سدعظیمی که موش هامأمورتخریبش شدند!
ماجرای سیل اخیر(آخرمرداد۱۳۹۶)بیهارهندکه منجربه کشته شدن۵۰۰نفروآوارگی۱۰میلیون شدرا کارشناسان -کارموش ها می دانند
قرآن: گناه-ناسپاسی،کفران نعمت- کردند،ماهم با«سیل» تنبیه کردیم،مأموریت هدایت این سیل با »موش »هابود.
همچنین موجودات کوچکی که مأمورعذاب قدرتمندان بودند- دادگاه ها نگشتند که کدام شهردارمفصربوده ویا استاندارمحل خدمتش نبوده ویا رئیس جمهوردیررسیده ،فلان فرماندار کم کاری کردند!درهیچ جای تاریخ به چنین چیزهایی اشاره نشده،چراکه این عالم صاحب دارد وهمه موجودات، زنده ومرده هشیارند (جنودخدایند)....حالا ما فعلاً به سیل اخیرایران(عید۹۸) نپرداختیم.
طوفان-ملخ -شپش-قورباعه-خون:مآموران عذاب قوم بنی اسرائیل بودند...پرستو"ابابیل"مأمورکشتن فرماندهان "فیل سوار"ابرهه
هیچ اتفاقی درعالم رُخ نمی دهد مگر بااذن خدا....اگربا اذن و اراده خداوند تعلق نگیردحتی برگی از درخت نمیافتد...
وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ﴿٥٩انعام﴾
که درادامه خواهیدخواند
در روزگاران پیش ؛ قوم « سبأ » در سرزمین یمن زندگی می کردند . آنها شهر و دیار بسیار زیبایی داشتند. سرزمین یمن مانند سایر نقاط عربستان ،فاقد نهر است و در موسم باران ، سیل های فراوان به راه می افتد و پس از خرابی بسیار، در ریگزارها فرو می رود وچون فصل باران تمام می شود مردم دچار بی آبی می گردند.
مسئولین کشور«سبأ» باکمک متخصصین کشور ، به فکر ساختن سدی افتادند تا سیلاب های کوهستان را در مخزنهای بزرگ و محکم ذخیره کنند و از آن همه خسارت و ویرانی جلوگیری کنند.سد بزرگ و تاریخی معروفی به نام سد مأرب یا سد عرم را ساختند. مردم این دیار در کشاورزی؛ مهارت فوق العاده ای داشتند و با ساختن این سد، آبها را ذخیره نموده ، باغها ، بوستانها و زمین های سر سبزی را بوجود آوردند. « سد مأرب ؛ مشتمل بر دقایق فنی مهم و شاهکارهای مهندسی بسیار است. باستان شناسان ؛ دو نقش ، کشف کرده اند که در یکی ، نام یک پدر و پسر از پادشاهان سبأ را ذکر کرده که در قرن هشتم قبل از میلاد می زیسته اند و بنای سد مأرب به آن دو نسبت داده شده است.» (قصص قرآن ، عبدالکریم بی آزار شیرازی ، ص۳۳۲)
برخی از مورخین اسلامی مانند : اصفهانی ، تاریخ انهدام سد را ۴۰۰ سال قبل از اسلام و برخی مانند: یاقوت حموی آن را در حدود قرن ششم میلادی، کمی قبل از ظهور اسلام و از نظر برخی مانند : ابن خلدون در قرن پنجم میلادی ذکر کرده اند.» (الجواهر فی تفسیر القرآن ، سید محمد طنطاوی ، ج۱۶، ص۱۷۶- ۱۷۷ )
علت ویرانی سد مأرب
لقد کان لسبإ فی مسکنهم آیه ... فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم ... (۱۵الی۱۷سبأ )
قرآن علت ویرانی سد را پس از احداث باغستانها و وفور نعمت و امنیت ، اعراض و رویگردانی از خدا و ناسپاسی در برابر نعمات الهی، اختلاف و تفرقه ؛ ذکر می کند.
خداوند نیز آنان را مورد غضب قرار داد و سیل عرم را به ویرانی سد عظیم مأرب فرستاد و سرانجام آن همه بوستان های پر نعمتشان ؛ به صحرایی سوزان تبدیل گشت. و از آن همه درختان ، جز چند درخت سدر و گز و همچنین شوره زار باقی نماند. (۱۶ سبأ)
این کیفر کفران آنها بود، چرا که خداوند با لطف و مرحمتی که نسبت به بندگانش دارد؛ تا کسی کفران نعمت، نکند. مجازاتش نخواهد کرد! ذلک جزیناهم بما کفروا و هل نجازی إلا الکفور ( ۱۷سبأ)
سیل مأرب(عرم) - سیل موش ها
سیل ناشی از شکستن سد مأرب که به سیل عرم ؛ معروف است
عرم را به معنی موشهایی که سد را سوراخ کرده اند (۱۶سبأ)
این سد را بلقیس ، ( ملکه سبأ) در میان دو کوه از سنگ و قیر ساخته بود، و در آن شکافهایی تعبیه کرده بود که آب به مقدار احتیاج مردم از آن بیرون می ریخت، از اینرو ، بلاد سبأ از حاصلخیز ترین و باصفاترین بلاد عربستان شد.
موش ها-مأمورتخریب سد
اما چون مردم ناسپاسی کردند و سخنان پیامبران خود را نشنیدند ، خداوند موشهایی را فرستادکه آن سد را سوراخ کردند و در نتیجه ؛ سد در هم ریخت و سیل ، همه باغها و زراعت ها را از بین برد و مردم سبأ در نتیجه خشکی به جاهای دیگر مهاجرت کردند. (دائره المعارف فارسی ، غلامحسین مصاحب ، ج۳)
«فأعرضوا،فأرسلنا علیهم سیل العرم …؛قوم سبأ از خدا و نعمات الهی روی گرداندند،ما هم سیلی سخت و ویرانگر بر [سدّ عظیم] فرستادیم…».(۱۶سبأ)
در روزگاران پیش؛قوم «سبأ» در سرزمین یمن زندگی می کردند.آنها شهر و دیار بسیار زیبایی داشتند.
سرزمین یمن مانند سایر نقاط عربستان فاقد نهر است و در موسم باران سیل های فراوان به راه می افتند و پس از خرابی بسیار،در ریگزارها فرو می روند و چون فصل باران تمام می شود مردم دچار خشکی و بی آبی می گردند.
از این رو مردم سبأ به فکر ساختن سدی افتادند تا سیلاب های کوهستان را در مخزن های بزرگ و محکم ذخیره کنند و از آن همه خسارت و ویرانی جلوگیری کنند.
قوم سبأ،سد بزرگ و تاریخی معروف به سدّ مآرّب یا سدّ عرم ر ساختند.مردم این دیار در کشاورزی مهارت فوق العاده ای داشتند و با ساختن این سدّ،آب ها را ذخیره نموده و باغ ها و بوستان ها و زمین های سرسبزی را به وجود آوردند.:سدّ مآرب مشتمل بر دقایق فنی مهم و شاهکارهای مهندسی بسیار است.باستان شناسان دو نقش کشف کرده اند که در یکی،نام یک پدر و پسر از پادشاهان سبأ را ذکر کرده که در قرن هشتم قبل از میلاد می زیسته اند،و بنای سدّ مآرب به آن دو نسبت داده شده است.(قصص قرآن ـ عبدالکریم بی آزار شیرازیـ ص ۳۳۲.)
برخی از مورخین :اصفهانی؛تاریخ انهدام سدّ را ۴۰۰ سال قبل از اسلام و برخی مانند یاقوت آن را در حدود قرن ششم میلادی،کمی قبل از ظهور اسلام و از نظر برخی مانند:ابن خلدون در قرن پنجم میلادی ذکر کرده اند(تفسیر الجواهر ـ طنطاوی، ج ۱۶، صص:۱۷۶ ـ ۱۷۷)
***
کفران نعمت قوم سبأ و سرانجام نکبت بار آنها
قوم سبأ، جمعیتى داراى حکومت عالى و تمدن درخشان در سرزمین حاصلخیز یمن بودند و براى کشاورزى وسیع خود، سدهاى محکم بسیار زیادى ساخته بودند و از انواع نعمتها بهره کافى داشتند، ولى بر اثر غرور و سرکشى از دستورهاى رسولان خدا، به مکافات سختى رسیدند به طورى که سرزمین آباد آنها به بیابان خشک و سوزان، تبدیل شد. سرگذشت این قوم در قرآن در سوره سبأ آیه ۱۵ تا ۱۹ آمده است، اکنون به داستان زیر توجه کنید:
سَدیر مىگوید: در محضر امام صادق (ع) بودم، شخصى از امام پرسید: منظور از آیه (۱۹ سوره سبأ) چیست که خداوند مىفرماید:
فَقالُوا رَبَّنا باعِد بَینَ اَسفارِنا وَ ظَلَمُوا اَنفُسَهُم فَجَعلناهُم اَحادِیثَ وَ مَزَّقنا هُم مَمَزِّقٍ...؛
ولى (این قوم مغرور) گفتند: پروردگارا! میان سفرهاى ما دورى بیفکن (تا بینوایان نتوانند دوش به دوش ثروتمندان سفر کنند، و به این طریق) آنها به خود ستم کردند، و ما آنان را داستان،براى عبرت دیگران قرار دادیم، و جمعیّتشان را متلاشى ساختیم...
امام در پاسخ فرمود: منظور از این آیه، مردمى بودند که آبادىهاى به هم پیوسته و در تیررس همدیگر داشتند آبادىهایى که داراى نهرهاى جارى و اموال بسیار و آشکار بود، ولى در برابر نعمتهاى خدا، به جاى شکر، ناسپاسى کردند، و عافیت خدا را نسبت به خود، دگرگون نمودند اءنّ اللهَ لا یُغِیِّرُ بِقَومٍ حتّى یُغَیِّرُوا ما بِاَنفُسِهِم؛/۱۱ سوره رعد
همانا خداوند سرنوشت هیچ ملتى را تغییر نمىدهد، مگر آن که آنها خود را تغییر دهند.
آن گاه خداوند سیل عَرِم را (با شکسته شدن سدهاى آنها) به سوى آنها فرستاد، به طورى که همه آبادىهایشان غرق در آب شده و ویران گشت، و اموالشان نابود شد، و باغهاى پردرخت و پرمیوه آنها به دو باغ بىارزش با میوههاى تلخ و درختان بىمصرف شوره گز و اندکى درخت سِدر، مبدل گردید
ذلِکَ جَزَینا هُم بِما کَفَروا وَ هَل نُجازِى اِلّا الکَفُورَ؛
این را به خاطر کفرشان، به آنها جزا دادیم، و آیا ما جز کفران کننده را به چنین مجازاتى، کیفر مىدهیم؟
تصویر سد عظیم مَأرِب
قوم سبأ از تمدن عظیمى برخوردار بودند، که پس از حکومت عظیم داوود و سلیمان علیهالسلام، عظمت حکومت آنها بر سر زبانها افتاد. آنها براى ذخیره سازى آب و رونق کشاورزى، سد عظیمى به نام سد مأرب (بر وزن مغرب) در بین دو کوه بلق بنا کردند، آب فراوان، باغهاى بسیار وسیع و زیبا، و کشتزارهاى پربرکت ایجاد کردند، از شاخسارهاى درختان آن باغها آن قدر میوه آشکار شد که مىگفتند: هرگاه کسى سبدى روى سر بگذارد و از زیر آنها بگذرد، پشت سر هم میوه در آن سبد مى افتد و در مدت کوتاهى سبد پر از میوه هاى گوناگون مى شود.
آنها داراى قریه هاى به هم پیوسته و بسیار آباد بودندولى وفور نعمت به جاى شکر و سپاس، آنها را سرمست و غافل نموده بود، تا آن جا که شکاف طبقاتى عمیقى بین آنها ایجاد شده بود، زورمندانشان عدهاى را به استضعاف و استثمار کشیده بودند به طورى که این درخواست جنون آمیز را از خدا نموده و گفتند: فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا﴿سبإ: ١٩﴾؛ خدایا میان سفرهاى ما دورى بیفکن.
تا بینوایان نتوانند دوش به دوش ثروتمندان همسفر شوند منظورشان این بود که بین قریه ها، خشکى باشد، و فاصله ها زیاد گردد تا تهیدستان و افراد کم در آمد، و بى مرکب نتوانند مانند آنها سفر کنند،حتی چراگاه هایشان ازفقراجدابود
موشهاى صحرایى به دیواره سد خاکى مأرِب رو آوردند، و دیوار سد را از درون سست کردند
از سوى دیگر بر اثر بارانهاى شدید و سیلهاى عظیم، آب زیاد در پشت سد جمع گردید،
ناگهان سد در هم شکست و آن همه آب به جریان افتاد و همه آبادىها و چهارپایان و کشتزارها و قصرها و خانه هایشان غرق در آب شده و ویران و نابود گردید.
از آن همه درختان و کشتزارهایشان، تنها چند درخت تلخ اراک و شوره گز و سِدر به جاى ماندمرغها و پرندگان خوش آواز از آن جا کوچ کردند و بومها و زاغها در خرابه هاى قوم سبأ، لانه گرفتند.
ذلِکَ جزَیناهُم بِما کَفَرُوا وَ هَل نُجازِى الّا الکَفُورَ؛
این هلاکت را به خاطر کفرشان به آنها وارد ساختیم، و آیا جز کفرانکننده را به چنین مجازاتى کیفر مىدهیم؟!
بى اعتنایى به دعوت پیامبران
قوم سبأ داراى سیزده شهر آباد بودند، و در هر شهرى پیامبرى از جانب خداوند آنها را به سوى خدا دعوت مى نمود، و به آنها مىگفت: از نعمتهاى خدا بخورید و بهرهمند شوید، ولى شکر خداى یکتا را به جا آورید، تا خداوند نعمتش را بر شما بیفزاید، آن خدایى که چنین شهر پاک و خوش آب و هوا و به دور از هر گونه حشرات و آلودگىها به شما عطا کرده است.
ولى آنها به نصایح پیامبران گوش نکردند، و بر غرور و طغیان خود افزودند، در نتیجه خداوند بر آنها غضب کرد، و موشهاى صحرایى را به درون دیوار سد آنها فرستاد، و از سوى دیگر سیل عَرِم فرا رسید،
و دو باغ پربرکتشان مبدل به دو باغ ناچیز، با چند میوه تلخ و درختان شوره گز و اندکى درخت سدر گردید.
آلوده کردن نان"ناسپاسی" وقحطی
در روایتى از امام صادق (ع) نقل شده: من وقتى که غذایى را از ظرفى مى خورم، ته ظرف را با انگشت و زبانم مى لیسم که هیچ باقى نماند، تا آن جا که ترس آن دارم خدمتگذارم مرا حریص و آزمند بخواند، ولى این کار من به خاطر حرص و طمع نیست بلکه (به خاطر ترک اسراف است، توضیح این که:) قومى از اهالى ثرثار (همان قوم سبأ) در میان وفور نعمت زندگى مىکردند، آنها از مغز گندم، نان تهیه مىکردند (ولى به قدرى اسرافکار و ناسپاس بودند که) با همان نانها محل مدفوع کودکانشان را پاک مىنمودند، به گونهاى که از انباشتن همین نانهاى آلوده کوهى از نان به وجود آمده بود.
همانگونه که قوم بنی اسرائیل که درنعمتهاغوطه وربودند واما این نعمتها دلشان رازده بود وازپیامبرشان تقاضای غذاهای دیگرداشتند
از "من" و "سلوى" (دو غذاى آسمانى) خسته شدیم و تقاضاى پیاز و سیر و عدس از خدا کردند
مرد صالحى در حال عبور، زنى را دید که با نان محل مدفوع کودکش را پاک مىکند، به آن زن گفت: واى بر شما! از خدا بترسید تا مبدأ خدا بر شما غضب کند، و نعمتش را از شما بگیرد.
آن زن در پاسخ به طور مسخره آمیز و مغرورانه گفت: برو بابا! گویا ما را از گرسنگى مىترسانى، تا هنگامى که ثرثار (آب پربرکت این سرزمین) جریان دارد، ما هیچگونه ترسى از گرسنگى نداریم.
طولى نکشید که خداوند بر آن هوسبازان و رفاه طلبان اسرافکار غضب کرد، آب که مایه حیات است از آنها گرفته شد، قحطى زده شدند، کار به جایى رسید که همه اندوخته هاى غذائیشان تمام شد و مجبور شدند که به سوى آن نانهاى آلوده انباشته که مانند کوهى شده بود، هجوم ببرند، و سر صف به نوبت بایستند تا از آن نان که جیره بندى شده بود، جیره خود را برگیرند.
رابطه کفران نعمت باقحطی
در مورد رابطه کفران: نعمت و قحطى و فلاکت، روایات متعدد وجود دارد.
گناه کردند وماهم عذابشان کردیم
وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُواْ یَصْنَعُونَ - وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ؛/آیه ۱۱۲ و ۱۱۳ سوره نحل
خداوند براى آنها که کفران نعمت مىکنند، مثلى زده است منطقه آبادى را که امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزیش به طور فراوان از هر مکانى فرامى رسیده، امّا نعمت خدا را کفران کردند، و خداوند به خاطر اعمالى که انجام مىدادند، لباس گرسنگى و ترس را در اندامشان پوشانید - پیامبرى از خود آنها به سراغشان آمد، اما او را تکذیب کردند، و عذاب الهى آنها را فروگرفت در حالى که ظالم بودند.
به گفته بعضى از مفسران، دو آیه فوق در مورد قوم سبأ نازل شده است.
امام صادق (ع) فرمود: پدرم (امام باقر) ناراحت مى شد از این که دستش را که غذایى به آن چسبیده بود، با دستمال پاک کند بلکه به خاطر احترام غذا دست خود را مى مکید، و یا اگر کودکى در کنار او بود، و چیزى از غذا در ظرفى باقى مانده بود، ظرف او را پاک مىکرد. و مى فرمود:
گناه مىشود چیزى از غذا از سفره بیرون مى ریزد، و من به جستجوى آن مى پردازم، به حدى که خادم منزل مى خندد (که چرا دنبال یک ذره غذا مىگردم؟)
سپس افزود:
امام صادق (ع) :قومی قبل از شما مى زیستند، خداوند نعمت فراوان به آنها داد، اما طغیان و ناشکرى و اسراف کردند تا آن جا که بعضى از آنها به دیگران گفتند: پاک کردن محل مدفوع با سنگ که خشن است، موجب رنج است، به جاست که با نان محل مدفوع را پاک کنیم که نرم است و همین کار را کردند. خداوند بر آنها غضب کرد، حشراتى کوچکتر از ملخ به سراغ آنها فرستاد، آن حشرات آن چنان بر رزق و روزى آنها مسلط شدند که همه را حتى درختان آنها و هر چه را که خوردنى بود خوردند، فشار گرسنگى و کمبود غذا به جایى رسید که آنها به همان نانهاى آلوده (که با آنها قبلاً استنجاء کرده بودند) هجوم آوردند، و آنها را خوردند، و این حادثه همان است که در قرآن در دو آیه فوق(نحل ۱۱۲ و ۱۱۳) بیان مىکند./قصه هاى قرآن - محمد محمدى اشتهاردى
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:
عصاى سلیمان (ع) را موریانه اى خورد، و سد عظیم مارب را موش صحرایى سوراخ کرد،
پرستوهامأمورکشتن اصحاب فیل شدند
پشه موجب مرگ نمرودشد
هدهدخبری راآوردکه دانشمندان دربارسلیمان ازآن بیخبربودند
تا این انسان مغرور بداند مواهب مادى هر چند عظیم باشد و خیره کننده گاه با یک نسیم در هم مى ریزد و به وسیله یک حشره یا یک حیوان کوچک زیر و رو مى شود
راجیو رانجان، وزیر منابع آب این ایالت گفته است موش ها با ایجاد حفره در سد ها موجب رسوخ آب شده اند.او گفته است ذحایر مواد غذایی ساکنان روستاهای واقع در نزدیکی سدها باعث جذب موش ها شده است.
به گفته او سوراخ هایی که توسط موش ها به وجود آمده باعث سست شدن دیواره سدها شده است.مخالفین از این توضیحات وزیر انتقاد کرده و گفته اند دولت برای مقابله با سیل که هر سال اتفاق می افتد، آمادگی کافی ندارد.
کارشناسان می گویند سیل های سال جاری که ناشی از باران های موسمی هستند بدترین سیل طی چندین دهه بوده اند.فعالان مخالف دولت را متهم کرده اند که به هنگام ساختن راه ها و زیرساخت های دیگر بر ضرورت ساخت زهکشی مناسب توجه نکرده است
به گزارش ایرنا،بارندگی شدید در مناطق شمال و شرق پاتنا مرکز ایالت بیهار و مناطق هم مرز این ایالت در نپال که از چند روز گذشته آغاز شده همچنان ادامه دارد.
به گفته مقامات محلی،بخش هایی از مناطق 'پورنیا کاتیهار'،'موتیهاری' و'مادپورا' به همراه دهها روستا در محاصره سیل قرار گرفته است.
رادیو سراسری هند در گزارشی اعلام کرد هم اکنون ۴۳ گروه امدادی در حال امداد رسانی به مردم مناطق سیل زده هستند.
براساس این گزارش ،سیل ناشی از باران های چند روز گذشته بخش های وسیعی از مناطق شمالی و شرقی پاتنا مرکز ایالت بیهار را به زیر آب برد و به تاسیسات زیربنایی ،جاده ها و پل ها خسارت سنگینی وارد کرده است .
هم اکنون دوهزار و ۳۰۰ قایق درحال امداد رسانی به سیل زدگان بیهار هستند.
دولت ایالت بیهار در گزارشی با اعلام بی خانمان شدن حدود ۱۰ میلیون نفر براثر سیل اعلام کرد دولت هر خانواده ای که تحت تاثیر سیل قرار گرفته شش هزار و ۲۱۶ دلار کمک می کند.
براساس گزارش های منتشر شده براثر وقوع سیل و رانش زمین از ابتدای سالجاری میلادی تاکنون بیش از ۶۰۰ نفر در سراسر کشور جان خود را از دست داده اند.
باران های موسمی (مانسون)که از ژوئن تا سپتامبر به طور منظم در هند ادامه دارد همه ساله خسارت جانی و مالی زیادی دراین کشور برجای می گذارد./۲۷مرداد۱۳۹۶ایرنا بااصلاحان واضافات
آمارکشته هارااز۱۳۰الی۶۰۰گفته انددرمنابع مختلف
***
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:
عصاى حضرت سلیمان را موریانه خورد،مرگش آشکارشد،پشه عامل مرگ پادشاه قدرتمندی"نمرود"شد،ملخ وقورباغه،شپش،طوفان (مأمورعذاب)قوم ناسپاس بنی اسرائیل بودند
پرستوها"ابابیل"مأمورکشتن افسران قدرتمندابرهه شدند که مرکبشان فیل بود
ابرهه پادشاه مقتدریمن برای بردگی گرفتن مردم یک مانع راحس کرد وآن خانه کعبه بود
اول اول باالگوگرفتن از کعبه ،معبد مجللی ساخت که مردم را بسوی این کعبه بدلی بکشاند،اما مردم نه قبله شان راعوض کردند ونه اعمال حج شان صرف نظر کردند.
ابرهه ازاین وضعیت خشمگین بود،با خود عهد نمود به سوی مکه برود و خانهٔ کعبه را ویران کند،لذا افسران ورزیده لشکر حبشه را آماده باش داد و با چندین فیل،بسوی مکه حرکت کردند .
اعراب مکه که از ماجرا مطلع شدند درصدد دفع ابرهه و جنگ با او برآمدند ،اما در برابر سپاه قدرتمند ابرهه باآن تجهیزات نتوانستند مقاومت کنند،به کوه ها و درّه های اطراف مکه پناه برند . تا جان خود را از خطر سپاهیان ابرهه محفوظ دارند . از آن سو ابرهه حمله به شهر مکه راصادرکرد،بعدازتخریب شهربدون مقاومت به نزدیکی کعبه رسیدند دستور ویران کردن کعبه صادرشد.
اماانگاریک خللی پیش آمده بود،درآن شهرخالی ازسکنه! فیل مخصوص که پیشروبود از حرکت ایستاد و هر چه خواستند او را به پیش برانند نتوانستند . در این خلال مشاهده کردند که دسته های بی شماری از پرندگان که شبیه پرستو و چلچله بودند از جانب دریا پیش می آیند .
پرندگان که سنگریزه هایی"سجیل" در منقار و چنگال داشتند ، بالای سر سپاهیان ابرهه سنگریزه ها را رها کردند و به هر یک از آنان که اصابت کرد هلاک شد و گوشت بدنش فرو ریخت . یکی از سنگریزه ها به سرِ ابرهه اصابت کرد.وبدینصورت تارومارشدند.*
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ - أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ - وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ - تَرْمِیهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّیلٍ -فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَّأْکُولٍ
پشه موجب مرگ نمرودشد
پشه ای که یک امپراطوری را ساقط کرد
درزمان حضرت ابراهیم(ع)، پادشاهی خودخواه به اسم «نمرود» حکومت میکرد. او قصر بزرگی برای خودش ساخته بود. وقتی نمرود شنید که حضرت ابراهیم(ع)مردم را به خداپرستی دعوت میکند، دستور داد او را دستگیر کنند و پیش او بیاورند. حضرت ابراهیم(ع)، نمرود را هم به خداپرستی دعوت کرد، اما نمرود با غرور و خودخواهی گفت: «من سپاهیان و ثروت زیادی دارم.
