خاطرات روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی ایران
اولین ساختمان نخست وزیرکجابود؟وزارتخانه هاکجامستقربودند؟
درادامه خاطرات “جالب”ی از مردان مبارزی که ازمعتمدین واصحاب امام خمینی بودندرا خواهیدخواند
علی دانش منفرد،ناطق نوری،محسن رفیقدوست،سیدرضا نیری،،بادامچیان،ابوالفضل توکلی بینا و…خاطرات اقامت امام خمینی درمدرسه علوی+یادی ازصاحب مدرسه علوی،کرباسچیان
روزشمار-ورودامام خمینی-به وطن..اقامتگاهها..تا لحظه رحلت
ماجرای کشف بمب ساعتی درمدرسه رفاه،اعدام اولین گروه سران نظام درپشت بام رفاه..جلیقه ضدگلوله ای که به امام خمینی درمدرسه رفاه دادند وواکنش امام..چگونگی شکل گیری کمیته استقبال ازامام وشکل گیری سپاه پاسداران ،اولین فرمانده سپاهی که ازامام حکم داشت..ماجرای دستگیری مجتبی طالقانی و…چراامام را ازمدرسه رفاه به مدرسه علوی بردند(خاطرات۱۲ساعت اقامت امام خمینی در مدرسه رفاه و..)چراوچگونه مرکزفرماندهی انقلاب درمدرسه رفاه شد؟کلیددار اتاقهای مدرسه رفاه وبنیانگذاران”مؤسسان”مدرسه رفاه وشاه عبدالظیم رفتن امام خمینی در۲۲بهمن ۱۳۵۷ راخواهیدخواند.
علامه کرباسچیان
«آیت الله سیدعلی خامنه ای»:حضرت آیت الله خامنه ای در سال ۷۶، در گفت و شنودی صمیمانه با جمعی از نوجوانان و جوانان، به ذکر خاطره ای از روز ورود امام خمینی به میهن در دوازدهم بهمن ۵۷ پرداخته و می فرمایند:
یکی از خاطرات خیلی جالب من، آن شب اوّلی است که امام وارد تهران شدند
… امام، وقتی آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانی کردند، بعد با هلی کوپتر بلند شدند و رفتند. تا چند ساعت کسی خبر نداشت که امام کجا هستند! علّت هم این بود که هلی کوپتر، امام را در جایی که خلوت باشد برده بود؛ چون اگر می خواست جایی بنشیند که جمعیت باشد، مردم می ریختند و اصلاً اجازه نمی دادند که امام، یک جا بروند و استراحت کنند. می خواستند دور امام را بگیرند. هلی کوپتر در نقطه ای در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلی امام را سوار کرد… امام می گویند: مرا به خیابان ولی عصر ببرید؛ آن جا منزل یکی از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ می روند و سراغ به سراغ، آدرس می گیرند، بالاخره پیدا می کنند… بی خبر، امام وارد منزل آنها می شوند!… نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندکی استراحت کرده بودند! آن جا می روند که نمازی بخوانند و استراحتی بکنند. دیگر تماس با کسی نمی گیرند… حالا کسانی که در این ستادهای عملیاتی نشسته بودند – ماها بودیم که نشسته بودیم – چقدر نگران می شوند! چند ساعت، هیچ کس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند که بله، امام در منزل فلانی هستند و خودشان می آیند، کسی دنبالشان نرود!
روز موعود فرا رسید آنچه در فرودگاه میگذشت، مجموعه ای از احساسات متناقض بود، شادی، وحشت، ناباوری، نگرانی. تالار فرودگاه از دعوت شدگان و مستقبلین پر بود…
همه چشم ها به در اصلی دوخته شده بود، اما ناگاه امام از در دیگری وارد تالار فرودگاه شد. «عزم و اراده و اقتدار در چهره شان موج میزد. اثری از خستگی، بیخوابی و نگرانی در ایشان ندیدم.» بیش از یکصد خبرنگار در همین هنگام از در اصلی داخل شدند. تالار پر شد از جمعیت که موج می خورد و به سمت امام می رفت. «احساس خطر کردیم و با صدای بلند از مردم خواستیم که از امام دور شوند، بر احساسات خود غلبه کنند. من و شماری از نزدیکان امام خود را عقب کشیدیم. جز آقای مطهری که داخل هواپیما رفته بود و هنگام خروج امام را همراهی کرده بود، کسی از خواص، کنار ایشان نبود…»
امام در مکانی که برای وی در نظر گرفته شده بود، ایستاد. چند جمله بیشتر نگفت. «هرچه پریشانی در دلها بود زدوده شد آرامش عجیبی به سراغ قلبهامان آمد. این دومین باری بود که سخن امام چنین طمأنینهای در من ایجاد کرد…»
پس از خروج از تالار فرودگاه در خودرو ویژه ای که آماده شده بود نشست. «وقتی وارد خیابان شدیم، انبوه جمعیت فشرده و هیجان زده از پیر و جوان، زن و کودک، موج میزد… استقبال کنندگان همراه کاروان و پیش و پس آن می دویدند، شعار میدادند، گلباران می کردند، شاد بودند…»
امام راهی بهشت زهرا شدند. پس از پایان مراسم در بهشت زهرا امام و سید احمد خمینی با یک دستگاه آمبولانس از بهشت زهرا خارج و در بیابانهای اطراف سوار هلیکوپتر شدند… بیمارستان هزار تخت خوابی [=امام خمینی] سرانجام محل فرود هلیکوپتر شد. کارکنان بیمارستان با این خیال که بیمار بدحالی داخل آن است به سمت هلی کوپتر دویدند. وقتی امام را دیدند، شوکه شدند، یکی از دکترهای بیمارستان خودرو ویژه خود را در اختیار آنان گذاشت. از بیمارستان خارج شدند.
قبل ازاینکه خاطرات مدیرمدرسه رفاه رابخوانید-بنیانگذاران مدرسه رفاه چه کسانی بودند وچطورشد که “مدرسه رفاه”برای اقامت امام خمینی انتخاب شد
تاریخچه مدرسه رفاه
گزیده سخنان مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی درمدرسه رفاه -دهه فجر ۱۳۸۵
تاسیس “مجموعه رفاه” محصول سخنانی بود که من در بین جمعی از دوستان اهل اخیر بازاری(خیرین) ایراد کردم و طی این سخنان، به مسئله نامناسب برای تربیت مناسبت بچه ها بخصوص دختران اشاره کردم چون آن روزها این واقعا مشکل بود.
مرحوم اخوان فرشچی به عنوان بانی حاضر شد ۳ هزار متر زمین مدرسه را بخرد و هدیه کند.
شهیدان رجایی، باهنر و بهشتی از موسسین مدرسه رفاه بودند
یکی ازبرنامه های مؤسسه رفاه”ایجاد دانشگاه است، امیدوارم که این دانشگاه هرچه زودتر تاسیس شود و به کار تربیت آینده سازان ایران اسلامی بپردازد.
پایگاه مدرسه رفاه بسیار معتبر و محکم بود، البته بعضی از خانم های مدرسه رفاه عضو مجاهدین خلق بودند، اما در آن زمان آنها را قبول داشتیم و تا وقتی که منحرف نشده بودند با آنان همکاری می کردیم.
امام از پاریس پیام داده بودند که محل اقامت من را پایین تر از خیابان انقلاب شاه سابق در نظر بگیرید.
مدرسه رفاه به مرور مرکز جمع آوری سلاح ها و محل بازداشت شخصیت های رژیم شاه شد. به همین خاطر تصمیم گرفتیم که امام را به مدرسه علوی منتقل کنیم و مدرسه رفاه به عنوان یک مرکز پشتیبانی باقی بماند. سخنان هاشمی رفسنجانی درمدرسه رفاه-شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
توضیح مدیرسایت:ظاهراً سخنرانی مهیج هاشمی درآن سالهای دور درجلسات هفتگی( هیأت انصارالحسین)ایرادشده بود،مرحوم اخوان وتفرشی مدرسه راساخت وتحویل داد.
مدرسه رفاه دخترانه بود ؛مدرسه علوی پسرانه
یکی ازدلائل انتخاب ابن مدرسه بعنوان «فرودگاه امام »این بودکه امام خمینی که پیغام داده بود محل اسکان من پایینتر از خیابان انقلاب (شاهرضا) و در یک مکان عمومی باشد،
چگونگی شکل گیری کمیته استقبال امام :
«اسدالله بادامچیان» یکی از اعضای ستاد میگوید: «کمیته استقبال از امام
خمینی با تصمیم امام برای بازگشت به ایران در سپیدهدم شنبه ۳۰ دی ۱۳۵۷ در
منزل آیتالله شهید مطهری پایهگذاری شد و حدود ۲۲ روز کارش طول کشید. در
نیمه شب شنبه ۳۰/۱۰/۵۷، شهید حاج محمدصادق اسلامی به من تلفن زد و گفت:
آیتالله مطهری تلفن زدند و گفتند از پاریس تماس گرفتهاند که امام
فرمودهاند من میخواهم به ایران برگردم و روز جمعه آینده (پنجم بهمن)
خواهم آمد و حالا که شاه رفته، من به ایران خواهم آمد.
لذا صبح پس از نماز و طلوع فجر در منزل آیتالله مطهری باید باشیم. سحر که نماز خواندیم به منزل شهید مطهری در دروس رفتیم. برادران دیگری چون شهید اسلامی، شهید کچویی، شهید حسن اجارهدار، شهید درخشان و آقای شفیق نیز آمدند. بحث شد و محورهای کار گفته شد. نحوه ورود، محل استقرار، جایی که تودههای مردمی بتوانند به زیارت ایشان بیایند و رعایت نکات ایمنی و حفاظتی بشود و تدارکات و امکاناتی که نیاز هست و سایر موارد.
شهید مطهری گفت مراسم استقبال باید ساده و مردمی و باشکوه باشد. امام فرمودهاند که محل استقرار باید در جنوب شهر تهران باشد و متعلق به دولت یا اشخاص نباشد. آقای شفیق پیشنهاد دادند مدرسه رفاه باشد که در اختیار یاران روحانیت بود و توسط برادران موتلفه اسلامی ساخته شده و اداره میشد و سابقه انقلابی و مردمی داشت.»
ازراست:مرتضی مطهری،هاشمی رفسنجانی،؟،آیت الله خامنه ای،محمدجوادباهنر
بادامچیان می گوید: یکی دیگر از دوستان دبستان علوی در کنار مدرسه رفاه را پیشنهاد کرد و فرد دیگری دبستان علوی در خیابان ایران را مطرح کرد. قرار شد شهید مطهری و شهید بهشتی و شفیق محلهای پیشنهادی را بازدید کنند و علاوه بر مدرسه رفاه که تصویب شده بود، نحوه استفاده از محلهای دیگر را بررسی کنند و این کار انجام شد. سپس شهید مطهری پیشنهاد کرد که برای اداره امور بازگشت امام نیاز به ستاد هست که کارها را به طور مستقل اداره کند و محرمانه، زیر نظر شورای مرکزی تشکل مخفی خودمان باشد تا هم بتواند با دست باز کار کند و هم تشکل مخفی مذکور علنی نشود و هم اگر مورد تهاجم طاغوتیان قرار گرفت، بشود کار را به راحتی جمع و جور کرد.
اسم گذاری«کمیته استقبال از امام خمینی»پیشنهادشهیدمطهری بود
این پیشنهاد انجام شد و نامش را شهید مطهری «کمیته استقبال از امام خمینی» گذاشت و قرار شد از همان روز تشکیل شود. اعضای اصلی و کارگردانان این کمیته چهار نفر بودند:
شهید مرتضی مطهری (رییس کمیته)، شهید دکتر مفتح، شهید محلاتی از روحانیت مبارز، اسدالله بادامچیان از سوی موتلفه.
بادامچیان : بعد از صحبتی که با آیتالله بهشتی انجام دادیم، در شورای
مرکزی کمیته از سایر گروههای سیاسی نیز افرادی دعوت میشوند که سیاست همه
با هم اجرا شود و همه خود را در استقبال از امام سهیم ببینند و با این ایده
بوده است که از شاه حسینی از جبهه ملی و هاشم صباغیان از نهضت آزادی دعوت
و قرار شد که دانشمنفرد که مدیر مدرسه رفاه بود نیز در شورا باشد، به این
ترتیب این هفت نفر اعضای شورای مرکزی کمیته استقبال از امام خمینی شدند و
حسین عالی، مهندس محمد توسلی و تهرانچی هم به عنوان اعضای علیالبدل انتخاب
میشوند.
مسوولیت انتظامات و بسیج افراد به شهیدان اسلامی و کچویی سپرده شد،
مسوولیت تدارکات بر عهده شهید درخشان و محسن رفیقدوست
تامین بودجه بر عهده حبیب الله عسگراولادی و چند نفر دیگر گذاشته شد. از طرف دیگر مسوولیت حفاظت مدرسه رفاه و اقامتگاه امام بر عهده مرحوم حاج اکبر براتی و شهید اسلامی بود و مسوولیت تدارکات داخلی مدرسه رفاه بر عهده سیدرضا نیری گذاشته شد. مسوولیت حفاظت مسلحانه از امام و مراقبتهای ویژه به محسن رفیقدوست، مسوولیت تبلیغات و امور فرهنگی و ساماندهی اجرایی بر عهده اسدالله بادامچیان و مسوولیت اجرای تبلیغات بر عهده حاج مهدی سعیدمحمدی و حاج مرتضی لاجوردی گذاشته شد و امور مربوط به اداره رسانهها و خبرنگاران خارجی و مصاحبهها، به شهید دکتر مفتح سپرده شد که محمد توسلی و چند نفر دیگر با ایشان همراهی میکردند.
اماابوالفضل توکلی بینا می
گوید: «ستاد را ما در همین حسینیه ارشاد نزدیک مسجد قبا تشکیل دادیم.
دیدیم نمیشود. آمدیم رفاه. دیدیم در رفاه، هم تلفن زیادتر است هم جا
بزرگتر و امکانات بیشتری هست. از دوستان و بچههای موتلفه هم خیلی استفاده
کردیم. ما حدود ۳۵ کیلومتر، از فرودگاه تا بهشت زهرا مسافت داشتیم. ۶۵هزار
نفر را برای انتظامات تقریبا گزینش کردیم. هر منطقه شهر را در اختیار یک
آشنایی قرار دادیم. برای همه بازوبند داده بودیم. بازوبندهای پارچهای چاپ
کرده بودیم. ابتدا که چند روز اول بختیار منع کرد، فرودگاه را بست، ما شب و
روز از رفاه تکان نمیخوردیم و بچهها شب و روز برای تدارک تشریففرمایی
حضرت امام مشغول بودند.»
در همین حال اکبر براتی در کتاب خاطراتش در مورد نقشش در کمیته استقبال
خاطرنشان میکند: «مسوولیت نظامی این کمیته، به من و محمد بروجردی سپرده
شد.
شنیده بودیم که مردم قم در روز
اربعین به تعدادی از پستهای نظامی که در کنار چهارراهها ایستاده بودند،
حمله کرده و تعداد زیادی اسلحه و مهمات به دست آوردهاند.
بنا به توصیهای از طرف آقایان علما تصمیم گرفتیم همین افراد را جذب کنیم
تا در گروه ما فعالیت کنند. البته برخی از طلبهها نیز مسلح شده بودند اما
آموزش ندیده بودند که باید برایشان کلاس میگذاشتیم.
یکی از افرادی که مسوولیت آموزش نیروها را بر عهده داشت، آقای تحیری بود.
او با گروه توحیدی صف همکاری داشت و از تجربه سالها مبارزه برخوردار بود.
حدود شش تا هشت تیم تعیین شد تا حفاظت حضرت امام را از لحظه ورود تا پایان
مراسم بر عهده گیرد. قرار بود هر یک از آن تیمها، در یک ماشین اوضاع را
زیر نظر گیرند. داخل هر ماشین، یک راننده و سه نفر دیگر بودند. فرمانده
ماشین کنار راننده مینشست. من و محمد برجرودی مامور حفاظت و برخوردهای
نظامی بودیم. قرار شد من سرپرستی نیروها و تیمها را بر عهده گیرم و شب
دیگر، محمد بروجردی و آن شبی که مسوولیت بر عهده ما نیست، برای برخوردهای
نظامی آماده باشیم. دو نفر از نیروهای آموزشدیده صف با لباس روحانی و در
حالی که مسلسلی زیر لباس داشتند، حفاظت از حضرت امام را در زمان سخنرانی بر
عهده داشتند. آنها باید کنار حضرت امام میایستادند و اطراف را زیر نظر
قرار میدادند. آنها فقط مسوول همین کار بودند و هیچ نقش دیگری نداشتند.»
امام پس مراجعت از بهشت زهرا و رفتن به منزل داماد آیتالله پسندیده راهی
«رفاه» شد./منبع:سایت جماران۱۳۹۰/۱۱/۱۵
اتاق نخست وزیر
*دولت که سه روز بعد از ورود امام تشکیل شد حرکت مهمی بود. ما یک کلاس ازمدرسه رقاه را گرفتیم و پشت آن با کاغذ A۴ نوشتیم اتاق نخست وزیر! آقای مهندس بازرگان هم رفت و پشت یک صندلی شکسته نشست و رئیس دولت شد. بعد از دو سه روز چند وزیر توسط آقای بازرگان تعیین شد
اتاق وزیران
یک کلاس دیگر گرفتیم و با کاغذ A۴ زدیم اتاق وزیران که چند وزیر او هم همانجا نشستند.
امام هم وقتی نهضت اوج گرفت به مدرسه علوی پشت مدرسه رفاه رفتند ایشان ورودشان در مدرسه رفاه بود اما به علت کمبود جا به مدرسه علوی رفتند.
امام خمینی فقط۱۲ساعت درمدرسه رفاه اقامت داشت
مدیرمدرسه رفاه(دانش منفرد):نماز صبح جمعه۱۳ بهمن ۱۳۵۷را به جماعت، پشت سر امام خواندیم و ساعت حدود ده صبح بود با ماشین به مدرسه علوی منتقل شدند. کسی هم اطلاع نداشت. تنها حاج احمد آقا، شهید مطهری، شهید عراقی و بنده اطلاع داشتیم(۲۴روزدرمدرسه علوی اقامت کردند)
سیدرضانیری:ساعت ۱۰ شب بود حضرت امام به مدرسه رفاه تشریف میآورند
(ابوالفضل توکلی بینا:امام فقط یک شب در مدرسه رفاه خوابیدند و بعد به مدرسه علوی رفتند. روز اول بعضی از آقایان کم لطفی کردند و به بچههایی که ده پانزده روز نخوابیده بودند، گفتند: خوب کار شما تمام شد، یعنی تشریف ببرید. در حالیکه خود ما از مؤسسین مدرسه رفاه بودیم!)
ما به عنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باید زیر نظر دولت میبودیم. دولت یک معاونت امور انقلاب داشت که دست مرحوم یزدی بود. ما هم باید با آقای دکتر یزدی کار میکردیم. نیروهای انقلابی خودمان در واحدها و سازماندهی جدید فعالیت را آغاز کردند. ما اساسنامه سپاه را نوشتیم.
علی دانش منفرد» را شاید یا به نمایندگی مجلس بشناسند و یا به استانداری استانهای فارس و مرکزی اما آنجا که بیش از همه نام او برده میشود، عضویت در کمیته مرکزی ستاد استقبال از امام خمینی بود که روز ۳ بهمن ۵۷ آغاز به کار کرد.
وی متولد ۱۳۲۰ در آشتیان استان مرکزی است و اولین حضورش در مبارزه علیه رژیم پهلوی حضور در جلسات فدائیان اسلام رقم خورد. در دوران دانشجویی به زندان افتاد و پس از اتمام تحصیلات مدتی را در نهضت آزادی فعالیت کرد و در جلسات درس آیتالله طالقانی نیز حضور یافت.
اوج فعالیت او در نهضت اسلامی زمانی بود که شاه از ایران رفت و وی که مدیریت مدرسه رفاه را بهعهده داشت بهعنوان عضو کمیته استقبال مقدمات حضور امام در این مدرسه را فراهم کرد. او در آن زمان رابط بین انجمن اسلامی معلمان با کمیته استقبال بود و از نحوه انتقال امام خمینی از «رفاه» به «علوی» سخن گفت.
پس از مدتی که در سپاه بود به استانداری فارس رفت و غائله خسروخان قشقایی در شیراز در دوران او بود که توانست با آنها مقابله کند. دانشمنفرد علاوه بر اینها در وزارت نیرو معاون وزیر و بعد هم معاون وزیر صنایع شد. استانداری همدان و دو دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی (دوره چهارم و هفتم) از دیگر سوابق اوست.
تسنیم: شما پیش از انقلاب مدیر مدرسه رفاه بودید. علت تشکیل مدرسهای مثل رفاه چه بود و چرا این مدرسه بهعنوان اقامتگاه امام انتخاب شد؟
دانشمنفرد: مدرسه رفاه مدرسهای بود که چهرههایی مثل شهید بهشتی، شهیدباهنر و آیتالله رفسنجانی و یک سری بازاریان مبارز برای اینکه یک تربیت اسلامی و مبارز به دختران ایران بدهند، یک مدرسه نمونه بهصورت تعاونی با مدیریت این بزرگان تشکیل شد و چهرههای مبارز در آن بودند. من عضو انجمن اولیا و مربیان مدرسه شدم چون دختر من آنجا بود و بعد از آن به من پیشنهاد کردند که مدیریت آنجا را بپذیرم چون شهید رجایی را گرفته بودند و ساواک هم فشار میآورد. من هم دوست داشتم و پذیرفتم. به آنجا آمدم و مدیریت آنجا را بهعهده داشتم. اوج نهضت اسلامی بود و مردم بهپا خاستند. ما هم با شهید بهشتی و باهنر مرتب جلسه داشتیم و بیشتر این جلسات در قالب برنامهریزی برای مدرسه بود و با هم هماهنگ شدیم.
کمیته استقبال از امام اولین نهاد علنی انقلاب بود
تسنیم: وجه تمایز مدرسه علوی با مدرسه رفاه در چه بود؟
دانشمنفرد: ما در همان سالها با مدارس اسلامی یک جلسات هماهنگی داشتیم. شهید کاظم موسوی در آن جلسات میآمدند و مبارزترین آنها رفاه بود و علوی خیلی وارد مبارزات نمیشد اما ما با هم یک هماهنگی آموزشی داشتیم. سال ۵۷ شاه در ۲۶ دی ماه ایران را ترک کرد و مبارزات اوج گرفت. در همین روزهای حساس بود که شورای انقلابی تشکیل و جلسهای برپا شد تا کمیته استقبال از حضرت امام زیر نظر شورای انقلاب بهوجود بیاید یعنی کمیته استقبال از حضرت امام اولین نهاد علنی انقلاب بود. نهاد مخفی شورای انقلاب بود و نهاد علنی ستاد استقبال از امام بود.
جلسهای گذاشته شد و با توجه به نظرات امام در پاریس قرار شد در این کمیته از همه گروههای مسلمان دعوت شود. با این استراتژی کسانی انتخاب شدند که مدیریت کمیته استقبال را بهعهده بگیرند. دو نفر از روحانیت مبارز معرفی شدند یکی شهید مفتح و دیگری شهید محلاتی بود، مرحوم شاهحسینی از جبهه ملی در این جمع حضور یافت، صباغیان از نهضت آزادی، بادامچیان از مؤتلفه، آقای تهرانچی رابط بازار و بنده بهعنوان نماینده انجمن اسلامی معلمان در شورای انقلاب انتخاب شدند. قرار بود آقای رجایی جای من باشد، اما ایشان من را انتخاب کردند. در این تیم تمام مسائل برنامهریزی و تشکیلات بهعهده من شد، شهید مطهری هم رابط شورای انقلاب و کمیته استقبال از حضرت امام بودند.
ما برای سازماندهی باید صددرصد از افراد مطمئن میبودیم که ساواک رسوخ نکند و البته ما را تهدید میکردند. این کمیته تشکیل شد و فعالیتها انجام گرفت تا امام بیایند بنابراین کمیته استقبال از امام با یک کادر ۷نفره از چهرهها و احزاب همراه انقلاب تشکیل شد.
تسنیم: اتفاقاً جالب است که بین اعضای کمیته رابطی از طرف گروههای مارکسیستی نبود.
دانش منفرد: ما از مارکسیستها دعوتی نکردیم چون آنها اصلاً به نظام اسلامی اعتقادی نداشتند. همه کسانی که به اسلام، انقلاب و امام اعتقاد داشتند دور هم کار میکردند. این حرکت آغاز شد و امام ۱۲ بهمن وارد مدرسه رفاه شدند و اوج مبارزه مشهود بود. با بیانیههای امام و سخنرانیها، میل به پیروزی مشاهده میشد. امام در روز سوم دولت تشکیل دادند و بعد هم مردم ورود پیدا کردند مراکز حساس را بگیرند و میخواستند دانهدرشتهای ساواک را بگیرند و به کمیته تحویل بدهند. دولت که سه روز بعد از ورود امام تشکیل شد حرکت مهمی بود.
تشکیل دفتر نخستوزیر و هیئت دولت در یک اتاق درس
ما یک کلاس را گرفتیم و پشت آن با کاغذ A4 نوشتیم اتاق نخست وزیر! آقای مهندس بازرگان هم رفت و پشت یک صندلی شکسته نشست و رئیس دولت شد. بعد از دو سه روز چند وزیر توسط آقای بازرگان تعیین شد و یک کلاس دیگر گرفتیم و با کاغذ A4 زدیم اتاق وزیران که چند وزیر او هم همانجا نشستند. امام هم وقتی نهضت اوج گرفت به مدرسه علوی پشت مدرسه رفاه رفتند، ایشان ورودشان در مدرسه رفاه بود اما بهعلت کمبود جا به مدرسه علوی رفتند.
امام آنجا برای مردم سخنرانی میکردند اما کمیته استقبال در مدرسه رفاه مرکز مدیریت انقلاب، تشکیل هیئت دولت و اسلحهخانه انقلاب شد. همین طور مردم کلانتریها را اشغال میکردند و اسلحهها را تحویل آنجا میدادند بهخصوص بعد از ۲۲ بهمن. کمکم نهضت اوج گرفت و وقتی اینگونه شد در واقع شیرازه کار از دست شاه رفت و مردم بعد از چند روز نخست وزیری را هم گرفتند. بختیار فرار کرد و دولت به همان نخست وزیری رفت اما ستاد استقبال مدرسه رفاه بود.
عدهای میآمدند میگفتند “ما پادگان عباسآباد را گرفتیم.”، میگفتیم شما چهکسانی هستید؟
میگفت “معلم هستم” و بعد کارتش را میدیدیم و به او حکم میدادیم از فلان پادگان مراقبت کند. این حکم کمیته استقبال سند بود و میرفت و اداره میکرد چون زمانی هم نبود و ما شبانهروز کار میکردیم. ۴۰۰ تا ۵۰۰ ساواکی گرفته بودند و ما اینها را کف حیاط برده بودیم و عدهای هم از اینها احراز هویت میکردند عدهای هم از سران رؤسای ساواک و ارتشیها را در زندان نگه داشتیم بنابراین کمیته استقبال، شد مرکز حکومت یعنی دولت در آنجا تشکیل شد اسلحهخانه انقلاب شد، زندان انقلاب شد و همه چیز آنجا در یک مدرسه کوچک شکل گرفت.
تسنیم: از سران رژیم سابق که دستگیر شدند، چهکسی یادتان هست؟
دانشمنفرد: تیمسار رحیمی فرماندار نظامی تهران، سالارجاف (نماینده مجلس)، هویدا، خسروداد و بیشتر وزرا و سران آنجا بازداشت شدند. بعد از اینکه انقلاب پیروز و صدا و سیما گرفته شد، بچهها آنجا مستقر شدند و رادیو تلویزیون و زندانها و نخست وزیری دست مردم افتاد بعد از مدتی امام مطرح کرد که یک نیروی غیر از ارتش تشکیل بشود تا از انقلاب حراست بکند.
خنثیسازی طرح کودتای ارتش در لویزان
تسنیم: در فاصله ۱۲ بهمن تا ۲۲ بهمن بیشترین خطری که نهضت را تهدید میکرد کودتای ارتش بود. آیا نقشهای مبنی بر کودتا کشیده شد؟ چرا ارتشی که شاه به آن امید بسته بود، نتوانست اقدامی کند؟
دانشمنفرد: یک طرحی ریخته شده بود که ارتش از لویزان، انقلابیون و تهران را بمباران کنند و کشتار زیادی کنند اما یک حرکتی در همین لویزان صورت گرفت و بچههای انقلابی چند نفر از این فرماندهان را کشتند. در هر صورت توطئه آنها را خنثی کردند. از سوی دیگر، ۲۲ بهمن که حکومت نظامی بود، امام گفتند “به حکومت نظامی اعتنا نکنید” و این فرمان امام خیلی تأثیرگذار بود. همچنین این اواخر ارتش هم با مردم بودند و از طرفی ما هم نیروهای نفوذی و وفادار به انقلاب داشتیم مثل مرحوم شهید کلاهدوز ویا نامجو. بعد از پیروزی انقلاب مطرح شد که یک نیروی حفاظت از انقلاب تشکیل بشود که به من و چند نفر دیگر مأموریت دادند که سپاه را تشکیل بدهیم.
اولین سپاه رسمی درکشورچگونه تشکیل شد؟اولین فرمانده سپاه.
تسنیم: این سپاه قبل از همان سپاه رسمی بود که ۲ اردیبهشت ۵۸ شکل گرفت؟
دانشمنفرد: در واقع در امتداد همان سپاه بود. ما در آنجا کارها را تقسیم کردیم و
از ساختمان رفاه آمدیم به یک ساختمان که در سلطنتآباد بود و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب را دادیم. من، آقای مهندس غرضی، صباغیان، رفیقدوست و چند نفر دیگر. این تیم یک نیروی انقلابی بهعنوان سپاه تشکیل داد و بنده هم بهعنوان اولین فرمانده سپاه منصوب شدم و آنها هم شورای فرماندهی سپاه بودند. ما بهعنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باید زیر نظر دولت میبودیم. دولت یک معاونت امور انقلاب داشت که دست مرحوم ابراهیم یزدی بود. ما هم باید با آقای دکتر یزدی کار میکردیم.
چارت کمیته استقبال از امام خمینی بهدستخط علی دانش منفرد
آن موقع ما انقلابی کار خودمان را میکردیم. نیروهای انقلابی خودمان در واحدها و سازماندهی جدید فعالیت را آغاز کردند.
ما اساسنامه سپاه را نوشتیم. با مرحوم شهید کلاهدوز ارتباط داشتیم و از یکسری تجارب ایشان برای اساسنامه سپاه استفاده کردیم. یک رسالت ما این بود که اگر جایی شلوغ میشود ما کنترل کنیم. یکسری هم افرادی انقلابی در گوشههای مختلف تهران یک چنین چیزی تشکیل داده بودند
مثلاً مرحوم شهید منتظری، آقای الویری، ابوشریف در غرب تهران یک نیروی نظامی تشکیل داده بودند و غرب تهران را کنترل میکردند.
هدف ما این بود که اینها را جمع کنیم و یک سپاه بیشتر نباشد که ما صحبت کردیم و آنها به این سپاه اصلی پیوستند.
به هر صورت حرکتهای متفرقی که وجود داشت جمعوجور شد و ما کار را ادامه دادیم.
آقای لاهوتی بهعنوان نماینده امام در سپاه معرفی شدند و ایشان در پادگان عباسآباد مستقر شدند.
بعد از چند ماه تصمیم بر این شد که سپاه زیر نظر شورای انقلاب کار کند و شورای انقلاب آقای منصوری را بهعنوان فرمانده سپاه انتخاب کرد.
از طرفی به من پیشنهاد کردند که استاندار فارس شوم
مرحوم هاشمی به من گفتند “شما در سپاه بمان و معاونت آموزش سپاه را داشته باش”، اما بیشتر اصرار بر این بود که استاندار فارس شوم و حکم آن هم برای من زده شد.
(محسن رفیقدوست) ،محسن رضایی،محمد غرضی و خانم دباغ (مرضیه حدیدچی)
سپاه با فرماندهی آقای منصوری جلو آمد،
بعد از آقای منصوری بهنظرم مرتضی رضایی فرمانده سپاه شد
بعد هم آقای محسن رضایی شد.
تسنیم: شما در بازجویی افراد شرکت میکردید؟
دانشمنفرد: خیر؛ من فرماندهی میکردم اما درباره احکام مهم و ویژه که میخواست انجام بشود من حضور داشتم. ما بیشتر با ضدانقلاب سروکار داشتیم، با آنهایی که صددرصد با مردم میجنگیدند و طرف بودند.
