پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

به مرز عراق نروید«راه کربلابازنشد»بدقولی شد

​برویم یانرویم

۲۲ بهمن ۱۴۰۰سفیرایران درعراق:از۱۳ اسفند «ویزای زمینی عراق»لغومی شود ومرزهابازاست.

 ۱۷ اسفند ۱۴۰۰ به مرز عراق نروید«راه کربلابازنشد»عراق بدقولی کرد

«ایرج مسجدی» سفیر ایران در عراق،امروز(جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰)گفت :«مصطفی الکاظمی»، نخست وزیر عراق قول داده است که ویزای ورود زمینی برای زوار ایرانی از اول شعبان ( ۱۳ اسفند) لغو شود.

به مرز عراق نروید!

«صحبت‌الله رحمانی» معاون عتبات سازمان حج و زیارت با تاکید بر این‌که مرز زمینی عراق برای زائران ایرانی باز نیست و ویزای زمینی لغو نشده است، از مردم درخواست کرد تا عملی شدن وعده عراق برای بازگشایی مرزهای زمینی، فعلا به سمت این مرزها نروند.

به گزارش ایسنا، همزمان با اعیاد شعبانیه، برخی با تصور بازگشایی مرزهای زمینی به سمت این مرزها حرکت کرده‌اند که معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور تاکید کرد که این مرزها همچنان بسته است و ویزای دو کشور هم در مرزهای زمینی هنوز لغو نشده است.

انتقاد معاون استاندار ایلام از نبود کیت آزمایش امیکرون در مرز بین‌المللی مهران

خیال می کردیم «روادید تردد زمینی» بین دو کشور(ایران-عراق) لغو شده !

 «سید مجید میراحمدی»معاون امنیتی و انتظامی و دبیر شورای امنیت کشور گفت: تصور بر این بوده که روادید تردد زمینی بین دو کشور لغو شده است، اما تاکنون چنین اتفاقی نیافتاده و همچنان سفر زیارتی به عتبات عالیات عراق از مرزهای زمینی ناممکن است.

ایران و عراق از آبان‌ماه امسال در توافقی ویزای دو کشور را فقط برای سفرهای هوایی لغو کردند و سازمان حج و زیارت نیز فقط از طریق مرزهای هوایی زائران را به عتبات عالیات اعزام می‌کند.

هرچند،« ایرج مسجدی» سفیر ایران در عراق چندی پیش خبر داده بود که مصطفی الکاظمی، نخست‌وزیر عراق قول داده است از ماه شعبان برابر با ۱۳ اسفندماه ویزای زمینی نیز لغو شود و همین، انگیزه حرکت برخی برای حرکت به سمت مرزهای زمینی شده است.

سازمان حج و زیارت نیز با آن‌که برای سفرهای نوروزی از زائرانی که متقاضی سفرهای زمینی بودند ثبت‌نام کرده بود، اما تصریح کرده است: عراق جز وعده شفاهی، تاکنون هیچ اقدام عملی و مکاتبه رسمی در این باره نداشته است.

 فعلا  فقط سفرهای عتبات عالیات عراق از مسیر هوایی انجام می‌شود.

انتصاب مدیرکل عتبات سازمان حج و زیارت

«صحبت‌الله رحمانی» معاون عتبات سازمان حج و زیارت نیز با یادآوری این‌که وزارت بهداشت دو کشور هنوز نتوانسته‌اند مجوز سفرهای زمینی را بدهند، افزود: البته با پیگیری رییس سازمان حج و زیارت و سفیر جمهوری اسلامی ایران در بغداد و ملاقاتی که با نخست‌وزیر عراق داشتند قول دادند در ماه شعبان احتمال این‌که نیمه شعبان مرز زمینی باز شود، وجود دارد، ولی هنوز تاییدیه مکتوب، نامه، دست‌خط و یا مصوبه‌ای به سازمان حج و زیارت داده نشده است.

«معاون امور عتبات عالیات سازمان حج و زیارت» گفت: فقط اعلام شده ممکن است در نیمه شعبان، عراقی‌ها مرز را باز کنند. بنابراین از هموطنان می‌خواهیم تا زمانی که قول داده‌اند و آن را عملی می‌کنند فعلا کسی سمت مرزهای زمینی عراق نرود.

نشست معاون عتبات سازمان حج و زیارت و نمایندگان وزارت سیاحه عراق

«صحبت‌الله رحمانی» همچنین اظهار کرد: امکانات و زیرساخت در نقاط مرزی چندان مناسب نیست، مردم اگر به سمت مرزها بروند هم خودشان اذیت می‌شوند و هم فعلا تا وعده‌ای که دولت عراق داده است، خبری از باز شدن مرز زمینی عراق نیست.

مرزهای زمینی عراق از زمان همه‌گیری کرونا بسته شده و فقط در مقاطعی، همچون اربعین به روی زائران ایرانی باز شده است. سازمان حج و زیارت که سفرهای هوایی عراق را با قیمتی در حدود ۹ میلیون تومان آغاز کرده، معتقد است بازگشایی مرزهای زمینی برای سفرهای زیارتی، هزینه سفر عتبات را تا ۵۰ درصد کاهش می‌دهد. این سازمان با توجه به سفرهای غیرمجازی که قبلا از طریق مرز زمینی صورت گرفته، از ستاد ملی کرونا بارها خواسته است مجوز سفرهای زمینی را صادر کند. سفر زائران از مرز زمینی دو کشور منوط به تایید وزارت بهداشت ایران و عراق است.

درحال حاضر، تردد از مرز زمینی عراق به سمت ایران مانعی ندارد و زائران ایرانی در برگشت می‌توانند از این مرزها وارد کشور شوند. ورود اتباع عراقی نیز درصورت داشتن ویزا و با ارائه تست کووید امکان‌پذیر است./ایسنا 

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:سفیر ایران در عراق(ایرج مسجدی):از ۱۳ اسفند ویزای ورود زمینی به عراق برای زوار ایرانی  لغو شود.

نخست‌وزیر عراق از کمکهای ایران در مبارزه با داعش قدردانی کرد

ورود زمینی زائران ایرانی عتبات به عراق بدون روادید می‌شود

سفیر ایران در عراق خبر داد که روادید ورود زمینی زائران ایرانی عتبات عالیات از ماه آینده قمری لغو می‌شود.

فارس من| مسجدی: ورود زمینی زائران ایرانی عتبات به عراق بدون روادید می‌شود

خبرگزاری فارس، «ایرج مسجدی» سفیر ایران در عراق امروز(جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰)  خبر داد  که «مصطفی الکاظمی»، نخست وزیر عراق قول داده است که ویزای ورود زمینی برای زوار ایرانی از ماه آینده قمری (شعبان- ۱۳ اسفند) لغو شود.

سفیر ایران که در مراسم گرامیداشت پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ساختمان سفارت ایران در بغداد صحبت می‌کرد، گفت که کاظمی وعده داده است که روادید زائران ایرانی که از مرزهای زمینی در ماه شعبان وارد عراق می‌شوند، برداشته می‌شود.

در اکتبر گذشته، رئیس سازمان حجم و زیارت ایران اعلام کرده بود که دستور لغو روادید میان ایران و عراق صادر شده است.

 سفر زمینی به عتبات از سال ۱۳۹۸ با توجه به وضعیت عراق متوقف و اواخر بهمن‌ماه همان سال با موافقت شورای امنیت ملی این سفرها از سرگرفته شد. اما کمتر از یک هفته پس از ازسرگیری این سفرها، شیوع کرونا موجب تعطیلی سفرهای هوایی و زمینی به عتبات شد.

پس از حدود ۲ سال از توقف سفرهای زیارتی به عتبات، آبان‌ماه سال جاری ویزای عراق برای سفرهای هوایی لغو و از آذرماه اعزام‌های رسمی به عتبات صرفا به صورت هوایی با اعمال دستورالعمل‌های بهداشتی آغاز شد و مسؤولان کشورمان هم برای برقراری سفر زمینی به عتبات تلاش کردند. مشتاقان سفر به عتبات هم که با توجه به بالا بودن هزینه سفر هوایی به عتبات (حدود ۹ میلیون تومان برای ۲ طرف هوایی)، امکان تشرف به این سفر معنوی را نداشتند، خواستار برقراری سفر زمینی به عتبات شدند که این خواسته در سامانه فارس من نیز ثبت شد. 

با پیگیری‌های مسؤولان سازمان حج و زیارت، سفرهای زمینی به عتبات قرار بود با شیوه جدیدی برقرار شود که البته طرف عراقی در هفته‌های گذشته وعده داد که این سفرها از اول ماه رجب صورت گیرد. 

سفیر ایران در عراق خبر داد که روادید ورود زمینی زائران ایرانی عتبات عالیات از ماه آینده قمری لغو می‌شود. ایرج مسجدی، سفیر ایران در عراق روز جمعه خبر داد که مصطفی الکاظمی، نخست‌وزیر عراق قول داده است که ویزای ورود زمینی برای زوار ایرانی از ماه آینده قمری (شعبان- ۱۳ اسفند) لغو شود.

 سفیر ایران که در مراسم گرامیداشت پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ساختمان سفارت ایران در بغداد صحبت می‌کرد، گفت کاظمی وعده داده است که روادید زائران ایرانی که از مرزهای زمینی در ماه شعبان وارد عراق می‌‌‌‌شوند، برداشته می‌شود. در اکتبر گذشته، رئیس سازمان حجم و زیارت ایران اعلام کرده بود که دستور لغو روادید میان ایران و عراق صادر شده است. سفر زمینی به عتبات از سال ۱۳۹۸ با توجه به وضعیت عراق متوقف و اواخر بهمن‌‌‌‌ماه همان سال با موافقت شورای امنیت ملی این سفرها از سرگرفته شد.

انجام ۱۶ پرواز فوق العاده نجف و بغداد از فرودگاه امام

 اما کمتر از یک هفته پس از ازسرگیری این سفرها، شیوع کرونا موجب تعطیلی سفرهای هوایی و زمینی به عتبات شد. پس از حدود ۲ سال از توقف سفرهای زیارتی به عتبات، آبان‌‌‌‌ سال‌جاری ویزای عراق برای سفرهای هوایی لغو و از آذرماه اعزام‌‌‌‌های رسمی به عتبات صرفا به صورت هوایی با اعمال دستورالعمل‌‌‌‌های بهداشتی آغاز شد و مسوولان کشورمان هم برای برقراری سفر زمینی به عتبات تلاش کردند. مشتاقان سفر به عتبات هم که با توجه به بالا بودن هزینه سفر هوایی به عتبات (حدود ۹‌میلیون تومان برای دوطرف هوایی)، امکان تشرف به این سفر معنوی را نداشتند، خواستار برقراری سفر زمینی به عتبات شدند که این خواسته در سامانه فارس من نیز ثبت شد. با پیگیری‌‌‌‌های مسوولان سازمان حج و زیارت، سفرهای زمینی به عتبات قرار بود با شیوه جدیدی برقرار شود که البته طرف عراقی در هفته‌‌‌‌های گذشته وعده داده بود، این سفرها از اول ماه رجب صورت گیرد.

 جمهوری اسلامی ایران , کشور عراق ,

مشرق نوشت:ایرج مسجدی» سفیر ایران در عراق:«مصطفی الکاظمی»، نخست وزیر عراق قول داده است که ویزای ورود زمینی برای زوار ایرانی از اول شعبان ( ۱۳ اسفند) لغو شود

مسجدی: عوامل ترور سردار سلیمانی تحت پیگرد قانونی قرار می‌گیرند

سفیر ایران در عراق خبر داد که روادید ورود زمینی زائران ایرانی عتبات عالیات از ماه آینده قمری لغو می‌شود.

به گزارش مشرق، «ایرج مسجدی» سفیر ایران در عراق امروز(جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰)  خبر داد  که «مصطفی الکاظمی»، نخست وزیر عراق قول داده است که ویزای ورود زمینی برای زوار ایرانی از ماه شعبان(۱۳ اسفند) لغو شود.

سفیر ایران که در مراسم گرامیداشت پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ساختمان سفارت ایران در بغداد صحبت می‌کرد، گفت که کاظمی وعده داده است که روادید زائران ایرانی که از مرزهای زمینی در ماه شعبان وارد عراق می‌شوند، برداشته می‌شود.

 جمهوری اسلامی ایران , کشور عراق ,

در اکتبر گذشته، رئیس سازمان حج و زیارت ایران اعلام کرده بود که دستور لغو روادید میان ایران و عراق صادر شده است.

تسنیم نوشت:

 خبرگزاری تسنیم به نقل از شبکه الفرات، ایرج مسجدی امروز  جمعه گفت که مصطفی الکاظمی، نخست وزیر عراق قول داده است که ویزای ورود زمینی برای زوار ایرانی از ماه آینده (شعبان: ۱۳ اسفند) لغو شود.

پیشتر از ماه اکتبر سال میلادی گذشته لغو ویزای ورود به عراق صرفا برای سفرهای هوایی بود.

 جمهوری اسلامی ایران , کشور عراق ,

او در مراسم بزرگداشت پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بغداد گفت که ایران و عراق کشورهایی هستند که به یکدیگر نیاز دارند و باید در همه پرونده‌ها بر اساس اصول حاکمیتی خود همکاری کنند.

سفیر کشورمان گفت که جمهوری اسلامی ایران به نیروهای مسلح عراق و الحشد الشعبی برای ریشه کن کردن تروریسم در این کشور کمک کرده است. مسجدی گفت که این کشور با نزدیک شدن به فصل گرما، میزان صادرات گاز خود را به عراق افزایش خواهد داد.

 جمهوری اسلامی ایران , کشور عراق ,

وی گفت که نیروهای الحشد الشعبی و نیروهای مقاومت عراق باعث افتخار این کشور و دین و ضامن امنیت کشورشان هستند.

گفتنی است چهل و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سفارت کشورما در بغداد با مشارکت شخصیت‌های مهمی از عراق برگزار شد.

 پس از حدود ۲ سال از توقف سفرهای زیارتی به عتبات، آبان‌ماه امسال ویزای عراق برای سفرهای هوایی لغو و از آذرماه اعزام‌های رسمی به عتبات صرفا به صورت هوایی با اعمال دستورالعمل‌های بهداشتی آغاز شد و مسؤولان کشورمان نیز برای برقراری سفر زمینی به عتبات تلاش کردند.

مشتاقان سفر به عتبات که با توجه به بالا بودن هزینه سفر هوایی به عراق (حدود ۹ میلیون تومان برای ۲ طرف هوایی)، امکان تشرف به این سفر معنوی را ندارند، خواستار برقراری سفر زمینی به عتبات هستند.

با پیگیری‌های مسؤولان سازمان حج و زیارت قرار است سفرهای زمینی به عتبات که ازاواخر سال ۱۳۹۸ متوقف شده با شیوه جدیدی برقرار شود.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درمنابع مأخوذه اندکی ویراش انجام گرفته است.

محقق نشدن وعده عراقی‌ها برای سومین بار

در حالی که قرار بود امروز،جمعه، ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ همزمان با نیمه شعبان(١٥ شعبان ١٤٤٣) طرف عراقی مرزهای زمینی را بازگشایی کند، این امر محقق نشد و مشتاقان زیارت عتبات برای عبور از مرزهای زمینی همچنان در بلاتکلیفی هستند.

فارس نوشت: امروز همزمان با نیمه شعبان قرار بود طرف عراقی مرزهای زمینی را برای تردد زوار باز کند تا زائران بتوانند از طریق مرزهای زمینی هم به عتبات مشرف شوند.

مرزمهران

با این وجود، از صبح امروز در حالی که بسیاری منتظر بازگشایی مرز زمینی بودند، طرف عراقی اهتمامی به بازگشایی مرز زمینی نداشت و همچنان هیچ‌کدام از مرزهای زمینی با عراق باز نشده است.

عراق اراده ای برای بازگشایی مرز زمینی ندارد

به گفته یکی از مسؤولان مرز مهران، عراق ابلاغیه‌ای برای بازگشایی مرزها نداده تا وزارت کشور نیز برای باز شدن مرزها اقدامی داشته باشد. حتی روز گذشته با وجود اینکه برخی از زائران ویزا داشتند، طرف عراقی اجازه ورود به این کشور را از طریق مرز مهران نداد و مدعی شد که همه زوار باید فقط از طریق هوایی راهی عراق شوند.

فارس نوشت:در سایر مرزها همچون شلمچه نیز همین روند برقرار است و هیچ مرزی برای تردد زائران باز نیست . فقط افرادی که «موافقت‌نامه» دارند، می‌توانند از مرزهای زمینی با عراق عبور کنند.

به گفته یکی از مسئولان مرز شلمچه، ما آمادگی لازم برای بازگشایی مرزها و تردد زوار بدون ویزا را داشتیم. اما عراق هنوز مرزها را باز نکرده و‌ هیچ زائری حتی با داشتن ویزا امکان عبور‌ از مرز شلمچه را ندارد و برای تردد موافقت‌نامه الزامی است که این «موافقت‌نامه» هم از سوی سفارت عراق صادر می‌شود

این سومین بار است که طرف عراقی نسبت بازگشایی مرز زمینی خلف وعده کرده است.‌

پیش از این قرار بود عراق «اول ماه رجب» و «اول ماه شعبان» مرزهای زمینی را باز کند که در آخرین وعده نیز «نیمه شعبان» را زمان بازگشایی مرز زمینی اعلام کرده بود که تاکنون این امر محقق نشده است.