با همه میجنگم و پیروز میشوم. هیچکس حتی خدای تو نمیتواند بر من غلبه کند!» حضرت ابراهیم(ع)فرمود: «از خدا بترس و سرکشی نکن.» نمرود گفت: «از هیچکس نمیترسم. من خدای این سرزمینم! اگر قدرت خدای تو بیشتر از قدرت من است، بگو لشکریانش را به جنگ با من بفرستد تا بجنگیم و ببینیم من پیروز میشوم یا خدای تو!» حضرت ابراهیم(ع)از ایمانآوردن نمرود ناامید شد. به همین دلیل، دست به دعا برداشت و از خدا خواست او را در برابر لشکر نمرود یاری کند. فرشتهای از طرف خداوند به حضرت ابراهیم(ع)نوید داد که خدواند لشکری را خواهد فرستاد.
حضرت ابراهیم به نمرود خبر داد تا آماده جنگ باشد. نمرود لشکر زیادی را روانه میدان جنگ کرد. در روز نبرد، حضرت ابراهیم(ع)متوجه شد که تعداد زیادی پشه، بالای میدان جنگ به پرواز درآمدهاند. فرماندهان و لشکریان نمرود که منتظر بودند، لشکری مثل خودشان در برابرشان ظاهر شود، اصلاً به فکر پشهها نبودند. پشهها کمکم آنقدر زیاد شدند که آسمان به خاطر زیادی آنها تیره و تار شد. حضرت ابراهیم(ع)از لشکریان نمرود خواست، پیشاز آنکه پشهها آسیبی به آنان برسانند، توبه کنند و از میدان جنگ بیرون بروند. اما لشکریان نمرود هم مثل خود او خودخواه و مغرور بودند و به حرف پیامبر خدا گوش نکردندوباتمسخر گفتند: خدا سربازانی بزرگتر و قویتر از پشهها نداشت که آنها را به جنگ ما فرستاده!؟
دراین هنگام، پشهها به سمت سربازان نمرود هجوم آوردند و پیش از آنکه سربازان بخواهند دست به تیر و کمان و نیزه خودشان ببرند، پشهها مشغول نیشزدن سربازان شدند. سربازها از دست پشهها فرار میکردند، اما فایدهای نداشت؛ خودشان را به سنگ و درخت میکوبیدند تا از سوزش نیش پشه ها راحت شوند. اما کاری از دستشان ساخته نبود. لشکر نمرود، کمکم پراکنده شدند و پا به فرار گذاشتند.
بسیاری از سربازان، زیر دست و پای یکدیگر میافتادند. عدهای از آنها خودشان را در آب دریا میانداختند تا از شر حمله پشهها در امان باشند. یکی از فرماندهان سپاه نمرود که از حمله پشهها جان سالم به در برده بود، روی اسبش پرید و به طرف قصر نمرود تاخت. وقتی پیش نمرود رسید، خبر شکست خوردن لشکر را به او داد. نمرود عصبانی شد و گفت: «پشه!؟ آخر چطور ممکن است!
یکی از پشهها که به دنبال فرمانده آمده بود، وزوزی کرد و خودش را نشان داد. فرمانده تا خواست بگوید:بله، "پشهای مثل همین پشه" پشه یک راست رفت توی بینی نمرود و از آنجا هم وارد مغز او شد. نمرود هر کاری کرد، نتوانست پشه را از توی دماغ خودش در بیاورد و خداوند به وسیله همان پشه کوچک، جان نمرود را گرفت.
به کسی که دچار تکبر و خودخواهی شود، میگویند: بلایی به سرت بیاید که به سر نمرود نیامد.
***
هدهدخبری راآوردکه دانشمندان دربارسلیمان ازآن بیخبربودند
طوفان-ملخ -شپش-قورباعه-خون:مآموران عذاب قوم بنی اسرائیل بودند
فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آیَاتٍ مُّفَصَّلَاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُّجْرِمِینَ-١٣٣اعراف
سپس ( بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل کردیم: ) طوفان و ملخ و آفت گیاهی و قورباغه ها و خون(دریای نیل) را- که نشانه هایی از هم جدا بودند- بر آنها فرستادیم ( ولی باز بیدار نشدند ، و ) تکبر ورزیدند ، و آدمهای گنهکاری بودند!
بعد از ایمان ساحران به موسى و شکست خوردن فرعون و اصرار بر کفر خود، هامان به فرعون گفت : مردم بطورى که مى بینى یکى پس از دیگرى به موسى ایمان مى آورند، باید فکرى کرد، من فکر مى کنم صلاح در این باشد که ماءمور بگذارى تا هر کس را که به دین موسى در آمده زندانیش کنند.
طوفان-مرحله اول عذاب-پس فرعون هر کس را که به موسى ایمان آورده بود حبس نمود. خداوند هم فرعونیان را به عذاب هاى گوناگونى از قبیل کمبود زراعت و امثال آن مبتلا نمود، و در آخر طوفانى بر آنان مسلط کرد تا تمامى خانه هاى آنان را در هم فرو ریخت، فرعونیان ناگزیر به بیابان گریختند، و خیمه ها به پا کردند، و اما خانه هاى بنى اسرائیل یک قطره از آب سیل به آنها نرسید، و زمین هاى زراعتى آنان نیز آسیبى ندید، بر عکس براى فرعونیان هیچ زمین زراعتى نماند،
مرحله اول توبه-لذا به موسى گفتند: از خدایت بخواه این بارندگى هولناک را از ما قطع کند، که اگر چنین کنى ما به تو ایمان آورده و بنى اسرائیل را از زندانها رها کرده با تو روانه مى سازیم.
مردم همه سر و صدایشان بلند شد، و فرعون شدیدا به جزع و فزع در آمد، و به موسى (ع) گفت : این بار هم از پروردگارت بخواه این بلا را از ما بگرداند، و بطور قطع من نیز دست از بنى اسرائیل بر مى دارم. موسى (ع) دعا کرد و ملخ بعد از آنکه یک هفته یعنى از شنبه تا شنبه دیگر بر ایشان مسلط بود از آنان بر طرف گردید.
این بار هم هامان نگذاشت فرعون به وعده خود وفا کند و بنى اسرائیل را آزاد سازد،
حضرت موسى از خدا خواست و خداوند هم عذاب را از آنان برداشت، و لیکن متاءسفانه به وعده خود وفا ننموده و ایمان نیاوردند. این بار "هامان" به فرعون گفت : اگر بنى اسرائیل را آزاد کنى به دست خود، موسى را بر خود غلبه داده اى، و او بطور مسلم سلطنت تو را از بین خواهد برد، لذا فرعون بنى اسرائیل را رها ننمود و درباره باران هاى خطرناک گفت : بارانى که آمد عذاب نبود، بلکه نعمتى بود براى ما زیرا دشت و صحراى ما را پس از خشکى و مردگى زنده و سر سبز و خرم نمود، و چون چنین کردند
مأموریت ملخ-خداوند هم ملخ را بر زراعتها و درختان ایشان مسلط کرد، بطورى که از زراعت و درختان چیزى باقى نگذاشت بلکه موى سر و ریش آنان و لباس و فرش و زندگى شان را هر چه بود خوردند،ملخ ریز-که خیلى جسورترو خطرناک تر ملخ هابودند،جای را که می نشستندبه این سادگی نمی توانستند،جداکنند بر همه زراعت آنان مسلط نمود،این موجودات ،علاوه برساقه،ریشه ها را هم خوردند، و زمین رامی لیسیدندتااثری ازمحصول نماند.در حالیکه همین ملخ ها به خانه هاى بنى اسرائیل داخل نمى شدند و هیچگونه آزارى نمى رساندند.
مأموریت قمل- -خداوند "قمل"را موجودی شبیه "شپش"این "مأموران الهی"حتى به لباسهای فرعونیان نیزنفوذمی کردند و آنان را گزیدند، و اگر کسى مشغول غذا خوردن بود - قُمَّلَ - در غذایش شده و ظرف غذایش از آن پر مى شد.
- قُمَّلَ- شپش اى است که به حبوبات مى افتد،درآسیابهاهم نفوذکرده بودند،حتی آردرا نیزمی حوردند و این بلا شدیدترین بلائى بود که فرعونیان بدان دچار شدند، زیرا نه تنها حبوبات آنان به خطر افتاد بلکه موى بدن و حدقه و پلک چشم و ابروهاى آنان نیز دستخوش این بلا شد. وقتى به بدنهایشان حمله مى کرد هر که می دید خیال مى کرد پوست بدن هاى آنان مبتلا به گرى شده. خلاصه خواب و آرامش از آنان سلب شد، همه به ناله و فریاد در آمدند.
ناچار فرعون موسى را طلبید و گفت : اگر این بار از خدایت بخواهى تا عذاب را از ما بردارد بطور قطع و مسلم دست از بنى اسرائیل بر مى دارم. موسى این بار نیز پذیرفت و دعا کرد، و به دعاى موسی "قمل" که هفت روز تمام یعنى از روز شنبه اى تا شنبه بعد مسلط بر آنان شده بود بر طرف گردید.
و این بار هم عهد خود را شکستند
مرحله چهارم عذاب- خداوند ضفدع (قورباغه) را بر آنان مسلط کرد.
تمام زندگى آنان مالامال از ضفدع شد، لباس و یا ظرف و یا طعام و یا آبى نماند مگر اینکه پر از ضفدع بود، غذا مى پختند چیزى نمى گذشت که مى دیدند پر از ضفدع شده، مى خواستند با یکدیگر صحبت کنند تا دهن باز مى کردند ضفدع به دهانشان مى افتاد،
تالقمه به دهانشان نزدیک می کردند ضفدع"قورباغه"قبل از لقمه دهانشان را پر می کرد.
این بار به گریه در آمده به شکایت نزد موسى آمدند، و گفتند اینبار توبه کرده و دیگر به کردار زشت خود بر نمى گردیم، از خدا بخواه تا ما را از شر قورباغه ها رهائى دهد، موسى دعا کرد و خداوند ضفدع را که بر ایشان مسلط بود از آنان بر داشت.
اما باز عهد شکنی کردند
خون-مرحله پنجم عذاب -خداوندخون را روانه بسوى ایشان کرد، به این معنا که آب نیل را براى ایشان خون گردانید، بنى اسرائیل آن را آب و قبطى ها آن را خون مى دیدند، حتى قبطى ها به بنى اسرائیل التماس مى کردند که ایشان آب را در دهان خود ریخته و از دهان خود به دهان قبطى ها بریزند، با این حال تا در دهن اسرائیلى ها بود آب بود و به محضى که به دهان قبطى ها منتقل مى شد خون مى گردید. فرعون که دید از عطش هلاک مى شود، ناچار شد برگ درختان را بجود ولى مع الوصف رطوبت برگ درختان هم در دهانش خون مى شد، هفت روز هم به این عذاب دچار بودند، هیچ آب و غذایى نمى خوردند مگر آنکه خون بود. زید بن اسلم گفته است خونى که خداوند مسلط بر فرعونیان کرد عبارت از خون دماغ (رعاف ) بود. بهر حال به نزد موسى آمدند که از خدایت رفع این پریشانى و عذاب را بخواه تا به تو ایمان آورده دست از بنى اسرائیل برداشته و با تو روانه شان کنیم، موسى این بار نیز دعا کرد و عذاب از ایشان برداشته شد مع ذلک دست از بنى اسرائیل بر نداشتند.تفسیرالمیزان بنقل ازدر مجمع البیان
فاصله هرمرحله عذاب را -ازیک ماه تایک سال گفته اند
-آیات۱۳۲الی۱۳۷آل عمران
۱۳۲- و قالوا مهما تاتنا به من آیه لتسحرنا بها فما نحن لک بمؤمنین
مى گفتند هر معجزه اى براى ما بیاورى و ما را بدان جادو کنى ما به تو ایمان نمى آوریم
۱۳۳- فارسلنا علبهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم آیات مفصلت فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین
پس طوفان و ملخ و شپش و وزغ ها و خون را (خون شدن دریاى نیل ) که معجزه هایى از هم جدا بود به آنها فرستادیم و باز گردنکشى کردند که قوم مجرم بودند
۱۳۴- و لما وقع علیهم الرجز قالوا یا موسى ادع لنا ربک بما عهد عندک لئن کشفت عنا الرجز لنومنن لک و لنرسلن معک بنى اسرائیل
و چون عذاب بر آنها نازل شد گفتند اى موسى پروردگار خویش را به آن پیمان که با تو نهاده براى ما بخوان که اگر این عذاب از ما بردارى قطعا به تو ایمان مى آوریم و پسران اسرائیل را با تو مى فرستیم
۱۳۵- فلما کشفنا عنهم الرجز الى اجل هم بالغوه اذاهم ینکثون
و چون این عذاب ها را براى مدتى که به سر بردند از آنها برداشتیم آن وقت پیمان شکنى کردند
۱۳۶- فانتقمنا منهم فاغرقناهم فى الیم بانهم کذبوا بایاتنا و کانوا عنها غافلین
پس از آنها انتقام گرفتیم و به دریا غرقشان کردیم براى آنکه آیه هاى ما را تکذیب کرده و از آنها غافل مانده بودند
..و دمرنا ما کان یصنع فرعون و قومه و ما کانوا یعرشون..آنچه را فرعون و قوم وى مى ساختند با بناهایى که بالا مى بردند ویران کردیم (۱۳۷)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برای کالبدشکافی «سیل عید۱۳۹۸» وارتباطش با سیل العرم-بلایایی طبیعی بوده ویا عذاب الهی ،به این لینک مراجعه کنید:
http://www.pirastefar.ir/?p=25239
چراکشورهای غیردینی در"رونق اقتصادی" ازماموفق ترند!؟
آیتالله جوادی آملی : چگونه است که کشور ۸۰۰ میلیونی که نظامی کمونیستی و بیدین دارد میتواند کشور خود را اداره کند اما ما یک کشور ۸۰ میلیونی هستیم و این همه امکانات و آب و خاک مناسب داریم در مشکلات خود میمانیم؟
آن کشور با کفر ۸۰۰ میلیون را اداره میکند اما ما با داشتن امام حسین (ع) و امام علی (ع) نتوانستهایم؛ یعنی از این ظرفیتها استفاده نکردهایم.
کشور هلند با اینکه کوچکتر از مناطق شمالی ایران است اما بخش عمدهای از لبنیات کشور دنیا را تامین میکند اما ما که نمیتوانیم در این زمینه ظهور و بروز کنیم به خاطر بیعرضگی است .
جوادی آملی گفت: اگر ما توانستیم مشکل پشت میز نشستن افراد پر ادا، فاصله طبقاتی و بانکهای ربوی و ... را حل کنیم ملت در برابر دیگر مشکلات تحمل خواهد کرد اما این مشکلاتی که گفته شد واقعا قابل تحمل نیست.
«کشورچین نقشه؟»
دانشگاههای ما میزنشین تربیت نکنند چراکه میزنشینی یعنی مفتخوری بلکه دانشکدههای ما باید کارگر تربیت کنند. کشور آلمان در جنگجهانی دوم با خاکستر یکسان شد اما با پشتوانه کار ملت خود مشکلات را برطرف کرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«جنگ جهانی دوم»ازسپتامبر ۱۹۳۹ الی سپتامبر ۱۹۴۵بطول انجامید/شهریور۱۳۱۸(رجب۱۳۵۸)الی شهریور۱۳۲۴(رمضان۱۳۶۴)
کشورآلمان درجنگ جهانی دوم
شهر«برلین»(پایتخت کشورآلمان) درحال حاضر
آیت الله جوادی آملی درادامه گفت: براساس آموزههای دین ملتی که آب و خاک مناسب دارد اما دستش را به سوی دیگران دراز کند از رحمت خداوند دور خواهد شد./۱۳۹۴/۲/۶
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:بنظرمی رسدمنظورآیت الله جوادی آملی کشور«چین»باشد
فقط ۲کشوربالای ۵۰۰ میلیون جمعیت داریم که یکی چین است ودیگری هند:
جمعیت کشور«چین »حدودیک میلیاردوچهارصدمیلیون نفر است،جمعیت هند که ۵۰میلیون کمترازچین است.پرجمعیت ترین کشوردرجهان همین چین است.
مساحت کشورچین : ۹.۶۴۰.۸۲۱میلیون کیلومتر مربع -پایتخت چین«پکن»است با۲۱ میلیون نفرجمعیت.
نرخ بیکاری درچین زیر %۴ است.
طول مرزهای خشکی چین به حدود ۲۲ هزار و ۸۰۰ کیلومتر میرسد. چین از شرق با کره شمالی، از شمال با مغولستان، از شمال شرق با روسیه، از شمال غرب با قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، از غرب و جنوب غرب با افغانستان، پاکستان، هند، نپال، بوتان و چند کشور دیگر همجوار است و از شرق و جنوب شرق با کرهجنوبی، ژاپن، فیلیپین، برونی، مالزی و اندونزی مرز دریائی دارد.
دین آئین مردم چین
طبق نظرسنجی انجام شده از سوی موسسات وین (Win) و گالوپ، حدود ۴۵ درصد از مردم کشور چین دارای باور الهی هستند.
از سال ۱۹۴۹ «کمونیسم»ساختار حکومتی چین را تشکیل می دهد، مذهب را به عنوان ظلم کننده در حق طبقه کارگر معرفی کرده است و در دوران ۲۷ ساله حکومت مائو زدونگ، بنیان گذار کمونیسم در چین، همه جنبش های مذهبی سرکوب شدند، مهمترین جهانبینی رایج در این کشور، آیین کنفوسیوس است.
دستورات اخلاقی کنفوسیوس درکتاب«لون یو» توسط شاگردانش گردآوری شده است.
محور-کلیدواژه-براین فرمول استواراست:شاه باید کشور را خوب اداره کند و مردم باید وفادار باشند که به این ترتیب کشور در محیطی آرام اداره می شود.
کنفوسیوس یک حکیم است که مبارزات هم داشته وسابقه زندان،وی در پنجاه سالگی در دولت «چو» فروانروایی یکی از شهرهای چین رابعهده داشت.
دستورالعمل های کنفوسیوس کاری به دین ومعادندارد،یعنی دران زمینه ورودنکرده است.
درچین علاوه برکنفوسیوسگرایی، بودایی، و تائویی رو.اج دارد. در سنتهای مذهبی و بومی عناصری از هر سه آنها دیده میشود.مذهب اصلی مردم چین، تائوئیسم است.
در مکتب تائویسم توجه به طبیعت در زندگی مادی و شیوههای بهبود آن از اهمیت اساسی برخوردار است. حتی رهبران تائویسم بر این باورند که در فهم اندیشههای معنوی آنها نیز باید این نکته را به خوبی در نظر داشت که ارتباط و اتصال با طبیعت امری اصیل و ذاتی است
اماازکشوردیگری که آیت الله جوادی نام برده اند«هلند»است.
جمعیت کشورهلند ۱۷ میلیون نفر،با مساحت ۴۱،۵۲۶ کیلومترمترمربع ،دین،مسیحی.
پایتخت هلند شهر آمستردام است، اما به منظور تمرکز زدایی بسیاری از وزارتخانه ها و سفارتخانه ها در شهر لاهه یااطراف آن مستقر شده اند
نیروی کار این کشور ۴۹/۷ میلیون نفر است و نرخ بیکاری آن ۵/۵درصد. ۵۰/۱ درصد از مردم آن در سال ۱۹۹۹ میلادی زیر خط فقر زندگی میکردند.نرخ تورم درهلند۱/۱ درصد در سال است.
تقریبا ۲۰ درصد از مساحت هلند را آب تشکیل میدهد. در عین حال پایین بودن ارتفاع مناطق خشکی آن نسبت به سطح دریا باعث شده هلندیها سدهای زیادی احداث کنند.
۲۵درصد مساحت آن، از عقب نشینی و خشک شدن آب دریا ، تشکیل شده است. هلند کوه ندارد
بندر روتردام دومین شهر بزرگ هلند است و از نظر مساحت و تعداد اسکله هایی که دارد
همسایگان هلند:از شرق با آلمان همسایه است و از جنوب با بلژیک و از غرب نیز از طریق دریا با بریتانیا
مساحت کشور ایران: ۱,۶۴۸,۱۹۵ کیلومتر مربع وسعت (هجدهم درجهان)تقریبا یکهفتم قاره اروپا (۱۰ میلیون و ۱۸ هزار کیلومتر مربع) وسعت دارد.
نرخ بیکاری درایران:%١٢
آیت الله قاضی مرده رازنده کرد
یکی از علمای آن زمان بود که در فقه و اصول، دویست و پنجاه تا سیصد نفر پای درسش می نشستند. خانم این آقا مریض شدند و روز به روز حالشان بدتر می شد، تا این که یک روز صبح حالش از هر روز بدتر شد و از هوش رفت و دیدند که امروز و فردا است که خانم از دنیا برود و آن اقا سراسیمه می آید پیش آقای قاضی. من این جریان را خودم بودم. تا نشست، آقا فرمودند: خانم چطور است؟ گریه کرد و گفت آقا دارد از دستم می رود. اگر امروز ایشان بمیرند فردا هم من می میرم. این ها سی و هفت سال با هم بودند و بچه هم نداشتند و خیلی انیس هم بودند.
آیت اللّه سیدعباس کاشانی درکناراستادش-میرزاعلی آقاقاضی طباطبایی(استادعلامه طباطبایی)
آقای قاضی یکی از مختصاتش این بود که در صورت کسی نگاه نمی کردند. و همینطور که سرشان پایین بود تند تند دعا می خواندند و چشمشان هم بسته بود. من این ها را به چشم خودم دیدم. بعد دستشان را بلند کردند و چشمشان را پاک کردند و سپس گفتند: شما بفرمائید منزل، خداوند ایشان را به شما برگرداند. او هم به آقای قاضی خیلی اعتقاد داشت و می دانست هر چه بگوید حق است.
می رود به خانه شان و بعد می بیند خانمش که او را صبح به سمت قبله کرده بودند و هیچ حرفی نمی زد، حالا خوب و سر حال است.
و خانم به آقا می گوید: از شما ممنونم که پیش آقای قاضی رفتید: آن آقا احوال مرا پرسید شما گفتید آقا دعا کن و ایشان هم دعا کردند.
من همان موقع از دنیا رفته بودم چند دقیقه ای بود که قالب تهی کرده بودم. من را بردند تا آسمان چهارم رسیدم و آن جا صدایی شنیدم که فلانی با احترام، درخواست تمدید حیات ایشان را کرده اند و همان موقع مرا برگرداندند.
مرحوم کاشانی می گوید:۲۰ ساله بودم که ۲سال درخدمت آیت الله قاضی تلمذکردم،درحالیکه اکثرشاگردانش حدود۵۰ساله بودند.
آیت اللّه سیدعباس کاشانی در۸۰سالگی فوت کردند(متولد۱۷ربیع الأول سال ۱۳۵۰(۱۰ مرداد ۱۳۱۰شمسی)-وفات ۲۷ تیرماه ۱۳۸۹
خودش می گوید:من در۱۱سالگی درکربلابودم بمدت ۲سال درحوزه کربلاتحصیل کردم ودر ۱۳ سالگی به سامرا رفتم.۲سال سامرا بودم.دردر ۲۱ سالگی اجازه اجتهادگرفتم
وفات آیت الله قاضی : چهارم ماه ربیع الاول سال ۱۳۶۶ هجری قمری در ۸۱ سالگی در نجف اشرف وفات
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این مصاحبه درزمان حیات حاج آقا سیدعباس کاشانی بوده است.
خاطراتی از شیخ عباس قمی(صاحب مفاتیح الجنان)
شیخ عباس قمی هم همیشه درفضای مجازی بود۱۷ساعت
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درکمترخانه ای است که کتاب «مفاتیح»نباشد،درحرم ائمه اطهار(کربلا،نجف،کاظمین،سامرا) ویا لبنان وسوریه وهندوپاکستان که برویدیکی از کُتب موجود درطاقچه وقفسه وکتابخانه، کتاب معروف شیخ عباس قمی است،خلاصه یکجورایی «مفاتیح با قران مأنوس است».
درادامه مطالب جمع آوری شده ازمنابع مختلف، بااصلاحات انجام گرفته ارائه می شود.
.«شیخ عباس قمی»تولد:۱۲۹۴قمری،درقم ٣۲سالگی ازقم به نجف اشرف رفت بعداز ۷سال اقامت درنجف درسال١٣۲۲قمری به قم برگشت ۱۰سال درقم اقامت نمود درسال ١٣٣١بادعوت آیت الله حسین قمی به مشهدرفت و۲۲سال درمشهداقامت کرد
کتابهای مفاتیح الجنان،منتهی الاعمال،نفس المهموم،وقایع الایام،الفوائدالرضویه و…درطول اقامت درمشهدنوشت.
ازامامت جماعت مساجدی متروکه استقبال می کرد،آنهاراآبادمیکردوتحویل دیگری میداد.
