نمازجماعت ظهرعاشورا(رشت)میدان شهرداری ومصلی-همزمان
نماز«جماعت»روزعاشورا-رشت
امروز یکشنبه، ۹ شهریور ۱۳۹۹ مصادف با ١٠ محرم ١٤٤٢
اگرچه شیوع ویروس منحوس کرونا روابط وتعاملات وتجمعات اجتماعی رابه حداقل رسانده وعاشقان نهضت حسینی را ازراه اندازی دستجات عزاداری محروم کرده کرده واما این وضعیت ناگوارموجب خاموشی چراغ عزانشد،مردمی که ازحضوردرمیهمانی های خانوادگی اجتناب می کردند ،امروزنتوانستنددرسوگ فرزندزهراسلام الله علیها درخانه هاقراربگیرند،بارعایت پروتکلهای بهداشتی درمیدان شهرداری ودرمصلی رشت به عزاداری پرداختند.
عزاداران اباعبدالله الحسین علیه السلام در میدان شهرداری رشت ، ظهر امروز با شنیدن بانگ اذان به یاد آخرین نماز پرچمدار آزادگی ،نماز را به جماعت و به امامت آیت الله رسول فلاحتی نماینده ولی فقیه در گیلان و امام جمعه رشت برگزار کردند.
همچنین عزاداران گیلانی حاضردرمجلس روضه سیدوسالارشهیدان( اباعبدالحسین) در«مصلی رشت »،نمازظهرعاشورارابه امامت حجت الاسلام محسن ماشاءاللهی اقامه کردند.
نمازروزعاشورا-رشت مصلی به امامت حجت الاسلام محسن ماشاءالهی
نمازروزعاشورا- مصلی رشت ١٠ محرم ١٤٤٢ مصلی- به امامت حجت الاسلام محسن ماشاءالهی
نمازظهرعاشور میدان شهرداری-رشت به امامت آیت الله فلاحتی
نمازروزعاشورا-رشت ۹ شهریور ۱۳۹۹به امامت حجت الاسلام ماشاءالهی-مصلی امام خمینی
نماز ظهرعاشورا-میدان شهرداری-رشت
نمازجماعت ظهرعاشور-میدان شهرداری-رشت به امامت آیت الله فلاحتی
نماز میدان شهرداری رشت
نمازجماعت روزعاشورا-مصلی رشت ١٠ محرم ١٤٤٢ به امامت حجت الاسلام ماشاءاللهی
عزاداری کرونایی
نمازجماعت«ظهرعاشورا»رشت ١٠ محرم ١٤٤٢به امامت آیت الله فلاحتی-امام جمعه رشت-میدان شهرداری
میدان شهرداری رشت-ایام قبل ازمحرم
میدان شهرداری رشت-روزعاشورای١٤٤٢عزادران حسینی
نمازجماعت ظهرعاشورا-میدان شهرداری-رشت۹ شهریور ۱۳۹۹به امامت آیت الله فلاحتی-امام جمعه رشت
نماز جماعت روزعاشورا-رشت۹ شهریور ۱۳۹۹ مصلی امام خمینی به امامت حجت الاسلام ماشاءاللهی
نمازروزعاشورا-رشت-۹ شهریور ۱۳۹۹ مصلی امام خمینی به امامت حجت الاسلام ماشاءاللهی
نماز جماعت روزعاشورا-رشت ۹ شهریور ۱۳۹۹ به امامت حجت الاسلام محسن ماشاءالهی
نماز جماعت روزعاشورا-رشت -۹ شهریور ۱۳۹۹ مصلی امام خمینی به امامت حجت الاسلام ماشاءاللهی
نمازگزاران روزعاشورا-رشت شهریور ۱۳۹۹ مصلی امام خمینی به امامت حجت الاسلام ماشاءاللهی
نمازجماعت«ظهرعاشورا»رشت ١٠ محرم ١٤٤٢به امامت آیت الله فلاحتی-امام جمعه رشت
مراسم سوگواری شب عاشورا١٤٤٢میدان شهرداری رشت باماسک+فاصله اجتماعی
مراسم سوگواری شب عاشورا١٤٤٢میدان شهرداری رشت بارعایت پروتکل های بهداشتی
مراسم سوگواری شب عاشورا١٤٤٢میدان شهرداری رشت بارعایت فاصله اجتماعی وماسک.
تکیه -هیئت-سیار /محمودکریمی
آیت الله خامنهای( رهبر معظم انقلاب):عزاداری دهه عاشورای امسال با وجود محدودیتهای شدید ناشی از کرونابه عنوان یک پدیده در تاریخ کشور ماندگار شد...ازهمه سوگواران، صمیمانه تشکر میکنم./۱۱ شهریور ۱۳۹۹
برای دیدن تصاویر نماز ظهر عاشورای ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ به این لینک مراجعه کنید:
اطلاعات جامع از«سامرا»حرم وشهرسامرا،مناره ملویه،مسجدجامع سامرا،سرداب ،مهمانسرا(مُضیف)حرم عسکریین،ضریح وقبور ...
تصاویرتخریب حرم-گُنبد وگُُلذسته حرم.قبل وبعدازتخریب،توسط تکفیری ها
سامرا
سامرا
عتبه عسکریین
حرم عسکریین
سامرا
شهرسامرا وحرم عسکریین
سامرا
نقشه سامرا
سامرا
سامرا-قبل وبعدازتخریب
سامرا ۱۳۸۶
تخریب اول حرم امامین عسکریین(ع) به دست تروریستهای تکفیری
روز چهارشنبه ۲۳ محرم الحرام ۱۴۲۷ق (۳ اسفند ۱۳۸۴ش) حدود ساعت ۷ صبح تروریستهای تکفیری وابسته به القاعده شاخه عراق
به رهبری ابومصعب زرقاوی،
با پوشیدن لباس نیروهای تکاور عراق، وارد آستان مقدس شدند و اسلحه نگهبانان را مصادره و آنها را به همراه خادمان حرم، در یکی از غرفه های صحن زندانی کردند و با کارگذاری ۲۰۰ کیلوگرم مواد منفجره TNT در داخل بنای گنبد، حرم مطهر را منفجر کردند.
در نتیجه این بمبگذاری، گنبد بنا با پوشش آجری و طلاکاریش و همچنین تزئینات کاشی کاری در دیوارهای آن، فرو ریخت. شدت این انفجار به حدی بود که برخی از مصالح و تزئینات به کار رفته تا شعاع نیم کیلومتر به بیرون پرتاب شد. اما به علت استحکام بنا، پایه های گنبد، بدنه اصلی و دیوارها، سالم باقی ماند.
حرم عسکریین (ع) پس از تخریب دوم
در ۲۷ جمادی الاولی ۱۴۲۸ق (۲۳ خرداد ۱۳۸۶ ش) دومین انفجار در حرم عسکریین به وقوع پیوست. در ساعت سه بامداد، تروریستها وارد حرم شدند
پس از درگیری با محافظان حرم، اقدام به بمبگذاری در سراسر حرم نمودند. سپس در ساعت نه صبح دست به دو انفجار بزرگ زدند.
در انفجار اول، گلدسته سمت چپ حرم و در انفجار دوم، گلدسته سمت راست حرم به طور کامل تخریب شد.
تصاویرازتخریب و مراحل بازسازی حرم عسکریین--سامرا
حمله صبح روز ۱۵ خرداد ۱۳۹۳عناصر داعش به شهر سامرا
توضیحات نگارنده-پیراسته فر:واما نسل همین تروریستهای تکفیری هفت سال بعددرقالب گروه تروریستی«داعش»آمدند به عراق،اولین برنامه شان تخریب حرم عسکریین بود:
در ۱۵ خرداد ۱۳۹۳ (۵ژوئن ۲۰۱۴)«داعش»واردعراق شدند وبا تبانی که با جرثومه ها بعثی که دررأس کاربودند مثل استاندارنینوا"اثیل النجیفی"(که برادراسامه النجیفی رئیس پارلمان"وقت" عراق)بود.
نگارنده بهمراه رئیس ستادبازسازی سامرا در چهارشنبه، ۲۱
خرداد ۱۳۹۳ (۱۱ژوئن ۲۰۱۴) واردعراق شده بودم(برای مأموریت ستادبازسازی
سامرا)داعش یک روزقبل ازما به موصل .نینوا لشکرکشی کرده بود)بعلت سلطه این
گروه برجاده بغدادبه سامرا،ماتا۲هفته انتظار،هم نتوانستیم به سامرابرویم
دراین مدت توانستم اطلاعات خوبی بدست بیاورم،دریکی ازاین اسناد،نامه ای
رایکی ازفرماندهان سپاه بدر،ارائه داد که درآن استاندارنینوابه نیروهای
نظامی وانتظامی بخشنامه کرده بود که بمحض رسیدن نیروهای "مجاهد"بارهاکردن
کلیه ادوات وتجهیزات عفب نشینی کنند(عین کلمه مجاهد درآن بخشنامه آمده
بود)
وآن مسؤل عراقی میگفت چندروزقبل شایعه شده بود که عراق قصدحمله به
مناطقی ازعراق رادارد،ولی "النجیفی" شب قبل ازحمله باهماهنگی شبکه تلویزیون
عراق به مناطق مختلف عراق"شهرها"می رفت ومصاحبه می کرد که همه چیزسرجایش
است ،امنیت کامل برقراراست وبه مردم عراق اطمینان خاطرمی داد که هیچ خطری
تهدیدشان نمی کند ،تلویزیون پخش مستقیم می کرد.
خبرگزاری «کلالعراق» نیز نوشت: عناصر
داعش ۵ محله شهر سامرا را تحت کنترل خود درآوردهاند و گزارشها حاکی از
آن است که آنها توانستهاند دانشگاه سامرا را اشغال کنند.
اعلام حکومت نظامی و آماده باش در سامرا
نیروهای امنیتی عراق در پی حمله همه جانبه داعش به سامرا در استان «صلاحالدین» در این شهر حکومت نظامی اعلام کردند و تمامی راههای منتهی به مرقد دو امام عسکری (ع) را بستند.پلیس استان صلاحالدین اعلام کرد که تمامی نیروهای امنیتی به حالت آمادهباش در آمدهاند.
داعش از بلندگوهای مساجد سامرا جوانان را به جهاد دعوت میکند،شاهدان عینی از جولان عناصر داعش در مناطق تحت سیطرهشان در شهر سامرا خبر دادند و گفتند: خودروهای داعش در مناطق مختلف با پرچمهای مخصوص این گروه تروریستی در حال جولان در شهر هستند و بلندگوهای مساجد نیز جوانان را به پیوستن به داعش و جهاد دعوت میکند.
«مسجدالرزاق»سامرا
بنابرگزارش یکی ازخبرگزاری عراق،عناصرداعش چندنفطه شهرسامرارا (مسجدجامع الرزاق-دانشگاه وشهرداری-مناطق المثنی وصلاح الدین-قادسیه-الافرادوالضباط۱و۲ وقسمتی ازحی المعلمین)به تصرف خوددرآورد
داعش دراین حمله با۲۵۰نفرنیروی مسلح زبده قصدحمله وتخریب حرم عسکریین راداشت و۵۰خودرو زرهی باچرخ های بلدوزر دراختیارداشت "خودروهای سنگین ونیمه سنگین دیگری هم داشتند.
خبرگزاری عراق اعلام کرد: تاساعت ۴ بامداد امروز،۵ژوئن ۲۰۱۴(پنج شنبه، ۱۵ خرداد ۱۳۹۳=٧ شعبان ١٤٣٥)۵۱ نیروی ارتش و پلیس در دفاع ازحرم عسکریین سامراکشته شدند.
یک مقام آگاه امنیتی عراق در اینباره گفت که درگیریهای مسلحانهای که میان افراد مسلح و نیروهای امنیتی عراق در شهر سامرا از صبح امروز روی داد تاکنون به کشته شدن ۵۱ نیروی ارتش و پلیس در سامرا منجر شده است و درگیریها تا زمان تنظیم این خبر همچنان ادامه دارد...
این تکفیری های ازبلندگوهای مسجدتقاضای کمک میکردند،امامردم سامرا،حمایت چندانی نکردند که مجموعاً توانستند با همکاری عده ای ازشیوخ ۴تاپنج هزارنفری یارگیری کنند.
گزارش حمله داعش به حرم عسکریین-سامرا
«داعش» توانستند تا ۸۰۰متری حرم پیش بروند اما دفاع محافظان حرم که با
جانفشانی ۵۸ نفر از آنها همراه بود، راه حرامیان رابرحرم سد کردند.
گزارشات لحظه به لحظه ازحمله داعش.
ساعت
۱۳:۲۵ -۱۵ خرداد ۱۳۹۳حمله به حرم خنثی شدبا حمله نیروهای امنیتی مسئول محافظت از مراقد
مطهر امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) به حرامیان داعش، توطئه حمله به این
دو مرقد شریف ناکام شد و تروریستها از ۸۰۰ متری اطراف حرم فراری داده
شدند.
«اسماعیل خضیر» معاون شورای استانداری صلاح الدین گفت: عناصر داعش در برخی مناطق سامرا سنگر گرفتهاند و از اهالی منطقه به عنوان سپر انسانی استفاده میکنند،سازمان مبارزه با تروریسم عراق ساعت ۱۸:۴۵ به وقت تهران اعلام کرد که سامرا پاکسازی شده است.مقررات منع رفت و آمد در سامرا همچنان ادامه دارد و منطقه المدینه القدیمه که حرم امامین عسکریین(ع) در آن واقع است همچنان بسته اعلام شده است.
ارتش عراق توانست درگیری ایجاد شده در منطقه را به خوبی کنترل کند و نگذاشت هیچ یک از افراد مسلح وارد مرقدهای مطهر شوند. دربهای حرم مطهر بسته شده و زائران ایرانی، عراقی، پاکستانی و ... در آن حضور دارند.
وبعداین گروه ترویستی رفتندبطرف نینوا وشهرموصل وآنجارا«پایتخت»خودشان قراردادند وتا۳سال درمناطق مختلف عراق حکمرانی کردند.بایدسردارسلیمانی یادی بکنیم که فتنه داعش رادرعراق خواباند.
دراین زمان یک گیلانی(فرهادگیاهی)جانشین رئیس ستادسامرا-درغیاب حاج اسماعیلی-بوده که دراین حمله هم دچارمشکلاتی هم شد،اتفاقاتی تلخ وشیرینی دارد(صحبتهای غیررسمی داشتیم)که قرارشد درآینده مصاحبه باایشان داشته باشیم...
فرهادگیاهی،حسن پلارک،موسی اسمعیلی(صیاداسماعیلی) و عراقی ناشناس.
وامادر دیدار۲ساعته که بهمراه یکی ازمهندسین عراقی باشیوخ سامرا(زمسنان۱۳۹۴)داشتم همین اتفاقات راازآنهاپرسیدم،آنهامی گفتندمابه این ائمه ارادت داریم ومارابه مجلس شیوخ بردند،قطعاتی ازحرم درانفجارات قبلی رادرتاقچه ای بعنوان تیمن وتبرک گذاشته بودندبمن نشان دادند،ومارابه مسجدشان بردند که اسم مسجد»اولادالحسن»بود وماهم نمازمغرب وعشاءراآنجاخواندیم،که بدینصورت خواستند،اعلان تبرئه بکنند،می گفتند،قلیلی ازجوانان سامراداعش راهمراهی کردندو...
نکته:«ابوبکر بغدادی »نام اصلیش« ابراهیم عواد ابراهیم علی محمد بدری سامرائی» در تابستان ۱۹۷۱میلادی(۱۳۵۰شمسی) در شهر سامرا بدنیا آمد،در سال ۱۹۹۶میلادی(۱۳۷۵شمسی) لیسانس خود را در زمینه مطالعات اسلامی از دانشگاه بغداد، و در حوزه مطالعات قرآنی فوق لیسانس و دکترایش را از دانشگاه صدام دریافت کرد. پس از مدتی تدریس معارف قرانی پرداخت.
«ابوبکربغدادی» واعظ و «خطیب«مسجدالرازق»» سامرا،بود ودربعضی ازشهرهای دیگرعراق،ازجمله بغداد و فلوجه ،سابقه امامت درمساجدراداشته است.
بدینصورت وفاداران به حزب بعث به کشورشان خیانت کردند وکشوررا۲دستی تحویل داعش دادند،حداقل برای سلطه این گروه نروریستی تسهیلاتی فراهم کردند./پایان توضیحات نگارنده.
رهبرمعظم انقلاب ،آیت الله خامنه ای:اگر شهدای مدافع حرم ..دفاع از این حرمها نبود -که البتّه بچّههای ما بخشی از آن خیل عظیم جمعیّت جوانان از عراقی و غیرعراقی بودند که فعّالیّت کردند- این دشمنان عنود و خبیث، به حرمهای اهلبیت اهانت میکردند؛ شاید اگر زورشان میرسید این مکانهای متبرّک را که ملائکهی آسمان به آنها تقرّب میجویند با خاک یکسان میکردند امّا این جوانها نگذاشتند. البتّه بچّههای ما آنجا خیلی کماند، عدد کوچکی هستند، چه در عراق چه در سوریه، بیشتر خودشان هستند لکن شرکت جوانهای ما در این حادثهی مهم، یکی از امتیازات بزرگ آنها است که «فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ»؛(۳) عدّهای از اینها به شهادت رسیدند که بچّههای شما هستند، عدّهی دیگری هم هستند که برای شهادت خودشان را آماده کردهاند.*
چه حرم حضرت زینب در شام، چه حرم ائمهی هدا (علیهمالسّلام) در عتبات -در کربلا، در نجف، در کاظمین، در سامرا- شهدایی که در این راه به شهادت میرسند یک امتیاز و رجحانی دارند. اگر این شهدای عزیز جانشان را در دفاع از این حرمها سپر نمیکردند، دشمنان، آنچنان خبیث و لئیم و پست بودند که این حرمها را با خاک یکسان میکردند. همچنانکه در گذشته این کارها را کردند؛ وهّابیها و تکفیریها در گذشته هر کاری توانستند با حرمهای اهلبیت کردند؛ چه در کربلا، چه در بعضی دیگر از بِقاع متبرّکه. در همین اوقات هم شما دیدید که دستشان به حرمهای اهلبیت نرسید امّا مراقد مطهّر بعضی از اصحاب عالیمقام ائمه (علیهمالسّلام) را در سوریه و در عراق ویران کردند. فرزندان شما درواقع جان خودشان را سپر قرار دادند برای اینکه دست این بدخواهان و این خبیثها به حرم اهلبیت نرسد.۲۲اسفند۱۳۹۷
سامرا
قریب به دو سال بعد(۱۳۸۸)، کار بازسازی این حرم مقدّس زیر نظر حضرت آیت الله سیستانی آغاز شد و نخستین خشت های طلای گنبد آسمانی این حرم مطهّر، در روز دوشنبه دوم اسفندماه ۱۳۸۹ شمسی، مصادف با میلاد مبارک پیامبراکرم و امام جعفر صادق به دست معماران ایرانی خشت کار، عاج کار و نصّاب جای گذاری شد و ادامه ی
کار بازسازی نیز با جدّیّت در جریان است.
سرداب (غیبه)سامرا
غبارروبی سردارسلیمانی
سردارسلیمانی درحرم عسکریین
حرم امامین عسکریین
سرداب سامرا
سرداب سامرا-ورودی حرم
سرداب سامرا-شبستان
سرداب غیبه
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:فاصله(ارتفاع)قبورتاسطح زمین ۶/۵(شش ونیم )مترمی باشد(ازکف ضریح تااجساد مطهر،شش ونیم مترفاصله است)،فاصله سرداب با مرقد امامین عسکریین(ع) حدود ۲۴(بیست وچهار) متر می باشد.
البته برای رسیدن به سرداب بایدازدالان مارپیچی عبورکردبا راه پله های متعدد.
لازم به ذکراست:راه قبورتا سرداب مسدوداست.
مرقد عسکریین
مدفن ۲امام ومادرامام زمان(عج) وحکیمه خاتون(دختر امام جواد)عمه امام حسن عسکری است.
توضیح مدیریت سایت-این عکس ازطرف زنانه گرفته شده،ازظرف مردانه برعکس است،سمتراست امام هادی وبعدامام عسکری وبعدنرجس خاتون ودرزیرپای امام حسن عسکری،حکیمه خاتون مدفون است.
البته قبوردیگرهم دراین مدفون هستند.
سردارسلیمانی درسامرا
غبارروبی قبورعسکریین(علیهم السلام)توسط سردارسلیمانی
حاج قاسم سلیمانی و شهید پورجعفری در سامرا
فاصله بین هرستون ۴متر می باشد.
ابعاد دیوارهای مسجد ۱۶۰×۲۴۰ متر است آنچه بر اهمیت معماری این مسجد می افزاید گلدسته آن است که به «ملویه» شهرت دارد و در شمال برج و باروی مسجد و در فاصله ۲۵ متری آن ساخته شده است. ساختمان این گلدسته مخروطی شکل است که بر قاعده ای مربع به طول ۳۲ متر قرار دارد.