تسنیم: یکی از اتفاقاتی که در استان فارس بعد از انقلاب رخ داد، غائله قشقاییها بود. هدف آنها چه بود و چگونه توطئه آنها خنثی شد؟
دانش منفرد(اولین فرمانده سپاه-بعدازلاهوتی) من در دو دوره در فارس استاندار بودم بهفاصله ده سال از هم. فارس یک استان حساس کشور بود و خوانین هم از قدیمالایام در آنجا نفوذ داشتند بهخصوص خوانین قشقایی. به من پیشنهاد شد به فارس بروم و من هم از اوضاع فارس کموبیش اطلاع داشتم چون خیلی استان پهناور و حساسی است. یکی از استانهای بزرگ کشور است. من در کمیته استقبال اسنادی به دست آوردم که خسروخان قشقایی از اداره اطلاعات سابق حقوق میگرفته است ضمن اینکه اینها رفته بودند در پاریس و به امام اعلام وفاداری کرده بودند. البته اینها در رژیم گذشته مغضوب شاه شدند و در واقع یک چهره ضدشاه هم داشتند، به خارج تبعید شده بودند و اموالشان را هم در اینجا گرفتند اما من سند داشتم که خسروخان حقوق میگیرد.
من این اسناد را برای امام فرستادم چون شنیدم اینها در پاریس با امام دیدار کردند. خلاصه پس از چند ماه برای ما حکم استانداری فارس را دادند و بعد از این حکم، من خدمت امام رفتم و گفتم “دولت به من حکم داده که به فارس بروم، اگر یادتان باشد من اسناد قشقاییها را به شما دادم و الآن هم در فارس قشقاییها مدعی هستند یعنی آمدند طرفدار نیروهای انقلاب شدند و به جنابعالی در پاریس اعلام وفاداری کردند. من باید به آن استان بروم و از طرفی انقلاب خان و خانبازی نمیشناسد”.
امام فرمودند “شما بروید تا مادامی که با انقلاب حرکت کردند با آنها تعامل داشته باشید اگر خواستند بساط راه بیندازند، ما مخالفیم و شما هم آنها را تحریک نکنید“.
ما هم در آنجا آنها را تحویل گرفتیم و در شورای مردمی بهعنوان نماینده عشایر میپذیرفتیم. ما یکسان با اینها تعامل کردیم و کمکم خانبازی آنها گل کرد و میگفتند “باید مسئولان استانی با هماهنگی ما انتخاب شوند”. البته مردم هم نمیپذیرفتند و از اینها دل خوشی نداشتند.
چراازاستانداری استعفادادم؟
بنیصدر هم با حضور من در آنجا مخالف بود. وقتی رئیس جمهور شد ما انقلابی رفتار میکردیم و این خوانین شکایت میکردند و به من گفتند “شما به یک استان دیگر برو“، من هم گفتم “استان دیگر نمیروم اگر خوب کار کردم همین جا میمانم وگرنه در وزارت کشور نمیمانم” و خلاصه من استعفا دادم. آمدم بروم که مردم در فرودگاه ریختند و نگذاشتند بروم. شهید دستغیب هم اطلاعیه داد که وزارت کشور نباید ایشان را تغییر دهد. من شب پیش بچههای سپاه رفتم و صبح بدون سروصدا از شیراز بیرون آمدم. بعد این قضایا اینها پررو شدند و اسلحه کشیدند که در نهایت منجر به دستگیری خسرو قشقایی شد و بعد هم او را اعدام کردند.
تسنیم: با مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای هم ارتباطی داشتید؟
دانشمنفرد: بله؛ ایشان هم مسجد هدایت میآمدند و از همانجا ارتباط داشتیم. یک زمانی من قائممقام استانداری خوزستان بودم و ایشان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند و با شهید چمران که به جبهه میآمدند ایشان را میدیدیم و ارتباط دوستانهای با ایشان داشتیم.
ماجرای دستگیری مجتبی طالقانی
تسنیم: یکی از اتفاقاتی که تا حدی با شما در ارتباط است، مسئله دستگیری مجتبی طالقانی فرزند آیتالله طالقانی است. علت دستگیری او چه بود و چگونه آن غائله ختم شد؟
دانش منفرد: یک گزارشی به سپاه آمده بود که« مجتبی طالقانی» در نمایندگی فلسطین یک ملاقاتهایی دارد. آقای «محمدغرضی» و چند نفر دیگر که «مجتبی طالقانی »را عنصر مطلوبی نمیدیدند به آنجا میروند و حکم آن را آقای غرضی میدهد که مجتبی بازداشت شود.
آنجا ایشان(محمدغرضی) را با خانمش بازداشت میکنند.
عصر آن روز آقای« ابراهیم یزدی»وزیرامورخارجه با من تماس گرفت و گفت :«مجتبی طالقانی» توسط سپاه دستگیر شد، قضیه چیست؟.
گفتم :مجتبی پرونده خوبی در خارج کشور ندارد و متهم در قتل برخی بوده است.
آقای یزدی گفت:این قضیه را جمع کن و نگذار کش پیدا کند.
دانش منفرد گفت:من مجتبی و خانمش را ساعت ۱۱ شب به بیت آقای طالقانی بردم. ما به آنجا رفتیم و در زدیم و گفتیم “ما با آقا کار داریم”. بچههای مجاهدین خلق (منافقین) هم که در دفتر آیتالله طالقانی نفوذ کرده بودند، در حال پهن کردن لحاف و تشک بودند که بخوابند، خلاصه نگذاشتند با آقای طالقانی ملاقات کنیم. گفتند «آیت الله طالقانی حال خوبی ندارد».
دانش منفرد گفت: من برگشتم و صبح خدمت امام در قم رفتم و ماجرا را گفتم. امام گفتند “شما این مطلب را به خود آقای طالقانی برسانید و اینها را تحویل ایشان بدهید. اگر احمد هم خطایی کرده بود من دخالت نمیکردم چون ما نظام داریم ولی به آقای بهشتی بگویید با آقای طالقانی هماهنگ کند و به ایشان بیاحترامی نشود”. من هم مجتبی را تحویل دادم و آقای طالقانی هم به تهران آمدند.
علی دانش منفرد مدیر وقت مدرسه رفاه و اولین فرمانده سپاه کشور-مصاحبه باتسنیم ۱۵ بهمن ۱۳۹۶
محمد حنیف نژاد، سعید محسن، علی اصغر بدیع زادگان
کمیته استقبال از حضرت امام مقدمه تشکیل سپاه
اولین فرمانده سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی که مسوولیت اجرایی کمیته استقبال حضرت امام
خمینی(س) را نیز بر عهده داشته است با عنوان اینکه این کمیته زیربنای تشکیل
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار گرفت عنوان کرد: از روز
۲۲ بهمن با آشکار شدن پیروزی انقلاب، دستگیری عوامل رژیم پهلوی آغاز شد و
با شروع این روند، وظیفه ای دیگر بر وظایفمان در مدرسه ی رفاه اضافه شد که
نگهداری از سران رژیم سابق و زندانیان انقلاب بود. از اولین افرادی که دست
گیر شدند، تیمسار رحیمی فرمانده نظامی تهران به همراه معاونش بود که
نیروهای انقلابی آنان را گرفته و تحویل ستاد دادند. برخی از دست گیری ها هم
با صدور حکم از طرف ستاد انجام می شد و افرادی بدین منظور از کمیته ی
استقبال اعزام می شدند. سیر دست گیری ها چنان سریع و وسیع بود که در مدت
کوتاهی، تعداد زیادی از سران و عوامل رژیم گذشته، دستگیر و زندانی شدند؛
اما مشکلی که پیش رو بود نگهداری آن افراد در محیط مدرسه ی رفاه بود، چرا
که هر لحظه احتمال داشت توسط برخی از نیروها به مدرسه حمله شود یا این که
زندانیان با تمهیداتی فرار کنند؛ از همین رو برای انتظامات و نگهبانی آن جا
از نیروی مردمی استفاده شد.هم چنین برای جلوگیری از هم دستی زندانیان با
یک دیگر به منظور فرار، در روز آنان را در دسته های چهار، پنج نفری در کلاس
های مدرسه زندانی می کردیم و شب ها همه آنان را در راهرویی جمع کرده و چند
نفر را با مسلسل تیربار بالای سرشان می گذاشتیم.
مهندس« علی دانش منفرد» افزود: در یکی از شب ها اطلاع دادند که هویدا را دستگیر کرده اند و بعد از چند ساعت، او را به من تحویل دادند.
من نیز با بررسی هایی که انجام دادم، به محافظان گفتم صلاح نیست هویدا
را در کنار دیگر زندانیان قرار بدهیم، زیرا ممکن است آنان با هم صحبت کرده و
تبانی هایی صورت بگیرد، در حالی که بایستی برای تک تک آن ها محاکمه و
دادگاه تشکیل شود؛ از همین روهویدا را در یک اتاق کوچک حبس کردیم.
به یاد می آورم بین من و او گفت گوی کوتاهی انجام شد، او به من گفت من
کاری نکرده ام، من جز خدمت، نیت دیگری نداشته ام. سپس یکی از رفقا به من
گفت مگر نمی دانی چه شده؟ گفتم چه شده؟گفت
هویدا به هنگام دستگیری در باغ
شیان بود و فرار هم نکرد، در حالی که محافظانش فرار کرده بودند، او خودش را
مقصر نمی داند. واقعا هم هویدا چنین ذهنیتی داشت و تصور نمی کرد که اعدام
شود، در حالی که نخست وزیر رژیم جلاد شاه بود و تمام قراردادها و تبانی با بیگانگان و غارت بیت المال، توسط او و دولتش انجام می گرفت.
از وظایف دیگر ما، تحویل گرفتن و نگهداری از اسلحه و مهماتی بود که نیروهای انقلاب به دست می آوردند، به یاد می آورم که کوهی از اسلحه ی ژ-۳ در وسط حیاط مدرسه “رفاه” درست شده بود. اکنون، تصور آن وضع عجیب گذشته بسیار جالب است،
مدرسه ی کوچک رفاه در مدت کوتاهی، تبدیل به مرکز رهبری انقلاب، دولت انقلاب، اسلحه خانه ی انقلاب و زندان انقلاب شد.
در روز اول استقرار امام، میان اطرافیان ایشان تبادل نظر شد که برای انجام ملاقات مردم با رهبرشان، محیط بزرگ تری در نزدیکی مدرسه ی رفاه تعیین شود که پس از مشورت تصمیم گرفته شد مدرسه ی علوی که مدرسه ای اسلامی و بزرگ تر از رفاه بود،
برای آن منظور انتخاب شود؛ از همین رو، امام به دبستان شماره ی یک علوی، نبش خیابان ایران نقل مکان فرمودند. مهندس بازرگان هم به اتفاق وزرای انتخابی پس از پیروزی انقلاب در تاریخ ۲۲/۱۱/۱۳۵۷ به کاخ نخست وزیری انتقال پیدا کردند.
پس از پیروزی انقلاب و آغاز فعالیت دولت موقت، کمیته ی استقبال به کار خود ادامه داد؛ نقل و انتقال زندانیان به زندان های اصلی، بازجویی و محاکمه ی سران جنایت کار رژیم سابق و اعدام انقلابی حدود ۸ نفر از آنان در پشت بام مدرسه ی رفاه، انتقال سلاح ها به مراکز و اسلحه خانه ها امن انقلاب، همگی تا اواخر اسفند ماه ادامه پیدا کرد..تشکیل سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی
از چپ: جواد منصوری و ابوشریف(عباس آقازمانی) اولین فرماندهان سپاه پاسداران
نماینده سابق مردم آشتیان در مجلس شورای اسلامی افزود: بدین ترتیب در همان روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ضرورت قرار گرفتن تشکیلات مسلح انقلابی و مردمی در کنار ارتش و ژاندارمری و شهربانی باعث به وجود آمدن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. در این راستا چون که همه مردم در امر انقلاب شرکت داشتند بالطبع با وجود حضور شورای فرماندهی و سازمان مربوطه اش ماهیت اصلی سپاه کاملاً مردمی بود و از اقشار مختلف مهندسین، کارمندها و دانشجویان و بازاری و اقشار دیگر حضور داشتند.
در ابتدا هم عموماً از نیروهایی که در کمیته استقبال از حضرت امام (س) حضور داشتند استفاده کردیم. عملاً ما در کمیته استقبال با احکامی که برای اداره پادگان ها و مراکز حساس صادر می کردیم پایه های فعالیت سپاه را آغاز کرده بودیم و در تداوم آن بود که
قرار شد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان یک نیروی مردمی و ملی تشکیل شود و این کار نیز انجام شد. به همین دلیل به بنده و چند نفر دیگر از برادرانی که در کمیته ی استقبال، کار اداره ی نیروهای انقلابی را بر عهده داشتیم ماموریت دادند تا طبق نظر امام و زیر نظر معاونت امور انقلاب نخست وزیر دولت موقت، تشکیلات سپاه را به وجود آوریم، بنابراین
پس از استقرار دولت موقت در اسفند ماه ۱۳۵۷، افرادی برای ایجاد و تاسیس سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی، ماموریت یافتیم و بلافاصله از مدرسه ی رفاه به یکی از مراکز ساواک در خیابان پاسداران رفته و فعالیت خود را در قالب وظایف جدید آغاز کردیم.
سپاه در روزهای اولیه فعالیت از شکل بوروکراتیک و اداری برخوردار نبود و یک نیروی کاملاً مردمی بود؛ البته ما از همکاری و همفکری نیروهای انقلابی ارتش و نیروی هوایی نظیر شهید کلاهدوز استفاده می کردیم.
شورای فرماندهی سپاه با مسوولیت این جانب و عضویت آقایان حاج محسن رفیق دوست، محمد غرضی، حاج جواد رفیق دوست و اصغر صباغیان، تشکیل و فعالیت خود را آغاز نمود.
در تقسیم بندی اولیه سپاه پاسدارن
محسن رفیقدوست،محسن رضایی،محمدغرضی،خانم دباغ
آقای حاج محسن رفیق دوست به عنوان مسوول مالی و تدارکات
آقای محمد غرضی به عنوان مسوول عملیات
این جانب(دانش منفرد) به عنوان فرمانده سپاه، انجام وظیفه کردیم
دو نفر از اعضای شورای فرمان دهی(جواد منصوری ورفیق دوست )در قسمت تدارکات و احکام مصادره ای
آقای اصغر صباغیان در قسمت عملیات با آقای مهندس غرضی همکاری داشتند.
وظایف سپاه؟
وظایف سپاه در روزهای اولیه، حفظ و نگه داری مراکز حساس تهران مانند پادگان ها،هتل ها، کارخانجات بزرگ، دست گیری عوامل ضد انقلاب، بازجویی و کشف عوامل توطئه، حفظ و حراست از مراکز مهم کشوری مثل صدا و سیما، زندانها، مرکز ساواک در سلطنت آباد(سابق) و مراقبت و پاسداری از فرودگاه و کلیه ی مراکز حساس مثل کاخ های رژیم سابق، موزه های ملی ومراکزی از این قبیل بود.
به عبارت دیگر به علت آن که دولت، حاکیمت لازم را به دست نیاورده و
وضعیت کاملا در حالت انقلاب بود، هیچ دستگاهی که مسئوول نگه داری مراکز
حساس رژیم سابق باشد، وجود نداشت. از همین رو سپاه پاسدارن به عنوان تنها
تشکل تعیین شده از سوی امام و دولت موقت، حفاظت و نگه داری از این مراکز را
از یک سو و تقابل با ضد انقلاب و نیروهای ساواکی از سوی دیگر بر عهده
داشت.
پس از مدتی از سوی آقای دکتر ابراهیم یزدی، معاونت نخست وزیر در امور
انقلاب، نیروهای دیگری چون آقایان محمد محسن سازگارا و دکتر افروز برای
همکاری با ما معرفی شدند که به ترتیب در قسمت اطلاعات سپاه و در روابط
عمومی سپاه همکاری داشتند.
پس از شکل گیری سپاه یا به عبارت دیگر انتقال فعالیت های نظامی و انقلابی
از کمیته ی استقبال از حضرت امام به مرکز سپاه، نیروهای انقلاب در رابطه با
سپاه و تشکیلات جدید، کار خود را آغاز کردند. خیل نیروهای انقلابی و
اسلامی به سوی سپاه آمدند و برای تداوم انقلاب و مراقبت از قیام مردم،
سازماندهی شدند.
مرحوم حجت الاسلام والمسلمین لاهوتی نیز به عنوان نماینده ی حضرت امام در سپاه به مسوولیت گمارده شدند.
در این دوره همه نیروهای مردمی با انگیزه حفظ ارزش ها و آرمان های انقلاب اسلامی جمع شده بودند.
استاندار سابق استان فارس با تشریح ساختار اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادامه داد: برای آموزش نیروهای انقلابی و مردمی که تجارب کار با سلاح های متفاوت را نداشتند، از نیروهای با تجربه و شناخته شده انقلابی ارتش استفاده کردیم. برای نوشتن اساس نامه و تشکیلات سپاه نیز از تجارب نیروهای انقلابی نظامی مانند شهید بزرگوار کلاهدوز و یاران و هم فکرانش بهره گرفتیم.
در آغاز تشکیل سپاه هیچ گونه امکانات مالی نداشتیم و معاونت امور انقلاب دولت موقت هم یا به دلیل عدم امکانات یا عدم انگیزه، کمکی به سپاه نمی کرد.
نیروهای سپاه که اکثر آنان متاهل بوده و از کار و فعالیت خود فاصله گرفته بودند، روزهای سختی را سپری می کردند. سلاح و امکانات را هم با هماهنگی معاونت امور انقلاب نخست وزیر، از پادگان ها و مراکز نظامی تحویل گرفتیم.
در دوران تاسیس سپاه با وجود امکانات اندک مالی، تدارکات و تجهیزاتی
انجام فعالیت برای ما بسیار سخت بود، اما با شور انقلابی و ایمان نیروهای
سپاه کارها با جدیت و پشتکار انجام می گرفت.
وظیفه ی دیگری که بر عهده ی شورای فرماندهی سپاه قرار گرفت، ادغام تشکل های
انقلابی، مسلح و مشابه در سپاه بود؛ برای نمونه در غرب تهران، تعدادی از
نیروهای انقلابی، تشکیلات کوچک، اما مشابهی را تشکیل داده بودند. نیروهای
تشکیل دهنده شهید محمد منتظری، آقایان دوزدوزانی، الویری، ابوشریف و چند
نفر دیگر بودند که پس از چندین مذاکره و اعلام این که نظر امام و دولت بر
یکی بودن فعالیت های مشابه است، پذیرفتند که در سپاه ادغام شوند و همین طور
هم عمل شد.
علی دانش منفرد افزود: در اولین روزهای تشکیل سپاه، از اکثر استان ها با
سپاه ارتباط برقرار شد و در خیلی از مراکز استان ها شورای فرماندهی سپاه با
توجه به هسته های انقلابی آن مراکز، تعیین و احکام برای آن ها صادر گردید.
از مهم ترین وظایف سپاه پس از حفظ امنیت در تهران و مقابله با عوامل رژیم
سابق، مقابله با شورش های مناطق دیگر کشور بود.
در زمان عضویت بنده در اولین شورای فرمان دهی سپاه، شورش هایی در گنبدکاوس، کردستان و جاهای دیگر از کشور تسط افراد ضد انقلاب و با تحریک آن ها صورت پذیرفت که با اعزام نیروهای سپاه از تهران، موفقیت های بسیار خوبی در آرام کردن آن مناطق داشتیم. گرچه جریانات روزهای اول پیروزی انقلاب،تماما پر شور و حساس بودند؛ اما چند حادثه یا ماموریت از حساسیت بیش تری برخوردار بود و این جریانات، محیط انقلاب و کشور را به صورت وصف ناپذیری پاک سازی می کرد.
بهمن نادریپور معروف به «تهرانی»
وجود عوامل مهم ساواک و رژیم سابق در گوشه و کنار و توطئه های آشکار و پنهانی که توسط آن ها طراحی می شد، از نگرانی های مهم رهبر و مسوولان انقلاب بود،
زیرا عوامل سفاک رژیم شاه مانند شکنجه گر معروف حسینی(شعبانی) و تهرانی و صد ها عنصر مزدور و دوره دیده و فاسد به صورت مخفی، خطر را برای انقلابیون فراهم می ساخت، البته نیروهای سپاه با هم کاری صمیمانه ی مردم، این عناصر خائن را شناسایی و با پذیرش خطرات فراوان، اکثریت قریب به اتفاق آنان را بازداشت و بازجویی نموده و اطلاعات خوبی را از آن ها دریافت کردند و پس از خاتمه ی بازجویی آنان را به دادگاه انقلاب تحویل می دادند.
در اواخر اردیبهشت ۱۳۵۸ از سوی دولت موقت (معاونت در امور انقلاب) اعلام شد که قرار است سپاه، زیر نظر شورای انقلاب و مقام رهبری اداره شود. به دنبال این خبر، آقای جواد منصوری به عنوان فرمانده سپاه تعیین شدند و نیروهای جدیدی در شورای فرماندهی، تعیین و سپاه در چارچوب اساس نامه ی تدوین شده، به فعالیت های خود ادامه داد ./ علی دانش منفرد۱۳۸۹/۰۲/۰۲ مصاحبه با سایت جماران
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مصاحبه دیگر”جماران”باعلی دانش منفرد:
ارتباط شما با مجموعه مؤسسه رفاه چگونه شکل گرفت؟
چطورشد که شما”مدیرمدرسه رفاه شدید؟
من در آن زمان در مدرسه رفاه، مدیر بخش آقایان بودم.
مدرسه رفاه مدرسهای دخترانه بود که با اهداف اسلامی و مبارزاتی تأسیس شده بود.
مؤسسان مدرسه رفاه؟
مؤسسان هم از چهرههای مطرح و مؤثر مبارزاتی بودند. افرادی مانند شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید رجایی و آیت الله هاشمی رفسنجانی و یک سری از اقشار مبارز بازاری که به صورت تعاونی مؤسسه رفاه را تأسیس کرده بودند و هدفشان هم فعالیتهای فرهنگی و تربیت اسلامی بود. طبیعتاً یک سری ارتباطات سیاسی نیز گرفته میشد. بنده هم چون مؤسسان این مجموعه را میشناختم، دخترم را در همین مدرسه ثبت نام کرده بودم و از همین طریق، در انجمن اولیا و مربیان فعالیت میکردم و بیشتر با مدیریت مجموعه ارتباط پیدا کردم. بعداً که شهید رجایی دستگیر و زندانی شدند، ساواک فشار بیشتری روی مدرسه رفاه آورد و به همین علت، صحبتی شد تا من برای مدیریت به آنجا بروم. در واقع هدف این بود که فردی در آنجا حضور داشته باشد که مقداری از فشار ساواک، علیالخصوص روی خانمها کاهش پیدا کند. البته از خانمها نیز تعدادی را دستگیر و زندانی کردند. به هر حال مدرسه دخترانه بود و همه خانمها هم مذهبی و مقید بودند. هدف این بود که ساواک، پیش از ورود به مجموعه، با مردی که مسائل سیاسی را نیز بشناسد، مواجه باشد تا این فرد بتواند قدری از این فشار را مهار کند. آن موقع من در برق منطقهای تهران استخدام بودم و به همین علت، برای حضور دائمی در مدرسه رفاه مشکل داشتم
وقتی زندانیان سیاسی را آزاد کردند، شهید رجایی نیز آزاد شدند و چون فعالیتهای انقلابی اوج گرفته بود و شرایط هم نسبتاً آزاد بود، ایشان تشکیل انجمن اسلامی معلمان را مطرح کردند. ما به همراه خانم گوهر الشریعه دستغیب، آقای مهندس رفیعی، آقای دکتر اسدی لاری و آقای مهندس نقرهکار، هیئت مؤسس انجمن اسلامی معلمان را شکل دادیم. غرضمان هم کادرسازی و یافتن افراد مناسب برای ادامه نهضت بود.
کمیته استقبال از حضرت امام، چگونه شکل گرفت؟
پس از خروج شاه و اعلام بازگشت امام به میهن، شورای انقلاب جلسه تشکیل داد. من هم با شهید بهشتی و شهید رجایی مرتب در ارتباط بودم. درباره تشکیل کمیته استقبال و محل اقامت حضرت امام گفتوگو شد. هنوز مشخص نبود که رویدادهای آینده به چه شکل خواهد بود. امام نیز قصد نداشتند که پس از بازگشت به خانهشان در قم مراجعت کنند و باید در تهران که مرکز مبارزه بود، مستقر میشدند تا ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد.
اولین و مهمترین موضوعی که میبایست مشخص میشد، مکان و جایگاه کمیته استقبال بود تا هم برای آمدن امام و استقرار در آن آماده میشد و هم کمیته استقبال، فعالیتهای خود را در آن آغاز میکرد، به همین دلیل، از طریق حاج احمد آقا با حضرت امام در پاریس، تماس گرفته شد تا نظر ایشان برای تعیین مکان کمیته استقبال مشخص شود. امام معیارهایی را ارایه دادند مبنی بر اینکه مکان استقرار امام (کمیته استقبال) در یکی از نقاط مردمی تهران و مرکز مبارزه واقع باشد و در محلات شمال شهر یا دور از مرکز تهران نباشد و متعلق به شخص و مالک خاصی نباشد و جنبه عمومی و مردمی داشته باشد. طبیعتاً مکان دولتی هم نمیتوانست باشد و میبایست نوع فعالیتهایی که در این مرکز وجود دارد، با اهداف نهضت اسلامی نزدیکی داشته باشد.
با توجه به معیارهایی که حضرت امام ارایه کردند، چندین مرکز به ایشان پیشنهاد شد؛ از جمله مدرسه علوی. در نهایت، حضرت امام، در ابتدای امر و برای اولین مکان اقامت خودشان پس از بازگشت از پاریس، مدرسه رفاه را برگزیدند؛ چراکه اولاً مدرسه رفاه، در خیابان ایران و نزدیک میدان بهارستان قرار داشت که در قلب تهران و از بهترین محلات بود. ثانیاً این مکان در مالکیت شخص خاصی قرار نداشت و آن را جمعی از نیروهای متدین و آگاه و شخصیتهایی چون آیت الله هاشمی رفسنجانی و تعدادی از نیروهای متدین و مبارز بازار، به صورت مؤسسه تعاون رفاه به وجود آورده بودند. ثالثاً فعالیتهای این مرکز، فعالیتهای تربیتی، اسلامی و بستری برای نهضت بزرگ اسلامی به رهبری امام بود.
با توجه به این معیارها، گرچه مدرسه دخترانه رفاه، از امکانات بالایی، مانند مساحت قابل قبول حیاط و دیگر نیازها برخوردار نبود، از نظر شرایط دیگر، با نظرات رهبر انقلاب تطابق داشت و امام آنجا را برای استقرار خود انتخاب و به ما اعلام کردند. بلافاصله پس از انتخاب مدرسه رفاه برای استقرار حضرت امام، کمیته استقبال، فعالیت خود را آغاز کرد. گرچه این کمیته برای استقبال از امام بود، در اصل، کانون انقلاب بزرگ اسلامی بود.
پس از اینکه مدرسه رفاه، برای اقامت حضرت امام تعیین شد، شبی، احتمالاً ۲۷ یا ۲۸ دی ماه، در منزلی در خیابان شریعتی جمع شدیم ـ به خاطر ندارم صاحبخانه چه کسی بود ـ آقایان بهشتی، رجایی، عسگراولادی، باهنر و افراد دیگری حضور داشتند تا اعضای کمیته استقبال تعیین شوند. شهید مطهری به عنوان رابط شورای انقلاب با امام، دو نفر از روحانیت مبارز که شهید مفتح و شهید محلاتی تعیین شدند، از احزاب و گروههای مطرح نیز، آقای شاه حسینی از جبهه ملی که از افراد مذهبی این گروه بود، آقای مهندس صباغیان از نهضت آزادی و آقای دکتر سامی هم از مبارزین مسلمان و آقای تهرانچی هم به عنوان رابط بازار تعیین شدند. بعداً یک نفر هم (آقای بادامچیان) از هیئتهای مؤتلفه اسلامی، به اعضای کمیته استقبال اضافه شد. پیشنهاد شد که آقای رجایی هم در کمیته استقبال باشند. ایشان به سبب شناختی که من از کادر و فضای مدرسه رفاه داشتم، گفتند که دانش منفرد باشد بهتر است. من هم به عنوان نماینده انجمن اسلامی معلمان، برای این کمیته انتخاب شدم. قرار شد که ما هفت هشت نفر، کار برنامهریزی و سازماندهی کمیته استقبال از حضرت امام را شروع کنیم.
اولین جلسه کمیته استقبال از حضرت امام
در اول بهمن ماه ۱۳۵۷، ساعت ۵ صبح، در مدرسه حضور یافتیم و اولین جلسه کمیته استقبال از حضرت امام تشکیل شد و از همان روز مدرسه را کاملاً تعطیل کردیم.
تدوین و تهیه ساختار تشکیلاتی کمیته استقبال و انتخاب و ساماندهی نیروهای صد در صد مطمئن، در مسئولیتهای مختلف، ایجاد امنیت کامل برای کمیته استقبال، به این علت که جایگاه ورود حضرت امام بود و تأمین نیازهای اساسی و اولیه کمیته استقبال، مانند تلفن، فکس، تلکس، دستگاه تکثیر، خودرو، خصوصاً مینیبوس برای کارهای تبلیغاتی و بیسیم، مهمترین وظایفی بود که به عهده اینجانب بود.
مصاحبه دانش منفردباجماران۱۳۸۸/۱۱/۱۴
ابوالفضل بیناتوکلی(ازمؤسسین مدرسه رفاه)
حکم اعدام این افراد همان جا صادر میشد؟
یک شب ۲۴ نفر از سران رژیم را آقای خلخالی در یک لیستی خدمت امام برد که آنها را تیرباران کنند. امام آن لیست را مطالعه کردند و ۴ نفر از آن لیست ۲۴ نفر را اجازه دادند که تیر باران شوند. این چهارنفر عبارت بودند از نعمت الله نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت رژیم، سرلشگر رحیمی فرماندار نظامیتهران، خسرو داد فرمانده نیروی هوایی و ناجی فرماندار نظامی اصفهان.
در بین این چهار نفر، روحیه خسروداد از همه قویتر بود، بعد سرلشگر رحیمیبود. خسرو داد را وقتی از پلههای مدرسه رفاه برای تیرباران بالا میبردند
هنگام اعدام خسروداد به شاه فحش می داد ،اما فحش برای ..
خیلی قوی و محکم به شاه فحش داد و گفت: به او گفتم کوتاهی کنی همه ما را خواهند کشت.
دولت موقت تلاش زیادی کرد تا هویدا تیر باران نشود. وقتی از امام خمینی این دستور را میگیرند، خلخالی از جریان مطلع میشود، بلافاصله قبل از اینکه نامه امام بدستش برسد دستور تیربارانش را صادر میکند.
اینها در پشت بام مدرسه رفاه اعدام شدند؟
بله. در پشت بام مدرسه رفاه.
این اعدامها فضای انقلاب را خشن نمیکرد؟
نه، به مردم و برادران ما روحیه هم میداد.
در هنگام اعدام این افراد، شما حضور داشتید؟
نه، من به پشت بام نرفتم؛ ولی در مدرسه حضور داشتم.
از آن چهار نفری که اعدام شدند وصیتی هم به جای ماند؟
نه، آنها اعتقادی به وصیت نامه نداشتند.
اظهار پشیمانی هم نکردند؟
نه
خودتان هم اعتقاد داشتید که هویدا به آن سرعت اعدام شود؟
البته اینها باید اعدام میشدند اما به این صورت درست نبود. اعتقاد من بر این بود که بیش از این باید روی افرادی مثل هویدا که سالیان دراز پستهای حساسی در اختیار داشتند کار میشد و از آنها بازجوئی ویژهای بعمل میآمد. آنها از مهرههای اصلی رژیم وابسته شاه بودند. ما میتوانستیم از امثال هویدا اعترافات خوبی مبنی بر وابستگی شاه و بازشناسی جنایات او بدست بیاوریم و بعد از تخلیه کردن اطلاعات اعدام شان کنیم. ما میبایست به هر شکلی که بود حرفهای آنها را از دلشان بیرون میکشیدیم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اولین سران رژیم شاه(فرماندهان نظامی)که درانقلاب اسلامی اعدام شدند
نحوه دستگیری رحیمی چگونه بود؟
مهدی رحیمی، امیر حسین ربیعی و رضا ناجی در کنفرانس خبری در مدرسه رفاه
فرمانده هوانیروز رژیم شاه(سرلشکرخسروداد) دردست انقلابیون اسیرشد.
خیلی از اینها را مردم بازداشت میکردند و به مدرسه رفاه میآوردند؟
بله، همه اینها خود جوش بود، در جریان انقلاب خصوصاً در آستانه پیروزی انقلاب میبینید که جوانهای ما از خودشان چه رشادتی نشان دادند، البته ما نگران این هم بودیم که نکند یک مرتبه حادثهای پیش بیاید، اما خداوند امام و انقلاب را حفظ کرد. دیدید که امام آمد بلافاصله بعد از سه روز دولت موقت را تشکیل داد و نظم و انضباط در کشور حاکم شد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نحوه دستگیری سرلشکررحیمی
فرماندارنظامی تهران ۲۲ بهمن دستگیرمی شود(درحالیکه هنوزحاکمیت داشت) ودر فیلم ، تیمسار مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران به سئوالات خبرنگار پاسخ می دهد. پس از آن، دکتر ابراهیم یزدی بصورت بازجویی با تیمسار رحیمی جروبحث می کند وسعی می کندکه اورامجاب کندکه دستورنیروهای ارتش به پادگانها را بدهد که موفق نمیشود.
