیم مطابقت ندارد.
با وجود این اختلاف نظرهایی که از آنها میگویید، بنیصدر به محض انتخاب شدن به عنوان رئیسجمهور از شما برای پذیرفتن یک مسئولیت در دولت دعوت کرد. چرا آن مسئولیت را نپذیرفتید؟
وقتی که بنیصدر رئیس جمهور شد میدانست ما در سپاه با افکار او مخالف هستیم. به همین خاطر میخواست منتقدان و مخالفانش را جذب کند تا انتقادات از خود را کاهش دهد. از طرف دیگر بنیصدر اصرار داشت که نیروهای جدید را برای اداره امور ریاست جمهوری جذب کند. یک روز از دفتر ریاست جمهوری با من تماس گرفتند و گفتند که «آقای بنیصدر با شما کار دارد حضوری به دفتر رئیس جمهور بیایید». من هم بالاخره در آن زمان سخنگوی سپاه بودم و مسئولیت داشتم. به دفتر بنیصدر رفتم و بعد از احوالپرسی اولیه، بنیصدر به من گفت که از شما میخواهم معاون فرهنگی ریاست جمهوری شوید. گفتم «نمیتوانم، من الان در سپاه مسئولیت دارم.» بنیصدر گفت من جانشین فرمانده کل قوا هستم و مشکلی نیست که از سپاه به نهاد ریاست جمهوری منتقل شوی. قبول نکردم و بدون نتیجه از اتاق خارج شدم. در همان لحظه دیدم که معاون بنیصدر به من گفت «حکم معاونت فرهنگی ریاست جمهوری را برایت زدیم.» من هم گفتم: «نمیتوانم با بنیصدر کار کنم.» و بلافاصله از دفتر ریاست جمهوری خارج شدم. من نمیتوانستم با کسی کار کنم که افکار و عملکردش را قبول نداشتم.
چرا وقتیکه بنیصدر «ابوشریف» را به عنوان رئیس شورای فرماندهی سپاه منصوب کرد، شورای فرماندهی با وی مخالفت کردند و ریاست او را نپذیرفتند؟
بعد از پایان ماموریت جواد منصوری در ریاست شورای فرماندهی سپاه که ۶ ماه به طول انجامیده بود، بنیصدر «ابوشریف» را برای ریاست شورای فرماندهی سپاه معرفی کرد. در جلسهای که در پادگان خلیج در تهران برگزار شد بنیصدر میخواست ابوشریف را به عنوان رئیس شورای فرماندهی منصوب کند، اما در آن جلسه متشنج، بچهها قبول نکردند که این اتفاق بیفتد. بنیصدر هم با دلخوری از جلسه بیرون رفت. حقیقت این است که ابوشریف آدم خوبی بود، اما بیش از اندازه ساده بود.
ما ابوشریف را خوب میشناختیم و میدانستیم که او توانایی فرماندهی ندارد. او اطلاعات عملیات را بلد بود و یک چریک خوب به شمار میرفت، اما در توان او نبود که سپاه را فرماندهی کند. ابوشریف هم در مجموع بیشتر از ۱۰ روز در سمت ریاست شورای فرماندهی سپاه دوام نیاورد و مجبور شد که این پست را ترک کند. ابوشریف کاملا حس کرده بود که بچههای مرکز او را نمیپذیرند و اگر بچههای مرکز او را نپذیرند در عمل نمیتواند فرماندهی کند.
چه شد که شورای فرماندهی سپاه، ریاست «مرتضی رضایی» بر شورای فرماندهی که با تصمیم بنیصدر صورت گرفته بود را پذیرفت؟
«مرتضی رضایی» قائم مقام ابوشریف بود. مرتضی بچه آگاه و مطلعی بود و البته از ابوشریف هم با سوادتر بود. این را هم بگویم که سواد سیاسی مرتضی نسبت به خیلی بچههای آن روز سپاه در رتبه پایینتری قرار داشت، اما چون حکم مرتضی رضایی را امام خمینی تایید کردند، ما هم او را پذیرفتیم. مرتضی رضایی حدود ۶ ماه در سمت ریاست شورای فرماندهی سپاه کار کرد و بعد از طرحی که با پیشنهاد آقای رفیقدوست خدمت امام بردیم، مسئولیت فرماندهی کل سپاه به تایید حضرت امام رسید.
گفتید به دلیل اینکه حکم «مرتضی رضایی» به تایید امام خمینی سپاه ریاست او بر شورای فرماندهی سپاه را پذیرفت. مگر امام حکم ابوشریف را تایید نکرده بودند؟
خیر، امام حکم ابوشریف را تایید نکردند. امام خمینی در یک دیداری که با بچههای سپاه داشتند، حرف حساب شدهای را درباره ابوشریف بیان کردند. ایشان گفتند: «من ابوشریف را دیر شناختم، ولی خوب شناختم». عدهای از بچههای سادهاندیش از این حرف امام اینگونه برداشت کردند که امام پ ابوشریف را تایید کرده است، اما ما میگفتیم که این جمله به منزله تایید ابوشریف نیست چرا که امام نگفتند: «ابوشریف خوب است» بلکه گفتند: «ابوشریف را خوب شناختم».
تغییرات صورت گرفته در شورای فرماندهی سپاه در زمان سردار مرتضی رضایی به دستور بنیصدر انجام میشد؟
بله، در سال ۵۹ به دستور بنیصدر و با حکم مرتضی رضایی، من از شورای فرماندهی سپاه به نوعی اخراج شدم و مسئولیت فرماندهی سپاه لرستان را به من دادند. خدمت کردن در دیار لرستان یک افتخار بسیار بزرگ بود، ولی در هر صورت نسبت به مسئولیت قبلی من، پایینتر بود.
آقای مرتضی رضایی شخصا به من گفت که من فرمانده شدم به این شرط که شما (یوسف فروتن)، سردار محمودزاده و سردار محسن رضایی را از ستاد مرکزی سپاه اخراج کنم.
من هم گفتم، چون حکم تو را امام تأیید کرده است من گردن مینهم و هر چه تو بگویی به روی چشم قبول میکنم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر
عبدالله محمودزاده:«اولین حکم فرماندهی را حضرت امام خمینی ،در اسفند ۱۳۵۷ برای آقای لاهوتی صادر کردند» که به نوعی نماینده ایشان در سپاه باشد. ودیگرامام برای هیچ فرماندهی نامهای ننوشتند(حکم نزدند)،یکی از دوستان ما در آن مقطع (مرحوم علی فرزین) پیش من آمد و گفت که من با آقای مطهری و بهشتی صحبت کردهام و نظر اینها این است که بچهها جمع شوند و یک سپاه تشکیل شود چرا که در آینده خطرهایی وجود دارد و ما به افراد مؤمن و انقلابی که آموزش نظامی دیده باشند نیاز داریم.
من(محمودزاده) گفتم حالا که آقای لاهوتی از امام حکم دارد، پیش ایشان برویم. آقای لاهوتی آن موقع در عباسآباد مستقر بود که بعد به پاسداران منتقل شد، همراه مرحومآقای فرزین و مرحوم آقای خلیل طباطبایی پیش آقای لاهوتی رفتیم. این دو نفر هم در خارج از کشور تحصیل کرده بودند و آقای طباطبایی دکترای خودش را پیش از انقلاب از انگلستان گرفته بود و به ایران آمده بود.
به هر حال رفتیم و صحبت کردیم، بعد قرار شد من و آقای فرزین برویم و با این گروهها صحبت کنیم تا یکی شوند. تأکید شهید بهشتی هم بر یکی شدن این تشکلها بود.
هم به جمشیدیه و هم به نیاوران و هم مراکز دیگر مثل خلیج رفتیم که محل استقرار آقای رفیقدوست بود. آقای رفیقدوست یک گروه داشت و تقریباً با تمام تشکلهای موجود ارتباط داشت چون هم سابقه زندان داشت و هم سرشناس بود.
مرحوم آقای فرزین یک ارتباطی هم با شورای انقلاب داشت و قرار بر این شد که با اجماع این گروهها یک شورای واحد تشکیل شود.
نمایندگانی از این گروهها جمع شدند که البته من در آن جلسه حضور نداشتم اما آقای فرزین بود و از میان آنها یک شورای ۷ نفره انتخاب شد./قسمتی ازمصاحبه سردارمحمودزاده بافارس/دوم اردیبهشت۱۳۹۶»
«خلیل طباطبایی» همان «سید خلیل طباطبایی قمشه»است که در ۱۳۷۲ (۴۴سالگی) در اثر سکته قلبی در تهران درگذشت .
مسئولیتهای خلیل طباطبایی: نماینـده نخـست وزیـری و عـضو شـورای عالی مؤسـسه حسابرسی نیروهای مسلح و نیز نماینده دادستانی انقلاب اسلامی در بنیاد مستضعفان و نیز کاردربنیاد شهید انقلاب اسلامی .
«دانش منفرد»:در نهم اسفند ۱۳۵۷ جلسهای با حضور برخی از اعضا گروههای مسلح انقلابی در پادگان عباسآباد تشکیل میشود. در این جلسه عباس آقازمانی(ابوشریف)، محسن رفیقدوست، مرتضی الویری، علی محمد بشارتی، محمد غرضی، حسن جعفری، علی فرزین، ضرابی، هاشم صباغیان، تهرانچی و علی دانشمنفرد حضور دارند و بر اساس نظر حضار دانشمنفرد نخستین فرمانده سپاه معرفی میشود.
مهندس دانش منفرد(مدیرمدرسه رفاه-هنگام اقامت امام خمینی+استاندارفارس) نخستین فرمانده سپاه قبل از تدوین اساسنامه.
بر طبق خاطرات محسن رفیقدوست، وزیر سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این جلسه مقرر شد که دانش آشتیانی شد فرمانده سپاه، غلامعلی افروز مسئول امور نیروی انسانی، علی محمد بشارتی مسئول اطلاعات، و مرتضی الویری مسئول روابط عمومی سپاه منصوب شوند.
دانش منفرد (سمت چپ) آیتالله خامنهای در دوران ریاستجمهوری -در جمع عشایر
در آن زمان سه نیروی مسلح انقلابی در تهران وجود داشت. گاردی معروف به انقلاب در پادگان جمشیدیه به سرپرستی عباس آقازمانی، گارد دانشگاهها یا پاسا به سرپرستی شهید محمد منتظری و نیروهای مسلح سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به سرپرستی محمد بروجردی فعالیت میکردند. بعد از این جلسه نیز مقرر شد، با دو گروه دیگر صحبت شود تا آنها هم به حکم امام به داخل سپاه بیایند و شورای مرکزی فرماندهی با حضور ۱۲ نفر تشکیل شود. رفیقدوست، ایده دهنده تشکیل سپاه را شهید محمد منتظری معرفی میکند. بشارتی هم این خلاقیت را از آن امام میداند.
جواد منصوری نخستین فرمانده سپاه بعد از تشکیل اساسنامه.
در اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که با حضور ۱۲ نفر تشکیل شد، مقرر گردید که سپاه زیر نظر شورای انقلاب فعالیت کند و فرمانده آن توسط امام حکم بگیرد. اعضای شورای ۱۲ نفره سپاه شامل؛ عباس زمانی، جواد منصوری، عباس دوزدوزانی، محمد منتظری، یوسف کلاهدوز، محمدکاظم موسوی بجنوردی، مرتضی الویری، محمد بروجردی، محسن رضایی، محسن رفیقدوست و علی دانش منفرد بود و از طرف شورای انقلاب هم اکبر هاشمی رفسنجانی در آن حضور داشت./پایان توضیحات نگارنده-پیراسته فر.
ادامه سخنان «سراداریوسف فروتن»:«بنیصدر میخواست سپاه نقش گارد ویژه ریاست جمهوری و دولت را داشته باشد» صحت دارد؟
بله کاملا. بنیصدر مایل بود که سپاه در حکم گارد ریاست جمهوری ایفای نقش کند. یک چیزی مثل گارد شاهنشاهی سابق. در حالی که ماموریت سپاه چیز دیگری بود و ما برای کار دیگری انتخاب شده بودیم. ما محافظ ارزشهای به دست آمده انقلاب بودیم و برای نقشآفرینی در همه عرصهها آماده شده بودیم. شورای انقلاب این تکالیف را برای سپاه تعیین کرده بود و ما نمیتوانستیم وظایف گسترده خود را در حد حفاظت از اعضای دولت کاهش بدهیم.
روز ۲۴ مرداد ۱۳۵۹ هلیکوپتر حامل بنیصدر در مناطق مرزی کرمانشاه دچار سانحه شد، اما همه سرنشینان هلیکوپتر از این حادثه جان سالم به در بردند. از آن روز چه خاطرهای دارید؟
آن روز وقتیکه هلیکوپتر در پاوه سقوط کرد و بنیصدر از این حادثه جان سالم به در برد،
امام خمینی پیامی صادر کردند و بابت نجات جان رئیس جمهور و همراهانش از حادثه پیش آمده، خدا را شکر کردند.
بعد از این پیام امام ، کارد میزدی خون من در نمیآمد. با خودم میگفتم ای کاش بنیصدر میمُرد. اقرار میکنم که آن زمان نمیفهمیدم و متوجه نبودم. اگر بنیصدر در جریان آن حادثه کشته میشد از او یک امامزاده در ذهن مردم ساخته میشد و دیگر جمع و جور کردن اوضاع به این آسانیها نبود. امام مسائل و مواردی را میدیدند که هیچ یک از ما نمیدیدم.
خاطره شنیده نشدهای از مواجهه خودتان با بنیصدر دارید که برای ما تعریف کنید.
بله، به خاطر ماجراهایی که پیش آمده بود، رابطه من و بنیصدر مثل کارد و پنیر بود. بنیصدر در سال ۶۰ برای سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه به خرمآباد آمد. آن زمان من هم فرمانده سپاه لرستان بودم. موقع سخنرانی بنیصدر، من مسئول گروه حفاظت از او شدم و نیروهای من او را محافظت میکردند. در حین سخنرانی بنیصدر، شهید سعیدی که فرمانده عملیات سپاه لرستان بود، آمد به من گفت یک خبر مهم دارم. گفتم خبرت را بگو. گفت «سه نفر از نیروهایی که در پدافند فرودگاه خرمآباد هستند همخون شدند که هلیکوپتر بنیصدر را بزنند». یک فرهنگی میان لُرها وجود دارد و آن فرهنگ این است که برای همپیمان شدن، نوک یکی از انگشتهایشان را خون میاندازند و خونها را به هم میزنند تا از این طریق پیمانشان محکم شود.
۳ نفرهم قسم شدندبرای کُشتن بنی صدر
این ۳ نفر هم «همخون» شده بودند که بنیصدر را بُکشند. تا این موضوع را شنیدم با سرعت حرکت کردیم و آن ۳ نفر را خلع سلاح کردیم. برایشان توضیح دادیم که نباید بگذاریم این اتفاق بیفتد.
برخی معتقدند بنیصدر از ابتدا مهره منافقین بود و برخی دیگر هم میگویند او به دلیل ظرفیتهایی که از خود نشان داد از میانه راه مورد استفاده ابزاری منافقین قرار گرفت. نظر شما چیست؟
تمام کارهای منافقین با حالت مصرف ابزاری از اشخاص انجام میشد. اگر منافقین موفق میشدند بنیصدر را جذب خود کنند قطعا یک مقطع او را تایید میکردند که زیر چتر او بیایند. حرف من این است که بنیصدر از ابتدا با گروهک منافقین نبود، اما خودش منافق بود.
