پل رنگین کمان،غار«ویندوز»،جزیره(بُز) گوت..آبهای آبشارنیاگارا.یخابهای حاصل از آب شدن یخ «کوههای یخی»به کجامی ریزند؟...شهر۲قلو«فالز» :نیاگارا فالز (انتاریو) و نیاگارا فالز (نیویورک)..درادامه به«آبشار ویکتوریا» که با ۱۷۰۰ متر عرض، ۱۰۸ متر ارتفاع ،عظیم ترین آبشارهای دنیا است نیزخواهیم پرداخت+اسامی ۱۵آبشاری که ارتفاع(بلندایشان)ازآبشارنیارگارابیشتراست راخواهیدخواند.
«آبشار نیارگارا»کجاست؟
آبشار نیاگارا(Niagara Falls) در مرز کانادا و آمریکا و در میان دو شهر «انتاریو» و «نیویورک» قراردارد و بعد از آبشار «ویکتوریا» در آفریقای جنوبی، دومین آبشار بزرگ دنیا است.
این آبشارها از بزرگ به کوچک به ترتیب عبارتند از: آبشار نعل اسبی، آبشار آمریکایی و آبشار نقاب عروس.
آبشار نعل اسب در بخش کانادایی و آبشار آمریکایی در بخش آمریکایی قرار دارند که بوسیلهٔ «جزیرهٔ بز» یا «گوت آیلند» از هم جدا شدهاند.
آبشار کوچکتر(نقاب عروس) هم در سوی آمریکایی این مجموعه آبشار است که از دیگر آبشارها بوسیلهٔ «جزیرهٔ لونا »جدا شدهاست.
در بخش شرقی جزیره، «آبشار آمریکایی» و در بخش غربی، جایی که رودخانه زاویه ۹۰ درجه پیدا میکند، «آبشار نعل اسبی» به وجود آمد. جریان آب در بخش آمریکایی آبشار به خاطر وجود جزیرهی «گوت» از شدت کمتری برخوردار است درحالیکه در آبشار نعل اسبی هیچ مانعی برای منحرف کردن جریان آب وجود ندارد.
مرز بینالمللی دو کشور در اصل از سال ۱۸۱۹ از میان آبشار نعل اسبی میگذرد اما این مرز به دلیل فرسایش زمین و ساخت و سازها مورد مناقشه است.
این آبشار بر روی «رود نیاگارا» جای دارد و آب «دریاچهٔ ایری» را زهکشی میکند و به «دریاچهٔ انتاریو »میریزد. این آبشارها روی هم رفته بالاترین سرعت جریان در میان تمام آبشارهای جهان را دارند. بلندی این آبشار بیش از ۵۰ متر است.
آبشار «نعل اسبی» با توجه به ارتفاع سقوط آب و شدت جریان، قویترین آبشار در آمریکای شمالی است.
در زمان«پُرآبی» بیش از ۱۶۸ هزار مترمکعب و در حالت عادی نزدیک به ۱۱۰ هزار مترمکعب آب در دقیقه از این آبشار سرازیر میشود.
این مجموعه آبشار در فاصله ۲۷ کیلومتری شمال و شمال غرب بوفالو و ۱۲۱ کیلومتری جنوب و جنوب شرق تورنتو، میان دو شهر دوقلوی نیاگارا فالز (انتاریو) و نیاگارا فالز (نیویورک) قرار دارد.
نیاگارا
این «آبشارنیاگارا» ازمجموع «سه آبشار» تشکیل شده است.
۱-آبشارآمریکایی
۲-آبشارتور(نقاب) عروس
آبشار «نقاب عروس» در گذشته با نامهای «لونا» و «آیریس» نامیده می شد. این آبشار کوچکترین بخش نیاگارا است که در نیویورک آمریکا قرار دارد، طول این آبشار ۲۴ متر است.
۳-آبشار کانادایی (نعل اسبی)
نکته:عرض دهانه آبشار (Horseshoe) نعل اسبی ۷۹۲ متر وعرض دهانه آبشار آمریکایی و تور عروس برابر با ۲۳۳ متر و ارتفاع آنها ۵۰ متر است. البته به خاطر صخرههایی که در پایین این۲ آبشار قرار گرفتهاند، ارتفاع قابل مشاهده این دو آبشار ۲۰ متر است. حجم آبی که از این دو آبشار(آمریکایی و تور عروس) فرومیریزد، ۵۶۸,۰۰۰ لیتر در هر ثانیه است،حجم آبی که از آبشارنعل اسبی فرومیریزد، برابر با ۲,۲۷۱,۲۴۷ لیتر در هر ثانیه برآورد میشود.
قاصله دورترین بخش آمریکایی آبشار تا دورترین بخش کانادایی ۱۰۳۹ متر است.
درکنار این آبشار دارا غار «ویندوز» است که گردشگران زیادی رابخودجلب می کند.
حجم آب سرازیر شده در فصلهای پرآب میتواند تا ۵۷۰۰ مترمکعب در ثانیه هم برسد. شدت جریان آب با تراز آب در دریاچه ایری نسبت مستقیم دارد و این مقدار معمولاً در پایان بهار و آغاز تابستان در اوج خود قرار دارد.
در طول تابستان ۲۸۰۰ مترمکعب در ثانیه، آب از آبشار سرازیر میشود که نزدیک به ۹۰ درصد آن از آبشار نعل اسبی میگذرد که آب این آبشار با کمک یک سرریز قابل جابجایی به سوی دستگاههای تولید برق هدایت میشود.
رنگین کمان نیاگارا: اگر در طرفِ کانادایی آبشار بایستید از حدود ظهر تا غروب آفتاب،«رنگین کمان» قابل مشاهده است.
رنگین کمان
رنگین کمان
قدمت رودخانه نیاگارا به ۱۲۵۰۰ سال می رسد، این طول عمر در مقیاس زمانی زمینشناسی برابر با یک میلیونیم ثانیه است.
آب در کف آبشار با گذشتن از مسیری ۲۴ کیلومتری از میان گردنهها و درهها سفر میکند تا به «انتاریو» پنجمین دریاچهی «گریت لیکس» برسد.
زمین میان دریاچهها شیب تندی دارد. این شیب تند، پرتگاهی باشکوه و تماشایی را به ارتفاع یک ساختمان ۲۰ طبقه پدید آورده که به پرتگاه نیاگارا شهرت یافته است. پرتگاه نیاگارا طی فرایند فرسایش پدید آمده و از آبشار نیاگارا کهنسالتر است. این پرتگاه دو میلیون سال پیش در زیر لایهای از یخ مدفون شده بود.
نزدیک به ۵۰۰ سال پیش رودخانه نیاگارا به مانعی برخورد که آن را به دو آبراه تقسیم کرد. درنتیجهی این برخورد جزیرهی گوت یا بز (Goat) به وجود آمد.
درنتیجه برخورد ۲آبراه،جزیرهی «گوت» یا بز (Goat) به وجود آمد.
نام این جزیره از گلهی بزهای جان استدمن گرفته شده است. این گله در زمستان سال ۱۷۸۰ براثر سرما تلف شد. جزیرهی گوت درواقع مواد رسوبی یک دریاچهی ناپدیدشده به نام توناواندا (Tonawanda) است.
«آبشار نیاگارا»در اطراف ناحیهی «پل ویرپول رپیدز» (Whirlpool Rapids) در بالای رودخانه مجدداً سرازیر شد و به شکافتن صخرههای سخت برای یافتن مسیر خود ادامه داد تا به مکان امروزی خود در میان دو شهر انتاریو و نیویورک رسید.
رودخانه پرتلاطم نیاگارا از فراز صخرهای از جنس« سنگ دولومیت» و «سنگ رُس» سرازیر میشود. یکپنجم آبهای شیرین دنیا در چهار دریاچهی بزرگ میشیگان، هورون (Huron)، سوپریور (Superior) و ایری قرار دارد که به رودخانه نیاگارا سرازیر شده و سرانجام از آبشار نیاگارا فرو میریزد.
وجود مه و آب در حال ریزش، اشکال یخی را در سواحل رودخانه و کنارههای آبشار پدید میآورند. این تودههای یخی میتوانند به ضخامت ۱۵ متر برسند.
در طول سالیان این آبشار به نامهای متفاوتی همانند آبشار لونا و آبشار آیریس خوانده شده است، اما امروزه به آن آبشار تور عروس میگویند.
انسانها در ادوار گذشته و حتی مهندسین مدرن قادر نبودهاند جریان آب این رودخانه را بهطور کامل کنترل کنند. امروزه بخش زیادی از آب موجود از طریق کانالها و لولههای زیرزمینی به نیروگاههای برق هدایت میشوند.
چنانچه زمستان بهاندازهی کافی سرد باشد، یخ بهطور کامل در سرتاسر رودخانه گسترده میشود و سطحی را به وجود میآورد که موجب بوجودآمدن «پل یخی» می شوند.
یخابهای حاصل از آب شدن یخ «کوههای یخی»از «دریاچه ایری» (Lake Erie)، «رودخانه نیاگارا» و «دریاچه انتاریو» به رودخانه« سنت لارنس »و ازآنجا به دریا سرازیر شدند.
در سالهای اخیر این جریان با نصب سد یخی (ice-boom) در دریاچهی ایری بهطور قابلملاحظهای کاهش یافته است. سدیخی، زنجیرهی بلند شناوری از جنس استیل و به طول ۲/ ۳ کیلومتر است که از «شهر بوفالو» در ایالت نیویورک تا «شهر فورت ایری» در انتاریو و در عرض رودخانهی نیاگارا قرار میگیرد. این زنجیره در طول ماه دسامبر نصب و در ماه مارس یا آوریل برداشته میشود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:
مردی که ازروی«آبشارنیاگارا»عبورکردواماازروی«پوست پرتقال» سقوط کرد.
حدودیکصدسال پیش« بابی لیچ»(Bobby Leach)انگلیسی، موفق شد قایقی شبیه به «بُشکه »ساخته و به وسیله آن به سلامت از آبشار نیاگارا عبور کند. او دومین نفر در دنیا بود که توانست به سلامت از نیاگارا بگذرد و به همین خاطر بود که در دنیا به شهرت رسید.(اولی یک «زن» بود)
بابی زمانی دست به این اقدام وحشتناک زدکه مدعیانی دست به این کارزده بودندکه هرگزبرمگشته بودند! به همین خاطر به او لقب «بابی جسور» داده شد.
پیروزی برنیاگارا-شکست ازپوست پرتقال
اما همین بابی جسور که کاری غیرممکن انجام داده و از خطرناکترین آبشار دنیا به سلامت گذشته بود، بر اثر اتفاقی بسیار کوچک و پیش پا افتاده جان خود را از دست داد.
اوکه بعدازپیروزی شگفت انگیزبه کشورهای مختلف سفرمی کرد،یک روز او در حال عبور از یک خیابان در کشور «نیوزیلند» بود. پایش را روی یک «پوست پرتقال» گذاشت و لیز خورد.
بابی آنقدر به شدت زمین خورد که استخوانهای پایش از چند ناحیه مختلف شکست. شکستگی پایش آنقدر بد بود که پزشکان مجبور به قطع کردن پای او شدند. همین قطع کردن پا باعث شد تا زخم پای بابی عفونی شده و بالاخره چند روز بعد در اثر «قانقاریا»(عفونت باکتریایی و کمبود جریان خون) فوت کرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«بابی لیچ» (۱۸۵۸ - ۲۶ آوریل ۱۹۲۶) متولد کورن وال سهری درناحیه جنوب غربی انگلستان،دومین شخصی بود که پس از آنی تیلور در بشکه ای از آبشارهای نیاگارا عبور کرد و اولین فردی بود که این کار را انجام داد ، این موفقیت را در ۲۵ ژوئیه ۱۹۱۱(۰۹ تیر ۱۲۹۰)،یعنی ۵۳ سالگی انجام داد.
اولین کسی که ازآبشارنیاگاراعبورکرد؟۱۰سال قبل از«بابی لیچ»
خانم «آنی ادیسون تیلور»(Annie Edison Taylor) متولدشهر«بوفالو»نیویورک،در ۲۴اکتبر ۱۹۰۱(۲آبان ۱۲۸۰) ، معلم ۶۳ ساله مدرسه این کار را انجام داد و اولین کسی بود که با بشکه از آبشار عبور کرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:آشنایی با«آبشار ویکتوریا»
«دریاچه ویکتوریا» در فلات بلندی قرار دارد که غرب آن را نشست بزرگی از زمین فراگرفته است و در محدوده سه کشور آفریقایی تانزانیا، اوگاندا و کنیا قرار دارد و جزیی از دریاچههای بزرگ آفریقا به شمار میآید.
«آبشار ویکتوریا» یکی از عظیمترین آبشارهای دنیا است. این آبشار، ۱۷۰۰ متر عرض دارد و ارتفاع آن بین ۱۰۸ متر می باشد.
جریان و شدت آب آبشار ویکتوریا در حدی است که قطرات آب حاصل از ریزش آب این آبشار به دره، تا ارتفاع ۴۰۰ متری به سمت بالا پرتاب می شوند.
علت نامگذاری:«ویکتوریا »
در سال ۱۸۵۵میلادی، «دیوید لیوینگاستون» پزشک بریتانیایی، این آبشار را کشف کرد و به افتخار «ملکه ویکتوریا »نام آن را ویکتوریا نهاد.
محلیها، اما، به این پدیده «Mosi-oa-Tunya» (مهای که میغرد) میگفتند و از نزدیک شدن به آن وحشت داشتند.
اما«لیوینگاستون» اولین اروپایی بود که موفق به عبور از جنوب تا شمال قارهی سیاه (قارهی آفریقا) شد.
«رنگین کمان» های فوق العاده زیبایی که بر روی این آبشار تشکیل می شود، حاصل همین قطرات آب است. جالب است بدانید در این مکان می توانید رنگین کمان های شبانه را در زمانی که ماه در پرنور ترین حالت قرار دارد شاهد باشید.
آبشار ویکتوریا در زبان بومیان منطقه «موسی اوآ تونیا» خوانده میشود که به معنی «مه خروشان» است.
جریان آب «آبشار ویکتوریا»در فصول کم آب (از سپتامبر تا دسامبر) آذرتانیمه شهریور-سطح آب «رودخانه زامبزی» به حدی کاهش مییابد که میتوان بیشتر نقاط آن را با پای پیاده طی کرد.
اما، در فصول دیگر این آبشار همچنان خروشان است.
«رودخانه زامبزی» از نظر طول چهارمین رودخانه آفریقا به حساب میآید و بزرگترین رودخانهای است که از آفریقا به اقیانوس هند میریزد. مساحت آبخیز این رودخانه ۱.۳۹۰.۰۰۰ کیلومترمربع میباشد،این رودخانه از زامبیا سرچشمه می گیرد و در مسیر خود از آنگولا، از مرزهای نامیبیا، بوتسوانا، زیمبابوه و موزامبیک میگذرد. زامبزی در مرز زامبیا و زیمبابوه آبشار ویکتوریا را پدید می آورد که بلندترین آبشار جهان از نظر ارتفاع به شمار می رود
آبشارهای مرتفع جهان (بلندترازنیاگارا)
۱- آبشار آنجل(فرشته) در ونزوئلا ۹۷۹ متر
۲-آبشارهای اولوپنا (هاوایی ، ایالات متحده آمریکا)۹۰۰ متر
۳-آبشارهای کالاندولا(آنگولا) ۴۱۰متر.
۴-آبشارجگ فالز(هندوستان) ۲۵۳متر.
۵-آبشار کیتور(واقع در گویان و روی رودخانه پوتارو) ۲۲۶متر.
۶-آبشارهای سوتوی جنوبی(افریقا) ۱۹۲ متر.
۷-آبشارهای بویوما (استنلی فالز) ۱۶۵ متر.
۸-«آبشار ویکتوریا» افریقای جنوبی ۱۰۸ متر
۹-آبشار لاتون( استان گیلان) با ۱۰۵ متر ارتفاع در ۱۵ کیلومتری جنوب شهرستان مرزی بندر آستارا ( شهر لوندویل) قرار دارد.
۱۰- آبشار«سان رافائل»اکوادور ۱۰۰متر.
۱۱-آبشارهای شیواناسامودرا(امریکای جنوبی) ۹۸متر.
۱۲-آبشارهای ویرجینیا (کانادا)۹۰متر.
۱۳-آبشار ایگواسو (آرژانتین و برزیل ، آمریکای جنوبی) ۸۲ متر.
۱۴-آبشار سلیلو(رودخانه کلمبیا) ۶۱متر.
۱۵-آبشار پل آفونسو(برزیل) ۶۰متر..
فراربنی صدر+رجوی باخلبان مخصوص شاه(سرهنگ معزی)،هواپیمای شاهین شاه که هم اکنون هواپیمای تشریفات است
مطالب جالبی خواهیدخواند،ناگفته های خواندنی فراراولین رئیس جمهوراسلامی به پاریس که تنها ۱۷ ماه برتخت سلطنت جلوس کرد ،ازاختفای ۵ هفته ای تا دخالت«حاجی لطفی»وخاطرات« ناصرتکمیل همایون» اززندان ومحاکماتش+۳نفرهمدست بخاطرفراری دادن رئیس جمهور تاخاطرات کاپیتان بهروزمدرسی تاماجرای بازدیدآیت الله طالقانی ازهواپیمای شاه ،فیروز زبِل( فیروز مومنی )کیست؟..گزارش مکری(سفیرایران درشوروی)،..خاطرات همافروکیلی،دهقان وسرهنگ قاضی عسگر...
هواپیمای شاهین«سرهنگ بهزاد معزی»خلبان شاه وکسی که «بنی صدر»رازایران فراری داد.
ساعت ۱۰ صبح چهارشنه، هفتم مرداد ۱۳۶۰،خبرگزاری فرانسه نوشت: «یک هواپیمای ایرانی که حامل ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور سابق ایران، بود در پایگاه نظامی« اورلی»در حومه «پاریس »به زمین نشست.» بنیصدر از فرانسه «تقاضای پناهندگی سیاسی» کرده و دولت فرانسه این درخواست را پذیرفته است به شرط اینکه در خاک آن کشور دست به هیچگونه فعالیت سیاسی نزند.
بنیصدر در اولین انتخابات ریاستجمهوری که در (۵ بهمن ۱۳۵۸) و به فاصله کمتر از یک سال پس از پیروزی انقلاب(۲۲بهمن ۱۳۵۸) برگزار شد، توانست با حدود ۱۱ میلیون رأی به عنوان« اولین رئیسجمهوری اسلامی ایران» انتخاب شود.
«سرهنگ قاضی عسگر» و «سرهنگ دهقان» ۲خدمه(گروگان)هواپیمای نظامی ۷۰۷ (هواپیمایی که بنیصدر با آن از کشور خارج شد) نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، که خود شاهدان عینی این ماجرا بودند در بازگشت از فرانسه جزئیات ماجرا را اینطور شرح دادهاند:
سرهنگ-همافر- دهقان: در ساعت ۹ شب سرگرم بازرسی قسمتهای مختلف به جهت آماده کردن هواپیما جهت سوختگیری بودیم، هنگام بازرسی هواپیما متوجه شدم که درب یکی از دو توالت هواپیما قفل است و خواستم این مسئله را به اطلاع مسئولان برسانم که مردی مسلح مرا دستگیر کرد و مدعی شد که در هواپیما بمبگذاری شده و کوچکترین حرکت باعث انفجار آن خواهد شد. پس از چند لحظه دیدم که سرهنگ قاضی عسگر را که در آن زمان همافر بود دستگیر کرده به نزد من آوردند.
۲نفری که درتوالت هواپیمابودند
«سرهنگ قاضی عسگر»: آن شب پس از اینکه هواپیما را بازرسی کردیم، سرهنگ خلبان معزی درب هواپیما را بست و در پاسخ به سوالات من که پرسیدم «همافر دهقان» مسئول سوخت هواپیما کجاست؟ گفت: انتهای هواپیما است. من کنجکاوتر شده بودم، خواستم جهت جستوجو به قسمت عقب هواپیما بروم که شخصی فریاد زد: ایست! از جایت تکان نخور وگرنه شلیک میکنم.
در همان لحظه درب «توالت» باز شد و دو نفر از داخل آن بیرون آمدند. یکی از آنها مردی بود که ریش داشت و خود را «رجوی» معرفی کرد و نفر دوم هم شخص لاغراندامی بود. در همان زمان «همافر وکیلی »(بیژن وکیلی، مهندس پرواز گردان ۷۰۷ سوخترسان پایگاه یکم ترابری مهرآبادازاعضای هوادارسازمان منافقین)و مهندس پرواز هواپیما از پلکان هواپیما بالا آمدند تا دلیل عدم پرواز و تاخیر ما را بپرسند که به محض ورود آنها را نیز دستگیر کردند. پس از اینکه درها بسته شد، هواپیما به راه افتاد و در حال صعود بود که درب توالت مجددا باز شد و شخص دیگری با چهره عرقکرده و با لباس پرواز بیرون آمد که رجوی او را دکتر بنیصدر رئیسجمهور ایران معرفی کرد. ما از این لحظه متوجه شدیم که «بنیصدر »نیز در هواپیما است.
در تمام مدت پرواز رجوی و یک نفر دیگر با اسلحه ما را زیر نظر داشتند و شخص دیگری نیز در داخل کابین مرتبا در تماس با فرانسه بود و ما در عبور از مرزهای هوایی کشورهای مختلف با هیچ مشکلی مواجه نشدیم.
«سرهنگ دهقان»: به نظر میآمد که قبلا فرود این هواپیما به اطلاع دولت فرانسه رسیده بود و پس از صحبت بنیصدر با نخستوزیر فرانسه که در هواپیما انجام شد، ما در فرودگاه فرانسه به زمین نشستیم.
ساعت ۱۹:۳۵ «بنی صدر و رجوی با لباس پرواز» بدون اینکه شناخته شوند وارد رمپ پرواز میشوند...از پست فرماندهی اعلام می کنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است... بنی صدر و رجوی به همراه محافظان مسلحشان در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می شوند...همافر «دهقان» و سرهنگ « قاضی عسگر» که به اوضاع مشکوک شده بودند، دستگیر میشوند... چند دقیقه بعد هواپیما موتور های خود را روشن کرد... هیچ کس در برج مراقبت یا بیرون هواپیما خبر نداشت چه اتفاقی در حال شکل گرفتن است... «معزی» بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می کند که یکی از موتورها آتش گرفته...به سمت ورامین بر میگردم... روی ایستگاه ورامین هم اعلام میکند: موتور دیگر هم آتش گرفت...بعد هم برای پنهان ماندن از دید رادار به سمت شمال، یعنی کوه های البرز میرود... در حالی که برج مرتب فریاد می زند به کوه میخوری برگرد، هواپیما در ارتفاع ۱۸ هزار پایی به مسیرش ادامه می دهد... معزی می دانست در این مسیر ایستگاههای رادار کرج، بابلسر و تبریز قبلاً توسط عوامل سازمان از کار افتادهاند... تا ماجرا مشخص شود و هواپیمای اف ۱۴ بیفتد دنبال بوئینگ، فراریها به نزدیکیهای آسمان ترکیه رسیدهاند... اف ۱۴ مجبور میشود برگردد...ترکیه اجازه فرود نمیدهد... یکی دو نفر مسلح مراقب همافر دهقانی و سرهنگ قاضی عسگر هستند... دیگران سعی میکنند با فرانسه تماس بگیرند... هواپیما به سمت یونان و قبرس میرود... رادار سوریه برای لحظهای هواپیما را رصد میکند و با خلبان تماس میگیرد... جوابی نمیشنود... وقتی از آسمان پاریس سردر میآورد فرانسویها اول روی خوش نشان نمیدهند... در پاسخ اخطارشان «معزی» اعلام میکند بنزین تمام کرده و ممکن است روی شهر سقوط کند... بوئینگ ۷۰۷ سرانجام در فرودگاه نظامی «اورلی»حومه پاریس به زمین مینشیند....
