درپی آتشفشانهای بزرگ ،ازجمله «توبا»که منجربه مرگ گونه های زیادی ازحیوانات وانسانها وحتی نباتات شد،دانشمندان درصددبرآمده اندکه« اسپرم و تخمک» گونه هایی ازتنوع زیستی را درکره ماه انتقال دهندکه انجاراامن ترین مکان می دانند.
ارسال ۳۳۵ میلیون نمونه «اسپرم و تخمک» به کره ماه!
دانشمندان با الهام از «کشتی نوح» در طرح پیشنهادی جدیدی به نام «سیاست بیمهای جهانی»قصد دارند تا محمولهای ۳۳۵ میلیونی از اسپرم و تخمک به فضا بفرستند تا در صورت بروز فاجعهای در زمین بتوان گونهها را حفظ کرد.
این کشتی ماه که با انرژی خورشیدی کار میکند به جای بردن یک جفت از حیوانات، دانه، تخمک، اسپرم و هاگ حدود ۶.۷ میلیون گونه در زمین را با خود به ماه خواهد برد.
جکان تانگا(Jekan Thanga) محقق دانشگاه« آریزونا» و گروهی از دانشجویانش این پیشنهاد را در یک مقاله طی کنفرانس هوافضای مؤسسه مهندسان برق و الکترونیک ارائه کردند.
«جکان ثانگا» میگوید: محیط زمین ناپایدار است و با توجه به آتشفشانی که ۷۵ هزار سال پیش باعث از بین رفتن تنوع گونهی انسانها شد و ۱۰۰۰ سال سرد شدن آن طول کشید و از آنجا که تمدن انسانها تاثیر زیادی بر زمین دارد نابودی انسانها میتواند تاثیر منفی بر سیاره بگذارد.
ثانگا با اشاره به اهمیت تغییرات جوی و افزایش سطح آب دریاها بیان کرد که این تغییرات نگرانی اصلی ماست. همچنین یک همهگیری مرگبار و جنگهای هستهای دو فاجعهی دیگری هستند که امکان وقوع دارند.
خزانه جهانی بذر سوالبارد(Svalbard) که ازاسفند ۱۳۸۶اًدرکشورنروژشروع به فعالیت کرده،در حال حاضر هزاران نمونه دانه نگهداری میکند تا از بقای تنوعزیستی زمین اطمینان حاصل شود. اما تیم ثانگا معتقدند نگهداری چنین نمونههای ارزشمندی بر روی زمین کار خطرناکی است.
واماباتوجه به فاصله نه چندان دور زمین- ماه ،مشکلی وجودنخواهدداشت.
کره «ماه »در فاصلهی ۲۳۸۸۵۵ مایلی(۳۸۴۳۹۹ کیلومتر) زمین قراردارد،البته ۲۳ آبان حدود حدود ۳۰ هزار کیلومتر نزدیکتر است.
استفاده از دالان گدازه برای محافظت از نمونهها
این ماموریت شامل ارسال ۶.۷ میلیون نمونه به ماه در چند محموله و ذخیرهی آنها در زیر سطح ماه است تا در امان بمانند.
محققان قصد دارند این نمونهها در شبکهی دالانهای گدازهی زیر ماه که حدود ۲۰۰ عدد از آنها در سال ۲۰۱۳ کشف شد قرار دهند. این دالانها میلیاردها سال پیش به وجود آمدند. و برای ۳ تا ۴ میلیارد سال دست نخورده باقیماندند. دانشمندان معتقدند آنها محافظت کافی در برابر تشعشعات خورشیدی، شهاب سنگ و تغییرات دمایی ایجاد میکنند.
اگرچه ماه مکان مناسبی برای انسانها نیست اما ویژگیهای آن برای ذخیرهی نمونههایی که باید برای صدها سال در محیطی سرد بمانند مناسب است.
کشتی مدرن نوح
طی یک محاسبات سریع ثانگا گفت که انتقال حدود ۵۰ نمونه از هر یک از ۶.۷ میلیون گونه یعنی در مجموع ۳۳۵ میلیون نمونه حدود ۲۵۰ پرتاب موشک نیاز خواهد داشت. این تعداد شش برابر بیشتر از زمان ساخت ایستگاه فضایی بین المللی است که به ۴۰ پرتاب موشک نیاز داشت.
پیشنهاد این گروه قرار دادن صفحات خورشیدی روی سطح ماه برای ایجاد برق و قرار دادن ظرفهای آزمایشگاهی درون ماژولهای فوق سرد است.
«دانهها» باید تا منفی ۲۹۲ (-۱۴۴ درجه سانتیگراد) درجهی فارنهایت سرد شوند.
«سلولها» باید تا منفی ۳۲۰(-۱۹۵ درجه سانتیگراد) سرد شوند.
برای مقایسه واکسن فایزر(کرونا) در دمای منفی ۹۴ (-۷۰ درجه سانتیگراد) درجه فارنهایت قرار میگیرد.
چنین دمای سردی میتواند باعث یخ زدن «فلز »شود.
بنابراین این گروه پیشنهاد ساخت «قفسهای شناور فوق رسانا» دادند که با فرآیند تعلیق «کوانتومی» به وسیلهی یک آهنربای قوی شناور میماند.
آنها همچنین پیشنهاد کردند که رباتها برای جابجایی وسایل مورد استفاده قرارگیرند. بدیهی است هنوز تحقیقات زیادی لازم است از جمله تاثیر جاذبهی کم بر روی دانهها و ارتباط آنها با زمین./ایسنا (۲۴ اسفند ۱۳۹۹ )بنقل ازCBC
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:یکی ازسایتهای امریکااینگونه نوشت:در سال ۲۰۰۸میلادی(۱۳۸۶شمسی) خزانه جهانی بذر(Global Seed Vault )در نروژ ساخته شد. این فریزر غول پیکر میلیون ها دانه از گونه های مختلف را که برای محافظت حداکثر از انواع گیاهان ارائه شده در این سیاره ذخیره می شود ، جمع می کند. بدون شک ، این دانشمندان از این پروژه عظیم الهام گرفته اند که هدف آن ارسال تقریباً ۳۳۵ میلیون نمونه اسپرم و تخمک به کره ماه است. در صورت بروز یک فاجعه در زمین ، این باید "بیمه نامه جهانی" باشد. بر خلاف کشتی نوح ، که طبق کتاب مقدس ، شامل دو نمونه از هر یک از گونه های زنده مانده است ، این پروژه قصد دارد نمونه هایی از بذرها ، دروازه ها ، اسپرم و تخمک ها را از حدود ۶.۷ میلیون گونه زمین ذخیره کند. این نمونه ها با استفاده از مواد برودتی ذخیره می شوند و ساختمان از انرژی خورشیدی تأمین می شود.
مفهوم ابتکاری این هفته توسط محققی از دانشگاه آریزونا و گروهی از دانشجویان وی ارائه شد.
«جکان تانگو » استاد هوا فضا و مهندسی در کالج مهندسی آریزونا ، در بیانیه مطبوعاتی گفت: زمین به طور طبیعی یک محیط فرار است. "ما به عنوان انسان ، تقریباً ۷۵۰۰۰ سال پیش با انفجار فوق العاده آتشفشان توبا ، که باعث یک دوره خنک سازی ۱۰۰۰ ساله شد و که ، به عبارت دیگر ، مساوی است کاهش می یابد ، از آن نجات یافتیم. تنوع انسانی ارزش دارد. تمدن بشری در هنگام فروپاشی ، چنان ردپای بزرگی دارد ، می تواند بر سایر مناطق کره زمین تأثیر ناگهانی بگذارد.
دانشجویان دانشگاه آریزونا ماهواره های کوچکی ساخته اند که می تواند با صرف ۱۰۰۰ دلار ، صدها برابر ارزان تر از ماهواره های سنتی در فضا پرتاب شود. وسایلی به عرض ۳ سانتی متر که SunCube FemtoSats نامیده می شوند ، می توانند مشکلات مالی تحقیقات فضایی راخیلی کاهش دهد.
«استادمهندسی هوا فضا دانشگاه آریزونا»گفت: ماه می تواند مکانی ایده آل برای ذخیره نمونه هایی باشد که باید صدها سال بسیار سرد و بدون مزاحمت باقی بمانند.
«جکان تانگو » تخمین می زند که انتقال حدود ۵۰ نمونه از هر یک از ۶.۷ میلیون گونه یعنی در مجموع ۳۳۵ میلیون نمونه حدود ۲۵۰ پرتاب موشک نیاز خواهد داشت.
استاددانشگاه آریزونا گفت: «این دیوانه وار بزرگ نیست»،ما تعجب کردیم! این تعداد شش برابر بیشتر از زمان ساخت ایستگاه فضایی بین المللی است که به ۴۰ پرتاب موشک نیاز داشت.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:«آتشفشان توبا »چیست؟
«آتشفشان توبا» در اندونزی با فوران شدیدش ، منطقه را با خاک یکسان کرد.
آتشفشان «توبا» یک سوپر آتشفشان است که فوران آن حدود۷۰ هزار سال پیش در دریاچهٔ توبا، سوماترا، اندونزی رخ داده است. این فوران به عنوان یکی از بزرگترین فوران های آتشفشانی بر روی کرهٔ زمین شناخته شد. نظریهٔ فوران آتشفشان «توبا» که به این فوران مربوط است عنوان می کند که این رخداد سیارهٔ زمین را در یک زمستان آتشفشانی ۶ تا ۱۰ ساله و احتمالاً یک دورهٔ سرمای یک هزار ساله فرو برد. این تغییر دما باعث شد تا جمعیت انسانهای کرهٔ زمین به حدود ده هزار و حتی یک هزار جفت کاهش یابد و یک جغرافیای انسانی جمعیت در فرگشت «دگرگونی» انسان ایجاد شود.
فوران توبا، بزرگترین فوران آتشفشانی در طول تاریخ بشر به شمار میرود که ۲.۸۰۰ کیلومتر مربع از محیط پیرامون را در خاکستر آتشفشانی فرو برد. این پدیده زمینهساز حجم فراوانی از بارش خاکستر در اندونزی و هند گردید.
بزرگی توبا حداقل یک تا دو برابر بیشتر و ده برابر قدرتمندتر از «آتش فشان تامبورا» بوده است؛ تامبورا عظیم ترین فوران آتشفشانی محسوب می شود که انسان در تاریخ مدرن شاهد وقوع آن بوده است.
پس از فوران تامبورا در سال ۱۸۱۵میلادی(۱۱۹۳شمسی) آب و هوای غیرعادی و نامطلوبی بر اروپا، آسیا و آمریکا حاکم گردید زیرا خاکستر های آتشفشانی باعث اختلال در حرکت اتمسفر زمین شد.
«آتشفشان توبا» خاکستر بیشتری به اتمسفر زمین وارد کرد.
محققان گفته اند: که«فوران ابر آتشفشان توبا»و زمستان آتشفشانی حاصله زمینه ساز نابودی گونه های ما شد. شواهد ژنتیکی گویای آن است که تقریبا هفتاد هزار سال قبل جمعیت انسان که عمدتا در قاره آفریقا پراکنده شده بود، با کاهش ناگهانی روبرو گشت. و زمستان آتشفشانی حاصله زمینه ساز نابودی گونه های ما شد. شواهد ژنتیکی گویای آن است که تقریبا هفتاد هزار سال قبل جمعیت انسان که عمدتا در قاره آفریقا پراکنده شده بود، با کاهش ناگهانی روبرو گشت.
برای آشنایی با«کشتی حضرت نوح» وموجودات داخل آن به این لینک مراجعه کنید:
مرضیه حدیدچی ،معروف به خانم دباغ»که امام اورا«خواهرطاهره»می نامید،،درپی تعقیب وتهدیدوساواک ازسال ١٣۵٣به خارج ازکشور(لبنان،انگلیس )فرارکرد ودرزمان حضورامام خمینی در«نوفل لوشاتو »محافظ امام خمینی بود،بعدازبرگشت به ایران رئیس زندان زنان بود وبعدفرمانده سپاه پاسداران استان همدان شدوبعدنماینده مجلس،در دیماه ۱۳۶۷زمان ارسال پیام امام خمینی به شوروی(گورباچف)یکی ازاعضای ٣نفرهیأت اعزامی به کاخ کرملین بود...
زنی که محافظ شخصی امام بود/فرمانده سپاه استان/نماینده مجلس/سفیرامام به کرملین
امام هنگام مراجعت به ایران،گفتند که هیچ یک از خواهران همراه ایشان نباشند فقط خواهر طاهره را بگویید بیاید، شاید بچههایش در فرودگاه منتظرش باشند.
* چطور با امام آشنا شدید؟ چطور از فرانسه سردر آوردید؟
در اثر شکنجههای بسیار، بدنم صدمه دید و در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفتم. همان موقع محمد منتظری پاسپورت فردی به نام زینب احمدی نیلی را با عکس من تنظیم کرد و من با این پاسپورت جعلی به انگلستان فرار کردم. در لندن هم یکی از دانشجویان ایرانی منتظرم بود که مرا به یک هتل پاکستانی برد. روز روشن آنجا هم یکی از دانشجوها بود ٣ روز آنجا ماندم پول که نداشتم بنابراین قرار شد کارهای خدماتی را انجام دهم و به جایش وعده صبحانه را رایگان به من بدهند من با همان وضعیت جسمانی، روزها روزه میگرفتم و غروبها هم با همان وعده صبحانه افطار میکردم.
* خانوادهتان میدانستند کجا هستید؟
کسی خبر نداشت بچهها و خانوادهام نیز فکر میکردند که من در درگیریهای خیابانی کشته شدهام که ای کاش رفته بودم.
* چقدر درآن وضعیت بودید؟
٣ ماه، تا اینکه محمد منتظری آمد چند روز بعد از شهادت دکتر شریعتی بود با تعدادی از بچهها تظاهراتی در لندن به پا کردیم بعد به فرانسه رفتیم پشت سر این قضیه شهادت آقا مصطفی بود که اعتصاب غذا راه انداختیم. بعد هم به لبنان و سوریه رفتم و دورههای چریکی را گذراندم. در این سالها در عربستان، عراق، لبنان و سوریه و فرانسه تردد داشتم تا اینکه امام وارد فرانسه شدند پلیس فرانسه اصرار داشت که یک زن پلیس فرانسوی، مسئولیت حفاظت از ایشان را به عهده بگیرند اما امام به شدت مخالف بودند. بنابراین من به نوفل لوشاتو رفتم و با توجه به آموزشهایی که دیده بودم محافظ شخصی حضرت امام شدم و وظایف اندرونی از جمله خرید، شتسشو و ... را نیز به عهده گرفتم.
* آیا به زبان فرانسه تسلط دارید؟
نه خیر، برای خرید نیازی به آشنایی با زبان نداشتم از سوپرمارکتها هر چه میخواستم برمیداشتم و وجه آن را میپرداختم. اما خوب، برای ارتباط با همسایهها و صحبت با خبرنگارها، آقای دکتر حجابی و دکتر غرضی بودند که تسلط به زبان فرانسه داشتند.
* آیا شما با امام به ایران برگشتید؟
امام فرموده بودند که هیچ یک از خواهران همراه ایشان نباشند فقط خواهر طاهره را بگویید بیاید، شاید بچههایش در فرودگاه منتظرش باشند. شب دوازدهم حاجاحمد- که خدا با شهدای کربلا محشورش کند- به بیمارستان آمد تا مرخصم کند اما دکترها اجازه ترخیص ندادند و بنابراین من از پرواز جا ماندم.
* شما کی و چه زمانی به ایران آمدید؟
دو روز که از بازگشت امام به ایران می گذشت از بیمارستان مرخص شدم و با امام تماس گرفتم، ایشان فرمودند اوضاع به گونهای است که بهتر است شما نیایید. من در همان خانه شماره ۳۰ ماندم تا اینکه شب ۲۷ بهمن امام فرمودند که میتوانید به ایران بیایید.
* چند سال دور از خانواده بودید؟
از سال ١٣۵٣ تا سال ١٣۵۷
* وقتی پا به زمین ایران گذاشتید چه احساسی داشتید؟
من پایم به زمین نرسید. مرا با ویلچر از هواپیما پیاده کردند. گریه فرصتم نمیداد، نه گریه دیدن بچههایم، گریه شادی. موقع رفتن با چه ترس و لرزی وارد فرودگاه شدم و حالااین گونه فرودگاه پر از زنان چادر مشکی بودکه به استقبالم آمده بودند. دوستانم، شاگردانم و خانوادهام.
* رضوانه ۱۳ساله چطور زیر شکنجهها دوام آورد؟
رضوانه خیلی صبور بود. ساواک برای به حرف در آوردن من، او را به شدیدترین وجه ممکن شکنجه میکردند. یادم هست یکبار بعد از شکنجهها، دیگر صدایی از او نیامد از شدت ضربات بیهوش شده بود و دیگر به هوش نیامد. او را روی پتو انداختند و بردند فکر کردم مرده است در آن لحظه خدا را شکر کردم که مرده است و دیگر شکنجه نمیشود و زجر و دردی را تحمل نمیکند. بعد از چند وقت او را آوردند. فهمیدم در بیمارستان بستری بوده. وقتی دستهایش را در دستم گرفتم متوجه زخمهای بدی شدم که روی مچ دستانش بود. گفت که دستانش را با زنجیر و دستبند به تخت بیمارستان بسته بودند. دخترم در همان حال، سؤالی از من پرسید که مهمترین انگیزه من برای تحمل شکنجهها شد. رضوانه پرسید من به جز رفتن به دستشویی همه وقت درازکش با دستبند به تخت بسته شده بودم، مادر من همه نمازهایم را خوابیده خواندم، به نظرشما نمازهایم درست است؟ این صحبت دخترم بعد از تحمل آن همه شکنجه باعث شد که بیش از پیش به کارم ایمان داشته باشم.
* رضوانه چند وقت در اسارت بود؟
۴ روز مانده بود که شش ماه اسارتش تکمیل شود که او را به زندان قصر فرستادند تا دادگاهی شود در دادگاه هم چون دلیلی برای متهم کردنش نداشتند او را به ۶ ماه محکوم کردند که چون گذرانده بود آزاد شد.
* الان رضوانه چگونه است؟
رضوانه در حوزه درس میخواند و ۲ دختر و یک پسر دارد، اما تا به حال دوبار قلبش را عمل کرده و با دردهایی که از شکنجههایش به یادگار مانده، دست و پنجه نرم میکند.
*چهارروز ارفاقی رهبری
این یکی از ناگفتههای من است. از دختر ۱۳ سالهام با آن همه شکنجهای که شده بود با این دردی که تا به امروز همراهش است هیچ حمایتی نشده است چون ۴ روز از ۶ ماه کم دارد تا عنوان زندانی سیاسی به او اطلاق شود. فقط رهبر معظم انقلاب شخصا به ایشان عنایتی داشتهاند و کمکی کردهاند./ خبرگزاری فارس
خانم مرضیه حدیده چی (دباغ)
او در سال ۱۳۱۸ در همدان و در خانواده ای مذهبی و فرهنگی متولد شد . تحصیلات خود را از مکتب خانه آغاز کرد و از معلومات پدر در یادگیری قرآن و نهج البلاغه بهره فراوان برد .
زمانی که در سال ۱۳۳۳ با محمد حسین دباغ ازدواج کرد سرفصلی جدید در زندگی او آغاز گردید.
م
م
دباغ پس از هجرت امام به پاریس در سال ۱۳۵۷ به خیل یاران او می پیوندد و وظابف اندرونی بیت امام درنوفل لوشاتو را برعهده می گیرد.
پس از انقلاب اسلامی یکی از موسسین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و به عنوان اولین فرمانده سپاه منطقه غرب کشور مسوولیت سپاه همدان را برعهده می گیردسه دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی بوده(دوم وسوم وچهارم)
خانم دباغ در ۱۱ دی ماه ۱۳۶۷ به عنوان عضوی از نمایندگان اعزامی امام خمینی برای ابلاغ پیام حضرت امام به گورباچف انتخاب شد .
در کمیته مشترک به همراه دختر نوجوانش (رضوانه۱۳ساله) شدیدترین شکنجه ها را متحمل می شود و زمانی که امیدی به زنده ماندنش نیست از زندان آزاد می گردد ، در حالیکه دخترش همچنان در زندان می ماند
در زندان نیز به مبارزات خود ادامه می دهد و به تقابل نظریه های ایدئولوژیکی اسلام با گروههای مارکسیستی بر می خیزد .
پس از آزادی از زندان با کمک شهید منتظری از کشور خارج و فعالیت های مبارزاتی خود را در سوریه و لبنان تحت نظر شهید چمران ادامه می دهد .
در پایگاههای نظامی واقع در لبنان و سوریه آموزش های رزمی و چریکی را طی کرد .