با اطلاعاتی که از منافقین دارم میگویم که بنیصدر از اول جزو منافقین نبود، اما برای منافقین یک نیروی بسیار مستعد بود. بنیصدر هم به شدت مغرور بود هم میخواست که همیشه نفر اول باشد غافل از اینکه منافقین به شدت از او قالتاقتر و آب زیرکاهتر بودند. در مجموع اعتقاد من این است که منافقین در آن مقطع از بنیصدر به عنوان یک ابزار و پله استفاده کردند که اگر این روند ادامه دار بود، قطعا بر روی بنیصدر هم پا میگذاشتند و از روی او رد میشدند. منافقین خیلی در جریان انقلاب ادعا داشتند، اما امام (ره) هیچگاه آنها و شیوهشان را قبول نکرد. امام خمینی میگفت اینها به درد ما نمیخورند چراکه اگر با خلق باشند نباید خلق را بکشند بلکه باید خلق را جمع کنند.
ماجرای۲ چمدان پول
یک روز وقتی که من هنوز در کمیته بودم و به سپاه نیامده بودم، خبر دادند که منافقین در تقاطع خیابان حافظ طالقانی یک ساختمان ۵ طبقه که ظاهرا مربوط به بنیاد پهلوی بود را قُرق و آنجا را به نام دفتر خودشان اعلام کردند. همراه با یکی از همکاران در کمیته سوار پژو ۴۰۴ شدیم و به محل مورد نظر رفتیم.
موسی خیابانی-مهدی ابریشمچی-احمدشانه چی
وارد ساختمان شدیم و دیدم که در یکی از اتاقها «موسی خیابانی» پشت یک میز نشسته و در محوطه جلویی آن اتاق چند نفر
از جمله «محمدرضا سعادتی» ایستادهاند و گاوصندوقها را خالی میکنند. کارت کمیته را نشان آنها دادم و گفتم که این پولها را کجا میخواهید ببرید؟
سعادتی گفت «دفتر پدر طالقانی». گفتم «شما با اجازه چه کسی این کار را میکنید؟ این پولها بیتالمال است و من باید آنها را به نزد امام ببرم».
این را که گفتم سعادتی لبه کُتش را کنار زد و اسلحهاش را نشانم داد و به نوعی تهدید کرد که اگر نگذاری این پول را ببریم، دَخلَت را میآوریم. من هم مثل سعادتی لباسم را کنار زدم و اسلحهام را نشان دادم. هر لحظه ممکن بود سعادتی اسلحهاش را دربیاورد و شلیک کند. گفتم «تو میتوانی این پولها را ببری به شرط آنکه من را بُکشی و از روی جنازه من رد شوی». وقتی که مقاومت من را دید به من گفت بیا این دو چمدان پول را تو بردار و بگذار که بقیهاش را ما ببریم. من گفتم «هرگز، تمام پولها را باید نزد امام ببرم». در آن چمدانها مجموعا ۳۰ میلیون تومان پول بود. وقتی که دید اصلا کوتاهبیا نیستم قبول کرد که من پولها را ببرم. ما هم دو نفری چمدانهای پول را داخل ماشین گذاشتیم تا به نزد امام ببریم. البته سعادتی تا آخرین لحظه هم ما را تعقیب کرد تا مطمئن شود ما این پول را نزد امام میبریم.
در برخی از روایتها اینگونه آمده است که زدن «خانه تیمی موسی خیابانی در زعفرانیه »را بچههای سپاه انجام نداند و نیروهای کمیته این کار را کردند. این موضوع صحت دارد؟
خیر. تمام کارهای اطلاعاتی و عملیاتی این ماجرا بر عهده سپاه بود. ممکن است در موقع اجرای عملیات، بچههای کمیته هم در میان نیروهای سپاه بوده باشند، اما سپاه از صفر تا صد زدن خانه تیمی زعفرانیه را انجام داد.
به عنوان سوال پایانی، اخیرا در فضای مجازی تصویری از اعضای گروهک منافقین در آلبانی پشت سیستمهای کامپیوتری منتشر شده است. برداشت شما از این تصاویر چیست؟
اولا این عکس نشان میدهد که منافقین همچنان به دشمنی با ملت ایران ادامه میدهند و این بار میخواهند از طریق حوزه سایبری و نرم، ارزشهای ملت و نظام ما را کمرنگ جلوه دهند و باعث سرخوردگی توده مردم شوند. ثانیا در تصاویر منتشر شده مشخص است که منافقین در سالهای اخیر نتوانستند نیروی جدید و جوانی جذب کنند چرا که تمامی افراد حاضر در این تصاویر میانسال و مُسن هستند. منافقین دیروز در دامن صدام بودند و امروز در دامن آمریکا به جنگ نرم با جمهوری اسلامی ایران میپردازند./جام جم آنلاین۱۲ مرداد ۱۳۹۸ بنقل از میزان،
***
به مناسبت سالروز تاسیس سپاه(۲ اردیبهشت ۵۸) و نحوه تشکیل این نهاد و بعد از آن، به سراغ فردی رفتیم که نامش در بیانیه تاسیس رسمی سپاه جزو افراد شورای فرماندهی است.
سردار یوسف فروتن (نفر وسط) کنار شهید مظلوم بهشتی
سردار یوسف فروتن از قدیمیهای جنگ و جهاد است. او پیش از انقلاب اسلامی از فعالان دانشجویی در آلمان و عضو اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا بود و کنار شهید بهشتی به فعالیت میپرداخت. در ایران نیز همراه با گروه فلاح (یکی از گروههای هفتگانه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) به فعالیت پرداخت.
وی همزمان با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه در آمد و اولین سخنگو و روابط عمومی این نهاد انقلابی و عضو شورای فرماندهی سپاه بود. در مصاحبه اول که مهمان خانهاش بودیم تابلویی به ما نشان میدهد که تصویر شهدای خانوادهاش در آن نقش بسته بود. مادر و برادر و ده نفر از اعضای خانوادهاش در موشکباران صدام در سال ۶۵ یکجا شهید شدند.
برخی مسئولیتهای سردار فروتن در یک نگاه:
بخش اول مصاحبه با سردار فروتن سال گذشته منتشر شد که درباره دوران مسئولیت وی در زندان اوین و جنایات منافقین بود. بخش دوم مصاحبه با وی درباره نحوه تشکیل سپاه پاسداران، غائله باند مهدی هاشمی معدوم در اصفهان و همچنین خاطراتش از دوره حفاظت از آیتالله خامنهای امروز منتشر میشود.
تجمیع سپاه چگونه بود و پیش از تشکیل رسمی سپاه، چند سپاه داشتیم»؟
_از آن موقع که جرقه تشکیل نیرویی غیر از ارتش در ذهنها زده شد یعنی از ۲۲ بهمن ۵۷ تا ۲ اردیبهشت ۵۸ که تاسیس رسمی سپاه بود، چیزی حدود ۳ ماه طول کشید که در آن ۳ ماه اتفاقات زیادی رخ داد و باید دید که چه انگیزههایی در سطح کشور تجلی پیدا کرد که به این نتیجه رسیدند که نیرویی به جز نیروی ارتش و شهربانی ایجاد شود. اگر این مطلب را کمی صادقانه و بدون نگاه جناحی و فکری نگاه کنیم، باید به نکات ذیل توجه کنیم.
یک حکومت که عوض شد، از دو حالت خارج نیست یا ساختار کلی حکومت مورد تایید گروههای مختلف است یا خیر یعنی قدرت جدید ساختار جدید را قبول دارد یا خیر. اگر قبول داشته باشد که با همان ساختار سابق ادامه داده و کار میکند. ممکن است بازسازی کند ولی ادامه کار می دهد. مثلا وقتی در کشوری کودتا میشود کودتاگران با همان تشکیلات قبلی کار میکنند و تنها ممکن است تعدادی را عوض کنند ولی انقلاب که میشود یعنی همه تشکیلات به هم میخورد و به نظامات و تشکیلات جدید نیاز است.
بنابراین موجب شد به فکر تشکیل نیرویی برگرفته از نظرات انقلابی برآیند و سران کشور که در جریان اصل تحولات بودند پیشنهادات زیادی را مطرح کردند. از جمله اینکه به امام گفتند که ما باید نیرویی را داشته باشیم که حافظ انقلاب باشد. در عین حال منظور آنها کمیتهها نبود، چرا که کمیتهها به شکل موقت ایجاد شده بود و نمیتوانست ایده آنها را برآورده کند.
با این دید پیشنهادات بسیاری را در اختیار امام قرار دادند. ایشان نیز فرمان تشکیل نیرویی به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را دادند. در همین مقطع ۴ ماهه نیروها و افراد مختلفی که سابقه فعالیت تشکیلاتی داشتند، خود را محق تشکیل چنین نیرویی میدانستند.
امام به شدت با طرح انحلال ارتش مخالفت کردند
از همان ابتدای انقلاب یک عدم اعتمادی به برخی نیروهای ارتشی وجود داشت. بعضی جاها منطقی و بعضی جاها هم با عرضورزی. یک ذهنیتی جامعه نسبت به ارتش داشت و یک ذهنیتی نیز افراد رده بالای نظام مانند شهید بهشتی به ارتش داشتند و از طرفی این ذهنیت نیز از طرف امام بر روی ارتش و عملکرد آن وجود داشت و در مقابل یک ذهنیت نیز از سوی مخالفین وجود داشت که ذهنیتی غرضورزانه بود و انتظار داشت ارتش منحل شود که حضرت امام با این نظر به شدت مخالف بودند و به تعبیری میفرمودند که هر کسی با ماهیت ارتش مخالف بماند باید محاکمه شود. امام به کلیت و ساختار ارتش اعتقاد داشت و همواره تاکید میکردند که نباید این ساختار تغییر کند.
در این میان عدهای بودند که ذهنیت نیمبندی داشته در جاهایی مثبت و جاهایی منفی بودند و با تذکر حضرت امام کمی آگاه شدند. خود من از کلیت ارتش تنفر نداشتم اما ذهنیت خوبی نیز نسبت به بعضی نفرات ارتش نداشتم اما امام این دیدگاه ما را تصحیح نمودند. از طرفی پیشنهاد کردند که نیرویی باید باشد که حافظ ارزشهای نظام باشد.
مدالهای افتخار با آرم ستاره داود!
به طور مثال در زمان جنگ قرار شد مدالی تحت عنوان مدال افتخار ایجاد شود و به خانواده شهدا بدهیم (این موضوع برای اوایل سال ۶۰ است) بچههای ارتش در جواب ما گفتند که در زمان شاه مدالهایی داشتیم به نام مدال جاوید یا افتخار - مدال جاوید مدالی بود که به شخصی داده میشد که در میدان نبرد شهید میشود و مدال افتخار به شخصی داده میشد که در طی عملیات مجروح میشد- پیشنهاد دادند که این مدالها را از آرمهای شاهنشاهی پاک کرده و به جای آن کلمه شهید را روی آن میچسباندیم.
بنده ابتدا با این طرح موافقت کردم اما با دقت بیشتر متوجه مشکل بنیادین این مدالها شدم و این مشکل را بچههای ارتش متوجه نمیشدند. آن بحث این بود که این مدالها حاوی ستاره داوود بود که این طراحی، طراحی اسرائیلیها بود. وقتی این موضوع را با برادران ارتشی مطرح کردیم با کمی توجه دریافتند که بنده درست میگویم و اذعان میکردند که ما در این چند ساله متوجه این نکته نشدهایم. این جزئیات بود که حضور نیروهای انقلابی در زمینه امور نظامی را الزامی میکرد.
سردار فروتن ایستاده در ردیف دوم در حال ارائه گزارش به مهندس بازرگان در دوره نخستوزیری وی
۴سپاه
سپاه جمشیدیه، سپاه لاهوتی، سپاه محمد منتظری و سپاه دولت موقت(بازرگان)
آقای منصوری کتابی نوشته است که نواقصی در آن است ولی در بخشی از آن کتاب به نقل از امام آمده است که ایشان به احمد آقا میفرمایند چه خبر است؟ چرا این سپاه چند فرمانده دارد؟ این بیانات قبل از تشکیل رسمی بوده است و پس از آن به فرمان حضرت امام قرار شد گروهها با هم ادغام شود. یک سپاه در جمشیدیه بود که جواد منصوری و ابوشریف بودند. یکی دیگر از این سپاهها را آقای لاهوتی درپادگان حر راهاندازی کرده بود. دیگری را شهید محمد منتظری راهاندازی کرده بود که نامش «پاسا» بود، یک سپاه را نیز آقایان غرضی و صباغیان و دانشمنفرد که در دولت موقت حضور داشتند ایجاد کردند.
حجت الاسلام حسن لاهوتی-بالای پلکان هواپیمای حامل امام خمینی به ایران-پُشت سرشهیدمرتضی مطهری
تا این زمان بنده در کمیته و در کنار آقای بهبودی در کمیته استقبال بودم و خبر از این سپاهها نداشتم که پس از آن مقطع مرحوم آیتالله مهدوی کنی از طرف امام ماموریت پیدا کرد که وضعیت این سپاهها را سر و سامان ببخشد. در آن زمان در حدود ۱۳۰۰ کمیته مردمی در کشور ایجاد شده بود که توانستیم در یک حرکت هماهنگ این تعداد را تبدیل به ۱۳ کمیته متمرکز کنیم.
به جز شما و آقای باقری کنی چه کسانی برای سر و سامان دادن به کمیته حضور داشتند؟
_آقای نوروزی، بهزاد نبوی، الویری، اسلامی و... بودند. به هر حال تا آن زمان بنده هیچ اطلاعی از فعالیت این سپاهها نداشتم و در همان مقطع بود که پیشنهاد ایجاد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مطرح شد. این سازمان با نگاهی که استاد مطهری داشتند که در مقابل سازمان مجاهدین خلق ایجاد شده و عناوینی که مجاهدین خلق به غلط مصادره کرده بودند از آنها گرفته شود.
از راست: آیتالله مهدوی کنی، مرحوم عسگراولادی، شهید محمدجواد باهنر و شهید رجایی.
کابینه ۵۴ روزه آیت الله مهدوی کنی -بعدازشهادت رجایی-قبل ازریاست جمهوری آیت الله خامنه ای.
یک نوع خودمختاری درآن دوره وجود داشت البته خود مختاری به معنای احساس تکلیف نه به معنای تمرد و خودرایی. البته در این میان گروههایی مانند مجاهدین خلق هم بودند که هدفشان خودمختاری در راستای خود رایی و مخالفت با نظام بود. یک نمونه از اقدامات خودسرانه آنها تلاش برای تصاحب اموال و پولهای بنیاد پهلوی به نفع سازمان خودشان بود
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که به وجود آمد افرادی چون ابوشریف و محمد بروجردی و منصوری هم در این سازمان نقش اساسی داشتند. بعد یکباره حضرت امام فرمودند که این سپاهها جمع شود و یک سپاه هماهنگ ایجاد شود.