در حالی که تعداد مخالفانش هر روز بیشتر میشدند، روزهای مخفی شدنش هم داشت طولانیتر میشد. دوم مرداد ماه، انتخابات ریاست جمهوری برگزار و شهید «رجایی» با ۱۲ میلیون رأی به ریاست جمهوری برگزیده شد. از « بنی صدر» هنوز خبر چندانی در دست نبود. اینکه رئیس جمهور برکنار شده، در فاصله برکناری تا فرار کجا و چگونه پنهان شد را از زبان « ناصر تکمیل همایون» بخوانید که بعدها معلوم شد مدتی « بنی صدر» را مخفی کرده است. هر چند خودش این را قبول ندارد: «... تا زمانی که بنیصدر در کرمانشاه بود، اصلاً فکر نمیکردیم که قرار باشد در روزهای بعد مسئله اختفای او به میان بیاید... یک روز آقای «حسین اخوان طباطبایی» از من پرسید از بنیصدر خبری داری؟ گفتم خیر. به خانه خواهر بنی صدر که رفتیم، متوجه شدیم قرار است به تهران بیاید و احتمال دارد در تهران ماجراهای جدیدی پیش بیاید. خواهر دیگر بنیصدر به من گفت شما باید ابوالحسن را نجات دهید... من هم گفتم، فردا به خانه «بهجت خانم»، خواهر دیگر بنیصدر میروم و همدیگر را میبینیم... روز فهمیدیم خانه در حالت محاصره قرار دارد. آن موقع بنیصدر هنوز رئیسجمهور بود اما فقط به دنبال تصمیماتی از فرماندهی کل قوا برکنار شده بود... ما سراغ «حاجی لطفی» رفتیم که به رئیس سیاهجامگان معروف بود... به خانه بنیصدر که میرفتیم دیدیم سر کوچه چند پاسدار مراقب کوچهاند... در یکی از رفتوآمدهای او به حاجی لطفی گفتم برو بالا و بنیصدر را بیاور..
خلاصه حاجی لطفی بنیصدر را به این صورت آورد و سوار ماشینش کردند... مستقیماً به خانه اخوان رفتیم...».
«حاجی لطفی »کیست؟
محسن شجاعی(محافظ شهیدقرنی)می گوید:بنده در کمیته «ضربت» که جزو کمیته استقبال از حضرت امام بود بودم رئیس ما حاجی لطفی بود،حکمم را ایشان برایم صادرکرده بود.
حاجی لطفی-محسن شجاعی-داریوش فروهر
درستاد استقبال در «کمیته سیاه جامگان» با مدیریت «حاج آقا مصطفی لطفی» بودیم و نیروهای گشت خیابانی را تشکیل می دادیم. بعد هم که امام به مدرسه رفاه تشریف آوردند و چند روزی برای حفاظت در آنجا بودیم تا زمانی که انقلاب پیروز شد و حاج آقا لطفی برای پیدا کردن ساواکی ها به بنده حکم دادند. موقعی هم که امام به قم تشریف بردند، به عنوان محافظ همراهشان رفتم.
در خدمت حضرت امام دیدم، در ۱۲ بهمن ۵۷ وقتی امام به قم تشریف بردند، شهید قرنی را در آنجا دیدم ایشان ازمن خواستندبه ستادمشترک بیایم، ایشان از دفتر حضرت امام اجازه گرفتند و مرا به ستاد مشترک بردند.«سرلشکرمحمد ولی قرنی، نخستین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران
«محسن شجاعی»:من به عنوان راننده و محافظ سپهبدقرنی در خدمت ایشان بودم،بعدهاتعمیرگاه موتور و ماشین های ستاد مشترک را من اداره می کردم، پس از ۳۷ سال خدمت(۱۳۸۴) بازنشسته شدم.
شهادت سپهبدقرنی در۳اردیبهشت۱۳۵۸بدست فرقان.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خاطره محافظ شهیدقرنی را ازمصاحبه شجاعی با روزنامه جام جم(اردیبهشت ۱۳۹۸)اخذکرده کرده ام بااصلاحات.
ادامه مصاحبه« ناصرتکمیل همایون»: «... اصلاً خانه ما برای مخفی شدن بنیصدر خطرناکتر از خانه خودش بود... یک روز صاحبخانه گفت یک ماشین که آنتنش بالاست اطراف این خانه در رفتوآمد است. او گفت میترسم بنیصدر را بگیرند و به اسم من تمام شود. من ماجرا را به یکی از دوستانمان به نام« اصغر لقایی» گفتم که او گفت بیایید خانه من... ما خانه لقایی بودیم که ماجرای عدم کفایت بنیصدر اتفاق افتاد...». «ناصر تکمیل همایون» که بعدها بابت ماجرای پنهان شدن « بنی صدر» تا پای اعدام هم پیش رفت، اگرچه پناه دادن در خانهاش را تکذیب میکند اما اظهاراتش نشان میدهد در بیشتر مدت مخفی کردن «بنیصدر» در کنار او حضور داشته و از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است. او جامعهشناس و تاریخنگار و استاد پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود که پس از دستگیری به نظر میرسید با حکم اعدام رو به رو شود اما در نهایت به حبس ابد محکوم شد تا دو سال بعد با عفو رهبری حکمش به ۱۰ سال کاهش پیدا کند و سال ۶۴ نیز با تعلیق شدن بقیه مدت محکومیتش از زندان آزاد شود.
معلوم بود نقشه فرار خیلی دقیق و از مدتها قبل با هماهنگی سازمان منافقین کشیده شده است. البته نه برای ۶ مرداد سال ۶۰، بلکه یک هفته بعد از آن. اما خبر انتقال خلبان « بهزاد معزی» به «شیراز» سبب شد کار جلو بیفتد. بنی صدر و رجوی داخل مینی بوسی که کادر پرواز را از خانههای سازمانی به رمپ پرواز می برد پنهان شدند. دژبانی و پلیس هوایی تنها مانع مهم سر راه بودند. شهرت و معروفیت « بهزاد معزی» اما مشکل را حل کرد.
او خلبان سابق شاه بود و بعد از بردن محمد رضا پهلوی به خارج کشور، مثلاً گریخته بود و قهرمانانه هواپیمای سلطنتی را به کشور برگردانده و شده بود قهرمان ملی! دژبانها وقتی «معزی» معروف را دیدند، فقط به کنترل چند کارت شناسایی بسنده کردند، پاشنه بالا انداختند و بدون بازرسی اجازه دادند مینی بوس عبور کند!
«بهزادمعزی» نیز در گفتوگو با خبرنگاران ادعا کرد: « من یکی از طرفداران سازمان مجاهدین خلق هستم!... برنامه فرار چندی قبل با دقت از سوی طرفداران بنی صدر در نیروهای مسلح و اعضای گارد سابق ریاست جمهوری سازمان داده شده بود... صبح روز سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوختگیری شبانه را طراحی کردم و چهار تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم... ساعت ۲۰:۳۰ موفق شدیم بنیصدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کنیم... سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم... با پرواز در ارتفاع کم -ازطریق آسمان رشت،به تبریزرفتیم وازآنجاموفق شدیم از حریم ایران بگذریم...»
نحوه آشنایی « ناصرتکمیل همایون»بارئیس جمهور
من مشاوربنی صدرنبودم،اصلا سمتی نداشتم. دیناری هم از دولت و جمهوریت بنیصدر استفاده نکردم یا سفر نرفتم. فقط برای یکی از دوستانم که عضو حزب جمهوری اسلامی بود و مادرش فوت کرده بود، از آقای بنیصدر یک امضا گرفتم. مادرش وصیت کرده بود او را در کربلا دفن کنند. آن موقع پاسپورتها امضا میخواست. از بنیصدر امضا گرفتم که جنازه مادر این دوستمان به کربلا برود.
یک بار دیگر هم آقای دکتر «محمد مّکری» که سفیر ایران در مسکو بود، به روانشاد داریوش فروهر تلفن زد و گفت اطلاعاتی درباره جنگ دارم که میخواهم به بنیصدر انتقال دهم. آقای داریوش فروهر ماجرا را به من گفت. من گفتم اطلاعات را به من بدهد تا من به بنیصدر منتقل کنم، مکری قبول نکرد. به این ترتیب من به بنیصدر زنگ زدم که او گفت سوار یکی از طیارههای جنگی که به دزفول میآید شوید. با مُکری قرار گذاشتم اما مکری نیامد. بعدها فهمیدم مکری اطلاعاتش را به آقای رجایی گفته. این دو مورد، پاسپورت برای انتقال یک جنازه و سفر به جبهه برای دیدن آقای بنی صدر تنها استفاده من از ریاستجمهوری ایشان بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نالوطی(همایون)می گویدکه من مشاوربنی صدرنبوده ام وامااز سفرایران درشوروی میخواهدکه اطلاعات محرمانه رابدهدبمن تا من به رئیس جمهوربرسانم!..رئیس جمهورمخلوع راازخانه« اصغر لقایی»درحالیکه یک چادرزنانه به سرکرده بود،درکناریک پیرزن چادری نشاندند،بایک یک پیکان قراضه فراری دادند،البته دراین فاصله منافقین خیلی تلاش کردندکه بنی صدررا به خانه تیمی ببرند.،ضمناًصاحبخانه ( اصغر لقایی)اعدام شد وپدرش هم بعدازاعدام پسرش خودکشی کرد.
نحوه دستگیری
« ناصرتکمیل همایون»:من ساعت یک که رفته بودم خانه ملکیان فهمیدم مصطفی انتظاریون صبح دستگیر شده است.
۱۷ تیر۱۳۶۰(۶رمضان ۱۴۰۱) بود ومن به خانه ملکیان رفته بودم که دررا که زدم، در باز شد و یک پاسدار آمد گفت: به به ناصرخان! بفرمایید! من هم به قول پرویز پرستویی در مارمولک آنجا گفتم «انا لله و انا الیه راجعون.» بعد رو به من گفت اسلحهات را تحویل بده. من دست کردم داخل جیبم و «خودنویسم »را دادم.
« ناصرتکمیل همایون»تاریخپژوه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
می گوید»بعد از دو سال که در قزلحصار بودم، مرا دوباره خواستند. به اوین رفتم. گفتند حکم شما ۱۰ سال شده. دوباره بعد از دو، سه ماه مرا خواستند. گفتند قرار است شما ۴ نفر یعنی من، «محمد ملکی»، «علینقی منزوی »و «مسعود حجازی» آزاد شویم. آقای گیلانی میخواست برای ما صحبت کند. اول آقای «منزوی »رفت به داخل اتاق. آقای گیلانی(حاکم شرع) به او گفت
:شما فرزند حاجآقا بزرگ تهرانی هستید. ایشان مجتهد جامعالشرایط بودند. شما هم فاضلید. مورد عفو قرار گرفتید. منزوی یک دفعه گفت ما گناهی نکردهایم که مورد عفو قرار بگیریم. گیلانی گفت پس طلبکار هم شدی. بروید و به آن سه نفر هم بگویید که نیایند. در راه به او گفتم خب چیزی نمیگفتی. مدتی ماندیم. من بعدها در کتاب آقای منتظری خواندم که کسانی که یکسوم زندان خود را تحمل میکنند، اگر دست به اسلحه نبرند میتوانند بقیه سالهای زندان را تعلیقی بیرون باشند. دوره حبس من از یکسوم هم گذشته بود؛ بنابراین به صورت تعلیقی آزاد شدم.
یک روز آقای نیری مرا خواست و گفت این نامهها را بخوان و برو. نامههایی از اساتید دانشگاه مثل خدابیامرز باستانی پاریزی و مرحوم «مفتیزاده »عالم اهل تسنن در تمجید از من نوشته بودند.
بیرون که آمدم دیدم علی اردلان وزیر دارایی بازرگان هم به این صورت بیرون آمد. بعد فهمیدم که مرحوم «آیت الله موسوی اردبیلی» آن روز«اسدالله لاجوردی» را آنقدر نگه داشته که ما بتوانیم مرخص شویم.
ریاستجمهوری بنیصدر تنها ۱۷ ماه به طول انجامید. وی در این مدت به تدریج با تمامی نهادهای انقلابی وارد فاز مقابله شد و در کنار عدم توجه به مصوبات قانونی مجلس، با حمایت از گروههایی چون مجاهدین خلق و میدان دادن به آنها در عرصه سیاسی، اعتماد مسئولان نظام از جمله نمایندگان را به این که میتواند فردی مناسب برای اداره کشور باشد، سلب کرد.
بنی صدردر ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ با حکم امام از فرماندهی کل قوا برکنار شد. ۱۱ روز پس از صدور حکم امام، هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس گزارش آراء نمایندگان مجلس را در مورد عزل بنیصدر از ریاستجمهوری به اطلاع امام رساند.
در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ لایحه عدم کفایت سیاسی بنیصدر برای ادامه ریاستجمهوری در مجلس به تصویب رسید. اینچنین بود که سرانجام در اول تیرماه ۱۳۶۰ متعاقب تصویب لایحه، امام در پاسخ به نامه رئیس مجلس، بنیصدر را از ریاستجمهوری عزل کرد.
محضر شریف حضرت آیت الله العظمی امام خمینی ـ ادام الله ظله
محترماً به عرض می رساند، رأی مجلس شورای اسلامی در جلسۀ مورخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ پس از بحث و بررسی با حضور ۱۹۰ نفر به شرح زیر:
آرای موافق: ۱۷۷نفر،رأی مخالف: یک نفر، آرای ممتنع: دوازده نفر
در مورد آقای سید ابوالحسن بنی صدر بر این قرار گرفت که «آقای ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد» به موجب اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مراتب برای اتخاذ تصمیم به خدمت امام عظیم الشأن گزارش می گردد./رئیس مجلس شورای اسلامی ـ اکبر هاشمی رفسنجانی۳۱ خرداد ۱۳۶۰
بسم الله الرحمن الرحیم
پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم./روح الله الموسوی الخمینی۱تیر ۱۳۶۰
عزل بنیصدر آغاز زندگی مخفی وی به مدت ۵ هفته بود. در این دوره هیچکس از محل اختفای وی مطلع نبود. رجوی بعدها گفت که مجاهدین خلق، بنیصدر را پس از برکناری از ریاستجمهوری در خانهای واقع در مرکز تهران پنهان کرده بودند. هر روز سندی تازه برای اثبات عدم کفایت وی در مطبوعات منتشر میشد اما بنیصدر که تا پیش از آن کمتر اتهامی را بیپاسخ میگذاشت، در آن شرایط ترجیح داده بود، سکوت کند. وقایع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ فضایی به وجود آورده بود که خشم مردم از بنیصدر و مجاهدین روز به روز افزوده میشد و برخی شعار اعدام بنیصدر را سر میدادند.
در چنین فضایی بود که حدود یک هفته پس از انتخاب محمدعلی رجایی به سمت ریاستجمهوری، بنیصدر از کشور خارج شد. وی و مسعود رجوی رییس سازمان مجاهدین خلق در روز چهارشنبه هفتم مرداد ۱۳۶۰ با یک فروند هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ به خلبانی سرهنگ معزی، خلبان ویژه شاه، برای همیشه از ایران رفتند.
«معزی» در دی ماه ۱۳۵۷ پس از آن که شاه را به مصر و سپس به مراکش برد، در بازگشت از مراکش با تظاهر به جانبداری از انقلاب اسلامی وارد کشور شد اما در مرداد ۶۰ در عملیات خارج کردن بنیصدر و رجوی از کشور نقش محوری را ایفا کرد.
بنیصدر پس از فرود هواپیما در فرانسه به خانهاش در کشن واقع در ۳ کیلومتری جنوب پاریس وارد شد. رئیسجمهوری معزول ایران در ساعت ۱۰:۱۵ به وقت محلی با یک اتومبیل دولتی و به همراه تعدادی پلیس که اتومبیل او را محافظت میکردند، وارد آپارتمان سه خوابهاش در طبقه اول یک ساختمان متوسط در خیابان دوپون رویال شد که ۴۰ پلیس فرانسه از آن حفاظت میکردند.
عمه، خواهر و دو دختر بنیصدر در «پاریس» زندگی میکردند و از ۲۰ ژوئیه دو روز پس از آن که دادستان تهران گفت بنیصدر ناپدید شده است، پلیس با جلیقه ضدگلوله به حراست از این خانه پرداخته بود.
عذراحسینی-همسربنی صدر
دکترفیروزه بنی صدرکه مطلقه رجوی است درپاریس طبابت دارد.
فردای آن روز کانال دو تلویزیون فرانسه بنیصدر را نشان داد در حالی که سبیلش را تراشیده و در کنار مسعود رجوی، سلامتیان و سرهنگ معزی ایستاده بود. وی در پاسخ به سوالات خبرنگاران گفت: یک روز قبل ساعت ۶ بعدازظهر به وقت تهران به من خبر دادند، از این رو من در ساعت ۲۰:۳۰ سوار هواپیما شدم و در ساعت ۲۲:۳۰ به سوی فرانسه پرواز کردیم.
روایت خلبان معزی از فرار بنیصدر و رجویسرهنگ بهزاد معزی، خلبان هواپیمای نظامی که بنیصدر را به پاریس برد، قبل از این که در فرانسه فرود آید با رادیو به مقامهای فرانسوی اطلاع داده بود که حامل رئیسجمهور سابق است که خواستار پناهندگی سیاسی است.
وی پس از فرود آمدن در خاک فرانسه در گفتوگو با خبرنگاران به تشریح طرح فرار پرداخت.
معزی که خود را یکی از طرفداران مجاهدین خلق معرفی میکرد با بیان این که برنامه فرار از چندی قبل با دقت از سوی طرفداران بنیصدر در نیروهای مسلح و اعضای گارد سابق رئیسجمهوری سازمان داده شده بود، گفت: «صبح روز سهشنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوختگیری شبانه را طراحی کردم و ۴ تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم. عصر روز موعود مطابق معمول به پایگاه هوایی رفتیم تا خود را برای یک پرواز عادی آماده کنیم. مخازن سوخت را پر و همه چیز را مرتب کردیم. ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه بامداد موفق شدیم بنیصدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کرده و آنجا پنهان کنیم و سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم و نخستین مرحله ماموریت خود را همان طور که طرحریزی کرده بودیم، با موفقیت به انجام رساندیم.»
معزی گفت: «با پرواز در ارتفاع کم موفق شدیم از حریم ایران بگذریم؛ بدون آن که هواپیما به وسیله رادارها ردیابی شود. بعد از گذشتن از فراز ترکیه، شرق مدیترانه، قبرس و بالاخره یونان پرواز کردیم و در یونان رادارهای این کشور برای نخستین بار هواپیما را مشاهده کردند.»
بنیصدر با لباس زنانه رفت؟
آن زمان روایتهای بسیاری از چگونگی فرار بنیصدر منتشر شد، از جمله این که وی هنگام فرار از کشور، سوار بر اتومبیل وانت و ملبس به لباس زنانه بوده است اما ابوالحسن بنیصدر این موضوع را رد میکند. بنیصدر در مورد خروجاش از ایران با لباس زنانه به «صدای آمریکا» گفته است: «من با لباس نظامی از ایران خارج شدم.» وی دلایل خود را برای رد این ادعا اینچنین برشمرد: «یک، ممکن نبود بشود با لباس زنانه وارد پایگاه هوایی تهران شد. دو، ما چهار نفر در خودرو بودیم و اگر همه لباس زنانه داشتند، خیلی جلب توجه میکرد. حتی اگر یکی از آنها هم لباس زنانه میداشت جلب توجه میکرد و کسی که دم درب ایستاده بود، حساس میشد بفهمد او کیست.
سه، ورود به آن پایگاه با کارت مخصوص ممکن بود. یعنی با لباس نظامی هم میخواستید وارد بشوید، اگر کارت نداشتید، شما را راه نمیدادند. یکی از افراد فداکار آن پایگاه کارتش را در اختیار من قرار داده بود. چهار، ساعت ۱۰ شب آن هواپیما پرواز کرد. ما ساعت هشت وارد پایگاه شدیم و مدتی هم در محوطه فرودگاه چهار نفری و یکی دو نفر از افراد پایگاه که اطلاع داشتند، یک حلقهای ایجاد شد و آنجا بودیم. تصور کنید اگر با لباس زنانه بودیم، جلب توجه میکرد.»
«محمدرضا پهلوی» بهمراه همسرش(فرح) در ۲۶ دی ۱۳۵۷ با این هواپیما از کشور خارج شدند.
۳۴روزبعدازفرارشاه
روزسه شنبه ، ۰۱ اسفند ۱۳۵۷خلبان شاه (سرهنگ بهزادمعزی) به همراه بخشی از کارکنان و خدمه شخصی شاه با همین هواپیما به کشور بازگشتند.
ساعت ده صبح روز سهشنبه یکم اسفند ۵۷(۲۰فوریه۱۹۷۹) هواپیمای جت اختصاصی شاه به نام شاهین در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست و «سرهنگ معزی»، خلبان آن، خود و تعدادی از افراد گارد را که با این هواپیما به تهران آورده بود، در اختیار اعضای کمیته انقلاب فرودگاه قرار داد. این هواپیما از «مراکش» به سوی تهران پرواز کرده بود.
در موقع فرود هواپیمای جت ۷۰۷ شاهین (هواپیمای اختصاصی شاه سابق) که شاه با آن به مراکش رفته بود، افراد گارد انقلاب و ماموران فرودگاه مهرآباد اقدامات امنیتی لازم را به عمل آوردند. خلبان هواپیما در موقع نزدیک شدن به فرودگاه مهرآباد موقعیت خود و تعداد و افرادی را که در هواپیما بودند به برج مراقبت اطلاع داد. با فرود هواپیما در فرودگاه مهرآباد افراد گارد انقلاب و ماموران افراد گارد انقلاب و ماموران فرودگاه به هواپیما نزدیک شدند و خلبان و سایر مسافران را از پای پلههای هواپیما سوار اتومبیل کرده و به کمیته انقلاب بردند.
کیهان، مورخ یکم اسفند ۵۷، در این باره چنین گزارش داد: «هواپیمای آبیرنگ شاهین ساعت ۶ صبح از فرودگاه رباط به قصد آزمایش به پرواز درآمد و ناگهان با تغییر مسیر به سوی تهران روانه شد. یک ساعت قبل از نشستن هواپیما در فرودگاه تهران سرهنگ معزی و سروان اسکندریان خلبان و کمکخلبان هواپیما با برج مراقبت تماس گرفتند و اجازه فرود خواستند، از طرف کمیته انقلاب اسلامی، به محض با خبر شدن از ماجرا، «آیت الله عبد الحسین معزی» به فرودگاه رفت. گفته میشود علاوه بر خلبان و کمکخلبان حدود ۳۰ نفر از اعضای گارد محافظ و خدمه هواپیما نیز جزو سرنشینان هواپیما هستند.»»
آیت الله عبد الحسین معزی به همراه حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری رئیس دفتر بازرسی مقام معظم رهبری-عیادت از رئیس دانشگاه امام صادق( آیت الله محمدرضامهدوی کنی) رئیس کمیته های انقلاب-سابق-در بیمارستان بهمن تهران ۱۴ خرداد ۱۳۹۳
«آیت الله عبد الحسین معزی»متولد۱۳۲۴ ،از سال ۱۳۴۴ و پس از تبعید امام خمینی به نجف اشرف، از جمله نخستین طلابی بود که به عراق سفر نموده و تا ۱۳۴۸ درحوزه علمیه نجف مشغول تحصیل بودوبعدبه قم مراجعت کرد.
عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز و شورای سیاستگذاری ائمه جمعه در سال ۱۳۷۹ به عنوان نماینده مقام معظم رهبری به مدت ۴ سال عازم اطریش شد و با تاسیس مرکز اسلامی امام علی(ع) وین به فعالیت های دینی و تبلیغی در ان کشور ادامه داد.
«آیت الله عبد الحسین معزی» در سال ۱۳۸۲عازم انگلستان شد و به مدت ۱۰ سال فعالیت های گوناگون خود را در مرکز اسلامی انگلیس ادامه داد و در سال ۱۳۹۳ به ایران بازگشت و به عنوان مشاور فرهنگی دفتر مقام معظم رهبری مشغول فعالیت شد و با حکم معظم له به عنوان نماینده ولی فقیه در جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران منصوب گردید.