دباغ در خصوص انتساب دو اسم فامیل به ایشان میگوید: فامیلی شوهر من«دباغ» است و فامیلی خودم «حدیدهچی» چون پدر و پدر بزرگ و جدمان «آهنگر» بود . من به دلیل (آزادمردی و توجه به خواستههای همسر) ، که شوهرم از این دو نکته کاملاً برخوردار بود ، یعنی هم به خواستههایم بسیار توجه داشت و هم مرا برای انجام کارهای مختلف آزاد گذاشته بود ، احساس میکردم که ایشان دین بزرگی به گردنم دارد و اگر قرار است در تاریخ اسمی باقی بماند باید با نام ایشان باشد نه با نام خودم. به همین دلیل هم خودم را به اسم خواهر دباغ معرفی میکردم . او با عناوین خواهر دباغ ، خواهر زینت احمدی نیلی و خواهر طاهره شناخته می شد توضیح مدیریت وبلاگ-پیراسته فر:مروری برزندگی سردارسپاه خانم حدیدچی
مرضیه حدیدچی دباغ زاده ١٣١٥ در محله امامزاده عبدالله همدان بود، پدرش، «علیپاشا حدیدچی» فردی فاضل و معلم اخلاق در محافل مذهبی بوده است.
«مرضیه» اندکی تحصیلات مکتبخانهای داشته است و نوشتن را به دور از چشمان پدر میآموزد. در ١٥ سالگی با همسرش به نام «حسن دباغ» که دباغی داشتند، اما کسبوکارشان از رونق افتاده بود، به تهران کوچ کردهاند و او هم شاگردمغازهای بود.
مرضیه که بعدها به اسامی مختلفی چون «خواهر دباغ »،«خواهرطاهره»و « زینت احمدینیلی» هم نامیده شد، با حسن ازدواج کرد و نام دباغ تا آخرین روز حیاتش بر او بهجا ماند.
زندگی در تهران و آشنایی با شهید آیتالله سعیدی، مسیر زندگی دباغ را به سمت امام و تحرکات مسلحانه سوق میدهد. خود او در کتاب خاطراتش اینگونه روایت میکند: «شوهرم اهل کار بود اما نسبت به سیاست هم بیتفاوت نبود. پای منبر وعاظ مینشست و گاهگاه اعلامیهها را در بازار جابهجا میکرد. وقتی میآمد خانه، همه اتفاقات را برایم تعریف میکرد و من را با مسائل سیاسی و آخرین اخبار روز آشنا میکرد. به او اصرار کردم تا در مبارزاتش من را شریک کند. بالاخره موافقت کرد و در پخش کردن اعلامیهها با او همراه شدم. اعلامیهها را به حمام زنانه میبردم و پخش میکردم.
خانم حدیدچی می گوید:آیتالله سعیدی در مسجد موسیبنجعفر (ع) در محله قیاسی حضور داشتند و من به همراه تعدادی از خانمها از ایشان خواستیم که برای ما کلاس بگذارد و در برابر درخواست ما ایشان میگفتند: «نمیشود زیرا خانمها کار را ادامه نمیدهند» اما در نهایت ایشان با تقاضای ما موافقت کردند.
«آیت الله سید محمد رضا سعیدی»متولد۲اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۸-شهادت:شامگاه ۲۰خرداد ۱۳۴۹ در بازداشتگاه قزلقلعه .
البته من قبلا نیز یک هیأت سینهزنی در فامیل راه انداخته بودم که این هیأت با وجود دلنگرانی بسیاری از اعضای فامیل تا زمان ازدواج من به کار خود ادامه داد. همین مسئله خمیرمایه فعالیتهای انقلابی من در کنار فعالیتهای مذهبی شد که امام حسین(ع) چه هدفی را دنبال میکرد....به زندان محکوم شد....بعد از آن که به دلیل شرایط سخت جسمی، دباغ از زندان ساواک آزاد میشود، بنا میشود تا دوباره به زندان منتقل شود.
سال ٥٣ از کشور خارج شدم.
مرضیه حدیدچی از شوهرش میخواهد تا برای فرار از زندان از کشور خارج شود. در حالی که هشتمین فرزندش خردسال است، با پاسپورت جعلی از کشور خارج و راهی انگلستان میشود.
..به دلیل فعالیتهایمان من ودو دختر بزرگم از جمله رضوانه که در ١٤سالگی ازسوی ساواک بازداشت و شکنجه شدیم، مادرم در نگهداری این هشت فرزند کمکم میکردند. آنها قبول کرده بودند که هر کدام یک هفته مراقبت از بچهها را بر عهده بگیرند. رضوانه را هم به دلیل خواندن سرودهای انقلابی به همراه همسالانش در مدرسه دستگیر کردند. او این سرودها را از رادیو بغداد مینوشت و میخواند. رادیو بغداد در آن روزها که رابطه شاه و عراق تیرهوتار شده بود، از سوی سیدمحمود دعایی راهاندازی شده بود.
من که ازکشورفرارکردم،کسی خبر نداشت بچهها و خانوادهام نیز فکر میکردند که من در درگیریهای خیابانی کشته شدهام .
خانم دباغ:در اثر شکنجههای بسیار، بدنم صدمه دید و در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفتم. همان موقع محمد منتظری پاسپورت فردی به نام «زینب احمدی نیلی» را با عکس من تنظیم کرد و من با این پاسپورت جعلی به انگلستان فرار کردم. در لندن هم یکی از دانشجویان ایرانی منتظرم بود که مرا به یک هتل پاکستانی برد. روز روشن آنجا هم یکی از دانشجوها بود ۳ روز آنجا ماندم پول که نداشتم بنابراین قرار شد کارهای خدماتی را انجام دهم و به جایش وعده صبحانه را رایگان به من بدهند من با همان وضعیت جسمانی، روزها روزه میگرفتم و غروبها هم با همان وعده صبحانه افطار میکردم.
مرضیه حدیدچی(خانم دباغ)درزندان ساواک
کسی خبر نداشت بچهها و خانوادهام نیز فکر میکردند که من در درگیریهای خیابانی کشته شدهام که ای کاش رفته بودم.
آموزشهای چریکی را نزد شهید محمد منتظری و شهید مصطفی چمران گذراندم و بعد از آن خودم به تعدادی از داوطلبان آموزش میدادم.
دباغ در نهایت بعد از مهاجرت به انگلیس و کار در خانهها تصمیم میگیرد با همراهی سراجالدین موسوی، غرضی، جنتی و آلادپوش از طریق زمینی و با پاسپورت جعلی زامبیایی برای شرکت در مناسک حج به عربستان بروند تا اعلامیه و کتاب ولایت فقیه امام را آنجا پخش کنند. قبل از سفر به مکه او به نمایندگی از همین جمع راهی نجف میشود تا با امام ملاقات کند و شرایط را توضیح دهد، در این دیدار، امام مشکلاتش (دباغ) را جویا شد و وقتی از نگرانیها برای هشت فرزندش گفته بود، پاسخ شنیده بود که بمانید، انشاءالله اوضاع تغییر میکند و همه با هم میرویم. بعد از آن بود که دباغ از امام اجازه میخواهد که برای گذراندن آموزشهای چریکی و جنگهای نامنظم به لبنان و مناطق تحت اشغال اسرائیل برود و در عملیات علیه اسرائیل شرکت کند.
۳ ماه، تا اینکه محمد منتظری آمد چند روز بعد از شهادت دکتر شریعتی بود با تعدادی از بچهها تظاهراتی در لندن به پا کردیم بعد به فرانسه رفتیم پشت سر این قضیه شهادت آقا مصطفی بود که اعتصاب غذا راه انداختیم. بعد هم به لبنان و سوریه رفتم و دورههای چریکی را گذراندم. در این سالها در عربستان، عراق، لبنان و سوریه و فرانسه تردد داشتم
تا اینکه امام وارد فرانسه شدند پلیس فرانسه اصرار داشت که یک زن پلیس فرانسوی، مسئولیت حفاظت از امام خمینی را به عهده بگیرند،
بنابراین من به نوفل لوشاتو رفتم و با توجه به آموزشهایی که دیده بودم محافظ شخصی حضرت امام شدم و وظایف اندرونی از جمله خرید، شتسشو و ... را نیز به عهده گرفتم.
خانم دباغ ۲هفته بعدازورودامام خمینی به ایران برمیگردد.
امام فرموده بودند که هیچ یک از خواهران همراه ایشان نباشند فقط خواهر طاهره(دباغ) را بگویید بیاید، شاید بچههایش در فرودگاه منتظرش باشند. شب دوازدهم حاجاحمد به بیمارستان آمد تا مرخصم کند اما دکترها اجازه ترخیص ندادند و بنابراین من از پرواز جا ماندم.
علت بستری شدن؟
خواهرطاهره:مصاحبه درنوفل لوشاتوبود، امام هم به کوچه تشریف آوردند و خبرنگاران هم دور امام را احاطه کردند ناگهان دیدم خبرنگاری پشتسر امام پشت نردهها از چوبی بالا رفته، برای امام احساس خطر کردم به سمت نرده رفتم اینقدر با دو دستم این نردهها را فشار دادم که تخته چوبی افتاد و بعدها فهمیدم که دوربین هم شکسته شده. این فشاری که به نردهها دادم باعث شد که حالم بد شود و از هوش بروم و در بیمارستان بستری شوم.
خانم دباغ :من در نوفل لوشاتوهمان خانه شماره ۳۰ اقامتگاه امام ماندم تا اینکه شب ۲۷ بهمن امام پیام دادند که میتوانید به ایران بیایید.
بعداز۴سال دوری ازوطن،وقتی واردایران شدم،من پایم به زمین نرسید. مرا با ویلچر از هواپیما پیاده کردند. گریه فرصتم نمیداد، نه گریه دیدن بچههایم، گریه شادی. موقع رفتن(خروج ازایران) با چه ترس و لرزی وارد فرودگاه شدم و حالااین گونه فرودگاه پر از زنان چادر مشکی بودکه به استقبالم آمده بودند. دوستانم، شاگردانم و خانوادهام.
دباغ در اولین حضورش رئیس زندان زنان تهران میشود و بعد از تشکیل سپاه به دلیل همان آموزشهای چریکی فرماندهی سپاه همدان را که مرکزیت سپاه غرب کشور بود، بر عهده میگیرد. این همان تصاویر اسلحهبهدوشی دباغ است که گفته شده در عملیات پاوه و خنثیسازی کودتای نوژه هم حضور داشته است.
خانم دباغ علاوه بر همه اینها سه دوره اول مجلس شورای اسلامی نماینده همدان در مجلس بود.
خانم مرضیه حدیدچی، صبحگاه پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ پس از گذراندن دورهای بیماری در بیمارستان خاتمالانبیاء تهران درگذشت.
حکم فرماندهی سپاه همدان را چه کسی داد؟
دباغ در ادامه برنامه در مورد پایه گذاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم اینطور گفت: مشکلاتی در کمیته ایجاد شده بود و در آن روبه همه باز بود و همین موضوع باعث بروز مشکلاتی شده بود.
امام خمینی تاکید داشتند تشکیلاتی برای حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب ایجاد شود و به آیتالله لاهوتی حکمی دادند و من به همراه چند تن از برادران شبها جلساتی داشتیم و برنامهریزی میکردیم تا چهارچوب این تشکیلات شکل بگیرد. امام هم بعضی از این مطالب را تایید کردند. ماموریتی به بنده و آقای لاهوتی داده شد تا با اشارات حضرت امام سپاه را در منطقه غرب کشور تشکیل دهیم..۵ اردیبهشت۱۳۹۳در برنامه شناسنامه.
مسافرکشی سردارسپاه
بعد از مجلس پنجم من حقوقی دریافت نمی کردم و حقوق ناچیزی به عنوان مستمری بازنشستگی دریافت می کردم. با این وجود باید دو خانواده را هم سرپرستی می کردم. به دلیل اینکه این حقوق کفایت نمی کرد، شب ها با ماشینم مسافر کشی می کردم. وقتی این خبر پخش شد،آقا (آیت الله خامنه ای) خیلی ناراحت شده بودند و فرمودند خرج این سه خانواده را من می دهم و شما دیگر حق ندارید مسافر کشی کنید/۹۳/۰۲/۰۵
خانم دباغ چگونه باسوادشد؟
مرضیه دباغ، قائم مقام جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران است. او خرداد سال 1318 در محله امامزاده عبدالله همدان متولد شد. دومین دختر خانواده است و بعد از او سه دختر و دو پسر دیگر به دنیا آمدند.
در خاطراتش آورده است که «پدرم مرحوم "علی پاشا حدیدچی" در همدان نامآشنا بود
شیطنت کودکانه مرضیه
دباغ در خاطرات کودکیاش از شیطنتهای کودکانهاش میگوید: «کودک که بودم مرا به مکتبخانه فرستادند تا پیش زنی به نام آجی ملا، خواندن یاد بگیرم. یک روز آجی ملا جلوی چند تا از بچهها کاغذ سفیدی گذاشت و به من کاغذی نداد. بعد وقتی قیافه مات و متعجب من را دید گفت "پدرت سپرده تا به تو فقط خواندن یاد بدهم! فقط خواندن!"
وقتی فهمیدم اجازه یادگیری نوشتن را ندارم، آتش به دلم زدند. پُر شدم از سوال. با چشم اشکی آمدم خانه. رو به پدر و مادرم کردم و گفتم شما گفتید آجی ملا به من نوشتن یاد ندهد؟! پدر با مهربانی اشکهایم را پاک کرد و سری تکان داد و جواب داد بله! من از او خواستم. صلاح نیست دخترها نوشتن یاد بگیرند. ممکن است نامهای به اشتباه بنویسند یا جواب نامهای را بدهند که برایشان دردسر درست بشود. باورم نمیشد پدرم با آن همه کتابی که خوانده و با آن همه جوابهایی که برای سوال از من دارد دوست نداشته باشد من نوشتن یاد بگیرم. حل کردن این موضوع برایم خیلی سخت بود. هرچه اصرار کردم بیفایده بود.
تصمیمم را گرفتم. خودم دست به کار شدم. پنهانی، از کاغذ باطلههای پدرم برداشتم و با قلمی و کتابی به زیرزمین خانهمان رفتم که از تاریکی محضش، بزرگترها جرأت رفتن به آنجا را نداشتند. شمعی روشن کردم و کتاب را باز کردم و سعی کردم مثل نوشتههای کتاب بنویسم. بعد به اندازهای که به غیبتم شک نکنند، نوشتم و بلند شدم و کاغذها را آتش زدم و خاکسترش را خاک کردم.
کم کم، نوشتن حروف و گرفتن قلم در دستم را یاد گرفتم. شیطنت و بازیگوشی و کنجکاویام باعث شد اجازه رفتن به مکتبخانه را هم از من بگیرند. ماجرا از آنجا قوت گرفت که برخلاف عرف آن زمان که زشت و بد میدانستند دختر جوان یا زنی بدون مردش سوار درشکه بشود با مقداری از پول توجیبیام، درشکهای کرایه کردم که تا مدرسه من را برساند. در راه همکلاسیم را هم سوار کردم. ناگهان پدر دوستم ما را در میانه راه دید و دخترش را از درشکه کشید پایین. اما من با همان قدی به درشکه گفتم تا به راهش ادامه دهد.
جلوی مکتبخانه پدر دوستم را دیدم که زودتر از من رسیده و با آجی ملا مشغول صحبت است.
آجی ملا !من را که دید اخمی کرد و ما را فرستاد داخل. بعد به دستور او یک پای من و یک پای دوستم را به فلک بستند. حالا نزن و کی بزن. هنوز آتش چوبهایی که به کف پایم خورده بود آرام نگرفته بود که آجی ملا دستور داد باید فردا پدرت بیاید مکتبخانه، با او کار دارم.
پدرم که از پیش آجی ملا آمد خانه، صورتش گُر گرفته بود. عصبانی بود و خون خونش را میخورد. با ترس آب دهانم را قورت دادم.
پدرازدست این دخترش"مرضیه"خسته شد وناچارتسلیم شد
پدر با غیض نگاهی کرد. گفت از فردا دیگر مکتب نمیروی. خودم بهت درس میدهم.
هنجارشکنی یک دخترنوجوان
بعدها شنیدم آجی ملا به پدرم گفته دختر شما روی بقیه دخترها را هم باز میکند. بهتر است خانه بماند.
پدرم ساعتی را در روز معین کرده بود و سعی میکرد تا آنچه را که بلد بود و فکر میکرد به آن نیاز دارم به من یاد بدهد. او میخواست مکتب نرفتن من را جبران کند و آنچه که بچههای هم سن و سال من در بیرون از خانه یاد میگرفتند به من آموزش دهد.
دیگر داشتم بزرگ میشدم و شیطنتهای کودکانهام کمتر میشد، اما همچنان شوق دانستن تمام وجودم را پر کرده بود و سوالاتم به پیروی از سن و سالم متفاوت شده بود.
پدربرای رهایی "ازشرش "زودشوهرش داد
به پانزده سالگی که رسیدم حرف و حدیث ازدواج و خواستگار توی خانه پیچید. مادرم گفت "یکی به نام حسن دباغ واسطهای فرستاده تا تو را از پدرت خواستگاری کند". پدرم گفته بود اسمش حسن است. پدرش از دوستان من بود. کار دباغی برایشان دیگر منفعتی نداشته کوچ کردند، رفتند تهران. این حسن آقا هم الان در تهران شاگرد مغازهای است! حلالخور و با ایمان و اهل مطالعه است. او را از بچگی میشناسم. میآمد مغازه من و لوازمالتحریر، کاغذ و کتاب میخرید. حسابش با بقیه بچهها جدا بود که با او معامله میکردم. نسیه میبرد و پدرش آخر ماه میآمد مغازه و حساب و کتاب میکردیم.
با اینکه با خواستگارم پانزده سال اختلاف سنی داشتم اما رضایت پدرم باعث شد سر سفره عقد بنشینم.
سر سفره عقد من و داماد جدا نشسته بودیم. او در اتاق آقایان و من در اتاق دیگر. مادرم داده بود تا خیاطی، لباس سفید تور و چینداری برایم بدوزد. پایین لباسم انگورهایی از پارچه مشکی دوخته بودند و سعی شده بود به نسبت آن زمان لباس زیبایی از آب درآید.
عاقد را هم ندیدم. عمویم آمد و گفت من وکیل تو هستم. قبول داری؟ راضی هستی به عقد حسن آقا دباغ دربیایی؟ من هم گفتم: بله!
بعد عاقد، عقدمان کرد.
مهریه عروس خانم
مهریهام یک جلد کلامالله مجید بود، با یک جفت آینه و شمعدان و سی عدد سکه یک ریالی نقره و پنج مثقال طلا!
عروسیمان بسیار ساده بود. فامیلهای درجه اول بعد از ظهری آمدند و مراسم که تمام شد با داماد رفتم خانه خواهر شوهرم. چند روزی از عروسیمان نگذشته بود که پختگی و مهربانی حسن آقا، دلم را ربود. با خاطری آسوده از شوهرم، همراه او، راهی تهران شدم.
شوهرسیاسی
شوهرم اهل کار بود اما نسبت به سیاست هم بیتفاوت نبود. پای منبر وعاظ مینشست و گاه گاه اعلامیهها را در بازار جابجا میکرد. وقتی میآمد خانه همه اتفاقات را برایم تعریف میکرد و من را با مسائل سیاسی و آخرین اخبار روز آشنا میکرد.
بلای جان شوهر! لجاجت واستفامت درراه وهدف
به او اصرار کردم تا در مبارزاتش من را شریک کند. بالاخره موافقت کرد و در پخش کردن اعلامیهها با او همراه شدم. اعلامیهها را به حمام زنانه میبردم و پخش میکردم.
وقتی فرصتی پیش میآمد شوهرم را سوالپیچ میکردم که چرا ادامه تحصیل برای دخترها مقدور نیست؟ چرا نباید همسر آیندهشان را خودشان انتخاب کنند؟ چرا همه قوانین به نفع آقایان است؟ و ...
پاسخگویی به سوالاتم برای همسرم هم کمی سخت بود.
بلاخره «سماجت»عروس خانم جواب داد
یک روز حسن آقا آمد خانه و گفت "میخواهی بروی زیر نظر پیشنماز مسجدمان، حاج آقا کمال مرتضوی، درس حوزوی بخوانی؟ به نظرم از پایه باید شروع کنی تا خودت به جوابهایت برسی!
آتش شور و اشتیاق به دانستن در دلم شعله کشید. از خدا خواسته، قبول کردم.
با وجود داشتن سه دختر قد و نیمقد و کارهای خانه و خرید، به تحصیل پرداختم. سعی میکردم از وظایفم کم نگذارم؛ گرچه بسیار سخت بود. شبی با فکر و خیال از ظلمهایی که به مردم روا میشد، به خواب رفتم. در خواب سیدی را در منزلمان دیدم که از درد شانه ناله میکند. حس کردم آن سید نورانی وسیله هدایتی است برای من! ولی چرا از درد شانه مینالید؟
آن خواب تأثیر زیادی بر من گذاشت. فکر میکردم باید ایمانم را قویتر و خود را به خدا نزدیکتر کنم. برای همین سعی میکردم با ادعیه، نماز و توجه بیشتر به قرآن و معانی آن روحم را پرورش دهم. خیلی زود چهره آن سیدی را که در خواب دیده بودم در عکسهایی که در دست مردم و در تظاهرات بود پیدا کردم؛ آیتالله روحالله خمینی! دانستم ناراحتی آقا و نالههایی که از درد میکشیدند، از چه بود.