ترک امامت مسجدگوهرشادبعلت ایجادشبهه،هنگامیکه دررکوع بود صدای یاالله ،یاالله وان الله مع الصابرین راازدورشنیدومتوجه عظمت وانبوه نمازگزاران شد،امامت این مسجدراترک کرد.
درسال١٣۵۴قمری مجدداًعازم عتبات عالیات شدوتاپایان عمرمدت۶سال درخانه محقروکوچک درنجف اقامت داشت وکتاب سفینه البحارراآنجانوشت.
در۲۱سالگی اولین کتاب (الفوائدالرجبیه)رانوشت کل تألیفات وترجمه (کوچک وبزرگ)بیش از۱۰۰جلدمی باشد۵۶جلدفارسی،۴۵جلدعربی
وفات :درتاریخ۲٣ذیحجه سال ١٣۵۹(۱بهمن ۱۳۱۹)درنجف ودرحرم حضرت امیرالمؤمنین(ع)مدفون است،درکنارقبراستادش« حاج میرزاحسین نوری طبرسی»(۱۲۵۴-۱۳۲۰ق)
«حاج میرزاحسین نوری»معروف به محدث نوری و حاجی نوری از محدثان شیعه است، شهرت محدث نوری بیشتر به سبب تالیف کتاب «مستدرک الوسائل» و نیز کتاب« فصل الخطاب» فی تحریف کتاب رب الارباب است.(کتاب تحقیقی درآیات قرآن است،که خیلی سروصداکرد،البته گفته می شود که مؤلف درنامگذاریش نادم بود نه درانتشارش!)
شیخ عباس قمی اهل مبارزه هم بود،خطرات اجانب(امریکا)رابه مؤمنین گوشزدمیکردوبه همین مناسبت،کمیته مجازات دمکرات مشهد،نامه ای تهدیدآمیزبرایش می فرستد.
۶۵سال مدت عمرشیخ عباس بود
«شیخ عباس قمی»درسال١٣۵۴قمری مجدداًعازم عتبات عالیات شدو تاپایان عمرمدت۶سال درخانه محقروکوچک درنجف اقامت داشت وکتاب «سفینه البحار»راآنجانوشت.
در۲۱سالگی اولین کتاب (الفوائدالرجبیه)رانوشت . کل تألیفات وترجمه (کوچک وبزرگ)بیش از۱۰۰جلدمی باشد۵۶جلدفارسی،۴۵جلدعربی
وفات :درتاریخ۲٣ذیحجه ١٣۵۹(۱بهمن ۱۳۱۹)درنجف ودرحرم حضرت امیرالمؤمنین(ع)مدفون است،درکنارقبراستادش حاج میرزاحسین نوری طبرسی(۱۲۵۴-۱۳۲۰ق)
«حاج میرزاحسین نوری»معروف به محدث نوری و حاجی نوری از محدثان شیعه است، شهرت محدث نوری بیشتر به سبب تالیف کتاب «مستدرک الوسائل» و نیز کتاب« فصل الخطاب» فی تحریف کتاب رب الارباب است.(کتاب تحقیقی درآیات قرآن است.)
«شیخ عباس قمی»درتاریخ۲٣ذیحجه سال ١٣۵۹(۱بهمن ۱۳۱۹)۶۵سالگی فوت کردند ودرنجف،حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع)مدفون است،درکنارقبراستادش« حاج میرزاحسین نوری طبرسی»(۱۲۵۴-۱۳۲۰ق)
شیخ عباس قمی اهل مبارزه هم بود،خطرات اجانب(امریکا)رابه مؤمنین گوشزدمیکردوبه همین مناسبت،کمیته مجازات دمکرات مشهد،نامه ای تهدیدآمیزبرایش می فرستد.
۶۵سال مدت عمرشیخ عباس بود.
ماجرای بیرون انداختن شیخ عباس ازماشین
خاطره ای ازامام خمینی
صاحب مفاتیح الجنان ،شخصیتی است که حضرت امام خمینی سلامت نفس وتقوای کم نظیر او را مورد تاکید قرار داده است.
«آیت الله محمدرضاتوسلی»درادامه گفت: یکوقت دیدم امام به من تندی کرد و گفت : احمد! یعنی مرحوم شیخ عباس ، دروغ می گوید!؟
امام خمینی درادامه خطاب به فرزندش گفت:به تو بگویم مرحوم حاج شیخ عباس،به خود من گفت : «در تمام عمرم یک دروغ گفتم و آن هم بعدش استغفار کردم».
«رئیس دفتر حضرت امام خمینی» گفت:خیلی مسئله است که آدم بگوید من در تمام عمرم یک دروغ گفته ام! این قدر [امام ] عنایت داشت به مرحوم حاج شیخ عباس که می گفت : گفته است من یک مرتبه دروغ گفته ام ، آن وقت حاج شیخ عباس دروغ گوست-دروغ نوشته درمفاتیح!؟» (فصل نامه بیّنات – سال ششم – شماره ۳-۲٫ تابستان و پاییز ۷۸)
ماجرای نحسی قدم شیخ عباس قمی
امام خمینی می گوید:من وشیخ عباس درماشین نشسته بودیم،ماشین ما که از مشهد عازم تهران بود از حرکت ، ایستاد، راننده که مردى بلند و سیاه چرده بود با عجله پایین آمد و بعد از آنکه ماشین را براندازى کرد خیلى زود عصبانى و ناراحت به داخل ماشین برگشت و گفت : بله پنچر شد و آنگاه به صندلى ما که در وسطهاى ماشین بود، آمد،« به من چون سید بودم حرفى نزد» ولى رو کرد به حاج شیخ عباس قمى و گفت :«از نحسى قدم تو بود که ماشین ، ما را در این وسط بیابان خشک و برهوت معطل گذاشت ، یا الله برو پایین ودیگر هم حق ندارى سوار این ماشین بشوى»
امام خمینی درادامه گفت:مرحوم شیخ عباس بدون اینکه کوچکترین اعتراضى کند و حرفى بزند، بلند شد و وسایلش را برداشت و از ماشین پیاده شد. من هم بلند شدم که با او پیاده شوم اما او(شیخ عباس) مانع شد، ولى من با اصرار پیاده شدم که او را تنها نگذارم اما او قبول نمى کرد که با او باشم ، هر چه من پافشارى مى کردم ، او نهى مى کرد، دست آخر گفت فلانى راضى نیستم تو اینجا بمانى .امام خمینی گفت:وقتى این حرف را از او(شیخ عباس) شنیدم دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت مى کنم تا خوشحال کرده باشم ، برخلاف میلم از او خداحافظى کرده سوار ماشین شدم …
خداوندچگونه جبران کرد این ظلم را؟
امام خمینی گفت:بعد از مدتى که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم چطوری رفتید؟
عدوشودسبب خیراگرخداخواهد(عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ)
شیخ عباس قمی به امام خمینی گفت : وقتى شما رفتید خیلى براى ماشین معطل شدم ، براى هر ماشینى دست بلند مى کردم نگه نمى داشت ، تا اینکه یک ماشین کامیونى که بارش آجر بود برایم نگه داشت .
وقتى سوار شدم ، راننده آدم خوب و خون گرمى بود، و به گرمى پذیرایم شد و تحویلم گرفت ، خیلى زود با هم گرم شدیم قدرى که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او(راننده کامیون) «ارمنی» است و مسیرش همدان است ، از دست قضا من هم مى خواستم به همدان بروم ، چون مدتها بود که دنبال یک سرى مطالب مى گشتم و در جایى نیافته بودم فقط مى دانستم که در کتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان مى توانم آنها را بدست آورم ، به این خاطر مى خواستم به همدان بروم .
امام خمینی بنقل ازشیخ عباس قمی می گوید:راننده کامیون با آنکه ارمنى بود آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده کردم و احادیثى که از حفظ داشتم درباره احکام نورانى اسلام ، حقانیت دین مبین اسلام و مذهب تشیع و… برایش گفتم .
وقتى او(راننده) را مشتاق و علاقه مند دیدم ، بیشتر برایش خواندم ، سعى مى کردم مطالب و احادیثى بگویم که ضمیر و وجدان زنده و بیدار او را بیشتر زنده و شاداب کنم .
شیخ عباس قمی گفت:تا این که به نزدیکهاى همدان رسیدیم ، نگاهم که به صورت راننده افتاد دیدم قطرات اشک از چشمانش سرازیر است و گریه مى کند، حال او را که دیدم دیگر حرفى نزدم .
راننده ارمنی مسلمان شد
شیخ عباس قمی برای امام خمینی گفت:سکوتى عمیق مدتى بر ما حکمفرما شد هنوز چند لحظه اى نگذشته بود که او آن سکوت سنگین را شکست و با همان چشم اشک آلود گفت:
فلانى این طور که تو مى گویى و من از حرفهایت برداشت کردم ، پس اسلام دین حق و جاودانى است و من تا به حال در اشتباه بودم .«شاهد باش من همین الآن پیش تو مسلمان مى شوم»
راننده کامیون گفت:به خانه که رفتم تمام خانواده و فامیلهایى که از من حرف شنوى دارند مسلمان مى کنم .
بعد هم گفت : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولى الله.پایان.
منبع: از بیانات امام خمینى به نقل از« آیت الله شیخ على پناه اشتهاردى» در درس اخلاقشان در مدرسه فیضیه
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درمنابع اخذشده ویرایش انجام داده ام،انتخاب تیتر+افزودن تصاویر.
«مرتضی اخوندی »عضو سابق هیئت مدیره اتحادیه ناشران و رییس انجمن اسلامی ناشران .«صاحب انتشارات اسلامیه»
«مدیر نشر دارالکتب الاسلامیه» گفت: «پدرم سال ۱۳۱۷ در نجف مشغول تحصیل بودند. مرحوم شیخ عباس قمی هم به نجف آمده بودند، چون در زمان رضا خان اکثر علمای ایران به خاطر مسئله کشف حجاب به این شهر رفته بودند. ایشان قصد داشتند، کتاب «سفینة البحار» را در نجف چاپ کنند، اما سرمایه ای نداشتند. از پدرم که طلبه جوانی بود، خواست این کار را انجام دهد، و از راه فروش کتاب، این قروض ایشان را پرداخت کنند. پدر این کار را انجام داد و از این طریق وارد کار انتشار شدند.»
هدف ازنوشتن «مفاتیح الجنان»
پدرم در خصوص چگونگی تدوین کتاب «مفاتیح الجنان»می گفت: «شیخ عباس قمی به این دلیل مفاتیح الجنان را نوشتند، که کتابی به نام «مفتاح الجنان» در آن دوران وجود داشت، که در آن مطالب غیرمرتبطی وجود داشت؛ آن هم بدون سند. متأسّفانه این کتاب آلوده به روایات مجعول و نادرستى بود، که مرحوم شیخ عباس قمى و استادش حاجى نورى را سخت عصبانى کرده بود. همین امر سبب شد، که مرحوم شیخعباس، به نوشتن اثر پر ارزش «مفاتیح الجنان» به جاى «مفتاح الجنان» اقدام کند.»
مدیر چابخانه الاسلامیه گفت: «شیخ عباس در مقدمه مفاتیح الجنان هم به این مطلب اشاره کرده است. ضمن اینکه اینکار اقدام مثبت و مفیدی بود و آن کتاب مبتذل را از دسترس مردم خارج کرد. طبیعتا نسبت به آثار دیگر هم باید این گونه رفتار شود؛ باید آنقدر کتب و آثار قوی عرضه شود، که جای خالی بعضی آثار را پر کند و به تبع آن کتاب هایی که از جنبه فرهنگی نازل هستند، کنار بروند.»مصاحبه آخوندی باخبرآنلاین /۹ اسفند ۱۳۸۹
راننده شیخ عباس را علت بدبختی(نحسی)می دانست،ازماشین انداخت بیرون
حجت الاسلام احمداخوندی(بنیانگذارچاپخانه اسلامیه،پدرمرتضی اخوندی): «در دوره رضاخان پهلوی من با اتوبوس از مشهد عازم تهران بودم. در بین راه از دور دیدم شیخی در کنار جاده نشسته است و بساطی هم در جلو دارد. وقتی نزدیک شدیم، دیدم حاج شیخ عباس است. عبایش را انداخته روی زمین و اوراقش را پهن کرده و مشغول نوشتن است. تعجب کردم که ایشان در میان بیابان تک و تنها چه میکند؟! سر و صدا کردم و به راننده گفتم نگه دارد؛ ایستاد، رفتم پایین و گفتم: آقا! چه شده است؟ حاج شیخ فرمود: با ماشین جلویی میآمدم. ماشین در اینجا پنچر کرد. راننده گفت: چون آخوند توی ماشین است، هی پنچر میکند، و به من گفت: باید پیاده شوی! مسافرین هم حرف او را تصدیق کردند؛ من هم پیاده شدم! گفتم: چرا بیکار بنشینم و وقتم را به هدر بدهم؟ لذا عبایم را پهن و دستمالم را باز کردم و مشغول به نوشتن شدم تا این که خداوند شما را رسانید.»
« آیت الله شیخ حسینعلی مروارید »:در شهر مشهد تاجری به نام حاج میرزا آقای حسینیان بود. او در بازار مشهد برنج میفروخت و به شیخ عباس قمی هم علاقهمند بود. روزی او چند نفر از علمای بزرگ مشهد، از جمله مرحوم شیخ عباس قمی را به محل ازغند از کوهپایههای اطراف مشهد دعوت کرد که من هم جزو آنها بودم.
درمیهمانی ها هم سرش درمطالعه وکتابت بود
وقتی شیخ عباس قمی وارد شد، مثل همیشه تألیف و تصنیف و کتابت را شروع کرد. آقای حسینیان خطاب به حاج شیخ گفت: آقا من شما را دعوت کردهام که بیایید چند ساعتی در اینجا استراحت بکنید، نه اینکه باز به همان کارتان مشغول باشید. حاج شیخ در جواب فرمود: من نوکر امام زمان سلاماللهعلیه هستم، باید برایش کار کنم. آقای حسینیان گفت: من که در اینجا سهم امام به شما نمیدهم که ملزم باشید در مقابل آن کار بکنید.
مخارج اینجا از پول تخمیسشده خودم است. حاج شیخ تأملی کرد و فرمود: «این بیانصافی نیست که من یک عمر نان امام زمان را بخورم و اگر یک روز یا چند روز نخورم، کارم را تعطیل کنم؟ و بعد مشغول کارش شد!»/آیت الله مروارید (متولد۱۲۸۹ -وفات۱۴مهر۱۳۸۳)
همکاری آیت الله بهجت باشیخ عباس قمی
حجت الاسلام علی بهجت(فرزندآیت الله محمدتقی بهجت فومنی) میگوید: مرحوم پدرم با مرحوم شیخ عباس قمی در بررسی روایات و تدوین کتاب «سفینةالبحار» همکاری میکردند. پدر تعریف میکردند که مرحوم حاج شیخ عباس، این کتاب را در منزل آیتالله میلانی تألیف کرده است. بیرونیِ منزل مینشسته و مشغول نوشتن میشده است. حتی خانواده مرحوم میلانی از ایشان پذیرایی میکردهاند؛ مثلاً آب یا چایی میآوردند، و میخواستند در این کاری که ایشان میکند، شریک باشند.
مقدار زیادی از نسخۀ خطی «سفینةالبحار» به دستخط آیت الله بهجت است.
نظر پدرم این بود که رواجداشتن کتب بزرگانی چون مرحوم حاج شیخ عباس قمی، علامت توفیق و قبولی زحمات ایشان است. درباره مرحوم شهید اول و شهید ثانی هم همین نظر را داشتند که اینها چون همه وجودشان را صَرف این راه کردند و در ظاهر هم هیچ بهرهای نبردند، کتابشان مقبول افتاد و پربرکت واقع شد.
آیت الله بهجت می گوید: در نجف اشرف، باخبر شدم کتاب «شرح اصول کافی» ملاصالح مازندرانی را به فروش گذاشتهاند. به حاجشیخعباس قمی عرض کردم: میخواهید این کتاب را برای شما خریداری کنم؟ موافقت کرد. کتاب را خریدم و نزد او بردم. حاج شیخ بسیار خوشحال شد و بسیار تشکر کرد. هم از مطالب کتاب خوشش آمد و هم از خط آن، ولی به من فرمود: «یک بار دیگر نزد فروشنده برو و مطمئن شو که صاحب اصلی کتاب از فروش آن پشیمان نشده باشد یا پول بیشتری نخواهد!»بنا به خواست حاجشیخ بار دیگر به فروشنده مراجعه کردم. او گفت: صاحب کتاب راضی شد و رفت. این موضوع را به اطلاع حاجشیخ رساندم. سکوت کرد، اما مدتی بعد که به ایران سفر کرد، دوباره پیغام داد که اگر صاحب کتاب را پیدا کردی و احساس کردی که پشیمان یا مغبون است، به من خبر بده!
خاطرات فرزند ونوه شیخ عباس قمی
فرزند شیخ عباس قمی(محدث زاده) می گوید: «شبی مرحوم والد در اتاق خود گریه و زاری غیرمتعارفی داشت. نگران شدم و به محضرش رفتم تا از علت آن جویا شوم. فرمود: امروز، سهروز است که چیزی مطالعه نکردم و مطلبی ننوشتم. عرض کردم، آقا! این همه سال مدام تحقیق کردید و این همه آثار ارزشمند نوشتید و به چاپ رساندید، حالا چه میشود یکی ـ دو روزی هم ننویسید و استراحت بکنید؟! در جواب فرمود: من نگرانم از این که مبادا سلب توفیق شده باشم و دیگر نتوانم در خدمت اهلبیت علیهمالسلام قرار بگیرم».
مهدی محدث زاده :پدرم ازپدرش(شیخ عباس) نقل می کند: هر روز حدود هفده ساعت کار تحقیقی و تألیفی مفید انجام میداد. در اواخر عمر که به خاطر بیماری و کهولت سن به بستر افتاده بود، بهشدت نگران و گریان بود. روزی مرحوم «حاجآقا احمد قمی» از منبریهای تهران به عیادتش میآید و جویای حال میشود.
وی علت رااینگونه می گوید: «چند روز است که نتوانستهام حدیث بخوانم و بنویسم!» و شروع به گریه میکند. در این هنگام آقای قمی به فرزند بزرگ حاجشیخ میگوید کتابی بیاورید. جلد ۱۷ بحارالانوار علامه مجلسی را میآورند و او چند حدیثی از آن کتاب میخواند و محدث قمی گوش کرده و انبساط حال پیدا میکند.
***
مهدی محدثزاده، نوه مرحوم شیخ عباس قمی چهارشنبه گذشته (۲۹ فروردین ۱۳۹۷) دار فانی را وداع
مهدی محدثزاده فرزند( حجتالاسلام محسن محدثزاده) است،پدر هم امام جماعت مسجدحاجعبدالله-منطقه۱۷ شهرجنوبی تهران-بودکه درسال(۲۷اسفند۱۳۸۷) درسن ۷۰ سالگی دار فانی را وداع گفته بود.
مرحوم مهدی محدثزاده پس از پدرش در مسجد الصادق معروف به مسجد حاجعبدالله امامت جماعت را بر عهده داشت و بعد از ظهر امروز نیز مراسم ختمش در همین مسجد برگزار خواهد شد.
آنچه در ادامه مصاحبه سه سال قبل ازفوت مهدی محدثزاده با مجله همشهری است را-بطورخلاصه-می خوانید.
مفاتیح رابرای حق التألیف ننوشتم
آقای آخوندی صاحب کتاب فروشی دارالکتب الاسلامیه برای من تعریف کردند که سال ۱۳۱۶ از نجف به تهران آمدم و به محمدحسن علمی که مؤسسه علمی داشت و کتاب منتشر میکرد، برخورد کردم، دیدم کتاب مفاتیح را چاپ کرده، به من گفت:، چون شما با شیخ عباس قمی رفاقت و آشنایی داری، نامهای به ایشان بنویسید که حق طبع کتاب «مفاتیح الجنان» را در ازای دریافت ۱۰ هزار تومان به من واگذار کنند.
آقای آخوندی هم نامهای به حاج شیخ عباس قمی نوشتند و ماجرا را برایشان توضیح دادند، ایشان در جواب نامه نوشتند: «من این کتاب را برای پول ننوشتم و از ایشان حقالتألیف نمیگیرم، فقط به ایشان بگویید این کتاب را صحیح چاپ کنند و هیچ گونه دخل و تصرفی در آن نکنند».
وسط سخنرانی ازمنبرپایین امد
یکی از شاگردانشان تعریف میکرد: «یک سال ماه رمضان در مشهد وقتی بالای منبر رفتند، از آنجا پایین را نگاه کردند و متوجه شدند
«آخوند ملاعباس تربتی» از تربت حیدریه به مشهد آمده و پای منبر نشسته تا ایشان را میبینند میگویند: خب! ما تا امروز ۱۷،۱۶ روز صحبت کردیم، حالا که حاج آقا تربتی تشریف آوردهاند، منبر را به ایشان واگذار میکنیم، هرچه آقای تربتی میگویند من آمدهام از منبر شما استفاده کنم، ایشان قبول نمیکنند و از منبر پایین میآیند و روی زمین مینشینند و حاج آقای تربتی را بالای منبر میفرستند و تا روز آخر هم ایشان منبر رفته بودند».
« ملاعباس تربتی» :متولد۱۲۵۰-وفات ۲۴ مهرماه سال ۱۳۲۲
نوه:یکی از خاطراتی که مرحوم آقاجانم را از این خلوتها با پدر برایم تعریف کرده بودند، درباره تهجد و شب زنده داری ایشان بود. چون شب ها کم میخوابیدند و از یک ساعت و نیم به اذان صبح برای تهجد و شبزندهداری بیدار میشدند،یک شب پیش ایشان بودم که دیدم نیمه شب برای نماز شب برخاستند، من از زیر پتو ایشان را میدیدم و تکان نمیخوردم، دیدم در نماز مشغول خواندن سوره «یس» شدند و وقتی به آیه «هذه جهنم التی کنتم توعدون» رسیدند، حالتی پیدا کردند که انگار آتش جهنم را میبینند و مدام میگفتند: «اعوذ بالله من النار»، من تکان نمیخوردم تا حالت ایشان به هم نخورد، اینقدر در این حالت ماندند که نتوانستند ادامه آیه را بخوانند، هنگام اذان صبح شد و ایشان مشغول نماز صبح خود شدند.
مرحوم حاج شیخ عباس ملتزم و مقید به استفاده از همه لحظات عمر بودند، یکی از علمای قم (آقای وکیلی) میگفتند: وقتی ایشان در قم بودند، شخصی برای کمک به بازنویسی تألیفاتشان برای چاپ خدمتشان میرفت، او تعریف کرده بود: «یک روز از شدت کار خیلی خسته شدیم، حاج شیخ عباس به من گفتند: بلندشو به صحن برویم تا هم زیارتی کنیم و هم رفع خستگی شود، به اتفاق به حرم مشرف شدیم و ایشان وارد صحن شدند و سلامی عرض کردند و از آنجا آمدند کنار بقعه شیخ فضلالله نوری نشستند تا هم فاتحهای بخوانند و هم چند دقیقهای خستگی از تن به درکنند، وقتی کنار بقعه نشستند، این نخستین بار است که من کنار این بقعه آمدهام، این در حالی بود که آقای وکیلی میگفتند ما اهل علم برنامهمان این بود که هر شب آنجا بودیم».
«حجتالاسلام مهدی محدثزاده»( نوه شیخ عباس قمی) در مصاحبه با خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) درباره ویژگیهای شخصیتی این محدث بزرگ اظهار کرد: شیخ عباس قمی به سادات احترام فوقالعادهای میگذاشت، حتی به احترام کودکان سید نیز تمامقامت برمیخاست، تا جایی که برای شیخ عباس قمی امکان داشت بدون وضو نبود. ایشان شبها کم میخوابید و به محض این که از خواب بیدار میشد، سریعاً با یک استکان آب وضو میگرفت.
محدثزاده تأکید کرد: «سیدمحمد میلانی»، فرزند آیتالله میلانی نقل میکند که شیخ عباس قمی به نجف آمده بود و در دهه عاشورا صبحها در مسجد «هندی» منبر میرفت و برای آن منبرها خیلی مطالعه میکرد؛ به نحوی که وقتی منبرش تمام میشد، تا صبح روز بعد که دوباره میخواست منبر برود، تمام وقت خود را برای آن منبر مطالعه میکرد.
من چون مطالعه نکردهام، نمیتوانم منبر بروم
وی ادامه داد: «سیدباقر خوانساری»، فرزند آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری، نقل میکرد که روزی ما به منزل حاج حسین قمی رفته بودیم، کسی که قرار بود در منزل ایشان منبر برود، نیامده بود. شیخ عباس قمی در آنجا حضور داشت و حاج حسین قمی به شیخ عباس قمی پیشنهاد داد که ایشان منبر برود، شیخ عباس قمی پاسخ داد که من چون مطالعه نکردهام، نمیتوانم منبر بروم.
محدثزاده با بیان این که شیخ عباس قمی کسی بود که در روایات و احادیث مستغرق بود، گفت: ایشان به دلیل این که برای منبر مطالعه نکرده بود، منبر نرفت و این نشاندهنده اهمیتی است که محدث قمی برای منبر و ضرورت مطالعه قبل از منبر قائل بود.