​توضیح مدیریت  سایت-پیراسته فر:بنظرمی رسداینبار که عراقی ها مصمم بودند،مرزرابسوی مشتاقان زوارایرانی بازکنند،دلیل انصرافشان حمله موشکی سپاه ایران به اربیل عراق باشدکه نخست وزیرعراق(مصطفی الکاظمی)شدیداً ازاین موشکباران -به مقرپایگاه اسرائیل)عصبانی بود ومتعرض-کلامی-علیه ایران داشت،البته الکاظمی آخرین ایام نخست وزیری خوردرامی گذراند،احتمالاً فرزند آیت الله محدباقرصدر(جعفرصدر)جانشین الکاظمی شود ویانوری مالکی(صدریون)

در بامداد یکشنبه ۱۳ مارس ۲۰۲۲(۲۲ اسفند۱۴۰۰) در ساعت یک بامداد ۱۲ موشک بالستیک  به سمت پایگاه های موساد در اربیل و کنسولگری آمریکا و اطراف آن شلیک شدکه ظاهراً بدون تلفات هم نبوده.

رسانه های خارج نوشتند: ۱۲ موشک بالستیک به اهدافی در اربیل در شمال کردستان عراق شلیک شده است.

ترور" احمدکسروی" بدست فدائیان اسلام

​به ترور «عبدالحسین هژیر»نخست وزیر-درادامه-پرداخته ایم که توسط »سیدحسین امامی»انجام شد.

چگونگی ترور احمدکسروی+مروری برزندگی «کسروی »

« سیداحمد کسروی»متولد ۱۲۶۹تبریز،فرزند ملاقاسم -سید قاسم( یک آیت الله تبریز بود)وی تا ۳۷ سالگی درلباس روحانیت بود«پیشنمازمسجدپدرش» بودوبخاطر دروس حوزوی ،وتسلط درامورفقه به ریاست دادگستری چندین استان برگزیده شد.

«کسروی»درسال ۱۳۰۶ مسجد ولباس روحانیت را رها کرد و به تحصیلات کلاسیک ونویسندگی پرداخت.

نفروسط-عصابدست:سیداحمدکسروی(مدیرکل دادگستری خراسان)،سمت راست کسروی،کسرائی (شهردار قوچان،سمت چپ،دخترش است.

تبریز از مراکز اصلى انقلاب مشروطه بود و کسروى نیز  با انقلابیون بود، حتی در سال ۱۲۹۰ در کنار مجاهدین انقلاب مشروطه با سپاهیان روس، به مبارزه پرداخت و درنیمه فروردین سال ۱۲۹۹ درقیام دموکرات‌ها که رهبری شیخ محمدخیابانی بودمشارکت داشته که بعداز ۵ ماه این قیام شکست خوردو کسروی مجبوربه فراراز تبریز، راهی تهران شد.

«احمدکسروی»در سال ۱۳۰۱ پس از چند ماه ریاست استیناف استان مازندران و دماوند، در امتحان قضایی تهران شرکت کرد و با گرفتن نمره‌ ممتاز به جایگاه قاضی عدلیه رسید و به ریاست عدلیه‌(دادگستری) زنجان انتخاب شدو در سال ۱۳۰۲ ریاست دادگستری( عدلیه‌) خوزستان شد و یک سال و نیم در آن‌جا بود، در سال ۱۳۰۴، کسروی سمت بازرسی و ریاست یکی از محکمه‌های جدیدالتاسیس انتظامی را داشت که «علی‌اکبر داور» وزیر عدلیه شد و عدلیه را منحل کردوعذرکسروی راخواستند.
 پدر او روحانى آیت الله بود وامام جماعت مسجد حکم آباد تبریز بود.
کسروى نیزدرس طلبگی خوانده بود. پس از مرگ پدر امام جماعت مسجدپدرش(حکم آباد) واما بعددر سال ۱۳۰۶ مسجد ولباس روحانیت را رها کرد و به تحصیلات کلاسیک ونویسندگی پرداخت.
گزارش  روزنامه از چگونگی ترور کسروی 

روز دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۲۴« احمد کسروی» به دستور نواب صفوی در کاخ دادگستری و در برابر چشمان بازپرس ترور شد. روزنامه اطلاعات در همان روز گزارش ترور کسروی را چنین تشریح کرد:


در ساعت یازده صبح [دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۲۴] در اطاق شعبه ۷ بازپرسی دادسرای تهران که در ضلع جنوب شرقی کاخ دادگستری در طبقه سوم قرار دارد، آقای کسروی مدیر« روزنامه پرچم» با منشی خود «محمدتقی حدادپور» در برابر میز آقای بلیغ بازپرس شعبه هفت نشسته به سوالات او پاسخ می‌داد.
این آخرین جلسه یک بازپرسی طولانی بود که بنا به شکایت جمعی از آقای کسروی به عمل می‌آمد.

چندی پیش نامه‌هایی به دادگستری رسیده و در این نامه‌ها اشاره شده بود بعضی از کتاب‌های آقای احمد کسروی مخالف اسلام است و از دادستان تهران تقاضا کرده بودند از انتشار این‌گونه کتب جلوگیری به عمل آید. دادستان قضیه را به شعبه هفت رجوع کرده بود و امروز در آخرین جلسه بازپرسی، آقای بلیغ به آخرین اظهارات آقای کسروی گوش می‌داد و قرار بود در همین جلسه قرار تعقیب یا منع تعقیب آقای کسروی صادر شود که ناگهان در اطاق باز شد و دو نفر با لباس افسری وارد اطاق شدند. یکی از جیب طپانچه‌ای درآورد و دیگری از بغل خنجری بیرون کشیده و هردو در کمال فراغت بدون واهمه از جمعیتی که همیشه در این سمت از کاخ دادگستری وجود دارد به کار خود مشغول شدند، در برابر چشمان آقای بلیغ بازپرس تیری به زیر چانه آقای کسروی و تیر دیگری به پهلوی راست آقای حدادپور زدند و چند ضربه خنجر بر بردن هردو وارد ساختند. آقای بلیغ که شاهد این منظره هول‌انگیز بود از ترس غش کرد وآن دو نفر  طپانچه و کارد را به روی سینه آقای کسروی که در این وقت مرده بود گذاشته اطاق را ترک کردند و در میان جمعیت ناپدید شدند. 
در این موقع مردمی که صدای تیر آن‌ها را متوجه کرده بود وارد اطاق شده و آقای کسروی و آقای« حدادپور» را مُرده و بلیغ را در حال غش می‌بینند و بر اثر هیاهویی که برمی‌خیزد تمام درهای ورودی کاخ را می‌بندند.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:گزارش ترورکسروی ازمنابع مختلف جمع آوری کرده ام که ممکن است بعضی ازقسنتها تکرای باشد-درویرایش- قابل حذف نبودند،برادران فاطمی برای اینکه بتواندپروژه خودرابراحتی سرانجام برسانندبا لباس افسری وارد-دادگاه-اتاق بازپرسی شدند.

برادران امامی با چند نفر از همدستان و توطئه کنندگان که در لباس‌های پاسبان نظامی و متفرقه در راهرو و جلوی در ورودی بازپرسی در میان جمعیت در رفت و آمد بوده اند، وقتی که از استقرار کسروی جلوی میز بازرس مطمئن می شوند، در یک یورش ناگهانی و حساب شده یزدانیان را که دارای جثه کوچکی بود به کناری پرتاب می کنند و یک نفر او را نگه می دارد، سید حسین امامی در یک دست اسلحه و در دست دیگر کاردی بزرگ، می خواهد از اتاقک کوچک عبور کرده وارد اتاق بازرسی م شود.

شهید سید حسین امامی

سیدحسین امامی

«حدادپور» که سرراه او نشسته به عجله بلند می شود که راه «سیدحسین امامی» را سد کند.

«سیدحسین امامی» در این وقت در« بین اتاقک و اتاق بازپرسی« را باز کرده حدادپور کمر امامی را از پشت می گیرد. در حال این کشمکش، برادر بزرگتر، «سید محمدامامی» که با طرح پیش بینی شده به دنبال برادر کوچک(سیدحسین امامی) وارد اتاقک می شود با کاردی بلند از پشت سر چنان ضربه ای به پشت «حدادپور »می زند که به تشخیص پزشک قانونی «۴ دنده حدادپور از بند جدا می شود و نوک کارد هم قلب حدادپور را می شکافد».

۲ ضربه دیگر از پهلو و گردن به حدادپور وارد می شود و گلوله ای نیز از شانه او وارد بدن او می شود که معلوم نیست از طرف برادران امامی شلیک شده و یا از طرف شخص سومی( اسم مستعار الماسیان) که از پشت سر برادر بزرگتر وارد اتاق شده بود، حدادپور را از پای درآوردند.

شهید سید حسین امامی در کنار شهید سید مجتبی نواب صفوی و برخی دوستانش در منزل آیت الله کاشانی

سمت چپ:شهید سید حسین امامی در کنار شهید سید مجتبی نواب صفوی و برخی دوستانش در منزل آیت الله کاشانی

9-شهید سیدحسین امامی در کنار شهیدان: نواب صفوی و سید عبدالحسین واحدی در یکی از اجتماعات ِمنزل آیت الله کاشانی

سیدحسین امامی در کنار  حجت اسلام نواب صفوی و حجت السلام سید عبدالحسین واحدی/منزل آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی.

«سیدحسین امامی» که پایش از چنگ «حدادپور»(منشی کسروی) خلاص شده بود تیری از پشت به کسروی شلیک می کند.

«کسروی» بلند می شود و از طرف راست میز بازرس می رود تا خود را در پناه میز قرار دهد که در حالیکه «پشت صندلی واژگون شده بازپرس گیر کرده بود و دست راستش هچنان از جیب بغلی که اسلحه در آن بود بیرون نیامده بود»

شهید سید حسین امامی در کنار آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی

شهید سید حسین امامی در کنار آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی

در اثر تیرهای پی در پی ضارب(سیدحسین امامی) و شاید ۲ نفر (همراهان سیدحسین امامی)از پای در می آید.

و آنگاه هر سه نفر خود را با کاردبدن احمدکسروی راهدف قرارمی دهند.

«محمدعلی جزائری» که آن روز در محل کانون بود خبردارم کرد. بلافاصله خودم را به دادگستری رساندم و یک راست به طرف اتاق بازپرسی شعبه ۷ که می دانستم کجاست رفت.

سراسر راهروی بازپرسی به اشغال نیروهای انتظامی و پلیس درآمده بود و هیچ رفت و آمدی در آن نمی شد. در «اتاق بازپرسی شعبه هفت» قفل شده بود و ۲ سرباز و یک پاسبان دادگستری جلوی آن ایستاده بودند و به کسی اجازه ورود نمی دادند.

رفته رفته یاران کسروی از راه می رسیدند. یکی دو تن از اعضای خانواده کسروی و یکی از دامادهایش سراسیمه خود را به آنجا رسانده بودند.

حدود ساعت سه بعد از ظهر نماینده پزشک قانونی و یک افسر شهربانی و دو سه نفر مامور دیگر آمدند و به چندتن از اعضای خانواده و یاران کسروی اجازه دادند وارد راهرو بازپرسی شوند. من یکی از آن ها بودم.

به دستور افسر شهربانی پلیس دادگستری در را باز کرد. با وحشت و دلهره در جلو یک سرباز و پلیس بعد افسر و پزشک قانونی وارد اتاق شدند، بقیه به دنبال آنها. یکی دو نفر که جلوی ما بودند وضع اتاق بازپرسی و «جنازه حدادپور را که جلوی در افتاده بود» دیدند، در همان اتاقک ورودی جلوی در روی صندلی افتادند و شیون آنها بالا رفت. و بعضی از ورود به اتاق منصرف شدند و افراد گریان و از حال رفته را کمک کردند و بیرون اوردند.

فتواى قتل احمد کسروى را مراجع تقلید آن روزگار چون علامه احمد امینى(مؤلف الغدیر) و «حاج آقا حسین قمى» مرجع تقلید پر نفوذ آن روزگار، صادرشده بود.


«امام خمینی»:امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟ همه دیدید کتاب های یک نفر تبریزی بی سروپا را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب روحی له الفدا آن همه جسارت‌ها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد.


نخستین واکنش معترضانه به کتاب«کشف اسرار هزار ساله»(حکمی زاده) با نام    روح الله موسوی (امام خمینی)بودکه در بهار سال ۱۳۲۳ در قم به چاپ رسید.
کتاب کشف الاسرار امام خمینی  نقد علمی و پاسخ به شبهاتی است که در کتاب اسرار هزار ساله«علی اکبر حَکَمی زاده» روحانی و ساکن قم بودکه «رفیقِ شفیق آقای کسروی» بود.

«علی اکبر حکمی‌زاده» ازروحانیون اهل قم بود که با تاثیر پذیری از افکار سید احمد کسروی و «شریعت سنگلجی» کتاب اسرار هزارساله را در سال ۱۳۲۲ در چهل صفحه نوشت و این کتاب از سوی دفتر نشر پرچم و از سوی چاپخانه پیمان قم منتشر شد.

« علی اکبر حکمی زاده» در دوران سلطنت رضا شاه به مانند برخی از نویسندگان و اهل منبر و اهل قلم ، متاثر از تجدد و نوگرایی ، شعار اصلاح دین را سر داد.

«سید احمد فِهری زنجانی» (۱۳۰۱-۱۳۸۵ش) روحانی شیعه و نماینده امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای در سوریه 
«محمدحسن شریعت سنگلجی» (زادهٔ ۱۲۷۱ – درگذشتهٔ ۱۳۲۲ هـ.ش.) ر.حانی قم ونجف
علی اکبر حکمی‌زاده...احمدکسروی


احمد کسروى در سال ۱۲۹۵ به قفقاز سفر کرد و در آن دیار زبان روسى را نیز آموخت .به ایران بازگشت و در ماجراى قیام خیابانى علیه استبداد به او و حزب دموکرات پیوست اما پس از چندى از این جنبش کناره گرفت و به تهران رفت و در سال ۱۲۹۸ در عدلیه آن روزگار استخدام شد.

انتشار تاریخ طبرستان در هفته ‌نامه «نوبهار» و انتشار رساله اى در باب نسخه خطى «ابن اسفندیار»، کسروى را در محافل فرهنگى و آکادمیک به شهرت رساند.
«کسروی» به وهابی‌گری گرایش داشت، از وهابیون حمایت و اقدام به شیعه‌ستیزی می کرد.

احمدکسروی درباره پدرش(ملاقاسم)نوشت:«پدرم روحانی بود،کیش او شیعی می‌بود، ولی از بسیاری چیزها دوری می‌جست... پدرم روضه نمی خواند،به کربلا و مشهد نرفت

در سال ۱۳۰۶ زبان پهلوى را از ایران شناس بزرگ هرتسفلد آموخت و با رها کردن کسوت روحانیت سال ها در دادگسترى دوران رضا شاه در سمت هاى گوناگون و از جمله در خوزستان مشاغلى چون قضاوت را بر عهده داشت.
کسروى در سال ۱۳۰۹ در پرونده اى به زیان دربار راى داد و از کار برکنار شد و وکالت پیشه کرد.

کسروى کتاب هاى شیعى گرى، صوفى گرى، شیخى گرى و بهایى گرى را در همین سال ها منتشر کرد.
کتاب شیعى گرى در سال ۱۳۲۱ منتشر و در همان سال ممنوع و چاپ دوم آن با عنوان«بخوانید و داورى کنید» منتشر شد.
در اردیبهشت سال ۱۳۲۳، چاپ گستردۀ شیعی گری کسروی، آیت الله خمینی در
عبدالحسین هژیر، وزیر کشور
«احمد کسروى» در مهر ماه ۱۲۶۹ متولد تبریز بود. پدرش روحانى و پیش نماز «مسجدحکم آباد تبریز» بود..

۲۰ اسفند ۱۳۲۴ احمد کسروی، تاریخ‌نویس و پژوهشگر ایرانی، به دست فدائیان اسلام ترور شد.

«اسدالله صفا» از اعضای این گروه در خاطراتش شرح قتل کسروی را نوشته که بخشی از آن چنین است: «آن موقعی که ما در زندان بودیم، با شهید نواب، غذای زندان را نمی‌خوردیم؛ بچه‌ها از بیرون وسایل غذا را می‌آوردند و خودمان غذا درست می‌کردیم. یک روز گوشه حیاط نشسته بودیم و داشتیم به همراه شهید نواب برای غذا برنج پاک می‌کردیم. به مرحوم نواب گفتم: «آقا، می‌خواهم چند چیز را از شما بپرسم، اجازه می‌دهید؟» گفت: «هرچه سوال دلت می‌خواهد بپرس.» اول چیزی که سوال کردم، همین بود که شما اول کسی بودید که کسروی را زدید، دوست دارم این ماجرا را برایم تعریف کنید.

قتل کسروی 
مرحوم نواب گفت که من آن مجله «شیعه‌گری» کسروی را خدمت « آیت‌الله‌العظمی حاج آقا حسین قمی »که در زمان خود از مراجع بزرگ نجف بودند، دادم و گفتم‌: «حاج آقا! اگر کسی به این گفته‌ها اعتقاد و باور داشته باشد، حکم آن چیست؟» حاج‌آقا گفت: «یک هفته به من وقت بده.» حاج‌آقا مجله را برد و بعد از یک هفته داد به من و گفت: «هرکس اعتقادش بر این مطالب باشد و با آگاهی نوشته باشد، حکم قتلش بر هر فرد مسلمانی واجب است.»

 

من این را که از حاج آقا شنیدم، بلند شدم و یکسره آمدم منزل آیت‌الله کاشانی. آنجا خودم را به آقای کاشانی رساندم و گفتم که یک چنین جریانی است و من خود آماده‌ام. تکلیفم این است که بروم و آن (کسروی) را بزنم. آقای کاشانی به من گفت: «فرزندم، حالا صبر کن، دست نگه دار.»