عجب مخمصه ای افتاده بوده این آقاداماد ازدست عروس خانم سمج
بعد از دستگیری امام و آزادی ایشان از پادگان عشرتآباد و عزیمتشان به قم، به اصرار، همسرم را که به خاطر شغلش وقت محدودی در اختیار داشت، راضی کردم تا به دیدن کسی بروم که او را پاسخگوی همه سوالاتم میدانستم. وقتی به قم رسیدیم، وقت ملاقات عمومی تمام شده بود. با شنیدن این خبر تمام ذوق و شوقم تبدیل شد به حسرت. آه جانکاهی کشیدم و گریه امانم نمیداد. همهاش میگقتم دیدی توفیق دیدار نداری؟! به زیارت حرم حضرت معصومه(س)، رفتیم و شروع کردم با خانم نجوا کردن. در برگشت سَرم را روی پنجره گذاشتم و بر مصیبتی که بر دلم وارد شده بود اشک میریختم. حسن آقا سعی میکرد دلداریم بدهد و گریهام را متوقف کند اما من مثل داغدیدهها آرام و قرارنداشتم.
دعاهااثرکرد-اجابت شد
نزدیک ساعت دو بود که راننده توی آینه نگاه کرد و گفت: آقای خمینی به مجلس شهدا در مسجد رفتهاند. اگر کسی دوست دارد پیاده شود، ما کمی صبر میکنیم.
با شنیدن این حرف تمام دنیا را به من دادند. با خوشحالی از مینیبوس پیاده شدیم و به طرف مسجد رفتیم. دیدار صورت گرفت، آن هم از راه دور و در خیل جمعیتی که مشتاقانه برای زیارت امام خمینی (رض) به آنجا آمده بودند.
ارتباط او با انقلابیون در تهران بیشتر و منسجمتر شد. در این باره آورده است: «با دستور و راهنمایی آیت الله سعیدی به همراه یکی از برادرها رفتیم قسمت خانههای سازمانی پایگاه نیروی هوایی (شهید ستاری امروز) تا اعلامیههای امام خمینی را پخش کنیم. مثل حالا برای ورود سخت نمیگرفتند. گمان میکردند از مهمانها یا خانواده پرسنل نیروی هوایی هستیم. ما هم راهمان را کشیدیم و با یک دسته اعلامیه که توی کیفمان جاسازی کرده بودیم رفتیم داخل پایگاه. اعلامیهها را لای درخانهها یا زیر برف پاککن ماشینهای نظامیان میگذاشتیم.
چه «حرص هایی» میخوردشوهر
وقتی رسیدم خانه ساعت 9 شب بود. حسن آقا جلوی در اتاق ایستاده بود. حس کردم وقتی من را دید، نفس راحتی کشید. بعد از سلام و علیک اخمهایش را کرد توی هم و گفت خیلی دیر آمدید! اصلاً دیگر راضی نیستم کلاس آقای سعیدی بروید! خود حسن آقا چون میدانست من شیفته امام هستم آیتالله سعیدی را که شاگرد امام بود، معرفی کرده بود. اما با این وجود سرم را کج کردم و گفتم چشم! شما راضی نباشید قدم از قدم برنمیدارم!
مشغول کارهای خانه بودم و به بچهها میرسیدم، اما دل توی دلم نبود. دوست داشتم سر کلاس درس لمعه و اخلاق که زیرنظر آقا سید میخواندیم باشم اما به این اعتقاد داشتم که اگر همسرم راضی نباشد، روحم پلهای به کمال و تعالی نزدیک نمیشود. گوشی که زنگ زد و صدای آقای سعیدی را پشت گوشی شنیدم، این دلتنگی بیشتر شد. گفتند "پس کجایی خانم؟! چرا سه روز است سر کلاس نمیآیید؟" گفتم حاج آقا شوهرم مخالف هستند. گفتند "بگویید بیایند سعیدی با او کار دارد
آیت الله سعیدی موافقت شوهرم راگرفت
".باهم رفتیم پیش شهیدآیت الله سعیدی"
"همسرم نگاهی به من کرد و نگاهی به آقای سعیدی. آقای سعیدی احوال او و بچهها را پرسیدند و گفتند واقعیتش حسن آقا یک نفر میخواهد تجارت پرسودی راه بیندازد و به شما نیاز دارد. چشمهای همسرم گرد شد و متعجبانه گفت حاج آقا از شما که پنهان نیست من سرمایهای ندارم که شراکت کنم. حاج آقا لبخندی زدند و گفتند سرمایه نمیخواهد رضایت شما کافی است. به جایش در سودش شریک هستید. همسرم گمان کرد حاج آقا دارند شوخی میکنند، برای همین گفت این چه تاجر دیوانهای است که میخواهد بدون سرمایهام با من شراکت کند و سودش را با من سهیم بشود؟ حاجآقا نگاه پرمعنایی کردند و گفتند همسر شما قدم در راهی گذاشته است که پرخطر است، اما برای رضای خداست و سود آن چندین برابر است. میخواهید در این تجارت شریک بشوید؟ لحظهای سکوت حکمفرما شد. بعد حسن آقا با خنده گفت چشم حاج آقا! این مرضیه خانم هم مال شما! و رو به من کرد و گفت از فردا میتوانید سر کلاس درس حاضر شوید، من با شما دیگر کار ندارم. دیگر هیچوقت ممانعتی برای انجام فعالیتهایم نکرد. برای همین بود نام ایشان را بر روی خودم گذاشتم و شراکت جدیدمان از همان روز آغاز شد.»۱۲ دی ۱۳۹۳ایسنا
خاطره دخترآیت الله طالقانی"اعظم طالقانی" از خانم دباغ
دبیرکل جامعه زنان انقلاب اسلامی و فرزند آیتالله سید محمود طالقانی، یکی از زنان مبارز انقلابی است که همانند مرضیه دباغ نقش مؤثری در کادرسازی جامعه زنان ایران داشت. به بهانه درگذشت مرضیه دباغ، اعظم طالقانی در یادداشتی که در اختیار «امید ایرانیان» قرار داد، خاطرات خود را از دوست قدیمیاش بازگو کرد که متن آن در ادامه میآید:
اوایل سال 50، مدرسه رفاه تأسیس شد. مدرسه رفاه مدرسهای بود که اغلب خانوادههای مبارز، فرزندانشان را برای تحصیل به آنجا میفرستادند. بعد از آنکه به همراه خواهرانم مدرسه راهنمایی بنیاد علایی را تأسیس کردیم فرزندان آن خانوادهها برای دوره راهنمایی به مدرسه بنیاد علایی منتقل میشدند و دختران خانم دباغ هم برای تحصیل در مدرسه بنیاد علایی ثبت نام کرده بودند.
آشنایی من با خانم مرضیه دباغ، به واسطه حضور فرزندانش در آنجا صورت گرفت در همان ایام تصادف سختی کردم و در بیمارستان آریا، بستری شدم. همزمان با بستری شدنم، خانم دباغ نیز در آن بیمارستان بستری بودند. از این جهت گاهی با هم ، هم کلام میشدیم و در یکی از روزها، میان صحبتهای ایشان متوجه شدم که او را از زندان به بیمارستان منتقل کردند، چراکه
او را در زندان مورد آزار و اذیت قرار داده و حتی یکی از دختران او را برابر او آزار داده بودند.
به دلیل شکنجهها و آزارها، ایشان دچار بیماری عفونی میشوند اما هیچگونه رسیدگی و مداوایی برایشان انجام نمیشود.
بر اساس گفتههای خانم دباغ، روزی رئیس زندان در سلول او را باز میکند و متوجه بو و وضعیت بسیار بد سلولش میشود و دستور انتقال او به بیمارستان را میدهد. هنگامی که به بیمارستان منتقل میشود درصدد معالجه او برمیآیند. این آشنایی گاهی به صورت دو را دور و گاهی هم نزدیک بود حتی چند سال پیش اطلاع پیدا کردم ایشان دچار بیماری قلبی شدند به همین دلیل به عیادتشان رفتم و او را همانند گذشته صبور و آرام دیدم.
خانم دباغ از جمله زنان شجاع و مبارز بود، چراکه با توجه به شخصیتی که از ایشان شناختم، او از جمله زنانی بود که در تکنیکهای مبارزه و جنگهای چریکی تبحر زیادی داشت. حتی او در لبنان در زمانی که دکتر چمران و دکتر یزدی در لبنان بودند کنار فلسطینیها برای فلسطینها میجنگید. بعد از مبارزاتی که در لبنان داشت، به ایران آمد و فعالیتهایش را در ایران و در سپاه پاسداران ادامه داد.
نکتهای که در خانم مرضیه دباغ به عنوان یک زن مبارز وجود داشت این بود که او شیفته حضرت امام به معنای اعتقادی و نه ظاهری بود. به عبارتی او شخصیت کاریزماتیک حضرت امام را نهتنها دوست داشت بلکه باور قلبی داشت.
امام نیز به ایشان بسیار اعتماد داشت تا آنجا که حتی پیامی را که میخواست به گورباچف ارسال کنند، توسط خانم دباغ در کنار آیتالله جوادی آملی ارسال کردند. البته شرایط اتحادیه جماهیر شوروی هم به گونهای بود که گورباچف هم تلاش میکرد که اتحادیه جماهیر شوروی را از آن شرایط خارج کند و با پیامی هم که امام فرستادند، همزمان این استقلال حاصل شد./۱ آذر ۱۳۹۵ایسنا
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:انتخاب تیترهاازاینجانب است که باتوجه به محتوامصاحبه انجام گرفته است.
از راست به چپ: مرضیه حدیدچی، آیتالله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی (اعضای هیئت سهنفره امام) و صادق نوبری سفیر وقت ایران در شوروی
زنی که سفیرامام خمینی درکاخ کرملین بود
خانم مرضیه حدیدچی(دباغ) صبح امروز(پنجشنبه۲۷ آبان ۱۳۹۵) پس از گذراندن دوره ای بیماری"قلبی" در سن ۷۸ سالگی در بیمارستان خاتم الانبیاء(ص)درگذشت
زنی که سردارسپاه بود،معتمدامام بود+محافظ امام.فرازی اززندگینامه خانم دباغ
دست دادن خانم دباغ با گوباچف-رهبرشوروی-درکاخ کرملین
هیئت ایرانی به کرملین:محمدجوادلاریجانی -آیتالله جوادی آملی-مرضیه دباغ/در حال مذاکره با گورباچف۱۴دیماه۱۳۶۷
«پس از ابلاغ پیام امام و موقع خداحافظی، آقای گورباچف دوباره شروع بهدست دادن با یک یک افراد کرد. وقتی در مقابل من ایستاد آقای جوادی آملی و دیگران همینطور داشتند مرا نگاه میکردند. شرایطی نبود که از حاج آقا بپرسم چه کار کنم. دیدم اگر تو ذوق گورباچف بزنم خیلی بد است. از اینرو وقتی او دستش را دراز کرد من چادر را روی دستم انداختم و به او دست دادم. این برخورد و این نوع دست دادنم خیلی سخت و گران آمد. سعی کرد به روی خود نیاورد و گفت من دستم را برای دست دادن دراز نکردم، بلکه دستم را به سوی این مادر انقلاب دراز کردم که بگویم ما همسایههای خوبی هستیم. ما دست بیاسلحه مان را به سوی شما دراز میکنیم، شما هم مرد هایتان را تشویق کنید که دست بدون سلاحشان را به سوی ما دراز کنند! آقای جوادی آملی به آرامی گفت ما نیز دوستدار صلح و خواستار آرامش هستیم.»/محسن کاظمی درکتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) ص ۲۸۵
ناگفته های سفیروقت"شاهدماجرا"بعداز۲۶سال
دربرنامه "شاهد عینی" که بااجرای وحید یامین پوربرگزارشدآقای ناصر نوبری جیرانی(سفیرایران درشوروی زمان ارسال نامه امام به گوباچف) شبکه افق – تاریخ ۱۸ شهریور۱۳۹۳ پخش شد می گوید:درهنگام ورود-زمان ملاقات گورباچف با هیئت،گوباچف دست داد وخانم دباغ هم کارخوبی کردکه باان وضعیت"ازروی چادر"دست داد،چون ممکن بود همین مسئله برمذاکرات تأثیرمنفی بگدارد وامادرهنگام خداحافظی وقتی گورباچف دست درازکرد،من رفتم بین گورباچف وخانم دباغ حائل شدم وبا خنده وشوخی واحترام گفتم که دراسلام ،خانمهاباآقایان دست نمی دهند وگورباچف هم ازاین حرف ناراحت نشد وعذرخواهی کردوگفت من این رانمی دانستم،خوب شدکه گفتید،دراین زمان که آقایان جوادی آملی ولاریجانی ،خداحافظی کرده بودند وکمی دورشده بودند،راصداکرد"حضرت آیت الله برگردید"وآنهاهم برگشتند وبه آنهاگفت:رفتیدایران این خانم رااذیت نکنید،من باایشان دست داده بودم"دست درازکرده بودم"ایشان تقصیری ندارند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برگزیده مصاحبه ها وخاطرات مبارزانقلابی سردارمرضیه حدیدچی:
هیأت نمایندگی امام خمینی در روزسه شنبه، ۱۳ دی ۱۳۶۷ به سرپرستی آیتالله جوادی آملی و متشکل از محمدجواد لاریجانی و خانم مرضیه حدیدچی(دباغ) وارد مسکو شد. این هیأت از سوی منتاشیویلی دبیر هیأت رئیسه شورایعالی اتحاد جماهیر شوروی، معاون وزیر امور خارجه این کشور، امام جمعه مسکو و سفیر جمهوری اسلامی مورد استقبال قرار گرفت.
خانم دباغ در رابطه با این دیدار در خاطراتش میگوید :یک روز مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفتند و فرمودند که حضرت امام نامهاى براى آقاى گورباچف دارند. شما آماده باشید تا هر زمان که حضرت امام فرمودند، این پیام را براى آقاى گورباچف ببرید... فرمودند مأموریتى براى شما مشخص شده ممکن است که فردا یا روز بعد باشد.
وقتى به شوروى رسیدیم تعدادى به استقبال آمدند. مشاور مخصوص گورباچف دسته گلى هم آورده بود. طبیعتاً در دنیا مرسوم است وقتى هیأتى وارد کشورى مىشود گلى که براى استقبال آورده مىشود به رئیس هیأت مىدهند.
خانم دباغ می گوید:«گورباچف »وقتى مرا را با چادر و حجاب دیدند، دستپاچه شدند و «گُل» را به جاى اینکه به آقاى جوادى آملى بدهند به من تحویل دادند.
مرضیه حدیدچی درادامه گفت:در واقع وقتى با لباس روحانیت آقاى جوادى آملى و چادر بنده رو به رو شدند دچار این حالت شدند.
ماجرای دست دادن خانم دباغ باگورباچف
دباغ همچنین حاشیه دیدار هیأت اعزامی با رهبر شوروی را چنین نقل میکند:پس از ابلاغ پیام امام و موقع خداحافظی اجازه دادند که خبرنگاران چند عکس و فیلم بگیرند.
آقای «گورباچف» دوباره شروع به دست دادن با یک یک افراد کرد. وقتی در مقابل من ایستاد، آقای جوادی آملی و دیگران همین طور داشتند مرا نگاه میکردند. شرایطی نبود که از حاج آقا -جوادی آملی-بپرسم چه کار کنم. دیدم اگر-دست ندهم- تو ذوق گورباچف بزنم خیلی بد است.
خانم دباغ می گوید:از این رو وقتی او دستش را دراز کرد «من چادر را روی دستم انداختم و به او دست دادم»واما این برخورد و این نوع دست دادنم خیلی سخت و گران آمد«گورباچف»وقتی اوضاع رااینطوردید،سعی کرد یک جوری توجیه کند، گفت :من دستم را برای دست دادن بااین خانم دراز نکردم، بلکه دستم را به سوی این مادر انقلاب دراز کردم که بگویم ما همسایههای خوبی هستیم. ما دست بیاسلحهمان را به سوی شما دراز میکنیم، شما هم مردهایتان را تشویق کنید که دست بدون سلاحشان را به سوی ما دراز کنند!»
خانم دباغ درادامه گفت:آقای جوادی آملی به آرامی گفت ما نیز دوستدار صلح و خواستار آرامش هستیم./پایان.
مرضیه حدیدچی دباغ زاده ١٣١٥ در محله امامزاده عبدالله همدان بود. آن طور که خود در کتاب خاطراتش روایت کرده، پدرش، علیپاشا حدیدچی، فردی فاضل و معلم اخلاق در محافل مذهبی بوده است. مرضیه اندکی تحصیلات مکتبخانهای داشته است و نوشتن را به دور از چشمان پدر میآموزد. در ١٥ سالگی با همسرش به نام حسن دباغ که دباغی داشتند، اما کسبوکارشان از رونق افتاده بود، به تهران کوچ کردهاند و او هم شاگردمغازهای بود. مرضیه که بعدها به اسامی مختلفی چون خواهر دباغ و خواهر زینت احمدینیلی هم نامیده شد، با حسن ازدواج کرد و نام دباغ تا آخرین روز حیاتش بر او بهجا ماند. زندگی در تهران و آشنایی با شهید آیتالله سعیدی، مسیر زندگی دباغ را به سمت امام و تحرکات مسلحانه سوق میدهد. خود او در کتاب خاطراتش اینگونه روایت میکند: «شوهرم اهل کار بود اما نسبت به سیاست هم بیتفاوت نبود. پای منبر وعاظ مینشست و گاهگاه اعلامیهها را در بازار جابهجا میکرد. وقتی میآمد خانه، همه اتفاقات را برایم تعریف میکرد و من را با مسائل سیاسی و آخرین اخبار روز آشنا میکرد. به او اصرار کردم تا در مبارزاتش من را شریک کند. بالاخره موافقت کرد و در پخش کردن اعلامیهها با او همراه شدم. اعلامیهها را به حمام زنانه میبردم و پخش میکردم.
خانم حدیدچی می گوید:آیتالله سعیدی در مسجد موسیبنجعفر (ع) در محله قیاسی حضور داشتند و من به همراه تعدادی از خانمها از ایشان خواستیم که برای ما کلاس بگذارد و در برابر درخواست ما ایشان میگفتند: «نمیشود زیرا خانمها کار را ادامه نمیدهند» اما در نهایت ایشان با تقاضای ما موافقت کردند.
«آیت الله سید محمد رضا سعیدی»متولد۲اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۸-شهادت:شامگاه ۲۰خرداد ۱۳۴۹ در بازداشتگاه قزلقلعه .
البته من قبلا نیز یک هیأت سینهزنی در فامیل راه انداخته بودم که این هیأت با وجود دلنگرانی بسیاری از اعضای فامیل تا زمان ازدواج من به کار خود ادامه داد. همین مسئله خمیرمایه فعالیتهای انقلابی من در کنار فعالیتهای مذهبی شد که امام حسین(ع) چه هدفی را دنبال میکرد....به زندان محکوم شد....بعد از آن که به دلیل شرایط سخت جسمی، دباغ از زندان ساواک آزاد میشود، بنا میشود تا دوباره به زندان منتقل شود.
ز سال ٥٣ از کشور خارج شد.
مرضیه حدیدچی از شوهرش میخواهد تا برای فرار از زندان از کشور خارج شود. در حالی که هشتمین فرزندش خردسال است، با پاسپورت جعلی از کشور خارج و راهی انگلستان میشود.
..به دلیل فعالیتهایمان من ودو دختر بزرگم از جمله رضوانه که در ١٤سالگی ازسوی ساواک بازداشت و شکنجه شدیم، مادرم در نگهداری این هشت فرزند کمکم میکردند. آنها قبول کرده بودند که هر کدام یک هفته مراقبت از بچهها را بر عهده بگیرند. رضوانه را هم به دلیل خواندن سرودهای انقلابی به همراه همسالانش در مدرسه دستگیر کردند. او این سرودها را از رادیو بغداد مینوشت و میخواند. رادیو بغداد در آن روزها که رابطه شاه و عراق تیرهوتار شده بود، از سوی سیدمحمود دعایی راهاندازی شده بود.
من که ازکشورفرارکردم،کسی خبر نداشت بچهها و خانوادهام نیز فکر میکردند که من در درگیریهای خیابانی کشته شدهام .
خانم دباغ:در اثر شکنجههای بسیار، بدنم صدمه دید و در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفتم.
همان موقع «حجت الاسلام محمدمنتظری»(فرزندآیت الله حسینعلی منتظری) پاسپورت فردی به نام زینب احمدی نیلی را با عکس من تنظیم کرد و من با این پاسپورت جعلی به انگلستان فرار کردم. در لندن هم یکی از دانشجویان ایرانی منتظرم بود که مرا به یک هتل پاکستانی برد. روز روشن آنجا هم یکی از دانشجوها بود ۳ روز آنجا ماندم پول که نداشتم بنابراین قرار شد کارهای خدماتی را انجام دهم و به جایش وعده صبحانه را رایگان به من بدهند من با همان وضعیت جسمانی، روزها روزه میگرفتم و غروبها هم با همان وعده صبحانه افطار میکردم.