«دکترابراهیم یزدی »می گوید :تیمسار رحیمی ، به عنوان فرماندار نظامی تهران ارشدترین افسر ارتش بود که توسط مردم در صبح روز ۲۲ بهمن در خیابان شناخته و بازداشت شد. به موجب آنچه که بعدا کسی که او را دستگیر و به مدرسه رفاه آورده بود برای من شرح داد، در حالی که وی با لباس مبدل در کنار خیابان سپه، حمله مردم به پادگان باغشاه را تماشا میکرده است، توسط یکی از افسران زیردستش، که با انقلابیون همکاری داشت و او هم با لباس غیرنظامی در میان مردم بود، مورد شناسایی قرار میگیرد و با کمک چند نفر وی را میگیرند و به مدرسه رفاه میآورند. وی در نیمه شب پنج شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ در پشت بام مدرسه رفاه تیرباران شد.
«سپهبدمهدی رحیمی»،متولد سال ۱۳۰۰ آخرین فرماندار نظامی تهران بعد از «تیمسار اویسی» بود.
سفیرامریکا”سولیوان”مدرسه علوی زندانی بود-امام دستورآزادیش راداد
«ویلیام سالیوان» آخرین سفیر آمریکا در ایران و «ماشاءالله قصاب»نماینده کمیته انقلاب اسلامی مستقردرسفارت آمریکا
یکی از روزها عصری بود که شاه حسینی رئیس سازمان ورزش دولت موقت آمد به مدرسه علوی و گفت:
شما سفیر آمریکا را زندانی کردید؟ وزیر خارجه هم دکتر یزدی بود،
شاه حسینی گفت: اگر ما او را آزاد نکنیم ناوهای آمریکا به طرف ایران حرکت خواهند کرد.
من به حاج مهدی عراقی گفتم برو خدمت امام بگو که از طرف دولت برای آزادی سولیوان آمدهاند. حاج مهدی هم خدمت امام رفت و جریان را به امام عرض کرد،امام فرمودند: تحویلش بدهید ببرند.
ما هم وی را از درب کوچه ایکه مدرسه علوی به سه راه امین حضور راه داشت، سولیوان را آزاد کردیم. مدرسه دخترانهای بود که آنجا را محل موقت زندانیانی که موقعیت خاص داشتند، اختصاص داده بودیم.
اداره مدرسه رفاه و علوی از چه محلی تأمین میشد؟
از بودجه مردمی و کمک خیرین. انتخاب این مکان تقریباً از هر جهت انتخاب خوبی بود. مردم عاطفی و مهربان ما نیز واقعاً ما را شرمنده کردند و مرتب ماشین ماشین نان میآوردند، گوسفند زنده میآوردند، مواد غذایی میآوردند بدون اینکه کسی درخواستی کرده باشد.
از ناحیه حضرت امام کمک مالی درخواست شد؟
خیر، امام تازه آمده بودند و شرایط ایجاب نمیکرد که مبلغی را از امام درخواست کنیم.
از حالات فردی و معنوی امام در مدرسه رفاه یا علوی اگر چیزی خاطرتان هست بفرمایید؟
امام خمینی همان سیره همیشگی که در ایران، ترکیه، عراق و فرانسه داشتند در موقع ورود به ایران هم همان سیره را ادامه دادند. در طول مدتی که ما در کنار امام بودیم همواره مشاهده میکردیم که ایشان از نیمههای شب بیدار و به عبادت مشغول بودند. غذای امام هم بسیار ساده و در حد یک پیاله کوچک آبگوشت بود. ساده زندگی کردن امام خمینی برای شخصیتهایی که میآمدند و از نزدیک ایشان را میدیدند درس خیلی بزرگی بود.
در مدتی که حضرت امام درمدرسه رفاه یا علوی بودند، از شخصیتهای داخلی و خارجی چه کسانی به ملاقات ایشان آمدند؟
امام فقط یک شب در مدرسه رفاه بودند. وقتی حضرت امام به مدرسه علوی تشریف آوردند یاسر عرفات با حدود شصت نفر همراه در مدرسه علوی با امام دیدار کرد.
یاسرعرقات وهیئت همراه”نماز”نخواندند!
شصت نفر مسلح که هر کدام یک مسلسل سبک به گردنشان بود، یک نفر زن نیز همراه آنها بودند، اینها آمدند و شب در مدرسه علوی استراحت کردند. ما هم که شب و روز در مدرسه علوی مستقر بودیم، تمام مسائل را زیر نظر داشتیم. آن شب که اینها در مدرسه خوابیدند صبح که ما برای نماز بیدار شدیم اینها بیدار نشدند و نماز هم نخواندند.
ما صبح خدمت امام عرض کردیم که آقا این شصت نفر، نماز صبح نخواندند فقط آن زن برای نماز بیدار شد. بعد به امام گفتیم آقا اینها که اینقدر ادعای انقلابی میکنند نماز صبح نخواندهاند. امام هم سری تکان دادند و در روزهای بعد در فرمایشاتشان فرمودند:«مردم ما با نیروی ایمانشان انقلاب را به پیروزی رساندند.»
ماجرای زیارت حضرت عبد العظیم.(شاه عبدالعظیم) امام خمینی
امام خمینی به زیارت شاه عبدالعظیم رفت
امام خمینی در ماشین ابوالفضل توکلی بینا - زیارت حضرت عبدالعظیم(ع)
در یکی از روزهای نزدیک به ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ حضرت امام اظهار تمایل کردند که میخواهند برای زیارت حضرت عبدالعظیم به شهر ری بروند. تصمیم ایشان را حاج احمد آقا به ما اعلام کرد تا وسایل عزیمت را فراهم کنیم. در آن زمان من یک اتومبیل بنز ۲۳۰ سبز رنگ داشتم که در خانه گذاشته بودم و کمتر آن را بیرون میآوردم. به شهید عراقی گفتم: بهتر است بروم و اتومبیل خودم را بیاورم و امام را با آن اتومبیل به زیارت ببریم. شهید عراقی با این فکر موافقت کرد. من هم به خانه رفتم و ماشین را آوردم و کنار مدرسه ی علوی پارک کردم. ساعت ۱۱ شب حکومت نظامی برقرار بود و میبایست قبل از ساعت یازده شب که مقررات منع عبور و مرور به اجرا در میآمد به شهر ری میرفتیم و فوراً باز میگشتیم.
چند دقیقه از ساعت نه شب گذشته بود که احمد آقا آمد و گفت: امام فرمودند که برو یک تاکسی بگیر. میخواهم به زیارت حضرت عبدالعظیم بروم. من به شوخی گفتم: به ایشان بگو مگر این جا کنار باغ اناری قم است؟! الآن حکومت نظامی شروع میشود و اصلاً تاکسیای در کار نیست. بعد اضافه کردم: بنده از عصر اتومبیل خود را آماده نگه داشتهام و برای حرکت حاضرم. بدین ترتیب، در حدود ساعت نه و ربع، ماشین را در پارکینگ محل سکونت امام آوردم و ایشان به اتفاق حاج احمد آقا و شهید عراقی سوار شدند و من هم به سرعت به سمت شهر ری حرکت کردم.
بعد از ظهر آن روز، من و شهید عراقی، چند تن از برادران مستقر در ستاد را مسلح کردیم و به حرم حضرت عبد العظیم فرستادیم که در هنگام ورود امام به بازار و صحن مواظب اوضاع باشند و به محض ورود به حرم قرار بود درب حرم را ببندند که جمعیت هجوم نیاورند. وقتی به شهر ری رسیدیم با ماشین وارد بازار شدیم. در آن حال برادرانی که از عصر آن روز برای برقراری امنیت و مراقبت از امام به حرم فرستاده شده بودند، مراقب همه چیز بودند و کار خود را به خوبی انجام میدادند.
پس از ورود به بازارحدود ده متر به حرم مانده ماشین را متوقف کردم. در این حین برادرانی که از پیش به آنجا آمده بودند اتومبیل مرا شناختند و از داخل بازار به سمت صحن دویدند. من از اتومبیل پیاده شدم و کنار ایستادم. بازار بسته بود. در آن ساعت شب جمعیتی هم نبود. نمیدانم چگونه خبر ورود امام به حرم حضرت عبدالعظیم پخش شد که جمعیت به یکباره مانند آبی که از زمین بجوشد حضور پیدا کردند و بازار و صحن را پر کرد. به هر حال توانستیم حضرت امام را به حرم ببریم و طبق قرار قبلی وقتی وارد حرم شدند دوستان دربها را بستند و امام هم به سرعت زیارت کردند و برگشتند که در مجموع بیش از نیم ساعت طول نکشید؛ اما مشکل این بود که چگونه حضرت امام را از حرم به بیرون منتقل کنیم. چون جمعیت زیاد بود و فشار میآوردند. از طرفی وقت هم کم بود و به ساعت منع عبور و مرور چیزی نمانده بود. در همین حال، دیدیم که در صحن باز شد و دو جوان قوی هیکل که نمیدانم کجا بودند و کی آمدند دو طرف امام را گرفتند و راه را برای ایشان باز کردند و به همین ترتیب ایشان را تا کنار اتومبیل آوردند. وقتی امام سوار شدند دیدیم جمعیت مانع از حرکت میشوند. چند نفر روی سقف ماشین رفته و چند نفر روی کاپوت نشسته بودند. من به آرامی ماشین را به حرکت در آوردم و یک دستم روی بوق بود و یک دستم به فرمان و همین طور جلو میرفتم. حاج احمد آقا دلواپس بود و میگفت: آقای توکلی مردم میروند زیر ماشین. به هر حال، به هر زحمتی بود ماشین را به قسمت فلکه ی شهر ری هدایت کردم.
در آن جا حضرت امام فرمودند: آقای توکلی، ماشین را متوقف کن تا اینها پایین بروند. ماشین را نگه داشتم و کسانی را که روی سقف و کاپوت نشسته بودند، پایین آوردم. بعد به سرعت اتومبیل را به سوی مدرسه ی علوی هدایت کردم و چند دقیقه به ساعت یازده شب، به مدرسه رسیدیم./منبع:مؤسسه نشرحضرت امام خمینی ۱۲/۱۱/۱۳۹۲
سید رضا نیری (متولد۱۳۱۴دماوند-وفات۱۰ تیر ۱۳۹۶) باهمکاری حبیبالله عسگر اولادی و ابوالفضل حیدری کمیته امداد را تاسیس کردند،از۱۴ اسفند سال ۱۳۵۷ بمدت ۲۷ سال از سوی حضرت امام رئیس کمیته امداد امام خمینی بود
از مبارزان و اعضای باسابقه حزب موتلفه اسلامی بوده -وی ازنوجوانی “خانوادگی” ساکن ورامین بودند”قیام ۱۵خرداد مردم ورامین به نام نیری پیوند خورده است
نیری بعداز واگذاری کمیته امداد-مشاوروزیربهداشت شد
از مبارزان انقلابی و از اعضای کمیته استقبال امام خمینی در کتاب خاطرات خود که با عنوان “نیمقرن خدمت” توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره حوادث آن روزها میگوید: در کمیتهای که در مدرسه رفاه تشکیل شده بود من مسئول تدارکات بودم و چند تن از دوستان، آشنایان و اقوام، چون آقای حیدری، برادرم سیدمرتضی و چند نفر از دوستان بازاری بودند که زیرِ نظر من فعالیت میکردند.
ساعت تقریباً ۱۰ شب بود که گزارش رسید حضرت امام به مدرسه رفاه تشریف میآورند.
کلیداتاق امام خمینی درمدرسه رفاه دست “نیری” بود
در آنجا یکی از کلاسهای مدرسه رفاه را برای استراحت و بیتوته ایشان، نظافت و فرش کرده بودیم و کلید اتاق ایشان هم پیش من بود. همچنین مسئول پذیرایی و تهیه وسایل مورد نیازشان من بودم.
وقتی که حضرت امام به مدرسه رفاه آمدند، حدود ۳۰ نفر در آنجا بودیم که روی پلههای مدرسه نشستیم و ایشان حدود ۱۵ دقیقه برای ما صحبت کردند. سپس ایشان را برای استراحت به اتاقشان هدایت کردم، مسئول حفاظت ایشان هم شهید محمد بروجردی بود و در داخل راهروی مدرسه هم حمید نقاشان با اسلحه نگهبانی میداد.
هنگامی که امام وارد اتاق شدند، من برایشان یک سفره کوچک و یک ظرف غذای مختصری از برنج و قورمهسبزی بردم. ایشان کمی میل کردند بعد رختخوابشان را پهن کردم. حضرت امام به خاطر انجام وظایف، بزرگوارانه از من عذرخواهی و تشکر کردند.
واکنش امام خمینی به جلیقه ضدگلوله در مدرسه رفاه
قبل از ورود امام به مدرسه رفاه شهید عراقی یک جلیقه ضدگلوله و یک حوله دست و صورت و یک حوله حمام به من داد که به محضر امام تقدیم کنم.
وقتی آنها را در یک سینی گذاشتم و نزد حضرت امام بردم،
امام نگاهی کردند و پرسیدند: آقا این چیست؟
عرض کردم: آقا این حوله دست و صورت است، این هم حوله حمام است .
نگاهی به جلیقه انداختند و پرسیدند: این چیست؟
گفتم: این جلیقه است.
پرسیدند: برای چه کاری است؟
عرض کردم: برای محافظت از شما و ضدگلوله است.
امام ایشان تبسمی کردند و حوله کوچک را برداشتند و حوله حمام و جلیقه را به من دادند و گفتند: اینها را بردار، من به آنها احتیاج ندارم.
توصیه حضرت امام خمینی برای رسیدگی به زندانیان
پس از یک شب، کمیته استقبال و اسکان حضرت امام تشخیص داد که مدرسه رفاه جای مناسبی برای ایشان نیست، بنابراین ایشان به مدرسه علوی منتقل شدند. اما من در مدرسه رفاه ماندم. مدرسه رفاه در این زمان در وهله اول محل نگهداری و زندان سران رژیم مثل هویدا، نصیری، رحیمی، خسروداد و دیگر ساواکیها شده بود. همه این افراد در دو یا سه اتاق بزرگ با هم نگهداری میشدند. فقط هویدا جایش جدا بود و یک اتاق کوچک به او داده بودیم. هر وقت هم که از دستشویی استفاده میکرد باید بلافاصله هم دوش میگرفت. حضرت امام فرموده بودند به آنها رسیدگی شود و شیرینی، میوه و غذای مناسب به آنها بدهیم و دکتر آنها را ویزیت کند. این افراد هم هر وقت به آنها سرکشی میکردیم از ما مفاتیح و قرآن مطالبه میکردند و قسم میخوردند که ما مقلد امام بودیم و هیچ تقصیری نداریم.
کشف معجزه آسای “بمب” در مدرسه رفاه
مدرسه رفاه در واقع تبدیل به انبار اسلحه شده بود، و تمام اسلحههایی را که از پادگانهای فتحشده ضبط میکردند به آنجا میآوردند و به صورت نامرتب و فلهای روی هم ریخته بودند. در آنجا معجونی از مین ضدنفر، ضدتانک، نارنجک، مواد منفجره، آرپیجی و انواع اسلحه وجود داشت.
یک روز برادرزادهام پیش من آمد و گفت: «عمو از زیر مهمات صدای ساعت میآید». ما بچههای نیروی هوایی را مطلع کردیم، آنها آمدند و بعد از کنار زدن اسلحهها و مهمات یک بمب ساعتی را کشف کردند که اگر منفجر میشد، مدرسه رفاه، علوی و تمام ساختمانهای اطراف را به طور کامل ویران میکرد.
مصاحبه مرکزاسناد انقلاب۲۲ بهمن ۱۳۹۶سیدرضانیری
یادی هم از«صاحب مدرسه علوی» بکنیم:مرحوم کرباسچیان..مردی که ازانقلاب گریزان بود! ولی مدرسه اش مرکزفرماندهی انقلاب شد!
امام خمینی از ۱۳بهمن تا ۱۲اسفندسال۵۷ در مدرسه علوی اقامت داشتند و دیدارهای مردمی وجلسات تصمیم گیری دراین مدرسه انجام می گرفت که به” مدرسه انقلاب” معروف شد.
رئیس مدرسه علوی تهران(حجت الاسلام علیاصغر کرباسچیان)معروف به «علامه کرباسچیان»
مرحوم آیت الله حائری شیرازی(امام جمعه سابق شیراز):…آشنایی من با مرحوم آیت الله آقای کرباسچیان از طریق مرحوم نجات شروع شد. با آقای نجات قبل از دوره ی مسجد شمشیری ارتباط و رفت و آمد داشتیم.
« آیتالله محیالدین حائری شیرازی» نماینده سابق شیراز در مجلس خبرگان رهبری و امامجمعه سابق این شهرگفت:مرحوم علامه(کرباسچیان) مرا می برد دبیرستان علوی کلاس درس آقای توانا، آقای گل زاده ی غفوری و دیگر اساتید. بعد از من پرسید کلاسش چطور بود؟ و در کلاس خودش منو می برد که من نظر بدم. نسبت به کلاس های اساتید از من نظر می خواست. خیلی به ما محبت داشت.
یه شب هم توی منزلش عده ای از نخبه های مدرسه علوی رو آورده بود براشون صحبت هایی می کرد. بعد از من نظرخواهی کرد. گفت به نظرت چطورن اینها. گفتم رو اینا شما چند ساعت در هفته کار می کنید؟ تعداد ساعتشو گفت. بعد من یه مقایسه ای کردم بین بچه های مدرسه مسجد شمشیری که من در شیراز روشون کار می کردم و محصولات مدرسه علوی و روش کار. ما در تمام قسمت ها توافق نظر داشتیم. منتها من تو مبارزات قبلی سابقه ی زندان داشتم و مسجد شمشیری از جایگاه های مهم مبارزه با رژیم بود. ولی مدرسه علوی برنامه اش کادرسازی بود و آقای علامه برای ۵۰ سال آینده داشت فرد تربیت می کرد.
سیاستش باید همین باشد که در سیاست دخالت نکنه. سیاستش عدم دخالت در سیاست بود.
به همین دلیل روی نظر آیت الله العظمی بروجردی خیلی تأکید داشت، چون در مبارزات سیاسی آقای کاشانی و مصدق، آقای بروجردی را خواسته بودند به این راه بکشانند ایشان نیامدند. نتیجه نهایی اش هم روشن شد که مصدق وقتی به قدرت رسید دیگر به حرفها و برنامه های آقای کاشانی توجه نکرد. نتیجه این مطلب این شده بود که آقای بروجردی اظهار کرده بودند که ما تجربه داریم هر وقت در سیاست دخالت کردیم شکست خوردیم. این برای آقای علامه حجت بود.
چون آقای بروجردی مرجع تقلیدش بود و به ایشان شیفتگی داشت من هم نسبت به امام همین وضعیت را داشتم. امام هم نظر دیگری داشت. از این جهت وقتی آمدم شیراز دستگیر شدم بعد که آزاد شدم با خود گفتم روی من حساس اند ممکن است همین حساسیت به مدرسه منتقل شود. من موجب اسباب زحمت آقای علامه نشوم. کارشان را انجام دهند. به ایشان نامه نوشتم که من به دلیل اینکه زندان رفتم و اینها روی من حساس هستند من سلامت و موفقیت راه شما را به این می دانم که شما راه خودتان را بروید و من بیایم در این جرگه کار سیاسی ولی ایشان نظرش این بود که بیا کادرسازی بکنیم. آنها بعد در سیاست دخالت بکنند. که این هم یک برنامه و حرف بزرگی است.
آیت الله جنتی :آنها امید نداشتند انقلاب پیروز شود. آقای کرباسچیان، مدیر مدرسه علوی همیشه میگفت کار پیش نمیرود.
وقتی امام به مدرسه علوی رفتند،ازایشان پرسیدم: «چطور شد؟ شما که میگفتی کار پیش نمیرود!؟
گفت: «دیده بودم مرحوم مدرس و مرحوم کاشانی نتوانستند کار را به سرانجام برسانند و فکر کردم امام هم نمیتوانند.»
فقط امثال آقای کرباسچیان هم این اعتقاد را نداشتند. در حوزه هم خیلیها(بودند) فکر میکردند مبارزه با شاه به نتیجه نمیرسد و فقط افراد بیهوده کشته میشوند.
« آیت الله احمد جنتی»می گوید:امام یک استثنا بود که توانستند همه این تصورات را به هم بزنند و ریشه نظام شاهنشاهی را از جا بکنند. خود بنده هم هیچ تصوری از آینده نداشتم و همینقدر میدانستم که باید در برابر رژیم شاه محکم ایستاد. ما هم امید نداشتیم که انقلاب به این زودی محق شود./۳۰شهریور۱۳۹۴خبرگزاری فارس
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:علامه کرباسچیان اگرچه تفکرمتفاوت باامام خمینی داشته وسعی میکردازفعالیتهای انقلابی اجتناب کند،اما بعلت صداقت وسلامت ،هم خودش پرخیروبرکت ومنشأخدمات بود وهم مدرسه اش،مدرسه اش این افتخارراداشته که “دارالحکومه“باشد وامام هم به ایشان ارادت داشته(صحبتهای هنگام ورود به مدرسه اش وحرفهای ردوبدل شده بین ایشان وامام را دقت کنید)خلاصه عاقبت بخیرشد،خداوندغریق رحمتش کند
***
خاطرات حضورامام درمدرسه علوی
مدرسه علوی، یکی از مدارس تاریخساز دهه ۴۰ و ۵۰ محسوب میشود که شهرت آن به روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد و نام آن به دلیل آن که یکی از مراکز مبارزه علیه رژیم بوده، بر سر زبانها افتاده است.
تاسیس مدرسه علوی در سال ۱۳۳۵ انجام گرفت؛ وقتی علامه کرباسچیان و چند تن از روحانیان تصمیم به دایر کردن نخستین مدرسه مدرن مذهبی گرفتند. این مدرسه در ابتدا از جریانهای سیاسی دور به نظر میرسید و تنها در زمینههای علمی با دیگر مدارس مطرح آن دوران یعنی مدارس البرز و نیکان در رقابت بود. چیزی از تاسیس مدرسه علوی نگذشته بود که این مدرسه شانه به شانه مدارس مهم تهران بهشمار آمد.
با رسیدن دهه فجر، این مدرسه و خاطرات وقایع انقلابی آن هم زنده میشود. از اینرو، در این گزارش به دنبال سلسله گزارشهایی که «ایبنا» از خاطرات مهمترین شخصیتهای انقلابی گردآوری کرده است، به مرور خاطرات آنها درباره مدرسه علوی میپردازیم.
خاطره مقام معظم رهبری از ملاقات نیروی هوایی با امام
در کتاب «شرح اسم» که با درونمایه زندگینامه مقام معظم رهبری، از سوی هدایتالله بهبودی تدوین شده است، بیاناتی از رهبری درباره مدرسه علوی نقل قول میشود که چنین است: «به یاد دارم بعد از سه روز از آمدن امام به من خبر دادند که برادران در مدرسه علوی جمع شدهاند و مرا هم دعوت کردهاند. پس از عبور از میان جمعیت انبوه و مشتاقی که آنجا بودند خود را به جلسه رساندم. درباره سازماندهی و مدیریت مقر امام مشورت میکردند. پیشنهاد شده سه نفر از جمله من مدیریت مقر امام را بر عهده بگیریم. نپذیرفتم، زیرا به کاری مشغول بودم که آن را بسیار دوست داشتم و مسوولیت تازه مرا از آن باز میداشت. البته برای پذیرش این مسوولیت انگیزه داشتم، ولی عنوان ریاست با مشغلههای بسیار من در تزاحم بود.» (شرح اسم، هدایتالله بهبودی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۹۰، صفحه ۶۵۶)
هدایتالله بهبودی کلهری متولد ۱۳۳۹ در تبریز
متولد شده و کارشناس تاریخ است(مدیر دفتر ادبیات انقلاب اسلامی)آثارزیادی
دارازجمله زندگینامه مقام معظم رهبری
در جایی دیگر، نویسنده این کتاب (هدایتالله بهبودی) درباره مقام معظم رهبری و مدرسه علوی مینویسد: «چند
روزی میشد که محل کار آقای خامنهای از مدرسه رفاه به مدرسه دخترانه علوی
در خیابان ایران منتقل شده بود. امام نیز در مدرسه پسرانه علوی ساکن بود.
مدرسه دخترانه در طبقه بالا، اتاقهای متعددی داشت که مشکل تنگی جا را حل
میکرد. هر وقت از فشردگی کار احساس خستگی میکرد به کنار پنجره میآمد و
دقایقی به تماشای امواج انسانی که در حرکت بودند میایستاد. لحظهای نبود
که صدای تکبیر یا شعار جمعیت به گوش نرسد.» (صفحه ۶۶۱-۶۶۲)
در ادامه، نویسنده بیاناتی مستقیم از مقام معظم رهبری را میآورد: «یک روز شعارهای منظم و مرتبی غیر از آنچه که در روزهای پیشین میشنیدم به گوشم خورد. از پنجره که نگاه کردم، منظره بهتآوری دیدم. گروههای بسیاری از افراد نیروی هوایی با نظم و ترتیب، انگار که در حال رژه نظامی هستند، در حرکت بودند. هر گروه شعاری میداد و گروه بعد با طنینی هماهنگ پاسخ میگفت.» (صفحه ۶۶۲)
نویسنده درباره این خاطره مقام رهبری در این روز توضیح میدهد: آن روز نوزدهم بهمن بود. رستههایی از نیروی هوایی با لباس شخصی، خود را به مقر امام خمینی رسانده بودند. در مدرسه دخترانه علوی، لباسهایشان را عوض کرده بودند و با لباس فرم، در حالیکه شعار میدادند به شکل رژه به طرف مدرسه پسرانه رفته بودند. … «کارم را رها کرده و با شتاب به مدرسه{پسرانه} علوی رفتم، ببینم چه خواهد شد! افراد نیروی هوایی داخل حیاط مدرسه، به صف شدند. از راه مخصوصی که به اقامتگاه امام میرسید، به آنجا رفتم. دیدم امام به طرف پنجرهای که به حیاط مدرسه باز میشود، رفت؛ همان پنجرهای که به ابراز احساسات هر روزه مردم پاسخ میگفت. رفتم و کنار امام ایستادم.» (همان)
روایت«آیت الله هاشمیرفسنجانی» ازمدرسه علوی
«آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی» نیز در خاطرات خود از مدرسه علوی و مذاکره بدون سازش میگوید: «پس از آمدن امام و اقامت ایشان در مدرسه علوی، مذاکراتی که از قبل در ارتباط با مسائل انقلاب با بسیاری از اشخاص در جریان بود، شدت بیشتری گرفت؛ مذاکره برای تشکیل دولت موقت، تکمیل اعضای شورای انقلاب، سازماندهی مبارزات و مذاکره با بختیار و ارتش، که این دو با اولویت و جدیت بیشتری دنبال میشد. آن موقع اشخاصی از طرف دولت بختیار مامور شده بودند که با ما صحبت و مذاکره کنند و قرارمان در مدرسه رفاه بود، امام هم در مدرسه علوی، مستقر بودند و نزدیک هم بودیم.
در این مذاکرات وقت زیادی برای رفع خطراتی که مردم را تهدید میکرد و
ممکن بود اتفاق بیفتد، صرف شد. چون نسبتا مطمئن بودیم که رژیم درصدد است که
ضربهای بزند و ضرب شستی نشان دهد و مردم را مایوس کند؛ همت عمده ما این
بود که این اتفاق در تهران نیفتد. بخشی از خاطرات ما در آن مذاکرات و
صحبتهایی است که با آن افراد داشتیم.»صفحه ۱۶۷ (کارنامه و خاطرات سالهای
۱۳۵۷ و ۱۳۵۸: انقلاب و پیروزی، اکبر هاشمی رفسنجانی، دفتر نشر معارف
انقلاب، ۱۳۸۳)
خاطرات «حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری»
ناطقنوری درباره مدرسه علوی و رویدادهایی که در آن رخ داده میگوید: «مدرسه علوی شماره ۲ موقعیت استراتژیکی خوبی برای استقرار امام داشت. طبقهی دوم برای استراحت و زندگی امام در نظر گرفته شده و طبقهی اول دفتر و اتاق ملاقاتها شد. در عکسهای آت زمان نیز دیده میشود که امام جلوی پنجره میایستاد و با مردم ملاقات میکرد. مرحوم عراقی که ذاتا آدم زرنگ و تشکیلاتی و مورد اعتماد نیروهای انقلابی بود، کار تدارک نیروها را به عهده گرفت.
انتظامات داخل مدرسه، بردن و آوردن امام برای دیدار با شخصیتها و اینکه چه کسی داخل بیاید و چه کسی نیاید، با من بود. در آن موقع فردی را شهید عراقی به عنوان محافظ امام گذاشته بود که
در بعضی از عکسهای به جا مانده از آن زمان، پشت سر امام ایستاده است. چون من خیلی او را نمیشناختم، به فکر افتاده که باید کسی را محافظ امام بگذارم که خودم خاطرجمع باشم؛ لذا او را کنار گذاشتم و با توجه به سوابق انقلابی و کارهای تشکیلاتی، اخوی، مرحوم عباس آقا، را محافظ امام گذاشتم و همچنین آقای حمید نقاشیان را کنار عباس آقا گذاشتم.» ص ۱۸۱ (خاطرات حجت و السلام والمسلمین علیاکبر ناطق نوری، جلد اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ سوم، سال۱۳۹۲)
روایت آیتالله غیوری ازمدرسه رفاه
آیتالله سید علی غیوری، نماینده ولی فقیه در جمعیت هلال احمر، نماینده ولی فقیه و امام جمعه شهرری و نماینده مردم تهران در چهارمین دوره مجلس شورای اسلامی نیز در کتاب خاطراتی که از وی با عنوان «آیینهدار مهر» به جا مانده است، درباره مدرسه علوی و دیدارش با امام نقل میکند:
«در مدرسه علوی در همان اتاق خصوصی حضرت امام خدمت ایشان رسیدم و مورد تفقد معظم له قرار گرفتم. آن روزها، روزهای عجیب و غریبی بود و از شدت ازدحام در مدرسه علوی، بعضی مواقع نزدیک بود بعضی زیر دست و پا از بین بروند. در هر صورت روزهای به یاد ماندنیای بود.» (آیینهدار مهر، تدوین محمدرضاسرابندی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۲، صفحه ۱۳۵)
خاطره« ابوالفضل توکلی بینا »
ابوالفضل توکلی بینا که از اعضای قدیمی حزب موتلفه اسلامی است، خاطراتی از مدرسه علوی در چنین روزهایی در اوایل انقلاب میگوید: «در مدرسه رفاه خیلی زود متوجه شدیم که برای اقامت امام، مدرسه علوی مناسبتر است؛ زیرا مدرسه علوی دارای دو در بود که یکی از آنها به خیابان ایران باز میشد و دیگری به کوچهای که در موازات این خیابان قرار داشت. این ویژگی سبب میشد که رفتوآمد مردم به مدرسه به آسانی انجام گیرد؛ یعنی مردم، گروه گروه برای دیدن امام از یک در وارد و از در دیگر خارج میشدند. خانهای هم که کنار مدرسه و چسبیده به آن بود، برای اقامت خانواده امام در نظر گرفتیم و از طریق پشت بام، راهی درست کردیم تا امام مجبور نشوند از حیاط مدرسه رفتآمد کنند.» (خاطرات ابوالفضل توکلی بینا، محمود طاهراحمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳، صفحه ۱۶۷)
وی در جایی دیگر درباره آوردن سولیوان به مدرسه علوی پیش از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا نقل میکند: «پیش از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸، یک بار مردم ریختند و سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران را گرفتند و به مدرسه علوی آوردند. ما هم وی را در یک مدرسه دخترانه در نزدیک مدرسه علوی زندانی کردیم. بعد دیدیم که دکتر یزدی و حسین شاهحسینی که رئیس تربیتبدنی در دولت موقت بود، آمدند و گفتند: الان ناوگان آمریکا حرکت میکند و چنین و چنان میشود و شما باید این آمریکایی را تحویل بدهید. من به شهید عراقی گفتم: شما به خدمت امام برسید و از امام کسب نظر کنید. ایشان هم با امام صحبت کرد. امام فرمودند: خوب بدهید به آنها. بعد ما سولیوان را به آقای شاهحسینی تحویل دادیم و او هم سولیوان را به سفارت برگرداند.» (صفحه ۱۸۰ و ۱۸۱)
خاطره دکتر حسن عارفی
دکتر سیدحسن عارفی، پزشک مخصوص امام خمینی درباره سادگی و بیآلایشی اتاق امام در مدرسه علوی چنین میگوید: «اتاقهای کلاس درس مدرسه علوی با سادهترین امکانات زندگی مفروش شده بود، حضرت امام در اتاقی که چند پله بالاتر از انتهای راهرویی بود اقامت داشتند. اتاق محقر (۵/۲ در ۵/۳ متر) مفروش بود به فرشهای ارزانقیمت و بدون تجهیزات اضافی، در کنار آن پتویی چندلا شده و پشتیای که محل نشستن حضرت امام بود وجود داشت.