حالا مرحوم «آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی» چه حسابی می‌کرد، نمی‌دانم. شنبه روزنامه‌ها را گرفتم، دیدم هیچی در آنها نیست. قبل از آن، منزلش را شناسایی کرده بودم (نزدیکی‌های میدان حر فعلی  (باغشاه سابق) کوچه خورشید بود) روز یکشنبه یا دوشنبه، تک و تنها رفتم که در خانه‌اش را بزنم، دیدم در را باز کرده، دارد از خانه بیرون می‌آید. تا من را دید، دستش را برد برای اسلحه؛ من هم اسلحه را از کمرم درآوردم و سه تیر به طرفش شلیک کردم که افتاد. صدای تیر که بلند شد، مردم ریختند بیرون (آن موقع‌ها کسی باور نمی‌کرد طلبه اسلحه به دست بگیرد. اگر یک فشنگ ازت می‌گرفتند پوست سرت را می‌کندند)

مردم می‌گفتند بگیریدش. (فکر می‌کردند کس دیگری زده است.) گفتم: «کی را بگیرند؟ من او را زدم.» مردم باور نمی‌کردند. کسروی را بردند. چند پاسبان هم من را به پاسگاهی در میدان توپخانه بردند و من هم چند وقتی آنجا زندانی بودم. علمای نجف‌نامه نوشتند به تهران، تلگراف زدند. حتی خود« آیت‌الله کاشانی» اعلامیه پخش کردند در بین مردم و تهدید کردند که اگر یک مو از سر این سید (نواب صفوی) کم شود، دست به اقدامات جدی و اساسی خواهیم زد. مردم و علما دستگاه را بیچاره کردند. آن‌قدر که اعتراض و داد و فریاد زدند، دستگاه مجبور شد اعلام کند: «سند بیاورید تا نواب را موقتا آزاد کنیم تا محاکمه‌شان شروع شود.»

به جده‌ام فاطمه زهرا(س) مردم دو تا گونی سند کولشان کرده بودند عوض یک سند! برای آزادی بنده و سرانجام مردم از زندان شهربانی ما را با سلام و صلوات گذاشتند روی کولشان و با شعارهای الله‌اکبر، زنده‌باد اسلام، زنده باد قرآن، در کوچه، بازار و خیابان نقل و شیرینی پخش کردند،‌ گاو و گوسفند سر بریدند. کسروی را هم بردند بیمارستان، چند وقت بیمارستان بود و نمرد. بعد دوباره برگشتم نجف، علمای نجف هم بسیار استقبال گرم و خوبی از ما کردند. بعد از این ماجرا، عده‌ای که بعدها به جمعیت «فدائیان اسلام» مشهور شدند، دور و برما جمع شدند.

دوستان امامی قصد خارج کردن او از صحنه را داشتند اما یکی از ماموران، امامی را گرفت و تلاش دوستان امامی برای رهانیدن او از مهلکه بی‌نتیجه ماند.
بعد از دستگیری امامی، وی بلافاصله به این اقدام اعتراف کرد و گفت چون زنده ماندن هژیر را به زیان مملکت می‌دانسته، اقدام به ترور او کرده است.
ضاربان کسروی بازداشت شدند و این موضوع بازتاب زیادی در جامعه داشت. اکثر علما و مراجع با صدور بیانیه یا ارسال نامه به دربار یا فراهم ‏کردن تجمع مردمی، خواستار آزادی زندانیان شدند.
«آیت الله سید حسین طباطبایی قمی»معروف به «حاج‌آقا حسین قمی» (۲۶متولد آذر ۱۲۴۴ در قم - متوفی۱۶ اسفند ۱۳۲۵ در نجف) (از مراجع بزرگ شیعه) از نجف به نخست وزیر (احمد قوام) تلگراف زد و خواستار آزادی سریع ضاربین شد.
ایشان حتی از قتل کسروی دفاع هم کرد و گفت: «عمل آنان مانند نماز، از ضروریات بوده و احتیاجی به فتوا نداشته؛ زیرا هر کسی به پیغمبر(ص) و ائمه(ع) جسارت و هتاکی کند، قتلش واجب و خونش هدر است.»
چند روز بعد، دادگاه تجدید ‌نظر نظامی، تحت فشار علما و افکار عمومی، حکم به برائت فدائیان اسلام داد و سید حسین امامی و سید علی‌محمد امامی را آزاد کرد.

«سیدحسین امامی»،نخست وزیر« هژیر»رابه درک واصل کرد

«عبدالحسین هژیر»،وزیرکشورکابینه محمدساعد،وزیردارایی کابینه احمدقوام وابراهیم حکیمی،وزیربازرگانی کابینه محمدعلی فروغی،وزیرراه کابینه علی سهیلی ووزیرمشاورابراهیم حکیمی ازسوابق ایشان است.

هژیر وزیر دربار شد
«عبدالحسین هژیر»در سن ۴۶ سالگی ،بعد از سقوط کابینهٔ حکیمی، در ۲۳ خرداد ۱۳۲۷ با رأی اکثریت نمایندگان مجلس به نخست ‌وزیری انتخاب و مأمور تشکیل دولت شد.
آخرین مأموریت«سیدحسین امامی»در۱۳ آبان  ۱۳۲۸ هجری شمسی بود.

وی موفق شد با شلیک چند گلوله،«عبدالحسین هژیر» را از پا در آورد.
ماجرا از این قرار بود که در روز سوم محرم برابر با ۱۳ آبان ۱۳۲۸ مراسمی عزاداری از سوی دربار در مسجد سپهسالار برگزار شد.
هژیر در راهروی مسجد ایستاده بود و به هر مداحی که می‌آمد یک خلعت می‌داد.

«سیدحسین امامی» به محض آنکه وارد شد، گردن «هژیر» را گرفت و یک تیر به او شلیک کرد. مردم از صدای تیر وحشت کردند اما گفته شد که لامپ ترکیده است. مردم آرام شدند و دوباره به جای خود نشستند.
امامی به تصور اینکه کار هژیر تمام نشده، یقه او را گرفت و دو تیر دیگر به او زد و همانجا کار تمام شد و نعش هژیر بر زمین افتاد و سپس او را از در پشت مسجد بیرون بردند.
دوستان امامی قصد خارج کردن او از صحنه را داشتند اما یکی از ماموران، امامی را گرفت و تلاش دوستان امامب برای رهانیدن او از مهلکه بی‌نتیجه ماند.
بعد از دستگیری امامی، وی بلافاصله به این اقدام اعتراف کرد و گفت چون زنده ماندن «هژیر» را به زیان مملکت می‌دانسته، اقدام به ترور او کرده است.

دادگاه نظامى، روز ۱۴ آبان، امامى را به اعدام محکوم کرد و او حتى تجدیدنظر هم نخواست و در پایین پرونده خود نوشت: «من آماده کشته شدن بوده و در انتظار شهادتم.»

 «اعدام سید حسین امامی»
با قطعی شدن حکم اعدام امامی، گروه فداییان اسلام تلاش خود را مبنی بر آزادی او آغاز کرده و تصمیم گرفتند تا در شب اجرای حکم به مأموران حمله کرده و امامی را آزاد کنند.
شب هفدهم آبان ۱۳۲۸، فداییان اسلام برای نجات امامی آماده می‌شدند که جوانی روزنامه بدست وارد اتاق شد و گفت: «حکم به تأخیر افتاده است.» فداییان اسلام ناچار آن شب متفرق شدند ولی صبح روز بعد فریاد روزنامه فروشها که می گفتند: «اعدام امامی، اعدام امامی» دلها را لرزاند و اشک حسرت را بر گونه ها جاری کرد.
رژیم که از تصمیم فداییان اسلام مبنی بر آزادسازی امامی آگاه شده بود، خبر تأخیر اجرای حکم را در جراید منتشر کرد و از غروب شانزدهم آبان ۱۳۲۸ خیابانهای متصل به میدان سپه (توپخانه) را به علت حفاری بست. اما در ساعت ۲ نیمه شب چهارشنبه  ۱۸ آبان ۱۳۲۸(۱۷ محرم ۱۳۶۹)پس از قرائت حکم توسط نماینده دادستان« اولین شهید فداییان اسلام« با سرافرازانه به معبودپیوست.
شهید نواب در رثای او گفت: «امامی! ای شهید عزیزما! ای جگر گوشه زهرا! ای قربانی راه خدا! آسوده بیارام و در باغ رضوان خدا، قدم به آسایش بزن... آری! امامی عزیز، اگر نبود دیگر وظایف ما، همچون تو کلام زیبای خدا را بر فراز چوبه دار تلاوت و همچون تو، آخرین نفس خود را با کلمه دلنشین زنده باد اسلام، فریاد می کردیم!»

ورزش ربطی به سیاست دارد؟

ورزش ربطی به سیاست دارد؟

تیم‌های ملی و باشگاهی روسیه در پی تهاجم این کشور به اوکراین از حضور در تمام میادین فوتبال محروم شدند.

 «هیچ ورزشکار روسی یا بلاروسی اجازه ندارد در رویدادهای بین‌المللی ورزشی شرکت کنند یا مسابقاتی در این کشور برگزار شود»

«فدراسیون بین‌المللی جودو »به‌طور قطعی تمام عناوین افتخاری «ولادیمیر پوتین» رئیس‌جمهور روسیه، را از او پس می گیرد!(باطل می کند)

این موضوع را فدراسیون جودو روز یکشنبه۶مارس ( ۱۵ اسفند ۱۴۰۰،)در سایت خود اعلام کرد. این تصمیم شامل« آرکادی روتنبرگ» الیگارش روس و از دوستان نزدیک پوتین نیز می‌شود.

هفته گذشته فدراسیون بین‌المللی جودو تمامی مسابقات جودو را که قرار بود در خاک روسیه برگزار شود لغو کرد. جودوکاران روسیه اجازه دارند با پرچم بی‌طرف(غییرازپرچم روسیه) در مسابقات بین‌المللی جودو شرکت کنند.

«آرکادی روتنبرگ» و«پوتین در جودو کمربند مشکی دارند» که بالاترین درجه قابل دستیابی در این ورزش است.

هفته گذشته فدراسیون بین‌المللی تکواندو نیز کمربند مشکی افتخاری را از رئیس‌جمهور روسیه گرفت.

ولادیمیر پوتین به عنوان یکی از طرفداران بسیار مشتاق جودو شناخته می‌شود و کتابی نیز با عنوان «جودو: تاریخ، تئوری، تمرینات» دربارهٔ این رشته ورزشی نوشته و منتشر کرده است.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ورزش درسیاست دخالت نمی کند!

رادیوفردانوشت:فدراسیون جهانی فوتبال، فیفا، و فدراسیون فوتبال اروپا، یوفا، روز دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰(درچهارمین روزحمله روسیه به اوکراین) اعلام کردند که تیم‌های ملی و باشگاهی روسیه در پی تهاجم این کشور به اوکراین از حضور در تمام میادین فوتبال محروم شده‌اند.

بر اساس بیانیه مشترک این فدراسیون‌ها، تیم‌های ملی و باشگاه‌های فوتبال روسیه «تا اطلاع ثانوی» محروم خواهند بود.

در این بیانیه آمده است: «جامعه فوتبال این‌جا کاملا متحد و در همبستگی کامل با همه کسانی است که در اوکراین تحت تاثیر قرار گرفته‌اند».

در این بیانیه ابراز امیدواری شده که وضعیت در اوکراین به شکل چشمگیری و به سرعت بهبود پیدا کند «به‌طوری که فوتبال بتواند دوباره پیام‌آور اتحاد و صلح در میان مردم باشد».

در نتیجه این تصمیم، تیم ملی فوتبال روسیه از حضور در بازی‌های پلی‌آف برای گرفتن جواز حضور در جام جهانی ۲۰۲۲ قطر محروم شده است.

از سوی دیگر، یوفا اعلام کرد که به همکاری خود با شرکت روسی «گازپروم» به عنوان اسپانسر پایان داده است.

پیشتر نیز کمیته بین‌المللی المپیک به اعضای خود اعلام کرده بود که «هیچ ورزشکار روسی یا بلاروسی اجازه ندارد در رویدادهای بین‌المللی ورزشی شرکت کنند یا مسابقاتی در این کشور برگزار شود»

توضیح مدیریت سایت ییراسته فر:«الیگارش» چیست؟«الیگارش روس»یعنی چه؟به این لینک مراجعه کنید:

الیگارشی"الیگارش"چیست؟(oligarchie)

اعلام همبستگی لیگ برتر انگلیس با مردم اوکراین

«بازیکنان اورتون پرچم اوکراین را بر روی دوش خود دارند»

«بازیکنان اورتون» در حالی که پرچم اوکراین را روی شانه های خود قرار داده اند، در آستانه بازی لیگ برتر فوتبال انگلیس بین اورتون و منچسترسیتی در گودیسون پارک لیورپول صف می کشند.

«بازیکنان منچسترسیتی» با پیراهن هایی که پرچم اوکراین و کلماتی که روی آن «بدون جنگ»(No War) نوشته شده است، قبل از بازی فوتبال لیگ برتر انگلیس بین اورتون و منچسترسیتی در گودیسون پارک لیورپول صف کشیده اند.

تخریب ویلاها،ساختمانها ی دارای مجوز به چه مجوزی؟

ویلاها و اماکنی که تخریب می‌شوند با چه مجوزی ساخته شده‌اند و امضاءکنندگان این مجوزها چه کسانی بوده‌اند؟

خلع یدکارخانه ها(شرکتها) دارای مجوز با چه مجوزی؟ ابطال مالکیت شرکت(کارخانه)دارای مجوز باچه مجوزی؟

ویلاهایی که ۳۰ سال پیش باگذراندن مراحل قانونی مجوزساخت راگرفتند...شرکت ها وکارخانجاتی که ۲۰ سال پیش باطی مراحل قانونی خریداری شده رابه بهانه استفاده ازرانت..خلع یدمی کنید،چه تضمینی است که ۲۰ سال دیگریک قاضی القضاتی نیاید،بعضی از معاملات ومجوزهای دولت کنونی را(باتوجیهاتی)خلع یدویاتخریب نکند!؟جایگاه مالکیت خصوصی کجاست؟

تخریب اماکن،ساختمانها ی دارای مجوز به چه مجوزی؟

تخریب بدون ملاحظه یا با ملاحظه؟ 

تخریب بدون ملاحظه یا با ملاحظه؟

آزادسازی حریم رودخانه‌ها و دریا، موضوعی است که در یک ماه گذشته این امیدواری را ایجاد کرده که با متخلفان برخورد صورت خواهد گرفت. اما در عین حال این کار ابهاماتی هم ایجاد کرده که نیاز به شفاف‌سازی دارد.

تخریب ویلای لاکچری که در سال ۱۳۵۴ساخته شده بود وازبعداز ۴۶ سال فهمیدندکه این ملک غیرمجازاست!

ویلای لاکچری حاشیه حریم رودخانه کرج در جاده چالوس در سال ۱۳۵۴ساخته شد، در  سال ۱۳۹۳ تغییرکاربری دادو در سال ۱۳۹۵ ساخت وسازتکمیل شد وسرانجام در۱۴ اسفند ۱۴۰۰ تخریب شد.

از ۱۸ دستگاه حاکمیتی که در بستر و حریم رودخانه کرج اقدام به ساخت و ساز کرده بودند تا کنون ساختمان‌های متعلق به ۱۵ دستگاه تخریب شده است.

«حسین فاضلی هریکندی»رئیس کل دادگستری البرز روز شنبه ۱۴ اسفند در حاشیه آزادسازی حریم رودخانه کرج و تخریب یک ویلای شخصی، گفت:: این ملک در حاشیه رودخانه کرج و جاده چالوس است که هم بستر و هم حریم رودخانه را به ترتیب ۱۱۴۲ مترمربع و ۵۰۸ مترمربع تصرف کرده بود ،همچنین به ۶۵۲ متر از اراضی ملی نیز به صورت غیر مجاز ورود کرده بود و حدود ۵۰ متر از کوه تراشیده شده است.

رئیس دادگستری استان البرز با بیان اینکه ساخت ویلای مجلل(لاکچری) مذکور به صورت غیرمجاز و به بهانه بازسازی ساختمان قدیمی مربوط به سال ۱۳۵۴، در اواخر سال ۱۳۹۳ شروع و در اوایل سال ۱۳۹۵ به اتمام رسید

 بخشی از زمین که جزء مستثنیات مالک بوده، باغ میوه بوده که به صورت غیرمجاز ابتدا در سال۱۳۵۴ و هنگام ساخت بنای قدیمی اولیه و مجددا هم در سال ۱۳۹۳ به بعد تغییرکاربری داده شده است.

کارآفرین«علی انصاری»مالک ویلای حریم رودخانه کرج

«مالک ویلای لاکچری جاده چالوس-حریم رودخانه کرج»علی انصاری

 ایسنا(۲۷ دی ۱۴۰۰)نوشت: «غلامحسین محسنی اژه‌ای» رئیس قوه قضاییه در نشست شورای عالی قوه قضائیه به موضوع چالش‌برانگیز تصرف اراضی ملی و منابع طبیعی و تغییر کاربری اراضی زراعی و کشاورزی پرداخت و در این راستا دستوراتی را در راستای مقابله همه‌جانبه، بدون اغماض و هرگونه خط قرمز با متجاوزان و متعدیان به اراضی ملی و منابع طبیعی و سوداگرانی که مبادرت به تغییر کاربری اراضی زراعی می‌کنند و همچنین قلع‌وقمع و تخریب بدون ملاحظه بناها و مستحدثاتی که از سوی افراد عادی و برخی دستگاه‌های حکومتی و دولتی در حریم رودخانه‌ها احداث می‌شوند، صادر کرد.

ویلاهای مجلل حاشیه رودخانه ها را تخریب می کنید؛ چرا به کسانی که مجوز ساخت اینها را داده اند کار ندارید؟

رئیس دستگاه قضا در این زمینه گفت: اینکه با صرف هزینه‌های بسیار و مصالح ساختمانی مرغوب، پس از تصرف اراضی یا تغییر کاربری آن‌ها یا در حاشیه و بستر رودخانه‌ها، یک بنای مجلل یا مکان تفریحی نظیر هتل و رستوران مقابل چشمان دستگاه‌های مسئول و ناظر احداث شود و سپس دستگاه‌های ذی‌ربط مبادرت به قلع‌وقمع و تخریب آن بنا کنند، رویه درستی نیست و به‌سرعت باید برای تغییر این رویه تدابیر و اقدامات لازم اتخاذ شود.