کسی خبر نداشت بچهها و خانوادهام نیز فکر میکردند که من در درگیریهای خیابانی کشته شدهام که ای کاش رفته بودم.
آموزشهای چریکی را نزد «شهید محمدمنتظری»(فرزندآیت الله حسینعلی منتظری) و شهید مصطفی چمران گذراندم و بعد از آن خودم به تعدادی از داوطلبان آموزش میدادم.
حجت الاسلام سراج الدین موسوی(رئیس کمیته انقلاب) و آیت الله حسینعلی منتظری
علی جنتی درکنارپدر(آیت الله احمدجنتی)
محسن رفیق دوست،محسن رضایی،محمدغرضی وخانم مرضیه حدیدچی(دباغ)
خانم دباغ در نهایت بعد از مهاجرت به انگلیس و کار در خانهها تصمیم میگیرد با همراهی سراجالدین موسوی، غرضی،« علی جنتی» و آلادپوش از طریق زمینی و با پاسپورت جعلی زامبیایی برای شرکت در مناسک حج به عربستان بروند تا اعلامیه و کتاب ولایت فقیه امام را آنجا پخش کنند. قبل از سفر به مکه او به نمایندگی از همین جمع راهی نجف میشود تا با امام ملاقات کند و شرایط را توضیح دهد، در این دیدار، امام مشکلاتش (دباغ) را جویا شد و وقتی از نگرانیها برای هشت فرزندش گفته بود، پاسخ شنیده بود که بمانید، انشاءالله اوضاع تغییر میکند و همه با هم میرویم. بعد از آن بود که دباغ از امام اجازه میخواهد که برای گذراندن آموزشهای چریکی و جنگهای نامنظم به لبنان و مناطق تحت اشغال اسرائیل برود و در عملیات علیه اسرائیل شرکت کند.
۳ ماه، تا اینکه محمد منتظری آمد چند روز بعد از شهادت دکتر شریعتی بود با تعدادی از بچهها تظاهراتی در لندن به پا کردیم بعد به فرانسه رفتیم پشت سر این قضیه شهادت آقا مصطفی بود که اعتصاب غذا راه انداختیم.
بعد هم به لبنان و سوریه رفتم و دورههای چریکی را گذراندم. در این سالها در عربستان، عراق، لبنان و سوریه و فرانسه تردد داشتم
تا اینکه امام وارد فرانسه شدند پلیس فرانسه اصرار داشت که یک زن پلیس فرانسوی، مسئولیت حفاظت از امام خمینی را به عهده بگیرند،
بنابراین من به نوفل لوشاتو رفتم و با توجه به آموزشهایی که دیده بودم محافظ شخصی حضرت امام شدم و وظایف اندرونی از جمله خرید، شتسشو و ... را نیز به عهده گرفتم.
خواهرطاهره(نامی که امام خمینی به خانم دباغ می گفت)
خانم دباغ ۲هفته بعدازورودامام خمینی به ایران برمیگردد.
امام فرموده بودند که هیچ یک از خواهران همراه ایشان نباشند فقط خواهر طاهره(دباغ) را بگویید بیاید، شاید بچههایش در فرودگاه منتظرش باشند. شب دوازدهم حاجاحمد به بیمارستان آمد تا مرخصم کند اما دکترها اجازه ترخیص ندادند و بنابراین من از پرواز جا ماندم.
علت بستری شدن؟
خواهرطاهره:مصاحبه درنوفل لوشاتوبود، امام هم به کوچه تشریف آوردند و خبرنگاران هم دور امام را احاطه کردند ناگهان دیدم خبرنگاری پشتسر امام پشت نردهها از چوبی بالا رفته، برای امام احساس خطر کردم به سمت نرده رفتم اینقدر با دو دستم این نردهها را فشار دادم که تخته چوبی افتاد و بعدها فهمیدم که دوربین هم شکسته شده. این فشاری که به نردهها دادم باعث شد که حالم بد شود و از هوش بروم و در بیمارستان بستری شوم.
خانم دباغ :من در نوفل لوشاتوهمان خانه شماره ۳۰ اقامتگاه امام ماندم تا اینکه شب ۲۷ بهمن امام پیام دادند که میتوانید به ایران بیایید.
بعداز۴سال دوری ازوطن،وقتی واردایران شدم،من پایم به زمین نرسید. مرا با ویلچر از هواپیما پیاده کردند. گریه فرصتم نمیداد، نه گریه دیدن بچههایم، گریه شادی. موقع رفتن(خروج ازایران) با چه ترس و لرزی وارد فرودگاه شدم و حالااین گونه فرودگاه پر از زنان چادر مشکی بودکه به استقبالم آمده بودند. دوستانم، شاگردانم و خانوادهام.
دباغ در اولین حضورش رئیس زندان زنان تهران میشود و بعد از تشکیل سپاه به دلیل همان آموزشهای چریکی فرماندهی سپاه همدان را که مرکزیت سپاه غرب کشور بود، بر عهده میگیرد. این همان تصاویر اسلحهبهدوشی دباغ است که گفته شده در عملیات پاوه و خنثیسازی کودتای نوژه هم حضور داشته است.
خانم دباغ علاوه بر همه اینها سه دوره اول مجلس شورای اسلامی نماینده همدان در مجلس بود.
خانم مرضیه حدیدچی، صبحگاه پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ پس از گذراندن دورهای بیماری در بیمارستان خاتمالانبیاء تهران درگذشت.
برای اطلاع کامل ازماجرای نامه امام خمینی به گوباچف وبرخوردگورباچف وپاسخ گورباچف وصحبتهای هیئت اعزامی و..به این لینک مراجعه کنید
امام هیچگاه در برابر دشمنان اسلام کرنش و تواضع نکرد بلکه همیشه سعی کرد عزت اسلامی خویش را به آنان نشان بدهد. زمان نخستوزیر امینی بود که آمده بود قم برای دیدار با علماء. نزدیک غروب بود که بنا شد بیاید خدمت امام. در منزل امام من بودم و آقای محمدی گیلانی و آقای پسندیده و عدهای دیگر. امام فرمودند: شما آقایان باشید زیرا نمیخواهم جلسه خصوصی باشد.
ترفندامام خمینی !برای اینکه جلوی پای قلدران بلندنشود
قبل از اینکه امینی بیاید. امام از اتاق بیرون رفتند بعد از آنکه امینی آمد داخل اتاق و نشست، امام آمدند تا اینکه مجبور نباشند به امینی احترام بگذارند.
امام با همه ایادی ظلمه اینگونه برخورد میکردند.
در مجلس فاتحهای که برای آقای حکیم در نجف گرفته بودند استاندار و عدهای دیگر از طرف رژیم بعث برای شرکت در مجلس آمدند
و امام جلوی پای آقایان بلند نشدند و در مجلس فاتحه مرحوم شهید آقامصطفی هم همین برخورد را با آنان داشت و این در حالی بود که امام در برابر یک طلبه و مردم عادی کمال تواضع را مینمود. (حجتالاسلام والمسلمین توسلی ـ حوزه ـ ش 45 ـ ص 55) سایت مشرق بهمن ۱۳۹۲
متن کامل نامه امام خمینی به گورباچف :
بسمالله الرحمالرحیم
جناب آقای گورباچف؛ صدر هیأترئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
به امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی
از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس میشود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان خصوصا در رابطه با مسائل شوروی در دور جدید از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم:
هرچند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن، حل پارهای از مشکلات مردمتان باشد؛ ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلاب جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود قابل ستایش است، و اگر به فراتر از این مقدار فکر میکنید اولین مسئلهای که مطمئنا باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایی» و «دینزدایی» از جامعه که تحقیقا بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم و کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوههای ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است.
شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکردهاید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند، چراکه امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بنبست رسیده است دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.
جناب آقای گورباچف!
باید به حقیقت رو آورد، مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست، مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستوجو کرد. چراکه «مارکسیسم »جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست، چراکه مکتبی است مادی و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به درآورد.
حضرت آقای گورباچف!
ممکن است شما اثباتا در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبهها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود میدانید که ثبوتا اینگونه نیست.
«رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد» و شما دومین و علیالظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید.
امروز دیگر چیزی به نام «کمونیسم» در جهان نداریم.
ولی از شما جدا میخواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم «گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید».
فروپاشی حکومت ۷۰سال کمونیسم
امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایههای پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید.
صدای شکستن استخوانهای کمونیسم
امروز دیگر دولتهای همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان میتپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمین و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیست که صدای شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است مصرف کنند.
آقای گورباچف!
صدای« اذان» ازمأذنه های حکومت کمونیستی
وقتی از گلدستههای مساجد بعضی از جمهوریهای شما پس از هفتاد سال بانگ «الله اکبر» و شهادت و رسالت حضرت ختمی مرتبت «صلیالله علیه و آله و سلم» به گوش رسید تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی «ص» را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهانبینی مادی و الهی بیندیشید.
مادیون معیار شناخت در جهانبینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که محسوس نباشد از قلمروی علم بیرون میدانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمیدانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه میدانند.
معیار شناخت در جهانبینی الهی ۲عنصر«حس و عقل»می باشد
در حالی که معیار شناخت در جهانبینی الهی اعم از «حس و عقل» میباشد و چیزی که معقول باشد داخل قلمروی علم میباشد گرچه محسوس نباشد، لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد، میتواند موجود باشد. و همانطور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است.
قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد میکند و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست وگرنه دیده میشد « لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً » میفرماید: «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»
از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم که از نظر شما اول بحث است و اصولا میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه بهخصوص فلاسفه اسلامی بیندازم، فقط به یکی دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم میتوانند از آن بهرهای ببرند بسنده میکنم:
این از بدیهیات است که ماده و جسم، هرچه باشد از خود بیخبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی از انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتی که به عیان میبینیم که انسان و حیوان، از همه اطراف خود آگاه است، میداند کجاست، در محیطش چه میگذرد، در جهان چه غوغایی است، پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که «فوق ماده» است و از عالم ماده جداست و با مُردن ماده نمیمیرد و باقی است.
انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق میخواهد، و شما خوب میدانید که انسان میخواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود: جهان دیگر هم هست، فطرتا مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد.
انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد.
آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم گرچه خود ندانیم. انسان میخواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولا اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید میتوانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم، علاوه بر کتب فلاسفه غرب، در این زمینه به نوشتههای فارابی و بوعلیسینا «رحمهالله علیهما» در حکت مشاء مراجعه کنند تا روشن شود که: قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است معقول است نه محسوس، و ادارک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد معقول است نه محسوس. و نیز به کتابهای سهروردی «رحمهالله علی» در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی شرح کنند که: جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس میباشد، نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیده حسی است.
حرکت جوهری ملاصدرا
امام خمینی خطاب به گورباچف : از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتالهین «رضوانالله تعالی علیه و حشرهالله معالنببین و الصالحین» مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
دانشمندان روسی را به «قم »بفرستید
امام خمینی می نویسد: آقای گورباچف!دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا بهخصوص محیالدین بن عربی نام نمیبرم که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویا دست دارند راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.
جناب آقای گورباچف!
اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات از شما میخواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهانشمول اسلام است که میتواند وسیله راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید.
نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله «افغانستان» و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد.
ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک میدانیم.
حضرت آقای گورباچف!با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی نشان دادید که دیگر اینگونه فکر نمیکنید که «مذهب مخدر جامعه» است.
تذکرامام مسلمین به رهبرکمونیست
امام خمینی:راستی، مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است!؟
آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است!؟
کدام مذهب مخدر جامعه است؟
امام خمینی درنامه به گورباچف:آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایههای مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشود که دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است.
مذهب امریکایی چیست؟
امام خمینی:ولی این(مذهبی که ازسیاست جداست،مخدر) دیگر، مذهب واقعی نیست بلکه مذهبی است که مردم ما آن را مذهب آمریکایی مینامند.(مخدرجامعه است)
فرازپایانی نامه امام خمینی: در خاتمه صریحا اعلام میکنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی میتواند خلأ اعتقادی نظام شما را پُر نماید و در هر صورت کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم میشمارد.
والسلام علی منالتبعالهدی/روحالله الموسی الخمینی
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:تیترها وکلمات داخل پرانتزازاینجانب است.
ملاصدرا کیست؟
«صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی قوامی» معروف به«ملاصدرا»(۹۸۰-۱۰۵۱هجری قمری) فیلسوف نامدار و عارف بزرگ که با ابداع مکتب حکمت متعالیه ، تحولی شگرف را در عرصه تفکر فلسفی و عرفانی بوجود آورد. مکتبی که ۸۰۰سال فلسفه اسلامی قبل از خود را، به کناری زده و مبدا دوره ای جدید گشت . صدرالمتالهین شیرازی فصل الخطاب نزاع ۲۰ قرنی ارسطو و افلاطون(نزاع سنتی مشاء و اشراق) دانسته ند و نظام فلسفی اش را حیات بخش فلسفه اسلامی قلمداد می نمایند .
تحصیلات ملاصدرا درحوزه های اصفهان بوده است و ۱۵ سال از عمر خویش را با گوشه نشینی در روستای کهک قم مشغول عبادت و مجاهده و ریاضت بوده است . بعد از آن و اقبال بعد از ادبار مردم، او مشغول نگاشتن آثار خویش شده است.
«ملاصدرا» هم عصر بزرگانی چون شیخ بهایی، میرفندرسکی و میرداماد بوده است،« الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه »( سفرهای چهارگانه عقلیه) ازمهمترین آثارش می باشد .
در اسفار از« طبیعت وجود و عوارض آن ، علم طبیعی،علم و حکمت الهی و علم النفس» سخن رانده ،که جامع ترین دانشنامه فلسفی مسلمانان را بوجود آورده است .برای آشنایی بازندگی ملاصدرابه این لینک مراجعه کنید:
امام چند دقیقه بیشتر در جلسه نماند و به نشانه اعتراض وسط حرف های «شواردنادزه» که پیام گورباچف را میخواندگفتند« این پاسخ نامه من نبود»وبلند شدند،جلسه راترک کردند.مشروح گزارش جلسه رادرادامه خواهیدخواند.
حدود۲ماه بعداز ارسال پیام امام خمینی به میخائیل گورباچف «ادوارد شوارنادزه »وزیر خارجه شوروی ۷اسفند ۱۳۶۷ به دیدار امام خمینی آمد وپاسخ گورباچف به این نامه را تقدیم امام کرد.
امام خمینی در ۱۱ دی ماه ۱۳۶۷ پیامی به گورباچف فرستاد و ضمن تبیین برخی مسائل و پیش بینی شکست کمونیسم ، رهبر اتحاد جماهیر شوروی را به پذیرش اسلام دعوت کرد.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:خلاصه ای ازنامه امام:احساس می شودکه در درحال بازنگری وحوادث شوروی هستید..صدای شکستن استخوانهای کمونیسم می آید...از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستوجو کرد...رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد» و شما دومین و علیالظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید.
امروز دیگر چیزی به نام «کمونیسم» در جهان نداریم.
حضرت آقای گورباچف!با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی نشان دادید که دیگر اینگونه فکر نمیکنید که «مذهب مخدر جامعه» است.
ولی از شما جدا میخواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم «گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید».
مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست، مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
محققین روس رابه قم بفرستید تاازنطرات علما وعرفای اسلام( محیالدین بن عربی،فارابی و بوعلیسینا ،سهروردی،ملاصدرا) آگاه شوند.
جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی میتواند خلأ اعتقادی نظام شما را پُر نماید.
هفتم اسفند ۱۳۶۷ وزیر خارجه و نماینده ویژه بزرگ ترین ابرقدرت شرق در راس هیات بلندمرتبه ای در جماران حاضر شده بود تا پیام گورباچف را که در پاسخ به پیام امام خمینی بود در اختیار رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران قرار دهد...
هفتم اسفند ۱۳۶۷، «ادوارد شواردنادزه» وزیر امور خارجه شوروی پاسخ «میخاییل گورباچف» رییسجمهوری کشورش به نامه یازدهم دی ۱۳۶۷ هجری خورشیدی امام خمینی را در حسینیه جماران خواند. امام در نامه خود گورباچف را از فروپاشی نظام کمونیستی در شوروی آگاه کرده بود.
پیام امامخمینی سیزدهم دی ۱۳۶۷ توسط هیات منتخب ایشان مرکب از آیتالله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و خانم مرضیه حدیدچی دباغ، در مسکو به گورباچف تحویل شد.
گورباچف نیز هشت هفته بعد پاسخ رسمی خود را توسط «ادوارد شوارد نادزه» وزیر خارجه وقت شوروی، در تهران تقدیم حضرت امامخمینی کرد. گورباچف در این پاسخ، برای نامه امام ارج فراوان قائل شده بود ولی از متن جوابیه وی پیدا بود که ابعاد معنوی پیام را درک نکرده است. زیرا صرفاً تلاش کرده بود تا از یکسو اقدامات خود در جهت ترویج آزادیهای سیاسی در شوروی را تشریح کند و ازسوی دیگر دستاوردهای اقتصادی کمونیسم را از ۱۹۱۷میلادی(۱۲۹۵شمسی) به بعد توصیف کند..
در دیدار ادوارد شواردنادزه وزیر امورخارجه وقت شوروی با حضرت امام خمینی :
۱-علی اکبرولایتی، وزیر امورخارجه.
۲-«محمدجواد لاریجانی» معاون وزیر خارجه و عضوهیات منتخب امام .
۳- «ناصر نوبری» سفیر جمهوری اسلامی ایران در شوروی حضور داشتند .
در آن زمان، وزیر امور خارجه ایران «دکتر علی اکبر ولایتی» بود. وی جریان دیدار وزیر خارجه شوروی «ادوارد شواردنادزه» با امام خمینی را چنین شرح می دهد:
دکترولایتی:امام خمینی قبل از این که نامه تاریخی خود را به آقای گورباچف بنویسند، مشورت هایی با وزارت امور خارجه انجام دادند. امام خمینی در مسائل کلان و مهم کشور اهل مشورت بودند. تصمیم اولیه کار از جانب خود امام خمینی بود اما مشورت هایی هم انجام شد و من در جریان مشورت ها بودم.
دکترولایتی:بالاخره امام به این تصمیم رسیدند و نامه ای خطاب به آقای گورباچف نوشتند. آقای گورباچف به نامه امام خمینی پاسخ دادند. پاسخ آقای گورباچف را آقای ادوارد شواردنادزه به تهران آورد. به ما خبر دادند و ما خدمت امام منتقل کردیم، قول و قرارها گذاشته شد و به اتفاق آقای شواردنادزه رفتیم منزل امام؛ همان منزلی که امام در آن سکونت داشتند. از حیاط پشت حسینیه جماران که وارد اتاق امام شدیم، آقای شواردنادزه ننشست.
هیئت اعزامی به شوروی جهت ابلاغ پیام امام خمینی به گورباچف
رسم مقامات روس دردیداربامقامات کشورها.
وزیرخارجه وقت می گوید: اصولا پروتکل روس ها و اروپای شرقی این بود که اگر وارد می شدند در اتاقی یا سالنی واگر کسی قرار بود از آنها استقبال کند، اینها نمی نشستند تا میزبان وارد شود. معمول این است که می نشینند تا میزبان وارد شود، اما پروتکل روس ها و اروپای شرقی خلاف این آداب بود. آقای شواردنادزه و همراهان وقتی وارد اتاق امام شدند، ننشستند و ایستادند. ایستاده منتظر ماندند تا امام بیاید. در همین حین حاج عیسی که چای می آورد، یک سینی چای آورد. آقای شواردنادزه و هیات همراه همین طور ایستاده و سرپا چای را از سینی برداشتند و نوشیدند.
وقتی وارد اتاق امام شدند، ننشستند و ایستادند. ایستاده منتظر ماندند تا امام بیاید. در همین حین حاج عیسی که چای می آورد، یک سینی چای آورد. آقای شواردنادزه و هیات همراه همین طور ایستاده و سرپا چای را از سینی برداشتند و نوشیدند.
امام لباس رسمی روحانیت به تنشان نبود. شب کلاه به سر داشتند. تصویر تلویزیونی اش وجود دارد. رسم امام این بود که در اتاق خودشان بدون عبا وارد می شدند. آن روز هم بدون عبا و عمامه وارد شدند و یک سره رفتند روی کاناپه نشستند. به هیچ وجه هم به آقای شواردنادزه و دیگران نگاه نکردند. این کار امام برای آقای شواردنادزه خیلی جدید و بدیع(عجیب) بود.