دکترسیدحسن عارفی،فوق تخصص قلب و عروق(سرتیم پزشکی امام خمینی)کناردست امام-دستش روی دست امام خمینی
محل سکونت و مقر فرماندهی حضرت امام به قدری ساده بود که انسان در بدو ورود به خود جذب میکرد. مردی که با دستهای تهی از اسلحه ولی مشتهای گرهکردهاش کاخهای طاغوتیان را به لرزه در آورده بود، در اتاقی فرمانروایی میکرد که در آن حداقل امکانات زیستن وجود نداشت.» (تاریخ شفاهی کمیته استقبال از امام خمینی (ره)، اکبر قاسملو و معصومه آقاجانپور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۳، صفحه۱۶۷)
محسن رفیقدوست : «ما گروه حافظان امام را با همکاری شهید بروجردی تشکیل داده بودیم. آنها را به مدرسه علوی منتقل کردیم و در طبقه سوم مدرسه ساکن گرداندیم. آنها در آنجا به کارهای حفاظتی خودشان مشغول بودند. ما یک دستگاه بیسیم هم داشتیم که در دست آنها بود و با آن دستگاه مکالمات بی سیم ساواک را میشنیدیم تا اگر قصد حمله به مدرسه علوی را داشته باشند ما آگاه شویم و اقدام کنیم. برای اینگونه مواقع یکی از خانههای اطراف مدرسه علوی را که خانه یکی از مبارزان بود تحویل گرفتیم.» (صفحه ۱۷۰)
فداکاری« شهید مهدی عراقی» برای امام وانقلاب
«مهدی عراقی» از اعضاء فدائیان اسلام و از پایهگذاران اولیه حزب موتلفه اسلامی در ایران که به کمک همفکرانش نقش مهمی در انتقال امام خمینی به مدرسه رفاه داشت، بعد از اقامت امام در مدرسه رفاه و سپس مدرسه علوی، همچنان در کنار ایشان حضور داشت.
حاج مهدی عراقی ،رسول صدرعاملی ، حاج سید احمد خمینی ،علی اکبرمعین فر ویدالله سحابی( اعضای دولت موقت )در بیت امام خمینی-قم
در بخش دیگری از کتاب «تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات شهید مهدی عراقی» آمده است: «در روزهای سرنوشتساز ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ درگیری شدیدی میان انقلابیون از همه طیفهای سیاسی با نیروهای حکومتی در گرفت. در صبحگاه ۲۱ بهمن عراقی و محمد بروجردی تصمیم داشتند برای تصرف رادیو تلویزیون به میدان ارک بروند. در این شرایط بحرانی و خطرناک که مدرسه علوی به شدت از سوی فرماندهان ارتش تهدید به حمله نظامی و بمباران میشد، عراقی همواره در کنار امام خمینی در مدرسه علوی حضور داشت و به شدت از اقامتگاه ایشان محافظت میکرد.
عبدالمجید معادیخواه: شب بیست و دوم بهمنماه مدرسه علوی بسیار خلوت شده بود و لحظاتی پیش آمد که در مدرسه خلوت کسی نبود. فقط من در زیرزمین بودم و آقای صانعی هم گاهی میآمد و میرفت. در این شرایط مهدی عراقی و چند نفر دیگر روی پشت بام مترصد اوضاع بودند که اگر حادثهای رخ داد، آماده باشد و سعی کنند مقاومت را تا صبح و تا جمعشدن مردم ادامه بدهند.» (صفحه ۲۵۰)
حجتالاسلام ناطق نوری میگوید: «مرحوم عراقی که ذاتا آدم زرنگ و تشکیلاتی و مورد اعتماد نیروهای انقلابی بود، کار تدارکات نیروها را به عهده داشت. انتظامات داخل مدرسه، بردن و آوردن امام برای دیدار با شخصیتها و اینکه چه کسی داخل بیاید و چه کسی نیاید، با من بود. در آن موقع فردی را شهید عراقی به عنوان محافظ امام گذاشته بود که در بعضی از عکسهای به جا مانده از آن زمان پشت سر امام ایستاده است. چون من او را نمیشناختم، به فکر افتادم که باید کسی را محافظ امام بگذارم که خودم خاطر جمع باشم؛
لذا او را کنار گذاشتم و با توجه به سوابق انقلابی و کارهای تشکیلاتی، اخوی، مرحوم عباسآقا را محافظ امام گذاشتم و همچنین آقای حمید نقاشان را کنار عباسآقا گذاشتم.» (تاریخ شفاهی کمیته استقبال از امام خمینی، اکبر قاسملو و معصومه آقاجانپور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۳، صفحه ۱۶۷)
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:
خلاصه اقامتگاههای امام خمینی(ازورودبه مهین تارحلت)۱۰سال و۴ماه زندگی
۱۲ساعت (یک شب)در”مدرسه رفاه”+
۲۴روزمدرسه علوی+۳روزمنزل دخترش”زهرامصطفوی”
+۱۱ماه(هشت روزکمتر)درشهرقم”+
۹سال۴ماه۱۲روز اقامت مجدددرتهران(۴ماه”۵روزکمتر”)در”دربند”
+۹سال ۱۷روز-جماران
دوازدهم۱۲بهمن۱۳۵۷ ورودبه میهن -ازدهم اسفندعزیمت به قم تادوم بهمن/ازدوم بهمنماه سال ۵۸ به محله “دربند”تهران رفتند(۴ماه”۵روزکمتر”)
ازشب بیست و هشتم اردیبهشت۱۳۵۹به جماران رفت
البته ازاین مدت حضوردرتهران حدود۲ماه دربیمارستان بوده
بعد از۲۸روزاقامت درتهران- حضرت امام به قم تشریف آوردند. اما به علت ناراحتی قلبی به پیشنهاد بنده به تهران منتقل شدند. ایشان حدود ۴۸ روز در بیمارستان شهید رجائی فعلی بودند. بعداً به منزلشان در خیابان دربند، که موقتی بود، منتقل شدند
در شرایطی که ترورها وجود داشت بتوانیم حضرت امام را سریع از جماران به بیمارستان نزدیکی منتقل کنیم، وجود نداشت. به حاج احمد آقا پیشنهاد کردم که در نزدیک ترین محل باید یک مرکز قلب، حتی به صورت مختصر، داشته باشیم. ایشان هم قبول کرد. بعد بیمارستان بقیه الله جماران با پیشنهاد بنده ساخته شد. در ساختنش نیز نظارت کامل داشتم.
در فاصله بیست متری محل سکونتشان بیمارستان ساختیم. ایشان در همان زمانی که بیمارستان آماده شده بود سکته وسیع قلبی کردند. قلبشان ایست کرد. درست پیشبینی کرده بودیم و بلافاصله ایشان احیا و به آن جا منتقل شدند.
بیماری امام تشخیص اولیه “سرطان معده “بود. بعد هم معلوم شد “سرطان خون“ بودهکه اولین تظاهراتش را به طریق زخم معده نشان داده.
دکتر سید حسن عارفی سرتیم پزشکی حضرت امام ۸ خرداد ۱۳۹۳عصرایران
امام خمینی ازروزسوم خرداد۱۳۶۸تا۱۳خرداد۱۳۶۸دربیمارستان قلب بستری بود۱۰روز
آیت الله یزدی دستورداد«کرباسچی»رابگیرید(بدون هرگونه جُرمی)فقط به جرم اینکه ممکنه بعداً رئیس جمهورشود!
آیت الله یزدی دستورداد«کرباسچی»رابگیرید(بدون هرگونه جُرمی)فقط به جرم اینکه ممکنه بعداً رئیس جمهورشود!
حجتالاسلام علی یونسی(وزیر اسبق اطلاعات) دستیار ویژه رئیس جمهوری در امور اقوام و اقلیتها.
آیتالله محمدیزدی (رئیس قوه قضائیه )(زمانی که من «دادستان تهران» بودم)در مورد آقای کرباسچی که تازه از اصفهان آمده و شهردار تهران شده بود میگفت بروید جلوی آقای کرباسچی را بگیرید. من میگفتم همینطور که نمیشود رفت جلوی کسی را گرفت، باید شهردار خلافی انجام دهد تا با او برخورد شود، تازه آن هم قانونی.
فکر میکرد شهردار تهران با کارهایی که انجام میدهد، عملاً بهدنبال آن است تا رئیس جمهوری شود. آقای کرباسچی در شهرداری تهران خیلی سریع درخشید و تحلیل مرحوم آیتالله مهدوی کنی و آیتالله یزدی و خیلی از شخصیتهای روحانی این بود که آقای هاشمی رفسنجانی ایشان را به شهرداری تهران آورده تا او بعداً رئیس جمهوری شود و به همین خاطر دادستان تهران باید جلویش را بگیرد
گفتم اگر جایی خلافی صورت گرفته، گزارش بدهید تا با آن برخورد کنیم .. میگفتم هر مجرم را باید بهدلیل اینکه خلافی انجام داده بازخواست کرد، اما آنها میگفتند اصلاً خود کرباسچی را باید بگیریم و ببندیم و آخرهم همین کار را کردند(بازداشتش کردند)،اماتا وقتی من دادستان تهران بودم نشد ولی وقتی رفتم، شد.
علی یونسی که این روزها در قامت مشاور رئیس جمهوری در امور اقلیتها و قومیتها انجام وظیفه میکند، از چهرههای باسابقه نظام جمهوری اسلامی است که سابقه حضور در دستگاه قضایی و وزارت اطلاعات را در کارنامه خود دارد. او در گفتوگوی مبسوطی با ضمیمه «ایران ماه» به شرح زندگی سیاسی و سوابق اجرایی خود پرداخته است. در ادامه بخشهایی از این گفتوگو بازنشر شده است. ضمیمه ایران ماه دیروز منتشر شده است.
داوری آیتالله بهشتی در دعوای مدرسه حقانی
در مدرسه حقانی یک مجتمع کوچک ولی فعال بود که به نوعی همه جریانات فکری و سیاسی ایران را نمایندگی میکرد. آن زمان، میان گروههای مخالف شاه رقابت بود: مرتجعین و روشنفکران، انقلابیون و غیرانقلابیون، کمونیستها و مذهبیها. این دعواها در مدرسه حقانی هم بروز و ظهور داشت و آنچه در تهران، حسینیه ارشاد، زندان، حوزه و غیره میگذشت، در حقانی هم قابل مشاهده بود، لذا طلبههای حقانی آگاه بودند.
اختلاف آقایان «مصباح یزدی-مهدوی کنی»مدرسه حقانی
دعوایی در حقانی رخ داد که به نوعی داشت مدرسه را به بنبست میکشاند.
دعوایی که یک طرف آن آیتالله مصباح یزدی بود. آیتالله مصباح بشدت مخالف اندیشههای شریعتی بود.
ایشان فلسفه، معارف اسلامی و تفسیر قرآن تدریس میکرد و من هم در همه این درسهایشان شرکت کردم.
اما بسیاری از طلبههایی که شاگرد ایشان بودند، ضمن حفظ احترام استادی، مدام با آیتالله مصباح دچار چالش بودند. ما طلبهها معتقد بودیم آیتالله مصباح یزدی بهعنوان استاد حق داشت هر نظری داشته باشد یا نظر هر کسی را رد کند اما اینکه ایشان مخالف خود را متهم، تفسیق یا تکفیر میکرد، برای ما قابل قبول نبود. فضا بهگونهای بود که طلبههای شاخص مدرسه و شخص شهید قدوسی هم به این نحوه برخورد واکنش نشان میدادند و مخالف بودند. اما ایشان بشدت به اعتقادات و شیوه کار خود مصر بود. در نهایت دعوا بالا گرفت و ماجرا به داوری آیتالله بهشتی منجر شد چون کار به جایی رسیده بود که یا باید تعداد زیادی از طلبهها از مدرسه بیرون میرفتند یا ایشان. در واقع یا جای آن طلبهها بود یا جای آیتالله مصباح.
استفاده از حربه «پرستو» در وزارت اطلاعات ممنوع بود
وقتی انقلاب پیروز شده بود، گروه فرقان اولین گروه مذهبی بود که دست به ترور زد و شهید مطهری را از ما گرفت، وقتی نیروهای این گروه دستگیر شدند، هیچ یک از ما به خودمان اجازه نمیدادیم یک سیلی به آنها بزنیم، اما فضای الان بهگونهای شده است که مذهبی و غیرمذهبی از خشونت برخی میترسند. این درحالی است که آن زمان اوج انقلاب و انقلابیگری بود و ما این چنین مراعات افراد را میکردیم. روی منبرها، همواره به کمونیستها سرکوفت میزدیم و میگفتیم از نظر شما، هدف وسیله را توجیه میکند اما ما مسلمانها برای رسیدن به هدف، به هر وسیلهای متوسل نمیشویم. بعد هم مثال حضرت علی(ع) را برای آنها میزدیم و میگفتیم ایشان برای ابن ملجم هم حق قائل بود و میگفت کسی حق ندارد جز مجازات شرعی و قانونی، چیزی فراتر بر او تحمیل کند. حضرت علی(ع) میگفت، از همین غذا که به من میدهید، به او هم بدهید. در هرحال، تنگنظریها و رفتارهای خشن که به آن گرفتار شدهایم، فضا را به گونهای کرده که «برخی منکرات به معروف تبدیل شده است »و دیگر کسی هم نمیتواند با این افراد مخالفت کند. این مسأله به اسلام و انقلاب ضربه زیادی زده است چون برای رسیدن به هدف، به وسیلههای نامشروع متوسل میشوند. ما برای شکنجه هیچ توجیهی نداریم؛ نه توجیه شرعی و نه قانونی. مثلاً شنود، مثلاً سختگیری، مثلاً دروغ گفتن به متهم، مثلاً سختگیریهای بیجا و انواع و اقسام چیزهایی که امروز متأسفانه گاهی رخ میدهد. من وقتی در وزارت اطلاعات بودم، همه اینها را تعطیل کردم.
وقتی قانون اساسی ما را مینوشتند این شهید بهشتی بود که تحت هیچ شرایطی شکنجه را مجاز نمیدانست و اجازه نمیداد، اما همان موقع آیتالله مشکینی، رئیس پیشین مجلس خبرگان که استاد اخلاق بود، اصرار داشت که بگوییم شکنجه ممنوع است، مگر به حکم قانون. اما آقای بهشتی نمیپذیرفت و در قانون اساسی منع شکنجه بهطور مطلق آمده است و راه فرار ندارد.
«پرستو»چیست؟
تا جایی که من خبر دارم، قبل و بعد از زمان من در وزارت اطلاعات استفاده از این حربه نامشروع و غیراخلاقی در وزارت اطلاعات (پرستو) ممنوع بود.
یعنی هیچ سیستم اطلاعاتی در کشور نیست که افرادی را بهعنوان «پرستو» در قالب کارمند یا مأمور در خدمت داشته باشد.
جاهای دیگر هم تا جایی که من خبر دارم، چنین نیروهایی در خدمت ندارند.
البته احتیاجی هم به این چنین حربهها نیست چون اگر بخواهند کسی را کنترل کنند و از او نقطه ضعف پیدا کنند، میتوانند روی مسائل سیاسی یا مالی دست بگذارند و آن را پررنگ کنند.
قطعاً منع قانونی و شرعی دارد و اکثر آقایان علما مخالف هستند. رهبر معظم انقلاب هم این مسأله را بشدت منع کردهاند. چنین حربهای برخلاف پیام ۸ مادهای حضرت امام هم هست.
ایشان در آن پیام تأکید میکنند اگر چنانچه مأموران بههر دلیلی یک نفر را بهخاطر امنیتی کنترل میکنند و آن فرد مشکل مواد مخدر، مشکل روابط نامشروع یا امثالهم دارد باید از این مسائل شخصیاش عبور کنند و حتی حق افشای آن را ندارند. صرفاً میتوانند همان موضوع امنیتی را دنبال کنند.
به عنوان دادستان احساس میکردم باید از «کرباسچی »حمایت شود
آیتالله یزدی، رئیس وقت قوه قضائیه «نهاد دادستانی را قبول نداشت و آن را خلاف شرع میدانست.»
به اعتقاد ایشان(یزدی)، در اسلام فقط قاضی وجود دارد و دادستان و بازپرس مشروعیت ندارد.
ایشان(رئیس قوه قضائیه وقت) این نظرش را به مجلس فرستاد و با تصویب مجلس، عنوان دادستانی حذف شد.
کرباسچی ازاستانداری اصفهان آمده بود وشده بود«شهردارتهران»
بحث آقای« کرباسچی بود. ایشان تازه از اصفهان آمده و شهردار تهران شده بود.
آقای یزدی(رئیس قوه قضائیه) میگفت بروید جلوی آقای کرباسچی را بگیرید.
من میگفتم همینطور که نمیشود رفت جلوی کسی را گرفت، باید شهردار خلافی انجام دهد تا با او برخورد شود، تازه آن هم قانونی.
«آیت الله یزدی »فکر میکرد شهردار تهران با کارهایی که انجام میدهد، عملاً بهدنبال آن است تا رئیس جمهوری شود.
آقای کرباسچی در شهرداری تهران خیلی سریع درخشید و تحلیل مرحوم آیتالله مهدوی کنی و آیتالله یزدی و خیلی از شخصیتهای روحانی این بود که آقای هاشمی رفسنجانی ایشان را به شهرداری تهران آورده تا او بعداً رئیس جمهوری شود و به همین خاطر دادستان تهران باید جلویش را بگیرد.
از نظر آنها خیلی از کارهای آقای کرباسچی خلاف بود.
مثلاً میگفتند ایشان چرا در شمال تهران برجسازی میکند و با برجسازی، بافت شمال تهران را نابود میکند. چرا برای احداث اتوبانها، خانههای مردم، موقوفات و ابنیه قدیمی را خراب میکنند یا چرا فرهنگسرا میسازند و...
تأکید من در آن زمان این بود که باید از کرباسچی حمایت کنیم،
کرباسچی تهران مخروبه-برجای مانده ازجنگ را-آبادکرد
زیرا تهران آن زمان داشت از دست میرفت و نابود میشد. باید پایتخت را نجات میدادیم.
واقعاً آقای کرباسچی بزرگترین خدمت را به اصلاح مدیریت شهری کرد و تا قبل از او، مدیریت شهرداریها و شهری معنی دیگری داشت،
اما کرباسچی که آمد تهران را نجات داد.
منطقه «جوادیه »آن موقع کشتارگاه بود .
در میدان« شوش »و امثالهم انواع و اقسام آلودگیهای مواد مخدر، محیط زیستی و همه چیز وجود داشت.
هرروز در دادسرا شاهد این بودیم که در بیغولههای داخل تهران، فراوان آدم میکشتند،
مواد مخدر و روسپی توزیع میکردند و کسی جرأت نمیکرد با آنها برخورد کند،
اما آقای «کرباسچی» آمد و صورتمسأله را پاک کرد و کشتارگاه تهران را به پارک بهمن تبدیل کرد.
وقتی بهعنوان دادستان میدیدم کرباسچی در حال خدمت به تهران و جلوگیری از فساد است، احساس میکردم باید از شهردار حمایت کنم
و درعین حال میگفتم اگر جایی هم خلافی صورت گرفته، گزارش بدهید تا با آن برخورد کنیم نه اینکه دستش را آزاد بگذاریم ایشان هر کاری میخواهد بکند.
میگفتم هر مجرم را باید بهدلیل اینکه خلافی انجام داده بازخواست کرد،
اما آنها (آیت الله یزدی)میگفتند اصلاً خود کرباسچی را باید بگیریم و ببندیم و آخرهم همین کار را کردند.
تا وقتی من دادستان تهران بودم نشد(این اتفاق نیفتاد)
اما وقتی رفتم-ازدادستانی-، شد.(کرباسچی به زندان رفت)
ماجرای پذیرش مسئولیت وزارت اطلاعات در دولت اصلاحات
وقتی به محضر رهبر معظم انقلاب رسیدم،
رهبری گفتند :ما با آقای خاتمی برای وزارت اطلاعات روی شما توافق کردیم.
این را هم فرمودند که «دوره قبل هم من نظرم روی شما بود ولی آقای خاتمی قبول نداشت.»
رهبری گفتند :فردا بروید پیش آقای خاتمی و با ایشان صحبت کنید.
با آقای خاتمی مفصل صحبت کردم.
خاتمی گفت :من از شما یک سؤال و یک درخواست دارم:
سؤال اینکه علت مشکلی که در ماجرای قتلهای زنجیرهای برای وزارت اطلاعات پیش آمد چه بود و چرا وزارت اطلاعات یک دانشمند را میکشد؟
پاسخ دادم که گرچه وزارت اطلاعات در حال حاضر یک نهاد امنیتی است، اما اساس این وزارتخانه یک نهاد نظامی است و از دل نظامیها درآمده است.
عمدهاش از سپاه آمده و بخشی هم از ارتش. این نیروها به اینجا نیامده تا کار اطلاعاتی بکنند، بلکه آمدهاند تا کار عملیاتی بکنند؛ آمدهاند بجنگند؛ آمدهاند بروند جبهه و شهید شوند؛ آمدهاند ضد انقلاب را بگیرند و بکشند.
آقای خاتمی از این حرفها خیلی تعجب کرد و گفت «ما اشتباه کردیم که از ابتدا وزارت اطلاعات را به شما پیشنهاد نکردیم.»
از گاوصندوقش فرمی درآورد و گفت بخوانید و اگر مصلحت میدانید، امضا کنید.
خواندم و گفتم امضا نمیکنم. چرا؟ چون براساس آنچه در آن فرم آمده بود،
من باید تعهد میدادم که در عزل و نصب همه معاونان و مشاوران وزارتخانه با رئیس جمهوری هماهنگ باشم.
آقای خاتمی از این حرف من خیلی تعجب کرد و اصل ماجرا به نوعی عوض شد. خداحافظی کردیم .
آن موقع رهبر معظم انقلاب نماز مغرب و عشا را به جماعت میخواندند.
آقای خاتمی(رئیس جمهور) در حاشیه نماز به رهبر معظم انقلاب ماجرا را شرح داده و گفته بود فلانی آمد پیش من ولی مسئولیت را قبول نکرد و زیر قولش با شما زد.
آقا(رهبرانقلاب) هم خیلی ناراحت شده بودند.
حجت الاسلام حجازی(سمت چپ-تصویر
آقای -حجت الاسلام علی اصغرمیر-حجازی با من تماس گرفت و گفت چرا پیشنهاد وزارت اطلاعات را رد کردید؟
گفتم من رد نکردم بلکه شرط آقای خاتمی را رد کردم. گفت فردا بیایید برای آقا توضیح دهید. خدمت آقا رفتم.
ایشان(رهبرانقلاب) گفتند :آقای یونسی شما پیش من قبول کردید ولی وقتی آنجا رفتید، رد کردید؟!
گفتم من شرط ایشان را رد کردم.
فرمودند شرط چیست، برایشان توضیح دادم،
آقا گفتند: اتفاقاً آقای خاتمی درست گفته است، من هم اگر رئیس جمهوری بودم چنین توقعی داشتم.
عرض کردم این وزارتخانه با جاهای دیگر فرق دارد. شرط رئیس جمهوری در هر وزارتخانهای درست است جز وزارت اطلاعات، به این دلیل که رئیس جمهوری میخواهد از چهکسی جز شخص وزیر، اطلاعات لازم درباره معاون و مشاور من که باید درباره آنها با رئیسجمهوری هماهنگ باشم را کسب کند؟! در وزارت اطلاعات به جز وزیر، همه مقامات مخفی هستند و هیچ پستی آشکار نیست. بنابراین برای اینکه رئیس جمهوری بداند فلان آقا اصلاً در وزارت اطلاعات هست یا نیست، پستش چیست و غیره، از چه کسی جز وزیر میتواند بپرسد؟!
رئیس جمهوری برای کسب این اطلاعات یا باید از من سؤال کند
سعیدحجاریان -خسرو تهرانی - یونسی
یا مثلاً با آقای خسرو تهرانی و آقای ربیعی (سخنگوی فعلی دولت روحانی)مشورت کند. در این صورت آن وقت دیگر من وزیر اطلاعات نیستم و آن دو نفر وزیر هستند.
حرف آخرم این بود که وزیر اطلاعات نمیتواند مشروط کار کند چون آن وقت بچههای وزارتخانه متوجه میشوند که به جای وزیر باید با افراد دیگر هماهنگ شوند، چراکه مدیریت دست افرادی غیر از وزیر است.
آقا از این استدلال من خیلی خوششان آمد و به آقای حجازی رو کردند و گفتند باید از اول ایشان وزیر میشد.
در نهایت رهبر معظم انقلاب گفتند من رئیس جمهوری را قانع میکنم که شرطش را بردارد و چنان شد.
دست وزارت اطلاعات را از کارهای اقتصادی کوتاه کردم
بنده وقتی وزیر اطلاعات هم شدم به سهم خود در تعطیل کردن تمام کارهای اقتصادی وزارت اطلاعات، شرکتهای زیرمجموعه آن و «بانک امین »اقدام کردم. بهجز تعاونی وزارت اطلاعات که مربوط به بازنشستگان است، سایر امور اقتصادی تعطیل شد، چون هم دولت مخالف بود و هم مقام معظم رهبری.
ای کاش سایر نهادها مثل سپاه، نیروی انتظامی و سایر ارگانها هم آنچه را که ما در وزارت اطلاعات انجام دادیم، عمل میکردند
. امروز هم اگر میخواهیم اقتصاد کشور شکوفا شود باید دست حاکمیت را از بازار و کار اقتصادی قطع کنیم.
«حاکمیت باید کار حاکمیتی بکند و مردم کار اقتصادی.»
اگر چنانچه بخشی از حاکمیت آمد کار اقتصادی کرد، هیچ کسی نمیتواند با او رقابت و او را بازخواست کند. این فاجعهای است که در حال حاضر از آن رنج میبریم./۲۲ مهر ۱۳۹۸مصاحبه باروزنامه ایران.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:
«ترکش» های آیت الله یزدی به هاشمی رفسنجانی هم اصابت کرده!
آیت الله محمد یزدی در سال ۸۸ نیز پای به میدان مجادله با آیت الله هاشمی رفسنجانی گذاشت،وی نامه هاشمی پیش از انتخابات سال ۸۸ به رهبر انقلاب«انقلاب مخملی» نامید.
یزدی درباره اینکه آیت الله هاشمی پس از انتخابات ۸۸ در نماز جمعه حاضر نشد، گفته بود: «اگر ایشان بعد از انتخابات میخواست نماز جمعه بیاید اصلا نمیتوانست و شرایط به گونهای بود که اصلا برایش امکان نداشت که نماز جمعه بیاید.»
پاسخ آیتالله هاشمی رفسنجانی:«متاسفانه ایشان، براثر مشکلات جسمی گاهی دچار عصبانیت میشود و عجولانه اعلام نظر میکند. سالهاست که جواب من به آقای یزدی درخواست شفا برای ایشان است و ارسال سلام.»منظورازمشکلات جسمی(معلولیت پااست که یک پایش ازدیگری کوتاهتراست،لنگیدن درراه رفتن)
البته هاشمی رفسنجانی یکبارهم جواب تندی داده:«همانگونه که قبلا هم گفتم جوابم تاکنون به سخنان توام با عصبانیت و غرض آلود ایشان سلام بوده است، ولی با صحبتهای دیروز ایشان و اطلاعات رسیده، این بار بوی توطئه به مشام میرسد.»
حجت الاسلام یونسی درزمان ریاست جمهوری خاتمی (۱۳۷۸ تا ۱۳۸۴)وزیراطلاعات بود،رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح نیزازجمله ازسوابق قضایی یونسی است.
حجت الاسلام غلامحسین کرباسچی(روحانی سمت راست امام خمینی)۱۳۵۸
«غلامحسین کرباسچی» ،متولد ۱۳۳۲ قم ،فرزندآیتالله محمدصادق کرباسچی تهرانی(متوفی خرداد۱۳۸۲) است که ازمعتمدین امام خمینی بود،خود،همین «کرباسچی»تحصیلات حوزوی دارد،طلبه حوزه علمیه (حقانی) قم بوده.
عضویت کمیته استقبال امام خمینی بود ومدتی دربیت امام فعالیت داشته ،مدتی درصداوسیما مسئولیت داشت، هنگامی که خمینی راهی قم شد، کرباسچی نیز از همراهان وی بود،یک مدتی هم نماینده امام درژاندارمری بود وبا معرفی مستقیم امام «استانداراصفهان»شد،از۱۳۶۱ تا ۱۳۶۸استانداربود ،درهمین زمان استانداری بود که آوردنش تهران«شهردار»شد۱۳۶۸ تا ۱۳۷۷...بهار۱۳۷۸زندان رفت ودر ۱۳۸۰آزادشد.
به ۳ سال زندان و ۱۰ سال انفصال از خدمات دولتی و بازگرداندن اموال محکوم شدوحدود۲سال درحبس بود وبعدآزادشد.
آیت الله بهشتی،آیت الله موسوی اردبیلی+کارکنان قوه قضائیه
همه رؤسای قوه قضائیه: بهشتی-موسوی اردبیلی،یزدی،شاهرودی،لاریجانی،رئیسی
۱-سیدمحمدحسینی بهشتی( ازاسفند ۱۳۵۸ الی شهادت(۷تیر۱۳۶۰) بمدت ۱۶ماه
۲-سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی (تیر۱۳۶۰الی۱۳۶۸) بمدت ۸سال
۳-محمدیزدی (۲۴مرداد۱۳۶۸ تا ۱۳۷۸)مدت ۱۰ سال
۴-سید محمود هاشمی شاهرودی(۱۳۷۸الی مرداد۱۳۸۸ )مدت ۱۰ سال
۵-صادق آملی لاریجانی(۲۴ مرداد سال ۱۳۸۸الی اسفند۱۳۹۷)مدت -حدود-۹سال ونیم.
۶-سیدابراهیم رئیسی (۱۶اسفند۱۳۹۷..؟)
« صادق خلخالی» قاضی القضات: از ۲۴بهمن۱۳۵۷الی اسفند ۱۳۵۸)
سال ۱۳۷۸مرحوم شاهرودی ریاست قضارا از محمد یزدی تحویل گرفت.
آیتالله مصباحیزدی : خدا میداند و شاهد است که حقیر آیتالله مهدویکنی را همانند چشمانم دوست داشتم و به ایشان ارادت قلبی داشتم.
مصباح یزدی نفس اختلافنظر بین انسانها طبیعی و حتی مفید است. قرار نیست درباره روشهای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی همه ما مثل هم فکر کنیم و هرکس یک روش را انتخاب کند و دیگران هم بگویند فقط آن روش صحیح است.
«همه از ارادت و علاقه خاص حقیر به آیتالله مهدویکنی مطلع بوده و هستند»،.
حقیر با آیتالله مهدویکنی سالها در مدرسه حجتیه همسایه بودیم و سالها در دوران طلبگی با هم دوستی داشتیم؛ خدا میداند و شاهد است که حقیر، آیتالله مهدویکنی را همانند چشمانم دوست داشتم و به ایشان ارادت قلبی داشتم منتهی برای داشتن چنین علاقهای نیاز و لزومی نبود که ایشان همانند من فکر کند و نظر من را تکرار کند، اصلاً اینطوری نیست و نباید باشد.
آیتالله مصباح یزدی، آیتالله مهدویکنی را یار و همراهی صدیق و ولایتمدار برای امام راحل و مقام معظم رهبری توصیف کرد و گفت: آیتالله مهدوی از بزرگان انقلاب و یاران وفادار به امام راحل بود که وفاداریشان به مقام معظم رهبری تا آخر عمر مبارکشان ادامه داشت./۲۸ مهر ۱۳۹۵تسنیم
***
آیتالله موحدی کرمانی درباره تقابل آیتالله مهدویکنی با آیتالله مصباح
آیتالله مهدویکنی و علامه آقای مصباح، هر دو از روحانیت متدین، انقلابی، مبارز، اخلاقمدار و ولایتمدار خط اول جریان انقلاب به شمار میآیند؛ تا آنجا که من میدانم آیتالله مهدویکنی به آقای مصباح علاقمند بود و متقابلاً آیتالله مصباح نیز به آقای مهدویکنی علاقه داشت؛
این ۲بزرگوار هیچ اختلاف در اصل وحدت، دفاع از انقلاب و ولایتفقیه نداشتند و به نظر من اینها به نوعی مکمل هم بودند. هر ۲ خواهان وحدت جریان انقلابی بودند منتهی سلیقهشان در رسیدن به مصداق کسانی که قرار است به انقلاب خدمت کنند، یکی نبود اما این دلیل اختلاف نبود و نیست.
من اصلا هیچ موردی را به یاد ندارم که آقای مهدویکنی با آقای مصباح با یکدگیر صراحتاً مخالفت کنند البته ممکن بود در برخی موراد نظرشان یکسان نباشد.
