مسجدی که «شراب فروشی»بود.آیت الله بیدآبادی(پدرآیت الله شاه آبادی)استاداخلاق امام خمینی.
«آیت الله بیدآبادی »چندبار، صاحب مغازه را به عنوان نهی از منکر از تهیه مشروب و ادامه اعمال خلاف شرع، برحذر داشت. اما صاحب مغازه که به قدرت شاه دلخوش بود، به سخن آیت اللّه اعتنایی نکرد و به عمل خود ادامه داد.
پیشنمازمسجد،موضوع رابا نمازگزاران درمیان می گذارد،حاصل این مشورت ،تخریب این مرکزفسادمی شود،لذاهمان روز،پس از اتمام نماز،درحالی که دو فرزند آیت الله نیز دربین نمازگزاران بود،به طرف مغازه مذکور حرکت می کنند.
ماجرای «میخانه ای که تبدیل به مسجدشد»
«میرزا محمد جواد حسین آبادی»( متوفی صفر ۱۳۴۴سن۹۰سالگی)فرزند میرزا محمد حسن،ازشاگردان صاحب جواهر-نجف-بود، آیت الله بیدآبادی-«پدرِآیت الله محمدعلی شاه آبادی» استادِ عرفان امام خمینی بود.
درفاصله بین «منزل آیت اللّه بیدآبادی» و «مسجد»ی که آقای بیدآبادی پیشنمازبود ، «مغازه مشروبات الکلی» بودکه صاحبش یک ارمنی به نام «موسیوکنت» بود که «دربار ناصر الدین شاه» را تأمین می کرد.
آیت الله بیدآبادی »چندبار، صاحب مغازه را به عنوان نهی از منکر از تهیه مشروب و ادامه اعمال خلاف شرع، برحذر داشت. اما صاحب مغازه که به قدرت شاه دلخوش بود، به سخن آیت اللّه اعتنایی نکرد و به عمل خود ادامه داد.
پیشنمازمسجد،موضوع رابا نمازگزاران درمیان می گذارد،حاصل این مشورت ،تخریب این مرکزفسادمی شود،لذاهمان روز،پس از اتمام نماز،درحالی که دو فرزند آیت الله نیز دربین نمازگزاران بود،به طرف مغازه مذکور حرکت می کنند.
درجلوی مغازه، ظرفهای شراب کوچک و بزرگ چیده شده بود،اهل مسجد به در مغازه شراب سازی رسیدند و همگی وارد مغازه شدند. و در کمتر از چند لحظه« خمره بزرگ شرابی را که مغازه موجودبود توسط خود آیت اللّه بیدآبادی سرازیر کردند» و پس از آن نمازگراران به تبعیت از آقا(پیشنمازمسجد)، «تمامی ظرفهای شرابی که درجلوی مغازه برای جلب مشتریان قرارداده شده بود را در چاه آب خالی کردند».
البته از شکستن ظروف وتخریب اموال خودداری کردند.
خبربه گوش ناصرالدین شاه رسید ،شاه عصبانی شد وفوری برای آقای «بیدآبادی »پیام شدیدالحنی فرستاد، آیت اللّه بیدآبادی در جواب شاه گفت: این عمل را به عنوان یک وظیفه شرعی انجام داده است و خطاب به ناصر الدین شاه پیام داد:گمان می کردم که تو ناصر الدین (حامی دین) هستی ولی حالا فهمیدم که تو کاسر الدین (شکننده دین) هستی.
آیت الله بیدآبادی متوجه شد که شاه سرلجاجت افتاده -هنوز متنبه نشده، تصمیم به«هجرت اعتراضی»بسوی اصفهان گرفت.
ظلل السلطان پسر بزرگ شاه که سیاستمدارترازپدربود،به شاه می گوید: رفتن آیت اللّه ازپایتخت به صلاح تاج وتخت نیست. باهماهنگی شاه،مشاورسیاستمدارش( رضا قلیخان سراج الملک) که عنوان«پیشکار » راداشت را مامور می کند که با آیت الله بیدآبادی مصالحه کند(ازبروزمشکل جلوگیری کند)،موضوع راجمع کند.
آیت الله بیدآبادی «شرط کوتاه آمدنش» رااینگونه اعلام می کند: مغازه شراب فروشی «موسیو کنت ارمنی» تبدیل به مسجد شود.«فرمان آیت الله بیدآبادی»
سرانجام «فرمان آیت الله بیدآبادی» توسط «دربار»اجرایی می شود .
سراج الملک، «مغازه شراب فروشی» راازصاحب میخانه(موسیو) می خردوپس ازتخریب ،مسجدی روی آن زمین بنا می کند، آیت الله شاه آبادی(بیدآبادی) هم امام جماعت این مسجد می شود.
مسجد« سراج الملک» در سال ۱۳۰۱ قمری توسط «رضاقلی خان سراج الملک» بنا شددر خیابان امیرکبیر(چراغ برق سابق) قرار دارد.
هنوز هم این بیت بر سر در آن مسجد نقش بسته است:حُسنِ توفیق بین، که مسجد کرد / سطح میخانه را ،سراج المُلک.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:گفته اند که «ملاعلی کنی»نقش مهمی در(پشتیبانی)این حادثه داشته است،نوشته اند،وقتی شاه دستورتبعیدآقای بیدآبادی رامی دهد،ملای کنی به شاه می گوید«ماراهم تبعیدکنید»،شاه هم یک جورایی درجمع کردن این موضوع برمی آید،ازطریق فرزندش اوضاع راسروسامان می دهد.
«آیت الله محمدرضامهدوی کنی» که همولایتی ملاعلی کنی است بنقل ازپدرمرحومش نقل می کند:حاج ملا علی کنی عالمی با نفوذ و صاحب مکنت و قدرت بود که شاه و صاحبان قدرت از او حساب میبردند و ترجیح میدادند که در مسائل مهم مملکتی با او مشورت کنند و در مواردی نیز با مخالفت شدید ایشان روبه رو میشدند.
آنچه آیت الله مهدوی کنی نقل می کند این است:میخانه ای بود متعلق به «موسیو کنت ارمنی» که شراب دربار ناصرالدین شاه را فراهم میکرد، آیت الله بیدآبادی-پدر آیت الله شاه آبادی استاد عرفان امام خمینی- یک روز پس از اقامه نماز جماعت با نمازگزاران مسجد، به طرف مغازه کنت شراب فروش میروند. شخصا خمره بزرگ شراب را در چاه سرازیر میکند و اطرافیان وی هم تمام ظرفهای شراب را در چاه خالی میکنند، اما به دستور آیت الله از شکستن ظرفها، که مالیات داشته است، خودداری مینمایند.
شبستان «مسجد سراج الملک» در خیابان امیرکبیر تهران
«آیت الله محمدرضامهدوی کنی» می گوید:پدرم(حاج اسدالله) نقل میکرد که سراجالملک از درباریان قاجار در خیابان امیرکبیر فعلی خانهای داشت و گاه در آن بساط عیش و نوش برپا میشد،
حاجی ملاعلی کنی از قضیه اطلاع پیدا کرد و دستور داد شبانه خانه را خراب و با خاک یکسان کردند و خاکش را به بیرون بردند. پس از این جریان سراجالملک برای آنکه رضایت خاطر مرحوم کنی را به دست آورد دستور داد در آنجا مسجدی بنا کردند و در تابلو بالای سردر ورودی آن نوشت::حُسنِ توفیق بین، که مسجد کرد / سطح میخانه را ،سراج المُلک.
ناصرالدین شاه از«ملاعلی کنی» می ترسید!
ناصرالدین شاه باهمه دبدبه و کبکبه در برابر ملا علی کنی مودب مینشست و میدانست که مرحوم کنی چه میخواهد. در احوالات او نوشتهاند که ناصرالدین شاه وقتی با اطرافیان خود به شکار رفته بود زمانی که از دروازه تهران بیرون رفته بودند ناصرالدین شاه گفت که برگردید. چرا که اگر ملا علی کنی در دروازه را به روی من ببندد و مرا به شهر راه ندهد چه کنیم!؟. این نفوذ آن مرحوم بود./پایان سخنان مرحوم مهدوی کنی.
فوت: آیت الله محمدرضامهدوی کنی(رئیس مجلس خبرگان ورئیس دانشگاه امام صادق) :۲۹ مهر ۱۳۹۳ درسن ۸۳ سالگی.
ماجرای عهدنامه «رویتر»نقش ملاعلی کنی
قرارداد ننگین «رویتر» در زمان ناصرالدین شاه و با تلاش میرزا حسین خان سپهسالار (صدر اعظم وقت)«مشیرالدوله» میان دولت ایران با فردی انگلیسی به نام «بارون جولیوس رویتر»هیجدهم جمادی الثانی ۱۲۸۹ ق بسته شد. به موجب این توافق نامه، حق احداث راه آهن(تأسیس راه آهن از دریای خزر تا خلیج فارس)، بهره برداری از منابع و معاون، جنگل ها، احداث قنوات و کانال های آبیاری اراضی به مدت هفتاد سال و اداره گمرکات و حق صدور همه نوع محصولات به مدت بیست وپنج سال به رویتر واگذار شد.که این اقدامات با مخالفت مراجع تقلید و فقهای بزرگ روبه رو شد که در رأس آنان مرحوم حاج شیخ ملّا علی کنی قرار داشت.وسرانجام این قراردادملغی شد.
فوت: آیت الله محمدرضامهدوی کنی(رئیس مجلس خبرگان ورئیس دانشگاه امام صادق) :۲۹ مهر ۱۳۹۳ درسن ۸۳ سالگی.
آیتالله نور الله شاه آبادی(متولد ۱۳۱۰شمسی)پنحمین فرزند آیت الله محمد علی شاه آبادی (نوه آیت الله بیدآبادی)
آیت اللّه نور اللّه شاه آبادی درباره ماجرای «مسجدسراج الملک» می گوید:
والد بزرگوار(آیت الله محمد علی شاه آبادی)، همراه پدر(آیت الله میرزامحمدجواداصفهانی بیدآبادی) و برادرشان(عمو) در همسایگی سراج الملک بودند و ایشان نزدیک مرکزی که متعلق به شخصی به نام (کنت) ارمنی بود، سکونت داشتند که هم مرکز لهو و لعب و هم مرکز شراب سازی بود و گفته میشد که شراب دربار شاهی را نیز از آنجا تهیه میکنند. مرحوم جدّ ما (آیت اللّه العظمی میرزا محمد جواد اصفهانی) پس از آگاهی از این موضوع، به عنوان نهی از منکر، صاحب محل را از ادامه آن اعمال خلاف شرع منع فرمود. چون مؤثر واقع نشد، یک روز به اتفاق مرحوم والد (آیت اللّه محمد علی شاه آبادی) و عموی ایشان (آیت اللّه میرزا علی محمد) و جمعی از متدینین به آنجا رفتند. ابتدا خُم های شراب را شخصا در چاه خالی میکنند. سپس دیگران به دستور ایشان بقیه شرابها را بدون آنکه ظروف را بشکنند یا به محل آن لطمه بزنند، خالی میکنند و خارج میشوند. خبر این واقعه به دربار گزارش میشود. ناصر الدین شاه نیز مطلع میگردد و دستور پیگیری میدهد.
آیت اللّه نور اللّه شاه آبادی می گوید:مرحوم جد ما نیز مطلع میشود و علیرغم آنکه در تهران به حال تبعید به سر میبردند، به قصد مراجعت، عازم رفتن به اصفهان میشوند. عوامل حکومتی این امر را صلاح نمیدانستند و مرحوم جدّ ما نیز فقط به این شرط که این محل خریداری و به مسجد تبدیل شود، رضایت میدهند. اطاعت این امر نموده و آن مکان را مرحوم سراج الملک که از مأمورین ناصر الدین شاه بود، خریداری میکند و به نام (مسجد سراج) نامگذاری میگردد./پایان.
فوت آیت الله بیدآبادی صفر ۱۳۴۴(شهریور۱۳۰۴)سن۹۰سالگی
فوت ملاعلی کنی:بامداد روز پنجشنبه ۲۷ محرم ۱۳۰۶(۱۲مهر۱۲۶۷)/هفت سال بعدازمرگ ناصرالدین شاه.
فوت ناصرالدین شاه :هفدهم ذیقعدهی سال ۱۳۱۳(۱۱اردیبهشت۱۲۷۵)، در حرم شاه عبدالعظیم ترور شد.
عارف جلیل القدرآیتالله میرزا محمدعلی شاه آبادی(متولد۱۲۸۹ق =۱۲۵۱ش /متوفی ۳آذر ۱۳۲۸=۲ صفر ۱۳۶۹ در سن ۷۷ سالگی ) که امام خمینی به شاگردیش افتخارمی کند،فرزندآیت الله بیدآبادی بوداست.
فوت پدر(آیت الله بیدآبادی) صفر ۱۳۴۴(شهریور۱۳۰۴)سن۹۰سالگی
«آیت الله محمدعلی شاه آبادی»درحالیکه کودک ده،۱۱ساله بوده، همراه بابرادرش،«پدر»رادراین واقعه همراه می کردند.د.
امام خمینی درباره آشنایی خودش با آیت الله شاه آبادی می گوید:
من پس از آن که توسط یکی از منسوبین مرحوم شاه آبادی با ایشان آشنا شدم، در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم. یک مسئله عرفانی از ایشان پرسیدم، شروع کردند به گفتن. فهمیدم اهل کار است. به دنبال ایشان آمدم و اصرار کردم که با ایشان یک درسی داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمیکردند تا به گذر «عابدین» رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر میکرد، من فلسفه میخواهم، قبول کردند.خرید یک باب مغازه «مشروب فروشی» توسط حجت الاسلام کافی:
ماجرایشیخ احمد کافی (نفر دوم از سمت راست) - حاج محمد کافی، پدر شیخ (نفر اول از سمت چپ)
«طیبه کافی» خواهر کوچکتر شیخ احمد کافی ،ماجرارااینگونه توضیح می دهد:
«نزدیک مهدیه یک دکان عرقفروشی بود. مرحوم برادرم خیلی از این موضوع ناراحت بود که کنار مهدیه چنین فضایی وجود دارد.
۳پیشنهادمرحوم کافی به صاحب مشروب فروشی
ایشان(مرحوم شیخ احمدکافی) برایم تعریف میکرد: یک روز صاحب عرق فروشی را که یک پیرمرد ارمنی بود صدا کردم. آمد خانه ما. گفتم مرا میشناسی؟ گفت: بله حاج آقا؛ شما ۳، ۴ سال اینجا تشریف دارید.
گفتم:من ۳پیشنهاد برایت دارم؛
۱-ده هزار تومان از پول آخوندیام را که از کسی هم نمیگیرم، قربه الیالله به تو میدهم. در عوض، تغییر شغل بده. یعنی خودت باش. دکانت هم باشد فقط شغلت را عوض کن.
۲- دکانت را به من بفروش
۳-درصورت عدم توافق، ناچاریم در دُکانت را ببندیم.
صاحب میخانه گفت: تغییر شغل که نمیدهم. دُکان را هم نمیفروشم. -وباتکبروتمسخر گفت-حالا چطور میخواهی ببندیش!؟
مرحوم کافی جواب داد:تو با کسیداری حرف میزنی که یک خرده قانون هم میداند. گفت: چطور؟ گفتم: چند سال است که قانونی تصویب شده که پیالهفروشی ممنوع است؛ یعنی بطری بفروشی مشکلی ندارد ولی اگر مشروب در پیاله بریزی و بفروشی ممنوع است . من آخوندی هستم که در کارهای دینی عجیبم. به قیافهام نگاه نکن که شُل و وِل هستم. در کارهای نهی ازمنکر قُرص هستم.
در ادامه برادرم با افسوس گفت: مرد ارمنی یک کلمه گفت که مرا آتش زد. گفت: من ۲۸سال در این محله هستم. مسلمانان به من نان میدهند.
حاجیه خانم کافی بنقل ازبرادر(مرحوم کافی )می گوید:صاحب مغازه مشروب فروشی نگفت از من عرق میخرندبلکه گفت مسلمانان نانم میدهند!.
مرحوم کافی گفت: از نظر دین ما خرید و فروش و خوردن عرق و درست کردن آن حرام است. کار در کارخانه عرقفروشی و جنس فروختن به آن همه حرام است.»
مرحوم کافی سرانجام، مغازه مشروب فروشی را بملغ۵۰هزار تومان از مرد ارمنی خرید .
وبعد آن مغازه را تبدیل به کتابفروشی کرد و در قفسههای آن مغازه به جای شیشههای عرق و شراب کتابهای دینی چید.
خیابان ولیعصر (عج) بالاتر از خیابان مولوی، سالیان سال است محل ندبههای منتظران ظهور امام زمان (عج) در مهدیه تهران شده است که در سال ۱۳۴۷ به همت مرحوم کافی و علاقهمندان حضرت ولیعصر (عج) ملکی ابتدا به مساحت ۱۰۰۰ متر مربع برای آن خریداری شد و شهید محراب آیتالله مدنی نیز کلنگ آن را بر زمین زد.
مهدیه تهران در ابتدای امر به صورت سقف سولهای بنا شد و به مکانی برای برگزاری و مراسم قرائت دعای ندبه، دعای کمیل، عزاداری ماه محرم و ... تبدیل شد و این برنامه تا زمان حیات مرحوم کافی ادامه داشت.
پیام امام:...دست شاه تا مرفق به خون ملت ایران فرو رفته و در حال حاضر ملت عزیز در عزای خود نشسته ، چگونه ممکن است کسی نظر دهد که جشن بگیرند و شادمانی کنند ... »
مسئولان مهدیه تهران که از مدتها قبل در تدارک برپایی جشن نیمه شعبان بودند ، به تبعیت از این فرمان از برگزاری جشن خودداری نمودند . این اقدام انقلابی باعث خشم و عصبانیت رژیم شد ..ساواک پیام داد یابرپایی جشن مثل سالهای قبل یادراین ایام بایدازتهران دورباشید.
مرگ مشکوک مرحوم کافی
کافی مسافرت اجباری راانتخاب کرد . وی به همراه خانواده و راننده خود عازم زادگاهش مشهد مقدس گردید . در صبح روز جمعه پانزده شعبان 1398 ق برابر با سی تیر 1357 پس از اقامه نماز صبح در مسجد شیروان هنوز سی کیلومتر از شهرستان قوچان فاصله نگرفته بودند که اتومبیل آنها دچار سانحه شد.
اولین مجلس ختم به دعوت آیت الله سید احمد خوانساری در مسجد حاج سید عزیزالله تهران تشکیل شد . در بسیاری از شهرها از جمله قم ، مشهد ، کرمانشاه ، رشت ، کاشان ، اصفهان و ... مجالس ختم و بزرگداشت برقرار شد .دربعضی ازشهرستانها بعدازمراسم تظاهرات خیابانی برپا شد.
«مسجدسیدعزیزالله»-تهران:حدو وسط خیابانهای وحدت اسلامی،مصطفی خمینی،۱۵ خرداد ،مولوی..نزدیک ایستگاه اتوبوس چهارراه سیروس.
آیت الله حسن سعید تهرانی، آیت الله سید احمد موسوی خوانساری،آیت الله مصطفی مسجد جامعی وآیت الله نصرالله شاه آبادی.
آیت الله احمد مجتهدی تهرانی،آیت الله سید احمد موسوی خوانساری
آیت الله مرعشی نجفی می گفتند : خدمتی که مرحوم کافی به اسلام کرد کمتر مرجعی بعد از غیبت کبری کرده است . کافی دعای ندبه را به همه شناساند . الان مهدیه های رشت و سیرجان و گرگان و کرمان و تهران و...همه از آثار باقی مانده ایشان است .
رحلت سربازامام زمان(عج)درنیمه شعبان
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مرحوم حجت الاسلام احمد کافی چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، پس از توقف در شیروان و اقامه نماز صبح جمعه ١٥ شعبان ١٣٩٨ (۳۰ تیرماه ۱۳۵۷) برابر با نیمه شعبان ۱۳۹۸ق،پس از اقامه نماز صبح در مسجد شیروان، در۳۰ کیلومتری مشهد در تصادف-مشکوک رانندگی کشته شد . جنازه وی به صحن حرم امام رضا(ع) آورده شده و پس از آنکه آیت الله سید عبدالله شیرازی بر آن نماز گزارد، به تهران منتقل شد و پس از مراسم در مهدیه تهران مجددا جنازه به مشهد انتقال یافت و در خواجه ربیع آرام گرفت.
ناصرالدین شاه از«مُلاعلی کنی»حساب می برد،دراقداماتش نظروی را لحاظ می کرد.
درادامه اشاره ای به «فتوای تحریم تنباکو»میرزای شیرازی(زمان ناصرالدین شاه)خواهیم داشت.
ملاعلی کنی کیست؟
مُلاعلی کنی ،متولد۱۱۸۴شمسی (۱۲۲۰ قمری)فرزندمیرزا قربانعلی آملی، از قریه کن(اطراف تهران) بود که باکسب رضایت پدر برای تحصیل علوم حوزوی به اصفهان رفت و بعدعازم نجف شدوتوفیق بهره مندی ازدروس علمای نجف ازجمله، کاشفالغطاء وصاحب جواهرداشته است.
او در نجف توفیق یافت تا در محضر شیخ محمدحسن نجفی(صاحب جواهر) باشد. کسی که هنوز کتابش(جواهرالکارم) در حوزههای علمیه تدریس میشود. ملا علی به مرحلهای رسید که «صاحب جواهر» در منبر تدریس خود به اجتهاد ۴ نفر تصریح کرد که یکی از آنها «ملا علی کنی» بود.
از خصوصیات مرحوم کنی احساس تکلیف و عمل به آن بود. او احساس تکلیف میکرد و دنبال آن را میگرفت اگرچه مرحوم کنی میتوانست در نجف بماند و مشغول تدریس شود و قطعا برای خود چهره و ستارهای شود اما احساس کرد که باید به تهران برود. او در آن دوران میفهمید که با آمدن به تهران با توده مردم روبرو میشود و با مشکلات روحانیت در منصب و امام جماعت و غیره درگیر میشود اما به هر حال وظیفه دانست که بیاید. در اوایل آمدن خود به تهران نیز با مشکلات اقتصادی مواجه بود اما همت بالا و تقدیر الهی باعث شد که وضعیت معیشتی او بهبود یابد و در اواخر عمر یکی از ثروتمندان شود.
ناصرالدین شاه از«ملاعلی کنی» می ترسید!
آیت الله سیدحسین اوسطی می گوید::ناصرالدین شاه باهمه دبدبه و کبکبه در برابر ملا علی کنی مودب مینشست و میدانست که مرحوم کنی چه میخواهد. در احوالات او نوشتهاند که ناصرالدین شاه وقتی با اطرافیان خود به شکار رفته بود زمانی که از دروازه تهران بیرون رفته بودند ناصرالدین شاه گفت که برگردید. چرا که اگر ملا علی کنی در دروازه را به روی من ببندد و مرا به شهر راه ندهد چه کنیم!؟. این نفوذ آن مرحوم بود.
«کنی» رفتار با سیاستمداران و سیاستبازان را خوب میفهمید. قصه کشف حجاب زمان ناصرالدین شاه مطرح شده بود اما مرحوم کنی جلوی آن را گرفت. وقتی ناصرالدین شاه این حرف را زد مرحوم کنی گفت :
«اول زنان دربار را بی حجاب بیرون بیاور و بعد به دیگر مردم بگو»
او میدانست که یکی از زنان ناصرالدین شاه( انیسالدوله) بر شاه بسیار نفوذ دارد.همان زنی در جریان تحریم تنباکو قلیان شاه راشکست و جلوی شاه قاجار را گرفت.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:آیتالله میرزا حسن شیرازی صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو.
در تاریخ ۱۲ شعبان ۱۳۰۶(۲۴فروردین۱۲۶۸) ناصرالدین شاه در پی سفر سوم خود به «انگلستان» برای تامین کسری بودجه سفرتصمیم می گیرد امتیازی در زمینه کشت، توزیع و فروش توتون و تنباکو به یک نفر انگلیسی به نام «ماژور تالبوت» واگذار کند.
به موجب این امتیاز، خرید و فروش کل توتون و تنباکوی ایران در داخل و خارج به مدت ۵۰ سال از تاریخ ۱۲۶۹ به ماژور تالبوت تبعه انگلیسی واگذار شد و در مقابل صاحبامتیاز متعهد گردید که هر سال مبلغ پانزده هزار لیره انگلیسی و یک چهارم از سود شرکت(رژی) تالبوت، پس از کسر مخارج به دولت ایران پرداخته شود.
«یک جُملهِ یک عالِم» ازفاصله ۱۵۰۰کیلومتری،بساط دربارشاه رابهم ریخت ودست استعمارگرانگلیس راازایران کوتاه کرد.
آیت الله حاج میرزا محمد حسن حسینی شیرازی معروف به-میرزای بزرگ«میرزای شیرازی»متولد۱۵ جمادیالاول ۱۲۳۰(۳خرداد۱۱۹۴) در۱۸ سالگی ، ۱۲۴۸قمری(۱۲۱۱شمسی) زادگاهش- شیراز-را به قصدحوزه علمیه اصفهان ترک کرد و نزد علمای آن شهر به تحصیل علوم فقیه پرداخت و بعداز۱۱سال،در سال۱۲۵۹قمری(۱۲۲۱شمسی) ،برای ادامه تحصیل وتهذیب،اصفهان رابه قصدِعتبات ،ترک کرد و درحوزه نجف نزداساتیدزمان،ازجمله «شیخ مرتضی انصاری» زانوی ادب زد.
پس از۳۲سال کسب فیض درحوزه نجف ،احساس کردیایدهمچون زنبورعسل،بایدشهد باغهای گلی راکه مکیده بوده را به عسل تبدیل کند،نجف رابرای ایده های نویش مناسب ندید،مجدداً«هجرت»کرد، سال ۱۲۹۱قمری(۱۲۵۲شمسی) راهی سامرا شد ودرآنجااقامت گزید و«حوزه علمیه سامرا»راپایه گذاری کردو به مدت«۲۱سال»به تدریس و تعلیم وتهذیب دربیت امام زمان(عج)ودرحرم عسکریین به مجاهداتش ادامه داد، تا اینکه به سال ۱۳۱۲قمری(۱۲۷۳شمسی) درهمانجادرگذشت واما در نجف به خاک سپرده شد.
نکته:یکی ازعوامل مهم هجرت میرزای شیرازی به سامرا،فضای سیاسی منجمد«نجف»بود،همه کسانی که ازاوضاع حاکم برحوزه نجف ناراضی بودبه سامراکوچیدند،روایات شده استقبال ازحوزه تازه بنیادسامرا آنقدرزیادبودکه خوف این بودکه حوزه نجف خلوت شود،طلابی که درسامراتحصیل کردنددرکناردروس حوزوی،به مسائل اجتماعی هم پرداخته اندودرنهضتهای اجتماعی وساسی عراق وایران وبلکه «جهان اسلام»تأثیرگذاربوده اندتاحدی این موضوع-تفاوتهای۲حوزه نمایان بوده اصطلاح«مکتب سامرا-مکتب نجف»درادبیات حوزویان واردشد.
نگارنده-پیراسته فر-که مدتی توفیق حضورچندین ماهه درسامرداشتم،هنوربعداز۱۲۰سال آثار«حوزه سامرا»موجوداست،سامرایی ها بعضاًبه این موضوع اشاره داشتند.
رهبرانقلاب (آیت الله خامنه ای):حوزه خیلی کار دارد. البته وقتی ما میگوئیم فلان رشتهها بیاید، فلان کارها انجام بگیرد، بعضی میگویند آقا شما به فقه و اصول بیاعتنائی کردید؛ ما در حوزه، دیگر صاحب جواهر یا شیخ انصاری متخرج نداریم. این جزو حرفهای رائج است. من این حرف را قبول ندارم. اولاً مثل شیخ انصاری کو؟ توی حوزههائی هم که مخصوص این کار بودند، مگر چند تا شیخ انصاری داشتیم؟ عرض کردم؛ به نظرم نمیرسد که بعد از شیخ انصاری، هیچکدام از شاگردان ایشان و شاگردان شاگردان ایشان تا امروز به رتبه شیخ انصاری رسیده باشند. بله، حرفهای ایشان را ذکر میکنند، اشکال میکنند، ایراد میکنند، اشکالها هم وارد است؛ اما مسئلهی شیخ، مسئلهی دیگری است.
آن قالبی که شیخ علیهالرحمه برای استنباط فقهی بعد از صاحب جواهر و روی دست صاحب جواهر، شیخ فراهم کرده شما ملاحظه کنید «مکاسب» شیخ را با «متاجر» جواهر مقایسه کنید تا معلوم شود فرق بین شیخ و صاحب جواهر چقدر است. بعد از صاحب جواهر، مگر ما چند تا مثل صاحب جواهر در حوزههای علمیه تربیت کردیم که حالا از حوزه گله کنیم که صاحب جواهر تربیت نمیکنیم! خب، اینها قلههائی بودند، هر چند وقت یکبار، یک مجموعه علمی و انسانی به یک قلهای دست پیدا میکند. اگر در زمان ما صاحب جواهر یا شیخ انصاری درست نشد، جای گله نیست که چرا نتوانستیم؛ خیال کنیم که اگر ما این درسها را کنار میگذاشتیم و فقط به فقه و اصول میچسبیدیم، حالا چند تا صاحب جواهر داشتیم؛ نه، آن روزی هم که حوزه نجف منحصر و مختص به فقه و اصول بود و غیر از آن نبود - که مرحوم سیدالوالحسن اصفهانی (رضواناللهتعالیعلیه) اینجور فرموده بودند که باید فقط فقه و اصول باشد – ما ندیدیم در نجف مثل صاحب جواهر یا شیخ انصاری تربیت شود. این اولاً.
ثانیاً اعتقاد ما این است که ما امروز نوکر دینیم؛ ما نوکر اسمها که نیستیم.
روحانیت برای چیست؟ روحانیت برای این است که بتواند مردم را تغذیه دینی کند؛ البته عالمانه.
آن روز یک طلبهای میآمد نجف درس میخواند، فقه و اصول میخواند، رجال میخواند و بعضی چیزهای دیگر میخواند، ملا میشد، فاضل میشد؛ اگر در نجف میماند میشد بحرالعلوم و کاشفالغطاء.
اگر از نجف خارج میشد، میشد میرزای قمی و ملامهدی نراقی و ملا احمد نراقی و حاجی کلباسی و سید شفتی و امثال اینها. یعنی هر کدام از اینها در هر شهری بودند، برای هدایت و تغذیه معنوی و فکری مردم خودشان کافی بودند. یک سید شفتی یا یک حاجی کلباسی یا یک میرزا مهدی شهید در مشهد، خودش و شاگردانش میتوانستند مردم را از لحاظ فکری تغذیه کنند. آن وقت عوامل گمراهکننده و لغزانندهی مردم زیاد نبود؛ همان شهوات شخصی انسانها بود که همیشه انسانها به آن دچار و مبتلایند؛ آن هم با موعظه و نُزهت و تذکر و از این چیزها تا حدود زیادی قابل رفع بود؛ یک مقدارش هم میماند که خب، همیشه گنهکارانی هستند. آن روز دیگر تلویزیون نبود، اینترنت نبود، این همه کتاب و مجله و افکار جدید نبود، این همه فلسفههای جدید داخل ذهنهای مردم نبود، شبکهی فیلمهای خانگی نبود، ماهواره نبود، مغریات و مذلاتی که جوان و پیر را تحت تأثیر قرار میدهد - افکار و شبهات گوناگون - نبود. آن روز وقتی عالم وارد یک شهری میشد - مثل میرزای قمی یا مثل حاجی کلباسی - از همهی مردم آن شهر فاضلتر بود. فضلای هر شهری کسانی بودند که چند جمله ادبیات یا عقلیات یا شبیه این چیزها را خوانده بودند؛ اینها از همهی آنها بهتر بودند، بالاتر بودند؛ در مقام برخورد و زورآزمائی علمی، کسی از عهدهی آنها برنمیآمد؛ اما امروز اینجوری نیست. امروز ما فقه و اصول که میخوانیم، اگر توی یک شهری برویم، اینجور نیست که از همه زورمان بیشتر باشد؛ در رشته های مختلف، در کارهای مختلف، در حرفهای مختلف، در افکار مختلف کسانی هستند که مسلطند، فنانند، متبحرند؛ کسانی بخواهند عرصه را از آنها بگیرند، باید به قدر آنها زور داشته باشند. امروز فقه و اصول کافی نیست برای اینکه انسان بتواند تبلیغ دین را بکند. بنابراین حوزهها وظیفهشان خیلی سنگین است. این تنوع در علوم حوزوی یک نیاز قطعی و مبرم است و بایستی در برنامهریزی به آن توجه شود.۲آبان۱۳۸۹ دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم
میرزای شیرازی در تاریخ ۱۹ ذی الحجه ۱۳۰۸(۴مرداد۱۲۷۰شمسی) یعنی۱۷ ماه پس از امضای قرارداد تلگرافی را به نزد شاه می فرستد و مخالفت خود را با قرارداد ابزار می کند. اما با بی اعتنایی شاه مواجه می شود که دراوائل محرم۱۳۰۹(۱۲۷۰شمسی)فتوای تاریخی خودراصادرمی کند.