هواپیمای شاهین(EP-HIM) ایران ،بعد از فرار شاه به مصر توسط «کاپیتان معزی» به تهران بازگشت در بازگشت این پرنده به ایران اخبار متفاوتی وجود دارد؛ "معزی" و خدمه ادعا میکردند به تصمیم خود و با نارضایتی شاه ایران این هواپیما را بر گرداندهاند، اما این مسئله با توجه به قرابت و دوستی "انورسادات" با شاه و بدون اجازه فرودگاه قاهره بسیار بعید به نظر میرسد و همچنین این پرنده رسما متعلق به نیروی هوایی ارتش بود و شاه ایران بعد از برکنار شدن مطابق قوانین بین المللی حق استفاده از آن را نداشت و نگهداری آن کمکی به وی نمیکرد.....با ورود به ایران به پارکینگ برده شد و بعد از تخلیه لوازم گرانقیمت آن مدتها در گوشهای از مهرآباد زمینگیر بود؛ طبق گزارشات در طول جنگ هم چند ماموریت نظامی توسط آن انجام شده بود.
شاه دو فروند هواپیما به نام های " شاهین " که یک بوئینگ ۷۰۷ بود و " شهباز " که بوئینگ ۷۲۷ است ، داشت که برای سفرهای درون و برون مرزی از آنها استفاده میکردند، این هواپیما در زمان خود به واسطه تزئینات داخلی به کاررفته در آن یکی از گرانقیمتترین پرندههای ساخت بشر محسوب میشد.
هواپیمای شهباز
آشنایی با هواپیمای شاهین
درحال حاضر دولت ایران برای سفرهای خود از این هواپیما استفاده می کند .
«محمدرضا پهلوی» که سراسر عمرش را در تجملات حرام و نامشروع گذرانده بود، گویا در آخرین حضورش در ایران نیز باید این عمل را به اثبات همگان میرساند. این هواپیما که «شاهین» نام داشت، یکی از گرانترین هواپیمای جهان بود که در آن زمان حدود ۸۰۰ میلیون تومان قیمت داشت.
چون دارای ۳۰۰ میلیون تومان تجهیزات اضافه و دارای ۱۵ میلیون تومان اشیا زینتی طلایی و مجهز به سیستم ارتباطی تلفن و تلکس به ارزش ۴۰ میلیون تومان بود؛ به طوری که شاه از داخل هواپیما میتوانست با هر منطقه از جهان تماس تلفنی برقرار نماید. همچنین مشروبات الکلی داخل آن از گرانترین مشروبات جهان بود.
علاوه بر این، شاه دو هواپیمای دیگر «مشابه شاهین» به نام «میترا» و «شهباز» به اضافه ۲ هواپیمای «جت دستار» داشت و کلاً ارزش هواپیماهای خصوصی شاه در آن موقع بیش از ۳ میلیارد تومان بود.
این هواپیما ۶ توالت دارد که ۵ توالت در قسمت عقب متعلق به همراهان و یکی به شاه و همسرش تعلق داشت.
در سالن ناهارخوری هواپیما یک میز ۴۰ تکه وجود دارد که ۶ هزار ساعت منبتکاری شده، روی آن تعبیه شده و ارزش آن میلیونها تومان است.
اتاق خواب آن رویایی و دیدنی است و میتوان آن را یک موزه کوچک دانست. قصری که در داخل بویینگ بنا شده قیمت هواپیما را تا ۸۰۰میلیون تومان بالا برده بود.
از این قصر طلایی پرنده ، همواره ۲۰دژبان نگهداری میکردند و ورود به آن مستلزم داشتن کارت مخصوص بود. در ضمن معرف پروازی این هواپیما " BLUE FLIGHT 1" بوده است.
در اواخر رژیم پهلوی و همزمان با افزایش روز بروز قیمت نفت و درست در زمانی که روابط دولت ایران با شرکتهای آمریکایی بسیار بهتر از رابطه با دولت آن کشور بود دولت ایران که همواره برای سفرهای برد بلند خود دچار مشکل بود و سفر با ۷۲۷های ۱۰۰ برای مسیرهای بلند را در شان خود نمیدید و همچنین به رقابت با ریاست جمهوری آمریکا و ۷۰۷ تشریفاتی معروف آن اقدام به سفارش یک جت۷۰۷ پیشرفته و مجلل نمود.
«رجیستر EP-HIM» در گذشته معانی زیادی داشت وقتی پرندهای این نام را میگرفت به معنی اختصاص قطعی یک پرنده به یک شخص خاص یعنی شاه ایران را داشت و از آنجا که قبل از سفارش دادن این پرنده این نام بر روی آن گذاشتهشده بود، شرکت بوئینگ این پرنده را کاملا سفارشی و متفاوت ساخت و علاوه بر امکانات مدرنتر ناوبری و تجهیزاتی به مبلمان و تزئینات مدرن و زیبا با طراحی فوق مدرن هم مجهز شد؛ همچنین بوئینگ هزینه و وقت زیادی را برای رنگآمیزی خارقالعاده آن کرد.
این پرنده بر خلاف تمامی هواپیماهای ایرانی به رنگ آبی تیره بسیار مرغوب و همچنین سیلور بسیار درخشان در زیر بدنه رنگآمیزی شد که البته بعدها کلیه این رنگآمیزیها پاک شد.
نام یک بوئینگ ۷۰۷ متعلق به نیروی هوایی شاهنشاهی ایران بود که محمدرضا شاه پهلوی و شهبانو فرح پهلوی از آن برای سفرهای داخلی و خارجی استفاده میکردند.
رنگ این هواپیما آبی و داخل آن به شکل مجللی تزئین شده بود. این هواپیما در زمان خود به واسطه تزئینات داخلی به کار رفته، یکی از گران قیمت ترین پرنده های ساخت بشر محسوب میشد.
این هواپیما ۳۰۰ میلیون تومان تجهیزات اضافه و دارای ۱۵ میلیون تومان اشیا زینتی طلایی و مجهز به سیستم ارتباطی تلفن و تلکس به ارزش ۴۰ میلیون تومان بود؛ به طوری که شاه از داخل هواپیما میتوانست با هر منطقه از جهان تماس تلفنی برقرار نماید.
این پرنده بر خلاف تمامی هواپیماهای ایرانی به رنگ آبی تیره بسیار مرغوب و همچنین سیلور بسیار درخشان در زیر بدنه رنگآمیزی شد، که البته بعدها کلیه این رنگآمیزیها پاک شد. همچنین خلبان اصلی آن در سالهای اولیه فردی آمریکایی به نام «بلو منستین» و سپس سرهنگ بهزاد معزی بود.
محمدرضا شاه پهلوی در ۲۶ دی ۱۳۵۷ با این هواپیما از کشور خارج شد. بعد از خروج شاه از ایران و ورود او به مصر در اسفند ماه، به فرمان شاه هواپیمای شاهین به ایران بازگردانده شد
هواپیمای شاهین(EP-HIM) در سال 1986 نام آن به «EP-NHY» تعییر کرد و رنگآمیزی اولیه آن هم عوض شد و کلیه مسئولیت آن به «ایران ایر» واگذار شد تا در سال ۱۹۹۹ در پی بازنشستگی ناوگان ۷۰۷ (ایران ایر) ،این شرکت این پرنده را به نیروی هوایی بازگرداند و مجدد با نام ۱۰۰۱ روی آن نقش بست.
شروع پروازهای این پرنده را باید از ابتدای هزاره سوم یعنی سال ۲۰۰۲ دانست که این پرنده به طور گسترده به آسمان کشورهای دنیا بال گشود و در چند سال اخیر به پرکارترین پرنده دولت تبدیل شد؛ این پرنده در بین علاقمندان ۷۰۷ در جهان بسیار شناخته شده میباشد و در هر سفر ریاست جمهوری عکاسان علاقه زیادی به تصویربرداری از این جت تاریخی دارند.
با تمام تعاریفی که از این پرنده شنیدیم برای اطلاع از طراحی داخلی آن کنجکاو میشویم؛ اما متاسفانه غیر از چند تصویر تایید نشده که در ذیل خواهید دید ،تصویر دقیقی از داخل این جت موجود نیست و باید به ۷۰۷ های VIP مشابه اکتفا کرد ؛در جهان فقط ۲ فروند ۷۰۷ موجود است که نقشه طراحی آن کپیبرداری شده از شاهین است ؛ اولی ۱۰۰۲ پرندهای سوخت رسان که توسط مهندسین داخلی سعی شده از طرحی مشابه شاهین در آن استفاده شود و دومی پرندهای به نام N88ZL که از نوع 707-330B است و در سال ۱۹۸۴ از روی طراحی شاهین مبلمان شد این پرنده در حال حاضر مطابق تمامی قوانین جهانی استانداردسازی شده و برای پروازهای تشریفاتی مورد استفاده قرار میگیرد.
خلبان مدرسی می گوید: «خانواده شاه» علاوه هواپیماس«شاهین» و هواپیمای ۷۲۷ (شهباز ) از چندین فروند هواپیماهای دیگری هم از جت استار گرفته تا جت فالکون و بوئینگ با کال ساین (بلو فلایت)پرواز می کردند.
اما شاه و فرح اعلب با «شاهین» مسافرت می رفتند،«شاه» قبل ازآن با هواپیمای سی - ۱۳۰ پرواز می کرد،یک اتاقک مجهز لوکس و سلطنتی برایش خریداری شده بود که کاملآ اندازه قارقارک های ما بود .. و حتی پنجره های آن دقیقآ جلوی شیشه های هواپیما قرار می گرفت.
درون ان (هواپیمای C-۱۳۰) دست کمی از تجهیزات هواپیمای شاهین رو نداشت،از دفتر کار گرفته ، اتاق خواب ، دستشویی ، بار مشروب و سایر تجهیزات پروازی که در طول پرواز اعلیحضرت می توانست به راحتی از ارتفاع ، سرعت ؛ هدینگ و سایر اطلاعات لازم آگاه شود . این اتاقک همیشه در پشت دفتر خط پرواز درون آشیانه بزرگ سی - ۱۳۰ جای گرفته بودو در ورودی اش با قفل رمز داری بسته بود . تمام دستگیره ها و شیر های آب و حتی سیفون از طلا بود.
تا این که از زبان یکی از دوستان صمیمی ام شنیدم که این اتاقک رو در یکی از کوچه های خیابان پیروزی ، پشت بیمارستان سابق نیروی هوایی دیده است که ظاهرآ برای اهدای خون در نظر گرفته شده است.
مدرسی:تقریبآ بهار سال ۵۸ بود (اول اسفند ۱۳۵۷) چون تازه« هواپیمای شاهین» به کشور برگرداننده شده بود، هنوز هم حال و هوای روزهای نخست پیروزی انقلاب جاری بود.
در یکی از همین روزها خبر رسید «آیت الله سیدمحمود طالقانی» برای بازدید وارد پایگاه شده است .. خیلی از بچه ها از جمله خود من ، خیلی او رو دوست داشتیم . حضرت آیت الله هر جا قدم می گذاشت بچه ها با عشق و علاقه دورش جمع می شدندو صادقانه به او توضیح می دادند،بازدید او از خط پرواز و «رمپ هواپیماهای هرکولس» پایان یافته بود .. اون موقع فیروز زبِل( فیروز مومنی ) عضو گروه ضربت پایگاه بود و مثل مرحوم «بیک ایمانوردی» با ژست خاصی اسلحه و خشاب فشنگ به خودش بسته بود .. و در پشت سر مرحوم طالقانی حرکت می کرد و در زمان حضور در خط پرواز طفلک «فیروز مؤمنی»کلی به من ایماء و اشاره می کرد که یه وقت شیطنت ام گل نکند!(آخه سابقه این نوع شیرین کاری را داشتم) قیافه اش در اون حالت خیلی جالب شده بود،به هر حال وقتی بازدید از خط پرواز پایان یافت،جناب طالقانی به قصد مشاهده رمپ پرواز بوئینگ ها راه افتاد،در همین هنگام از بی سیم فیروز رو احضار کردند، و او کسی رو معتمد تر از من پیدا نکرد ! به همین دلیل نزدم اومده و خیلی دوستانه به من گفت «مرگ من سه نکنی»من باید برم . تو آیت الله رو ببر جامبو جت ها رو نشون بده.
فیروزمؤمنی آقای طالقانی رابمن سپرد وخودش رفت،من با تعدادی از پرسنل مشتاق و دوستدار آیت الله به سمت رمپ بوئینگ ها راه افتادیم،هنوز دقایقی از بازدید نگذشته بود که ناگهان آقای طالقانی اظهار علاقه کرد تا از هواپیمای شاهین بازدید نماید.
خلبان مدرسی می نویسد:یکی از همافران خط پرواز ۷۰۷ گفت حاج آقا قدغنه،ما اجازه نداریم وارد این هواپیما شویم، آقای طالقانی دیگه پی گیر نشد.
من و یکی دو تا از دوستانم از پاسخ منفی اون همافره واقعآ ناراحت شدیم،به همین دلیل به یکی از بچه ها گفتم،سریع به گروه ضربت زنگ بزن و بگو جناب مومنی سریع بیاید رمپ پرواز بوئینگ.
طولی نکشید که سر و کله «فیروز زبل» با ماشین گشت پیدا شد.عین خودش که همه رو«جمال عشقی»می نامید ، در گوش او یواشکی گفتم:جمال عشقی جون! حاج آقا دوست داشت داخل شاهین رو ببینه، اما اون طرف ( در حالی که همافره رو نشون می دادم ) اجازه نداد.
بعد برای این که فیروز رو مصمم تر کنم ، چند تا دروغ شاخدار هم راجع به اون همافره تحویل فیروز دادم!یک لحظه حس کردم رگ های گردن فیروز زده بیرون،با عصبانیت بی سیم ماشین رو به دست گرفته و خطاب به مرکز گفت:دستور دهید یک استند(پله) جلوی هواپیمای شاهین قرار دهند.
سپس«جلدی» از ماشین پیاده شد و با گام های سریع به سمت آیت الله رفت ،دقایقی بعد یک پوشکار وسایل زمینی در حالی که استند زرد رنگی رو به سمت هواپیمای شاهین می برد،از دور مشاهده شد.
فیروز در حالی که اخم کرده بود،خطاب به همافر گفت:«سریع برو در هواپیما رو باز کن »طرف اومد تا حرفی بزنه،فیروز گفت:«می گم سریع بدو برو بازش کن»،طفلک که می دونست نمی تونه حریف بچه های گروه ضربت بشه ،بدون هیچ مکثی راه افتاد.انجام وظیف کرد.
آقای «طالقانی »چون حس کرد محدودیت هایی برای ورود به داخل هواپیما وجود داره ، با متاعت خاصی گفت:«نیاز نیست به زحمت بیفتید،از همین بیرون نگاهش می کنم».
اما«فیروززبل» انگاری از قبل پاسخ اش آماده بود گفت:حاج آقا شما با بقیه فرق می کنید .. ممنوعیت شامل شما نمی شه».
بهروزمدرسی می گوید:راستش رو بخواهید نخستین باری بود که من هم داخل هواپیمای شاهین رو می دیدم،برای لحظاتی بغض ام گرفت،اما از ترس فیروز که با کلت تو مغزم شلیک نکنه! جلوی احساس ام رو گرفتم.
آیت الله(طالقانی) با دقت از همه بخش های هواپیما بازدید کرد،در پایان من از جناب طالقانی خداحافظی کرده و به خط پرواز برگشتم،شاید باروتون نشه،روزی(۱۹شهریور۱۳۵۸) که خبر فوت آقای طالقانیرو شنیدم ،از پایگاه تا بهشت زهرا پیاده رفتم و تا اون جا گریستم،در طول راه چهره مهربان او جلوی چشمانم بود.روحش شاد.
قهرمانِ منافق(خلبان معزی) که به منافقین پیوست!
مدتی از حضور قهرمانانه سرهنگ معزی به ایران گذشته بود، همه بچه ها از حزب الهی و مومن گرفته تا آدم های خنثی به او احترام می گذاشتند،شاه دوست ها از این که او ایام زیادی رو با اعلیحضرت گذرونده بود ، براش احترام قائل بودند ! حزب الهی ها هم به خاطر عمل قهرمانانه اش که همانا برگردوندن هواپیمای مجلل شاهین به کشور بود ، او را دوست داشتند،اما از همه مهم تر اعتماد مسئولان ارتش به او بود،به طوری که پست های حساسی به او واگذار شد.
خلبان مدرسی می نویسد:باور کنید خیلی دلم می خواد یکی از آقایون محترم(مسئولین ارتش) جواب این سئوالم من را بدهد «آخه چگونه است وقتی ادم دون پایه و بی مسئولیتی مثل من را به خاطر یک لحظه خندیدن یا شوخی با همکاران در زمان جنگ بار ها به نهاد های عقیدتی و سیاسی یا حفاظت اطلاعات احضار و سین جیم می کردند!.»
مدرسی معترضانه می نویسد:چرا شخصی چون «خلبان معزی» رو بعد از باز گردوندن «هواپیمای شاهین» خیلی راحت به حال خودش رها می کنند تا آزادنه با سران جنایت کار گروهک منافقین در باره فرار خفت بارشون چانه زنی و برنامه ریزی نماید!آنچه مسلم است او را از مدت ها پیش برای این ماموریت نهایی آماده کرده بودند.
دروغگویی وافسانه سرایی(خلبان معزی)
«خلبان بهروزمدرسی»می نویسد:یادمه یک روز در ساختمان عملیات پایگاه یکم ترابری شاهد صحبت های سرهنگ معزی با چند نفر از دوستان قدیمی اش بودم،با همین گوش های خودم شنیدم که می گفت:شاه حواس اش نبود که هواپیمای شاهین متعلق به خودشه و با هزینه شخصی اش خریداری شده بود و همش فکر می کرد ریجسترش به نام نیروی هوایی است،من هم اصلآ به رویش نیاوردم تا این که هواپیما رو برداشته و به ایران برگشتیم.
مدرسی می گوید:در حالی که بعد ها دیدیم و شنیدیم که این هواپیما به نام نیروی هوایی بوده است،حال این که با چه هدف یا اهدافی دروغ هایی از این نوع رو ترویج می کرد پرسشی است که باید روی ان مطالعه شود.
خلبان مدرسی ازدروغ دیگرخلبان معزی پرده برداری می کند:دروغ دیگر او در باره خروج بدون اجازه شاه .. ! که دوست عزیزمون آقای «امیرصباغ»در مطلب خود به آن اشاره کرده است.
مدرسی می نویسد:البته همان طور که در بالا گفتم او (بهزادمعزی)افسر درستکاری بودواماآیا امکان دارد درستکاری او هم از روی برنامه و نقشه ای بیش نبوده باشد!این ها مسایلی است که باید روی آن مطالعه و تحقیق شود تا دیگر شاهد رو دست خوردن از خودی ها نباشیم.
خاطره ای ازخلبان معزی
خلبان مدرسی می گوید:در یک روز تعطیل جمعه درست در همون ایامی که هنوز دفتر ما در طبقه دوم ستاد پایگاه یکم ترابری بود .. من با سرهنگ معزی در عملیات شیفت بودیم . در روزهای تعطیل افسر ارشد عملیات در مقام جانشین عملیات تصمیم گیری می کنه .. اون روز یکی از افسران خلبان باحال سی - ۱۳۰( سروان وشگینی) آماده پرواز تعین شده بود . او وقتی می بینه خبری از پرواز ها نیست با هماهنگی بچه های دیسپچ به خونه شون می ره وامااز شانس بدش سرهنگ معزی افسر عملیات بود ! معزی نزدیک ظهر سری به گردان یازده ترابری که دقیقا پشت ستاد قرار داشت می زنه .. وقتی سراغ خلبان اماده رو می گیره،بچه ها به تته پته افتاده و پاسخ درستی به او نمی دهند،سرهنگ معزی حدس می زنه که او به خونه اش رفته است،سریع از من خواست راننده رو به در خونه خلبان اماده بفرستم تا او را با خود به پایگاه اورد.
من ادرس خونه سازمانی او را به دست سرباز راننده دادم،ظاهرآ دوست عزیز ما ( سروان وشگینی)هم مهمون داشته و هم کله اش گرم بوده .. ! وقتی سرباز راننده(که اورابخوبی نمیشناخته؟) پیغام معزی رو به یکی ازاعضای خانه معزی می رسونه،گیرنده پیام(وشگینی)بود،«وشگینی» خطاب به سرباز می گوید:برو بگو خونه نبود!
سرباز می پرسه شما ؟ «وشگینی»بهش می گه : من بردار جناب سروان«وشگینی» هستم.
سرباز هم برگشته و به سرهنگ معزی می گوید که جناب سروان وشگینی خونه نبود .. ! معزی با خشم و عصبانیت می گوید:چطور ممکنه !؟ او اماده پرواز(STANDBY)استندبای- است.
سرباز ساده دل وقتی عصبانیت فرمانده اش رو می بیند ، می گوید: قربان!والله خودِبردارش به من گفت ! اما جناب سرهنگ! راستش رو بخواهید خیلی شبیه جناب سروان خودمون بود!.
سرهنگ معزی،سریع دوزاری اش می افتد که سروان خلبان او رو سر کار گذاشته است،سریع پشت فرمان نشسته و راهی خونه خلبان خاطی می رود.
«وشگینی» بعد ها تعریف کرد .. معزی در حالی که سبیل هایش رو می جوید .. به من گفت .. بگو برادرت هم بیاید!
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این مطلب رااز«سایت خلبان بهروز مدرسی»(خلبان نیروی هوایی ارتش)اخذکرده ام واماویرایش هم انجام داده ام.
هواپیمای «شاهین»فرار-محترمانه-شاه ازایران۲۶ دی ۱۳۵۷
هواپیمای شاهین:سفرآیت الله خامنه ای(رئیس جمهورایران)به سوریه۱۵شهریور۱۳۶۳
«خلبان بهروز مدرسی»کیست؟
بهروز مدرسی هستم، سوم دی ماه ۱۳۳۱ در تهران متولد شدم. پس از اتمام دوران دبیرستان به خاطر علاقهای که به پرواز داشتم به نیروی هوایی پیوستم. در ادامه به آمریکا اعزام شدم. در بازگشت به ایران اولین پروازم را در تاریخ ۱۸خرداد۱۳۵۳ انجام دادم و با آغاز جنگ تحمیلی، به صورت شبانه روزی در مناطق جنگی پرواز داشتم و افتخار «کسب مدال طلای بالا ترین ساعات پرواز» را به دست آوردم. به دلیل سکته قلبی و عمل جراحی باز که در سوئیس انجام دادم، در سال ۱۳۷۱ بازنشستهام کردند.
دست تقدیر و نوستالژی به کتاب و امور فرهنگی ، مرا به انتشارات سروش کشاند. در ادامه به دلیل علاقه به روزنامه نگاری، تا مقام دبیری سرویس پیش رفتم و در نهایت در سایر نشریات به عنوان جانشین سردبیر و سر دبیر فعالیت نمودم.
در همین ایام به تلویزیون دعوت شدم و در مشاغلی چون عضو شورای بررسی برنامه های ترکیبی(شبکه اول وسوم سیما )، مسئول بازبینی فیلم و سریالهای خارجی، روابط عمومی ( شبکه تهران )، آنالیزور نظرات مخاطبان خارج از کشور ( شبکه جهانی جام جم ) ، مدیر مسئول یکی از دفاتر نیازمندی های روز نامه جام جم و ...... به فعالیت پرداختم.فوت خلبان مدرسی:مدرسی در ۵فروردین ۱۳۹۴(۶۳سالگی) در تهران درگذشتو پیکرش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
شکارزیردریایی اتمی باتورماهیگیری نائب رئیس مجلس
همانطور که در سال گذشته توانستیم پهپاد آمریکایی را ساقط کنیم اکنون نیز میتوانیم به آسانی در عمق خلیج فارس، نهنگهای آمریکایی (زیردریایی اتمی USSA Georgia) را با «تور ماهیگیری» شکار کنیم، بنابراین در این خصوص هرگز نگران نخواهیم بود:نائب رئیس مجلس به(روسیا الیوم) گفت
نائب رئیس مجلس شورای اسلامی ایران در مصاحبه با شبکهای روسی گفت: ایران با توجه به قابلیتهای خود از تحرکات نظامی اخیر آمریکا در آبهای خلیج فارس و ورود زیردریایی اتمی «USSA Georgia» نگران نیست.
به گزارش فارس، آمریکا در دوشنبه، ۲۱ دسامبر ۲۰۲۰(۱ دی ۱۳۹۹) از ورود زیردریایی اتمی خود به نام «یواساس جورجیا» به خلیج فارس خبر داد.
سید امیرحسین قاضیزاده هاشمی نائب رئیس مجلس شورای اسلامی ایران در واکنش به این موضوع به «روسیا الیوم» گفت، نیروهای ایرانی قادر به شکار زیردریایی اتمی آمریکا هستند و تهران از تحرکات نظامی اخیر آمریکا در آبهای خلیج فارس نگران نیست.