این مأذنه بر خلاف سنت تمام گلدسته ها، که راه رسیدن به بام آن از پله هایی است که درون مأذنه تعبیه شده، از بیرون آن می باشد؛ از این رو پله ها گِرداگرد سطح بیرونی گلدسته را دور زده و به بام آن که در ارتفاع ۵۳ متری از زمین است می رسد.
بنا به روایت مورخان، متوکل مبلغ ۵ میلیون درهم برای ساختمان این مسجد هزینه کرده است.
مسجد جامع سامرا؛ برخوردار از مناره ای ۵۳ متری و حلزونی شکل. مسجد جامع سامرای عراق، در دوران عباسی ها ساخته شد که مناره حلزونی شکلی که دارد از مهمترین شاخصه های آن به شمار می رود، این مناره با ارتفاع ۵۳ متر یکی از بلندترین مناره های جهان اسلام محسوب می شود.
این مسجد در زمینی به مساحت ۴۴۰ در ۳۷۶ متر بنا نهاده شد و تا سالهای اخیر بزرگترین مسجد جهان اسلام به شمار می آمد. در درون زمین مسجد، یک مستطیل دیگر با ابعاد ۲۴۰ در ۱۵۶ متر با دیوارهایی به ارتفاع ۱۰ متر و ضخامت بیش از دو متر و نیم وجود دارد. صحن میانی مسجد را رواقهایی در بر گرفته که بزرگترین آنها رواق قبله در سمت جنوب است. این رواق شامل ۲۴ ردیف ستونهای ۸ ضلعی است که در امتداد جهت قبله قرار گرفته اند.
رواقهای شرقی و غربی هر یک ۴ ردیف و رواق شمالی ۳ ردیف ستون داشته اند.
در بخشی از شهر سامرا مسجدی به نام «جامع ابی دُلَف» وجود دارد.جامع ابی دلف، نمونه کوچکترِ مسجدجامع متوکل ( مسجد جامع سامرا) است به ابعاد ۱۳۸×۲۱۵ متر با بارویی به ضخامت ۱/۶۰ متر. این مسجد دارای ۱۸ دروازه است.
این مسجد ۵۰ متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد و به صورت ۵ حلقه دایرهای است که بر روی هم سوار شدهاند و همه اینها بالای سطحی مربع شکل قرار دارند. این حلقههای دایرهای در پایان به اتاقکی منتهی میشوند.
مسجد(جامع) «ابی دُلَف»...سامرا
از ۱۳۱۶ ش/ ۱۹۳۷ نیز مدیریة الاآثار العامة العراقیة (مدیریت آثار عمومی عراق ) حفاظت از مسجد و بازسازی آن را برعهده گرفت و پس از پاکسازی و حفاری محل از ۱۳۴۱ ش/ ۱۹۶۲، به مرمت بخشهای مختلف آن، از جمله دیوارها، پنجرهها، محراب و مناره با گچ و آجر همت گمارد.
مسجد سامرا ۱۷ هکتار مساحت دارد و وسعت ساختمان خود مسجد نیز ۳۸۰۰۰ مترمربع است. این مسجد تا ۴ قرن بعد از ساختش به عنوان بزرگترین مسجد زمان خود محسوب میشد اما در سال ۱۲۷۸ به دست مغولها تخریب شد. این مسجد نمای مستطیلی شکل دارد و آجرهای پخته شده، جنس اصلی مصالح آن را تشکیل میدهد. ۱۶ ورودی و ۱۷ راهرو برای وارد شدن به این مسجد تعبیه شده بود. وجود بقایای موزاییکهای آبی تیره بر دیوارهای مسجد نشان از تزئینات و استفاده از کاشیکاری برای زینت بخشیدن به مسجد دارد. شاید برایتان جالب باشد که بدانید تمام بخشهای مسجد رو به قبله و خانه کعبه ساخته شده است.
یکی از اعجابانگیزترین بخشهای این مسجد، مناره ملویه (Malwiya) است که به وسیله یک پل به بنای اصلی مسجد متصل شده است.
این مناره فرم حلزونی شکل دارد و با ارتفاع 53 متر جزء بلندترین منارههای دنیای اسلام به شمار میرود. طراحی منحصر به فرد این مناره بیش از پیش بر اهمیت و جذابیت آن افزوده است
مناره ملویه این راهپلهها به صورت مارپیچ در قسمت بیرونی آن تعبیه شدهاند.
این مناره پیچ در پیچ بر روی سطحی مربع شکل سوار شده است و در بالای راهپلهها به اتاقکی کوچک میرسد.
چگونگی قتل متوکل (توسط پسرش)،بعدازتوهین به حضرت علی درمجلس شراب.
متوکل کیست؟
خلفای عباسی / مدت حکومت ۵۲۴ سال
اولین حاکم عباسی(بعدازسقوط امویان)فرزندمحمدبن علی بن عبدالله بن عیاس بن عبدالمطلب(نوه حضرت عیدالمطلب )،حاکم اول ودوم وچهارم وپنجم(برادربودند)فرزندان محمدبودند.
۱۱حاکم اول، تازمان مرگشان،حاکمیت داشتند.
امین ومأمون(فرزندان هاروالرشید از۲مادر)باهم جنگیدند،مأمون امین راکشت وخودش جانشین برادرشد.
«المعتصم» هم فرزندهارون الرشیدبود.
«الواثق،متوکل ومستعین»فرزندان معتصم بودند(نوه های هارون).
«معتمدومعتز »فرزندمتوکل بودند.
المرتضی، أبو العباس(عبدالله بن معتز بالله)یک روزحاکم بود که مقتدرکودتاکرد،مجددبه تخت پادشاهی جلوس کرد.
نام | شروع | مدت حکومت | پایان | باکدام امام همزمان بود |
۱-ابو العباس عبد الله سفاح | ۱۳۲ق | ۴سال | ۱۳۶ق | |
۲-ابو جعفر عبد الله منصور(بغدادپایتخت) | ۱۳۷ق | ۲۱سال | ۱۵۸ق | ۱۴۸تولدامام رضا |
۳-ابو عبد الله محمد المهدی | ۱۵۸ق | ۱۱سال | ۱۶۹ق | |
۴-ابو محمد موسی الهادی | ۱۶۹ق | ۱سال | ۱۷۰ق | امام رضا ۲۰ سال امامت |
۵-ابو جعفر هارون الرشید | ۱۷۰ق | ۲۳سال | ۱۹۳ق | ۱۸۳آغازامامت امام رضا |
۶-ابو موسی محمد امین(فرزندهارون-زبیده) | ۱۹۳ق | ۵ سال | ۱۹۸ق | ۱۹۵تولدامام جواد |
۷-ابو جعفر عبد الله مأمون(فرزندهارون) | ۱۹۸ق | ۲۰سال | ۲۱۸ق | ۲۰۳ آغازامامت امام جواد |
۸-ابو اسحاق محمد معتصم | ۲۱۸ق | ۹سال | ۲۲۷ق | ۲۲۰شهادت امام جواد |
۹-ابو جعفر هارون الواثق | ۲۲۷ق | ۵ سال | ۲۳۲ق | تولدامام هادی۲۱۲مدینه |
۱۰-ابو الفضل جعفر المتوکل(پایتخت سامرا) | ۲۳۲ق | ۱۵سال | ۲۴۷ق | امامت:سال۲۲۰ |
۱۱-ابو جعفر محمد المنتصر | ۲۴۷ق | ۱سال | ۲۴۸ق | سال۲۳۴احضار به سامرا |
۱۲-ابو العباس احمد المستعین | ۲۴۸ق | ۴سال | ۲۵۲ق | مدت امامت:۳۳سال |
۱۳-ابو عبد الله محمد المعتز | ۲۵۲ق | ۳ سال | ۲۵۵ق | شهادت امام هادی۲۵۴ |
۱۴-ابو اسحاق محمد المهتدی | ۲۵۵ق | ۱سال | ۲۵۶ق | تولدامام عسکری۲۳۲ |
۱۵-ابو العباس احمد المعتمد | ۲۵۶ق | ۲۳سال | ۲۷۹ق | ۲سالکی انتقال به سامرا |
۱۶-ابو العباس احمد المعتضد | ۲۷۹ق | ۱۰سال | ۲۸۹ق | |
۱۷-ابو محمد علی المکتفی | ۲۸۹ق | ۶ سال | ۲۹۵ق | |
۱۸-ابو الفضل جعفر المقتدر | ۲۹۵ق | ۱سال | ۲۹۶ق | شهادت:سال۲۶۰ |
۱۹-ابو منصور محمد القاهر | ۳۱۷ق | ۱سال | ۳۱۷ق | |
۲۰-ابو الفضل جعفر المقتدر | ۳۱۷ق | ۳ سال | ۳۲۰ق | |
۲۱-ابو منصور القاهر | ۳۲۰ق | ۲ سال | ۳۲۲ق | |
۲۲-ابوالفضل الرضی(فرزندمقتدر) | ۳۲۲ق | ۷ سال | ۳۲۹ق | |
۲۳-ابو اسحاق ابراهیم المتقی (فرزندمقتدر) | ۳۲۹ق | ۴ سال | ۳۳۳ق | |
۲۴-ابو القاسم عبد الله المستکفی | ۳۳۳ق | ۱سال | ۳۳۴ق | |
۲۵-ابو القاسم فضل المطیع | ۳۳۴ق | ۲۹سال | ۳۶۳ق | |
۲۶-ابو الفضل عبد الکریم طائع | ۳۶۳ق | ۱۸سال | ۳۸۱ق | |
۲۷-ابو العباس احمد القادر | ۳۸۱ق | ۴۱سال | ۴۲۲ق | |
۲۸-ابو جعفر عبد الله القائم | ۴۲۲ق | ۴۵سال | ۴۶۷ق | |
۲۹-ابو القاسم عبد الله مقتدی | ۴۶۷ق | ۲۰سال | ۴۸۷ق | |
۳۰-ابو العباس احمد المستظهر | ۴۸۷ق | ۲۵سال | ۵۱۲ق | |
۳۱ -ابو منصور فضل المسترشد | ۵۱۲ق | ۱۷سال | ۵۲۹ق | |
۳۲ -ابو جعفر منصور الراشد | ۵۲۹ق | ۱ سال | ۵۳۰ق | |
۳۳ -ابو عبد الله محمد المقتفی | ۵۳۰ق | ۲۵سال | ۵۵۵ق | |
۳۴ -ابو المظفر یوسف المستنجد | ۵۵۵ق | ۱۲سال | ۵۶۶ق | |
۳۵ -ابو محمد الحسن المستضیء | ۵۶۶ق | ۹ سال | ۵۷۵ق | |
۳۶ -ابو العباس احمد الناصر | ۵۷۵ق | ۴۷سال | ۶۲۲ق | |
۳۷ -ابو نصر محمد الظاهر | ۶۲۲ق | ۱ سال | ۶۲۳ق | |
۳۸ -ابو جعفر منصور المستنصر | ۶۲۳ | ۱۷سال | ۶۴۰ق |
آخرین حاکم عباسیان:ابو احمد عبد الله مستعصم که (۱۶ سال)برتخت سلطنت نشست،که درسال ۶۵۶ هجری قمری باهجوم مغولان سلطنتشان پاشیده شد،به حلب(سوریه)کوچیدند وآنجاهم عرصه برآنهاتنگ شد،رفتند پرچمشان رادر«شام»برافراشتند که آنجاهم زیادداوم نیاوردند،رفتندمصر.
چگونگی قتل متوکل (توسط پسرش)،بعدازتوهین به حضرت علی، درمجلس شراب.
توضیح
نگارنده-پیراسته فر:سایت آیت الله مکارم شیرازی -بهمن ۱۳۹۱می نویسد:متوکل،
شبى که در بزم شراب در کاخ حکومت به مستى فرو رفته بود، با نقشه قبلى
فرزندش «منتصر» و با همکارى ترکان، همراه وزیرش «فتح بن خاقان» کشته شد (شوال ۲۴۷) و منتصر به خلافت رسید. (۱)
ماجراى قتل متوکل بدین ترتیب بود که وى ندیمى داشت بنام «عباده مخنّث».
عباده در مجلس متوکل متکّایى روى شکم خود زیر لباسش مى بست و سر خود را که
موهایش ریخته بود، برهنه مى کرد و در برابر متوکل به رقص وآوازمى پرداخت،در مجلس بزمشان حضرت علی را «هجو»می کردند: «این مرد طاسِ شکم گنده آمده تا خلیفه مسلمانان شود» و مقصودشان از این جمله حضرت علی بود.
«متوکل » شراب مى خورد و خنده مستانه سر مى داد. در یکى از روزها که «عباده» طبق معمول به همین کیفیت مسخرگى مى کرد، منتصر در مجلس حاضر بود. وى از دیدن این منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهدید کرد.
عباده
از ترس ساکت شد. متوکل پرسید: چه شده؟ عباده برخاست و علت را گفت. در این
هنگام منتصر بپا خاست و گفت: اى امیر المؤمنین! آن کسى که این شخص اداى او
را در مى آورد و مردم مى خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان تو است و مایه
افتخار تو محسوب مى شود(حضرت علی)، اگر خود مى خواهى گوشت او را بخورى
بخور، ولى اجازه نده این سگ و امثال او از آن بخورند. متوکل با تمسخر، به
آوازه خوانان دستور داد که همصدا این شعر را بخوانند:
غار الفتى لابن عمّه /رأس الفتى فى حِرِ امّه(سر این جوان در... مادرش باد!)
این جوان به خاطر پسر عمویش به غیرت در آمد. (۲)
به دنبال این قضیه بود که «منتصر» با نقشه قبلى با همکارى «تُرکان» پدرش را به قتل رساند. (۳)
پی نوشت:۱. مسعودى، تاریخ بیهقی، ج ۴، ص ۳۸؛ حاج شیخ عباس قمى، تتمه المنتهى، ص ۲۳۸.
۲. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج۷، ص ۵ - ۶؛ امام هادى(ع) سازمان تبلیغات اسلامى، ص ۶۳.
۳. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق- ص ۵۹۷./پایان توضیحات نگارنده-البته کمی ویراش کردم این متن را./
ابوالفضل جعفر بن معتصم (متولد۲۰۶قمری)،وی درسال ۲۲۷ قمری از سوی برادرش واثق که خلیفه عباسی(متوکل) شد.
متوکل در ۱۴ سال و دو ماه خلافت خود برشیعیان سخت گرفت،کسی ازشیعیان حق گرفتن پُستهای دولتی رانداشت،درحالیکه درزمان سه خلیفه قبل از او( مأمون و معتصم و واثق)از آزادی نسبی برخوردار بودند.
متوکل عباسی، مذهب اهل سنت را مذهب رسمی حکومت اعلام کرد.
۲وزیرضدشیعی متوکل(محمد بن فضل جرجرایی و عبیدالله بن یحیی بن خاقان) هر دو از دشمنان سرسخت خاندان امام علی (ع) بودند،حقوق آنهاراازبیت المال قطع کرد وزمینه رابرای ترک سامرافراهم کرد،عجیب این است که اینجانب(پیراسته فر-نگارنده)برای یک تحقیقی به شهرسامرارفتم وباشیوخ آن شهرمصاحبه ای داشتم،آنهامی گفتند:«سامرا ۱۰۰درصدسُنی هستند»!
پرسیدم:اگربچه های شمابایک شیعی ازدواج کرد،کجازندگی می کند؟
پاسخ دادند،احترامشان بجا وامابایدبرونددریکی ازشهرهای شیعی،نزدیک ترین شهرشیعی به سامرا،شهربلد(استان صلاح الدین)است که در۴۰کیلومتری سامراقراردارد،دراین شهراکثرشان شیعه هستند.
امام هادی(ع)که بافرزندخردسالش (حسن)درسال ۲۳۴ قمری،به دستورمتوکل از مدینه به سامرا احضارشده بود بارهااحضاروبازجویی شد واورا در«حصر»نگه داشتند،رفت وآمدهای وی رارصدمی کردند،بارهامنزلش موردتفتیش قرارگرفت.
درزمان این خلیفه بود که هر کسی برای زیارت کربلا میرفت، دستگیر میشد،دستور تخریب قبرامام حسین(ع)توسط همین خلیفه شیعه ستیزدر سال ۲۳۶ قمری صادرشد،حتی این ملعون دستوردادکه قبورمدفون درکربلارا شخم بزنندو در آن زراعت کنند....
متوکل عباسی سه فرزندش، محمد، ابوعبدالله و ابراهیم را ولیعهد کرد و بخشهایی از سرزمینهای اسلامی را به آنها سپرد. محمد با لقب منتصر، ولیعهد خلیفه عباسی شد، ابوعبدالله با لقب معتز، ولیعهد منتصر و ابراهیم با لقب مؤید، ولیعهد معتز شد.
«حکومت مصر و مغرب» رابه «منتصر»سپرد .
«حکومت ولایت خراسان و حومه »را به «معتز» داد
حکمرانی« شامات وارمنستان و آذربایجان»را به «مؤید» سپرد.
اما فرمانروایی اصلی باخودش بود،متوکل مشاورانی منصوب برای نظارت برحکمرانی فرزندانش .
متوکل پس از چندی منتصر را از ولایتعهدی خلع کرد و معتز را جانشین او ساخت.
در جریان توهین آشکار متوکل به علی بن ابیطالب، منتصر در برابر پدرش ایستاد و برخی همین اقدام او را هم از دلایل عزل از ولیعهدی میدانند.
فوت متوکل:
متوکل عباسی در سال ۲۴۷ قمری تصمیم گرفت منتصر و سرداران ترک را که با هم متحد شده بودند، از بین ببرد. ترکان مطلع شدند و با پشتیبانی منتصر، شبی در مستی متوکل او را در سامرا، مقر خلافتش، کشتند.
چگونگی قتل متوکل (توسط پسرش)،بعدازتوهین به حضرت علی، درمجلس شراب.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:سایت آیت الله مکارم شیرازی -بهمن ۱۳۹۱می نویسد:متوکل، شبى که در بزم شراب در کاخ حکومت به مستى فرو رفته بود، با نقشه قبلى فرزندش «منتصر» و با همکارى ترکان، همراه وزیرش «فتح بن خاقان» کشته شد (شوال ۲۴۷) و منتصر به خلافت رسید. (۱)
ماجراى قتل متوکل بدین ترتیب بود که وى ندیمى داشت بنام «عباده مخنّث». عباده در مجلس متوکل متکّایى روى شکم خود زیر لباسش مى بست و سر خود را که موهایش ریخته بود، برهنه مى کرد و در برابر متوکل به رقص وآوازمى پرداخت،در مجلس بزمشان حضرت علی را «هجو»می کردند: «این مرد طاسِ شکم گنده آمده تا خلیفه مسلمانان شود» و مقصودشان از این جمله حضرت علی بود.
«متوکل » شراب مى خورد و خنده مستانه سر مى داد. در یکى از روزها که «عباده» طبق معمول به همین کیفیت مسخرگى مى کرد، منتصر در مجلس حاضر بود. وى از دیدن این منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهدید کرد.
عباده از ترس ساکت شد. متوکل پرسید: چه شده؟ عباده برخاست و علت را گفت. در این هنگام منتصر بپا خاست و گفت: اى امیر المؤمنین! آن کسى که این شخص اداى او را در مى آورد و مردم مى خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان تو است و مایه افتخار تو محسوب مى شود(حضرت علی)، اگر خود مى خواهى گوشت او را بخورى بخور، ولى اجازه نده این سگ و امثال او از آن بخورند. متوکل با تمسخر، به آوازه خوانان دستور داد که همصدا این شعر را بخوانند:پی نوشت:
۱. مسعودى، تاریخ بیهقی، ج ۴، ص ۳۸؛ حاج شیخ عباس قمى، تتمه المنتهى، ص ۲۳۸.
۲. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج۷، ص ۵ - ۶؛ امام هادى(ع) سازمان تبلیغات اسلامى، ص ۶۳.
۳. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق- ص ۵۹۷./پایان توضیحات نگارنده-البته کمی ویراش کردم این متن را./
جمعیت عراق ۳۶ میلیون نفر /مساحت ۴۳۸۳۱۷ کیلومتر مربع
وزارت برنامه ریزی و توسعه عراق با اشاره به نرخ بالای رشد جمعیت،گفت جمعیت عراق در سال ۲۰۱۶ به ۳۶ میلیون نفر افزایش داشته است.
شبکه کوثردرمرداد۱۳۹۶می نویسد:۹۷ درصد از مردم عراق مسلمان، ۱۴/۲(دووچهارده) درصد مسیحی، ۸۶/۰ یزیدی، ۱۴/۰ صابئی و ۰۱/۰ درصد یهودی وبیش از ۵۵ درصد شیعه هستند که در میان همۀ قومهای عراق، مانند عرب، کرد، ترک و ایرانی، یافت میشوند
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: میتوان گفت که نجف وکربلا، کلاًشیعه هستند،کاظمین که درشکم پایتخت قرارگرفته،حدود۷۰ درصد شیعه هستند ،۲۰درصد سنی وبقیه ادیان دیگر دربغدادهستند.