در همین ایام که سپاهها ادغام شدند سازمان شکل گرفت؟
_خیر؛ قبل از اینکه سپاهها ادغام شود سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شکل گرفته بود و گروههای هفتگانه به هم پیوستند. قرار شد پس از ایجاد سازمان، از هر یک از هفت گروه یک نفر انتخاب شود و شورایی تحت عنوان شورای فرماندهی سپاه واحد ایجاد شود. این جلسه در پادگان جمشیدیه تشکیل شد بنده اولین بار در این جلسه شرکت کردم و تا آن زمان هیچ نسبتی با سپاه نداشتم.
تلاش منافقین برای تصاحب اموال و پولهای بنیاد پهلوی
یک نوع خودمختاری درآن دوره وجود داشت البته خود مختاری به معنای احساس تکلیف نه به معنای تمرد و خودرایی. البته در این میان گروههایی مانند مجاهدین خلق هم بودند که هدفشان خودمختاری در راستای خودرایی و مخالفت با نظام بود. یک نمونه از اقدامات خودسرانه آنها تلاش برای تصاحب اموال و پولهای بنیاد پهلوی به نفع سازمان خودشان بود یا به طور مثال در همین راستا گروههایی مانند سیاهجامگان سعی در انجام اقدامات هنجارشکنانه داشتند.
ماجرای دستگیری فرزند آیتالله طالقانی توسط سپاهِ زیرنظر غرضی و صباغیان در آن دوره، اقدامی خودسرانه بود؟
مجتبی طالقانی-فرزندآیت الله سیدمحمودطالقانی.
سردار فروتن: بله، دوستان آقای غرضی او را سرخود گرفتند و یا اعزام گروهی به فلسطین با لباس و اسم سپاه که توسط شهید محمد منتظری انجام شد که با عکسالعمل منفی امام نیز مواجه شد.
آیت الله طالقانی-دراعتراض(قهر) به دستگیری.
بنابراین در این مقطع ۴،۵ ماه اتفاقات زیادی افتاد که نمیتوان گفت همه این اقدامات بد بوده است اما به طور کلی در قالب یک چارچوب نظاممند انجام نمیشد که این خودمختاری نمیتوانست پیامد خوبی داشته باشد.
عباس دوزدوزانی.
در آن جلسه بنده و آقای الویری از گروه فلاح، آقای منصوری، آقای دوزدوزانی، محسن رضایی، ابوشریف بودیم.
قرار شد از هر هفت گروه یک نفر انتخاب شود که از گروه ما اقای الویری مطرح شد ولی چون الویری به کارهای نظامی علاقه نداشت نام بنده را به عنوان نماینده گروه فلاح معرفی کرد که بعدها فهمیدم بعضیها مانند شهید مطهری گفته بودند که ایشان را نمیشناسیم که شهید بهشتی مرا تایید کردند.
بعد از آن حکمی رسمی به آقای منصوری به عنوان فرمانده سپاه داده شد. من به عنوان مسئول روابط عمومی اولین اطلاعیه را دادم مبنی بر اینکه فرمانده سپاه آقای منصوری، آموزش آقای کلاهدوز، آقای ابوشریف مسئول عملیات، رفیقدوست تدارکات. از آن تاریخ سپاه رسمیت اصلی پیدا کرد.
حکم شورای عالی سپاه و اسامی اولین اعضای شورای فرماندهی سپاه به فرماندهی جواد منصوری
چرا شما را به عنوان روابط عمومی و سخنگو انتخاب کردند؟
_با توجه به اینکه بنده سابقاً کار سازمانی در چارچوب کارهای فرهنگی انجام داده بودم و با توجه به اینکه کار چریکی انجام نداده بودم، در این سمت منصوب شدم. خیلی از افراد مصاحبه میکنند و میگویند که آنها فرمانده سپاه بودهاند. این برای آن زمان است که در هر گوشهای سپاهی ایجاد شده بود.
ماجرای آرم سپاه چیست؟
_آقای منصوری گفته شهید یوسف کلاهدوز این آرم را طراحی کرده اما فکر میکنم به دلیل تشابه اسم من و آقای کلاهدوز دچار اشتباه شده است. من آرم سپاه را طراحی کردم.
اَشکال بهکار رفته در آرم سپاه نماد چیست؟
روند طراحی آرم سپاه چه بود و اشکالی که در آن به کار گرفته شده نماد چیست؟
_برادرانی در کنار ما بودند که طراحی بلد بودند مثلا آقای« عادل نامی» بود که الان نمیدانم کجاست، او این آرم و چند طرح دیگر را طراحی کرد. بنده و کلاهدوز با هم مشورت کردیم و خصوصیات سپاه را به آقای عادل گفتیم که بر اساس این ویژگیها آرمی را طراحی کنیم.
طرح اولیه، طرح دستی بود که در دستش اسلحه است و «لا»ی معروف اسلام (لااله الاالله) درآن بود که طرحی از قرآن بود. آیه نیز در ادامه به آرم اضافه شد. برگ زیتون بیان میکند که ما علیرغم اینکه مبارز هستیم به حقوق کسی تجاوز نمیکنیم چرا که برگ زیتون نماد صلح است. کره زمین بعدها اضافه شد. سر اضافه کردن این کره زمین بحثهای زیادی در مجلس مطرح شد. عدهای اعتقاد داشتند که با اضافه شدن کره زمین به آرم ما اعلام میکنیم که با تمام کشورها قصد جنگ داریم.
آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با نمادهایی از قران، اسلحه، آیه قران، برگ زیتون و کره زمین
هاشمی مخالف اضافه شدن کره زمین در آرم سپاه بود
چه کسانی محور این بحث در مجلس بودند؟
_یک عده مانند مرحوم هاشمی اعتقاد داشتد که اضافه شدن کره زمین جنبه سیاسی پیدا میکند و اینگونه وانمود میکند که ما قصد جنگ با دنیا را داریم ولی بنده و آقای محمودزاده در دفاع میگفتیم که باید نشان دهیم اسلام دینی فراگیر و جهانی است همچنین آقای بشارتی نیز از این آرم دفاع کرد.
در مجلس عنوان سپاه، "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" ثبت شده اما بعدها گفتند که باید نام ایران نیز به آن اضافه شود. این را همفکران مرحوم هاشمی و خود او مطرح میکردند. من نوشتهای از شهید بهشتی داشتم که هم اکنون در اختیار آقای شیخی یا منصوری است در این نوشته شهید بهشتی اذعان میکند که این آرم رسمی است یعنی ما در مخالف عمومی با عنوان ایران در سپاه پاسداران هستیم ولی ثبت رسمی آن بدون نام ایران ثبت شده است.
در قانون اساسی نیز نام ایران به شکل رسمی در نام سپاه نیست؟
_بله نیست. این یعنی دایره نفوذ سپاه فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی است و البته اینکه امام فرمودند انقلاب اسلامی باید صادر شود معنی آن در نام سپاه تجلی پیدا میکند. درباره مُهر سپاه ناگفته نماند که مجلس تصویب کرد در تمام مکاتبات باید نام ایران در عنوان سپاه اضافه شود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:
«سردار یوسف فروتن» در مصاحبه با خبرگزاری دفاع مقدس(ردیبهشت ۱۳۹۳) در باره «آرم سپاه»: با پیروزی انقلاب اسلامی، در کشور تغییرات عمدهای شکل گرفت. چرا که حکومت شاهنشاهی واژگون شده بود و تمام معیارهای آن رژیم نیز باید از بین میرفت. در چنین اوضاعی که نظام مقدس جمهوری اسلامی برای مصون ماندن از تهدیدات، نیاز به یک تشکیلات توانمند نظامی داشت، بنا به دستور حضرت امام خمینی هسته اولیه سپاه در کشور تشکیل شد.
مسئول وقت ستاد مرکزی و روابط عمومی و انتشارات سپاه ادامه داد: با صدور این فرمان، شورای انقلاب به هفت نفر از برادران از جمله آقایان رفیقدوست، بشارتی و کلاهدوز مأموریت داد تا سپاه را به صورت رسمی تشکیل دهند که با تشکیل آن، بنده از سوی شورای فرماندهی مأمور طراحی آرم و مُهر برای سپاه شدم. با ابلاغ این مأموریت، یکی از برادران حزبالهی را دعوت به همکاری کردم تا آرمی با شاخصه های نظامی، عقیدتی و قرآنی برای این نهاد تازه تأسیس طراحی کند. بدین ترتیب وی بعد از صرف یک ماه و نیم تا دو ماه زمان برای طراحی آرم، سه نمونه با مشخصات مورد اشاره طراحی کرد که از بین آنها آرم فعلی تأیید شد.
سردارفروتن در تشریح مفهومی نشانه های به کار رفته در آرم گفت: «لا» به کار رفته منبعث از «لا اله الا الله» است که بیانگر دیدگاه و تفکر عقیدتی ماست. یعنی تفکر غیراسلامی و غیرقرآنی را قبول نداریم. در رأس هم آیه قرآنی «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ » (و هر آنچه میتوانید از نیرو فراهم کنید تا به وسیله آن دشمنان خدا و خودتان را بترسانید) قرار دارد.(٦٠انفال﴾
سرهنگ بازنشسته« محمدرضا قادری» مسئول وقت واحد هنرهای تجسمی تبلیغات سپاه نیز درباره این آیه بیان کرد: با توجه به معنی و مفهوم آیه فوق، تقویت نیروها و تسلیحات نظامی در جهت پاسداری از دین خدا و آمادگی همهجانبه در برابر انواع تهدیدات، استنباط میشود که در واقع این آیه، سرلوحه و شعار اصلی و هویت ساختاری تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
«محمدرضاقادری گرگانی»بعدازبازنشستگی،به عضویت هیات مدیره شرکت پُست درآمد.
وی دایره بالای آرم را نشانه کره زمین دانست و گفت: کره زمین نمادی از جهانی بودن و تأکیدی بر حضور بینالمللی ما در عرصههای مختلف جهانی است. وجود این نماد گویای جهانشمول بودن راه و اعتقاد پاسداران انقلاب اسلامی است.
سردار فروتن شاخه به کار رفته در آرم را شاخه زیتون یعنی سمبل و نشانه صلح معرفی میکند و بیان میدارد: علت بهکارگیری آن در این آرم این است که بدین وسیله نشان دهیم صلحطلب هستیم. اما اگر لازم باشد مبارزه هم میکنیم. زیرا معتقدیم قسط و عدل زمانی برپا میشود که قدرت نظامی با تفکر صحیح قرآنی همراه باشد.
سرهنگ قادری با بیان اینکه دست راست نماد قدرت است، به مشت گره شده با اسلحه اشاره میکند و میافزاید: در این نشان، مشت گره شده با اسلحه نماد بارز مقاومت مسلحانه مردمی و به بیان دیگر گویای مجاهدت در راه خدا، ایستادگی و مقاومت مردمی برای دفاع از آرمانهای اسلامی و انقلابی و مبارزه علیه طاغوتهای زمانه است.
وی سخنان خود را اینگونه ادامه میدهد که به جهت پاسداری و حفاظت از دین خدا و با در نظر گرفتن و مردمی بودن زیر بنای تشکیل این نهاد مقدس، نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر آن نهاده شده است.
مسئول وقت روابط عمومی و انتشارات سپاه نیز در این رابطه ادامه میدهد: در اساس نامه اصلی که در مجلس موجود است، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ثبت شده است. اما چون معتقد بودیم سپاه محدود به ایران نمی شود، کلمه ایران را در آرم پیش بینی نکردیم.
سال تشکیل سپاه.؟..سال طراحی آرم سپاه.؟
«فروتن »:سال ۱۳۵۷ که در پایین آرم ذکر شده ،سال تأسیس واحدهای سپاه است (قبل از صدور فرمان امام) مبنی بر تشکیل سپاه در دوم اردیبهشت ۱۳۵۸)است.
سردار فروتنتوضیح میدهد :پس از تصویب طرح در شورای فرماندهی، برای تأیید خدمت نمایندگان حضرت امام و شورای انقلاب (شهید دکتر بهشتی) ارسال کردیم. زیرا معتقد بودیم و هستیم که نماینده ولایت، موجودیت ما را مهر تثبیت میزند. بدین ترتیب در دومین جلسه رسمی که خدمت حضرت امام خمینی در قم رسیدیم،
امام فرمودند: «کارهای شما در قالب قرآن باشد. به نحوی که نه از آن جلو بیفتید و نه عقب بمانید. هرچه در توان دارید برای حفظ و توسعه اسلام و قرآن به کار گیرید.» وقتی ایشان این صحبتها را فرمودند، متوجه شدیم امام این آرم را برای ما تفسیر کرده اند./پایان مصاحبه ۱۳۹۳
ادامه مصاحبه اردیبهشت ۱۳۹۷بنقل ازتسنیم: تا چه زمانی سپاه با تصدی این افراد به کار خود ادامه داد؟
سردار فروتن: حکم منصوری تا اواخر ۵۸ ادامه داشت تا زمانی که بنیصدر رئیس جمهور شد و میخواست ابوشریف را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب کند و اکثر فرماندهان موافق نبودند.
سردار یوسف فروتن در کنار امام خمینی
چرا اکثر فرماندهان با انتخاب ابوشریف مخالف بودند؟
_ابوشریف جزو کسانی بود که در گروههای هفت گانه حضور داشت. او سابقه مبارزاتی داشت و نگاهی عملیاتی و چریکی و در حالی که نگاه سپاه تنها به عملیات نظامی و چریکی نبود وفعالیتهای فرهنگی نیز در دستور کار سپاه قرار داشت.
حضرت آقا که آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند پس از این اظهارنظرها در عکسالعملی گفتند که این طرز تفکر اشتباه است. سپاه باید صددرصد نظامی، صد در صد عقیدتی، صددرصد دانشگاهی، صددرصد فرهنگی و در تمام ابعاد سپاه باید صددرصد باشد.
خود ابوشریف نیز اذعان داشت که اطلاعات نظامی او بالاست و در دیگر حوزهها تبحر ندارد. در جلسات ابتدای تشکیل سپاه حتی گروهی بودند که اعتقاد داشت دامنه فعالیتهای سپاه نباید به مسائل نظامی کشیده شود. بنده برای اینکه موضوع را تبیین کنم به آنها میگفتم که قرار است فعالیتهای سپاه ۸۰ درصد فرهنگی عقیدتی باشد. حضرت آقا که آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند پس از این اظهارنظرها در عکسالعملی گفتند که این طرز تفکر اشتباه است. سپاه باید صددرصد نظامی، صد در صد عقیدتی، صددرصد دانشگاهی، صددرصد فرهنگی و در تمام ابعاد سپاه باید صددرصد باشد یعنی نگاه ایشان یک نگاه گسترده و فراگیر نسبت به سپاه بود.
ابوشریف محدود فکر میکرد نگاه صرف او به مسائل نظامی گروهی را بر آن داشت که درباره او بگویند سوادش کمتر از آن است که بتواند فرماندهی کل سپاه را برعهده بگیرد. مخالف دیدگاههای بنیصدر آقای فرمد، حاج عبدالله محمود زاده و محمدزاده بودند. این افراد به همراه بنده هم مخالف دیدگاه بنیصدر و هم مخالف دیدگاههای ابوشریف بودند.