«میرزای شیرازی» که مدیریت حوزه علمیه«سامرا»رابعهده داشت درسرداب عسکریین«فتوای» مشهور «تحریم تنباکو» را در اوائل محرم۱۳۰۹ در رابطه با منع استعمال دخانیات رانوشت:
بسمالله الرحمن الرحیم الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی.
استقبال از چنین حکمی بی نظیر بود. مردم ایران از پیر و جوان، زن و مرد، کشاورز و کارگر، تاجر و کاسب، همه بدون چون و چرا از آن اطاعت کردند و قلیانها و چپق ها را شکستند و توتونها، تنباکوها و سیگارها را به آتش کشیدند و حاضر نشدند حکم عالم و مرجع خود که استعمال تنباکو را در حکم جنگ با امام زمان (عج) میدانست نقض کنند. نفوذ این حکم آنقدر گسترده و وسیع بود که حتی دربار و حرمسرای ناصرالدینشاه را نیز فرا گرفت.
ناصرالدینشاه ناچارشد امتیاز را لغو کنند و با اعلام رسمی لغو امتیاز از سوی دولت ایران و شرکت رژی، مبارزه پیروزمند تنباکو پس از ۵۵ روز خاتمه یافت
واین فتواشکستی بودبرای بریتانیا ومجدوعظمتی شدبرای اسلام .وازاینجابود که ناصرالدین شاه،نه تنهاسودی عایدش نشد،بلکه خسارت هم به انگلیس پرداخت کرد و«حساب کار»دستش آمدواین ترس همیشه باشاه بود،این فتوامنجرشدکه امریکاوانگلیس درچپاولگری،تجدیدنظربکنند.
که سفیرامریکامی گویدبایک کلمه ملای کنی«شاه»ساقط می شود!
تواضع وانصاف ملاعلی کنی
آیت الله اوسطی می گوید:مرحوم کنی که عالیترین کرسیهای مدرسه مروی در دستهایشان بود وقتی عالمی بزرگ از نجف به تهران آمده بود بلافاصله کرسی درس مدرسه مروی که بزرگترین کرسی درس آن دوران بود را به ایشان تقدیم کرد.
ملاعلی کنی از«متمولین» بود
مرحوم کنی با تاسی از امیرالمومنین (ع) موقوفات فراوانی از خود بجا گذاشت. در کن، امامزاده عبدالعظیم، تهران و در قزوین موقوفاتی دارد و مقداری از اموال خود را برای اولاد وقف و هر چه داشت را از ملکیت خود خارج کرد.
آیت الله سیدحسین اوسطی گفت:گاهی از اوقات ما فکر میکنیم یا لااقل بعضیها فکر میکنند که بزرگان ما مثل شیخ انصاری، مرحوم بروجردی و امام راحل و دیگران عدهای بودند که برایشان همه امکانات فراهم بود تا این که توانستند شکوفایی پیدا کنند و به مراحل عالی علم و عمل برسند. اما این گونه نیست. در احوالات بزرگان ما گاهی به مسائل بسیار حادی برمیخوریم. مثلا مرحوم سید کاظم یزدی از فقهای بزرگ در زمان طلبگی در یزد سه روز بدون غذا ماند. یا مرحوم ابوالحسن اصفهانی که ۲۸ سال مرجعیت مطلق جهان تشیع را داشت پیش از رسیدن به مرجعیت نتوانسته اجاره مختصر خانه خود را در نجف بدهد و صاحبخانه از او خواسته بود که از خانه بیرون رود. ایشان اثاث خود را جمع کرده و به مسجد کوفه رفت.
ما گاهی فکر میکنیم که همه گونه وسایل رفاهی برای این جور اشخاص فراهم بوده است تا این که به مقامی والا رسیدند در حالی که اینها نه یک یا ۱۰ مشکل بلکه مشکلات فراوانی داشتند./آیتالله سیدحسین اوسطی.مهر ۱۳۹۴ ایسناوباشگاه خبرنگاران./پایان.
آیت الله فلاحتی(امام جمعه رشت)درشامگاه سه شنبه، ۲۱ اَمرداد ۱۳۹۹بعدازنمازعشاء-درس تفسیرهفتگیش- درپیرامون آیه « لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ﴿٢٣﴾»درباره ثروت ملاعلی حکیم داستانی رانقل کردند:
مردزاهدوعابدی دنبال یه ملایی می گشت که ازآن تقلیدوتبعیت کند،خیلی هم وسواس بودکه بهترین انتخاب راداشته باشد،وی ازمحسنات ملاعلی کنی شنیده بود واما میخواست به عینه مشاهده کند،رفت منزل ملاعلی کنی وبدون اینکه چیزی بگوید،برگشت ونپسندید وسفرطولانی برای طی کردکه مرادخودراپیداکند.
گزینه دومش شیخ انصاری،رفت به عراق ودرنجف درب خانه شیخ مرتضی انصاری،همینکه سرصحبت رابازکرد،قبل ازآنکه این مردحرف بزند،شیخ انصاری گفت:«او(ملاعلی کنی)ازمن بهتراست»!
وادامه داد:توسراچه(خانه وسیع)اورادیده ای،نظرت برگشته!بروایران ،همان بهترینهاست.
آن مردخیلی تعجب کرد! تعجب ازاینکه این موضوع را به کسی نگفته بود که یکی به شیخ انصاری برساند وخودش که بعدازملاقات ملاعلی کنی،تماسی با شیخ انصاری نداشته..پس این عالم ازکجاازاتفاقات وخطورات قلبش آکاهی دارد!..
نماینده ولی فقیه دراستان گیلان توضیح داد،مهم دلداده ووابسته نبودن به مال وثروت است،نه دراختیارداشتن امکانات./پایان.
دفاع عالم فقیرازعالم ثروتمند
نوشته اند زمانی ظل السطان(فرزند ناصرالدین شاه)، در سفری به عتبات عالیات، در نجف اشرف اقامت کرد. او به منظور دیدار و زیارت شیخ مرتضی انصاری به منزل ایشان رفت. آثار زهد و ورع از در و دیوار و اثاث ناچیز خانه شیخ هویدا بود؛ سفره حصیری (خوص) به دیوار آویزان بود و یک پیه سوز سفالی درکنار منقل گلی، اتاق را روشن کرده بود و کمی سرگین به جای ذغال در منقل مشتعل بود. اینها اثاث خانه آن مجتهد و مرجع بزرگوار و استاد یگانه حوزه علمیه نجف اشرف به شمار می رفت.
شاهزاده چون وضع اتاق را برانداز کرد بسیار متعجب گردید و سپس لب به سخن گشود و گفت: اگر ملا و مجتهد این است، پس حاجی ملا علی کنی چه می گوید؟!
شیخ انصاری جواب داد: عالی جناب! حاجی کنی حق دارد آن طور زندگی کند، زیرا در مقابل پدر تو باید به همان قسم زندگی کرد. ولی من در میان طلاب هستم، باید حالم و امور زندگانی ام مانند همین طلبه ها باشد.
شیخ مرتضی انصاری(متولد۱۸ ذیحجه ۱۲۱۴اهواز)فرزندمحمدامین-رحلت:شامگاه ۱۸ جمادی الثانی ۱۲۸۱ ق. در ۶۷ سالگی
توضیح نگارنده-پیراسته فر:خاطره سفیرامریکا درباره ملاعلی کنی
ساموئل گرین ویلر بنجامین ـ نخستین سفیر آمریکا در ایران ـ در خاطرات خود چنین می نویسد: بزرگ ترین مجتهدهای حالیه که به منزله رئیس عدالت خانه حالیه ممالک فرنگ است، حاجی ملا علی کنی است. حاجی ملا علی شخص مسنّی است و ظاهراً مایل به تجمل نیست بلکه میل به سادگی زیاد دارد. اگر چه املاک او زیاد است مع هذا نمی خواهد جلال و ظاهرسازی به خرج دهد. وقتی در کوچه ای راه می رود بر قاطر سفیدی سوار می شود و فقط یک نفر نوکر دارد، اما جمعیت از هر طرف کوچه به جلوِ او ازدحام می کنند مثل این که وجودی ملکوتی است.
مثلِ «ناصرالدین شاه باملاعلی کنی »،مثل «زضاشاه بامدرس» است.
سفیرامریکا«ساموئل گرین بنجامین»می نویسد:
«ملاعلی کنی بایک جمله ،می تواند اعلی حضرت(ناصرالدین شاه) را از سلطنت خلع کند»
سربازهایی که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول می کشیدند به من گفتند:اگرچه ما برای حفظ وجود شما اینجا فرستاده شده ایم، اما اگر حاجی ملا علی امر کند همه شما را می کشیم!.
«ساموئل گرین بنجامین»اولین سفیر امریکادر ایران.
در (دسامبر)سال ۸۳ - ۱۸۸۲(دیماه۱۲۶۲شمسی)صفر ۱۳۰۱اعزام شدو مأموریتش،بیش از۲سال درایران بطول انجامید.
«ساموئل گرین بنجامین»: از طرف پرزیدنت چسترآلن آرتور ریاست جمهوری آمریکا به سمت نخستین سفیر آمریکا در ایران منصوب شدم. کنگره امریکا بتازگی تاسیس سفارت را در ایران تصویب کرده بود و بدنبال آن پرزیدنت آرتور مرا بدین سمت انتخاب کرد.
چسترآلن آرتور:بیست ویکمین رئیس جمهورامریکا(بین سالهای ۱۸۸۱ تا ۱۸۸۵ میلادی)بود.
سیدزینالعابدین طباطبایی حائری، از دوران سخت تحصیل وی چنین یاد میکند:
«در ایام طلبگی که به نجف اشرف آمده بودم، من و آقای شیخ عبدالحسین شیخالعراقین و آخوند ملاعلی کنی در یک حجره از مدارس حوزه علمیه در نهایت فقر و فاقه بهسر میبردیم و فقیرتر از همه، حاجی کنی بود که هر هفته یک شب به مسجد سهله میرفت و از گوشه و کنار مسجد ـ بدون اینکه کسی بفهمد ـ نان خشک جمع میکرد و به مدرسه میآورد و گذران هفته را از آنها میکرد!»
استادالفقها، شیخ مرتضی انصاری، از دوستان نزدیک ملاعلی کنی نیز چنین میگویند: «حدود ۲۰سال در کربلا با او دوست و معاصر بودم. اثاثیهای جز یک عمامه نداشت که آن را شبهای تابستان فرش خویش قرار میداد و هنگامی که از محل سکونت بیرون میرفت، آن را عمامه سر خویش میکرد».
آیت الله شیخ محمدحسین اصفهانی حائری معروف به «صاحب فصول»
نقل است یک وقتی دختر ناصرالدین شاه برای زیارت به نجف اشرف مشرف شده بود و خدمت شیخ انصاری رسید. وقتی آن زهد و بساطت و سادگی زندگی شیخ انصاری را دید گفت آقا اگر این زندگی است پس حاج ملا علی کنی در تهران چی میگوید؟ ناگهان شیخ انصاری فرمود: پاشو از اینجا برو، تو با این گفته خودت فاسق شدی. تو با غیبت کردن پشت سر حاج ملا علی کنی از دایره ایمان داری خارج میشوی. دختر ناصرالدین شاه به گریه افتاد گفت آقا من اشتباه کردم، غلط کردم، ببخشید، نفهمیدم. شیخ انصاری فرمود حاج ملا علی کنی حق دارد در تهران آنطوری زندگی کند تا بتواند در مقابل ظلم و تعدی پدر تو و برادران تو بایستد. من اینجا در نجف در میان طلبهها زندگی میکنم و باید با آنها همرنگ و همجنس باشم./حجتالاسلام ناصرالدین انصاری قمی، علاوه بر اینکه استاد سطح عالی حوزه علمیه قم.
آیت الله مهدوی کنی می گوید:
نجف اشرف گردید و از محضر اساتید بزرگ نجف مانند مرحوم آیتالله شیخ محمدحسن نجفی (صاحبالجواهر) و مرحوم آیتالله شیخ حسن کاشفالغطاء و آیتالله شیخ مشکور حولاوی نجفی بهرهها برد و توشهها برگرفت و سپس مدتی به کربلا عزیمت کرد و از اساتید آن شهر مقدس مانند شریفالعلماء مازندرانی و سیدابراهیم قزوینی استفاده کرد.
در سال ۱۲۴۴ هـ.ق طاعون مرگباری در عراق پدیدار گشت و جان هزاران نفر را گرفت. مرحوم کنی در چنین اوضاع و احوال ناچار به ایران مراجعت کرد و مدت دو سال نزد پدر و مادر خود اقامت گزید و پس از پایان طاعون در سال ۱۳۴۶ دوباره به نجف اشرف بازگشت. او پس از سالها اقامت در نجف اشرف و معاشرت با بزرگانی چون شیخ انصاری و میرزا محمد حسن شیرازی در سال ۱۲۶۲ هـ.ق عراق را ترک گفت و به ایران بازگشت و بالاخره در تهران اقامت گزید. ولی حدود چهل و چهار سال از عمر شریف خود را در دوران سلطنت ناصرالدین شاه به تدریس و زعامت و مرجعیت دینی پرداخت و در سال ۱۳۰۶ هـ. ق دار فانی را وداع گفت. مرحوم حاج ملا علی، پس از وفات مرحوم شیخ میرزا محمد اندرمانی در سال ۱۲۸۲ ق تولیت مدرسهی مروی را عهدهدار شد؛ چرا که براساس وقفنامه لازم بود مجتهد جامعالشرایط و با نفوذی متولی آن باشد. هنگامی که آیتالله میرزا ابوالقاسم کلانتری (صاحب کتاب مطارح الانظار) از نجف به تهران مهاجرت کرد حاج ملاعلی با اصرار او را برای تدریس به مدرسهی مروی دعوت کرد و پس از آن آیتالله سید عبدالکریم لاهیجی (متوفای ۱۳۲۳ قمری) را برای تدریس به آن مدرسه فرا خواند و سپس او را به دامادی خویش پذیرفت.
حاج ملا علی کنی عالمی با نفوذ و صاحب مکنت و قدرت بود که شاه و صاحبان قدرت از او حساب میبردند و ترجیح میدادند که در مسائل مهم مملکتی با او مشورت کنند و در مواردی نیز با مخالفت شدید ایشان روبه رو میشدند.
پدرم(حاج اسدالله) نقل میکرد که سراجالملک از درباریان قاجار در خیابان امیرکبیر فعلی خانهای داشت و گاه در آن بساط عیش و نوش برپا میشد، حاجی ملاعلی کنی از قضیه اطلاع پیدا کرد و دستور داد شبانه خانه را خراب و با خاک یکسان کردند و خاکش را به بیرون بردند. پس از این جریان سراجالملک برای آنکه رضایت خاطر مرحوم کنی را به دست آورد دستور داد در آنجا مسجدی بنا کردند و در تابلو بالای سردر ورودی آن نوشت:حُسن توفیق بین که مسجد کرد سطح میخانه را سراجالملک.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:این مسجد درخیابان امیرکبیر به نام «سراج الملک» است.رضا قلی خان سراج الملک در زمان ناصرالدین شاه قاجار، پیشکار ظلالسلطان (پسر ناصرالدین شاه ) در تهران بود.
آنچه آیت الله مهدوی کنی نقل می کند این است:میخانه ای بود متعلق به موسیو کنت ارمنی که شراب دربار ناصرالدین شاه را فراهم میکرد، آیت الله بیدآبادی-پدر آیت الله شاه آبادی استاد عرفان امام خمینی- یک روز پس از اقامه نماز جماعت با نمازگزاران مسجد، به طرف مغازه کنت شراب فروش میروند. شخصا خمره بزرگ شراب را در چاه سرازیر میکند و اطرافیان وی هم تمام ظرفهای شراب را در چاه خالی میکنند، اما به دستور آیت الله از شکستن ظرفها، که مالیات داشته است، خودداری مینمایند.
رئیس خبرگان رهبری می گوید:یکی از اقدامات حاجی ملاعلی کنی که از پدرم نقل شنیدم، مخالفت با قرارداد راهآهن بود. یعنی همین ماشین دودی تهران - شهرری، که بلژیکیها آمدند اینجا این خط آهن را درست کردند. تا زمانی که حاجی زنده بود نگذاشت این کار انجام شود. بعد از فوت مرحوم حاجی، ناصرالدینشاه این کار را کرد. پدرم میگفت که حاجی پیغام داد برای ناصرالدینشاه که این کار را نکن. این قرارداد را با این خارجیها نبند. برای وی این مثال را زد بچهی فیل را به خانهات راه نده؛ اگر بخواهی بیرونش کنی آن وقت باید سر در خانهات را خراب کنی! گفته بودند که مثلاً اینها به عنوان آبادانی به کشور میآیند، ولی بعد بیرون کردنشان مشکل است. منتها آن زمان برداشت روشنفکرها از علما این بود که اینها با پیشرفت و با علم و ترقی و مظاهر تمدن مخالفند، حال آنکه آقایان علما بیشتر نظرشان به مسئلهی تسلط خارجیها بوده، چرا که در تنباکو همین بوده و نظر حاجی هم همین بوده، حال آنکه کسروی در تاریخ مشروطیت این مسئله را عنوان میکند که علما با مظاهر تمدن مخالفند و نگذاشتند که ایران پیشرفت کند و یکی از سیئات حاجی را هم مخالفتش با قرارداد رویتر میداند. حاج ملاعلی میگفت بروید فنآوری را یاد بگیرید و به دست خودتان راهآهن را بسازید و خارجیها را بر منابع کشور مسلط نکنید.
پدرم نقل میکرد که: یکی از اقدامات مخالفت با سپه سالار بود. چون سپه سالار طرفدار ارتباط با غربیها و انگلیسیها بوده و در جریان قرارداد رویتر نقش فراوانی داشته است. میگویند از کسانی که در جریان امضای این قرارداد رشوه گرفته بود، سپه سالار بوده است.
باز هم پدرم نقل میکرد؛ من اینها را در کتابهای تاریخ ندیدهام که سپه سالار وقتی رفت خارج و برگشت قیافهاش را عوض کرد و ریشش را تراشید؛ با اینکه رجال ایران محاسن داشتند. این مسئله به علاوهی ارتباطاتی که با خارجیها داشت و قراردادهایی با خارجیها بسته بود، باعث شد که حاجی دستور دهد که در شهر راهش ندهند که در پی آن ایشان برای اینکه خودش را تطهیر کند قول میدهد که همین مدرسهی سپه سالار را بسازد؛ زمین مدرسهی سپه سالار و مجلس شورای ملی سابق جزو باغ و خانهی خود سپه سالار بوده است. بالاخره این مدرسه و مسجد را میسازد که خودش را تطهیر کند.
آیت الله محمدرضامهدوی کنی می گوید:پدرم از زبان یکی از درباریان قاجار در مورد شخصیت مرحوم کنی نقل کرده است که آن درباری در نجف به دیدن شیخ انصاری که مرجع تقلید شیعیان بوده است؛ شرفیاب و مهمان شیخ میشود، شیخ غذای سادهی طلبگی؛ یعنی آبگوشت بیرمقی با یک نان خشکی برای او میآورد. او که میخواسته به حاجی طعنه بزند، میگوید: نمیدانم زندگی شما درست است یا زندگی حاجی با آن خدم و حشم و با آن وضعی که در تهران دارد. شیخ در جواب میگوید: آنچه که من اینجا انجام میدهم کاملا درست است چون با این طلبهها در ارتباطم. من باید زندگیام همینطور باشد و آنچه که حاجی در کنار شما انجام میدهد آن هم درست است. او باید آن جور زندگی کند، من هم اینجور. این نکته باید برای ما درسی باشد که علما در عین حال که با هم اختلاف سلیقه و اختلاف زندگی داشتند، ولی حریم یکدیگر را حفظ میکردند.
رئیس مجلس خبرگان می گوید:پدرم باز نقل میکرد که در زمان حاج ملاعلی، ملای محترمی در تهران به نام حاج ملا صادق چاله میدانی در خیابان مولوی زندگی میکرده است که دارای نفوذ روحانی بوده است. در آن محله یکی از درباریها شراب خورده و بدمستی کرده بود. مرحوم حاج ملاصادق دستور میدهد، حد شرعی را بر او جاری کنند. ناصرالدین شاه با شنیدن این خبر عصبانی شده و دستور میدهد که حاج ملاصادق را به عراق تبعید کنند. مسافران عراق معمولا از راه حضرت عبدالعظیم (ع) به قم و بعد از این راه به عراق میرفتند. به حاجی خبر میدهند که حاج ملاصادق را تبعید کردند و هماکنون در شهرری هستند. با اینکه میان حاجی و ایشان شکراب بود، ولی همین که حاج ملاعلی کنی میشنود که ایشان را تبعید کردهاند، به اطرافیانش میگوید: کالسکه را آماده کنید. اگر بناست حاج ملاصادق تبعید بشود باید ما هم تبعید بشویم، باید ما هم برویم. میگویند منزل ایشان در بازار تهران بوده، همین که حاج ملاعلی حرکت میکند بلافاصله مردم، بازار را میبندند و به دنبال حاجی حرکت میکنند و میروند. خبر حرکت ایشان به سراسر شهر تهران میرسد. میگویند درباریها و مأمورین دولت هم حرکت کردند. پس از آنکه ناصرالدین شاه از این وضعیت مطلع گردید صدراعظم احتمالا اتابک اعظم را احضار و به او میگوید: دریاب ما را که اگر این جوری بشود مملکت از دست میرود. شاه دستور میدهد، برو دست حاجی را از طرف من ببوس و ایشان را برگردان. صدراعظم با عجله حرکت میکند و در وسط راه، به حاجی کنی میرسد و با عذرخواهی تقاضای بازگشت میکند. حاجی میگوید تا حاج ملاصادق برنگردد من بر نمیگردم. اول بروید از ایشان عذرخواهی کنید و او را برگردانید تا من برگردم. از ایشان عذرخواهی میکنند و بر میگردانند. پدرم همیشه این جهت اتفاق و اتحاد علما را برای ما نقل میکرد. پدرم میگفت: علما با اینکه گاهی با هم اختلافی داشتند، ولی در مواقع حساس هیچگاه اصول را فراموش نمیکردند و بر سر اصول اختلافات را کنار میگذاشتند.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:یکی ازسایتهای معاند-آن ورآبی-اعتراف به محبوبیتش دربین مردم داشته ،بدون اشاره به فراگیری خدمات این عالم نوشته بودکه در تشییع جنازهی او زردشتیان و ارمنیها حتی یهودیها حضور داشتند ،همنوابامسلمانان سوگواری می کردند.
«شیخ آقا بزرگ تهرانی» شیخ محمد محسن تهرانی(شیخ آقابزرگ تهرانی)مؤلف موسوعه بزرگ« الذریعه الی تصانیف الشیعه»،که در آن روزها در تهران سکونت داشت - مراسم تشییع جنازه آیةاللهالعظمی کنی را اینچنین توصیف میکند: «ایران در مرگش یکپارچه به ناله درآمد و مردم در غم از دست دادن او در شیون و فریاد شدند. ازدحام جمعیت در تشییع جنازهاش به حدی بود که چشم روزگار مانند آن را ندیده بود. بازارها و مغازهها تعطیل شد و پیکر پاکش بر روی دوش مردم و همراه با اشک و آه و حسرت، به مسافت یک فرسنگ، از تهران به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی تشییع شد و در مسجد عتیق زیر پای زائرین امامزاده حمزه به خاک سپرده شد.»
خطاب به ناصرالدین شا:توهروقت «خدا»شدی،من هم پیامبرم!
روزی شاه به ملاعلی گفت: بر اساس حدیث «علماء امتی افضل من انبیاء بنیاسرائیل» «علمای امت من از پیامبران بنیاسرائیل برترند) شما باید لااقل همان کارهایی را بکنید که آن پیامبران میکردند! مثلاً آیا شما میتوانید مانند حضرت موسی(علیهالسلام) عصایی را اژدها کنید؟! آیةالله کنی بدون تأمل و درنگ در پاسخ گفتند: آری، اگر شما ادعای خدایی کنید، ما هم عصا را اژدها خواهیم کرد؟!/پایان سخنان آیت الله مهدوی کنی.+اصلاحات واضافات.
مرحوم آیت الله کنی تولیت مدرسه مروی را عهده دار بود.
شاگردان ملاعلی کنی
آن فقیه برجسته، تربیت شاگردان را یکی از اهداف اساسی خود قرار داد و به برپایی درس فقه و اصول و دیگر رشته های علوم اسلامی اقدام ورزید. برخی از شاگردان او عبارتند از: شیخ موسی شراره عاملی، شیخ محمدباقر نجمآبادی، شیخ اسدالله تهرانی، سید محمود حیاطشاهی، سید محمد لواسانی، سید محمد مرعشی، مولا محمدعلی خوانساری، ملا محمدتقی سنجابی، میرزا حسین نایب الصدر، شیخ محمدحسین گرگانی و شیخ حسین بافقی.
BRAND«برند»ملاعلی کنی«مُهر»
«مُهر» ملاعلی کنی «سند اعتبار اسناد» محسوب می شد.
رسیدگی به ضعیفان، دستگیری از مستمندان و تلاش در پی رفع گرفتاری نیازمندان از صفات بارز ملا علی کنی بود. او چون پدری دلسوز، بسیاری از یتیمان درمانده را تحت تکفل قرار داده و برای گذران زندگی آنان مقرری مناسبی در نظر گرفته بود و همچنین برای حل مشکل بیمارانی که بنیه مالی ضعیفی داشتند، مکان هایی را به منظور پرداخت پول داروها در نظر گرفته بود تا آنان با دریافت مبلغ آن، به درمان خود اقدام کنند.
ساخت آب انبار و کاروانسرا به منظور رفاه و آسایش قافله ها ـ چون کاروانسرایی در خاتون آباد ـ نیز از خدمات عمومی و عام المنفعه حاجی بود. مُهر آیت الله کنی سند اعتبار اسناد به شمار می رفت. معامله کنندگان برای معتبر ساختن کاغذ و سند معامله خویش به در خانه او رفته، سند خود را با مُهر مبارکش اعتبار می بخشیدند.
تألیفات ملاعلی کنی
آثاربرجسته حاجی کنی به قرار زیر است:
ارشاد الأمّه، ایضاح المشتبهات، تحقیق الدلائل فی شرح تلخیص المسائل (شامل مباحث مستقلی چون کتاب البیع، کتاب الخیارات، کتاب القضاء و کتاب الشهادات، کتاب الطهاره و کتاب الصلاه)، تلخیص المسائل، توضیح المقال فی علم الدرایه والرجال،حاشیه برجواهرالکلام ،حاشیه بر قواعد، رساله ای در استصحاب، رساله ای در اوامر و نواهی ورساله ای در مفاهیم و مواعظ حسنه.
مراجعت ناصرالدین شاه «از شکارگاه »ازترس ملاعلی کنی
روزی ناصرالدین شاه به منظور شکار، به همراه اطرافیانش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتی را طی نکرده بود که از دور نگاهی به پایتخت کرد و در فکر فرو رفت. پس از آن بی درنگ از شکار منصرف شد و به تهران بازگشت. یکی از درباریان سبب انصراف شاه را از شکار جویا شد. شاه در پاسخ گفت: چون از دروازه بیرون رفتم، نگاهم به شهر و دروازه افتاد، این فکر در نظرم آمد که اگر حاجی ملا علی کنی امر نماید درِ این دروازه را بر روی من ببندند و باز نکنند، من چه خواهم کرد! از این رو ترس و وحشت مرا فراگرفت و گفتم برگشتن بهتر است.
میرزا محمدمهدی لکهنوی می نویسد: از سلطان و شاهزادگان و امرا کسی را جرأت آن نیست که بی إذن ایشان (آیت الله کنی) اقدام بر تکلم نماید و یا بی مشورت ایشان اجرای مطلبی بنماید. امرای عصر حتی ناصرالدین شاه قاجار از وی خائف می بودند و شاه مذکور مکرر به خانه اش به جهت ملاقات می آمد./تکمله نجوم السماء، میرزا محمدمهدی لکنهوی(فرزندمحمدعلی کشمیری)
ماجرای درازکردن« پا»ی ملاعلی کنی وپسر ناصرالدین شاه
روزی نایب السلطنه، کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه و وزیر جنگ و حاکم تهران برای انجام کاری در منزل حاج ملاعلی کنی حضور یافت. در ضمن صحبت، حاجی با عذرخواهی فرمود: «خیلی ببخشید، من پایم درد می کند و ناچارم آن را دراز کنم!» کامران میرزا که مردی خودخواه و خودپسند بود، احساس کرد ملاعلی کنی قصد بی احترامی به او را دارد و برای این که تلافی کرده باشد، گفت: اتفاقاً بنده هم پایم درد می کند و اجازه می خواهم آن را دراز کنم! آیت الله کنی با فراست و هوشیاری تمام متوجه منظور نایب السلطنه شد و برای آن که او را خوب ادب کرده باشد فرمود: «من اگر ناچارم پایم را دراز کنم، علتش این است که دستم را کوتاه کرده ام، ولی فکر نمی کنم شما در وضعی باشید که لازم باشد پایتان را دراز کنید».
ماجرای عهدنامه «رویتر»نقش ملاعلی کنی
قرارداد ننگین «رویتر» در زمان ناصرالدین شاه و با تلاش میرزا حسین خان سپهسالار (صدر اعظم وقت)«مشیرالدوله» میان دولت ایران با فردی انگلیسی به نام «بارون جولیوس رویتر»هیجدهم جمادی الثانی ۱۲۸۹ ق بسته شد. به موجب این توافق نامه، حق احداث راه آهن(تأسیس راه آهن از دریای خزر تا خلیج فارس)، بهره برداری از منابع و معاون، جنگل ها، احداث قنوات و کانال های آبیاری اراضی به مدت هفتاد سال و اداره گمرکات و حق صدور همه نوع محصولات به مدت بیست وپنج سال به رویتر واگذار شد.که این اقدامات با مخالفت مراجع تقلید و فقهای بزرگ روبه رو شد که در رأس آنان مرحوم حاج شیخ ملّا علی کنی قرار داشت. فرهادمیرزا بود که در غیاب شاه، نیابت سلطنت را بر عهده داشت ،متهم به همکاری بامخالفین این قرارداد وهمدستی باعلما،که دررأسشان «مُلاعلی کنی»قرارداشت شد.