آیت الله مهدوی درکناررهبری
رحلت آیت الله مهدوی کنی:۲۹ مهر ۱۳۹۳
شماره تلفن نمایندگان-فعلی وقبلی
لیست شماره تلفن های همراه نمایندگان مجلس دهم
۰۹۱۲۱۴۸۳۰۰۶ علی لاریجانی
۰۹۱۴۴۰۵۱۷۸۶ مسعود پزشکیان
۰۹۱۲۱۰۰۷۷۸۳ علی مطهری
۰۹۱۲۲۵۹۲۶۸۵ غلامرضا کاتب
۰۹۱۵۵۱۱۶۶۸۲ امیرحسین قاضی زاده
۰۹۱۲۱۲۵۳۳۳۲الیاس حضرتی
۰۹۱۲۱۰۵۳۳۶۲محمدعلی وکیلی
۰۹۱۲۱۲۶۳۷۹۴۷مصطفی کواکبیان
۰۹۱۲۲۹۷۴۹۹۱فاطمه حسینی
۰۹۱۱۳۵۲۴۲۶۰ علی اصغر یوسف نژاد
۰۹۱۷۷۶۱۴۵۷۴ محمد عاشوری تازیانی
۰۹۱۲۱۰۸۲۷۱۳ بهروز نعمتی
۰۹۱۲۱۲۳۹۱۹۹ محمد قسیم عثمانی
۰۹۱۲۲۵۱۵۵۲۱ احمد امیرآبادی
،محمودی_شهریار ۰۹۱۲۱۶۹۴۷۱۵
خدری_بوشهر ۰۹۱۷۱۴۰۵۵۸۴
اسماعیلی_نورومحمود اباد۰۹۱۱۱۲۱۵۶۸۲
شریعت نژاد_تنکابن ورامسر_۰۹۱۱۱۹۱۲۱۹۹
بنیادی_کاشمر۰۹۱۵۵۳۱۵۷۵۵
زارع_بوانات وخرمبید_۰۹۱۲۱۰۲۷۷۲۴
برومندی_مرودشت_۰۹۱۷۱۲۸۶۸۴۲
رحیمی_تربت جام_۰۹۱۵۳۲۸۱۰۹۱
رجبی _شیراز_۰۹۱۷۱۱۲۹۳۳۸
پارسایی_شیراز_۰۹۱۷۱۱۳۵۴۰۴
اکبری_شیراز۹۱۲۳۸۷۴۱۴۳
قربانی_استانه اشرفیه_۰۹۱۱۱۸۱۰۲۷
لاهوتی_لنگرود۹۱۱۱۱۳۲۴۱۱۹
بیراوندی_خرم اباد_۰۹۱۶۳۶۷۴۴۹۴
سعادت_برازجان_۰۹۱۷۳۷۳۱۰۴۱
احمدی_زنجان_۰۹۱۲۶۰۷۴۵۸۶
حسنژاد مرند وجلفا_۰۹۱۲۲۴۷۰۲۵۱
جعفرپور_لارستان_۰۹۱۲۳۲۷۶۹۰۶
مقدسی_اراک_۰۹۱۲۳۳۷۲۹۶۰
الماسی_بوشهر_۰۹۱۲۲۲۷۳۶۴۰
رضایی_شیراز_۰۹۱۷۳۱۳۵۶۹۴
پزشکیان_تبریز_۰۹۱۴۴۰۵۱۷۸۶
بوکان_عثمانی_۰۹۱۲۱۲۳۹۱۹۹
تهران_مطهری_۰۹۱۲۱۱۹۶۲۷۱
کازرون_رضازاده_۰۹۱۷۷۴۱۱۶۰۴
کرمان_ابراهیمی_پور_۰۹۱۲۴۹۰۶۷۹۵
بیگدلی_زنجان_۰۹۱۲۵۰۴۶۴۰۴
بحرینی_مشهد_۰۹۱۵۱۰۳۵۱۱۴
قربانی_بجنورد_۰۹۱۵۱۸۷۰۳۰۵
علی_اکبری_بجنورد_۰۹۱۵۱۸۶۸۴۸۷
باستانی_تربت_حیدریه_۰۹۱۲۱۰۵۵۱۸۲
تهران_جلالی_۰۹۱۲۱۴۸۱۴۶۶
مقصودی_سبزوار_۰۹۱۵۱۷۱۱۸۲۷
سبحانی_سبزوار_۰۹۱۲۱۵۰۹۶۱۲
کوچکی_نژاد_رشت_۰۹۱۱۶۱۶۲۶۱۳
جعفرزاده_رشت_۰۹۱۱۱۳۹۷۴۵۱
نادری.اورانامات-۰۹۱۸۸۸۸۴۲۴۰
حاتمی درگز:۰۹۱۵۳۸۱۲۰۹۰
کیانپور.دورود:۰۹۱۲۴۱۴۳۷۲۹
علوی.سنندج:۰۹۱۲۲۰۳۲۸۸۱
محمودی.شهریار:۰۹۱۲۱۶۹۴۷۱۵
میرزایی.نکو.رودهن.۰۹۱۲۱۲۶۴۹۴۹
پورابراهیمی.کرمان.۰۹۱۲۴۹۰۶۷۹۵
سامری.خرمشهر.۰۹۱۶۶۳۳۷۶۳۹
بروجردی.بروجرد.۰۹۱۲۱۳۶۰۲۱۸
گودرزی.بروجرد.۰۹۱۶۶۶۵۱۳۳۹
نیاز اذری بابل.۰۹۱۲۱۱۳۳۶۱۹
نوریان.شهر کرد.۰۹۱۲۶۴۷۸۲۹۰
کاظمی.پل دختر لرستان.۰۹۱۲۱۹۰۶۱۰۲
کمال پور .جیرفت.۰۹۱۳۱۴۸۱۲۱۳
نوروزی .رباط کریم.۰۹۱۲ ۶۷۰۶۱۳۰
منصوری .ساوه.۰۹۱۲۸۵۵ ۵۹ ۶۹
گلمرادی.امیدیه.۰۹۱۶۱۵۰۷۰۴۰
فلاحت پیشه.اسلام اباد غرب.۰۹۱۲۱۴۷۳۱۴۸
ملکشاهی.خرم اباد.۰۹۱۶۶۹۸۳۵۳۷
قمی.ورامین.۰۹۱۲۱۱۷۰۱۳۸
۰۹۱۶۱۵۰۷۰۴۰شماره آقای گلمرادی نماینده امیدیه
دکتر فلاحت پیشه نماینده اسلام آبادغرب ۰۹۱۲۱۴۷۳۱۴۸
۰۹۱۲۱۱۷۰۱۳۸قمی نماینده ورامین
شماره ملکشاهی راد خرم آباد ۰۹۱۶۶۹۸۳۵۳۷
شماره زارع نماینده آباده٠٩١٧١٠٠٠٠٢٧
۰۹۱۸۸۷۲۴۱۳۷جناب مرادی نمایندە مریوان
شماره داوودمحمدى نماینده قزوین ٠٩١٢٢٨١١۵٠٧
شماره محمد عزیزى نماینده ابهر وخرمدره٠٩١٢٢٩٨٩٨٧٢
سرپل.تجری.۰۹۱۸۱۳۴۷۹۹۵
ملکشاهی.کوهدشت.لرستان.۰۹۱۲۱۵۹۱۵۶۸
نادری.پاوه.۰۹۱۸۸۸۸۴۲۴۰
زرابادی.قزوین.۰۹۱۲۱۸۲۵۶۰۹
امیر ابادی.قم.۰۹۱۲۲۵۱۶۶۱۸
نقوی.ورامین.۰۹۱۲۴۷۵۹۰۶۵
نگهبان.خواف ورشتخوار.۰۹۱۵۳۲۸۴۱۴۴
مهندس احمد صفری ۰۹۱۸۸۳۱۹۶۸۵
بهرام نیا.نهاوند.۰۹۱۸۱۱۱۴۱۹۲
طاهر خانی .تاکستان.۰۹۱۲۱۸۱۲۰۲۷
بابایی.بویین زهرا.۰۹۱۲۲۴۸۱۲۵۱۱
سلیمانی.کنگاور۰۹۱۹۹۲۹۶۵۶۲
ایذه……۰۹۱۲۹۴۳۵۵۸۹
حاج بابایی.همدان.۰۹۱۲۱۵۰۹۰۹۴
عباسی.املش.۰۹۱۲۲۱۸۵۸۲۳
انصاری.داراب.۰۹۱۲۱۴۶۷۰۳۶
حسن پور .سیرجان وبردسیر.۰۹۱۳۱۴۵۷۲۴۸
کاظمی.فارسان واردل.۰۹۱۳۱۸۳۴۰۸۵
عباسعلی نورا- نماینده زابل و زهک 09121201425
علی اصغر یوسفنژاد- نماینده ساری 09113524260
کاظم دلخوش – نماینده صومعهسرا 09111356224
بهمن اخوان – نماینده مردم تفرش 09121170719
سیدقدرتالله حسینیپور- نماینده مردم گچساران 09177118024
قدرتالله علیخانی- نماینده قزوین 09121115024
انوشیروان محسنی بندپی- نماینده مردم نوشهر چالوس 09121488668
غلامحسین مسعودی ریحان- نماینده اهر و هریس 09144261204
یوسف نجفی- نماینده مرد مراغه 09141024783
محمدرضا شعبانی- نماینده کرمانشاه 09181313384
جواد زمانی- نماینده کنگاور 09181370253—09181347995
علیرضا منادی – نماینده مردم تبریز 09143154762
سید محمد سادات ابراهیمی- نماینده مردم شوشتر 09161127257
سیدمصطفی طباطبایینژاد- نماینده اردستان 09122969611
جهانبخش محبینیا- نماینده میاندوآب، شاهیندژ و تکاب 09142276429
احد خیری- نماینده بستانآباد 09141168956
سیدعلی موسوی جرف- نماینده آبادان 09161311311
حمیدرضا پشنگ- نماینده خاش، نصرتآباد، جاوه وکورین 09153470632
حسن ملک محمدی- نماینده دامغان 09121053644
مؤید حسینی صدر- نماینده خوی 09144156683
احمدعلی مقیمی – نماینده بهشهر 09121074892
محمدعلی حیاتی- نماینده فقید لامرد و مهر- مرحوم
رضا رحمانی- نماینده تبریز،آذرشهر و اسکو 09144149460
علیاکبر آقایی- نماینده سلماس – ؟
فرهاد بشیری- نماینده پاکدشت 09123496821
علی کریمی فیروز جایی- نماینده بابل 09111127775
محمد آشوری تازیانی- نماینده بندرعباس،قشم ،حاجیآباد و ابوموسی 09177614574
عبدالحسین ناصری- نماینده گرگان و آققلا 09111717366
سیدمحمد مهدی پورفاطمی- نماینده دشتی و تنگستان 09121481447
سیدعلی ادیانی راد- نماینده قائم شهر و جویبار 09122236769
محمدمهدی افشاری- نماینده مرضدم داراب و زریندشت 09171130176
سلمان خدادادی- نماینده ملکان- ؟
سیدکاظم موسوی- نماینده مردم اردبیل،نیر و نمین 09141528209
سیدحسین هاشمی- نماینده میانه 09121114174
مراد علی منصوری رضی- نماینده رامیان، آزادشهر و فندرسک 09111763246
گیلان رشت آقازادهانصاری سیدعلی 3236360 1311406-0911
تهران تهران افتخاری لاله 88848325 3275211-0912
آذربایجانشرقی تبریزوآذرشهرواسکو اکبرنژاد شکور 6693790 1156419-0914
تهران تهران الهیان زهره 88213524 6081571-0912
کرمانشاه کرمانشاه امینی جهانبخش 22375475 1315057-0918
زنجان زنجان و طارم انصاری جمشید 22266349 1508052-0912
یزد یزد و صدوق اولیا علیاکبر 8242139 2748609-0913
گلستان گرگان و اققلا ایزدی عبدالناصر 3320810 1831735-0912
خراسان رضوی سبزوار بروغنی علی 2646201 5716013-0915
ایلام ایلام پولادی شاپور 2230791 8428846-0918
گیلان رشت تامینیلیچانی حسن 2220913 2979324-0912
کرمانشاه قصرشیرین تجری فرهاد 8359599 1347995-0918
چهارمحال و بختیاری شهرکرد ترابیقهلرمی نصرالله 3340093 1830269-0913
بوشهر نیر و کلگان و جم جلالیان عسکر 66202978
آذربایجان غربی ارومیه جهانگیرزاده جواد 3362470
همدان همدان حجازی-سیدمحمدکاظم 8234849 1113467-0918
خوزستان اهواز حسینی سیدشریف 3355369 1119990-0916
آذربایجان غربی خوی حسینیصدر موید 3808010 4156683-0914
خوزستان بندر ماهشهر هیاتمقدم خلیل 27363 1172691-0917
آذربایجان شرقی بستانآباد خیری احد 4123739 1168956-0914
فارس شیراز دستغیب سیداحمدرضا 6356716 1122470-0917
خوزستان آبادان دهشتی سیدحسین 3222406 6307120-0916
خوزستان ایذه و باغملک دهشتی علیرضا 5223305 3019838-0916
آذربایجان شرقی تبریز و آذرشهر و اسکو رحمانی رضا 22464859 4149260-0914
فارس اقلید رحمانی ابوالقاسم 88045507 09123800268 ؟
لرستان الیگودرز رحمانی حجتالله 2228081 3640057-0916
لرستان خرمآباد رحیمینسب رضا 3207942 1619750-0916
تهران تهران رسائی حمید 7830870 4795415-0912
گلستان گنبدکاووس رستگار عبدالله 3335081 3721073-0911
فارس جهرم رضاییکوچی محمدرضا 2260242 7168612-0917
اصفهان اصفهان رهبر محمدتقی 22062456
تهران تهران زارعی علیاصغر 33566270 1256439-0912
تهران تهران زاکانی علیرضا 3209886-0912
اردبیل - مشگین شهر- اسدی 09143540553
آذربایجانشرقی - ورزقان - علیزاده 09141145435
آذربایجان غربی نقده و اشنویه زنجانیحسنلویی علی 6224551 1400401-0914
علی اصغر یوسفنژاد- نماینده ساری 09113524260
کاظم دلخوش – نماینده صومعهسرا 09111356224
سیدعلی موسوی جرف- نماینده آبادان 09161311311
حسن ملک محمدی- نماینده دامغان 09121053644
فرهاد بشیری- نماینده پاکدشت 09123496821
علی کریمی فیروز جایی- نماینده بابل 09111127775
عبدالحسین ناصری- نماینده گرگان و آققلا 09111717366
سیدکاظم موسوی- نماینده مردم اردبیل،نیر و نمین 09141528209
تهران افتخاری لاله 88848325 3275211-0912
گیلان رشت-جبار کوچکینژادارم ساداتی 4244669— 2373215-0911
مسعودیریحان غلامحسین 3336064 —-4261204-0914
اردبیل اردبیل موسوی سیدکاظم 6614231 1528209-0914
09151108254دکتر ثروتی
09111356224صومعه سرا-سیدکاظم دلخوش
تهران تهران مطهری علی 2285798 1007783-0912
تهران تهران صدر سیدشهابالدین 2246124 2996065-0912
اردبیل خلخال و کوثر خالقی بشیر 381446 3157381-0914
اردبیل اردبیلثمینونیر محمدی قاسم 6693219 3485308-0912
آذربایجانغربی مهاباد محمودزاده جلال 223446 4442513-0914
آذربایجانغربی بوگان عثمانی محمدقصیم 8851081 3820167-0914
اصفهان اصفهان شهرزاد محمدکریم 22814525 1110564-0912
تهران تهران صفایی طیبه 22092008 1944015-0912
گیلان آستانهاشرفیه صادق سیدمهدی 4822094 1257434-0912
فارس شیراز دستغیب سیداحمدرضا 6356716 1122470-
خوزستان آبادان دهشتی سیدحسین 3222406 6307120-0916
یزد یزد و صدوق اولیا علیاکبر 8242139 2748609-0913
آذربایجانشرقی تبریزوآذرشهرواسکو اکبرنژاد شکور 6693790 1156419-0914
خوزستان شوشتر و گلوند ساداتابراهیمی سیدمحمد 20872 1127257-0916
اردبیل پارسآبادوبیلهسوار سپهاجیرلو وکیل 7222650 1513273-0914
تهران تهران سروری پرویز 33558737 2173248-0912
اصفهان نجفآبادوتهران سعادت حمید 2251888 3274703-0913
خوزستان اهواز سودانی ناصر 77504092 3137180-0916
فارس سرودشتوپاسارگاد شبانپور حسن 3343212 7281169-0917
حسن 3343212 7281169-0917
کردستان سنندج شعبانی امین 2253244 2185829-0912
کرمانشاه کرمانشاه شعبانی محمدرضا 4236651 1314284-0918
خراسانرضوی قوچان و فاروج شوشتری هادی 6625854
اصفهان اصفهان شهرزاد محمدکریم 22814525 1110564-0912
گیلان آستانهاشرفیه صادق سیدمهدی 4822094 1257434-0912
تهران تهران صفایی طیبه 22092008 1944015-0912
ایلام درهشهر عزتی علی 3366574 1184727-0916
چهارمحالوبختیاری لردگان علیپوربهزادی جعفر 5682185 1833440-0913
تهران تهران قدانیآشیانی حسین 55907994
یزد ابرکوه فرهمند کاظم 6241576 2509203-0913
آذربایجانشرقی تبریزوآذرشهرواسکو فرهنگی محمدحسین 3817269 4156098-0914
فارس شیراز قادری جعفر 2282596 7161365-0917
آذربایجانغربی ارومیه قاضیپور نادر 3360236 1410419-0914
خراسانرضوی مشهد و کلات قاضیزادههاشمی سیدامیرحسین 3322330 1315052-0912
گلستان رامیان و آذرشهر منصوریرضی مرادعلی 3976 1763246-0911
اردبیل اردبیل موسوی سیدکاظم 6614231 1528209-0914
زنجان خدابنده موسوی سیدفاضل 4223550 1424044-0912
خوزستان آبادان موسویجرف سیدعلی 2228863 1311311-0916
اصفهان مبارکه موسویمبارکه سیدعلیمحمد 5243492 2390636-0913
آذربایجانشرقی تبریزوآذرشهرواسکو میرتاجالدینی سیدمحمدرضا 66969346 2185894-0912
آذربایجانغربی میاندواب میرزایی محمد 66961178 1099717-0912
تهران تهران نادران الیاس 22767413
آذربایجانشرقی سراب نصیرپورسودمالی مجید 44084777 1097404-0912
گلستان گلستان نظریمهر محمدجواد 39864083 1711374-0911
همدان ملایر ونایی حسن 66554106 3036913-0912
آذربایجانشرقی میانه هاشمی سیدحسین 22410995 1114174-0912
آذربایجانشرقی بناب اعزازیملکی ضیادالله 544736 4051786-0914
آذربایجانشرقی تبریزوآذرشهرواسکو پزشکیان مسعود 544707 3134254-0914
آذربایجانشرقی کلیبروبخش فتحیپور ارسلان 8841744 1164784-0912
آذربایجانشرقی مراغه و عجبشهر نجفی یوسف 333725 1024783-0914
آذربایجانشرقی مرندوجلفا سازدار سیروس 332052 3020431-0914
آذربایجانشرقی ملکان خدادای سلمان 22480803 1187161-0912
آذربایجانشرقی میانه حاجاصغری سیدمحمدرضا 223399 1231042-0914
آذربایجانشرقی هشترود اسماعیلی غفار؟
آذربایجانغربی ارومیه ذاکر سیدسلمان 365737 4401569-0914
آذربایجانغربی بوگان عثمانی محمدقصیم 8851081 3820167-0914
آذربایجانغربی پیرانشهروسردشت پرتوی محمدعلی 422577 1675042-0914
عباسعلی نورا- نماینده زابل و زهک 09121201425
شماره تماس برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی
عباسعلی نورا- نماینده زابل و زهک 09121201425
علی اصغر یوسفنژاد- نماینده ساری 09113524260
کاظم دلخوش - نماینده صومعهسرا 09111356224
بهمن اخوان - نماینده مردم تفرش 09121170719
سیدقدرتالله حسینیپور- نماینده مردم گچساران 09177118024
قدرتالله علیخانی- نماینده قزوین 09121115024
انوشیروان محسنی بندپی- نماینده مردم نوشهر چالوس 09121488668
غلامحسین مسعودی ریحان- نماینده اهر و هریس 09144261204
یوسف نجفی- نماینده مرد مراغه 09141024783
محمدرضا شعبانی- نماینده کرمانشاه 09181313384
جواد زمانی- نماینده کنگاور 09181370253---09181347995
علیرضا منادی - نماینده مردم تبریز 09143154762
محمد مهدی مفتح - نماینده مردم رزن - ۰۹۱۲۱۱۱۴۶۴۷
سید محمد سادات ابراهیمی- نماینده مردم شوشتر 09161127257
سیدمصطفی طباطبایینژاد- نماینده اردستان 09122969611
جهانبخش محبینیا- نماینده میاندوآب، شاهیندژ و تکاب 09142276429
احد خیری- نماینده بستانآباد 09141168956
سیدعلی موسوی جرف- نماینده آبادان 09161311311
حمیدرضا پشنگ- نماینده خاش، نصرتآباد، جاوه وکورین 09153470632
حسن ملک محمدی- نماینده دامغان 09121053644
مؤید حسینی صدر- نماینده خوی 09144156683
احمدعلی مقیمی - نماینده بهشهر 09121074892
رضا رحمانی- نماینده تبریز،آذرشهر و اسکو 09144149460
فرهاد بشیری- نماینده پاکدشت 09123496821
علی کریمی فیروز جایی- نماینده بابل 09111127775
محمد آشوری تازیانی- نماینده بندرعباس،قشم ،حاجیآباد و ابوموسی 09177614574
عبدالحسین ناصری- نماینده گرگان و آققلا 09111717366
سیدعلی ادیانی راد- نماینده قائم شهر و جویبار 09122236769
محمدمهدی افشاری- نماینده مرضدم داراب و زریندشت 09171130176
سیدکاظم موسوی- نماینده مردم اردبیل،نیر و نمین 09141528209
سیدحسین هاشمی- نماینده میانه 09121114174
گیلان رشت آقازادهانصاری سیدعلی 01333336360- 1311406-0911
-تهران تهران افتخاری لاله 88848325 3275211-0912
آذربایجانشرقی تبریزوآذرشهرواسکو اکبرنژاد شکور 6693790 1156419-0914
تهران تهران الهیان زهره 88213524 6081571-0912
کرمانشاه کرمانشاه امینی جهانبخش 22375475 1315057-0918
زنجان زنجان و طارم انصاری جمشید 22266349 1508052-0912
یزد یزد و صدوق اولیا علیاکبر 8242139 2748609-0913
خراسان رضوی سبزوار بروغنی علی 2646201 5716013-0915
ایلام ایلام پولادی شاپور 2230791 8428846-0918
گیلان رشت تامینیلیچانی حسن 2220913 2979324-0912
کرمانشاه قصرشیرین تجری فرهاد 8359599 1347995-0918 قضایی
چهارمحال و بختیاری شهرکرد ترابیقهلرمی نصرالله 3340093 1830269-0913
بوشهر نیر و کلگان و جم جلالیان عسکر 66202978
آذربایجان غربی ارومیه جهانگیرزاده جواد 3362470
همدان همدان حجازی سیدمحمدکاظم 8234849 1113467-0918
خوزستان اهواز حسینی سیدشریف 3355369 1119990-0916
آذربایجان غربی خوی حسینیصدر موید 3808010 4156683-0914
خوزستان بندر ماهشهر هیاتمقدم خلیل 27363 1172691-0917
آذربایجان شرقی بستانآباد خیری احد 4123739 1168956-0914
فارس شیراز دستغیب سیداحمدرضا 6356716 1122470-0917
خوزستان آبادان دهشتی سیدحسین 3222406 6307120-0916
خوزستان ایذه و باغملک دهشتی علیرضا 5223305 3019838-0916
آذربایجان شرقی تبریز و آذرشهر و اسکو رحمانی رضا 22464859 4149260-0914
فارس اقلید رحمانی ابوالقاسم 88045507 09123800268
لرستان الیگودرز رحمانی حجتالله 2228081 3640057-0916
لرستان خرمآباد رحیمینسب رضا 3207942 1619750-0916
فارس جهرم رضاییکوچی محمدرضا 2260242 7168612-0917
اصفهان اصفهان رهبر محمدتقی 22062456 قضایی
تهران تهران زارعی علیاصغر 33566270 1256439-0912
تهران تهران زاکانی علیرضا 3209886-0912
آذربایجان غربی نقده و اشنویه زنجانیحسنلویی علی 6224551 1400401-0914
خوزستان شوشتر و گلوند ساداتابراهیمی سیدمحمد 20872 1127257-0916
اردبیل پارسآبادوبیلهسوار سپهاجیرلو وکیل 7222650 1513273-0914
تهران تهران سروری پرویز 33558737 2173248-0912
اصفهان نجفآبادوتهران سعادت حمید 2251888 3274703-0913
خوزستان اهواز سودانی ناصر 77504092 3137180-0916
فارس سرودشتوپاسارگاد شبانپور حسن 3343212 7281169-0917
کردستان سنندج شعبانی امین 2253244 2185829-0912
کرمانشاه کرمانشاه شعبانی محمدرضا 4236651 1314284-0918
خراسانرضوی قوچان و فاروج شوشتری هادی 6625854
اصفهان اصفهان شهرزاد محمدکریم 22814525 1110564-0912
گیلان آستانهاشرفیه صادق سیدمهدی 4822094 1257434-0912
تهران تهران صفایی طیبه 22092008 1944015-0912
ایلام درهشهر عزتی علی 3366574 1184727-0916
چهارمحالوبختیاری لردگان علیپوربهزادی جعفر 5682185 1833440-0913
تهران تهران قدانیآشیانی حسین 55907994
یزد ابرکوه فرهمند کاظم 6241576 2509203-0913
آذربایجانشرقی تبریزوآذرشهرواسکو فرهنگی محمدحسین 2361712- 0411 3817269 -0914
فارس شیراز قادری جعفر 2282596 7161365-0917
آذربایجانغربی ارومیه قاضیپور نادر 3360236 1410419-0914
خراسانرضوی مشهد و کلات قاضیزادههاشمی سیدامیرحسین 3322330 1315052-0912
اردبیل اردبیل موسوی سیدکاظم 6614231 1528209-0914
زنجان خدابنده موسوی سیدفاضل 4223550 1424044-0912
خوزستان آبادان موسویجرف سیدعلی 2228863 1311311-0916
اصفهان مبارکه موسویمبارکه سیدعلیمحمد 5243492 2390636-0913
آذربایجانشرقی تبریزوآذرشهرواسکو میرتاجالدینی سیدمحمدرضا 66969346 2185894-0912
آذربایجانغربی میاندواب میرزایی محمد 66961178 1099717-0912
تهران تهران نادران الیاس 22767413
آذربایجانشرقی سراب نصیرپورسودمالی مجید 44084777 1097404-0912
گلستان گلستان نظریمهر محمدجواد 39864083 1711374-0911
همدان ملایر ونایی حسن 66554106 3036913-0912
آذربایجانشرقی میانه هاشمی سیدحسین 22410995 1114174-0912
آذربایجانشرقی بناب اعزازیملکی ضیادالله 544736 4051786-0914
آذربایجانشرقی تبریزوآذرشهرواسکو پزشکیان مسعود 544707 3134254-0914
آذربایجانشرقی کلیبروبخش فتحیپور ارسلان 8841744 1164784-0912
آذربایجانشرقی کلیبروبخش فتحیپور ارسلان 8841744 1164784-0912
آذربایجانشرقی مراغه و عجبشهر نجفی یوسف 333725 1024783-0914
آذربایجانشرقی مرندوجلفا سازدار سیروس 332052 3020431-0914
آذربایجانشرقی ملکان خدادای سلمان 22480803 1187161-0912
آذربایجانشرقی میانه حاجاصغری سیدمحمدرضا 223399 1231042-0914
آذربایجانغربی ارومیه ذاکر سیدسلمان 365737 4401569-0914
آذربایجانغربی بوگان عثمانی محمدقصیم 8851081 3820167-0914
آذربایجانغربی پیرانشهروسردشت پرتوی محمدعلی 422577 1675042-0914
تهران تهران رسائی حمید 7830870- 4795415-0912
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:شماره موبایل نمایندگان "دوره یازدهم"مجلس شورای اسلامی درلابلای همین لیستهاوجوددارند،فرصت نکردم شماره نمایندگان جدید(که درادوارقبلی نبودند)راتهیه کنم.
توضیح مدیریت وبلاگ-پیراسته فر : بعضی ازنمایندگان اسامیشان درچندلیست ممکن است آمده باشد،که احتمال اینکه شماره موبایلشان متفاوت باشد،پس باحوصله ودقت پیگیرباشیدتعدادی ازشماره تلفن های نمایندگان "دوره دهم مجلس"درلیست نمایندگان ادواری وجوددارد ودیگراینکه ممکن است نماینده ای شماره خودش را تغییرداده باشد
یک تقاضا:اگرکاربری میتواندمارا دررفع نواقص کمک کند ویا شماره نماینده شهرخودش را بمااعلام کند،مابا اسم ذکرکاربر-شماره آن نماینده رامی نویسیم
اردبیل
اردبیل بدری.۰۹۱۴۱۵۷۰۷۴۴
کری۰۹۱۴۴۵۲۹۶۳۳
فیضی.۰۹۱۴۱۵۵۰۶۱۲
خلخال خالقی.۰۹۱۴۳۱۵۷۳۸۱
میرزاده۰۹۱۴۴۰۷۹۶۱۸
مشگین شهرملکی۰۹۱۲۱۰۰۵۲۰۵
پارس اباد وبیله سوار پورحسین۰۹۱۲۱۷۶۶۲۱۴
اذربایجان غربی
ارومیه قاضی پور ۰۹۱۴۱۴۱۰۴۱۹
بهادری۰۹۱۲۳۲۲۸۱۰۸
حضرتپور۰۹۱۴۱۴۰۹۹۵۷
بوکان عثمانی۰۹۱۲۱۲۳۹۱۹۹
پیرانشهر خضری۰۹۱۴۳۴۰۴۴۸۳
خوی کبیری۰۹۱۴۱۶۱۱۳۰۴
سلماس برزگر۰۹۱۴۴۴۳۳۶۳۹
ماکو و چالدران شریفپور۰۹۱۴۴۳۹۴۵۷۶
مهابادمحمودزاده۰۹۱۴۴۴۴۲۵۱۳
میاندواب هاشمی۰۹۱۲۸۸۹۶۹۰۰
محبی نیا۰۹۱۲۱۱۷۱۰۱۷
حسین زاده۰۹۱۴۱۴۰۴۴۰۱
ایلام
ایلام وایوان امینی۰۹۱۸۸۴۲۵۴۱۴
میرزایی۰۹۱۲۲۸۶۱۸۵۵
دهلران وابادانان کاظمزاده۰۹۱۸۳۴۱۴۰۵۹
بوشهر
بوشهر عسلویه وکنگان .الماسی۰۹۱۲۲۲۷۳۶۴۰
دشتستان سعادت۰۹۱۷۳۷۳۱۰۸۴
تنگستان شهریاری۰۹۱۲۱۱۳۱۹۵۹
بوشهر.گناوه.دیلم خدری۰۹۱۷۱۴۰۵۵۸۴
چهار محال وبختیاری
بن وسامان.نوریان۰۹۱۲۶۴۷۸۲۹۰
لردگان.سردشتی۰۹۱۳۲۸۳۷۷۸۵
بروجن.ربیعی۰۹۱۳۹۷۸۹۴۵۷
اردل.ارس.کهرنگ باباحیدری۰۹۱۳۱۸۳۴۰۸۵
خراسا ن جنوبی
بیرجند وخوسف عبادی۰۹۱۵۵۶۲۰۷۱۹
قاینات فلاحتی۰۹۱۵۳۶۳۴۳۵۶
سربیشه افضلی۰۹۱۵۱۶۱۲۱۵۷
طبس.سرایان امیر حسینخانی۰۹۱۵۳۱۰۱۹۸۷
خراسان رضوی
گناباد بنایی۰۹۱۵۵۱۲۹۸۴۷
تربت جام .تایباد.جهان ابادی۰۹۱۵۳۲۸۱۰۹۱
تربت حیدری۰۹۱۲۱۰۵۵۱۸۲
چناران_نقندر۰۹۱۵۵۱۲۴۸۰۰
رشتخوار_نگهبان_۰۹۱۵۳۲۸۴۱۴۴
درگز_حاتمیان_۰۹۱۵۳۸۱۲۰۹۰
سبزوار_مقصودی_۰۹۱۵۱۷۱۱۸۲۷
سبحانی فر_۰۹۱۲۱۵۰۹۶۱۲
سرخس_قاضی زاده۰۹۱۲۴۲۲۲۲۷۱
قوچان شوشتری۰۹۱۵۳۰۶۳۰۳۵
کاشمر_بنیادی_۰۹۱۵۵۳۱۵۷۵۵
مشهد
۱_قاضی زاده_۰۹۱۵۵۱۱۶۶۹۲
۲_پژمانفر_۰۹۱۵۵۰۳۸۰۰۳
۳_حسینزاده_۰۹۱۵۱۰۳۵۱۱۴
۴_خراسانی_۰۹۱۲۸۸۸۲۲۱۸
۵_قدوسی_۰۹۱۵۳۱۴۵۹۹۶
نیشابور 1_گرمابی_۰۹۱۲۳۲۷۳۰۰۴۲
2_چنارانی،هاجر"فرزندشهید"۰۹۱۲۲۹۹۵۸۹۲وآیدی تلگرام واینستاگرام
اینستاگرام:https://instagram.com/_u/hajar_chenarani.ir-
آمارسال ۱۳۹۶ قوه قضائیه:رسیدگی۱۶ میلیون پرونده+۶۳۲ قاضی متخلف +آمار۱۳۹۸
آیتالله آملی لاریجانی گفت: در سال گذشته بیش از ۱۶ میلیون پرونده در مراجع قضائی رسیدگی شده است.