ابوشریف با توجه به اختلافاتی که با بچههای ستاد مرکزی داشت، خیلی آنها را تحویل نمیگرفت و گاهی حرکات خودسرانه از جمله اعزام نیرو به فلسطین میکرد. در جلسهای که در پادگان شهید بهشتی (خلیج) برگزار شد، بنیصدر قصد معرفی ابوشریف به عنوان فرمانده کل سپاه را داشت که اعضای ستاد نپذیرفتند و به همین دلیل بنیصدر با دلخوری جلسه را ترک کرد.
حکم فرمانده سپاه را بنیصدر باید صادر میکرد؟
_از آنجا که حضرت امام حکم جانشینی فرمانده کل قوا را به بنیصدر داده بود، بنیصدر میتوانست حکم فرمانده کل سپاه را صادر کند و همانطور که میدانید احکام فرماندهان کل را ابتدا فرمانده ستاد کل پیشنهاد کرده و سپس رهبری این حکم را به پیشنهاد فرمانده ستاد کل صادر میکند.
بنیصدر در آن جلسه معروف که بنده مدیر جلسه بودم و با حضور ۳۰۰، ۴۰۰ نفر از فرماندهان سپاه تشکیل شد حرف هایی زد و پس از حرفهای بنیصدر من به او گفتم که در حرفهای شما مشکلاتی وجود دارد و به او گفتم اجازه بدهید بگویم که چرا دوستان با نظر شما موافق نیستند. در ادامه به او گفتم روشی که شما دارید باعث میشود که با عوض شدن دولتها فرماندهی کل سپاه نیز به سلیقه رئیس جمهور عوض شود. در حالیکه این موضوع با اصل ولایت فقیه در تعارض است.
بنیصدر از پاریس با من مشکل داشت
بنیصدر در پاسخ به من با عصبانیت گفت "این همان تفکر ارتجاعی است که میگویم". با توجه به این وضعیت ابوشریف موفق شد فرمانده شود پس از آن چند روز مرتضی رضایی به عنوان گزینه پیشنهادی مطرح شد. پس از این ماجرا بنیصدر که از من و آقای محمودزاده با توجه به آشنایی که از پاریس داشت مشکل داشت و با محسن رضایی نیز از ابتدای آشنایی مشکلات فراوانی داشت دستور داد تا مرتضی رضایی ما سه تن را از سپاه اخراج کند.
مرتضی رضایی به من گفت که بنیصدر حکم فرماندهی را به این شرط به من داد که شما ۳ نفر را از ستاد منفک کنم و ما هم موافقت کردیم. پس از ۵،۶ ماه بنا به پیشنهاد دوستان محسن رضایی به عنوان فرمانده کل سپاه انتخاب شد.
ابوشریف در این میان فرمانده نشد؟
_ابوشریف کمتر از یک ماه فرمانده بود. آن هم در شرایطی که کسی فرماندهی او را به رسمیت نمیشناخت. البته شهید کلاهدوز در آن دوران که به فترت مشهور بود، سرپرست سپاه شد.
محسن سازگارا و برخی از عناصر ضد انقلاب هم ادعایی درباره عضویت در شورای فرماندهی سپاه دارند. این ادعا مربوط به چه دورهای است؟
_این ادعا نیز مربوط به همان دوره قبل از تشکیل رسمی سپاه است ولی او در اظهاراتش به این موضوع اشاره نمیکند. حتی الویری نیز میگوید که من فرمانده سپاه بودم ولی این فرماندهی نیز مربوط به قبل از تشکیل سپاه اصلی ۲ اردیبهشت است.
شهید باهنر+ شهید بهشتی-روحانی پشت سر(هاشمی رفسنجانی)+بهزاد نبوی(کنارهاشمی)+دکترمنافی.
* کار ویژه سازمان مجاهدین انقلاب ابتدای انقلاب چه بود؟ آیا تنها کار ویژه این سازمان ایجاد شدن به عنوان رقیبی برای مجاهدین خلق بود؟ اگر امکان دارد موضوع توهینهایی که جریانهای چپ و در راس آنها اشخاصی مانند بهزاد نبوی به شهید بهشتی که در مصاحبه قبل بود را کمی شرح دهید.
_ابتدا بگویم که بنده اطلاعات دقیقی از فعالیتهای سازمان مجاهدین انقلاب ندارم. علت آن هم این است که از زمانی بنده در سپاه مشغول به کار شدم فرصت نکردم در جلسات سازمان مجاهدین انقلاب شرکت کنم و عملا شرکت نمیکردم و اطلاعات محدودی هم که دریافت میکردم از طریق آقای الویری بود.
اطلاعیه شورای انقلاب اسلامی درباره تشکیل سپاه پاسداران در ۲ اردیبهشت ۵۸
شهید مطهری گفت باید سازمانی در مقابل مجاهدین خلق تشکیل شود
ازراست:شهیدمرتضی مطهری+شهیدمحمدحسین حسینی بهشتی+شهیدفضل الله محلاتی .
بنابراین نمیتوانم به شکل گسترده وارد اختلاف و علل آن شوم ولی اگر بخواهم کلیاتی را بیان کنم باید بگویم یکی از روزهایی که ما در دفتر کنونی روزنامه جمهوری اسلامی که دفتر سابق مجاهدین انقلاب بود، جلسه داشتیم در آن مقطع شهید مطهری آمد و گفت که این سازمان مجاهدین خلق دروغ میگویند در شرایطی که تمام شعارهایشان اسلامی است خلاف اسلام عمل میکنند و باید سازمانی درست شود که این تعابیر را از آنها بگیرد. بنابراین قرار شد گروههایی که دارای سابقه فعالیت علیه رژیم شاه هستند و مورد تایید امام و بزرگان نظام هستند جمع شوند و سازمانی را تحت عنوان مجاهدین انقلاب اسلامی تشکیل دهند. با این نگاه و اطلاعیه که سازمان منتشر کرد مشخص شد که رویکرد آنها اسلامی است که البته عرض کردم بنده به قدری مشغله داشتم که مرحوم مهدوی کنی به من گفته بود آقای فروتن از این به بعد نامههای پس از ساعت ۷ بعد از ظهر را برای من نفرستید. بنابراین وقت نداشتم در جلسات سازمان شرکت کنم.
بهزاد نبوی میگفت شاید شهید بهشتی جاسوس باشد!!
در یکی از جلسات که شرکت کردم بهزاد نبوی نسبت به دکتر بهشتی برخورد بدی کرد و میگفت که شهید بهشتی شاید جاسوس باشد و اعتمادی نمیشود به اینها کرد. آنجا بود که بنده واکنش نشان دادم و گفتم این چه تعبیری است که در مورد آقای بهشتی استفاده میکنی؟
او در جواب گفت خیلی نمیشود به اینها که از خارج از کشور آمدهاند اعتماد کرد و میگفت معیار ما زندانی شدن افراد است بنده درجواب او گفتم نه زندان رفتن در زمان رژیم سابق ملاک خوب بودن است و نه خارج بودن ملاک بد بودن. اگر این جور باشد مسعود رجوی هم زندان بوده است بنابراین این حرف دقیق نیست. از آن جلسه بود که دریافتم جلسات سازمان بیشتر با درگیریهای سیاسی همراه است. بنابراین در جلسات آتی سازمان حضور پیدا نکردم.
محوریت سازمان در آن دوران چه کسانی بودند؟
شهیدبروجردی درکنارفرمانده جنگ(هاشمی رفسنجانی)
_بهزاد نبوی، حسین فدایی، محمدباقرذوالقدر، آقا محسن و شهید محمدبروجردی بود نیز قبل اینکه به کردستان برود در بعضی جلسات شرکت داشت که همین موضوع نیز برای او در جبهه دردسرساز شده بود و نگاهها نسبت به او کمی تغییر کرده بود.
مگر نظامیان از حضور در این جلسات منع نشده بودند؟
_این قانون برای آن زمان نبود. این شرایط گذشت تا سال ۶۰ که عملیات فتحالمبین قرار بود انجام شود. آنجا بود که امام خمینی طی حکمی فرمودند نظامیان اجازه ندارند داخل هیچ سازمانی بشوند. از آن زمان بود که بنده به شکل مکتوب اعلام کردم که دیگر در هیچ سازمانی فعالیت نمیکنم.
علت تغییر رویکرد سازمان مجاهدین انقلاب نبود «ولایتمداری» بود
در آن زمان سازمان سیاسی شناخته میشد؟
_سازمان رفته رفته سیاسی شد و فعالیتش دیگر آن فعالیتی نبود که در اساسنامه سازمان به آن اشاره شده بود. علت تغییرات رویکرد سازمان نبود ولایت مداری بود. درباره بهزاد نبوی و فعالیتش در سازمان پس از شرکت نکردن در جلسات اطلاع دقیقی نداشتم تا اینکه به عنوان وزیر صنعت در مجلس آن اظهارات عجیب را انجام داد و گفت هر کس ۲ تا پاترول نگرفته است دستش را بلند کند. بسیار ناراحت شدم که چرا باید وزیر و نمایندگان ما آلوده به این مسائل شده باشند. چند روز بعد از آن اظهارات بهزاد نبوی در مجلس به دفتر او رفتم و با توجه به شناختی که از من داشت مرا دعوت کرد به اتاقش تا با هم صحبت کنیم.
سمت شما در آن زمان چه بود؟
فروتن_اگر اشتباه نکنم فرمانده سپاه اصفهان بودم یا احتمالا آخر ماموریتم در لرستان بود. در آن جلسه از او پرسیدم آیا آن اظهاراتی که در مجلس داشتی حقیقت دارد. او با صراحت گفت کاملا حقیقت دارد و حتی برخی از نمایندگان ۳ پاترول گرفتند بنده اصلا انتظار نداشتم که او این اظهارات را تایید کند و بسیار ناراحت شدم.
سید اسدالله لاجوردی-دیداربازندانیان اوین.
شهید لاجوردی معتقد بود خسرو تهرانی، بهزاد نبوی و سازگارا در پرونده ۸ شهریور دست داشتند
در مصاحبه قبلی گفتید که در انفجار دفتر نخست وزیری گویا تعدادی از اعضای گروه فلاح دستگیر شدند ماجرای آن دستگیری چه بود؟
محسن سازگارا.
سردار فروتن: آقای لاجوردی بر اساس نگاهی که داشت اذعان داشت که برخی افراد مانند خسرو تهرانی، بهزاد نبوی، محسن (محمدحسن)سازگارا دست داشتند. اینکه چقدر دست داشتند و آیا اصلا دست داشتند را نمیدانم ولی آن موقع که زندان را تحویل گرفتم. دو تن از بچه ها به نام محمد رضوی که در شرکت مخابرات است و آقای داداشی را دیدم که در گروه فلاح بودند دستگیر شده بودند. البته بعدها روشن شد که اینها با گروههای دیگری مانند مجاهدین خلق نیز همکاری میکردند که بعدها نیز وقتی پرونده آنها با امام مطرح شد ایشان فرمودند پرونده مختومه شود. اما در رابطه با کسانی که لاجوردی معتقد بود در انفجار دفتر نخست وزیری نقش داشتند باید بگویم که لاجوردی میگفت اینها کار را کردند.
آقای لاجوردی معتقد بود که اینها منافق هستند بر اساس شناختی که از او داشتم در منافقشناسی بسیار تبحر داشت اما اینکه موضوعی به این حساسی را به حدس و گمان به کسانی نسبت بدهم از من بر نمیآید.
در ماجرای باند مهدی هاشمی معدوم و جنایات گروه وی در اصفهان، شما فرمانده سپاه اصفهان بودید. یک مقداری ماجرای مهدی هاشمی را برای ما شرح دهید.
_بعد از داستان نهضتهای آزادی بخش، یک ذهنیتی نسبت به مهدی هاشمی ایجاد شده بود.
شما جلسهای با او(مهدی هاشمی) داشتید؟
_بله جلساتی با او داشتیم و می دانستیم که نسبت به او در اصفهان اختلافاتی وجود دارد. نجفآباد اصفهان نوعی بافت سیاسی پیچیده دارد. علاوه بر این شهرستان دو شهرستان دیگر به نامهای قهدریجان و فلاورجان هست که آنها نیز از بافت سیاسی پیچیدهای برخوردار هستند.
یک منطقهای به نام خمینیشهر در اصفهان است که بنده وقتی به این شهرستان رفتم متوجه شدم نقشه شهر به شکلی ساخته شده که از آسمان به شکل عقاب است و طراحی آن توسط آمریکاییها انجام شده بود بنابراین این منطقه از قبل از انقلاب مورد توجه کشورهای استعمارگر بوده و به شکل طبیعی دچار مشکلات فرهنگی بود. خود شهر اصفهان نیز دارای تفکر سیاسی است که همیشه آتش زیر خاکستر است. اگر توجه کنید افراد زیادی از این شهر شروع کننده مناقشات و رویدادهای مهم بودهاند. این مطالب را بدون اشاره به شخص خاصی بیان میکنم.
کتاب شهید جاوید ریشه اختلافات چندساله در اصفهان بود
در لرستان که بودم حکم فرماندهی دو کوهه را گرفتم و قرار شد که دوکوهه را به عنوان مقری فعال سازماندهی کنم. درحال سازماندهی دو کوهه بودم که از دفتر قرارگاه آقا محسن رضایی به من زنگ زد و گفتند که آقا محسن با شما کار دارد. وقتی که پیش او رسیدم از من خواست که سریع به اصفهان بروم و اوضاع نابسامان آنجا را مدیریت کنم. به من گفت که ستاد اصفهان ۸ ماه است که تشکیل نشده است.
از همان اول که وارد اصفهان شدم احساس کردم اختلافات چند جناح به وضوع مشخص است. بنده هیچگاه سعی نمیکردم طرفداری هیچ جناحی را کنم. علت آن هم این بود که یک نظامی بودم و از سوی امام منع قانونی داشتم و دوم اینکه اگر وارد جناحی شوی مجبوری تصمیماتی را که حتی باب میل تو نیست هم قبول کنی که این موضوع اولین عامل انحرافات جناحها میشود و کدورتهای ذهنی از همین جا آغاز میشود. در اصفهان به آرامی متوجه شدم که موضوع کتاب شهید جاوید ریشه چند ساله در این منطقه دارد قهدریجانیها در خط مهدی هاشمی بودند و فلاورجانیها مخالف مهدی هاشمی بودند. این اختلافات سیاسی با اختلاف منطقه آمیخته شده بود.
یکی از کمیتههایی که منحل کردن آن بسیار دشوار بود کمیته همین منطقه بود. مهدی هاشمی نگاهی داشت که میگفت وقتی من تشخیص میدهم شخصی باید اعدام بشود باید این اعدام انجام شود. مهدی هاشمی سال ۶۰ مسئول واحد نهضتها بود و قبل از آن با محمد منتظری در کردستان و فلسطین همکاری می کرد.
مهدی هاشمی معتقد بود هرکجا خارج از مرز صلاح بود ورود کنیم
واحد نهضتهای آزادی بخش زیر نظر فرمانده سپاه بود؟
_ستاد فرماندهی سپاه با واحد نهضتها خیلی موافق نبود. در حقیقت طرح واحد نهضتها طرح مهدی هاشمی بود. اینها معتقد بودند رسما خارج از مرزها هر کجا که صلاح دیدیم حتی میتوانیم اقدام کنیم اما اعضای دیگر معتقد بودند باید با امام مشورت کنیم. این نگاه مهدی هاشمی که من خودم مجتهدم باعث شد به آرامی به انحراف کشیده شود.