پس از بازگشت ناصرالدین شاه از سفر اروپا و به محض پیاده شدن از کشتی و ورود به بندر انزلی، استقبال کنندگان درباری، گزارش داده اوضاع مملکت رادادند،اولین اقدامش،عزل فرهادمیرزا(نائب السلطنه)صاحب مقتل «قمقام زخّار وصمصام بَتّار» وتبعید به طالقان تبعیدکرد،درفکرقلع وقمع مخالفین این عهدنامه برآمدواما وقتی سرسختی «ملاعلی کنی»وهمراهی علمارادید،مجبوربه عقب نشینی شد وبرای جلب رضایت علما «صدر اعظم»راعزل کردوسرانجام دردهه آخر رمضان ۱۲۹۰ ق. بطلان قرارداد به طور رسمی اعلان شد.
فوت:ملاعلی کنی:بامداد روز پنجشنبه ۲۷ محرم ۱۳۰۶/هفت سال بعدازمرگ ناصرالدین شاه
فوت:ناصرالدین شاه :هفدهم ذیقعدهی سال ۱۳۱۳ هجری قمری، در حرم شاه عبدالعظیم ترور شد.
یَا مَوْلاىَ أَنْتَ الَّذِى مَنَنْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَنْعَمْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَحْسَنْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَجْمَلْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَفْضَلْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَکْمَلْتَ ، أَنْتَ الَّذِى رَزَقْتَ ، أَنْتَ الَّذِى وَفَّقْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَعْطَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَغْنَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَقْنَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى آوَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى کَفَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى هَدَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى عَصَمْتَ ، أَنْتَ الَّذِى سَتَرْتَ ، أَنْتَ الَّذِى غَفَرْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَقَلْتَ ، أَنْتَ الَّذِى مَکَّنْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَعْزَزْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَعَنْتَ ، أَنْتَ الَّذِى عَضَدْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَیَّدْتَ ، أَنْتَ الَّذِى نَصَرْتَ ، أَنْتَ الَّذِى شَفَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى عافَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَکْرَمْتَ
دعای امام حسین درروز عرفه
بخش الحاقیه(اضافه شده)دعای عرفه کدام است؟درادامه خواهیدخواند.
الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَیْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ ، وَلَا لِعَطائِهِ مانِعٌ ، وَلَا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ ، وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ ، فَطَرَ أَجْناسَ الْبَدائِعِ ، وَأَتْقَنَ بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ ، لَا تَخْفىٰ عَلَیْهِ الطَّلائِعُ ، وَلَا تَضِیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ ، جازِى کُلِّ صانِعٍ ، وَرایِشُ کُلِّ قانِعٍ ، وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ ، وَ مُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السَّاطِعِ، وَهُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ، وَ لِلْکُرُباتِ دافِعٌ ، وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ ، وَ لِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ؛ فَلا إِلٰهَ غَیْرُهُ ، وَلَا شَىْءَ یَعْدِلُهُ ، وَلَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ ، وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ، وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ .
خدای را سپاس که برای حکمش برگردانندهای و برای بخششش بازدارندهای و همانند ساختهاش ساخته هیچ سازندهای نیست و او سخاوتمند وسعتبخش است، انواع مخلوقات را پدید آورد و ساختهها را با حکمتش محکم نمود، طلیعهها بر او پوشیده نمیماند و ودیعهها نزد او ضایع نمیشود، پاداشدهنده هر سازنده و بینیازکننده هر قناعتگر و رحمکننده بر هر نالان و فرو فرستنده سودها و نازلکننده کتاب جامع با نور درخشان است، او شنونده دعاها و دورکننده بلاها و بالابرنده درجات و کوبنده گردنکشان است؛ پس معبودی جز او نیست و چیزی با او برابری نمیکند و چیزی همانندش نیست و اوست شنوا و بینا و لطیف و آگاه و بر هر چیز تواناست.
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَرْغَبُ إِلَیْکَ وَأَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَکَ مُقِرّاً بِأَنَّکَ رَبِّى ، وَأَنَّ إِلَیْکَ مَرَدِّى ، ابْتَدَأْتَنِى بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ أَنْ أَکُونَ شَیْئاً مَذْکُوراً ، وَخَلَقْتَنِى مِنَ التُّرابِ ، ثُمَّ أَسْکَنْتَنِى الْأَصْلابَ آمِناً لِرَیْبِ الْمَنُونِ ، وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنِینَ؛
خدایا! بهسوی تو راغبم و به خدایی تو گواهی میدهم، اقرار می کنم که تو پروردگار منی و بازگشت من بهسوی تو است، وجودم را با نعمتت آغاز کردی پیش از آنکه موجودی قابل ذکر باشم و مرا از خاک پدید آوردی، سپس در میان صلبها جایم دادی، درحالیکه از حوادث زمانه و رفتوآمد روزگار و سالها ایمنی بخشیدی؛
فَلَمْ أَزَلْ ظاعِناً مِنْ صُلْبٍ إِلىٰ رَحِمٍ فِى تَقادُمٍ مِنَ الْأَیَّامِ الْماضِیَةِ وَالْقُرُونِ الْخالِیَةِ لَمْ تُخْرِجْنِى لِرَأْفَتِکَ بِى وَلُطْفِکَ لِى وَ إِحْسانِکَ إِلَىَّ فِى دَوْلَةِ أَئِمَّةِ الْکُفْرِ الَّذِینَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَکَذَّبُوا رُسُلَکَ ، لَکِنَّکَ أَخْرَجْتَنِى رَأْفَةً مِنْکَ وَتَحَنُّناً عَلَىَّ لِلَّذِى سَبَقَ لِى مِنَ الْهُدَى الَّذِى لَهُ یَسَّرْتَنِى وَفِیهِ أَنْشَأْتَنِى ، وَمِنْ قَبْلِ ذٰلِکَ رَؤُفْتَ بِى بِجَمِیلِ صُنْعِکَ وَسَوابِغِ نِعَمِکَ فَابْتَدَعْتَ خَلْقِى مِنْ مَنِیٍّ یُمْنىٰ ، وَأَسْکَنْتَنِی فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ؛
عوالم زندگی
در تفسیر «المیزان»مراحل زندگی انسان قبل از دنیا: «از کلام خدای تعالی بر میآید که برای آدمیان حیاة و زندگی دیگری قبل از زندگی دنیا بوده
سیر تکوینی حیات انسان در مرحله قبل از ورود به دنیا« عوالم »ذر، صلب و ترائب و جنینی
فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ ﴿٥﴾ خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ ﴿٦﴾ یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ ﴿٧﴾ إِنَّهُ عَلَىٰ رَجْعِهِ لَقَادِرٌ ﴿٨طارق﴾ پس انسان باید با تامل بنگرد که از چه چیز آفریده شده است؟ از آبی جهنده آفریده شده، [آبی که] از صلب مرد و از میان استخوانهای سینه زن بیرون میآید، بیتردید خدا بر بازگرداندن انسان [پس از مرگش] تواناست.
کلمه «صُلب» از نظر معنوی به معنای پشت و کلمه «ترائب» جمع «تریبه» به معنای استخوان سفید است «صلب» اشاره پدر و «ترائب» اشاره بهمادر است، در اصطلاح امروزی به ترتیب «اسپرم» و «اوول» نامیده میشوند.
حاصلِ تلقیح و ترکیب منی مرد ( اِسپِرم ) و تخمک زن ( اُوُول ) است .
آیت الله حسین انصاریان:ما به صلب که نگاه میکنیم به عنوان یک کیسه کوچک مینگریم که شهوتی در آن است و مرد را تحریک میکند که به سوی همخواب حلالش برود. اما قرآن مجید وقتی درباره صلب پدر سخن میگوید درباره یک دنیای عظیمی صحبت میکند و به تفکر پیرامون آن دعوت مینماید:ساختمان صلب و فعالیتهایش و روابطی که صلب با تمام کارخانه بدن پدر دارد و کل چرخهایی که باید بگردد تا آن نطفه را در صلب قرار بدهد از مسائل بسیار دقیق است که حتی برای متخصصین فن نیز حیرت انگیز است. در همین نطفهای که به ظاهر بسیار کوچک است هشت برابر جمعیت فعلی کره زمین اسپرم زنده به صورت شناور وجود دارد که هریک از آنها عالمی دارند./پایان سخنان انصاریان.
«عالم صُلب»، مراحل تولید مثل قرار گرفته و به اسپرم، اُوُل و ژنها، تبدیل شده است؛
«عالم رحم»، که همان دوران جنینی انسان است، آن زمان که نطفه در رحم مادرش شکل مادی آدمی را به خود می یابد.
ترجمه این فرازازدعای عرفه:همواره کوچکننده بودم از صلبی به رحمی، درگذشته از ایام و قرنهای پیشین، از باب رأفت و لطف و احسانی که به من داشتی، مرا در حکومت پیشوایان کفر، آنانکه پیمانت را شکستند و پیامبرانت را تکذیب کردند، به دنیا نیاوردی، ولی زمانی به دنیا آوردی به خاطر آنچه در علمت برایم رقم خورده بود و آن عبارت بود از هدایتی که مرا برای پذیرفتن آن آماده ساختی و در عرصه گاهش نشو و نمایم دادی و پیش از آن هم با رفتار زیبایت و نعمتهای کاملت بر من مهر ورزیدی، در نتیجه وجودم را پدید آوردی از نطفه ریخته شده و در تاریکیهای سهگانه میان گوشت و خون و پوست جایم دادی؛
لَمْ تُشْهِدْنِى خَلْقِى ، وَلَمْ تَجْعَلْ إِلَىَّ شَیْئاً مِنْ أَمْرِى ، ثُمَّ أَخْرَجْتَنِى لِلَّذِى سَبَقَ لِى مِنَ الْهُدىٰ إِلَى الدُّنْیا تامّاً سَوِیّاً ، وَحَفِظْتَنِى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِیّاً ، وَرَزَقْتَنِى مِنَ الْغِذاءِ لَبَناً مَرِیّاً ، وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ الْحَواضِنِ ، وَکَفَّلْتَنِى الْأُمَّهاتِ الرَّواحِمَ ، وَکَلَأْتَنِى مِنْ طَوارِقِ الْجانِّ ، وَسَلَّمْتَنِى مِنَ الزِّیادَةِ وَالنُّقْصانِ ، فَتَعالَیْتَ یَا رَحِیمُ یَا رَحْمٰنُ ، حَتَّىٰ إِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِ؛
و مرا در آفرینش وجودم گواه نگرفتی و چیزی از کار خلقتم را به من واگذار ننمودی، سپس برای آنچه در علمت از هدایتم گذشته بود مرا کامل میانه به دنیا آوردی و در حال کودکی و خردسالی در میان گهواره محافظت نمودی و از بین غذاها شیر گوارا نصیبم کردی و دل دایهها را بر من مهربان نمودی و مادران پرمهر را به پرستاریام گماشتی و از آسیبهای پریان نگهداری فرمودی و از زیادی و کمی سالمم داشتی، پس تو برتری ای مهربان، ای بخشنده تا آنگاه که آغاز به سخن کردم؛
أَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابِغَ الْإِنْعامِ ، وَرَبَّیتَنِى زائِداً فِى کُلِّ عامٍ ، حَتَّىٰ إِذَا اکْتَمَلَتْ فِطْرَتِى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتِى أَوْجَبْتَ عَلَىَّ حُجَّتَکَ بِأَنْ أَلْهَمْتَنِى مَعْرِفَتَکَ ، وَرَوَّعْتَنِى بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ ، وَأَیْقَظْتَنِى لِما ذَرَأْتَ فِى سَمائِکَ وَأَرْضِکَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِکَ ، وَنَبَّهْتَنِى لِشُکْرِکَ وَذِکْرِکَ ، وَأَوْجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَکَ وَعِبادَتَکَ ، وَفَهَّمْتَنِى مَا جاءَتْ بِهِ رُسُلُکَ ، وَیَسَّرْتَ لِى تَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ ، وَمَنَنْتَ عَلَىَّ فِى جَمِیعِ ذٰلِکَ بِعَوْنِکَ وَلُطْفِکَ؛
نعمتهای کاملت را بر من تمام کردی و مرا در هر سال با افزوده شدن به وجودم پرورش دادی تا آفرینشم کامل شد و تاب و توانم معتدل گشت، حجّتت را بر من واجب نمودی، چنانکه معرفتت را به من الهام فرمودی و با شگفتیهای حکمتت به هراسم افکندی و به آنچه در آسمان و زمینت از پدیدههای خلقتت پدید آوردی بیدارم نمودی، به سپاسگزاری و یادت آگاهیام دادی و طاعت و عبادتت را بر من واجب نمودی و آنچه را پیامبرانت آوردند به من فهماندی و پذیرفتن خشنودیات را بر من آسان کردی و در تمام این امور به یاری و لطفت بر من منّت نهادی؛
ثُمَّ إِذْ خَلَقْتَنِى مِنْ خَیْرِ الثَّرىٰ، لَمْ تَرْضَ لِى یَا إِلٰهِى نِعْمَةً دُونَ أُخْرىٰ ، وَرَزَقْتَنِى مِنْ أَنْواعِ الْمَعاشِ وَصُنُوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّکَ الْعَظِیمِ الْأَعْظَمِ عَلَىَّ ، وَ إِحْسانِکَ الْقَدِیمِ إِلَىَّ ، حَتَّىٰ إِذا أَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَمِیعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنِّى کُلَّ النِّقَمِ لَمْ یَمْنَعْکَ جَهْلِى وَجُرْأَتِى عَلَیْکَ أَنْ دَلَلْتَنِى إِلَىٰ مَا یُقَرِّبُنِى إِلَیْکَ ، وَوَفَّقْتَنِى لِما یُزْ لِفُنِى لَدَیْکَ ، فَإِنْ دَعَوْتُکَ أَجَبْتَنِى ، وَ إِنْ سَأَلْتُکَ أَعْطَیْتَنِى ، وَ إِنْ أَطَعْتُکَ شَکَرْتَنِى ، وَ إِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنِى؛
سپس وقتی که مرا از بهترین خاک آفریدی.....
....
وَمَساغِ مَطْعَمِى وَمَشْرَبِى ، وَحِمالَةِ أُمِّ رَأْسِى ، وَبُلُوعِ فارِغِ حَبائِلِ عُنُقِى ، وَمَا اشْتَمَلَ عَلَیْهِ تامُورُ صَدْرِى ، وَحَمائِلِ حَبْلِ وَتِینِى ، وَ نِیاطِ حِجابِ قَلْبِى ، وَأَفْلاذِ حَواشِى کَبِدِى ، وَمَا حَوَتْهُ شَراسِیفُ أَضْلاعِى ، وَحِقاقُ مَفاصِلِى ، وَقَبْضُ عَوامِلِى ، وَأَطْرافُ أَنامِلِى ، وَلَحْمِى وَدَمِى وَشَعْرِى وَبَشَرِى وَعَصَبِى وَقَصَبِى وَعِظامِى وَمُخِّى وَعُرُوقِى وَجَمِیعُ جَوارِحِى وَمَا انْتَسَجَ عَلَىٰ ذٰلِکَ أَیَّامَ رِضاعِى ، وَمَا أَقَلَّتِ الْأَرْضُ مِنِّى وَنَوْمِى وَیَقْظَتِى وَسُکُونِى ، وَحَرَکاتِ رُکُوعِى وَسُجُودِى؛
و جای گوارایی خوراک و آشامیدنیام و بار بر مغز سرم و رسایی رگهای طولانی گردنم و آنچه را قفسه سینهام در برگرفته و بندهای پی شاهرگم و آویختههای پرده دلم و قطعات کنارههای کبدم و آنچه را در برگرفته غضروفهای دندههایم و جایگاههای مفاصلم و پیوستگی پاهایم و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مویم و پوستم و عصبم و نایم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضایم و آنچه در ایام شیرخوارگی بر آنها بافته شد و آنچه زمین از سنگینی من برداشته و خوابم و بیداریام و سکونم و حرکات رکوع و سجودم؛
...
صَدَقَ کِتابُکَ اللّٰهُمَّ وَ إِنْباؤُکَ ، وَبَلَّغَتْ أَنْبِیاؤُکَ وَرُسُلُکَ مَا أَنْزَلْتَ عَلَیْهِمْ مِنْ وَحْیِکَ ، وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دِینِکَ ، غَیْرَ أَنِّى یَا إِلٰهِى أَشْهَدُ بِجَُهْدِى وَجِدِّى وَمَبْلَغِ طاعَتِى وَوُسْعِى ، وَأَقُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً الْحَمْدُلِلّٰهِ الَّذِى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً فَیَکُونَُ مَوْرُوثاً ، وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِى مُلْکِهِ فَیُضادَّهُ فِیَما ابْتَدَعَ؛
خدایا کتابت راست گفته و اخبارت صادقانه است و پیامبرانت و رسولانت به مردم رساندند، آنچه را از وحیات بر آنان نازل کردی و برای آنان و به وسیله آنان از دینت شریعت ساختی، معبودا من گواهی میدهم به تلاش و کوششم و به قدر رسایی طاعت و ظرفیتم و از باب ایمان و یقین میگویم: سپاس خدای را که فرزندی نگرفته تا از او ارث برند و برای او در فرمانرواییاش شریکی نبوده تا با او در آنچه پدید آورده مخالفت کند؛
وَلَا وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرْفِدَهُ فِیما صَنَعَ ، فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ ﴿لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلّا اللّٰهُ لَفَسَدَتا﴾ وَتَفَطَّرَتا ! سُبْحانَ اللّٰهِ الْواحِدِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الَّذِى لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ! الْحَمْدُلِلّٰهِ حَمْداً یُعادِلُ حَمْدَ مَلائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَأَنْبِیائِهِ الْمُرْسَلِینَ ، وَصَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ خِیَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَِمِ النَّبِیِّینَ وَآلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمُخْلَصِینَ وَسَلَّمَ.
و سرپرستی از خواری برایش نبوده تا او را در آنچه ساخته یاری دهد، پس منزّه است او، منزّه است او، «اگر در آسمان و زمین معبودهایی جز خدا بود، هر آینه هر دو تباه میشدند» و متلاشی میگشتند، منزّه است خدای یگانه یکتا و بینیاز که نزاده و زاده نشده و احدی همتایش نبوده است. سپاس خدای را، سپاسی که برابری کند با سپاس فرشتگان مقرّب و انبیای مرسلش را و درود و سلام خدا بر بهترین برگزیده از خلقش محمّد خاتم پیامبران و اهلبیت پاک و پاکیزه و ناب گشته او باد.
آنگاه امام حسین، درحالیکه اشکهایش جاری بود، دعا می کند:
اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِى أَخْشاکَ کَأَنِّى أَراکَ ، وَأَسْعِدْنِى بِتَقْواکَ ، وَلَا تُشْقِنِى بِمَعْصِیَتِکَ ، وَخِرْ لِى فِى قَضائِکَ ، وَبارِکْ لِى فِى قَدَرِکَ ، حَتَّىٰ لَاأُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَلَا تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ .
خدایا چنانم کن که از تو بترسم گویا که تو را میبینم و با پرهیزگاری مرا خوشبخت گردان و به نافرمانیات بدبختم مکن و خیر در قضایت را برایم اختیار کن و به من در تقدیرت برکت ده تا تعجیل آنچه را تو به تأخیر انداختی نخواهم و تأخیر آنچه را تو پیش انداختی میل نکنم.
اللّٰهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فِى نَفْسِى ، وَالْیَقِینَ فِى قَلْبِى ، وَالْإِخْلاصَ فِى عَمَلِى ، وَالنُّوْرَ فِى بَصَرِى ، وَالْبَصِیرَةَ فِى دِینِى ، وَمَتِّعْنِى بِجَوارِحِى ، وَاجْعَلْ سَمْعِى وَبَصَرِى الْوارِثَیْنِ مِنِّى ، وَانْصُرْنِى عَلَىٰ مَنْ ظَلَمَنِى ، وَأَرِنِى فِیهِ ثارِى وَمَآرِبِى ، وَأَقِرَّ بِذٰلِکَ عَیْنِى .
خدایا قرار ده، بینیازی را در ذاتم و یقین را در دلم و اخلاص را در عملم و نور را در دیدهام و بصیرت را در دینم و مرا به اعضایم بهرهمند کن و گوش و چشمم را دو وارث من گردان و مرا بر آنکه به من ستم روا داشته پیروز فرما و در رابطه با او انتقام و هدفم را نشانم ده و چشمم را بدین سبب روشن گردان.
اللّٰهُمَّ اکْشِفْ کُرْبَتِى ، وَاسْتُرْ عَوْرَتِى ، وَاغْفِرْ لِى خَطِیئَتِى ، وَاخْسَأْ شَیْطانِى ، وَفُکَّ رِهانِى ، وَاجْعَلْ لِى یَا إِلٰهِى الدَّرَجَةَ الْعُلْیا فِى الْآخِرَةِ وَالْأُولىٰ؛
خدایا گرفتاریام را برطرف کن و زشتیام را بپوشان و خطایم را بیامرز و شیطانم را بران و دَینم را ادا کن و برایم معبودا در آخرت و دنیا درجهای برتر قرار ده؛
...
إِلٰهِى إِلىٰ مَنْ تَکِلُنِى ، إِلىٰ قَرِیبٍ فَیَقْطَعُنِى ، أَمْ إِلىٰ بَعِیدٍ فَیَتَجَهَّمُنِى ، أَمْ إِلَى الْمُسْتَضْعِفِینَ لِى وَأَنْتَ رَبِّى وَ مَلِیکُ أَمْرِى ؟ أَشْکُو إِلَیْکَ غُرْبَتِى ، وَبُعْدَ دارِى ، وَهَوانِى عَلَىٰ مَنْ مَلَّکْتَهُ أَمْرِى ، إِلٰهِى فَلاٰ تُحْلِلْ عَلَىَّ غَضَبَکَ ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا أُبالِى سِواکَ ، سُبْحانَکَ غَیْرَ أَنَّ عافِیَتَکَ أَوْسَعُ لِى ، فَأَسْأَلُکَ یَا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِى أَشْرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ وَالسَّماواتُ ، وَکُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ؛
خدایا، مرا به که واگذار میکنی؟ به نزدیک تا با من به دشمنی برخیزد یا به بیگانه تا با من با ترشرویی برخورد کند یا به آنانکه خوارم میشمرند؟ و حال اینکه تو خدای من و زمامدار کار منی. من به تو شکایت میکنم، از غربتم و دوری خانه آخرتم و سبکیام نزد کسی که اختیار کارم را به او دادی. خدایا غضبت را بر من فرود نیاور، اگر در مقام خشم کردن بر من نباشی، از غیر تو باک ندارم، منزّهی تو، جز اینکه عافیتت بر من گستردهتر است، از تو درخواست میکنم پروردگارا به نور جمالت که زمین و آسمانها به آن روشن گشت و تاریکیها به آن برطرف شد؛
...
أَنْتَ کَهْفِى حِینَ تُعْیِینِى الْمَذاهِبُ فِى سَعَتِها ، وَتَضِیقُ بِىَ الْأَرْضُ بِرُحْبِها ، وَلَوْلَا رَحْمَتُکَ لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکِینَ ، وَأَنْتَ مُقِیلُ عَثْرَتِى ، وَلَوْلا سَتْرُکَ إِیَّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِینَ ، وَأَنْتَ مُؤَیِّدِى بِالنَّصْرِ عَلَىٰ أَعْدائِى ، وَلَوْلا نَصْرُکَ إِیَّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبِینَ ، یَا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ فَأَوْلِیاؤُهُ بِعِزِّهِ یَعْتَزُّونَ ، یَا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلُوکُ نِیرَ الْمَذَلَّةِ عَلَىٰ أَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ؛
تو پناهگاه منی زمانی که راهها با همه وسعتشان درماندهام کنند و زمین با همه پهناوریاش بر من تنگ گیرد و اگر رحمت تو نبود، هر آینه من از هلاک شدگان بودم و نادیده گیرنده لغزشم تویی و اگر پردهپوشیات بر من نبود، هرآینه من از رسواشدگان بودم و تویی که مرا با پیروزی بر دشمنانم تأیید میکنی و اگر یاری تو نبود هر آینه من از شکستخوردگان بودم، ای که وجودش را به بلندی و برتری اختصاص داده، در نتیجه اولیایش به عزّت او عزیز میشوند، ای آنکه پادشاهان در برابرش یوغ ذلّت بر گردنهایشان گذاشتهاند، در نتیجه از حملاتش ترسانند؛
.... یَا مُقَیِّضَ الرَّکْبِ لِیُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیَّةِ مَلِکاً ، یَا رادَّهُ عَلَىٰ یَعْقُوبَ بَعْدَ أَنِ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ ، یَا کاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوىٰ عَنْ أَیُّوبَ ، وَمُمْسِکَ یَدَیْ إِبْراهِیمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کِبَرِ سِنِّهِ وَفَناءِ عُمُرِهِ؛
ای آمادهکننده کاروان برای نجات یوسف در سرزمین بیآب و گیاه و خارجکنندهاش از چاه و قراردهندهاش بر تخت پادشاهی پس از دوره بندگی، ای برگرداننده یوسف به نزد یعقوب پس از آنکه دو چشمش از اندوه نابینا شد و دلش آکنده از غم بود، ای برطرفکننده بدحالی و گرفتاری از ایوب، ای گیرنده دستهای ابراهیم از بریدن سر فرزندش، پس از سنّ پیری و به پایان آمدن عمرش؛یا مَنِ اسْتَجابَ لِزَکَرِیَّا فَوَهَبَ لَهُ یَحْیىٰ وَلَمْ یَدَعْهُ فَرْداً وَحِیداً
یَا مَنْ أَخْرَجَ یُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ .
یَا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنِى إِسْرائِیلَ فَأَنْجاهُمْ وَجَعَلَ فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقِینَ .
یَا مَنْ أَرْسَلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ .
یَا مَنْ لَمْ یَعْجَلْ عَلَىٰ مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ .
یَا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فِى نِعْمَتِهِ یَأْکُلُونَ رِزْقَهُ وَیَعْبُدُونَ غَیْرَهُ وَقَدْ حادُّوهُ وَنادُّوهُ وَکَذَّبُوا رُسُلَهُ؛
ای که دعای زکرّیا را اجابت کرد و یحیی را به او بخشید و او را یگانه و تنها وا نگذاشت.
ای که یونس را از دل ماهی به در آورد.
ای که دریا را برای بنی اسراییل شکافت و آنان را نجات داد و فرعون و لشگریانش را از غرق شدگان قرار داد.
ای که بادها را مژده دهندگانی پیشاپیش باران رحمتش فرستاد.
ای که بر عذاب نافرمانان از بندگانش شتاب نورزد.
ای آنکه ساحران روزگار موسی را از ورطه هلاکت رهانید، پس از سالیان طولانی که در انکار حق بودند و در عین حال متنعّم به نعمت او رزقش را میخوردند و برای غیر او بندگی میکردند، با او مخالفت داشتند و برای او شبیه قرار داده بودند و پیامبرانش را تکذیب کردند.