پس از آن هم «آیت الله سید ابراهیم رئیسی» رئیس قوه مجریه بعد از سفر استانی به گیلان، در تاریخ ۹ بهمن ۱۴۰۰ در دستوری، همه دستگاه‌های دولتی را بدون استثناء موظف به آزادسازی مناطق ساحلی تصرف شده تا مرز قانونی حداقل ۶۰ متر از ساحل کرد و مهلتی ۲۰ روزه برای انجام این کار تعیین کرد.

حالا و پس از این دستورات، هر روز اخباری مبنی بر آزادسازی سواحل مختلف و تخریب سازه‌هایی که به بستر دریا و رودخانه تجاوز کرده‌اند منتشر می‌شود. اما این اخبار پرسش‌هایی را هم ایجاد می‌کند:

تخریب ابر ویلای معروف حاشیه رودخانه چالوس/ دستور ویژه اژه‌ای برای تدا‌وم اجرای قاطع قانون بدون خط قرمز

۱. اساسا ویلاها و اماکنی که تخریب می‌شوند با چه مجوزی ساخته شده‌اند و امضاءکنندگان این مجوزها چه کسانی بوده‌اند؟

۲. تکلیف آن دسته از مسئولانی که به صورت غیرقانونی مجوز ساخت داده‌اند یا چشم خود را به روی تخلفات بسته‌اند چه می‌شود؟

۳. بر مبنای چه قانونی و در کدام سال‌ها آن دسته از ویلاهایی که طبق مجوز ساخته شده‌اند، این مجوزها را دریافت کرده‌اند؟

۴. اگر برخی از این اماکن بر طبق قانون و با مجوز ساخته شده‌اند، چرا اکنون باید تخریب شوند و تکلیف ضرر و زیان مالکان چه می‌شود و چه نهادی باید آن را از کدام منبع پرداخت کند؟

۵. آیا به صاحبان ویلاها قبل از تخریب اطلاع داده می‌شود؟

۶. اگر به صاحبان ویلاها قبل از تخریب اطلاع داده می‌شود چرا در حالی که اموال و وسایل صاحب ویلا هنوز تخلیه نشده است و همزمان دست به تخریب زده می‌شود؟

https://19dey.com/uploads/files/تخریب-ویلا-لاکچری.jpg

۷. چرا هنگام تخریب به گونه‌ای عمل نمی‌شود که برای جلوگیری از اسراف، مصالح یا لوازمی که می‌توانند مجددا استفاده شوند از بین نروند؟

تصاویر: تخریب ابر ویلا در حریم رودخانه کرج

۸. اگر در حین تخریب، بخشی از اموال صاحبان ویلا دزدیده شود چه نهادی پیگیر این موضوع خواهد بود؟

ویلای لاکچری که در حاشیه رودخانه کرج تخریب شد، این شکلی بود (عکس)

۹. این کار با استقبال عمومی مواجه شده است. آیا بهتر نیست قوه قضاییه به صورت شفاف مشخص کند که تاکنون چه اماکنی تخریب شده‌اند یا خواهند شد؟

۱۰. نحوه استفاده مردم از محیط‌های آزادشده چگونه است و مدیریت اماکن تخریب شده با چه نهادی است؟

ویلای لاکچری که در حاشیه رودخانه کرج تخریب شد، این شکلی بود (عکس)

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ویلاهایی که ۳۰ سال پیش باگذراندن مراحل قانونی مجوزساخت راگرفتند...شرکت ها وکارخانجاتی که ۲۰ سال پیش باطی مراحل قانونی خریداری شده رابه بهانه استفاده ازرانت..خلع یدمی کنید،چه تضمینی است که ۲۰ سال دیگریک قاضی القضاتی نیاید،بعضی از معاملات ومجوزهای دولت کنونی را(باتوجیهاتی)خلع یدویاتخریب نکند!؟جایگاه مالکیت خصوصی کجاست؟

خلع یدکارخانه های دارای مجوز به چه مجوزی؟ابطال مالکیت شرکت"کارخانه"دارای مجوز باچه مجوزی؟

شیخ رجبعلی خیاط(نکوگویان) کیست؟

​ماجرای چشم بزرخی، دزدی منزل  شیخ رجبعلی ،خاطرات علما وشاگران شیخ وچگونه آیت الله ری شهری،« شیخ رجبعلی»خیاط را کشف کرد راخواهیدخواند.

شیخ رجبعلی خیاط کیست؟

«رجبعلی نکوگویان» مشهور به « جناب شیخ » و « شیخ رجبعلی خیاط » در سال ۱۲۶۲ هجری شمسی، در تهران دیده به جهان گشود. پدر رجبعلی(مشهدی باقر) کارگر ساده ای بود. هنگامی که رجبعلی ۱۲ سال داشت درگذشت.

«شیخ رجبعلی خیاط»در یک کاروانسرا حجره‌ای داشت و در آن خیاطی می‌کرد،روزی مالک حجره آمد و گفت: راضی نیستم اینجا بمانی،ایشان هم فردای آن روز چرخ و میز خیاطی را به خانه اش برد ودرآنجامشغول بکارشد.

برچسب مرجع تقلید

شیخ برای گذران عمر خیاطی می کرد و در خانه خشتی و ساده ای که از پدرش به ارث برده بود در خیابان مولوی کوچه سیاه‌ها (شهید منتظری) زندگی می کرد.


پس از واقعه مهمی که در جوانی شیخ پیش آمد، کراماتی به وی عنایت شد، پرده ها از جلوی چشمانش افتاد و حالات کشف و شهود معنوی برای وی ممکن شد.

خیاطی یکی از شغلهای پسندیده در اسلام است. لقمان حکیم این شغل را برای خود انتخاب کرده بود. جناب شیخ برای اداره زندگی خود، این شغل را انتخاب کرد و از این رو به « شیخ رجبعلی خیاط » معروف شد. جالب است بدانیم که خانه ساده و محقر شیخ، با خصوصیاتی که پیشتر بیان شد، کارگاه خیاطی او نیز بود. یکی از دوستان شیخ می‌گوید: فراموش نمی‌کنم که روزی در ایام تابستان در بازار جناب شیخ را دیدم، در حالی که از ضعف رنگش مایل به زردی بود. قدری وسایل و ابزار خیاطی را خریداری و به سوی منزل می‌رفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت کنید، حال شما خوب نیست. فرمود: «عیال و اولاد را چه کنم؟! » در حدیث است که رسول خدا (ص) فرمودند : « إن الله تعالی یحب أن یری عبده تعباً فی طلب الحلال؛ خداوند دوست دارد که بنده خود را در راه به دست آوردن روزی حلال، خسته ببیند. » 
شیخ در عالم سیاست نبود، اما با رژیم منفور پهلوی و سیاستمداران حاکم آن به شدت مخالف بود. یکی از فرزندان شیخ می‌گوید: در ۳۰ تیر سال ۱۳۳۰ هجری شمسی وقتی شیخ وارد منزل شد، شروع کرد به گریه کردن و فرمود: « حضرت سید الشهدا(ع) این آتش را با عبایشان خاموش کردند و جلوی این بلا را گرفتند، آن ها بنا داشتند در این روز خیلی ها را بکشند؛ آیت الله کاشانی موفق نمی‌شود ولی سیدی هست که می‌آید و موفق می‌شود. » پس از چندی معلوم شد که مقصود از سید دوم، امام خمینی  است. 

«شیخ رجبعلی خیاط»سرانجام در روز بیست و دوم شهریور ماه سال ۱۳۴۰ هجری شمسی درگذشت.

 مزار شیخ رجبعلی خیاط در ابن بابویه شهرری قراردارد.

. یکی از ارادتمندان جناب شیخ، که شب قبل از وفات، از طریق رؤیای صادقه رحلت ملکوتی وی را پیش‌بینی کرده ‌بود، ماجرای وفات را چنین گزارش می‌کند: شبی که فردای آن شیخ از دنیا رفت، در خواب دیدم که دارند در مغازه‌های سمت غربی مسجد قزوین را می‌بندند، پرسیدم: چه خبره؟ گفتند آشیخ رجبعلی خیاط از دنیا رفته. نگران از خواب بیدار شدم. ساعت سه نیمه شب بود. خواب خود را رؤیای صادقه یافتم. پس از اذان صبح، نماز خواندم و بیدرنگ به منزل آقای رادمنش رفتم، با شگفتی، از دلیل این حضور بی‌موقع سؤال کرد، جریان رؤیای خود را تعریف کردم. ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و میش، به طرف منزل شیخ راه افتادیم. شیخ در را گشود، داخل شدیم و نشستیم، شیخ هم نشست و فرمود: « کجا بودید این موقع صبح زود؟ » من خوابم را نگفتم، قدری صحبت کردیم، شیخ به پهلو خوابید و دستش را زیر سر گذاشت و گفت: چیزی بگویید، شعری بخوانید!

یکی خواند: خوش‌تر از ایام عشق ایام نیست /صبح روز عاشقان را شام نیست.
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد /باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود 
شیخ با اینکه خود اهل کشف و شهود بود گفت:  در مکاشفات یقین نداشته باشید و هیچ وقت بر مکاشفه تکیه نکنید. همیشه باید رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهید.

وی درادامه گفت:  مقدس‌ها همه کارشان خوب است، فقط « من » خود را باید با ( خدا ) عوض کنند، اگر مؤمنین «منیّت» خود را کنار بگذارند به جایی می ‌رسند.

مرجع تقلید شیخ رجبعلی خیاط

«شیخ رجبعلی خیاط» در احکام مقلد بود، و از« آیت الله سیدمحمد حجت  کوه کمره ای» یکی از مراجع تقلید معاصر خود- تقلید می‌کرد، و در ارتباط با انتخاب این شخصیت علمی ‌برای تقلید خود می‌ گفت: « به قم رفتم، مراجع تقلید را دیدم، از همه بی هواتر آقای حجت بود. » 


جناب شیخ معتقد بود، کسانی که در سیر و سلوک از طریقه اهل بیت(ع) فاصله دارند، هر چند بر اثر ریاضت از نظر قدرت روحی، به مقامات و توان‌هایی دست یابند، اما درهای معارف حقیقی بر آنان بسته است. یکی از فرزندان شیخ نقل می‌کند که: با پدرم به کوه « بی بی شهربانو» یکی از کوه های اطراف ری رفته بودیم، در بین راه اتفاقاً به شخصی از اهل ریاضت برخوردیم، وی ادعاهایی داشت، پدرم به او فرمود: « حاصل ریاضت‌های تو بالاخره چیست؟ » آن شخص با شنیدن این سخن، خم شد و از روی زمین قطعه سنگی را برداشت و آن را تبدیل به گلابی نمود و به پدرم تعارف کرد و گفت: بفرمایید میل کنید! پدرم فرمود: « خوب! این کار را برای من کردی، بگو ببینم برای خدا چه داری؟ و چه کرده ای؟! » مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد … 
جناب شیخ معتقد بود اگر کسی حقیقتاً به احکام نورانی اسلام عمل کند، به همه کمالات و مقامات معنوی دست خواهد یافت. او با ریاضت‌هایی که برخلاف سنت و روش مذهب است، به شدت مخالف بود. یکی از ارادتمندان ایشان نقل کرده است: مدتی مشغول ریاضت بودم و با کناره گیری از همسر علویه‌ام، در اتاقی جداگانه مشغول ذکر می‌شدم و همان جا می‌خوابیدم، پس از چهار پنج ماه، یکی از دوستان مشترک، مرا به دیدن جناب شیخ برد، پس از دق الباب، به محض این که شیخ مرا مشاهده کرد، بدون مقدمه گفت: « می‌خواهی بگویم » 
من سرم را پایین انداختم، بعد شیخ متذکر شد که: « این چه رفتاری است با همسرت کرده و او را ترک کرده‌ای! … این ریاضت‌ها و اذکار را بزن گاراژ! یک جعبه شیرینی بگیر و برو پیش عیالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقیبات معموله. »

سپس شیخ به احادیثی که تأکید می‌کند اگر چهل روز کسی خالص عمل کند، چشمه‌های حکمت از دلش می جوشد اشاره کرد « طبق این احادیث، اگر کسی چهل روز به وظایف دینی خود عمل کند قطعاً روشنی خاصی پیدا می‌نماید. »

آن شخص به توصیه شیخ ریاضت را رها کرد و به زندگی معمولی خود بازگشت. 
حساب خمس 

یادآورها: دکتر حمید فرزام

«دکتر حمید فرزام » (یکی از شاگردان جناب شیخ )

در توصیف تعبد ایشان می‌گوید: شیخ، شریعت و طریقت و حقیقت را با هم داشت، نه این که مانند درویش‌ها پشت پا به شریعت زند. اولین حرف ایشان به بنده این بود که: « برو حساب خمست را بکن » مرا فرستاد نزد مرحوم« آیت الله آقا شیخ احمد آشتیانی» در « گذرقلی » و گفت: « باید بروی خدمت ایشان » و چه مردی بود! آیت حق بود و من از او چه فیوضاتی کسب کردم! و چه چیزها دیدم!… رفتم خدمت ایشان و حساب کلبه محقری که داشتم کردم. 

«آیت الله میرزا احمد آشتیانی»(فرزند میرزا حسن مجتهد آشتیانی) فقیه، فیلسوف و از مشاهیر برجسته محسوب می‌شد که آثار ارزنده‌ای در حوزه تاریخ اسلام از خود به یادگار گذاشت. وی جامع‌ترین استاد در علوم عقلی و نقلی بود و در فنون ریاضی متبحّر و در طبّ قدیم یگانه استاد عصر خویش به شمار می‌رفت درسوم تیر ۱۳۵۴ درگذشت.

«یکی از دستورالعمل‌های مهم تربیتی شیخ رجبعلی خیاط»: برنامه‌ریزی منظم برای خلوت با خداوند متعال و دعا و مناجات است که با جمله « گدایی در خانه خدا » از آن تعبیر می‌کرد.

«شیخ رجبعلی خیاط  گفت: « شبی یک ساعت دعا بخوانید، اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید، در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها می‌توان حاصل نمود، از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است. عاشق خواب ندارد و جز وصال محبوب چیزی نمی‌خواهد. وقت ملاقات و رسیدن به وصال هنگام سحر است. » 
«دعای یستشیر، دعای عدلیه، دعای توسل، مناجات امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد کوفه» که با « اللهم إنی أسألک الأمان یوم لا ینفع مال و لا بنون » آغاز می‌شود و مناجات‌های پانزده گانه امام سجاد (ع) ( مناجات خمسه عشر)، دعاهایی است که جناب شیخ زیاد می‌خواند و به شاگردان هم خواندن آن‌ها را توصیه می‌فرمود. در میان مناجات‌های پانزده‌گانه امام سجاد علیه‌السلام بر خواندن « مناجات مفتقرین » خصوصاً و « مناجات مریدین » تأکید داشت، و می‌فرمود: « هر یک از این پانزده دعا یک خاصیت دارد. » 
«آیت الله سیداحمد فهری «نقل می‌کند که: از جناب شیخ شنیدم که فرمودند: « به خدا عرض کردم: خدایا هر کسی با محبوب خودش راز و نیازهای دارد و تلذذی، ما هم می‌خواهیم از این نعمت برخوردار باشیم چه دعایی بخوانیم؟ در عالم معنا به من گفتند: دعای یستشیر بخوان. » این بود که ایشان دعای یستشیر را با حال و نشاط مخصوصی میخواندند. 
جناب شیخ بر این اعتقاد بود که هنگامی انسان شایستگی مناجات و گفت و گو با خداوند متعال را پیدا می‌کند که محبت غیر خدا را از دل بیرون کند، و کسی که هوس، خدای اوست نمی‌تواند حقیقتاً « یا الله » بگوید، و در این باره می‌فرمود: « گریه و مناجات موقعی ارزش واقعی دارد که انسان در دلش محبت غیر خدا را نداشته باشد. » 
جناب شیخ معقتد بود که راه انس با خدا، احسان به خلق است. اگر کسی بخواهد حال دعا داشته باشد و از ذکر و مناجات با خدا لذت ببرد، باید برای خدا، در خدمت خلق خدا باشد و در این باره می‌فرمود: آن چه پس از انجام فرایض، حال بندگی خدا را در انسان ایجاد می‌کند، نیکی به مردم است. 
شیخ پنج پسر و چهار دختر داشت، که یکی از دخترانش در کودکی از دنیا رفت.

خانه ای خشتی و ساده از پدرش به ارث برده بود که در خیابان مولوی قرار داشت. وی تا پایان عمر در همین خانه محقر زیست. لباس جناب شیخ رجبعلی بسیار ساده و تمیز بود و نوع لباسی که می پوشید نیمه روحانی بود و شبیه لباده روحانیون بر تن می کرد و عرقچین بر سر داشت و عبا بر دوش می گرفت. ایشان برای اداره زندگی خویش خیاطی را انتخاب کرده بود  و از اینرو به شیخ رجبعلی خیاط معروف شده بود. جالب است بدانیم خانه محقر و ساده ایشان کارگاه خیاطی او نیز بود. شیخ در احکام مقلد بود و از یکی از مراجع زمان خویش یعنی آیت الله حج تبعیت می کرد.