ضریح جدیدسامرا
سرداب سامرا
نمازجماعت حرم عسکریین
سرداب غیبهاین مسجد(حسینیه)سمت چپ-تاقبل ازتخریب سامرا،دردست سُنی های سامرابوده.
سامرا
زوارحرم عسکریین
سرداب-سامراسامرا
مضیف(مهمانسرا)حرم عسکریین
مضیف حرم سامرا
این «مضیف»برای هر۳ وقت به زائرین غذامی دهد.
مهمانسرای حرم ازنیم ساعت مانده به اذان بازاست تاحدود۲ساع بعدازاذان-تاغذاتمام شود.
سامرا-سال ۱۳۹۸
سرداب غیبه
راپله های(سرداب)سامرا
سرداب سامرا
حرم عسکریین(سامرا)
سرداب
قبورسامرا:مزار حکیمه خاتون و سه قبر دیگر به ترتیب از چپ به راست - پایین به بالا- متعلق به امام علی النقی (هادی)، امام حسن عسکری و نرجس خاتون(مادر امام زمان) است.
«حکیمه خاتون»، دختر امام جواد(خواهرامام هادی) و عمه امام حسن عسکری(ع)، در دوران غیبت صغری به عنوان وکیل و نماینده حضرت مهدی (عج) بود.
مدفن ۲امام ومادرامام زمان(عج)
توضیح مدیریت سایت-این عکس ازطرف زنانه گرفته شده،ازظرف مردانه برعکس است،سمت راست امام هادی وبعدامام عسکری وبعدنرجس خاتون ودرزیرپای امام حسن عسکری،حکیمه خاتون مدفون است.
البته قبوردیگرهم دراین مدفون هستند.
سردارسلیمانی درسامرا
سرداب سامرا
سرداب منزل پدری امام زمان
سامرا
شبستان سرداب-سامرا-حرم عسکریینسرداب عسکریین(دالان)ورودی-خروجی
بایک جمله«فتوا«بساط ناصرالدین شاه»رابهم زد ودست استعماربریتانیاراازایران کوتاه کرد.
زندگینامه آیتالله میرزا حسن شیرازی صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو.
در تاریخ ۱۲ شعبان ۱۳۰۶(۲۴فروردین۱۲۶۸) ناصرالدین شاه در پی سفر سوم خود به «انگلستان» برای تامین کسری بودجه سفرتصمیم می گیرد امتیازی در زمینه کشت، توزیع و فروش توتون و تنباکو به یک نفر انگلیسی به نام «ماژور تالبوت» واگذار کند.
به موجب این امتیاز، خرید و فروش کل توتون و تنباکوی ایران در داخل و خارج به مدت ۵۰ سال از تاریخ ۱۲۶۹ به ماژور تالبوت تبعه انگلیسی واگذار شد و در مقابل صاحبامتیاز متعهد گردید که هر سال مبلغ پانزده هزار لیره انگلیسی و یک چهارم از سود شرکت(رژی) تالبوت، پس از کسر مخارج به دولت ایران پرداخته شود.
«یک جُملهِ یک عالِم» ازفاصله ۱۵۰۰کیلومتری،بساط دربارشاه رابهم ریخت ودست استعمارگرانگلیس راازایران کوتاه کرد.
آیت الله حاج میرزا محمد حسن حسینی شیرازی معروف به-میرزای بزرگ«میرزای شیرازی»متولد۱۵ جمادیالاول ۱۲۳۰(۳خرداد۱۱۹۴) پدرش میرزا محمود، از عالمان دین بود،میرزامحمدحسن در۱۸ سالگی ، ۱۲۴۸قمری(۱۲۱۱شمسی) زادگاهش- شیراز-را به قصدحوزه علمیه اصفهان ترک کرد و نزد علمای آن شهر به تحصیل علوم فقیه پرداخت و بعداز۱۱سال،در سال۱۲۵۹قمری(۱۲۲۱شمسی) ،برای ادامه تحصیل وتهذیب،اصفهان رابه قصدِعتبات ،ترک کرد و درحوزه نجف نزداساتیدزمان،ازجمله «شیخ مرتضی انصاری» زانوی ادب زد.
پس از۳۲سال کسب فیض درحوزه نجف ،احساس کردیایدهمچون زنبورعسل،بایدشهد باغهای گلی راکه مکیده بوده را به عسل تبدیل کند،نجف رابرای ایده های نویش مناسب ندید،مجدداً«هجرت»کرد، سال ۱۲۹۱قمری(۱۲۵۲شمسی) راهی سامرا شد ودرآنجااقامت گزید و«حوزه علمیه سامرا»راپایه گذاری کردو به مدت«۲۱سال»به تدریس و تعلیم وتهذیب دربیت امام زمان(عج)ودرحرم عسکریین به مجاهداتش ادامه داد، تا اینکه به سال ۱۳۱۲قمری(۱۲۷۳شمسی) درهمانجادرگذشت واما در نجف به خاک سپرده شد.
میرزازی شیرازی از شاگردان خاص شیخ مرتضی انصاری بود و رابطهای ویژه با استادش داشت. شیخ انصاری، تصحیح کتاب مهم فرائد الاصول خود را به میرزای شیرازی سپرد.
نکته:یکی ازعوامل مهم هجرت میرزای شیرازی به سامرا،فضای سیاسی منجمد«نجف»بود،همه کسانی که ازاوضاع حاکم برحوزه نجف ناراضی بودبه سامراکوچیدند،روایات شده استقبال ازحوزه تازه بنیادسامرا آنقدرزیادبودکه خوف این بودکه حوزه نجف خلوت شود،طلابی که درسامراتحصیل کردنددرکناردروس حوزوی،به مسائل اجتماعی هم پرداخته اندودرنهضتهای اجتماعی وساسی عراق وایران وبلکه «جهان اسلام»تأثیرگذاربوده اندتاحدی این موضوع-تفاوتهای۲حوزه نمایان بوده اصطلاح«مکتب سامرا-مکتب نجف»درادبیات حوزویان واردشد.
«میرزای شیرازی » نخستین مجتهدی است که شیوه اجتهادی شیخ انصاری را ترویج کرد و در حوزه علمیه سامرا اسلوبی خاص در تدریس را پیش گرفت که به «شیوه سامرا» معروف شد. وی مسأله ای را در حوزه درس خویش مطرح می نمود و طلاب و فضلا ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار می دادند و زمانی که به مشکلی بر می خوردند، میرزا با بیانی شیوا به حل اشکال اقدام می ورزید. لذا درس وی خاص کسانی بود که در فقه و اصول مدارج عالی را طی کرده، به تحقیق و بررسی مشغول بودند.
از ویژگی های تدریس میرزای شیرازی بارور کردن استعدادها و شخصیت دادن به طلاب و فضلای حاضر در درس بود و هر کس سخنی داشت سخنش شنیده می شد و در نهایت استاد به بیان نظر خود می پرداخت.
نگارنده-پیراسته فر-که مدتی توفیق حضورچندین ماهه درسامراداشتم،هنوربعداز۱۲۰سال آثار«حوزه سامرا»موجوداست،سامرایی ها بعضاًبه این موضوع اشاره داشتند.
رهبرانقلاب (آیت الله خامنه ای):حوزه خیلی کار دارد. البته وقتی ما میگوئیم فلان رشتهها بیاید، فلان کارها انجام بگیرد، بعضی میگویند آقا شما به فقه و اصول بیاعتنائی کردید؛ ما در حوزه، دیگر صاحب جواهر یا شیخ انصاری متخرج نداریم. این جزو حرفهای رائج است. من این حرف را قبول ندارم. اولاً مثل شیخ انصاری کو؟ توی حوزههائی هم که مخصوص این کار بودند، مگر چند تا شیخ انصاری داشتیم؟ عرض کردم؛ به نظرم نمیرسد که بعد از شیخ انصاری، هیچکدام از شاگردان ایشان و شاگردان شاگردان ایشان تا امروز به رتبه شیخ انصاری رسیده باشند. بله، حرفهای ایشان را ذکر میکنند، اشکال میکنند، ایراد میکنند، اشکالها هم وارد است؛ اما مسئلهی شیخ، مسئلهی دیگری است.
آن
قالبی که شیخ علیهالرحمه برای استنباط فقهی بعد از صاحب جواهر و روی دست
صاحب جواهر، شیخ فراهم کرده شما ملاحظه کنید «مکاسب» شیخ را با «متاجر»
جواهر مقایسه کنید تا معلوم شود فرق بین شیخ و صاحب جواهر چقدر است. بعد از
صاحب جواهر، مگر ما چند تا مثل صاحب جواهر در حوزههای علمیه تربیت کردیم
که حالا از حوزه گله کنیم که صاحب جواهر تربیت نمیکنیم! خب، اینها قلههائی
بودند، هر چند وقت یکبار، یک مجموعه علمی و انسانی به یک قلهای دست پیدا
میکند. اگر در زمان ما صاحب جواهر یا شیخ انصاری درست نشد، جای گله نیست که
چرا نتوانستیم؛ خیال کنیم که اگر ما این درسها را کنار میگذاشتیم و فقط به فقه و اصول میچسبیدیم، حالا چند تا صاحب جواهر داشتیم؛ نه، آن روزی هم که حوزه نجف منحصر و مختص به فقه و اصول بود و غیر از آن نبود - که مرحوم سیدالوالحسن اصفهانی (رضواناللهتعالیعلیه) اینجور فرموده بودند که باید فقط فقه و اصول باشد – ما ندیدیم در نجف مثل صاحب جواهر یا شیخ انصاری تربیت شود. این اولاً.
ثانیاً اعتقاد ما این است که ما امروز نوکر دینیم؛ ما نوکر اسمها که نیستیم.
روحانیت برای چیست؟ روحانیت برای این است که بتواند مردم را تغذیه دینی کند؛ البته عالمانه.
آن روز یک طلبهای میآمد نجف درس میخواند، فقه و اصول میخواند، رجال میخواند و بعضی چیزهای دیگر میخواند، ملا میشد، فاضل میشد؛ اگر در نجف میماند میشد بحرالعلوم و کاشفالغطاء.
اگر از نجف خارج میشد، میشد میرزای قمی و ملامهدی نراقی و ملا احمد نراقی و حاجی کلباسی و سید شفتی و امثال اینها. یعنی هر کدام از اینها در هر شهری بودند، برای هدایت و تغذیه معنوی و فکری مردم خودشان کافی بودند. یک سید شفتی یا یک حاجی کلباسی یا یک میرزا مهدی شهید در مشهد، خودش و شاگردانش میتوانستند مردم را از لحاظ فکری تغذیه کنند. آن وقت عوامل گمراهکننده و لغزانندهی مردم زیاد نبود؛ همان شهوات شخصی انسانها بود که همیشه انسانها به آن دچار و مبتلایند؛ آن هم با موعظه و نُزهت و تذکر و از این چیزها تا حدود زیادی قابل رفع بود؛ یک مقدارش هم میماند که خب، همیشه گنهکارانی هستند. آن روز دیگر تلویزیون نبود، اینترنت نبود، این همه کتاب و مجله و افکار جدید نبود، این همه فلسفههای جدید داخل ذهنهای مردم نبود، شبکهی فیلمهای خانگی نبود، ماهواره نبود، مغریات و مذلاتی که جوان و پیر را تحت تأثیر قرار میدهد - افکار و شبهات گوناگون - نبود. آن روز وقتی عالم وارد یک شهری میشد - مثل میرزای قمی یا مثل حاجی کلباسی - از همهی مردم آن شهر فاضلتر بود. فضلای هر شهری کسانی بودند که چند جمله ادبیات یا عقلیات یا شبیه این چیزها را خوانده بودند؛ اینها از همهی آنها بهتر بودند، بالاتر بودند؛ در مقام برخورد و زورآزمائی علمی، کسی از عهدهی آنها برنمیآمد؛ اما امروز اینجوری نیست. امروز ما فقه و اصول که میخوانیم، اگر توی یک شهری برویم، اینجور نیست که از همه زورمان بیشتر باشد؛ در رشته های مختلف، در کارهای مختلف، در حرفهای مختلف، در افکار مختلف کسانی هستند که مسلطند، فنانند، متبحرند؛ کسانی بخواهند عرصه را از آنها بگیرند، باید به قدر آنها زور داشته باشند. امروز فقه و اصول کافی نیست برای اینکه انسان بتواند تبلیغ دین را بکند. بنابراین حوزهها وظیفهشان خیلی سنگین است. این تنوع در علوم حوزوی یک نیاز قطعی و مبرم است و بایستی در برنامهریزی به آن توجه شود.۲آبان۱۳۸۹ دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم
میرزای شیرازی در تاریخ ۱۹ ذی الحجه ۱۳۰۸(۴مرداد۱۲۷۰شمسی) یعنی۱۷ ماه پس از امضای قرارداد تلگرافی را به نزد شاه می فرستد و مخالفت خود را با قرارداد ابزار می کند. اما با بی اعتنایی شاه مواجه می شود که دراوائل محرم۱۳۰۹(۱۲۷۰شمسی)فتوای تاریخی خودراصادرمی کند.
«میرزای شیرازی» که مدیریت حوزه علمیه«سامرا»رابعهده داشت درسرداب عسکریین«فتوای» مشهور «تحریم تنباکو» را در محرم۱۳۰۹ در رابطه با منع استعمال دخانیات رانوشت:در سرداب به من الهام شد
مرحوم میرزای شیرازی بزرگ در قضیه تحریم تنباکو فرموده بود: علت این حکمی که کردم، آن بود که در سرداب سامرا حضرت صاحب عجلاللّهتعالیفرجهالشریف را زیارت کردم و در آنجا به من الهام شد!/در محضر بهجت، ج۱، ص ۲۲۷
سرداب سامرا
سرداب سامرا-ورودی حرم
سرداب سامرا-شبستان
آذر ۱۳۹۹سامرا
سردارسلیمان درداخل ضریح
سرداب سامرا
شبستان سرداب-سامرا-محل اسکان واستراحت زوار-وبعضاً محل برگزاری نمازجماعت.
سرداب سامرا(سرداب غیبه)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:فاصله(ارتفاع)قبورتاسطح زمین ۶/۵(شش ونیم )مترمی باشد(ازکف ضریح تااجساد مطهر،شش ونیم مترفاصله است)،فاصله سرداب با مرقد امامین عسکریین(ع) حدود ۲۴(بیست وچهار) متر می باشد.
البته برای رسیدن به سرداب بایدازدالان مارپیچی عبورکردبا راه پله های متعدد.
لازم به ذکراست:راه قبورتا سرداب مسدوداست.
مرقد عسکریین
مدفن ۲امام ومادرامام زمان(عج) وحکیمه خاتون(دختر امام جواد)عمه امام حسن عسکری است.
این عکس ازطرف زنانه گرفته شده،ازطرف مردانه برعکس است،سم تراست امام هادی وبعدامام عسکری وبعدنرجس خاتون ودرزیرپای امام حسن عسکری،حکیمه خاتون مدفون است،البته قبوردیگرهم دراین مدفون هستندکه ناپیداهستند.
سردارسلیمانی درسامرا
زوار-حرم
غبارروبی قبورعسکریین(علیهم السلام)توسط سردارسلیمانی
سامرا-سال ۱۳۹۸
سامرا-صحن
دربعضی ازنقها تاریخ لغو فتوای تحریم تنباکورااینگونه نوشته اند:در روز سه شنبه ۲۵ جمادی الثانی ۱۳۰۹(۶بهمن۱۲۷۰شمسی)، اعلامیه ای منتشر شد که مردم می توانند با آسایش خاطر قلیان، چپق و سیگار بکشند.
بسمالله الرحمن الرحیم الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی.
استقبال از چنین حکمی بی نظیر بود.
مردم ایران از پیر و جوان، زن و مرد، کشاورز و کارگر، تاجر و کاسب، همه بدون چون و چرا از آن اطاعت کردند و قلیانها و چپق ها را شکستند و توتونها، تنباکوها و سیگارها را به آتش کشیدند و حاضر نشدند حکم عالم و مرجع خود که استعمال تنباکو را در حکم جنگ با امام زمان (عج) میدانست نقض کنند. نفوذ این حکم آنقدر گسترده و وسیع بود که حتی دربار و حرمسرای ناصرالدینشاه را نیز فرا گرفت.
ناصرالدینشاه ناچارشد امتیاز را لغو کنند و با اعلام رسمی لغو امتیاز از سوی دولت ایران و شرکت رژی، مبارزه پیروزمند تنباکو پس از ۵۵ روز خاتمه یافت
واین فتواشکستی بودبرای بریتانیا ومجدوعظمتی شدبرای اسلام .وازاینجابود که ناصرالدین شاه،نه تنهاسودی عایدش نشد،بلکه خسارت هم به انگلیس پرداخت کرد و«حساب کار»دستش آمدواین ترس همیشه باشاه بود،این فتوامنجرشدکه امریکاوانگلیس درچپاولگری،تجدیدنظربکنند.
مکتب سامرا چیست؟
میرزای شیرازی مدرسه علمیهای به نام مدرسه میرزا تاسیس کرد که دویست طلبه
در آن ساکن بودند. همچنین کاروانسراهایی برای زائران و مسافران، یک حسینیه
و دو حمام برای مردان و زنان بنا کرد. به دستور او بر روی دجله پلی نصب، و
بازار بزرگ و خانههای بسیاری ساخته شد. در نتیجه فعالیتهای عمرانی
میرزای شیرازی، سامرا که تا آن زمان روستای کوچکی با خانههای گِلی بود، به
شهری آباد تبدیل شد.
تاسیس حوزه علمیه ی سامرا
تاسیس حوزه علمیه ی سامرا(مدرسه علمیه جعفریه)
بعد از آن که مرحوم میرزای شیرازی از اصفهان به نجف آمدند، در نجف مستقر شدند و بعد از فوت شیخ انصاری رفتند به سامراء و در سامراء تشکیل حوزه دادند. حوزة سامراء حوزة فوق العادهای بود؛ مجموعة خاصی بود از تمام طبقات و متخصصین آنجا بودند. عارف بود، فیلسوف بود، مورخ بود، محدث بود. همین حاج میرزا حسین نوری صاحب مستدرک از شاگردان ایشان است و با ایشان نزدیکی فراوانی داشت. آخوند ملا فتحعلی عارف آنجا بود که استاد عرفان بود. متخصصین فلسفه آنجا بودند، مرحوم حاج شیخ عبدالنبی نوری که خودش استاد فلسفه بود در آنجا حضور داشت و امثال اینها خیلیها بودند. حاج میرزا محمد تقی، حاج آقا رضا همدانی، آقا سید محمد اصفهانی فشارکی و شاید قریب به سیصد نفر ایشان در مدتی که آنجا بودند قریب به بیست و دو سال که در سامراء بودند، شاید قریب به سیصد نفر در آنجا متخرجین حوزة ایشان بودند؛ همه مجتهد بودند و خیلیهایشان هم از مراجع تقلید بودند و بعضشان هم از مبارزین بودند مثل … لاری که مجاهد بودند. مرحوم حاج میرزا محمد تقی شیرازی که دارندة ثورة عشرین به قول خود عربها که ثورة عشرین یعنی نهضت سال بیست میلادی را در دست داشت. منظورم این است که بعد از اینکه ایشان فوت شد سامراء به دلایلی سیاسی ظاهراً انگلیسها یک کاری کردند که سامره را منحل کردند و شیعیانی که در سامره بودند وادارشان کرد که هجرت به خارج از سامراء بکنند.