نواده محدث قمی عنوان کرد: حجتالاسلام «سیدمحسن خلخالی»، فرزند آیتالله سیدمرتضی خلخالی، امام جماعت مسجد گیاهی سر پل تجریش تهران است. ایشان روزی به منزل ما آمده بود و میگفت که من و پدرم در نجف پای منبر شیخ عباس قمی در مسجد هندی شرکت میکردیم. یک روز ایشان برای منبر نیامد و ما برای این که حال ایشان را جویا شویم، به منزل ایشان رفتیم. ایشان گفت: من دیشب کسالت داشتم، نتوانستم مطالعه کنم و چون مطالعه نکرده بودم، برای منبر نیامدم.
وی تصریح کرد: عمهام نقل میکرد که وقتی ما در نجف زندگی میکردیم، شیخ عباس قمی تا پاسی از شب مشغول مطالعه و کتابت بود و وقتی هم که به ایشان میگفتیم که چرا نمیخوابی؟ پاسخ میداد: اگر من بخوابم این مطالب را چه کسی بنویسد؟ لذا شیخ عباس قمی اهتمام ویژهای به کتابت داشته است.
وی با بیان این که مراجعان به شیخ عباس قمی برای منبر رفتن زیاد بودند، عنوان کرد: ایشان چون میخواست بیشتر مشغول مطالعه و کتابت باشد، نذر شرعی کرده بود که اگر جایی منبر برود، فاصله نجف تا مکه را پیاده طی کند و تنها مسجد هندی، منزل حاج حسین قمی و منزل خودشان را استثناء کرده بود و در این سه مکان منبر میرفت.
محدثزاده افزود: آن ایامی که شیخ عباس قمی در مشهد بود، «سیدعلی بلورفروش» قبل از شروع ایام فاطمیه با ماشین شخصی خود شیخ عباس قمی را به همراه خانوادهشان از مشهد به منزل خود در قم میآورد و به شیخ عباس قمی میگفت: من این منزل را به شما بخشیدم تا شما بتوانید در ایام فاطمیه در اینجا که دیگر منزل خودتان است، منبر بروید تا با نذرتان هم منافاتی نداشته باشد.
ماقبرستان نداریم
وی اظهار کرد: در ایام اقامت شیخ عباس قمی در قم، روزی عدهای از اهل قم نزد ایشان آمدند و به ایشان گفتند که ما قبرستان نداریم، تنها یک قبرستان قدیمی هست که آن زمان از ابتدای مسجد امام حسن عسکری(ع) تا جلوی صحن بزرگ حرم حضرت معصومه(ع) بوده، و من خودم خواب دیدم که آن قسمت خیابان ارم که مقابل حرم حضرت معصومه(س) است، در آنجا قبرهایی هست که بعداً این مطلب را برای شیخ عباس قمی تعریف کردم و ایشان به من گفت: شما در خواب دیدی و ما در بیداری دیدیم که آنجا قبرستان بوده است.
محدثزاده تأکید کرد: آیتالله مرعشی نجفی میگفت: وقتی «ملاکلباسی» از اصفهان به قم میآمد و میخواست از جلوی درب مسجد امام حسن عسکری(ع) به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شود، کفشهایش را در میآورد و میگفت: نمیخواهم از روی قبر محدثین با کفش عبور کنم، عکس قدیمی هم از آن قبرستان وجود دارد.
نواده محدث قمی ادامه داد: شیخ عباس قمی مسئله قبرستان را روی منبر مطرح میکند و حاج علی اسکویی که از تجار قم بوده، میگوید که من یک قطعه زمینی آن طرف رودخانه دارم، آن را برای دفن اموات وقف میکنم. همین قبرستان «نو» که الآن در قم هست، همان قطعه زمینی است که حاج علی اسکویی وقف کرده بود.
محدثزاده با بیان این که محدث قمی در ماه مبارک رمضان در مدرسه ملاجعفر که اکنون تبدیل به دانشگاه علوم اسلامی رضوی شده، هر روز ساعت ۳ بعدازظهر منبر میرفت، گفت: دلیل این که ساعت ۳ بعداز ظهر را انتخاب کرده بودند، این بود که منبریها سخنان خود را تمام کرده باشند و ائمه جماعات نیز نماز را به اتمام رسانده باشند تا مردم مشتاق بتوانند از منبر ایشان استفاده کنند. اهل علم، اخیار بازار و مردم مختلف پای منبر ایشان مینشستند. روز پانزدهم یا شانزدهم ماه مبارک رمضان وقتی شیخ عباس قمی بالای منبر رفت، بعد از این که خطبه خواند، نگاهش به پای منبر افتاد که «شیخ عباس تربتی» نشسته است، از منبر پایین آمد و شیخ عباس تربتی را بهجای خود به روی منبر فرستاد و به احترام ایشان تا آخر ماه مبارک رمضان دیگر منبر نرفت.
حاج معتمد خراسانی از منبریهای تهران و از شاگردان میرزا علیاکبر نوغانی بود. ایشان که تحصیلاتش در مشهد بود، نقل میکند که در روزهای پنجشنبه و جمعه به اتفاق دیگر شاگردان میرزا علیاکبر نوغانی به یک محله خوش آبوهوا در اطراف مشهد به نام «باقرآباد» میرفتیم. شیخ علیاکبر نهاوندی، شیخ عباس قمی، آیتالله مروارید و بزرگان دیگری نیز میآمدند. شیخ عباس قمی در آنجا بعد از یک استراحت کوتاه کتابهای خود را پهن میکرد و شروع به مطالعه و نوشتن میکرد، ایشان از کوچکترین فرصت برای مطالعه و کتابت استفاده میکرد.
محدثزاده با بیان این که محدث قمی در ماه مبارک رمضان در مدرسه ملاجعفر که اکنون تبدیل به دانشگاه علوم اسلامی رضوی شده، هر روز ساعت ۳ بعدازظهر منبر میرفت، گفت: دلیل این که ساعت ۳ بعداز ظهر را انتخاب کرده بودند، این بود که منبریها سخنان خود را تمام کرده باشند و ائمه جماعات نیز نماز را به اتمام رسانده باشند تا مردم مشتاق بتوانند از منبر ایشان استفاده کنند. اهل علم، اخیار بازار و مردم مختلف پای منبر ایشان مینشستند. روز پانزدهم یا شانزدهم ماه مبارک رمضان وقتی شیخ عباس قمی بالای منبر رفت، بعد از این که خطبه خواند، نگاهش به پای منبر افتاد که «شیخ عباس تربتی» نشسته است، از منبر پایین آمد و شیخ عباس تربتی را بهجای خود به روی منبر فرستاد و به احترام ایشان تا آخر ماه مبارک رمضان دیگر منبر نرفت.
منبر شیخ عباس قمی درمنزل آیت الله سیدحسین طباطبایی قمی
«تربت»امام حسین درجیب
محدثزاده ادامه داد: ایشان وقتی بالای منبر رفت، بعد از صحبت وقتی به روضه خواندن رسید، گفت: امالسلمه حدیثی نقل میکند که رسول خدا(ص) به من خاکی دادند و فرمودند: هر وقت که این خاک تبدیل به خون شد، بدان که حسین(ع) من را شهید کردهاند. وقتی روز عاشورا فرارسید، امالسلمه دید که آن خاک تبدیل به خون شده، شبش رسول خدا(ص) را خواب دید که سر و وضعشان خاکی است، امالسلمه از ایشان پرسید: آقا از کجا تشریف میآورید؟ رسول خدا(ص) فرمودند: از دفن حسینم میآیم. بعد از این که شیخ عباس این مطلب را نقل کرد، گفت: ما نیز باید به رسول خدا(ص) تأسی کنیم، سپس مقداری خاک تربت از جیب خود درآورد، عمامه را از سر برداشت و به سرش ریخت، این کار شیخ عباس در آن مجلس غوغایی به پا کرد.منبع :آبان ۱۳۸۹ایکنا
«حاج معتمد خراسانی»از وعاظ معروف تهران و از شاگردان مرحوم آیةالله شیخ علیاکبر نوقانی که از نزدیک با مرحوم حاج شیخ عباس قمی ارتباط داشت و شاهد این ماجراها بود، میگوید: «در آن وقتها، پنجشنبه و جمعهها جهت تفریح به پشت دروازه مشهد که اراضی سرسبزی به نام «باقرآباد» و به تعبیر مشهدیها «بقرآباد» بود و درختان تنومندی داشت، میرفتیم.
در آنجا تا غروب در خدمت مرحوم نوقانی بودیم.
علاوه بر تفریح، بحث علمی، ادبی و مشاعره هم داشتیم. گاهی وقتها مرحوم آقای حاج شیخ عباس قمی رضواناللهتعالیعلیه هم تشریف میآوردند.
ما معنای جدیّت در عمل را در آن ایام از مرحوم حاج شیخ عباس آموختیم.
اشتغال درفضای مجازی
«بساط مطالعه »همیشه دائربود ،چیزی شبیه عللاقمندان به فضای مجازی«همیشه سرش به کتاب وکتابت بود»
آن بزرگوار هر جا میرفت ولو مجلس میهمانی و تفریح، کتابها و نوشتههایش را در بقچهای به همراه میبرد و مشغول کار میشد، تا عمرش ضایع و وقتش هدر نشود.
سرش به گوشی موبایل-لپتاپ-ش بود!
او وقتی به باقرآباد-قم- میآمد، کناری، زیر درختی مینشست و بقچه را باز میکرد، عینک میزد و مشغول نوشتن میشد.
ما هم که طلبه جوان بودیم مشغول کار و تفریح خودمان میشدیم.
ایشان همینطور که مشغول تحقیق و تألیف بود، گاهی نگاهی هم به ما میانداخت، چیزی میفرمود و جستوخیز و بگو و بخند ما را زیرنظر داشت و سخن مناسب حال ما میفرمود که بفهماند با ما هست و از ما جدا نیست.»
فضای «مجازی»حقیقی است
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:فضای مجازی ،فضای حقیقی است،وقتی می توانیم،مطالعه کنیم،مقاله بنویسم درسایت ،منتشرکنیم ومردم هم به نوشته هایمان دسترسی داشته باشند ویا پاسخ ایمیل وکامنت ویا دیگرپیامهارا میتوانیم بدهیم،و مخاطب مان را به عینه ببینیم وصدایش را بشنویم!دیگر «مجاز»بی معناست.
آیت الله جوادی آملی:لفظ «مجازی» برای رسانههای سایبری را نادرست است، فضای مجازی حقیقتاً مجازی نیست! جایی که اندیشه مبادله میشود و میتواند تاثیر بپذیرد و اثر بگذارد فضای حقیقت است بنابر این ما با فضای حقیقی رو به رو هستیم.دیداراعضای هیأت موسس و گروههای علمی انجمن «اندیشه و قلم»۴آذر۱۳۹۵خبرگزاری فارس
فضای مجازی به نظر من مجازی نیست بلکه یک فضای حقیقی است و هرجایی که اندیشه و فکر قابل بیان شد آن فضا فضای حقیقی است/۱۳۹۷/۰۲/۰۶دیداروزیرتعاون
«شیخ عباس»ضایعات نان را ابتیاع می کرد
مرحوم «میرزا علیاکبر غفاری» از مرحوم آقا شیخاحمد آخوندی نقل میکرد که ایشان میگفت: «من از نزدیک شاهد وضع زندگی حاجشیخ عباس در مشهد بودم.
نانی که ایشان میخریدند به این نحو بود که نانواییها آخرشب نانهایی که اضافه میآمد، میآوردند در مسیر عبور زائران و با قیمت کمتری میفروختند.
من خودم دیدم مرحوم حاج شیخ درحالیکه عبا به سر کشیده بودند که شناخته نشوند، از این نانها میخریدند. قاتق نانش هم غالبا چغندر پخته (لبو) بود و گاهی هم کشک ساییده.»
مرحوم «شیخ هادی محقق»فرزند مرحوم حاجمحقق خراسانی که او نیز از وعاظ مشهور مشهد بود، نقل میکرد:
«حضرات آقایان:« آیت الله سیدصدرالدین صدر» که در آن وقت در مشهد ساکن بودند و «آیت الله حاج میرزا احمد کفایی» که تازه از نجف آمده بود
و آقا« شیخ علیاکبرنوقانی» و شیخ عباس قمی و پدرم و آقا «سیدکاظم گنجبخش» و آقا «شیخ صادق فاضل» قرار گذاشتند چندروزی به باغ مرحوم «نظام شهیدی »در روستای «مهدیآباد» در یکفرسخی مشهد بروند و چند روزی در آنجا تغییر آبوهوا بدهند.
در این سفر که من هم در معیت آقایان بودم درست یادم هست در همان اوقاتی که این آقایان نشسته بودند و صحبت میکردند، مرحوم آقا شیخ عباس دستمالش(بقچه) را پهن کرده بود و مشغول نوشتن بود. یعنی یک لحظه از مطالعه و نوشتن فارغ نمیشد.»
پدر:عباس!کاش مثل «شیخ عبدالرزاق» میتوانستی مسئله گومی سدید
مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است که: وقتى کتاب منازل الاخره را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه احکام شرعی را برای مردم مى گفت. مرحوم پدرم «کربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى که هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، کتاب منازل الاخرٍه مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند. چندبار که پدرم ازمسجد به خانه برگشته بود،مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! کاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این کتاب که او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.
چند بار خواستم بگویم پدرجان! این کتاب از آثار و تألیفات من است ،اما هر بار خوددارى کردم و چیزى نگفتم و فقط عرض کردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.
آیت الله مجتهدی تهرانی می گوید:
بشین سرجایت حرفهایروضه خوان راگوش کن!
«آیت الله احمدمجتهدی تهرانی»:روزی پدر حاج شیخ عباس قمی، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود.
حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود.
حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم! حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت: پدرجان! دعا کن بفهمم. نگفت این کتاب را من خودم نوشتم، نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت:
پدرجان! دعا کن بفهمم!
این چنین انسانهایی می توانند کلید های بهشت (مفاتیح الجنان) را در اختیار داشته باشند. از میزان اجر و ثواب ایشان همین بس که هرکس مفاتیح می خواند ثوابی برای ایشان صادر می شود.
احترام به والدین،حتی بالای منبر
نوه-مهدی:یکی ازویژگی های برجسته شیخ عباس قمی،احترام به والدین بود.ایشان درمشهد،هم درمنزل سیدحسین قمی وهم درمسجدگوهرشادمنبرمی رفت،
یک روزایشان دربالای منبرنشسته بودکه وسط صحبت متوجه ورودپدرمی شودکه جمع مستمغین نشست،شیخ عباس ازمنبرپایین آمدوبقیه صحبتهاراروی زمین ادامه داد.
تأئیدطلبه ای که پای منبر ،شیخ عباس نشسته باشد
ازآیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری (بنیانگذارحوزه علمیه قم)دررابطه بامنابرحاج شیخ عباس قمی ،نقل می کنند:هرطلبه ای راکه پای منبراوببینم ،تا۳روزحاضرم تمام نمازهای واجب خودرابه اواقتداکنم،زیرامنابراوومواعظ این مرددرشنونده ایجادروح عدالت میکند”
ازمرحوم آیت الله نجفی مرعشی هم نقل است:
“عجیب بودکه حاج شیخ درمدرسه فیضیه درمنبرآیه قرآن می خواندومردم ،زارزار،گریه می کردند”
ماجرای یکی ازارادتمندان شیخ عباس قمی که -ناشناخته-قصداخراجش راداشت!
(مؤلف کتاب شبهای پیشاور-سلطان الواعظین شیرازی) نقل میکند: در ایامی که مفاتیحالجنان تازه منتشر شده بود، روزی در سرداب سامرا، آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم. دیدم شیخی با قبای کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است.
شیخ از من پرسید: این کتاب کیست؟ پاسخ دادم: از محدث قمی آقای حاج شیخ عباس است و شروع کردم به تعریف کردن از آن.
شیخ عباس قمی گفت: این قدر هم تعریف ندارد، بیخود تعریف میکنی!
من با ناراحتی به آن شیخ گفتم: آقا! برخیز و از این جا برو.
کسی که کنارش نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: مؤدب باش، ایشان خود محدث قمی هستند.
من برخاستم و با آن مرحوم روبوسی کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ایشان را ببوسم، ولی آن مرحوم نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت: شما سید هستید.
همه جا«شیخ عباس قمی»بساطش راپهن می کرد
مرحوم آقای «شیخ احمد آخوندی(پدرمدیرانتشاراتی اسلامی)» نقل میکرد: «در دوره رضاخان پهلوی من با اتوبوس از مشهد عازم تهران بودم. در بین راه از دور دیدم شیخی در کنار جاده نشسته است و بساطی هم در جلو دارد. وقتی نزدیک شدیم، دیدم حاج شیخ عباس است. عبایش را انداخته روی زمین و اوراقش را پهن کرده و مشغول نوشتن است. تعجب کردم که ایشان در میان بیابان تک و تنها چه میکند؟! سر و صدا کردم و به راننده گفتم نگه دارد؛ ایستاد، رفتم پایین و گفتم: آقا! چه شده است؟ حاج شیخ فرمود: با ماشین جلویی میآمدم. ماشین در اینجا پنچر کرد. راننده گفت: چون آخوند توی ماشین است، هی پنچر میکند، و به من گفت: باید پیاده شوی! مسافرین هم حرف او را تصدیق کردند؛ من هم پیاده شدم! گفتم: چرا بیکار بنشینم و وقتم را به هدر بدهم؟ لذا عبایم را پهن و دستمالم را باز کردم و مشغول به نوشتن شدم تا این که خداوند شما را رسانید.»
ساده زیستی شیخ عباس
از دیگر ویژگیهای بارز اخلاقی محدث قمی رحمةاللهعلیه قناعت و عزت نفس بود.
او به خوراک و پوشاک ساده و اندک بسنده میکرد تا زیر بار منت دیگران نباشد و با عزت و عظمت به زندگی و تلاش خود ادامه بدهد.
بسیاری از بازاریان و ثروتمندان نجف، تهران و جاهای دیگر از علاقهمندان پروپاقرص ایشان بودند و همیشه آرزو داشتند که اگر بتوانند و شیخ اجازه بدهد، از ثروت شخصی خود، ایشان را بینیاز کنند، اما او بینیاز از این همه بود و قبول نمیکرد.
منزل محدث قمی رحمةاللهعلیه در منطقه گرم و جنوب شهر نجف قرار داشت و عدم تمکن مالی اجازه نمیداد تا به مناطق خوشآبوهوا منتقل شود و یا منزلی دارای سرداب و سن اجاره کند.
بعضی از ثروتمندان در همین منزل به حضورش میرسیدند و دستشان را میبوسیدند.
فرزند بزرگش، آقای محدثزاده نقل میکند: «یک شب من و پدر در منزل تنها بودیم.
بقیه به کربلا مشرف شده بودند.
والدم فرمود: شام چی داریم؟ عرض کردم: چند تکه نان خشک، یک مقدار ماست و چند خیار پلاسیده.
فرمود: بیاور آبدوغخیار درست کنیم. در همین حال در زدند. رفتم باز کردم، دیدم آقای حاجعلی نقی کاشانی از ثروتمندان و تاجران معروف تهران است.
او از مقلدان آیةاللهالعظمی سیدابوالحسن اصفهانی بود.
هر وقت وارد نجف میشد، مثل توپ صدا میکرد! میگفتند حاج علینقی آمده و با سید دیدار کرده است.
آمدم به والد خبر دادم.
فرمود: بگو بفرمایید تو! وقتی آمد، پدر فرمود: ما شام ماست و خیار آبدوغ داریم، اگر شما هم میل دارید بیشترش کنیم؟ او گفت: نه! چون در مسافرخانه برایم غذا تهیه شده است.
فقط آمدهام دست شما را ببوسم و چند لحظهای در محضرتان باشم.
پدر فرمود: پس اجازه بدهید ما شام بخوریم و بعد از شام چایی در خدمتتان هستیم و با هم صحبت میکنیم.»
آیت اللّه سیدعباس کاشانی می گوید:روزی شیخ عباس قمی را دیدم با لباس مندرس و عمامه ای که به ۲ متر هم نمی رسید. با عصایی از چوب خرما که حتی تراشیده هم نشده بود.
لباسهایی ژنده اما تمیز داشت. صورتش چنان نورانی بود که حد نداشت. او را در یک کتابفروشی دیدم و اتفاقاً در حضور خودش -کابفروش-هر چه کتاب مفاتیح درمغازه اش موجودبود را فروختند.
خریدار با حرارت از نویسنده کتاب تعریف میکرد در حالیکه ایشان را روبروی خود میدید و نمیشناخت. این صحنه اثرات عجیبی در من گذاشت.
آیت اللّه سیدعباس کاشانی در۸۰سالگی فوت کردند(متولد۱۷ربیع الأول سال ۱۳۵۰(۱۰ مرداد ۱۳۱۰شمسی)-وفات ۲۷ تیرماه ۱۳۸۹
خودش می گوید:من در۱۱سالگی درکربلابودم بمدت ۲سال درحوزه کربلاتحصیل کردم ودر ۱۳ سالگی به سامرا رفتم.۲سال سامرا بودم.دردر ۲۱ سالگی اجازه اجتهادگرفتم
آیت اللّه سیدعباس کاشانی درکناراستادش-میرزاعلی آقاقاضی طباطبایی(استادعلامه طباطبایی)
در۲۰ ساله بودم که ۲سال درخدمت آیت الله قاضی تلمذکردم،درحالیکه اکثرشاگردانش حدود۵۰ساله بودند.
وفات آیت الله قاضی : چهارم ماه ربیع الاول سال ۱۳۶۶ هجری قمری در ۸۱ سالگی در نجف اشرف وفات
***
عارف وعالم نامدار آیت الله سیدعلی قاضی ظباطبایی(استادعلامه طباطبایی) نیزبا بیماری «استسقا »از دنیا رفته اند
آیت اللّه سیدابوالحسن اصفهانی بر جنازه مطهرش نماز خوانده و بعد از تشییعی باشکوه، توسط بزرگان و مراجع و عموم مردم، در صحن مطهر .حضرت
نان های ضایعاتی رامی خرید
«میرزا علیاکبر غفاری» از مرحوم آقا شیخاحمد آخوندی نقل میکرد که ایشان میگفت: «من از نزدیک شاهد وضع زندگی حاجشیخ عباس در مشهد بودم.
نانی که ایشان میخریدند به این نحو بود که نانواییها آخرشب نانهایی که اضافه میآمد، میآوردند در مسیر عبور زائران و با قیمت کمتری میفروختند.
من خودم دیدم مرحوم حاج شیخ درحالیکه عبا به سر کشیده بودند که شناخته نشوند، از این نانها میخریدند. قاتق نانش هم غالبا چغندر پخته (لبو) بود و گاهی هم کشک ساییده.»
«علی اکبر غفاری صفت» اگرچه ملبس به لباس روحانیت نبود ولی درس حوزوی خوانده بود.
استادمیرزاعلی اکبر غفاری (متولد۱۳۰۳ –وفات ۵آبان۱۳۸۳ش) محقق ومصح،حدیثشناس،۵۰ عنوان کتاب (حدود ۲۵۰ جلد) را با تحقیق، تعلیق و تصحیح خود منتشر کرد. الکافی، من لایحضره الفقیه، الاستبصار، تهذیب الاحکام، تفسیر ابوالفتوح رازی از جمله این آثار است. وی لباس روحانیت نمیپوشید. روحانیانی چون سید شهاب الدین نجفی مرعشی، علامه طباطبایی، عبدالحسین امینی، مرتضی مطهری، محمد تقی جعفری و جعفر سبحانی، تلاشهای او را ستودند سید عبدالحسین شرف الدین عاملی پس از مطالعه برخی آثار غفاری، او را «آیت الله» خطاب کرد. او در سال ۱۳۸۱، چهره ماندگار شناخته شد و در ششمین دوره انتخاب کتاب سال ولایت و دوازدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم نیز از وی تجلیل شد.
شیخ عباس قمی «سیاسی»هم بود
سالهای اقامت او در مشهد مقدس مصادف شده بود با رونقگرفتن فعالیت گروههای تبلیغی آمریکایی که در مشهد و شهرهای دیگر ایران به نفع مسیحیت کار میکردند و ذهن مردم را علیه اسلام پریشان میساختند.
حاجشیخ عباسقمی در مقابل این جریان مرموز فرهنگی، موضعگیری کرد و در سخنرانیها به طور علنی، به تشریح این خطر دینی و سیاسی پرداخت.
«کمیته مجازات دموکرات مشهد» که از حمایت محافل ماسونی و بهایی برخوردار بود و در مسیر گسترش نفوذ فرهنگی و سیاسی آمریکاییان در ایران فعالیت میکرد، گفتار حاجشیخ را با اهداف خود مغایر دید.
این کمیته طی نامهای از حاجشیخ خواست که علیه آمریکاییها حرف نزند، در غیر این صورت به ضرب گلوله کشته خواهد شد.
دموکراتها و همفکران آنها از دوران مشروطه، اقدام به تشکیل گروههای ترور کرده بودند، تا مخالفان خود را از میان بردارند.
هرچند حزب دموکرات دیگر منحل شده بود، بقایای آنها هنوز مخفیانه فعالیت میکردند؛ از این رو تهدید ایشان جدی بود.