جناب شیخ هرچند از دانش های رسمی حوزه و دانشگاه بی بهره بود ولی محضر بعضی از بزرگان علم و معرفت را درک کرده بود و در نیتجه همین تحصیلات غیر رسمی با قرآن و احادیث اسلامی کاملا آشنا بود و د رمجالسی که برپا می شد قرآن و احادیث را ترجمه و تفسیر می کرد

پیش بینی شیخ رجبعلی خیاط درباره پیروزی انقلاب اسلامی ایران

یکی از فرزندان شیخ می گوید:در ۳۰ تیر سال ۱۳۳۰ هجری شمسی وقتی شیخ وارد منزل شد،شروع کرد به گریه کردن و فرمود: حضرت سید الشهداء این آتش را باعبایشان خاموش کردند و جلوی این بلا را گرفتند،آنها بنا داشتند در این روز خیلی ها را بکشند: آیت الله کاشانی موفق نمی شود ولی سیدی هست که می آید و موفق می شود.پس از چندی معلوم شد که مقصود از سید دوم ،حضرت امام خمینی است.

بشارتی: شهادت می‌دهم که هرگز امام(ره) موافق ایجاد ارتباط با آمریکا نبودند

« علی محمد بشارتی وزیر» پیشین کشور نقل می کرد که : در تابستان سال ۱۳۵۸ هنگامی که مسئول اطلاعات سپاه بودم ،گزارش داشتیم که آقای شریعتمداری در مشهد گفته است : من بالاخره علیه امام اعلام جنگ می کنم.

من خدمت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارش ،خبر مذکور را هم گفتم. ایشان سرشان پائین  بود و گوش می داد،این جمله را که گفتم سربلند کرد و فرمود: اینها چه می گویند،پیروزی ما را خدا تضمین کرده است.ما موفق می شویم، دراینجا حکومت اسلامی تشکیل می دهیم و پرچم را به صاحب پرچم می سپاریم.پرسیدم:خودتان- امام سکوت کردند و جواب ندادند.

آیت الله اراکی

یکی از ارادتمندان جناب شیخ نقل می کند که ایشان می گفت:من استاد نداشتم ولی در جلسات «مرحوم شیخ محمدتقی بافقی» که شبها در صحن مطهر حضرت عبدالعظیم (ع) برگزار می شد و ایشان سخنرانی می کردند شرکت می کردم ، او اهل باطن بود.یک شب نگاهی به مجلس کرد و خطاب به من فرمود: «تو به جایی می رسی»

دیدگاه آیت الله میلانی

جناب شیخ در دیداری که با حضرت آیت الله سید محمدهادی میلانی داشت، تحول معنوی خود را چنین بازگو نمود:

«در ایام جوانی (حدود ۲۳ سالگی) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه‌ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: خدایا! من این گناه را برای تو ترک می‌کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.»
«رجبعلی نکوگویان» برای رضای خدا معصیت را ترک می کند و این کف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او می‌گردد.

برچسب آیت الله ری شهری چکاره بود؟ - پیراسته فر

شیخ در این باره می گوید: من استاد نداشتم، ولی گفتم: خدایا! این را برای رضایت خودت ترک می کنم و از آن چشم می پوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن.

«آیت الله ری شهری »نویسنده زندگینامه(شیخ رجبعلی خیاط) : مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در دیداری که با حضرت آیت الله سید محمدهادی میلانی داشت؛ تحول معنوی خود را چنین بازگو کرده  است: در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه‌ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می‌تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذتبخش به خاطر خدا صرف نظر کن»، سپس به خداوند عرضه داشتم :«خدایا! من این گناه را برای تو ترک می‌کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن».

یکی از فرزندان شیخ می‌گوید: ابتدا پدرم در یک کاروانسرا حجره‌ای داشت و در آن خیاطی می‌کرد.
روزی مالک حجره آمد و گفت: راضی نیستم اینجا بمانی. پدرم بدون چون و چرا و بدون این که حقی از او طلب کند، فردای آن روز چرخ و میز خیاطی را به خانه آورد و حجره را تخلیه کرد و تحویل داد، از آن پس در منزل، از اتاقی که نزدیک در خانه بود برای کارگاه خیاطی استفاده می‌کرد.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«کاشفِ(کیمیای محبت) شیخ رجبعلی خیاط» درمصاحبه باکیهان فرهنگی(۱۳۹۵) می گوید

آیت الله ری شهری،حاکم شرع،تولیت شاه عبدالعظیم : در شماری از روایات آمده است که اگر کسی ۴۰ روز غذای حلال واقعی بخورد ، دلش نورانی می شود و چشمه های حکمت از دلش جاری می گردد . این خیلی مهّم است . البته جدای از کسب و کار حلال ، یکی از راه های حلال کردن مال ، پرداختن خمس مال شبهه ناک است.

یکی از شاگردان جناب شیخ رجبعلی خیاط می گفت : شخصی را می شناسد که این کار را کرده بود ، یعنی از هر جه می خواست استفاده کند ولو بین سال ، اوّل خمسش را می پرداخته و به این طریق مدّتی فقط غذای حلال خورده بود و در نتیجه حالت " طی الارض " در او پیدا شده بود . می گفت : او در حرکت از هواپیما سبقت می گرفت ، یعنی مثلاً به جزیره ای دوردست می رفت و یک ساعت صبر می کرد تا هواپیما برسد ! تا این که یک روز در قهوه خانه ای غذا می خورد و این توفیق از او سلب می شود .

چشم برزخی شیخ رجبعلی خیاط

آیت الله محمدمحمدی ری شهری:من در مسجد جمکران دوستی پیدا کردم که جناب شیخ رجبعلی خیاط را به من معرفی کرد . 

 یکی از مطالب جالبی که در قم برایم اتّفاق افتاد ، آشنایی ام با مقام عارف بزرگوار جناب شیخ رجبعلی خیاط بود . داستان این بود که من معمولا هفته ای یکبار در آغاز طلبگی به مسجد جمکران می رفتم . یک شب که به آنجا رفته بودم ، پس از نماز و دعا ، وقتی از در مسجد بیرون آمدم ، یک بنده خدا پیش من آمد و سلام و احوالپرسی گرمی کرد و گفت : من به نماز و دعای شما توجّه داشتم و علاقه مند شده ام با شما دوست بشوم ، چه کار کنم !؟ او از جناب شیخ رجبعلی خیاط صحبت کرد و گفت: شیخ شخصیّتی دارای ویژگی های عجیب است و من به واسطه سخنان آن شخص با شخصیت و حالات جناب شیخ آشنا شدم .

 من در حوزه به مسایل اخلاقی و عرفانی علاقه بیشتری داشتم . اوّلین جرقّه این گرایش را هم(درحوزه نجف اشرف) درس اخلاق «حاج آقا حسین فاطمی» در من ایجاد کرد. ایشان از شخصیّت های تاثیرگذار بود . من پنجشنبه ها به درس اخلاق آن بزرگوار می رفتم و شاید علّت علاقه من به جناب شیخ رجبعلی خیاط هم نتیجه آموزش های ایشان بود . همچنین آقای مشکینی(علی) از اساتید تاثیر گذار بر شخصیّت من بود . من نزد ایشان رسائل مکاسب را خواندم . 

کیهان فرهنگی(۱۳۹۵) : در اکثر شرح حال های عارفان ، به این موضوع بر می خوریم که چنین حالتهایی برایشان پیدا شده و بعد بر اثر خوردن غذایی شبهه ناک ، آن حالت یا کرامت از آنها گرفته شده ، حتّی در مورد جناب شیخ رجبعلی خیاط هم این اتّفاق افتاده بود . آقای الهی مطلق طی نامه ای به کیهان فرهنگی از خانم طیّبه الهی قمشه ای همسر حکیم الهی قمشه ای(طیبه تربتی) نقل کردند که : روزی جناب شیخ رجبعلی خیاط حسب المعمول به دیدار آقای الهی قمشه ای می رود و خانم طیّبه الهی قمشه ای از پس پرده شنیده است که جناب شیخ شیخ رجبعلی به آقای الهی قمشه ای گفته بود : من(شیخ رجبعلی) امروز از بازار مسجد شاه که می آمدم بعضی از مردم را به شکل جانورانی وحشتناک دیدم و دچار وحشت شدم ، رفتم و انگشت به نمک باقالی فروش آنجا زدم و چشیدم تا آن حالت از من سلب شود، غذای حلال تأثیر فراوانی در کسب کمالات معنوی دارد .

کترحسین الهی قمشه ای فرزندآیت الله مهدی الهی قمشه ای

«محمدمهدی الهی قمشه‌ای» (۱۲۸۰- ۱۳۵۲ش)ملقّب به مُحی الدین، «حکیم» عارف، شاعر و مترجم قرآن و صحیفه سجادیه و مفاتیح الجنان، است.

همسرایشان (حاجیه خانم طیبه تربتی) از اهل علم بود(مولف کتاب خوشه ها )،فرزندمشترک این زوج،آقای «دکترحسین الهی قمشه ای» است که سخنران ماهری است،درتلویزیون هم سخنرانی دارد.

                                        چشم برزخی «شیخ رجبعلی خیاط»

از جناب شیخ نقل شده‌است : روزی از چهارراه «مولوی» و از مسیر خیابان «سیروس» به چهار راه «گلوبندک» رفتم و برگشتم، فقط یک چهره آدم دیدم!( غرض شمایل برزخی افراد است.)

                                        بلاهای مفید
«مرحوم کربلایی احمد» از شاگردان مرحوم شیخ می گفت: بعد از فوت شیخ، ایشان را در خواب دیدم و از او سوال کردم در چه حالی ؟گفت: فلانی من ضرر کردم !با تعجب گفتم: تو ضرر کردی! چرا ؟فرمود: زیرا خیلی از بلاهایی که بر من نازل میشد با توسل آنها را دفع میکردم، ای کاش حرفی نمی زدم چون الان می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل میکنند در اینجا چه پاداشی می دهند!

                                کمک «شیخ رجبعلی» به مستأجرمستمند

جناب شیخ یکی از اتاقهای منزلش را به یک راننده تاکسی، به نام « مشهدی یدالله »،اجاره داد. مبلغ اجاره ماهی 20 تومان بود. تا این که همسر راننده وضع حمل کرد و دختری به دنیا آورد، که مرحوم شیخ نامش را « معصومه » گذاشت. هنگامی که در گوش نوزاد اذان و اقامه گفت، یک دو تومانی پر قنداقش گذاشت و فرمود: آقا یدالله! حالا خرجت زیاد شده. از این ماه به جای بیست تومان، هجده تومان بدهید.

                   دیدگاه ایت الله فهری دربار ه "رجبعلی خیاط"

آیت الله فهری (۱۳۰۱-۱۳۸۵ش) ، توصیه‌های شیخ درباره اخلاص را چنین توصیف می‌کند:
تکیه کلام ایشان « کار برای خدا بود ». آن قدر ضمن فرمایشات خود تکرار می‌کرد که: « کار برای خدا بکنید، کار برای خدا بکنید » که برای شاگردانش « کار برای خدا » حالت ملکه پیدا می‌کرد. مانند یک فیل بانی که مرتب با چکش به سر فیل می‌کوبد، مرتب بر اندیشه شاگردانش میکوبید که « کار برای خدا ».

آیت الله سید احمد فهری ،نماینده امام خمینی درسوریه ومؤلف شرح دعای سحر امام خمینی.

«آیت الله سیداحمد فهری» درادامه گفتند یکی از ارادتمندان جناب شیخ می‌گوید: شیخ از من پرسید: شغل شما چیست؟ گفتم: نجار هستم. فرمود: این چکش را که به میخ می‌زنی به یاد خدا می‌زنی یا به یاد پول؟! اگر به یاد پول بزنی، همان پول را به تو می‌دهند و اگر به یاد خدا بزنی هم پول به تو می‌دهند و هم به خدا می‌رسی.

                              تعداد لشکرشیطان وخدا؟

یکی از برکات کار برای خدا غلبه بر شیطان است. شیخ در این باره، می‌فرمود: کسی که برای خدا قیام کند نفس با هفتاد و پنج لشگر و شیطان با جنود خود، برای از بین بردنش قیام می‌کنند ولی « جند الله هم الغالبون ». عقل هم دارای هفتاد و پنج لشگر است و نخواهد گذاشت بنده مخلص، مغلوب شود: ﴿ إن عبادی لیس لک علیهم سلطان: بدان که بر بندگان (خالص) من دست نخواهی یافت. سوره حجر آیه ۴۲ ﴾. اگر علاقه به غیر خدا نداشته باشی، نفس و شیطان زورشان به تو نمی‌رسد، بلکه مغلوب تو می‌گردند.و می فرمود: در هر نفس کشیدن امتحانی است، ببین با انگیزه رحمانی آغاز می شود یا با انگیزه شیطانی آمیخته می‌گردد!

                         اطلاع ازگرفتاری ناگفته آرایشگروتأمین آن

فرزند جناب شیخ نقل کرده است:یک روز که یکی از برادرانم به رحمت خدا رفته بود، من دم در خانه ایستاده بودم، مردی آمد و گفت: چه خبر است؟ گفتم: برادرم ،پسر جناب شیخ از دنیا رفته.گفت: عجب! من می‌خواستم بروم سر مزار جناب شیخ، حالا نمی‌روم و می‌ایستم برای تشییع جنازه، چون به جناب شیخ علاقه دارم.بعد گفت: من یک عمویی داشتم که اینجا در این محل سلمانی داشت، وضع مالی‌اش خوب نبود و 34 تومان بدهی داشت. در ضمن مستأجر بود و صاحبخانه به خاطر بدهی‌اش او را جواب کرده ‌بود و ضرب‌الاجل گذاشته‌ بود که اگر تا چند روز دیگر اجاره خانه را ندهی، اثاثیه‌ات را توی کوچه می‌گذارم! عمویم می‌گفت همان وقت صبح، شیخ رجبعلی آمد توی سلمانی من نشست و گفت: سر مرا اصلاح کن! سرش را که اصلاح کردم، از جیبش پولی درآورد و گفت: این پول اصلاح سرم و باز مقدار دیگری پول درآورد و به من داد و گفت: این را هم بگیر و با آن گرفتاری‌هایت را حل کن.
                           نحوه برخورد«شیخ رجبعلی » با اشرار

یک روز پدرم با یکی از همین افراد که مست هم بوده، در کوچه رو به رو می‌شود، می‌رود و یقه او را می‌گیرد و از او می‌پرسد: چرا مادرت را کتک زدی؟مرد مست با اعتراض می‌گوید: برو ببینم، به تو چه مربوط است؟پدرم می‌گوید: اگر دفعه دیگر او را بزنی من هم تو را می‌زنم! یعنی چه، خجالت نمی‌کشی؟ مادرت را می‌زنی؟ آن مرد مست می‌رود و با مادرش دعوا می‌کند که چرا رفته‌ای و شکایت مرا به پیر مرد خیاط کرده‌ای؟مادرش می‌گوید: والله به پیر و پیغمبر من چیزی به کسی نگفته‌ام.فردایش باز هم همان مرد مست از آنجا رد می‌شود، پدرم که منتظرش بوده به او می‌گوید: باز هم رفتی و با مادرت دعوا کردی؟مرد مست می‌گوید: باز هم او آمد و به تو شکایت کرد؟
پدرم می‌گوید: خجالت بکش! چرا عرق می خوری؟ زشت است! مرد مست می‌گوید: بیکارم، قبلا جگر فروش بودم، سهمیه‌ام را قطع کرده‌اند، محل کارم را هم گرفته‌اند و حالا دیگر به من جگر نمی‌دهند. خدا گواه است که این قسمت‌اش را خودم شاهد بودم.پدرم گفت: حالا چند تا جگر می‌خواهی؟گفت: اگر شش یا هفت تا جگر به من بدهند زندگی‌ام می‌چرخد.پدرم گفت: خیلی خب، من می‌گویم هشت تا جگر به تو بدهند برو سرکارت. رفت و مشغول کار شد و عجیب این که اوایلی که پدرم از دنیا رفته‌ بود ما سر مزار او که می‌رفتیم، سماور داشتیم و همین مرد می‌آمد و در مقبره پدرم چایی دم می‌کرد و به همه چای می‌داد.

ماجرای ریاضت ناکام «آقاصمد»

یک خیاطی به اسم «آقا صمد» در بازار کار می‌کرد که یک چرخ خیاطی داشت و آن چرخ، همه زندگی‌اش بود. او از شاگردهای پدرم بود، با همان کسب ضعیف و درآمد کم همیشه بازارچه را ایام محرم خرج می‌داد.همین آقا صمد می‌گفت: یکی از دوستانم حدود 75 روز برای خودسازی جایی برای ریاضت و این نوع کارها رفته بود و بعد که برگشت به من گفت: صمد! برو ببین جناب شیخ درباره من چه می‌گوید؟ می‌گفت: وقتی که من وارد کارگاه جناب شیخ شدم، گفت: برو بیرون! گفتم: جناب شیخ، من آمده‌ام فیضی ببرم!گفت: به دوستت بگو بدبخت، تو مشرک شده‌ای! در آن مدت تو خودت را گذاشته بودی جلو که «من چشم برزخی‌ام باز شود!» «من!» ببینم، پس خدا کو؟! برای خدا چه کرده‌ای؟ بعد جناب شیخ گفت: به او بگو برو نمازت را بخوان! زنت هم از تو ناراضی است، برو دو حلقه النگو بگیر و او را راضی کن!

فرق مرتاضی باکرامت؟ 

جناب شیخ معتقد بود کسانی که در سیر سلوک از طریقه اهل بیت(ع) فاصله دارند، هر چند بر اثر ریاضت از نظر قدرت روحی به مقاماتی دست یابند، درهای معارف حقیقی بر آنان بسته است. یک بار ایشان با شخصی از اهل ریاضت برخورد داشت.

به او فرمود: حاصل ریاضت‌های تو بالاخره چیست؟ آن شخص خم شد، قطعه سنگی برداشت و آن را به گلابی تبدیل و به شیخ تعارف کرد، شیخ رجبعلی فرمود: این کار را برای من کردی، بگو ببینم برای خدا چه داری ؟! مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مکاشفات هم رحمانی است وهم میتواندشیطانی باشد! برای اطلاعات -مستندازآیت الله بهجت به این لینک مراجعه کنید:

کرامات"مکاشفات شیطانی "چیست؟تفاوتش با کرامات الهی+عکس

حضرت امام خمینی توصیه به فرزندش احمدآقا: «آنچه در درجه اول به تو وصیت می‌کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنید که این شیوه جُهّال است و از معاشرت با منکرین مقامات اولیاء بپرهیزید که اینان قطّاع طریق حق هستند».