ـ این را من درست تفسیرش را نمیدانم، ولی من از مرحوم مادرم شنیدم. مادرم دختر مرحوم حاج شیخ کاظم شیرازی است. مرحوم حاج شیخ کاظم شیرازی از مراجع تقلید بود، معاصر آقا سید ابوالحسن بود و بزرگ شدة سامره بود؛ شاگرد بلا واسطة مرحوم میرزای شیرازی نبود ولی شاگرد میرزا محمد تقی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی بود. مادر من میگفت که در جنگ اول جهانی که واقع شد انگلیسها ما را از سامره بیرون کردند. این تعبیر ایشان بود و این همیشه در گوشم هست. البته این حرف مادر را من در خیلی بچگی و نوجوانی از ایشان شنیدم. عملاً هم همه هجرت کردند از سامره؛ آن حوزة به آن تفصیل و عظمت همه آمدند؛ آقا میرزا محمد تقی آمد در کربلا ماند، سید اسماعیل صدر آمد در کاظمین ماند، آقا سید محمد فشارکی اصفهانی آمد در نجف و همینطور همه متفرق شدند. حالا نمیدانم که چه مسئلهای بود که شیعیان را از آنجا بیرون کردند و حوزه را منحل کردند این را من نمیدانم که سرش چه بوده و ریشهاش چه مسئلهای بوده است. البته احتمال میدهم که یک ریشة مذهبی داشته است، چون قبل از اینکه میرزا به سامره بیاید، سامرا یک قطعه سنی بودند، همه سنی بودند و شیعه اصلاً در سامرا وجود نداشت، جز امامین همامین شیعهای در سامرا وجود نداشت. حضرت امام حسن عسکری و حضرت هادی (علیهما السلام) قبرشان در آنجاست و سرداب غیبت هم در سامره است و خانة امامان در سامره است. چیز دیگری از ظواهر تشیع در سامره نبود. میرزا حالا چه دستوری بوده از ناحیة مقدسة امام زمان (علیه السلام) برای اینکه هجرت به سامره بکند، میرزا که آمد به سامره سامره را در حقیقت شیعه خانه کرد. البته از نظر عدد و کمیت شیعه کمتر از سنی بود در سامرا در زمان میرزا، اما از نظر قدرت و ابهت مرکز رفت و آمد شیعیان جهان شد و میرزا در آنجا کارهای زیادی کرد. پل ساخت، چون نهر دجله کنار سامره است و حالا هم هست در آنجا پل نداشت و پلی ساخت، یکی دو تا حمام ساخت، حسینیه ساخت، خانههای زیادی برای مدرسین ساخت؛ دو تا مدرسه ساخت در سامره که صدام هر دو مدرسه را خراب کرده است به عنوان اینکه میخواسته میدان درست کند؛ دو تا مدرسه بود که یکیش خیلی بزرگ بود و یکی هم کوچک بود که مرکز طلاب بود. اینها کارهایی بود که میرزا در سامره کرد و میرزا سامره را مرکز تشیع میخواست قرار بدهد و تا وقتی میرزا بود حکومت با شیعه بود، حتی جریانات خیلی زیادی دارد حالا من نمیخواهم آنها را عرض کنم. البته میرزا با سنیها کنار آمده بود، یک وقت اشتباه نشود! تضادی اینها نداشتند.
مکتب سامرا
حوزه علمیه میرزای شیرازی(مدرسه علمیه جعفریه)
از ویژگیهای مهم مکتب سامراء مجتهدپروری آن است؛ از این روی، اکثر مجتهدان نامی و بزرگ، از همین مکتب برخاستهاند. مانند : مرحوم آخوند خراسانی، میرزا محمدتقی شیرازی، و مرحوم سیدمحمد فشارکی.
در این رابطه، خاطرهای را نقل میکنم:
مرحوم آقا شیخ مرتضی حائری، در بیمارستان، بستری بود. به عیادت ایشان رفتم. ایشان، از قول پدر مرحوم حاجآقا ریحانالله گلپایگانی، طابثراه، نقل میکرد:
(البته نمیدانم، مستقیماً از پدر ایشان شنیده بود و یا این که با واسطه مرحوم حاجآقا ریحانالله شنیده بود)
«من از نجف، به سامراء رفتم. چند روزی درس میرزا شرکت کردم. روزی همراه میرزا برای قدم زدن، به کنار شطّ رفتم. ایشان از من پرسید:
«درس ما را چگونه یافتی؟»
عرض کردم: به نظر من نجف بهتر است.
مرحوم میرزا از این سخن من، خوشش نیامد، لذا فرمود:
«شما چند روز دیگر بمانید تا این فرعی که مطرح شده به پایان برسد.»
من هم قبول کردم و خلاصه چنان جذب شدم که در سامراء، ماندگار شدم.
روزی میرزا از من پرسید:
«حالا نظرتان چیست؟»
عرض کردم: تفاوت این جا با نجف، بسیار است. درس شما، انسان را پرورش میدهد.»
شیوه ی تدریس ایشان چنین بوده است که ابتدا فرع فقهی را مطرح میکرده و تمامی مطالب مربوط به آن را بحث میکرده است. ایشان چیزی را به عنوان اصل موضوعی قبول نمیکرده است.
این بحثها، به صورت طرفینی بین استاد و شاگردان بوده است؛ از این روی، درس میرزا، مدت زمان مشخصی نداشته است. ابتدای آن معلوم بوده است، ولی انتهای آن، بستگی به اتمام بحث داشته است. گاه، میرزا از صبح که بر منبر تدریس نشسته است، ظهر از منبر پایین میآمده است!
شاگردان میرزا، کم و بیش، این شیوه را ادامه دادهاند. بارزترین آنان در این شیوه، مرحوم آقا محمدتقی شیرازی، بوده است. ایشان بعد از مرحوم میرزا، در کربلاء، همین شیوه را دنبال کرده است. از مرحوم آقا شیخ محمدکاظم شیرازی شنیدم، فرمود:
«در کربلاء درس آقا میرزا محمدتقی شیرازی میرفتم. یکی از علمای ایران، به کربلاء آمده بود و از من پرسید: میرزا محمدتقی، چه بحثی را مشغول هستند؟
متحیر شدم چه جواب بدهم؛ زیرا روش بحث این بود اگر فرعی مطرح میشد باید، دقیقاً، تنقیح شود. مثلاً اگر بحث از استصحاب تعلیقی به میان میآمد و در حجّیت آن تردید میشد، باید همانجا، تمام و کمال، بررسی شود. لذا مشکل بود تعیین موضوع بحث.»
در هر صورت، روش بحث در مکتب سامراء بر تحقیق و بحث استوار بوده است و در نجف، به صورت کلاسیک. مرحوم آخوند، وقتی درس میگفته است، به عنوان استاد، فرعی را مطرح میکرده و نظر خود را هم بیان میکرده است. البته بحث بین استاد و شاگرد بوده است، ولی نه به آن صورتی که در سامراء رواج داشته است. در سامراء، شاگردان، استاد را دو ساعت و گاه بیشتر، بر سر منبر نگه میداشتهاند.
****
مرحوم میرزا، به شیخ انصاری خیلی احترام میگذاشته است. اخویزاده مرحوم میرزا، مرحوم حاج میرزا علیآقا، برای من نقل میکرد:
«میرزا وقتی مسألهای را مطرح میکرد و به نقد و بررسی آن میپرداخت، چنان مینمود که مخالف با نظر شیخ است. مجدداً همان مسأله را طرح میکرد و میفرمود: آنچه شیخ گفته، درست است و مطابق نظر شیخ اقامه دلیل میکرد.»
وقتی شاگردان به این روش اشکال میکردند، در پاسخ میفرمود:
«عدول از آنچه شیخ گفته است، مشکل است. شیخ، با آن سعة علمی، سخن بیمبنی نمیگوید. شما شیخ را میتاً درک کردهاید، ولی ما او حیّاً درک کردهایم.»
فوت میرزاری شیرازی
سید محمدحسن حسینی شیرازی مرجع عام شیعه در سن ۸۲ سالگی(متوفی 1312) در سامرا در اثر مسمومیت درگذشت. قبر او در یکی از حجرات صحن حرم علی بن ابیطالب در شهر نجف قرار دارد.
درروایتی آمده که میرزا در اواخر عمر به مرض سل مبتلا شد و سرانجام در شب چهارشنبه ۲۴ شعبان ۱۳۱۲ در هشتاد و دو سالگی در شهر سامرا درگذشت. جنازه او با حضور علما و انبوه مردم سوگوار از سامرا به نجف اشرف برده شد و در جنب باب طوسی دفن گردید.
علت مرگ میرزای شیرازی ازنگاه دیگر
مرحوم میرزا، مدتی بود که دچار «برنشید» بوده است. ولی میگویند: ایشان را مسموم کردهاند.
من از خواهر مرحوم آقا میرزا عبدالهادی که هنگام فوت مرحوم میرزا، 9 ساله بوده است، پرسیدم: آیا میرزا، به مرگ طبیعی از دنیا رفت، یا او را کشتند؟
گفت: «در آن وقت، در سامراء شایع بودکه میرزا را مسموم کردهاند.»
حدود بیست سال پیش، در مجلّه «رنگین کمان» نوشته شده بود:
«طبیبی از خارج به سامراء میآید و مدتها در آنجا میماند و در بین مردم، شهرت و مکانتی پیدا میکند. تا این که به میرزا دسترسی پیدا میکند و برای معالجه مریضی «برانشید» وی، دوایی را به آن مرحوم میدهد. پس از چند روز، بدن میرزا سیاه میشود و دار فانی را وداع میکند. آن طبیب هم از آن پس، مفقود می شود!»
علامه محقق شیخ آقا بزرگ تهرانی طلاب وروحانیون، مکتب میرزای شیرازی را که به تحصیل و تحقیق مشغول بودند بالغ بر سیصد و هفتاد(370) نفر نام برده است.
***
در زمان معتصم شهر سامرا به عنوان پایتخت دوم عباسیان بنیاد گردید. وی به همراه لشکرش به این شهر که در شرق بغداد بود و تا آنجا سه منزل فاصله داشت و می شد از شهر جدید پایتخت قدیم را زیرنظر داشت، انتقال یافت.
دوره اول
دوره اول حوزه علمیه سامرا با ورود امام هادی و امام حسن عسکری ـ علیهما
السلام ـ به این شهر آغاز می شود، که امام به صورت حضوری و مکاتبه ای به
نشر معارف الهی می پرداخت و تعیین وکلا و نمایندگان از طرف ایشان در شهرهای
مختلف ایران و عراق و حجاز، در حکم گسیل دانشمندان به حوزه های جدید شیعی
بود.
زیارت جامعه ازامام عسکری است
امام علی النقی ـ علیه السلام ـ با توجه به ماجرای مرموز صوفیه در عصر
خویش که مردم را از حضور سیاسی و عبادت واقعی دور می دارند، با نشر فرهنگ
دعا و زیارت و با عرفان ناب شیعی به ستم ستیزی و دشمن شناسی می پردازد و
لزوم دوستی اهل بیت عصمت ـ علیهم السلام ـ را یادآور می شود. لذا وقتی
«موسی بن عبدالله نخعی»به حضورش رسیده، درخواست زیارتی جامع می نماید به
ایجاد پیوند میان مردم و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ قیام می کند و مقام
والای آنان را در رهبری امت یادآور می شود. کسانی که دین درست نزد آنهاست.
امام هادی ـ علیه السلام ـ صفات ائمه شیعه ـ علیهم السلام ـ را در ضمن زیارت جامعه به او می آموزد و صفات ائمه را در آنجا می شمارد که در مفاتیح موجود است.حوزه
سامرا پس از امامت امام هادی ـ علیهم السلام ـ به زعامت امام عسکری ـ
علیهم السلام ـ در زمان خاص و سخت اداره می شود تا به دوره غیبت صغری می
رسد امام عسکری ـ علیهم السلام ـ نیز شاگردان زیادی در این حوزه تربیت می
کند.
با توجه به محدودیتی که امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ در دوران امامت
خویش داشته از هر فرصتی برای نشر معارف الهی استفاده نموده و 263 تن از
معاصران آن حضرت روایات ایشان را نقل کرده اند. و اینک روایاتی در اصول
اعتقاد، فقه و تفسیر ما وجود دارد که از ایشان نقل گردیده است.
امام یازدهم ـ علیه السلام ـ در پی رسیدگی به امور شیعیان در دورترین نقاط
کشور پهناور اسلامی، وکلا و نمایندگانی را به شهرهای مختلف گسیل می داشتند
که برخی از آنان عبارت بودند از:
1. ابراهیم بن عبدة النیشابوری – نیشابور
2. ایوب بن نوح – (پدرش در کوفه قاضی بود)
3. ایوب بن الباب – نیشابور
4. احمد بن اسحاق الرازی
5. احمد بن اسحاق الاشعری – قم
6. جعفر بن سهیل
7. حفص بن عمرو العمری
8. عثمان بن سعید العمری – یمن، مصر
9. علی بن جعفر الهمدانی – بغداد، مکه
10. القاسم بن العلاء الهمدانی – آذربایجان
11. محمد بن احمد بن جعفر القمی
12. محمد صالح بن محمد الهمدانی – بغداد
13. محمد بن عثمان بن سعید العمری
14. عروه بن یحیی البغدادی – بغداد
پس از شهادت امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ ، حضرت مهدی (عج) به امامت
رسید که دوران امامت ایشان به دو عصر غیبت صغری و کبری منجر گردید ،
در عصر غیبت صغری نواب خاص در بغداد سکنی گزیدند و حوزه سامرا از رونق افتاد.
نواب خاص،خودشان نمایندگانی داشتند
علاوه بر نواب اربعه که در عصر غیبت از طرف حضرت ولی عصر (عج) نماینده
ایشان بودند، برخی دیگر از رجال علم و دانشمندان شیعی به مقام نمایندگی
نواب این دوره رسیده اند که شیخ صدوق به ذکر نام آنها پرداخته است:
1. حاجز بن یزید و شاء – بغداد
2. بلالی – بغداد
3. عطار – بغداد
4. عاصمی – کوفه
5. محمد بن ابراهیم مهزیار -اهواز
6. احمد بن اسحاق – قم
7. محمد بن صالح – همدان
8. بستامی – ری
9. ابوعلی اسدی – ری
10. قاسم بن علا – آذربایجان!
11. محمد بن شاذان – نیشابور
دوره دوم
هرچند شهر سامرا خالی از رجال علم نبوده و همواره مورد توجه شیعه بوده است
لیکن به سبب توجه خاص عباسیان به این شهر نوّاب امام زمان ـ از حوزه علمیه
سامرا به بغداد رفته، برای برخی از شهرهای مهم شیعی نیز نمایندگانی انتخاب
کردند. بدین ترتیب حوزه سامرا پس از غیبت صغری به دلیل توجه عباسیان و
ایجاد عصر خفقان به رکود علمی رسید.
دوره سوم-مکتب میرزای شیرازی
این دوره با ورود حضرت آیت الله العظمی میرزا سید محمد حسن شیرازی ـ قدس سره ـ به شهر سامرا آغاز می گردد.
وی به سال ۱۲۳۰ هجری قمری(۱۱۹۳شمسی) در شیراز متولد شد و دروس مقدماتی را در نزد دایی اش
سید حسین معروف به «مجد الاشراف» و «میرزا ابراهیم» خواند. سپس در حوزه
علمیه اصفهان از محضر «شیخ محمد تقی» صاحب حاشیه بر معالم الاصول و «میر
سید حسین بیدآبادی» بهره برد. آن گاه به عتبات عالیات رفت. وی در نجف در
حوزه درس «صاحب جواهر» و «شیخ انصاری» شرکت جست و مدتی در حوزه علمیه کربلا
از محضر «سید ابراهیم» (مؤلف کتاب ضوابط) بهره برد پس از درگذشت شیخ اعظم
انصاری، به مرجعیت و رهبری شیعیان انتخاب گردید.
با هجرت میرزای شیرازی به سامرا، حوزه علمیه این شهر پس از گذشت سالهای
متمادی مرکز اسلام و بزرگ دانشگاه علوم اسلامی شیعه امامیه گردید.علامه
محقق شیخ آقا بزرگ تهرانی دانش پژوهان مکتب میرزای شیرازی را که به تحصیل و
تحقیق مشغول بودند بالغ بر سیصد و هفتاد نفر نام برده که برخی از آنان
عبارتند از:
1. سید محمد ابراهیم حسنی بهبهانی
2. سید ابراهیم دامغانی خراسانی نجفی
3. آقا سید ابراهیم بن میر محمدعلی دوری خراسانی کاظمی
4. شیخ ابراهیم نوری
5. آخوند مولی محمد ابراهیم نوری ایلکایی
6. آقا میرزا ابراهیم بن میرزا اسماعیل سلماسی کاظمی
7. سید ابراهیم بن سید حسین بهبهانی حائری
8. سید ابراهیم بن سید علی اصغر تهرانی حسینی
9. میرزا ابراهیم بن مولی محمد علی بن احمد محلاتی شیرازی
10. سید ابوالحسن شوشتری بن سید حسین
11. سید ابوالحسن تنکابنی
12. حاج مولی ابوالحسن سلطان آبادی
13. حاج سید ابوالحسن طالقانی
14. حاج مولی ابوالحسن مرندی نجفی
15. میرزا ابوالحسن مدرس یزدی
16. حاج میرزاعبدالله بن حاج میرزا ابوالقاسم موسوی زنجانی
17. حاج میرزا ابوالفضل تهرانی
18. حاج میرزا ابوالقاسم رضوی نیشابوری همدانی
19. حاج سید احمد کربلایی نجفی
20. حاج میرزا اسحاق همدانی
21. حاج سید اسدالله اصفهانی
22. شیخ اسدالله شوشتری
23. شیخ اسدالله زنجانی
24. سید اسدالله قزوینی
25. سید اسماعیل بجنوردی
26. حاج میرزا اسماعیل شیرازی حسینی
27. سید اسماعیل صدر
28. آخوند مولی اکبر نهاوندی
29. آقا میرزا محمد باقر اصطهباناتی
30. سید محمد تقی اصفهانی
31. سید محمد تقی تربتی
32. میرزا محمد تقی شیرازی حائری
33. حاج میرزا جواد تبریزی
34. شیخ جواد بن مولی محرم علی طارمی زنجانی
35. شیخ محمد جواد بن شیخ مشکور
36. حاج سید حبیب الله بن حاج سید محمد موسوی خویی
سامرا-حرم عسکریین علیهم السلام – روبروی باب المهدی-دیواری که بین ۲ساختمان می بینید"کتیبه نویسی شده"دیوارحوزه علمیه سامرابوده ،دیوارسمت چپ مسجداست که محل درس وبحث طلاب بوده ساختمان ۲طبقه سمت راست نیز ساختمان حوزه علمیه بوده-فاصله حوزه تاباب المهدی حدود۵۰متر/عکس دربهمن۹۴گرفته ام/مدبربت سایت-پیراسته فر
شیو ه تدریس درسامرا
آیت الله العظمی شیرازی (متوفی 1312) نخستین مجتهدی است که شیوه اجتهادی
شیخ انصاری را ترویج کرد و در حوزه علمیه سامرا اسلوبی خاص در تدریس را پیش
گرفت که به «شیوه سامرا» معروف شد. وی مسأله ای را در حوزه درس خویش مطرح
می نمود و طلاب و فضلا ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار می دادند و زمانی
که به مشکلی بر می خوردند، میرزا با بیانی شیوا به حل اشکال اقدام می
ورزید. لذا درس وی خاص کسانی بود که در فقه و اصول مدارج عالی را طی کرده،
به تحقیق و بررسی مشغول بودند.
از ویژگی های تدریس میرزای شیرازی بارور کردن استعدادها و شخصیت دادن به
طلاب و فضلای حاضر در درس بود و هر کس سخنی داشت سخنش شنیده می شد و در
نهایت استاد به بیان نظر خود می پرداخت.
شاگردان میرزا، نه تنها آن بزرگوار را فردی اعقل و سیّاس میدانستند که او را انسان ملکوتی و برخوردار از مقامات بلند معنوی میدانستند. این را شما از نحوة برخورد شاگردان میرزا با آن جناب میتوانید بفهمید. به عنوان نمونه:
مرحوم آخوند، آنقدر به میرزا معتقد بوده است که وقتی به سامراء میآمده و خدمت ایشان میرسیده است، دَرِ خانه مرحوم میرزا را میبوسیده است. تا میرزا زنده بوده، مرحوم آخوند، به احترام استاد برای تدریس بر منبر نمیرفته است.
به مرحوم آخوند، عرض میکنند:
«شما که به سامراء میروید، قصدتان خالص نیست!»
میفرماید:
«نه. من قصدم خالص است. زیرا فقط برای دیدن میرزا میروم.»
مکرر شنیده ام که :
«مرحوم آخوند، مرحوم میرزا علی آقا، فرزند مرحوم میرزا را نیز خیلی احترام میکرده است و درمجالس، او را بر خود مقدم میداشته است.»
نیز شنیدهام:
«مجلس روضهای بوده است که مرحوم آخوند و آقامیرزا علیآقا، هر دو، میخواستهاند در آن شرکت کنند.
از قضا، با این که از دو مسیر مختلف میآمدهاند، ولی طولی بوده است که همزمان وارد مجلس میشدهاند.
یکی از پسران مرحوم آخوند، متوجه میشود. برای این که همزمان وارد مجلس نشوند و در نتیجه، آخوند، میرزا علی آقا را بر خود مقدم بدارد، تسبیحی به آخوند میدهد تا استخاره کند. این کار، بدین منظور بوده است که : آخوند قدری متوقف شود و دیرتر از میرزا علی آقا وارد مجلس شود و مسأله تقدم داشتن میرزا علی آقا بر خود، پیش نیاید.
آخوند، جریان را میفهمد. فوراً تسبیح را به طرف پسرش پرت میکند و به راه خود ادامه میدهد!»
این همه تقیّد، به خاطر آن است که شاگردان میرزا، میرزا را به انسان فوقالعادهای میدانستهاند و برایش کراماتی هم ذکر میکنند. این کرامات، در برخی از کتابهایی که مربوط به میرزا است، آمده است.