وی افزود: اولین بار نیست که این تحرکات رخ میدهد، زمانی نبوده که خلیج فارس خالی از حضور بیگانه باشد. آمریکا و انگلیس پایگاههایی را در [حاشیه] خلیج فارس ایجاد کردهاند و هر جا این دو کشور حضور دارند به معنای آن است که اسرائیل نفوذ کرده است.
نائب رئیس مجلس سپس تصریح کرد: این پایگاهها به نام انگلیس و آمریکاست اما رسما به دست اسرائیل است و طبیعتا ما اسرائیل را به عنوان یک دولت نمیشناسیم بلکه بخشی از هویت آمریکا در غرب آسیاست، لذا این جدید نیست و از نظر ما جدی نیست.
«قاضی زاده هاشمی» گفت: زمانی که ابزار و تکنولوژی و نیز قدرت مقابله نداشتیم آمریکا و اسرائیل نتوانستند هیچ کاری انجام دهند اما اکنون دست ما پر است؛ همانطور که در سال گذشته(۳۰ خرداد ۱۳۹۸) توانستیم پهپاد«گلوبال هاوک»(MQ-۴C)آمریکایی را ساقط کنیم اکنون نیز میتوانیم به آسانی در عمق خلیج فارس، نهنگهای آمریکایی (زیردریایی اتمی)«یواساس جورجیا» را با «تور ماهیگیری» شکار کنیم، بنابراین در این خصوص هرگز نگران نخواهیم بود.
قاضیزاده هاشمی افزود، سوای اینکه زیردریایی مذکور اتمی باشد یا نباشد این موضوع باعث نگرانی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس است که به شیرین کردن آب خلیج فارس و دریای عمان میپردازند و در صورت وقوع انفجار اتمی، آب به مواد رادیواکتیو آلوده و ایستگاههای آب شیرین کن در کشورهای عربی مذکور نابود میشود و شرایط برای آنها پیچیده خواهد شد.
وی در پایان گفت: زمانی که دشمن به ما نزدیک میشود بر اعتماد به نفس ما افزوده میشود زیرا در تیررس ما قرار دارد اما زمانی که دور میشود بر نگرانی ما افزوده میشود؛ مدار امنیتی ایران از خلیج فارس تا دریای عمان و تا مدار ۳۰ درجه شمالی تا اقیانوس هند ادامه دارد؛ هر چیزی وارد این مدار شود خواه زیردریایی یا ناو هواپیمابر باشد، در تیررس ماست و قطعا هدفی برای زدن نخواهد بود بلکه آن را در اختیار میگیریم و از آنِ ما خواهد بود./۰۳ دی ۱۳۹۹انتخاب.+اصلاحات مدیریت سایت.
مشخصات زیردریایی اتمی (USSA Georgia»(SSGN 729»
وزن : ۱۷۰۰۰کیلو(۱۷تن)
درازا : ۱۷۰ متر
پهنا : ۱۳ متر
آبخور : ۱۲متر
حرکت درعمق دریا :۲۴۰متری
سرعت : ۴۶ کیلومتر بر ساعت.
زیردریایی اتمی استراتژیکی جورجیا قادر است ۱۵۴ راکت بالدار هدایت شده «توماگاوک» را جابه جا کند.وقابلیت حمل ۶۶نفرانسان رادارد.
کشتی های Port Royal و Philippine Sea، زیر دریایی جورجیا را همراهی می کنند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ماازتهدیدات امریکانمی ترسیم،مخصوصاً دراین اوج اختلافات وفجایع کرونادرامریکا واما ساده اندیشی وناسنجیده حرف زدن را هم نمی پسندیم که مارا مضحکه عام وخاص کنند.
««سازمان عیاشی دربار» چیست؟محافظ شاه (شهبازی)می نویسد: از وقتی که «اسدالله علم »وزیر شد وزیر شد، در« وزارت دربار» تشکیلاتی ویژه برای «سرگرمی شاه »درست کرده بود که اعضای آن «سازمان» عبارت بودند از خود علم، افسانه رام، سیروس پرتوی، امیر متقی، ابوالفتح آتابای، کامبیز آتابای، هرمز قریب، سلیمانی، سرهنگ حسین جهانبانی، عباس حاجفرجی، حسین حاجفرجی، ابوالفتح محوی، خانم آراسته و سرهنگ اویسی، تعدادی خارجی هم با آنها همکاری داشتند.
زنان دربار+هرزگی شاه.
از چپ: فرح پهلوی، همسر فریدون جوادی، همسر مسعود انصاری، احمدعلی مسعود انصاری، فریدون جوادی
محمدرضا در اوایل جوانی که برای تحصیل به مدرسه لهروزه سوئیس رفته بود، عاشق یکی از مستخدمههای مدرسه شد و پس از برقراری ارتباط، دخترک را حامله کرد. محمدرضا با کمک فردوست با پرداخت پول از آن دخترک خواستند تا سقط جنین کند و مدرسه را ترک نماید.
شاه پس از ازدواج با فوزیه همچنان به روابط نامشروع خود ادامه میداد و همین امر موجب شد تا «ملکه فوزیه از ماجراهای عاشقانه او خشمگین» شود. شاه با حضور فوزیه، عاشق دختری به نام «دیوسالار» شد، او که هنوز به تشریفات اسکورت مبتلا نشده بود، با یک دستگاه اتومبیل به منزل دخترک میرفت. با شیطنت ارنست پرون موضوع به اطلاع فوزیه رسید. پرون فوزیه را سر قرار برد و وقتی محمدرضا از خانه دیوسالار بیرون آمد، او را مشاهده کرد. فوزیه نیز به تلافی خیانت شاه با تقی امامی دوست شد و اختلافات شاه و فوزیه از آن پس شدت گرفت و سرانجام منجر به طلاق گردید.
شاه در این دوره از زندگیاش «حتی آپارتمانهایی در تهران دست و پا کرد تا بتواند با زنان جوان خلوت کند.» معروفترین معشوقة شاه در این دوره، پروین غفاری بود. پروین غفاری، «۱۶ـ۱۷ ساله، مو بور، زیبا و بلندقد»، دختر میرزا حسین غفاری همدانی یکی از کارمندان مجلس شورای ملی بود.
«پروین غفاری» پس از پیروزی انقلاب اسلامی خاطرات خود را در کتابی به نام «تا سیاهی...» منتشر کرد. وی در این کتاب نشان میدهد که «شاه چقدر موجود جلفی بوده، تا آنجا که خود به تنهایی در خیابانها به دنبال شکار دختران میافتاده است.»شاه کار را به حدی رسانده که چند بار از دیوار خانه پروین بالا رفته است. او دوره بعد از طلاق فوزیه را چنین ترسیم میکند: «در تهران آن روزگار شایع بود که برای شبهای تنهایی او دخترانی زیبا را شکار کرده و به دربار میبرند. حتی نام دختری ایتالیایی به نام ”فرانچیسکا“ در لیست معشوقههای شاه بود.»
خانم غفاری در این کتاب یکی «از خصوصیات بارز شاه را زنبارگی» او میداند که «دست از هرزگی برنمیداشت و در تمام بزمهای شبانه با دریدگی به زنان و دختران چشم میدوخت و به بهانههای مختلف سعی میکرد با آنها تنها باشد و یا آنان را به رقص دعوت کند.
پروین (پری) غفاری، بازیگر سینمای قبل از انقلاب، علت شهرت وی ارتباط عاشقانهاش با محمدرضا پهلوی از سن پانزده سالگی بود.
او متولد ۱۳۰۹ در تهران بودکه تیرماه۱۳۹۲درخارج مُرد؛ در خانوادهای که اصالتاً تفرشی بودند. پدرش میرزاحسن غفاری همدانی از مبارزان مشروطه بود که در واقعه به توپ بستن مجلس توسط کلنل لیاخوف، مجروح شد. پروین غفاری، خود، مادرش را یکی از خبرچینان فردوست خوانده که میکوشید با نزدیک کردن دختر جوان و زیبایش به شاه، به اصطلاح اسباب «بزرگی» فراهم کند و سری توی سرها دربیاورد.
خود پروین نیز سودای ملکهشدن و همسری شاه را در سر میپروراندودرکوتاه مدت به آرزویش رسید، ایامی بود که فوزیه(شاهزاده مصری) به قهر از ایران راترک کردهمین پروین غفاری راآقای فردوست به شاه معرفی کردکه جای فوزیه رادرشهبهابرایش پرکند..
«گیلدا« دختر سرلشکر آزاد یکی از افسران نیروی هوایی اصفهان بود، در سفری که شاه به اصفهان رفت سخت شیفته او شد و او را با خود به تهران آورد.
«در اوائل سالهای ۱۹۷۰ (۱۳۵۰) در دربار و بازار زمزمههایی رواج یافت حاکی از اینکه شاه عاشق شده است. آن هم نه عاشق یک دختر اروپایی، بلکه یک دختر نوزده ساله ایرانی با موهایی که به رنگ طلا بود. میگفتند نامش گیلدا است.»
مادر محمدرضا، داستان گیلدا را چنین تشریح میکند: در سال ۱۳۵۱ سرلشکر آزاد برای اینکه «خودش را به محمدرضا نزدیک کند»، از دخترش استفاده کرد، او را هنگام سفر محمدرضا به اصفهان با خود آورد و در هواپیما کنار محمدرضا نشاند و محمدرضا را خام خودش کرد. محمدرضا چنان شیفته او شد که «نمیتوانست در برابر خواهشهای او نه بگوید»، شاه نام او را به خاطر موهای طلائیش، «طلا» گذاشت.
درماجرای«گیلدا»؛فرح از گستاخی شاه سخت به تنگ آمد ،سرانجام فرح بیتاب شد و وقتی «در سعدآباد چشمش به طلا افتاد. جلو رفت و کشیده محکمی به گوش طلا زد که به دعوا و درگیری باشاه منجرشد.
خانم «مینو صمیمی» رئیس دفترفرح وکارمند سفارت ایران در سوئیس(منشی سفیر) در خاطرات خود پرده از فساد شاه برمیدارد و مینویسد: «شاه در مسافرتش به سوئیس از همان فرودگاه از فرح جدا میشد و به دنبال عیاشی خود میرفت. در یکی از این مسافرتها شاه «از فرودگاه مستقیماً عازم محل اقامت یکی از ستارگان معروف شد و تمام ساعات بعداز ظهر را در جوار او گذراند.» وی این ستارة سینما را «بریژیت باردو» میداند. وی معتقد است،
فرح نیز از مقصد شاه آگاه بود. سفیر ایران در سوئیس چون تازه کار بوده است، اطاق دو نفرهای را برای شاه و ملکه تدارک دیده بود، اما شاه به وی متذکر میشود که شاه و ملکه در یک اطاق نمیخوابند. این موضوع برای خانم صمیمی معما شده بود تا سرانجام «عیاشیهای شاه» و «زنبارگی» وی به او فهماند که «چرا شاه پیوسته اصرار داشت در اتاق خوابی جدا از همسرش به سر برد.»
«علی شهبازی یکی از نیروهای گارد شاهنشاهی و سرتیم محافظ شاه»، کسی که تا پایان عمر، درخارج از کشور، مغرب، پاناما، آمریکا و مصر او را ترک نکرد، در خاطرات خود، پرده از شبکهای برمیدارد که برای فساد و زنبارگی شاه فعالیت میکردند. او معتقد است از وقتی که علم وزیر شد، در وزارت دربار «تشکیلاتی ویژه برای سرگرمی شاه درست کرده بود که اعضای آن سازمان عبارت بودند از خود علم، افسانه رام، سیروس پرتوی، امیر متقی، ابوالفتح آتابای، کامبیز آتابای، هرمز قریب، سلیمانی، سرهنگ جهانبینی، عباس حاج فرجی، حسین حاج فرجی، ابوالفتح محوی، خانم آراسته و سرهنگ اویسی، تعدادی خارجی هم با آنها همکاری داشتند. این تشکیلات یک بودجه سرسامآور داشت.» او درمورد وظیفه این تشکیلات میگوید: «کارشان این بود که خانمهای شوهردار و دختران بخت برگشته و یا همسران و دختران کسانی را که میخواستند مقامی بگیرند، برای شاه بیاورند.»
علی شهبازی در خاطرات خود که با نام «محافظ شاه» منتشر شده در صفحه 80 مینویسد: از وقتی که علم وزیر شد، در وزارت دربار تشکیلاتی ویژه برای سرگرمی شاه درست کرده بود.
محافظ شاه (شهبازی)می نویسد: از وقتی که «اسدالله علم »وزیر شد وزیر شد، در« وزارت دربار» تشکیلاتی ویژه برای «سرگرمی شاه »درست کرده بود که اعضای آن «سازمان» عبارت بودند از خود علم، افسانه رام، سیروس پرتوی، امیر متقی، ابوالفتح آتابای، کامبیز آتابای، هرمز قریب، سلیمانی، سرهنگ حسین جهانبانی، عباس حاجفرجی، حسین حاجفرجی، ابوالفتح محوی، خانم آراسته و سرهنگ اویسی، تعدادی خارجی هم با آنها همکاری داشتند.
این تشکیلات یک بودجه هنگفتی داشت،کارشان این بود که خانمهای شوهردار و دختران بخت برگشته و یا همسران و دختران کسانی را که میخواستند مقامی بگیرند، برای شاه بیاورند..
این برنامه گاهی در کاخ شهوند انجام میشد که مسئول آن ابوالفتح آتابای بود ...
«محافظ شاه» می نویسد:هروقت حسین دانشور برای شاه خانم میآورد در منزل اردشیر زاهدی برنامه انجام میشد، موقعی که امیر متقی از دانشگاه شیراز خانم میفرستاد در منزل علم ملاقات صورت میگرفت ... تابستان که شاه به نوشهر میرفت برنامه دست امیر قاسمی بود که از دختران ساواک به کاخ رامسر میآورد.
«علی شهبازی »می نویسد: ابتدا کامبیز آتابای یک نفر را به کاخ شهوند میآورد و کار که تمام میشد، جهانبینی به عرض میرساند: قربان، آقای سلیمانی با مهمان در منزل آقای ابوالفتح محوی منتظر است ... دو ساعت بعد جهانبینی جلوی در ورودی به عرض میرساند: قربان حسین دانشور با مهمان در حصارک منتظر تشریففرمایی شما هستند.
آقای شهبازی مینویسد: فساد شاه در این اواخر بهحدی رسیده بود که شاه حتی وقتی که به زیارت امام رضا میرفت قبلاً علم منشیاش را که افسانه رام بود با یکی دو خانم از تهران به آنجا میفرستاد
محافظ شاه می نویسد:خلاصه علم برای شاه برنامهای درست کرده بود که شاه تا شانههایش در لجن فرو رفته بود و راه برگشت هم نداشت،گاهی اتفاق میافتاد که علم شاه را در یک روز با سه تا چهار زن روبهرو میکرد.
از سوی دیگر اشخاصی همچون «هوشنگ دولو»،حسین فردوست، اسدالله علم، شمس، اشرف، عبدالرضا و ماموریت داشتند که زنانی که خوش تیپ و به سبک اروپایی بودند به شاه معرفی کرده و آپارتمان هایی در تهران برای آنها دست و پا کنند تا شاه بتواند با زنان جوان خلوت کند.
شاه در این دوره علاوه بر مراوده با میهمانداران موطلایی اروپایی به عشق دختران آمریکایی نیز مبتلا شده بود. «در مسافرتهایش به آمریکا هم زنهای متعددی را میدید که «دولو» به او معرفی میکرد.» شاه کم کم عاشق ستارههای سینمایی و ملکههای زیبایی میشد و با هزینههای سرسامآور به مراد میرسید.
امیرهوشنگ دلو(شاهزاده قاجاربود)این شکارچی آنقدرفسادش آشکاربوددر دربار به او لقب "شاهزاده جاکش" داده بودند.
«ارتشبد فردوست» که خود یکی از دلالان محمدرضا بود، می نویسد: «در مسافرت شاه به نیویورک من دو نفر را به محمدرضا معرفی کردم، یکی «گریس کلی» بود که در آن زمان آرتیست تئاتر بود و دو بار با او ملاقات کرد و محمدرضا به وی یک سری جواهر به ارزش حدود یک میلیون دلار داد. این زن بعداً همسر پرنس موناکو شد... نفر دوم یک دختر آمریکایی ۱۹ ساله بود که ملکه زیبایی جهان بود... چند بار با محمدرضا ملاقات کرد و به او نیز یک سری جواهر داد که حدود یک میلیون دلار ارزش داشت.»
معروفترین معشوقههای شاه در این دوره «گیتی خطیر» بود که در آستانه ازدواج با فرح «حدود یک میلیون تومان پول نقد و همین حدود جواهر به او داده شد و راهی رم شد.
مادر فرح : «البته من از بیپروایی جنسی لیلی امیرارجمند(دوست صمیمی فرح)ناراضی بودم،
بهویژه در مسافرتهای نوشهر و کیش عادت داشت
لیلی بدون هیچ پوششی وارد دریا شود و برایش اهمیتی نداشت که دهها نفر نگهبان و گاردیها دارند او را تماشا میکنند.»
«تاج الملوک» همسر اول رضا شاه و مادر محمد رضا شاه در خاطرات خود می گوید : تا آن جا که من یادم می آید …حالا به قدیم ندیما کار ندارم – حتی در زمان شوهر قدر قدرتم اغلب دولتیان به جای آن که به فکر ملک و ملت باشند به فکر جیب خود و خانواده شان بودند.
«حسن قدیریابیانه» سفیر اسبق ایران در کشورهای مکزیک و استرالیا، گواتمالا، (کشور کوچک در آمریکای مرکزی)بلیز (هندوراس بریتانیا)می گوید:
فرح پهلوی نفر اول از سمت راست در حال سیگار کشیدن؛ مسعودانصاری نیز در انتهای میز نشسته است
فساد اخلاقی در بین درباریان متداول بود فرح پهلوی معشوقین خود را به کاخ محل اقامت خود میبرد و این درحالی بود که شاه نیز از این قبیل اقدامات وقیحانه وی مطلع بود و نسبت به آن واکنشی نشان نمیداد
در خاطرات مادر شاه آمده است زمانی که در این خصوص به فرح اعتراض کردم و خطاب به وی گفتم تو از این قبیل اقدامات که مردان را به اتاق خود دعوت میکنی خجالت نمیکشی؟ وی پاسخ داد: این مسئله، مسئلهای شخصی است و به شما ارتباطی ندارد.
درباریان و افراد وابسته به آنها بیتالمال را غارت میکردند و از سهم بیتالمال برای فسادها و خوشگذرانیهای خود هزینه مینمودند در حالی که مردم در فقر مفرط به سر میبردند، فرح پهلوی برای بازسازی شهر«ونیز»هزینه میکرد و به حساب شهردار لندن پول واریز میکرد.
مطابق با خاطرات برخی خلبانان بازنشسته که یکی از آنها مستقیما برای شخص بنده تعریف میکرد هر بار که «مهمانی دربار» برگزار میشد، هواپیمای سلطنتی صبح زود زنان دربار را برای آرایش به فرانسه میبرد تا خود را برای مهمانی شب آماده کنند، مادر محمدرضا پهلوی هواپیمایی مخصوص داشت که هفتهای سه بار او را به آب گرم رامسر میبرد و در بقیه ایام هفته نیز هواپیما بخشی از آب گرم معدنی رامسر را برای وی به تهران میآورد تا وی یک روز نیز از نعمت استفاده از آب گرم رامسر بیبهره نماند.
سفیر اسبق ایران در مکزیک می گوید: در خصوص برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله نیز گفت: بهطور معمول در مورد جشنهای ۲۵۰۰ ساله گفتنی زیاد است فقط برای این جشنها رقمی معادل ۱۰۰ میلیون دلار هزینه شده است. این جشن به مناسبت سالگرد بنیانگذاری نخستین سلسله شاهنشاهی در ایران به شکل مفتضحانهای برگزار شد. جشنهای ۲۵۰۰ساله تنها برای رهبران کشورهای خارجی تدارک دیده میشد و به همین خاطر تمامی فعالیتهای تدارکاتی آن نیز به خارجیان سپرده میشد.
جشنها با بریز و بپاش فراوانی همراه بود و هزینه یکصد میلیون دلاری آن هم از خزانه مملکتی پرداخت میشد در مجالس برپا شده اعمال خلاف اخلاق و فاسد جاری بود، تنها برای تزئین و چراغانی شهر تهران حدود هشتاد میلیون تومان هزینه شد؛ در حالی که در جنوب شهر، مردم از شدت قحطی و خشکسالی مجبور بودند اطفال خود را بفروشند.
حسن قدیریابیانه می گوید:در یکی از جشنهای ۲۵۰۰ ساله« نوار حاشیه لباس فرح پهلوی یک متر کم میآید»شاه یک هواپیمای اختصاصی به فرانسه می فرستد تا آن یک متر نوار را تهیه و برای لباس همسر پادشاه ایران به تهران منتقل کند!.
محمدرضا پهلوی در کنار احمدعلی مسعود انصاری
«احمدعلی مسعود انصاری» پسر خاله فرح دیبا است.
احمدعلی مسعود انصاری" پسر خاله فرح دیبا می گوید: آقای فریدون جوادی و همسرشان خانم لیزا جوادی، از دوستان دوران تحصیل خانم فرح پهلوی بودند،رابطه آقای جوادی و فرح خانم کم و بیش مانند رابطه فرح خانم با سایر حلقه دوستان نزدیک به او بود. در حدود چهارسال قبل از انقلاب زمزمههایی از تغییر ماهیت دوستی آقای فریدون جوادی و فرح خانم به گوش من میرسید اما چون قبول اینگونه مسائل برایم غیر قابل تصور بود از آن میگذشتم. در همان زمان مهمان شاه و فرح خانم در جزیره کیش بودم که تیمسار بیگلری رئیس ستاد گاردشاهنشاهی بود و دو نفر از افسران گارد را مامور کرده بود که دائما با فرح خانم باشند.
احمدعلی مسعودانصاری در کنار فرح پهلوی
هرجا که من، فرح خانم و سایر مدعوین حضور داشتیم، این دو سرهنگ را میدیدم.
یک روز صبح تیمسار بیگلری به من گفت شما و آقای جوادی پای دائم علیاحضرت هستید، این گفته را به فرح خانم منتقل کردم. در بازگشت از جزیره کیش در هواپیما فرح خانم از من خواست که از بلندگوی هواپیما فرماندهی گارد شاهنشاهی را به تیمسار بدرهای تبریک بگویم و از آن به بعد دیگر تیمسار بیگلری را ندیدم.
با این تفاسیر هنوز متوجه تغیر ماهیت دوستی آقای فریدون جوادی با فرح خانم نبودم.
چند هفته بعد در خانه آقای هویدا (نخست وزیر) مهمان بودیم. از آنجا به کاخ شهناز دختر شاه رفتیم. در آن مهمانی فرح و جوادی را ایستاده در حالتی دیدم که آن حالت برای من قابل قبول نبود و آنجا متوجه تغییر ماهیت دوستی فرح خانم و آقای جوادی که همه نزدیکان در مورد آن صحبت میکردند، شدم. حال بسیار بدی داشتم و آن شب از ناراحتی تا صبح نخوابیدم. بعدازظهر فردای آن شب پیش خانم دیبا (مادر فرح که حق مادری بگردن من داشت) رفتم و به ایشان گفتم که وضع خراب است و ایشان باید جلوی این اشتباه را بگیرد.
شنیدم که کامران دیبا و یحیی دیبا(پسر عموهای فرح) با فرح ملاقات کرده و او را از این رابطه بر حذر داشتند. چند روز بعد باز با فرح خانم در جزیره کیش بودیم که به من گفت حالا جاسوسی ما را میکنی. بعدها متوجه شدم که یکی از سربازان گارد در "خجیر"، فرح و جوادی را در حالت نامناسبی میبیند و این دیده خود را به فرماندهان خود گزارش میکند. فکر نمیکنم این گزارش به شاه ارائه شده باشد. بعد از آن من را کمتر به مهمانیها دعوت میکردند./پایان.
پیش از خروج شاه و ملکه، فرزندان آنها ایران را ترک کرده بودند. فرحناز، بزرگترین دختر آنها، یک ماه قبل نزد ولیعهد رفت که در آمریکا مشغول تحصیل بود. علیرضا و لیلا هم روز ۲۵ دی، یک روز پیش از خروج پدر و مادرشان، با سرپرستی مادر بزرگ، فریده دیبا، عازم آمریکا شده بودند.