یَا اللّٰهُ یَا اللّٰهُ یَا بَدِىءُ ، یَا بَدِیعُ لَانِدَّ لَکَ ، یَا دائِماً لَانَفادَ لَکَ ، یَا حَیّاً حِینَ لَاحَىَّ ، یَا مُحْیِىَ الْمَوْتىٰ ، یَا مَنْ هُوَ قائِمٌ عَلَىٰ کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ ، یَا مَنْ قَلَّ لَهُ شُکْرِى فَلَمْ یَحْرِمْنِى ، وَعَظُمَتْ خَطِیئَتِى فَلَمْ یَفْضَحْنِى ، وَرَآنِى عَلَى الْمَعاصِى فَلَمْ یَشْهَرْنِى ، یَا مَنْ حَفِظَنِى فِى صِغَرِى ، یَا مَنْ رَزَقَنِى فِى کِبَرِى ، یَا مَنْ أَیَادِیهِ عِنْدِى لَاتُحْصىٰ ، وَ نِعَمُهُ لَاتُجازىٰ ، یَا مَنْ عارَضَنِى بِالْخَیْرِ وَالْإِحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالْإِساءَةِ وَالْعِصْیانِ ، یَا مَنْ هَدانِى لِلْإِیمانِ مِنْ قَبْلِ أَنْ أَعْرِفَ شُکْرَ الامْتِنانِ ، یَا مَنْ دَعَوْتُهُ مَرِیضاً فَشَفانِى؛
ای خدا، ای خدا، ای آغازگر، ای پدیدآور، برای تو همتایی نیست، ای جاودانی که پایانی برایت نمیباشد، ای زنده وقتی که زندهای نبود، ای زندهکننده مردگان، ای مراقب بر هرکس به آنچه انجام داده، ای که شکرم برای او اندک است ولی محرومم نساخت و خطایم بزرگ شد، پس رسوایم نکرد و مرا بر نافرمانیها دید، ولی در بین مردم رسوایم ننمود، ای که در خردسالی حفظم نمود و در بزرگسالی رزقم داد، ای که عطاهایش نزد من شماره نشود و نعمتهایش تلافی نگردد، ای که با من به خیر و احسان روبرو شد و من با بدی و نافرمانی با او روبرو گشتم، ای که به ایمان هدایتم نمود، پیش از آنکه سپاس نعمتهایش را بشناسم، ای که در بیماری خواندمش، پس شفایم داد؛
وَعُرْیاناً فَکَسانِى ، وَجائِعاً فَأَشْبَعَنِى ، وَعَطْشاناً فَأَرْوانِى ، وَذَلِیلاً فَأَعَزَّنِى ، وَجاهِلاً فَعَرَّفَنِى ، وَوَحِیداً فَکَثَّرَنِى ، وَغائِباً فَرَدَّنِى ، وَمُقِلّاً فَأَغْنانِى ، وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنِى ، وَغَنِیّاً فَلَمْ یَسْلُبْنِى ، وَأَمْسَکْتُ عَنْ جَمِیعِ ذٰلِکَ فَابْتَدَأَنِى ، فَلَکَ الْحَمْدُ وَالشُّکْرُ یَا مَنْ أَقالَ عَثْرَتِى ، وَنَفَّسَ کُرْبَتِى ، وَأَجابَ دَعْوَتِى ، وَسَتَرَ عَوْرَتِى ، وَغَفَرَ ذُنُوبِى ، وَبَلَّغَنِى طَلِبَتِى ، وَنَصَرَنِى عَلَىٰ عَدُوِّى ، وَ إِنْ أَعُدَّ نِعَمَکَ وَمِنَنَکَ وَکَرائِمَ مِنَحِکَ لَاأُحْصِیها؛
و در حال برهنگی، پوشاند مرا و در حال گرسنگی سیرم کرد و در حال تشنگی سیرابم نمود و در حال خواری، عزّتم بخشید و در حال نادانی، معرفتم بخشید و در حال تنهایی افزونم نمود و در حال غربت، بازم گرداند و در حال نداری، دارایم کرد و در یاریخواهی، یاریام فرمود و در ثروتمندی محرومم نکرد و از درخواست همه اینها باز ایستادم، پس او شروع به عنایت بر من نمود، حمد و سپاس توراست، ای که لغزشم را نادیده گرفت و اندوهم را زدود و دعایم را اجابت نمود و عیبم را پوشاند و گناهم را آمرزید و مرا به خواستهام رساند و بر دشمنم پیروز گرداند، اگر نعمتها و عطاها و بخششهای باارزشت را برشمارم هرگز نمیتوانم به شماره آرم؛
یَا مَوْلاىَ أَنْتَ الَّذِى مَنَنْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَنْعَمْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَحْسَنْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَجْمَلْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَفْضَلْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَکْمَلْتَ ، أَنْتَ الَّذِى رَزَقْتَ ، أَنْتَ الَّذِى وَفَّقْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَعْطَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَغْنَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَقْنَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى آوَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى کَفَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى هَدَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى عَصَمْتَ ، أَنْتَ الَّذِى سَتَرْتَ ، أَنْتَ الَّذِى غَفَرْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَقَلْتَ ، أَنْتَ الَّذِى مَکَّنْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَعْزَزْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَعَنْتَ ، أَنْتَ الَّذِى عَضَدْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَیَّدْتَ ، أَنْتَ الَّذِى نَصَرْتَ ، أَنْتَ الَّذِى شَفَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى عافَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِى أَکْرَمْتَ؛
ای سرور من، تویی که عطا کردی، تویی که نعمت دادی، تویی که نیکی کردی، تویی که زیبا نمودی، تویی که افزون نمودی، تویی که کامل کردی، تویی که روزی دادی، تویی که موّفق نمودی، تویی که عطا فرمودی، تویی که بینیاز نمودی، تویی که ثروت بخشیدی، تویی که پناه دادی، تویی که کفایت نمودی، تویی که راهنمایی فرمودی، تویی که حفظ کردی، تویی که پردهپوشی نمودی، تویی که آمرزیدی، تویی که نادیده گرفتی، تویی که قدرت دادی، تویی که عزّت بخشیدی، تویی که کمک کردی، تویی که مساعدت فرمودی، تویی که تأیید نمودی، تویی که نصرت دادی، تویی که شفا بخشیدی، تویی که سلامت کامل دادی، تویی که گرامی داشتی؛
تَبارَکْتَ وَتَعالَیْتَ ، فَلَکَ الْحَمْدُ دائِماً ، وَلَکَ الشُّکْرُ واصِباً أَبَداً ، ثُمَّ أَنَا یَا إِلٰهِىَ الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبِى فَاغْفِرْها لِى ، أَنَا الَّذِى أَسَأْتُ ، أَنَا الَّذِى أَخْطَأْتُ ، أَنَا الَّذِى هَمَمْتُ ، أَنَا الَّذِى جَهِلْتُ ، أَنَا الَّذِى غَفَلْتُ ، أَنَا الَّذِى سَهَوْتُ ، أَنَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ ، أَنَا الَّذِى تَعَمَّدْتُ ، أَنَا الَّذِى وَعَدْتُ ، وَأَنَا الَّذِى أَخْلَفْتُ ، أَنَا الَّذِى نَکَثْتُ ، أَنَا الَّذِى أَقْرَرْتُ ، أَنَا الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِکَ عَلَىَّ وَعِنْدِى وَأَبُوءُ بِذُنُوبِى فَاغْفِرْها لِى ، یَا مَنْ لَاتَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ وَهُوَ الْغَنِىُّ عَنْ طاعَتِهِمْ ، وَالْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ ، فَلَکَ الْحَمْدُ إِلٰهِى وَسَیِّدِى؛
بزرگ و برتری، حمد و شکر همیشگی توراست، سپس من معبودا اعترافکننده به گناهانم هستم، پس مرا بیامرز، منم که بد کردم، منم که خطا کردم، منم که قصد گناه کردم، منم که نادانی نمودم، منم که غفلت ورزیدم، منم که اشتباه کردم، منم که به غیر تو اعتماد کردم، منم که در گناه تعمّد داشتم، منم که وعده کردم، منم که وعده شکستم، منم که پیمانشکنی نمودم، منم که اقرار کردم، منم که به نعمتت بر خود و پیش خود اعتراف کردم و به گناهانم اقرار میکنم، پس مرا بیامرز، ای آنکه گناهان بندگانش به او زیانی نرساند و او بینیاز از طاعت آنان است و توفیقدهنده کسی که از آنان به کمک و رحمتش عمل شایسته بجا آورد، تو را سپاس ای معبود من و آقای من و خدای من؛
إِلٰهِى أَمَرْتَنِى فَعَصَیْتُکَ ، وَنَهَیْتَنِى فَارْتَکَبْتُ نَهْیَکَ ، فَأَصْبَحْتُ لَاذا بَراءَةٍ لِى فَأَعْتَذِرَُ، وَلَا ذا قُوَّةٍ فَأَنْتَصِرَُ ، فَبِأَیِّ شَىْءٍ أَسْتَقْبِلُکَ یَا مَوْلاىَ ؟ أَبِسَمْعِى ؟ أَمْ بِبَصَرِى ؟ أَمْ بِلِسانِى ؟ أَمْ بِیَدِى ؟ أَمْ بِرِجْلِى ؟ أَلَیْسَ کُلُّها نِعَمَکَ عِنْدِى وَبِکُلِّها عَصَیْتُکَ یَا مَوْلاىَ؟ فَلَکَ الْحُجَّةُ وَالسَّبِیلُ عَلَىَّ ، یَا مَنْ سَتَرَنِى مِنَ الْآباءِ وَالْأُمَّهاتِ أَنْ یَزْجُرُونِى ، وَمِنَ الْعَشائِرِ وَالْإِخْوانِ أَنْ یُعَیِّرُونِى ، وَمِنَ السَّلاطِینِ أَنْ یُعاقِبُونِى ، وَلَوِ اطَّلَعُوا یَا مَوْلاىَ عَلَىٰ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنِّى إِذاً مَا أَنْظَرُونِى ، وَلَرَفَضُونِى وَقَطَعُونِى ، فَها أَنَا ذا یَا إِلٰهِى ، بَیْنَ یَدَیْکَ یَا سَیِّدِى؛
فرمان دادی فرمانت نخواندم، نهیم نمودی، مرتکب نهیت شدم، اکنون چنانم که نه دارنده زمینه برائتم تا عذرخواهی کنم و نه دارای قدرتم تا یاری ستانم، ای مولای من با چه وسیلهای با تو روبرو شوم؟ آیا با گوشم، یا با دیدهام، یا با زبانم، یا با دستم، یا با پایم، آیا این همه نعمتهای تو نزد من نیست؟ و من با همه اینها تو را معصیت کردم، ای مولای من، تو را بر من حجّت و راه است، ای آنکه مرا از پدران و مادران پوشاند، از اینکه مرا از خود برانند و از خویشان و برادران، از اینکه مرا سرزنش کنند و از پادشاهان از اینکه مجازاتم نمایند، مولای من اگر اینان آگاه میشدند، بر آنچه تو بر آن از من میدانی، در این صورت مهلتم نمیدانند و مرا تنها میگذاردند و از من میبریدند، هم اینک ای خدای من در برابرت هستم، ای آقای من؛
...
اللّٰهُمَّ إِنَّکَ تُجِیبُ الْمُضْطَرَّ ، وَتَکْشِفُ السُّوءَ ، وَتُغِیثُ الْمَکْرُوبَ ، وَتَشْفِى السَّقِیمَ ، وَتُغْنِى الْفَقِیرَ ، وَتَجْبُرُ الْکَسِیرَ ، وَتَرْحَمُ الصَّغِیرَ ، وَتُعِینُ الْکَبِیرَ ، وَلَیْسَ دُونَکَ ظَهِیرٌ ، وَلَا فَوْقَکَ قَدِیرٌ ، وَأَنْتَ الْعَلِىُّ الْکَبِیرُ ، یَا مُطْلِقَ الْمُکَبَّلِ الْأَسِیرِ ، یَا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ ، یَا عِصْمَةَ الْخائِفِ الْمُسْتَجِیرِ ، یَا مَنْ لَاشَرِیکَ لَهُ وَلَا وَزِیرَ؛
خدایا بیچارگان را پاسخ میدهی و بدی را برطرف میکنی و به فریاد گرفتاران میرسی و بیماران را درمان میکنی و تهیدست را بینیاز میگردانی و شکست را جبران مینمایی و به خردسالان رحم میکنی و به بزرگسالان کمک میدهی، جز تو پشتیبانی نیست و فوق تو قدرتمندی وجود ندارد و تو برتر و بزرگی، ای رهاکننده اسیر در بند، ای روزیدهنده کودک خردسال، ای پناه هراسنده پناهخواه، ای که برایت شریک و وزیری نیست؛
صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَأَعْطِنِى فِى هٰذِهِ الْعَشِیَّةِ أَفْضَلَ مَا أَعْطَیْتَ وَأَنَلْتَ أَحَداً مِنْ عِبادِکَ مِنْ نِعْمَةٍ تُولِیها ، وَآلاءٍ تُجَدِّدُها ، وَبَلِیَّةٍ تَصْرِفُها ، وَکُرْبَةٍ تَکْشِفُها ، وَدَعْوَةٍ تَسْمَعُها ، وَحَسَنَةٍ تَتَقَبَّلُها ، وَسَیِّئَةٍ تَتَغَمَّدُها ، إِنَّکَ لَطِیفٌ بِما تَشاءُ خَبِیرٌ وَعَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ .
بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و در این شب به من عطا کن برترین چیزی که عطا کردی و نائل نمودی یکی از بندگانت را، از نعمتی که میبخشی و عطاهایی که تجدید مینمایی و بلایی که برمیگردانی و رنجی که برطرف میکنی و دعایی که میشنوی و عمل نیکی که میپذیری و بدی که میپوشانی، همانا به هرچه خواهی مهربان و آگاهی و بر هر چیز توانایی.
اللّٰهُمَّ إِنَّکَ أَقْرَبُ مَنْ دُعِىَ ، وَأَسْرَعُ مَنْ أَجابَ ، وَأَکْرَمُ مَنْ عَفا ، وَأَوْسَعُ مَنْ أَعْطىٰ ، وَأَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ ، یَا رَحْمٰنَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَرَحِیمَهُما ، لَیْسَ کَمِثْلِکَ مَسْؤُولٌ ، وَلَا سِواکَ مَأْمُولٌ ، دَعَوْتُکَ فَأَجَبْتَنِى ، وَسَأَلْتُکَ فَأَعْطَیْتَنِى ، وَرَغِبْتُ إِلَیْکَ فَرَحِمْتَنِى ، وَوَثِقْتُ بِکَ فَنَجَّیْتَنِى ، وَفَزِعْتُ إِلَیْکَ فَکَفَیْتَنِى؛
خدایا تو نزدیکترین کسی هستی که خوانده شود و سریعترین کسی که جواب دهد و بزرگوارترین کسی که گذشت کند و وسیعترین کسی که عطا کند و شنواترین کسی که سؤال شود، ای مهربان دنیا و آخرت و بخشنده دنیاوآخرت، همانند تو سؤال شدهای نیست و غیر تو آرزو شدهای وجود ندارد، خواندمت، پاسخم دادی، از تو درخواست کردم عطایم نمودی و بهسویت میل کردم، به من رحم فرمودی، به تو اطمینان کردم، نجاتم دادی و به تو پناهنده شدم، کفایتم نمودی؛
اللّٰهُمَّ فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ وَنَبِیِّکَ وَعَلَىٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ أَجْمَعِینَ ، وَتَمِّمْ لَنا نَعْماءَکَ ، وَهَنِّئْنا عَطاءَکَ ، وَاکْتُبْنا لَکَ شاکِرِینَ ، وَلِآلائِکَ ذاکِرِینَ ، آمِینَ آمِینَ رَبَّ الْعالَمِینَ .
خدایا درود فرست بر محمّد بنده و فرستادهات و پیامبرت و بر همگی اهلبیت پاک و پاکیزهاش و نعمتهایت را بر ما تمام کن و عطاهایت را بر ما گوارا گردان و ما را نسبت به خود از سپاسگزاران و در نعمتهایت از یادکنندگان ثبت فرما، آمین آمین ای پروردگار جهانیان.
اللّٰهُمَّ یَا مَنْ مَلَکَ فَقَدَرَ ، وَقَدَرَ فَقَهَرَ ، وَعُصِىَ فَسَتَرَ ، وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ ، یَا غایَةَ الطَّالِبِینَ الرَّاغِبِینَ وَمُنْتَهىٰ أَمَلِ الرَّاجِینَ ، یَا مَنْ أَحاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ عِلْماً ، وَوَسِعَ الْمُسْتَقِیلِینَ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَحِلْماً؛
خدایا ای که مالک شد و توانست و توانست و چیره شد، نافرمانی شد و پوشاند، از او آمرزش خواسته شد و آمرزید، ای هدف خواستاران مشتاق و نهایت آرزوی امیدواران، ای آنکه در دانش بر هر چیز احاطه دارد و در مهربانی و رحمت و بردباری، جویندگان گذشت از گناه را فرا میگیرد؛
اللّٰهُمَّ إِنَّا نَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ فِى هٰذِهِ الْعَشِیَّةِ الَّتِى شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَرَسُولِکَ وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَأَمِینِکَ عَلَىٰ وَحْیِکَ ، الْبَشِیرِ النَّذِیرِ ، السِّراجِ الْمُنِیرِ ، الَّذِى أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَى الْمُسْلِمِینَ وَجَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ .
خدایا در این شب به تو رو میآوریم، شبی که آن را شرافت و عظمت دادی به محمّد پیامبرت و فرستادهات و برگزیده از خلقت و امین وحیات، آن مژدهدهنده و ترساننده و چراغ نوربخش، آنکه به سبب او بر مسلمانان نعمت بخشیدی و او را رحمت برای جهانیان قرار دادی.
اللّٰهُمَّ فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ کَما مُحَمَّدٌ أَهْلٌ لِذٰلِکَ مِنْکَ یَا عَظِیمُ فَصَلِّ عَلَیْهِ وَعَلَىٰ آلِهِ الْمُنْتَجَبِینَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ أَجْمَعِینَ ، وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِکَ عَنَّا ، فَإِلَیْکَ عَجَّتِ الْأَصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ ، فَاجْعَلْ لَنَا اللّٰهُمَّ فِى هٰذِهِ الْعَشِیَّةِ نَصِیباً مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تَقْسِمُهُ بَیْنَ عِبادِکَ ، وَنُورٍ تَهْدِى بِهِ ، وَرَحْمَةٍ تَنْشُرُها ، وَبَرَکَةٍ تُنْزِلُها ، وَعافِیَةٍ تُجَلِّلُها ، وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛
خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، آنچنانکه محمّد از جانب تو شایسته آن است، ای بزرگ، بر او و بر همه خاندان نجیب و پاک و پاکیزهاش درود فرست و ما را به گذشتت از ما بپوشانکه صداها با انواع لغات به جانب تو بلند است، خدایا در این شب برای ما قرار ده، از هر خیری نصیبی که میان بندگانت تقسیم میکنی و نوری که با آن هدایت مینمایی و رحمتی که میگسترانی و برکتی که فرو میفرستی و عافیتی که بر اندام حیات بندگان میپوشانی و رزقی که میگستری، ای مهربانترین مهربانان؛
اللّٰهُمَّ أَقْلِبْنا فِى هٰذَا الْوَقْتِ مُنْجِحِینَ مُفْلِحِینَ مَبْرُورِینَ غانِمِینَ ، وَلَا تَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطِینَ ، وَلَا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِکَ ، وَلَا تَحْرِمْنا مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِکَ ، وَلَا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِکَ مَحْرُومِینَ ، وَلَا لِفَضْلِ مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطائِکَ قانِطِینَ ، وَلَا تَرُدَّنا خائِبِینَ ، وَلَا مِنْ بابِکَ مَطْرُودِینَ ، یَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِینَ ، وَأَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ ، إِلَیْکَ أَقْبَلْنا مُوقِنِینَ ، وَ لِبَیْتِکَ الْحَرامِ آمِّینَ قاصِدِینَ ، فَأَعِنَّا عَلَىٰ مَناسِکِنا ، وَأَکْمِلْ لَنا حَجَّنا ، وَاعْفُ عَنَّا وَعافِنا ، فَقَدْ مَدَدْنا إِلَیْکَ أَیْدِیَنا فَهِىَ بِذِلَّةِ الاعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ؛
خدایا ما را در این وقت از پیشگاه رحمتت پیروز و رستگار و پذیرفته و بهرهمند بازگردان و ما را از ناامیدان قرار مده و از رحمتت با دست خالی مگذار و از آنچه از فضلت امیدواریم مبتلای به حرمان مکن و از رحمتت محروممان منما و از افزونی آنچه از عطایت آرزو داریم ناامید مساز و ناکام باز مگردان و از درگاهت مران، ای بخشندهترین بخشندگان و کریمترین کریمان، یقینکنان به درگاهت رو نمودیم و آهنگکنان و قصدکنان به زیارت خانهات آمدهایم، بر ادای مناسک حج یاریمان ده و حجّمان را کامل نما و از ما درگذر و به ما سلامت کامل بده، چراکه دستهای خود را به جانب تو دراز کردهایم و آن دستها به خواری اعتراف علامتدار است؛
اللّٰهُمَّ فَأَعْطِنا فِى هٰذِهِ الْعَشِیَّةِ مَا سَأَلْناکَ ، وَاکْفِنا مَا اسْتَکْفَیْناکَ ، فَلا کافِىَ لَنا سِواکَ ، وَلَا رَبَّ لَنا غَیْرُکَ ، نافِذٌ فِینا حُکْمُکَ ، مُحِیطٌ بِنا عِلْمُکَ ، عَدْلٌ فِینا قَضاؤُکَ ، اقْضِ لَنَا الْخَیْرَ ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَهْلِ الْخَیْرِ .
خدایا آنچه را در این شب از تو خواستیم به ما عطا کن و کفایت آنچه را از تو خواستیم عهدهدار باش که ما را کفایتکنندهای جز تو نیست و برای ما پروردگاری جز تو نمیباشد، قانونت بر ما نافذ است، دانشت ما را فراگیر است، قضایت درباره ما عادلانه است، خیر را برای ما حکم کن و ما را اهل خیر قرار بده.
اللّٰهُمَّ أَوْجِبْ لَنا بِجُودِکَ عَظِیمَ الْأَجْرِ ، وَکَرِیمَ الذُّخْرِ ، وَدَوامَ الْیُسْرِ ، وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا أَجْمَعِینَ ، وَلَا تُهْلِکْنا مَعَ الْهالِکِینَ ، وَلَا تَصْرِفْ عَنَّا رَأْفَتَکَ وَرَحْمَتَکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛
خدایا پاداش بزرگ و ذخیره کریمانه و دوام آسایش را به حق جودت بر ما لازم گردان و گناهان همه ما را بیامرز و با هلاکشدگان هلاکمان مکن و مهربانی و رحمتت را از ما باز مگردان، ای مهربانترین مهربانان؛
اللّٰهُمَّ اجْعَلْنا فِى هٰذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَأَلَکَ فَأَعْطَیْتَهُ ، وَشَکَرَکَ فَزِدْتَهُ ، وَثابَ إِلَیْکَ فَقَبِلْتَهُ ، وَتَنَصَّلَ إِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِهِ کُلِّها فَغَفَرْتَها لَهُ ، یَا ذَا الْجَلالِ وَالْإِکْرامِ .
خدایا در این وقت ما را از کسانی قرار ده که از تو درخواست کردند و تو به آنان عطا فرمودی و تو را شکر نمودند پس بر آنان افزودی و بهسویت بازگشتند و آنان را پذیرفتی و بهسوی تو از همه گناهانشان بیزاری جستند پس همه گناهانشان را آمرزیدی، ای دارای بزرگی و بزرگواری.
اللّٰهُمَّ وَنَقِّنا وَسَدِّدْنا وَاقْبَلْ تَضَرُّعَنا ، یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ ، وَیَا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ ، یَا مَنْ لَا یَخْفىٰ عَلَیْهِ إِغْماضُ الْجُفُونِ ، وَلَا لَحْظُ الْعُیُونِ ، وَلَا مَا اسْتَقَرَّ فِى الْمَکْنُونِ ، وَلَا مَا انْطَوَتْ عَلَیْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ ، أَلَا کُلُّ ذٰلِکَ قَدْ أَحْصاهُ عِلْمُکَ ، وَوَسِعَهُ حِلْمُکَ ، سُبْحانَکَ وَتَعالَیْتَ عَمَّا یَقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّاً کَبِیراً ، تُسَبِّحُ لَکَ السَّماواتُ السَّبْعُ وَالْأَرَضُونَ وَمَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَىْءٍ إِلّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ؛
خدایا ما را پاک کن و به جانب راستی و درستی توجّه ده و زاری ما را بپذیر، ای بهترین کسی که درخواست شد و رحمکنندهترین کسی که از او رحمت خواسته شد، ای آنکه بر هم نهادن پلکها و دقّت نظر چشمها بر او پوشیده نیست و آنچه در نهان مستقر شده و آنچه را پنهانیهای قلوب در برگرفته از او مخفی نیست، آری همه اینها را دانشت شماره کرده و بردباریات فرا گرفته، تو منزّهی و برتری، از آنچه ستمگران دربارهات میگویند، پس برتری آسمانهای هفتگانه و زمینها و هرکه در آنهاست تو را تسبیح میگویند و هیچ موجودی نیست مگر اینکه با سپاست تسبیح میگوید؛
فَلَکَ الْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ ، یَا ذَا الْجَلالِ وَالْإِکْرامِ ، وَالْفَضْلِ وَالْإِنْعامِ ، وَالْأَیادِى الْجِسامِ ، وَأَنْتَ الْجَوادُ الْکَرِیمُ ، الرَّؤُوفُ الرَّحِیمُ . اللّٰهُمَّ أَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ ، وَعافِنِى فِى بَدَنِى وَدِینِى ، وَآمِنْ خَوْفِى ، وَأَعْتِقْ رَقَبَتِى مِنَ النَّارِ . اللّٰهُمَّ لَاتَمْکُرْ بِى وَلَا تَسْتَدْرِجْنِى وَلَا تَخْدَعْنِى ، وَادْرَأْ عَنِّى شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ.
پس تو را سپاس و بزرگواری و بلندی مقام، ای دارنده بزرگی و کرامت و فضل و نعمت و عطاهای بزرگ و تویی بخشنده کریم رئوف و مهربان، خدایا از روزی حلالت بر من وسعت ده و در تن و دینم سلامت کامل بخش و ترسم را امان ده و وجودم را از آتش آزاد کن، خدایا بلایت را به جریمه گناهانم بر من قرار مده و مرا به تدریج بر بدیهایم مؤاخذه مکن و مرا در خیالات باطلم رها مساز و شر بدکاران جن و انس را از من دور کن.
در این قسمت از دعا سر و دیده خود را به جانب آسمان برداشت و از دیدههای مبارکش مانند ریزش آب از دو مَشک، اشک میریخت و با صدای بلند به محضر حق عرضه داشت:
یَا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ ، یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ ، وَیَا أَسْرَعَ الْحاسِبِینَ ، وَیَا أَرحَمَ الرَّاحِمِینَ ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ السَّادَةِ الْمَیامِینِ ، وَأَسْأَلُکَ اللّٰهُمَّ حاجَتِىَ الَّتِى إِنْ أَعْطَیْتَنِیها لَمْ یَضُرَّنِى مَا مَنَعْتَنِى ، وَ إِنْ مَنَعْتَنِیها لَمْیَنْفَعْنِى مَا أَعْطَیْتَنِى ، أَسْأَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتِى مِنَ النَّارِ ، لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ وَحْدَکَ لاشَرِیکَ لَکَ ، لَکَ الْمُلْکُ ، وَلَکَ الْحَمْدُ ، وَأَنْتَ عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ ، یَا رَبِّ یَا رَبِّ...
ای شنواترین شنوایان، ای بیناترین بینایان و ای سریعترین حسابرسان و ای مهربانترین مهربانان، بر محمّد و خاندان محمّد آن سروران با میمنت درود فرست و از تو درخواست میکنم خدایا حاجتم را که اگر آن را به من عطا کنی، بیشک هرچه را از من دریغ ورزی به من ضرری نرساند و اگر قضای حاجتم را از من دریغ نمایی، آنچه را عطایم کنی سودی نبخشد، آزادی عهدهام را از آتش از تو درخواست میکنم، معبودی جز تو نیست، یگانهای، برایت شریک نیست، فرمانروایی و سپاس خاص توست و تو بر هر چیز توانایی، پروردگارا پروردگارا.
بخش الحاقی دعای عرفه
این بخش ازدعای عرفه «إِلَهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنَایَ» تا جمله «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ» از دعای عرفه امام حسین علیه السلام نیست.
این بخش، نخستین بار در إقبال مرحوم سیّد بن طاوس قدس سره آمده است و در کتابهای دیگر این دعا نیامده است. در مصباح کفعمی دعای عرفه مذیّل به این ذیل نیست و حتی در مصباح الزائر که کتاب دیگر سیّد بن طاوس در موضوع دعاست، دعای عرفه بدون این ذیل آمده، که همین نکته جنجال برانگیز شده است، به علاوه که گویا مفاد برخی از جملات این بخش پایانی مورد پسند برخی نیست و آن را سازگار با لحن و آهنگ و مفاد دعاهای أئمه معصومین علیهم السلام نمیدانند؛ جالب است که حتی برخی چون مرحوم علامه مجلسی مدّعی هستند که در برخی از نسخ قدیمی إقبال هم این بخش پایانی نیامده است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دعای عرفه در اقبال الاعمال، البلد الامین و زادالمعاد با این عبارت آغاز: «اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ» و با این عبارت پایان می یابد: «اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ لَکَ الْمُلْکُ وَلَکَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ یا رَبِّ یا رَبّ».
بخش الحاقی دعای عرفه
مجلسی در بحار الانوار متن آن را طولانیتر نقل کرده و در انتهای آن زیادتی دیده می شود: «اِلـهى اَنـَا الْفَقیرُ فى غِناىَ فَکَیْفَ لا اَکُونُ فَقیراً فى فَقْرى اِلـهى اَنـَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَکَیْفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فى جَهْلى …. یا مَنْ تَجَلّى بِکَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِسْتِوآءَ کَیْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ کَیْفَ تَغیبُ وَاَنْتَ الرَّقیبُ الْحاضِرُ اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ وَالْحَمْدُ لله وَحْدَهُ».
«مرحوم ملا محمد تقی مجلسی» در ذیل این دعا توضیح داده:« این اضافه(الحاقی)که تقریبا به اندازه یک ورق است تنها در برخی نسخ اقبال آمده»، در حالی که نسخ قدیمی(کتاب اقبال الاعمال)سیدبن طاووس- خالی از آن است: «عبارات این ورقه با سیاق ادعیه سادات معصوم نیز سازگار نیست، و تنها بر مذاق صوفیه سازگار است. برای همین برخی افاضل(علماء) به این نظر متمایلند که «این ورقه از إضافات برخی مشایخ صوفیه و الحاقات و ادخالات ایشان است.»
مجلسی دو احتمال می دهد: یکی اینکه برخی صوفیه این فقره را در برخی کتب به دعا اضافه کرده باشند و سید بن طاوس بدون اطلاع از حقیقت حال آن را در اقبال نقل کرده است. احتمال دوم این است که این اضافه توسط سید بن طاووس انجام نشده، بلکه برخی این فقره را به بعضی نسخ اقبال اضافه کرده اند. وی احتمال دوم را اظهر می داند، بویژه که برخی نسخ قدیمی اقبال خالی از این فقره است.
البته در«بحارالانوار»(مجلسی) آمده که «سید بن طاووس» این دعا را ،منهای(بغیراز) فقره مورد بحث در کتاب «مصباح الزائر» خود أورده است. در حالی که اصولا این دعا در نسخه منتشرشده کتاب یادشده نقل نشده است!(اینطورنیست-نیامده)
کفعمی دعای عرفه حضرت سید الشهداء را در کتاب «بلد الامین» تا این قسمت ذکر کرده و علامه مجلسی در «زاد العِماد» این دعای شریف را موافق روایت کفعمی نقل فرموده ولی سید ابن طاووس در کتاب اقبال، پس از«یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ»این اضافه را آورده:
إِلٰهِى أَنَا الْفَقِیرُ فِى غِناىَ فَکَیْفَ لَاأَکُونُ فَقِیراً فِى فَقْرِى ؟ ! إِلٰهِى أَنَا الْجاهِلُ فِى عِلْمِى فَکَیْفَ لَاأَکُونُ جَهُولاً فِى جَهْلِى ؟ ! إِلٰهِى إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِیرِکَ وَسُرْعَةَ طَواءِ مَقادِیرِکَ مَنَعا عِبادَکَ الْعارِفِینَ بِکَ عَنِ السُّکُونِ إِلىٰ عَطاءٍ ، وَالْیَأْسِ مِنْکَ فِى بَلاءٍ . إِلٰهِى مِنِّى مَا یَلِیقُ بِلُؤْمِى وَمِنْکَ مَا یَلِیقُ بِکَرَمِکَ؛
خدایا! در عین توانگری ،فقیرم، پس چگونه در تهیدستی فقیر نباشم، خدایا در عین دانایی نادانم، پس چگونه در عین نادانی نادان نباشم. خدایا همانا اختلاف تدبیرت و سرعت تغییر تقدیراتت، بندگان عارف به تو را، از اطمینان به بخشش و ناامیدی از تو در گرفتاری باز داشته است. خدایا از من است آنچه سزاوار پستی من است و از توست آنچه شایسته بزرگواری توست؛
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:همیشه برایم جای سئوال بوددررابطه باجمله رهبری:مردم مظلوم ومقتدرایران.
رهبرانقلاب(آیت الله خامنه ای)دیداربارئیس وکارکنان قوه قضائیه:ملت مظلوم اما در عین حال مقتدر ایران، به فضل الهی، همچنان مثل کوه می ایستد و با قوت به حرکت خود ادامه می دهد و به همه مقاصد مورد نظرش دست می یابد./چهارشنبه ۰۵ تیر ۱۳۹۸
إِلٰهِى وَصَفْتَ نَفْسَکَ بِاللُّطْفِ وَالرَّأْفَةِ لِى قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِى أَفَتَمْنَعُنِى مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِى ؟ إِلٰهِى إِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنِّى فَبِفَضْلِکَ وَلَکَ الْمِنَّةُ عَلَىَّ ، وَ إِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوِئُ مِنِّى فَبِعَدْلِکَ وَلَکَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ .
خدایا تو خود را با لطف و مهربانی به من توصیف کردهای پیش از پیدایش ناتوانی من، آیا آن دو را از من دریغ ورزی پس از پدید آمدن ناتوانیام، خدایا اگر زیباییهایی از من نمایان شود، به فضل توست و تو را بر من منّت بسیار است و اگر زشتیهایی از من ظاهر گردد، به عدل توست و تو را بر من حجت کامل است.