اهداف میرزای شیرازی
به نظر من، مرحوم میرزا در مهاجرت از نجف به سامراء، چند هدف را دنبال میکرد:
1. اسکان شیعه در سامراء. با توجه به اینکه سامراء، مدفن عسکریین (ع) و منزل آن بزرگواران خیلی چیزها که مورد علاقه و احترام شیعه است در آنجا قرار دارد، مرحوم میرزا سعی کرد که شیعیان در آن مکان، اسکان بیابند.
2. تبلیغ تشیع در نواحی عراق.
3. تقریب بین شیعه و سنی. به نظر من، این مهمترین هدف میرزا بود. زیرا نجف و کربلاء ممحض در شیعیان بود و میرزا میخواست با رفتن به سامراء، شیعیان را به آنجا بکشاند. تا عملاً بین آنان و اهل سنت، خلط و آمیزشی به وجود بیاید و از این رهگذر، گامی در مسیر وحدت و تقریب برداشته شود. زیرا مرحوم شیرازی، به ایجاد وحدت و الفت بین شیعه و سنی اهتمام میورزیده است.
معمولاً مرحوم میرزا روزها عصر که میشد مثل تابستان که یک قدری هوا ملایم میشد، ایشان را سوار بر مرکب میکردند یک الاغی بود و میبردند تا لب شط؛ از منزل میرزا تا لب شط یعنی نهر دجله که کنار سامره است مثلاً یک کیلومتر راه بوده است شاید هم بیشتر. میرزا سنش بالا بود، نمیتوانست پیاده برود و یک مرکبی میبردند. مرکب آن روز هم که معمول بوده اکثر علماء به اصطلاح یک حماری داشتند که سوار میشدند. در نجف من یادم است میرزا حسین نائینی الاغ داشت که سوار میشد؛ آنجا دیگر تاکسی و پژو و رنو و این حرفها نبود! اینها پیرمرد بودند برای رفت و آمدهایشان از الاغ استفاده میکردند. مرحوم آقا میرزا حسین نائینی داشت، آقا ابوالحسن داشت، مرحوم میرزا علی اقا شیرازی داشت؛ افرادی که سنشان یک مقداری بالا بود و شخصیت اجتماعی داشتند جریانشان اینطوری بود. مرحوم میرزا را سوار میکردند و میبردند تا لب شط، یک مقداری آنجا مینشست و بر میگشت. اتفاقاً در ماه رمضان هم همینطور شد، یعنی ماه رمضانی پیش آمد کرد، مرحوم میرزا را عصرها میبردند به لب شط و بر میگشت تا روز آخر ماه رمضان. مرحوم میرزا روز آخر ماه رمضان طبق معمول رفت تا لب شط و برگشت به منزل؛ شب اول ماه شوال سنیها مدعی رؤیت ماه شدند. شیعهها هنوز ماه را ندیده بودند و نگران شدند و نمیدانستند که چه کار کنند. آمدند پیش میرزا و به میرزا گفتند اینها مدعی رؤیت شدند. گفت آنهایی که مدعی هستند بیایند؛ دو نفر یا سه نفر که مدعی رؤیت بودند آمدند پیش میرزا شهادت به رؤیت دادند. میرزا فرمود مزکی بیاید، یعنی کسانی بیایند که این دو نفر را تزکیه کنند. افرادی هم آمدند گفتند بله این آقا و این آقا را ما میشناسیم، یصوم و یصلی و … میرزا هم حکم به هلال داد که امروز اول ماه است. این خیلی جالب آمد برای شیعیان و خیلیها هم تعجب شد برایشان. پسر میرزا که خودش هم از مراجع تقلید بود و بعد از میرزا به مرجعیت رسید؛ بعد از میرزا محمد تقی و شریعت اصفهانی به مرجعیت رسید؛ یک مرجعیت کوتاهی داشت و سنش کفاف ندارد. مرحوم میرزا علی آقا مرد محترمی بود، پرسید : آقا شما مگر تغییر عقیده دادهاید در مسألة شاهد و شهادت؟ چطور شد که شما شهادت اینها را قبول کردید؟ میرزا فرمود که ما دیشب که از دم شط میآمدیم به طرف خانه ماه را خودم دیدم، ولی نخواستم به رخ اینها بکشم؛ میخواستم منتی بر آنها بگذارم که ما به شهادت شما حکم دادیم به هلال. بله، اگر ماه را خودم ندیده بودم حکم را نمیدادم، چون خودم دیدم ولی نگفتم که من خودم دیدم؛ به آنها فهماندیم که برای حفظ وحدت و برای اینکه مثلاً سنیها سر به سر شیعهها نگذارند در آنجا، چون گاهی اذیت میکردند. این یکی از راههایی بود که مرحوم میرزا برای ائتلاف و وحدت و یگانگی برای شیعه و سنی انجام داد.
تدبیرمیرزای شیرازی درجلوگیری ازیک فاجعه
2- بین یک طلبه و یکی از کسبة آنجا اختلاف شد. اختلاف و زد و خورد منتهی شد به اینکه خانة میرزا را سنگ باران کردند سنیها. اینها تحریک بوده است، حالا از بعدش معلوم میشود. خانة میرزا را سنگ باران کردند و جسارت زیادی به میرزا کردند. سفیر انگلیس از بغداد حرکت میکند با کشتی میآید به سامرا؛ قبل از ورودش به شهر سامرا از میرزا اجازة ورود میگیرد، میرزا اجازه نمیدهد. چرا سفیر انگلیس آمده بوده است؟ بعدش هم سفیر روس میآید. اینها میخواستند با میرزا ملاقات کنند و دستور از میرزا بگیرند راجع به اینهایی که اهانت کردند. این خیلی دنباله داشت! میرزا اجازة ورود نمیدهد و ملاقات هم نمیکند و میگوید به اینکه بچههای خودمان بود که با هم دعوایشان شده است، به شما ارتباطی ندارد! اینها بچههای خودمان هستند. آن وقت والی عثمانی میآید؛ بعد از آنی که میرزا این رفتار را با سفیر انگلیس و روس میکند، والی عثمانی میآید؛ والی عثمانی نمایندة حکومت عثمانی در بغداد بود یعنی شخص اولی بود در بغداد که عراق را اداره میکرد. میآید خدمت میرزا برسد و میرزا به او اجازة ورود میدهد؛ میآید و تشکر میکند و دست میرزا را میبوسد و میگوید به اینکه هر دستوری شما دارید بفرمایید؛ اگر اجازه بفرمایید تمام اینها را اخراج کنیم از سامرا و حکومت مرکزی عثمانی تلگراف میکند و تشکر میکند از میرزا که شما جلوی اغتشاش را گرفتید و نگذاشتید بلوایی به وجود بیاید. مقصود اینطوری میرزا سیاست مدارانه با سنیها رفتار میکرد.
پدر من میگفت که این پیرمردهای سنی به ما که میرسند، میگویند : «نحن الطلقاء» ما آزاد شدة پدران شما هستیم، ما آزاد شدة میرزا هستیم یعنی اگر میرزا میخواست دستور میداد که ما را بکشند یا اخراج کنند از سامره، دولت عثمانی میکرد ولی میرزا چنین دستوری نداد؛ گفت که اینها بچههای من هستند و اختلافی با هم پیدا کردهاند، خودمان حل میکنیم این اختلاف را و حاجتی نیست که بیگانگان دخالت کنند. لذا سفیر شوروی و سفیر انگلیس را نپذیرفت ولی والی عثمانی را پذیرفت و این خیلی صدا کرد. تلگرافات زیادی از اطراف آمد به حمایت از میرزا و از شیعیان و این خیلی جلوه کرد این کارهای میرزا.
3- گفتند پدرم گفت: ـ این خاطرهای که میخواهم بگویم من از یک راه دیگری هم نقل میکنم، از قول مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی ؛ ایشان از مرحوم میرزا حسین نائینی نقل میکند، آقای میرزا علی نائینی از پدرش میرزا حسین نائینی نقل میکند که آقای نائینی گفته بود سید جمال اسد آبادی آمد سامره و سه روز در حجرة من در آن مدرسة بزرگی که مرحوم میرزا ساخته بود سکونت کرد و از من خواست که برای او اجازة شرفیابی خدمت میرزا بگیرم. من مکرر خدمت میرزا شرفیاب شدم و درخواست کردم که اجازة شرفیابی به سید جمال بدهند، میرزا قبول نکرد. سه روز سید جمال آنجا بود و بعد هم برگشت به تهران و یا جای دیگر، آن را یادم نیست. البته در اینجا از مرحوم آیت الله مرعشی داستانی هم من شنیدهام، آن داستان را هم یک قسمتش را در مصاحبهام در همین مجلة حوزه بیان کردهام. دیگر من نمیدانم مرحوم آیت الله مرعشی آن جریانی که برای ما نقل کردند از کجا نقل کرده است، این را نمیدانم. ولی اجمالاً مرحوم میرزا نه اجازة ملاقات به سید جمال داد و نه جواب نامههای سید جمال را داده و از این بالاتر یک مسألة دیگری که من دربارة سید جمال شنیدهام این است که این را من از آقای مرحوم شیخ بهاء الدین نوری که پسر مرحوم حاج شیخ عبدالنبی نوری بود؛ حاج شیخ عبدالنبی از علمای محترم تهران بود و از شاگردان مرحوم میرزا بود، هشت سال در سامره خدمت میرزا بوده است. در آن ایامی که در سامره بوده است آقای حاج شیخ عبدالنبی، سفری برایش پیش میآید برای حج. ایشان میآید از راه استانبول و از استانبول میرود به جده و برگشتن هم همینطور، در برگشتن به استانبول سید جمال اسد آبادی اطلاع پیدا میکند که آقای حاج شیخ عبدالنبی در استانبول است، درخواست ملاقات میکند با ایشان، ایشان هم اجازة ملاقات میدهد. آقای سید جمال میآید پیش حاج شیخ عبدالنبی و میگوید من پیامی دارم، شما این پیام مرا به میرزا برسانید. به میرزا بگویید که ناصر الدین شاه را تکفیر بکند و او را عزل کند از سلطنت، بعد آقای حاج شیخ عبدالنبی از آقای سید جمال میپرسد که حالا اگر او را عزل کرد، چه کسی جای ناصر الدین شاه قرار بگیرد؟ سید جمال میگوید: من، من جای ناصر الدین شاه سلطان باشم. بعد مرحوم حاج شیخ عبدالنبی گفت: شما را چه کسی تأیید میکند؟ میگوید: سلطان عبدالحمید مرا تأیید خواهد کرد. بین مرحوم حاج شیخ عبدالنبی و سید جمال بحث و گفتگو در این زمینه زیاد میشود. بالاخره حاج شیخ عبدالنبی قانع که نمیشود و آقا سید جمال میگوید شماچه کار به این دارید؟ شما فقط پیام مرا به میرزا برسانید که میرزا ناصر الدین شاه را تکفیر کند و معزول بشود از مقام سلطنت و من به جای او قهراً با تقویتهایی که از من میشود جای او قرار بگیرم. حاج شیخ عبدالنبی میگوید من آمدم به سامره. اینجا ضمناً یک داستانی از حاج شیخ عبدالنبی یادم آمد، خوابی دیده است خیلی جالب که آن را هم نقل میکنم.
میگوید که من آمدم به سامره، مرحوم میرزا در شهر نبود رفته بود کنار شط؛ شط دجله از کنار شهر سامره عبور میکند و آن طرف شط یعنی آن طرفی که طرف شهر نیست یک جای تقریباً آرامی است و جمعیت کمتر رفت و آمد میکند، یک خیمهای برای میرزا زده بودند آنجا که یکی دو روز آنجا استراحت کرده بود. گفت من که آمدم به سامره، میرزا آمده بود به آن طرف شط برای استراحت. من اجازه گرفتم و شرفیاب شدم خدمت میرزا و دست میرزا را بوسیدم و زانوی ادب به زمین زدم و من جریان ملاقاتم را با سید جمال در استانبول برای مرحوم میرزا نقل کردم. میرزا ساکت بود و کاملاً گوش میداد تا به اینجا رسید که گفتم اگر ناصر الدین شاه را آقا تکفیر کنند، چه کسی به جای ناصر الدین شاه میآید؟ او گفت: من. میرزا فرمود: وقتی که گفت من، شما چه جواب دادید؟ گفتم: شما را چه کسی میشناسد که بخواهید سلطان بشوید و به مقام سلطنت برسید؟ گفت: سلطان عبدالحمید مرا تأیید می کند. بعد بین من و او بحث و گفتگو شد. مرحوم میرزا روی کردند به من و گفتند: حاج شیخ عبدالنبی! اگر جریان بین تو و سید جمال غیر از این بود، من رابطهام را با تو قطع میکردم. شما میدانید که چه مشکلاتی دارد سلطنت سید جمال و تقویت سلطان عبدالحمید؟ ورود سلطان عبدالحمید به منطقة تشیع و منطقة ایران، معنایش تضعیف تشیع است و تقویت تسنن است. اینها را ما توجه داریم، متوجه هستیم به آن. تضعیف ناصر الدین شاه بشود یعنی تقویت آن طرف میشود. لذا خلاصه میرزا به او فهماند اگر من در این زمینه عملی انجام نمیدهم چون به دنبال توالی فاسده عمل را میبینم، مشکلاتی که این عمل دارد را میبینم. حرف ما تمام شد.
4- شاهد دیگر این که : وقتی که مرحوم میرزا، شروع به ساختن مدرسه در سامراء میکند، علمای اهل سنت هم تصمیم میگیرند مدرسهای بسازند. این خبر به گوش مرحوم میرزا میرسد و آنان را در ساختن مدرسه، مساعدت مالی میکند.
***
علت مرگ میرزای شیرازی
مرحوم میرزا، مدتی بود که دچار «برنشید» بوده است. ولی میگویند: ایشان را مسموم کردهاند.
من از خواهر مرحوم آقا میرزا عبدالهادی که هنگام فوت مرحوم میرزا، 9 ساله بوده است، پرسیدم: آیا میرزا، به مرگ طبیعی از دنیا رفت، یا او را کشتند؟
گفت: «در آن وقت، در سامراء شایع بودکه میرزا را مسموم کردهاند.»
حدود بیست سال پیش، در مجلّه «رنگین کمان» نوشته شده بود:
«طبیبی از خارج به سامراء میآید و مدتها در آنجا میماند و در بین مردم، شهرت و مکانتی پیدا میکند. تا این که به میرزا دسترسی پیدا میکند و برای معالجه مریضی «برانشید» وی، دوایی را به آن مرحوم میدهد. پس از چند روز، بدن میرزا سیاه میشود و دار فانی را وداع میکند. آن طبیب هم از آن پس، مفقود می شود!»
مناسب است، جملهای را هم دربارة حال احتضار میرزا بگویم.
میرزا در حال احتضار بوده است. نمیدانستهاند آیا در حال اغماست یا خیر.
آقا میرزاعلی آقا، فرزند مرحوم میرزا، میگوید:
«فرع فقهی مطرح کنید اگر میرزا در حال بیهوشی نباشد، حتماً پاسخ میدهد.»
از مرحوم میرزا میپرسند:
«آیا خوردن سوختهنان، جایز است یا خیر؟»
میرزا میفرماید:
«به نظر میآید چون از خبائث است، خوردنش جایز نیست!»
سید محمدحسن حسینی شیرازی مرجع عام شیعه در سن ۸۲ سالگی(متوفی 1312) در سامرا در اثر مسمومیت درگذشت. قبر او در یکی از حجرات صحن حرم علی بن ابیطالب در شهر نجف قرار دارد.
درروایتی آمده که میرزا در اواخر عمر به مرض سل مبتلا شد و سرانجام در شب چهارشنبه ۲۴ شعبان ۱۳۱۲ در هشتاد و دو سالگی در شهر سامرا درگذشت. جنازه او با حضور علما و انبوه مردم سوگوار از سامرا به نجف اشرف برده شد و در جنب باب طوسی دفن گردید.
قبرمیرزای شیرازی کجاست؟
اما نقل جنازة مرحوم میرزا به نجف، به خاطر قولی بود که میرزا به یک«راجه هندی» که از مقلدینش بود، داده بود.
فردی از«راجوهای هندی»، در نجف اشرف، خانهای میسازد به صورت مدرسه و از مرحوم میرزا خواهش میکند که آنجا را برای محل دفن خود انتخاب کند و او را شفاعت کند. خود آن«راجو» هم وصیت میکند که آنجا دفنش کنند. مرحوم میرزا به خاطر این که موجب ناراحتی این هندی را فراهم نکند، میپذیرد و بر آن اساس، وصیت میکند: جنازهاش را به نجف ببرند. با این که «فاصله نجف تاسامراء ۲۸۷کیلومتر» راه است، اما جنازه میرزا روی دست عشایر، دست به دست، میگشته است و سه روز جنازه در راه بوده است. چنین تشییع جنازهای، هنوز هم بی سابقه است.
منبع:خاطرات ایت الله سید رضی شیرازی .
از آیت الله میرزا مهدی حسینی شیرازی چهار پسر و چهار دختر به
جا مانده است. پسران ایشان همگی در سلک لباس روحانیت بوده و هستند.
دامادهای ایشان نیز همگی روحانی بودند. گفتنی است آقا میرزا مهدی سالیان
زیادی بود که فرزند پسری نداشت، از این رو نامهای خدمت امام زمان می نویسد
و در آن، درخواست فرزند پسر میکند.
پسران ایشان عبارتاند از:
۱ ـ آیتالله العظمی سید محمد شیرازی (متوفای ۱۳۸۰ شمسی)
او از شاگردان پدرش و آیتالله سید محمدهادی میلانی بود. بعد از وفات پدرش
ریاست حوزه علمیه کربلا را به دست گرفت. با روی کار آمدن حزب
بعث در عراق ، او به مبارزه با این رژیم کافر پرداخت و بعد از آن که حکم
اعدام غیابی برای او صادر شد، به کویت رفت. حدود ده سال در کویت به
فعالیتهای علمی و دینی پرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران او به
ایران آمد و در حوزه علمیه قمساکن شد و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت.
سرانجام این عالم بزرگ در سال ۱۳۸۰ شمسی در قم درگذشت
۲ ـ آیتالله سید حسن شیرازی ( شهید در سال ۱۴۰۰ قمری)
او در سال ۱۳۵۴ قمری در نجف به دنیا آمد. تحصیلات خود را در کربلا به
پایان برد و با روی کار آمدن حزب بعث به مبارزه با این رژیم پرداخت. بعد از
آن به سوریه رفت و در آن جا حوزه علمیه زینبیه را بنیان نهاد. او
در بیروت در سال ۱۴۰۰ قمری. به دست عوامل حزب بعث به شهادت رسید.
۳ ـ آیتالله سید صادق شیرازی
او از مراجع فعلی در قم است که به تدریس خارج فقه و اصول مشغول است.
مقلدان آیتالله سید محمد شیرازی، بعد از وفاتش به او رجوع کردهاند.
۴ ـ آیتالله سید مجتبی شیرازی یکی دیگر از فرزندان ایشان است.
دامادهای ایشان عبارتاند از:
آیت الله سید عبدالحسین خردمند
او بعد از تحصیل به تهران مهاجرت کرد سال ۱۳۹۲ قمری در تهران از دار دنیا رفت.
آیت الله سید کاظم مدرسی پدر آیتالله سید محمدتقی مدرسی . او از مدرسان حوزه کربلا و نجف و مشهد بود. او در علم تفسیر و حدیث و فلسفه اسلامی تخصص داشت.
آیت الله سید عبدالحسین قزوینی . ایشان از شاگردان سید محسن حکیم و میرزا مهدی شیرازی و یار و مددکار حضرت آیتالله خویی بود.
آیت الله سید کاظم قزوینی حائری .
مرحوم میرزا، مدتی بود که دچار «برنشید» بوده است. ولی میگویند: ایشان را مسموم کردهاند.
من از خواهر مرحوم آقا میرزا عبدالهادی که هنگام فوت مرحوم میرزا، ۹ ساله بوده است، پرسیدم: آیا میرزا، به مرگ طبیعی از دنیا رفت، یا او را کشتند؟
گفت: «در آن وقت، در سامراء شایع بودکه میرزا را مسموم کردهاند.»
حدود بیست سال پیش، در مجلّه «رنگین کمان» نوشته شده بود:
«طبیبی از خارج به سامراء میآید و مدتها در آنجا میماند و در بین مردم، شهرت و مکانتی پیدا میکند. تا این که به میرزا دسترسی پیدا میکند و برای معالجه مریضی «برانشید» وی، دوایی را به آن مرحوم میدهد. پس از چند روز، بدن میرزا سیاه میشود و دار فانی را وداع میکند. آن طبیب هم از آن پس، مفقود می شود!»
علامه محقق شیخ آقا بزرگ تهرانی طلاب وروحانیون، مکتب میرزای شیرازی را که به تحصیل و تحقیق مشغول بودند بالغ بر سیصد و هفتاد(۳۷۰) نفر نام برده است.
ماسک زدن عجیب یک نمازگزاررشتی درنمازطهرتاسوعا.
تاسوعا-مصلی رشت
بارعایت «پروتکل بهداشتی» عجیب یک نمازگزار.