تعدادی از زنان شاخص دربارشاه:
تاج الملوک،همسر اول رضاشاه و مادر محمدرضا شاه پهلوی.
اشرف پهلوی (خواهر دوقلوی محمدرضاشاه، فرزند رضاشاه پهلوی و تاج الملوک آیرملو)
فوزیه،ثریا اسفندیاری،فرح دیبا همسران محمدرضا پهلوی.
«فرخرو پارسای»، نخستین زن ایرانی بود که در دوران حکومت پهلوی به مقام وزارت رسید و نیز نخستین نماینده زن مجلس شورای ملی بود. پست وی وزارت آموزش و پرورش ایران در کابینه دوم و سوم امیرعباس هویدا بهشمار میرفت.
«مهرانگیز دولتشاهی»(مدیر «جمعیت راه نو) دیپلمات ایرانی، سه دوره نماینده مجلس شورای ملی و فعال حقوق زنان، نخستین زن ایرانی بود که توانست مقام سفارت برسد.
اسدالله علم(وزیر دربار) درجلد۵خاطراتش درصفحه ۴۱۱ می نویسد:در آخر عرض کردم Annenbery که دیشب آمد. خیلى Surpriseعالى براى شاهنشاه بود. چون مدتها بود که باید بیاید و نمىآمد. در حد اعلاى زیبایى است. فرمودند قطعا امشب براى شام او را خواهم دید. منجمله رفتم این دختر خانم را ملاقات کردم. واقعا زیباست. امسال در مسابقه زیبایى لندن نفر دوم شده است. ولى به نظر من از شماره یک زیباتر است.
تجویزپزشک دربار به شاه:روزی ۳باررابطه جنسی بادختران جوان.
«محمدرضاشاه» بنابر توصیه پزشک خود باید «روزى سه بار با یک دختر جوان »براى جلوگیرى از عوارض «پیرى» تماس جنسی داشته باشد.
و به همین منظور شاه به «مادام کلود» اجازه داده است که دختران مورد نظرش را از پاریس به ایران بفرستد.
«مادام کلود»کیست؟
«فرنانده گروت» با نام مستعار مادام کلود، پس از جنگ جهانی دوم بزرگترین و گرانترین روسپیخانه پاریس را در نزدیکی منطقه اعیاننشین شانزهلیزه دایر کرد و در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰میلادی(۱۳۳۸تا۱۳۴۸شمسی) به معروفیت بینالمللی دست یافت، بهطوری که نام بسیاری از سیاستمداران، بازرگانان ثروتمند، دیپلماتهای فرانسوی و خارجی و بعضی از رهبران کشورها در دفتر تلفن سرّی او به جا مانده است،ازجمله: محمدرضا پهلوی، جان اف.کندی، جانی آنیلی رئیس شرکت فیات، معمر قذافی، موشه دایان، مارلون براندو، رکس هریسون ..
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:رادیوفردا(رسانه کنگره امریکا)می نویسد:آخرین شب حضور شاه و ملکه فرح در ایران را ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران چنین توصیف میکند: در آخرین دیدارم در نیاوران دست شاه را به گرمی فشردم. هم من میدانستم و هم خودش میدانست که دیگر باز نخواهد گشت، اما هر دو وانمود کردیم که اوضاع بهتر خواهد شد و او برای سفری کوتاه میرود.
ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در دیدار با شاه
همان شب، فرح پهلوی تصمیم میگیرد تا برای فرزندانش یادگاری از اتاقهایشان بر دارد. او میگوید که به فرحناز تلفن کرده و از او، که در هنگام خروج نمیدانست شاید هرگز نتواند به خانهاش باز گردد، میخواهد تا اگر یادگاری از اتاق شخصیاش میخواهد، بگوید. فرحناز پوستر ستار و تیم ملی فوتبال ایران را درخواست میکند. فرح پهلوی همینطور میگوید که در آن شب شلوغ، فرصت نشد تا به کاخ اختصاصی ولیعهد (که حالا با نام کوشک احمد شاهی در مجموعه کاخ نیاوران شناخته میشود) برود و وسایل شخصی رضا پهلوی و از جمله لباسهای کودکی، دندان شیری و نواری که از نخستین حرفهایش ضبط شده بود را بردارد. یکی از مسئولان کاخ نیاوران بعدها در گفتگویی با من تایید کرد که همه اینها در جا به جاییها و تعمیرات گم شده است.
میلانی می گوید::مکررازمن سئوال می شود« شاه خادم بود یا خائن»؟
جواب من این است که این پرسش جواب دادنی نیست. نمی شود یک نفر را با یک صفت تحلیل کرد. شاه ۳۷ سال سلطنت کرد. شاه ۱۹۴۱ با ۵۱ با ۶۱ با ۷۱ با ۸۰ خیلی فرق دارد.
میلانی در مورد لزوم دسترسی به آرشیو برای تحقیق و نگارش گفت: تاریخ محتاج آرشیو و اسناد است. یکی از مشکلات ما این است که آرشیو به مفهوم قرن بیستمی اش در ایران محلی از اعراب نداشته. هر کس که آمده سعی کرده اطلاعات قبلی را نابود کند. اطلاعاتی که ما در مورد دوران صفویه داریم در قیاس با اطلاعاتی که درباره عثمانی ها داریم، اندک است برای آنکه عثمانی ها مفهوم آرشیو را خیلی بهتر از ما می دانستند. میلانی می گوید:امروزه جمهوری اسلامی در مورد آرشیو موجود دوره ی شاه «برخورد ابزاری و سیاسی می کند».
رئیس رادیووتلویزیون«رضا قطبی»(پسردایی فرح) با فرح بزرگ شده بود. پدر ایشان آقای محمد علی قطبی و مادر ایشان خانم لویز قطبی(خاله آقای شاهپور بختیار) بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«برخورد ابزاری و سیاسی»درآرشیوازدیدگاه آقای میلانی چیست؟
اینکه آرشیو را بگذارند در اختیار مورخان و پژوهشگران، و نه فقط افراد خودی، یا اینکه گوشه ای از اسناد را در بیاورند.
وی درباره سه جلد کتابی که درباره زنان دربار پهلوی )
میلانی می گوید: واقعا مزخرف است و در تمام این سه جلد تنها چند سند وجود دارد. با این اسناد آرشیو قطره چکانی برخورد می کنند، ولی چون در قرن بیست و یک هستیم، آرشیوها دارد قابل دسترس تر می شود. الان نصف سندهایی که من برایش مجبور شدم به انگلستان و واشنگتن بروم، ظرف چند ثانیه از طریق اینترنت و آرشیوهای بین المللی قابل دسترسی است.
یک گرفتاری دیگر نتیجه ی استبداد فردی و فرهنگی و سیاسی است. علم در خاطراتش می گوید روزی که خاطراتش را دارد می نویسد، همسرش عصبانی شده و تمام خاطرات یک سال و نیمه ی آن را آتش می زند. بعد از آن بود که علم هم از بیم همسرش و هم بیم شاه تصمیم می گیرد که این خاطرات را از کشور خارج کند.
میلانی تصمیم خانواده علم مبنی بر موافقت با چاپ خاطرات علم را کار بزرگی خواند و با اشاره به چنین اسناد مخفی مانده ای گفت: الان جمهوری اسلامی تمام جلسات افراد را شنود می کند و اینها جایی دارد ضبط و نگهداری می شود، و زمانی که اینها افشا شود، می شود زندگی آقای خمینی را نوشت.
میلانی با اشاره به وجود دفتر مخصوص شاه و حفظ اسناد در آن گفت: تمام اسناد دفتر مخصوص شاه، در دو نسخه بوده که در بسیاری از آن ها دستخط شاه در حاشیه اش بوده. من بسیاری از آنها را دست آقای زاهدی دیده ام. یک نسخه اش به دستور شاه سوزانده شده ولی یک نسخه به خارج کشور رفته که معلوم نیست کجاست. زمانی که این اسناد دربیاید، باید دوباره کتاب شاه نوشته شود.
نویسنده ی نگاهی به شاه تأکید کرد: وقتی می گویم نگاهی به شاه منظور این است که این نگاه در وسط مثلثی است که یک طرفش من هستم، یک طرفش خواننده، و یک طرفش اسنادی که مورد استفاده قرار گرفته. ده سال دیگر که اسناد جدیدی منتشر شود، نگاه من هم متفاوت شده و نگاه شما هم متفاوت شده بنابراین نگاه به زندگی آن شخص هم متحول می شود. و انسانها را از یک تیپ سیاسی به یک کاراکتر تبدیل می کند.
میلانی تأکید کرد: یکی از کارهای هنر، آشنایی زدایی ست و رمان و بیوگرافی نویسی هم همین کار را می کند. همه ی دوستانی که در این سالن هستند، فکر می کنند که شاه را می شناسند یا نظری درباره اش دارند و در این چهارچوب آشنایی زدایی کردن از او کار دوچندان دشواری است.
در این رابطه دکتر میلانی به ماجرای گوادلوپ اشاره کرد که بیشتر مردم تصور می کنند که در مورد این نشست می دانند و گفت: وقتی اسناد گوادلوپ برای اولین بار علنی شد من حدود هزار صفحه ی آن را کپی گرفتم. تقریبا تمام چیزهایی که وجود دارد در آن نوشته شده، یا تمام این اسناد ساختگی ست که بعید است، یا تمام آن گمان هایی که ما درباره گوادلوپ داریم توهم است. اینکه در گوادلوپ تصمیم گرفتند شاه را از ایران بیرون کنند، به قطع غلط است. به دقت می شود گفت در کدام روز اکتبر و نوامبر سفارت آمریکا و انگلیس تصمیم گرفتند که شاه دیگر نمی تواند بماند. در کدام روز تصمیم گرفتند با نیروهای طرفدار آیت الله خمینی تماس بگیرند و چه قول و قرارهایی بین شان گذاشته شد. در گوادلوپ تصمیمی گرفته شد که قبلا آمریکا و انگلیس تصمیم شان را گرفته بودند. در گوادلوپ ساخت و پاخت شان را با آیت الله خمینی کرده بودند. ایران یکی از مسائل گوادلوپ بود و تنها مسئله اش نبود.
دکتر میلانی در مورد گوادلوپ بیشتر توضیح داد. اینکه چه افرادی بودند و در کجا و بر سر چه مذاکره کردند. او گفت، این اسناد تا دو سه سال پیش قابل دسترسی نبود. نامه ای که آیت الله خمینی به کارتر نوشت مضمونش چه بود. اینها الان هست ولی سه سال پیش در دسترس نبود. بنابراین من فکر می کنم بخش مهمی که قبلا درباره ی شاه نوشته شده یا با حب و یا با بغض نوشته شده.
میلانی در پایان سخنرانی اش گفت: امید من این است که این نگاهی که در این کتاب هست، براساس آنچه که تاکنون امکان دسترسی بوده، نوشته شده باشد و امیدم این است که هیچ چیزی را به نفع قضاوت های پیشین جرح و تعدیل نکرده باشم و ادعای بیشتر از این ندارم. من چهار بار سعی کردم با ملکه صحبت کنم و هر بار در آخرین لحظه تصمیم گرفت صحبت نکند. ولی هر کس که حاضر شد صحبت کند، من با آنها صحبت کردم.
میلانی می گوید: به نظر من شاه یکی از شخصیت های کلیدی قرن بیستم است. ضعف و قدرت زیاد دارد. هم ضعفش و هم قدرتش از آنچه که من فکر می کردم، متفاوت بود. و برای من که زمانی مخالف شاه بودم، در تمامی این اسناد که جستجو کردم، یک بار ندیدم که شاه به عمد به ضرر ایران کاری کند. خواست و نیتش بزرگی ایران بود، اما الزاما نیت با عمل یکی نیست. وقتی شما حتی نیت تان خیر باشد، ولی فکر نکنید هیچ کس دیگری نیت خیر دارد، تردید نداشته باشید که کار خراب می شود. برای همین است که من تمام بخش های کتاب را به استثنای یکی، با نقل قول هایی از شکسپیر درباره ی ریچارد دوم آغاز کردم؛ ریچارد دوم کاراکترش خیلی شبیه شاه است. اما کتاب را با نقل قولی از اتللو تمام کردم، آنجا که اتللو زنش را به اشتباه می کشد و می گوید اگر تاریخ مرا نوشتید، بنویسید من دوست داشتم، ولی بد دوست داشتم. به نظر من شاه، ایران را به غایت دوست داشت، ولی بد دوست داشت و نتیجه اش این شد که ما اینجا نشستیم به جای اینکه در ایران باشیم.
همه رؤسای سازمان انرژی اتمی ایران
رؤسای انرژی اتمی ایران بترتیب:اکبراعتماد (ازسال۱۳۵۳ تا سال ۱۳۵۷)،فریدون سحابی(۱۶ اسفند ۱۳۵۷تا۱۳۶۰)،رضا امراللهی(۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶)،غلامرضا آقازاده(۱۳۷۶ تا ۱۳۸۸)،علیاکبر صالحی(۱۳۸۸ تا ۱۳۸۹)،فریدون عباسی دوانی(۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲)،علی اکبر صالحی(از ۱۳۹۲ تا ۷ شهریور ۱۴۰۰)
اولین رئیس انرژی اتمی ایران:«محمدرضاشاه» تصمیم می گیرد یک «نیروگاه اتمی» در کشور ایجاد کند تا کمکی باشد برای تولید برق یا کشاورزی و چه هزینه های سرسام آوری هم صرف شده است.
اکبراعتماد:بعدازانتخابم بعنوان رئیس سازمان انرژی اتمی،هفته ای یک روزمی رفتم به کاخ سلطنتی ، کارهاراانجام می دادم، بعدازشش ماه کارکردن باشاه،زبان مشترکی پیداکردیم،یک روزبه شاه گفتم: تولید برق یک تکنولوژی می خواهد و تولید سلاح هسته ای یک تکنولوژی دیگری می خواهد. والبته، بعضی چیزهای شان مشترک است و الآن شما همه این ها را میدانید، بفرماییدتوقع شما از من چیست؟
تقریباً سه ساعت در آن روز در زمینه های مسائل منطقه و غیره صحبت شد. در پایان صحبت آن روز، از اعلیحضرت پرسیدم:
پیش فرض اینکه ما برویم به طرف استفاده نظامی از انرژی هسته ای هست یا نه؟
«شاه» قدری به فکر فرورفت و به انگلیسی گفت:Why not(چرا نه؟) یعنی این استراتژی پشت فکر شاه بود و هیچوقت آن را رد نکرد که ایران انرژی هسته ای نمیخواهد
شاه عقیده داشت که به اندازه کافی در منطقه قدرتمند است و می تواند از منافع ما در منطقه دفاع کند، بنابراین نیازی به بمب اتمی ندارد. اما به من گفت که اگر این وضعیت تغییر کند، مجبور خواهیم بود برای ساخت بمب اتمی اقدام کنیم. بله! این نظر را داشت. در آن زمان مأموریت من این بود که همه تکنولوژی های ممکن در زمینه اتمی را به دست بیاورم. می گفتیم شاید در آینده لازم شود.
آنها(آمریکا) اول حمایت می کردند... اما کمی بعد خواستند نظرات خودشان را به ایران تحمیل کنند و من زیر بار نرفتم. ما چهار سال برای رسیدن به توافقی دوجانبه مذاکره کردیم و هرگز به نتیجه نرسیدیم.
امریکامی گفت که اگر به ما رآکتور یا سوخت بدهند، هر کاری که خواستیم با باقی مانده سوخت مصرف شده بکنیم باید با اجازه ماباشد.
دکتراعتماد:دیگر این موضوع برای من روشن شد و یک کلمه دیگر با شاه صحبت نکردم. بعد از این مذاکره با شاه، من به خودم گفتم که حالا وظیفه من در این سازمان چیه. یعنی هر روزی که شاه مراصدا کرد و گفت، بمب اتم می خواهیم، من باید آماده باشم که مثلاً ظرف شش ماه و در نهایت تا یک سال بعد، آن را تحویل بدهم.
برنامه انرژی اتمی که شاه مورد نظرش بود، چه هدفی را در ذهن خودش برای استفاده از انرژی اتمی داشت؟ کشوری که در آن زمان میتوانست با تولید فرآوردههای نفتی در بخشهای متعددی بهرهمند شود.
دکتر اکبر اعتماد که به «پدر فنآوری هستهای ایران» شهرت یافته است، در سال ۱۳۱۰ شمسی در همدان به دنیا آمد. برای ادامۀ تحصیل به سوئیس رفت و در سال ۱۹۶۳ از دانشگاه لوزان سوئیس فارغالتحصیل شد.
در سال ۱۳۴۴ شمسی به ایران بازگشت و توسط «محمدعلی صفی اصفیا» رئیس وقت سازمان برنامهوبودجه، بهعنوان مشاور فنی طرح پژوهشهای رآکتور اتمی استخدام شد.
سال بعد(۱۳۴۵)،« دفتر انرژی اتمی سازمان برنامهوبودجه» را بنا گذاشت و خود به مدیریت آن منصوب شد و تا سال ۱۳۴۶ در این مسئولیت باقی ماند. در سال ۱۳۴۷ به سمَت اولین رئیس مؤسسۀ تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی منصوب شد. سپس بهعنوان رئیس دانشگاه بوعلی سینا همدان (۱۳۵۲-۱۳۵۱) منصوب گردید. در سال ۱۳۵۳ سازمان انرژی اتمی ایران را بنیان نهاد و ریاستش را بر عهده گرفت. اعتماد تا سال ۱۳۵۷ ریاست سازمان انرژی اتمی ایران را به دست داشت.
با این همه وقتی در سال ۱۳۵۳ به او پیشنهاد شد که طرحی نو برای دستیابی به انرژی اتمی درایران دراندازد، از یک سو عظمت مطلب و از سوی دیگر چالش ایده نو، او را به راهی دیگر کشاند.
«اکبر اعتماد» درسال ۱۳۵۳ به ریاست سازمان انرژی اتمی ایران منصوب شد.
تا آن زمان چنین سازمانی وجود نداشت، اعتماد آن را ایجاد کرد و تا چند ماه پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ریاست آن را به عهده داشت. اهدافی که اعتماد برای دستیابی ایران به فناوری اتمی بر شمرده بود؛ تامین انرژی، کمک به تحقیقات اتمی و کاربردهای هستهای در کشاورزی، طب، بیولوژی و صنعت را در بر میگرفت. در گزارشی که اعتماد طی یک ماه برای مسوولان ارشد وقت تهیه کرد هدفهای انرژی اتمی در ایران تشریح شده بود؛ کادر قانونی و حقوقی این کار روشن شد و کادر تشکیلاتی و حدود اعتبارات مورد نیاز آن پیشنهاد گردید.اعتماد معمار سازمان انرژی اتمی در ایران شد و فناوری اتمی بر گردههای او و همکارانش استوار شد.
بعدازپیروزی انقلاب اسلامی ایران«فریدون سحابی» ریاست سازمان انرژی اتمی ایران را به دست گرفت.
«اکبر اعتماد» دریک نگاه:مسئولیتها
تولد: ۱۳۱۰ همدان*تحصیلات: دکتر فیزیک هسته ای از دانشگاه لوزان، سوئیس (۱۳۴۲)
ریاست سازمان دانش آموزان حزب توده ایران (۱۳۳۱-۱۳۲۹)
*رئیس بخش حفاظت راکتورها در انستیتو فدرال تحقیقات راکتور در «وورنلینگن» سوئیس (۱۳۴۲)
*مشاور طرح ساختمان راکتور اتمی در دانشگاه تهران (۱۳۴۵-۱۳۴۴)
*معاون علمی و تحقیقاتی وزارت علوم و آموزش عالی (۱۳۴۸-۱۳۴۷)
*رئیس دانشگاه بوعلی سینا (همدان)، (۱۳۵۳-۱۳۵۱)
*رئیس سازمان انرژی اتمی ایران (۱۳۵۷-۱۳۵۳)
*کارشناس و مدیر مؤسسه ""Energium لوکزامبورگ و پاریس (۱۳۶۸-۱۳۶۲)
*مهاجرت : از سال ۱۳۵۸ در فرانسه
کشوری که شش میلون بشکه نفت در روز تولید می کرد، توان تولید بنزین را نداشت. دنبال کردن برنامه انرژی اتمی چه مایه فکری در ذهن شاه بود؟ آیا او واقعاً به دنبال انرژی اتمی برای کارهای تسلیحات نظامی اتمی بود؟ من از شما خواهش می کنم به عنوان کسی که اولین مسئول سازمان انرژی اتمی ایران بودید، به طور مشخص در همین رابطه توضیح بدهید تا بیننده ی خاطرات شما بتواند تصویری از واقعیت مسایل آن دوران داشته باشد.
گفتگوی دکتر خشایار شجاعتی با دکتر اکبر اعتماد شخصیت علمی ایرانی، بنیانگذار و نخستین رییس سازمان انرژی اتمی ایران است که به «پدر فناوری هستهای ایران/۱۲ خرداد ۱۳۹۴
پاسخ اکبر اعتماد : روزی از من می خواهند که بیایم رئیس سازمان انرژی اتمی ایران بشوم. پیش از تأسیس سازمان انرژی اتمی ایران، وزارت نیرو در زمینه انرژی اتمی با یک شرکت آمریکایی قرارداد بسته بود و با ایجاد سازمان انرژی اتمی، آن قرارداد را فسخ کردیم.
این سئوالی که شما الآن مطرح می کنید،که پشت فکر شاه چه بود؟ در آن روزها در ذهن من هم بوجود آمد و دفعه اول با هویدا نخست وزیرصحبت کردم و از او پرسیدم آیا شما اطلاع دارید که اعلیحضرت چه خواستی از برنامه اتمی دارند؟ او جواب داد من اصلاً نمی دانم. در رابطه بامسئولیت و وظایف سازمان انرژی اتمی ایران متنی را تنظیم و در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۵۲ به امضاء شاه رسید. متن فرمان دوم مربوط به ۲۹ مرداد۱۳۵۳ است. این دو متن را دارم.
صحبت کردن با شاه کار آسانی نیست و نمی دانید، آن جوابی را که به شما می دهد واقعیت دارد یا نه؟! من فکر کردم که باید یک زبان مشترک بین شاه و خودم ایجاد کنم. برای ایجاد زبان مشترک لازمه اش این بود که شاه درباره دانش مربوط به مسایل انرژی اتمی اطلاعاتی به دست بیاورد.
در برابر پیشنهاد من، شاه موافقت کرد و بعد از آن، بعد از ظهر یک روز در هفته به مدت شش ماه می رفتم به کاخ سلطنتی و این کارانجام می گرفت. بعد از شش ماه، گفتم: اعلیحضرت الآن ما زبان مشترک درباره این تکنولوژی پیدا کردیم. از شما یک سئوال اساسی دارم و اینسئوال را برای من روشن بفرمایید، برای اینکه، تولید برق یک تکنولوژی می خواهد و تولید سلاح هسته ای یک تکنولوژی دیگری می خواهد. والبته، بعضی چیزهای شان مشترک است و در بعضی چیزهای دیگر مشترک نیستند و الآن شما همه این ها را میدانید، حالا روشن بفرماییدکه توقع شما از من چیست؟
تقریباً سه ساعت در آن روز در زمینه های مسائل منطقه و غیره صحبت شد. در پایان صحبت آن روز، از اعلیحضرت پرسیدم: پیش فرض اینکه ما برویم به طرف استفاده نظامی از انرژی هسته ای هست یا نه؟ شاه قدری فکر کرد و به انگلیسی گفت:(چرا نه؟) یعنی این استراتژی پشت فکر شاه بود و هیچوقت آن را رد نکرد که ایران نمیخواهد ...
دیگر این موضوع برای من روشن شد و یک کلمه دیگر با شاه صحبت نکردم. بعد از این مذاکره با شاه، من به خودم گفتم که حالا وظیفه من در این سازمان چیه. یعنی هر روزی که شاه مراصدا کرد و گفت، بمب اتم می خواهیم، من باید آماده باشم که مثلاً ظرف شش ماه و در نهایت تا یک سال بعد، آن را تحویل بدهم.