حاجشیخ عباسقمی، پس از دریافت این نامه تهدیدآمیز، روزی مشغول خریدن گوشت از دکان قصابی بود، که چند نفر سوار بر اتومبیل به او رسیدند و از او خواستند تا بیرون شهر، با آنها همراهی کند.
حاجشیخ پذیرفت و همه با هم از مشهد خارج شدند.
در میان راه، سرنشینان اتومبیل به حاجشیخ اصرار کردند که از همانجا، همراه ایشان راهی سفر حج شود.
حاجشیخ نامهای برای مرحوم آیةاللهقمی (عموی همسرش) نوشت و قضیه را بازگو کرد.
آنگاه نامه را با گوشتی که برای خانه خریده بود، توسط یکی از همراهانش به مشهد فرستاد.
مرحوم آیةاللهقمی پس از باخبرشدن از موضوع، در پاسخ نوشت که با این سفر موافق است.
او نیز نامهاش را با یک دست پیراهن و شلوار حاجشیخ، به آورنده پیام داد تا به او برساند؛ به این ترتیب، حاجشیخ برای چندمین بار راهی حج شد.
هنگامی که بار دیگر به مشهد بازگشت، «کمیته مجازات» از بین رفته بود و تهدید به ترور منتفی شد.
شفای درد چشم ازکتاب کافی شیخکلینی
در سال ۱۳۵۷ قمری (حدود دو سال قبل از رحلت) یک روز صبح وقتی شیخ از خواب برخاست، درد چشم شدیدی او را آزار میداد، به گونهای که دیگر قادر به مطالعه و نوشتن نبود. احساس نگرانی میکرد که مبادا توفیقاتش کم شده و از در خانه اهل بیت علیهمالسلام رانده شده است.
فرزند ارشدش حاج میرزا علی محدثزاده میگوید: آن روز صبح به درس رفتم. وقتی ظهر آمدم دیدم مشغول نوشتن است. پرسیدم: درد چشمتان بهتر شد؟ فرمود: به کلی برطرف شد. سؤال کردم: چطور معالجه کردید؟ فرمود: «وضو ساختم و مقابل قبله نشستم و کتاب کافی شیخکلینی را به چشم کشیدم، درد برطرف شد.» و تا پایان عمر دیگر به درد چشم مبتلا نگردید.» این کتاب کافی به دستخط فقیه مشهور ملاعبدالله تونی صاحب «وافیه» بوده و محدث قمی رحمةاللهعلیه به آن خیلی علاقه داشت.
در ایامی که محدث قمی رحمةاللهعلیه در مشهد سکونت داشت، پسر کوچکش که سهساله بود بیمار میشود. برایش داروی محلی جوشانده میآورند و به آن شکر اضافه میکنند تا به او بخورانند. در این حال محدث قمی رحمةاللهعلیه انگشت دست راست داخل دارو کرده، آن را به هم میزند. همسرش میگوید: صبر کنید تا قاشق بیاورم. حاجشیخ میگوید: در این کار قصد استشفا داشتم، چون با این دست و انگشتانم هزاران حدیث از ائمهطاهرین علیهمالسلام نوشتهام.
مس کُتُب حدیث هم شفادهنده است
خود حاجشیخ عباسقمی در کتاب فوایدالرضویه مینویسد: «.... این احقر نیز هر گاه به سبب زیاد چیز نوشتن چشمم ضعف پیدا میکند، تبرک میجویم به تراب مراقد ائمه علیهمالسلام و گاهگاهی به مس کتابت احادیث و اخبار و بحمدالله چشمم در نهایت روشنی است و امیدوارم انشاءالله که در دنیا و آخرت چشمم به برکات ایشان روشن باشد.»
بدون وضو کتابت نمی کرد
فرزندش میگوید: «مرحوم پدرم نسبت به اهلبیت، خصوصا به آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام اخلاص و ارادت خاصی داشت.
مگر میشد بدون وضو قلمی به دست گرفت و چیزی درباره اهل بیت نوشت!
تألیفات شیخ عباس قمی
«آثار قلمی و تالیفات محدث قمی»(شیخ عباس قمی) بسیار است ، خوداین عالم پژوهشگر بیان داشته که در سن ۴۰ سالگی دارای ۷۰ تالیف در ۷۴ جلد بوده است که این حجم تالیفات آنهم در این وقت از سن و با کسالت و سفرهای متعدد ایشان موجب حیرت می شود.
برخی از تالیفات محدث قمی عبارتنداز: الانوار البهیه، بیت الاحزان فی مصائب سیده النسوان، باقیات الصالحات(حاشیه مفاتیح الجنان)، تحفه طوسیه(مشهد نامه)، چهل حدیث، حکمه بالغه و ماه کلمه جامعه، الدر العظیم فی لغات القرآن العظیم، سفینه «بحارالانوار» و مدینه الحکم و الآثار(بر خلاف تصور، مهمترین کتاب آن مرحوم که ۳۵ سال تالیفش به طول انجامید و به جهت آن دوبار بحارالانوار را مطالعه نمود؛ همین کتاب می باشد)، شرح صحیفه سجادیه، ضیافه الاخوان،غایه القصوی، مفاتیح الجنان، منازل الآخره و المطالب الفاخره، منتهی الآمال فی ذکر مصائب النبی و الال(علیهماالسلام)، نفس المهموم و... می باشد.
و سرانجام...شیخ عباس قمی غروب روز ذیحجه سال١٣۵۹ (۱بهمن ۱۳۱۹)، به دلیل بیماری «استسقاء»، حالش منقلب می گردد و پی در پی نام ائمه اطهار علیه السلام را بر زبان جاری می سازد.
آن شب به علت کسالت فراوان نمازهایش را نشسته خوانده و سرانجام درنیمه شب دعوت حق را لبیک گفته و در سن ۶۵سالگی به لقاءاللّه می پیوندد.
آب آوردن شکم است در این حالت بیمار عطش زیاد دارد و آب بسیار میخواهدPolydipsia بیماری استسقاء
استسقاء بیماری است که مایعات در شکم جمع میشود و بیمار بسیار آب مینوشد. تمام بدن متورم و سست است. غذا درست هضم نمیشود و ادرار به رنگ سفید درآمد،این بیماری بیشترتوأم بابیماری قلب وجگر می باشد(شکم متورم وبزرگ می شود)
عارف وعالم نامدار آیت الله سیدعلی قاضی ظباطبایی(استادعلامه طباطبایی) نیزبا بیماری «استسقا »از دنیا رفته اند
آیت اللّه سیدابوالحسن اصفهانی بر جنازه مطهرش نماز خوانده و بعد از تشییعی باشکوه، توسط بزرگان و مراجع و عموم مردم، در صحن مطهر .حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ، کنار مرقد استادش (محدث نوری)"نجف" به خاک سپرده می شود.
عالمی که برای مبارزه با نفس خود امامت جماعت بودن را ترک کرد
قدس انلاین۷مهر۱۳۹۲: یکی از زبده ترین چهره های درخشان روحانیت معاصر در علوم اسلامی، به خصوص در رشته های حدیث، تاریخ و تبلیغ، بی شک حاج شیخ عباس قمی می باشد، به نحوی که کتاب همیشه جاویدانش، مفاتیح الجنان، در میان مسلمانان و شیعیان جهان نام او را ماندگار و همیشگی نمود که این تنها گوشه ای از روح پربار او محسوب می گردد!
«شیخ عباس قمی» معروف به« محدث قمی» در سال ۱۲۹۴ ﻫ.ق در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. وی دوران کودکی و نوجوانی اش را در زادگاهش گذراند و در اندک مدتی علوم رایج حوزه علمیه را نزد اساتید و بزرگانی همچون آیت الله آقا شیخ ابوالقاسم قمی، آیت الله حاج آقا احمد طباطبایی و آیت الله ارباب قمی سپری نمود و برای کسب معرفت بیشتر راهی نجف اشرف گردید تا روح عطشناک خود را سیراب گرداند. وی در ۲۲سالگی در نجف در محضر اساتیدی همچون آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی، علامه حاج میرزا حسین نوری مازندرانی و آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی؛ صاحب عروة الوثقی به تحصیل پرداخته و در سال ۱۳۲۲ ﻫ.ق راهی ایران می گردد.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی، علاوه بر آگاهی فراوان در زمینه ی تحقیق در علوم دینی، دارای صفات و کمالات اخلاقی فراوانی نیز بود به نحوی که ادهم نژاد در یک جمع بندی کلی آن ها را این گونه بیان می دارد.
شفای چشم با کتاب کافی
حاج شیخ عباس قمی، همان خضوعی که در برابر قرآن داشت، نسبت به ائمه اطهار (ع) و آثار و احادیث آن انوار مقدس نیز از خود نشان می داد. هیچ گاه بدون وضو و طهارت حدیثی یادداشت نمی کرد و یا دست بی وضو بر صفحه کتاب حدیث یا جلد آن نمی گذاشت و همواره هنگام مطالعه کتب حدیث، دو زانو و رو به قبله می نشست.
مرحوم میرزا علی محدث زاده می گوید: «فراموش نمی کنم زمانی که در نجف اشرف بودیم، یک روز صبح در حدود سال ۱۳۵۷ ق، یعنی دو سال قبل از وفاتشان، از خواب برخاستند و اظهار داشتند: امروز چشمم به شدت درد می کند و قادر به مطالعه و نوشتن نیستم و بسیار ناراحت به نظر می رسید و تقریباً زبان حالشان این بود که شاید خاندان پیغمبر (ص) مرا از در خانه شان طرد کرده باشند و این مطلب را با تأثر گفت و گریست.
در آن اوقات، مشغول تحصیل بودم. رفتم به درس و ظهر که به خانه برگشتم، دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند. عرض کردم: درد چشمتان بهتر شد؟ فرمود: درد به کلی مرتفع گردید، سؤال کردم: به چه چیز معالجه فرمودید؟ گفتند:
وضو ساختم و مقابل قبله نشستم و کتاب کافی را به چشم کشیدم، درد چشمم برطرف شد، و ایشان دیگر تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نگردید.»
روضه ای که شنوندگان را بیهوش می ساخت
محدث قمی(صاحب مفاتیح) شب های پنج شنبه و جمعه در «مدرسه میرزا جعفر» واقع در صحن مطهر رضوی، به عنوان درس اخلاق برای طلاب علوم دینی منبر می رفت و نزدیک به هزار نفر از طلاب و علمای بزرگ در آن مجلس شرکت می کردند. منبر ایشان حدود دو ساعت و نیم تا سه ساعت طول می کشد و در مباحث مختلف اخلاقی سخن می گفت.
واعظ دانشمند «حسینعلی راشد»(فرزندملاعباس تربتی) که در آن زمان یکی از طلاب حاضر در مجلس حاج شیخ بوده است، در مورد نفوذ سخنان ایشان چنین می گوید:
«اثر یک منبر ایشان در آن دو شب تا یک هفته در ما باقی بود. در طول یک هفته، مضامین سخنان آن مرحوم در اعماق دل ما ریشه دوانیده و ما را به خود مشغول داشته بود؛ به طوری که تا هفته بعد کاملاً تحت تأثیر آن بودیم. سخنان نافذ آن مرحوم چنان بود که تا یک هفته انسان را از پندارهای ناروا و گناهان بازمی داشت و به خداوند متعال متوجه می کرد.»
«آیت الله شیخ محمدکاظم مهدوی دامغانی»و«آیت الله سیدهادی میلانی»
مرحوم «آیت الله آقا شیخ کاظم دامغانی» از علمای بزرگ مشهد مقدس می گوید:
«منبرهای حاج شیخ(صاحب مفاتیح) نورانیت عجیبی داشت و جز اخبار و احادیث و تاریخ، چیزی دیگری نبود. روضه را هم خیلی ساده می خواندند؛ اما چون با حال می خواندند و خودشان هم منقلب می شدند، مردم را فوق العاده منقلب می کردند. در یکی از سال ها، روز تاسوعا در مجلس منزل آیة الله حاج آقا حسین قمی، صبح همه منبری ها منبر رفتند و هر چه راجع به حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود، گفتند و بعد از همه آن ها مرحوم حاج شیخ عباس منبر رفتند.
اول مطالعه بعد منبر:
«آیت الله سیدبهاءالدینی» به نقل از فرزند ارشد مرحوم محدث قمی می گوید: «یک روز در تهران منبری رفتم و در آن منبر حدیثی را بیان کردم. وقتی پایین آمدم، شخصی پرسید: این حدیث در کجاست؟ هر چه فکر کردم، یادم نیامد که کجا دیده ام. چون قبل از منبر ندیده بودم، لذا حضور ذهنی به سندش نداشتم و در جواب ماندم. شب پدرم مرحوم حاج شیخ عباس را در خواب دیدم که فرمودند: این حدیث در فلان کتاب و فلان صفحه هست؛
اما چرا بی مطالعه منبر می روی؟ همیشه اول مطالعه کن و بعد منبر برو»
و یکی از علمای مشهد می گوید: «واعظی بدون مطالعه به منبر رفته بود. مرحوم حاج شیخ عباس در عالم رؤیا به او می فرمایند: اگر انسان ضامن مالی مردم، مثلاً عطار و بقال باشد، می تواند از عهده برآید و دِین خود را ادا کند؛ ولی افرادی که پای منبر می نشینند، عمر خود را در اختیار گوینده می گذارند. او ضامن عمر آن هاست. اگر بی مطالعه منبر برود، چگونه می تواند از عهده برآید!»
ماجرای شوخی "شیخ عباس قمی"بازائری که در"سامرا"مفاتیح دردست درحال زیارت بود
مرحوم سلطان الواعظین شیرازی نقل می کند:
«زمانی که کتاب مفاتیح الجنان تازه منتشر شده بود، روزی در سرداب سامراء آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم. دیدم شیخی با قبای کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است.
شیخ از من پرسید: این کتاب از کیست؟
گفتم: از محدث قمی، آقای حاج شیخ عباس است و شروع به تعریف وی کردم.
شیخ گفت: این قدر هم تعریف ندارد، بی خود تعریف می کنی!
من ناراحت شدم و گفتم: آقا! برخیز و برو!
کسی که پهلوی من نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: مؤدب باش! ایشان خود محدث قمی، آقای حاج شیخ عباس هستند.
من فوراً برخاستم با آن مرحوم روبوسی کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ایشان را ببوسم،
ولی آن مرحوم نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت: شما سید هستید.»
و احترام به سادات«حتی چند ساعت قبل از وفات او برایش آب سیب گرفتند و آوردند. دخترکی خردسال از سادات در منزل آن مرحوم بود. محدث قمی فرمود:
اول بدهید این دختربچه علویه از آن بنوشد، بعد به من بدهید! دخترک نوشید و سپس باقی مانده را به قصد استشفاء سرکشید.»
«دکترمحمود شهابی» استاد دانشگاه تهران و عضو هیئت علمی دانشکده حقوق دانشگاه تهران، متوفی ۰۴ مرداد ۱۳۶۵
دانشمند فقید« استاد محمود شهابی» می نویسد: «چند سالی که در مشهد بودم و با این دانشمند با ایمان معاشرت داشتم و از نزدیک با مراتب علم و عمل و پارسایی و پرهیزگاری و خلوص ایشان آشنا شدم، در یکی از ماه های رمضان با چند تن از رفقا از ایشان خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد اقامه نماز جماعت را بر معتقدان و علاقه مندان منت نهند. با اصرار و ابرام، این خواهش پذیرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستان های آنجا اقامه شد و بر جمعیت این جماعت روز به روز افزوده می شد. هنوز به ده روز نرسیده بود که اشخاص زیادی اطلاع یافتند و جمعیت فوق العاده شد. یک روز پس از اتمام نماز ظهر به من که نزدیک ایشان بودم، گفتند:
«من امروز نمی توانم نماز عصر بخوانم.» رفتند و دیگر آن سال برای نماز جماعت نیامندند. در موقع ملاقات و استفسار از علت ترک نماز جماعت، گفتند: حقیقت این است که در رکوع رکعت چهارم متوجه شدم که صدای اقتدا کنندگان که پشت سر من می گویند:
یا الله! اِنَّ اللهَ مَعَ الصابِرین از محلی بسیار دور به گوش می رسد.
این امر که مرا به زیادتی جمعیت متوجه کرد، در من شادی و فرحی تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه زیاد است. بنابراین، من برای امامت اهلیت ندارم.»
منابع:
۱- دوانی، علی. مفاخر اسلام، ج11: 102، 103، 121، 130، 360، 370، 395.
۲- م. کدخدازاده، ر. عباسی. کرامات شگفت عارفان: 169، 170.
۳- ادهم نژاد، محمدتقی. حدیث نجات (حاج شیخ عباس قمی)، نشریه مبلغان، 1386.
۴- ستارگان حرم. گروهی از نویسندگان ماهنامه کوثر، ج4: 164.
***
زحمات صاحب مفاتیح (شیخ عباس قمی)درتألیف ومطالعه
محدث قمی که علاقه زیادی بهتألیف وتحقیق داشت،دراین راه سختیهای زیادی رامتحمل نمود،خوداودرنامه ای به ملا محسن فیض کاشانی(متوفی ربیع۱۰۹۱) می نویسد:من درتحصیل این چندنسخه کتابی که دارمخیلی زحمت کشیدم وبه زحمت تحصیل کرده ام ،چنان نبود که پدرم ازاهل علم بوده واوتحصیل کرده وبی زحمت بمن رسیده باشد،بلکه خرده خرده پول جمع کرده ،یک مجلد کتاب خریدم یاکه مکرراتفاق افتاده ،پیاده طهران رفته ومقداری پول داشته ومقداری مقابله کتاب کرده ام ووجه آنهاراچند مجلدکتاب خریده،مراجعت به قم نموده ام.
ایشان یکبارپس ازانجام زیارت خانه خدا،به منظورتهیه کتابهایی ازجمله"کامل بهایی"باکشتی ازجده به هندوستان عزیمت میکندوکتابهایی را ابتیاع کرده ومراجعت می نماید.
کیف سامسونت"بقچه" صاحب مفاتیح
آیت الله حاج شیخ حسنعلی مرواریدازعلمای مشهدخاطره آموزنده ای ازایشان نقل می کند:
شخصی بنام حاج میرزاآقاحسینیان که تاجربرنج وازعلاقمندان مرحوم حاج شیخ بودوبعضی دیگرازآقایان علمای مشهدرادعوت کردبه دمحلی بنام "ازغند"ازکوهپایه های اطراف مشهدبرد،من هم بودم،مرحوم حاج شیخ (عباس قمی)درآنجاهم مشغول کتابت وتألیف بودند،آقای حسینیان(میزبان)گفت:آقامن شمارادعوت کرده ام که بیاییداینجااستراحت کنید،نه اینکه دراینجاهم مشغول باشید.
وی همیشه دستمالی محتوی کتابها وکاغذ وقلم ودوات همراه داشته وهرجامی رفته ،پس ازلحظه ای گفتگوباهمراهان یاسائرمیهمانان ،ازآنهافاصله میگرفته ودرمکانی خلوت ،مشغول مطالعه ونوشتن می شد.
همیشه هنگام مطالعه کتاب حدیث یادداشت آنها۲زانو وروبه قبله وباطهارت بود.
تأئیدطلبه ای که پای منبر ،شیخ عباس نشسته باشد
از«آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی» (بنیانگذارحوزه علمیه قم)دررابطه بامنابرحاج شیخ عباس قمی ،نقل می کنند:هرطلبه ای راکه پای منبراوببینم ،تا۳روزحاضرم تمام نمازهای واجب خودرابه اواقتداکنم،زیرامنابراوومواعظ این مرددرشنونده ایجادروح عدالت میکند"
ازمرحوم آیت الله نجفی مرعشی هم نقل است:
"عجیب بودکه حاج شیخ درمدرسه فیضیه درمنبرآیه قرآن می خواندومردم ،زارزار،گریه می کردند"
شفاء به کتاب کافی
فرزندبزرگ شیخ عباس،مرحوم حاج میرزاعلی محدث زاده،نقل میکند:
زمانی که درنجف بودیم،یک روز،صبح درحدودسال۱۳۵۷فمری(۲سال قبل ازوفاتشان)ازخواب برخواستندواظهارداشتند"امروزچشم به شدت دردمی کندوقادربه مطالعه ونوشتن نیستم"وبسیارناراحت به نظرمی رسید،تقریباًزبان حالشان این بودکه شایدخاندان پیغمبر(ص)مراازخانه شان طردکرده باشد،آن مرحوم عادت داشتندکه گاهی این مطلب راباتآثربیان می کردومی گریست،درآن اوقات من مشغول تحصیل بودم،درس رفته بودم،ظهرکه برگشتم ایشان رامشغول نوشتن دیدم!عرض کردم،دردچشمان شمابهترشد؟فرمود:دردبکلی مرتفع گردید،سؤال کردم،چطوری معالجه نمودید؟گفتند:وضوءساختم ومقابل قبله نشستم وکتاب کافی رابه چشم کشیدم،دردچشمم برطرف شده،وتاپایان عمردیگربه دردچشم مبتلانشد.
«شیخ عباس» برای فرزندخودنقل میکند:وقتی کتاب «منازل الاخره» راتألیف وچاپ کردم وبه قم رسید،بدست شیخ عبدالرزاق مسئله گو که همیشه قبل ازظهردرصحن مطهرحضرت معصومه(س)مسئله می گفت،افتاد،مرحوم پدرم(کربلایی محمدرضا)ازعلاقمندان شیخ عبدالرزاق بودوهرروزدرمجلس اوحاضرمی شد،شیخ عبدالرزاق ،روزهاکتاب «درمنازل الاخره»رادردست گرفته وبرای مستمعین می خواند.
یک روزپدرم به خانه آمدوخطاب بمن گفت:شیخ عباس!کاش مثل این «مسئله گو»،می شدی ومی توانستی منبربروی واین کتاب راکه امروزبرای ماخواند،بخوانی!
چندبارمیخواستم بگویم آن کتاب ازآثاروتألیفات من است،اماهربارخودداری کردم وچیزی نگفتم،فقط عرض کردم،دعابفرمائید،خداوندتوفیقی مرحمت فرماید./منبع:شیخ بهلول -کیهان ۱۳۸۲/۱/۶
احترام به والدین شیخ عباس،حتی بالای منبر
ازدیگرویژگی های شیخ عباس قمی،احترام به والدین بود.ایشان درمشهد،هم درمنزل سیدحسین قمی وهم درمسجدگوهرشادمنبرمی رفت،
یک روزایشان دربالای منبرنشسته بودکه وسط صحبت متوجه ورودپدرمی شودکه جمع مستمغین نشست،شیخ عباس ازمنبرپایین آمدوبقیه صحبتهاراروی زمین(فرش) ادامه داد/حجت الاسلام مهدی محدث زاده-همشهری۱۳۸۹/۸/۳۰
مدیریت سایت،پیراسته فر:سعی کردم ازمنابع مختلف-موثق- دررابطه بااین عبدصالح خدا(صاحب مفاتیح)جمع آوری کنم که مفیدبحال طبقات مختلف ودانشجویان ومحققان باشد،که راهنماباشدوراهگشا.البته اگرچه باهمه تلاشهای چندین روزه،شاید نتوانسته باشم خوب جمع وجورش کنم(منابع مختلف راسروسامان بدهم)
نکته :اگرمی بینید یک موضوع واحد،چندجورگفته شده،بخاطرناقلین(راویان) است که دریادآوری خاطره ویا ثبت وضبطش اختلافات -اندکی-وجوددارد،ضمناً اینجانب درهنگام نگارش «ویرایش »هم انجام داده ام .سعی کردم ربطش را هم رعایت کنم.+عکسهای مناسب راهم تهیه کنم./
« آیت الله شیخ حسینعلی مروارید »:در شهر مشهد تاجری به نام حاج میرزا آقای« حسینیان» بود. او در بازار مشهد برنج میفروخت و به شیخ عباس قمی هم علاقهمند بود. روزی او چند نفر از علمای بزرگ مشهد، از جمله مرحوم شیخ عباس قمی را به محل ازغند از کوهپایههای اطراف مشهد دعوت کرد که من هم جزو آنها بودم.
درمیهمانی ها هم سرش درمطالعه وکتابت بود
وقتی شیخ عباس قمی وارد شد، مثل همیشه تألیف و تصنیف و کتابت را شروع کرد. آقای حسینیان (میزبان)خطاب به حاج شیخ گفت:
آقا من شما را دعوت کردهام که بیایید چند ساعتی در اینجا استراحت بکنید، نه اینکه باز به همان کارتان مشغول باشید.
حاج شیخ در جواب فرمود: من نوکر امام زمان سلاماللهعلیه هستم، باید برایش کار کنم. آقای حسینیان گفت: من که در اینجا سهم امام به شما نمیدهم که ملزم باشید در مقابل آن کار بکنید.