در آن روزها هر روز اختلافات جدیدی را در اصفهان بوجود میآوردند. به طور مثال یک بار رئیس مدیر عامل کارخانه ذوب آهن را طی درگیری کارگران با سابقه کارخانه با او باعث شد تمام کارکنان کارخانه اعتصاب کنند که این داستان حاشیههای بسیاری را بوجود آورد.
اختلاف بین کمیته زیر نظر عبدالله نوری و مهدی هاشمی با سپاه
این موضوع صنفی که هیچ ارتباطی به سیاست نداشت، وقتی به ریشههای آن نگاه میکردیم متوجه میشدیم که گروهایی مانند چپیها در ایجاد این مشکلات نقشآفرین بودند. اختلافات میان کمیته که زیر نظر مهدی هاشمی و عبدالله نوری بود با سپاه اصفهان روز به روز افزایش پیدا میکرد.
شما چه اقدامی انجام دادید که این فتنهها در اصفهان از بین برود؟
_من و آقای کوهپایی استاندار و آقای روحانی امام جماعت موقت اصفهان که نماینده طاهری اصفهانی بود، ۳ نفری بین گروههایی که با هم درگیر بودند رفتیم.
آیا در این درگیریها کسی هم کشته شد؟
_۱۱نفر کشته شدند و اگر نمیرفتیم ادامه پیدا میکرد و در نهایت متوجه شدیم که عقبه این درگیریها مهدی هاشمی بود و به آقای منتظری نیز مدام گزارش میدادیم که مهدی هاشمی چه اقدامی انجام میدهد.
عکسالعمل مرحوم منتظری به این گزارشها چه بود؟
_مرحوم منتظری توجهی به این گزارشها نداشت و میگفت که شما بیخود میگویید.
در جلساتی که با مرحوم منتظری داشتید هادی هاشمی داماد ایشان هم حضور داشت؟
_بله او اکثرا در جلسات حضور داشت. به نظر من دفتر مرحوم منتظری را هادی و برادرش مدیریت میکردند و بدون اجازه او و برادرش کسی نمیتوانست به سادگی به دفتر منتظری نفوذ کنند.
بنده سعادت داشتم ۳ بار برای ارائه گزارش خدمت امام برسم امام خمینی به عکس آقای منتظری که اجازه مطرح کردن دقیق گزارشات را به من نمیداد وقتی برای ارائه گزارش خدمتشان میرسیدیم هر ۳ بار به طور کامل اجازه دادند تا من گزارش را بیان کنم و هیچ سخنی نمیگفت.
غائله مهدی هاشمی توسط اطلاعات سپاه شناسایی و کشف شد و گزارشات آن به مرحوم منتظری داده شد ولی او زیر بار نمیرفت و میگفت شما چون مخالف او هستید میخواهید او را خراب کنید. تفاوت امام خمینی و مرحوم منتظری در گوش دادن به گزارشات بود. بنده سعادت داشتم ۳ بار برای ارائه گزارش خدمت امام برسم امام خمینی به عکس آقای منتظری که اجازه مطرح کردن دقیق گزارشات را به من نمیداد وقتی برای ارائه گزارش خدمتشان میرسیدیم هر ۳ بار به طور کامل اجازه دادند تا من گزارش را بیان کنم و هیچ سخنی نمیگفت.
امام یک رفتاری داشتند که اگر گزارش را میپذیرفت در جواب میگفتند خدا شما را حفظ کند. اگر نمیپذیرفت یا شک داشت با تامل نگاه میکرد ولی اگر کاملا مخالف بود همان موقع مخالفتش را ابراز میکرد. آن هم با ۲،۳ کلمه کوتاه اما اجازه می دادند که کامل حرف شما تمام شود بعدا اظهار نظر میکرد.
سردار یوسف فروتن نفر اول در سمت چپ آیتالله خامنهای به عنوان سر تیم حفاظت ایشان
شما بعد از ترور مقام معظم رهبری در ۶ تیر ۱۳۶۰، مسئول حفاظت از ایشان شدید. علت انتخاب شما برای حافظت از حضرت آقا چه بود و چه کسی این مسئولیت را به شما واگذار کرد؟
_پس از اینکه حضرت آقا ترور شدند، بنده به آقای شمخانی که آن زمان قائم مقام سپاه بود گفتم که چرا یک حفاظت قوی برای ایشان نمیگذارید. او گفت که تو خودت این وظیفه را قبول میکنی؟ گفتم که با کمال میل.
پس از آن حکمی از او گرفتم و به شکل رسمی حفاظت از رهبری را به عهده گرفتم. در دیدار اولی که پس از عهده دار شدن این سمت با آقا داشتم، ایشان از زمان عضویت من در شورای فرماندهی سپاه، من را میشناخت و در آن زمان هنوز دوره نقاهت پس از مجروحیت را میگذراند.
آیتالله خامنهای گفتند هیچگاه راضی به داشتن محافظ نبودم
ایشان ضمن توضیح دلایل پذیرفتن محافظ برای خودشان، گفت که بنده هیچگاه راضی به داشتن محافظ نمیشدم ولی از آنجا که تابع محض حضرت امام هستم و ایشان به من دستور دادند که باید محافظ داشته باشم، بنده این موضوع را پذیرفتم. ایشان به من گفتند از این پس هرجا که شما به عنوان محافظ به من بگویی میروم و هر جا که بگویی نرو نمیروم.
وظیفه حفاظت از آقا را علاوه بر بنده که وظیفه حفاظت فیزیکی از ایشان را بر عهده داشتم، آقای میرسلیم هم هماهنگ کنندگی مسائل سیاسی و دفتری تیم حفاظت را برعهده داشت. حضرت آقا به هیچ عنوان در کار تخصصی حفاظت که برعهده ما بود دخالت نمیکردند به طور مثال یک روز که حضرت آقا برای بازدید از مکانی به توصیه آقای ظهیرنژاد در حرکت بودند، بنده به ایشان گفتم که این مکان در برنامه ما نبوده است و ایشان بلافاصله بر طبق نظر بنده از حضور در آن محل منصرف شدند.
ایشان هیچگاه کار خارج از حیطه کاری ما طلب نکردند. مثلا هیچگاه نگفتند که فلان کالا را برای من تهیه کنید. یک روز بنده به دلیل سختگیریهای یکی از مسئولان حفاظت، گلایه او را به حضرت آقا کردم. ایشان گفت که این فرد در دوره پس از ترور خدمات زیادی به من کرده است و هرکس را که میخواهی مرخص کن ولی با او کاری نداشته باشد.
اکثر محافظان و همکاران آیتالله خامنهای در دوره ریاستجمهوری درباره سادهزیستی ایشان صحبتهای فراوانی کردند. شما خاطرهای از ساده زیستی و سبک زندگی ایشان به یاد دارید؟
سردار فروتن: در اثبات ساده زیستی ایشان همین بس که سطح زندگی ایشان در آن زمان نیز همانند امروز از زندگی بنده که محافظ ایشان بودم پایینتر بود. یادم میآید که فرش خانه ایشان کاملا نخ نما بود و هدیههایی خارجی که برای ایشان میآوردند را برای خود بر نمیداشتند و میگفتند که این هدیهها برای رئیس جمهور ایران است نه برای شخص من و گفتند که مکانی تحت عنوان "موزه ریاست جمهوری" ایجاد کنید و تمامی این هدایا را در آن مکان جمعآوری کنید.
مخالفت آیتالله خامنهای با تعویض موکتهای نهاد ریاستجمهوری
در آن زمان نیروهای حفاظت ریاست جمهوری به دلیل کهنه بودن موکتهای دفتر ریاست جمهوری قصد تعویض این موکتها را داشتند که ایشان گفتند هرکس که ما را میخواهد با این موکتها بخواهد در حالی که وقتی آقای هاشمی رئیس جمهور شد بلافاصله این موکتها را جمع و فرشهای آنتیک و گران قیمتی را جایگزین کرد. ایشان یک نعمت بسیار بزرگی است که برخی افراد یا نمیدانند یا نمیفهمند و یا مغرض هستند.
یک روز ساعت ۶ صبح آمدم دیدم که راننده آقا ماشین را روشن کرده و منتظر است. ایشان نیز با حالتی ناراحت در داخل حیاط در حال قدم زدن بود. به ایشان گفتم آقا قرار ما این نبود که این ساعت برویم جایی. ایشان به من گفت حالا عیبی ندارد و سوار ماشین شدند و گفتند که به سمت جماران برویم.
حکم مصطفی میرسلیم سرپرست وقت نهاد ریاستجمهوری به سردار فروتن برای سرپرستی حفاظت از آیتالله خامنهای
امام به آیتالله خامنهای گفتند "شما روحیه کاخنشینی ندارید"
در طول مسیر نیز به دلیل ناراحتی سخنی با من نگفتند. پس از اینکه از دیدار امام خمینی برگشتند به ایشان گفتم آقا حالا پس از ملاقات با امام ناراحتیتان برطرف شد. ایشان نیز گفتند دیشب سخنان حضرت امام درباره کاخ نشینان و کوخ نشینان را شنیدی؟ و ادامه دادند که من رفتم به ایشان عرض کردم که این مکانی که هم اکنون بنده در آن کار میکنم کاخ است و درخواست میکنم که اجازه بدهید از اینجا نقل مکان کنم. امام نیز با درخواست آقا مخالفت کردند و گفته بودند که شما روحیه کاخ نشینی ندارید.
منبع: آنا۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۷بنقل ازتسنیم
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:سعی کرذم ازاسامی ذکرشده عکسی اضافه کنم، وبعضاًتوضیحات لازم برای درک بهتروروانترمطالب مطروحه سردارفروتن- راافزوده ام،اگرچه بعضی ازآقاین «سخت عکس»بودند،مثل آن آقای روانشناس که تاسطح وزارت مسئولیت داشته ولی یک عکس بیشترپیدانشد،آنهم جالب نبود وبعضی که با رسانه قهربودندویاباعکاس/پایان توضیحات.
مصاحبه دیگرباسردارفروتن:
ماجرای جملهای که برای همسر کیانوری در زندان سخت تمام شد
مریم فرمانفرماییان که در ضربه واحد اطلاعات سپاه به حزب توده و بعدها شاخه نظامی آن در 17 بهمن ماه 1361 دستگیر شد؟
بله دقیقاً؛ خاطره اولین برخوردم با این زن جالب است. او زن مغرور و متکبری بود که در زندان او را تنها برای هواخوری بیرون میآوردند. در همان روز اول مسئولیتم در اوین حین سرکشی از بندها دیدم او را تنها در محوطه آوردند. به او گفتم "اسمتان چیست؟"، با یک غرور و تکبری گفت "نمیشناسی من چهکسی هستم!"، گفتم "کی هستی؟"،
نورالدین کیانوری درکنارهمسرش(مریم فرمانفرماییان)
گفت مریم فرمانفرماییان. خواهری که مسئول بند او بود به من گفت "این خانم، همسر آقای کیانوری است."، گفتم همان «سوسیال امپریالیست معروف»؛ این جمله من خیلی برای خانم مریم فرمانفرماییان سخت تمام شد. مکتب سوسیالیسم که روشن است و مکتب امپریالیسم هم روشن است اما سوسیال امپریالیست قابل درک نبود که با ازدواج این دو نفر قابل درک شد (کیانوری از بزرگان سوسیالیسم بود و فرمانفرماییان از بزرگان امپریالیسم.)، ازدواج این دو از برگهای عبرتانگیز تاریخ است.
ماجرای گریه و تعبیر جالب یک تودهای باسابقه برای امام خمینی در زندان
وقتی امام به گورباچف نامه نوشتند، عمویی را که افسر زمان رزمآرا بود، صدا کردم، کسی که نزدیک 29 سال از عمر 61ساله خود را در زندان سپری کرده بود. به او گفتم "نظرت راجع به این نامه چیست؟".
خدا را شاهد میگیرم که پس از این سؤال من، چندین دقیقه گریه کرد و مدام به حزب توده لعن میکرد. هفت یا هشت بار لعن فرستاد. پس از آن حرف عجیبی به من که مسئول زندان و از مسئولان نظام بودم، زد. به من گفت که "شما نمیفهمید که امام خمینی چه شخصیتی دارد"! گفتم "چطور این حرف را میزنی؟"، گفت "زیرا {امام} خمینی مانند شطرنجبازی ماهر، در حالی که بیش از 200 سال شرق و غرب تلاش کردند که علیه اسلام حرف بزنند تا اسلام را به انزوا ببرند، ولی ایشان با جابهجایی مهرهای موفق شد شرق و غرب را کیش و مات کند.
او در ادامه گفت "من که این خانم (مرحوم مرضیه دباغ عضو هیئت اعزامی امام به شوروی) را نمیشناسم اما امام خمینی با فرستادن زنی بهعنوان سفیر خود تمام تبلیغات گسترده و چند دههای شرق و غرب را علیه اسلام مبنی بر اینکه اسلام به زنان بیتوجه است و آنها را آدم حساب نمیکند خنثی کرد". این مطلب را فردی تودهای برجسته میزند!
پیام تاریخی امام به گورباچف توسط هیئت ۳ نفرهای متشکل از آیتالله جوادی آملی، محمد جواد لاریجانی و مرحومه مرضیه حدیدچی(دباغ) در تاریخ ۱۳ دی۱۳۶۷، به وی ابلاغ شد.
در ادامه عمویی گفت که "امام خمینی درباره شوروی بهقدری اطلاعات دقیقی دارد که گویی هر روز در کاخ کرملین رفتوآمد میکند و فروپاشی شوروی قطعاً بهزودی محقق خواهد شد". او میگفت "طرح پروفسور نپ ــ که در حقیقت ایدئولوگ استالین و لنین بود و به طرح یوگوسلاویها فائق شد ــ حدود 30ــ25 میلیون آدم کشتند یعنی قتلعام چند ده میلیونی تا موفق شدند. در شرایطی که در کل جنگ ما کمتر از 300 هزار نفر شهید شدند. انقلابی که کل دنیا را دگرگون کرد آنهم با 200، 300 هزار شهید با اینهمه پیروزی با شوروی که برای برقراری امپراطوری خود 20، 30 میلیون نفر را کشت، واقعاً قابل قیاس است؟!".
این اتفاقات از عظمت امام و انقلاب و جزو برگهایی از کتاب دهه 60 یا بهتر بگویم تاریخ معاصر کشور است؟
بله؛ بهنظرم دهه 60 تاریخ دنیا را عوض کرد. خیلیها در مورد حضرت امام(ره) تعابیر گوناگون به کار میبرند و میگویند "تاریخ را اصلاح کرد"، بعضی میگویند "تاریخ را ورق زد و صفحه دیگری از تاریخ را خواند" ولی من میگویم امام(ره) کتاب تاریخ سیاسی، اجتماعی، انسانی، فرهنگ را عوض کرد. او تاریخ و مکتب انبیاء الهی را زنده کرد. در مکتب امام(ره) که همان مکتب انبیاء الهی است الفاظ معنی واقعی خود را پیدا کردند.