إِلٰهِى کَیْفَ تَکِلُنِى وَقَدْ تَکَفَّلْتَ لِى ؟ وَکَیْفَ أُضامُ وَأَنْتَ النَّاصِرُ لِى ؟ أَمْ کَیْفَ أَخِیبُ وَأَنْتَ الْحَفِىُّ بِى ؟ ها أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِفَقْرِى إِلَیْکَ ، وَکَیْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِمَا هُوَ مَحالٌ أَنْ یَصِلَ إِلَیْکَ ؟ أَمْ کَیْفَ أَشْکُو إِلَیْکَ حالِى وَهُوَ لَایَخْفىٰ عَلَیْکَ ؟ أَمْ کَیْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقالِى وَهُوَ مِنْکَ بَرَزٌ إِلَیْکَ؛ أَمْ کَیْفَ تُخَیِّبُ آمالِى وَهِىَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَیْکَ ؟ أَمْ کَیْفَ لَاتُحْسِنُ أَحْوالِى وَبِکَ قامَتْ؟
خدایا چگونه مرا وا مینهی در صورتی که عهدهدار من شدهای؟ و چگونه مورد ستم واقع شوم و حال آنکه تو یار منی؟ یا چگونه ناامید گردم، درحالیکه نسبت به من سخت مهربانی، اینک به نیازم به تو، متوسل به توأم و چگونه متوسل به تو شوم به آنچه محال است به تو برسد، یا چگونه از حالم به تو شکایت کنم و حال آنکه بر تو پوشیده نیست؟ یا چگونه با گفتارم ترجمه حال نمایم، درحالیکه از تو برای تو واضح است؟ یا چگونه آرزوهایم را به عرصه نومیدی بری، در صورتیکه به آستان تو وارد گشته؟ یا چگونه احوالم را نیکو نگردانی، درحالیکه احوال من استوار به توست؟
إِلٰهِى مَا أَلْطَفَکَ بِى مَعَ عَظِیمِ جَهْلِى ! وَمَا أَرْحَمَکَ بِى مَعَ قَبِیحِ فِعْلِى ! إِلٰهِى مَا أَقْرَبَکَ مِنِّى وَأَبْعَدَنِى عَنْکَ ! وَمَا أَرْأَفَکَ بِى ! فَمَا الَّذِى یَحْجُبُنِى عَنْکَ ؟ إِلٰهِى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثارِ وَتَنَقُّلاتِ الْأَطْوارِ ، أَنَّ مُرادَکَ مِنِّى أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَىَّ فِى کُلِّ شَىْءٍ حَتَّىٰ لا أَجْهَلَکَ فِى شَىْءٍ . إِلٰهِى کُلَّما أَخْرَسَنِى لُؤْمِى أَنْطَقَنِى کَرَمُکَ ، وَکُلَّما آیَسَتْنِى أَوْصافِى أَطْمَعَتْنِى مِنَنُکَ؛
خدایا چه اندازه به من لطف داری. با این نادانی فوقالعاده من و چهقدر به من مهربانی، با این عمل زشت من؟ خدایا چقدر به من نزدیکی و من چقدر از تو دورم و چه اندازه به من مهر میورزی پس چیست آنچه مرا از تو در پرده میکند؟ خدایا از اختلاف آثار و تغییرات احوال دانستم که خواستهات از من این است که خود را در هر چیز به من بشناسانی تا در هیچچیز نسبت به تو جاهل نباشم، خدایا هر زمان فرومایگیام از سخن مرا بازداشت، کرم تو گویایم نمود و هروقت اوصافم ناامیدم کرد، نعمتهایت به طمعم انداخت؛
إِلٰهِى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِئَ فَکَیْفَ لَاتَکُونُ مَساویِهِ مَساوِئَ ؟! وَمَنْ کانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِىَ فَکَیْفَ لَاتَکُونُ دَعاویِهِ دَعاوِىَ ؟! إِلٰهِى حُکْمُکَ النَّافِذُ وَمَشِیئَتُکَ الْقاهِرَةُ لَمْ یَتْرُکا لِذِى مَقالٍ مَقالاً ، وَلَا لِذِى حالٍ حالاً . إِلٰهِى کَمْ مِنْ طاعَةٍ بَنَیْتُها ، وَحالَةٍ شَیَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادِى عَلَیْها عَدْلُکَ ، بَلْ أَقالَنِى مِنْها فَضْلُکَ . إِلٰهِى إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّى وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَةُ مِنِّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّةً وَعَزْماً . إِلٰهِى کَیْفَ أَعْزِمُ وَأَنْتَ الْقاهِرُ ؟ وَکَیْفَ لَاأَعْزِمُ وَأَنْتَ الْآمِرُ؛
خدایا کسی که زیباییهایش زشتی بوده، پس چگونه زشتیهایش زشتی نباشد و کسی که حقیقتگوییهایش ادعای خالی بوده، چگونه ادعاهایش ادعا نباشد؟ خدایا دستور نافذت و مشیت چیرهات، برای صاحب سخن سخنی و برای صاحب حال حالی نگذاشته، خدایا چه بسیار طاعتی که بنا کردم و چه بسیار حالتی که استوار نمودم. عدالتت اعتمادم را بر آنها ویران کرد، ولی فضل تو عذر مرا از آنها پذیراست. خدایا همانا میدانی هرچند طاعت از جانب من، به صورت کار جدّی ادامه نداشته، ولی به صورت محبّت و اراده ادامه داشته. خدایا چگونه تصمیم بگیرم و حال آنکه تو چیرهای و چگونه تصمیم نگیرم درحالیکه تو دستوردهندهای؛
إِلٰهِى تَرَدُّدِى فِى الْآثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنِى عَلَیْکَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِى إِلَیْکَ ، کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فِى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْکَ ؟ أَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّىٰ یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ ؟ مَتىٰ غِبْتَ حَتَّىٰ تَحْتاجَ إِلىٰ دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ؟ وَمَتىٰ بَعُدْتَ حَتَّىٰ تَکُونَ الْآثارُ هِىَ الَّتِى تُوصِلُ إِلَیْکَ ؟ عَمِیَتْ عَیْنٌ لَاتَراکَ عَلَیْها رَقِیباً ، وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً؛
خدایا، مردّد شدن من در آثار موجب دوری دیدار است، پس مرا با وجودت گرد آور، به وسیله عبادتی که مرا به تو رساند، چگونه بر وجود تو استدلال شود، به موجودی که در وجودش نیازمند به توست؟ آیا برای غیر تو ظهوری هست که برای تو نیست تا آن غیر وسیله ظهور تو باشد؟! کی پنهان بودهای تا نیازمند به دلیلی باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بودهای تا آثار واصل کننده به تو باشند؟ کور باد دیدهای که تو را بر آن دیدهبان نبیند و زیانکار باد تجارت بندهای که از محبّتت برای او سهمی قرار ندادهای؛
إِلٰهِى أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثارِ فَأَرْجِعْنِى إِلَیْکَ بِکِسْوَةِ الْأَنْوارِ وَهِدایَةِ الاسْتِبْصارِ حَتَّىٰ أَرْجِعَ إِلَیْکَ مِنْها کَما دَخَلْتُ إِلَیْکَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْها ، وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمادِ عَلَیْها ، إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ .
خدایا مرا به رجوع به آثار فرمان دادی، پس مرا به پوششی از انوار و هدایتی بصیرتجو بهسوی خود بازگردان تا از آنها بهسویت بازگردم همانطور که از آنها به بارگاهت بار یافتم، با نگاهداری نهادم از نگاه به آنها و برگرفتن همّتم از اعتماد بر آنها، همانا تو بر هر چیز توانایی.
إِلٰهِى هٰذَا ذُلِّى ظاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ ، وَهٰذَا حالِى لَایَخْفىٰ عَلَیْکَ ، مِنْکَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَیْکَ ، وَبِکَ أَسْتَدِلُّ عَلَیْکَ ، فَاهْدِنِى بِنُورِکَ إِلَیْکَ ، وَأَقِمْنِى بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّةِ بَیْنَ یَدَیْکَ . إِلٰهِى عَلِّمْنِى مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ ، وَصُنِّى بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ؛
خدایا این خواری من است که در برابرت عیان است و این حال من است که بر تو پوشیده نیست، از تو رسیدن به تو را میخواهم و بر تو استدلال میکنم، پس به نورت مرا به وجودت راهنمایی کن و در برابرت به صدق بندگی بر پا دار. خدایا از علم مخزونت به من بیاموز و به پرده نگاهداریات حفظم کن؛
إِلٰهِى حَقِّقْنِى بِحَقائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ ، وَاسْلُکْ بِى مَسْلَکَ أَهْلِ الْجَذْبِ . إِلٰهِى أَغْنِنِى بِتَدْبِیرِکَ لِى عَنْ تَدْبِیرِى ، وَبِاخْتِیارِکَ عَن اخْتِیارِى ، وَأَوْقِفْنِى عَلَىٰ مَراکِزِ اضْطِرارِى .
خدایا مرا به حقایق اهل قرب محقق کن و به راه و روش اهل جذب ببر، خدایا به تدبیرت نسبت به من مرا از تدبیرم و به اختیارت از اختیارم بینیاز گردان و مرا به مواضع بیچارگیام آگاه کن،
إِلٰهِى أَخْرِجْنِى مِنْ ذُلِّ نَفْسِى ، وَطَهِّرْنِى مِنْ شَکِّى وَشِرْکِى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِى ، بِکَ أَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِى ، وَعَلَیْکَ أَتَوَکَّلُ فَلا تَکِلْنِى ، وَ إِیَّاکَ أَسْأَلُ فَلا تُخَیِّبْنِى ، وَفِى فَضْلِکَ أَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِى ، وَبِجَنابِکَ أَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِى ، وَبِبابِکَ أَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِى؛
خدایا مرا از خواری نفسم نجات ده و از شک شرکم پاک کن و پیش از آنکه وارد قبر شوم، از تو یاری میجویم، پس مرا یاری ده و بر تو توّکل میکنم، پس مرا وامگذار و از تو درخواست میکنم، پس ناامیدم مکن و در فضل تو رغبت مینمایم، پس محرومم مگردان و خود را به تو منسوب میکنم، پس دورم مکن و در آستانه تو میایستم پس مرانم؛
إِلٰهِى تَقَدَّسَ رِضاکَ أَنْ یَکُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْکَ فَکَیْفَ تَکُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّى ؟ إِلٰهِى أَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِکَ أَنْ یَصِلَ إِلَیْکَ النَّفْعُ مِنْکَ فَکَیْفَ لَا تَکُونُ غَنِیّاً عَنِّى ؟ إِلٰهِى إِنَّ الْقَضاءَ وَالْقَدَرَ یُمَنِّینِى ، وَ إِنَّ الْهَوىٰ بِوَثائِقِ الشَّهْوَةِ أَسَرَنِى ، فَکُنْ أَنْتَ النَّصِیرَ لِى حَتَّىٰ تَنْصُرَنِى وَتُبَصِّرَنِى ، وَأَغْنِنِى بِفَضْلِکَ حَتَّىٰ أَسْتَغْنِىَ بِکَ عَنْ طَلَبِى ، أَنْتَ الَّذِى أَشْرَقْتَ الْأَنْوارَ فِى قُلُوبِ أَوْلِیائِکَ حَتَّىٰ عَرَفُوکَ وَوَحَّدُوکَ ، وَأَنْتَ الَّذِى أَزَلْتَ الْأَغْیارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِکَ حَتَّىٰ لَمْ یُحِبُّوا سِواکَ وَلَمْ یَلْجَأُوا إِلىٰ غَیْرِکَ ، أَنْتَ الْمُؤْنِسُ لَهُمْ حَیْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ ، وَأَنْتَ الَّذِى هَدَیْتَهُمْ حَیْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ ، مَاذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَمَا الَّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ ؟
خدایا خشنودی تو منزّه است از اینکه علّتی از جانب تو داشته باشد، پس چگونه ممکن است برای آن علّتی از ناحیه من بوده باشد؟ خدایا تو بینیازی از اینکه نفعی از جانب خویش به حضرتت رسد، پس چگونه بینیاز از من نباشی؟ خدایا قضا و قدر مرا به آرزو انداخت و هوای نفس مرا در بندهای شهوت اسیر کرد، پس تو یاور من باش تا پیروزم نمایی و بینایم کنی و به فضل خود بینیازم فرما تا به وسیله تو از خواستهام بینیاز گردم، تویی که انوار را در قلوب دوستانت تاباندی تا تو را شناختند و یگانهات دانستند و تویی که بیگانگان را از قلوب عاشقانت راندی تا غیر تو را دوست نداشتند و به غیر تو پناه نبردند، تو مونس آنانی آنجا که عوالم آنان را به وحشت اندازد، تویی که آنان را هدایت نمودی، هرجا که نشانههایی برای آنان آشکار شد، کسی که تو را گم کرده چه یافته؟ و چه گم کرده، کسی که تو را یافته؟
لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَکَ بَدَلاً ، وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغىٰ عَنْکَ مُتَحَوِّلاً ، کَیْفَ یُرْجىٰ سِواکَ وَأَنْتَ مَا قَطَعْتَ الْإِحْسانَ ؟ وَکَیْفَ یُطْلَبُ مِنْ غَیْرِکَ وَأَنْتَ مَا بَدَّلْتَ عادَةَ الامْتِنانِ ؟ یَا مَنْ أَذاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلاوَةَ الْمُؤانَسَةِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَمَلِّقِینَ ، وَیَا مَنْ أَلْبَسَ أَوْلِیاءَهُ مَلابِسَ هَیْبَتِهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُسْتَغْفِرِینَ ، أَنْتَ الذَّاکِرُ قَبْلَ الذَّاکِرِینَ ، وَأَنْتَ الْبادِئُ بِالإِحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدِینَ ، وَأَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطَّالِبِینَ ، وَأَنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِینَ؛
همانا محروم شد کسی که به جای تو به دیگری راضی گشت و زیانکار شد کسی که از تو به دیگری روی آورد، چگونه به غیر تو امید بست و حال آنکه احسانت را بریده نساختی و چگونه از غیر تو خواسته شود در صورتی که تو شیوه نعمتبخشیات را تغییر ندادهای، ای که به عاشقانش شیرینی همدمی خود را چشاند، در نتیجه تملّق گویانه در برابرش ایستادند، ای که اولیایش را جامههای هیبت پوشاند، پس آمرزشجویانه در مقابلش قرار گرفتند، تویی یاد کننده پیش از یادکنندگان و تویی شروع کننده به احسان، پیش از توجّه بندگان و تویی جودکننده به عطا، پیش از خواستن خواهندگان و تویی بخشنده و سپس آنچه را که به ما بخشیدی از ما به قرض خواهی؛
إِلٰهِى اطْلُبْنِى بِرَحْمَتِکَ حَتَّىٰ أَصِلَ إِلَیْکَ ، وَاجْذِبْنِى بِمَنِّکَ حَتَّىٰ أُقْبِلَ عَلَیْکَ . إِلٰهِى إِنَّ رَجائِى لَایَنْقَطِعُ عَنْکَ وَ إِنْ عَصَیْتُکَ ، کَما أَنَّ خَوفِى لَایُزایِلُنِى وَ إِنْ أَطَعْتُکَ ، فَقَدْ دَفَعَتْنِى الْعَوالِمُ إِلَیْکَ ، وَقَدْ أَوْقَعَنِى عِلْمِى بِکَرَمِکَ عَلَیْکَ .
خدایا مرا به رحمتت بخواه تا به تو رسم و مرا به عطایت جذب کن تا به جانب تو رو کنم. خدایا امیدم از تو قطع نشود، گرچه نافرمانیات کردم، چنانکه ترسم از تو زایل نشود، گرچه اطاعتت نمودم، همانا جهانیان مرا به جانب تو راندهاند و دانشم به کرمت مرا به آستانه تو انداخته.
إِلٰهِى کَیْفَ أَخِیبُ وَأَنْتَ أَمَلِى ؟ أَمْ کَیْفَ أُهانُ وَعَلَیْکَ مُتَّکَلِى ؟ إِلٰهِى کَیْفَ أَسْتَعِزُّ وَفِى الذِّلَّةِ أَرْکَزْتَنِى ؟ أَمْ کَیْفَ لَا أَسْتَعِزُّ وَ إِلَیْکَ نَسَبْتَنِى؛
خدایا من چگونه ناامید شوم و حال آنکه تو آرزوی منی، یا چگونه خوار گردم درصورتیکه اعتمادم بر توست. خدایا چگونه عزّت خواهم، درحالی که در خواری ثابتم کردهای و چگونه عزّت نخواهم با آنکه به خود نسبتم دادهای؟
إِلٰهِى کَیْفَ لَاأَفْتَقِرُ وَأَنْتَ الَّذِى فِى الْفُقَراءِ أَقَمْتَنِى ؟ أَمْ کَیْفَ أَفْتَقِرُ وَأَنْتَ الَّذِى بِجُودِکَ أَغْنَیْتَنِى ؟ وَأَنْتَ الَّذِى لَاإِلٰهَ غَیْرُکَ تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شَىْءٍ فَما جَهِلَکَ شَىْءٌ ، وَأَنْتَ الَّذِى تَعَرَّفْتَ إِلَىَّ فِى کُلِّ شَىْءٍ فَرَأَیْتُکَ ظاهِراً فِى کُلِّ شَىْءٍ ، وَأَنْتَ الظَّاهِرُ لِکُلِّ شَىْءٍ ، یَا مَنِ اسْتَوىٰ بِرَحْمانِیَّتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَیْباً فِى ذاتِهِ ، مَحَقْتَ الْآثارَ بِالْآثارِ ، وَمَحَوْتَ الْأَغْیارَ بِمُحِیطاتِ أَفْلاکِ الْأَنْوارِ ، یَا مَنِ احْتَجَبَ فِى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الْأَبْصارُ ، یَا مَنْ تَجَلَّىٰ بِکَمالِ بَهائِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ مِنَ الاسْتِواءَ ، کَیْفَ تَخْفىٰ وَأَنْتَ الظَّاهِرُ ؟ أَمْ کَیْفَ تَغِیبُ وَأَنْتَ الرَّقِیبُ الْحاضِرُ ؟ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ وَحْدَهُ.
خدایا چگونه نیازمند نباشم و حال آنکه مرا در نیازمندان نشاندی، یا چگونه نیازمند باشم در صورتی که تو به جودت بینیازم کردهای و تویی که معبودی جز تو نیست، خود را به هر چیز شناساندی، پس چیزی جاهل به تو نیست و تویی که خود را در هر چیز به من شناساندی، پس تو را در هر چیز نمایان دیدم و تویی نمایان برای هر چیز، ای که به رحمانیتش چیره شد، در نتیجه عرش در ذاتش پنهان شد، آثار را با آثار نابود کردی و اغیار را به احاطهکنندگان افلاک انوار محو نمودی، ای که در سراپردههای عرشش پردهنشین از این شد که دیدهها او را دریابد، ای آنکه به کمال زیباییاش تجلّی کرد، پس تحقق یافت عظمتش از روی استیلا و برتری، چگونه پنهان شوی و حال آنکه نمایانی، یا چگونه غایب شوی و حال آنکه دیدهبانی و حاضری، همانا تو بر هر چیز توانایی و سپاس تنها از آن خداست، خدای یگانه.
ماجرای تشبیه «امام حسین» به «چشم پشه »
به تحریفات عاشورا-شهیدمطهری-نیزخواهیم پرداخت.
نقدوبررسی مقتل «قمقام زخّار وصمصام بَتّار»فرهادمیرزا
فرهاد میرزا معتمدالدوله، فرزند عباسمیرزا نایبالسلطنه (۱۲۰۳-۱۲۹۹ق)۵سال حاکم فارس و٧سال آذربایجان.
«قمقام زخار و صمصام بتار» به معنی «دریای آکنده و شمشیر برنده»، مقتلی فارسی نوشته معتمدالدوله، فرهادمیرزا پسر عباس میرزا (ولیعهد فتحعلی شاه قاجار) است. این کتاب به تفصیل، به شرح احوال امام حسین(ع) اعم از بیان حوادث و وقایع زمان تولد تا شهادت حضرت پرداخته و در سال ۱۳۰۳ قمری نگارش یافته است.
عباس میرزا (فرزندفتحعلیشاه)چندین فرزند پسر و دختر داشت؛ از جمله آنها محمدمیرزا، معروف به «ولیعهد ثانی» است؛ اما فرزنداهل فضل ودانش،بنام «فرهادمیرزا» است./فتحعلی شاه ۱۵۸ همسر و ۲۶۰ فرزند داشت/
فوت عباس میرزا:۱۰ جمادیالثانی ۱۲۴۹(درسن۴٧سالگی)از۱۰سالگی ولیعهد و حاکم آذربایجان بود(تولد۴ ذیحجه ۱۲۰۳)یکسال قبل ازپدرفوت کرد.
مرگ فتحعلی شاه -بعداز۳۶سال و ۸ ماه حکومت ، در سن ۶۸ سالگی(۱۹ جمادیالثانی ۱۲۵۰) فوت کرد،
«فرهادمیرزا »فرزند عباس میرزا در ١٢٣٣ ق / ١١٩٧ ش به دنیا آمد. وی دردوران نوجوانی همراه پدر به شمال غربی ایران رفت و در تبریز به تحصیل علوم متداول پرداخت.
اولین مقام دولتی فرهادمیرزا
بعدازفوت عباس میرزا ( سال ١٢۵٠ قمری) و هنگامی که فرهادمیرزا هفده ساله بود، محمدمیرزا(محمدشاه) با عزم نشستن بر تخت سلطنت، از تبریز به تهران رفت و برتخت پادشاهی رسید، برادر خود، فرهادمیرزا (هفده ساله)را به حکمرانی منطقه خوزستان و لرستان منصوب کرد.
فوت عباس میرزا:۱۰ جمادیالثانی ۱۲۴۹(درسن۴٧سالگی)از۱۰سالگی ولیعهد و حاکم آذربایجان بود(تولد۴ ذیحجه ۱۲۰۳)یکسال قبل ازپدرفوت کرد.
فتحعلی شاه: ۳۶سال و ۸ ماه حکومت کرد،(فتحعلی شاه ۱۵۸ همسر و ۲۶۰ فرزند داشت) در سن ۶۸ سالگی(۱۹ جمادیالثانی ۱۲۵۰) فوت کرد،
«فرهادمیرزا »فرزند عباس میرزا در ١٢٣٣ ق / ١١٩٧ ش. به دنیا آمد. وی دردوران نوجوانی همراه پدر به شمال غربی ایران رفت و در تبریز به تحصیل علوم متداول پرداخت.
اولین مقام دولتی فرهادمیرزا
بعدازفوت عباس میرزا ( سال ١٢۵٠ قمری) از تبریز به تهران رفت و برتخت پادشاهی جلوس کرد، برادر خود، فرهادمیرزا (هفده ساله)را به حکمرانی منطقه خوزستان و لرستان منصوب کرد.ت سلطنت، از تبریز به تهران رفت و چون در مقر حکومت استقرار یافت، برادر خود، فرهادمیرزا را فراخواند و وی را به حکمرانی منطقه خوزستان و لرستان منصوب کرد.
حرفهای ناسنجیده ازآدمهای خوب
مطهری:یک عالم ممکن است در یک قسمت، بزرگ هم باشد.«ملا حسین کاشفی» خیلی مرد ملایی هم بوده است، اما روضة الشهداء او پر از دروغ است.به همه دروغ بسته است؛ حتی به ابن زیاد و عمر سعد.کتابش مملو از دروغ است.می گوید ابن زیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد که آمد قضیه کربلا را قبول کرد.
آقای ملاآقا دربندی(متوفی۱۲۸۶ق) هم می گوید« آدم خوبی بوده» حتی مرحوم حاجی نوری که این قدر از کتابش انتقاد می کند- به حق انتقاد می کند -می گوید مرد خوبی بوده است.واقعا نسبت به امام حسین علیه السلام مرد مخلصی بوده، و می گوید (کاشفی)واقعا طوری بود که هر وقت نام امام حسین را می شنید اشکش جاری می شد.فقه و اصول خوبی هم داشته است.
استادمطهری می نویسد:خودش خیال می کرد که از فقهای درجه اول است، ولی لااقل از فقهای درجه دوم و سوم به شمار می رود. کتابی نوشته است به نام «خزائن ».یک دوره فقه است، چاپ هم شده است.
«ملا حسین کاشفی»معاصر با صاحب جواهر است. ... این مرد با اینکه مرد عالمی است، ولی کتاب» اسرار الشهادة» نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف، قلب، زیر و رو، بی خاصیت و بی اثر کرده است.
براین ۲کتاب مقتل بایدگریست(اسرارالشهاده،دربندی_روضه الشهدا،کاشفی)بخاطردروغها وتحریفات
نبایداینطورفکرکرد:چون آدم خوبی بوده کتابش رانقدنکنیم
حالا به خاطر اینکه او یک عالم بوده، با تقوا بوده، مخلص امام حسین بوده است، دیگر ما درباره اش سکوت کنیم؟حاجی نوری نباید درباره اسرارالشهاده او اظهار نظر کند، نباید(منابع) مدرک اسرارالشهادة را بگوید که یک کتاب بی سر و تهی بود، نه اول داشت و نه آخر، فقط در حاشیه اش نوشته بودند تالیف فلان عالم جبل عاملی، رفتیم گشتیم آن عالم اصلا چنین کتابی نداشت، متن کتاب را هم نگاه کردیم پراز دروغ بود، ولی این مرد عالم خیال کرد این کتاب یک کتاب درستی است، برداشت همه آن را در کتاب خودش نقل کرد؟!
کتاب «خزائن»ملاآقابندری؟ /«جواهر»علامه شیخ محمدحسن نجفی معروف به «صاحب جواهر»(۱۲۰۲-۱۲۶۶ق)
ماجرای جواهروخزائن
کتابی نوشته به نام خزائن که یک دوره فقه است و چاپ هم شده و معاصر با صاحب جواهر است. به صاحب جواهر گفت اسم کتاب شما چیست؟ گفت "جواهر". اسم کتاب خودش خزائن بود، به صاحب جواهر گفت: «از این جواهر شما در خزائن ما بسیار است»
علامه مرتضی مطهری می نویسد:اما کتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هیچ فقیهی نیست که از این کتاب استفاده نکند، هیچ فقیهی نیست که خودش را نیازمند به این کتاب نبیند. ولی کتاب «خزائن» که یک دوره چاپ شد، بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت! قیمت آن با این که کتاب هزار صفحه ای است، همان قیمت کاغذش بیشتر نیست. این مرد با این که مرد عالمی است ولی« اسرار الشهاده» را نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف کرده است! کتابش مملو از دروغ است! حال به خاطر این که یک عالم بوده، با تقوا بوده و مخلص امام حسین بوده است، ما باید درباره اش سکوت کنیم!؟
این جرح است.پس باید جرح بشود.این وظیفه عالم است./شهید مطهری،کتاب حماسه حسینی جلداول، صفحه۸۴ -۸۲.ومجموعه آثار
اتفاقات ناگوار زمان ناصرالدین شاه که ترکش هایش دامن«فرهادمیرزا» گرفت.
قرارداد ننگین «رویتر» در زمان ناصرالدین شاه و با تلاش میرزا حسین خان سپهسالار (صدر اعظم وقت) میان دولت ایران با فردی انگلیسی به نام «بارون جولیوس رویتر» بسته شد. به موجب این توافق نامه، حق احداث راه آهن، بهره برداری از منابع و معاون، جنگل ها، احداث قنوات و کانال های آبیاری اراضی به مدت هفتاد سال و اداره گمرکات و حق صدور همه نوع محصولات به مدت بیست وپنج سال به رویتر واگذار شد.که ایا اقدامات با مخالفت مراجع تقلید و فقهای بزرگ روبه رو شد که در رأس آنان مرحوم حاج شیخ ملّا علی کنی قرار داشت. فرهادمیرزا بود که در غیاب شاه، نیابت سلطنت را بر عهده داشت ،متهم به همکاری بامخالفین این قرارداد وهمدستی باعلما،که دررأسشان «مُلاعلی کنی»قرارداشت شد.
این اتفاقات موجب شدکه وقتی ناصرالدین شاه از سفر فرنگ برگشت،اولین اقدامش،عزل فرهادمیرزا ازمقامات دولتی وتبعید به طالقان تبعیدکرد.
پس از غائله بابیه در ربیع الاول ١٢٧٠ فرهادمیرزا که در طالقان در تبعید به سر می بُرد، در نامه ای به فریدون میرزا فرمان فرما نوشته است.
فرهادمیرزا در رجب المرجب ١٢٩٢ از تهران به حجاز رفت تا حجّ به جا آورد. این سفر عبادی و زیارتی او حدود یک سال طول کشید و در ربیع الثانی ١٢٩٣ از سفر حج تمتع بازگشت و وارد تهران شد. پس از رفع سوء ظن از او، بار دیگر به سمت حکومت منطقه فارس برگزیده شد.ادوارد گرانویل براون
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این حادثه چنان حکومت ناصرالدین شاه رادرتلاطم قرارداده بود که درباریان باارائه گزارش به شاه درسفر( باافزودن پیازداغ)همه مخالفتهارازیرمعتمدالدوله دانستند.وهجمه شدیدعلیه فرهادمیرزاشکل گرفت تاحدی که قصدجانش کردند،وقتی وی این اوضاع رادیدبرای درامان ماندن راهی غیرازپناهندگی به سفارت بریتانیانیافت.
ادوارد گرانویل براون(جهانگرد ومورخ انگلیسی) درکتاب«یک سال در میان ایرانیان» ، ترجمه :مانی صالحی علامه می نویسد:
فرهاد میرزا معتمدالدوله از رجال سرشناس دوره ناصری و فرزند عباس میرزا نایب السلطنه بود که در سفر اول فرنگستان ناصرالدین شاه و در غیبت او نایب السلطنه ناصرالدین شاه بود.
ادوارد براون:
فرهادمیرزا را در حالی ملاقات کردم که در اندرون خانه اش در میان چندین بالش لمیده بود و دور تا دورش را قفسه های پر از کتاب احاطه کرده بود.
او، ما را با ادب اصیل و بی نظیری پذیرفت که خاص بزرگان ایرانی است و موجب می شود که شخص مهمان احساس راحتی کرده و در عین حال، احترام عمیقی نسبت به میزبان احساس کند. من شدیدا تحت تأثیر قیافه درخور احترام و سیمای نجیب و اشرافی وی قرار گرفتم. اجزای صورتش و خصوصا چشمان نافذ و درخشانش، اراده ای رام نشدنی و هوش و خردی سرشار را منعکس می کرد که حتی سن زیاد و ضعف بدنی قادر به محو آن نشده بود.
او درباره کتابی که خودش نوشته بود، به نام نصاب یا روش ساده ی یادگیری
انگلیسی صحبت کرد و سپس، نسخه ای از آن را به من هدیه کرد که به عنوان یادگاری از یک شخصیت برجسته برایم ارزش زیادی دارد. .... فرهادمیرزا، برای ملت انگلیس نیز، همان طور که برای زبان انگلیسی، علاقه و احترام زیادی قائل بود که تعجبی هم ندارد، زیرا زمانی که مورد غضب برادر زاده اش، یعنی شاه، قرار گرفته بود و جانش در خطر بود، توسط سر تیلور تامسون نجات یافته بود. او برای فرار از خشم شاهانه، به سفارت خانه ی انگلیس پناه برد و تحت حمایت دوستش، آقای سفیر قرار گرفت که به او اطمینان داد تا هر وقت که لازم باشد می تواند در آن جا بماند. کمی بعد، فراشان حکومتی سررسیدند و تقاضای تسلیم او را کردند که بی درنگ رد شد. آنها تهدید کردند که به زور وارد سفارت خانه خواهند شد که در جواب ایشان، سر تیلور تامسون در مدخل ورودی روی زمین خطی کشید و اعلام کرد که اولین کسی که از روی خط بگذرد، هدف گلوله قرار خواهد گرفت. بدین ترتیب، فراشان را دست خالی بازگرداند و فرهادمیرزا مدتی به عنوان مهمان در سفارت خانه اقامت کرد و در این مدت، سر تیلور تامسون کاملا از وی حمایت می کرد و حتی غذایش را مورد بازرسی دقیق قرار می داد تا اطمینان پیدا کند که مسموم نشده باشد. بالأخره خشم شاه فرو نشست و فرهادمیرزا توانست به سلامت از پناهگاه خود خارج شود./پایان توضیحات نگارنده.
درباره اقدامات اصلاح طلبانه فرهادمیرزا (حاجی معتمدالدوله)نوشته اند:
جناب حاج شیخ یحیی امام جمعه شیراز که جامع علوم است، کراراً بر منبر فرموده است: هر وقت خدمت حضرت والا حاجی معتمدالدوله رفتم، بی بهره از مطلب علمی بازنگشتم. حضرت معظم الیه حتی المقدور کارهای حکومتی را بر طبق شریعت مطهر می پرداختند. اگر محترمی ناخوش بستری می شد، هر روز گماشته به احوال پرسی می فرستادند. اگر محتاج بود، مخارج دوا، غذا، حق طبیب را به وی می دادند. در هر مجلسی مکارم و محاسن اخلاقی را به حاضرین القا نموده، می فرمودند: حکام سابق فارس، خود را صرفاً مأمور به أخذ مالیات دیوانی می دانستند و بس و من مأمورم که به علاوه، مردم را به اخلاق حسنه رسانم.
میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی«فرهادمیرزا» را چنین معرفی می کند:
شاهزاده فرهادمیرزا از اجلّة فضلا و رجال علمی خانواده قاجاریه بود که در علوم ریاضی، ادبی و تاریخ و غیره مسلط و ماهر بوده و علاوه بر بزرگواری خانوادگی، تحصیل علوم عدیده نموده تا از بزرگان اهل علم و فضل گردید و کتب چندی به رشته تألیف کشید و سال ها در ایالات و ولایات ایران فرمانروایی کرد. او را طبع شعر بوده و اشعار نغزی در مطالب متفرقه سروده است و از مآثر حسنه اش تذهیب منارات و بنای صحن مبارک کاظمین است.
«یحیی آریان پور »که محقق ادبی در ادوار تاریخی معاصر است و در معرفی ادبا و شعرا دقت و احتیاط بسیاری داشته است، درباره فرهادمیرزا می نویسد:
معتمدالدوله(فرهادمیرزا) عموی ناصرالدین شاه و «پانزدهمین فرزند عباس میرزا »خوزستان و لرستان را امن ساخت و سرکشان را به طاعت آورد. در کردستان و همدان خدماتی شایان توجه کرد. در فارس هم نظم و انضباط برقرار کرد. فرهادمیرزا به کارهای علمی هم پرداخته و در واقع مردی صاحب شمشیر و قلم بوده و از علوم متنوع حظّی داشته است. کار او در شاعری نظم و ترتیب مدایحی است به قدر کافی قرص و سلیس و پر تصنع. فرهادمیرزا ضرورت تعمیم و نشر دانش های متداول را در ایران به خوبی دریافت و از این حیث تألیفات او با آثار آموزگاران دارالفنون مربوط می شود و به عبارت دیگر می توان او را حلقه ارتباط نویسندگان قاجاریه و ناشران فرهنگ نوین در ایران دانست.
سفرنامه فرهادمیرزا با تصحیح و حاشیة غلامرضا طباطبایی در ۴٢۴ صفحه با قطع وزیری در ١٣۶۶ شمسی توسط مؤسسه مطبوعاتی علمی به چاپ رسیده است.
٢. قمقام زخّار و صمصام بَتّار، در احوالات حضرت ابی عبدالله الحسین (ع): قمقام زخّار یعنی دریای ژرف و «قمقام زخّار وصمصام بَتّار» یعنی شمشیر برنده. آغاز تألیف این کتاب سال ١٣٠٣ ق و انجامش ٢۵ ذی حجه ١٣٠۵ می باشد. فرهادمیرزا سبب تألیف این اثر را وجود اختلاف در روایات منقول و ورود تشبیهات و توضیحات شاعران و ذاکران در تاریخ عاشورا بیان کرده است؛ زیرا از نگاه او، این امور به اندازه ای رواج یافته بود که شناخت صحیح از سقیم، جز برای عالم خبیر و نافذ بصیر ممکن نبود. به همین سبب در صدد تألیف کتابی خالی از حشو و زواید در احوال امام حسین (ع) از ولادت تا شهادت برآمد تا آن که در ١٢٩٣ ق به هنگام بازگشت از سفر حج، در دریای مدیترانه (دریای سفید) توفانی عظیم دریا را متلاطم می سازد و او به امام حسین (ع) متوسل می گردد و نذر می کند که کتاب مقتلی را که قبلاً آغاز کرده بود، به پایان برساند. در آن حادثه خطرناک مقداری از تربت حضرت امام حسین (ع) را به آب دریا می پاشد و دریا آرام می گیرد و او با سلامتی به مقصد می رسد؛ ولی گویا باز هم برخی گرفتاری ها او را از تألیف این اثر بازمی دارد تا این که در سال ١٣٠٣ تصنیف آن را به طور جدی پی می گیرد.
مهدی قلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) می نویسد:
معتمدالدوله از پدرم خواهش کرد به جناب قندهاری اجازه بدهند هفته ای یک روز به منزل او برود برای کمک به تألیف قمقام زخّار. جناب قندهاری از معلمان دارالفنون بود و در ادبیات و صرف و نحو مسلط و ماهر بود. ١همچنین میرزا محمدحسین منشی علی آبادی در تألیف مقتل مزبور، با فرهادمیرزا همکاری های خوبی داشت.
کتاب «قمقام زخّار وصمصام بَتّار» اولین بار چند ماه پیش از درگذشت مؤلف در اوایل سال ١٣٠۵ ق در تهران در ٧١٣ صفحه به چاپ رسید.۵٨ در سال ١٣٣٧ شمسی بار دیگر چاپ شد و در سال ١٣۶٣ با تصحیح و حواشی محمود محرمی زرندی توسط انتشارات اسلامیه به زیور چاپ آراسته شد. ٣میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی درباره این کتاب می نویسد:
کتاب قمقام زخّار و صمصمام بَتّار در مصیبت و وقایع کربلا که تاکنون مانندش به نظر نرسیده و نهایت دقت در تصحیح اخبار و تشریح امکنه، منازل ایاب و ذهاب اهل بیت و اسامی شهدا و مخالفین در آن به عمل آورده است.
کتاب روضه: اعتمادالسلطنه در خاطرات خود از کتاب مزبور به قلم معتمدالدوله نام می برد و می گوید که یک مجلّد از آن را وی برای ناصرالدین شاه فرستاد. ١از سنت های پسندیده ای که فرهادمیرزا هر سال در برپایی آن اهتمام می ورزید، انقعاد مجلس روضه خوانی برای خامس آل عبا در خانه اش بود. ٢فرهادمیرزا در روضه خوانی، جز درک ثواب و انجام مستحب، منظوری نداشت و در انتخاب روضه خوان بیشتر جنبه صحیح خوانی و استحقاق شخص روضه خوان و سابقه آنها را رعایت می نمود.
فرهادمیرزا مدتی نزد میرزا عیسی قائم مقام فراهانی شاگردی کرد و به گفته استاد مرحوم دکتر سید حسن قاضی طباطبایی خدمت مهم معتمدالدوله به عالم ادبیات، همانا جمع آوری و انتشار نامه های استادش میرزا ابوالقاسم قائم مقام است که خودش نیز مقدمه ای بر آن نوشته و فضل و تبحر این ادیب را ستوده است.
سایت حوزه می نویسد:
محمود محرمی زرندی توسط انتشارات اسلامیه به زیور چاپ آراسته شد. ٣میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی درباره این کتاب می نویسد:
کتاب قمقام زخّار و صمصمام بَتّار در مصیبت و وقایع کربلا که تاکنون مانندش به نظر نرسیده و نهایت دقت در تصحیح اخبار و تشریح امکنه، منازل ایاب و ذهاب اهل بیت و اسامی شهدا و مخالفین در آن به عمل آورده است.
اقدامات عمرانی درکاظمین(بغداد) :
فرهادمیرزا دو نفر از تاجران درست کردار و شایسته کاظمین به نام های حاج عبدالهادی و حاج مهدی استرآبادی را به مسئولیت این کار گماشت و آنان را مختار کرد که بعد از مشورت با معماران خوش ذوق محلی، در این باره ابتکار خویش را به کار گیرند و بناهایی آبرومند با ضمایمی کارساز، استوار و برخوردار از جلوه های هنری و مناسب شأن و منزلت آستان مقدس کاظمین (علیهم السلام) سامان دهند. این کارهای عمرانی روز هفدهم ذی قعده ١٢٩۶ عملیات ساختمانی در صحن آغاز شد و در هفدهم ربیع الاول ١٣٠١ به پایان رسید. به مناسبت پایان کار و افتتاح صحن، جشن عمومی به مدت سه روز برگزار شد و گفته شده بودجه ای که در این تعمیرات خرج شد، بالغ بر دویست هزار لیره عثمانی بوده است.
سفرهای حاج فرهادمیرزا
هدایة السبیل و کفایة الدیل که به «روزنامه سفر مدینۀ السلام و بیت الله الحرام» هم موسوم است. در این سفرنامه، گزارش سفر حج خود را از روز حرکت از تهران تا بازگشت به آن نوشته است. روز حرکت را آخر رجب المرجب ١٢٩٣ و هنگام بازگشت را دوم ربیع الثانی ١٢٩٣ آورده است. از رشت، بادکوبه، تفلیس، طرابوزان، اسلامبول، ازمیر، اسکندریه و بندر سوئز و بندر ینبع (در حجاز و در کرانه دریای سرخ) گذشته، به مدینه منوره و مکه معظمه مشرف گشته، سپس از بندر جده، بندر پورت سعید در مصر، بیروت، اسلامبول، طرابوزان، تفلیس، بادکوبه و رشت وارد دارالخلافة تهران گردیده است.
قمقام زخّار و صمصام بَتّار، در احوالات حضرت ابی عبدالله الحسین (ع): قمقام زخّار یعنی دریای ژرف و صمصام بَتّار یعنی شمشیر برنده. آغاز تألیف این کتاب سال ١٣٠٣ ق و انجامش ٢۵ ذی حجه ١٣٠۵ می باشد. فرهادمیرزا سبب تألیف این اثر را وجود اختلاف در روایات منقول و ورود تشبیهات و توضیحات شاعران و ذاکران در تاریخ عاشورا بیان کرده است؛ زیرا از نگاه او، این امور به اندازه ای رواج یافته بود که شناخت صحیح از سقیم، جز برای عالم خبیر و نافذ بصیر ممکن نبود. به همین سبب در صدد تألیف کتابی خالی از حشو و زواید در احوال امام حسین (ع) از ولادت تا شهادت برآمد تا آن که در ١٢٩٣ ق به هنگام بازگشت از سفر حج، در دریای مدیترانه (دریای سفید) توفانی عظیم دریا را متلاطم می سازد و او به امام حسین (ع) متوسل می گردد و نذر می کند که کتاب مقتلی را که قبلاً آغاز کرده بود، به پایان برساند. در آن حادثه خطرناک مقداری از تربت حضرت امام حسین (ع) را به آب دریا می پاشد و دریا آرام می گیرد و او با سلامتی به مقصد می رسد؛ ولی گویا باز هم برخی گرفتاری ها او را از تألیف این اثر بازمی دارد تا این که در سال ١٣٠٣ تصنیف آن را به طور جدی پی می گیرد
فوت «فرهادمیرزا»
درذی قعده ١٣٠۵ برابر با تیرماه ١٢۶٧ شمسی در تهران و در سن ٧٢ سالگی درگذشت. پیکرش با عزت و احترام بسیار به کاظمین انتقال یافت. وصیت کرده بود که برای همدردی با امام کاظم (ع) جنازه اش نیم روزی روی پل بغداد قرار گیرد و پس از آن به جوار آستان مقدس منتقل شود؛ اما فقیه بزرگ شیخ محمدحسن آل یاسین به دلیل احتمال وقوع اختلافاتی میان فرق اسلامی، اجازه نداد چنین کاری صورت گیرد؛ بلکه دستور داد پیکر فرهادمیرزا را برای طواف به سامراء ببرند و از آن جا به کاظمین بیاورند و از بغداد عبور ندهند تا جایی برای اجرای وصیت باقی نماند. سرانجام پیکرش را با تشریفات ویژه ای در غرفه سمت راست داخل صحن شریف، سمت مشرق باب المراد، کنار دربی که به نام وی معروف است، دفن کردند.
حاج فرهادمیرزا داماد محمدعلی میرزای دولتشاه (عمویش) بود
پسر بزرگ فرهادمیرزا، اویس میرزا احتشام الدوله نام دارد که در ١٢۵۴ ق به دنیا آمد و در اوایل جوانی، داماد عموی خود مرادمیرزا حسام السلطنه گردید. در ١٣٠۶ ق پس از ارتحال پدر، به معتمدالدوله معروف گردید. در ١٢٧٧ ق آجودان ویژه دربار قاجار گشت. در ١٢٨٧ ق به نیابت پدر حاکم همدان شد و در ١٢٩٠ ق در رکاب ناصرالدین شاه به اروپا رفت. در ١٣٠۵ شمسی به حکمرانی فارس منصوب شد که در آن جا با مدارا و نیکنامی و خوش خویی حکومت کرد. چهار سال بعد، از این سمت عزل گردید و دو ماه پس از آن، به دلیل اختلال در کبد و ابتلا به یرقان در روز یک شنبه ٢٢ ربیع الثانی ١٣١٠ در ۵۵ سالگی درگذشت و پیکرش را در کاظمین، در کنار مرقد پدرش دفن کردند.
فرزندش محمدعلی میرزا از معاریف رجال عصر ناصری است که در ١٣٠۶ شمسی پس از ملقب گردیدن والدش به معتمدالدوله، لقب احتشام الملک یافت.
پسر دیگر فرهادمیرزا، عبدالعلی میرزا نام دارد که اهل علم و فضل بوده و در زبان و ادبیات عربی و فارسی، علوم ریاضی و حکمت، مدارجی را طی کرده و به خط خوش می نگاشته است. ایشان آثاری را نیز تألیف کرده است که از جمله آن ها کتابی در رجال و تراجم است. نیکو شعر می گفت و مطالب حکمت را خوب می فهمید. در بذله گویی و آوردن اشعار مناسب، مطایبه و تمثیل نیز ذوق خود را نشان می داد و اجمالاً فرهادمیرزای کوچکی بود. وی مدتی حکمرانی قلمرو افشار خمسه ای را عهده دار بود. عبدالعلی میرزا در اشعار به «عبدی» تخلص می کرد. وی در رمضان المبارک ١٣٢١ در تهران درگذشت.
علامه ی مجلسی در کتاب «عین الحیاة» می نویسد: در روایتی آمده است: چهار هزار زخم تیر، هشتاد هزار زخم شمشیر و نیزه بر بدن مبارک آن حضرت رسیده بود [عین الحیاة: ۵۲۷] . در «بحارالانوار» می نویسد: ابن شهراشوب گوید: ابومخنف از امام صادق علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمود: در بدن مطهر امام حسین علیه السلام سی و سه زخم نیزه و سی و چهار زخم شمشیر پیدا کردیم. ا
امام باقر علیه السلام فرمود: روز عاشورا در بدن امام حسین علیه السلام بیش از سیصد و بیست زخم پیداشد که همه ی اینها در اثر نیزه، شمشیر و تیر بود. در روایت دیگری آمده است: سیصد و شصت زخم بر بدن آن حضرت رسیده بود. در نقل دیگری آمده: غیر از زخم تیرها؛ سی و سه زخم شمشیر بر بدن آن امام مظلوم رسیده بود. و گفته شده است: هزار و نهصد زخم بر بدن حضرتش رسیده بود، و تیرها در زره حضرت، مانند خارهای خارپشت بود. و روایت شده است: همه ی زخمها از رو به رو به آن حضرت اصابت کرده بود.
تشبیه تحقیرآمیزاعراب
کتاب لسان العرب در لغت که از کتب مشهور و قدیمی است چنین آورده است «… ورقَّصَت امرأَة طِفْلها فَقَالَتْ: حُزُقَّةٌ حُزُّقَّه تَرَقَّ عیْنَ بَقَّه؛ قِیلَ: بقَّة اسْمُ حِصْن، أَرادت اصعَد عینَ بقَّة أَی اعلُها، وَقِیلَ: إِنها شبَّهت طِفْلَها بالبَقَّة لصِغر جُثَّته. ( لسان العرب ) : ۱۰ / ۲۴ – ۲۵».
تعبیر«حِبِقَّةٌ حِبِقَّةْ تَرَقَّ عَیْنَ بَقَةْ » یک مطلب و کنایه عامیانه رایج در میان اعراب بوده است و منظور از آن تشبیه کودک به خاطر کوچکی جثه او و یا کوچکی چشم او می باشد نه زخم بر پیکر!. کلمهء « ترّق » ، به معناى بالا بیا و صعود کن ، است و « عین بقّه » ، کنایه از چشم کوچک است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: در بی ارزشی و بی اعتباری دینا میخواهندمثال بزنند که حقیرترین موجودمثال زده اند: در وصایا و سفارشات آن حضرت به ابوذر می فرماید: «یا اباذر و الذی نفس محمد بیده لو ان الدنیا کانت تعدل عندالله جناح بعوضه او ذباب ما سقی الکافر منها شربه من ماء»: /مکارم الاخلاق، ج 2 ص 368. .
«ای ابوذر سوگند به آن کسی که جان محمد به دست قدرت او است اگر دنیا به اندازه ی بال پشه یا مگسی ارزش داشت هر آینه خداوند حتی یک جرعه آب نصیب کافر نمی کرد ای ابوذر دنیا و آنچه در او است نفرین شده است، جز آنچه در راه رضای خدا به کار رود و هیچ چیزی نزد خدا مبغوض تر از دنیا نیست.
الدُّنیا هیِّنةٌ عِندَ اللهِ عزَّ وجلَّ وضَئیلةٌ، ولا تَعدِلُ عند اللهِ تعالى مِثقالَ ذرَّةٍ ولا تُساوِی شَیئًا، وفی هذا الحَدیثِ یقولُ النَّبیُّ صلَّى اللهُ علَیه وسلَّم: "لو کانتِ الدُّنیا تَعدِلُ عند اللهِ"، أی: تُساوی أو تزِنُ عند اللهِ عزَّ وجلَّ، "جَناحَ بَعوضةٍ"، أی: جَناحَ ذُبابةٍ؛ مثلًا للقِلَّة والصِّغَرِ والحَقارةِ والدَّناءةِ، "ما سقَى کافِرًا منها شَرْبةَ ماءٍ"،
الراوی : سهل بن سعد الساعدی | المحدث : الألبانی | المصدر : صحیح الترمذی خلاصة حکم المحدث /پایان توضیحات مدیرسایت.
نمونه این تحقیروبی ارزشی درآیه شریفه ۲۶ سوره بقره است: «اِنَّ اللّهَ لا یَسْتَحْیِی اَنْ یَضْرِبَ مَثَلا مّا بَعُوضَةً فَما فَوْقَها... »، خداوند ابایی ندارد که به پشه و (موجودات) کمتر از آن مَثَل بزند... در این آیه خداوند به یک حیوان کوچک، یعنی پشه مثال زده است. همانطور که در سوره عنکبوت آیه ۴۱ به یک عنکبوت./پایان
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الشَّیْبَانِیُّ وَ الْقَاضِی أَبُو الْفَرَجِ الْمُعَافَى بْنُ زَکَرِیَّا الْبَغْدَادِیُّ وَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الرَّازِیُّ جَمِیعاً قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَیْلٍ الْکَاتِبِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جُمْهُورٍ الْعَمِّیُّ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنِی عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ قَالَ حَدَّثَنِی شُعْبَةُ عَنْ سَعِیدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ النَّبِیِّ ص وَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ الْفَضْلُ بْنُ الْعَبَّاسِ وَ زَیْدُ بْنُ حَارِثَةَ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ إِذْ دَخَلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع فَأَخَذَهُ النَّبِیُّ ص وَ قَبَّلَهُ ثُمَّ قَالَ حِبِقَّةٌ حِبِقَّةْ تَرَقَّ عَیْنَ بَقَةْ وَ وَضَعَ فَمَهُ عَلَى فَمِهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وَ أَحِبَّ مَنْ یُحِبُّهُ یَا حُسَیْنُ أَنْتَ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ أَبُو الْأَئِمَّةِ التِّسْعَةِ مِنْ وُلْدِکَ أَئِمَّةٌ أَبْرَار… .کفایة الأثر، ص۸۱تا۸۳، این کتاب برای حدود قرن پنجم هست.
نگارنده-پیراسته فر:«حجت الاسلام محسن ماشاءالهی»دربرگه هایی که دردستش بوداین روایت رانقل کرد:
نگارنده-پیراسته فر:«حجت الاسلام محسن ماشاءالهی»دربرگه هایی که دردستش بوداین روایت رانقل کرد:
حدیثی منسوب به امام صادق(ع): بر بدنِ جدِّ غریب ما ۱۹۵۰ زخم زدند.حجت الاسلام محسن ماشاءاللهی
راوی سئوال کرد یابن رسول الله مگر امکان دارد چنین چیزی!؟
حضرت فرمودند: به خدا قسم نیزه برجای نیزه میزدند، شمشیر برجای شمشیر می زدند، تیر برجای تیر می زدند.
مناقب ابن شهر آشوب نقل می کند:پیغمبر،حضرت محمد(ص)بالای منبر مسجد نشسته بودند و برای مردم موعظه می کردند.
یک وقت امام حسین که در آن زمان چهار، پنج ساله بودند از در وارد شدند، آمدند پائین پله ی منبر ایستادند، ناگهان پیغمبر اکرم (ص)شروع به گریه کردن و به حسین کردو فرمودند:تَرَقَ عَینَ البَقَه ( از پله های منبر بیا بالا )
هیچکس معنی این تعبیر را نفهمید یعنی چه!
چرا رسول الله به سیدالشهداء خطاب می کند بیا بالا ای چشم «پشه»
سالیان سال کسی نفهمید تاقریب به صد و اندی سال پیش مرحوم فرهاد میرزا اعتماد السلطنه (عموی ناصرالدین شاه) صاحب مقتل « قَمقام زَخّاز و صَمصام بَتّار » به فرنگ رفت،در اروپا میکروسکوپ تازه اختراع شده بود به این جناب شاهزاده گفتند که آقای شاهزاده تشریف بیاورید که یک وسیله ای اختراع شده به نام «میکروسکوپ» هر چیز ریزی که زیرش بگذارید درشت نمایی میکند و نشان میدهد. ما چشم یک پشه را جدا کردیم و گذاشتیم زیر این میکروسکوپ، بیایید نگاه کنید!
حجت الاسلام ماشاالهی که اصالتا ازدیار فرمانروایی صاحب این مقتل است می گوید:«شاهزاده فرهاد میرزا» چشم خود را گذاشت روی میکروسکوپ و نگاهی کرد و در همان موقع کسی روی میکروسکوپ کارمی کرد گفت جناب آقای فرهاد میرزا! شمردیم ۱۹۵۰ شکاف در چشم پشه است.
یک دفعه دیدند فرهاد میرزا نشست روی زمین واشکهایش جاری شد!
میزبان پرسید؟ سلطانا!، ما که جسارتی نکردیم،چیزبدی نگفتیم!
ما گفتیم چشم پشه اینگونه، شبکه ای است و سوراخ سوراخ، شمردیم و دیدیم ۱۹۵۰ تااست.
سلطان معتمدالدوله گفت شماها نمی دانید!بعد از هزار و چهارصد سال تعبیر حرف پیغمبر اکرم( ص) مشخص شد که چرا آن روز پیغمبر اکرم به اباعبدالله الحسین علیه السلام با عنوان «چشم پشه» خطاب کرد!..
واین روایت منتسب ه پیامیراسلام راتاکنون کسی نفهمیده الا فرهادمیرزا!پایان ماجرا.وپایان توضیحات نگارنده این سطور.
دلیل محجوریت این کتاب(قمقام زخار و صمصام بتار)نثر سنگین آن بوده، که حتی با چاپ های متعددی که از آن صورت گرفته، با استقبال خوبی مواجه نشده است.
حجت الاسلام هادی منش( پژوهشگر) گفت: ما از متون کهن و خوبی برخوردار هستیم که متأسفانه امروز کمتر از آن بهره می بریم و در متون خود با یک نخبه زدگی از این متون مواجه هستیم./خبرگزاری رسامرداد ۱۳۹۹
حجت الاسلام ابوالفضل هادیمنش،نویسنده و پژوهشگر به بهانه بازنویسی و تحقیق مقتل قمقام زخار فرهاد میرزای قاجار اظهار داشت: همواره بنا داشتم مقتلی جامع و کامل برای واقعه عظیم عاشورا بنویسم و نام آن را مقتل مستند بگذارم و صرفاً مطالبی را در آن بیاورم که از هر حیث، کامل و معتبر باشد اما هر بار به بهانهای این کار، به عقب میافتاد و گاه، با دیدن برخی آثار وزین و کافی در این عرصه، انگیزه از دست میرفت و با وجود آن آثار، ضرورت انجام کاری دیگر، کمتر رخ مینمود تا اینکه در جلسهای که خدمت تنی چند از اساتید تاریخ بودم، سخن از این اثر ارزشمند به میان آمد که دارای تمایزهای گوناگون است.
هادی منش گفت: انگیزهام برای این کار زمانی بیشتر شد که شنیدم آیتالله جعفر سبحانی از مراجع عظام تقلید، این کتاب را برترین مقتل شیعه خوانده است، تصریح کرد: انجام کار روی این مقتل، حدود سه سال طول کشید و الحق چه سالهای خوبی بود. یک بار دیگر، واقعه عاشورا برایم بازخوانی شد و تمام رویدادها و گزارش های آن مرور گردید. موفق شدم حماسه عارفانه عاشورا را به قلم خودم برای مخاطبان به نثر روان امروزی، بازگردانی کنم.
قمقام زخار و صمصام بتار به معنی «دریای آکنده و شمشیر برنده» مقتلی فارسی نوشته معتمدالدوله فرهاد میرزا پسر عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه قاجار است. این کتاب به تفصیل، به شرح احوال امام حسین(ع) اعم از بیان حوادث و وقایع زمان تولد تا شهادت حضرت پرداخته و در سال ۱۳۰۳ قمری به قرائت روایی و تاریخی نگارش یافته است. نویسنده با نثر خاص دوره قاجار (نثر متکلف) واقعه کربلا پرداخته است. در یک تقسیم بندی کلی، علاوه بر کتابهای عمومی مربوط به تاریخ و ادب (همچون دیوان اشعار) چندگونه نوشتار درباره قیام کربلا به چشم میخورد که فهرست وار عبارتند از: کتابهای مقتل از نویسندگانی چون ابومخنف، نهاوندی، ثقفی، ابن نباته، ابن نعمه و... که حداقل به زبان عربی و فارسی حدود ۴۸ مقتل، شناسایی شده و به طور قطع (چنانچه تفحصی همه جانبه صورت گیرد) تعداد آن بیش از این خواهد بود. با این همه، یکی از پرآوازهترین کتابهای تألیفی در قرون اخیر، کتاب قمقام زخار و صمصام بتار است که از آن با عنوان مقتلی کامل، شایسته و معتبر تعبیر کردهاند. این مجموعه با آن که نزدیک به یک و نیم قرن از تألیف آن میگذرد، همچنان تازگی مضامین و انسجام مطالب و استحکام تألیف به ضمیمه اطلاعات گسترده و سودمند در آن به چشم میخورد.
ویژگیهای مقتل قمقام زخار
مُصَحِحِ مقتل«قمقام زخار و صمصام بتار»گفت: فرهاد میرزا در نگارش این اثر، تلاش کرده از منابع معتبر شیعه و سنی تمثیلهای فارسی و عربی نیز استفاده کرده است. او در برخی موارد، به نقد تاریخی هم پرداخته و جریاناتی مانند قیام توابین و مختار را به طور مفصل آورده است. اهم مباحث این کتاب عبارت است از: جلوگیری از نشر فضایل اهل بیت(ع) توسط خلفا بویژه معاویه، اخبار و احادیث ولادت امام حسین(ع)، تأویل آیات مربوط به شهادت امام حسین(ع)، اخبار پیامبر و امامان(ع) از شهادت امام حسین(ع)، کشته شدن حجر بن عَدی و عمرو بن حمق خزاعی، خروج امام از مکه، ورود ایشان به کربلا، رویارویی سپاه امام حسین(ع) با سپاه کوفه، شهادت امام و پارهای از موعظهها و خطبههای امام، قیام توابین و قیام مختار و...
مؤلف (قمقام زخار و صمصام بتار) قصایدی را درباره امام حسین(ع) از سید حمیری، َفَرَزدق، سلیمان بن بّته، َنجاشی، هند بنت زید انصاری، ِطّرماح بن عدی و... در خلال مباحث تاریخی آورده است که از نقاط قوت کتاب است،همچنین؛ بهره مندی از منابع معتبر اهل سنت (علاوه براحادیت وروایات شیعی) ازدیگرنقاط قوت این مقتل است.
این اهتمام مؤلف به نقد و تحلیل برخی از نقلهای تاریخی؛ ناظربرانصاف صاحب اثر و دوری از جانبداری نابجا؛رعایت امانت در نقلها؛ جامعیت مطالب از آغاز زندگانی امام حسین(ع) تا رویدادهای پس از شهادت؛ همراه با ذکر اشعار و مثلها ازجامعیت این اثرعاشورایی است.
«فرهاد میرزا »ازنگاه یک پژوهشگرعاشورایی
هادیمنش با اشاره به شخصیت فرهاد میرزا (نویسنده این کتاب) گفت: فرهاد میرزا ( ۱۳۰۵ -۱۲۳۳ق،) عموی ناصرالدین شاه، فرزند عباس میرزا و نوه فتحعلیشاه قاجار است. او فردی دانشمند، شاعر، نویسنده و حاکمی متدین و باکفایت در عصر قاجار بود که تاریخ، از کارنامه سیاسی و علمی او، در مجموع، قضاوتی مثبت دارد. نویسنده کتاب، از جمله افرادی است که او را صاحب شمشیر و قلم و از مفاخر رجال عصر دانستهاند. وی پسر پانزدهم عباس میرزا نایب السلطنه، عموی ناصرالدین شاه، مردی فاضل و حاکمی مقتدر و ثروتمند بوده است. او از شاگردان قائم مقام فراهانی بوده است. دربارهاش نوشتهاند: «فرهاد میرزا، دست پرورده ادب، علم، سیاست، فضیلت، کتاب دوست و ادب دوست بار آمد. همچنین وی را مردی سیاسی و ادیب به شمار آوردهاند که خدمات دینی بسیار شایسته به کشور اسلام کرد.
فرهاد میرزا، آثار متعددی در زمینههای تاریخ، جغرافیا، شعر و ادب از خود به جای گذاشته مهمترین تألیفات وی عبارتند از: کنز الحساب، جام جم، قمقام زخار و صمصام بتار، سفرنامه زنبیل، نصاب انگلیسی، منشآت، دیوان اشعار، یادداشتها، تصحیح و قیود و اضافاتی بر کتاب وفیات الاعیان ابن خلکان. وی علاوه بر تألیف کتابهای متعدد، بویژه بر جای گذاشتن سفرنامه و قمقام زخار، علاقه زیادی به فرهنگ پژوهی داشت. او دستور داد چندین اثر از کتابهای نفیس را نسخه برداری نمایند. کتاب احکام جهاد، بدایع اللغه، المعجم فی معاییر اشعار العجم، دیوان خاقانی، تحفه العراقین خاقانی و تذکرة الخواص ابن جوزی از جمله آنهاست.
فرهاد میرزا، نزدیک به چهل سال از عمر خود را به امور دیوانی و مشاغل اداری گذراند و از آن جمله به حکمرانی مناطقی چون لرستان، فارس، خوزستان، کردستان و همدان مشغول بود و پنج ماه در غیاب ناصرالدین شاه و صدر اعظم میرزا حسین خان سپهسالار در سفر اول به فرنگ، در سال ۱۲۹۰قمری از حکومت کردستان به پایتخت احضار شد و به عنوان نایب السلطنه یا کفیل صدر اعظم با اختیارات تام اداره امور کشور را به عهده داشته است. همچنین او فردی فوق العاده مذهبی و حیثیت دوست بوده و در واقع خود را تالی شاه میدانست. راولنس او را مردی سلیم النفسْ و باهوش و خوش ْ برخورد و یک آدم وطن پرست معرفی کرده است.