مخارج اینجا از پول تخمیسشده خودم است. حاج شیخ تأملی کرد و فرمود: «این بیانصافی نیست که من یک عمر نان امام زمان را بخورم و اگر یک روز یا چند روز نخورم، کارم را تعطیل کنم؟ و بعد مشغول کارش شد!»/آیت الله مروارید (متولد۱۲۸۹ -وفات۱۴مهر۱۳۸۳)
همکاری آیت الله بهجت باشیخ عباس قمی
حجت الاسلام علی بهجت(فرزندآیت الله محمدتقی بهجت فومنی)میگوید: مرحوم پدرم با مرحوم شیخ عباس قمی در بررسی روایات و تدوین کتاب «سفینةالبحار» همکاری میکردند. پدر تعریف میکردند که مرحوم حاج شیخ عباس، این کتاب را در منزل آیتالله میلانی تألیف کرده است. بیرونیِ منزل مینشسته و مشغول نوشتن میشده است. حتی خانواده مرحوم میلانی از ایشان پذیرایی میکردهاند؛ مثلاً آب یا چایی میآوردند، و میخواستند در این کاری که ایشان میکند، شریک باشند.
مقدار زیادی از نسخۀ خطی «سفینةالبحار» به دستخط آیت الله بهجت است.
نظر پدرم این بود که رواجداشتن کتب بزرگانی چون مرحوم حاج شیخ عباس قمی، علامت توفیق و قبولی زحمات ایشان است. درباره مرحوم شهید اول و شهید ثانی هم همین نظر را داشتند که اینها چون همه وجودشان را صَرف این راه کردند و در ظاهر هم هیچ بهرهای نبردند، کتابشان مقبول افتاد و پربرکت واقع شد.
کتاب «شرح اصول کافی» ملاصالح مازندرانی
آیت الله بهجت می گوید: در نجف اشرف، باخبر شدم کتاب «شرح اصول کافی» ملاصالح مازندرانی را به فروش گذاشتهاند. به حاجشیخعباس قمی عرض کردم: میخواهید این کتاب را برای شما خریداری کنم؟
موافقت کرد. کتاب را خریدم و نزد او بردم. حاج شیخ بسیار خوشحال شد و بسیار تشکر کرد. هم از مطالب کتاب خوشش آمد و هم از خط آن، ولی به من فرمود: «یک بار دیگر نزد فروشنده برو و مطمئن شو که صاحب اصلی کتاب از فروش آن پشیمان نشده باشد یا پول بیشتری نخواهد!»بنا به خواست حاجشیخ بار دیگر به فروشنده مراجعه کردم. او گفت: صاحب کتاب راضی شد و رفت. این موضوع را به اطلاع حاجشیخ رساندم. سکوت کرد، اما مدتی بعد که به ایران سفر کرد، دوباره پیغام داد که اگر صاحب کتاب را پیدا کردی و احساس کردی که پشیمان یا مغبون است، به من خبر بده!
خاطرات فرزند ونوه شیخ عباس قمی
فرزند شیخ عباس قمی(محدث زاده) می گوید: «شبی مرحوم والد در اتاق خود گریه و زاری غیرمتعارفی داشت. نگران شدم و به محضرش رفتم تا از علت آن جویا شوم. فرمود: امروز، سهروز است که چیزی مطالعه نکردم و مطلبی ننوشتم. عرض کردم، آقا! این همه سال مدام تحقیق کردید و این همه آثار ارزشمند نوشتید و به چاپ رساندید، حالا چه میشود یکی ـ دو روزی هم ننویسید و استراحت بکنید؟! در جواب فرمود: من نگرانم از این که مبادا سلب توفیق شده باشم و دیگر نتوانم در خدمت اهلبیت علیهمالسلام قرار بگیرم».
مهدی محدث زاده :پدرم ازپدرش(شیخ عباس) نقل می کند: هر روز حدود هفده ساعت کار تحقیقی و تألیفی مفید انجام میداد. در اواخر عمر که به خاطر بیماری و کهولت سن به بستر افتاده بود، بهشدت نگران و گریان بود. روزی مرحوم «حاجآقا احمد قمی» از منبریهای تهران به عیادتش میآید و جویای حال میشود.
وی علت رااینگونه می گوید: «چند روز است که نتوانستهام حدیث بخوانم و بنویسم!» و شروع به گریه میکند. در این هنگام آقای قمی به فرزند بزرگ حاجشیخ میگوید کتابی بیاورید. جلد ۱۷ بحارالانوار علامه مجلسی را میآورند و او چند حدیثی از آن کتاب میخواند و محدث قمی گوش کرده و انبساط حال پیدا میکند.
مهدی محدثزاده، نوه مرحوم شیخ عباس قمی چهارشنبه گذشته (۲۹ فروردین ۱۳۹۷) دار فانی را وداع
مهدی محدثزاده فرزند( حجتالاسلام محسن محدثزاده) است،پدر هم امام جماعت مسجدحاجعبدالله-منطقه۱۷ شهرجنوبی تهران-بودکه درسال(۲۷اسفند۱۳۸۷) درسن ۷۰ سالگی دار فانی را وداع گفته بود.
مرحوم مهدی محدثزاده پس از پدرش در مسجد الصادق معروف به مسجد حاجعبدالله امامت جماعت را بر عهده داشت و بعد از ظهر امروز نیز مراسم ختمش در همین مسجد برگزار خواهد شد.
آنچه در ادامه مصاحبه سه سال قبل ازفوت مهدی محدثزاده با مجله همشهری است را-بطورخلاصه-می خوانید.
مفاتیح رابرای حق التألیف ننوشتم
آقای آخوندی صاحب کتاب فروشی دارالکتب الاسلامیه برای من تعریف کردند که سال ۱۳۱۶ از نجف به تهران آمدم و به محمدحسن علمی که مؤسسه علمی داشت و کتاب منتشر میکرد، برخورد کردم، دیدم کتاب مفاتیح را چاپ کرده، به من گفت:، چون شما با شیخ عباس قمی رفاقت و آشنایی داری، نامهای به ایشان بنویسید که حق طبع کتاب «مفاتیح الجنان» را در ازای دریافت ۱۰ هزار تومان به من واگذار کنند.
آقای آخوندی هم نامهای به حاج شیخ عباس قمی نوشتند و ماجرا را برایشان توضیح دادند، ایشان در جواب نامه نوشتند: «من این کتاب را برای پول ننوشتم و از ایشان حقالتألیف نمیگیرم، فقط به ایشان بگویید این کتاب را صحیح چاپ کنند و هیچ گونه دخل و تصرفی در آن نکنند».
وسط سخنرانی ازمنبرپایین امد
یکی از شاگردانشان تعریف میکرد: «یک سال ماه رمضان در مشهد وقتی بالای منبر رفتند، از آنجا پایین را نگاه کردند و متوجه شدند پ
«آخوند ملاعباس تربتی» از تربت حیدریه به مشهد آمده و پای منبر نشسته تا ایشان را میبینند میگویند: خب! ما تا امروز ۱۷،۱۶ روز صحبت کردیم، حالا که حاج آقا تربتی تشریف آوردهاند، منبر را به ایشان واگذار میکنیم، هرچه آقای تربتی میگویند من آمدهام از منبر شما استفاده کنم، ایشان قبول نمیکنند و از منبر پایین میآیند و روی زمین مینشینند و حاج آقای تربتی را بالای منبر میفرستند و تا روز آخر هم ایشان منبر رفته بودند».
ملاعباس تربتی :متولد۱۲۵۰-وفات ۲۴ مهرماه سال ۱۳۲۲
نوه:یکی از خاطراتی که مرحوم آقاجانم را از این خلوتها با پدر برایم تعریف کرده بودند، درباره تهجد و شب زنده داری ایشان بود. چون شب ها کم میخوابیدند و از یک ساعت و نیم به اذان صبح برای تهجد و شبزندهداری بیدار میشدند،یک شب پیش ایشان بودم که دیدم نیمه شب برای نماز شب برخاستند، من از زیر پتو ایشان را میدیدم و تکان نمیخوردم، دیدم در نماز مشغول خواندن سوره «یس» شدند و وقتی به آیه «هذه جهنم التی کنتم توعدون» رسیدند، حالتی پیدا کردند که انگار آتش جهنم را میبینند و مدام میگفتند: «اعوذ بالله من النار»، من تکان نمیخوردم تا حالت ایشان به هم نخورد، اینقدر در این حالت ماندند که نتوانستند ادامه آیه را بخوانند، هنگام اذان صبح شد و ایشان مشغول نماز صبح خود شدند.
مرحوم حاج شیخ عباس ملتزم و مقید به استفاده از همه لحظات عمر بودند، یکی از علمای قم (آقای وکیلی) میگفتند: وقتی ایشان در قم بودند، شخصی برای کمک به بازنویسی تألیفاتشان برای چاپ خدمتشان میرفت، او تعریف کرده بود: «یک روز از شدت کار خیلی خسته شدیم، حاج شیخ عباس به من گفتند: بلندشو به صحن برویم تا هم زیارتی کنیم و هم رفع خستگی شود، به اتفاق به حرم مشرف شدیم و ایشان وارد صحن شدند و سلامی عرض کردند و از آنجا آمدند کنار بقعه شیخ فضلالله نوری نشستند تا هم فاتحهای بخوانند و هم چند دقیقهای خستگی از تن به درکنند، وقتی کنار بقعه نشستند، این نخستین بار است که من کنار این بقعه آمدهام، این در حالی بود که آقای وکیلی میگفتند ما اهل علم برنامهمان این بود که هر شب آنجا بودیم».
«حجتالاسلام «مهدی محدثزاده»، نوه شیخ عباس قمی، در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) درباره ویژگیهای شخصیتی این محدث بزرگ اظهار کرد: شیخ عباس قمی به سادات احترام فوقالعادهای میگذاشت، حتی به احترام کودکان سید نیز تمامقامت برمیخاست، تا جایی که برای شیخ عباس قمی امکان داشت بدون وضو نبود. ایشان شبها کم میخوابید و به محض این که از خواب بیدار میشد، سریعاً با یک استکان آب وضو میگرفت.
محدثزاده تأکید کرد: «سیدمحمد میلانی»، فرزند آیتالله میلانی نقل میکند که شیخ عباس قمی به نجف آمده بود و در دهه عاشورا صبحها در مسجد «هندی» منبر میرفت و برای آن منبرها خیلی مطالعه میکرد؛ به نحوی که وقتی منبرش تمام میشد، تا صبح روز بعد که دوباره میخواست منبر برود، تمام وقت خود را برای آن منبر مطالعه میکرد.
من چون مطالعه نکردهام، نمیتوانم منبر بروم
وی ادامه داد: «سیدباقر خوانساری»، فرزند آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری، نقل میکرد که روزی ما به منزل حاج حسین قمی رفته بودیم، کسی که قرار بود در منزل ایشان منبر برود، نیامده بود. شیخ عباس قمی در آنجا حضور داشت و حاج حسین قمی به شیخ عباس قمی پیشنهاد داد که ایشان منبر برود، شیخ عباس قمی پاسخ داد که من چون مطالعه نکردهام، نمیتوانم منبر بروم.
محدثزاده با بیان این که شیخ عباس قمی کسی بود که در روایات و احادیث مستغرق بود، گفت: ایشان به دلیل این که برای منبر مطالعه نکرده بود، منبر نرفت و این نشاندهنده اهمیتی است که محدث قمی برای منبر و ضرورت مطالعه قبل از منبر قائل بود.
نواده محدث قمی عنوان کرد: حجتالاسلام «سیدمحسن خلخالی»، فرزند آیتالله سیدمرتضی خلخالی، امام جماعت مسجد گیاهی سر پل تجریش تهران است. ایشان روزی به منزل ما آمده بود و میگفت که من و پدرم در نجف پای منبر شیخ عباس قمی در مسجد هندی شرکت میکردیم. یک روز ایشان برای منبر نیامد و ما برای این که حال ایشان را جویا شویم، به منزل ایشان رفتیم. ایشان گفت: من دیشب کسالت داشتم، نتوانستم مطالعه کنم و چون مطالعه نکرده بودم، برای منبر نیامدم.
۱۷ ساعت مطالعه-درشبانه روز
وی تصریح کرد: عمهام نقل میکرد که وقتی ما در نجف زندگی میکردیم، شیخ عباس قمی تا پاسی از شب مشغول مطالعه و کتابت بود و وقتی هم که به ایشان میگفتیم که چرا نمیخوابی؟ پاسخ میداد: اگر من بخوابم این مطالب را چه کسی بنویسد؟ لذا شیخ عباس قمی اهتمام ویژهای به کتابت داشته است.
نذرمنبر
وی با بیان این که مراجعان به شیخ عباس قمی برای منبر رفتن زیاد بودند، عنوان کرد: ایشان چون میخواست بیشتر مشغول مطالعه و کتابت باشد، «نذر »شرعی کرده بود که اگر جایی منبر برود، فاصله نجف تا مکه را پیاده طی کند و تنها مسجد هندی، منزل حاج حسین قمی و منزل خودشان را استثناء کرده بود و در این سه مکان منبر میرفت.
محدثزاده افزود: آن ایامی که شیخ عباس قمی در مشهد بود، «سیدعلی بلورفروش» قبل از شروع ایام فاطمیه با ماشین شخصی خود شیخ عباس قمی را به همراه خانوادهشان از مشهد به منزل خود در قم میآورد و به شیخ عباس قمی میگفت: من این منزل را به شما بخشیدم تا شما بتوانید در ایام فاطمیه در اینجا که دیگر منزل خودتان است، منبر بروید تا با نذرتان هم منافاتی نداشته باشد.
ماقبرستان نداریم-قم
وی اظهار کرد: در ایام اقامت شیخ عباس قمی در قم، روزی عدهای از اهل قم نزد ایشان آمدند و به ایشان گفتند که ما قبرستان نداریم، تنها یک قبرستان قدیمی هست که آن زمان از ابتدای مسجد امام حسن عسکری(ع) تا جلوی صحن بزرگ حرم حضرت معصومه(ع) بوده، و من خودم خواب دیدم که آن قسمت خیابان ارم که مقابل حرم حضرت معصومه(س) است، در آنجا قبرهایی هست که بعداً این مطلب را برای شیخ عباس قمی تعریف کردم و ایشان به من گفت: شما در خواب دیدی و ما در بیداری دیدیم که آنجا قبرستان بوده است.
محدثزاده تأکید کرد: آیتالله مرعشی نجفی میگفت: وقتی ملاکلباسی از اصفهان به قم میآمد و میخواست از جلوی درب مسجد امام حسن عسکری(ع) به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شود، کفشهایش را در میآورد و میگفت: نمیخواهم از روی قبر محدثین با کفش عبور کنم، عکس قدیمی هم از آن قبرستان وجود دارد.
«خیر»زمین قبرستان
نواده محدث قمی ادامه داد: شیخ عباس قمی مسئله قبرستان را روی منبر مطرح میکند و «حاج علی اسکویی »که از تجار قم بوده، میگوید که من یک قطعه زمینی آن طرف رودخانه دارم، آن را برای دفن اموات وقف میکنم. همین قبرستان «نو» که الآن در قم هست، همان قطعه زمینی است که حاج علی اسکویی وقف کرده بود.
وی بیان کرد: حاج معتمد خراسانی از منبریهای تهران و از شاگردان میرزا علیاکبر نوغانی بود. ایشان که تحصیلاتش در مشهد بود، نقل میکند که در روزهای پنجشنبه و جمعه به اتفاق دیگر شاگردان میرزا علیاکبر نوغانی به یک محله خوش آبوهوا در اطراف مشهد به نام «باقرآباد» میرفتیم. شیخ علیاکبر نهاوندی، شیخ عباس قمی، آیتالله مروارید و بزرگان دیگری نیز میآمدند. شیخ عباس قمی در آنجا بعد از یک استراحت کوتاه کتابهای خود را پهن میکرد و شروع به مطالعه و نوشتن میکرد، ایشان از کوچکترین فرصت برای مطالعه و کتابت استفاده میکرد.
محدثزاده با بیان این که محدث قمی در ماه مبارک رمضان در مدرسه ملاجعفر که اکنون تبدیل به دانشگاه علوم اسلامی رضوی شده، هر روز ساعت ۳ بعدازظهر منبر میرفت، گفت: دلیل این که ساعت ۳ بعداز ظهر را انتخاب کرده بودند، این بود که منبریها سخنان خود را تمام کرده باشند و ائمه جماعات نیز نماز را به اتمام رسانده باشند تا مردم مشتاق بتوانند از منبر ایشان استفاده کنند. اهل علم، اخیار بازار و مردم مختلف پای منبر ایشان مینشستند. روز پانزدهم یا شانزدهم ماه مبارک رمضان وقتی شیخ عباس قمی بالای منبر رفت، بعد از این که خطبه خواند، نگاهش به پای منبر افتاد که «شیخ عباس تربتی» نشسته است، از منبر پایین آمد و شیخ عباس تربتی را بهجای خود به روی منبر فرستاد و به احترام ایشان تا آخر ماه مبارک رمضان دیگر منبر نرفت.
وی با بیان این که حاج معتمد خراسانی نقل میکرد که شیخ عباس قمی زمانی که ساکن مشهد بود، در منزل حاج حسین قمی در روز عاشورا منبر رفت، عنوان کرد: البته قبل از ایشان در آن روز بزرگانی همچون شیخ مهدی خراسانی و حاج سید یحیی یزدی که اعاظم منبر بودند، منبر رفته بودند و آخرین منبر، منبر شیخ عباس قمی بود.
«تربت»امام حسین درجیب
محدثزاده ادامه داد: ایشان وقتی بالای منبر رفت، بعد از صحبت وقتی به روضه خواندن رسید، گفت: امالسلمه حدیثی نقل میکند که رسول خدا(ص) به من خاکی دادند و فرمودند: هر وقت که این خاک تبدیل به خون شد، بدان که حسین(ع) من را شهید کردهاند. وقتی روز عاشورا فرارسید، امالسلمه دید که آن خاک تبدیل به خون شده، شبش رسول خدا(ص) را خواب دید که سر و وضعشان خاکی است، امالسلمه از ایشان پرسید: آقا از کجا تشریف میآورید؟ رسول خدا(ص) فرمودند: از دفن حسینم میآیم. بعد از این که شیخ عباس این مطلب را نقل کرد، گفت: ما نیز باید به رسول خدا(ص) تأسی کنیم، سپس مقداری خاک تربت از جیب خود درآورد، عمامه را از سر برداشت و به سرش ریخت، این کار شیخ عباس در آن مجلس غوغایی به پا کرد.منبع :آبان ۱۳۸۹ایکنا
«حاج معتمد خراسانی»از وعاظ معروف تهران و از شاگردان مرحوم آیةالله شیخ علیاکبر نوقانی که از نزدیک با مرحوم حاج شیخ عباس قمی ارتباط داشت و شاهد این ماجراها بود، میگوید: «در آن وقتها، پنجشنبه و جمعهها جهت تفریح به پشت دروازه مشهد که اراضی سرسبزی به نام «باقرآباد» و به تعبیر مشهدیها «بقرآباد» بود و درختان تنومندی داشت، میرفتیم.
در آنجا تا غروب در خدمت مرحوم نوقانی بودیم.
علاوه بر تفریح، بحث علمی، ادبی و مشاعره هم داشتیم. گاهی وقتها مرحوم آقای حاج شیخ عباس قمی رضواناللهتعالیعلیه هم تشریف میآوردند.
ما معنای جدیّت در عمل را در آن ایام از مرحوم حاج شیخ عباس آموختیم.
اشتغال درفضای مجازی
«بساط مطالعه »همیشه دائربود ،چیزی شبیه عللاقمندان به فضای مجازی«همیشه سرش به کتاب وکتابت بود»
آن بزرگوار هر جا میرفت ولو مجلس میهمانی و تفریح، کتابها و نوشتههایش را در بقچهای به همراه میبرد و مشغول کار میشد، تا عمرش ضایع و وقتش هدر نشود.
سرش به گوشی موبایل-لپتاپ-ش بود!
او وقتی به باقرآباد-قم- میآمد، کناری، زیر درختی مینشست و بقچه را باز میکرد، عینک میزد و مشغول نوشتن میشد.
ما هم که طلبه جوان بودیم مشغول کار و تفریح خودمان میشدیم.
ایشان همینطور که مشغول تحقیق و تألیف بود، گاهی نگاهی هم به ما میانداخت، چیزی میفرمود و جستوخیز و بگو و بخند ما را زیرنظر داشت و سخن مناسب حال ما میفرمود که بفهماند با ما هست و از ما جدا نیست.»
فضای «مجازی»حقیقی است
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:فضای مجازی ،فضای حقیقی است،وقتی می توانیم،مطالعه کنیم،مقاله بنویسم درسایت ،منتشرکنیم ومردم هم به نوشته هایمان دسترسی داشته باشند ویا پاسخ ایمیل وکامنت ویا دیگرپیامهارا میتوانیم بدهیم،و مخاطب مان را به عینه ببینیم وصدایش را بشنویم!دیگر «مجاز»بی معناست.
«آیت الله جوادی آملی»:لفظ «مجازی» برای رسانههای سایبری را نادرست است، فضای مجازی حقیقتاً مجازی نیست! جایی که اندیشه مبادله میشود و میتواند تاثیر بپذیرد و اثر بگذارد فضای حقیقت است بنابر این ما با فضای حقیقی رو به رو هستیم.دیداراعضای هیأت موسس و گروههای علمی انجمن «اندیشه و قلم»۴آذر۱۳۹۵خبرگزاری فارس
فضای مجازی به نظر من مجازی نیست بلکه یک فضای حقیقی است و هرجایی که اندیشه و فکر قابل بیان شد آن فضا فضای حقیقی است/۱۳۹۷/۰۲/۰۶دیداروزیرتعاون
***
پدر:شیخ عباس!کاش مثل «شیخ عبدالرزاق» میتوانستی مسئله گومی سدید
مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است که: وقتى کتاب منازل الاخره را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه احکام شرعی را برای مردم مى گفت. مرحوم پدرم «کربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى که هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، کتاب منازل الاخرٍه مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند. چندبار که پدرم ازمسجد به خانه برگشته بود،مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! کاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این کتاب که او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.
چند بار خواستم بگویم پدرجان! این کتاب از آثار و تألیفات من است ،اما هر بار خوددارى کردم و چیزى نگفتم و فقط عرض کردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.
آیت الله مجتهدی تهرانی می گوید:
بشین سرجایت حرفهایروضه خوان راگوش کن!
روزی پدر حاج شیخ عباس قمی، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود.
حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود.
حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم! حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت: پدرجان! دعا کن بفهمم. نگفت این کتاب را من خودم نوشتم، نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت:
پدرجان! دعا کن بفهمم!
این چنین انسانهایی می توانند کلید های بهشت (مفاتیح الجنان) را در اختیار داشته باشند. از میزان اجر و ثواب ایشان همین بس که هرکس مفاتیح می خواند ثوابی برای ایشان صادر می شود.
احترام به والدین،حتی بالای منبر
نوه-مهدی:یکی ازویژگی های برجسته شیخ عباس قمی،احترام به والدین بود.ایشان درمشهد،هم درمنزل سیدحسین قمی وهم درمسجدگوهرشادمنبرمی رفت،
یک روزایشان دربالای منبرنشسته بودکه وسط صحبت متوجه ورودپدرمی شودکه جمع مستمغین نشست،شیخ عباس ازمنبرپایین آمدوبقیه صحبتهاراروی زمین ادامه داد
مرحوم «میرزا علیاکبر غفاری» از مرحوم آقا شیخاحمد آخوندی نقل میکرد که ایشان میگفت: «من از نزدیک شاهد وضع زندگی حاجشیخ عباس در مشهد بودم.
نانی که ایشان میخریدند به این نحو بود که نانواییها آخرشب نانهایی که اضافه میآمد، میآوردند در مسیر عبور زائران و با قیمت کمتری میفروختند.
من خودم دیدم مرحوم حاج شیخ درحالیکه عبا به سر کشیده بودند که شناخته نشوند، از این نانها میخریدند. قاتق نانش هم غالبا چغندر پخته (لبو) بود و گاهی هم کشک ساییده.»
مرحوم «شیخ هادی محقق»فرزند مرحوم حاجمحقق خراسانی که او نیز از وعاظ مشهور مشهد بود، نقل میکرد:
«حضرات آقایان: آیةالله سیدصدرالدین صدر که در آن وقت در مشهد ساکن بودند و آیةالله حاج میرزا احمد کفایی که تازه از نجف آمده بود و آقا شیخ علیاکبر نوقانی و شیخ عباس قمی و پدرم و آقا سیدکاظم گنجبخش و آقا شیخ صادق فاضل
قرار گذاشتند چندروزی به باغ مرحوم نظام شهیدی در روستای «مهدیآباد» در یکفرسخی مشهد بروند و چند روزی در آنجا تغییر آبوهوا بدهند.
در این سفر که من هم در معیت آقایان بودم درست یادم هست در همان اوقاتی که این آقایان نشسته بودند و صحبت میکردند، مرحوم آقا شیخ عباس دستمالش را پهن کرده بود و مشغول نوشتن بود. یعنی یک لحظه از مطالعه و نوشتن فارغ نمیشد.»
ماجرای یکی ازارادتمندان شیخ عباس قمی که -ناشناخته-قصداخراجش راداشت!
(مؤلف کتاب شبهای پیشاور-سلطان الواعظین شیرازی) نقل میکند: در ایامی که مفاتیحالجنان تازه منتشر شده بود، روزی در سرداب سامرا، آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم. دیدم شیخی با قبای کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است.