انگلیسی ها یک اصطلاحی دارند که می گویند: I had to deliver (باید تحویل می گرفتم) یعنی این وظیفه من بود. برای اینکه این کار را بکنم از روز اول فشار راگذاشتم روی کار تحقیقات و تکنولوژی های مختلف. در آن زمان، در سازمان انرژی اتمی معاونت تحقیقاتی وجود نداشت و آن را زیر نظر خودم بوجود آوردیم. هر نوع تحقیق که پیشنهاد می کردند، قبول می کردم، مثلاً جدا کردن ایزوتوپها که به غنی سازی مربوط می شود و در این زمینه دو سه تا طرح داشتیم. در آن زمان رفته بودیم در پی غنی کردن اورانیوم با جدیدترین تکنولوژی یعنی غنی سازی اورانیوم بوسیله لیزر پرقدرت. در آن زمان حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر محقق در داخل کشور داشتیم و حدود یک هزار نفر را برای تحصیل در زمینههایی که مربوط به نیازهای ما بود به خارج کشور فرستادیم. بنابراین، حدود ۱۰ سال بعد یعنی مثلاً سال ۱۳۶۷ و حداکثر تا سال ۱۳۷۰ ، هر سلاحی از ما می خواستند می توانستیم بدهیم.
«سازمان انرژی اتمی» یک سازمان پرقدرتی شده بود که می توانست تمامی برنامه های اتمی را به هر نحوی که هست، انجام بدهد. ضمناً،سازمان انرژی اتمی مشمول محاسبات عمومی کشور نمی شد و در سال های آخر قبل از انقلاب، سالانه سه میلیارد دلار هزینه سازمان انرژیاتمی کشور بود ،یعنی حدود ۱۵ درصد درآمد نفت آن ایام حدود ۲۰ میلیارد دلار در سال بود.
*پس از خاتمه جنگ ایران و عراق و در زمان رئیس جمهوری رفسنجانی در سال ۱۳۶۸ بود که تصمیم میگیرند که برنامه انرژی اتمی-قبل ازانقلاب-را ادامه بدهند. چندین جلسه با من(دکتر اعتماد)در خارج کشور(سوئیس ) نمایندگان جمهوری اسلامی ملاقات میکنند تا مرا راضی کنند که برای این کار به ایران برگردم و این برنامه را دنبال کنم.
در سازمان انرژی اتمی، سه نسل کارشناس می شود تشخیص داد. آن متخصصین و کارشناسانی که در آن چند سال قبل از انقلاب در سازمانکار می کردند یعنی نسل اول. و نسل دوم یعنی آن حدود هزار نفری که برای تحصیل در رشته های مختلف به خارج کشور فرستاده بودیم وبورس های وحشتناک می دادیم. بعد از انقلاب، تعدادی از این هزار نفر به ایران برگشته بودند و گویا انقلابی شده بودند و این ها نسل دوم راتشکیل می دادند و آدم های واردی بودند. نسل سوم آنانی هستند که در دانشگاه مهندسی شریف یا دانشکده پلی تکنیک تهران یا از دانشگاه فنی تهران فارغالتحصیل شدند و اینان جوانان بسیار درخشان و بسیار هم خوب تحصیل کرده اند. تعدادی از آن افراد نسل دوم در واقع توانستند نسل سوم را وارد کار کنند. اینان جوانان ۳۰ تا ۴۰ساله می توانند باشند.
طرح مسئله دیگری که از سوی دکتر اعتماد مطرح شده درباره کسانی است که برای سوء استفاده های مالی از سازمان انرژی اتمی ایران به طور غیر مستقیم به او مراجعه می کردند صحبت می کند. مانند ارتشبد خاتم فرمانده وقت نیروی هوایی ایران و شوهر خواهر شاه و یا ارتشبد فردوست رئیس بازرسی ویژه کشور و دوست نزدیک شاه به عنوان نمونه اشاره شده است.
بعدها«شاه» تصمیم می گیرد یک نیروگاه اتمی در کشور ایجاد کند تا کمکی باشد برای تولید برق یا کشاورزی و چه هزینه های سرسام آوری هم صرف شده است.
حمیداحمدی(مورخ):بعد از گذشت ۳۵ سال از آن تاریخ که قرار بود سازمان انرژی اتمی مثلاً در زمینه تولید برق حتی برای ۵ روستا هم نتوانست برق تولید نماید. من به عنوان یک تاریخ نگار میخواهم به این مسائل نگاه کنم و بپرسم چه پاسخی برای تاریخ دارید؟
آقای دکتر اعتماد:توضیحاتی درباره قرارداد ساختن نیروگاه بوشهر توسط آلمانی ها و چگونه در دوره حرکت جنبش انقلابی در ایران در پاییز سال ۱۳۵۷ یعنی زمانیکه کشتی ها دستگاه ها و ابزارهای مربوط به این نیروگاه بوشهر را تا خلیج فارس آورده بودند، از ورود به اسکله خودداری نمودند و بعد از مدتی ماندن در دریا، به آن ها دستور داده شد که برگردند. بدین ترتیب دولت آلمان بعد از انقلاب از دادن این تجهیزات که دولت ایران هم قبلاً پول کلیه آنها را پرداخته بود، عملاً تحویل داده نشد. شرح مفصل آن در این بخش آمده است.
جمهوری اسلامی بعد از جنگ که امکان ادامه مجدد فعالیت برنامه اتمی با دولت آلمان را از دست داده بود، اول به سراغ آرژانتین رفت و موفقیتی به دست نیامد. و بعد از آن، به سراغ روس ها رفتند. نقش روس ها و بازی های آن ها برای اتمام نیروگاه بوشهر که تا کنون حدود ۲۰ سال طول کشیده است./پایان
عباس میلانی، استاد دانشگاه استفورد در مطلبی در نشریه «فارن پالیسی» به موضوع برنامه اتمی ایران پرداخته و نوشته است، حتی بیش از سه دهه پیش و پیش از این که نظامی به نام جمهوری اسلامی در ایران باشد، غرب در تلاش بود جلوی ساخت و گسترش بمب اتمی در ایران را بگیرد.
آقای میلانی در این نوشته می گوید: «در مورد مذاکرات اتمی با ایران خیلی حرف ها مطرح می شود که البته دقیق هم نیست. مثل این که می گویند غرب در مورد سیاست های اتمی ایران، استاندارد دوگانه استفاده می کند. اما آمریکا و غرب به همان محمد رضا پهلوی که می گویند دوست و متحد شاه بود هم حاضر نبودند بمب اتمی بدهند ولی رآکتور مشکلی نبود، حاضر بودند شمار زیادی رآکتور به او بدهند. اما جمهوری اسلامی این مسئله را وارونه کرده و محمود احمدی نژاد در گفت وگویی با هفته نامه اشپیگل گفت: همین آمریکا و اروپا حاضر بودند ایران اتمی بشود ولی حالا که ماهستیم، با آن مخالفت می کنند.»
در ادامه نوشته میلانی آمده است: «حتی شماری از روشنفکران غربی هم در این دام افتاده اند و منتقد سیاست های دوگانه دولت آمریکا در برابر شاه و احمدی نژاد هستند. دولت آمریکا هم به رغم این که هزاران مدرک در اختیار دارد، نتوانسته دیپلماسی عمومی خوبی بازی کند.»
در واقع، آمریکا پشت درهای بسته و از راه های دیپلماتیک درباره هدف اتمی شدن ایران، با شاه گفت وگوهای جدی داشت.
مدارکی که امروز از مرکز کتابخانه نیکسون کارتر، شورای امنیت ملی (کاخ سفید)، وزارت انرژی و پنتاگون آزاد شده که نشان می دهد دقیقا همین مسائلی که الان در مورد برنامه اتمی جمهوری اسلامی مطرح است، آن زمان با شاه ایران مطرح بوده است.
آن زمان هم شاه اصرار داشته که تحت NPT(ان پی تی) چرخه سوخت داشته باشد و آمریکا می خواسته تامین سوخت را تضمین کند و یا حتی با چرخه سوخت ایران خارج از مرز موافقت کند و آمریکا قول داده بوده ایران را در یک کنسرسیوم سوخت بین المللی وارد کند. شاه با این که گفته بود دنبال بمب اتمی نیست، اما حاضر نبود با ایران مانند یک کشور جهان سومی رفتار شود.
عباس میلانی در ادامه نوشته است: برنامه اتمی ایران در سال ۱۹۵۹میلادی(۱۳۳۷شمسی) شروع شد و آغاز آن توسط رآکتور کوچکی که آمریکا به دانشگاه تهران و در قالب برنامه «اتم برای صلح» آیزنهاور، رییس جمهوری وقت آمریکا هدیه کرد، شکل گرفت. ولی آن رآکتور کوچک به نماد قدرت برای شاه پهلوی تبدیل شد. با درآمد بالای نفت و برنامه برای قدرت برتر منطقه، برنامه اتمی بهترین قطعه این پازل بود. شاه در ۱۹۷۳میلادی(۱۳۵۱شمسی) «علی اکبر اعتماد» کارشناس و استاد فیزیک اتمی را به دربار خواند و به او گفت که خواهان برنامه اتمی است و خواستار یک طرح کامل برای این مسیر شد.
عباس میلانی می گوید:دو هفته بعد، شاه دوباره با اعتماد دیدار کرد. شاه به سرعت مدرک ۱۳ صفحه ای که آماده شده بود را خواند و رو به نخست وزیر کرد و از او خواست گران ترین و پرهزینه ترین برنامه ای که در تاریخ دولت شاهنشاهی ایران تعریف شده بود را، تامین مالی کند. در هیچ جا، نه در مجلس شورای ملی و نه هیات دولت و نه در هیچ جا این پروژه مطرح نشد و حرفی هم از آن به میان نیامد. مانند خیلی سیاست های بزرگ آن زمان، یک نفر بود که تصمیم می گرفت و برنامه اتمی ایران از همان زمان آغاز شد.
نقشه شاه این بود که یک برنامه کامل اتمی راه بیافتد که بتواند ۲۳ هزار مگاوات برق تولید کند. در سال ۱۹۷۷میلادی(۱۳۵۵شمسی) سازمان انرژی اتمی ایران بیش از یک هزار و ۵۰۰ نفر را در استخدام داشت و همه تحت نظر شاه بودند و بالاترین حقوق دولتی را می گرفتند. شاه پهلوی هزینه و زمان صرف کرد تا کارشناسان اتمی را در دیگر کشورهای جهان تربیت کند و ۲۰ میلیون دلار صرف این برنامه در دانشگاه ام آی تی کرد.
میلانی می گوید:ایران در جست وجوی منابع اورانیوم در ایران و دیگر نقاط جهان بود و چند مرکز تحقیقات اتمی در چند نقطه از ایران راه انداخت. سازمان انرژی اتمی آن زمان یکی از سازمان هایی بود که بیشترین بودجه را در اختیار داشت. در سال ۱۹۷۶میلادی(۱۳۵۴شمسی) بودجه این سازمان بالغ بر ۱.۳ میلیارد دلار بود و پس از صنایع نفت ایران، دومین سازمان بزرگ اقتصادی در این شد.
در این نوشته آمده است: در حالی که آلمان و فرانسه مشتاق بودند که رآکتورهای خود را به ایران بفروشند اما آمریکا خیلی راغب نبود. طبق اسناد دولتی «آمریکا بدون ترسیم محدودیت هایی برای شاه، حاضر به معامله هسته ای با ایران نبود.» شرکت «کرافت ورک» آلمان قرار داد ساخت و راه اندازی نیروگاه بوشهر را امضا کرد تا با مبلغ سه میلیارد دلار، در سال ۱۹۸۱ آن را تحویل دهد.
از آن جایی که بوشهر روی خط زلزله بود، بودجه بیشتری تخصیص داده شد تا حفاظت نیروگاه در برابر زمین لرزه، تضمین شود.
گفته شده که دولت آلمان در تلاش بود تا این سرمایه گذاری در ایران را در برابر هرگونه اتفاقی، تضمین کند تا به باد نرود. شرکت های آمریکایی از هرگونه معامله اتمی با ایران تا زمانی که نگرانی های واشینگتن برطرف نشده، ممنوع شده بودند.
شاه خواهان حقوق کامل ایران تحت NPT(ان پی تی) بود. پیمانی که اجازه می داد کشورها در برابر خودداری از ساخت بمب اتمی، از فعالیت غیر نظامی اتمی استفاده کنند.
شاه خواهان این بود که نه تنها ایران چرخه کامل سوخت داشته باشد، که چرخه «پلوتونیوم» هم داشته باشد که نسبت به اورانیوم، سریع تر می توان با آن بمب اتمی تولید کرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:« شاه»درواکنش به نخستین آزمایش بمب اتمی در هند، پس از امضای قرارداد همکاری ایران و فرانسه برای غنی سازی اورانیوم در فوریه ۱۹۷۴(بهمن ۱۳۵۲) به روزنامه لوموندگفت: «خیلی زودتر از آن که فکر می کنید ایران بمب اتمی را در اختیار خواهد داشت.»
امااین مصاحبه بدون عوارض نبود ،این طرح به مذاق امریکاناخوشایندبود،دستورمحرمانه آمدکه بطریقی اصلاح شود شاه هم، به سفارت ایران در فرانسه دستور داد بیانیه ای صادر کرده و تمامی تمایل ایران به دستیابی به بمب اتمی را بدون پایه و اساس اعلام کند. سفارت آمریکا در آن زمان در تهران به واشینگتن اطمینان داد که هنوز شاه تصمیمی برای ترک ان پی تی و ساخت بمب اتمی نگرفته است.
عباس میلانی می گوید:اما در همان زمان که تلاش می کرد به واشینگتن اطمینان دهد نقشه ای ندارد، شاه تاکید کرده بود «اگر کشور دیگری در منطقه به بمب اتمی دست یابد، آن زمان دیگر ما هم همان مسیر را خواهیم رفت.» طبق اسناد و دست نوشته های اسدالله علم، سفیر شاه در آمریکا، شاه در تمامی دهه ۱۹۷۰ تا زمان مرگ، به فکر دستیابی به بمب اتمی بود.
با توجه به اسناد وزارت دفاع و وزارت انرژی آمریکا در آن زمان، آمریکا نگران بود که برنامه «پلوتونیوم» ایران برای تولید ۲۳ هزار مگاوات برق، می تواند ۶۰۰ تا ۷۰۰ کلاهک اتمی تولید کند.
اما در ژوئن سال ۱۹۷۴ بالاخره آمریکا تصمیم گرفت وارد معامله اتمی با ایران شده و به ایران رآکتور بفروشد آن هم آن طور که اسناد دیپلماتیک آمریکا می گوید، به شرط این که اقدامات حفاظتی و کنترل بیشتر اجرا شود. نگرانی آمریکا از بروز هرگونه ناآرامی و یا حمله تروریستی بود که ممکن بود این صنایع را به دست دیگران بدهد.
پس از این که شاه حاضر شد برخی از این اقدامات کنترلی بیشتر را در نظر بگیرد، تاکید کرد که حاضر نیست ایران متفاوت از دیگر کشورها فرض شود. در آن زمان ایران قرارداد ساخت چهار نیروگاه اتمی را با فرانسه و آلمان امضا کرده بود. شاه هم این طور نشان داده بود که قرارداد هشت نیروگاه اتمی را هم می خواهد با آمریکا امضا کند.
وزارت خارجه آمریکا نه تنها از این قراردادها استقبال کرد که از شاه خواست مبلغ ۳۰۰ میلیون دلار در صنایع غنی سازی اورانیوم شرکت «بک تل» در آمریکا سرمایه گذاری کند. آمریکا نگران بخش صنایع پلوتونیوم ایران بود و در حالی که تمامی تضمین ها داده شده بود، شاه پیشنهاد آمریکا را که به عنوان تنها منبع تهیه اورانیوم غنی شده برای ایران معرفی شده بود، رد کرد.
میلانی می گوید:مذاکرات به درازا کشید و حتی به بن بست خورد.
شاه خواهان لغو هرگونه «حق وتو»ی آمریکا در کل این همکاری بود و حتی وزارت دفاع آمریکا پیشنهاد کرد که دولت آمریکا این قدر به شاه سخت نگیرد و درخواست های او را قبول کند.
«پنتاگون» به «کاخ سفید» نوشت که تنش در این حوزه، ممکن است به دیگر ابعاد روابط ایران و آمریکا لطمه بزند.
با توجه به این حقیقت که فرانسه و آلمان حاضر بودند جای خالی آمریکا را در این همکاری اتمی پر کنند، و این حقیقت که ایران گفته بود حاضر به همکاری های اتمی با هند است باعث شد آمریکا در موضع خود تجدید نظر کند.
رئیس جمهورامریکا«جرالد فورد» و پس از او «جیمی کارتر» حاضر به پذیرش شرط های شاه شدند و ضمن حفظ شرایط امنیتی و کنترلی «برای جلوگیری از هرگونه تولید بمب» با ایران همکاری اتمی داشته باشند.
بالاخره در سال ۱۹۷۸میلادی(۱۳۵۶شمسی) رئیس جمهور-وقت-امریکا«جیمی کارتر» موافقت نامه را صادر کرد تا شرکت های اتمی آمریکا با ایران به ویژه در حوزه «تولیدپلوتونیوم» همکاری کنند.
میلانی می نویسد: «اما در این زمان، دیگر نگرانی های بین المللی از وضعیت در ایران، در افق دیده می شد. پس از چند ماه از امضای این توافقنامه، شاه درگیر مسائل داخلی شد و دیگر نتوانست روی مذاکرات اتمی تمرکز کند. سرطان شاه و داروهایی که قدرت تمرکز و تصمیم گیری را از او می گرفتند به همراه ناتوانی سیاست خارجی دولت کارتر در شکل دهی به یک سیاست جامع خارجی در مورد ایران،که به پیروزی انقلاب اسلامی منجرشد.»
عباس میلانی در پایان نوشته است: «متاسفانه! آمریکا اجازه داد که ایران می تواند فعالیت های اتمی داشته باشد و می تواند تحت NPT(ان پی تی) غنی سازی هم داشته باشد.»/۱۱/دی/۱۳۸۹ رادیوفردا.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اندکی ویرایش درمصاحبه آقای دکترمیلانی انجام داده ام.
«عباس میلانی» کیست؟
میلانی که دوران دبیرستان و دانشجویی خود تا کسب مدرک دکترا را در خارج از کشور گذرانده است، به یک گروه استالینیستِ ضد رژِم شاه ملحق می شود که کل جهان بینی آن بر قرائت نیایش گونه آثار صدر مائو و پکینک ریویو استوار بود. در سال ۱۳۵۴ به ایران باز می گردد و به عنوان استاد در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) به تدریس مشغول می شود.
میلانی دو سال بعد از بازگشت به ایران به علت ارتباط با گروههای چپ به زندان می افتدوامامبارزاتش دررژیم شاه (زندانی شدنش) ، به کمکش آمد تا از حجم انتقادات به کتاب وی مبنی بر عدم رعایت بی طرفی کاسته شودوموجب خلاصی از زندان شد.
مصاحبه با «اولین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران »بعدازپیروزی انقلاب.
«دکتر فریدون سحابی» روز ۲۴ بهمن یعنی دقیقا روزی که «دکتر فریدون عباسی» به عنوان رئیس جدید سازمان انرژی اتمی کشورمان از سوی رئیس جمهور معرفی شد.
فریدون سحابی(متولد ١٣١٦)برادریدالله سحابی.تحصیلات من در دو مقطع انجام شد. یعنی یکبار برای گرفتن فوق لیسانس به لندن رفته و سپس به ایران برگشتم. حدود ده سال بعد دوباره برای طی دوره دکترا به لندن رفتم/لیسانس زمین شناسی، فوق لیسانس زمین شناسی نفت و دکترا هم اکتشاف نفت./من ٣٧ سال در دانشگاه تهران کار کردم. تا اینکه خوردیم به دوره اصلاحات. تازه آقای خاتمی رئیس جمهور شده بود در همان زمان ها حدود صد نفر از استادان دانشگاه تهران مشمول جابجایی شدند. در این زمان من دو راه بیشتر نداشتم. یا باید بازنشسته میشدم و یا اینکه از دانشگاه تهران منتقل میشدم. خودم تمایل نداشتم بازنشسته شوم. برای همین به پژوهشکده علوم زمین در سازمان زمین شناسی منتقل شدم/سال ٨٢ بازنشسته شدم
چگونه مسئولیت انرژی اتمی به شماپیشنهادشد؟
قبل از انقلاب «سازمان انرژی اتمی» از نظر موقعیت سازمانی زیر مجموعه وزارت نیرو قرار داشت و جز یکی از معاونت های آن وزارت خانه یعنی معاونت انرژی بود.
لذا «معاون وزارت نیرو در امور انرژی» عملا سرپرست سازمان انرژی اتمی هم بود. در حکمی که به نام اینجانب صادر شد، آمده بود که" معاون وزیر نیرو در امور انرژی و سرپرست سازمان انرژی اتمی ایران".
این وضع تا زمانی که من در آنجا بودم به همین ترتیب بود.
بعدها این سازمان از وزارت نیرو منتزع شد و به عنوان یک سازمان مستقل زیر نظر نخست وزیر و بعد از آن هم زیر نظر رئیس جمهور قرار گرفت. به این معنا که رئیس سازمان سمت معاون رئیس جمهوری را پیدا کرد.
بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت ما با اکثر اعضای دولت مناسبات دوستی و اشتراکات سیاسی و اعتقادی داشتیم و سوابق سیاسی، تحصیلی، تخصصی من برای رئیس و اکثر اعضای دولت شناخته شده بود.
در آغاز کار دولت موقت و در زمان وزارت مرحوم مهندس عباس تاج در وزارت نیرو مانند سایر وزارت خانه ها و سازمان های مملکت، مسئولیت های بدون مسئول زیاد بود و سازمان انرژی اتمی هم واحدی بود از این دست.
سازمانی بود بسیار عریض و طویل با ریخت و پاش های فراوان، اعضا و کارکنان آن در۲۳ ساختمان مجزا در تهران اسکان داده شده بودند که اکثرا بلاتکلیف و سرگردان بودند. تشکیلاتی هم در اصفهان تحت عنوان مرکز تکنولوژی هسته ای وجود داشت که در آن هم شرایط مشابهی حاکم بود.
تعهدات زیاد در ارتباط با قراردادهای متعدد و فراوان با مشاورین و پیمانکاران داخلی و خارجی وجود داشت که همچنان بلاتکلیف رها شده بود.
درست است که بخشی از این وضعیت فرع وضعیت کلی ممکلکت در شرایط تغییر و تحولات انقلاب بود اما بخش مهم آن مربوط به غیبت و عدم حضور رئیس وقت سازمان انرژی اتمی در محل کارش بود. رئیسی که بیش از یک ماه بود که مسئولیت را رها کرده و به خارج از کشور رفته بود.
معاونین او هم یا اعتقاد به کار و همراهی نداشتند یا برخی از آنها هم به تبعیت از رئیس به خارج از کشور رفته بودند. خلاصه وضع نا به سامانی بود که در آن فریاد اعتراض از پیر و جوان بلند بود و برای حل مشکلات خود به مقامات مختلف مراجعه و طرح شکایت کرده بودند.
سامان دادن به این وضع برای وزارت نیرو از فوریت های مهم در آغاز کار دولت موقت بود و به این ترتیب بود که مسئولیت سرپرسی سازمان در لوای معاونت انرژی وزارت نیرو به من سپرده شد.
سرپرستی سازمان انرژی اتمی را چه کسی با شما در میان گذاشت؟
طی یک تماس تلفنی از من خواستند که به دفترشان در وزارت نیرو بروم. در موقع ورود آقای مهندس عرب زاده و ریاضی معاونین آب و برق هم حضور داشتند. مهندس تاج و سایرین هریک مختصری در مورد سازمان انرژی اتمی گفتند و مشکلات آنجا را از زوایای مختلف مطرح کردند. این مطالب از جهت خط مشی مشترک در سطح مدیریت وزارت نیرو نسب به انرژی اتمی لازم و برای من رهنودهای مفیدی بود.
در نهایت مهندس «عباس تاج » پیشنهاد سرپرسی سازمان را به من مطرح کردند و من هم در پاسخ خواستم فرصتی برای مطالعه به من داده شود. در فاصله دو روز با دوستان و آشنایان در داخل سازمان و دانشگاه می شناختم مشورت کردم. تقریبا نظر همه ضمن تاکید بر مشکلی کار، مثبت بود.