«پایان تألیف مقتل» با «پایان عُمرمؤلف» مصادف شد.
عمر این شاهزاده با پایان یافتن تألیف این کتاب، پایان پذیرفت و به ُحسن و خیر عاقبت نایل شد،فرهاد میرزا در ۱۳۰۵ قمری یعنی چند ماه پس از پایان تألیف این کتاب، درگذشت و پیکرش با تشریفات کامل از تهران به سمت عتبه مقدسه کاظمین به حرکت آمد و به خاک سپرده شد.
انگیزه «شاهزاده قاجار» از تالیف کتاب عاشورایی
فرهادمیرزا در مقدمه کتاب، اشاره میکند که از جوانی، نیت نگارش کتابی خالی از حشو و زواید در احوال آن حضرت از ولادت تا شهادت را داشته است. او در مقدمه و دیباچه کتاب، ضمن آنکه پایبندی خود را به لحاظ دینی و تاریخی به حرکت حسینی نشان میدهد، فکر تألیف و تصنیف چنین مجموعهای را مربوط به دوران جوانی خود میداند. او به ماجرایی اشاره میکند که در سال ۱۲۹۳ قمری به هنگام بازگشت از سفر حج از طریق دریا، برای او روی داده که در این حادثه، دریا طوفانی و متلاطم شده و او به امام حسین (ع) متوسل میشود و نذر میکند اگر زنده بماند، چنین کتابی را بنویسد. او در نگارش این کتاب به بیش از صد کتاب معتبر استناد داده است که از ویژگیهای ارزشمند آن محسوب میشود. چاپ سنگی این کتاب، در کتابخانه شماره دو کتابخانه ملی (ایرانشناسی و اسلامشناسی) موجود است.
چرا این کتاب بازنویسی شد؟حجتالاسلام هادیمنش می گوید:با اشاره به انگیزه خود برای بازنویسی و تحقیق درباره این کتاب افزود: با توجه به بیانات علما و جایگاه ویژه این کتاب، همچنین عدم طبعی آراسته و متناسب با محتوای ارزشمند آن، محقق این کتاب، بر آن شد تا این اثر را با اشارت و مشورت اساتید تاریخ، آیتالله یوسفی غروی و نیز حجتالاسلام مهدی پیشوایی بازنویسی و تحقیق کند. ویژگیهایی که بازنویسی و تحقیق این اثر دارد عبارت است از: بازنویسی متن متکلف آن به نثر روان امروزی جهت دسترسی آسان به محتوای کتاب؛ تحقیق مطالب از منابع متعدد (فراتر از منابع کتاب اصلی) و ارجاع به صورت پاورقی؛ ترجمه متون عربی کتاب؛ حذف حشوها و مطالب زاید و غیرضروری برای مخاطب امروزی مانند توضیح در خصوص واژه ها که معمول متون قدیمی بوده است. همچنین آیتالله محمدهادی یوسفی غروی نیز برروی این کتاب یک تقریظ داشتهاند./۲۰ مرداد ۱۳۹۹مشرق.
بررسی کتاب مقتل« قمقام زخار و صمصام بتار »
حجتالاسلام والمسلمین ابوالفضل هادیمنش، نویسنده و مصحح این اثر، در سه سال اخیر اقدام به بازنویسی این اثر به نثر امروزی، ساده و قابل دسترس برای عموم مردم کرده است؛ به همین مناسبت نشست رونمایی از بازنویسی «قمقام زخار و صمصام بتار» شامگاه دوشنبه، ۲۷ مردادماه با حضور آیتالله یوسفی غروی و حجج اسلام والمسلمین رمضان محمدی، مهدی پیشوایی و عباس جعفری از استادان سیره و تاریخ اسلام در مرکز تازهتأسیس حوزوی تاریخ برگزار شد.
در ابتدای این نشست آیتالله محمدهادی یوسفی غروی، استاد تاریخ اسلام حوزه علمیه، در مورد چگونگی تألیف کتاب« قمقام زخار و صمصام بتار »گفت: فرهاد میرزا از والیان عالم و دانشمند در دوره فتحعلی شاه قاجار در منطقه کرمانشاه بود؛ در آن دوره مجالس عزاداری امام حسین(ع) با حضور وی و بزرگان و عالمان از جمله عالمان اهل سنت برگزار میشد. واعظان و منبریها که عمدتاً دانش زیادی نداشتند مطالب بیپایه و سستی را در مجالس به عنوان روضه میخواندند که گاهی موجب وهن شیعه در نزد اهل سنت میشد؛ همین موضوع سبب شد تا فرهاد میرزا از یکی از منبریها که مطالب سستی را بیان کرده بود انتقاد کند و او هم پاسخ داد که شما متنی را معیّن کنید و بگویید ما در منبر چه بگوییم ما هم تبعیت میکنیم. فرهادمیرزا به فکر تألیف این اثر افتاد و تلاش کرد که براساس مصادر و منابع شیعه و غیرشیعه معتبر، مقتلی بنویسد.
استاد حوزه علمیه با بیان اینکه فرهاد میرزا از چند زبان از جمله عربی، فارسی، انگلیسی و فرانسوی آشنایی داشت، اظهار کرد: در یکی از سفرهای وی به حج و کربلا و در راه بازگشت(از طریق دریا) در حالی که تربتی را به عنوان هدیه به او داده بودند، دریا دچار طوفان و تلاطم امواج شد و همین مسئله سبب شد تا وی نیت کرد که اگر عمری باقی ماند کتاب «قمقام» را به پایان برساند.
فرهادمیرزا خودش در مورد این حادثه بیان کرده است که چون خویش را در چهارموج بلا(در وسط دریا) دیدم، دست توسل به دامان ائمه زدم و نیت کردم که اگر عمری باقی ماند این کتاب را تمام کنم؛ در وسط دریای مواج، از تربت امام حسین(ع) به دریا ریختم و همان گاه امواج از تلاطم بازایستاد.
یوسفی غروی بااشاره به فرازی ازمقتل«قمقام» گفت:این کرامت (ریختن تربت به دریا) که چیز اندکی نیست باید در مقدمه به صورت مفصل ذکر میشد ولی نویسنده آن را در سه سطر بیان کرده و البته این کتاب قابل تقدیر است.
تجلیل از بازنویسی کتاب قمقام
در ادامه «حجتالاسلام پیشوایی» استاد و نویسنده تاریخ اسلام حوزه، با تقدیر از مصحح این اثر ارزشمند و تلاش وافر وی، گفت: طرح جلد این کتاب خیلی خوب است ولی اگر بنده جای مصحح بودم زمینه کلی را زرد و دایره را قرمز میکردم؛ همچنین درست نیست که اسامی کتب را با حروف فانتزی و پیچ و خم بنویسیم. لذا نام کتاب باید گویا و واضح باشد.
«حجتالاسلام والمسلمین محمدی»، رئیس انجمن تاریخپژوهان حوزه، گفت: با توجه به اهمیت این کتاب، اقتضاء داشت در دو جلد خوشدست چاپ شود، ضمن اینکه طرح جلد هم ایراداتی دارد و به شکل خوبی چاپ نشده است.
وی با بیان اینکه این کتاب از چند نظر اهمیت دارد، افزود: اول جایگاه نویسنده است که والی کرمانشاه و از بزرگان قاجار بود و دوم مستندات منابع و نقد برخی وقایع است. بازنویسی این کتاب کار ارزشمندی بوده و تلاش سه ساله آقای هادیمنش در تصحیح آن قابل تقدیر است.
دو مقتل مهم در قرن ۱۳ داریم، یکی «روضة الشهدای کاشفی» و دیگری «اکسیر العبادات» فاضل دربندی. به نظر بنده «فرهاد میرزا »در نوشتن قمقام نظر به این دو اثر داشت. همچنین، اقتضا میکرد که مقدمهای متناسب با این کتاب نوشته شود؛ زیرا وقتی صحبت از مقتل قمقام میکنیم این کتاب نماینده تاریخنگاری عصر قاجار است؛ نمیتوان مقتل را در ۸۰۰ صفحه چاپ کرد ولی به تاریخنگاری قاجار اشاره نشود.
نقل بدون حب و بغض مطالب در مقتل فرهاد میرزا
وی تأکید کرد: این کتاب صاحب سبک است منابع مختلفی داشته و مطالب بدون حب و بغض هم آورده شده و نقل عین عبارات عربی، استفاده از اشعار حمیری، فرزدق و ... به صورت وسیع از جمله محسنات است که باید به خوبی به آن پرداخته میشد. فرهاد میرزا به مسائل علمی احاطه داشت. در دوره کنونی باید سیری از مقتلنگاری قید میشد تا اهمیت بیشتر کتاب را نشان دهد. همچنین فرهاد میرزا نگاه جامع و کاملی به وقایع عاشورا و قبل و بعد از آن داشته است که تفکیک آن در بازنویسی، اقتضاء داشت.
اما ارجاعات نامناسب از اشکالات کتاب است، است، تکثیر منابع هم عرض خیلی موضوعیتی نداشته است و باید موضوعات رجالی به منابع رجالی و موضوعات تاریخی به منابع تاریخی نسبت داده شود.
انتقاد از نخبهزدگی در علوم اسلامی
در ادامه «حجتالاسلام ابوالفضل هادیمنش»، محقق و مصحح این اثر، گفت: اولین کتابم را در ۱۹ سالگی نوشتم و آن را به رؤیت آیتالله بهجت رساندم. ایشان تأملی کردند و گفتند که اگر یک صفحه این اثر از شما قبول شود به عرش میروید و همین سبب انگیزه مضاعف بنده برای طلبگی و ورود به عرصه نویسندگی شد. این کتاب هفتادوسومین اثرم است. هدفم از بازنویسی این اثر، در دسترس عموم قرار دادن محتوای کتاب است زیرا نثر دوره قاجار متکلف و سخت است و برای عموم مردم قابل فهم نیست و نمیتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
هادیمنش گفت: نخبهگرایی آفت سهمگینی است که دامنگیر مراکز علمی شده و آسیب آن در مراکز علوم اسلامی دوچندان است؛ زیرا وظیفه ما بازتولید علوم اسلامی و نشر و بسط و توسعه این علوم در میان مردم است. بیتوجهی به این مقوله سبب میشود تا محتواهای دینی به صورت تسهیل شده در اختیار مردم قرار نگیرد و رسالت نشر و بسط علوم اسلامی با دشواری مواجه شود؛ مخالفتی با سیطره و حاکمیت نخبگانی ندارم و نخبگان علوم انسانی و اسلامی باید وارد حوزه شوند ولی نخبهگرایی و نخبهزدگی در تألیف آثار چندان مؤثر نیست.
متأسفانه گاهی علم برای علم و دانش برای دانشمندان تولید میشود، در حالی که باید ادبیات علوم را به نحوی برای دسترس عموم فراهم کنیم. باید تلاش کنیم تا افراد ممتاز در خدمت عالمان باشند و ارتباط استاد و شاگردی و فعالیتهای گروهی در عمل توسعه یابد؛ نمونه بارز این فعالیتها را علامه مجلسی انجام داد. در بخش نخبگان دفتر رهبری نیز دنبال عملی کردن این ایده بودیم تا بتوانیم از ظرفیت جوانان پژوهشگر حوزه بهره بیشتری ببریم و جوانان با راهنمایی استادان و پیشکسوتان حوزه بتوانند تولیدات خوبی را ارائه کنند. /۲۸ مرداد ۱۳۹۹ایکنا.
حجت الاسلام محسن ماشاءاللهی» ازقم آمده که درایام محرم درمصلی رشت امامت جماعت نمازراعهده داراست ودرپایان نمازعصرسخنرانی عاشورایی دارد.
اخیراًیک طلبه ای بنام«بنظرمی رسدکه این روحانی مطالعاتی درحوزه مقتل داشته باشد،بیان شیوایی هم دارددرانتقال مطالب هم تواناست ودربردن دلهابه صحرای کربلامهارت خوبی دارد واشکهای خوبی راهم می گیرد وامابعضاًدرهمین مورد(گریاندن)به هرروایتی متمسک می شود،ازشعرخوانی امام حسین(ع)دربرابرسائل تا۱۹۵۰ زخم بربدن سیدالشهداء وتاداستان مقایسه امام حسین به «چشم پشه» کشف «فرهادمیرزا»ازآمار شبکه های چشم پشه باتعدادتیرهای اصابت شده برپیکرامام حسین علیه السلام درصحرای کربلاوشهادت بچه «هووی» حضرت زینب درکربلا..
این مواردمنجرشدکه یک تحقیقی روی مواردمطروحه حاج آقاماشاءالهی داشته باشم،اگرچه مقتل«قَمقام زَخّاز و صَمصام بَتّار »معتبردانسته اند واما این مقتل عاری ازشبهات نیست،بقول حجتالاسلام هادیمنش، مصحح این اثر،که می گوید«نمی دانم چراعلماازاین مقتل استقبال نمی کنند!مهجورواقع شده..»..استادمطهری که یکی ازتحقیقاتش درحوزه مقتل است،تحریفات زیادی رادرکتاب ارزشمند«حماسه حسینی»درحیطه تحریفات عاشورانوشته است که اشاراتی به این سخنان این عالم فرزانه خواهیم داشت.
امام خمینی:تسلیت در شهادت شخصیّتى که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدّس اسلام صرف کرد و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردى که در اسلام شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزى را از دست دادهام و در سوگ او نشستم که از شخصیّتهاىی بود که حاصل عمرم محسوب میشد..آثار مطهری بدون استثنا آموزنده است..
تحریفات عاشورا
کتاب «حماسه حسینی» نوشته شهید مطهری شامل سخنرانی های استاد شهید درباره تحریفات صورت گرفته در واقعه عاشورا است. استاد مطهری در مقدمه این اثر میگوید: «متاسفانه با توجه به رشد روز افزون تحریفات و غلوهایی که در مورد روز عاشورا و وقایع آن ایجاد شده است؛ بررسی این واقعه بزرگ تاریخ مسلمین، لازم می نمود.
این وظیفه علماست که در این موارد حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نیاید. وظیفه علما است که با اکاذیب مبارزه کنند، وظیفه علماست که مشت دروغ گویان را باز کنند. در باب غیبت فقها، در مواردی استثنا کرده اند. یکی از موارد استثنایی غیبت که همه علمای بزرگ مرتکب این غیبت شده اند و آن را لازم بلکه احیانا واجب می دانند، غیبت واجب، و جرح راوی است. یعنی چه؟ پیغمبر اکرم فرمود:" اذا ظهره البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله" آنجا که در دین بدعتها و دروغ ها ظاهر می شود، که در دین نیست، برعهده دانایان است که حقایق را بگویند ولو مردم خوششان نیاید. اگر کسی حدیثی نقل کرد و مطلبی را گفت ما باید فورا آن را قبول کنیم؟ باید تحقیق کرد که او چگونه آدمی است، آیا راستگو است یا دروغگو؟ اگر در زندگی این آدم یک نقطه ضعفی را کشف کردید، اگر عیب و نقص و دروغی را یافتیم بر ما نه تنها جایز است بلکه لازم است که در متن کتابها، این آدم را رسوا کنیم. این کار یعنی جرح. با این که غیبت است، و غیبت جایر نمی باشد، ولی در اینجا که تحریف و قلب حقایق است، باید او را رسوا کنیم.
یک عالم ممکن است در یک زمینه، بزرگ هم باشد، مانند ملا حسین کاشفی که خیلی مرد ملایی بوده است! اما در کتاب روضه الشهدایش دروغ آمده است! نوشته است ابن زیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد که آمد کربلا و دست به این کار زد! هر کس بشنود می گوید پسر عمر سعد خیلی هم تقصیر نداشته است؛ پنجاه خروار طلا را به هر کس بدهند دست به این کار می زند.
در مورد ملاآقای دربندی اتفاق نظر است که آدم خوبی بوده است. حتی مرحوم حاجی نوری که از کتابش انتقاد می کند و به حق هم انتقاد می کند، می گوید مرد خوبی بوده است. واقعا نسبت به امام حسین علیه السلام مرد مخلصی بوده است. نوشته اند هر وقت نام امام حسین را می شنید اشکش جاری می شد، فقه و اصول را هم به خوبی می دانسته است. خودش خیال می کرد که از فقهای درجه اول است، ولی از فقهای درجه دوم و سوم به شمار می رود. کتابی نوشته به نام خزائن که یک دوره فقه است و چاپ هم شده و معاصر با صاحب جواهر است. به صاحب جواهر گفت اسم کتاب شما چیست؟ گفت "جواهر". اسم کتاب خودش خزائن بود، به صاحب جواهر گفت از این جواهر شما در خزائن ما بسیار است. اما کتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هیچ فقیهی نیست که از این کتاب استفاده نکند، هیچ فقیهی نیست که خودش را نیازمند به این کتاب نبیند. ولی کتاب خزائن که یک دوره چاپ شد، بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت! قیمت آن با این که کتاب هزار صفحه ای است، همان قیمت کاغذش بیشتر نیست. این مرد با این که مرد عالمی است ولی اسرار الشهاده را نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف کرده است! کتابش مملو از دروغ است! حال به خاطر این که یک عالم بوده، با تقوا بوده و مخلص امام حسین بوده است، ما باید درباره اش سکوت کنیم؟
..ادامه...
تحریف در زبان عربی از ماده "حرف" است یعنی منحرف کردن چیزی از مسیر و وضع اصلی خود که داشته است یا باید داشته باشد.
به عبارت دیگر تحریف نوعی تبدیل و تغییر است ولی تحریف مشتمل به چیزی است که کلمه تغییر و تبدیل نیست. شما اگر کاری کنید که جملهای، نامه ای، شعر و یا عبارتی آن مقصودی را که باید بفهماند، نفهماند و مقصود دیگری را بفهماند، میگویند شما این عبارت را تحریف کردهاید. مثلا شما گاهی مطلبی یا حرفی را به یک نفر میگویید، بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل میکند. پس از آن، کسی به شما میگوید فلانی از قول شما چنین چیزی نقل میکرد شما میفهمید آن چه شما گفته بودید با آنچه که او نقل کرده خیلی متفاوت است. او سخنهای شما را کم و زیاد کرده است، قسمتی از حرف های شما را که مفید مقصود شما بوده حذف کرده و قسمت هایی از خود به آن افزوده است در نتیجه سخن شما نسخ شده و چیزی دیگری از آب در آمده است. آن وقت شما میگویید این آدم حرف مرا تحریف کرده است. مخصوصا اگر کسی در سندهای رسمی دست ببرد میگویند که تحریف کرده است. اینها مثال هایی بود برای روشن شدن معنی کلمه تحریف و این کلمه بیش از این احتیاج به توضیح ندارد. حال به شرح انواع تحریف میپردازیم:
انواع تحریف
تحریف انواعی دارد که مهم ترین آنها عبارت است از
تحریف لفظی و تحریف معنوی. تحریف لفظی این است که ظاهر مطلبی را عوض کنند مثلا از یک گفتاری عبارتی حذف شود یا عبارتی اضافه شود و یا جملهها را چنان پس و پیش کنند که معنی آن فرق کند، یعنی در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف کنند. این را تحریف لفظی میگویند.
تحریف معنوی این است که شما در لفظ تصرف نمیکنید، لفظ همان است که بوده. گاهی لفظ را همانطور معنی میکنید که مقصود گوینده بوده ولی گاهی هم لفظ را طوری معنی میکنید که خلاف مقصد و مقصود گوینده است. آن را طوری معنی میکنید که مطابق مقصود خود شما باشد، نه مطابق مقصود اصلی گوینده؛ این را تحریف معنوی میگویند.
قرآن کریم کلمه تحریف را مخصوصا در مورد یهودیها به کار برده است و با ملاحظه تاریخ معلوم میشود که اینها قهرمان تحریف در طول تاریخ هستند. نمیدانم این چه نژادی است که تمایل عجیبی به قلب حقایق و تحریف دارد. لذا همیشه کارهایی را در اختیار میگیرند که در آنها بشود حقایق را تحریف و قلب کرد. من شنیدهام بعضی از همین خبرگزاریهای معروف دنیا که رادیوها، روزنامهها همیشه از اینها نقل میکنند منحصرا در دست یهودیها است. چرا؟ برای این که بتوانند قضایا را در دنیا آن طوری که دلشان میخواهد منعکس کنند و قرآن چه عجیب درباره اینها حرف میزنند. این خصیصه یهودیان که تحریف است، در قرآن به صورت یک خصیصه نژادی شناخته شده است. در یکی از آیات قرآن در سوره بقره میفرماید: «افتطمعون ان یومنوا لکم» ؛ ای مسلمانان آیا شما طمع بستید که اینها به شما راست میگویند. اینها همانها هستند که با موسی میرفتند و سخن خدا را میشنیدند و اما از همان جا که بر میگشتند تا در میان قومشان نقل بکنند آن را زیر و رو میکردند.
افتطمعون ان یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمونتحریف هم که میکردند، نه از باب این که نمی فهمیدند و عوضی بازگو میکردند، که اینها ملت با هوشی هستند و خوب هم میفهمیدند. اما در عین این که خوب میفهمیدند معذالک حرفها را، سخنان را، کج میکردند و به گونهای دیگر برای مردم بیان میکردند، تحریف همین است. یعنی پیچ دادن، کج کردن چیزی، از مسیر اصلی منحرف کردن؛ اینها در کتابهای الهی تحریف کردند. قرآن بسیاری از جاها یا کلمه تحریف را آورده و یا به صورت دیگری مطلب را بیان کرده است.
مثالی برای تحریف
یک نفر از علما نقل میکرد که در ایام جوانیش مداحی از تهران به مشهد آمده بود که روزها در مسجد گوهر شاد و یا در صحن میایستاد و شعر و مدیحه میخواند و غزل معروف منسوب به حافظ را میخواند:
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش/شپیوسته در حمایت لطف الله باش
قبر امام هشتم و سلطان دین رضا/از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
این آقا برای این که او را دست بیندازد، رفته بود و به او گفته بود آقا چرا این شعر را غلط میخوانی باید این طور بخوانی:
قبر امام هشتم و سلطان دین رضا/از جان ببوس و بر در آن، بار، کاه باش
یعنی وقتی در حرم رسیدی همان طور که یک بار کاه را از روی الاغ به زمین میاندازند، تو هم فورا خود را به زمین بینداز؛ از آن پس هر وقت مداح بیچاره این شعر را میخواند، به جای بارگاه میگفت بار کاه و خود را هم به زمین میانداخت. به این عمل تحریف گویند.
معرفی حاج میرزا حسین نوری
مرحوم حاج میرزا حسین نوری اعلیالله مقامه، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی و مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی در مشهد و مرحوم حاج شیخ محمد باقر بیرجندی محدث، مرد بسیار فوقالعادهای بوده است. محدثی است که در فن خودش فوقالعاده متبحر بوده و حافظه ای بسیار قوی داشت. مردی با ذوق و بسیار با شور و حرارت و با ایمان بوده است. گو این که این مرد بعضی از کتابهایی را که نوشته در شان او نبوده و علمای وقت هم ملامتش کردند. ولی معمولا کتابهایش خوب است مخصوصا کتابی در موضوع منبر نوشته است به نام "لؤلؤ و مرجان" که با این که کتاب کوچکی است ولی فوقالعاده کتاب خوبی است. در این کتاب راجع به وظایف اهل منبر سخن گفته است. همه این کتاب در دو فصل است. یک فصل آن درباره "اخلاص" یعنی خلوص نیت است. یعنی شرط گوینده، خطیب، واعظ، روضهخوان در منبر این است که خلوص نیت داشته باشد.
پایه دوم "صدق" است و در اینجاست که موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشریح شده و انواع دروغها را چنان بحث کرده که من خیال نمیکنم در هیچ کتابی درباره دروغ و انواع آن به اندازه این کتاب بحث شده باشد و شاید نظیر این کتاب در دنیا وجود نداشته باشد، که این مرد تبحر از خود نشان داده است.
این مرد بزرگ در همین کتاب نمونههایی از دروغ هایی که معمول است و به حادثه تاریخی کربلا نسبت میدهند ذکر میکند. آنچه که من میگویم غالبا، همانهایی است که مرحوم حاجی نوری هم از آنها ناله کرده است، و حتی این مرد بزرگ صریحا میگوید امروز باید عزای حسین را گرفت، اما در عصر ما برای حسین یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن عزای جدید، برای این همه دروغهایی است که درباره حادثه کربلا گفته میشود و هیچ کس جلوی این دروغها را نمیگیرد. به این مصیبت حسین بنعلی باید گریست نه برای شمشیرها و نیزههایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد.
و در مقدمه کتاب هم نوشته است که فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامهای به من نوشته و از روضههای دروغی که در هندوستان خوانده میشود شکایت کرده و از من خواهش کرده است که کاری کنم و کتابی بنویسم که جلوی روضههای دروغ در آنجا گرفته شود. بعد مرحوم حاجی مینویسد، این عالم هندی خیال کرده است که روضه خوانها وقتی به هندوستان می روند دروغ میگویند نمیداند که آب از چشمه گل آلوده است و مرکز روضههای دروغ، کربلا و نجف و ایران است و همین مراکز تشیع، مرکز روضههای دروغ هستند. حالا من برای نمونه یک قسمتهایی را بیان میکنم که بعضی از اینها مربوط به وقایع قبل از عاشورا، بعضیها مربوط به وقایع بین راه، بعضیها مربوط به ایام اقامت در محرم، بعضی از آن مربوط به ایام اسارت و بعضیها هم مربوط به ائمه، بعد از قضایای کربلا است و اغلب مربوط به روز عاشوراست. حال برای هر کدام، یکی دو نمونه میآورم.
وظائف مردم درمقابل روضه های تحریفی
گفتن یک مطلب هم لازم است که در همه اینها مردم مسوولند. یعنی مردمی که در روضه خوانیها شرکت میکنند در این قضیه مسوول هستند. مردم دو مسوولیت بزرگ دارند:
1- نهی از منکر بر همه واجب است. مردم وقتی متوجه می شوند که روضهها دروغ است نباید در آن مجلس بنشینند که حضور در آن مجلس حرام است و باید با آن مجالس مبارزه کنند.
2- مشکل دیگر تمایلی است که صاحب مجالس و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس باید بگیرد، باید کربلا شود. روضهخوان بیچاره میبیند که اگر همه روضهها راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلسش نمیگیرد و مردم هم برای مجالس دعوتش نمیکنند، ناچار یک مطالبی اضافه میکند. مردم باید این انتظار را از خودشان دور کنند و با رفتارشان آن روضهخوانی را که میمیراند و مجلس را کربلا میکند تشویق نکنند. کربلا میکند یعنی چه؟ مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان، سطح فکرشان بالا بیاید به طوری که روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد، یعنی روحشان با روح حسین بنعلی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی ولو ذرهای، و به قدر بال مگس هم از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است، اما اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد.
این «زهرماری ها»چیست که بالای منبرهاگفته می شود!
نقل میکنند که یکی از علمای بزرگ در یکی از شهرستانها تا اندازهای درد دین داشت و همیشه به این دروغهایی که روی منبر گفته میشد اعتراض می کرد و تعبیرش هم این بود که میگفت» این زهرماریها چیست که بالای این منبرها میگویند؟
واعظی به او گفت اگر اینها را نگوییم اصلا باید در دکان را تخته کنیم. آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شود. از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشکیل داد و همان واعظ را دعوت کرد. ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من میخواهم به عنوان نمونه یک مجلسی ترتیب بدهم که در آن، روضه دروغ نباشد و تو هم مقید باشی که جز از کتابهای معتبر، هیچ روضهای نخوانی و یا به تعبیر خودش گفت که از آن زهرماریها نباید چیزی بگویی. واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست، اطاعت می شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم کنار محراب بود، آقای واعظ صحبتهایش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع کرد به خواندن روضه و خود را مقید کرده بود که جز روضه راست چیزی نگوید اما هرچه گفت مجلس تکان نخورد و مجلس همین طور یخ کرده بود. آقا دید عجب، این مجلس مال خودش هست بعد مردم چه میگویند، تصور میکنند که لابد آقا نیتش پاک نیست که مجلسش نمیگیرد. اگر آقا خودش نیتش درست باشد، اخلاص نیت داشته باشد، حالا کربلا شده بود. دید که آبرویش می رود به فکر رفت که چه بکند؟
کمی ازآن «زهرماری» ها را بگو!
یواشکی و زیر چشمی به واعظ گفت یک کمی از آن زهرماریها قاطی کن.
این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغساز است و لهذا غالب جعلیاتی که وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است، یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است. این قضیه را من مکرر شنیدهام و لابد شما هم شنیدهاید و حاجی نوری در مقدمات قضایا آن را نقل کرده است. میگویند روزی امیرالمومنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه میخواند. امام حسین علیه السلام فرمود من تشنهام و آب میخواهم، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد، اول کسی که از جا بلند شد کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود که رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند که این جریان با یک طول و تفسیری نقل میشود. بعد امیر المومنین علی علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد. به آقا عرض کردند شما چرا گریه میکنید فرمود قضایای کربلا یادم افتاد. که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی میشود. حاجی نوری در این جا یک بحث عالی دارد. میگوید شما که میگویید علی در بالای منبر خطبه میخواند باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت و خطبه میخواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بود که تقریبا سی و سه سال داشت. بعد می گویند اصلا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش در حال موعظه مردم است و خطابه می خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب می خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است؛ و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده و یک جوان اقلا پانزده ساله بوده است. می بینید که چگونه جریانی را جعل کردهاند. آیا این قضیه در شان امام حسین است؟! و غیر از دروغ بودنش اصلا چه ارزشی دارد؟ آیا این جریان، شان امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟! مسلم است که پایین می آورد چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم. طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادبترین افراد مردم پایین آورده ایم؛ در حالی که پدری مثل علی مشغول سخن گفتن است، تشنه اش می شود طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همانجا حرف آقا را قطع میکند و می گوید من تشنه ام برای من آب بیاورید.
نمونه دیگری که تحریف و جعل شده است، اینست که قاصدی برای ابا عبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب میخواست. آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر، سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند این هم گفت پس حالا که آقا می روند بروم ببینم که جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته است و بنی هاشم روی کرسیهای چنین و چنان، بعد محمل هایی آوردند. چه حریرها و چه دیباجهایی، در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محملها کردند. اینها را می گویند و می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند، روز یازدهم چه حالی داشتند.
حاجی نوری می گوید: این حرف ها یعنی چه، بنا بر استناد تاریخی امام حسین در حالی که بیرون آمد این آیه را میخواند: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ ﴿٢١قصص)» یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد تشبیه کرده است:«وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ ﴿٢٢قصص﴾» یک قافله بسیار بسیار ساده ای داشتند. مگر عظمت ابا عبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محمل هایی شده باشند که آنها را از دیباج و حریر پوشانده باشند؟
قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروفترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر. حتی من در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را در آنجا شنیدم که علی اکبر به میدان رفت. حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت آنجا موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم برگرداند!
اولا در کربلا لیلایی نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند هر کس که آمد اجازه خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد. به جز برای علی اکبر «فاستاذن اباه فاذن له»؛ یعنی تا اجازه خواست گفت برو. حال چه شعرها که سروده نشده! از جمله این شعر که می گوید:
خیز ای بابا از این صحرا رویم/نک به سوی خیمه لیلا رویم
نمونه دیگری که در همین باره خیلی عجیب بود و در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر در چند سال پیش از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتی که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا، علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:
نذر علیه لئن عادوا و ان رجعوا/لازرعن طریق تفت ریحانا
من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه «تفت» را ریحان بکارم. این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شد؛ بعد به دنبال آن رفتم و دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست. بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و آن روضهخوان این شعر را برای لیلای مادر علی اکبر و کربلا می خواند. تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ آنها نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است بلکه میگویند زن های اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرفها یعنی چه؟!