«شیخ رجبعلی خیاط» چگونه به این مقام رسید؟

مرحوم «شیخ رجبعلی خیاط» در دیداری که با حضرت آیة الله سید محمدهادی میلانی داشت؛ تحول معنوی خودرا چنین بازگو نموده است :

 داستان کوتاه و جالب از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط

«در ایام جوانی «حدود ۲۳ سالگی» دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه‌ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یکبار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذتبخش به خاطر خدا صرف نظر کن.» سپس به خداوند عرضه داشتم:

خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.»

آنگاه دلیرانه، هم چون حضرت یوسف «علیه السلام» در برابر گناه مقاومت میکند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب می‌ورزد و به سرعت از دام خطر می‌گریزد. این کف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او می گردد.

دیده برزخی او باز میشود و ان چه راکه دیگران نمیدیدند و نمی‌شنیدند، می بیند و می شنود. به طوری‌که چون از خانه خود بیرون می آید، بعضی از افراد رابه ‌صورت واقعی خود میبیند و برخی اسرار برای او کشف میشود.

«حاج سیدمحمد موسوی کسایی»، پیرغلام اهل‌بیت(حاج سیدمحمد موسوی کسایی)از آخرین شاگردان شیخ رجبعلی خیاط درگذشت.

درگذشت یکی از پیرغلامان تهران/ دفن در قطعه روضةالحسین بهشت زهرا+عکس

 حاج «سیدمحمد موسوی کسایی» از پیرغلامان تهران که تجربه شاگردی شیخ رجبعلی خیاط، عارف پرهیزگار زمانه ما را داشت، شامگاه جمعه در سن ۸۵ سالگی درگذشت.۰۲ تیر ۱۳۹۷ 

پدر مرحوم کسایی از روحانیون و روضه‌خوانان تهران بود و چنان حدیث کسا می‌خواند و مجالسش خیر و برکت داشت که اهل تهران او را «کسایی» می‌خوانند و تا امروز هم آنها را با همین نام می‌شناسند.

«سیدمحمد موسوی» معروف به کسایی از دوران کودکی در کلاس درس اخلاق و معرفت پدر بزرگ شد و از سنین نوجوانی روضه‌خوانی را شروع کرد. او سال ۱۳۱۲ در محله قنات‌آباد به دنیا آمد. از دوستان نزدیک حاج اکبر ناظم بود و همه هیئتی‌های تهران او را به‌عنوان شاگرد شیخ رجبعلی خیاط می‌شناختند.

این پیرغلام اهل‌بیت (ع) دروس حوزه و قرآن را از پدر آموخت و قبل از سال ۱۳۴۰ مدرک فوق دیپلم را دریافت کرد و سال‌های زیادی در شرکت راه‌آهن مشغول به کار شد.

خاطره شاگردشیخ رجبعلی خیاط

«حاج عزت الله مومنی» ۹۷ سال سن دارد و شاگرد

وقتی خدمت شان رسیدیم طلیعه صادقانه و دیباچه صمیمانه سخن شان این بود: "فقرا دیگر تاب ندارند. دیگر تحمل ندارند. کار ما شده تنها یک جمله؛ "انشاالله درست میشود". پس کی؟ کی امام زمان میآید؟"
خاطره یک خبرنگار از شاگرد شیخ رجبعلی خیاط
» عزت الله مومنی» ۹۷ سال سن دارد و شاگرد شیخ رجبعلی خیاط است. در کوچه و پس کوچه های نظام آباد سراغش گرفتیم و سری به خانه این بزرگ زدیم. خانه محقر و دو اتاق تو در تو که حالا حسینیه شده است. اتاق با پارچه سبز و کیتیبه های حسینی پوشیده شده است. هر هفته برای اهالی محل، محفل اخلاق دارد. گوشه حسینیه نیز تختی است که پیرخوش دل و راز آلود ما، بر آن استراحت می کند.
همراه با جمعی به دیدار این "بزرگ زاهد کوه" رفتیم. منبری مختصر که یک سینه عرفان عملی داشت. منبرهم نبود؛ شاید گعده ای دلنشین و دوستانه؛ آنهم رفیقانه هایی به قدمت ده ها سال سابقه آشنایی. راه نشین سخنش شدیم. حرفهایی ساده که بجای زبان از قلبش می جوشید. همه سفره و رزق این منبر پر رقائق یک جمله بود. "حرف برادر مومنت را بشنو و دلش را شاد کن."
"خدمت کن به هر طریقی که می توانی. یار فقرا و محتاجان باش." وقتی با صدای بلند این شعر را می خواند، حسینیه و وجود مهمانان آکنده از صداقت و صفا می شد: " تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن/به دَمی یا دِرَمی یا قلمی یا قدمی
به محضر استاد که رسیدیم؛ با دمی پر آه رو به جمع گفت: "دوست دارم به شما ها خدمت کنم." گویی سالهاست ما را می شناسند. می گفت: "خدایا کاری کن خادم این بچه ها باشم."
همه دین ورزی برایش خدمت به خلق بود. خدایی شدن را با مردم نشستن می دانست. این میزان تاکید بر شاد کردن دل مومن اشاره داشت به آن روایت از معصوم که هرکس دل مومنی را شاد کند ما اهل بیت را شاد کرده است.
استاد دوست داشتنی ما با کلامی ساده و همه فهم، توجه جمع را به یک نکته اساسی جلب کرد و ان اینکه"خدمت را باید از برادر مومنت آغاز کنی." وقتی از استادش شیخ رجبعلی خیاط نیز می گفت اشاره به همین فریضه داشت.
از شیخ رجبعلی هم که حرف می زند سرش را می انداخت پایین. گویی رسم ادب است. می گفت: " من شاگرد شیخ رجبعلی خیاط نیستم. مرا رها کنید. شاگرد شیخ رجبعلی خیاط مرحوم مرشد چلویی بود که لقمه کباب می گرفت و دهن بچه یتیم می گذاشت. اما من حتی نمی توانم الان دل شما ها را شاد کنم."
می گفت شیخ می خواست با خیاطی، عالم را اصلاح کند. او می خواست ادم بسازد تا دلی را شاد کند. به تعبیر صائب: تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است/ عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد
باز مجدد با صدایی محزون و در حالی که صورتش را با دو دست گرفته بود می گفت: "اما من نمی توانم. منتظرم بروم تا کسی که می تواند کار کند بیاید."
فریاد می زد و زبانه های آتش افسوس از سینه اش بلند بود: "امام زمان کسی را ندارد برایش کار کند. یک مشت رفیق دست و پا چلفتی مثل من دارد که هیچ کاری ازشان ساخته نیست. اسلام غریب است."
مجدد سکوت می کرد و باز می گفت: "البته هستند. در میان کارمندان و آهنگران و بناها و در این بیمارستان ها و جاهای دیگر مشغول کارند. این ها با امام زمانند. مشغول خدمتند."
یاد خاطره ای از «حاج عزت الله مؤمنی» افتادم. نقل شده وقتی دستشویی های جمکران گرفته بود، آستین و پاچه شلوار بالا زد و در شرایطی سخت راه چاه دستشویی ها را باز کرد. و وقتی بیرون آمد گفته بود به امام زمان بگویید اسم مرا جز توالت شورها بنویسد.
و اما شاه بیت روشن و روح بخش کلامش به اینجا رسید که شیخ رجبعلی دنبال ساخت آدم بود. آدم وقتی آدم است که حرف دل برادر مومنش را بشنود و برایش کاری کند. و اما ما چقدر حرف دل رهبرمان را شنیدیم و برایش کار کردیم؟
و البته پس زمینه همه حرف هایش اضطرار واقعی بود. اضطرار در وجودش موج می زند. همان اضطراری که برای دعای در امر فرج حضرت صاحب پیش نیاز ضروری استغاثه هاست. همان اضطرار واقعی برای رهایی و نیاز به حضور منجی. می گفت: "اگر کاری از دستت بر نمی آید شب هنگام از خواب بیدار شو و زار بزن. بگو دیگر نمی توانم. خدایا کاری کن."
بازگشتم به ابتدای سخنش. چه زیبا و صمیمانه دعا می کرد. درک حقیقی اضطرار های آخرالزمانی درچهره اش بود وقتی می گفت "فقرا صبرشان سر آمده است. چرا آقا نمی رسد؟"
از اتاق حاج عزت الله که بیرون آمدیم خبرنگارما مختصری با تاخیر آمد. از ماجرای تاخیر پرسیدم که با حال حیران و به تعبیر خودش "مو به تنش سیخ شده بود" که گفت: امروز حواسم به جلسه نبود. همه فکرم مشغول مراسم ازدواج چند روز آینده ام بود. هنگام خداحافظی حاج عزت الله در گوشم گفت: "نگران برنامه ازدواجت نباش. درست می شود./ ۵ بهمن ۱۳۹۴ الف

مصاحبه  روزنامه کیهان بافرزند شیخ رجبعلی خیاط

نکوگویان: بسم الله الرحمن الرحیم
من محمود نکوگویان هستم و پدرم به هر کس رسیده سفارش مرا کرده و گفته: این ته تغاری مرا دعا کنید که بیراهه نرود
شما هنگام فوت جناب شیخ چند سال داشتید؟
نکوگویان: آن موقع من 24 سال داشتم
جناب شیخ کلاً چند فرزند داشتند؟
نکوگویان: ایشان جمعاً 8 فرزند داشتند، 5 پسر و 3 دختر
ازبرادران و خواهرانتان در حال حاضر چند نفر در قید حیاتند؟
نکوگویان: همه برادرانم فوت کرده‌اند و تنها دو خواهرم زنده‌اند
 به نظر شما مهمترین ویژگی جناب شیخ چه چیزی بود؟
نکوگویان: من فکر می‌کنم مهمترین ویژگی پدرم این بود که او «عبد خدا» بود. بشر باید بنده خدا باشد تا بتواند در امور تصرف کند.

به نظر می‌رسد جناب شیخ در سال‌های اختناق که فشار هم زیاد بود، سعی‌شان این بود که تک‌تک آدم‌ها را بسازد، چون هدایت جمعی عملاً ممکن نبود. شرایط، ائمه (علیهم السلام) در زمان اختناق اموی و عباسی این گونه عمل می‌کردند، تا اینکه خیر و نیکی آنقدر گسترش پیدا کند که مدرم آگاه بشوند و ظلم را تحمل نکنند و در واقع، حالا این اتفاق افتاده است. در این فضای آزاد، جوانان بسیاری را ما در مساجد و مراکز دینی مشاهده می‌کنیم، به طوری که نسبت آنها خیلی بیشتر از دیگران است. در گذشته اینطور نبود. آن بذری که آن روز کسانی امثال جناب شیخ در جامعه پاشیدند، امروز به ثمر نشسته، آن زمان تنها تک درخت‌هایی وجود داشت، اما حالا به فصل الهی جنگلی وجود دارد. در انقلاب و دفاع مقدس، جوانان برومند بسیاری مثل شهید محمد جهان‌آرا بالیدند که عرفان و حماسه را توأمان داشتند

نکوگویان: من در تأیید فرمایش شما باید عرض کنم، وقتی که برای بابا سالگرد گرفتیم آقای دکتر هاشمیان را برای سخنرانی دعوت کردیم. جمعیت زیادی سر مزار پدرم آمده بودند. آقای هاشمیان وقتی منبر رفت گفت: برای این مجلس، من مطالب دیگری در ذهنم آماده کرده بودم، ولی حالا می‌بینم اکثراً جوانان در کنار مزار شیخ نشسته‌اند بنابراین، من حرفم را متناسب با مخاطبان جوان عرض می‌کنم و با جوان‌ها صحبت می‌کنم.

یکی از نکات مهمی که باید به آن اشاره کنیم، چاپ کتاب «تندیس اخلاص» و پس از آن، «کیمیای محبت» توسط آقای ری شهری است. این دو کتاب، بویژه کتاب کیمیای محبت، تأثیر فراوانی در شناساندن شخصیت عرفانی جناب شیخ به مردم داشت پس از انقلاب، کمتر کتابی با این حد از تأثیر در هدایت جوانان داشتیم.

نکوگویان: واقعاً هم چاپ ده هزار نسخه از یک کتاب در هر نوبت چاپ، بدون آنکه برایش تبلیغی در جایی صورت گرفته باشد و چاپ‌های متعدد از این کتاب، نشان می‌دهد که این اثر در جامعه موفق بوده. خواندن همین یادنامه کیهان فرهنگی را هم آقای ری شهری به من سفارش کرد .

آقای دکتر مدسی می‌فرمودند که انتقاداتی به کتاب «تندیس اخلاص» داشتم نامه‌ای نوشتم که قسمتی از آن در کتاب کیمیای محبت مورد توجه قرار گرفت و اصلاح شد. با این همه، جنبه هدایت کننده این اثر، خیلی بیشتر از اینهاست. به راستی اگر کتاب آقای ری شهری نبود، ما هم نمی‌توانستیم یادنامه جناب شیخ را در بیاوریم. او کار را شروع کرد و دیگران باید ادامه بدهند

.نکوگویان: پدرم هرگز خودش را مطرح نمی‌کرد. اگر می‌خواست کسی را در اموری کمک کند تحت عنوانی دیگر و اسمی دیگر انجام می‌داد، اول خودش را کنار می‌گذاشت و برای اجابت دعا و سلامتی بیمار یا گرفتار، مثلاً می‌گفت: می‌روی یک گوساله می‌خری، ذبح می‌کنی و گوشتش را به فقرا می‌دهی، من هم برایت دعا می‌کنم، ان شاءالله بیمارت خوب می‌شود یا گرفتاریت بر طرف می‌شود. این را طوری می‌گفت که مخاطبش فکر می‌کرد تنها گوساله نذری باعث شفای بیمار یا درست شدن کارها شده! این خیلی مهم است. پدرم هرگز به کسی که پیش او می‌آمد و می‌گفت گرفتارم، نمی‌گفت بیا این نقل را بخور، درست می‌شود مثلاً می‌گفت: می‌روی 5 تا نان داغ می‌خری و به گرسنه‌ها می‌دهی، ان شاءالله مشکل تو حل می‌شود.

 جناب شیخ به یقین رسیده بود و آنچه می‌گفت، واقعاً باور قلبی او بود
نکوگویان: شخصی به نام آقای سارنگ می‌گفت: من خدمت جناب شیخ رفتم و گفتم: من گرفتارم، زن ندارم، می‌خواهم ازدواج کنم، پول هم ندارم! شیخ گفت: برو 16 دست غذا بخر و فقرا را اطعام کن، ان شاء الله مشکل تو حل می‌شود. آقای سارنگ می‌گفت: من به جناب شیخ گفتم: آخر برای خرید همین 16 دست غذا هم پول ندارم! جناب شیخ گفت: برو قرض کن! ان شاءالله مشکل تو حل می‌شود. گفت: من رفتم قرض کردم و 16 دست غذا گرفتم و به فقرا دادم و بحمدالله مشکلاتم حل شد. بعد رفتم خدمت ایشان و گفتم: جناب شیخ! شما به بعضی می‌فرمایید 5 دست غذا به نیت 5 تن به فقرا بده، به دیگری می‌گویی 12 دست به نیت 12 امام، یا 14 دست به نیت 14 معصوم، چرا به من گفتید 16 دست غذا بخرم و به فقرا بدهم؟
جناب شیخ گفت: برای کار تو، از حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت زینب (س) هم کمک گرفتم.
ببینید! این کار یعنی این که این من نیستم که کاری می کنم، بلکه ائمه(ع) و بزرگان دین هستند که توسل به آنها و اطعام گرسنگان کارگشاست
یک کرامت دیگر هم از ایشان درباره برکت دادن به غذا نقل شده و حالا بهتر است از زبان شما بشنویم

نکوگویان: بله، آن زمان، موقعی که در دیگ را باز کردند، من بالای سر دیگ بودم. پدرم نگفت که بکش می‌رسد، مقداری برنج از سر دیگ برداشت، کمی از آن را خورد و بقیه را روی برنج‌های دیگ پاشید و جمله‌اش این بود: دم کشیده، بدهید. اگر می‌گفت: بکش می‌رسد، چیز دیگری بود، آن غذا برای 40 یا حداکثر50 نفر بود، اما به لطف حق به 1000 نفر هم غذا رسید .
این نکته بسیار مهمی است که جناب شیخ از خودش می‌برید و در حقیقت واسطه ای در کارها قرار می‌داد.

.نکوگویان: پدرم دید برزخی داشت و مسایل پنهان را می‌دید. روزی به من گفت: آقا میرزا سید علی نطنزی غروی را دیدم که او را نگه داشته‌اند و مؤاخذه می‌کنند گفتم: چرا تو را نگه داشته‌اند؟ گفت: داشتم سرحوض وضو می‌گرفتم، باران آمد، گفتم عجب باران به موقعی! حالا مرا نگه داشته‌اند و می‌پرسند: کدام کار ما بی موقع بوده؟

این بزرگان نه تنها باید کلامشان حساب می‌داشت، بلکه بر واردات قلبی و آنچه که از قلبشان هم می‌گذشت، باید کنترل داشته باشند. ما فکرمان پریشان است و نمی‌توانیم هر زمان که دلمان می‌خواهد فکری را از ذهنمان خارج کنیم. حتی موقع نماز هم نمی‌توانیم تمرکز کنیم و فکرمان را تنها معطوف به عبادت و خداوند کنیم، اما عرفا در 24 ساعت مثل هنگام نماز، در فکر خدا هستند و هر فکری اجازه ندارد به ذهنشان وارد شود. خداوند هم چشم و گوش آنها را باز می‌کند که ببینند آنچه را دیگران نمی‌بینند.