روز سوم مجددا به دفتر وزارت نیرو احضار شدم تا در جلسه ای که از معاونین و مدیران سازمان انرژی اتمی حاضر بودند، شرکت کنم. در این جلسه شرکت کنندگان نظرات مختلفی ابراز کردند از جمله اینکه چرا در سازمان به معاونت نیروگاهها بیش از سایر بخش ها اهمیت داده می شود و مسائل مالی و اداری و ضرورت تعیین رئیس سازمان مطرح شد.
بعد از جلسه با مهندس تاج به مذاکره نشستم و مشکلاتی را که به طور شفاهی با آنها آشنا شده بودم، مطرح کردم. ایشان هم گفتند که از قبل موضوع را با نخست زیر مطرح کرده و نظر موافق را مهندس بازرگان را گرفته اند. من هم با تاکید بر ضرورت و شرط هماهنگی و حمایت وزیر نیرو آمادگی خود را اعلام کردم.
دو روز بعد در یک مراسم رسمی در یکی از ساختمان های سازمان، مراسم معرفی من به عنوان سرپرست جدید سازمان برگزار شد. حکم من در ۱۶ اسفند ۱۳۵۷ صادر شد.
چگونه آغاز به کار کردید. در واقع دستور عملهای کاری شما چه بود؟
روز بعد از معارفه اول وقت و طبق قرار قبلی به یکی از ساختمان هایی که از قرار تخلیه شده بود رفتم. سرایدار در را باز کرد و کمی هم با اکراه من را به داخل راه داد به اتاقی راهنمایی کرد. اما خیلی زود چای آورد و عذر خواست. طولی نکشید که مدیران اداری و مالی آمدند و ترتیب کارها داده شد و منشی هم اطلاع داد که چند نفر برای ملاقات آمده اند و بزودی متوجه شدم که پشت در انبوهی از جمعیت جمع شده اند.
نمایندگان شورای انرژی اتمی، نمایندگان گروه های سیاسی، مدیران و چند نفر از اعضای معاونت اکتشاف که برخی از آنها از دانشجویان سابق دانشگاه و همکاران سابق در وزارت نفت بودند برای خوش آمدگویی آمدند و طرح مشکلات کردند. بعد از آنها نمایندگان دو شرکت کرت ورک یونیون و شرکت فرانسوی فراماتوم آمدند و قرار ملاقات برای یک جلسه مفصل گذاشتند.
یک باره در مجموعه ای از مشکلات و برنامه های پیچیده وارد شدم و به زودی احساس کردم که مثل شناوری در دریای مواج و خروشانی هستم. چند روز طول کشید تا با مسائل و مشکلات و ابعاد کمی و کیفی آنها و اولویت های کاری آشنا شدم و برای ارائه گزارش نزد وزیر نیرو رفتم.
مهندس تاج سایر معاونین را هم خبر کرده بود و با هم به تبادل نظر در مورد سازمان پرداختیم و حاصل و نتیجه جلسه این بود که:
1- باید مشکلات موجود درونی سازمان را شناسایی کرد و با آنها برخورد صحیح انجام داد.
2- مشکلات زیادی در اثر ناهماهنگی برنامه های ریزی های سازمان بویژه در مورد طراحی و ساخت نیروگاه بوشهر و نیروگاه دارخوین در نزدیکی آبادان با وزارت نیرو از قدیم وجود داشت که در نظام جدید با ادامه آنها باقی خواهد ماند.
3- برای داشتن مشی واحد و مورد قبول برای تمام سازمان ها و وزارت خانه های ذی ربط لازم است که موضوع سازمان انرژی اتمی و برنامه های گذشته و حالش در شورای انرژی کشور که تحت ریاست نخست وزیر و وزیری وزارت نیرو است، مطرح و مورد گفت و گو قرار گیرد.
عصر همان روز در جلسه ای که وزیر نیرو با نخست وزیر داشت، بنا به پیشنهاد ایشان من هم شرکت کردم. در آن جلسه افراد دیگری هم حاضر بودند که من مهندس معین فر رئیس سازمان برنامه، دکتر یزدی، وزیر امور خارجه و دکتر اردلان، وزیر دارایی را به یاد دارم.
در اینجا هم موضوع انرژی اتمی مطرح شد. نظرات مختلفی بر حسب میزان آشنایی و اطلاع افراد عنوان گردید. من خلاصه آموخته های خودم را در این مدت بیان کرده و تاکید کردم که شدیدا نیازمند ارشادها و رهنمودهای مقامات و مراجع ذی ربط هستیم تا اولا کاری ناهماهنگ صورت نگیرد و ثانیا از تایید و حمایت دولت هم بهره مند باشیم.
در پایان مهندس بازرگان چنین نتیجه گیری کردند که چون اطلاعات همه ما در مورد واقعیت و حقیقت رویدادها و اقدامات انجام شده قبلی در مورد سازمان انرژی اتمی و درست و غلط بودن آنها، شکل ادامه کار در آینده و بویژه نظراتی که در مورد نیروگاه اتمی بوشهر میان افراد متخصص وجود دارد، ناقص و محدود است، از اهل فن در همه رشته های علمی و فنی و اقتصادی و سیاسی نظرخواهی شود و گزارشی به دولت ارائه شود.
نتیجه گیری خوبی بود و برای من قوت قلبی فراهم کرد که اولا شخص نخست وزیر و وزرا همه بدون هیچ گونه حب و بغض و فارغ از هر پیش داوری درصدد آگاه شدن از حقیقت و آماده برای شنیدن نظرات موافق و مخالف بودند.
همچنین برای من راهنمایی خوبی بود که با حسن نیت تمام به سراغ هر کس که صاحب نظر است بروم و نظرش را بپرسم تا راه حلی پیدا شود. در مراجعه مجدد به مهندس تاج از اینکه من را به این جلسه دعوت کرده بود تشکر کردم و گفتم سمیناری تحت عنوان ادامه یا توقف نیروگاه بوشهر ترتیب می دهیم و ایشان را من در جریان پیشرفت کار خواهم گذاشت.
آیا این سمینار برگزار شد؟ نتایج آن چه بود؟
موضوع سمینار را با متخصصین و همکاران سازمان از رشته ها و بخش های مختلف مطرح کردم. چون اختلاف نظر از علمی و فنی شدید بود ، گروهی ایرادات شدیدی داشتند و عده ای دفاع می کردند. برخی مخالفت ها و موافقت ها ریشه سیاسی داشت. بعضی ایرادات اقتصادی داشتند و برخی با محاسبات اقتصادی معتقد بودند که طرح بلااشکال است. این شور و مشورت همکاران داخل سازمان خیلی طول کشید. سرانجام تشکیل سمینار را اکثریت قریب به اتفاق تایید کردند. مقدمات فراهم شد. دعوت گسترده ای به صورت شفاهی، کتبی و حضوری انجام گرفت. حدود 50 نفر از اهل فن و متخصصین که از زوایای مختلف نیروگاه بوشهر را بررسی کرده بودند، دعوت را پذیرفتند. درواخر خرداد 1358 سمینار تشکیل شد و وزیر نیرو هم آن را افتتاح کرد.
همه شرکت کنندگان به نوعی بر حسب تخصص و رشته کاری شرکت داشتند. در مراسم افتتاحیه، شرح و بسط درباره سابقه امر، علت تشکیل این سمینار، انتظار دولت و مسئولین و تشکر از مدعوین را من انجام دادم. هر کس که حرفی برای شروع کار و به عنوان قبل از دستور داشت، عنوان کرد. این قسمت ک روز کاری تمام وقت گرفت.
روز بعد کمیته های مختلف تشکیل شدند و هرکس در هر کمیته علاقه مند بود ثبت نام کرد. درست یک هفته به طول انجامید. من از کنار شاهد تلاش همه بودم. از این مسئولیت پذیری و علاقمندی این افراد که در کارشان وارد بوده و به کشور علاقمند بودند، لذت می بردم و برای ادامه کار و رسیدن به نتیجه مطلوب بیشتر تشویق شدم.
سمینار در پایان قطع نامه صادر کرد که اهم مطالب آن به شرح زیر بود:
1- نیروگاه های هسته ای با توجه به پیچیدگی های زیادی که در کار ساخت و راه اندازی و بهره برداری آنها وجود دارد، برای کشورهایی که با کمبود و یا فقدان سوخت های فسلی مواجه هستند، توجیه پذیر می باشد. برای کشورهایی نظیر ایران که هیچ گونه محدودیت و کمبودی در زمینه منابع نفت و گاز ندارند، توجیه پذیر نمی باشد.
2- وابستگی شدید صنعتی بویژه در زمینه تامین سوخت هسته ای که از مرحله تهیه سنگ معدن، انجام فرآیندهای بینابینی که منتهی به ساخت میله های سوخت غنی شده و تا مرحله دسته بندی و آماده سازی میله های سوخت برای قرار گرفتن در راکتور را شامل می شود، به کشورها، شرکت ها و موسسات مختلفی وابسته است. این وابستگی ادامه کار و بهره بردای منظم و مستمر نیروگاه را بسیار آسیب پذیر خواهد کرد.
3- ضرورت مطالعات دقیق و مفصل برای ایمنی نیروگاه بوشهر.
4- ارزیابی اقتصادی؛ اصولا هزینه ساخت نیروگاه های هسته ای بیش از نیروگاه های عادی حرارتی است. افزون بر این بهره برداری از این نیروگاه های در کشورهای جهان سوم به نسبت کشورهای صنعتی بسیار بیشتر خواهد بود. در نتیجه قیمت تمام شده تولید برق برای مصرف کنندگان بسیار گران تر از حال حاضر خواهد شد. این واقعیت در ایران که دسترسی مستقیم و ارزان به سوخت فسیلی وجود دارد، دلیلی بر عدم توجیه اقتصادی نیروگاه هسته ای بوشهر خواهد افزود.
5- ایمنی پسمانداری- هر مجموعه بسته های سوخت غنی شده هسته ای در راکتور بعد از مدتی کار کردن باید از راکتور خارج و بسته های سوخت نو جایگزین گردد. سوخت های جایگزین تا زمانی که کاملا سرد و برای مراحل بعدی آماده شود، باید موقتا در جایی نگهداری و سپس دفع شود. از این نظر هیچ گونه آمادگی در کشور وجود ندارد.
6- معاونت برق وزارت نیرو و شرکت توانیر که مسئول ساخت نیروگاه های در نقاط مختلف کشور و انتقال برق حاصل شده به شبکه انتقال برق سراسری کشور و از آنجا از طریق شرکت های منطقه ای به مراکز مصرف می باشند، از آنجا که هماهنگی های لازم با وزارت نیرو صورت نگرفته بود، لذا انتقال برق از نیروگاه بوشهر به نزدیک ترین محل مناسب در شبکه سراسری مستلزم ساخت یک خط با ظرفیت 700 کیلو ولت به طول 200 کیلومتر از بوشهر به نزدیک ترین محل خواهد بود. این ناهماهنگی تولید و انتقال نیرو به طور قطع پروژه نیروگاه بوشهر را با مشکلات زیاد همراه خواهد ساخت.
گزارش سمینار" ادامه یا توقف نیروگاه بوشهر" به وزیر نیرو تقدیم شد تا از طریق ایشان، با مسئولین در میان گذاشته شود. این گزارش تمام اطلاعات لازم را برای مسئولینی که در مقام تصمیم گیری بودند، فراهم کرده بود. از این نظر بسیار مقبول افتاد و پیگیری گزارش بعد از دولتا موقت به دولت های بعدی و شورای انقلاب محول شد. بعد از استعفای اینجانب از انرژی اتمی دیگر اطلاعی ندارم که به کجا کشیده شد.
به موضع پیمانکاران ساخت نیروگاه ها اشاره کردید، چه تقاضاهایی داشتند؟ روش برخورد و رویارویی شما با آنها چگونه بود؟
دو پیمانکار مهم یکی شرکت «کرت ورک یونیون» آلمان در ارتباط با نیروگاه بوشهر و دیگری شرکت فراماتوم فرانسه سازنده نیروگاه دارخوین اهواز بودند. از نیروگاه بوشهر که دو واحد داشت، در مجموع حدود 65 درصد کار انجام شده بود. ساخت نیروگاه دارخوین حدود 13 درصد پیشرفت داشت. تصمیم گیری د رمورد نیروگاه دارخوین که در مرحله بهره برداری سایت نیروگاه بودند، کار دشواری نبود و هر دو طرف یعنی کارفرما و پیمانکار معتقد به توقف کار بودند و این کار با تصویب دولت و تایید شورای انقلاب انجام شد. در واقع قرارداد با این دو شرکت بدون گفت و گو فسخ گردید. اما مشکل اصلی نیروگاه بوشهر بود؛ دو قسط ارزی و ریالی شرکت آلمانی پرداخت نشده بود. کار در کارگاه ها هم به علت شرایط انقلاب متوقف شده بود و رئیس کارگاه هم شکایت از ناامنی خود و همکارانش داشت. رئیس شرکت آلمانی و نماینده این شرکت چندین بار به ایران آمدند و به علت شرایط خاص در ایران تقاضای توقف کامل کار و اعمال شرایط قرارداد را داشتند. موضع ما تجدید نظر و اصلاح قرارداد بود چراکه فوق العاده یک طرفه امضا شده بود. بویژه بالا بودن هزینه های قرارداد، موضوع ایمنی نیروگاه ها و ارائه مدارک دال بر فقدان انجام مطالعات انتخاب محل و علت تاخیر در ارسال قطعات ساخته شده به ایران از مشکلات مطرح شده از سوی ما بود.
ضمنا نظر ما این بود که شرایط غیر عادی موجود موقتی است و بزودی مملکت به حالت اول برخواهد گشت. به این ترتیب اگر کمی تحمل کنند می توان کار را ادامه داد. این مسائل و موارد بحث و گفت و گوی ما با پیمانکار آلمانی نیروگاه بوشهر بود که حدود یک سال و نیم طول کشید و سرانجام هم به نتیجه نرسید. علت این بود که آنها به هیچ عنوان قصد ادامه کار در ایران نداشتند و تصمیم خود را گرفته بودند. ما هم توقع داشتیم که وضع ما را درک کنند و به تعهدات خود عمل کنند تا اینکه به دادگاه علیه ما شکایت کردند.
پیگیری دعاوی شاکیان مانند پرونده پیمانکاران نیروگاه های بوشهر و دارخوین به کجا رسید؟
با برخی از شرکت ها که قرارداد بزرگ و قابل ذکری نداشتیم مانند شرکت انگلیسی RTZ که برای خرید سنگ معدن اورانیوم از معادن کشور نامیبیا قرارداد بسته بود، به دلیل عدم آمادگی برای ادامه قرارداد در ایران و قابل توجه نبودن حجم تعهدات فی مابین، وارد مذاکره شدیم و مصالحه شد.
در مورد شرکت ایرانی- فرانسوی سوفیدیف هم طرف فرانسوی شراکت را بر هم زد و سهم ایران را از طریق سازمان سرمایه گذاری مشترک در وزارت دارایی ایران به بانک مرکزی پرداخت کرد.
در مورد شرکت« اوریدیف» که تقریبا ماهیت بین المللی داشت و مخالفت سرسختانه ای هم با عضویت ایران داشتند، قرارداد فسخ گردید. در واقع ایران از طریق شرکت« سوفیدیف»، در اورودیف عضو بود. با فسخ قرارداد اول، دومی هم فسخ می شد. لازم به ذکر است که طرف ایرانی این دو قرارداد با فرانسوی ها، وزارت دارایی ایران بود و طرف مذاکرات، آنها بودند. سازمان انرژی اتمی مصرف کننده و سفارش دهنده محصولات اورودیف بود. اما شرکت های «کرت ورک یونینون» و «فراماتوم» هر یک جداگانه طبق قراردادهایشان به دادگاه داوری بین المللی شکایت کردند.
هم فرانسوی ها و هم آلمانی ها وکلای بسیار برجسته ای در دادگاه داشتند. وضعیت ایران به دلیل مشکلات مالی و ارزی رضایت بخش نبود. وکیل فرانسوی و آلمانی داشتیم که کارها را پیگیری می کردند. در واقع این دو وکیل هم از طریق وزارت خارجه ایران معرفی شده بودند. کارهای داوری دیگری را هم از طریق وزارت خارجه ایران داشتند اما وکلای ایرانی چندان قوی نبودند و علت آن هم ضعف مالی و نداشتن اعتبار لازم در سازمان انرژی اتمی بود.
دفتر حقوقی سازمان هم در آن زمان سر و سامان مشخصی نداشت. من برای مشاوره های حقوقی در داخل و خارج از چند نفر از اساتید دانشگاه و وکلای وزارت امور خارجه دعوت کردم تا مسائل حقوقی ما را کمک کنند و آنها هم در حد توان مساعدت می کردند.
بعد از من در سازمان گویا تیم حقوقی دیگری تشکیل شد چون جریان دادگاه ها تا مدت ها بعد از من ادامه پیدا کرد و نتایج آنها هم بعدها اعلام شد.
باید در اینجا یک مورد را روشن کرد. کلیه قراردادهایی که ایران از طریق سازمان انرژی اتمی با طرف های خارجی منعقد کرده بود، بعد از انقلاب با تغییرات بنیادین در سیستم حکومتی و سیاست بین المللی ایران توسط طرف های خارجی لغو گردید و در زمان مدیریت اینجانب هیچ قراردادی از طرف سازمان انرژی اتمی ایران فسخ نگردید.
بعد هم به مجرد اینکه جهت وزش باد عوض شد، آقای رئیس مسئولیت و تمام قراردادهایی را که امضایش پایشان بود، رها کرد و ناگاه ناپدید شد و ماه ها قبل از انقلاب سر از اروپا درآورد و خیلی زودتر از شاه، به خارج پناهنده شد./۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۰ خبرآنلاین.
مصاحبه باعباس میلانی:باحسین زرهی
او توضیح میدهد که به دلیل چاپ کتاب در سطح وسیع به زبان انگلیسی مخاطب نسخه انگلیسی شاه مخاطب عام بود و از این رو این گونه توضیح واضحات ناگزیری بایسته مینمود و میافزاید:
«در مقابل جزییاتی برای ایرانیها ممکن است جالب بوده باشد که برای انگلیسی زبانها لازم نبود. مثلا بخشهایی از سخنرانیهای خمینی و یا سخنرانیهای شاه در مورد خمینی. تلگراف خمینی به شاه.»
زرهی به کمک میلانی میآید با این جمله که:
زرهی با اشاره به نکتهای که ساعتی پیش با هم درباره آن گفت و گو کرده بودیم و من گفته بودم که میلانی در کتاب شاه گهگاه به رمان نویس نزدیک میشود، از میلانی پرسان میشود.
عباس میلانی: زندگینامه در ملتقای رمان و تاریخ است. بنا بر این است که شگردهای روایی قصه را به کار بگیرد ولی دقت و امانت و انصاف تاریخ را هم رعایت کند. و یک دلیلی که الان… در غرب هم همینطور است… پرفروشترین نوع کتاب تاریخ زندگینامه است.
به باور میلانی این اقبال عامه به بیوگرافی یا زندگینامه، رعایت زبان روایی و کشش داستانی را برای نویسنده، این گونه کتاب ها بایسته میکند.
از میلانی میپرسم که هیچوقت به طور جدی فکر کرده است که به نوشتن رمان تاریخی بپردازد؟ میبینم که این سخن مرا بیشتر ستایش و تمجید تلقی میکند. در این گونه موارد واکنشهای هر کسی فرق میکند. میلانی اما میخندد و خود را آماده شنیدن پرسش دیگری نشان میدهد.
او در پاسخ به پرسش من که نسخه فارسی تا چه اندازه در پی تذکر دیگران و یا پیدا شدن سندهای تازه دگرگون شده، میگوید:
بله مواردی بوده. کسی نوشته و گوشزد کرده و من در نسخه فارسی افزودم. منتها چون احساس کردم در انگلیسی به شکل دیگر آمده حقش این است که آدم بگوید اشتباه کردم. این باید سنت باشد.
میلانی در برابر پرسش حسن زرهی که شاه تا چه اندازه به خودش به عنوان شاه و الگویی کاریزماتیک مانند دوگل باور داشت با اشاره به بازیهای محفلی دربار میگوید که شاه در یکی از این بازیها کمال مطلوب خود را رییس یک اداره بودن اعلام میکند که صبح برود سر کار و ساعت چهار پنج برگردد خانه، او میافزاید:
«شاه در هر فرصتی که میشد از پادشاهی دربرود اولین تمایلش به رفتن از سلطنت بود.»
حسن زرهی در همین زمینه میگوید:
«همیشه آماده فرار بود. در خاطرات ثریا، ثریا می نویسد: شاه اصلن خواب نداشت. در طول شب چند بار اتاق خوابش را عوض میکرد.»
زرهی با اشاره به زمان رفتن رضاشاه از ایران از میل شدید محمد رضاشاه به همراه شدن با پدر میگوید و میافزاید: شاه در تمام طول زندگی اش در اندیشه مفری است که خودش را نجات بدهد.
میلانی میگوید: بین روزی که شاه به سلطنت نشست و روزی که از ایران در ۲۵ مرداد رفت حداقل پنج بار شاه در آستانه خروج است. تهدید به خروج میکند. به سفارت انگلیس و آمریکا میگوید که من رفتم، به قوام میگوید. به مجلس میگوید. بعدش هم سال ۶۱ میلادی وقتی که امینی را منصوب میکند بعد از ظهرش گزارش سفارت آمریکا میگوید که شاه میخواهد برود از ایران. برای این که نگران بود کارگران به اعتصابها بپیوندند و اوضاع شلوغ پلوغ شود.
میلانی پادشاهی ۳۷ ساله شاه را پدیدهای میان میل گریز از مرکز و توانایی و شوق برای ماندن مینامد.
از میلانی درباره نفوذ قدرتهای خارجی در ایران زمان شاه میپرسم، او با اشاره به اینکه از رزمآرا تا قوام و سید ضیا همه با سفارت انگلیس صلاح و مصلحت میکند از گزارش سفارت انگلیس که در کتاب خود آورده است سخن میگوید:
سفارت انگلیس همین مضمون را در دو گزارش مختلف در دو مقطع مختلف مینویسد. حرفشان این است که ما در واقع در ایران قدرتمان کمتر از آن است که همه فکر میکنند. ولی چون همه فکر میکنند که قدرت داریم پس قدرت داریم. تقریبا عین قول سفیر است. ما به هر کسی که میآید میگوید ما را وزیر کنید ما را سفیر کنید میگوییم آقا در قدرت ما نیست باورشان نمیشود.
میلانی میافزاید:
اگر در آخر دوران سلطنت، مثلا سال ۱۹۷۸میلادی(۱۳۵۶) شاه اعتماد به نفس بیشتری میداشت و برای هر تصمیمی منتظر اجازه سفارت آمریکا یا انگلیس نبود، حتما تصمیمهای متفاوتی میگرفت. در یک سال آخر هر تصمیمی که گرفت بدترین تصمیم متصور بود.
حسن زرهی: در واقع نتوانست تصمیمی بگیرد. در هیچ موردی. به جز فرار، شاه در هیچ موردی نتوانست با قاطعیت تصمیم بگیرد.
زرهی در دنباله گفت و گو این پرسش را طرح میکند که اگر سوگند خوردن برای جلوس به پادشاهی نسک و آیینی ویژه داشت چرا نویسنده کتاب شاه معتقد است که سوگند محمدرضا شاه با سوگند رضا شاه تفاوت داشت؟
میلانی میگوید هر دو قسم نامه را به دقت بررسی کرده تعداد کلماتی که بار مذهبی دارد درقسم نامه محمدرضا شاه خیلی بیشتر است:
«شاه اسلام پناهی میکرد. بین سالهای ۴۱ تا ۵۲ میلادی شاه از روحانیان دعوت میکند که بیایند و جلوی قوام بایستند. جلوی نخستوزیرهایی که او دوست ندارد بایستند. بیایند جلوی حزب توده بایستند. فرمان تأسیس بنیاد پهلوی را بخوانید انگار یک آخوند این را مینویسد. اینهاست که برای من خیلی عجیب بود.»
میلانی با این همه بر این باور است که نیروهای اسلامی از همان دهه ۴۰ میلادی در پی سرنگونی شاه بودند:
«هر نخست وزیری که در دوران شاه کشته شده به دست اسلامیها کشته شده.