شیخ از من پرسید: این کتاب کیست؟ پاسخ دادم: از محدث قمی آقای حاج شیخ عباس است و شروع کردم به تعریف کردن از آن.
شیخ عباس قمی گفت: این قدر هم تعریف ندارد، بیخود تعریف میکنی!
من با ناراحتی به آن شیخ گفتم: آقا! برخیز و از این جا برو.
کسی که کنارش نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: مؤدب باش، ایشان خود محدث قمی هستند.
من برخاستم و با آن مرحوم روبوسی کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ایشان را ببوسم، ولی آن مرحوم نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت: شما سید هستید.
***
ساده زیستی شیخ عباس
از دیگر ویژگیهای بارز اخلاقی محدث قمی رحمةاللهعلیه قناعت و عزت نفس بود.
او به خوراک و پوشاک ساده و اندک بسنده میکرد تا زیر بار منت دیگران نباشد و با عزت و عظمت به زندگی و تلاش خود ادامه بدهد.
بسیاری از بازاریان و ثروتمندان نجف، تهران و جاهای دیگر از علاقهمندان پروپاقرص ایشان بودند و همیشه آرزو داشتند که اگر بتوانند و شیخ اجازه بدهد، از ثروت شخصی خود، ایشان را بینیاز کنند، اما او بینیاز از این همه بود و قبول نمیکرد.
منزل محدث قمی رحمةاللهعلیه در منطقه گرم و جنوب شهر نجف قرار داشت و عدم تمکن مالی اجازه نمیداد تا به مناطق خوشآبوهوا منتقل شود و یا منزلی دارای سرداب و سن اجاره کند.
بعضی از ثروتمندان در همین منزل به حضورش میرسیدند و دستشان را میبوسیدند.
فرزند بزرگش، آقای محدثزاده نقل میکند: «یک شب من و پدر در منزل تنها بودیم.
بقیه به کربلا مشرف شده بودند.
والدم فرمود: شام چی داریم؟ عرض کردم: چند تکه نان خشک، یک مقدار ماست و چند خیار پلاسیده.
فرمود: بیاور آبدوغخیار درست کنیم. در همین حال در زدند. رفتم باز کردم، دیدم آقای حاجعلی نقی کاشانی از ثروتمندان و تاجران معروف تهران است.
او از مقلدان آیةاللهالعظمی سیدابوالحسن اصفهانی بود.
هر وقت وارد نجف میشد، مثل توپ صدا میکرد! میگفتند حاج علینقی آمده و با سید دیدار کرده است.
آمدم به والد خبر دادم.
فرمود: بگو بفرمایید تو! وقتی آمد، پدر فرمود: ما شام ماست و خیار آبدوغ داریم، اگر شما هم میل دارید بیشترش کنیم؟ او گفت: نه! چون در مسافرخانه برایم غذا تهیه شده است.
فقط آمدهام دست شما را ببوسم و چند لحظهای در محضرتان باشم.
پدر فرمود: پس اجازه بدهید ما شام بخوریم و بعد از شام چایی در خدمتتان هستیم و با هم صحبت میکنیم.»
***
آیت اللّه سیدعباس کاشانی می گوید:روزی شیخ عباس قمی را دیدم با لباس مندرس و عمامه ای که به ۲ متر هم نمی رسید. با عصایی از چوب خرما که حتی تراشیده هم نشده بود.
لباسهایی ژنده اما تمیز داشت. صورتش چنان نورانی بود که حد نداشت. او را در یک کتابفروشی دیدم و اتفاقاً در حضور خودش -کابفروش-هر چه کتاب مفاتیح درمغازه اش موجودبود را فروختند.
خریدار با حرارت از نویسنده کتاب تعریف میکرد در حالیکه ایشان را روبروی خود میدید و نمیشناخت. این صحنه اثرات عجیبی در من گذاشت.
آیت اللّه سیدعباس کاشانی در۸۰سالگی فوت کردند(متولد۱۷ربیع الأول سال ۱۳۵۰(۱۰ مرداد ۱۳۱۰شمسی)-وفات ۲۷ تیرماه ۱۳۸۹
خودش می گوید:من در۱۱سالگی درکربلابودم بمدت ۲سال درحوزه کربلاتحصیل کردم ودر ۱۳ سالگی به سامرا رفتم.۲سال سامرا بودم.دردر ۲۱ سالگی اجازه اجتهادگرفتم
آیت اللّه سیدعباس کاشانی درکناراستادش-میرزاعلی آقاقاضی طباطبایی(استادعلامه طباطبایی)
در۲۰ ساله بودم که ۲سال درخدمت آیت الله قاضی تلمذکردم،درحالیکه اکثرشاگردانش حدود۵۰ساله بودند.
وفات آیت الله قاضی : چهارم ماه ربیع الاول سال ۱۳۶۶ هجری قمری در ۸۱ سالگی در نجف اشرف وفات
نان های ضایعاتی رامی خرید
«میرزا علیاکبر غفاری» از مرحوم آقا شیخاحمد آخوندی نقل میکرد که ایشان میگفت: «من از نزدیک شاهد وضع زندگی حاجشیخ عباس در مشهد بودم.
نانی که ایشان میخریدند به این نحو بود که نانواییها آخرشب نانهایی که اضافه میآمد، میآوردند در مسیر عبور زائران و با قیمت کمتری میفروختند.
من خودم دیدم مرحوم حاج شیخ درحالیکه عبا به سر کشیده بودند که شناخته نشوند، از این نانها میخریدند. قاتق نانش هم غالبا چغندر پخته (لبو) بود و گاهی هم کشک ساییده.»
«علی اکبر غفاری صفت» اگرچه ملبس به لباس روحانیت نبود ولی درس حوزوی خوانده بود.
استادمیرزاعلی اکبر غفاری (متولد۱۳۰۳ –وفات ۵آبان۱۳۸۳ش) محقق ومصح،حدیثشناس،۵۰ عنوان کتاب (حدود ۲۵۰ جلد) را با تحقیق، تعلیق و تصحیح خود منتشر کرد. الکافی، من لایحضره الفقیه، الاستبصار، تهذیب الاحکام، تفسیر ابوالفتوح رازی از جمله این آثار است. وی لباس روحانیت نمیپوشید. روحانیانی چون سید شهاب الدین نجفی مرعشی، علامه طباطبایی، عبدالحسین امینی، مرتضی مطهری، محمد تقی جعفری و جعفر سبحانی، تلاشهای او را ستودند سید عبدالحسین شرف الدین عاملی پس از مطالعه برخی آثار غفاری، او را «آیت الله» خطاب کرد. او در سال ۱۳۸۱، چهره ماندگار شناخته شد و در ششمین دوره انتخاب کتاب سال ولایت و دوازدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم نیز از وی تجلیل شد.
شیخ عباس قمی «سیاسی»هم بود
سالهای اقامت او در مشهد مقدس مصادف شده بود با رونقگرفتن فعالیت گروههای تبلیغی آمریکایی که در مشهد و شهرهای دیگر ایران به نفع مسیحیت کار میکردند و ذهن مردم را علیه اسلام پریشان میساختند.
حاجشیخ عباسقمی در مقابل این جریان مرموز فرهنگی، موضعگیری کرد و در سخنرانیها به طور علنی، به تشریح این خطر دینی و سیاسی پرداخت.
«کمیته مجازات دموکرات مشهد» که از حمایت محافل ماسونی و بهایی برخوردار بود و در مسیر گسترش نفوذ فرهنگی و سیاسی آمریکاییان در ایران فعالیت میکرد، گفتار حاجشیخ را با اهداف خود مغایر دید.
این کمیته طی نامهای از حاجشیخ خواست که علیه آمریکاییها حرف نزند، در غیر این صورت به ضرب گلوله کشته خواهد شد.
دموکراتها و همفکران آنها از دوران مشروطه، اقدام به تشکیل گروههای ترور کرده بودند، تا مخالفان خود را از میان بردارند.
هرچند حزب دموکرات دیگر منحل شده بود، بقایای آنها هنوز مخفیانه فعالیت میکردند؛ از این رو تهدید ایشان جدی بود.
حاجشیخ عباسقمی، پس از دریافت این نامه تهدیدآمیز، روزی مشغول خریدن گوشت از دکان قصابی بود، که چند نفر سوار بر اتومبیل به او رسیدند و از او خواستند تا بیرون شهر، با آنها همراهی کند.
حاجشیخ پذیرفت و همه با هم از مشهد خارج شدند.
در میان راه، سرنشینان اتومبیل به حاجشیخ اصرار کردند که از همانجا، همراه ایشان راهی سفر حج شود.
حاجشیخ نامهای برای مرحوم آیةاللهقمی (عموی همسرش) نوشت و قضیه را بازگو کرد.
آنگاه نامه را با گوشتی که برای خانه خریده بود، توسط یکی از همراهانش به مشهد فرستاد.
مرحوم آیةاللهقمی پس از باخبرشدن از موضوع، در پاسخ نوشت که با این سفر موافق است.
او نیز نامهاش را با یک دست پیراهن و شلوار حاجشیخ، به آورنده پیام داد تا به او برساند؛ به این ترتیب، حاجشیخ برای چندمین بار راهی حج شد.
هنگامی که بار دیگر به مشهد بازگشت، «کمیته مجازات» از بین رفته بود و تهدید به ترور منتفی شد.
شفای درد چشم ازکتاب کافی شیخکلینی
در سال ۱۳۵۷ قمری (حدود دو سال قبل از رحلت) یک روز صبح وقتی شیخ از خواب برخاست، درد چشم شدیدی او را آزار میداد، به گونهای که دیگر قادر به مطالعه و نوشتن نبود. احساس نگرانی میکرد که مبادا توفیقاتش کم شده و از در خانه اهل بیت علیهمالسلام رانده شده است.
فرزند ارشدش حاج میرزا علی محدثزاده میگوید: آن روز صبح به درس رفتم. وقتی ظهر آمدم دیدم مشغول نوشتن است. پرسیدم: درد چشمتان بهتر شد؟ فرمود: به کلی برطرف شد. سؤال کردم: چطور معالجه کردید؟ فرمود: «وضو ساختم و مقابل قبله نشستم و کتاب کافی شیخکلینی را به چشم کشیدم، درد برطرف شد.» و تا پایان عمر دیگر به درد چشم مبتلا نگردید.» این کتاب کافی به دستخط فقیه مشهور ملاعبدالله تونی صاحب «وافیه» بوده و محدث قمی رحمةاللهعلیه به آن خیلی علاقه داشت.
در ایامی که محدث قمی رحمةاللهعلیه در مشهد سکونت داشت، پسر کوچکش که سهساله بود بیمار میشود. برایش داروی محلی جوشانده میآورند و به آن شکر اضافه میکنند تا به او بخورانند. در این حال محدث قمی رحمةاللهعلیه انگشت دست راست داخل دارو کرده، آن را به هم میزند. همسرش میگوید: صبر کنید تا قاشق بیاورم. حاجشیخ میگوید: در این کار قصد استشفا داشتم، چون با این دست و انگشتانم هزاران حدیث از ائمهطاهرین علیهمالسلام نوشتهام.
مس کُتُب حدیث هم شفادهنده است
خود حاجشیخ عباسقمی در کتاب فوایدالرضویه مینویسد: «.... این احقر نیز هر گاه به سبب زیاد چیز نوشتن چشمم ضعف پیدا میکند، تبرک میجویم به تراب مراقد ائمه علیهمالسلام و گاهگاهی به مس کتابت احادیث و اخبار و بحمدالله چشمم در نهایت روشنی است و امیدوارم انشاءالله که در دنیا و آخرت چشمم به برکات ایشان روشن باشد.»
بدون وضو کتابت نمی کرد
فرزندش میگوید: «مرحوم پدرم نسبت به اهلبیت، خصوصا به آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام اخلاص و ارادت خاصی داشت.
مگر میشد بدون وضو قلمی به دست گرفت و چیزی درباره اهل بیت نوشت!
ازداواج ناموفق اول،موفق دوم
حاج شیخ عباس قمی درحوزه نجف( شاگرمحدث نوری) بود.که استادش در سال ۱۳۲۰ه(۱۲۸۱شمسی) فوت می کند وشیخ عباس تا دو سال پس از درگذشت وی در نجف ماند و سپس(بعداز۶سال) در اواخر ربیع الاول ۱۳۲۲ به قم شد و تا سال ۱۳۲۹درقم اقامت داشت(۷سال) و که دراین سال به حج رفت ،در مراجعت،به قم آمد و مدت دو سال در قم اقامت داشت.
دراین سال ازدواج کرد بادختر یکی ازعلمای بزرگ قم(آیت اللّه سیدزکریا قزوینی )ازدواج کرد
مرحوم سیدزکریا قزوینی سه دختر داشت که دختر اول به عقد ازدواج آیت اللّه العظمی حاج آقا حسین قمی در آمد، دختر دوم همسر مرحوم حاج شیخ عباس قمی گردید و سومین دختر همسر آقا سیدعلی بلورفروش قمی گشت، متأسفانه دوران ازدواج محدث قمی با این دختر زیاد طول نکشید و او بنای ناسازگاری را با شوهر خود گذاشت و سرانجام طلاق گرفت و با دیگری ازدواج کرد. ناکامی در این وصلت شیخ عباس را به شدت افسرده و غمگین کرد و تألم ناشی از آن به قدری عمیق بود که به مشهدهجرت کردسال سال ۱۳۳۲ (۱۲۹۲شمسی)
محدث قمی به اصرار آیت اللّه قمی(باجناق سابق) در مشهد ماندگار می شود.
کتاب فوائدالرضویه را درهمبن دوران نوشت.
آیت اللّه سیدحسین طباطبایی قمی(متوفی۱۴ ربیع الاول ۱۳۶۶درسن ۸۴ سالگی) دختربرادرش-بی بی سکینه- را به ازدواجش درمی آورد مرحوم محدث قمی با این ازدواج با مرحوم میرزا محمدتقی اشراقی واعظ مشهور قم، فرزند دانشمند استادش میرزا محمد ارباب قمی، مرحوم حاج میرزا محمود روحانی (از علمای اعلام قم) و مرحوم آقا سیدعباس فقیه قمی باجناق می شود و این چهار نفر دامادهای مرحوم حاج آقا احمد طباطبایی بودند.
فرزندان شیخ عباس قمی ازهمسردوم هستند.
همسر اول حاج شیخ عباس ازدواج زودترازدواج مجددمی کند واما ازشوهردومش هم متارکه می کند.
شیخ عباس قمی: «من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است.»
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:روایت شده که «شیخ عباس قمی آنقدرغرق درمطالعه بود که فرصت خوردن نداشت،مادرش لقمه می کرددردهانش می گذاشت».
یکی ازتوفیقاتی که خدابه شیخ عباس داده این است که درهرمسجدوزیارتگاهی بروید،حتی حرم ائمه اطهارعلیهم السلام ،درکنارقرآن ،مفاتیح هم قرارداردومورداستفاده مؤمنین وزائرین می باشد.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی، معروف به محدث قمی،(فرزند محمدرضا قمی) در سال ۱۲۹۴ ق، در شهر مقدس قم، متولد شد.
« پدرِشیخ عباس قمی»(کربلایی محمد رضا)یکی از علاقه مندان و شیفتگان خاندان اهل بیت علیهم السلام بود. وی با این که مردی کاسب و مغازه دار بود. اهتمام زیادی به درس خواندن فرزندش، آقا شیخ عباس، داشت و آرزویش این بود که روزی فرزندش از مبلغان دین شود. مادر گرامی ایشان نیز، زنی بسیار پرهیزکار و متدین بود و به نماز اول وقت پای بند بود؛ به طوری که حتی اگر میهمان هم داشت، ابتدا نماز اول وقت را به جا می آورد و سپس به میهمانان رسیدگی می نمود.
مادر شیخ عباس قمی:«در مدت دو سالی که عباس را شیر می دادم، حتی یک دفعه هم بی طهارت به او شیر ندادم.»
شیخ عباس قمی: «من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است.»
فرزند ایشان میگوید: « با پدرم هر وقت از شهر بیرون میرفتم او از اول صبح تا به شام مرتب به نوشتن و مطالعه مشغول بود.» زمانی که برای زیارت به کشورهای دور مسافرت میکرد اوقات فراغت خود را با کتاب سپری میکرد.
داستانی از «برزخ حاج شیخ عباس قمی »(شفاباانگشتان)
فرزند بزرگوارش «حاج میرزا على آقا محدّث» مىگوید:پدر بزرگوارم در نجف اشرف بر اثر کثرت عباد و تألیف به مرض سختى دچار شد، معالجات اطبّاء در او مؤثّر نیفتاد، یک روز در حالى که ناله مى کرد به مادرم فرمود: همسر مهربانم مقدارى آب در قورى با یک ظرف براى من بیاور.
قورى آب و ظرف را کنارش گذاشت، گفت: مرا بلند کنید، زیر بغل او را گرفته در بستر نشاندیم، گفت:« ۵۰ سال است با این انگشتان قال اللّه و قال الصادق و قال الباقر نوشته ام».
آنوقت انگشتان خود را روى ظرف گرفت و از قورى به روی آن آب ریخت و آن آب را نوشید، «پس از چند ساعت شفاى کامل یافت!»
شفاباکتاب«اصول کافی»کُلینی
«حجت الاسلام میرزاعلی محدث زاده»می گوید: پدرم دچار چشم درد سختى شد، اطبّاء عراق از علاجش عاجز شدند، روزى به مادرم گفت: کتاب « اصول کافى» را نزد من بیاور، مادر کتاب را به دست پدر داد، پدر گفت: این کتاب(اصول کافی) منبع واقعیّات الهیّه و سراسر حکمت و هدایت و نور است و شفاء هر درد، نویسنده آن مرحوم کلینى از معتبرترین افراد روزگار است، نمى شود کتابش بى اثر باشد، «کتاب کافی را یکى دوبار به چشم خود کشید، یکى دو ساعت بعد از آن از درد چشم خلاص شد»
باز آن مرحوم« علی محدث زاده»داستان دیگری نقل مى کرد: من بنا به توصیه پدرم اهل منبر و وعظ و خطابه شدم، بنا شد در مجلسى در شهر قم ده شب منبر بروم، اهل قم از منبرم هم به خاطر زیبایی و شیوایی کلام و هم محض اینکه فرزند محدّث قمّى هستم استقبال شایانى کردند. شبى حدیثى را مورد بحث قرار دادم، آقایى از علما به نام «حاج شیخ مهدى پایین شهری» از وسط مجلس فریاد زد: «آقاى میرزا على محدّث، این حدیث کجاست؟»
گفتم: جاى آن را نمیدانم در چه کتابى است، من این حدیث را از زبان بزرگان دین شنیده ام، فریاد زد: «دیگر از شنیده ها روى منبر مگو، سعى کن احادیث را در متون اسلامى ببینى سپس نقل کنى»
«شیخ عباس قمی درعالم خواب نشانی حدیث رابه فرزندش داد»
«میرزا على آقا محدّث » می گوید:انتقاد او(شیخ مهدی پائین شهری) به من بسیار سنگین آمد، برایم خیلى تلخ بود، دنباله منبر را به دلسردى و کسالت طى کرده و با تصمیم بر اینکه از برنامه ام دست بردارم به خانه آمدم.
پدرم،مراازتصمیم منصرف کرد
« على محدّث زاده » می گوید نیمه شب در عالم رؤیا به محضر مبارک پدرم(شیخ عباس قمی) رسیدم، با تبسّم و انبساط به من گفت: فرزندم! از تصمیمى که گرفته اى صرف نظر کن، زیرا تبلیغْ، عملى بسیار مهم و امرى فوق العاده پر ارزش است، این کارى است که بر عهده انبیاء الهى بوده، درضمن «حدیثی که مورد اشکال آقاى شیخ مهدى پایین شهرى بود در فلان کتاب حدیث در صفحه فلان است» فردا شب دوباره حدیث را بخوان و به مدرک آن اشاره کن تا ایراد شیخ برطرف گردد!.
حاج میرزا على آقا مى فرمودند: وقتى پدرم مرحوم محدّث قمّى در کنار مرقد حضرت مولی الموحّدین، امام عارفان و اسوه مشتاقان، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از دنیا رفت، همراه با علماى نجف و جمعیّت بسیار زیادى، آن مرد بزرگ را در کنار استادش حاج میرزا حسین نورى به خاک سپرده و به منزل برگشتیم، تا نیمه شب رفت و آمد ادامه داشت، پس از آن براى استراحت به بستر رفته لحظاتى نگذشته بود که در عالم خواب پدر را با انبساطى عجیب زیارت کردم، عرضه داشتم: پدر جان در چه حالى هستید؟ فرمود: از لحظه اى که وارد برزخ شدم تا الآن سه بار به محضر مقدّس حضرت سیّد الشهداء علیه السلام مشرّف شده و مهمان آن جناب شدم!
فرزندشیخ عباس قمی:بیشتراوقات پدردرمطالعه می گذشت،یامیخواند ویامی نوشت و در سفر و حضر از هر فرصتی برای کتابت بهره می برد. هر وقت شب بیدار می شدیم می دیدیم که چراغ اتاقش روشن است و پدرم در حال نگارش می باشد. گاهی در اثنای نوشتن از فرط خستگی چرتش می برد و دوباره بیدار می شد و با سرعت تنها با یک استکان آب دوباره وضو می ساخت و به نوشتن ادامه می داد.
فرزند محدث قمی«حجت الاسلام میرزاعلی محدث زاده» این مطالب را در ۲۸ مرداد ۱۳۷۴ در اجتماعی که مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه خامنه ای حضور داشت نقل می کرد و چون گفت «پدرم با این آب اندک وضو می ساخته» است یکی از حاضران پرسید: «مگر می شود؟!»
حضرت آیت اللّه خامنه ای پاسخ دادند: بلی.«اگر آدم عوام نباشد می تواند با یک استکان آب هم وضو بگیرد»
مقام معظم رهبری از قول آقای« سیدجلال مصطفوی» نقل کردند که مرحوم «محدث قمی در اثر تکیه دادن به میز و متکا و نوشتن فراوان دچار درد شکم شده بود» یک وقتی به ایشان گفتند قدری مراعات کنید تا این درد برطرف شود و این قدر اذیت نشوید، در جواب گفته بود: من می بینم در این دنیا هر کسی دردی دارد و من هم این کسالت را به عنوان بیماری دائمی خود انتخاب کرده ام و دیگر با آن انس گرفته ام./در محضر بزرگان، محسن غرویان، ص۱۷۶ ـ ۱۷۷
محدث قمی می نویسد: «سیدنعمت اللّه جزائری»(۱۰۵۰-۱۱۱۲ق) مشهور به «محدث جزایری» بر اثر کثرت مطالعه و نگارش دیدگانش ضعیف و کم نور گردید و از این رو« تُربت سیدالشهداء و سایر ائمه(ع) را به چشم خود می کشید که از برکت این خاکهای مقدس روشنی دیده اش افزون گشت» بعد می افزاید: این موضوع جای شگفتی نیست،
این احقر هرگاه به سبب زیاد نوشتن چشمم ضعف پیدا می کند به تراب مراقد ائمه(ع) تبرک می جویم و گاهی به مس کتابت احادیث و اخبار. و بحمداللّه دیده ام در نهایت روشنی است و امیدوارم که ان شاءاللّه در دنیا و آخرت چشمم به برکات ایشان روشن باشد./فوائدالرضویه، ص۶۹۵.
ازداواج ناموفق اول،موفق دوم
«حاج شیخ عباس قمی» درحوزه نجف( شاگرمحدث نوری) بود.که استادش در سال ۱۳۲۰ه(۱۲۸۱شمسی) فوت می کند وشیخ عباس تا دو سال پس از درگذشت وی در نجف ماند و سپس(بعداز۶سال) در اواخر ربیع الاول ۱۳۲۲ به قم شد و تا سال ۱۳۲۹درقم اقامت داشت(۷سال) و که دراین سال به حج رفت ،در مراجعت،به قم آمد و مدت دو سال در قم اقامت داشت.
دراین سال ازدواج کرد بادختر یکی ازعلمای بزرگ قم(آیت اللّه سیدزکریا قزوینی )ازدواج کرد
مرحوم سیدزکریا قزوینی سه دختر داشت که دختر اول به عقد ازدواج آیت اللّه العظمی حاج آقا حسین قمی در آمد، دختر دوم همسر مرحوم حاج شیخ عباس قمی گردید و سومین دختر همسر آقا سیدعلی بلورفروش قمی گشت، متأسفانه دوران ازدواج محدث قمی با این دختر زیاد طول نکشید و او بنای ناسازگاری را با شوهر خود گذاشت و سرانجام طلاق گرفت و با دیگری ازدواج کرد. ناکامی در این وصلت شیخ عباس را به شدت افسرده و غمگین کرد و تألم ناشی از آن به قدری عمیق بود که به مشهدهجرت کردسال سال ۱۳۳۲ ه(۱۲۹۲شمسی)
محدث قمی به اصرار آیت اللّه قمی(باجناق سابق) در مشهد ماندگار می شود.
کتاب فوائدالرضویه را درهمبن دوران نوشت.