دامادی حضرت قاسم درکربلا
از این بالاتر می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود امام نماز خوف[5] خواند و با عجله هم خواند. حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند. پس مجالی برای نماز خواندن به اینها نمیدادند. ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی راه بیندازید من می خواهم عروسی قاسم را با یکی از دخترهایم در اینجا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم. من آرزو دارم، آرزو را که نمی شود به گور برد!
شما را به خدا ببینید حرف هایی را گاهی وقت ها از یک افراد خیلی سطح پایین می شنویم که می گویند من آرزو دارم مثلا عروسی پسرم را ببینم، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم، به فردی چون حسین بن علی نسبت می دهند آن هم در گرما گرم زد و خورد که مجال نماز خواندن هم نیست!! و می گویند حضرت فرمود من در همین جا میخواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است من در اینجا راه بیاندازم. یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانی های قدیم ما هرگز جدا نمیشد، عروسی قاسم نو کدخدا؛ یعنی نو داماد بود، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب های تاریخی معتبر وجود ندارد. حاجی نوری می گوید ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی به نام روضة الشهدا نوشته است و اصل قضیه صد در صد دروغ است. به قول شاعر که گفت:
بس که ببستند بر او برگ و ساز/گر تو ببینی نشناسیش باز
ما برای سیدالشهدا، اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلا ایشان چنین اصحاب و یارانی نداشته است. مثلا در کتاب «محرق القلوب» که اتفاقا نویسنده اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته، نوشته شده است : یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید «هاشم مرقال» بود!. در حالی که یک نیزه ۸ ۱ ذرعی هم دستش بود،
استادمرتضی مطهری می نویسد:آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا به قول بعضی ها سر امام حسین را برید، یک نیزه ای داشت که شصت ذرع بود. گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی شود! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود. اینجا هم در کتاب محرق القلوب نوشته که هاشم بن عتبه مرقابل با نیزه هجده ذرعی پیدا شد. در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش هم کشته شده بود. ما برای امام حسین یارانی ذکر می کنیم که نداشته است. (و یا زعفر جنی جزو یاران امام حسین است). یا دشمنانی را ذکر می کنند که نبوده است.
آمارغلوآمیزآمار کشته شدگان در روز عاشورا
در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا ۳۰۰ هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است! همینطور درباره حضرت ابوالفضل گفته اند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد. پس حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را باور کنیم که می گوید اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند، باید بر مصائب جدید اباعبدالله بگرید، بر این دروغ هایی که به ابا عبدالله علیه السلام نسبت داده می شود گریه کند.
ملاقات امام زین العابدین با جابر دراربعین
نمونه دیگر اربعین است. اربعین که می رسد، همه این روضه را می خوانند و مردم هم خیال می کنند اینطور است که اسرا از شام به کربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین با جابر ملاقات کرد. در صورتی که به جز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده اش یعنی سیدبن طاووس در کتاب های دیگرش آن را تکذیب و لااقل تایید نکرده است؛ در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی ذکر نشده است و هیچ دلیل عقلی هم آن را قبول نمیکند. ولی مگر می شود این قضایایی را که هر سال گفته می شود از مردم گرفت؟! جابر اولین زائر امام حسین (ع) بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت امام حسین (ع) هیچ چیز دیگری ندارد. موضوع، تجدید عزای اهل بیت نیست، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست، اصلا راه شام از کربلا نیست، راه شام به مدینه، از همان شام جدا می شود.
آن چیزی که بیشتر دل انسان را به درد می آورد این است که اتفاقا در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقل های معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد. من در سابق تصور می کردم که اساسا علت این که این همه دروغ در این واقعه ایجاد شده برای این است که وقایع راستین را کسی نمی داند که چه بوده است، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه ای در تاریخ های دور دست مثل سیزده، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد. مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقلها با یکدیگر انطباق دارند و به یکدیگر نزدیک هم هستند و یک قضایایی در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند. یکی از چیزهایی که سبب شده که متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده است. در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت. همان طور که در این عصر در جنگ ها مخصوصا در وقایع، اعلامیه های رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد، در آن زمان هم خطبه ها این طور بوده است، لذا خطبه زیاد است. چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه خطبه هایی که بعد، اهل بیت در کوفه، در شام و در جاهای دیگر ایراد کردند. و اصلا هدف آنها از این خطبه ها این بود که می خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود و این خودش یک انگیزه ای بود که جریانات نقل شود.
در قضیه کربلا سوال و جواب زیاد شده است و همین ها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان می دهد. در کربلا، رجز زیاد خوانده شده است مخصوصا شخص ابا عبدالله که زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می تواند ماهیت قضیه را نشان دهد.
در قضیه کربلا، چه در قبل و چه در بعد از آن، نامه های زیادی مبادله شده است. نامه هایی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است، نامه هایی که میان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه هایی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است و از این ها معلوم می شود که امام، خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده می کرده است؛ و دیگر نامه هایی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشته اند. یزید برای ابن زیاد، ابن زیاد برای یزید، ابن زیاد برای عمر سعد، عمر سعد برای ابن زیاد، که همه این نامه ها در تاریخ اسلام مضبوط است. لذا قضایای کربلا، قضایای روشنی است و سراسر این قضایا هم افتخار آمیز است.
ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را آن قدر مشوش نموده و بزرگترین خیانت ها را به امام حسین علیه السلام کرده ایم که به کلی حادثه را تغییر داده ایم. قطعا اگر امام حسین علیه السلام به عالم ظاهر بیایند خواهند گفت: آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که من نیستم.
آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که برادر زاده من نیست،
آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کرده اید که جوان با معرفت من نیست، آن یارانی که شما درست کرده اید که آنها نیستند. ما قاسمی درست کردیم که آرزویش فقط دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده! حال بیاییم قاسم ذهن خود را با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنیم.
شهیدمطهری می نویسد:درباره امیرالمومنین علی علیهالسلام، ما شیعیان چقدر افسانه گفتهایم! در این که علی (ع) مرد خارقالعادهای بوده بحثی نیست، در شجاعت علی (ع) کسی شک ندارد. دوست و دشمن اعتراف کردهاند که شجاعت علی (ع) شجاعت فوق افراد عادی بوده است. علی (ع) در هیچ میدان جنگی، با هیچ پهلوانی نبرد نکرد مگر این که آن پهلوان را به زمین زد اما مگر افسانهسازها و اسطوره سازها به همین مقدار قناعت کردند؟! مثلا گفتهاند علی (ع) در جنگ خیبر با مرحب خیبری روبرو شد. مرحب چقدر فوقالعادگی داشت. مورخین هم نوشتهاند که علی در آنجا ضربتش را که فرود آورد این مرد را دو نیم کرد (نمیدانم که این دو نیم کامل بود یا نه). این حرفها و افسانهها دین را خراب میکنند.
«حاجی نوری» این مرد بزرگ در کتاب لؤلؤ و مرجان، انتقاد که میکند میگوید برای شجاعت ابوالفضل نوشتهاند در جنگ صفین (که اصلا شرکت حضرت هم معلوم نیست، اگر شرکت هم کرده یک بچه پانزده ساله بوده) مردی را به هوا انداخت، دیگری را انداخت، نفر بعدی را، تا هشتاد نفر؛ نفر هشتادم را که انداخت، هنوز نفر اول به زمین نیامده بود! بعد اولی که آمد دو نیمش کرد، دومی نیز همچنین تا نفر آخر!!!
گریه بر امام حسین علیه السلام با هر وسیله
مرحوم حاجی نوری نکته ای را در کتاب «لؤلؤ و مرجان» ذکر کرده است و آن این که عده ای گفتند موضوع امام حسین و گریه بر او، ثوابش آن قدر زیاد است که از هر وسیله ای برای این کار می شود استفاده کرد. یک حرفی امروزی ها در مکتب «ماکیاول» در آورده اند که می گویند هدف، وسیله را مباح می کند؛ هدفت خوب باشد، وسیله هرچه شد، شد! گفتند ما یک هدف مقدس و منزه داریم و آن این است که گریستن بر امام حسین کار بسیار خوبی است و باید گریست.
به چه وسیله بگریانیم؟ به هر وسیله که شد! هدف که مقدس است، وسیله هرچه شد، شد. اگر تعزیه در آوریم، تعزیه های اهانت آور، درست است یا نه؟ گفتند اشک جاری می شود یا نه؟ همین قدر که اشک جاری شود، اشکال ندارد! شیپور بزنیم، طبل بزنیم، معصیت کاری بکنیم، به بدن مرد، لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم درست کنیم، جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین این حرف ها مانعی ندارد. دستگاه امام حسین از دستگاه دیگران جداست، در اینجا دروغ گفتن بخشیده می شود، جعل و تحریف کردید، شبیه سازی کردید، بخشیده می شوید. هر گناهی که در مراسم انجام دادید، بخشیده می شوید.
روضه یک« تریاکی» که نُقل مجالس شد!
آیت الله مرتضی مطهری نقل می کند:در ده، پانزده سال پیش که به اصفهان رفته بودم، در آنجا مرد بزرگی بود، مرحوم «حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی »اعلی الله مقامه، خدمت ایشان رفتم و روضه ای را که تازه در جایی شنیده بودم و تا آن وقت نشنیده بودم، برای ایشان نقل کردم.
آن روضه خوان که اتفاقا تریاکی هم بود، این روضه را خواند و به قدری مردم را گریاند که حد نداشت.
داستان پیرزنی را نقل می کرد که در زمان متوکل می خواست به زیارت امام حسین برود و آن وقت جلوگیری می کردند و دست ها را می بریدند تا این که قضیه را به آنجا رساند که این زن را بردند و در دریا انداختند. در همان حال این زن فریاد کرد یا ابوالفضل العباس، یا ابوالفضل العباس، هنگامی که داشت غرق می شد سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیر، رکابش را گرفت، گفت چرا دستت را دراز نمی کنی؟ گفت من دست در بدن ندارم، که مردم خیلی گریه کردند.
همین روضه ساخته شده یک تریاکی درمجالس دیگر-روضه خوانهای دیگر ،خواندیدوگریه گرفتند
مرحوم حاج شیخ محمد حسن تاریخچه قضیه را این طور نقل کرد. گفت یک روز در حدود بازار، حدود مدرسه صدر (قبل از ایشان بوده و ایشان از اشخاص معتبری نقل کردند) مجلس روضه ای بود که بزرگترین مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعیل خواجویی که از علمای بزرگ اصفهان بود در آنجا شرکت می کرد. واعظ معروفی گفته بود که من آخرین منبری بودم. منبری های دیگر میآمدند و هنر خودشان را برای گریاندن مردم اعمال می کردند، هر کس می آمد روی دست دیگری می زد، بعد از منبر خود می نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببیند. این مراسم تا ظهر طول کشید. دیدم هر کس هر هنری داشت به کار برد، اشک مردم را گرفت. فکر کردم که من چه کنم؟ همان جا این قصه را جعل کردم رفتم قصه را گفتم از همه بالاتر زدم. عصر آن روز رفتم در مجلس دیگری که در چارسو بود، دیدم آن که قبل از من منبر رفته همین داستان را می گوید. کم کم در کتاب ها هم نوشتند و چاپ هم کردند! این موضوع که دستگاه حسین دستگاه جدایی است و از هر وسیله ای برای گریاندن مردم می شود استفاده کرد، این توهم و خیال و دروغ و غلط، یک عامل بزرگی برای جعل و تحریف شد!
مرحوم حاجی نوری، این مرد بزرگوار، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی که حتی بر حاج شیخ عباس ترجیح داشته است، به اعتراف خود حاج شیخ عباس و دیگران، مرد فوق العاده متبحر و با تقوایی است. ایشان این مطلب را در کتاب خودشان طرح کردند، که اگر این حرف درست باشد که هدف، وسیله را مباح می کند، پس اساسا چیزی در دنیا باقی نمی ماند.
«ادخال سرور »حتی بافعل حرام
استادمطهری می گوید:من این طور می گویم: یکی از هدف های اسلامی ادخال سرور در قلب مومن است یعنی انسان کاری کند که مومنی خوشحال شود. من برای این که مومنی را خوشحال کنم، در حضور او غیبت میکنم چون از غیبت خیلی خوشش می آید! اگر بگویید مرتکب گناه می شوی، می گویم خیر، هدفم مقدس است، من که غیبت می کنم می خواهم او را خوشحال کنم!
مثال دیگری مرحوم حاجی نوری ذکر می کند که یک نفر مرد، زن بیگانه ای را می بوسد. بوسیدن زن نامحرم حرام است. می گوییم چرا این کار را انجام دادی؟
می گوید من ادخال سرور در قلب مومن کردم! در مورد زنا و شراب و لواط هم همین را می توان گفت. این چه غوغائیست،
این چه حرف شریعت خراب کنی است؟! از هر وسیله ای استفاده کردن، برای گریاندن مردم در سوگ امام حسین جایز است؟ امام حسین شهید شد که اسلام بالا برود "و اشهد انک قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی الله حق جهاده" امام حسین کشته شد که سنن اسلامی، مقررات اسلامی، قوانین اسلامی زنده شود نه این که بهانه ای شود که پا روی سنن اسلامی بگذارند. امام حسین را ما به صورت (العیاذ بالله) اسلام خراب کن در آورده ایم. امام حسینی که ما در خیال خودمان درست کرده ایم اسلام خراب کن است.
گریاندن عزاداران باضربات سنگ ریزه توسط روضه خوان-یزد
حاجی نوری در کتابش نوشته است یکی از طلاب نجف اهل یزد برایم نقل کرد در جوانی سفری پیاده از راه کویر به خراسان می رفتم. در یکی از دهات نیشابور یک مسجدی بود و من چون جایی را نداشتم، در مسجد رفتم و پیشنماز مسجد آمد و نماز خواند و بعد منبر رفت. در این بین با کمال تعجب دیدم فراش مسجد مقداری سنگ آورد و تحویل پیشنماز داد. وقتی روضه را شروع کرد، دستور داد چراغ ها را خاموش کردند. چراغ ها که خاموش شد، سنگ ها را به طرف مستمعین پرتاب کرد که صدای فریاد مردم بلند شد. چراغ ها که روشن شد دیدم سرهای مردم شکسته و مجروح شده است و در حالی که اشکشان می ریخت از مسجد بیرون رفتند. رفتم نزد پیشنماز و به او گفتم این چه کاری بود که کردی؟! گفت من امتحان کردم که این مردم با هیچ روضه ای گریه نمی کنند. چون گریه کردن برای امام حسین اجر زیاد و ثواب زیادی دارد و من دیدم که راه گریاندن اینها منحصر است به این که سنگ به کله شان بزنم، از این راه اینها را می گریانم!! چون هدف وسیله را مباح می کند، هدف، گریه بر امام حسین است ولو این که یک دامن سنگ به کله مردم بزند. پس این یک عامل خصوصی در این قضیه بوده که در این جعل ها و تحریف ها دخالت داشته است.
انسان وقتی که در تاریخ سیر می کند، می بیند بر سر این حادثه چه آورده اند! به خدا قسم حرف حاجی نوری حرف درستی است. می گوید امروز اگر کسی بخواهد بر امام حسین بگرید، بر این مصیبت ها باید بگرید، بر این تحریف ها و مسخ ها باید بگرید، بر این دروغ ها باید بگرید.
کتاب معروفی است به نام« روضة الشهدا» که نویسنده آن «ملا حسین کاشفی» است. اولین کتابی که در مرثیه به فارسی نوشته شده است، همین کتاب است که در پانصد سال پیش نوشته شده است. قبل از این کتاب، مردم به منابع اصلی مراجعه می کردند. شیخ مفید رضوان الله علیه، کتاب متقن ارشاد را نوشته است. ما اگر به ارشاد شیخ مفید خودمان مراجعه کنیم احتیاج به جای دیگر نداریم. از تواریخ اهل تسنن هم، طبری، ابن اثیر، یعقوبی و ابن عساکر و خوارزمی نوشته اند. من نمی دانم این بی انصاف چه کرده است. وقتی که من این کتاب را خواندم دیدم حتی اسم ها جعلی است! یعنی در اصحاب امام حسین اسم هایی را ذکر می کند که اصلا وجود نداشته، در معرفی دشمن نام هایی را می گوید که همه جعلی است. داستان ها را به شکل افسانه در آورده است.
«روضه خوان» یعنی چه؟
چون کتاب «روضة الشهدا» اولین کتاب به زبان فارسی است که نوشته شد، مرثیه خوانها که اغلب بی سواد بودند و به کتابهای عربی مراجعه نمی کردند همین کتاب را می گرفتند و در مجالس از رو می خواندند.
این است که امروزه مجالس عزاداری امام حسین را «روضه خوانی »می گوییم.
در زمان امام حسین و حضرت صادق و امام حسن عسکری که روضه خوانی نمی گفتند و بعد در زمان سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی هم روضه خوانی نمی گفتند. از پانصد سال پیش به این طرف اسمش روضه خوانی شده، روضه خوانی یعنی خواندن کتاب روضة الشهدا، خواندن همان کتاب پر از دروغ. از وقتی که این کتاب به دست مردم افتاد، کسی تاریخ واقعی امام حسین را مطالعه نکرد.
ظلمی یه عالم عاشق امام حسین به قیام امام حسین کرد
در شصت هفتاد سال پیش مرحوم «ملا آقای دربندی »پیدا شد. تمام حرف های روضة الشهدا را به اضافه چیزهای دیگری پیدا کرد و همه را یک جا جمع کرد و کتابی نوشت به نام «اسرار الشهاده»
واقعا مطالب این کتاب انسان را وادار می کند به اسلام بگرید.
حاجی نوری حکایت دیگری را نقل می کند که تاثر آور است. مردی رفت نزد مرحوم صاحب مقامع، گفت دیشب خواب وحشتناکی دیدم. پرسید چه خوابی دیدی؟
گفت خواب دیدم با این دندان های خودم گوشت های بدن امام حسین علیه اسلام را دارم می کنَم!
این مرد عالم لرزید، سرش را پایین انداخت، مدتی فکر کرد. گفت شاید تو مرثیه خوان هستی، گفت بله. فرمود بعد از این(خواب) یا اساسا مرثیه خوانی را ترک کن، و یا از کتاب های معتبر نقل کن. تو با این دروغ هایت گوشت بدن امام حسین را با دندان های خودت می کنی! این لطف خدا بود که در این رویا به تو نشان بدهد.
اگر کسی تاریخ عاشورا را بخواند می بیند از زنده ترین و مستند ترین و از پرمنبع ترین تاریخ ها است.
مرحوم «آخوند خراسانی »فرموده بود آنها که به دنبال روضه نشنیده می روند، بروند روضه های راست را پیدا کنند که آنها را احدی نشنیده است، خطبه هایی که امام حسین (ع) در مکه و به طور کلی در حجاز، در کربلا، در بین راه خوانده، خطبه هایی که اصحابش خوانده اند، سوال و جواب هایی که با حضرت شده، نامه هایی که میان ایشان و دیگران مبادله شده، نامه هایی که میان خود دشمنان مبادله شده است، به علاوه اظهارات کسانی که حاضر در واقعه عاشورا بوده اند، چه از دشمن و چه از دوستان و این حادثه را نقل کرده اند، آنها را مطالعه کنند، دو، سه، چهار نفر از دوستان امام حسین بودند که اینها جان به سلامت بردند. از جمله، غلامی است به نام عقبة بن سمعان که از مکه همراه امام بود و وقایع نگار لشگر ابا عبدالله بوده است. در روز عاشورا گرفتار شد و چون گفت غلامم آزادش کردند.
مرد دیگری است به نام «حمید بن مسلم »که از وقایع نگارهای لشکر عمر سعد بوده است. یکی از حاضرین واقعه، شخص امام زین العابدین علیه السلام است که همه قضایا را نقل کرده اند. نقطه ابهامی در تاریخ امام حسین وجود ندارد. متاسفانه حاجی نوری یک داستان جعلی و تحریفی درباره امام زین العابدین (ع) نقل می کند که اشاره میکنم:
می گوید در روز عاشورا وقتی که برای ابا عبدالله یاوری باقی نماند، حضرت برای خداحافظی به خیمه امام زین العابدین(ع) رفتند. حضرت امام زین العابدین(ع) فرمود: پدر جان کار شما و این مردم به کجا کشید (یعنی تا آن وقت امام زین العابدین بی خبر بوده است). فرمود پسر جان به جنگ کشید. امام زین العابدین فرمود حبیب بن مظاهر چه شد؟ فرمود قُتل. زهیربن قین چطور شد؟ قُتل. بریر بن خضیر چه طور شد؟ قُتل، هر کس از اصحاب را که اسم برد، فرمود کشته شد. بعد بنی هاشم را پرسید، قاسم بن حسن چه طور شد؟ قُتل. برادرم علی اکبر چه طور شد؟ قُتل. این، جعل است، دروغ است. امام زین العابدین که العیاذ بالله آن قدر مریض و بیهوش نبوده که نفهمد چه گذشته است. تاریخ می نویسد حتی در همان حال، امام حرکت کرد. فرمود عمه عصای مرا با یک شمشیر بیاور. یکی از کسانی که حاضر در واقعه بوده و آن را نقل کرده است، شخص امام زین العابدین علیه السلام بوده است.
پس توبه کنیم، واقعا باید توبه کنیم، به خاطر این جنایت و خیانتی که نسبت به اباعبدالله الحسین علیه السلام و اصحاب و یاران و خاندانش مرتکب می شویم، و همه افتخارات این ها را از میان می بریم. توبه کنیم و بعد، از این مکتب تربیتی استفاده کنیم.
دستجات عزاداری«محرم کرونایی»پروتکل بهداشتی-محرم ١٤٤٢
هیأتهای مختلف کربلا در چهارمین روز از ماه محرم، دستههای عزاداری برپا کردند
درادامه مراسم عزاداری درایران ونیویورک راخواهیددید+مراسم عزاداری«محرم»کنارمزارسردارشهیدقاسم سلیمانی را.
عزاداری محرم کرونایی کربلا ۳ شهریور ۱۳۹۹
دوشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۹(٤ محرم ١٤٤٢)
هیأتهای مختلف کربلا در چهارمین روز از ماه محرم، دستههای عزاداری برپا کردند و هر کدام با توجه به برنامهریزی قبلی و با نظم به حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) مشرف شدند.
دوشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۹
همچنین با توجه به علامتگذاری در بینالحرمین به منظور رعایت فاصله برای جلوگیری از شیوع کرونا، متولیان دستههای عزاداری به خوبی اقدام به کنترل عزاداران میکنند، تا مبادا مشکلی در حین برپایی مراسم عزاداری به وجود بیاید.
در روزهای «زوج» ماه محرم هیأتها از سمت حرم حضرت عباس یعنی منطقه «باب الخان» حرکت کرده و پس از گذر از «باب الطاق، باب السلالمة، صنف الصفارین، والمخیم» از محدوده حرم خارج میشوند.
همچنین در خارج از بینالحرمین، مسیری با خط های سفید رنگ برای حرکت دستههای عزاداری مشخص شده است تا زائران و عزاداران در مسیرهای تعیین شده حرکت کنند.
حرکت دسته عزاداری یکی از هیأتهای کربلا با رعایت فاصله و نظم به منظور جلوگیری از شیوع کرونا که ساعاتی پیش در بینالحرمین برپا شد.
استاندار بابل نیز از سختگیری بیشتر برای جلوگیری از ورود زائران در مسیر کربلا خبر داد. همچنین مقرر شد تا نیروهای امنیتی و نظامی در سیطرهها و ورودیهای شهر کربلا افزایش یابد و مانع حضور عزاداران در کربلا شوند.
امروز«حسن مندیل» استاندار بابل
علاوه بر این، استاندار بابل در کربلا درباره وضعیت اربعین امسال نیز مطالبی را ارائه کرد؛ به طوری که بر اساس برنامهریزی صورت گرفته توسط مسؤولان عراقی در کربلا، تکلیف برپایی یا عدم برپایی مراسم اربعین پس از بررسی توانمندی در کنترل جمعیت همزمان با تاسوعا و عاشورای حسینی در پایان ماه محرم قطعی میشود.
البته با توجه به تصمیم عراقیها، قرار است تا بیستم محرم نتایج وضعیت اربعین در جلساتی مورد بررسی قرار گیرد و تصمیم نهایی توسط متولیان عراقی، مسؤولان اعتاب مقدسه عراق و استانداری کربلا نهایی و ابلاغ شود.
توضیح مدیریریت سایت-پیراسته فر:منبع خبر«خبرگزاری فارس»سه شنبه، ۴ شهریور ۱۳۹۹ است با ویرایش وافزودن تصاویر.
مراسم عزاداری محرم کرونایی درایران
شب پنجم محرم-تهران/شامگاه دوشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۹
شب پنجم محرم/شامگاه دوشنبه ٤ محرم ١٤٤٢تهران
شامگاه دوشنبه ٤ محرم ١٤٤٢خرم آباد
اردبیل-محوطهای با داربستها تعبیه شده است، عزاداران پس از کنترل تب با دستگاه تبسنج وارد آن میشوند، همه افراد از کوچک و بزرگ ماسک بر دهان و بینی دارند، هر روز این محیط ضدعفونی میشود، صدای نوحه اوج میگیرد ، دست ها به پرواز درآمده و بر سینه فرود میآیند و صدای حسین حسین و عباس و ابوالفضل از پشت ماسکها در فضا طنینانداز میشود.
افرادی از زن و مرد با احتیاط و ماسک زده در گروههای خانوادگی و دو سه نفره و برخی از داخل خودروهای شخصی از دور و پراکنده نظارهگر نوحهسرایی و سینهزنی هستند و آرام اشک میریزند.
اردبیل
ایرنامی نویسد:یکی از ریشسفیدان اردبیلی می گوید: اردبیل بدون حسین (ع) هیچ است، حسینیان اردبیل بدون محرم و حسین حسین گفتن نمیتوانند دلهای ناآرام خود را آرام سازند و به هر طریقی عزاداری های سالار شهیدان در این شهر زنده بوده و خواهد بود./۴ شهریور ۱۳۹۹ایرنا
تهران.شامگاه دوشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۹
بجنورد.دوشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۹
بیرجند.دوشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۹
مدیرکل تبلیغات اسلامی خراسان جنوبی بیان کرد: یکی از برنامههای مهم و مناسک و مراسم ما بحث عزاداری محرم است که جامعه مومنان و متدینان تاکنون با ستاد ملی کرونا همراه و همسو بوده و کمترین تخلف را در جامعه مسجدیها داشتیم.
حجت الاسلام احمد رضاییگفت: امسال مراسم روضه خوانی را به مدت یک ساعت از شروع نماز تا پایان در مساجد داریم و خطبا و وعاظ به سخنرانی پرداخته و با دعای توسلی که خودشان میخوانند مجلس به پایان میرسد که برگزاری این بخش از عزاداری در فضای مسقف ایرادی ندارد.
رئیس اداره تبلیغات اسلامی شهرستان ورامین گفت: به منظور تأمین زیرساختهای بهداشتی و سلامتی عزاداران حسینی، توزیع ماسک و مواد شوینده به هیأتهای مذهبی ورامین آغاز شد.
خوراکی نیم لیتری به قیمت ۳۰۰ تومان، ماسک سه لایه پزشکی ۶۰۰ تومان و موادضدعفونی کننده سطح و دست یک لیتری، ۱۰ هزر تومان در اختیار هیأتهای عزاداری قرار میگیرد
حجت الاسلام سیدکمیل موسوی روز یکشنبه به خبرنگار ایرنا گفت: با آغاز ماه محرم و ابلاغ دستورالعملهای ستاد کرونا در خصوص برپایی مراسم عزاداری، اداره تبلیغات اسلامی با همکاری هیأتهای عزاداری، برنامههای ویژهای را برای برگزاری با شکوه این مراسم با رعایت پروتکلهای بهداشتی در نظر گرفته که از نخستین روز محرم، این برنامهها اجرایی شده است.
وی گفت: با توجه به محدودیت پذیرایی و لزوم استفاده از ماسک و مواد ضدعفونی کننده و با هدف کمک به هیأتهای مذهبی که امکان برپایی مراسم در مساجد، حسینیهها و اماکن سرپوشیده ندارند، اداره تبلیغات اسلامی با همکاری اداره اوقاف و امورخیریه، شهرداری و موکب احباب الرضا(ع) اقلام بهداشتی و آب خوراکی را با ۸۰ درصد تخفیف در اختیار هیأتهای عزداری قرار میدهد.
وی افزود: در این طرح آب خوراکی نیم لیتری به قیمت ۳۰۰ تومان، ماسک سه لایه پزشکی ۶۰۰ تومان و موادضدعفونی کننده سطح و دست یک لیتری، ۱۰ هزر تومان در اختیار هیأتهای عزاداری قرار میگیرد.
موسوی گفت: توزیع اقلام بهداشتی، تا پایان محرم ادامه دارد.
اراک-مسجدارک
هیأت علمداران بنی الزهرا (س) اراک
محرم-ارک- اراک.
کرمان - مراسم عزاداری ایام محرم هر روز عصر(با رعایت دستور العمل های بهداشتی) در کنار مزار شهید سلیمانی برگزار می شود.
مراسم عزاداری محرم در کنار مزار شهید سلیمانی.
رشت-سه شنبه، ۴ شهریور ۱۳۹۹
حجت الاسلام محسن ماشاءاللهی
مصلی- ٥ محرم ١٤٤٢رشت
محرم رشت-مصلی روضه امام حسین(ع)
تهران-هیئت سیار
هیئت گردانی کوچه به کوچه ،خانه به خانه
صدای حاج محمود با ریتم خاصی در محله پیچید«ما ملت امام حسینیم»، «ما ملت امام حسینیم»
غوغایی در دل همسایهها به پا شد، انگار خدا صدای دلشان را شنیده و لبیکش را با «ما ملت امام حسینیم» حاج محمود پاسخ داده!
«،حاج محمودکریمی» جلوی در ایستاده و اهل محل هم یا جلوی در خانههایشان ایستادهاند یا از همان پشت پنجرهها دل به عزاداری داده اند. روضه کوتاه چند دقیقهای بیشتر طول نمیکشد اماصدای گریه خیلیها را از همان پشت ماسکهایشان بلند کرده. همه با فاصله ایستادهاند؛ کاروان اسرای کربلا را تداعی میکنند، با این تفاوت که دستها بسته نیست و کسی از روی اجبار در این کاروان قرار نگرفته؛ کار، کار دل است! شور، شور حسین است!
از روز اول محرم با بانگ «حی علی العزا» هزاران نفر حول و حوش بعد از ظهر که میشد، لباس مشکی روضه حسین بر تن میکردند و راهی امامزاده علی اکبر «چیذر» میشدند،
امسال حاج محمود کریمی خودش رفت در دل عزاداران! در محله قدیمی پدریاش؛ کوچهای کوچک در یکی از محلههای قدیمی شرق تهران. به یاد شهدای محل
نیویورک.٤ محرم ١٤٤٢امریکا
مشرق ۳ شهریور ۱۳۹۹ نوشت:امسال هم مسلمانان توانستند برای یک روز با کسب مجوز؛ با برگزاری سینه زنی و عزاداری در فضای باز خیابان؛ن٤ محرم ١٤٤٢امریکا
پرچم اباعبدالله الحسین را برافرازند. در این مراسم ماسک رایگان و نذری اهدا می شد.
امریکا/نیویورک.٤ محرم ١٤٤٢امریکا.
کربلا«کرونایی»عاشورایی
در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی«بین الحرمین»خونین شد.
«بینالحرمین »باکفپوشها، پلاستیکهایی وانوارسرخ نخلهای نمادین«خونین». شد .