رئیس قوه قضائیه با اشاره به تشدید نظارت بر قضات و کارکنان این قوه، افزود: در روند برخورد با فساد در درون دستگاه قضایی، در سال گذشته ۱۶۷ نفر از قضات تعلیق یا سلب صلاحیت شدند وهمچنین در ۴۶۵ مورد نیز برخورد صورت گرفته است.
گزارش رئیس قوهقضائیه(آیتالله آملی لاریجانی) از خدمات و فعالیتهای قوه قضا/دردیدارمسئولین قوه قضا بارهبرانقلاب -بمناسبت هفته قوه قضائیه/چهارشنبه، ۶ تیر ۱۳۹۷خبرگزاری فارس
***
روز گذشته ۵ قاضی فاسد را از دستگاه قضا جدا(برکنار) کردیم.
حجتالاسلام منتظریبر لزوم مبارزه با فساد در داخل و بیرون دستگاه قضا تاکید و خاطرنشان کرد: برای از بین بردن جرم باید دستگاه قضایی از آلودگی مبرا باشد و هیچ تعارفی هم با هیچ کس در هیچ سمتی نیست به طور مثال روز گذشته پنج قاضی فاسد را از دستگاه قضا جدا کردیم.
حجتالاسلام و المسلمین محمدجعفر منتظری (دادستان کل کشور)پیش از ظهر امروز(یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۸)، در مراسم معارفه دادستان عمومی و انقلاب مشهد گفت:بیش از ۱۱ هزار قاضی در دستگاه قضا فعالیت میکنند و باید اجازه جولان از تعداد اندکی که باعث بدنامی میشوند گرفته شود و دستگاه قضایی، وکلا و کارشناسان از وجود افراد ناپاک، پاکسازی شوند.
***
درپرونده مرتبط با اکبر طبری ۱۷ نفر را بازداشت شده اند که۲نفرشان قاضی هستند.غلامحسین اسماعیلی در یازدهمین نشست خبری (۹ مهر ۱۳۹۸)یکی ازیکی ازقضات مرتبط باپرونده آقای طبری،«بیژن قاسم زاده بازپرس شعبه دوم دادسرای فرهنگ و رسانه»است.
***
حجتالاسلام والمسلمین حسن نوروزی سخنگوی کمیسیون قضائی مجلس شورای اسلامی در گفتگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری آنا(یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸) با تأیید خبر بازداشت اکبر طبری گفت: قوه قضائیه در دوره جدید، برخورد با هر نوع فسادی را در دستور کار خود قرار داده است و برای دستگاه قضا فرقی نمیکند که فساد از سوی چه فرد و مقامی صورت گرفته است و ما نیز در کمیسیون قضائی مجلس از این رویکرد قوه قضائیه که مورد تأیید رهبر معظم انقلاب قرار دارد و خواست مردم است حمایت همهجانبهای دارد.
نماینده مردم رباط کریم در مجلس شورای اسلامی گفت: البته در برخورد با فساد همه نهادها باید با یکدیگر همکاری داشته باشند و همه سازمانها موظف به برخورد با مفسدان سازمان خود هستند و اینطور نباشد که همگان منتظر دستگاه قضائی باشند.
سخنگوی کمیسیون قضائی مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: ما اگر منشأ فساد را پیدا کنیم و جلوی آن را بگیریم قطعاً از فسادهای دیگر جلوگیری کردهایم. در نظامی که مبتنی بر احکام و قوانین اسلام است این حجم از فساد نگرانکننده بوده چراکه اسلام با فساد اقتصادی بهشدت مخالف است. در این راستا نیز بحث حقوق عامه مطرح است که دستگاه قضائی در تلاش برای احقاق حقوق مردم است.
نوروزی گفت: دستگاه قضائی باید مجازات مفسدان را طوری تنظیم کند که نوعی بازدارندگی داشته باشد و در این صورت است که افرادی که به فکر فساد هستند، از فکر پلید خود بیرون خواهند آمد./آنا
«اکبر طبری» در زمان ریاست آیتالله صادق آملیلاریجانی بر دستگاه قضا، معاونت اجرایی حوزه ریاست قوه قضاییه را بر عهده داشت.
***
تعدادپرونده های محاکم قضایی؟
آمار۱۵ یا ۱۷ میلیونی پرونده ها ویا۲۰ میلیون پرونده قضایی!؟
…نقش دشمن بیرونی و متاسفانه دشمنان داخلی در شکلگیری تصویری مشوّه از قوه قضاییه در اذهان عمومی بسیار پررنگ است.
ما امروز ۱۵ میلیون پرونده قضایی داریم
برخی به غلط آمار ۱۷ میلیون را اعلام کردند. این ۱۵ میلیون نیز به این معناست که ۱۵ میلیون نقطه از قوه قضاییه درگیر است و به این معنا نیست که ۱۵ میلیون نزاع یا دعوای حقوقی وجود دارد؛ و این نکتهای است که حتماً باید به آن توجه کرد چه آنکه یک پرونده در نقاط مختلف دستگاه قضایی تحت رسیدگی قرار میگیرد و در هر مرحله از رسیدگی یک شماره جداگانه دریافت میکند و بر اساس این شمارهها آمار اعلام میشود.
در حال حاضر سالانه قریب ۶ میلیون پرونده با شماره یکتا به محاکم دادگستری وارد میشود. برخی میگویند اگر دستگاه قضایی سالم باشد نباید این میزان پرونده داشته باشیم.
سخن رئیس قوه قضائیه -سه شنبه۲۱ آذر ۱۳۹۶(دیداردانشجویان “تشکلهای دانشجویی”) که درساختمان قوه قضائیه برگزارشد.
***
توضیح مدیریت سایت(پیراسته فر): احمدی نژادگفتند۱۷میلیون ورئیس قوه قضائیه می گویند۱۵میلیون
معاون وزیر دادگستری –خبرازوجود ۲۰ میلیون پرونده قضایی داده است!
حجم انبوه پروندههای قضایی در قوه قضاییه و دادگستریها بیانگر وجود ۲۰ میلیون پرونده قضایی است.
معاون حقوق بشر و امور بینالملل وزیر دادگستری(محمود عباسی)درسفراصفهان-جمعه، ۲۴ آذر ۱۳۹۶خبرگزارفارس
***
معاون حقوقی رئیس جمهور گفت: هم اکنون ۱۷ میلیون پرونده قضایی در دستگاه قضا انباشت شده و هشت میلیون پرونده نیز در چند مدت اخیربرای رسیدگی به دستگاه قضا وارد شده است.
الهام امین زاده امروز در همایش اخلاق حرفه ای که در باشگاه میلاد کرج- سایت الف ۱۴ بهمن ۱۳۹۲بنقل ازتسنیم
***
۲۵٠هزارآمارزندانیان کشورو گیلان
٨ هزار زندانی «از آمارکل کشور»سهم استان گیلان است.
رئیس کل دادگستری گیلان: زندانیان استان گیلان در حال حاضر ٨ هزار نفر هستند که
نسبت به سال ٩۶ متاسفانه ۴٠٠ نفر بیشتر شدند.
احمد سیاوش پور، رئیس کل دادگستری گیلان در جشن گلریزان/٨ خرداد ۱۳۹۷ دیارمیرزا
***
اصغر جهانگیر گفت: سال ۹۳ حدود ۶۰۰ هزار نفر زندانی داشتیم که پارسال(۱۳۹۴) با کاهش ۱۵۰ هزار به ۴۵۰ هزار نفر رسید.
رئیس سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور از کاهش ۱۵۰ هزار نفری آمار زندانیان در سال ۹۴
وی با بیان اینکه ظرفیت زندانهای کشور۸۵ هزار نفر است و هم اکنون(۱۳۹۵) بیش از ۲۲۰ هزار نفر در زندانها محبوس هستند،
رئیس سازمان زندان هاگفت: در حال حاضرنزدیک سه برابر این ظرفیت استاندارد، زندانی در زندان های کشور محبوس هستند که وضعیت قابل قبولی نیست./گیلان پیام۱۵ خرداد ۱۳۹۵
***
کامران زاده مدیر نمایندگی ستاد دیه استان گفت(۲۴ آبان ۱۳۹۶): از ابتدای سال جاری تا پایان مهر ماه تعداد ۶۱۶ زندانی جرائم غیر عمد به کمک ستاد دیه از زندانهای استان آزاد شده
و هم اکنون تعداد بیش از ۸۰۰نفر نیز با محکومیت های غیر عمد در زندانهای استان تحمل مجازات می نمایند
به گفته مدیرعامل ستاد دیه(سید اسدالله جولایی)، هماکنون به ترتیب استانهای فارس با یک هزار و ۲۱۷ زندانی، تهران با ۹۴۹ زندانی و گیلان با ۸۵۳ بدهکار مالی و دیه بیشترین تعداد زندانیان جرایم غیرعمد را در کشور میزبانی میکنند./۱۵ مرداد ۱۳۹۶شیعه نیوز
آمارزندانیان کشوردرسال ۱۳۹۶
اصغر جهانگیر، رئیس سازمان زندان ها: ۲۹هزار ایرانی به دلیل ارتکاب جرائم غیرعمد مالی در زندان تحمل کیفر می کنند. با احتساب یک نفر وابسته به هر زندانی ،تعداد افراد درگیر جرائم مالی در کشور به بیش از ۵۸هزار نفر می رسد و متعاقب آن نیز مشکلات این افراد بزرگتر و نیاز به توجه بیشتر دارد. از تعداد کل زندانیان جرائم مالی، ۱۸ هزار نفر جرایم غیرعمد دارند که ۲ هزار نفر در رابطه با دیات غیر عمد هستند و ۱۶ هزار نفرشان محکومیت مالی و حقوقی اند و امروز بیشترین جرایم مالی غیرعمد محکومیتهای مالی حقوقی هستند و ۶۴ درصد امار را تشکیل میدهند.
زندانی مهریه: ۴هزار
نکته قابل تامل وتلخ در رابطه با تعداد زندانیان جرائم غیرعمد مالی، مربوط به زندانیان مهریه است که هنوز متاسفانه این موضوع فرهنگ سازی نشده و قربانی می گیرد بطوریکه اکنون بیش از ۳هزار نفر زندانی مهریه در کشور داریم که ۷۹۸ نفر از زندانیان بخاطر بدهی مهریه بالاتر از ۲۰۰ سکه در زندان هستند با این حال هنوز زندانیانی داریم که به خاطر کمتر از ده سکه در زندان هستند./ ۱۶ خرداد ۱۳۹۷عصرایران
***
آمارزندانیان ایرانی درکشورهای دیگر ۳۱۳۱نفر
تعداد ایرانیانی که در زندانهای خارج از کشور دوران محکومیت خود را طی میکنند و اسامی آنها در کنسولگریهای ایران خارج از کشور به صورت رسمی در این ارتباط ثبت شده است، ۳۱۳۱ نفراست.
آمارزندانیان خارجی درزندان های ایران ۵۰۰۰ نفر
پنج هزار زندانی خارجی نیز در زندانهای ایران به سر میبرند که حدود 80 درصد آنها اتباع کشور افغانستان هستند که جرم عمده آنها مربوط به مواد مخدر یا ورود غیرقانونی به کشور است. /
***
هزینه نگهداری زندانی
درمیان چند ده هزار زندانی کشورعدهای هستند که میتوانستند پشت میلهها نباشند و هزینهای به کشور تحمیل نکنند، زندانیانی که وقتی پای سفره عقد در لباس عروس و داماد، حضار برایشان کف زدند و هلهله کردند، امید بود که یک عمر با شریک زندگیشان بمانند نه اینکه زندگی نکرده، طعم زندان را بچشند.
محکومان مهریه اکنون حدود ۲۳۰۰ نفرند، عمدتا جوان، ابتدای راه زندگی و عموما تنگدست. سید اسدالله جولایی، مدیرعامل ستاد دیه کشور دیروز به ما گفت حداقل زمانی که این زندانیان مهریه در زندان میمانند شش ماه است و ماندگاریشان در حبس به طور میانگین تا دو سال هم طول میکشد، دورانی که برای فروپاشی کامل یک زندگی کفایت میکند.
اما اگر هزینههای نگهداری این افراد درزندان را حساب کنیم (فقط هزینههای مالی و نه تبعات شخصی، اجتماعی و فرهنگی) سر به آسمان میساید. اگر روزی ۱۵۰ هزارتومان را مبنای محاسبه قرار دهیم هر ماهش میشود چهار میلیون و ۵۰۰ هزار تومان .
اگر طبق گفتههای جولایی شش ماه را کف ماندگاری محکومان مهریه در زندان قرار دهیم میشود ۲۷ میلیون تومان هزینه برای هر نفر که اگر هر فرد به جای شش ماه، دو سال در زندان بماند میانگین مخارج به ۱۰۸ میلیون تومان برای هر زندانی میرسد. با ضرب این عدد در جمعیت زندانیان مهریه (۲۳۰۰ نفر) نیز عددی بزرگ به دست میآید که حکایت از چرخهای باطل دارد که از ازدواجی نادرست آغاز میشود و به زندانی شدن و صرف هزینههای گزاف ختم میشود./ ۱۵ اسفند ۱۳۹۵جام جم
دلایل انتخاب"اقامت" امام خمینی در "نوفل لوشاتو "فرانسه
اولاً حضور حضرت امام در فرانسه بطور اتفاقى بود، چون بعددستوراخراج امام ازعراق وممانعت از ورودشان به کویت، ایشان پس از تبادل نظر با مرحوم حاج احمد آقا، دو گزینه پیش روی ایشان بود: یکى سفر به سوریه و دیگری سفربه یکی از کشورهای اروپایی و مخصوصا فرانسه.
خاطرم هست که به علت وجود احتمال سفر حضرت امام به سوریه، اینجانب و آقاى «علی اکبرمحتشمى پور» و آقاى «هادی غفارى» و چند نفر دیگر که الآن بیاد ندارم،
ردیف نشسته در کنار امام، سیدعلیاکبر محتشمیپور و هادی غفاری دیده میشوند. ایستاده از چپ: سیدمحمد خاتمی(رئیس جمهور)، کیارشی، صادق طباطبایی و فردوسیپور.
به فرودگاه دمشق رفتیم و منتظر رسیدن پرواز از بغداد ماندیم و تاپیاده شدن آخرین نفر از مسافرین، به ورود حضرت امام امیدوار بودیم و پس از بازگشت مایوسانه به منزل، با خبر شدیم که ایشان بطرف فرانسه پرواز نمودهاند.
جالب توجه است که ابوالحسن بنى صدر و صادق قطب زاده فقط چند ساعت قبل از ورود به پاریس، از تصمیم امام برای عزیمت به فرانسه با خبر شدند. خوب است این راهم بدانید به علت اینکه گذرنامه امام را قطب زاده به مامور گذرنامه داده بود و فامیلى امام در گذرنامه «مصطفوى» بود، پلیس فرانسه متوجه شخصیت حقیقى ایشان نشده و مهر ورود را زد و امام وارد پاریس میشوند، و در منزلى که با عجله در منطقه" کشان "پاریس در نظر گرفته شده بود، مستقر شدند.
حضورمردم وازدحام،اعتراض همسایگان موجب تغییراقامت شد
به مجرد اطلاع دانشجویان ایرانى از حضور امام، آنها مشتاقانه خود را به آن منزل"محله کشان" رساندند و این امر باعث مزاحمت براى همسایگان شد و آنها به پلیس شکایت کردند و وقتى پلیس براى رفع مزاحمت آمد، تازه متوجه حضور امام در پاریس شد!
حضرت امام سریعا براى رفع مزاحمت، به منزلى که در روستایى در حومه پاریس، بنام نوفل لوشاتو و در تملک یکى از ایرانیان بود منتقل شدند، و مقامات فرانسه که در مقابل کار انجام شده قرار گرفته بودند، به حضرت امام پیام دادند که: شما در مدت اقامتتان در فرانسه، حق فعالیت سیاسى ندارید! که ایشان میگویند:« من فقط بعد نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا، براى عده کمی از برادران حاضر صحبت میکنم» و آنها با این ذهنیت که این کار نتیجه سیاسى ندارد، موافقت کردند. غافل از اینکه این صحبتها ضبط شده و از راه هاى مختلف از جمله تکثیر نوار، به ایران انتقال داده میشود و براى مردم راهنماى مبارزه و انقلاب خواهد بود.
علاوه بر این،به هر حال لازم بود دولت فرانسه از امام حفاظت کند، لذا چند نفر پلیس مرد در جلوى منزل امام مستقر کردند و براى بازرسى زنان هم امام خانم دباغ راازبیروت فراخواند
حجت الاسلام سیدصادق موسوی شیرازی در گفتوگو با فارس۲۳ آذر ۱۳۹۵
۱۱۶ روز حضور امام خمینی در نوفل لوشاتو
صاحب منزل امام خمینی درنوفل لوشاتو،آقای مهدی عسگری بود
پیشاپیش همه آنها هم باید یاد کنیم از مرحوم حسن حبیبی که امام ابتدای امر هم بر ایشان و بعد هم آقای غضنفرپور و مهدی عسگری وارد شدند. خاطرم هست آقای عسگری در نوفل لوشاتو خانه شخصی اش را واگذار به امام کرد. در فرانسه خانهها به اسم صاحبخانه پلاک شده بود، از لحظهای که امام وارد خانه مهدی عسگری شد، او پلاک را کَند و دور انداخت که کسی فکر نکند این منزل برای او بوده و متعلق به امام نیست./ ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ایسنا
اقامت اولیه ام درپاریس"محله کشان"درمنزل همسرآقای غضنفرپوربود"قبل ازنوفل لوشاتو"
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:(این منزل مال همسر غضنفرپور، «سودابه سدیفی» این زوج بعدها به علت مشکلاتی متارکه کردند. غضنفرپور (نماینده دوره اول مجلس)بدورازمسائل سیاسی در اصفهان به کار دندانپزشکی مشغول است.)
امام به پاریس قطبزاده امکانات اقامت ایشان و همراهانش را در فرانسه فراهم کرد. ابتدا آنان را به خانه احمد غضنفرپور برد۱۹بهمن۱۳۹۴ فرهنگ نیوز.
مهاجرت امام از نجف به پاریس چگونه شکل گرفت، آیا خاطراتی از آن برهه دارید؟
جریان پاریس هم خیلی جالب است، وقتی امام نتوانستند وارد کویت بشوند به نظر ما گزینۀ اول ایشان گزینۀ سوریه و لبنان بود، گزینۀ پاریس شاید نبود، و بر همین اساس همراه آقای محتشمیپور، آقای هادی غفاری، آقای علی جنتی و چند نفر از دوستان دیگر رفتیم فرودگاه دمشق به انتظار اولین هواپیمایی که از بغداد بیاید، گفتیم احتمالاً امام از آنجا به سوریه میآیند. حالا هواپیما از بغداد نشسته و ما هیچ کدام جرأت نمیکنیم بگوئیم که آیا امام خمینی در هواپیما هستند؟ ایستادیم و میپرسیدیم یک سیدی، پیرمردی در هواپیما نبود؟ به این شکل. تا فهمیدیم نیستند بعدازظهرش بود که فهمیدیم امام وارد پاریس شدند. و جالب اینکه امام وقتی وارد پاریس میشوند دولت فرانسه نمیفهمد، خبردار نمیشوند، علت اینکه اسمشان در گذرنامه روح الله مصطفوی است و اینطور که مرحوم حاج احمد آقا خودشان به من گفت، بنی صدر و قطب زاده هر دو آمده بودند فرودگاه، ولی بنی صدر راننده داشت و آنجا چون ماشین شخصی نمیتوانست پارک کند همینطور در محوطه میچرخید، قطب زاده چون همراه نداشته ماشین را گذاشته بود در پارکینگ، ولی گذرنامۀ امام را قطب زاده میبرد و مهر ورود میزند، ولى وقتى امام میآیند خارج بشوند با مرحوم احمد آقا و بنی صدر و صادق قطب زاده آنجا یک دفعه ماشین بنی صدر میرسد، و امام سوار ماشین بنی صدر میشوند، خود احمد آقا به من گفت من دلم برای قطب زاده سوخت که زحمت را او کشیده و همه چیز به نام بنی صدر ثبت بشود به امام گفتم حاج آقا من با آقای قطب زاده میآیم، و من سوار ماشین قطب زاده شدم چون اگر من سوار نمیشدم ماشین او خالی میآمد و مناسب نبود. وقتی هم وارد منزل سودابه صدیفى میشوند دولت خبر نداشت، بچههای ایرانی قبل از مقامات فرانسوی خبردار میشوند و گروه گروه به دیدن امام رضوان الله علیه میآیند.
ایرانیها زودتر خبردار شدند تا مقامات دولتی. خانههای آنجا چون اکثراً از چوب ساخته شدهاند و دانشجوهایی که آنجا بودند نمیتوانستند صبر کنند تا فردا صبح و رفت و آمدشان ادامه داشت همسایهها بابت مزاحمت و رفت و آمدها به پلیس زنگ میزنند، چون راه پله هاى چوبى صدا میکردند و نمیگذاشت بخوابند تا ساعت ۲، ۳ نصف شب. اینها شکایت میکنند که مزاحمین اینجا هستند. وقتی پلیس میآید که ببیند چیست، چه خبر است، منشاء مزاحمت چیست تازه میفهمد که کسی به نام امام خمینی آنجا هستند و آنها دیگر نمیتوانستند کاری بکنند، یعنی نمیتوانستند امام را اخراج کنند، یعنی شاید اگر اینها در فرودگاه قبل از ورود میفهمیدند همان حرکت را میکردند که کویت کرد. یعنی فرق بین کویت و فرانسه این بود که کویت هنوز امام منطقۀ حدود مرز را رد نکرده بودند، ولی امام آمدند در پاریس مستقر شدند و اخراج یک عمل دیگری را میخواست، چون وارد شهر شدند. ولی از همان فردا دولت فرانسه آمد و خواست به اصطلاح خودمان آن چیزی را که شده به نفع خودش بچرخاند. آمدند پیش امام که ما روابطمان با شاه خوب است و میخواهیم که شما فعالیت سیاسی نداشته باشید.
شما هم در پاریس به امام ملحق شدید؟
بله ما هم از سوریه به فرانسه آمدیم؛ آقای دکتر عسگری بود که در نوفل لوشاتو یک خانهای داشت که امام رفتند آنجا، خارج از پاریس بود، بعد از اینکه امام منتقل شدند از پاریس تقریباً یک ساعت باید رانندگی کرد"۳۰ کیلومترتاپاریس" تا رسید آنجا، دانشجوها هم امکانات آنچنانی نداشتند که بتوانند به طور مستقل برسند لذا یک ماشین فولکس دست دوم را تهیه کردند که هر کس میخواهد برود بیاید منطقهای که قبلاً بودند مثلاً نیم ساعت قبل از ظهر این فولکس مینی بوس افراد را سوار میکرد میبرد نوفل لوشاتو، به یاد دارم اولها که امام نماز جماعت میخواندند نوفل لوشاتو تعداد افرادی که بودند شاید ۱۰ نفر بیشتر نمیشدند با همۀ افراد بودیم، مثلاً من بودم، آقای محتشمی بود، مرحوم آقای فردوسی پور بود"علی جنتی" اشخاص میآمدند سر تا پایش ۱۰ نفر، ۱۵ نفر بیشتر نمیشد.
بعد کم کم افکار عمومی پاریس نزدیک شدند به امام، تبلیغات آنجا شروع شد. ولی جالب بود اولین حرکت تبلیغی امام خیلی بامزه بود که چطور انجام گرفت. رئیس تحریر اگر اشتباه نکنم مجلۀ تایمز لندن میآید و میخواهد با امام مصاحبه کند، خب کارتر میآید به استقبال او، شاه تا دم در کاخ میرود به استقبالش، آمد آنجا و دید که دوستان از جمله مرحوم آقای املایی که ایشان هم با همان لباس خودمانی که در منزل مینشینند نشستهاند وقتی هم آمد دم درب ایستاد هیچ کس محل نداد، این شخص عصبانی شد، فریاد زد این چه وضعی است کارتر به استقبال من میآید، شاه تا دم در کاخ من را بدرقه میکند، این چیست شما به من محل نمیدهید؟ آقای املایی گفت ما برای همین انقلاب کردیم. البته خبرنگارهای غربی یک مقداری پوست کلفت هستند، یعنی اینطور نیست که اگر کسی به ذوقشان زد از صحنه خارج بشوند. بعد دید این مدل نگرفت فیتیله اش پائین آورد، خودش ماشین آخرین مدل داشت، میگوید که من میخواهم با امام مصاحبه کنم؛ آقای املایى و دوستان میگویند که مصاحبه با امام یک شرط دارد، اولاً اگر بخواهی مصاحبه کنی ما تنظیم میکنیم و شما به نوفل لوشاتو میروید، باید صبر کنید تا ماشین فولکس واگن بیاید و شما همراه دانشجوها بروید نوفل لوشاتو، بعد هم وقتی امام نماز میخوانند بعد از نماز سخنرانی میکنند، سخنرانی امام را شما میروید ترجمه میکنید به انگلیسی و به عنوان مصاحبه پخش میکنید و عکس امام را پشت جلد مجله میگذارید. چون ما از امام تقلید میکنیم که به اصطلاح خودمان فعالیت سیاسی نکنیم. او هم میپذیرد صبر میکند تا با ماشین فولکس واگن بیاید نوفل لوشاتو. آن روز هم اتفاقاً تعداد دانشجوها زیاد بود در نتیجه ۱۰، ۲۰ نفر روی هم سوار شده بودند او هم بود و به نوفل لوشاتو رسید. طبق توافق امام سخنرانی کردند و بعد هم ترجمه از فارسی به انگلیسی کرد و اولین شکستن آن فضای محاصرۀ تبلیغاتی آنجا انجام گرفت. البته در اصل موضوع شکستن حصر مطبوعاتی کلی اولین مصاحبۀ امام با لوموند بود که در نجف انجام شد/حجت الاسلام سیدصادق موسوی شیرازی-سایت جماران
از ورود امام به فرانسه بگویید.
ما برای استقبال از ایشان به فرودگاه رفته بودیم. هواپیمای امام در جنوب پاریس در فرودگاه اورلی نشست. امام سوار ماشین بنی صدر و قطب زاده شدند. مرحوم احمد خمینی و مادر و همسرشان هم داخل ماشین یکی از دوستان به نام دکتر عسکری نشستند و من هم راننده ماشین بودم. آپارتمانی در پاریس برای ایشان پیش بینی شده بود و امام ساکن آن شدند. به علت حضور امام، روز بعد آنجا خیلی شلوغ شد و جمعیت زیادی از آلمان و انگلیس و خبرنگاران آمدند. آنقدر شلوغ شد که پلیس فرانسه اعلام کرد اینجا نمی توانید ساکن باشید. چون ما قادر به تامین امنیت اینجا نیستیم. پدرخانم دکتر عسکری ویلایی در نوفل لوشاتو داشت. نوفل لوشاتو یک دهکده ویلایی بود که 27 کیلومتر با پاریس فاصله داشت و معمولا هر فرانسوی یک ویلا در آنجا داشت. امام راهی نوفل لوشاتو شدند. امام ویلای بزرگ پدرخانم عسکری را -که درخت سیب معروف را داشت- را به دیدارهای عمومی اختصاص داد و در کنار آن هم یک ویلای کوچک اجاره کردند و خانواده شان را در آن اسکان دادند. نماز را داخل اتاق می خواندند و روزهایی هم که هوا خوب بود داخل حیاط نماز می خواندند.
استقبال ها از امام تا چه حد بود؟
اوایل نوفل لوشاتو خلوت بود. این تصاویر صف کشیدن و ... مال اواخر بود. ایرانیها می ترسیدند بیایند آنجا مبادا ساواک برایشان دردسر درست کند. حتی اوایل اجازه نمی دادند عکس بگیرند. می ترسیدند عکسها به دست ساواک برسد. از امام سوال کردند امام اجازه دادند عکس بگیرند. کم کم ترسها ریخته شد و افراد گوناگون از کشورهای مختلف راهی آنجا شدند انگیزه های افراد هم مختلف بود؛ برخی برای کنجکاوی و برخی برای شرکت در مبارزه می آمدند. کم کم پلیس فرانسه هم مستقر شد و ایست و بازرسی گذاشت و اشخاص را بازرسی می کرد. همان موقع من برای اولین بار دستگاه های بازرسی را دیدم.
در مدت حضور امام، برنامه شما در نوفل لوشاتو چه بود؟
امام که مستقر شدند من از کارم صرف نظر کردم و هر روز صبح از پاریس می آمدم نوفل لوشاتو و شب بر می گشتم خانه ام. در نوفل لوشاتو جایی برای اقامت نداشتم و همه بجز امام و خانواده اش بر می گشتند. کار من مدتها این بود که صبحها درب ایستگاه آخر مترو در پاریس می ایستادم و ایرانیانی که برای دیدن امام آمده بودند را سوار ماشین می کردم و می بردم به محل اقامت امام. مرحوم خلخالی، مرحوم اشراقی داماد امام،کریم سنجانی، مرحوم دکتر نوربخش، از جمله این افراد بود. برگشتن هم هر جا که می خواستند می بردمشان. ظهر هم بچه ها جمع می شدند و گاهی ساندویچ می خریدیم و گاهی تخم مرغ درست می کردیم و می خوردیم. گاهی هم از طرف خانه امام تخم مرغ پخته شده می فرستادند و می خوردیم. خبرنگارها را راهنمایی می کردیم و عصر هم برخی با ماشین و برخی هم با اتوبوس برمی گشتیم پاریس. در این چند ماه که امام بودند بجز یکی دو روز که مهمان داشتم همه روز در نوفل لوشاتو بودم.
آنجا سازماندهی شده بودید که بروید این کار را بکنید؟
نه من خودم این کار را می کردم. سازماندهی به آن صورت نبود.
آنجا چه کسانی بودند؟
مرحوم بازگان، سنجابی، خلخالی، شهید محمد منتظری، یزدی، قطب زاده. حسن حبیبی، دکتر یحیوی، اصغر هاشمی (کارگردان فعلی سینما) محمد هاشمی برادر آیت الله هاشمی رفسنجانی و رئیس اسبق صداوسیما هم بود که آنجا مکبر نمازهای جماعت بود. اینها آنجا بودند برخی هم چند روزی از ایران می آمدند و برمی گشتند از جمله شهید بهشتی هم یک روز آمد و برگشت که البته من آن موقع ایشان را ندیدم.
برنامه های امام درنوفل لوشاتو
صبحها امام حدود ساعت ۹ صبح زیر درخت می نشستند و سخنرانی می کردند و بعد هم پرسش و پاسخ بود. ظهر هم نمازجماعت برگزار می شد و مجددا یک صحبتی می کردند و خبرنگاران هم می آمدند. بعد هم می رفتند. ما هم می ماندیم و نوار صوتی را با تلفن به ایران انتقال می دادیم. از پشت تلفن می خواندیم و در تهران می نوشتند
هواپیمای امام را چه کسی بیمه کرد؟
امام تصمیم به ورود به ایران که گرفتند قرار شد هواپیمایی اجاره کنند.۱۱بهمن ۱۳۵۷به همراه دکتر عسکری، قطب زاده و تعدادی دیگر رفتم دفتر ایرفرانس. یادم هست مبلغ ۴۳۰ هزار فرانک حواله به آنها دادیم و هواپیما را به صورت رفت و برگشت اجاره کردیم تا اگر اجازه نشستن نداد هواپیما برگردد. هزینه اش را هم از تهران حواله کرده بودند. فرانک فرانسه آن زمان ۱۴ ریال بود. ما بیرون دفتر ماندیم و دکتر غضنفرپور و قطب زاده رفتند داخل دفتر. هواپیما را بیمه کردند و شاید نیم ساعت طول کشید.
فکر می کردید موفق به تهیه هواپیما شوید؟
خوش بین بودیم. با اینکه احتمال خطر بود ولی از طرفی می دانستیم دولت بختیار ریسک نمی کند هواپیما را منفجر کند. عصر ماشینها آمدند و حاج احمدآقا و امام سوار یک ماشین شدند. این دفعه رفتیم فرودگاه شارل دوگل (شمال شرق پاریس) که خیلی با نوفل لوشاتو(جنوب پاریس) فاصله داشت.