آیت اللّه سیدحسین طباطبایی قمی(متوفی۱۴ ربیع الاول ۱۳۶۶درسن ۸۴ سالگی) دختربرادرش-بی بی سکینه- را به ازدواجش درمی آورد مرحوم محدث قمی با این ازدواج با مرحوم میرزا محمدتقی اشراقی واعظ مشهور قم، فرزند دانشمند استادش میرزا محمد ارباب قمی، مرحوم حاج میرزا محمود روحانی (از علمای اعلام قم) و مرحوم آقا سیدعباس فقیه قمی باجناق می شود و این چهار نفر دامادهای مرحوم «حاج آقا احمد طباطبایی »بودند.
فرزندان ازهمسردوم هستند.
همسر اول حاج شیخ عباس ازدواج زودترازدواج مجددمی کند واما ازشوهردومش هم متارکه می کند.
خواص داروئی و عوارض جانبی قرص لیورگل
درادامه کبدچرب چیست وعلت وعلائم ودرمان را خواهید خواند+پرسش وپاسخ
قرص لیورگل تهیه شده از عصاره گیاهی خارمریم (سیلی مارین) از طریق تحریک سنتز پروتئین ریبوزومال باعث افزایش قدرت نوسازی سلولهای کبدی شده لذا یک درمان کمکی کاملاً موثر برای مسمومیتهای کبدی، هپاتیت ها، جلوگیری از پیشرفت سیروز کبدی و بخصوص کبد چرب خواهد بود٠ این دارو فاقد هر گونه عارضه جانبی خواهد بود و تنها در معدودی از موارد می تواند منجر به بروز اثرات ملینی کاملاً ملایمی می گردد. این دارو لازم است سه نوبت در روز و در هر بار یک قرص ۱۴۰ میلی گرمی یا دو قرص ۷۰ میلی گرمی مصرف گردد.
مدت زمان مصرف دارو "کبد چرب" تا سه ماه توصیه می شود.
کبــد مهمترین کارخانهی شیمیایی بدن است. این عضو با تولید صفرا کمک به هضم چربیها نموده و بسیاری از سموم را ازرودهها دفع میکند. قدرت کبد برای انجام این اعمال مهم، اغلب تحت تاثیر مواد متعددی که روزانه انسان در معرض آنها قرار میگیرد به خطر میافتد.
غذاها و بعضی از گیاهان داروئی میتوانند سلولهای کبدی را در مقابل این ضایعات محافظت نموده و به نقش کبد به عنوان مهمترین عضو سم زادی بدن در این امر کمک نمایند. به علت نقش بسیار مهم کبد در اعمال بدن، پیشگیری و درمان بیماریهای آن ضرورت تام دارد.
آسیب کبد که به دنبال تخریب سلولی ناشی از فعالیت ویروسی و تغییرات التهابی ثانویه ناشی از تحریک سیستم ایمنی بدن ایجاد میشود ممکن است به مدت ۲۰-۱۰ سال به صورت نهفته فعال بوده و تا زمان بروز سیروز کبدی هیچگونه علامت و نشانهای از خود ظاهر نسازد. این مدت طولانی، فرصت مناسبی برای درمان بیمار، توسط داروهای گیاهی و درنتیجه کنترل بیماری و پیشگیری از آسیب جدی به کبد به شمار میرود.
بیش از ۲۰۰۰ سال است که از گیاه خار مریم( Silybum marianum ) در درمان پشتیبان بیماریهای کبدی و اختلالات کیسه صفرا استفاده میگردد.این درحالی است که امروزه جدای از پیشینهی تاریخی این گیاه به عنوان داروی محافظ کبدی، اثرات سودمند دیگرش در درمان بیماریهای سایر اعضاء نیز شناسایی شده است.
میوه گیاه خار مریم دارای فلاونوئیدهای گیاهی مهمی همچون سیلی بین، سیلی کریستین و سیلی دیانین است که در مجموع سیلی مارین نامیده میشوند و همگی دارای اثرات محافظت کنندهی کبدی میباشند.
این خاصیت، در واقع به معنای افزایش مقاومت یاختههای کبدی در مقابل آسیبهای سمی میباشد. از مهمترین اثرات این گیاه میتوان اثرات آنتی اکسیدانی مستقیم، مهار پراکسیداسیون چربیها، بازسازی ذخایر گلوتاتیون درون یاختهای و افزایش سوپراکسیددیسموتاز را نام برد.
سیلی مارین، فعالیت آنزیم RNA پلیمراز را در هستهی سلولی افزایش داده و با تحریک سنتز پروتئینهای ریبوزومال در یاختههای کبدی، تسریع سرعت بازسازی سلولها را موجب میشود
و با کاهش فعالیت فاکتورهای نکروز دهندهی توموری، تثبیت غشای ماست سل ، مهار فرآیند التهابی و اثرات ضد فیبروتیک به روند بازسازی بافت کبد کمک می کند.
نقش سیلی مارین در درمان سیروز نیز با توجه به خواص فارماکولوژیکی همچون مهار مسیر لیپواکسی ژناز ۵، مهار تولید لوکوترین B4 ، خواص پاکسازی رادیکالهای آزاد و مهار فعالیت فاکتور نسخه برداری NF-Kappa B قابل توجیه میباشد.
درمان بیماریهای کبدی مثل سیروز، کبد چرب و هپاتیت مزمن همواره ازمشکلات پیش روی پزشکان میباشد. کارآئی داروهای موثر در درمان اختلالات کبدی نظیر اینترفرون، کورتیکو استرئیدها و … هر چند مناسب است اما در بسیاری از موارد، متناقض عمل کرده و عوارض مصرف آنها عامل بازدارندهای برای تجویزشان میشود.
درسالهای اخیر محققین به صورت گستردهای به مطالعهی داروهای گیاهی به عنوان جایگزینی برای درمانهای شیمیائی پرداختهاند. در مطالعهای که در سال ۲۰۰۴ در بین بیماران هپاتیت C مزمن در آمریکا انجام شد، شایع ترین داروی گیاهی مورد استفادهی این بیماران سیلی مارین گزارش شده است.
در مطالعهای که در فنلاند انجام گرفت، پس از گذشت ۴ هفته از مصرف داروی سیلی مارین در بیماران، مقادیر آنزیمهای AST و ALT کاهش قابل ملاحظهای داشت و در مطالعات بافت شناسی هم، روند ترمیمی یاختهای بهبودی قابل ملاحظه ای داشته است.
درمطالعات حیوانی نیز، سیلیمارین در مقابل سموم مختلف کبدی ناشی از داروهای هپاتو توکسیک، اثرات محافظتی خود را برروی یاختههای این بافت نشان داده است.
شرکت داروسازی گل داروهمگام با پیشرفت صنعت داروسازی، با تکیه بر شواهد موجود و مستندات و با استفاده از تجربیات چند سالهی اساتید داروسازی داخلی و خارجی، قرص لیورگل ۷۰ و ۱۴۰ میلی گرمی را که محتوی عصارهی گیاه خارمریم است را فرموله کرده و پس از انجام تحقیقات به کلینیک عرضه نموه است.
قرص لیـورگل با دارابودن مواد موثرهی سیلی مارین، در درمان مسمومیتهای کبدی، هپاتیتهای حاد و مزمن Cو B، سیروز کبدی و کبد چرب موثر میباشد.
نحوه مصرف
مقدار مصرف لیورگل: ۳ نوبت در روز و در هر نوبت یک قرص ۱۴۰ میلی گرمی و یا دو قرص ۷۰ میلی گرمی لیورگل همراه با آب میل شود.
میزان و نحوه مصرف: در عصاره الکلی۰/۲ تا ۰/۳ گرم در روز و مقدار خوراک دانه آن ۲ گرم در روز است و برای تهیه دم کرده برگ و گل از ۲۰ گرم گیاه خشک در ۱ لیتر آب یا یک قاشق مربا خوری در نصف لیوان آب جوش استفاده میشود./دکترمحسن پویان
بدن یک فرد بالغ و سالم روزانه حدود ۵۰۰ تا ۱۵۰۰ میلیلیتر صفرا تولید و ترشح میکند که برای هضم چربی بسیار لازم و ضروری است.
مایع صفرا از آب، بیلیردبین و نمکهای صفراوی ساخته شد که تجمع زیاد صفرا در کیسه صفرا و مجاری صفراوی، موجب انسداد آن و بروز مشکلاتی از جمله زردی یا یرقان میشود.
دکتر علویان گفت: درمان گیاهی برای بیماریهای صفراوی و کبد گیاهی است. به نام خار مریم یا سیلیمارین که علاوه بر درمان بیماریهای صفراوی، در درمان انواع زردیها و حفاظت از کبد در برابر سموم قارچها و الکل بسیار موثر است.
خار مریم
خارمریم یکی از انواع گیاهان دارویی است که مصرف آن نقش موثری در درمان و پیشگیری از ابتلا به بیماریهای کبدی دارد. این گیاه حاوی ترکیبی به نام «سیلیمارین» است، بنابراین استفاده از آن کاهش میزان جذب چربی به ویژه چربی بد (LDL)، تریگلیسیرید و کلسترول را به همراه دارد.
به همین علت بسیاری از درمانگران، این گیاه را از جمله موثرترین گیاهان دارویی برای درمان کبد چرب میشناسند و مصرف دمنوش این گیاه را در این زمینه موثر میدانند. مصرف این گیاه با مشورت متخصص طب سنتی میتواند به بهبود عملکرد کبد کمک بسزایی کند و سرعت تولید دوباره سلولهای کبدی را افزایش دهد.
طرز تهیه دمنوش خارمریم
۳.۵ گرم دانه خارمریم را در ۱۵۰ سی سی آب جوش به مدت ۱۰ تا ۱۵ دقیقه دَم و روزانه ۳ بار (نیم ساعت قبل از هر وعده غذایی) مصرف کنید.
قاصدک
گیاه قاصدک ترشح صفرا را تحریک و مواد زائد را از بدن دفع میکند.
طرز تهیه دمنوش قاصدک
برای هر ۱۵۰ میلیلیتر آب جوش به یک تا چهار گرم ریشهی خشک گیاه قاصدک نیاز دارید. این گیاه را دَم و روزانه سه تا چهار مرتبه میل کنید.
چای سبز
نوشیدن چای سبز یا استفاده از عصاره این گیاه دارویی تاثیر چشمگیری در پیشگیری از تجمع و رسوب چربیها در اطراف کبد دارد، همچنین مصرف این گیاه به تسریع روند درمانی کبد چرب نیز کمک شایانی میکند. درمانگران چینی نیز بر این باورند که نوشیدن چای سبز به صورت مستمر میتواند مانع از ابتلا به سرطان کبد شود.
زنجبیل
یکی دیگر از شیوههای کاهش جذب چربی در جریان گردش خون و اندامهای داخلی گنجاندن زنجبیل در برنامه غذایی هفتگی است. افراد میتوانند یک تکه زنجبیل را درون یک کاسه ماست رنده و آن را پس از صرف وعدههای غذایی میل کنند. به اعتقاد برخی از درمانگران نوشیدن دمنوش زنجبیل در کنترل بیماریهای کبد به ویژه کبد چرب نیز موثر است. مصرف دمنوش زنجبیل یا ماست کم چرب حاوی زنجبیل نیز به ویژه در وعدههایی که غذای چرب مصرف کردهاید، بسیار اهمیت دارد.
آبلیمو
نوشیدن یک لیوان آب که در آن عصاره لیموترش تازه وجود دارد در آغاز روز میتواند بهترین دارو برای پیشگیری از ابتلا به کبد چرب باشد. همچنین مصرف لیمو در درمان کبد چرب نیز تاثیر بسزایی دارد.
عرقیجات گیاهی شاهتره، خارشتر و کاسنی
عرقیجات گیاهی شاهتره، خارشتر و کاسنی از جمله داروهای گیاهی موثر در کنترل و درمان کبد چرب هستند. این نوشیدنیها طبعی سرد وتر دارند بنابراین موجب کاهش میزان کلسترول خون میشوند همچنین به پاکسازی کبد و بدن از سموم نیز کمک میکنند.
به اعتقاد درمانگران، نوشیدن یک تا ۲ لیوان از ترکیب عرقیجات شاهتره، کاسنی و خارشتر میتواند تاثیر چشمگیری در پیشگیری از ابتلا به بیماریهای کبد به ویژه کبد چرب و سیروز کبدی داشته باشد.
***
یکی از فعالیتهای مهم کبد، ذخیرهسازی و سوخت و ساز چربیها در بدن است. کبد طبیعی حاوی حدود پنج گرم چربی در 100 گرم وزن خود میباشد. هر گاه مقدار چربی بیش از پنج درصد وزن آن افزایش یابد به این حالت «کبد چرب» گفته میشود. کبد چرب، بیماری شایعی در جامعه است و در نتیجه بسیاری از بیماریها و یا حالتهای تغذیهای در بدن ایجاد میشود. انباشته شدن چربی در سلولهای کبدی میتواند به التهاب این سلولها منجر شود. کبد نقش مهمی در سوخت و ساز و شکستن چربیها در بدن دارد. در صورت بروز اختلال در آن، چربی در کبد رسوب کرده و موجب بروز کبد چرب میشود.
چاقی و اختلال در چربیهای خون، بیماری دیابت، مصرف مشروبات الکلی، بدغذایی و سوء تغذیه، مصرف برخی از داروهای کورتوندار مثل پردنیزولون، داروهای ضد تشنج مانند اسیدوالپروئیک و مصرف بیرویه هورمونها از جمله علل ابتلا به بیماری کبد چرب هستند.
علایم و نشانههای کبد چرب
در بیماری کبد چرب، کبد معمولا علامت خاصی ندارد و به دنبال انجام آزمایشات دورهای، اختلال در آنزیمهای آن مشخص میشود و یا این که در زمان انجام سونوگرافی به علل دیگر، ابتلا به کبد چرب نیز تشخیص داده میشود. البته اختلالات آنزیمی در کبد چرب معمولا خفیف است و در اکثر موارد موجب افزایش مختصر در آنزیمهای کبدی میشود. در برخی موارد این بیماری با علایمی مانند خستگی و احساس ناراحتی در قسمت فوقانی شکم همراه است.
درمان کبد چرب
مهمترین روش درمانی در این بیماری، رفع علت زمینهای بروز بیماری است. کاهش وزن در افراد چاق، ترک مصرف مشروبات الکلی، کنترل بیماری دیابت، کاهش چربیهای خون و تغییر در شیوه زندگی و انجام فعالیت بدنی مهمترین اصول درمان این بیماری است. در صورت درمان کبد چرب میتوان مانع پیشرفت ضایعه کبدی شد.
آیا کبد چرب قابل درمان است؟
آری. با کاهش وزن (در افراد چاق) یا تغییر در شیوه زندگی (افزایش فعالیت جسمانی، پیادهروی و ...)، اصلاح رژیم غذایی، قطع مصرف مشروبات الکلی، کنترل دقیق قند خون با کمک پزشک میتوان در جهت درمان این بیماری نتیجه مطلوبی را به دست آورد. در برخی موارد جهت کنترل این بیماری با توجه به شدت عارضه، از دارو استفاده میشود. داروهایی نظیر اورزوداکسی کولیک اسید، ویتامین E و متفورمین نیز در درمان آن مورد استفاده قرار میگیرد. البته ذکر این نکته ضروری است که علیرغم تجویز دارو، هنوز هم کاهش وزن و تغییر در شیوه زندگی از ارکان اصلی درمان بیماری کبد چرب به شمار میروند.
آیا کبد چرب بیماری خطرناکی است؟
در اکثر موارد این بیماری خطرناک نیست. در صورت درمان نشدن به موقع در درازمدت مقادیر زیادی چربی در کبد رسوب میکند و موجب بروز التهاب کبدی میشود. این بیماری ممکن است موجب ابتلا به سیروز در کبد شود بنابراین نباید نسبت به این عارضه بیتفاوت بود. مصرف برخی از داروها مانند داروهای ضد فشار خون متیل دوپا،داروهای مسکن مثل ایندومتاسین و ... و داروهای ضد افسردگی از جمله ایمی پرامین میتواند به اختلال در آنزیمهای کبدی منجر شود که با قطع آنها، میزان آنزیمها طبیعی میشود.
الکل و کبد چرب
در مطالعات انجام شده نقش مصرف الکل در ابتلا به کبد چرب، در انسان و حیوانات به اثبات رسیده است. مصرف همزمان الکل و غذاهای پرچرب این حالت را تشدید میکند. کبد چرب به طور شایع، به دنبال مصرف مقادیر اندک یا زیاد الکل، حتی برای مدت زمان کوتاهی، دیده میشود. رسوب چربی در کبد میتواند سبب خستگی، ضعف، بیاشتهایی، تهوع، احساس ناخوشی در شکم و بزرگی کبد شود. در موارد شدید، زردی نیز عارض میشود. باید توجه داشت که بیتوجهی به لزوم قطع مصرف الکل میتواند سبب تخریب جدی کبد شود.
دیابت شیرین
یکی از مهمترین علل بروز بیماری کبد چرب، بیماری دیابت یا بیماری افزایش غیرطبیعی قند خون است. دیابت یا بیماری قند یکی از بیماریهای شایع در جهان محسوب میشود. بیماری دیابت به دو دلیل در بدن ایجاد میشود؛یکی اختلال یا نقص در هورمون انسولین - که از غده لوزالمعده انسان ترشح میشود- و دوم اختلال در جذب و مصرف انسولین توسط سلول بدن به دلیل مقاومت به آن است.
اگر سطح گلوکز خون به علل مختلف به طور غیرطبیعی بالا باشد، بیماری دیابت با علایم و نشانههای مانند پرادراری و دفع ادرار بیش از اندازه در شب، نوشیدن مایعات زیاد برای رفع تشنگی شدید و خستگی مفرط بروز میکند.
دیابت انواع مختلفی دارد که شایعترین انواع آن، دیابت نوع اول یا دیابت وابسته به انسولین است که در اثر ترشح نشدن انسولین ایجاد میشود و بیشتر در کودکان، نوجوانان و به طور کلی در افراد زیر 30 سال شایع است. در دیابت نوع دوم یا دیابت غیر وابسته به انسولین، انسولین ترشح میشود ولی به عللی موثر واقع نمیشود. این نوع دیابت به دیابت بزرگسالان نیز معروف است. افراد بالای 40 سال، کسانی که استعداد چاقی دارند و افرادی که در خانواده آنان سابقه دیابت وجود دارد، بیش از دیگران در معرض این نوع از دیابت هستند.
دیابت اگر به خوبی کنترل نشود، عوارض متعددی را برای بیماری ایجاد میکند. یکی از این عوارض کبد چرب است.
کبد چرب در دیابت نوع یک شایع نیست ولی در نیمی از مبتلایان به دیابت نوع دو دیده میشود. علت ترشح چربی در کبد مبتلایان به دیابت قندی نوع دو، افزایش اسیدهای چرب با منشأ غذایی و متابولیسم مواد نشاستهای و تبدیل آنها به اسیدهای چرب است.
دیابت بیماری است که در حال حاضر قابل درمان نیست ولی قابل کنترل است.
با کنترل این بیماری از عوارض آن جلوگیری میشود. هدف از درمان این بیماری، حفظ قند خون در دامنه طبیعی است و یکی از روشهای درمانی آن، کنترل رژیم غذایی است. اگر چاق هستید، کم تحرک هستید و سابقه ابتلا به دیابت در خانواده به ویژه مادر و پدر دارید در معرض ابتلا به کبد چرب هستید.
اختلالات چربی خون
افزایش چربیهای خون میتوانند منجر به ابتلا به کبد چرب شوند. اختلالات چربی اغلب در افراد چاق و با سابقه بیماری دیابت در خانواده همراه است ولی در برخی افراد لاغر نیز به دلیل سابقه خانوادگی دیده میشوند.
به منظور کاهش چربیهای خون رعایت نکاتی مانند کاهش مصرف چربی اشباع شده در غذای مصرفی، زدودن کالریهای اضافی، افزایش مصرف فیبرهای غذایی، قطع مصرف الکل، قطع استعمال دخانیات، وجود برنامه منظم ورزشی و مصرف بیشتر ماهی سفید الزامی است.
چاقی و کبد چرب
کبد چرب در افراد چاق شایع است و در 80 تا 90 درصد موارد چاقی مفرط دیده میشود. عواملی چون عدم تکامل جسمانی، توسعه تکنولوژی، زندگی ماشینی، شهرگرایی، تنآسایی، رفاه مادی، مصرف بیرویه مواد غذایی موجب شده است تا چاقی روز به روز بیشتر شود. بر اساس قد و سن افراد میتوان وزن ایدهآل را از روی جداول بررسی کرد. هنگامی که انرژی ورودی بیش از حد مصرفی باشد، کالری اضافه در بافت چربی ذخیره میشود و اگر این حالت طولانی مدت باشد، فرد چاق میشود. افراد چاق نسبت به افراد دارای وزن طبیعی نسبت به بو یا مزه غذا به میزان بیشتری پاسخ میدهند. باید توجه داشت که زیاد خوردن یک علت مهم چاقی است ولی تنها علت نیست بلکه عوامل دیگری مانند تاثیرات محیطی، فرهنگی و ژنتیکی همگی در بروز چاقی دخالت دارند.
برای کاهش وزن در قدم اول باید به شیوه زندگی فرد توجه داشت و رژیم غذایی با محدودیت کالری را به اجرا درآورد ولی رژیمهای غذایی سخت و طاقتفرسا مناسب نیست.
مشکل عمده در درمان چاقی، کاهش وزن نیست بلکه حفظ وزن کاهش یافته است. متاسفانه تعداد معدودی از بیماران به طور دایم کاهش وزن خود را حفظ میکنند. بدیهی است که دیابت و بالا بودن چربی خون در افراد چاق نیز دیده میشود و این دو عامل در ابتلا به کبد چرب کمک موثر است.
نقش ورزش در کاهش وزن
انجام تمرینات ورزشی خاص گروه یا قشر خاصی از جامعه نیست. افراد در همه سنین باید ورزش کنند. ورزش تاثیر جدی در جلوگیری از ابتلا به بسیاری از بیماریها و حفظ سلامت و حتی روح آدمی دارد. وزن ایدهآل با تمرینات ورزشی، تنها همراه با یک رژیم غذایی مناسب و صحیح به دست میآید. ورزش، هر چند به میزان اندک ولی مداوم و روزانه در طول یک سال موجب کاهش وزن قابل توجهی در افراد چاق میشود. دستورات زیر را در ورزش کردن رعایت کنید:
فعالیتهای ورزشی خود را به صورت منظم و مدون به اجرا درآورید. انجام تمرینات ورزشی پراکنده و بدون نظم برای شما فایدهای ندارد. بهتر است در زمانهای معینی از روز به ورزش بپردازید.
زمان مناسب ورزش، صبحها پس از برخاستن از خواب و قبل از صرف صبحانه است. برای اینکه انجام فعالیتهای ورزشی سبب تاخیر در رسیدن شما به محل کارتان نشود، زودتر بیدار شوید و یا پس از ادای نماز صبح نخوابید.
ورزش نه تنها وزن اضافی بدن شما را کم میکند، بلکه قدرت عضلات شما را نیز بهبود میبخشد.
این قانون کلی را هرگز فراموش نکنید «از فشار آوردن بیش از حد به خود» خودداری کنید. فعالیتهای ورزش خود را از مقادیر کم شروع کنید و به تدریج بر میزان آن بیفزایید. شما باید آستانه خستگی خود را بشناسید. خودتان را بیش ازحد خسته نکنید.
علل متفرقه ابتلا به کبد چرب
باید توجه داشت که مسمومیت با برخی سموم و حلالها میتواند به بروز کبد چرب به شکل خطرناک منجر شود. مصرف خوراکی برخی داروها مثل تتراسیکلین، اسیدوالپروئیک و آمیودارون و مواد کورتوندار از علل کبد چرب هستند.
آیا میتوان چربی را از برنامه غذایی حذف کرد؟
چربیها در بعضی از منابع غذایی مانند روغن و چربی اطراف گوشت به سهولت قابل رویت هستند ولی 60 درصد بقیه چربیها مثل چربی موجود در زرده تخممرغ، شیر، دانههای غلات و آجیل قابل رویت نیستند. میزان مصرف چربی هر فرد، تحت تاثیرعوامل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، جغرافیایی و نژادی قرار دارد. به هر حال در تمام غذاهای حیوانی مقدار زیادی چربی وجود دارد و غذاهای گیاهی حاوی چربی کمتری هستند. چربیها به عنوان منبع تامین انرژی فشرده و دارا بودن ویتامینهایA، D، K، E برای بدن ضروری است پس نمیتوان به صورت صد درصد چربیها را از غذای خود حذف کرد.
رژیم غذایی و چند دستور بهداشتی
ورزش و حفظ تناسب عمومی بدن و حفظ وزن در حد مطلوب بسیار حائز اهمیت است. چربیهای اشباع شده را از رژیم غذایی حذف واز مصرف شیر و ماست پرچرب خودداری کنید و به جای مصرف کره و روغن حیوانی از مارگارین یا روغنهای مایع با چربیهای اشباع نشده بهره ببرید و در پختن غذا از حداقل مقدار روغن استفاده کنید.
غذاهای ممنوعه
مصرف جگر، مغز، قلوه و کله پاچه، شیرینیجات و تنقلات ممنوع است وبه سالاد خود سس اضافه نکنید.