امام نشستند. حاج احمد آقا به من اشاره کردند که بگویید بنشینند و مطلبشان را بگویند یا بخوانند. من به آقای شواردنادزه موضوع را انتقال دادم. آقای شواردنادزه شروع کرد به خواندن نامه.البته بعد از مختصر تعارفات.
دکترولایتی می گوید:بعدامام هم تشریف بردند. آقای شواردنادزه همه آن صحنه (هم کلیتش و هم اجزایش) برایش عجیب و غریب بود. با هیچ پروتکل مرسوم آن روز دیپلمات ها سنخیت نداشت.
دکترعلی اکبرولایتی :به نظر من امام خمینی خیلی حساب شده این برخورد را کردند. به هیچ عنوان به آقای شواردنادزه نگاه نکردند، هیچ اعتنایی نکردند. سر به پایین آمدند و رفتند. آقای ادوارد شواردنادزه وزیر خارجه یکی از ابرقدرت های آن روز جهان بود. اما امام خمینی جوری برخورد کرد که گویی ما ابرقدرت هستیم و آنها یک کشور جهان سومی هستند. این تحلیل برخورد امام از نظر من بود. آن متانت و سناریوی برخورد با آقای شواردنادزه که خیلی حساب شده و دقیق و ظریف بود.
من این توضیحات را می دهم تا خواننده تصور نکند که امام با تکبر برخورد کرد.
برخورد امام طوری بود که آقای شواردنادزه را به تکریم و احترام و کرنش و تواضع وادار کرد.
دکترولایتی:مثال می زنم شما وقتی به حضور یک عارف یا سالک می رسید، خود به خود به او احترام و تکریم می کنید. ادوارد شواردنادزه نیز چنین مساله ای برایش پدید آمد. امام واقعا یک عنصر عارف و سیاستمدار بودند.
امام از زمان مشروطه تا انقلاب اسلامی کاملا در سیاست غوطه ور بود و شاهد بسیاری از جریانات تلخ و شیرین حکومت های مختلف و مسائل اجتماعی سیاسی مردم بود و یک آدمی بود با مقام معرفتی و عرفانی و حکمی بالا و با هوشمندی فوق العاده و آشنا به زیر و بم مسائل سیاسی کشور. آقای ادوارد شواردنادزه بعد از رفتن امام واقعا مدت طولانی بهت زده بود و نمی دانست چه کار بکند و انسجام رفتاری خودش را از دست داده بود. گاردش باز شده بود. چون رفتار امام را پیش بینی نکرده بود،
بنابراین تا مدتی واکنش او واکنش وزیرخارجه ابرقدرت اتحاد جماهیر شوروی نبود.... اصل سخنان امام خمینی در پاسخ به سخنان وزیر خارجه شوروی و پیام گورباچف، چنین است:
گورباچف در پیام خود نوشت:«ملت ما نیز انتخاب خود را به عمل آورده و این در سال ۱۹۱۷ بود. در رهگذر ما، هم مشکلات بزرگی بود و هم موفقیت های چشمگیری بوده. هم اشتباهات وخیمی بوده است و هم نقض حقوق بشر بوده که ما با این اشتباهات خود را اصلاح می کنیم و آن را محکوم می کنیم. علیرغم تمامی مشکلات، ما از دستاوردهای خود توانستیم دفاع کنیم چون انتخاب مردم راست بوده است.
می خواستم به استحضارتان برسانم که مسأله آزادی انتخاب در دستور روز زندگی بین المللی کنونی نیز هست. تحولات عظیمی در جهان، اخیراً پدید آمده و فکر می کنیم می شود گفت که ما در آستانه یک نظام جدید اقتصادی و سیاسی قرار داریم. دورنمای خوبی برای از بین بردن سلاح شیمیایی باز شده است و همین طور دورنمای خوبی برای جلوگیری از تقابل نظامی دولتها، اما این هدیه امپریالیستها نیست، این اراده ملتهاست و اراده زمان است. چاره دیگری وجود ندارد، مسابقه تسلیحاتی و آوردن آن به فضا منجر به فاجعه بشریت خواهد بود. در مناطق مختلف دنیا مناقشات خونین دارند به پایان می رسند»
«ناصر نوبری» سفیر وقت ایران در مسکو میگوید: « ساعت هشت صبح در دفتر امام در جماران وقت ملاقات بود. شواردنادزه به من گفت: «لطفاً در صورت امکان نیم ساعت زودتر بیایید» که بفهمیم چه کار باید بکنیم. خیلی دلهره داشت. میگفت: «من به عنوان وزیر امور خارجه ملاقاتهای زیادی با سران کشورها داشتهام، ولی در مورد هیچکدام این قدر دلهره نداشتهام و نمیدانم چه میشود.» همه دلهرهاش این بود که کار به بگومگو نکشد و امام چیزی بگوید و او نتواند درست جواب دهد.»... شواردنادزه از من پرسید: «چه کنم؟ بروم جلو و با امام دست بدهم؟»
گفتم: «اگر میخواهی اشتباه نکنی، هیچ حرکتی زودتر از امام نکن و هر کاری امام کرد، از او تبعیت کن، بایست ببین چه کار میکند.» همینطور هم شد. امام آمدند و یکراست رفتند و روی کاناپه نشستند و شواردنادزه هم رفت و روی صندلی نشست.
«محمدجواد لاریجانی» در توضیح آمادهسازی شرایط دیدار امام با شواردنادزه میگوید:
شب قبل از آمدن «شواردنادزه» خدمت حاج احمد آقا رفتم تا درباره جلسه فردا حرفها و کارهایمان را هماهنگ کنیم. سر یک مسئله خیلی بحث کردیم. امام میگفتند: «به پای شواردنادزه بلند نمیشوم» اصرار داشتم همانطور که آنها به ما احترام گذاشتند و «فول پروتکل» برخورد کردند، همانطور با آنها برخورد کنیم. این کار در دیپلماسی جهانی هم یک عرف بود. اگر ما آنها را تحویل نمی گرفتیم، تبعات این کارمان را در سفرهای بعد می دیدیم. هر کار کردیم، امام راضی نشد به پای شواردنادزه بلند شود. آخر قرار شد شواردنادزه با آیت الله جوادی آملی وارد جلسه شوند که بهانه بلند شدن و احترام گذاشتن آیت الله جوادی آملی باشد، نه شواردنادزه. باز هم دیدیم این کار ممکن است در آن جلسه عملی نباشد. درنهایت به این نتیجه رسیدیم که در اتاقی از میهمانان پذیرایی کنیم و بعد امام داخل شوند. با این کار همه به احترام ایشان بلند میشدند و قضیه حل میشد.
جلسه قرائت پیام گورباچف در پاسخ به امام، جلسه سختی بود و فضای سنگینی داشت، که امام با یک عرقچین و شمد وارد جلسه شدند و همه متعجب شدیم. لباس رسمی هم نپوشیده بودند. امام چند دقیقه بیشتر در جلسه نماند و به نشانه اعتراض وسط حرف های شواردنادزه که پیام گورباچف را میخواند، بلند شد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:گورباچف هشدار امام خمینی را جدی نگرفت و در نتیجه عواقب ناشی از این بی توجهی همانگونه که در پیام ایشان پیش بینی شده بود، تحقق یافت و دهه ۱۹۹۰ قدرت وی به نقطه پایان خود رسید. درها باز شدند و همه دولتهای کمونیستی از میان رفتند. گورباچف با مشکلاتی که خود در پی اصلاحات به وجود آورده بود، مواجه شد. اتحاد شوری در پی تغییرات قطعی، معلق بود و اما مردی که میراث استالین و لنین را واژگون ساخته بود، در سال ۱۹۳۱ در دهکده کوچک پریولنوی واقع در جنوب جمهوری فدراسیون روسیه چشم به جهان گشود.
ادوارد شواردنادزه، از سال ۱۹۸۵ تا زمان فروپاشی شوروی وزیر امور خارجه بود و نقشی مهم در پایان دادن به دوره جنگ سرد و فروریختن دیوار برلین ایفا کرد.
او در ۲۶ نوامبر ۱۹۹۵ به عنوان اولین رئیسجمهور کشور تازهاستقلالیافته گرجستان انتخاب شد، اما دولتش در ۲۳ نوامبر ۲۰۰۳ در قیامی که «انقلاب گل سرخ» نام گرفت سرنگون شد. او در خرداد ۱۳۸۹، در دیدار با سفیر ایران در گرجستان با یادآوری دیدار تاریخی خود با حضرت امام خمینی تاکید کرد که همواره به خود میبالد که تنها مقام عالیرتبه خارجی بود که افتخار ملاقات با امام را داشته است.
«ادوارد شواردنادزه»، رئیسجمهور سابق گرجستان و آخرین وزیر امور خارجه شوروی سابق روز دوشنبه (۷ ژوئیه۲۰۱۴) در سن ۸۶ سالگی درگذشت.
«شواردنادزه» بعد از یک دوره طولانی بیماری در۱۶ تیر ۱۳۹۳ گذشت.
«ادوارد شواردنادزه» از سال ۱۹۸۵ تا زمان فروپاشی شوروی وزیر امور خارجه بود و نقشی مهم در پایان دادن به دوره جنگ سرد و فروریختن دیوار برلین ایفا کرد.
«ادوارد شواردنادزه» در سال ۱۹۹۲ به عنوان اولین رئیسجمهور کشور تازهاستقلالیافته گرجستان انتخاب شد.
«ادوارد شواردنادزه» گرجستان را در مسیر پایان دادن به بیثباتی و جنگ داخلی رهبری کرد، اما دولتش در سال ۲۰۰۳ در قیامی مردمی که "انقلاب گل سرخ" نام گرفت سرنگون شد.
جرقه این انقلاب با ادعای مخالفان مبنی بر تخلف و تقلب در انتخابات ریاست جمهوری گرجستان زده شد.
ادوارد شواردنادزه در سال ۱۹۲۸ در شهر لانچخوتی در غرب گرجستان به دنیا آمد و در سن ۱۸ سالگی به شاخه جوانان حزب کمونیست پیوست.
«ادوارد شواردنادزه» در سال ۱۹۷۲ به عنوان دبیر اول حزب کمونیست انتخاب شد.
ادوارد شواردنادزه در سال ۱۹۹۰ برای مدت کوتاهی از مقام وزارت خارجه کناره گرفت اما در سال ۱۹۹۱ و در آستانه فروپاشی شوروی دوباره به این پست بازگشت.
«شواردنادزه» در جریان انقلاب گل سرخ سال ۲۰۰۳از قدرت ساقط شد و در سالهای پایانی عمرش در اقامتگاه خود زندگی میکرد و مسافرت نمیرفت.
رییس جمهور پیشین گرجستان، تحت فشار مخالفان حکومتش که مجلس و اکثر ساختمان های دولتی را به تصرف خود در آورده بودند، در ۲۳ نوامبر ۲۰۰۳ از مقام خود کناره گیری کرد. سرنگونی وی که بدون خونریزی توصیف شده، به انقلاب گل سرخ معروف شده است.
شواردنادزه از ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۰ وزیر خارجه اتحاد شوروی بود. وی در ۱۹۴۶ به حزب کمونیست پیوست و در ۱۹۷۲ رهبر حزب کمونیست گرجستان شد.شواردنادزه از ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۰ وزیر خارجه اتحاد شوروی بود. وی در ۱۹۴۶ به حزب کمونیست پیوست و در ۱۹۷۲ رهبر حزب کمونیست گرجستان شد.
«میخائیل گورباچف» آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی درشامگاه سه شنبه ۳۰ آگوست ۲۰۲۲ (۰۸ شهریور ۱۴۰۱) در سن ۹۱ سالگی در روسیه فوت کرد.
مرگ رهبرشوروی
گورباچف ۹۱ ساله در فاصله سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق بود.
در ۲۳ دی ۱۴۰۳ منیره گرجی در نود و پنج سالگی درگذشت
منیره گرجی:روز اولی که به مجلس رفتیم یکی از روحانیون که نماینده یکی از شهرهای اطراف شیراز بودند؛ بلند شدند و اعلام کردند :«اینجا مجلس گناه است، یک زن و هفتاد مرد. این خانم باید برود تا ما در این مجلس بمانیم.»
بسیاری از روحانیون دیگر با حضور من مخالف بودند،یکی ازآنها گفت:«خانم گُرجی! پاتو از کفش من بیرون کن».
من هم جواب دادم:کفشی به اندازه پاهایت پا کن.
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵خانم گرجی!بزرگترین آرزوی شما چیست؟آیت الله منیره گرجی:یک «لَاإِلَهَ إِلَّاالله» بگویم و از این دنیا بروم.
اما بعضی مثل« آیتالله صدوقی »رفتار بسیار خوبی با من داشتند.
«منیره گرجی»متولد ۱۳۰۸(همسرِ مهدی گرجی)
مجلس خبرگان قانون اساسی در پی انتخابات تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۵۸، در روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ با ۷۵ نماینده و با ریاست آیت الله منتظری و نیابت آیت الله بهشتی و با پیام امام خمینی تشکیل شد.که یکی ازآنهاخانم گرجی بودپس از سه ماه ، کار تدوین آن قانون اساسی در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ به پایان رسید. این قانون اساسی شامل ۱۲ فصل و ۱۷۵ اصل و یک مقدمه و موخره بود که در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۵۸ به تصویب نهایی ملت ایران رسید.
در تهران چهرههایی چون آیتالله محمود طالقانی، ابوالحسن بنیصدر، آیتالله حسینعلی منتظری، حجتالاسلام گلزاده غفوری، آیتالله محمد حسینی بهشتی، مهندس عزتالله سحابی، دکتر عباس شیبانی، حجتالاسلام موسوی اردبیلی، خانم دکتر منیره گرجی و علیمحمد عرب مرحله نخست حائز اکثریت آرا شدند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خاطره تنهازن نماینده خبرگان قانون اساسی
منیره گرجی:روز اولی که به مجلس رفتیم یکی از روحانیون که نماینده یکی از شهرهای اطراف شیراز بودند؛ بلند شدند و اعلام کردند :«اینجا مجلس گناه است، یک زن و هفتاد مرد. این خانم باید برود تا ما در این مجلس بمانیم.»
من به اظهارات آن نماینده پاسخ دادم. گفتم من مطمئن هستم هیچگونه گناهی نمیکنم. هر کسی که فکر میکند گناه میکند مجلس را ترک کند. در ضمن من یک میلیون و نیم رای دارم در حالی که این آقا ۴۰۰ هزار رای دارد. من در قبال مردمی که به من رای دادهاند مسئول هستم.
بسیاری از روحانیون دیگر با حضور من مخالف بودند. آقایی به من گفته بود «خانم گُرجی! پات رو از کفش من بیرون کن».
من هم جواب دادم:کفشی به اندازه پاهایت پا کن.
اما مثلا آیتالله صدوقی نماینده مردم یزد رفتار بسیار خوبی با من داشتند.
عالمه مجلس خبرگان می گوید: خیلی ناراحتکننده است، کسانی که قرآن را خواندهاند و مقام زن را در قرآن دیدهاند اینچنین حرف بزنند. هنوز هم نمیتوانم این حرف را تحمل کنم و ببینید این مرد با این حرف مردان را تحقیر کرد.
«منیره علی» معروف به «منیره گرجی فرد» تنها زن نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ شناخته میشود. وی فعالیتهای اجتماعی خود را با ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ آغاز کرد. او پس از پایان دوره مجلس خبرگان قانون اساسی به تدریس در حوزه علمیه خدیجه کبری (س) و مرکز تربیت معلم شهید رجایی مشغول شد.
منیره گرجی در خانوادهای هشت نفره بزرگ شد. در سن ۱۵ سالگی ازدواج کرد. آغاز فعالیت های سیاسی خانم گرجی فرد به سال های آغازین نهضت (۱۳۴۲) باز می گردد که با تشدید فعالیت های انقلابی بر میزان حضور سیاسی ایشان نیز افزوده شد. خود او در این باره می گوید: «شروع فعالیتهای ما حوادث پانزده خرداد ۴۲ بود. در آن روزها ما در حوالی میدان شهدا ساکن بودیم و شاهد حضور مردم و آن کشت و کشتارهای بی رحمانه بودیم. با وجود این حوادث ما برای خانم ها جلساتی داشتیم و من با دیدن این صحنه ها، در آن جلسات تصمیم قطعی گرفتم که باید بلند شد؛ نباید همین طور نشست و شاهد قلع و قمع مردم باشیم. حتی شاهد این باشیم که آنها نگذارند ما به احساسات دینی مان جواب مثبت بدهیم و این طور بی رحمانه ما را تاراج کنند. شروع تصمیم من همان روز پانزده خرداد ۴۲ بود.»
خاطراتی از مجلس خبرگان قانون اساسی دارید؟
منیره گرجیفرد:در جلسه اول مجلس خبرگان یکی از نمایندگان که اهل شیراز بود، بلند شد و گفت: «این مجلس، مجلس گناه است. یک زن و ٧٠ مرد؟!» شما نمیتوانید معنی این حرف را بفهمید! من پشت بلندگو رفتم و گفتم که من مطمئن هستم گناه نمیکنم هر کس فکر میکند گناه میکند و مجلس، مجلس گناه است، تشریف ببرد بیرون. مجلس، مجلس شناخت انسان است. آن شخص رفت. شما میتوانید تصور کنید که با چه اشخاصی طرف بودیم؟
«خانم منیره گرجی» می گوید:یک مردی که روحانی است چطور فکر کرده که منِ زن، باعث گناه میشوم؟ اصلا نمیتوانید تصورش را بکنید در آن زمان در مقابل چه کسانی باید میایستادیم و حرف میزدیم. اصلا میشد تصورش را کرد؟ من بین آن همه مرد بلند شدم رفتم بالا ایستادم و گفتم:
«من که مطمئن هستم که گناهی در اینجا نمیکنم و شما به آقایان هم توهین کردید که جای خود دارد ولی من نزدیک دو میلیون رأی آوردهام در حالی که شما ٤٠٠ هزار رأی دارید من که نمیتوانم جواب مردم را بدهم شما میتوانید جواب ٤٠٠هزار نفر را بدهید؟ اگر گناه میکنید پس تشریف ببرید به سلامت.»
خانم گرجی می گوید:بعد از این جواب من حرفی از این موضوع دیگر هیچجا زده نشد. واقعا برایشان غیرقابل تصور بود. من، نه دختر کسی بودم و نه همسر شخصیتی. بلکه یک آدم معمولی بودم. دوره مجلس خبرگان قانون اساسی خیلی کوتاه بود(۳ماه) اما من به اندازه ٥٠٠ سال در این مجلس رنج کشیدم. کار خیلی سختی بود؛ با این که چهرههای خیلی خوبی در آن مجلس بودند.
منیره گرجی
همیشه فکر میکنم صحنهای که آیتالله طالقانی بر روی زمین نشسته بودند هیچوقت در تاریخ فراموش نمیشود بالاخره این افراد الگوهای ما بودند.
آقای"سهید"آیت مخالف خیلی مسائل بود..مخالف فعالیت زنان درجامعه
امام چه گفتند؟
گفتند شما خودتان زن هستید و فکر کنید چه باید بگویید. درعینحال گفتند چرا زودتر اصل ولایت فقیه را تصویب نمیکنید؟ من پنجشنبه بود رفتم و شنبه صبح ولایت فقیه تصویب شد
من در قم پیش امام رفتم برای اصل رئیسجمهوری. قرار بود بحث زن و مرد نباشد و هر کسی میتواند این کار را انجام دهد. آن وقت کلمه رجال را نوشتند. این کلمه مرد چرا باید باشد هرکسی توانایی انجام این مسئولیت را داشته باشد، میتواند رئیسجمهور شود بین زن و مرد فرقی نیست. وقتی پیامبر میگویدأَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ نمیگوید انا رجل کرجالکم. بلکه میگوید من یک بشر مانند شما هستم و خیلی سعی کردم کلمه رجل را بردارند حتی نزد امام رحمتالله علیه رفتم. امام گفت شما خودتان نماینده هستید بگویید چه باید کرد؟ شنبه صبح رجل در مجلس بحث شد پنجشنبه قبلش من خدمت امام رفتم و گفتم این درست نیست نباید اینطور باشد و تذکری بدهید، زیرا منظور همه افراد است و زن و مرد ندارد. ولی متأسفانه شنبه این بحث رأی آورد./ایسنا۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ بنقل ازروزنامه شرق
اما نخستین حضور زنان در مجلس خبرگان به حضور منیره گرجی در مجلس خبرگان جهت بررسی نهایی قانون اساسی بازمی گردد. منیره گرجی فرد متولد ١٣٠٨ در حوزه انتخابیه تهران توانسته بود ٥١ درصد آرا را به دست بیاورد، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و برگزاری نخستین انتخابات که منجر به تعیین نوع حکومت و تشکیل جمهوری اسلامی شد و بحث راجع به قانون اساسی نظام گسترش یافت با تاکید حضرت امام خمینی بر تشکیل مجلس خبرگان جهت بررسی نهایی قانون اساسی، قانون انتخابات این مجلس تصویب شد و این انتخابات در ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ برگزار شد و ۷۵ نفر نماینده این مجلس انتخاب شدند. منیره گرجی فرد بعد از فعالیت های سیاسی که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی داشت در نخستین دوره مجلس خبرگان به عنوان تنها زن عضو این مجلس انتخاب و با دیگر اعضای این مجلس قانون اساسی جمهوری اسلامی را تدوین کرد.