امروزشنبه، ۸ شهریور ۱۳۹۹ مصادف با٩ محرم ١٤٤٢است.
رعایت پروتکل بهداشتی بااعمال شاقه-علاوه برماسک یک پلاستیک -معمولی مخصوص میوه-راهم برروی صورت پوشانده است.تاستادملی کرونا «دکترنمکی وحریری»نگویند که مردم جدی نمی گیرند -رعایت پروتکل هارا!
سخنرانی حجت الاسلام محسن ماشاءالهی.
پوشش کرونایی یکی ازنمازگزاران نظرم راجلب کرد.
این نمازگذاروسواسی که خودش را«رئوف نیکخواه»معرفی کرد،متولد۱۳٢۸اشت،ازبازنشستگان کارخانه توشیبا است ،اواهل «خلخال» است وامانیم قرن است که دررشت زندگی میکند.
نمازجماعت ظهرتاسوعا به امامت حجت الاسلام محسن ماشاءالهی.
«حجت الاسلام ماشاءالهی» سخنورتوانایی است،درآرایش الفاظ وکلمات مهارت خاصی دارد سخنرانیهایش نیزپُرباراست،درروضیه هایش هم مطالب جالبی می گوید ودرگریاندن-باچاشنی هیجان- استاداست.کمترکسی پیدامی شود که پای سخنانش بنشیند بتواندجلوی اشکهایش را بگیردچون قبل ازاینکه مردم اشکشان جاری شود-باآن حالت هیجانی،مصیبت زاده-صدای گریه هایش بلندشده.
وی «داماد»امام جمعه رشت(آیت الله فلاحتی) است.
وسواس «دررعایت مواردبهشتی» به قیمت جان خانم معلم تمام شد.
«خانم معلم» موبایلش را روزی چندبار با الکل ضدعفونی میکرد، همین هم باعث تجمع الکل در گوشی شده بودکه شعله ورشد.
معلمی که چند روز پیش به دلیل انفجار تلفن همراه دچار سوختگی شده بود، جانش را از دست داد.
این آموزگار اهوازی دوشنبه، ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ پس از آتش گرفتن موبایلش از ناحیه صورت و گردن مجروح شد و به بیمارستان انتقال یافت.
« آرزو مریدی» معلم ابتدایی بود. او پس از چند روز بستری شدن در مرکز سوانح و سوختگی اهواز و با وجود علایم بهبودی، حال عمومیاش رو به وخامت گذاشت و در سحرگاه پنج شنبه، ۲۹ خرداد ۱۳۹۹ جانش را از دست داد.
آن طور که برادر آرزو میگوید:
دلیل آتشسوزی و انفجار استفاده از الکل زیاد برای ضدعفونی کردن تلفن همراه بوده است.
این دختر ۳۲ساله هنگام حادثه شیشه محتوی الکل ضدعفونی هم در دست داشته و همین موضوع شدت سوختگی را بیشتر کرده است.
پانزده روز پیش خانواده مریدی با فریادهای دلخراش آرزو از خواب پریدند. چند دقیقهای به هفت صبح مانده بوده که آنها «آرزو» را با سر و صورتی آتش گرفته دیدند. صحنه هولناکی که هنوز مادر آرزو وقتی به یاد آن میافتد از حال میرود. آن لحظه کسی دلیل آتشسوزی را نمیدانست، اینکه چطور شعلههای آتش به جان او افتاده. اما آرزو در برابر چشمان حیرتزده خانوادهاش درحال سوختن بود.
پدر اما به هر زحمتی بود، آتش را خاموش کرد و بلافاصله با اورژانس تماس گرفت و بعد از چند دقیقه آرزو با پای خودش سوار آمبولانس شد. با اینکه فقط سر و صورتش سوخته بود، اما بیم آن میرفت که اندامهای داخلی هم از حرارت آتش بینصیب نمانده باشند.
«کامبیز »برادر آرزو به «شهروند» میگوید:
وقتی آرزو به بیمارستان رسید، هوشیار بود و با او چند کلامی هم حرف زد، اما پزشکان بلافاصله او را به بخش مراقبتهای ویژه بردند:
«همان موقع به ما گفتند که احتمال دارد ریههای خواهرم آسیب دیده باشد. به همین دلیل به او دستگاه تنفسی وصل کردند و او را در کیسه اکسیژن قرار دادند.»
خانواده آرزو بعد از چند ساعت وقتی مجبور به ترک بیمارستان شدند، تازه فهمیدند که چرا دخترشان به این روز افتاده:
«من وقتی به خانه رسیدم، به اتاق خواهرم رفتم. روی فرش اتاقش چند لکه سوختگی بود، یک ظرف شیشهای الکل همانجا قرار داشت، موبایل هم کمی دورتر کنار تخت افتاده بود، البته چیزی از آن باقی نمانده بود، منفجر شده بود.»
آن طور که کامبیز میگوید، آرزو تلفنش را روزی چندبار با الکل ضدعفونی میکرد، همین هم باعث تجمع الکل در گوشی شده بود. ظرف الکلی هم در دستش بوده که همین الکل شعلههای آتش را به ریههای او رسانده.
این معلم جوان که بیش از چهارسال است در دبستان تدریس میکند، پس از چند روز در بیمارستان حالش بهتر میشود و پزشکان دستگاه تنفس را هم از او جدا میکنند.
کامبیز میگوید: «دکترها آن روز به ما گفتند اگر خواهرم نیم ساعت بدون این دستگاه بتواند تنفس کند، خطر اصلی از سرش رد شده.»
آرزو اما دو روز بدون دستگاه نفس کشید.حتی از خانه برایش غذا و آبمیوه آوردند: «من و همسرم چند ساعت پیش او بودیم، راحت حرف میزد و هیچ مشکلی نداشت.
علت فاجعه اززبان خانم معلم:
اصلا خودش برایمان تعریف کرد که چطور این اتفاق افتاده،
آرزو به ما گفت: قبل از انفجار و آتشسوزی تلفن را به شارژر وصل میکند و بعد هم با موبایلش تماس میگیرد که همان موقع آتشسوزی اتفاق میافتد.»
اما درست از فردای آن روز حال آرزو تغییر کرد. نفس کشیدن برایش سخت شد، او را دوباره به بخش مراقبتهای ویژه بردند.
انگار ریههایش تازه به حرارت واکنش نشان داده بود. دستگاه تنفسی هم نتواست به او کمک کند:
«روزهای آخر رنگ صورتش تغییر کرده بود. چشمانش را به زور باز میکرد. دکترها میگفتند اکسیژن کافی به بدنش نمیرسد.»
آن طور که کامبیز میگوید، ساعت هفت صبح روز بیستونهم خرداد از بیمارستان تماس گرفتند و خبر مرگ آرزو را به آنها دادند: «مثل اینکه از حدود ساعت ۲ بامداد چندبار حالش وخیم شده بود و چندباری او را احیا کرده بودند.»
حالا این خانواده در غم از دست دادن آخرین فرزندشان به سوگ نشستند، مادر و پدر داغدیده توان تحمل این درد را ندارند.خواهرها و برادرهای آرزو هم رفتن او را باور نکردهاند. کامبیز میگوید:«دلم از این میسوزد که هیچکس در مراسم تدفینش نبود. خواهرم به دلیل فرار از این بیماری مرد. اما همین بیماری باعث شد تا او غریبانه از این دنیا برود.»/۳ تیر ۱۳۹۹خبرآنلاین +اصلاحات مدیریت سایت-پیراسته فر
ماسک های عجیب وغریب برای محافظت ازکرونا
ماسک عجیب
ماسک عجیب
ماسک عجیب
ماسکهای عجیب
ماسک غیرمتعارف
ماسک عجیب
ماسک عجیب
ماسک عجیب خودش وسگش
ماسکهای عجیب وغریب
ماسک خودرو
مرحوم کافی« شراب فروشی» راخرید
زندگیتامه حجت الاسلام احمدکافی«بانی مهدیه»
ماجرای «کاباره» رفتن مرحوم کافی(کاباره عظیمه کرج)...درادامه.
مرحوم کافی:یک روز از خانه بیرون آمدم دیدم تعدادی جوان جلوی آن دکان نزدیک مهدیه بود،ایستادهاند. صاحب آن عرقفروشی یک پیرمرد ارمنی به اسمش «آرشاک» بود. یک بچه مذهبی را فرستادم گفتم: برو ببین اینها چه کار میکنند. آمد گفت: این آقا میفرستد دنبال جوانان مردم؛ وقتی میآیند به آنان آب جو میدهد. یک ساندویچ هم همینطوری(اشانتیون)به آنها تعارف میکند. کباب برایشان درست میکند. میخواهد اینها را مبتلا به شرابخوری کند تا بعد بتواند از آنان کار بکشد.
ماجرای خرید یک باب مغازه «مشروب فروشی» توسط حجت الاسلام کافی:
شیخ احمد کافی (نفر دوم از سمت راست) - حاج محمد کافی، پدر شیخ (نفر اول از سمت چپ)
«طیبه کافی» خواهر کوچکتر شیخ احمد کافی ،ماجرارااینگونه روایت می کند:
برادرم تعریف می کرد:یک روز از خانه بیرون آمدم دیدم تعدادی جوان جلوی آن دکان نزدیک مهدیه بود،ایستادهاند. صاحب آن عرقفروشی یک پیرمرد ارمنی به اسمش «آرشاک» بود. یک بچه مذهبی را فرستادم گفتم: برو ببین اینها چه کار میکنند. آمد گفت: این آقا میفرستد دنبال جوانان مردم؛ وقتی میآیند به آنان آب جو میدهد. یک ساندویچ هم همینطوری به آنها تعارف میکند. کباب برایشان درست میکند. میخواهد اینها را مبتلا به شرابخوری کند تا بعد بتواند از آنان کار بکشد.
همسرشهید«محمدرحیم ضیغمی» بنقل ازبرادرمرحومش نقل می کند:یک روز آن پیرمرد ارمنی«آرشاک» را خواستم. آمد خانه ما.
۳پیشنهادمرحوم کافی به صاحب مشروب فروشی
برادرم برایم تعریف میکرد: به«آرشاک» گفتم مرا میشناسی؟
گفت: بله حاج آقا؛ شما ۳، ۴ سال اینجا تشریف دارید.
گفتم:من ۳پیشنهاد برایت دارم؛
۱-ده هزار تومان از پول آخوندیام را که از کسی هم نمیگیرم، قربه الیالله به تو میدهم. در عوض، تغییر شغل بده. یعنی خودت باش. دکانت هم باشد فقط شغلت را عوض کن.
۲- دکانت را به من بفروش.
۳- درصورت عدم توافق، ناچاریم «در»دُکانت را ببندیم.
صاحب میخانه باتغییر گفت: تغییر شغل که نمیدهم. دکان را هم نمیفروشم. -وباتکبروتمسخر گفت-حالا چطور میخواهی ببندی!؟
حاجیه خانم «طیبه ضیافتی کافی»می گوید،برادرم گفت بهش گفتم:تو با کسیداری حرف میزنی که یخُرده قانون هم سرش می شود.
«آرشاک»گفت: چطور!؟
گفتم: چند سال است که قانونی تصویب شده که پیالهفروشی ممنوع است؛ یعنی بطری بفروشی مشکلی ندارد ولی اگر مشروب در پیاله بریزی و بفروشی ممنوع است.
مرحوم برادرم گفت بهش گفتم: من آخوندی هستم که در کارهای دینی عجیبم. به قیافهام نگاه نکن که شُل و وِل هستم. در کارهای نهی ازمنکر قُرص هستم.
در ادامه برادرم با افسوس گفت: مرد ارمنی یک کلمه گفت که مرا آتش زد. گفت: من ۲۸سال در این محله هستم. مسلمانان به من نان میدهند.
حاجیه خانم کافی بنقل ازبرادر(مرحوم کافی )می گوید:صاحب مغازه مشروب فروشی نگفت از من عرق میخرند بلکه گفت مسلمانان نانم میدهند!.
مرحوم کافی گفت: از نظر دین ما خرید و فروش و خوردن عرق و درست کردن آن حرام است. کار در کارخانه عرقفروشی و جنس فروختن به آن همه حرام است.»
(نفروسط)مرحوم کافی سرانجام، مغازه مشروب فروشی را بملغ۵۰هزار تومان از مرد ارمنی خرید .
وبعد آن مغازه را تبدیل به کتابفروشی کرد و در قفسههای آن مغازه به جای شیشههای عرق و شراب کتابهای دینی چید.
ماجرای کافی «کاباره» عظیمیه کرج
مرحوم کافی-دریکی ازسخنرانیهایش- می گوید:پارسال خدا یک توفیق به من داد. من خیلی شرمنده خدا هستم، خیلی زیاد. من یک وقتی فکرش را کردم، دیدم خدا بیش از سهم من،بمن نعمت وتوفیق داده. اینقدر سهم ما نمیشد.
من پارسال ۱۰ روز در کرج منبر میرفتم.
یک روز در کرج میرفتیم جلوی یک جایی، دیدیم خیلی مردم میروند آنجا. گفتیم اینجا کجاست؟ گفتند حاج آقا اینجا «کاباره »است.
من هم یک جوری هستم در برنامه تبلیغیام که اینقدر یاس و ناامیدی در قاموس لغتم نیست. من گفتم صاحب کاباره کیست؟
گفتند یک جوانی است، سی چهل سالش هم بیشتر نیست.
۷۰۰۰ متر زمین بود، یک استخر بزرگ داشت، قایق توی آن میگذاشتند و زنها، پسرها، دخترها، مردها همه مختلط بودند. غوغایی و یک رسوایی عجیبی بود. عرق، شراب، ویسکی، کنیاک و اینها میخوردند.
گفتم: میشود ما این صاحبش را ببینیم؟
گفتند: نه حاج آقا، یک طوری هست.
من هم سرم درد میکند برای این کارها. هر چه فکر کردم که چطور با این صاحب کاباره تماس بگیریم، دیدم یک بچه هیئتی را سراغش بفرستیم با این رفیق نیست.
«یکی از این داشهای کرج را من دیدم» گفت: حاج آقا سلام علیکم، امری داشتید؟
گفتم: شما با این صاحب کاباره رفیق هستی؟
گفت: آره.باهاش رفیقم
گفتم: ما یک کار داشتیم، فقط میخواهم این (صاحب کاباره) را دو ساعت به من برسانی.
قرارمان فردا درخانه همین«داش»کرج شد.
سرقرارآمدیم -صاحب کاباره هم آمد- نشستیم. یک خرده انداختم در وادی شوخی و تفریح و دو تا قصه و یک خرده حالش آوردم تا یک ُانسی با من پیدا بکند.
بعد گفتم فلانی روزی چقدر اینجا (کاباره) درآمد داری؟ گفت: خدا میرساند،روزی هفت هشت (هزار) تومان در میآید
گفتم: کاباره و عرق و شراب، خدا میرساند؟!
گفتم: هفت هشت هزار تومان فروشه؟ گفت: نه؛ روزی هفت هشت هزار تومان درآمد هست. گفتم: هفت هشت هزار تومان چیزی نیست، هفت هشت میلیارد تومان در روز برای تو چیزی نیست.
گفت: چطور؟
گفتم: با این چوبی که خدا بناست در قیامت به تو بزند این پولها چیزی نیست.
گفت: چه چوبی؟
گفتم: آقای عزیز، قرآن میگوید حرامه، امام میگوید حرامه، دین میگوید حرامه، اطباء دنیا دارند داد میزنند میگویند استعمال مشروبات الکلی، خونریزی مغز میآورد، دیوانگی درست میکند، زخم معده درست میکند. تو چرا همچین کردی؟
کافی درادامه می گوید:به جان شما مردم، هر چه از قرآن و روایات و نصایح بلد بودم گفتم، دو سه ساعت راجع به شراب و عرق به این (صاحب کاباره) گفتیم، دیدیم نه آقا، این «گوشت ناپزه» به این زودیها پخته نمیشود. حوصله میخواهد.
کافی می گوید:به صاحب این مجلس امام صادق علیه السلام قسم، از این توسلات، من چیزها گرفتهام. یکی این است. تا خسته شدم، دیدم هر کاری کردم در این صاحب کاباره اثری نکرد. یک دفعه همینطور که با این حرف میزدم، زبانم با او (صاحب کاباره) حرف میزد این دلم را فرستادم درب خانه خدا.
گفتم خدایا! میدانم میخواهی به من بفهمانی، بگویی حاج کافی حرفهایت را بزن، ببین اگر من اثر در آن نگذارم هیچ عرضهای نداری...
مرحوم کافی می گوید:گفتم خدایا! اثری بگذار این صاحب کاباره منقلب بشود.
به حقّ حق قسم، تا این توجه قلبی را به ذات مقدس حق پیدا کردم التماسش (التماس خدا) کردم کمکم کن، دو کلمه به صاحب کاباره گفتم، یک دفعه دیدم مثل بمب منفجر شد، این سرش را دارد به دیوار میزند، داد میزند.
گفتم: آقاجلال!چی شده؟
گفت: حاج آقا چکار بکنم؟
گفتم داداش، درب کاباره را ببند.
گفت: یک گرفتاری دارم، هفتاد هزار تومان قرض (بدهی) دارم، دست یکی از رباخورهای کرج هست.
گفتم: تو که گفتی روزی هفت هشت هزار تومان درآمد داریم.
گفت: تا یک چیزی جمع میشود -همه را-سر میز قمار مینشینم و میبازم. همیشه بدهکارم.
گفتم: حالا میگویی چکار کنیم؟
گفت: اگر شما میتوانی هفتاد هزار تومان یک جایی برای من قرض بکن، مجانی نمیخواهم، خانه هم دارم رهن میدهم.
گفتم: دو ساله من هفتاد هزار تومان پول قرض میکنم به تو میدهم.
گفت چهار ساله باشد.
قبول کردم، گفتیم بسمالله.
کافی می گوید:به امام حسین علیه السلام قسم، یک ریالش را جایی سراغ نداشتم(برنامه ریزی نکرده بودم) اما با خودم گفتم خدایا !ما روی میخ تو میپریم تا روی عرش. یقین دارم اگر برای تو (خدا) هست درست میکنی. اگر هم که توی بازی هستم بگذار در تهیه پول بمانم. این دیگر مربوط به نیت است ...
برای اینکه این (صاحب کاباره) سرد نشود شب در شهر کرج یک منبری داشتم این را با خودم برداشتم بردم آنجا.
مشکل«مالی»رادرمنبرمطرح کردم وکمک خواستم.
رفتیم آنجا و بالای منبر مطرح کردم و یک خرده تشویقش کردم که باز، صبح پشیمان نشود. به مردم گفتم که قرار شده این (صاحب کاباره) همچین جوانمردی بکند و کاباره را ببندد و ما هم قرار هست یک خدمت مختصری به او بکنیم.
پول در«منبر»جورشد
وقتی از بالای منبر آمدیم پایین، یک بنده خدایی مال کرج هست شهرسازی داره آنجا، ما را کشید کنار، گفت حاج آقا نمیخواهد تهران از کسی پول قرض کنی من یک چک مینویسم هفتاد هزار تومان به تو میدهم.
اگر کسی برای خدا قدم بردارد خدا به حال خود نمیگذاردش.
گفتم: جلال جان! (صاحب کاباره) کی درب کاباره را میبندی؟ گفت هروقت پول جورشد.
گفتم: اگر همین الان چکش را به تو بدهم؟ گفت: همین الان میرم میبندم.
سه چهار تا ماشین سواری برداشتیم رفتیم درب کاباره. رفتیم آنجا، ده پانزده تا شاگرد داشت. یک وقت اینها با تعجب دیدند که حاج کافی آمده کاباره!.
جلال جلو. وماپشت سرش ..جلال یک وقت جلوی شاگردهایش داد زد. جگرم را حال آورد.
جلال گفت: به فرمان ولی عصر(عج)، کاباره تعطیل است.
شاگردها(کارکنان کاباره)خیال کردن که جلال زیادمشروب خورده «مست کرده »دارد یک چیزی همینطوری میگوید.
یک دفعه اینها دیدن که آقا جلال، واقعاً آقا جلال شده،تعطیلی کاباره اعلام شد.
جمعه ناهارتهیه کن برای ۴،پنج هزار نفر،من برات مشتری میارم.
من گفتم که جلال جان، چهار پنج هزار نفر ناهار تهیه ببین برای روز جمعه. من در مهدیه اعلام میکنم و همه رفیقها با ماشین میآییم همینجا-درباغ، داخل صف میایستیم هر نفر(پرس) ده تومان به تو میدهیم ناهار میخوریم که خیال نکنی چهار تا عرقخور که رفت مذهبیها مُردهاند.
فقط انسان خوب درست نکنید، این خوب را هم نگه بدارید. فقط توبهکن درست نکنید این توبهکن را جمع و جورش بکنید.
یک ناهاری درست کرد و از مهدیه رفقا را برداشتیم رفتیم. در باغ ۷۰۰۰ متری که بلندگو میگذاشتند و جمعهها بزن بکوب و رقص بود، ما هم همان بلندگوها را گذاشتیم و اول اذان ظهر اذان گفتیم و یک نماز جماعت سه چهار هزار نفری خواندیم بعد هم ناهار را، خود من هم ده تومان دادم که کسی توقع نکند. همه ناهارها را خوردند، با میل هم پولهایشان را دادند.