چی شد شما سوار پرواز انقلاب نشدید؟
من یک مشکل شخصی داشتم که اخلاقا نمی توانستم همان روز سوار هواپیما شوم. خیلی هم تلاش کردم ولی موفق به حل آن نشدم. وقتی لیست اسامی را جهت سوار شدن به هواپیما می نوشتند. از من پرسیدند اسمت را بنویسیم؟ گفتم یک مشکل دارم.
از -روزحرکت امام خمینی به ایران- از آن روز بگویید.
یادم هست برای بدرقه امام به فرودگاه رفتیم. امام را با ماشین درست پای پله های هواپیما بردند و بقیه از مسیر اصلی شدند. حدود سه ربع طول کشید تا هواپیما آماده شود. در این مدت شور خاصی بر فرودگاه حاکم شده بود ایرانیها و فرانسویها همه با هم شعار می دادند. حتی خدمه فرودگاه هم تحت تاثیر چنین جوی شعار می دادند. ایرانیها شعار می دادند زنده باد فرانسه مهمان نواز و فرانسویها شعار زنده باد انقلاب ایران و زنده باد امام خمینی سر می دادند. آنجا خیلی شلوغ بود. هواپیما که بلند شد من به خانه ام برگشتم و مرتب به ایران زنگ می زدم و پیگیر وضعیت انقلاب بودم تا شب ۲۲ بهمن۱۳۵۷ که انقلاب پیروز شد. دوسه هفته بعد هم عازم تهران شدم و در مدرسه علوی خدمت امام رسیدم و دستشان را بوسیدم. امام هم ابراز لطف کرد و با لبخند گفت با ما نیامدی؟ یکی دوبار هم قم دیدنشان رفتم و بعد برگشتم فرانسه.
اولین بار بود امام را از نزدیک در فرانسه دیدید؟
نه پیش از آن در سال ۱۳۵۳ کنفدراسیون دعوت کرد تا دانشجویانی به صورت داوطلبانه برای تبلیغ علیه شاه به مکه اعزام شوند. من به همراه ۱۵-۱۰ نفر از دانشجویان راهی نجف اشرف شدیم تا با امام دیدار کنیم و بعد راهی عربستان شویم. ما از دانشجویان فرانسه، آلمان و آمریکا بودیم. امام از آنجا من را می شناختند. در نجف ابتدا زیارت کردیم و بعد رفتیم منزل امام. ابتدا دست امام را تک تک بوسیدیم. حدود دو ساعت منزل امام بودیم و امام را در جریان تصمیمان برای سفر به مکه گرفتیم. امام تاکید داشتند که سلطان عربستان یکی است مثل شاه ایران. ایشان گفتند مراقب خودمان باشیم. توصیه هایی هم برای اجرای بهتر مراسم حج داشتند. چند تا سوال هم پرسیدیم. شام را هم مهمان امام بودیم. بعد از آن رفتیم جده. آنجا پلیس عربستان مانع کار ما شد علتش هم این بود که ارتباط ساواک با سعودیها -برخلاف عراقیها- خیلی خوب بود. پلیس عربستان از ما تعهد گرفت فعالیتی علیه شاه انجام ندهیم. از طرفی ایرانیهایی هم که آن موقع به حج می آمدند حجاج سنتی و عموما کهنسال بودند. آنها فقط دنبال انجام حجشان بودند و کار چندانی به مسائل روز نداشتند. یکی از آنها به من گفت ما آمده ایم زیارت شما این حرفها را بروید در اروپا بزنید. در مجموع ما موفقیت چندانی به دست نیاوریم.
تصور اولیه شما از این حرکت چه بود؟
تصور ما این بود می توانیم اطلاعاتی که در اروپا از اقدامات شاه به دست آوردیم را به حجاج ایرانی منتقل کنیم. ما اطلاعات زیادی در مورد فروش نفت شاه، خرید اسلحه توسط شاه و ... داشتیم. این اطلاعات را از طریق مطبوعات اروپا از جمله لوموند، اشپیگل و همچنین جلسات کنفدراسیون به دست می آوردیم.
فضای جلسه دانشجویی بود یا طلبگی؟
بیشتر دانشجویی بود.
شما مدتها با امام برخورد داشتید. نقل می کنند که امام ابهت خاصی داشت. در این مورد توضیح می دهید؟
من بارها ابهت امام را با تمام وجودم لمس کردم. امام جذبه خاصی داشتند و این جذبه توام با محبت بود. نمی شد هر حرفی را در حضور امام زد. شما با برخی افراد خیلی راحت برخورد می کنید ولی حضور برخی افراد حالت خاصی به انسان دست می دهد. من همین بحث ابهت را یکبار با سنجابی مطرح کردم و او هم گفت این حالت در برخی افراد وجود دارد. یادم می آید نمی شد به صورت ممتد به چشمان امام نگاه کرد.
دیده بودید امام شوخی کند؟
شوخی امام را ندیدم ولی لبخند امام را خیلی دیدم. مثلا یکبار شخصی به امام گفت سوالی دارم. امام جواب داد بپرس. آن شخص گفت شاید خوب نباشد بپرسم. امام گفت خب پس نپرس. همه زدند زیر خنده و امام لبخند زدند.
چه میزان از مردم پاریس در جریان انقلاب بودند؟ اساسا برخورد مردم با شما به چه صورت بود؟
ساکنین نوفل لوشاتو گاهی از روی کنجکاوی سری به محل اقامت امام می زدند و اصطلاحا سرک می کشیدند. از طرفی دانشجویان آزادیخواه فرانسه هم بودند که به سقوط حکومت دیکتاتوری تمایل نشان می دادند. مردم پاریس زیاد در جریان نبودند آنهایی هم که در جریان بودند به واسطه تبلیغات تلویزیون فرانسه و نشان دادن تصاویر حضور امام در نوفل لوشاتو بود. اریک رولو نویسنده مشهور لوموند و بورژیه خبرنگار کانال یک فرانسه آنجا حضور داشتند و مرتب از امام گزارش تهیه می کردند. یادم هست امام که وارد بهشت زهرا شد گوینده اخبار فرانسه برای توصیف میزان استقبال مردم ایران از امام گفت خمینی از پاریس تا نوفل لوشاتو و از نوفل لوشاتو تا پاریس سوار بر امواج انسانها.
مصاحبه با «سرهنگ عصاری»مأمورساواک که درشب سال۱۳۴۲امام رادستگیرکرد
زیاد، جالب بود قبل از سال ۱۳۵۷ تعداد ایرانیهای پاریس به هزار نفر نمی رسید ولی در سال ۱۳۵۹ در خیابانهای پاریس می شد به راحتی فارسی شنید. یکی از آنها سرهنگ عصاری بود. در سال ۱۳۵۹ در پاریس با فردی به نام سرهنگ سیفالدین عصار برخورد کردم. او همان کسی است که در سال ۱۳۴۲ امام را از قم بازداشت و به تهران منتقل کرد. در مترو با او برخورد کردم. پیرمرد بود، از ما پرسید دانشکده دندانپزشکی کجاست؟ او را به دانشکده راهنمایی کردم و کم کم با هم آشنا شدیم و فهمیدم او سرهنگ عصاری است. بعدها هم همانجا در فرانسه فوت کرد.
در مورد امام چه نظری داشت؟
او به موضوع ابهت امام اشاره می کرد. برایمان تعریف کرد: وقتی برای دستگیری امام وارد خانه شدیم یک کلفتی روبرویمان ایستاد. چارقدش را کشیدم و داد زدم روح ا... خمینی کجاست؟
همان موقع یک دفعه درب یکی از اتاقها باز شد و امام ظاهر شد و گفت
آقای نظامی! روح ا... خمینی منم.
امام را سوار ماشین کردیم. آن موقع ساواک ماشین آریا داشت. سروانی همراه ما بود به نام جوراب باف. سه چهار ماشین هم دنبال ما. وسط راه قم به تهران که هوا نزدیک به روشن شدن بود
امام خطاب به راننده یکدفعه گفت نگه دار.
راننده بدون اختیار یک مرتبه پایش را گذاشت روی ترمز. سروان جوراب باف هم پرید و درب سمت امام را باز کرد.
امام تیمم کرد و عبایش را انداخت و همانجا نماز خواند.
در این فاصله بود که راننده عذرخواهی کرد که بدون اجازه ترمز کرده و گفت دست خودم نبود.
من هم گفتم ایرادی ندارد سروان جوراب باف هم بی اختیار درب را باز کرد!
در آن زمان فضای دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه چگونه بود؟
آن زمان دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه گروهی تشکیل داده بودند به نام فدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه. در آلمان و انگلیس و سایر کشورهای اروپایی هم مشابه این فدراسیون تشکیل شده بود. به مجموع این فدراسیونها می گفتند کنفدراسیون. در واقع کنفدراسیون دانشجویان ایرانی را در سرتاسر اروپا و امریکا به هم وصل می کرد. ابتدا کنفدراسیون به صورت یکپارچه بود و همه با تفکرات مختلف عضو آن بودند. از سال ۱۳۴۹ کنفدراسیونها از هم تفکیک شدند و گرایشهای مسلمان، چریکی، مجاهدین مسلمان و چپ گرا آشکار شد. ما هم جزو دانشجویان مسلمان بودند.
«محمود کرمپور» سال ۱۳۴۶ عازم فرانسه شد تا در دانشگاه سوربن و در رشته حقوق مشغول به تحصیل شود. سالهای طولانی حضور او در فرانسه مصادف گردید با اوج گیری مبارزات انقلابی و حضور امام خمینی در فرانسه. سال ۱۳۵۶ فارغ التحصیل شدم و یک سالی هم در سازمان یونسکو مشغول به کار شدم۲۵ بهمن ۱۳۹۱فرصت آنلاین
سودابه سدیفی در روزنامه انقلاب اسلامی فعالیت می کرد ، در وزارت خارجه و دفتر ریاست جمهوری مشغول به کار بود ،مشاوربنی صدربود،حتی زمانی که بنی صدرفرارکرد،بهمراه همسربنی صدربوده که بازداشت شدند وباباوساطتت شهیدبهشتی توسط مرحوم موسوی اردبیلی آزادشدند
سودابه سدیفی در روز ۱۳ اسفند ماه ۱۳۹۳ در سن ۶۷ سالگی، در اثر بیماری سرطان درگذشت.
دکترابراهیم یزدی در"نوفل لوشاتو"چکاره بود؟
اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان به دلیل صلاحیت و ماهیت مذهبی که داشتند مورد علاقه واحترام خاص امام بودند.دکترابراهیم یزدی از اتحادیههای انجمن های اسلامی آمریکا بود.
ملاقاتی که دکتر یزدی با امام داشتند خیلی تعیین کننده بود. و سرانجام به جایی رسید که امام تشخیص دادند آقای یزدی میتواند نماینده امام در اخذ وجوهات شرعی شود. چون نمایندگان مراجع معمولا باید از یکسری ویژگی ها و صلاحیت هایی علمی و مذهبی برخوردار باشند که به عنوان نماینده مراجع در دریافت وجوهات صلاحیت داشته باشند. امام در آقای یزدی این صلاحیت را دید. وقتی آقای یزدی نشست و با امام صحبت کرد، از مبانی فکری اش گفت. از درد مندی خودش نسبت به جهان معاصر و احساسش نسبت به نیاز فکری و آرمانی که تشخیص می داد بیان می کرد امام در او صداقت و آگاهی و احاطه و شایستگی دیدند و و پذیرفتند آقای یزدی نماینده ایشان شود.
نماینده امام ورهبری در روزنامه اطلاعات می گوید:و حتی اجازه نامه ای به ایشان دادند که من کپی آن را دارم. حتی اجازه دادند یک پنجم وجوهاتی که دریافت می کند اختیار و اجازه دارد در مصارفی که خودش تشخیص میدهد صرف کند. این نهایت توجه و عنایت یک روحانی به یک دانشجوی غیرروحانی بود. ۱۲ خرداد ۱۳۹۵حجت الاسلام سیدمحمددعایی
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر: بیوگرافی آقای دکترابراهیم یزدی :متولد۱۳۱۰ قزوین، دبیرکل نهضت آزادی ایران (درطول۱۱۶روزاقامت امام خمینی درنوفل لوشاتو) ، مسؤل تنظیم ملاقاتها باامام خمینی بودومورداعتمادامام بود
در«پروازانقلاب»همراه امام خمینی به ایران بازگشت.امام خمینی
عضوشورای انقلاب اسلامی بود. در دولت موقت «معاون نخستوزیر »بود.نماینده امام و سرپرست مؤسسه کیهان بود-زوزارت امور خارجه ایران دولت مهندس مهدی بازرگان هم بود. بعدازاستعفای دولت موقت"درپی تسخیرلانه جاسوسی" در سال ۱۳۵۸ نماینده مردم تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی شد.
بعدیک عده ای می آیندمصاحبه می کنند که«یزدی مشاورامام خمینی نبوده»!اگرنبوده پس چطوری بایدملاقاتهارا باامام هماهنگ میکرد!؟برای وقت دادن وتعیین ساعت،لازمه اش این بوده که باامام یک مشورتهایی داشته باشد،بیوگرافی شخصیتها برابه امام ارائه دهد،توضیحات لازمش رابدهد،زمان بگیرد و..اینها اگر«مشاوره»نیست،چس چیست؟به عکس دقت شود. که داردباامام هماهنگی میکند وگزارش می دهد.
این اقایان افق فکری امام خمینی رابا قالب های کوچک فکرخودشان می سنجند،اگرنبودآن بلندنظری وجامع الاطرافی دیدگاه امام خمینی که انقلاب پیروزنمی شد،مگر«حزب اللهی»به معنای اصطلاحی چقدرداشتیم که انقلاب رااین افرادمدیریت کرده باشند!
ودرمقاله دیگرخواهم آوردکه یه عده ای ازاین اقایان انقلابی درصددبودندکه «امام خمینی»رامدیریت کنند!می گفتند«زودبرویم پاریس که ضدانقلاب هادوروبرامام هستند،می ترسیم امام را«گمراه»کنند!.
اما ازهمه صاحبان دیدگاه وسلائق درپیشبردانقلاب استفاده کرد،حتی ازهمان علمای حوزه که ازکوزه ای که فرزندامام(مصطفی)آب میخورده،بعلت نجس شدنش آب نمی نمی نوشیدند،چون پدرش «فلسفه»تدریس می کندویاآنهایی که هرگونه انقلاب راسرکوب می کردند(چون ظهورامام زمان راتأخیر می اندازد-حجتیه ها)و...همانهارا مسئولیت داردوازتوانمندیشان استفاده کرد.
خاطرات
حجت الاسلام محموددعایی
حجتالاسلام سید احمد خمینی محل استقرار امام در دهکده نوفللوشاتو را اینگونه توصیف میکند:
«منزل ما سه اتاق دارد: یکی برای آقا و یک اتاق یک و نیم در یک و نیم برای من که درش توی اتاق آقا باز میشود و اگر احتیاجی شود، [چون] درها صدادار [است] من (برای رعایت حال آقا) از پنجره به حیاط میروم.... در اتاق دیگر ۱۰ نفر میخوابند که در اتاق آقا توی آن اتاق باز میشود. یعنی من اگر بخواهم بیرون بروم باید از اتاقم بروم توی اتاق آقا و از آنجا باید بروم توی اتاق ۱۰ نفری...»
سیدحسین خمینی
نوفل لوشاتو: حاج احمدآقا-مهدی عراقی-روحانی بین این۲سیدحسین خمینی است،روحانی پُشت به دوربین (اسماعیل فردوسی پور)است
مدرسه علوی تهران -مترجم- ابراهیم یزدی
یزدی-مترجم
حجتالاسلام حسن روحانی نیز ضمن نقل خاطرهای از توجه امام خمینی به رعایت حال ساکنین منطقه، درباره محل استقرار ایشان در دهکدهای در ۳۵ کیلومتری پاریس میگوید: «روز یکشنبه (۱۶ مهر۱۳۵۷) با یکی از دوستان عازم پاریس شدیم. از لندن با قطار به بندر دوور (Dover) رفتیم و از آن جا با کشتی به بندر کاله (Calais) فرانسه و از آن جا با قطار عازم پاریس شدیم. در پاریس هم با مترو به محله کشان رفتیم.
تقریبا حدود ساعت پنج بعدازظهر بود که به آن جا رسیدیم. میدانستیم امام منزل آقای غضنفرپور است. آپارتمان آقای غضنفرپور طبقه چهارم یک ساختمان در این محله بود. به محل آپارتمان رفتیم. تعدادی از دانشجویان هم برای دیدن امام آمده بودند. به ما گفتند: امام ساعتی پیش از این محل به محل جدیدی به نام نوفللوشاتو که بیرون پاریس است رفتهاند. گفتند: به دلیل تردد زیاد افراد برای دیدن امام که تقریبا در این چند روز مسیر راه پلهها تا طبقه چهارم و حتی در کوچه برای زیارت امام صف بسته بودند همسایهها مستأصل شده بودند و ظاهرا یکی از آنها به پلیس شکایت کرده بود. گفتند: چون امام احساس کرده بود که همسایگان در زحمت هستند، فرموده بودند: باید از این محل برویم. لذا به چهل کیلومتری پاریس در محلی به نام نوفل لوشاتو و به ساختمانی که متعلق به یکی از ایرانیها بود، رفته بودند.»
روحانی ادامه میدهد: «در نوفل لوشاتو، امام در خانهای که متعلق به یک ایرانی به نام آقای عسگری بود مستقر شده بودند. خانه آقای عسگری در واقع، فضایی شبیه باغ داشت که در وسط آن ساختمان کوچکی قرار داشت. این ساختمان زیرزمینی داشت که یک طبقه ساختمان روی آن ساخته شده بود که با چند پله به آن دسترسی بود. بنای مزبور سه باب اتاق داشت که یکی از آنها محل رفت و آمد مراجعین بود و دیگری برای فعالیت دفتر اختصاص داشت و اتاق سوم نیز برای استراحت امام در نظر گرفته شده بود.»
***
حجت اسلام املایی
بعد از ظهر جمعه ۱۴ مهر ۱۳۵۷ امام خمینی پس از ۱۳ سال تبعید در عراق با هواپیمای جَمبوجِت عراقی وارد پاریس شدند. در این سفر سید احمد خمینی، دکتر ابراهیم یزدی، حجتالاسلام اسماعیل فردوسیپور ۱ و شیخ محمدحسین املایی ۲ امام را همراهی میکردند.
مرحوم سید احمد خمینی در خاطرات خود جزئیات این سفر پرمخاطره را چنین توصیف کرده است:
شب (شامگاه پنجشنبه ۱۳ مهر۱۳۵۷) را در بغداد بودیم؛ دوستانمان را که از نجف بازگشته بودند دوباره دیدیم. امام همان شب برای زیارت کاظمین مشرف شدند، احساسات مردم عجیب بود. صبح به فرودگاه رفتیم. هواپیما را معطل کردند. دو ساعت تاخیر داشت. جَمبوجِت بود. ما پنج نفر در طبقه دوم بودیم به اضافه سه نفر که نمیشناختیمشان. حالت عجیبی برای دوستان بدرقهکننده دست داده بود؛ نمیدانستند به سر امام چه میآید. ماموران آقای دعایی را خواستند؛ با حالتی متغیر برگشت، خجالت کشید که به امام بگوید، به من گفت: «گفتند امام دیگر برنگردد...» با تاثر خندیدم... هواپیما دو سه ساعت پرواز کرده بود که ما متوجه شدیم در آنجا زندانی هستیم چراکه یکی از ما تصمیم گرفت به دستشویی برود – البته در همان طبقه – با این وصف یکی از آن سه نفر بلند شد و دنبالش کرد... بحث و گفتگو بین چهار نفرمان شروع شد. آیا میخواهند سر به نیستمان کنند؟ آیا میخواهند بدزدندمان؟ آیا خیال دارند در کشوری زندانیمان کنند؟ و از این پرسشهای بسیار. امام پایین را نگاه میکردند تو گویی در چنین سفری نیستند. بعد از صحبتهای بسیار به این نتیجه رسیدیم که آقایان یزدی و املایی در ژنو پیاده شوند، و من و فردوسیپور پهلوی امام بمانیم و اگر نگذاشتند آنان پیاده شوند، داد و بیداد کنیم تا مردم پایین متوجه شوند. دکتر به یکی از از سه نفر گفت، ما میخواهیم ژنو پیاده شویم، کار داریم. لحظهای بعد بلندگوهای هواپیما اعلام کرد موقعی که هواپیما در ژنو مینشیند، کسی غیر از مسافران آنجا پیاده نشود. خیالاتی شدیم. امام به پایین نگاه میکردند. تصمیممان را اجرا کردیم: املایی یکی از آنها را که میخواست مانع پیاده شدنشان شود از عقب گرفت، یزدی پرید توی پلهها. چیزی نگفتند. فقط دو نفرشان سلاحهایشان را که تا آن موقع دیده نمیشد، در قفسهای گذاشتند و دنبال آنها رفتند. بنا بر قرار، آقای حبیبی در منزل بود و پشت تلفن منتظر. به او گفتند که همه دوستانتان را جمع کنید در فرودگاه که اگر مسافران آمدند و ما نبودیم، به هر وسیلهای هست نگذارید هواپیما پرواز کند. چند دقیقه بعد آنها [یزدی و املایی]آمدند و ما خوشحال شدیم. تازه جریان را به امام گفتیم... فرمودند: «دیوانه شدید!».
رسیدیم پاریس؛ برای اینکه عمامهها جلب نظر نکند، امام تنها رفتند و با فاصله من و بعد از من و امام، آن دو بزرگوار.
[..] همان شب از کاخ الیزه آمدند پیش من که: «ما مواجه شدیم با این قضیه، چه بخواهیم و چه نخواهیم، آیتالله آمده است. اگر مطلع میشدیم نمیگذاشتیم.» وقت خواستند. امام گفتند بیایند. آمدند و گفتند: «حق نداریم کوچکترین کاری انجام دهید.» و امام گفتند: «ما فکر میکردیم اینجا مثل عراق نیست. من هر کجا بروم حرفم را میزنم. من از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر و از شهری به شهری دیگر سفر میکنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند. من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه میگذرد...»
منبع: صادق طباطبایی، خاطرات سیاسی اجتماعی (۳)؛ شکلگیری انقلاب اسلامی ایران، تهران: موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، ۱۳۹۲، صص ۲۹، ۳۰ و ۳۲.
پاورقی
امام خمینی درهنگام ورودبه«پاریس» منزل آقای غضنفرپور مستقر شدند که در طبقه چهارم یک آپارتمان در محله کشان واقع شده بود
وقتی که امام تصمیم گرفتند به فرانسه بیایند نکته ای را به دکتر یزدی گفته بودند که ایشان هم به افراد دیگر بگویند و آن اینکه آنها ایشان را درگیر اختلافات درون گروهی خودشان نکنند. ضمنا خواسته بودند که وقتی وارد پاریس شدند منزل مستقلی برایشان تهیه شود.
آقای دکتر یزدی این موضوع را قبل از ورود امام به پاریس با آقای دکتر حبیبی در میان گذاشته بود اما دکتر حبیبی موفق نشده بود که در مدت کوتاهی در طول آن شب منزلی مستقل تهیه کند لذا وقتی امام وارد پاریس شدند با صحبتی که آقای بنی صدر کرده بود، امام در منزل آقای غضنفرپور مستقر شدند که در طبقه چهارم یک آپارتمان در محله کشان واقع شده بود.
این منزل علاوه بر اینکه کوچک و نامناسب بود و رفت و آمدهای مهمانان امام موجب نارضایتی همسایگان می شد، به طور کلی مطابق میل و نظر اولیه امام نبود. بنابر این امام و همراهان به دنبال محل مناسبی بودند تا اینکه آقای دکتر عسگری پیشنهاد کرد امام در ویلای ایشان در نوفل لوشاتو در حومه پاریس اسکان یابند، احمد آقا هم رفت و آن محل را دید. روز بعد با اتومبیل آقای محمد کیارشی - از دوستان ما در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا- که یک فورد دو درب و ضمنا قراضه هم بود امام را به نوفل لوشاتو منتقل کردیم. یادم می آید آدم اگر می خواست برود عقب این ماشین بنشیند واقعا باید چند تا تاب می خورد. امام و سید احمد آقا عقب نشستند و من و آقای کیارشی جلو بودیم و صندلی جلو هم لق می خورد. به کیارشی گفتم تکلیف ما را روشن کن. آدم این جلو که می نشیند باید بخوابد یا بنشیند؟!
حال که اسم آقای کیارشی را آوردم این نکته را ذکر کنم که ایشان هفت - هشت روزی وظیفه پذیرایی از امام و تهیه صبحانه و ناهار و شام را بر عهده داشت و پس از آمدن مرحوم آقای اشراقی روابط گرم و صمیمانه ای با ایشان پیدا کرده بود. هنگامی که امام برای نماز شب بیدار می شدند ایشان هم بیدار می شد که چنانچه لازم بود خدمتی انجام دهد ولی امام از این کار ناراحت می شد به لحاظ اینکه نمی خواست مزاحم کسی باشد.
آقای کیارشی زودتر بیدار می شد و با آقای اشراقی در باغ مشغول قدم زدن می شدند که امام احساس نکند به خاطر او این کار را انجام می دهند.
کتاب خاطرات سیاسی - اجتماعی دکتر صادق طباطبایی؛ ج ۳؛ ص ۳۳-۳۴
حجت الاسلام محمدحسین املایی ازیاران امام خمینی دوران هجرت(نجف ونوفل لوشاتو)بودند
همسرمرحوم املایی: ایشان خیلی به روز بود. زبان انگلیسی می دانست، هیچ کدام از اطرافیان امام به اندازه آقای املایی و آقای دعایی نمی توانستند عربی را خوب حرف بزنند به گونه ای که حتی خودِ امام هم مترجم داشتند.
از دانشگاه لبنان لیسانس حقوق گرفته بود ، آن زمان که خیلی از روحانیون رانندگی را بد می دانستند، گواهینامه رانندگی داشت. با شهید چمران ارتباط نزدیکی داشت و در لبنان دوره چریکی دیده بود. عضو «جنبش امل» دردوران نظامی"چریکی"درلبنان کارهای درمانی ، تزریقاتی را هم یادگرفته بود
آقای دعایی روزانه دو ساعت برنامه رادیویی"عراق" داشتند که آقای املایی هم در تهیه مطالبش نقش داشت. یک دستگاه زیراکس هم در خانه بود
در نوفل لوشاتو که بودیم هر شب پشت سر ایشان نماز می خواندیم و صف های نماز جماعت به گونه ای بود که مرد و زن در یک صف کنار هم می ایستادند. بعد از سکونت امام در تهران هم مرتب در ملاقات های خصوصی می رفتم دیدنشان البته ایشان مرا به عنوان همسر آقای املایی نمی شناختند و من هم چیزی نمی گفتم. معمولا برای دوستانم که می خواستند صیغه عقدشان را امام بخوانند، وقت می گرفتم از جمله برای خانم آلیا که الان نماینده مجلس هستند.
بعد از هجرت امام به فرانسه که آقای املایی هم همراهشان بود، شما چه کردید؟
من سه چهار روز رفتم خانه امام. همسرشان آنجا بودند و عروس هایشان. بعد از چند روز همراه همسر حاج احمدآقا رفتیم کاظمین منزل دختر آیت اله صدر (دختر خاله خانم طباطبایی) آنجا برایمان بلیط هواپیما تهیه کردند و آمدیم ایران. دی ماه بود که عازم فرانسه شدم.
به غیر از شما همسر روحانیون دیگر هم به منزل امام آمدند؟
خیر فقط بنده آنجا بودم.
از خاطراتتان در منزل امام در نجف بگویید.
آن زمان من 19 سال بیشتر نداشتم و سنم از آنها کمتر بود اما در میانشان احساس غریبی نمی کردم. همسر امام خیلی مهربان و خوش برخورد بودند. همسر حاج آقا مصطفی سید حسین و مریم را داشتند و همسر حاج احمدآقا سید حسن را. توی همان چند روز یک سفر هم همراه فاطمه خانم طباطبایی به کربلا مشرف شدیم.
ما تهران بودیم و من تا تیرماه 57 که رفتیم نجف اصلا ایشان را ندیده بودم(4-3 روزی که در نجف مهمان همسر امام بودم) اما آوازه مبارز بودن ایشان و همراهی شان با امام در میان اقوام پیچیده بود و شخصیتی تحسین برانگیز داشتند.
یک ماهی که در نوفل لوشاتو در جوار امام به سر بردیم
صیغه عقد ما را امام در منزل خودشان خواندند.
امام و خانواده شان هم در این جشن شرکت کردند؟
یادم نیست. حاج احمد آقا و خانمش بعد از مراسم آمدند و کادو برایمان یک روتختی آوردند. حاج آقا ناصری (امام جمعه فعلی یزد) هم برایمان یک چرخ خیاطی آورد.
از امام هدیه ای نگرفتید؟
ایشان پیش از عقد برایم هدیه فرستادند. یک گردنبند و یک پلاک و زنجیر طلا داده بودند به مادرخانم آقای محتشمی پور بیاورد تهران. محمدحسین آن زمان تلفنی به من گفت که شاید این هدیه ارزش مادی چندانی نداشته باشد اما این را کسی برای تو فرستاده که 35 میلیون آدم در ایران چشم به راهش هستند.
مگر شما به این ازدواج راضی نبودید؟
خانواده ام به خاطر اینکه دخترشان باید در مملکت غریب سر می کرد، نگران بودند. خطراتی هم که به خاطر فعالیت سیاسی متوجه محمدحسین بود، مزید بر علت شده بود. اختلاف سنی مان هم 12 سال بود.
ارتباطتان با خانواده امام تا کی ادامه داشت؟
برای برگشت به ایران با هواپیمای امام آمدید؟
آقای املایی با هواپیمای امام آمدند اما همه خانم ها از جمله خانم امام 4-3 روز بعد با هواپیمای دیگری آمدیم ایران. خیلی از آقایان هم با ما بودند. خاطرم هست خانم مرضیه دباغ هم بود که بعدها در حزب جمهوری هم با هم بودیم.
بعد از 22 بهمن که باآقای املایی عازم خمینی شهر شدیم
مسوولیت آقای املایی بعد از انقلاب چه بود؟
ایشان همراه آقایان وحید دستجردی، عسگر اولادی و کروبی در کمیته امداد مشغول شدند.
چگونگی فوت حجت الاسلام املایی
امام ساکن قم بودند و محمدحسین مرتب به قم رفت و آمد داشتند. برای انجام ماموریت کاری با پیکان راهی قم شدند که در جاده حسن آباد تصادف کردند که فردایش بمااطلاع دادندکه فوت کرده است
محمدحسین نام مستعار"علمی" داشتند. /منبع:فرصت
آنجایی که امام در خیابان کشان وارد شدند منزل آقای غضنفرپور بود لذا امام چند روزی را در پاریس بودند. وقتی دولت فرانسه به امام اجازه سخنرانی و یا مصاحبه با خبرنگاران را نداد، این موجب شد که آقای عسگرپور ویلایی در نوفل لوشاتو را معرفی کنند که مورد موافقت امام قرار میگیرد.
صبح فردای آن روز یک ساعت و نیم با امام ملاقات داشتیم و من و شهید مهدیعراقی تمام گزارش داخل ایران را خدمت امام دادیم، امام رو کردند به من و شهید عراقی و فرمودند: بروید وسایلتان را(ازهتل درچاریس) بیاورید، اداره اینجا با شما دو نفر.
اینکه ظهر و شب هم غذا داده میشد، البته حاج مهدی عراقی یک مدیر قوی بود. ما هم سعی کردیم همان غذاهای سنتی و ساده خودمان را برای میهمانان آماده کنیم. لذا آبگوشت درست میکردیم، سیب زمینی میپختیم، تخم مرغ آب پز میکردیم. در مجموع دو وعده غذا میدادیم، یکی ظهر و یکی شب.
* در نوفل لوشاتو یک واحد نان صنعتی بود، یکی از برادران را گذاشته بودیم. هر چه او میپخت برای غذای ظهر و شب تحویل میگرفتیم. سعی میکردیم که غذاها ساده و در عین حال کم هزینه باشد. با همین نوع غذاها همه مراجعین را اطعام میکردیم و بدون غذا کسی را نمیگذاشتیم برود. خوب دانشجویان ایرانی و یا خارجی که برای دیدار حضرت امام میآمدند فقط کرایه رفت و آمد داشتند. لذا ما سعی میکردیم اینها را خوب پذیرائی کنیم. حتی شب هم امکانات استراحت و خوابشان را فراهم میکردیم. میدیدیم که اینها از آن سر دنیا به عشق دیدار امام آمدهاند، خوب دانشجویی که توانسته با هزینه دانشجویی یک بلیط تهیه کند و بیاید پاریس و از آنجا برگردد نیاز به مساعدت دارد لذا سعی داشتیم که وسایل راحتی و آرامش آنان را حتی الامکان فراهم کنیم.