دریافت لوح تقدیر)خادم قرآن)ازدست رئیس جمهور
انتخاب خانم گرجی به عنوان تنها زن مجلس خبرگان قانون اساسی، اعتراض برخی منتخبان این مجلس را برانگیخت. آنان تهدید کردند: «این باید برود وگرنه ما مجلس را ترک می کنیم.» او در آن زمان پاسخ داد: «من بر مسوولیتی که مردم به من واگذار کرده اند، استوارم: هر کس نمی تواند حضور یک زن را تحمل کند، برود.» منیره گرجی که با اصرار شهید بهشتی وارد عرصه انتخابات شده بود در مورد عضویتش در مجلس خبرگان گفت: «در مورد راه یافتن به مجلس، من هیچ وقت برای خودم قدمی برنداشتم. الان هم نه باکسی آشنا هستم و نه در خانه ای رفت وآمد دارم، بلکه سعی دارم بنده خدا باشم و اگر مسوولیتی احساس کنم حاضرم انجام وظیفه نمایم. وقتی جریان مجلس خبرگان مطرح شد، چند نفر از آقایان مرتب تلفن می زدند و اصرار داشتند که من در انتخابات شرکت کنم.
من هم خودم تعجب می کردم، چون نه همسرم در این جریانات حضور داشت و نه پسر یا دامادی داشتم و نه خودم اهل این بودم و هستم که بخواهم خودم را مطرح کنم. اگر کار برای خدا باشد، خداوند خودش وسایل را جور می کند «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» درباره من قضیه این طور پیش آمد. من اول نمی پذیرفتم، چون مریض بودم. یک روز از رادیو یا تلویزیون شنیدم که خانم هایی از مجاهدین (منافقین) و فداییان آن زمان مصاحبه می کردند و می خواستند با آن نظرات غیراسلامی به مجلس بروند. من با خودم گفتم اگر بناست مجلس تشکیل شود و اینها بخواهند کاندیدا شوند، من باید بروم و لااقل جلوی یکی از اینها را بگیرم.» خانم گرجی فرد پس از اتمام دوره مجلس خبرگان قانون اساسی و سپس کناره گیری از مشاغل دولتی، در حوزه علمیه خدیجه کبری (س) در تهران به تدریس فقه، تفسیر، احکام و اخلاق مشغول است و در مرکز تربیت معلم شهید رجایی، مدرس درس عرفان امام است.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:آرای ۱۰ نفر اول تهران :نمایندگان خبرگان قانون اساسی
۱ -آیت الله سیدمحمود طالقانی با ۲۰۱۶۸۵۱ رأی
۲-ابوالحسن بنیصدر با ۱۷۶۳۱۲۶ رأی
۳-آیت الله حسینعلی منتظری با ۱۶۷۲۹۸۰ رأی
۴-دکتر علی گلزاده غفوری با ۱۵۶۰۹۷۰ رأی
۵-دکتر سیدمحمدحسین بهشتی با ۱۵۴۷۵۵۰ رأی
۶-مهندس عزتالله سحابی با ۱۴۴۹۷۱۳ رأی
۷-میرکریم موسوی کریمی (اردبیلی) با ۱۳۸۹۷۴۷ رأی
۸-دکتر عباس شیبانی با ۱۳۸۷۸۱۲ رأی
۹-منیر علی (منیره گرجی) با ۱۳۱۳۷۳۱ رأی
۱۰-علی محمد عرب با ۱۳۰۵۱۳۶ رأی
اسامی نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی
نام اعضای خبرگان قانون اساسی | مسئولیتها |
۱-حسینعلی منتظری | آیت الله حسینعلی منتظری نجف آبادی (قائم مقام رهبری) بود که درفروردین ۱۳۶۸ عزل شد،در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ ( سن ۸۷ سالگی) در قم درگذشت. |
۲-سید محمد بهشتی | آیت الله سیدمحمد حسینی بهشتی(متولد۱۳۰۷)در جایگاه نائب رئیس در این مجلس حاضر شد. او پس از این مجلس، در سمتهایی همچون رییس دیوان عالی کشور، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و همچنین شورای موقت ریاست جمهوری نیز عهده دار مسئولیت شد. اما سرانجام در هفتم تیرسال ۶۰در جریان انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی شهید شد.
|
۳-حسن آیت* | دکترحسن آیت-جز هیئترئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی بود و سمت دبیری مجلس خبرگان قانون اساسی بر عهده داشت. او پس از مجلس خبرگان قانون اساسی، نماینده تهران در اولین دوره مجلس شد و سرانجام در ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ در مقابل منزل مسکونیاش ترور و به شهادت رسید. |
۴-حسن عضدی* | دکترحسن عضدی عضو هیئترئیسه و منشی خبرگان قانون اساسی بود. بعدها سمتهایی همچون ریاست سازمان سنجش آموزش کشور و معاونت وزارت فرهنگ و آموزش عالی را نیز به دست آورد. او نیز همچون چند تن دیگر از اعضای حزب جمهوری در روز هفتم تیر ۱۳۶۰ در جریان بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی شهید شد. |
۵-محمود روحانی* | نماینده خراسان و عضو هیئترئیسه (منشی) خبرگان قانون اساسی بود. |
۶-سید محمود طالقانی | آیت الله سیدمحمود طالقانی از مبارزان انقلاب ۵۷ بود و پس از ترور مرتضی مطهری، ریاست شورای انقلاب را برعهده گرفت،وی اولین امام جمعه درایران(بعدازپیروزی انقلاب بود). در۱۹ شهریور۵۸ به دلیل عارضه قلبی درگذشت. |
۷-سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی | آیت الله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی-علاوه بر عضویت در خبرگان قانون اساسی، در دوره اول مجلس خبرگان رهبری حضور داشت، رئیس شورای عالی قضایی ایران و رئیس دیوان عالی کشور از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۸ بود(در سال ۱۳۶۸ ریاست قوه قضاییه ایران را بر عهده داشتند) وی مدتها ریاست دانشگاه مفید در قم را بر عهده داشت.در ۰۳ آذر ۱۳۹۵درگذشت. |
۸-محمد جواد باهنر | حجت الاسلام محمدجوادباهنر-نماینده مردم تهران در مجلس بودکه پس از برکناری بنی صدر به عنوان نخست وزیر (شهیدرجایی)بودکه باهم در ۸ شهریور۱۳۶۰ در انفجار دفتر نخست وزیر به شهادت رسیدند. |
۹- ابوالحسن بنیصدر* | سیدابوالحسن بنی صدرهمزمان با استعفای دولت موقت مهدی بازرگان،در۵ آبان ۱۳۵۸ اولین رئیس جمهورانقلاب اسلامی برگزیده شد(۱۷ماه) ۱۵ آبان ۱۳۵۸ تنفیذشد و (۱۷ماه)بعد ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ با رأی نمایندگان مجلس از این سمت کنار گذاشته شدوهمراه مسعودرجوی باخلبان شاه(معزی) کشور فرانسه پناهنده شد. |
۱۰-سید عبدالحسین دستغیب | آیت الله سید عبدالحسین دستغیب-امام جمعه شیرازبود که در۲۰ آذر ۱۳۶۰ پس از اقامه نماز در یک حمله انتحاری به شهادت رسید. |
۱۱- منیره گرجیفرد* | خانم عالمه منیره علی مشهور به منیره گرجی، « تنها زن تدوینگر قانون اساسی»لقب گرفته است. او به عنوان عضو در مجلس خبرگان قانون اساسی حاضر شد و حضورش در این مجلس پایانی بر فعالیتهای سیاساش بود. گرجی پس از اتمام کار مجلس خبرگان قانون اساسی، به فقه، تفسیر احکام و اخلاق در حوزه علمیه پرداخت. او به دلیل کهولت سن خانه نشین شده است. |
۱۲ - مرتضی حائری یزدی | آیت الله شیخ مرتضی حائری یزدی-فرزندمؤسس حوزه علمیه قم(آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی) است که در همان حوزه مدرس بود و سرانجام در ۲۵اسفند۱۳۶۴دار فانی را وداع گفت. |
۱۳ -محمدجوادحجتی کرمانی | آیت الله محمدجوادحجتی کرمانی که به عنوان نماینده استان کرمان به عضویت مجلس خبرگان قانون اساسی درآمد، توانست پس از این مجلس نمایندگی مجلس شورای اسلامی و مشاور آیتالله خامنهای در زمان ریاستجمهوریاش و همچنین عضویت در مجلس خبرگان را در پرونده کاری خود ثبت کند. او که سالهاست با عضویت در شورای عالی مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی از سیاست فاصله گرفته و مشغول تألیف است، در آخرین اقدام سیاسیش برای حضور در پنجمین دوره مجلس خبرگان با سد رد صلاحیت مواجه شد و از حضور در این مجلس بازماند. |
۱۴-عبدالله جوادی آملی | آیت الله عبدالله جوادی آملی، علاوه بر حضور در این مجلس، تجربه مجلس خبرگان اول و دوم نیز درک کرده است. جوادی آملی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است و سالها نیز به عنوان امام جمعه موقت قم، اقامه نماز میکرد اما سرانجام در سال ۱۳۸۸ از این سمت به دلایل نامعلومی استعفا داد. |
۱۵-سید محمدخامنهای | آیت الله سیدمحمدخامنه ای-برادر بزرگ رهبرانقلاب و رئیس بنیاد ایرانشناسی و بنیاد حکمت اسلامی صدرا است و همچنین به عنوان منتخب مردم خراسان در ادوار اول و دوم راهی مجلس شورای اسلامی شد. |
۱۶-ابوالقاسم خزعلی | آیت الله ابوالقاسم خزعلی-نماینده مردم سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی و همچنین سه دوره حضور در مجلس خبرگان حضورداشت.پس از استعفای مهدوی کنی در بهمن ۱۳۵۹ با حکم آیت الله خمینی به عنوان یکی از شش فقیه به عضویت شورای نگهبان منصوب شد و اما سرانجام در مرداد ۱۳۷۸ از عضویت در این شورا استعفا داد. مدیریت بنیاد بینالمللی غدیر نیز از جمله فعالیتهای اصلی او تا زمان فوتش یعنی ۲۵ شهریور ۹۴ به شمار میرفت. |
۱۷-ناصر مکارمشیرازی | آیت الله ناصرمکارم شیرازی از مراجع تقلید شیعان که تدریس وتربیت طلاب حوزه علمیه مشغول است. |
۱۸-علیاکبرمشکینی | آیت الله علی اکبر مشکینی در تیرماه ۱۳۶۲ یعنی از زمان تأسیس مجلس خبرگان رهبری به ریاست این مجلس منصوب شد ،وی مدتی امامت جمعه شهرهای قم وتبریزرانیزبعهده داشته است که در۸مرداد ۱۳۸۶ که بر اثر بیماری درگذشت.
|
۱۹ -لطفالله صافی گلپایگانی | آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی (متولد۳۰ بهمن ۱۲۹۷) از مراجع تقلید شیعه است که در قم زندگی میکند.در سال ۱۳۵۹ نیز از سوی آیتالله خمینی بهعنوان دبیر شورای نگهبان انتخاب شدند و سرانجام پس از گذشت هشت سال یعنی در سال۱۳۶۷ از این سمت استعفا دادند. به تدریس و تألیف مشغول هستند ودر ۱۲ بهمن ۱۴۰۰ درگذشت |
۲۰-عزتالله سحابی* | مهندس عزت الله سحابی-به عنوان رئیس شورای فعالان ملی و مذهبی، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی شد،وی نماینده مردم تهران در مجلس اول حضور بود،در دولت مهدی بازرگان رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور بود، در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد، در ۱۰خرداد ۱۳۹۰ در بیمارستان درگذشت. |
۲۱-جعفر سبحانی | آیت الله جعفر سبحانی ازمراجع تقلید و اساتید حوزه علمیه قم هستند .وی ازنویسندگان توانای حوزه است. |
محمد یزدی | آیت الله شیخ محمدیزدی از دوره دوم تا چهارم عضو مجلس خبرگان بودند و در چهارمین دوره نیز به کرسی ریاست این مجلس دست یافتند.، در انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگان نتوانستند رای کافی را کسب کنند.واما بافوت آیت الله محمدمؤمون توفیق حضوردرمجلس راپیداکرد وتوفیق مضاعفی چون ریاست مجلس خبرگان راعهده دارشدوسرانجام در ۱۹ آذر ۱۳۹۹ درگذشت |
۲۲-سید اسماعیل موسوی زنجانی | آیت الله سید اسماعیل موسوی زنجانی- نماینده ولیفقیه و امامجمعه استان زنجان بود در ۲۷آذر ۱۳۸۱بر اثر ایست قلبی درگذشت.. |
۲۳-سید عبدالله ضیائینیا | آیت الله دکترسید عبدالله ضیایی نیا- عضوشورای سیاستگذاری حوزه علمیه قم بود،حکم امام خمینی رابرای کمیته های انقلاب اسلامی داشت(مشترک باآیت الله احسانبخش) سرانجام در ۲۳ مرداد ۱۳۶۸ در اثر بیماری درگذشت. |
۲۴-عبدالرحمان قاسملو * | قاسملو کومله که به عنوان یکی از اعضای به مجلس خبرگان قانون اساسی معرفی شده بود، پس از آنکه حزب متبوعش از سوی نظام جمهوری اسلامی غیرقانونی اعلام شد، از حضور در این مجلس بازماند. او که رهبر حزب دموکرات کردستان را برعهده داشت در ۱۳۶۸ درگذشت. |
۲۵-میرزا محمدعلی انگجی
| آیت الله میرزامحمدعلی انگجی-نماینده تبریز در خبرگان قانون اساسی بود و در دوره اول مجلس خبرگان رهبری هم حضور داشت. او روز ۱۵ خرداد ۱۳۶۲ در مصلای امام خمینی درگذشت. |
۲۶ -میرزا محمد انواری | آیت الله میرزا محمد انواری-سه دوره نماینده مردم هرمزگان در مجلس خبرگان باشد و سرانجام ۱۹خرداد ۱۳۸۱ درگذشت. |
۲۷-علیمحمد عرب * | حضور در این مجلس به عنوان تنها فعالیت سیاسی او یاد میشود، البته عرب در دور دوم مجلس شورای اسلامی کاندیدای دفتر تحکیم وحدت بود.
|
۲۸-هادی باریک بین | آیت الله شیخ هادی باریک بین..سه دوره نمایندۀ قزوین در مجلس خبرگان رهبری( دوره های اول و چهارم )-امام جمعه قزوین نیز بود-در۱۹ فروردین ۱۳۹۶ -درگذشت. |
۲۹-محمدتقی بشارت | حجت الاسلام محمدتقی بشارت-سرپرستی بنیاد شهید و کمیته انقلاب اسلامی سمیرم را نیز بر عهده داشت. بشارت در دوره اول مجلس شورای اسلامی نماینده سمیرم بود که ۷ دیماه ۱۳۶۰ از سوی منافقین به شهادت رسید. |
۳۰-سرگن بیت اوشانا کوگتپه* | او نماینده آشوریان و کلدانیها در خبرگان قانون اساسی و همچنین نماینده آشوریان در دوره اول مجلس بود. او بعدها به دلیل همکاری با حزب توده بازداشت شد و اما بیماریش او را از زندان آزاد و راهی خانه کرد و سرانجام در سال ۱۳۶۷ درگذشت. |
۳۱-عزیز دانشراد* | مهندس عزیز دانش راد (کیائی)بعداز این نمایندگی (۳ماهه مجلس خبرگان) پست و سمت سیاسی و مدیریتی نداشت. در سال ۱۳۷۰ شمسی در سن ۷۱ سالگی به دلیل بیماری از دنیا رفت
|
۳۲-جعفر افروغ-اشراقی | آیت الله جعفر افروغ (اشراقی ) بعدازخبرگان به تدریس و تبلیغ درحوزه مشغول بود که در سال ۱۳۷۹ درگذشت. |
۳۳-میرزا علی فلسفی (تنکابنی) | آیت الله میرزاعلی فلسفی تنکابنی برادرِآیت الله محمدتقی فلسفی(زبان گویای اسلام) است وازمدرسان حوزه بودکه در ۱۹بهمن ۱۳۸۴ در سن ۸۵ سالگی درگذشت. |
۳۴-جلالالدین فارسی* | دکترسیدجلال الدین فارسی-عضو ستاد انقلاب فرهنگی و نماینده دوره دوم مجلس شورای اسلامی بود. او نخستین نامزد حزب جمهوری اسلامی در اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران بود ودرآستانه رسیدم به کرسی ریاست قوه مجریه بودکه در مورد "ایرانیالاصل" بودنش تردیدهایی مطرح شدوجبوربه استعفاشد وراه رابرای پیروزی بنی صدرهموارکرد.. |
۳۵-جواد فاتحی | حجت الاسلام جوادفاتحی که از استان کردستان راهی مجلس خبرگان رهبری شده بود، بعد از پایان مجلس خبرگان قانون اساسی به تدریس علوم دینی در حوزههای علمیه و نیز مراکز آموزشی پرداخت. |
۳۶ -محمد فوزی | حجت الاسلام محمدفوزی بعد از خبرگان قانون اساسی به ارومیه رفت و در تأسیس کمیتههای انقلاب اسلامی نقش داشت. او سپس برای تحقیق و تدریس به قم رفت و در سال ۱۳۸۶ درگذشت. |
۳۷-علی قائمی امیری* | دکترعلی قائمی امیری در دوره اول مجلس شورای اسلامی (بابلسر) عضو هیئت رئیسه بود،استاد دانشگاه . |
۳۸ -سید موسی موسوی قهدریجانی | حجت الاسلام سید موسی موسوی قهدریجانی نماینده کرمانشاه در مجلس خبرگان قانون اساسی بود.او در حال حاضر قائممقام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی است. |
۳۹-علیاکبرقریشی | آیت الله سیدعلی اکبر قرشی نماینده آذربایجان غربی در مجلس خبرگان قانون اساسی که در دورههای اول، دوم ، چهارم و پنجم مجلس خبرگان رهبری نیز حضور یافته است. |
۴۰-علی گلزاده غفوری | آیت الله دکترعلی گلزاده غفوری، حقوقدانی بود که پس از خبرگان قانون اساسی، عضو دوره اول مجلس شد ودر ۱۱ دیماه ۱۳۸۸ درگذشت. |
۴۱-عبدالکریم هاشمی نژاد | آیت الله شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد-دبیر حزب جمهوری اسلامی در مشهد که در ۷آبان ۱۳۶۰ در محل دفتر این حزب شهید شد. |
۴۲-عبدالرحمن حیدری | آیت الله عبدالرحمن حیدری-نماینده ایلام در خبرگان قانون اساسی که تجربه حضور در مجلس خبرگان رهبری را نیز داشت،وی ازتحصیلکرده های حوزههای کربلا، نجف وسامرا است و«تاسیس«حوزه علمیه باقریه ایلام ازجمله خدمات ایشان است.در ۱۱ دی ۱۳۶۵ درگذشت. |
۴۳-منیرالدین حسینی الهاشمی | آیت الله سید منیر الدین حسینی الهاشمی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بودفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی را بنیان نهاد و۱۲ اسفند ۷۹ درگذشت. |
۴۴-محمدعلی موسوی جزایری | آیت الله موسوی جزائری نماینده امام ورهبری درخوزستان(امام جمعه اهواز)بودکه امسال استعفاداد و در حال حاضر عضو مجلس خبرگان رهبری ومدیرحوزه های استان است.