همان استخر«لُختی های مختلط »راکردیم استخرشنای بچه مذهبی های مهدیه.
بعد هم به جلال گفته بودم که دویست سیصد تا لنگ تهیه کند.همه هفته جمعهها یک مشت اراذل و اوباش در این استخرها میرفتند این هفته بچه مذهبیها میخواهند شنا کنند جگرهایشان حال بیاد. شنا کردند و دو نفر از وعاظ تهران هم دعوت کرده بودم منبر رفتند.
«حاج محمد علامه مداح »هم گفتیم آمد یک قصیدهای خواند و غوغایی شد. عُلما خبردار شدند یک مشت آمدند، منبریها آمدند ...
صاحب کاباره هوای حج(مکه)کرد
«آقاجلال» ماه رمضان امسال(سال بعد) آمد خانه ما. گفت حاج آقا، گفتم بله، گفت من امسال کارهایم را کردهام میخواهم بروم مکه...»/تیر ۱۳۹۷ ایسنا.بااندکی اصلاحات.
خیابان ولیعصر (عج) بالاتر از خیابان مولوی، سالیان سال است محل ندبههای منتظران ظهور امام زمان (عج) در مهدیه تهران شده است که در سال ۱۳۴۷ به همت مرحوم کافی و علاقهمندان حضرت ولیعصر (عج) ملکی ابتدا به مساحت ۱۰۰۰ متر مربع برای آن خریداری شد و شهید محراب آیتالله مدنی نیز کلنگ آن را بر زمین زد.
مهدیه تهران در ابتدای امر به صورت سقف سولهای بنا شد و به مکانی برای برگزاری و مراسم قرائت دعای ندبه، دعای کمیل، عزاداری ماه محرم و ... تبدیل شد و این برنامه تا زمان حیات مرحوم کافی ادامه داشت.
حسن کافی(برادرمرحوم کافی)، مدیرعامل مهدیه تهران
کافی ۱۰ سال فعالیت داشت و این همه تاثیرگذاری داشته است.
مرحوم کافی اولین فردی بود که در سخنرانیاش قبل از انقلاب اسلامی، امام خمینی را با لقب« امام »مورد خطاب قرار داد. او در یکی از سخنرانیهایش در مهدیه تهران اینگونه فریاد زد: «حضرت امام خمینی در کنار قبر جدت، از حضرت بخواه که مولای ما کی میآید» بعد از این سخنرانی، مرحوم کافی بازداشت شد. در زمان تشییع جنازه ایشان نیز شعارهای مرگ بر شاه سر داده شد و عدهای به شهادت رسیدند.
بعد از رحلت کافی، مهدیه تهران چندماهی تعطیل شد.
و امادر بهمن ۱۳۵۷ مجدداً بازگشای شد.
در روزهای انقلاب سخنرانیهای مهدیه با حضور شخصیتهای سیاسی برگزار شد. در سال ۱۳۵۸گروههایی در مهدیه حاضر شدند و ادعای شراکت داشتند که حسن کافی در رمضان آن سال، خدمت امام خمینی میرسد و از ایشان درخواست میکند تا فردی را به عنوان نماینده خود برای مهدیه منصوب کنند. امام آیتالله محمد یزدی را برای این امر منصوب میکنند که این انتصاب منجر به خروج گروههای مختلف از مهدیه و مجدداً اجرای برنامههای این مکان طبق روال گذشته میشود./۱۶ شهریور ۱۳۹۸تسنیم.
رحلت سربازامام زمان(عج)درروزتولدامام زمان
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مرحوم حجت الاسلام احمد کافی چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، پس از توقف در شیروان و اقامه نماز صبح جمعه ١٥ شعبان ١٣٩٨ (۳۰ تیرماه ۱۳۵۷) برابر با نیمه شعبان ۱۳۹۸ق، در ۳۰ کیلومتری مشهد در تصادف رانندگی کشته شد که برخی آن را مشکوک دانستهاند. جنازه وی به صحن حرم امام رضا(ع) آورده شده و پس از آنکه سید عبدالله شیرازی بر آن نماز گزارد، به تهران منتقل شد و پس از مراسم در مهدیه تهران مجددا جنازه به مشهد انتقال یافت و در خواجه ربیع دفن شد.
همسرشهید«محمدرحیم ضیغمی»می گوید:شیخ احمد وصیت کردهبود: اگر وسط هفته از دنیا رفتم، برای تدفینم تا روز جمعه صبر کنید تا مردم در مهدیه کنار پیکرم «دعای ندبه» بخوانند. بعد، در همان مهدیه دفنم کنید.
حاجیه خانم «طیبه ضیافتی کافی»می گوید:این موضوع را به ماموران امنیتی رژیم گفتیم. قبول کردند پیکر شیخ احمد را به تهران بفرستند. دو برادرم و همسرم هم همراه پیکر به تهران آمدند. این اتفاق ۳ بار تکرار شد اما آخرش هم اجازه ندادند پیکر را به مهدیه ببرند. میترسیدند مردم تجمع کنند و علیه حکومت تظاهرات شود. پیکر را به مشهد برگرداندند. در صحن حرم امام رضا (ع) اجازه دفن ندادند. میخواستند پیکر را با خودشان ببرند اما با التماسهای خانواده، منصرف شدند.
محل دفن«خواجه ربیع » هم پیشنهاد ساواک بود.
خواهرکوچک مرحوم کافی می گوید:از همان فرودگاه ساعت ۳ نیمهشب پیکر را به خواجه ربیع بردند و درحالیکه فقط به پدر و مادرم و حاج عمویم اجازه حضور دادند، پیکر را دفن کردند.
درِ مقبره را هم قفل کردند و کلیدش را با خودشان بردند!
حتی چند مأمور دائماً دم در خانهمان بودند و اجازه نمیدادند صدایمان دربیاید. اجازه برگزاری مراسم سوم و هفتم هم به ما داده نشد.
مقبره شیخ احمد تا ۷ ماه بعد یعنی تا پیروزی انقلاب در تصرف ماموران رژیم پهلوی بود و بعد از آن بود که توانستیم سر مزار برادرم برویم.
حاجیه خانم طیبه کافی می گوید:آقا مرتضی که در مبارزات انقلاب،ازروحانیون فعال بود و در دوران دفاع مقدس هم در سنندج فعالیت میکرد، سال ۱۳۷۱ وقتی در راه مشهد بود، در یک تصادف مشکوک از دنیا رفت. بعدها معلوم شد کومولهها عامل شهادت او بودند. شیخ احمد وقتی شهید شد، ۴۲سال داشت. آقا مرتضی هم موقع شهادت، ۴۱ ساله بود./پایان.
مصاحبه با فرزندمرحوم کافی:حجتالاسلام محسن کافی
اوائل در منزل استجاری که در تهران داشتند دعای ندبه و منبر وعظی دایر می کنند و با استقبال زیاد مردم روبرو می شود و کم کم جمعیت زیاد، موجب اذیت همسایگان می شوند.
لذا به فکر ایجاد پایگاهی برای این کار میافتند منزلی در تهران تهیه کرده بودند و برای حل مشکل تصمیم به فروش منزل می گیرند تا زمین مهدیه را خریداری کنند ، بازاریان تهران که متوجه مسئله می شوند مانع می شوند و با کمک ایشان زمین مهدیه خریداری میشود و کم کم توسعه یافت و در سال ۱۳۵۷ مساحت مهدیه به ۵۰۰۰ متر مربع رسید.
* مرحوم کافی در عرصه تبلیغ چگونه حضور داشت؟
محسن کافی:ایشان یک مبلغ کم نظیر بود، به لحاظ عشقی که به منبر و تبلیغ داشتند به یک منبر و دو منبر و.. اکتفا نمی کردند و تا آنجا که وقت اجازه می داد منبر می رفت، در ماه رمضان گاهی شش منبر داشتند و درباره کثرت منبر ایشان و هنر ایشان در منبر مطالب زیادی نقل شده است که مجال سخن نیست و همه این امور از برکات و عنایات است که اهل بیت(ع) در حق ایشان است .
* ماجرای عنایت امیر المومنین به مرحوم کافی چه بود ؟
محسن کافی:ماجراهای زیادی از ایشان نقل شده است در پنج سالی که در نجف بودند رسم بود، طلبه ها پنجشنبه ها پیاده به کربلا مشرف می شدند و گروهی از این طلاب به سرپرستی آیت الله مدنی راهی کربلای معلی می شدند و ایشان از مرحوم کافی می خواستند در بین راه زمزمه ای داشته باشند؛ مشهور است در اواخری که ایشان در نجف بودند نذر داشتند چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بروند و توسلاتی به ساحت قدس امام زمان علیه السلام داشتند یکی از دوستان ایشان هم که این سیره را داشت می گوید: در چهارشنبه چهلم مرحوم کافی با حالت خاصی از مسجد بیرون می آید و از او سوال کردم : آیا حاجتی گرفتی ؟!
ایشان در جواب فرمودند : وقتی آمدی ایران می فهمی ! ایران که آمدم دیدم این آقای کافی آن کافی سابق نیست ! البته ایشان برای کسی نقل نکرده است که خدمت حضرت رسیده ام؛ اما بزرگان حدس زده اند که حضرت عنایتی به ایشان داشته اند.
* از کثرت منبر مرحوم کافی خاطره و مطلبی بیان کنید ؟
محسن کافی: ایشان(پدر) واقعا کثیر المنبر بودند و دراین مسیر خستگی ناپذیر بودند.
حجت الاسلام محسن کافی گفت:دو سال پیش «آیت الله ناصری اصفهانی»(حاج شیخ محمد باقر ناصری ،متوفی۴ شهریور ۱۴۰۱ ) خاطره ای برای من نقل کردند و گفتند که در نجف با مرحوم کافی دوست بودم و دیرتر از ایشان به ایران برگشتم وقتی برگشتم دیدم آقای کافی در اوج شهرت و منبر است و زمانی که وارد اصفهان شدم، آقای کافی هم در اصفهان بودند ، مردم دولت آباد به من گفتند؛ شما از دوستی خودتان استفاده کنید و از ایشان درخواست کنید منبری هم در این دیار داشته باشند ، من به اصفهان رفتم و از ایشان دعوت کردم و ایشان به من گفتند : آخرین منبر من ساعت دو و نیم شب تمام می شود تا دولت آباد چقدر راه است؟ گفتم : حدود چهل دقیقه .گفتند : من ساعت سه و نیم نیمه شب می آیم و منبر می روم ! آیت الله ناصری می فرمود : من با تعجب و بهت زده گفتم کسی آن موقع شب نمی آید و بالاخره بنا شد ایشان ساعت موعود به دولت آباد تشریف بیاورند و منبر بروند ، من شب جمعه دلشوره داشتم که نکند کسی نیاید و آبرو ریزی شود ساعت 11 شب به مسجد جامع رفتم و دیدم مسجد و خیابان جلوی مسجد جامع پر است و در نهایت مرحوم کافی ساعت سه و نیم منبر رفت و تا اذان صبح ادامه دادند و سه شب این منبر برگزار شد و بعد منبر از سه ربعی، استراحت می کردند و بعد می رفتند و خوابهای ایشان بیش از دو الی سه ربع نبود ؛کافی تب و عشق منبر داشت گویا می دانست فرصت او کوتاه است و وظیفه اش هم منبر است.
حجتالاسلام محسن کافی:من حدود ۱۵ ساله بودم که ایشان(پدر) از دنیا رفتند ؛ کثرت کار ایشان در خارج خانه دلیلی بود که کمتر پدر را ببینیم ، هفت الی هشت ماه سال در سفرهای خارج تهران بودند، لذا کمتر دیده می شدند و تهران که بودند ایشان را کم می دیدم ، خانه ایشان را می توان به یک زائر سرا تشبیه کرد ؛ هر که به تهران می آمد درب منزل کافی به روی او باز بود به یاد دارم ؛ خدمتکارانی در منزل بودند که همواره در حال خدمت به میهمانان بودند .
وصیت نامه مرحوم کافی؟
حجتالاسلام محسن کافی:متاسفانه از ایشان(پدر) وصیت مکتوبی نمانده است ، وصی ایشان شهید آیت الله مدنی تبریزی بودند قبل از انقلاب پدر منزلی در تهران برای ایشان اجاره کردند و مرحوم مدنی می فرمودند : مرحوم کافی دو سه ماه قبل از فوتشان وصیت نامه را از من می گیرد تا تغییراتی در آن اعمال کنند و پس بدهند و دیگر فرصتی نشد که برگرداند اما وصیت شفاهی داشتند که روی منبر گفته اند : که اگر من وسط هفته مردم جنازه مرا تا جمعه نگه دارید و کنار جنازه من دعای ندبه خوانده شود و شهادت ایشان هم روز جمعه و نیمه شعبان بود ، متاسفانه نگذاشتند به وصیت عمل شود و زمزمه انقلاب هم بود و ساواک می ترسید که؛ تشییع جنازه کافی انقلاب را در تهران به سرانجام برساند و این اتفاق در تهران نیفتاد اما در مشهد این اتفاف افتاد، در شهری که هنوز شعار مرگ بر شاه شروع نشده بود این شعار شروع شد و ساواک جنازه را از مردم گرفت و سرانجام ساواک مخفیانه ایشان را در خواجه ربیع دفن کرد؛ ساواک لقب شیخ آشوبگر را به ایشان داده بود .
مهدیه رشت-بنیانگذارش مرحوم کافی بود.
در شهر«رشت» مهدیه بزرگی است که از باقیات صالحات ایشان(پدرم) است و جمعیت زیادی هم می آید؛ مردم برای دعای ندبه نذر می کنند. سال ۱۳۸۶ به مناسبتی در رشت بودم ،مسئولین مهدیه رشت لیستی بمن نشان دادند،دیدم ، تاسال۱۳۹۰ نوبت گرفته اند .
درآن مهدیه(رشت)، فقط نوار مرحوم کافی می گذارند و یک سخنران هم قبل از آن سخنرانی میکند، عمده اثرایشان نوارهای ایشان است که هنوز دست به دست می گردد ، بعضی از بزرگان می فرمودند : ما نوار مرحوم کافی را می گذاریم و با خانواده گوش می کنیم و سخنان ایشان برای ما در حکم درس اخلاق است.
* از «تصادف مشکوک» والد گرامی بگویید ؟
«حجت الاسلام محسن کافی»:زمینه مسافرت ایشان به مشهد، فرمان امام بود امام اطلاعیه دادند : به عنوان اعتراض به رژیم کسی جشن نیمه شعبان نگیرد قاعدتا مهمترین جشن هم در مهدیه تهران برگزار می شد و مرحوم کافی در مصاحبه ای رسما اعلام کردند : امسال جشن نداریم؛ ساواک فشار زیادی آورد تا این جشن برگزار شود و با مخالفت ایشان که مواجه می شود اعلام می کنند پس نباید در تهران باشی و اعلام هم کنی کجا می روید ؟! ایشان مشهد را به عنوان مقصد خود معرفی کردند و راهی مشهد شدند ؛ دو سه ماهی بود که راننده جدیدی برای حاج آقا آمده بود و راننده سابق ایشان بخاطر مشکلاتی که داشتند در خدمت حاج آقا نبودند و بعدها معلوم شد که راننده جدید در صانحه تصادف بی تقصیر نبوده است و به نوعی عامل ساواک بوده است، نحوه تصادف به گونه ای بود که راننده اصلا صدمه ندیده بود افرادی که در ماشین بودند شنیدند که مرحوم والد خطاب به راننده می گویند : جعفر چرا چنین می کنی ! بعدها هم در اعترافات ساواک آمد که تصادف مرحوم کافی ساختگی و بدستور شاه بوده است ، اما خصوصیات حادثه اصلا معلوم نیست چون بعد از صانحه تصادف دیگران را به بیمارستان معمولی شهر بردند، اما حاج آقا را به بیمارستان ارتش می برند و از همان لحظه اول هم اعلام کردند که حاج آقا کشته شده و احتمالا در بیمارستان ارتش ایشان را از بین برده باشند./شیعه نیوز۰۵ شهریور ۱۳۹۱بنقل ازسایت حوزه.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:زندگینامه حجت الاسلام شیح احمدکافی خراسانی
حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد ضیافتی کافی (مشهوربه کافی) جمعه ، ۰۱ خرداد ۱۳۱۵برابر با جمعه اول ربیعالاول در مشهد مقدس دیده به جهان گشود.
در برخی اسناد،مرحوم کافی با نام «کافی خراسانی» و »کافی تهرانی» نیز از وی یاد شده است .
(سمت راست)پدرش «حاج میرزامحمد کافی» از جمله تربیت یافتگان مکتب حسینی و مادرش خانم زهرا غفورپور بود . پدربزرگش حضرت آیه الله میرزااحمد کافی امامی ، از علمای معروف یزد بود که به قصد زیارت به مشهد مقدس عزیمت و در آنجا سکنی گزیده بود .
«احمد» که فرزند دوم خانواده بود ، دوران کودکی را در دامان پر مهر پدر و مادر خود گذراند و در شش سالگی وارد دبستان ایمانی مشهد - به مدیریت حجه الاسلام حاج سید حسن مؤمن زاده – شد و به فراگیری دروس متداول مشغول شد . پس از آن همزمان با تحصیل دروس جدید در نزد نیای خود آیه الله حاج میرزااحمد کافی به فراگیری علوم اسلامی پرداخت . بخشی از مقدمات را نزد وی فراگرفت و در ۱۳۲۷(۱۳۶۷قمری) وارد مدرسه علمیه نواب مشهد شد
کافی در دوران کودکی با جمع کردن اعضای خانواده برای آنها به اصطلاح منبر رفته و سخنرانی می کرد ؛ ولی در دوران نوجوانی با ذوق و اشتیاق زائدالوصفی در مجالس هفتگی پدربزرگ خویش که محفل انس و دیدار برخی از علمای مشهد بود به منبر می رفت و مورد تحسین و تشوق آنان قرار می گرفت .
شیخ احمد از پانزده سالگی در حرم مطهر رضوی حضور می یافت و با صدای گرم و دلنشین خود برای زائران دعای کمیل را زمزمه و مرثیه سرایی می کرد . شیخ احمد در سال ۱۳۳۳ به همراه آیه الله حاج میرزااحمد کافی عازم نجف اشرف گردید ، در مدرسه آیه الله سید محمدکاظم یزدی معروف به مدرسه سید به تحصیل پرداخت و طی پنج سال اقامت در نجف اشرف از محضر عالمان وارسته و پرهیزکاری چون آیات عظام سید ابوالقاسم خویی ، سید محسن حکیم ، سید محمود شاهرودی ، حسین راستی کاشانی و شهید سید اسدالله مدنی بهره مند گردید . بین برخی از طلاب و فضلای نجف مرسوم بود که روزهای پنجشنبه از مسیر نخلستان فاصله نجف تا کربلا را با پای پیاده طی کرده تا شب جمعه در کنار مرقد حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام حضور داشته ونوحه خوان مجلس بود.
شیخ احمد با برخی از اساتید خود رابطه ای نزدیک و تنگاتنگ داشت . از جمله این اساتید ، عارف وارسته شهید آیه الله سید اسدالله مدنی بود که این دوستی و ارادت تا سالها بعد همچنان ادامه داشت . وی بنا به پیشنهاد ایشان در صحن مطهر حضرت امام حسین علیه السلام به قرائت دعای کمیل و دعای ندبه می پرداخت.
مرحوم کافی درکنارآیت الله سیداسدالله مدنی
در سال ۱۳۳۸ به توصیه شهید آیه الله سید اسدالله مدنی جهت وعظ و تبلیغ ، نجف اشرف را ترک نمود و عازم مشهد گردید ، در همین دوران بود که با صبیه ارشد آیه الله سید حسین موسوی خراسانی ( شاهرودی ) – خانم طاهره موسوی خراسانی – ازدواج نمود . وی پس از ازدواج جهت ادامه تحصیل راهی شهر مقدس قم شده ، حجه الاسلام کافی در پاسخ به سؤال مندرج در فرم بیوگرافی ساواک در سال ۱۳۴۲ ، میزان تحصیلات خود را خارج فقه و اصول عنوان نموده است . از این زمان به بعد است که به صورت جدی تر ، قدم در عرصه تبلیغ نهاد و به طور تخصصی این رشته را انتخاب و به موعظه و ارشاد پرداخت اندک اندک آوازه منبرهای او از قم و مشهد فراتر رفت و در اقصی نقاط کشور طنین انداز شد . مردم شهرهای مختلف وی را دعوت و این امر گاهی موجب رقابت بین آنان می گردید . اخلاص و ارادت وی به حضرت بقیه الله الاعظم و ارائه سبکی نوین و منحصر در امر ارشاد ، تبلیغ و تبیین معارف اسلامی وی را محبوب بسیاری نمود . وی پس از مسافرتهای متعدد و اقامتهای کوتاه مدت در تهران ، نهایتاً با اصرار برخی از دوستانش در اواخر ۱۳۴۲ به تهران عزیمت نمود و در خانه ای استیجاری در محله قنات آباد تهران سکنی گزید و پس از مدتی به منطقه امیریه نقل مکان نمود که تا هنگام رحلت در آنجا ساکن بود.