نکوگویان: جناب مؤمنی یکی از شاگردان جناب شیخ می‌گفت: من دستم زخم شده ‌بود، رفتم خدمت جناب شیخ، گفت: مؤمنی دستت چه شده؟ گفتم: با آهن بریده، گفت: می‌دانی چرا اینطور شده؟ برای اینکه دختر کوچولویت را دعوا کردی و توی اتاق انداختی و به مادرش گفتی: تا من نگفتم بیرون نیاید؟ آقای مؤمنی می‌گفت: من با تعجب به جناب شیخ گفت ما من او را نزدم! جناب شیخ گفت: اگر زده بودی که بدتر می‌شد! بعد اضافه کرد: حالی‌روی یک چادر کوچولو با اسباب بازی برایش می‌خری تا او دست‌های کوچکش را بالا کند و بگوید: ای خدا! من از سر تقصیرات پدرم گذشتم، من هر وقت به یاد این موضوع می‌افتم و یا آن را برای کسی تعریف می‌کنم، بعض گلویم را می‌گیرد و خطاب به پدرم می‌گویم بابا کجا بودی که طفل سه ساله امام حسین (ع) را در کربلا سیلی زدند؟

جناب شیخ، علت‌های دیگری ورای این علت‌ها که می‌شناسیم برای حوادث و اتفاقات به ظاهر بی‌ارتباط با هم می‌دید. سبب شناسی او بر مبنای دیگری بود، در برخی آیات و احادیث معصومین(ع) هم ردپای این‌گونه سبب شناسی وجود دارد، مثلاً در حدیثی ازمعصوم(ع) آمده است که اگر حکام به مردم دروغ بگویند، باران نمی‌بارد! در حالی که به
ظاهر، بین آمدن باران و دروغگویی حاکمان ارتباطی نمی‌بینیم. گویی یک نظام علت و معلولی غیر از آنچه ظاهر است بر دنیا حاکم است که فقط بعضی می‌فهمند.

نکوگویان:«آقا صمد»خیاطی بودکه در بازار کار می‌کرد که یک چرخ خیاطی داشت و آن چرخ، همه زندگی‌اش بود.

این«آقا صمد»  از شاگردهای پدرم بود. با همان کسب ضعیف و درآمد کم همیشه بازارچه را ایام محرم خرج می‌داد.

همین آقا صمد می‌گفت: یکی از دوستانم حدود ۷۵ روز برای خودسازی جایی برای ریاضت و این نوع کارها رفته بود و بعد که برگشت به من گفت: «صمد! برو ببین جناب شیخ درباره من چه می‌گوید؟».

«آقا صمد»می‌گفت: وقتی که من وارد کارگاه جناب شیخ شدم، گفت: برو بیرون!

گفتم: جناب شیخ، من آمده‌ام فیضی ببرم،

«شیخ رجبعلی خیاط»گفت: به دوستت بگو بدبخت تو مشرک شده‌ای! در آن مدت تو خودت را گذاشته بودی جلو که «من چشم برزخی‌ام باز شود! «من» ببینم! پس خدا کو؟ برای خدا چه کرده‌ای؟ بعد جناب شیخ گفت: به او بگو برو نمازت را بخوان! زنت هم از تو ناراضی است، برو دو حلقه النگو بگیر و او را راضی کن

 از نظر جناب شیخ آن فرد تنها به دنبال یک نوع قدرت شخصی و توانایی برای خودش بوده، نه تقرب به خداوند .
نکوگویان: پدرم با چشم برزخی چیزهایی می‌دید که دیگران نمی‌دیدند. یکی از دوستان پدرم می‌گفت: یک روز با جناب شیخ به جایی می‌رفتیم، یکدفعه من دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه می‌کند! از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما می‌گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش اینطور نگاه می‌کند! فهمید! گفت: تو هم می‌خواهی ببینی که من چه می‌بینم! ببین! من نگاه کردم دیدم همین طور از بدن آن زن، مثل سرب گداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد! و آتش او به کسانیکه چشم‌هایشان به دنبال اوست سرایت می‌کند. جناب شیخ گفت: این زن راه می‌رود و روحش یقه مرا گرفته، او راه می‌رود و مردم را همین طور با خودش به آتش جهنم می‌برد

کیهان:آیا جناب شیخ در زندگی از داشتن دید برزخی دچار ناراحتی و هراس نمی‌شد؟ این که مردم را با چهره واقعی‌شان مثلا به صورت حیواناتی چندش آور ببیند(از قبیل دیدن تصویر واقعی آن زن بی‌حجاب که تعریف کردید).

«ماجرای دزدی خانه شیخ رجبعلی خیاط»

نکوگویان: جناب شیخ زندگی‌اش خیلی شیرین بود. مثلا یک بار دزد به خانه ما آمد. هیات عزاداری داشتیم، شوهر خواهرم گفت: چراغ‌ها را خاموش کنید تا سینه بزنیم. چراغ‌ها راخاموش کردیم و سینه زدیم. بعد که چراغ‌ها را روشن کردیم، دیدیم یک جفت کفش هم باقی نمانده‌است! دزد با استفاده از شلوغی و تاریکی، همه کفش‌ها را برده ‌بود. ما نیمه‌های شب با مردم بحث و دعوا داشتیم! پدرم گفت: ناراحت نباشید، فردا صبح همه کفش‌ها را می‌آورند! یادم هست که یک رفتگر هم در جمع ما بود، با ناراحتی گفت: جناب شیخ! می‌فهمی چه می‌گویی؟ خدا شاهد است که من تازه کفش خریده ‌بودم! به عنوان مقدمه عرض کنم توی محله ما یک پینه‌دوزی بود که پدرم با او صیغه برادری خوانده بود. با هم خیلی دوست بودند، ما به او «عمو میرزا» می‌گفتیم. اخلاق پدرم این بود که با این تیپ آدمها رفیق می‌شد. با یک نابینا و از این قبیل افراد، نه با سپهبد کمال و ارتشبد ضرغام. به هر حال، فردای آن روز، دزد، کفش‌ها را توی کیسه می‌ریزد و می‌برد پیش همین بابا پینه‌دوز و می‌گوید: کفش دست دوم می‌خری؟ بابا پینه دوز می‌گوید: بله کیسه را خالی کن! کیسه که خالی می‌شود بابا پینه دوز می‌گوید: این جفت کفش که مال خودم است! دزد می‌خواهد فرار کند که بابا پینه وز دستش را می‌گیرد و می‌گوید

فرار نکن، بیا برویم خانه جناب شیخ، من می‌گویم که دزد فرد دیگری بود، به هرحال به این طریق کفش‌ها به صاحبانش می‌رسد
یکی دیگر از ویژگی‌های جناب شیخ، توجه و اظهار محبت به همه آفریده‌هایخداوند و از جمله حیوانات بوده، در این باره هم خاطره‌ای در ذهنتان هست؟

نکوگویان: آقای«عزت الله مومنی» یکی از یاران پدرم تعریف می‌کرد: یک روز با جناب شیخ در ابن بابویه نشسته بودیم. دم در آنجا یک کبابی بود. جناب شیخ پولی به من داد و گفت مؤمنی برو برای خودمان و میهمانانمان کباب بخر. من هم رفتم و با آن پول کباب خریدم و آوردم و خوردیم. چند سیخ از کباب‌ها ماند

. جناب شیخ گفت: اینها را بگذار میهمانهایش می‌آیند! من همینطور منتظر بودم و بیرون را نگاه می‌کردم ببینم چه کسانی می‌آیند؟ دیر وقت شد، جناب شیخ گفت: جمع کن برویم. گفتم چرا کسی نیامد؟ گفت: دارند می‌آیند. من دوباره به دقت به بیرون نگاه کردم، دیدم یک گله سگ از دور به طرف ما می‌آیند، وقتی نزدیک آمدند کباب‌ها را جلو آنها گذاشتم. خوردند و رفتند. بعد از چند دقیقه دیدم دو سگ دیگر به تاخت از دور به طرف ما می‌آیند. جناب شیخ لبخندی زد و  گفت: یک آدم لوطی پیدا شده به سگ‌ها غذا می‌دهد، شما هم بروید سهمتان را بگیرید

 محبت جناب شیخ گسترده بود و همه را در بر می‌گرفت و این نشانه رقت قلب و لطافت روح آن بزرگوار بود
نکوگویان: یک روز جناب شیخ نماز اول وقت را عمداً به تأخیر انداخت. بعد از چند دقیقه آقایی وارد شد و جناب شیخ با ورود او گفت: حالا بلند شوید تا نماز بخوانیم
پرسیدند: جناب شیخ! چرا نماز را به تأخیر انداختید؟ گفت: از این تازه وارد بپرسید
آن شخص تازه وارد گفت: من هم سعی داشتم که برای نماز اول وقت اینجا باشم، اما در راه که می‌آمدم دیدم سگی پایش شکسته و ناراحت است. معطل شدم تا پای سگ را ببندم و به همین خاطر کمی دیر رسیدم. جناب شیخ به احترام این کار او، نماز را به تأخیر انداخته بود
از بعضی حکایت‌هایی که از شیخ شنیده‌ایم یا خوانده‌ایم اینطور استنباط می‌شود که گویی گاهی به صورت ناگهانی خبر واقعه‌ای به جناب شیخ می‌رسید، یا بهتر است بگوییم به او الهام می‌شد، گاهی هم وقایع پنهان و دور از چشم دیگران را می‌دیده است درباره این گونه موارد هم خاطره‌ای دارید؟

نکوگویان: من یک روز پیش پدرم نشسته ‌بودم و برای کمک به او، نخ کوک لباسها را می‌کشیدم، آن موقع نه برق داشتیم و نه تلفن، ناگهان جناب شیخ همین‌طور که مشغول کار بود و سرش پایین بود، روکرد به من و گفت: بابا شنیدی چه شد؟ گفتم: نه، گفت: آیت الله العظمی بروجردی آمد و به من گفت: من از دنیا رفتم، مجلس ختم من در مسجد سید عزیزالله است. یادت نرود! بعد که خبرش را رسماً شنیدم، دیدم درست همان لحظه‌ای که پدرم خبرش را داد، آیت الله بروجردی فوق کرده ‌بود! حالا که صحبت آقای بروجردی شد یک حکایت هم درباره آیت الله خوانساری برایتان بگویم. وقتی که می‌خواستند آیت‌الله خوانساری را به مسجد حاج سید عزیزالله بیاورند، قرار بود گاو و گوسفند جلوی پای ایشان بکشند و خلاصه با عزت و احترام و تشریفات او را به مسجد بیاورند. اما آن بنده خوب خدا، عبا را روی سرش انداخته بود و تنها و ناشناس توی مسجد آمد و نشست! به جناب شیخ گفتند: آقای خوانساری تنها به مسجد آمد و نشست. پدرم گفت: نه، تنها نبود، دستش در دست امام زمان (عج الله تعالی فرجه شریف) بود

: یکی دیگر از خصوصیات جناب شیخ فعالیت مستمر و کار و نشاط بود، گویا تا آخرین روزهای زندگی کار می‌کردند، همین طور است؟
نکوگویان: بله، همین طور است. پدرم دلش می‌خواست هر کسی در هر لباسی که هست، شغلی داشته باشد و از آن امرار معاش کند و شدیداً با بی شغلی و بیکاری مخالف بود و این را به همه می‌گفت. می‌دانید که ما در جنوب تهران، در مولوی زندگی می‌کردیم و آنجا قبل از انقلاب، یک محیط خاصی بود. آدم‌های ناباب هم زیاد داشت. اما پدرم، هیچ وقت از همان آدم‌های ناباب با القاب و عناوین زشتی که در آن وقت مرسوم بود، یاد نمی‌کرد. به آنها داش مشدی می‌گفت. یک روز پدرم با یکی از همین افراد که مست هم بوده، در کوچه رو به رو می‌شود، می‌رود و یقه او را می‌گیرد و از او می‌پرسد: چرا مادرت را کتک زدی؟ مرد مست با اعتراض می‌گوید: برو ببینم، به تو چه مربوط است؟ پدرم می‌گوید: اگر دفعه دیگر او را بزنی من هم تو را می‌زنم! یعنی چه، خجالت نمی‌کشی مادرت را می‌زنی؟ آن مرد مست می‌رود و با مادرش دعوا می‌کند که چرا رفته‌ای و شکایت مرا به پیر مرد خیاط کرده‌ای؟ مادرش می‌گوید: والله به پیر و پیغمبر من چیزی به کسی نگفته‌ام. فردایش باز هم همان مرد مست از آنجا رد می‌شود، پدرم که منتظرش بوده به او می‌گوید: باز هم رفتی و با مادرت دعوا کردی؟ مرد مست می‌گوید: باز هم او آمد و به تو شکایت کرد؟ پدرم می‌گوید: خجالت بکش! چرا عرق می خوری؟ زشت است! مرد مست می‌گوید: بیکارم، قبلا جگر فروش بودم، سهمیه‌ام را قطع کرده‌اند، محل کارم را هم گرفته‌اند و حالا دیگر به من جگر نمی‌دهند. خدا گواه است که این قسمت‌اش را خودم شاهد بودم. پدرم گفت: حالا چند تا جگر می‌خواهی؟ گفت: اگر شش یا هفت تا جگر به من بدهند زندگی‌ام می‌چرخد.

پدرم گفت: خیلی خب، من می‌گویم هشت تا جگر به تو بدهند برو سرکارت. رفت و مشغول کار شد و عجیب این که اوایلی که پدرم از دنیا رفته‌ بود ما سر مزار او که می‌رفتیم، سماور داشتیم و همین مرد می‌آمد و در مقبره پدرم چایی دم می‌کرد و به همه چای می‌داد

این یک نمونه جالب از نهی از منکر جناب شیخ بوده البته نفس قدسی ایشان و اخلاص در سخن و عمل هم پشتوانه کارش بوده که چنین تأثیراتی را به دنبال داشته است
نکوگویان: ما یک عمو هم داشتیم که سید بود و به او عمو جلال می‌گفتیم
چطور؟ شما که سید نیستید

نکوگویان: نخیر، حالا عرض می‌کنم داستانش این بود که این سید جلال را پدرم از بچگی آورده و بزرگ کرده‌ بود. خود عمو جلال برای ما تعریف می‌کرد و می‌گفت: جناب شیخ مرا بزرگ کرد و به من زن داد. فردای شب عروسی رفتم در اتاق ایشان و گفتم: داداش! برایم زن گرفتی، خوب، ولی من کاری ندارم. پولی هم ندارم که دنبال کاسبی بروم، چه کنم؟ 

تازه داماد(سید جلال)گفت:جناب شیخ دست کرد توی جیبش، یک تکانی داد و مقداری پول در‌آورد و گفت: برو با این پول کاسبی کن!ومن رفتم و با همان پول کاسب شدم.

فرزندِشیخ رجبعلی خیاط »گفت: ما تا مدت‌ها نمی‌فهمیدیم، که «عموجلال»، عموی واقعی ما نیست. به هر حال، خاطره زیاد است، اما گوش شنوا کم است
 پدرم زمانی یک باغچه‌ای در شهریار داشت و مرتب پیش او می‌آمدند ومی‌گفتند: هشت ریال خرج فلان کارش کردیم و یا 35 ریال خرج دیوارش شده و از این قبیل، پدرم می‌گفت: این باغچه دیگر نمی‌صرفد! به هر حال راجع به این باغچه می‌گفت من یک کاری کرده‌ام که شیطان توی آن باغ نرود! گفتم چه کار کرده‌ای بابا؟ گفت: رفتم دم در باغ ایستادم و گفتم: از این باغ هر که خورد و هر چه برد حلالش! پس شیطان دیگر توی آن نمی‌آید، بیمه‌اش کردم
یکی دیگر از مواردی که در زندگی جناب شیخ درخشندگی بسیاری دارد این است که او در عین تنگدستی، گشاده دست بود. این موضوع خیلی مهم است. همه می‌دانند که جناب شیخ مغازه نداشت و کارش را در همان خانه که محل زندگی و جلساتش بود انجام می‌داد. گذران زندگی او هم از همان کار خیاطی بود، با این همه، اطعام می‌کرد و به نیازمندان هم کمک مالی می‌رساند

نکوگویان: یک روز که یکی از برادرانم به رحمت خدا رفته بود، من دم در خانه ایستاده بودم، مردی آمد و گفت: چه خبر است؟ گفتم: برادرم از دنیا رفته، گفت عجب! من می‌خواستم بروم سر مزار جناب شیخ، حالا نمی‌روم و می‌ایستم برای تشییع جنازه، چون به جناب شیخ علاقه دارم.