|
۴۵-محمد کرمی | آیت الله محمد کرمی حویزی- پس از پایان کار مجلس خبرگان قانون اساسی به اهواز بازگشت و تا ۹ بهمن ۱۳۸۱ که درگذشت به تدریس علوم دینی پرداخت. |
۴۶-سید جعفرکریمی دیوکلایی | آیت الله سیدجعفرکریمی-از مازندران در مجلس خبرگان قانون اساسی حضور داشت در حال حاضر رئیس شورای استفتائات رهبر جمهوری اسلامی است. او عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ورئیس دفترتبلیغات اسلامی. که در۹فروردین ۱۳۹۹ درگذشت |
۴۷-حسین خادمی | آیت الله سید حسین خادمی (مجلسی ) اولین جلسه مجلس خبرگان قانون اساسی با ریاست سنی او آغاز شد نماینده اصفهان در مجلس خبرگان رهبری در پرونده کاریش ثبت کرده بود و در ۲۰ اسفند ۱۳۶۳ درگذشت. |
۴۸-هرایر خالاتیان* | نماینده ارامنه تهران و شمال کشور در خبرگان قانون اساسی بود. او در دوره اول عضو مجلس شد و پس از پایان دوره اش از سیاست فاصه گرفت. سال ۶۷ درگذشت. |
۴۹-سید حسن طاهری خرمآبادی | آیت الله سیدحسن طاهری خرم آبادی-عضو مجلس خبرگان رهبری و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود که دوره چهارم شورای نگهبان بهعنوان یکی از فقهای این شورا منصوب شد وسابقه امامت نمازجمعه تهران رانیزدرنامه اعمالش دارد. او ۱۶ شهریور ۱۳۹۲ درگذشت. |
۵۰-سید محمد کیاوش* | نماینده اهواز در دوره اول مجلس شورای اسلامی بود و در جریان بمبگذاری هفت تیر ۱۳۶۰ مجروح شد. |
۵۱-میر اسدالله مدنی | آیت الله سیداسدالله مدنی -امام جمعه تبریزدر ۲۰شهریور ۱۳۶۰ حین اقامه نماز، مورد سوءقصد قرارگرفته وشهید شد. |
۵۲-رحمتالله مقدم مراغهای* | مهندس رحمت اله مقدم مراغه ای-بعد از انقلاب در مقام استانداری آذربایجان شرقی فعالیت کرده و از جمله نمایندگان آذربایجان در خبرگان قانون اساسی بودکه درسال ۱۳۹۱ درگذشت. |
۵۳ -عبدالعزیز ملازاده | عبدالعزیز ملازاده معروف به مولانا عبدالعزیز مابون-رهبر اهل سنت در سیستان و بلوچستان بود که در ۲۱مرداد ۱۳۶۶ درگذشت. |
۵۴-سیدکاظم اکرمی* | نماینده دور اول مجلس شورای اسلامی و وزیر آموزش و پرورش در دولت دوم میرحسین موسوی بود. |
۵۵-حمیدالله میرمرادزهی* | نماینده سیستان و بلوچستان در خبرگان قانون اساسی پس از پایان دوره این مجلس به وکالت پرداخت. |
۵۶-محمدحسن نبوی | آیت الله سید محمد حسن نبوی-در سال ۱۳۶۰ پس از شهید عباس حیدری، نماینده بوشهر در مجلس اول شورای اسلامی، در انتخابات میاندورهای به مجلس راه یافت. او در دورههای دوم و سوم مجلس شورای اسلامی هم حضور داشت،در۱۶آبان۱۳۸۱ درگذشت. |
۵۷-سید احمد نوربخش* | نماینده چهارمحال و بختیاری در خبرگان قانون اساسی اما بعدازاین مجلس به تدریس مشغول شد.
|
۵۸-سید اکبر پرورش* | سید علی اکبر پرورش-وزیروزارت آموزش پرورش در دولتهای باهنر و میرحسین موسوی رسید. او در سال ۱۳۶۰ از سوی رئیسجمهور وقت، آیتالله خامنهای بهعنوان نخستوزیر به مجلس پیشنهاد شد اما رأی اعتماد نگرفت. آقای پرورش عضو مجلس خبرگان رهبری و دو دوره نایبرئیس مجلس شورای اسلامی بود و در۶ دی ۱۳۹۲ درگذشت. |
۵۹-محمدمهدی ربانی املشی | آیت الله محمد مهدی ربانی املشی-پس از نمایندگی گیلان در خبرگان قانون اساسی بر مسند دادستان کل کشور نشست و به عضویت شورای نگهبان درآمد. او در دوم شهریور ۱۳۶۰ از سوءقصد جان سالم به در برد.نائب رئیس مجلس شورای اسلامی دوم نیز از جمله فعالیتهای او بود.ربانی در ۱۷ تیر۱۳۶۴ بر اثر عوارض ناشی ازترور درگذشت. |
۶۰-عبدالرحیم ربانی شیرازی | آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی- عضو شورای نگهبان و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود و در۱۷اسفند۱۳۶۰ درگذشت. |
۶۱- حسینعلی رحمانی | آیت الله حسینعلی رحمانی -در دورههای اول و دوم مجلس شورای اسلامی نماینده مردم بیجار بود که در۱۹فروردین ۱۳۷۵ در سن ۷۰ سالگی درگذشت.
|
۶۲-محمد رشیدیان* | محمد رشیدیان(دبیرآموزش وپرورش)- در دورههای اول، دوم، سوم و ششم نماینده مجلس شورای اسلامی بود. رشیدیان ۲۸ خرداد۱۳۹۲ درگذشت. |
۶۳ -محمد صدوقی | آیت الله محمد صدوقی، امامجمعه یزد بود که ۱۱ تیرماه ۱۳۶۱ در نماز جمعه این شهر و در اثر یک عملیات انتحاری به شهادت رسید. |
۶۴-رستم شهزادی* | رستم شهرزادی- پیشوای دینی زرتشتیان ایران(مؤبد) بود که ۲۳ اسفند ۱۳۸۷ درگذشت. |
۶۵-دکترعباس شیبانی* | دکترعباس شیبانی پنج دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی را تجربه کرد، عضو شورای شهر تهران بود/اول دی ۱۴۰۱ درگذشت. |
۶۶-ابوالحسن شیرازی | آیت الله ابوالحسن مقدسی شیرازی-دو دوره در مجلس خبرگان رهبری به عنوان نماینده استان خراسان حضور داشت و ۱۶ مرداد ۷۹ درگذشت. |
۶۷-سید محمدباقر سلطانی طباطبایی بروجردی | آیت الله سید محمد باقرطباطبایی سلطانی (پدر همسرحاج سیداحمد خمینی)، پس از مجلس خبرگان قانون اساسی به تدریس پرداخت و سرانجام در ۸۶ سالگی در۳۱ خرداد ۷۶ درگذشت. |
۶۸-میر ابوالفضل موسوی تبریزی | آیت الله میرابوالفضل موسوی تبریزی -نماینده مجلس شورای اسلامی در دوره اول و دوم، نماینده مجلس خبرگان رهبری در سه دوره، رئیس دیوان عدالت اداری و نیز دادستان کل کشور بود. در سال ۸۲ درگذشت. |
۶۹- حبیبالله طاهری گرگانی | آیت الله حبیب الله طاهری گرگانی-عضو و سخنگوی جامعه روحانیت مبارز استان مازندران و همچنین نماینده بنیاد بینالمللی غدیر در استان گلستان بودکه در ۸ دی ۱۳۸۷ درگذشت. |
۷۰-سید جلال طاهری اصفهانی | آیت الله سید جلال طاهری اصفهانی چندین دوره نماینده اصفهان در مجلس خبرگان رهبری و اولین امامجمعه شهر اصفهان بودکه بعداستعفاداد،۱۲ خرداد ۱۳۹۲ در اصفهان درگذشت.
|
۷۱-میرزا جوادآقا تهرانی | آیت الله میرزا جواد حاجی ترخانی (تهرانی )-در حوزه علمیه مشهدمشغول تدریس شد ،دوم آبان ۱۳۶۸ به دلیل بیماری کبد درگذشت. |
۷۲-شیخ علی تهرانی | علی مرادخانی ارگنه معروف به شیخ علی تهرانی(دامادآیت الله خامنه ای)مدتی به عراق پناهنده شد که بطریقی بعدازچندسال برگشت ...۲۷ مرداد ۱۴۰۱ درگذشت. |
توضیح نگارنده-پیراسته فر:ستاره دارها(*)غیرروحانی هستند.
*۷۳- «عبدالرحمان قاسملو» به نمایندگی از استان آذربایجان غربی برگزیده شد که به دلیل شروع جنگ کردستان و غیرقانونی شدن حزب دموکرات در این مجلس شرکت نکرد. .
مصاحبه کامل خانم گرجی:
این مصاحبه چه زمانی؟
ایسنا(۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ )نوشت:گفتوگویی که میخوانید، شش ماه پیش و پس از دو سال ممارست، پیگیری و امتناع منیره گرجی بالاخره در یک شب سرد پاییزی انجام شد اما نارضایتی بانو گرجی مانع چاپ آن تاکنون بود تا این که چندی پیش بزرگداشتی برای تجلیل از این بانوی قرآنپژوه توسط معاونت زنان ریاستجمهوری برگزار شد و مجوز انتشار این گفتوگو را فراهم کرد.
خانم گرجی نامخانوادگی شما فارسی است یا تُرکی؟
فامیلی خود من علی است. منیره علی، گرجی نام همسرم است.
اصالتا اهل تهران هستید؟
بله اما اجداد همسرم اهل گرجستان بودند. من در خیابان ایران و کوچه عینالدوله به دنیا آمدم. کوچه عینالدوله کوچه وزرا و حکما بود.
چه زمانی خواندن قرآن را آغاز کردید؟
من در پنج سالگی در زمان رضاخان به مدرسه رفتم. سال چهارم بودم، پیرمرد نابینایی در مدرسه به ما قرآن آموزش میداد. سه یا ١٠ آیه از سوره مائده و آلعمران بلد بودم و تصمیم گرفتم به صورت تطبیقی خودم این آیهها را بخوانم یعنی این آیات را با آیات دیگر مقایسه میکردم و آرامآرام شروع کردم به تفسیرکردن قرآن.
دوستانی داشتید یا خودتان تنهایی انجام دادید؟
خودم تنها میخواندم.
زبان عربی را پیش کسی یاد گرفتید؟
عربی را نزد استادی خواندم اما بیشتر تلاش خودم بود که توانستم یاد بگیرم.
خاطرهای از برگزاری جلسات قرآنی در قبل از انقلاب دارید؟
یک بار در قبل از انقلاب آیتالله طالقانی به من گفتند در جلساتی که من میروم، همراه من باشید و پاسخگوی خانمها باشید.
همسرتان با فعالیتهای اجتماعی شما موافق بودهاند؟
قدیمیها به زن اجازه درس خواندن نمیدادند. مادرشوهرم که یک خانم مؤمن بود، میگفت: این دختر که جاهای مختلف میرود و درس میدهد، چگونه است؟ همسرم میگفت: مادر جان، من خودم میفرستمش. در کنارش همه کارهای خانه را خودم میکردم و هیچ کمکی نداشتم.
همسر شما در قید حیات هستند؟
خیر، ١٠ تا ١٢ سال پیش فوت کردهاند.
چند فرزند دارید؟
سه فرزند دختر دارم که ازدواج کردهاند.
از جانب ساواک به خاطر برگزاری جلسات قرآن یا همراهی با افرادی مانند آیتالله طالقانی زیر فشار قرار نگرفتید؟
تذکر میدادند.
دستگیر هم شدید؟
خیر اما خاطرهای در ایام پیروزی انقلاب دارم. یک شب ساعت ٩ بود که در منزل را زدند. در را باز کردم و بالا آمدند و بدون اجازه وارد شدند. فردی از میان آنها که ظاهرا مسئول آن گروه بود، گفت: «تنها زندگی میکنید؟ شما میدانید من کی هستم، اگر من آدمکش بودم چی؟» گفتم تا خدا را دارم از هیچچیز نمیترسم. گفت: «چند روز است مجاهدین اطراف منزل شما هستند که یک بلایی سر شما بیاورند. من آمدهام که بگویم یک پلیس برای شما میفرستیم و با آن خانم همراه شوید.»
آیا شما به عنوان استاد قرآن تلاشی برای زدودن نگاه جنسیتی از متون دینی انجام دادهاید؟
بله، خیلی تلاش کردم. قرآن مردانه نیست؛ مردانه تفسیرش کردهاند. وقتی در مجلس خبرگان قانون اساسی به بررسی اصل نوزدهم رسیدیم و میخواستند این اصل را تصویب کنند که: «مردم ایران از هر قوم و قبیلهای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد شد»، میخواستیم بگوییم تمام افراد ملت در مقابل قوانین کشور برابرند، من گفتم بنویسید اعم از زن و مرد، امامگر قبول میکردند!؟البته چند نفر ازنمایندگان با من موافق بودند.
نماینده زن مجلس خبرگان می گوید:زمانی که از مجلس بیرون آمدم، دور همه چیز را خط کشیدم! شما نمیدانید در مجلس خبرگان چه خبر بود! نه یک لقمه نان خوردم، نه یک ریال حقوق گرفتم. هیچ چیز.
علاوه بر درس فقه درس طلبگی هم خواندهاید؟
ابدا. مشکل من این بود که با هیچکس نساختم.
نظر شما درباره حجاب از نظر قرآن چیست؟
پیامبر به خداوند میگوید: میخواهی مردم به اجبار ایمان بیاورند؟ و خداوند در پاسخ به پیامبر میگوید در راه ایمان آوردن هیچ زور و اجباری نیست. باید برای انسان شأن قائل بود و به او دستور اجباری نداد. حال خدا که با پیامبرش این گونه صحبت میکند، آیا میتوانیم بپذیریم انسان، انسان را مجبور به کاری کند؟ وقتی خداوند به انسان اجباری نمیکند، من چه کسی هستم که به انسانها بگویم چگونه پوششی داشته باشند؟
خاطره جالب از«قرآن خواندن یهودیان»
منیره گرجی:من همان اوایل انقلاب برای سخنرانی به مدرسه یهودیان رفتم باور کنید قرآن را میخواستم بخوانم از من زودتر شروع میکردند یعنی قرآن را بلد بودند. همه چیز را از قرآن یاد گرفتند، به آسمان رفتن را از قرآن یاد گرفتند.
اسرائیل اسم حضرت یعقوب وپدرحضرت موسی است..چرامی گویید«مرگ براسرائیل»؟
نماینده سابق مجلس خبرگان می گوید:مسئولین مدرسه یهودیان من را به دفتر بردند و بعد از تقدیر به من گفتند شما میگویید مرگ بر اسرائیل، اسرائیل نام پدر موسی و پیغمبر ماست. یعقوب اسمش اسرائیل است و گفتند ما تنمان میلرزد. ما که کافر نیستیم، نگویید بنیاسرائیل خب هر کس گنهکار است، گنهکار.
علت اینکه تصمیم گرفتید نامزد مجلس خبرگان قانون اساسی شوید چه بود؟
یک شب در تلویزیون دیدم خانمی که کاندیدا بود میگفت اگر بتوانیم به مجلس برویم این اتفاق میافتد یا آن اتفاق میافتد. خیلی مسائل را مطرح کرد و گفت حتی باید قرص ضدحاملگی در کشور باشد تا افراد بیجهت باردار نشوند. وقتی دیدم چنین افرادی تصمیم به ورود به مجلس خبرگان دارند تصمیم گرفتم خودم نامزد شوم. یک بار دیگر هم شنیدم کسی در رادیو در حال صحبت بود و قولهایی که داشت به مردم میداد و حرفهایی که میزد با اهداف انقلاب مغایرت داشت. گفتم اگر اینها بروند همه مجلس به سمتوسویی میرود که نباید برود بنابراین تصمیم گرفتم که کاندیدا شوم و احساس مسئولیت کردم. من از زمان شاه سخنرانیهای تند و داغ داشتم و در دانشگاه مرا میشناختند. سطح مطالعات و پیشینهای که داشتم و ارتباطی که با قرآن داشتم باعث شده بود در بین مردم به خصوص نسل جوان طرفدارانی داشته باشم و از طرفی مطالعات قرآنیام باعث شد که برای کاندیداتوری مجلس خبرگان قانون اساسی از سوی زنان روشنفکر دعوت شوم. به نظر من سطح مطالعه و شناخت قوانین لازمه کسی است که میخواهد منتخب مردم در نهادهای قانونی باشد.
خاطراتی از مجلس خبرگان قانون اساسی دارید؟
در جلسه اول مجلس خبرگان یکی از نمایندگان که اهل شیراز بود، بلند شد و گفت: «این مجلس، مجلس گناه است. یک زن و ٧٠ مرد؟!» شما نمیتوانید معنی این حرف را بفهمید! من پشت بلندگو رفتم و گفتم که من مطمئن هستم گناه نمیکنم هر کس فکر میکند گناه میکند و مجلس، مجلس گناه است، تشریف ببرد بیرون. مجلس، مجلس شناخت انسان است. آن شخص رفت. شما میتوانید تصور کنید که با چه اشخاصی طرف بودیم؟ یک مردی که روحانی است چطور فکر کرده که منِ زن، باعث گناه میشوم؟ اصلا نمیتوانید تصورش را بکنید در آن زمان در مقابل چه کسانی باید میایستادیم و حرف میزدیم. اصلا میشد تصورش را کرد؟ من بین آن همه مرد بلند شدم رفتم بالا ایستادم و گفتم: «من که مطمئن هستم که گناهی در اینجا نمیکنم و شما به آقایان هم توهین کردید که جای خود دارد ولی من نزدیک دو میلیون رأی آوردهام در حالی که شما ٤٠٠ هزار رأی دارید من که نمیتوانم جواب مردم را بدهم شما میتوانید جواب ٤٠٠هزار نفر را بدهید؟ اگر گناه میکنید پس تشریف ببرید به سلامت.»بعد از این جواب من حرفی از این موضوع دیگر هیچجا زده نشد. واقعا برایشان غیرقابل تصور بود. من، نه دختر کسی بودم و نه همسر شخصیتی. بلکه یک آدم معمولی بودم. دوره مجلس خبرگان قانون اساسی خیلی کوتاه بود اما من به اندازه ٥٠٠ سال در این مجلس رنج کشیدم. کار خیلی سختی بود؛ با این که چهرههای خیلی خوبی در آن مجلس بودند. همیشه فکر میکنم صحنهای که آیتالله طالقانی بر روی زمین نشسته بودند هیچوقت در تاریخ فراموش نمیشود بالاخره این افراد الگوهای ما بودند.
آقای محمدجواد حجتیکرمانی میگوید هر اصلی که در رابطه با زنان در قانون اساسی آمده با تلاش و کوشش خانم گرجی بوده که در مجلس بلند میشد و از حقوق زنان دفاع میکرد. یا خاطرهای از شما نقل میکنند که شما با آوردن کلمه رجال در بحث انتخابات ریاستجمهوری در قانون اساسی مخالف بودید و شما بلند شدید و اعتراض کردید... آیا این درست است یا نه؟
پیش از انقلاب به همدان رفته بودم و سخنرانیهای زیادی در آنجا داشتم. بعد از انقلاب آقای دکتر کاظم اکرمی در مجلس خبرگان که از همدان انتخاب شده بود من را میشناخت به من گفت در همدان همه چیز به هم ریخته است. شما دو روز به همدان بیایید و با سابقهای که مردم همدان از شما در ذهن خود دارند شاید اوضاع شهر آرام شود. در فاصلهای که من به همدان رفته و برگشتم بحث انتخاب رئیسجمهور و کلمه رجال (در خبرگان مطرح) بود. میگفتند که رئیسجمهوری حتما باید مرد باشد و زن نمیتواند رئیسجمهور شود. بعضی از نمایندگان هم میگفتند ما زنی نداریم که بتواند توانایی اداره مملکت را داشته باشد. اعتراض کردم و گفتم این دو روزی که من نبودم چرا آقایان این قدر نظرات خود را تغییر دادند؟ گفتم به چه دلیل میگویید زنها توانایی اداره مملکت را ندارند؟ پیغمبر با آن عظمتش میگوید من بشر هستم و تو هم بشر هستی ما با هم تفاوتی نداریم حتی پیغمبر هم به اذن خدا از دامن زن به وجود میآید حالا پیامبر از من جلوتر است یا من از پیامبر؟ زیر بار نرفتند که کلمه «رجل» از قانون اساسی حذف شود. گفتند این سخنان شعاری و احساسی است. خاطره دیگری برای شما نقل کنم یک شب از مجلس خبرگان به خانه آمدم تلویزیون خانه روشن بود و صحنهای که زنی را داشتند سنگسار میکردند در حال پخش بود. همانجا ماشین گرفتم و رفتم نزد آقای قطبزاده که آن زمان رئیس صداوسیما بود و به او گفتم این صحنهها که شما پخش میکنید باعث وهن اسلام است؛ ایشان گفت: «دست من نبود و من خبر نداشتم و بدون اطلاع من این برنامه پخش شد و به من چیزی نگفتند.» به ایشان گفتم پخش این برنامه وهن اسلام است. مواظب باشید شما در جای حساسی مسئولیت دارید و باید خیلی مسائل را رعایت کنید. یادم میآید ایشان لباس شیکی پوشیده بود. به ایشان گفتم این لباسها را مردم تن شما کردهاند مواظب باشید از تنتان بیرون نیاورند.
آیا این درست است آقای« حسن آیت» یکی از کسانی بودند که نگرش بدی نسبت به زن داشتهاند؟
بله. مخالف خیلی مسائل بود... .