هر دو باری که به شاه سوء قصد شد اینها بودند. بزرگترین تظاهرات علیه شاه را اسلامیها کردند. کسروی را آن ها کشتند. وسیعترین تشکیلات را این ها داشتند.»
حسن زرهی در این بخش از گفتگو به بازگشت آیتالله قمی به ایران که توسط رضا شاه تبعید شده بود و اصرار شاه برای بازگشت او و پذیرش سه شرط این روحانی مبنی بر لغو لایحه کشف حجاب اجباری، تدریس تعلیمات دینی در مدارس ایران و بازگرداندن اوقاف به روحانیون اشاره میکند. میلانی میگوید:
«قمی که رضاشاه حاضر نشد با او ملاقات کند، وقتی که به اعتراض به تهران آمد . تازه قمی آخوند سلطنت طلب بود. در نامهاش میگوید عظمت ایران به خاطر رضا شاه است. چنین آخوندی را رضاشاه حاضر نشد دیدار کند. گفت من قهر میکنم میروم. گفت به جهنم برو.»
در دنباله گفتگو زرهی میپرسد که چرا شاه اصلن به فکر آوردن حزب رستاخیز و تک حزبی کردن ساختار سیاسی ایران افتاد؟
میلانی: این هم غریب است و هم مغایر نوشتهها و گفتههای مکرر خود شاه. تا آنجا که من متوجه شدهام سه چهار منبع مهم هستند که این فکر را در ذهنش القا میکنند. یک گروه پنج نفری هستند که مشاوران ملکه بودند. منوچهر گنجی، قاضی، امین رادمرد، افخمی و قریشی. اینها طرحی تهیه میکنند بر این مبنا که نظام دو حزبی جواب نمیدهد و بیاییم نظام تک حزبی درست کنیم. به نظر میرسد که یک منشاء اینها فکر ساموئل هانتینگتون و برخورد تمدنها است. که شاه اتفاقا وقتی این گزارش اول به او داده میشود خیلی برآشفته میشود.
میلانی میافزاید: اشتباهی که شاه کرد و تصور کرد مسلمین متحد او هستند در برابر چپ و ناسیونالیستها همان اشتباهی است که مصر کرد. سلفیها را مبارک تقویت کرد. آمریکاییها بعد از شاه در افغانستان همان اشتباهی را کردند که شاه در ایران کرد. فکر کردند از مذهبیها میشود علیه چپ استفاده کرد و استفاده کردند. اما مذهبیها خودشان شدند معضلی بدتر از چپ.
زرهی با یادآوری نکتهای از کتاب شاه میلانی در مورد «نفرین نفت و کشورهای نفتخیز» میپرسد:
«آیا آقای خمینی نفرین نفت ایران بود!؟ یعنی علاوه بر همه جنبههای دیگر نقش نفت چه بود. البته ما بدبختی دیگری که داشتیم بغل روسها بودیم. اگر بغل شوروی نبودیم چه بسا آمریکاییها ملاحظات دیگر را هم منظور میکردند. آیا این نفرین نفت هم شامل ایران شد؟»
میلانی: همیشه سیاست اصلی غرب در رابطه با ایران حفظ نفت و جلوگیری از شوروی بود. آیتالله خمینی در نامهای که به کارتر مینویسد میگوید ما جلوی شوروی را میگیریم و نفت هم صادر میکنیم، شما چه میخواهید؟ چرا به بختیار متوسل شدید؟ ولی از سوی دیگر هم رژیم آقای خمینی و خامنهای نفرین نفت است.
اگر نفت نبود بیکفایتی این رژیم و بیدرایتی اش باعث شده بود که سی سال پیش سقوط کند. ولی این ها توانسته اند سی و چهار سال بعد از این که در همین دو سه سال اخیر ۱۰۰ میلیارد دلار لفت و لیس شده، در هفت سال اخیر ۷۰۰ میلیارد دلار به دست بیاورند.
میلانی سپس در برابر پرسش زرهی درباره روند مهاجرت روستاییان به شهرها در دوران افزایش درآمدهای نفتی میگوید طی ده سال پایانی رژیم شاه جامعهای که ۸۰ درصد روستانشین بود تبدیل شد به جامعهای با۵۰ تا ۶۰ درصد شهرنشین. آنها بودند که با خودشان فرهنگ مذهبی محافظهکار را آوردند و در شهرها تنها نیرویی که امکان بسیج سیاسی داشت مذهبیها بودند. میلانی با اشاره به پولهایی که شاه برای مذهبی ها خرج میکند میافزاید:
«اصلن شگفت انگیز است. دانشگاه تهران مسجد نداشت. دوران شاه مسجد ساختند برایش. تعداد مسجدهایی که در همین ده پانزده سال آخر رژیم شاه ساخته شد… نیکخواه کسی است که متوجه میشود تعداد طلبهها در ده سال اخیر دوران شاه یک دفعه زیاد شده. کسی متوجه این ماجرا نیست. نصف روشنفکران عرفی ما به تبعیت از آل احمد و حزب توده و شریعتی این فریب را میخورند که میشود شما یک حکومت اسلامی متجدد داشته باشید. همه شان هم متوهم اند. فکر میکنند خودشان مرکز پرگار وجودند. اما کسی که تصورش را نمیکردند معلوم شد که از همه آنها اینکاره تر است. هم از همه شان خشن تر است و هم باهوش تر. از همه استفاده کرد.»
و در آخر از میلانی میپرسم اگر به هفتاد هشتاد سال گذشته ایران بنگرد کجاها هست که میتواند انگشت بگذارد و بگوید اگر آن نقطه را میگرفتیم زودتر به دموکراسی دست مییافتیم؟
میلانی: اگر دکتر مصدق حاضر میشد با شاه و غرب فروردین آن سال بهترین قرارداد نه قرارداد ایدهآل را میبست چه بسا که ایران میتوانست ایران مشروطه باشد. شاه حاضر بود. کنار نشسته بود عملا. قدرت ازش سلب شده بود. سال ۶۵ میلادی تیمسار پاکروان رییس ساواک شکنجه را متوقف کرد. شروع کرد با اپوزیسیون مذاکره کردن. رفته در زندان با جزنی مذاکره کرده. با روشنفکران ارتباط نزدیک دارد. جزنی میآید به فرخ نگهدار میگوید این توی اینها از همه متفاوت است. مثل اینکه میخواهد واقعا کاری کند. فداییها از دل جزنی اینها درآمدند. اگر آن اتفاق نمیافتاد و شاه بدون دلیل پاکروان را کنار نمیگذاشت، ۶۵ شاه خیلی محبوب بود. اصلاحات ارضی کرده. چپ قبولش نکرد. ولی سفارت انگلیس که خیلی با شاه مراوده خوبی نداشت آن زمان میگوید عظیم ترین تحول است در ۱۵۰۰ سال اخیر ایران. فئودالیزم را برداشته. هیچکدام از مارکسیستهای ما حاضر نبودند بپذیرند. بعد میآید قانون میگذراند که هر کسی به کتاب مقدس خودش قسم بخورد. که در خیلی از کشورهای غربی هم متداول نبود. چرا یک بهایی یا یک مسیحی یا یک زرتشتی به قرآن قسم بخورد. به چه حسابی. یک نفر از این دفاع نکرد. روشنفکرهای چپ و دموکرات ما رفتند از آیت الله هاحمایت کردند.
هادی غفاری: موضوعاتی که میلانی در کتاب معمای هویدا مطرح کرده است به همراه اظهارات چند پهلوی ابراهیم یزدی به این مسائل دامن زده است. عباس میلانی داستان سرایی بی اطلاع و دروغگو است. گمان نمیکنم کسی به اندازه من در انقلاب حضور داشته باشد. در کتابهای میلانی میتوان دریافت که او در دانشگاه و انقلاب نبوده است.
* اما گفتههای میلانی مبتنی بر مستندات و نقل قولهای اشخاص است.
حدس میزنید ضارب هویدا چه کسی باشد؟
غفاری: هیچ کس جز آقای خلخالی و خدا نمیداند چه کسی هویدا را کشته است هر کس (چیزی) بگوید دروغ گفته است.
* اما مرحوم خلخالی در خاطراتشان گفته اند که هویدا را یکی از روحانیان حاضر در جلسه دادگاه کشته است؟
غفاری: به غیر از من، ۸ یا ۹ روحانی در دادگاه حضور داشتند! اسمی نمیبرم که کسی را متهم شود. به عکسها نگاه کنید مرحوم آیت الله شاه آبادی کنار دیوار نشسته اند و چند روحانی دیگر (در دادگاه حضور دارند)، من کسی را متهم به انجام این کار نمیکنم.
* مرحوم ابراهیم یزدی در جایی گفته اند که ...
غفاری: او اسمی نبرده است و فقط میگوید یک روحانی این کار را انجام داده است.
* در فیلمی که از یزدی منتشر شده است وی از شما نام برده است؟
غفاری: اسمی نبرده اند مطلب یزدی را خوانده ام.
هم اکنون قبر هویدا کجاست؟
غفاری: قبر هویدا در شهر «عکا» در منطقه تحت سلطه اسرائیل قرار دارد.
خانمی که گویا خواهر هویدا بود به خلخالی زنگ زد و خواستار انتقال جنازه هویدا شد. در جلسهای با خلخالی در مورد محل دفن هویدا صحبت کردیم.
خلخالی با حاج احمد آقا (خمینی) در این باره تماس گرفت و حاج احمد آقا هم از امام (ره) پرسیدند، ظاهرا امام (ره) فرموده بودند هر کجا خواستند ببرند. آن طور که شنیده ام جنازه هویدا را به پزشکی قانونی بردند و بدنش را «مومیایی» و سپس به ترکیه منتقل کردند و از آنجا هم به محلی به نام «حظیره القدس» عکا که آرامگاه بهائیان است، بردند. چند روز پیش مصاحبهای در تلویزیون پخش شد، فردی از همکاران هویدا میگفت که او به هیچ مذهبی معتقد نبود.
پدرم جلوی مادرم به گریه افتاد به طوری که روحیه مادرم خراب شد. به پدرم گفتم «خجالت بکش تو که عرضه نداشتی مقاومت کنی چرا روضه موسی بن جعفر (ص) میخواندی؟ گفت: پسرم همه بدنم درد میکند. گفتم روحیه مادرم را خراب کردی. گفت: نه، بدنم متلاشی است. بعد خواست اشک هایش را پاک کند، بینی و بین الله دستهایش بالا نمیآمد، سرش را خم کرد و به زحمت اشک هایش را با سر زانوهایش پاک کرد و گفت: همه دست و بالم شکسته و داغون است حتی مرا نمیبرند تا شکستگیها را گچ بگیرم. دو شب است که از درد نمیتوانم بخوابم. بعد که با ما داشت صحبت میکرد یکباره سرش به زیر افتاد! کشان کشان با صندلی پدرم را بردند هر چقدر التماس کردیم که اجازه دهید دکتر بیاوریم، گفتند خودمان به داخل بند پزشک میبریم.»
* چرا برخی افراد به دنبال تطهیر رژیم گذشته و شخص هویدا هستند؟
غفاری: باید به سال ۵۵-۵۶ باز گردید و جنایتهای هویدا را ببینید. نگاه نکنید (هویدا) یک خودکار بیک را ۱۰ سال پنج ریال نگه داشت، به این نگاه کنید که برابر قانون سرپرست برخی تشکیلات مهم مانند ساواک با وی بود. هویدا در تمامی جنایتهای ساواک دست داشته است. شما معنای جنایت را نمیتوانید بفهمید مگر اینکه به آن دچار شده باشید. این شعر یادتان باشد، «به دریا رفته میداند مصیبتهای طوفان را.» آب در ۱۰۰ درجه به نقطه جوش میرسد و دمای سیگار ۴۰۰ درجه سانتی گراد است. بدن من پر از جای سیگار است، هنوز سیاهی برخورد سیگار بر بدنم پاک نشده است. وقتی سیگار روی بدن من روشن میکردند و صدایی بدتر از حیوان از من خارج میشد.
حدود ۴۴ سال از سالهایی که شکنجه میشدم، میگذرد. الان که حضور شما نشسته ام خدا را گواه میگیرم که ضربات کابل آن چنان رگهای پای من را پاره پاره و متلاشی کرده است الان هم پاهایم میسوزد.
هر روز صبح که از خواب بلند میشوم باید کلی پایم را در آب سرد نگهدارم که خونهایی که کف پای من میآید، برگردد. افرادی که از شاه و هویدا دفاع میکنند این چیزها را ندیدند و اظهار نظر میکنند. «آپولو» را ندیده اند. ظرف یا استوانه مسی بزرگ روی سر میانداختند و با چوب یا آهن به آن میزدند، ه. بطوری که صدایی شبیه انفجار بمب اتم در گوش شما طنین افکن میشد.
آقایانی که امروز از عملکرد رژیم گذشته دفاع میکنند به پنکه بسته نشده اند تا ۱۰-۱۵ روز ادرارشان دست خودشان نباشد. ۶ ماه شما را حمام نبرند تا بدنتان بوی عفونت و نجاست بگیرد. روزی هر چقدر ناله کردم که اسهال گرفته ام و نمیتوانم خودم را نگه دارم اجازه ندادند به دستشویی بروم در کاسهای مدفوع و ادرار کردم. نیم ساعت بعد در همان کاسه غذا خوردم...
هویدا مسئول مستقیم تمام شکنجهها بود. خواهر من را لخت کردند و مرا تهدید کنند که اعتراف نکنی با خواهرت چنان میکنیم. آنها ندیده اند دست بسته را از پشت ببندند و بالا بکشند و آویزان کنند. این شکنجه بیشتر از ۳۰ ثانیه انجام نمیشود، چون انسان را میکشد. سوزاندن پاها با اتوی داغ را ندیدند و نمیدانند چیست.
کف پای من قطرش به بیش از ۲۰ سانت میرسید حسینی شکنجه گر ساواک یا همان «استوار شعبانی معروف» برای اینکه پاهای من عفونت نکند و نیازی به بیمارستان نباشد و بار بعد هم بتواند شکنجه کند با بیش از ۱۰۰ کیلو وزنش روی جفت پای من میایستاد تا چرکها خارج شود در این وضعیت صدایی بدتر از صدای حیوان از انسان خارج میشود.
از پدرم میخواستند که من را با شلاق بزند. بعد همان شلاق را به من میدادند و میگفتند پدرت را بزن. وقتی من امتناع میکردم آن چنان مرا کتک میزنند که پدرم به من میگفت: «بزن پسر خودت را راحت کن!» در دانشکده الهیات بازداشت کردند و تا خود زندان اوین داخل ماشین کتکم میزدند. سال ۵۴ به زور به من سم خوراندند و بلافاصله آزادم کردند. یکی، دو ساعت نگه ام داشتند بعد در خیابان رهایم کردند گوشه خیابان نشستم و خون استفراغ کردم. الان معده من یک سوم معده انسان معمولی است.
«ازغندی»(هوشنگ منوچهری-وظیفه خواه) سربازجوی من در زندان بود چنان با پوتین بر دهان من زد که فک من شکست و دندان هایم خورد شد (دهانش را باز میکند و میگوید) اینها که میبینید دندانهای من نیست و استخوان مصنوعی است. آقایان یادشان نیست، چون ندیدند و تجربه نکردند و امروز متاسفانه هویدا را تطهیر میکنند./۱۳۹۷/۰۵/۱۸دنیای اقتصادبنقل ازایرنا/مصاحبه باجانبازومبارزانقلاب(هادی غفاری)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:رؤسای سازمان انرزی اتمی ،ازپیروزی انقلاب تا کنون:
با وقوع انقلاب اسلامی ایران فریدون سحابی، ریاست سازمان انرژی اتمی ایران را به دست گرفت. او استاد دانشگاه، نویسنده، مترجم، فعال سیاسی اصلاح طلب و اولین رئیس سازمان انرژی اتمی بعد از انقلاب بود. او سومین فرزند یدالله سحابی از بنیانگذاران نهضت آزادی است. سحابی دارای مدرک دکترا در رشته زمینشناسی و اکتشاف نفت از دانشگاه لندن بود. او بعد از پایان تحصیلات به ایران آمد و به عضویت هیات علمی دانشگاه تهران انتخاب شد.
«فریدون سحابی» پس از انقلاب به سمت معاون وزیر نیرو در امور انرژی و سرپرستی سازمان انرژی اتمی ایران در دولت موقت انتخاب شد. ریاست او بر سازمان انرژی اتمی تا سال ۱۳۶۱ ادامه داشت اما تا سال ۶۵ در سمت معاون وزیر نیرو حضور داشت.
«رضا امرالهی» از ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶ رییس سازمان انرژی اتمی ایران و معاون رئیسجمهور ایران بود. او از ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴، قائم مقام وزیر نیرو بود.
«رضا امراللهی» از زمان نخستوزیری میرحسین موسوی تا پایان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی،ریاست سازمان انرژی هسته ای رابعهده داشت.
«مهندس رضاامراللهی» هماکنون رئیس دانشکده مهندسی فیزیک و انرژی دانشگاه امیرکبیر است و عضو هیات تحریریه نشریه علمی و پژوهشی دانشگاه صنعتی امیرکبیر است. امراللهی کارشناسی فیزیک را از دانشگاه ملی ایران، کارشناسی ارشد مهندسی برق را از دانشگاه لامار آمریکا، مدرک دوره مهندسی هستهای از مرکز تحقیقات هستهای مل در بلژیک و دکترای فیزیک پلاسما را از دانشگاه پاریس دریافت کرد.
«غلامرضا آقازاده» از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۸ رییس سازمان انرژی اتمی و معاون رییس جمهور وقت بود.
«غلامرضاآقازاده» وزیر نفت ایران از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۶ بود. آقازاده در سال ۱۳۴۹ لیسانس ریاضی و در سال ۱۳۵۴ لیسانس مهندسی کامپیوتر از دانشگاه تهران اخذ کردوبرای تحصیلات تکمیلی به آمریکا رفت، اما در سال ۱۳۵۷ همزمان با وقایع انقلاب اسلامی، به کشور بازگشت.
«علیاکبر صالحی»در سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۸۹ به عنوان رییس سازمان انرژی اتمی و معاون وقت رییسجمهور منصوب شد. او از سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۲ نماینده ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی بود و بین سالهای ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۸، معاونت دبیرکل سازمان همکاری اسلامی را بر عهده داشت.
«علیاکبر صالحی» تحصیلات خود را در دانشگاه آمریکایی بیروت (AUB) و مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT) در رشتههای فیزیک هستهای و مهندسی هستهای انجام داده است. او استاد مهندسی انرژی دانشگاه صنعتی شریف است و دو دوره رئیس این دانشگاه بوده است. صالحی همچنین ریاست دانشگاه بینالمللی امام خمینی قزوین را بر عهده داشته است. صالحی از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲ وزیر امور خارجه ایران بود.
«فریدون عباسی دوانی» از ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲ رییس سازمان انرژی اتمی بود. او دانشآموخته دکتری فیزیک هستهای از دانشگاه شهید بهشتی و رئیس گروه فیزیک دانشگاه امام حسین و عضو شورای مرکزی انجمن هستهای ایران است. او که از سال ۱۳۸۶ از سوی شورای امنیت تحریم شد، در سال ۱۳۸۹ همزمان با مجید شهریاری دیگر دانشمند هستهای ایران، هدف ترور نافرجام قرار گرفت.
«فریدون عباسی دوانی»هم اکنون نماینده حوزه انتخابیه کازرون و کوهچنار در مجلس یازدهم است.
«علی اکبر صالحی» از ۱۳۹۲ تا ۷ شهریور ۱۴۰۰ به عنوان رییس سازمان انرژی اتمی و معاون رییسجمهور فعالیت کرد. در این دوره از حضورش در جریان مذاکرات هسته ای که به تفاهم هستهای لوزان و برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) منجر شد، حضور داشت،وی ازسال ۱۳۸۸ تا ۱۳۸۹ ریاست سازمان انرژی اتمی رابعهده داشت.
۲رئیس دیگر
فریدون عباسی (نماینده کازرون)متولد۲۰ تیر ۱۳۳۷ آبادان. دارای لیسانس فیزیک هستهای از دانشگاه شیراز،فوق لیسانس فیزیک هستهای دانشگاه فردوسی مشهد و دکتری مهندسی هستهای از دانشگاه صنعتی امیرکبیر است.
وی از سال ۱۳۷۲ عضو هیات علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین که به ریاست دانشکده فیزیک این دانشگاه منصوب شد.
علیاکبر صالحی متولد سال ۱۳۲۸ در کربلا می باشد
وی مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه آمریکایی بیروت و دکتری را در رشته علوم فنی در سال ۱۹۷۷ از دانشگاه امآیتی آمریکا دریافت کرد
علی اکبر صالحی آذر سال ۱۳۸۹ از سوی محمود احمدینژاد به عنوان سرپرست وزارت امور خارجه انتخاب و جایگزین منوچهر متکی شد و در ۱۰ بهمن همان سال از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد گرفت و به عنوان وزیر امور خارجه معرفی شد.
دکترصالحی درمرداد ۱۳۹۲، از سوی دکتر حسن روحانی به عنوان معاون رییس جمهور و رییس سازمان انرژی اتمی منصوب شد.
«رئیس سازمان انرژی اتمی» دولت «آیت الله سیدابراهیم رئیسی»
«محمد اسلامی»روزیکشنبه(۷شهریور۱۴۰۰) با حکم سید ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور به عنوان «رئیس جدید سازمان انرژی اتمی» معرفی شد.
«مهندس محمد اسلامی»متولد اول مهرماه ۱۳۳۵ در اصفهان است. او دانشآموخته مهندسی راه و ساختمان از «دانشگاه دیترویت میشیگان آمریکا» در سال ۱۳۵۸ در مقطع کارشناسی و همچنین کارشناسی ارشد مهندسی راه و ساختمان از دانشگاه اوهایو آمریکا در سال ۱۳۶۰ و امبیای مدیریت جهانی هوانوردی مشترک دانشگاه رویال رودز کانادا و دانشگاه شریف در سال ۱۳۸۳ است.
وی در ۲۸ مهر ۱۳۹۷ به دنبال استعفای عباس آخوندی، از طرف حسن روحانی به عنوان سرپرست وزارت راه و شهرسازی معرفی و در تاریخ ۵ آبان ۱۳۹۷ پس از معرفی رئیسجمهور به مجلس و رای اعتماد توسط نمایندگان، به عنوان وزیر راه و شهرسازی انتخاب شد و تا پایان دولت دوازدهم در این سمت فعالیت کرد.
سوابق اجرایی :
معاون مهندسی و طرحهای توسعه سازمان صنایع دفاع بزرگ از ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۴
مدیرعامل شرکت هواپیماسازی ایران از ۱۳۸۲ تا ۱۳۷۴
قائممقام سازمان صنایع هوافضا از ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۴
رئیس مؤسسه آموزشی و تحقیقاتی صنایع دفاعی از ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۶
معاون امور صنعتی و تحقیقاتی وزارت دفاع از ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۶
معاون مهندسی پدافند غیرعامل وزارت دفاع و همزمان دبیر ستاد توسعه سواحل مکران از سال ۱۳۹۳ تاکنون
عضو شورای برنامهریزی بنیاد مستضعفان به مدت ۳ سال
عضو ستاد مرزهای کشور (وزارت کشور) به مدت ۴ سال
عضو ستاد بحران کشور و کمیته دائمی سازمان پدافند غیرعامل از سال ۹۳ تاکنون
عضو شورای عالی هواپیمایی کشور از سال ۸۸ تاکنون
عضو شورای عالی معماری و شهرسازی ایران از سال ۹۳ تاکنون
عضو کمیته ملی مقابله با ریزگردها از سال ۹۳ تاکنون
عضو هیئت امنای دانشگاه صنعتی اصفهان و شهرک علمی و تحقیقاتی اصفهان از سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۵
عضو گروههای مطالعاتی پژوهش محور دورههای دکتری بهعنوان استاد راهنما در دانشگاه عالی دفاع ملی از سال ۹۳ تاکنون
مدرس دانشگاه صنعتی مالک اشتر از سال ۹۵ تاکنون
رئیس هیئت مدیره شرکت ملی ساختمان وابسته به بنیاد مستضعفان از سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۱
رئیس هیئت مدیره شرکت عمران و مسکن ایران از سال ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۵
عضو انجمن هوافضا ایران
استاندار استان مازندران از ۹۶ تا ۹۷