آن زمان که بنده سخنگوی سپاه بودم، حضرت امام در رابطه با موضوع بسیج تازه فرمان داده بودند و رسانههای خارجی مدام درباره شعار ارتش 20میلیونی بسیج از من میپرسیدند که "شما سلاح برای تجهیز این ارتش 20میلیونی از کجا تأمین کردهاید؟" بنده هم گفتم که "ما مسلح هستیم! به سلاحی تجهیز شدهایم که شما غربیها نمیتوانید آن را درک کنید". آنها فکر میکردند این اسلحه مثلاً کلتی چیزی است نمیدانستند که سلاح ما الله اکبر است.
فالاچی به من گفت "میخواهم به کردستان بروم تا شهادت را ببینم"
اوریانا فالاچی که برای مصاحبه با امام به تهران آمده بود، به من گفت "من میخواهم بروم کردستان. ارتش به من اجازه نداد و خواستم که از طریق مکاتبه با سپاه بروم و به من گفتند باید با شما هماهنگ کنم". از او پرسیدم "کردستان برای چه میخواهی بروی؟"، گفت "میخواهم شهادت را ببینم". من خندهام گرفت. بعد سؤالی از او پرسیدم که جا خورد، گفتم "باید مادر باشی تا تو شهادت و شهید شدن را از نزدیک حس کنی.
شهادت قرص نیست که من به تو بدهم. شما وقتی اعتقاد نداشته باشی تصور میکنی که او خودکشی کرده". این واقعیات برای دهه 60 است که باید تدوین شود. دهه 60 معادلات کلی دنیا را دگرگون کرده است.
هیچکدام از دولتمردان واقعیات دهه 60 را نفهمیدند
بهنظرتان علت فراموشی رخدادهای تاریخی چیست؟ چرا با توجه به اینکه تنها 30 سال از پایان دهه شصت میگذرد، رهبر انقلاب به عوضشدن جای شهید و جلاد هشدار میدهند؟
ما در تدوین تاریخ دهه 60 ناموفق بودهایم، دو دلیل دارد؛ یکی اینکه کار خیلی سنگین است و دوم اینکه ما ضعیف عمل کردهایم. بسیاری از وزرا و رؤسای جمهور ما نمیتوانند دهه 60 را بفهمند، تعارف که نداریم!
بسیاری از دولتمردان ما، واقعیات دهه 60 را نفهمیدند البته اینکه نمیفهمند از کمهوشی آنها نیست بلکه اعتقاد قلبی ندارند. این موضوع را باید گفت و خجالت هم نکشید. بنده قصد توهین به این افراد را ندارم البته کار سنگینی است چرا که نزدیک به 300 سال کشور را ویران کردند. از فرهنگ گرفته تا اقتصاد، بنابراین ما سالیانی باید زحمت بکشیم تا عقبماندگیها جبران شود ولی این دلیل نمیشود که رئیس جمهورها نیز کمکاری نکرده باشند. دهه 60 را پیرزنی میفهمد که 10 عدد تخممرغ را که دارایی او بود برای جبهه میفرستاد. دهه 60 را بچهبسیجی میفهمد که جان خود را فدای این انقلاب کرد.
ماجرای شهادت نوجوانی که مادرش دختر شایسته زمان شاه و پدرش کارمند فرح بود
در خاطرات شهدا هست که نوجوانی 15، 16 ساله چون میان بچههای بسیج بوده و معارف محدودی از دین را یاد گرفته بود، میرود و در راه حفظ ارزشهای این انقلاب شهید میشود، این در شرایطی است که مادر این نوجوان دختر شایسته زمان فرح و پدر او کارمند دفتر فرح بود و نام او مدتها مخفی بود و وقتی که سراغ پدر و مادر او میروند والدین او میگویند "ما چنین پسری نداریم و فرزند ما در حال حاضر آمریکا است"، در نهایت معلوم شد که او از خانه فرار کرده بوده و به جبهه میرود. دهه 60 چنین جوانانی را درست کرد.
آن روی سکه نیز در دهه 60 وجود داشت. اشخاصی کاملاً انقلابی که حتی در بحث لانه جاسوسی اقدامات ارزندهای انجام داده ولی وقتی مسئولیتی به آنها داده شد کم آوردند و منحرف شدند.
البته در دهه 60 افرادی مانند بهزاد نبوی وجود داشتند که در زمان تأسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به شهید بهشتی که در قید حیات بود، فحش میداد و بنده به این رفتار او اعتراض کردم. بنده با مرحوم مهندس بازرگان آشنا بودم و میدانم که وی چطور در زمان شاه زندانی و محاکمه شد ولی چرا اتفاقی افتاد که اینها از مسیر انقلاب منحرف شدند؟ چه شد که شهید فلاحی که آموزشهای شاهنشاهی را به آموزشهای دینی ارجحیت میداد، بهیکباره در 7 تیر با لباس نظامی و پای بدون کفش و اشکریزان در مراسم تشییع جنازه شهدای 7 تیر داخل مردم حضور پیدا میکند و تمام آن خصلتهای نظامی را زیر پا میگذارد؟ دهه 60 این رویشها را هم داشت.
انحراف خوئینیها از مسیر انقلاب
از طرفی دیگر موسوی خوئینیها اینهمه سخنرانی انقلابی در لانه جاسوسی انجام داد، چه اتفاقی افتاد که افرادی مانند او از مسیر منحرف شدند؟ شهدای دهه 60 هرگز نباید فراموش شوند. هر فردی که باعث فراموشی دهه 60 شود به شهدای آن دوران خیانت کرده است. باید اتفاقات آن دوران برای مردم تشریح شود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:انحرافات موسوی خوئینی هاچیست!؟
موسوی خوئینیها عضو مجمع روحانیون مبارز با اشاره به نشست خبرگان در سال ۱۳۶۸ برای انتخاب جانشین حضرت امام خمینی گفت: مناسبتر از آقای خامنهای برای رهبری نداشتیم.
قرازی ازسخنان حجتالاسلام سیدمحمد موسوی خوئینیها (رئیس شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز )دررابطه به روزهای منتهی به رحلت امام خمینی و متعاقب آن جلسه مجلس خبرگان رهبری برای انتخاب جانشین حضرت امام .
موسوی خوئینی با اشاره به جلسه برخی مسئولان نظام در ساعات پایانی عمر حضرت امام خمینی گفته است: در ایام بیماری امام بود که همه ما از جمله آقایان خامنهای، مشکینی، هاشمی، موسوی اردبیلی، محمدی گیلانی، مؤمن، خلخالی، کروبی و بنده در جماران بودیم. حال امام مساعد نبود. پاسی از شب گذشته بود. پزشکان هم گفته بودند «هفت هشت ساعت بیشتر امام مهمان شما نیست». آنجا نشسته بودیم و همه نگران، بحث شد که بعد از امام چه باید کرد؟.
جلسه مجلس خبرگان رهبری در ۱۴ خرداد سال ۱۳۶۸: آقای محمدیگیلانی به آقای خامنهای خطاب کرد که «اصلاً خود شما رهبر باشید».
اما تا این را گفت آقای خامنهای سخت پرخاش کرد که «دیگر این حرف را تکرار نکنید».
آقای محمدیگیلانی هم سکوت کرد. بعد صحبت شد که پس شورایی باشد. اما بدانید آن شب اگر بحث فرد هم بود، درست است که فقط آقای محمدیگیلانی بهزبان آورد، ولی اگر بقیه هم میخواستند نام ببرند، «فکر نمیکنم غیر از آقای خامنهای کسی دیگر را نام میبردند»./۲۶ دی ۱۳۹۷تسنیم.
خوئینی ها: هاشمی معتقد بود افراد و گروههای مزاحم را باید با سخنرانی کردن، نهیب زدن یا محدود کردن از سر راه برداشت./در مصاحبه با ایرنا.
خوئینی ها درلانه جاسوسی-مصاحبه مطبوعاتی دانشجویان پیروخط امام.
حاج سیداحمدآقا+موسوی خوئینی ها-لانه جاسوسی(سفارت امریکا)
آیت الله موسوی خوئینی هادرکناررهبری
یعنی برای در«ریل انقلاب بودن» وفاداری (اعتقاد)به ولایت،احترام به رهبری +سوابق درخشان،کفایت نمی کند!؟بصرف چندتا اظهارنظر تندعلیه چندتا مسئول رده بالا،مگرملاک (انحراف ازانقلاب)محسوب می شود!؟/پایان توضیحات مدیریت سایت.
ادامه مصاحبه فروتن: با تشکر از صحبتهایتان درباره دهه شصت، کمی به سوابق حضرتعالی پیش از انقلاب بپردازیم. شما در آن دوران علاوه بر تشکلهای دانشجویی، با سازمان مجاهدین خلق هم ارتباطی داشتید؟
من از اول سازمان مجاهدین را کم و بیش میشناختم و خیلی از مواقع دفاع هم میکردم. این مسائل البته برای همان اوایل بود. رابطه تشکیلاتی نداشتم. هیچوقت بهعنوان عضوی از این سازمان نبودم و تنها طرفداری میکردم. باید بگویم که بنده از ابتدا وارد جریانها بهشکل کامل و تماموقت نمیشدم.
وقتی از شکنجه کردن حسن و محبوبه یا برادران رضائیها و... خبردار شدم، از چگونگی مبارزات افرادی چون بدیعزادگان، سعید محسن و... خبردار میشدم، خیلی تحسین میکردم و بهخاطر دارم که بهدور از چشم صاحبخانه در سرمای زمستان شهر هامبورگ آلمان از اطاق بیرون میرفتم و گاهی در برف برای مدتی مینشستم و به خودم نهیب میزدم که "تو کجا و اینها کجا؟ چطور میتوانی در اطاق گرم و تختخواب گرم بخوابی؟!".
پس از جریان شهادت شریف واقفی ما متوجه انحرافات مجاهدین خلق شدیم. بعدها نیز متوجه شدیم که نهضت آزادی و جبهه ملی نیز به همین صورت دارای انحرافاتی شده، افرادی چون بنیصدر هم جزو این افراد منحرفشده بود.
در زمانی که شما در خارج کشور تحصیل میکردید، دو گروه مبارز ایرانی بین دانشجویان وجود داشت، یکی کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور و دیگری اتحادیه انجمنهای اسلامی اروپا. تفاوت این دو گروه در چه بود و آیا برخوردی با بچههای کنفدراسیون داشتید؟
بله؛ یکی بچههای اتحادیه انجمنهای اسلامی در اروپا بود که ما جزو آنها بودیم و دیگری کنفدراسیون که در کنفدراسیون از هر طیفی وجود داشت و نقطه اشتراکشان با ما مبارزه علیه رژیم امپرالیستی شاه بود.
اتحادیه انجمنهای اسلامی در اروپا توسط دکتر بهشتی تشکیل شده بود. از اعضای آن اتحادیه که همدورهای ما بودند میتوان از آقایان دکتر خاتمی، نمازی، نواب و محمودزاده نام برد. در آن زمان بحث و جدل و دعوا با گروههای چپ و غیره بسیار رایج بود و اغلب به درگیری هم ختم میشد ولی بنده هم بشخصه با این گونه بحثها موافق نبودم چرا که خروجی قابل توجهی نداشت.
اتحادیه 2 یا 3 جلسه نشست سالیانه و چند جلسه منطقهای و سمینارهای گوناگون داشت که ما در این سمینارها از آقایان بنیصدر، قطبزاده، آقای دکتر حبیبی و دکتر بهشتی دعوت میکردیم که افراد ذکرشده سخنگویان ما بودند.
همسر و دختر بنیصدر تقیدی به مسائل شرعی نداشتند
گویا در جایی گفته بودید در همان سفرهای بنیصدر به آلمان میدیدید که خانواده او مسائل شرعی را رعایت نمیکنند؟
بله؛ ما با بنیصدر که از فرانسه به هامبورگ میآمد آشنا بودیم، خانواده او مثلاً دخترش فیروزه از همان ابتدا به اصول دینی پایبند نبود و در نوع لباس پوشیدن و ظاهر به هیچ عنوان اسلامی عمل نمیکرد. خانم او روسری سر میکرد ولی اصولاً اعتقادی به اسلام نداشت. ولی در آن روزها بحث ما بر سر نوع پوشش خانواده او نبود موضوع ما با او بر سر مسائل فکری و فرهنگی کلان بود.
پس از دوران دانشجویی فعالیت شما در دوران انقلاب اسلامی چگونه پیش رفت؟
من اواخر سال 1356 به ایران آمدم. رشته اول بنده نقشهکشی عالی و رشته دوم تأسیسات بود. بنده تمام واحدهایم را پاس کرده بودم ولی پایاننامه خود را تنظیم نکرده بودم، در همین شرایط بهدلیل اینکه ساواک از فعالیتهای من علیه رژیم شاه در هامبورگ خبر داشت و میدانست که من فرد تحصیلکردهای هستم، سعی در جذب من داشت و میخواست که بهنوعی جاسوس آنها در هامبورگ باشم.
به هر حال طی مشاورهای که با مرحوم هاشمی رفسنجانی داشتم، او به من گفت "عیبی ندارد، شما برو تعهد بده تا به فعالیتهایت بتوانی برسی". به او گفتم "اگر تعهد بدهم پایم گیر میشود" و او گفت "من هم از این تعهدات زیاد دادهام! اتفاقی برایت نمیافتد"، مثلاً میگفت "من تعهد دادم روی منبر سخنرانی نکنم ولی ایستاده سخنرانی کردم". (میخندد)
آنها از من تعهد گرفتند که خبرهای انجمن را در خارج از کشور به آنها بدهم. ساواک وقتی فهمید من به آنها بهشکل صوری تعهد دادهام در همان هامبورگ مرا تهدید کردند و گفتند که روزگارم را سیاه خواهند کرد، همین کار را هم کردند تمام مدارک تحصیلی و سوابق تحصیلی من و خانمم را ضبط کردند و اجازه فعالیتهای اجتماعی به ما ندادند. این شرایط حاکم بود تا اینکه به ماههای پیروزی انقلاب نزدیک شدیم و رفته رفته وضعیت مملکت بهطور کلی دگرگون شد. دوستانم به من پیشنهاد دادند که فعالیتهای سیاسی را کنار بگذارم و مدیر فنی یک کارخانه شوم. بنده نیز قبول کردم تا اینکه وضعیت بهگونهای تغییر کرد که فضای باز سیاسی اتفاق افتاد.
آقای دکتر بهشتی مرا دعوت کرد و به من گفت که کسانی که میخواهند برای پیروزی انقلاب کار کنند باید تمام تعلقات خود را کنار بگذارند، به همین دلیل بنده نیز از مسئولیتم در کارخانه استعفا دادم و عضو ستاد راهپیماییهای بزرگ شدم. تقریباً 5 الی 6 قطعنامه راهپیمایی را خواندم و بعد از نماز عید فطر معروف در قیطریه بهعنوان عضو ستاد استقبال از امام انتخاب شدم و پس از آن عضو ستاد کمیته مرکز و معاون آقای مهدوی کنی شدم. در همان روزها بود که آن 7 گروه معروف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند که بنده نیز بههمراه آقای الویری جزو گروه فلاح بودم. بعد از آن پیشنهاد حضور در سپاه به من شد و بنده عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم.