نظر شما درباره رئیسجمهوری زنان چیست؟
هیچ تفاوتی نمیکند. هر کسی عمل صالح انجام دهد خواه مرد باشد خواه زن و ایمان هم داشته باشد، هیچ فرقی نمیکند. من در قم پیش امام رفتم برای اصل رئیسجمهوری. قرار بود بحث زن و مرد نباشد و هر کسی میتواند این کار را انجام دهد. آن وقت کلمه رجال را نوشتند. این کلمه مرد چرا باید باشد هرکسی توانایی انجام این مسئولیت را داشته باشد، میتواند رئیسجمهور شود بین زن و مرد فرقی نیست. وقتی پیامبر میگوید انا بشر مثلکم نمیگوید انا رجل کرجالکم. بلکه میگوید من یک بشر مانند شما هستم و خیلی سعی کردم کلمه رجل را بردارند حتی نزد امام رحمتالله علیه رفتم. امام گفت شما خودتان نماینده هستید بگویید چه باید کرد؟ شنبه صبح رجل در مجلس بحث شد پنجشنبه قبلش من خدمت امام رفتم و گفتم این درست نیست نباید اینطور باشد و تذکری بدهید، زیرا منظور همه افراد است و زن و مرد ندارد. وقتی پیامبر میگوید بگو انما انا بشر مثلکم، من هم یک بشر هستم. ما زن و مرد کلا ایهاالناس هستیم. ناس که زن و مرد ندارد. اصلا ما مسئله زن و مرد را نداریم. ولی متأسفانه شنبه این بحث رأی آورد.
امام چه گفتند؟
گفتند شما خودتان زن هستید و فکر کنید چه باید بگویید. درعینحال گفتند چرا زودتر اصل ولایت فقیه را تصویب نمیکنید؟ من پنجشنبه بود رفتم و شنبه صبح ولایت فقیه تصویب شد.
زمانی که قانون انتخابات ریاستجمهوری در مجلس خبرگان بررسی میشد، مشهور است که مرحوم آیتالله صدوقی در مخالفت با ریاستجمهوری زنان سخنی گفتند. یادتان هست؟
در یک جلسهای ایشان این داستان را تعریف کرد که دختربچهای یک گوساله را روی دوشش میگذاشته و به پشتبام میبرده و هر روز این کار را میکرد با این که گاو شده بود، اما دختر آن را روی دوش خود میگذاشت. ایشان میخواستند بگویند چون از اول شروع کرده است، میتواند این کار را انجام دهد.
اگرها چرا به قوانین اضافه شده؟
ببینید اولین بار بود که این اتفاق میافتاد. ساده نگیریم. خیلی مشکل بود یعنی کار سادهای نبود. آن اشخاصی که در بدو انقلاب قانون اساسی را تدوین کردند، اصلا تصور این چنینی نداشتند وگرنه قانون را جور دیگری مینوشتند.
رفتوآمدتان به مجلس چگونه بود؟
چند روز اول یک خانم را گذاشتند و یک ماشین به ما دادند که مرا برساند. بعد از حدود هشت روز گفتم من ماشین نمیخواهم و خودم میروم و میآیم و نیاز به کسی به عنوان راننده ندارم. بنابراین بعد از آن دیگر رفتوآمد با خودم بود و حتی شوهرم لج کرد و گفت حالا که ماشین را رد کردی، من هم تو را نمیرسانم. بنابراین من هم تا سر میدان میآمدم و خیابانی که خیلی طولانی بود را میرفتم و برمیگشتم. یک روز در ماشین بودم در یک تاکسی و سه خانم هم در آن تاکسی بودند و شروع کردند و هرچه دلشان خواست فحش و بدبیراه به مسئولان آن زمان گفتند. من هم که آن روز صبحانه نخورده بودم و لقمه نان و پنیری همراه آورده بودم، آن لقمه را درآوردم و گفتم یکی از آنها که شما میگویید من هستم و این غذای من و این هم ماشین من است. آنها معذرتخواهی کردند و گفتم مجلس در حال حاضر کارهای نیست مجلس اگر قوانینش تصویب شود بعدها اگر مجری داشته باشد، اجرا خواهد شد. این مجلس در حال حاضر کارهای نیست که بخواهیم بگوییم آن چیز گران یا ارزان است. ربطی به مجلس ندارد. بدانید چه دارید میگویید و چه میکنید.
چرا بعد از مجلس خبرگان قانون اساسی نامزد هیچ انتخاباتی نشدید؟
توبه محض کردم.
یعنی از کاری که میکردید و بعضی مواقع نتیجه نمیگرفتید، ناامید شدید؟
چرا نتیجه نمیگرفتم؟ من تکلیف خودم را انجام میدادم، من قرآن را خوانده بودم و در مقابل این کتاب خودم را مسئول میدانستم. من نمیتوانم بگوییم کجاها تکوتنها رفتم، نزدیکی مرز، کرمانشاه، خیلی اوقات رفتن خیلی سخت بود. یک بار شب عید داشتم برمیگشتم زمانی بود که امام برگشته بودند. کرمانشاه میرفتم خیلی وضع خراب بود و دودستگی و... موقع برگشتن، سال تحویل شد، باران میآمد من همینطور اشک میریختم میگفتم خدایا اشکهای من از باران تو سریعتر پایین میآید، آیا به تهران برسم چیزی از انقلاب مانده است؟
بهخاطر صراحتتان مشکلی برای شما پیش نمیآمد؟
مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی (هرکس از مرد یا زن، عمل نیک انجام دهد). این آیه جواب سؤال شماست.
دوست داشتید الان در جامعه چه اتفاقی میافتاد؟
دلم میخواست انسانها به همان شأن و شخصیتی را پیدا کنند که خداوند در قرآن گفته است.
بزرگترین آرزوی شما چیست؟
یک لا اله الا الله بگویم و از این دنیا بروم.»
فهرست اعضای مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی/ ۱۳۵۸
۱ - سید کاظم اکرمی
۲ - سید محمود طالقانی
۳ - میرزا محمدعلی انگجی
۴ - میرزا محمد انواری
۵ - علیمحمد عرب
۶ - میر عبدالکریم موسویاردبیلی
۷ - سید حسن آیت
۸ - حسن عضدی
۹ - محمد جواد باهنر
۱۰ - ابوالحسن بنیصدر
۱۱- هادی باریکبین
۱۲ - محمد بهشتی
۱۳ - محمدتقی بشارت
۱۴ - سرگن بیت اوشانا کوگتپه
۱۵ - عزیز دانشراد (کیائی)
۱۶ - سید عبدالحسین دستغیب
۱۷ - جعفر افروغ (اشراقی)
۱۸ - میرزا علی فلسفی (تنکابنی)
۱۹ - جلالالدین فارسی
۲۰ - جواد فاتحی
۲۱ - محمد فوزی
۲۲ - علی قائمی امیری
۲۳ - سید موسی موسوی قهدریجانی
۲۴ - سید علیاکبر قرشی
۲۵ - علی گلزاده غفوری
۲۶ - منیره گرجیفرد
۲۷ -مرتضی حائری یزدی
۲۸ - سید عبدالکریم هاشمی نژاد
۲۹ - عبدالرحمن حیدری
۳۰ - محمدجواد حجتی کرمانی
۳۱ - سید منیرالدین حسینیالهاشمی
۳۲ - عبدالله جوادی آملی
۳۳ - سید محمدعلی موسوی جزایری
۳۴ - محمد کرمی
۳۵ - سید جعفر کریمی دیوکلاهی
۳۶ - حسین خادمی
۳۷ - هرای خالاتیان
۳۸ - سید محمد خامنهای
۳۹ - ابوالقاسم خزعلی
۴۰ - سید حسن طاهری خرمآبادی
۴۱ - سید محمد کیاوش
۴۲ - میر اسدالله مدنی دهخوارقانی
۴۳ - ناصر مکارم شیرازی
۴۴ - علیاکبر مشکینی
۴۵ - رحمتالله مقدم مراغه
۴۶ - عبدالعزیز ملازاده
۴۷ - حسینعلی منتظری
۴۸ - حمیدالله میرمرادزهی
۴۹ - سید محمدحسن نبوی
۵۰ - سید احمد نوربخش
۵۱ - سید اکبر پرورش
۵۲ - محمد مهدی ربانی املشی
۵۳ - عبدالرحیم ربانی شیرازی
۵۴ - حسینعلی رحمانی
۵۵ - محمد رشیدیان
۵۶ - محمود روحانی
۵۷ - محمد صدوقی
۵۸ - لطف الله صافی
۵۹ - عزتالله سحابی
۶۰ - رستم شهزادی
۶۱ - عباس شیبانی
۶۲ - ابوالحسن شیرازی
۶۳ - جعفر سبحانی
۶۴ - سید محمدباقر سلطانی
۶۵ - میر ابوالفضل موسویتبریزی
۶۶ - حبیبالله طاهری
۶۷ - سید جلال طاهری اصفهانی
۶۸ - میرزا جوادآقا تهرانی (حاجی ترخانی)
۶۹ - شیخ علی تهرانی (علیمراد خانی ارنگه)
۷۰ - محمد یزدی
۷۱ - سید اسماعیل موسویزنجانی
۷۲ - سید عبدالله ضیائینیا
*۷۳- عبدالرحمان قاسملو به نمایندگی از استان آذربایجان غربی برگزیده شد که به دلیل شروع جنگ کردستان و غیرقانونی شدن حزب دموکرات در این مجلس شرکت نکرد.
عمرنمایندگی۳ماه
پس از سه ماه ، کار تدوین آن قانون اساسی در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ به پایان رسید.
آیت الله خامنه ای:خیلی چیزهای دیگری که اول او فهمید، در حالی که هیچکدام از ماها نمیفهمیدیم - همچنان که امام نقش مردم را فهمید. امام تأثیر حضور مردم را درک کرد، آن وقتی که هیچ کس درک نمیکرد. بزرگانی با یک تعبیرات زشتی به ما میگفتند که شما فکر میکنید با همین مردم میشود کار بزرگی انجام داد؟! آنچنان با تحقیر حرف میزدند، کأنه اصلاً انسان نیست آن کسی که به او اشاره میکنند! امام نه؛ امام قدر مردم را دانست، مردم را شناخت، توانائیهای آنها را درک کرد، کشف کرد، فراخوان داد. امام چون صادق بود، چون سخن از آن دل پاکِ بزرگِ نورانی بیرون میآمد، اثر گذاشت؛ لذا همه آمدند توی میدان. آن روزی که روز تشکیل کمیته بود، از همهی قشرها آمدند توی کمیته؛ دانشجو آمد، استاد آمد، طلبه آمد، عالم طراز بالا آمد، مردم کوچه و بازار آمدند؛ آمدند عضو کمیته شدند. آن روزی که نوبت جنگ شد، همه به دستور امام رفتند داخل میدان جنگ شدند.
آن روزی که امام در اواخر عمرش فرمود باید بروید، بسازید، درست کنید - استغناء - آمدند وارد میدان سازندگی شدند. آن راهگشائیها تا امروز هم ادامه دارد. به نظر من الان هم هرچه ما داریم پیش میرویم، ضرب دست امام است. ایشان آنچنان این گوی را محکم پرتاب کرده، که حالا حالاها امثال بنده باید دنبالش بدویم. این مردم حرکت کردند. نسل به نسل هم دارد دست به دست میشود.
امام در زمینهی زن هم همین جور بود. امام نقش زنان را فهمید؛ والّا بودند بزرگانی از علما که ما با اینها بگومگو داشتیم، که اصلاً زنها در تظاهرات شرکت بکنند یا نکنند! آنها میگفتند زنها در تظاهرات شرکت نکنند. آن حصار محکمی که انسان به او تکیه میداد، خاطرجمع میشد، تا بتواند در مقابل اینجور نظراتی که از مراکز مهمی هم ارائه میشد، بایستد، حصار رأی امام و فکر امام و عزم امام بود. رحمت خدای متعال تا ابدالآبدین بر این مرد بزرگ باد./افکارنیوز۱۳۹۵/۰۲/۲۳بنقل ازkhamenei.ir
امام خمینی خطاب به نمایندگان مجلس خبرگان: اکثریت هر چه گفتند آرای ایشان معتبر است و لو به خلاف، به ضرر خودشان باشد. شما ولیّ آنها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست ما نمی خواهیم بکنیم.
«دمکراسی» آن است که آراء اکثریت باشد.
این جملات بخشی از سخنان امام خمینی است که روز۲۷مرداد۳۵۸ در جمع نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی در قم بیان داشتند.
امام خمینی:همان مسیری که ملت داشتند، همین چیزی که اگر می خواهید مطابق با میل خودتان دمکراسی عمل بکنید، دمکراسی این است که آراء اکثریت-باشد- آن هم این طور اکثریت، مُعتبر است. اکثریت هر چه گفتند آرای ایشان معتبر است و لو به خلاف، به ضرر خودشان باشد.
امام خمینی درادامه خطاب به نمایندگان خبرگان می گوید:شما ولیّ آنها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست ما نمی خواهیم بکنیم.
معمارانقلاب اسلامی تأکیدمی کند: شما وکیل آنها هستید؛ ولیّ آنها نیستید. بر طبق آن طوری که خود ملت مسیرش هست-عمل کنید.
خواهش امام ازخبرگان ،بابت مطرح نکردن مسائلی که آرای اکثریت مردم رازیرسئوال می برد.
(من از)شما هم خواهش می کنم از اشخاصی که ممکن است یک وقتی یک چیزی را طرح بکنند که این طرح بر خلاف مسیر ملت است، طرحش نکنند از اوّل، لازم نیست(طرح کنید).
تأکیدعجیب امام دردفاع ازملت(اکثریت).
امام خمینی ازنمایندگان خبرگان میخواهدکه ازهرگونه ارائه نظرات برخلاف اکثریت،اجتناب کنند،حتی مطمئن باشندکه خواسته ملت برضررشان باشد.
امام خمینی:طرح هر مطلبی لازم نیست. لازم نیست هر مطلب صحیحی را اینجا گفتن. شما آن مسائلی که مربوط به وکالتتان هست و آن مسیری که ملت ما دارد، روی آن مسیر راه را بروید، و لو عقیده تان این است که این مسیری که ملت رفته خلاف صلاحش است. خوب، باشد.
این جمله حضرت امام که درتأییدوتأکید«میزان رأی ملت است»رادقت کنید:
امام خمینی:ملت می خواهد این طور بکند، به ما و شما چه کار(ربطی) دارد!؟ خلاف صلاحش را می خواهد. ملت رأی داده؛ رأیی که داده متَّبع است.
درهمه دنیا«رأی اکثریت»معتبراست.
امام خمینی :در همه دنیا رأی اکثریت، آن هم یک همچو اکثریتی، آن هم یک فریاد چند ماهه و چند ساله ملت، آن هم این مصیبتهایی که ملت ما در راه این مقصد کشیده اند، انصاف نیست که حالا شما بیایید یک مطلبی بگویید که بر خلاف مسیر است.
رهبرانقلاب ،«حرکت برخلاف مسیرملت» راناشدنی می داند.وتأکیدمی کندکه اگرهم بخواهیدبرخلاف مسیرملت اقدام کنیدناموفق خواهیدشد.واینگونه اقدامات رابرخلاف وکالت می داند.
امام خمینی:یعنی انصاف نیست(بر خلاف مسیر)، که نمی شود هم، پیش نمی رود. اگر چنانچه یک چیزی هم گفته بشود، پیش نمی رود؛ برای اینکه اولًا مخالف با وضع وکالت شما هست و شما وکیل نیستید از طرف ملت برای هر چیزی.
امام ،حرکت برخلاف مسیرملت(آرای اکثریت)راخلاف مصالح کشورمی داند.
امام خمینی :و(بر خلاف مسیر) ثانیاً بر خلاف مصلحت مملکت است، بر خلاف مصلحت ملت است؛ بر خلاف مصلحت خود آقایان(نمایندگان) است./صحیفه امام؛ ج ۹، ص ۲۹۶ - ۳۰۵
توضیح نگارنده-پیراسته فر:تیتر وجملات داخل پرانتز،ازاینجانب است.
حضرت امام خمینی: «میزان رای ملت است.»
آیتالله جوادی آملی بااشاره به نامهای از حضرت علی(ع) به مالک اشتر «انّ عمادالدین با الجماع المسلمین»یعنی
مردم حرف اول را میزنند، اگر مردم نباشند و رهبر، ولو حضرت علی(ع) باشد، حکومت اسلامی شکست میخورد/۰۸ شهریور ۱۳۹۵انتخاب دیدارباهاشمی
farsi.khamenei.ir۱۳۸۹/۰۳/۱۶سایت آیت الله خامنه ای… توجه دارند آقایان که تا ملت در کار نباشد، نه از دولت و نه از استانداران کاری نمیآید. یعنی، همه دستگاههای دولتی به استثنای ملت کاری از او نمیآید. از این جهت همهمان و شما آقایان همه و آنهایی که در اختیار شما هستند، همه باید کوشش بکنید که رضایت مردم را جلب بکنید در همه امور./صحیفه مام، ج۱۸، ص: ۳۷۸
امام خمینی:ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم، ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هرطور رأی داد ما هم از آنها تبعیت می کنیم. ما حق نداریم. خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم.(صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۳۵)
جلب نظر مردم از اموری است که لازم است ،پیغمبر اکرم(ص) جلب نظر مردم را میکرد، دنبال این بود که مردم را جلب کند دنبال این بود که مردم را توجه بدهد به حق /صحیفه امام ج ۱۷،ص ۲۵۱
و بالاخره ما مردم را لازم داریم، یعنی، جمهوری اسلامی تا آخر مردم را میخواهد. این مردمند که این جمهوری را به اینجا رساندند و این مردمند که باید این جمهوری را راه ببرند تا آخر /صحیفه امام ج۱۹،ص ۳۶
ما باید این قدر سخت نگیریم و به فکر مردم باشیم. مردم ما خیلی زحمت کشیدهاند. مردم عادی غیر از طبقه مرفه هستند. مردم عادی ما، اسلام را پیاده کردهاند و تمام زحمات حکومت را متحمل میشوند. پس ما باید بسیار به فکر مردم باشیم و بر آنان سخت نگیریم که از صحنه خارج شوند /صحیفه امام ج۱۹،ص۴۴
سخنان امام خمینی درجمع فقها وحقوقدانان شورای نگهبان:من با نهاد شورای نگهبان صددرصد موافقم و عقیده ام هست که باید قوی و همیشگی باشد، ولی حفظ شورا مقداری به دست خود شماست ،رفتار شما باید به صورتی باشد که انتزاع نشود که شما در مقابل مجلس و دولت ایستاده اید. اینکه شما یکی و مجلس یکی، شما یکی و دولت یکی، ضرر می زند. شما روی مواضع اسلام قاطع بایستید، ولی به صورتی نباشد که انتزاع شود شما در همه جا دخالت می کنید. صحبتهای شما باید به صورتی باشد که همه فکر کنند در محدوده قانونی خودتان عمل می کنید، نه یک قدم زیاد و نه یک قدم کم. در همان محل قانونی وقوف کنید، نه یک کلمه این طرف و نه یک کلمه آن طرف. گاهی ملاحظه می کنید که مصالح
اسلامی اقتضا میکند که به عناوین ثانوی عمل کنید. به آن عمل کنید گاهی میبینید که باید نخست وزیر در کاری دخالت کند که اگر دخالت نکند به ضرر اسلام است، به او اجازه دهید عمل کند. ضرورت اقتضا میکند که نخست وزیر فلان کار را انجام دهد که از کس دیگری بر نمیآید. شما باید سعی کنید که نگویند میخواهید در تمام کارها دخالت کنید، حتی در مسائل اجرایی. البته خود این مسائل را میدانید و عمل میکنید، ولی من تذکر میدهم. شما باید توجه داشته باشید که اگر مباحثات به مناقشات تبدیل شود و جلوی یکدیگر بایستید، اسباب این میشود که شورای نگهبان تضعیف شود و در آتیه از بین برود. و آن کسانی که علمایی را که قبلاً کار شورای نگهبان را میکردند، کنار گذاشتند، به این خاطر بود، که کم کم آنها را مخالف خود احساس کردند و کنار گذاشتند و بتدریج این شیطنت صورت گرفت. پس همه ما باید بیدار باشیم.
به فکر مردم بودن و سخت گیری نکردن
مسئله دیگر رفتار نهادها با مردم است. باید حرکت ما به صورتی باشد که مردم بفهمند که اسلام برای درست کردن زندگانی دنیا و آخرت ما آمده است تا ملت احساس آرامش کند. اینکه آمده است: «الاسْلامُ یَجُبُّ ماقَبْلَهُ» (اسلام ماقبل رانادیده میگیرد) این یک امر سیاسی است.
ماباید این قدر سخت نگیریم و به فکر مردم باشیم. مردم ما خیلی زحمت کشیدهاند. مردم عادی غیر از طبقه مرفه هستند. مردم عادی ما اسلام را پیاده کردهاند و تمام زحمات حکومت را متحمل میشوند. پس ما باید بسیار به فکر مردم باشیم و بر آنان سخت نگیریم که از صحنه خارج شوند. البته فاسدین را رها نکنیم، اما اینکه این فرد با کی عکس انداخته است یا اسمش در کجاست و یا به استقبال چه کسی رفته است، نباید به این سببها برای مردم ناراحتی درست کرد(به این دلائل نبایدردصلاحیت کرد)۱۱شهریور۱۳۶۳(صحیفه امام ج۱۹صفحات۴۵و۴۴).