بعد گفت: من یک عمویی داشتم که اینجا در این محل سلمانی داشت، وضع مالی‌اش خوب نبود و ۳۴ تومان بدهی داشت. در ضمن مستأجر بود و صاحبخانه به خاطر بدهی‌اش او را جواب کرده ‌بود و ضرب‌الاجل گذاشته‌ بود که اگر تا چند روز دیگر اجاره خانه را ندهی، اثاثیه‌ات را توی کوچه می‌گذارم! عمویم می‌گفت همان وقت صبح، شیخ رجبعلی آمد توی سلمانی من نشست و گفت: سر مرا اصلاح کن! سرش را که اصلاح کردم، از جیبش پولی درآورد و گفت: این پول اصلاح سرم و باز مقدار دیگری پول درآورد و به من داد و گفت: این را هم بگیر و با آن گرفتاری‌هایت را حل کن

کیهان:جناب نکوگویان! درباره صداقت جناب شیخ مطالب زیادیشنیده‌ایم آیا شما هم خاطره‌ای جز آنچه گفته شده در این زمینه دارید؟

نکوگویان: پدرم می‌گفت: یک روز از کوچه‌ای رد می‌شدم، دیدم زنی مشک آب سنگینی را با زحمت حمل می‌کند، بعد یکی از همین داش مشدی‌ها که آنجا بود، به آن زن گفت: آبجی بده من برایت بیاورم تو از عقب سر من بیا و هر وقت به خانه‌ات رسیدی صدا بزن! جناب شیخ می‌گفت: من که از پشت سر به آنها نگاه میکردم، دیدم که آن مرد در هاله‌ای از نورحرکت می‌کند! من هم علاقه‌مند شدم که کاری مثل او انجام بدهم! یک روز کوزه سنگین آدم ناتوانی را گرفتم و همراه او بردم. بعد به من حالی کردند که نشد! آن مرد که دیدی ندیده خرید، اما تو دیدی پدرم برای پناه آوردن انسان به خدا و توجه به او، مثال جالبی می‌زد و می‌گفت: ازکودک یاد بگیرید که وقتی مادر او را تنبیه می‌کند، همسایه می‌آید نازش می‌کند، ولی او می‌گوید: نه، من مادرم را می‌خواهم
 غالباً تصور می‌شود که عرفا با سیاست و مسایل اجتماعی بیگانه‌اند،

کیهان:شما به عنوان فرزند جناب شیخ و شاهد زنده، پدرتان را در این گونه امور چگونه دیدید؟

ماجرای مرگ کسروی

نکوگویان: من شنیده‌ام وقتی که خبر کشتن کسروی را به پدرم دادند، خبر خوشی برای او بوده، بعد وقتی «هژیر» را «سیدحسین امامی» کشت، او را گرفتند و اعدام کردند سیدحسین امامی را شبانه به امامزاده حسن بردند و دفن کردند. جمعی از یاران امامی پیش پدرم آمده بودند که می‌خواهیم نبش قبر کنیم و سیدحسین امامی را از امامزاده حسن به ابن بابویه ببریم و دفن کنیم. نظر شما چیست؟ پدرم گفته بود: چون پدر سیدحسین امامی موقع دفن حاضر نبوده و بدون اذن پدر او را دفن کرده‌اند می‌توانید نبش قبر کنید، که رفتند و قبر را نبش کردند و امامی را در ابن‌بابویه دفن کردند البته خیلی‌ها را هم در این ارتباط بعداً دستگیر کردند. یک مطلب دیگر را هم برایتان بگویم: می‌دانید که پدرم به دیوان حافظ و طاقدیس و اشعار رنجی خیلی علاقه داشت، ولی شاید ندانید که به اشعار پروین اعتصامی هم خیلی علاقه‌مند بود و بعضی از اشعار اجتماعی او را بسیار دوست داشت و گهگاه می‌خواند و لذت می‌برد، مخصوصاً شعر اشک یتیم را، خب اینها خودش نشان می‌دهد که پدرم بی‌ارتباط با سیاست و مسایل اجتماعی نبوده و انقلابی بوده

ما در تدارک یادنامه، به مزار جناب شیخ به ابن بابویه رفتیم، یکی از بستگان هم با پسرش همراه ما بود. این پسر تازه ازدواج کرده بود و از لحاظ مالی وضع خوبی نداشت. به هر حال، آنجا فاتحه‌ای خواندیم و برگشتیم. چندی بعد، همان جوان به من گفت: هر وقت خواستی به ابن بابویه و مزار جناب شیخ بروی مرا هم ببر!گفتم: چه شده که به جناب شیخ علاقه‌مند شده‌ای؟ گفت: نوبت پیش، من آنجا نیتی کردم و حاجتی خواستم و حاجتم برآورده شد. کاری بود که به ظاهر غیر ممکن به نظر می‌رسید ولی با کرامت جناب شیخ انجام گرفت. این بار می‌خواهم بروم و از جناب شیخ تشکر کنم. آقای دکتر مدرسی هم در یکی از دیدارهایمان می‌گفت: جناب شیخ برای من همیشه حاضر است. هر موقعی که مشکلی دارم کنار من می‌نشیند و مشکل را حل می‌کند

نکوگویان: من دوستانی داشتم که کمونیست بودند، اما با آشنایی با سخنان و حالات جناب شیخ، حالا نه تنها خودشان، بلکه خانواده‌ شان را هم نماز‌خوان کرده‌اند

کیهان:به‌عنوان آخرین سؤال می‌خواهیم نظر جناب شیخ را هم درباره علوم جدید بدانیم آقای «دکتر مدرسی» می‌فرمودند: جناب شیخ نظر مثبتی نسبت به علوم جدید داشت. ما شنیده‌ایم که جناب شیخ درباره سفر انسان به ماه نظر مثبتی ابراز داشته‌اند، لطفا در این مورد توضیح بفرمایید

نکوگویان: درست است، اتفاقاً خود من هم آن روز حضور داشتم و تمام افراد آن مجلس هم از اساتید دانشگاه بودند. پرسیدند: جناب شیخ! نظر شما درباره رفتن انسان به کره ماه و پیاده کردن انسان در آنجا چیست؟
خیلی‌ها می‌گویند« دسترسی به کائنات حرام است»اماجناب شیخ گفت: خداوند همه چیز را مسخر انسان کرده ولی انسان را برای خودش خلق کرده همه‌اش مال توست، می توانی به کره ماه بروی، برو/کیهان آذر۱۳۸۲

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درمنابع مأخوزه اصلاحاتی انجام داده ام،ازجمله انتخاب تیتروافزودن تصاویر

فقط یک خیاط بود؛ انسانی از جنس من و شما اما در سیره و سخن چیزی غیر از خدا نبود. آموزگار اخلاق به مکتب نرفته‌ای که اگرچه سواد ظاهری نداشت اما با سواد باطنی‌اش شاگردان بزرگی را پرورش داد. بیان شیوا و شیرینش هنوز زبانزد شاگردان و کسانی است که او را می‌شناسند. سخنانش عطر کلام اولیاء الهی را داشت و همه کار‌هایش فقط برای خدا بود.

در آستانه پنجاه و یکمین سالگرد درگذشت«رجبعلی نکوگویان» معروف به شیخ رجبعلی خیاط ، به همین بهانه سری به مغازه عینک‌سازی تنها پسر باقیمانده جناب شیخ زده‌ایم وبا او(محمود نکوگویان) گفت‌و‌گوی مفصلی کرده‌ایم. البته نکوگویان ابتدا نمی‌خواست مصاحبه کند اما اصرار‌ ما برای انجام این مصاحبه نتیجه داد.

محمود نکوگویان:متاسفانه امروز در جامعه فرقه‌ها و عرفان‌های جدیدی ظهور کرده که با گفتن برخی از حالات زندگی پدر بعضی‌ها فکر می‌کنند پدر نیز از‌‌ همان فرقه‌ها هستند. به هر حال عموم مردم هنوز ظرفیت پذیرش برخی از مسائل معنوی را ندارند. برای همین خودمان را به نوعی ممنوع‌المصاحبه کرده‌ایم تا شبهه‌ای درباره پدر به‌وجود نیاید؛ در صورتی که تمام هدف ایشان معرفی خدا بود.

*مگر پدر چه حالت‌های خاصی داشتند که می‌گویید بعضی‌ها ظرفیت پذیرش آن را ندارند؟

محمود نکوگویان:پدرم یک انسان معمولی بود و مانند همه انسان‌ها زندگی می‌کرد اما تمام وجودش برای خدا بود. برای رضای خدا حرکت می‌کرد و به هیچ عنوان دنبال معرفی خودش نبود بلکه به‌دنبال معرفی خدا بود. او همیشه ما و شاگردانش را تشویق می‌کرد تا ذات الهی را در وجودمان تقویت کنیم. یادم هست پدرم همیشه به روحانیون توصیه می‌کرد افرادی که این لباس مقدس را می‌پوشند حواسشان باشد باید معرف خدا باشند نه معرف خودشان.

*قبول دارید تا زمانی که حاج‌آقا زنده بودند کمتر کسی ایشان را می‌شناخت؟

محمود نکوگویان:بله، اتفاقا در کتاب «کیمیای محبت» که درباره ایشان نوشته شده خواندم که پدرم به یکی از شاگردانش گفته بود اگرچه کسی اکنون مرا نخواهد شناخت اما در دو زمان شناخته خواهم شد. یکی با ظهور امام زمان(عج) و دیگری در روز قیامت. پدر بار‌ها به من می‌گفت در زمان حیات هیچکس مرا نمی‌شناسد و بعد از فوتم شناخته خواهم شد. واقعا هم همین‌طور شد. مردم جناب شیخ را تا ۳۰سال پس از مرگش نشناختند و خداوند بعد از سال‌ها دری را باز کرد تا ایشان به جامعه معرفی شوند. همین کافی است که بدانیم خداوند این افراد را در بین ما قرار می‌دهد تا اعتقادات دینی‌مان محکم‌تر شود. خدا با قرار دادن چنین انسان‌هایی سر راه ما می‌خواهد به بندگانش بفهماند لازم نیست برای رسیدن به خدا حتما درس حوزوی بخوانید یا آیت‌الله باشید اما می‌توانید ائمه‌وار در مسیر پیامبر و اهل بیتش‌ زندگی کنید.

گویا حتی شغل خیاطی را برای این انتخاب کردند که در مسیر حرکت اولیا و انبیا باشند؟

پدرم هفت سال بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد؛ برای همین به مدرسه نرفت. همراه مادر بزرگم پارچه می‌فروخت و بعد هم خیاطی می‌کرد تا مخارج خانه را تامین کند. بی‌بی ما به مردم پارچه می‌فروخت. به همین دلیل پدر ‌سراغ خیاطی رفت تا با کار مادرش همخوانی داشته باشد و کمک‌خرج او شود اما بعد‌ها پدرم این حرفه را که شغل لقمان حکیم نیز بوده برای اداره زندگی انتخاب می‌کند. از قول پیامبر(ص) نقل است که کار مردان نیک خیاطی است و کار زنان نیک ریسندگی. پدرم در‌‌ همان خانه کوچک‌مان خیاطی می‌کرد. او در اجرت گرفتن انصاف داشت. در‌واقع به‌‌ همان اندازه‌ای که سوزن می‌زد و کار می‌کرد، مزد می‌گرفت.

*فکر می‌کنید کدام ویژگی اخلاقی پدرتان باعثشد که ایشان به این شخصیت عرفانی دست پیدا کنند؟

محمود نکوگویان:شیخ همیشه مهم‌ترین دلیل پیشرفتش در معنویات را اخلاص عمل می‌دانست. او به‌معنای واقعی «بنده خدا» بود و در همه شرایط فقط برای خدا کار انجام می‌داد؛ برای همین بنده مقرب خدا شد. مطمئن باشید هر کسی چنین خصوصیتی داشته باشد به مقام قرب الهی می‌رسد. شاید باورتان نشود همین کتاب «کیمیای محبت» که در‌باره زندگی شخص ایشان نوشته شده، انسان‌های بسیاری را به راه راست هدایت کرده است. روزی پسر جوانی به مغازه‌ام آمد و گفت انسان خلافکار و بزه‌کاری بوده و به‌صورت اتفاقی این کتاب را خوانده و با شخصیت ایشان(پدرم) آشنا شده و به درگاه خدا توبه کرده است. این سعادت یک انسان است که سبک زندگی‌اش انسان‌ساز باشد. این موضوع چیزی نیست جز لطف خدا.

*پدرتان خیلی عبادت می‌کردند. مثلا دائم روزه می‌گرفتند و نماز می‌خواندند؟

محمود نکوگویان:خیر، به غیر از نماز یومیه‌اش نه نماز اضافه‌ای می‌خواند و نه روزه زیادی می‌گرفت. بعضی‌ها می‌پرسیدند سجاده پدرت را چه کار کرده‌ای؟ پدرم هرگز سجاده نداشت. او روی یک مهر که همیشه در جیبش می‌گذاشت سجده می‌کرد اما با اخلاص زندگی کرد. آقای رستمیان از شاگردان پدر نقل می‌کنند که شیخ همیشه می‌گفتاگر هزار بار قرآن را ختم کنی، روز قیامت قرآن را جلوی رویت قرار می‌دهند و می‌گویند به کدامش عمل کرده‌ای.مهم‌ترین سبک زندگی پدر ساده‌زیستی بود. پدرم تا پایان عمر در خانه خشتی محقری که از مادرش به ارثرسیده بود در محله مولوی، کوچه سیاه‌ها زندگی کرد. یادم می‌آید زمان بارندگی سقف خانه چکه می‌کرد. تمام زندگی پدرم یک گلیم یک متر در یک مترو‌نیم و یک چرخ خیاطی بود که از آن کسب درآمد می‌کرد و یک انگشتر فیروزه‌ای که به ما ارثرسید. حتی در آن زمان بسیاری از کسانی که با پدرم دیدار می‌کردند قصد داشتند برایش خانه‌ای تهیه کنند یا وسیله‌ای بخرند اما او رد می‌کرد.

*خاطره‌ای هم از این جریان دارید؟

محمود نکوگویان:خاطره که زیاد است. یادم هست روزی یکی از امرای ارتش با چند تن از شخصیت‌های کشوری به خانه ما آمدند. وقتی دیدند لگن و کاسه گذاشته‌ایم تا باران از سقف چکه نکند، ایشان دو قطعه زمین خریدند و به پدرم گفتند یکی را برای شما خریده‌ام؛ دیگری را برای خودم اما پدر پیشنهاد ایشان را رد کرد و گفت آنچه داریم برای ما کافی است. حتی برادرانم که بعد‌ها وضع مالی‌شان خوب شده بود و قصد داشتند برای پدر خانه‌ جدیدی تهیه کنند مخالفت می‌کرد و می‌گفت برای خودتان خانه بخرید؛ برای من همین جا خوب است. پدرم اصلا دنبال تجملات نبود.

*مادرتان به این نوع زندگی کردن پدر اعتراضی نداشت؟

محمود نکوگویان:خیر. اصلا مادرم با آنکه از شاهزاده‌های قاجار بود، با درآمد کمی که پدر داشت زندگی می‌کرد و هیچوقت اعتراضی نداشت. فکر نمی‌کنم هیچوقت از پدرم چیزی خواسته باشد. آنها هرگز با هم اختلافی نداشتند.

*پدرتان محبت مادر را چگونه جبران می‌کرد؟

محمود نکوگویان:پدرم بسیار شوخ‌طبع و خنده‌رو بود. هیچگاه ندیدم عصبانی شود. در خانه ما احترام به مادر واجب بود. ما هشت خواهر و برادر بودیم و همه مادرمان را خانم صدا می‌زدیم. پدر همیشه با مادرم شوخی می‌کرد و می‌گفت معصومه! اگر من تو را نگرفته بودم الان خانه پدرت نشسته بودی! شیخ در کلاس‌های اخلاق به شاگردانش می‌گفت شما نمی‌خواهد به هر کسی که از راه می‌رسد بگویید قربانت بروم. این قربانت بروم را در خانه به همسرتان بگویید. این رفتارهاست که باعثعلاقه میان زن و شوهر می‌شود.

*بیشتر از چه چیزی دلگیر و ناراحت می‌شدند؟

محمود نکوگویان:از ناسزا و نفرین دیگران بسیار ناراحت می‌شد و همیشه اطرافیانش را از این کار منع می‌کرد. همیشه می‌گفت اگر می‌خواهی دشمن خدا و اهل بیت(علیهم‌السلام) را لعن کنی، زیارت عاشورا بخوان. به ما می‌گفت با رفقایتان که صحبت می‌کنید فحش ندهید. مطمئن باشید‌‌ همان صفت زشت به خودتان برمی‌گردد.

*رفتارش با مردم چگونه بود؟ تاکید خاصی هم در این خصوص داشت.

بسیار مودب، خوش‌رو و خوش‌برخورد بود و به‌ندرت عصبانی می‌شد. او همیشه توصیه می‌کرد برای خدا خوش‌اخلاق باشید و با مردم خوش‌رفتاری کنید. به شاگردان و فرزندانش می‌گفت تواضع و حسن‌خلق باید برای خدا باشد، نه برای جلب نظر مردم چون در این صورت ریاکارانه خواهد بود. اول و آخر صحبتش خدا بود. هیچگاه به پشتی تکیه نمی‌داد و دور‌تر از پشتی می‌نشست. پدرم برای سادات و همه مردم احترام قائل بود و خطا و اشتباه آنان را در جمع مطرح نمی‌کرد. یکی از ارادتمندان ایشان می‌گفت وقتی از سفر حج بر‌می‌گردد پدرم را ‌همراه جمعی به خانه‌اش دعوت می‌کند. این آقا برای پدر و چند تن دیگر سفره خصوصی‌تری پهن می‌کند. ایشان که متوجه موضوع می‌شوند، صدایشان می‌کنند و می‌گویند میان من و مردم فرق نگذار. اگر برای خداست، همه را به یک چشم نگاه کن. چرا به عده‌ای خاص امتیاز می‌دهی؟! من هم قاطی آنها؛ هیچ فرقی قائل نشو!

*بسیاری از مخاطبان ما می‌خواهند بدانند شیخ رجبعلی خیاط بیشتر چه دعایی می‌خواند یا چه توصیه‌ای به بقیه می‌کرد؟

محمود نکوگویان:هر دعایی را بجای خودش می‌خواند. به افرادی که گرفتار بودند ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» را توصیه می‌کرد و به شخص دیگری می‌گفت «و لا حول و لا قوه…» را بخوان. نمی‌دانم سرّ و راز این «واو» که به اول دعا اضافه می‌کرد چه بود. شیخ دعای «یستشیر» را با حال و هوای خاصی می‌خواند و این دعا را بسیار توصیه می‌کرد. از مرحوم دکتر فرزام(یکی از شاگردان شیخ رجبعلی) نقل است که دعای ایشان همیشه این بود: «خدایا! ما را برای خودت تکمیل و تربیت فرما و برای لقای خودت آماده کن/مصاحبه افکارنیوز (۱۵بهمن۱۳۹۳)بافرزندشیخ رجبعلی خیاط