اولین اعلامیه تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
آقای الویری هم عضو شورای فرماندهی سپاه بود؟
الویری که مسئول یکی از آن 7 گروه مورد نظر شورای انقلاب بهنام فلاح بود، عضو سازمان مجاهدین انقلاب شد. من هم عضو گروه فلاح بودم. تازه مدت کمی بود که این سازمان اعلام موجودیت کرده بود یعنی ماههای اول 1358. در همان زمان بود که بنابر دستور حضرت امام(ره) قرار شد تشکیلات نظامی مورد اعتمادی بهنام سپاه ایجاد شود. با توجه به اختلافنظرها در آن مقطع قرار شد هر یک از اعضای این گروه (سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) یک نفر را برای شکل دادن سپاه پاسداران به شورای انقلاب معرفی کنند.
آقای الویری برای راهاندازی سپاه از قبل اقداماتی کرده بود و در طرح تشکیلات سپاه اقدام کرده بود، من را بهعنوان نفر مربوط به فلاح برای تشکیلات سپاه معرفی کرد و از تاریخ 58.2.2 که سپاه پاسداران رسمیت پیدا کرد من بهعنوان عضو شورای فرماندهی سپاه معرفی شدم و آقای الویری از این تاریخ در سپاه هیچ حضوری نداشت.
بهعبارت دیگر آقای الویری قبل از رسمیت یافتن و یکپارچه شدن سپاه در طرح اولیه حضور داشت ولی بعد از تاریخ 58.2.2 که سپاه رسمیت پیدا کرد او هیچ نقشی نداشت و بهجای او از گروه فلاح من بودم.
در همین جای بحث، سؤال ما این است که زمینههای شکلگیری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در ابتدا مقابله اسمی و رسمی با سازمان مجاهدین خلق بود، گرچه بعدها و در دهه 70 جریان چپ این تشکیلات، سازمان جدیدی با نام مجاهدین انقلاب درست کردند که کاملاً منحرف از مسیر انقلاب بودند. نظر شما در این باره چیست؟
شهید مطهری گفت "مجاهدین خلق نه التزامی به خلق دارند و نه جهاد"
ببینید آن روز که شهید مطهری آمدند و جلسه شورای انقلاب بود، ایشان گفت "منافقین (مجاهدین خلق) از اول منافق بودند و ما باید تشکیلاتی را بهوجود آوریم و تمام القابی که اینها بهدروغ روی خود گذاشتهاند را از اینها بگیریم، مثلاً خلق برای قرآن است، مجاهد برای قرآن است و این گروه که هیچ التزامی به قرآن و خلق خدا ندارند، نباید از این القاب بهنفع خود سوء استفاده کنند".
پس از مدتی ما متوجه شدیم که 7 گروه شاخص مبارز با هماهنگی بزرگانی چون شهید مطهری، گروهی واحد را تحت عنوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تشکیل دادند و با اضافه کردن پسوند اسلامی به سازمان ایجادشده مرز میان خود و مجاهدین خلق را بیشتر نشان دهند.
بهزاد نبوی علناً به شهید بهشتی توهین میکرد
البته بنده در جلسات سازمان بهدلیل توهین علنی به آیتالله بهشتی از طرف بهزاد نبوی، بهنشانه اعتراض با دلخوری و بحث با آنها جلسه را ترک کردم و دیگر در جلساتشان شرکت نکردم. بعد از آن ماجرا بحث تشکیل سپاه شد و قرار شد که در جلسهای در پادگان امجدیه یک نفر از هرکدام از گروههای هفتگانه بهنمایندگی از گروه متبوعشان انتخاب شوند و شورای نمایندگی کل سپاه را ایجاد کنند.
الویری جزو کسانی بود که از فلاح انتخاب شده بود ولی چون علاقهای به فعالیتهای نظامی نداشت، نام مرا بهجای خود مطرح کرد. در جلسهای که بنده حضور نداشتم شهید مطهری گفتند که من را نمیشناسند ولی شهید بهشتی که با بنده و فعالیتهایم آشنایی داشت مرا تأیید کرد، از آن زمان حکم به نام من صادر شد و اولین اطلاعیه سپاه را در تاریخ 58/2/2 بنده بهعنوان مسئول روابط عمومی کل سپاه صادر کردم و به پلیس اعلام کردیم که هر گروه دیگری بهغیر سپاه اعلامیه بدهد از لحاظ قانونی اعتبار ندارد.
در آن مقطع یعنی حضورتان در سپاه، شما از مخالفان بنیصدر بهشمار میرفتید. علت اختلاف شما با بنیصدر که منجر به خروجتان از شورای فرماندهی سپاه شد، چه بود؟
من در مقطعی بهشکل همزمان هم رئیس ستاد سپاه بودم و اداره آن را انجام میدادم و هم عضو شورای فرماندهی کل سپاه و همچنین سخنگو و مسئول روابط عمومی سپاه بودم و پس از مدتی مسائل بنیصدر پیش آمد. بنده با بنیصدر اختلافاتمان از پاریس شکل گرفته بود و در دوران ریاستجمهوریاش نیز بهدلیل بحث بر سر فرماندهی کل سپاه که او قصد داشت ابوشریف را بهعنوان فرماندهی کل انتخاب کند و ما موافق نبودیم، بنده را اخراج کرد.
در دوران ریاستجمهوری با اینکه مرا میشناخت ولی چون قصد جذبم را داشت به من پیشنهاد معاونت فرهنگی ریاستجمهوری را قبل از آقای گرمارودی داد. حتی آقای روغنی زنجانی به من گفت که "من حکم تو را هم زدهام" ولی بنده قبول نکردم و از این حکم سر باز زدم. بر سر جریان ابوشریف دوباره بحث میان ما بالا گرفت که در نهایت هم آقای مرتضی رضایی بهعنوان فرماندهی کل سپاه انتخاب شد. ایشان که فرمانده شد آمد پیش من و گفت که "بنیصدر گفته شما را از ستاد اخراج کنم اما من شما را از کل سپاه اخراج نمیکنم"، همینطور هم شد و بنده از ستاد منفک شدم اما در سپاه ماندم ولی محسن رضایی را نتوانست اخراج کند. البته فرماندهی مرتضی رضایی هم 6 ماه بیشتر طول نکشید.
قبل از اینکه به این شکل بنده از ستاد اخراج شوم بنیصدر در جلسه شورای عالی امنیت موضوع اخراج مرا مطرح کرده بود. آیتالله خامنهای که آن زمان نماینده امام در شورای عالی امنیت بودند در همان روزها پیش من آمدند و گفتند که "بنیصدر در شورا مطرح کرده است تا شما، محسن رضایی و محمودزاده را از سپاه اخراج کنیم". بنده در جواب ایشان گفتم که "نظر شما چه بود؟"، آقا نیز با لحنی جالب گفتند که "ما به او خندیدیم و گفتیم که ما خودمان حکم به عضویت آقای فروتن دادهایم حال خودمان اخراجشان کنیم؟".
خلاصه بعد از مدتی فرمانده سپاه لرستان شدم و پس از آن حکم فرماندهی دوکوهه را گرفتم که موضوع اصفهان پیش آمد و آقامحسن به من گفت که "باید فرمانده منطقه دو بشوی". بعد از آن رئیس زندانها و مسئول زندانهای تهران که زندان اوین هم شامل آنها بود، شدم. دفتر من نیز اوین بود و پس از آن یک مدت کوتاه دوباره رئیس ستاد مرکزی سپاه شدم. پس از آن مدیرعامل بنیاد تعاون سپاه شدم و بعد از این سمت، بهعنوان عضو هیئت مدیره اتکا منصوب شدم.
پس از جنگ نیز یک مدت مسئولیت زندانها را مجدداً بهعهده گرفتم و آخرین مسئولیت من مشاور عالی وزارت دفاع در دوره آقای نجار بود. پس از آن نیز بازنشسته شدم.
شهید لاجوردی-آیت الله محمدی گیلانی،رئیس دیوانعالی کشور(رئیس قوه قضائیه)
سال ۱۳۶۳ و یک بار هم در سال ۱۳۶۷ در سازمان زندانها مسئولیت گرفتید، در این مقطع با مرحوم شهید لاجوردی چقدر مراوده داشتید؟ امروز برخی جریانات منحرف از انقلاب همنوا با منافقین ادعاهایی علیه ایشان و نحوه مدیریت خشن او بر زندانها و زندانیها مطرح میکنند؟ شاهد مثال هم ادعاهای اخیر یکی از اعضای مرکزیت سازمان منحله مجاهدین علیه این شهید بزرگوار.
از نظر من تمام این اظهارات منافقانه است چرا که من با شهید لاجوردی از نزدیک در ارتباط بودم و او را کاملاً میشناختم. ایشان شخصیتی کاملاً دوستداشتنی و رئوف داشتند. اتهاماتی که از طرف برخیها به ایشان زده میشود بهدلیل این است که خیلی از دوستان آنها که مرتکب جرم شده بودند توسط شهید لاجوردی دستگیر شده بودند.
سردار فروتن کنار آیتالله خامنهای (سمت راست) در دوران ریاستجمهوری.
شهید لاجوردی یک ویژگی منحصر به فردی داشت که بنده از شما میخواهم تا میتوانید این ویژگی را برای مردم تبیین کنید. شهید لاجوردی آدم بسیار خاصی بود. اولاً انسان بسیار زجرکشیده و بهاصطلاح کتکخوردهای بود. ثانیاً بسیار صبور و بسیار مهربان بود، از طرفی بسیار قانع بود. او یک میزی داشت که اصرار داشت این میز شیشهای باشد. مدام میگفت "همه باید بدانند که من منافق نیستم و زیرمیزی نمیگیرم". این موضوعی است که کسی نمیداند.
علت دشمنی محسن آرمین و دوستانش با شهید لاجوردی ریشه در انفجار نخستوزیری دارد.
علت اینکه افرادی چون محسن آرمین علیه عملکرد لاجوردی مدام در حال تخریب هستند خصومت با شهید لاجوردی بود که این خصومتها سابقه چندساله داشت. شهید لاجوردی اعتقاد به نقش داشتن برخی اعضای مجاهدین انقلاب در ماجرای هشت شهریور داشت. در جریان بمبگذاری در دفتر نخستوزیری تعدادی از اعضای گروه فلاح که بنده تا قبل از تشکیل سپاه با آنها همکاری میکردم دستگیر شدند و پس از اینکه این افراد را به ما سپردند هم من و هم آنها از دیدن یکدیگر بسیار تعجب کردیم.
مشکل من و لاجوردی با مجاهدین انقلاب بر سر عدماعتقاد آنها به ولایت فقیه است
من متوجه شدم چرا گروهی از اعضای سازمان مجاهدین تا این حد نسبت به شهید لاجوردی زاویه و دشمنی دارند. تمام مشکلات ما با این گروه از ابتدای تشکیل سازمان مجاهدین تا همین امروز بر سر اعتقاد نداشتن آنها به ولایت فقیه است.
یکی از ویژگیهای بارز او منافقشناسی بود، 2، 3 مرتبه با فردی نشست و برخاست میکرد درجه نفاق او را میسنجید. هر فردی درجهای از نفاق در وجودش دارد، مثلاً یک نفاق جزئی که در هر فردی میتواند باشد این است که موضوعات بیارزش را با اغراق بزرگ جلوه میدهد بنابراین منافق تنها آن شخصی نیست که اسلحه برمیدارد و مردم بیگناه را به خاک و خون میکشد.
ماجرای منافق توّابی که با تربیت شهید لاجوردی به جبهه رفت و شهید شد
شهید نورمحمدی جزو بازداشتشدگان و از اعضای منافقین بود که پس از دستگیری زیر نظر شهید لاجوردی دگرگون شد و با توبه کردن از فعالیتهای گذشته خود آزاد و بهعنوان بسیجی وارد جبهه کردستان و در آن منطقه شهید شد و پیکرش نیز در همان منطقه ماند تا تبدیل به شهیدی مفقودالاثر شود.
ماجرایی که شما را از سپاه پاسداران بهسمت اداره سازمان زندانها سوق داد چه بود؟
جوّ زندانها با اعدام چند تن از سران منافقین متشنج شده بود و رسانههای خارجی نیز به کمک سازمانهای بهاصطلاح حقوق بشری آمده بودند تا نظام را برای اعدامهای سران منافقین تحت فشار قرار دهند. در دیوان عالی کشور آن زمان که سرانی همچون آیتالله اردبیلی و آیتالله صانعی بهعنوان جناح حقوقی و قضایی با شهید لاجوردی که دادستان بود، اختلاف نظر به وجود آمده بود، اختلاف نظرشان هم این بود که آقای لاجوردی میخواست برخوردها با آن دسته از منافقینی که بر نفاق خود اصرار داشتند، قاطعانه باشد، از طرفی آن دسته از توّابین را که از فعالیتهای خودشان نادم هستند رها شوند، از طرفی دیگر آقایان در شورای عالی قضایی تحت فشار جوّ خارج بودند و یک شایعهای هم شده بود که میگفتند شهید لاجوردی هم دادستان و هم رئیس زندان است.
از چپ- آیات مرتضی مقتدایی، موسوی اردبیلی، میرمحمدی، صانعی، حسن حبیبی(وزیردادگستری)، موسوی بجنوردی
در آن زمان نهتنها به آقای لاجوردی بلکه به اطرافیان ایشان مثل بنده هم اتهامات گوناگونی میزدند. از پاکی و صداقت شهید لاجوردی همین بس که ایشان پس از عزل در این سمت، در بازار، روسریدوزی میکرد تا بتواند روزی خود را در آورد درحالی که میتوانست در دوران مسئولیتش میلیونها تومان ثروت برای خودش جمع کند.
به هر حال اختلاف میان شورای عالی قضایی و آقای لاجوردی باعث شد که شورای عالی قضایی تصمیم به عوض کردن شهید لاجوردی گرفتند که 99 درصد این ماجرا سیاسی بود. دلایل منطقی نداشت و بنده که در آن زمان فرمانده منطقه 2 سپاه را تحویل داده بودم و مسئولیت سنگینی نداشتم بهجای شهید لاجوردی انتخاب شدم. در آن زمان سروصدای مفصلی از طرف آقای منتظری ایجاد شده بود.
علت اینکه برخی مانند آیتالله منتظری علیه مرحوم لاجوردی اتهامتراشی میکردند چه بود؟ همچنین بهنظرتان چهعاملی موجب سقوط مرحوم منتظری شد؟
نکتهای که میخواهم درباره خصوصیات شخصیتی آقای منتظری بگویم این است که ایشان انسان خوبی بودند ولی از طرفی شخصیتی بسیار بسیار سادهلوح داشتند. بنده در خصوص اتفاقات اصفهان و باند مهدی هاشمی و گزارشاتی که باید به ایشان میدادم بالای 20 جلسه با ایشان داشتم بنابراین پس از اینکه بنده از فرماندهی منطقه 2 مرخص شدم و آقای نمازی را بهجای خودم معرفی کردم، مسئولیت سنگینی نداشتم، آقای منتظری به فرماندهی کل سپاه دستور داد که "فروتن را بهعنوان رئیس زندانها بهجای آقای لاجوردی انتخاب کنید".