هتل کوچکی در نوفل لوشاتو بود که من با کمک عراقی، هتل اجاره ماهانه کردیم
ملاقاتهای خصوصی امام در همان منزل مسکونی خودشان در نوفل لوشاتو انجام میشد، تعیین وقت با شخصیتها هم به عهده دکتر ابراهیم یزدی بود.
قویترین پلیس فرانسه ژاندارم است. چهار صد ژاندارم در 24 ساعت، حفاظت امام را به عهده داشتند.
دولت فرانسه دخالتی در امور نداشت و فقط بحث محافظت و امنیت امام بود. البته آن دو سه روز اول که امام پاریس بودند دولت فرانسه از مصاحبه و مراجعات جلوگیری کرد،
روزانه 300 الی 400 خبرنگار از سراسر جهان به نوفل لوشاتو میآمدند. اداره آنها به عهده ما بود
/ابوالفضل توکلی بینا/21 بهمن 1394 خبرآنلاین
ارفرانس اعلام کرده است بیش از 150 نفر را نمیتواند به هواپیما سوار کند، چون باید سوخت لازم برای بازگشت داشته باشد، ممکن است در تهران به هواپیما اجازه فرود داده نشود، از این 150 نفر، 120 نفر خبرنگار خارجی هستند و 30 نفر ایرانی،هیچ زن وبچه ای درآن نبودغیرازچندخبرنگارزن
رسول صدرعاملی فرستاده ویژه روزنامه اطلاعات بود تا از نوفللوشاتو تا تهران بزرگترین واقعه قرن را گزارش کند.
«(در نوفللوشاتو) بیشتر وقتشان به مصاحبه، سخنرانی و دیدار با گروههای مختلف درباره تبیین نوع حکومت مورد نظرشان میگذشت. مسئول تنظیم برنامهها و دیدارها، دکتر یزدی بود. امام او را دوست داشتند و محترم میشمردند. به خاطره انبوه مراجعان، برخی از افراد میبایست روزها به انتظار وقت دیدار میماندند. در این دیدارها بیشتر قطبزاده و بنی صدر مترجم زبان فرانسوی و دکتر یزدی و صادق مترجم زبانهای انگلیسی و آلمانی بودند.» (ص ۴۷۴)
***
وقتی که وارد شدند، ابتدا خبری نبود. چند نفری بیشتر نمیآمدند. مردم خبر نداشتند، ناهار و شام را هم از منزل آقای بنی صدر میآوردند. از فردا سیل جمعیت سرازیر شد، حالا در یک خانه مسکونی با فضا محدود که فرانسویها واقعاً شوکه شده بودند. بالاخره دلال آن منزل آمد و گفت که آقا، ما شما را بیرون میکنیم، به شما که هتل اجاره ندادیم بلکه خانه اجاره دادیم. ما به هر زبانی که بود آنها را آرام کردیم. حالا نمیتوانستیم جلوی مردم را بگیریم. سیل جمعیت سرازیر شد و بالاخره مردم محله اعتراضی کردند و قرار شد که خانه را عوض کنیم و یک محلی را خارج از پاریس تهیه کنیم. با آقای دکتر عسگری تماس گرفتیم که نوفل لوشاتو رو میشود در اختیار ایشان بگذارید. ایشان هم قبول کرد. آقای دکتر عسگری جامعه شناس از دوستان مرحوم دکتر شریعتی و مرحوم دکتر سامی بود. ایشان و آقای دکتر هراتی و چند نفر دیگر یک جمعی را تشکیل داده بودند و بسیار هم آدمهای با صفا بودند. آقای دکتر عسگری نمیخواست زیاد خودش را مطرح کند/۸۵/۱۱/۲۲مصاحبه فارس با احمد غضنفرپور
***
عکسهای کمتر دیده شده از امامخمینی در زمان اقامت در فرانسه نوفللوشاتو
***
شاگردان و یاران امام دوران هجرت وغربت
شاگردان امام را میتوان به دو طیف علمی و سیاسی تقسیم کرد، هر چند هر دو گروه با هم در مراوده و ارتباط بودند و یک هدف داشتند. تعدادی از آنها برای پیشبرد مبارزه، گروه روحانیون مبارز خارج از کشور را تأسیس کردند. اعضای آن آقایان فردوسی پور، محتشمی پور، دعایی، سید حمید روحانی، سید محمد سجادی، سید باقر موسوی، محمد رضا ناصری، سیف الله قاسم پور، مرتضی نیکنام، سید رضا برقعی، محمد حسین املایی، سید هادی موسوی، محمد حسین شریعتی، محمد منتظری، حسن ثقفی ابراهیم فاضل، محمد رحمت و محمد طاووسی بودند. آنها با راهنمایی آیت الله بهشتی ماهنامه «پانزده خرداد» را منتشر کردند. همچنین جزوات، پیامها و اعلامیههای امام را به ایران، سوریه، لبنان، کشورهای عربی برده و پخش میکردند. آنان درعراق در شرایط سختی به سر برده و انواع تهمتها از قبیل کمونیست و لیبرال به آنان میزدند تا جایی که برای رفع این شایعات هر شب به حرم امیر (ع) میرفتند تا در آنجا نماز بخوانند.. علاوه بر این حتی در نجف به آنان زن نمیدادند./منبع:مرکزاسنادانقلاب اسلامی
امام درترکیه-بورسا
امام درنجف
اززاویه دیگر
نقش رژیم«شاه »دراخراج امام خمینی ازعراق
درادامه زندگی امام درنجف،خاطرات ۲خادم افغانی امام خمینی درنجف راخواهیدخواند -چهارده۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن+همه اقامتگاه های امام خمینی
روابط رژیم عراق پس از چند سال کشمکش مرزی و سیاسی با رژیم پهلوی، در سال ۱۳۵۳(۱۹۷۵ میلادی) و با انعقاد قرارداد الجزایر رو به بهبود نهاده بود و از این رو حضور و فعالیت های سیاسی امام خمینی در آن کشور را باعث ایجاد خلل در این روابط میپنداشت۱۳۹۷/۰۳/۰۲
بر همین اساس در اول مهرماه ۱۳۵۷ نیروهای امنیتی دولت بعثی عراق به منظور همکاری با رژیم شاه و پیشگیری از پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران، بیت امام خمینی را در نجف محاصره کردند و خواهان این شدند که ایشان از هرگونه مصاحبه، صدور اعلامیه و ایراد نطق و خطابه سیاسی خودداری نمایند.
اعزام مقامات ساواک ایران،جلسه بارئیس سازمان امنیت عراق
به موجب گزارشی که به تاریخ ۱۳۵۷/۰۷/۱۰ در ساواک جهت ملاحظه محمدرضا شاه تنظیم گردیده بود، یک هیئت بلندپایه از ساواک به منظور آخرین هماهنگی ها با سعدون شاکر، رئیس سازمان امنیت عراق، در بغداد ملاقات میکند.
مهم ترین محورهای این مذاکرات پیرامون گفتگوهایی است که مقامات سازمان امنیت عراق با امام خمینی داشتهاند. این گزارش تصریح می کند که
یاساکت بشو ویااخراج
مقامات امنیتی عراق در ملاقاتها با امام خمینی او را فردی سرسخت و مصمم در تعقیب نقشههای خود میدانند و عقیده دارند که او به هیچ وجه از تعقیب هدفهای خود انصراف حاصل نخواهد کرد و ایشان در برابر تذکرات مقامات امنیتی عراق که به ایشان تکلیف میکردند از فعالیتهای سیاسی در عراق چشم پوشی کند،
جواب امام خمینی:
«من اهل سیاست هستم و هم مذهبی، هیچ وقت از نظرات سیاسی خود عدول و نزول نخواهم کرد»
در پایان گزارش بیان شده است که از نظر مقامات امنیتی عراق، حضور امام خمینی در این کشور برای امنیت عراق مضر تشخیص داده شده و عقیده دارند که ایشان اگر به جای دیگری نیز بروند، احتمالا مشکلات بیشتری ایجاد خواهند کرد.
در همان ایام مقامات عراقی با دعوت از حجت الاسلام و المسلمین دعایی، نظرات شورای انقلاب کشور عراق را برای رساندن به امام خمینی، اعلام کردند.
مهم ترین محورهای پیام این بود:
امام خمینی میتوانند در عراق به زندگی عادی خویش ادامه دهند ولی از کارهای سیاسی خود باید دست بردارند. و دیگر اینکه در صورت ادامه کارهای سیاسی در عراق، باید این کشور را ترک نمایند.
یکی دو ملاقات ما بین امام خمینی و بعضی از مقامات امنیتی رژیم عراق صورت گرفت که در آنها نیز بر عدم فعالیت سیاسی امام بر علیه رژیم شاه تاکید شد که چون با امتناع امام خمینی مواجه گردید، به دنبال این امتناع منزل امام خمینی در نجف در اول مهرماه ۱۳۵۷ تحت محاصره نیروهای امنیتی قرار گرفت و ادامه این وقایع منجر به مهاجرت امام خمینی به پاریس گردید.
تحلیل امام خمینی درباره «ماجرای اخراج ازعراق»
بعدها امام خمینی در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۵۷ در یک سخنرانی به این وقایع اشاره نموده و می فرمایند:
«خدای تبارک و تعالی مقدراتی دارد که ما سر آن را نمیفهمیم، مگر بعد از زمانها، بعد از آنکه به واسطه فشار دولت ایران و فشار محمدرضا شاه بر دولت عراق، و محصور کردن آنها منزل ما را و رفت و آمدهایی که بین ما و دولت عراق شد، گفتگوهایی شد و ما به آنها اخطار کردیم که یک مسئله شرعی است، یک وظیفه الهی است؛ و من نمی توانم مسئله الهی و وظیفه شرعی را به قول شماها ترک کنم. من این کارهایی که در اینجا انجام میدهم انجام میدهم، شما هم هر کاری دارید بکنید....» (صحیفه امام، جلد ۶، ص ۲۲۶)
خانه امام در نجف کجا بود؟
امام خمینی پس از تبعید از ترکیه به عراق در نجف اشرف و درمنزلی که دارای ویژگی های خاص بود جهت سکونت انتخاب کردند. خانه ای که در (خیابان)شارعالرسول، خیابانی رو به قبله صحن و حرم حضرت امیرالمومنین (ع) واقع شده و همه جای کوچه ی آن سایه است. در دو طرف کوچه، طبقههای دوم خانهها جلو آمده و به یکدیگر چسبیده اند.
امکانات خانه امام در نجف
محوطه مسکونی منزل و به (اندرونی) دارای حیاطی حدود ۵ در ۵ بود. داخل حیاط دو اتاق وجود داشت که آن اتاقها به هم راه داشتند. طرف دیگر حیاط آشپزخانه بود و روی آنیک نیمطبقه، شامل دو اتاق کوچک قرار داشت. در عراق طوری محوطهسازی میکنند که آدم از توی حیاط بخواهد آسمان را ببیند. مثل اینکه باید از دودکش مانندی نگاه کند چراکه اتاقهای طبقه دوم فضای حیاط را اشغال کردهاند، راهپلهها را هم بسیار باریک در میآورند.
این منزل راآقای شیخ نصر الله خلخالی اجاره و تهیه کرده بود
برنامه روزانه امام خمینی در نجف
علی اکبر محتشمی پور(متولد ۱۳۲۵ تهران)وزیر کشور دولت دوم میرحسین موسوی و نماینده مجالس سوم و ششم مجلس شورای اسلامیازیاران امام درنجف: امام خمینی دیدار باآیت الله حکیم داشتند
آیت الله حکیم به امام پیشنهاد میکنند که در مدت اقامت در نجف نماز جماعت برگزار و تدریس کنند؛ البته امام خمینی برگزاری نماز جماعت را در جایی که امام «راتبی» دارد، نمی پذیرد و نهایتا به پیشنهاد مرحوم شیخ نصرالله خلخالی، متولی مدرسه مرحوم آیتالله بروجردی، نماز مغرب و عشاء را در مدرسه آیتالله بروجردی و بعدها هم نماز ظهر و عصر را در مسجد شیخ انصاری(تُرک ها) اقامه می کردند.
بعد از دو هفته از حضور امام خمینی در نجف از او درخواست تدریس شد و امام، تدریس بیع در مسجد شیخ انصاری را آغاز کرد./پایان
محل درس ونمازظهروعصر درمسجد ترکها (مسجد شیخ انصاری)
نمازمغرب وعشاء مدرسه آیتالله بروجردی
امام هر روز چنین برنامه ای داشت برای رفتن به درس مسیری را از منزل در کوچه مکتب امیرالمومنین علیهالسلام و بازار حویش طی میکردند و به مسجد ترکها (مسجد شیخ انصاری) میرفتند و دو ساعت به ظهر مانده به منزل برمیگشتند.
دوباره ظهر که میشد برای اقامه نماز جماعت مسیر فوق را تا مسجد شیخ انصاری میرفتند و بعد از نماز برمیگشتند.
عصرها به مدت نیم ساعت روی بام منزل قدم میزدند. غروب هم برای نماز مغرب و عشا مسیر شارعالرسول را تا مدرسه آیتالله بروجردی میرفتند و پس از نماز مغرب و عشا مسیر شارغالرسول را تا مدرسه آیتالله بروجردی میرفتند و پس از نماز به منزل برمیگشتند
سه ساعت بعد از غروب آفتاب به حرم می رفتند
و بالاخره سه ساعت بعد از غروب آفتاب نیز برای زیارت مولای متقیان علیبن ابیطالب علیهالسلام بار دیگر از منزل خارج شده و از راه شارعالرسول به حرم مولا میرفتند و هنگام بسته شدن حرم و صحن مطهر به منزل برمیگشتند.»
نجف :۴نفرردیف اول ازچپ:امام خمینی ، حجت الاسلام شیخ نصرالله خلخالی ، آیت الله حاج شیخ مجتبی لنکرانی و آیت الله دکتر محمدصادقی تهرانی
خاطرات ۲ خادم افغان منزل امام خمینی در نجف
«ننه فاضل» و«حاج ابراهیم» خادمان افغان حضرت امام نیز در نجف بودند.
«فاطمه طباطبایی» همسر «سیداحمد خمینی» : ننه فاضل که افغانی بود و در نجف سکونت داشت و به ما کمک میکرد.
سقای «افغانی»حرم حضرت علی ، خادم خانه امام خمینی «نجف»شد
«حاج ابراهیم» از شهر بامیان افغانستان بود و در آنجا به کشاورزی اشتغال داشت در زمان «ظاهرشاه»، افغانستان را ترک و راهی نجف اشرف شد.
وی در آن شهر به کارهای مختلف پرداخت و شبها در کنار صحن حرم امام علی (ع) استراحت و عبادت میکرد و به زائران حرم آب میداد و سقایی زائران آن حضرت شده بود.
خاطرات او از این سالها که چندی قبل در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شده است بسیار خواندنی است.
آیت الله سید محمود شاهرودی دردیداربا امام خمینی-نجف
حاج ابراهیم در رابطه با آغاز آشنایی خود با امام خمینیچنین نقل کرده است:
در نجف به کارهای مختلفی مشغول بودم، روزی یک نفر آمد و گفت که گنبد امیرالمومنین (ع) نیاز بازسازی دارد حاضری همکاری کنی، گفتم: بله کجا بهتر از آنجا و مشغول به کار شدم.
در مقبرهای کنار صحن حرم آقا که مربوط به یکی از عالمان بود، استراحت و عبادت میکردم و شبها هم به زائران حرم آب میدادم و ساقی شده بودم.
هر شب سیدی بزرگوار که بسیار هم مرتب و منظم بود به حرم میآمد و در فاصله کمی از ضریح دست به سینه میایستاد و از حفظ زیارت «جامعه کبیره» میخواند و هیچگاه از من آب نخواست.
دعوت امام ازسقای حرم
مدتی از کار جدیدم در نجف نمیگذشت که روزی فردی به سراغم آمد و گفت:
آقا سید روح الله از مراجع تقلید است که از ایران آمده ایشان شما را به دفتر خود خواسته است.
چرامرااحضارکرده!من چه کاربدی کردم؟
گفتم که من یک کارگر ساده هستم و ایشان یک مرجع تقلید، ایشان چه کاری میتوانند با من داشته باشند، ابتدا از رفتن امتناع کردم
هرچه فکرکردم که من کاربدی نکردم،فقط من در حرم حضرت علی(ع) قرآن میخواندم وبه زائرین آب می دادم . یک نفر را به سراغ بنده فرستادند. ابتدا نرفتم چون تصور میکردم امام از من دلگیر هستند و قصد شکایت دارند. بار دوم همان شخص به سراغم آمد و گفت؛ امام با تو کار دارند. گفتم: شما را به خدا بگویید چه کار دارند؟.
گفت: به خدا نمیدانم.
گفتم: نکند از دست من ناراحت هستند. گفت: نه فقط به من گفتهاند که برو آن مردی را که در حرم است به اینجا بیاور.
به او گفتم: شما بروید من خواهم آمد، او هم رفت.
ولی به اصرار قاصد پیغام امام به ملاقات ایشان رفتم و با امام خمینی در دفتر کار ایشان در نجف ملاقات کردم.
وقتی وارد اتاق شدم، روی زمین نشستم به امام نگاه کردم، جذبه ایشان مرا گرفت، زبانم قفل شد و نتوانستم چیزی بگویم، حتی نتوانستم سلام عرض کنم، بدنم خیس عرق شده بود
امام خمینی بمن سلام کرد
تا اینکه خود امام به من سلام کرد
امام من پرسیدند. اسمت چیست؟
گفتم: حاج ابراهیم خادم نجفی
گفت: حاج ابراهیم!
گفتم: بله بفرمایید و انگار با همین جمله قفل زبانم گشوده شد،
بعد از احوالپرسی از من پرسید:
امام:حاج ابراهیم! مرا میشناسی ؟
- بلی آقا، هر شب شما را کنار ضریح مولا علی میبینم.
امام: حاج ابراهیم! دوست داری اینجا پیش ما کار کنی؟
- دوست دارم اما الان کاری را در حرم انجام میدهم و اگر بیایم اینجا و شما خوشتان نیاید من آن کار را هم از دست میدهم!
حضرت امام گفت: نه تا خودت بیرون نروی ما بیرونت نمیکنیم.
- زمانی که داشتم با امام خمینی قول قرار میگذاشتم یک باره به ذهنم رسید و گفتم که راستی آقا! من به شرطی اینجا میآیم که اگر از دنیا رفتم شما نماز وحشت مرا بخوانید!
امام : اگر من زودتر از شما از دنیا رفتم چه؟
- شما عالم و مجتهد هستید چرا بمیرید!
امام : خیلی خوب پس قرارمان این باشد که هر که زودتر فوت کرد نمازش را آن یکی بخواند.
- وقتی خبر فوت امام منتشر شد یاد این قرار افتادم، شوکه شده بودم و از آن به بعد دنیا برایم بیمعنا و پایان یافته بود.
حاج ابراهیم با بیان اینکه امام چنان ابهت و عظمتی برای من داشت که خیال میکردم همه دنیا اوست و مدام میگفتم: چرا زندگی بعد از امام باید ادامه داشته باشد، همان شب یاد عهدم با امام افتادم و حسرت خوردم کهایکاش امام زنده بود، نمیدانم با چه حالی برای ایشان نماز وحشت خواندم.
کارهای خانه
صبحها نان خانه آقا مصطفی را هم من میخریدم و درب منزل ایشان تحویل میدادم، باقی خریدها با خودشان بود بعد از خانم امام زنبیل را میگرفتم و میرفتم خرید.
گاهی اوقات که قرار بود میوه بخرم خانم امام مثلا میگفت: چهارعدد پرتقال بخرید و تأکید داشت که به جای یک یا ۲ کیلو میوه چند عدد بخرم ولی میوه خوب و من همیشه سر همین خرید جزئی با میوه فروشها بحث داشتم.
من سواد م فقط قرآنی بود،غیرقرآن رانمی توانستم بخوانم وبخاطرهمین نمیدانستم حاج خانم در فهرست چه چیزهایی نوشتهاند
به همین خاطر مجبور بودم چند بار برای تهیه ملزومات به بازار برگردم به همین دلیل خانم امام به من میگفت: چقدر خوب بود سواد داشتی حاج ابراهیم.
نمازمغرب وعشا-درمنزل-به امامت امام
شبها وقتی نماز مغرب و عشاء را در دفتر به امامت ایشان میخواندیم، میرفتم بالای پشت بام و رختخواب امام را باز میکردم تا شاید پس از آن گرمای روزهای نجف ایشان کمی آسایش داشته باشند.
یک شب دیر وقت بود که به منزل رسیدم و یک دفعه یادم آمد که رختخواب امام را باز نکردهام، خودم را به خانه امام رساندم و وقتی به پشت بام رسیدم دیدم امام خودشان جا را درست کردهاند و میخواهند بخوابند، گفتم: آقا! ببخشید امشب یادم رفت.
امام : حاج ابراهیم تو این همه راه آمدهای برای اینکه رختخواب من را بیندازی؟
گفتم: بله آقا
امام خمینی: مگر من کی هستم، دیگر به خاطر کار من زن و بچهات را رها نکن.
امام خمینی در ماه رجب و شعبان که ایام زیارتی مخصوص امام حسین (ع) بود، با تعدادی از آشنایان خود در منزل یکی از دوستان خود در کربلا میرفتند.
چرا مرا -کربلا-نمیبرید؟
یکبار به امام خمینی اعترض کردم و گفتم: آقا شما هر سال برخی خادمان و افراد را به همراه خود میبرید و من باید اینجا بمانم، چرا مرا نمیبرید من هم میخواهم آنجا زیارت کنم.
امام :حاج ابراهیم، امیرالمومنین هم پدر امام حسین (ع) است و ثواب زیارتش زیاد، شما را اینجا میگذارم چون بیشتر اطمینان دارم، حالا هم اگر خواستی بعد از نماز صبح برو کربلا زیارت کن بعد هم برگرد.
آیت الله سید محمد باقرصدردرکنار امام خمینی-نجف-مراسم فوت سیدمصطفی خمینی
پسرخادم با سیدحسن-نوه امام -همبازی بود
- پسر من با سید حسن نوه امام ، هم بازی بود، هر چه قدر این ۲ در حیاط بازی و سر و صدا میکردند، امام با اینکه در اتاق کنار حیاط مشغول به مطالعه بود حتی یکبار هم نشد با آنها دعوا کند یا حتی تذکری بدهد و یا به خانواده بگوید که این بچهها را ساکت کنید.
ساده زیستی امام
حاج ابراهیم با اشاره به ساده زیستی امام و اینکه ایشان با طلاب کشورهای دیگر بسیار مهربان بودند و همیشه آنها را مورد تفقد خود قرار میدادند، افزود: برای مثال غذای امام در میهمانیها با غذای بقیه فرق میکرد و بسیار ساده و اندک بود.
حاج ابراهیم با بیان اینکه امام با طلاب بیبضاعت بسیار مهربان بود، ایشان همواره طلاب کشورهای دیگر را که وضع خوبی نداشتند، مورد تفقد قرار میداد و به آنها کمک میکرد و اگر زائران از کشورهای مختلف هدیهای برای امام میآوردند، امام آن را در میان حاضران تقسیم میکرد و برای خودش چیزی بر نمیداشت.
تنظیم ساعت کسبه ازروی نظم امام خمینی
خادم امام با بیان اینکه ایشان هر شب به حرم امام علی (ع) مشرف میشدند و زیارت جامعه کبیره میخواندند، امام به قدری دقیق بود که کسبه محل میگفتند ما ساعتمان را با رفت وآمد آقا روح الله تنظیم میکنیم.
امام -امام جماعت- مسجدترک ها
امام قبل از ممانعت رژیم صدام نماز را در مسجد ترکها که در بازار «حویش» نجف اقامه میکرد در قنوت بسیار گریه میکرد تا آنجا که مأمومین هم همراه ایشان گریه میکردند.
امام باید هر شب به حرم امام علی (ع) مشرف میشدند.
توصیه سیداحمدآقا به امام درزمان مریضی
یک شب که ایشان مریض بودند، حاج احمد آقا گفتند:
شما به مردم میگویید از راه دور هم میشود زیارت کرد، حالا امشب که مریض هستید، خودتان از دور زیارت کنید از بالای منزل حرم دیده میشود
امام خطاب به سیداحمدآقا:
مرا از این افکارعوامانهام دور نکنید.
خاطره روزشهادت سیدمصطفی خمینی
خادم افغان امام در رابطه با روزهای شهادت آقا مصطفی خمینی و آرامشی که امام در آن هنگام داشت،یک روز طرفهای ظهر بود که دیدم از خانه امام سر و صدا میآید، پرسیدم چه شده ؟
گفتند: آقا مصطفی حالشان بد است و او را به درمانگاه «کوفه» بردند بعد هم که خبر فوت وی را آوردند.
من میدیدم که برخی اعضای خانه خیلی شیون میکردند، اما خود امام اصلا خم به ابرو نیاورد و کارهای روزمرهاش را هم تعطیل نکرد
در مجلس ختم آقا مصطفی در مسجد وقتی روضه خوان روضه آقا علی اکبر را خواند، امام بسیار گریه کرد.
خدا رحمت کند آقا مصطفی را درس شلوغی داشت و همیشه مرا که میدید با من شوخی میکرد و آدم خنده رویی بود.
بازداشت خادم امام توسط سازمان امنیت عراق
«انت خادم سید خمینی؟»
حاج ابراهیم با بیان اینکه صدام، امام را مجبور به ترک عراق کرد و امام از آنجا راهی پاریس شد، افزود: من در خانه امام در نجف ماندم و در همان جا زندگی کردم.
شبی من در حال خواندن قرآن بودم، دیدم از خانه بغل دستی ما سربازها وارد منزل امام شدند و بالای سرم چند سرباز مسلح ایستادند، یکی از آنها پرسید: «انت خادم سید خمینی؟
گفتم: بله
گفت: باید با ما بیایی
گفتم: به چه جرمی؟
گفت: حرف نزن!
آنها حتی اجازه ندادند که عرقچین و پیراهنم را بردارم و یک سرباز با قنداق تفنگ محکم به شانهام زد.
به جرم اینکه خادم امام خمینی بودم، مرا سخت شکنجه کردند، من در زندانی در بغداد زندانی بودم و هر روز دستهایم را میبستند و سهمیه شلاق مرا میزدند، سپس مرا به اتاق تاریکی برده و چشمهایم را میبستند، حدود ۳ ماه شکنجه شدم و قرار بود اعدام شوم اما نمیدانم چه شد که مرا به مرز ایران بردند و همان جا رهایم کردند.
در مرز ایران با عراق یک آشنا به من پول و وسایل سفر داد تا خود را به ایران برسانم و چند روز بعد به قم رسیدم.
واکنش امام خمینی به اخراج خادمش
- زمانی که به قم رسیدم انقلاب اسلامی با رهبری امام به پیروزی رسیده بود و امام آن زمان در شهر قم مستقر بودند، من از خانوادهام در نجف خبری نداشتم بعد از زیارت حرم حضرت معصومه (س) در خانه یکی از اقوام مستقر شدم و در اولین فرصت به محل استقرار حضرت امام در قم رفتم.
از پاسداری که جلو درب ایستاده بود، خواستم که مرا نزد امام ببرد اما او ممانعت کرد و گفت وقت ندارد به او گفتم من اسمم حاج ابراهیم است و در نجف خادم ایشان بودم اگر شما به وی یا خانوادهاش بگویید من آمدهام آنها مرا میشناسند.
هر چه اصرار کردم آنها باور نمیکردند و به حرفم گوش ندادند، چند روز کارم همین بود، ولی فایده نداشت.
یک روز یکی از اعضای بیت امام که در نجف مرا دیده بود، من را شناخت، ماجرا را برایش گفتم و ۱۰ دقیقه بعد گفت: بگویید حاج ابراهیم بیاید داخل.
وقتی وارد شدم امام رو به طرف پنجره ایستاده بود و بعد برگشت و من جلو رفتم و دستش را بوسیدم و گریه کردم.
امام : حاج ابراهیم گریه نکن
گفتم: آقا نمیدانید به خاطر اینکه خادم شما بودم چقدر مرا اذیت کردند.
امام : انشاالله از آنها -عراق-انتقام خواهیم گرفت.
امام گفت: کی آمدی ؟
- یک هفته است
امام: زن و بچهات کجاست؟
- من از آنها بیخبرم و بعد از اینکه دستگیر شدم و به اینجا رسیدم فقط توانستم با نجف تماس بگیرم و بگویم من اینجا هستم.
امام دستور داد تا خانواده و وسایل زندگیام را بیاورند به قم
امام: حاج ابراهیم، بیا اینجا مثل همان جا مشغول به کار شو
من گفتم: نه آقا، آنجا شما سمت خاصی نداشتید، اما اینجا رهبر هستید و هزار دشمن دارید، من هم آدم سادهای هستم، ممکن است فردا خریدی کنم و خدای نکرده مشکلی پیش بیاید به من کار ساده تری بسپرید.
امام خمینی به من پیشنهاد کار در منزل برادر خود» آیت الله پسندیده «را داده و فرمودند: خیلی خوب همان خدمتی که در نجف به من کردی از آن بیشتر را به برادر بزرگم آقای پسندیده انجام بده.
امام:من هم اینجا هستم و هر وقت کاری داشتی به من سر بزن و زن و بچهات که رسیدند به احمدآقا بگو تا خانهای برایشان تهیه کند.
از آن روز به بعد من خادم منزل آیت الله پسندیده شدم و سالی یک مرتبه هم برای دیدار با امام به جماران میرفتم و ایشان همواره به من لطف داشت و از من دلجویی میکرد.
آخرین دیدار با امام
زمستان سال آخری که خدمت امام رسیدم، ایشان بسیار لاغر و ضعیف شده بودند تا چهره مبارکش را دیدم به گریه افتادم و گفتم: آقا! چه بلایی سر شما آمده، چرا این طوری شدید؟
امام سکوت کرد و چیزی نگفت و از اوضاع و احوالم پرسید.
گفتم: پسر بزرگم را میخواهم داماد کنم و ایشان تأیید کردند.
«ننه فاضل» که در نجف اشرف خادم منزل امام خمینی بود، بعد از پیروزی انقلاب به جماران آمد و همچنان در منزل امام مشغول به خدمت بود،«حاج ابراهیم» نیزبعد از انقلاب خادم منزل برادر امام-آیت الله پسندیده-شدند.
عروس امام می گوید: «ننه فاضل» زنی زیرک و دانا بود و احمد (سید احمد خمینی) به شوخی به او میگفت: تصور میکنم تو رئیس یک حزب سیاسی در افغانستان باشی.
یک روز که من مشغول گرفتن عکس از امام بودم، وی آمد و از من خواست تا عکسی از امام با او بگیرم تا دنیا بدانند نزد امام ایرانی و غیر ایرانی تفاوتی ندارد.
چای امام خمینی
حاج ابراهیم- خدمتکار منزل امام خمینی در نجف: تابستان بود و روزهای گرم نجف، ظرف ها را که شستم، خواب عصرگاهی مرا گرفت. آقا هم عادت داشتند در سرداب می خوابیدند.
بعد از مدتی بیدار شدم تا چای را آماده کنم که دیدم سماور نیست، اول نگران شدم ولی بعد حدس زدم شاید آقا آن را برداشته است. خدمت ایشان که رسیدم، لبخندی زدند و گفتند: من چای خورده ام، بیا اینها را ضبط کن.
بعضی از وقت ها بود که آقا بدون اینکه از کسی بخواهند خودشان سماور را آماده می کردند.
* نماینده موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی در نجف اشرف نیز در خاطرهای گفت: همیشه آماده کردن چای های اول صبح خانه با امام بود.
توضیحات مدیریت سایت -پیراسته فر:با استفاده از کتاب «اقلیم خاطرات» فاطمه طباطبایی ،کتاب برداشت هایی از سیره امام خمینی،روزنامه جمهوراسلامی،فارس و..با اندکی اصلاحات.ویرایش وانتخاب تیترها وافزودن عکس
همه تبعیدها-اخراج- ها امام خمینی
۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن/۲+ماه زندان۸ماه حصر
یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه
۱۳آبان۱۳۴۳–تیعیدامام خمینی به ترکیه
۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق"نجف"
۱۳سال اقامت درنجف
۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت
مرزکویت
کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.
۱۴مهر۱۳۵۷وارد"پاریس"شد.
۲روزبعد(۱۶مهر)به حومه پاریس(نوفل لوشاتو)منتقل شد.
مدت اقامت در«فرانسه» : ۴ماه (۱۱۸روز)
مدت اقامت دردهکده«نوفل لوشاتو» : ( ۱۱۶ روز )
۱۲بهمن۱۳۵۷واردکشورایران شد.
۱۰روز(دهه فجر)هنوزتفاله های شاه "بختیار"حکومت متزلزلی داشتند.
بیست ودو۲۲بهمن حکومت شاه به زانودرآمد وحکومت بدست عاشقان خمینی درآمد.پیروزی انقلاب
ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١۴٠٩)روح خدا به خدا پیوست.