اولین بازداشت کافی
حجه الاسلام کافی به پیروی از نهضت حضرت امام خمینی در جریان مخالفت معظم له با لایحة انجمن های ایالتی و ولایتی ، فعالیتهای سیاسی خود را علیه رژیم ستمشاهی پهلوی از طریق سخنرانی آغاز کرد . نخستین گزارش مکتوب سازمان اطلاعات و امنیت درباره ایشان که در مورخه ۱۴ اسفند ۱۳۴۱(۹ شوال ۱۳۸۲)ثبت گردیده ، مربوط به سخنرانی وی در منزل آیت الله سیدحسین قمی است :
چند روز پس از این سخنرانی ، همزمان با حمله ددمنشانه رژیم شاه به مدرسه فیضیه قم در دوم فروردین ۱۳۴۲ که مصادف با ۲۵ شوال ۱۳۸۲سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع) - بود ، وی مجدداً در منزل آیه الله قمی به منبر رفت و این بار پیکان تیز حملات خود را متوجه شخص شاه نمود . در بخشی از سخنانش ابراز داشت :
« تو چرا یعنی ای پادشاه اختیار خودت را به دست اجنبی داده ای یعنی به دست آمریکائیها » .
به دنبال این اظهارات اعضای کمیسیون امنیت استان متشکل از استاندار ، فرماندهی ارتش دوم ، فرماندهی لشکر ۱۲ خراسان ، رئیس ساواک خراسان و رئیس شهربانیهای خراسان در همان روز تشکیل جلسه دادند :
مقررشد دو نفر از وعاظ به نامهای «شیخ غلامرضا واعظ طبسی» و کافی در روز جاری سخنان مضره در منزل« آیت الله سیدحسین قمی» ایراد نموده بودند به وسیله شهربانی دستگیر و به ساواک خراسان جهت تعقیب قانونی تحویل شوند.
که حجه الاسلام کافی پس از این سخنرانی (اطلاع از قصد دستگیری) مدتی را به صورت مخفیانه زندگی می کرده است .
*حضورفعال در واقعه پانزده خرداد
در پی واقعه پانزده خرداد و دستگیری و بازداشت حضرت امام خمینی ، حضرت آیت الله سیدهادی میلانی و برخی از علمای سایر شهرستانها در اعتراض به این امر به تهران مهاجرت کرده و پی گیر ماجرا بودند . از جمله افرادی که در این اعتراض حضوری فعال داشت مرحوم کافی است . ساواک در گزارشی چنین می نویسد :
« ساعت ۱۹:۳۰ روز پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۴۲ در حدود پانصد نفر از طبقات مختلف مرکب از علماء ، وعاظ ... در محل اقامتگاه آیه الله میلانی در واقع در خیابان پهلوی ( امیریه ، منیریه ، کوچه حکمی منزل پورقدیری ) حضور داشتند .
به همراه جمعی از منبریهای خراسان اعلامیه ای را در حمایت از قیام امام خمینی منتشر نمودند .
* اعزام به خدمت سربازی به بهانه سخنرانی درگوهرشاد
سخنان تند و انتقادی حجه الاسلام کافی در مسجد گوهرشاد مشهد در مورخه دوشنبه ، ۲۵ آذر ۱۳۴۲ که ضمن آن به وارد کردن مشروبات الکلی از خارج و دایر کردن مراکز علنی فساد و فحشا در یکی از شهرها اعتراض و در پایان نیز آیه الله میلانی را دعا و دشمنان ایشان را نفرین نموده بود ، باعث خشم عوامل رژیم گشت .
(سمت چپ)سیدعبدالکریم هاشمی نژاد درکنارآیت الله خامنه ای
این بار عوامل ساواک تحت عنوان مشمول بودن ، تصمیم به اعزام وی و برخی دیگر از فضلای مشهد نظیرشهید «حجت الاسلام سیدعبدالکریم هاشمی نژاد» به خدمت سربازی گرفتند . ولی وی از طریق یکی از آشنایان مکاتبه ای که با آیت الله زاده میلانی داشت ، مورد شناسائی قرار گرفت :
« نامبرده فوق که چندی پیش برای اعزام به سربازی احضار گردیده بود به شاهرود متواری و از آنجا نامه ای به شرح پیوست برای آقای سید محمدعلی میلانی فرستاده ... »
* زندانی شدن مرحوم کافی بخاطرتجلیل از امام خمینی
عشق و ارادت مرحوم کافی به حضرت امام خمینی امری بارز و آشکار بود،وی در برخی از سخنرانیهای خود به صراحت از امام خمینی نام برده و برای سلامتی ایشان دعا کرد :
« در ساعت ۰۲:۰۰ بعد از نیمه شب جمعه ، ۱۸ بهمن ۱۳۴۲ کافی واعظ در مسجد قندی واقع در خانی آباد به منبر رفته و از آقای خمینی تجلیل نموده است . »
یک روز پس از ایراد اظهارت وی توسط ساواک دستگیر و روانه زندان قزل قلعه شد . در آنجا مورد بازجویی قرار گرفت و در پاسخ به این سؤال بازجو که : منظور شما از کسانی که گرفتار شده اند و برای آنها دعا کرده اید ، چه کسانی می باشند ؟ با صراحت و شجاعت اعلام می کرد :
مروارید(نفروسط)
« حضرت آیه الله العظمی خمینی و آیت الله حاج میرزا حسنعلی مروارید وحجت الاسلام شیخ جعفر شجونی و افرادی دیگری که اطلاع ندارم . »
این بار ، مدت بازداشت او هشت روز به طول انجامید و ساواک پس از این مدت ، وی را با اخذ تعهد آزاد نمود.
حجت الاسلام شیخ جعفر شجونی درکنارشهیدرجایی
* دستگیری و بازداشت مجدد مرحوم گافی، بخاطرتشبیه شاه به فرعون
تشبیه شاه به فرعون ، معرفی امام خمینی به عنوان نائب امام زمان (عج) و طلب دعا برای سلامتی و خلاصی ایشان از دست عوامل رژیم ، انتقاد شدید از رژیم به سبب زندانی کردن روحانیون ، اظهار خشنودی از ترور حسنعلی منصور و تعبیر به حکومت ظالم و ستمگر درباره رژیم پهلوی از جمله مطالبی بود که مرحوم کافی در سخنرانی خود در مسجد حضرتی تهران در مورخ جمعه ، ۰۲ بهمن ۱۳۴۳ ایراد نمود . بلافاصله پس از این سخنرانی ، وی دستگیر و روانه زندان قزل قلعه گردید . قرار بازداشت موقت مورخه یکشنبه ، ۰۴ بهمن ۱۳۴۳(۲۱ رمضان ۱۳۸۴) ایشان ، به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت توسط رئیس شعبه هفت بازپرسی دادستانی ارتش سرهنگ ستاد بهزادی صادر و وی به آن اعتراض نمود . این قرار شش روز بعد توسط دادگاه عادی شماره سه اداره دادرسی ارتش مورد تأیید واقع گردید . دادگاه عادی شماره دو دادرسی ارتش در حالی که بیش از چهار ماه از بازداشت+۲ماه وی سپری شده بود ، ایشان را به دو ماه حبس تأدیبی با احتساب مدت بازداشت قبلی محکوم نمود . وی در برخی از سخنرانیهای خود به این امر اشاره دارد :
« یک روز که از منبر پایین آمدن به من گفتند که سوار ماشین جیپ شوم و مرا به زندان بردند . این ماشین سواری ۶ ماه طول کشید برای اینکه ما نتوانیم حرفهایمان را بزنیم »
*افشاکننده اعدام آیت الله سعیدی
«آیت الله سیدمحمدرضا سعیدی»یکی از نامدارترین شاگردان امام خمینی بود که به جهت مبارزات سیاسی اش پیوسته تحت نظر ساواک بود . او در این مسیر بارها از جانب ساواک دستگیر و ممنوع المنبر شد . وی ورود سرمایه گذاران آمریکایی به ایران را از کاپیتولاسیون و قرارداد استعماری تنباکو خائنانه تر می دانست و با سخنان تند ، نامه ها و بیانیه های افشاگرانه ، رژیم پهلوی را سخت به وحشت انداخت . لذا ساواک در شامگاه چهارشنبه ، ۲۰ خرداد ۱۳۴۹ وی را در سلولش در زندان قزل قلعه به شهادت رساند . حجه الاسلام کافی در این ماجرا از پا ننشسته و خبر شهادت وی را در تهران منتشر نمود :
« نامبرده بالا [ شیخ احمد کافی ] در ساعت ۲۴:۰۰ روز پنجشنبه ، ۲۱ خرداد ۱۳۴۹ در یک ملاقات خصوصی در مدرسه برهان شهر ری اظهار داشت سعیدی امام جماعت مسجد غیاثی را کشتند و به منزلش رفته اند شناسنامه وی را گرفتند و جنازه را در قم به خاک سپردند . »
و پس از این اقدام بلافاصله با هواپیما عازم مشهد شد و ضمن اقامت در منزل پدر همسرش – آیه الله شاهرودی – خبر شهادت آیه الله سعیدی را به کلیه کسانی که به دیدارش آمدند ، اعلام نمود . پس از آن به همراه حضرت آیه الله خامنه ای و آیه الله عباس واعظ طبسی و برخی آقایان دیگر در درس آیات عظام میلانی و میرزا جواد آقا طهرانی حاضر شده است.
*******
راننده کافی نفوذی ساواک بود
حجت الاسلام محسن کافی فرزندمرحوم کافی:از تصادف مشکوک والد گرامی بگویید ؟خبرگزاری حوزه
زمینه مسافرت ایشان به مشهد، فرمان امام بود امام اطلاعیه دادند : به عنوان اعتراض به رژیم کسی جشن نیمه شعبان نگیرد قاعدتا مهمترین جشن هم در مهدیه تهران برگزار می شد و مرحوم کافی در مصاحبه ای رسما اعلام کردند : امسال جشن نداریم؛ ساواک فشار زیادی آورد تا این جشن برگزار شود و با مخالفت ایشان که مواجه می شود اعلام می کنند پس نباید در تهران باشی و اعلام هم کنی کجا می روید ؟! ایشان مشهد را به عنوان مقصد خود معرفی کردند و راهی مشهد شدند ؛ دو سه ماهی بود که راننده جدیدی برای حاج آقا آمده بود و راننده سابق ایشان بخاطر مشکلاتی که داشتند در خدمت حاج آقا نبودند و بعدها معلوم شد که راننده جدید در صانحه تصادف بی تقصیر نبوده است و به نوعی عامل ساواک بوده است، نحوه تصادف به گونه ای بود که راننده اصلا صدمه ندیده بود افرادی که در ماشین بودند شنیدند که مرحوم والد خطاب به راننده می گویند : جعفر چرا چنین می کنی ! بعدها هم در اعترافات ساواک آمد که تصادف مرحوم کافی ساختگی و بدستور شاه بوده است ، اما خصوصیات حادثه اصلا معلوم نیست چون بعد از صانحه تصادف دیگران را به بیمارستان معمولی شهر بردند، اما حاج آقا را به بیمارستان ارتش می برند و از همان لحظه اول هم اعلام کردند که حاج آقا کشته شده و احتمالا در بیمارستان ارتش ایشان را از بین برده باشند.
روی منبر گفته اند : که اگر من وسط هفته مردم جنازه مرا تا جمعه نگه دارید و درکنار جنازه من دعای ندبه بخوانید و شهادت ایشان هم روز جمعه و نیمه شعبان بود،متاسفانه نگذاشتند به وصیت عمل شود/پایان مصاحبه
صبح شنبه ، ۳۱ تیر ۱۳۵۷(۱۶ شعبان ۱۳۹۸) مراسم تشییع از میدان فردوسی مشهد به طرف حرم مطهر امام رضا (ع) آغاز گردید . مراسم تشییع به تظاهراتی علیه رژیم تبدیل و به سبب تیراندازی چند نفر کشته و مجروح گردیدند.
پس از طواف جنازه در حرم مطهر و اقامه نماز میت توسط آیه الله سید عبدالله شیرازی ، برای آرام کردن جو عمومی مشهد جنازه در همان روز به تهران منتقل گردید . مردم زیادی در فرودگاه منتظر بودند ولی جنازه با نظارت ساواک به سرعت به پزشکی قانونی منتقل گشت .
صبح شنبه ، ۳۱ تیر ۱۳۵۷(۱۶ شعبان ۱۳۹۸) مراسم تشییع از میدان فردوسی مشهد به طرف حرم مطهر امام رضا (ع) آغاز گردید . مراسم تشییع به تظاهراتی علیه رژیم تبدیل و به سبب تیراندازی چند نفر کشته و مجروح گردیدند.
ساواک تهران و شهربانی به سرعت تشکیل جلسه داده و با توجه به نگرانیهای استاندار خراسان در مورد بازگشت جنازه به مشهد و ایجاد ناآرامی در شهر از یک سو و احتمال بروز ناآرامی در تهران از سوی دیگر تصمیم به دفن بدون تشریفات وی در «خواجه ربیع مشهد» گرفتند . تنها به خانواده وی اجازه دادند که در ساعت ۱۰ شب یکشنبه ۰۱ مرداد ۱۳۵۷(۱۷ شعبان ۱۳۹۸) جنازه را بدون اطلاع هیچکس به مهدیه برده و مراسم مختصری را برگزار نمایند .پس از مراسم جنازه به فرودگاه منتقل و در ساعت یک بامداد دوشنبه ، ۰۲ مرداد ۱۳۵۷ وارد مشهد و شبانه در خواجه ربیع دفن گردیدو
از آنجا که ساواک بیم ربوده شدن جنازه را توسط مردم می داد کلیه جریانات مزبور با نظارت دقیق ساواک صورت گرفته و پس از دفن نیز تذکرات شدیدی را مبنی بر عدم برگزاری هر گونه مراسمی در خواجه ربیع به خانواده وی دادند . آیات عظام گلپایگانی ، مرعشی نجفی ، سید احمد خوانساری و بسیاری دیگر از علماء با انتشار اعلامیه هایی ضمن عرض تسلیت با خانواده وی و مردم داغدار اظهار همدردی نمودند . شهر مشهد در غم فرو رفت.
«علی توپریز »خبرنگار روزنامۀ خراسان دربارۀ آن روز گفته است: «آن وقتها من خبرنگار حوادث بودم... یک شب در روزنامه بودم که خبر تصادف مرحوم کافی به دستم رسید. جو طوری بود که بسیاری حدس میزدند تصادف ساختگی بوده و او را شهید کردهاند.»
کافی را در آمبولانس کشتند!
هر چند توپریز از جو ملتهب آن روز میگوید و اینکه در آن شرایط «شهادت کافی» تنها یک «حدس» بود، اما حسن کافی ۳۵ سال بعد از این ماجرا هنوز هم سناریوی «نقشۀ قتل» برادرش را جدی میداند و از مکالمهاش با تهرانی بازجوی مشهور ساواک در این باره سخن میگوید:
«بعد از پیروزی انقلاب و بازداشت ساواکیهای معروف، مجموعۀ بازجویی« آیت الله شیخ صادق خلخالی»(رئیس دادگاه انقلاب) از متهمان، از تلویزیون پخش شد. درباره همه سوال شد اما حرفی از مرحوم کافی زده نشد.
خودمان پیگیر شدیم و پس از مذاکرات فراوان، اجازۀ مکالمه تلفنی با«بهمن نادری پور» معروف به «تهرانی» بازجو و شکنجهگر معروف را از مسوولان گرفتیم تا شاید به سرنخی برسیم. تهرانی گفت: آن زمان در اوین بوده است و خبری از موضوع ندارد، اما تا جایی که در جریان قرار گرفته است ایشان را در آمبولانس کشتهاند.»
او دربارۀ شواهدی که این ادعا را تائید کند، گفته است: «نکتهای که بیش از همه جلب توجه میکند این است که در آن تصادف پنج خودرو به هم میخوردند و پنج نفر کشته میشوند، اما برای پسر کوچک مرحوم کافی که روی زانوی پدر نشسته بود، هیچ اتفاقی نمیافتد. آمبولانس فقط مرحوم کافی را انتقال میدهد، نه کس دیگری را. بعد هم میگویند وقتی به قوچان رسیدیم، ایشان از دنیا رفت...»
این چنین بود که مراسم تشییع جنازه و مجلس ختم به گردهماییهای اعتراضی تبدیل شد. توپریز خبرنگار وقت روزنامۀ «خراسان» در این باره میگوید: «خبرش را چاپ کردیم و فردای آن روز همه مردم شهر از قضیه باخبر شدند و منتظر ورود پیکر آن مرحوم بودند. چون حادثه در جاده شمال به مشهد که آن وقتها به آن خط کناره میگفتند پیش آمده بود، پیکر آن مرحوم را از سمت جادۀ قوچان آوردند. از میدان فردوسی تابوت را از خودرو بیرون آوردند و مردم سر و سینهزنان دنبال تابوت به راه افتادند. با هر قدمی که تابوت به جلو حمل میشد، تعداد تشییعکنندگان افزایش مییافت. نزدیکیهای دروازه قوچان جمعیت بسیار انبوهی دنبال جنازه بودند و کم کم الله اکبرها به شعارهای تند انقلابی تبدیل شد.»
شخصی که مأموریت کشتن کافی راداشت
دو روز بعد خبرگزاری دولتی «پارس» از بروز درگیریهای شدید در جریان مراسم تشییع جنازۀ یکی از خطیبان مشهور خراسان خبر داد. این خبرگزاری در متن تلکس خود آورده بود: «به هنگام تشییع جنازۀ مرحوم شیخ احمد کافی واعظ خراسانی در مدخل فلکه حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) عدهای از اخلالگران و آشوبگران فرصتطلب و مخل نظم و آرامش عمومی با رخنه به داخل صفوف تشییعکنندگان و پس از دادن چند شعار ضد ملی به چند تن از پاسبانانی که برای حفظ نظم مشایعین را بدرقه میکردند حملهور شده و با وارد کردن ضربات کارد به قسمت راست سینه یکی از پاسبانان به نام علیاصغر اکورزاده وی را از پای میآوردند... در نتیجۀ زد و خوردی که بین پلیس و این قبیل اخلالگران رخ میدهد در مجموع دو نفر کشته و ۲۴ نفر از آنها مجروح و مصدوم میشوند...»
این تنها مشهد نبود که به واسطۀ مرگ شیخ احمد کافی ناآرام شد، مرور مطبوعات آن روزها نشان میدهد مردم در بسیاری از شهرها از جمله تهران، اصفهان، قم، بهبهان و... در مراسمهای مشابهی علیه رژیم شعار دادند و مرگ احمد کافی را مشکوک دانستند.
با این وجود و با گذشت ۳۵ سال از انقلاب هنوز هم ابهامات دربارۀ این مرگ همچون تمامی مرگهای مشکوک سالهای حکومت پهلوی دوم ادامه دارد و با وجود گفتهها و شنیدههای بسیار همچنان سندی مکتوب و قطعی برای اثبات چگونگی مرگ این افراد به دست نیامده است چنانکه مجلۀ «خراسان فرهنگی» در بخشی از صفحات ویژۀ خود برای مرحوم کافی آورده است: «در آن ایام برای مردم مسلم بود که مرحوم کافی به دست عوامل ساواک به شهادت رسیده است. در این میان از وجود برخی اسناد و نشانهها در این باره هم سخن گفته شده است. از جمله گویا شهید موسوی قوچانی در دوران مسوولیتش در کمیتههای انقلاب اسلامی، اسنادی از ساواک مشهد مبنی بر ماموریت فردی به نام «غضنفری» برای به شهادت رساندن مرحوم کافی، یافته بوده است. تلاش ما برای به دست آوردن این سند مهم تا این لحظه بینتیجه بوده است./تاریخ ایرانی
آیت الله خوانساری درکنارآیت محمدرضا توسلی-مدرسه علوی
اولین مجلس ختم به دعوت آیت الله سید احمد خوانساری در مسجد حاج سید عزیزالله تهران تشکیل شد . در بسیاری از شهرها از جمله قم ، مشهد ، کرمانشاه ، رشت ، کاشان ، اصفهان و ... مجالس ختم و بزرگداشت برقرار شد .دربعضی ازشهرستانها بعدازمراسم تظاهرات خیابانی برپا شد .
آیت الله مرعشی نجفی می گفتند : خدمتی که مرحوم کافی به اسلام کرد کمتر مرجعی بعد از غیبت کبری کرده است . کافی دعای ندبه را به همه شناساند . الان مهدیه های رشت و سیرجان و گرگان و کرمان و تهران و...همه از آثار باقی مانده ایشان است .