پس از این ماجرا بود که چند روز بعد و در شرایطی که برای رفتن به مأموریت آماده میشدم آقامحسن به من زنگ زدند و فرمان آقای منتظری را به من ابلاغ کرد. من که حسابی جا خورده بودم به آقامحسن گفتم که "من اصلاً سابقه اداره زندانها را ندارم و آشنا نیستم با مسائل زندانها". ایشان به من گفت که "دستور قائممقام رهبری است و باید قبول کنی". بلافاصله به دفتر آقای منتظری تلفن زدم، تا رئیس دفتر ایشان که هادی هاشمی بود فهمید که بنده هستم، گفت که "آقا دستور دادند که شما رئیس زندانها بشوی".
تأثیرپذیری آقای منتظری را برایتان با بیان این خاطره بازگو میکنم؛ ما در زندان با طلبهای بهنام مرتضوی که بهعنوان نماینده ایشان برای نظارت بر زندانها بود مشکلات فراوانی داشتیم. این طلبه رفتارهای نامتعارفی داشت و مدام از ما درخواستهای غیرقانونی داشت که من آنها را اجابت نمیکردم، به همین دلیل در یکی از جلساتی که با آقای منتظری داشتم ایشان به من گله کرد که "به من گزارشاتی رسیده که شما در مسیر نظارت سنگاندازی میکنید". بنده نیز این اظهارات را تکذیب کردم.
خاطرهای جالب از سادهانگاری مرحوم منتظری
آقای منتظری در یکی از جلسات نامهای به من داد که پشت این نامه توسط یکی از افراد بانفوذ دفتر او که قصد خراب کردن بنده را داشت این جملات نوشته شده بود "یک خارجی در یکی از خیابانهای فرمانیه قصد خرید پاکت سیمان داشته است. مصالحفروش به او گفته بود «این سیمانها را دیگر ما نمیفروشیم بلکه مسجد توزیع میکند، بروید از مسجد بخرید». خارجی با تعجب به او گفته «مسجد که جای عبادت کردن است!». مصالحفروش نیز به او گفته که «مسجدیها را بردند دانشگاه». خارجی گفته بود که «دانشگاه جای استاد و دانشجو است». مصالحفروش نیز به او گفته که «نه آنها را بردند زندان اوین» خارجی با تعجب گفته «زندان که جای خلافکاران است». مصالحفروش گفته «خیر، خلافکارها سپاهی شدهاند!»" در واقع آیتالله منتظری به یک جوک استناد میکرد که بگوید پاسدارها خلاف میکنند. ایکاش بنده این نامه را پاره نمیکردم چرا که میتوانست سند سادهلوحی ایشان باشد.
از آنجا که بنده عضو گروه فلاح که یکی از گروههای 7گانه تشکیلدهنده سازمان مجاهدین انقلاب بودم و آقای لاجوردی نیز با سازمان و نگرش آن زاویه داشت در ابتدای آشنایی با من دید خوبی به بنده نداشت ولی مدتی که گذشت و با روحیات من آشنا شد دیدش نسبت به من عوض شد.
حکم مصطفی میرسلیم برای سردار فروتن جهت حفاظت از آیتالله خامنهای در دوران ریاستجمهوری
چه شد که دوباره در سال 67 مسئولیت سازمان زندانها را بهعهده گرفتید؟
سال ۶۷ جنگ تمام شده بود، در آن زمان ابتدا رئیس زندانها آقای« مجید انصاری» بود که به بنده پیشنهاد کرد که رئیس زندان شوم و بنده قبول نکردم.
حجت الاسلام اسماعیل شوشتری .
در همان زمان «حجت الاسلام اسماعیل شوشتری »میخواست وزیر دادگستری شود.
مرحوم هاشمی جانشین فرمانده کل قوا در بحث مسائل جنگ و نیروهای نظامی بود، یعنی اشراف کامل به تمام فرماندهان نظامی کشور داشت به همین خاطر به آقای شوشتری گفتم که “آقای هاشمی قبول نمیکند که بنده بهعنوان یکی از فرماندهان سپاه این مسئولیت را قبول کنم”. ایشان گفت «اگر آقای هاشمی قبول کند چه؟»بنده نیز گفتم«اگر ایشان دستور دهد بحثش فرق میکند».
هاشمی دراتاق جنگ-فرماندهی-درکنارفرمانده سپاه(محسن رضایی)
فردای آن روز که آقای هاشمی رئیس جمهور شده بود ولی هنوز بهشکل رسمی از ریاست مجلس به محل ریاست جمهوری منتقل نشده بود ایشان بنده را صدا زد و گفت "بیا با تو کار دارم"، همان جا فهمیدم که آقای شوشتری کار خود را کرده است.
هاشمی رفسنجانی-کابینه اول.
بهمحضی که بنده وارد اتاق مرحوم هاشمی شدم به دو دقیقه نکشید که به من گفت "برو و ریاست زندانها را تحویل بگیر!". هرچه خواستم طفره بروم نشد ولی ایشان گفت "جنگ تمام شده و شما باید این سمت را قبول کنی"، که پس از این جلسه من این مسئولیت را پذیرفتم.
مسئولین قضایی کشور:بهشتی.موسوی اردبیلی...دیدارباامام خمینی.
۷، ۸ ماه که از مسئولیت من در امور زندانها در دوره دوم حضورم گذشت از این سمت مرخص شدم و پس از آن یک شورای مشورتی برای فرماندهی کل سپاه تشکیل دادیم. ۱۷، ۱۸ نفر بودیم که به آقامحسن (محسن رضایی)مشورت میدادیم. یک روز خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند «الآن شما چه میکنید؟»، به ایشان گفتم که «مشاور آقامحسن هستم».
خاطرهای از دیدار با خواهر مسعود رجوی در زندان اوین
در دورهای که در زندان بهعنوان مسئول حضور داشتید آیا بحث و گفتوگوهای دورهای با زندانیان گروهکی داشتید؛ اقدامی که شهید لاجوردی پایهگذار آن بود؟
بله، این گفتوگوها بهصورت مرتب با زندانیان انجام میشد. بگذارید یک خاطرهای در این باره برایتان تعریف کنم. طبق معمول هر زندانی میتواند تقاضای دیدار با مسئولان زندان را داشته باشند، بر همین اساس یک بار منیره رجوی، خواهر مسعود رجوی از منافقین برجسته زندان تقاضای دیدار با من را کرده بود.
وقتی که وارد دفترمن شد من تعارف کردم و او نشست. دستور دادم چای و وسایل پذیرایی برای ما بیاورند. پس از چند دقیقه که از ملاقات من با او گذشت شروع به گریه کرد و از رفتار خوب من با خود احساس خجالت و تعجب کرد. من نیز به او گفتم "خیال کردی من میخواهم سر تو را ببرم؟ هر زندانی که پیش من میآید من چنین رفتاری با او میکنم". او سپس گفت "حکم من اعدام است و میدانم که خانه من بهعنوان خانه تیمی کشف شده و شما هم نمیتوانید در حکم من تقاضای تخفیف بدهید اما قسم میخورم من فحشایی انجام ندادهام؟"، گفتم "مگر اتفاقی افتاده؟" گفت "در بند به من تهمت فحشا میزنند". گفتم "منافقین همزندانیهایت را میگویی؟"، گفت "بله".
در جواب گفتم "شما باعث این شدید که یکسری از همبندهایتان به راههایی کشیده شوند که هرزگی آنها هم جزوی از فعالیتهای اجتنابناپذیر آنان باشد، بنابراین اینها پیش خود میگویند «ما که در این سازمان به مسیر فحشا افتادیم قطعاً سرانمان هم پیش از ما آلوده این مسیر شدهاند»".
در ادامه به او گفتم که "ما در آموزههای اسلام منطقی داریم که میگوید منافق با آتشی میسوزد که نه شعله دارد و نه تمام میشود بنابراین من برای شما کاری نمیتوانم بکنم. چون من هر دلیلی برای آنها بیاورم آنها قبول نمیکنند". او گفت "پس من را بهخاطر دوری از این نیش و کنایههای همبندهایم به سلول انفرادی منتقل کنید". بنده نیز به او گفتم که تقاضای خود را بنویسید تا ما به دادیار زندان که مسئولیت این گونه امور را بهعهده دارد منتقل کنیم. من بدون اجازه از دادگاه نمیتوانم شخصی را به سلول انفرادی منتقل کنم.
ضربه به توطئه شبکه منافقین زندانی در سال ۱۳۶۷
در سال ۱۳۶۷ و همزمان با عملیات مرصاد شبکه منافقین در درون زندانهای کشور فعال شدند تا همزمان با حضور منافقین در ایران آنها هم از درون زندان پس از ایجاد آشوب و پیوستن یارانشان به آنها مثلاً در سرنگونی نظام اسلامی و جایگزین کردن حکومت مجاهدین شریک باشند که اسناد آن نیز موجود است؛ با این حال کشف این توطئه و حکم قاطعانه و الهی امام درباره منافقین بر سر موضع در زندانها، این توطئه را خنثی و ضربه اساسی به سازمان وارد کرد که هنوز با گذشت نزدیک به 30 سال از این ماجرا منافقین از آن یاد میکنند، سؤالمان مشخصاً این است با توجه به اینکه در آستانه سالگرد کشف و ضربه به این توطئه هستیم نحوه بررسی آن چگونه بود و در زندان با منافقین سر موضع چگونه برخورد شد؟
رئیس زندان طبق قانون وظیفه نگهبانی و نگهداری زندانیان را دارد و دخالتی بهخصوص تا قبل از قطعی شدن حکم به پرونده ندارد، حتی در برخی موارد خبر از روند رسیدگی به پروندهها ندارد یعنی ممکن است زندانی به او تحویل داده شده باشد ولی او هیچ خبری از حکم او ندارد که اصطلاحاً به این وضعیت میگویند متهم زیرحکم است. تا زمانی که حکم صادر بشود ما تنها میتوانیم گزارشی از وضعیت رفتاری و معاشرتی خود متهم در زندان به دستگاههای بالایی بدهیم از این رو رئیس زندان در تخفیف حکم پس از صادرشدن حکم قطعی، میتواند تأثیرگذار باشد.
در بحث منافقین یک عده از زندانیهای آنها حکم گرفته بودند ولی حکمشان قطعی نشده بود که به اینها محکومین سر موضعی میگویند. اینها کسانی هستند که دو حالت دارند؛ یا شک دارند و هنوز قطعی نگفتهاند که "ما نادم هستیم" یا نگفتهاند که "ما چه جرایمی را انجام دادهایم". عدهای دیگر هم هستند که سر موضع خودشان میمانند و اصلاً هم از کارهای خودشان پشیمان نیستند.
همانطور که گفتید پس از کشف توطئه آشوب در زندانها از سوی منافقین همزمان با عملیات مرصاد، هیئت 3نفره از طرف امام برای بررسی منافقین سرموضع انتخاب شدند که این هیئتها وضعیت زندانیان سر موضع را با بررسی پرونده و همچنین صحبت با آنها مشخص میکردند و در انتها نیز از رئیس زندان درباره حکمی که صادر میکردند هم مشورت میگرفتند.
این موضوع را با قاطعیت میگویم که هیچ کس حق تعرض به زندانیان را نداشت و اتفاقی که ممکن بود بیفتد و منجر به صدمه به مجروحان شود طی مراحل تعقیب و گریز و درگیری با مأموران امنیتی دچار صدمه میشدند.
در زمان عملیات مرصاد من مسئول زندان اوین بودم. در این عملیات یک تعدادی از فراریان ارتش خودمان هم جزو دستگیرشدگان از منافقین بودند، حتی سرهنگ دوم ارتش هم بین آنها بود. البته کسانی بودند که بهمحض پیروزی انقلاب فرار کرده بودند نه اینکه در طول حکومت جمهوری اسلامی فرار کرده باشند.
همچنین ما افرادی داشتیم که بهعنوان رزمنده به جبهه رفته بودند ولی به هر دلیل پس از مدتی به گروههای نظامی سازمان منافقین پیوسته بودند. از طرفی آنطور که اطلاع دارم شمار زیادی از منافقین سر موضع در زمانی که در زندان هم تحت نظر بودند فعالیتهای خرابکارانهای در آنجا انجام میدادند که توطئه آنان کشف و ضربه بزرگی به آنها زده شد. البته بنده ادعاهایی مبنی بر اینکه منافقین زیادی محکوم به اعدام شدند را تکذیب میکنم./منبع :هابلیان(خانوادۀ شهدای ترور کشور) و بهنقل از تسنیم،ماه رمضان ١٤٣٨(خرداد ۱۳۹۶).
مسجدسیدالشهداء(صیقلان)رشت
این مسجددرمیدان صیقلان رشت درداخل گوچه (بین خیابان شریعتی-مطهری)واقع شده است.
امام جماعت این مسجد"حجت الاسلام محمدحسن سمیعی"می باشد که 4سال است که سکاندار مسجدسیدالشهداء می باشد.
مسحدسیدالشهداء - میدان صیقلان-رشت
هیئت امنای مسجد
1-حاج آقاثابت
2-تقوی زاد
3-حاج مهدی قربانی
4-سردارکاظمی پور
5-حقی
6-شعاعی
7-ضرابی
ائمیه جماعت سابق مسجدسیدالشهداء
1-حجت الاسلام سیدحبیب الله موسوی
2-حجت الاسلام محمدعلی احمدی
3-حجت الاسلام سیدکاظم میرعبدالعظیمی
آقای اسماعیلی هم حدودیک سالی امامت جمعه این مسجدرا بعهده داشته است.
حجت الاسلام سمعیعی میگوید :درهفته یک شب "هیئت فاطمیون"زیارت عاشورا دراین مسجدبرگزارمی کنند.
متأسفانه فقط نمازمغرب وعشاء بجماعت برگزارمی شود،البته ظهرها مسجدبرای نمازگزاران بازاست.
تاقبل ازمسئولیت حاج آقاسمیعی،"مسجدسیدالشهداء"به مسجد"دوم خردادیها"معروف بوده،یعنی این جماعت سخنرانانهای مدعوین ودیگرمراسمات خودرا دراین مسجدبرگزارمی کردند.
حاج آقاسمیعی قبل از این حدود6سال امام جماعت مسجدپیرکلاچای بوده است.
ایشان ازمنابع درآمدی مسجدمی گوید:کلاً11مغازه متعلق به این مسجدمی باشد که مجموعاًسی وسه هزارتومان(330000ریال) اجاره می دهند،چون اوقاف قبلاً سرقفلی رافروخته
تصاویرمربوط به نمازمغرب وعشای14فروردین94 می باشد.
شخصی که کنار امام جماعت(حاج آقاسمیعی)نشسته سرهنگ اسماعیلی است که« مسئول ستادبازسازی عتبات سامرا»است
نمازجماعت ظهروعصرمصلی رشت (شنبه، ۱۲ مرداد ۱۳۹۸) به امامت حجت الاسلام محمدحسن سمیعی .
«حجت الاسلام محمدحسن سمیعی»مسئول امور مساجد استان گیلان می باشد که دردفترنماینده ولی فقیه مشغول است که درغیاب آیت الله فلاحتی(امام جمعه رشت)ایشان ویا حجت الاسلام جهانی نمازظهروعصر(ایام غیرجمعه)رااقامه می کنند.
امروزبمناسبت اول ذی حجه(١ ذوالحجه ١٤٤٠)بین ۲نمازسخنرانی داشتند.