زندگینامه «استیو جابز» بنیانگذارشرکت کامپیوتری«اَپل»
درادامه به زندگی«جف بزوس»خواهیم پرداخت وعلت طلاق باشریک کاری«مکنزی بزوس» و نیز روابط بیل گیتس با استوجابز وسخنان قابل تأمل آقای مهندس استیوجابز دراواخرعمرش اینکه پسرجوانی که جاومکان برای خواب نداشته وبا جمع کردن وفروش شیشه نوشابه های دورریخته شده،امرارومعاش می کرده توانست موجب تحول دردنیا شود بزرگترین شرکت پولسازجهان را(اَپل)را پایه گذاری می کند..زندگی پرماجرا بافرازونشیب های عبرت آموز ونیز به همکاران ستیو،ازجمله جابز آقای «استیو وزنیاک»نیز خواهیم پرداخت.
«استیو پاول جابز» (Steve Paul Jobs) در ۲۴ فوریهی سال ۱۹۵۵ میلادی (۶ اسفند ۱۳۳۳) در شهر سانفرانسیسکو در ایالت کالیفرنیا به دنیا آمد
عبد الفتاح متولد ۱۹۳۱میلادی(۱۳۱۰شمسی) در شهر حمص سوریه ،در ۱۸ سالگی عبد الفتاح به دانشگاه آمریکایی بیروت رفت، او در آن زمان در جنبش دانشجویی ملیگرایانه فعال بود و از استقلال و اتحاد اعراب دفاع میکرد. سه سال و نیمی که او در دانشگاه بیروت بود، بهترین سالهای زندگی او به شمار میرفت. عبد الفتاح سپس برای تحصیلات تکمیلی در اقتصاد و علوم سیاسی به آمریکا رفت. او نخست در دانشگاه کلمبیا تحصیل کرد و سپس به دانشگاه ویسکانسین رفت. در همین جا بود که با خانم« جوآن کارول شِپِل» آشنا می شود.
مادراستیوجابز(جوآن کارول شِپِل) یک آمریکایی با اصالتی سوئیسی و آلمانی است.
ابتدا یک وکیل و همسرش «استیو» به فرزندی پذیرفتند،وامابعدمدت کوتاهی تمایل پیداکردندکه فرزنددخترداشته باشندو استیو را شبانه برگرداندند وتحویل مادرش دادند.
«مادر»نیمههای شب بایکی ازمتقاضیان فرزندخوانده«پل و کلارا جابز» تماس می گیردو اعلام آمادگی می کندکه فرزندش را به آنهابسپردوآن زوج هم قبول کنند.
پل و کلارا جابز، زوج سادهای که هیچ یک تحصیلات درست و حسابی نداشتند، داوطلب پذیرش استیو شدند،مادراستیو یک شرط گذاشت وآن اینکه تعهد بدهند استیو را به دانشگاه بفرستند،وآنهاهم این شرط راقبول کردند.
۲دوست دانشجو(عبدالفتاح-جوآن) چندماه بعداز تولداستیو ورفتن به خانه پدرخوانده -ازدواج می کنند ودختری بنام (سمیاها مونا)متولدمی شود واماوالدینِ جوآن »آقادامادرانپذیرفتند وعروس خانم هم برای اینکه ازتحریم خانوادگی رهایی پیداکند«طلاق»گرفت و بچه راهم به خانواده(سیمپسپون)می دهند
خواهروبرادر(مونا+استیو)همدیگرراپیدامی کنند وباهم روابط صمیمی داشتند. سمیاها در رماننویس می درخشد.
«استیو پاول جابز» (Steve Paul Jobs) در ۲۴ فوریهی سال ۱۹۵۵ میلادی (۶ اسفند ۱۳۳۳) در شهر سانفرانسیسکو در ایالت کالیفرنیا به دنیا آمد
مادر « خوان کارول شیبل»و پدر «عبدالفتاح جان جندلی»مسلمان اهل سوریه ،که هردو دانشجوی ۲۳ ساله دانشگاه ویسکانسین (University of Wisconsin) بودند.
جوآنا کارل شیبل (یا جوآنا سیمپسون-اسم بعدازازدواج دوم) مادر واقعی استیو جابز است
والدین «استیو»در آن زمان هنوز با هم ازدواج نکردهبودند.هنگامی که استیو به دنیا آمد جندلی و دوستش «خوان شیبل» که هر دو ۲۳ ساله بودند نمیتوانستند فرزندشان را بزرگ کنند. خوان که از یک خانواده مسیحی محافظهکار بود، نمیتوانست خانوادهاش را متقاعد کند که با یک عرب مسلمان ازدواج کند
جوآنا ازترس آبرو(اتهام رابطه نامشروع)کودکش«استیو »را به خانواده «پاول و کلارا جابز»سپرد تا بعنوان فرزندخوانده تربیتش راقبول کنند.
پل جابز(ناپدری) مکانیک یک شرکت تولید لیزر بود و کلارا جابز یک حسابدار بود.
سرانجام قبول کرد که فرزندخواندگی را به آنها بسپارد. نام «استیو پل» را در واقع نامادری و ناپدری برای این نوزاد آن هنگام نگونبخت انتخاب کردند.
استیو جابز تا سن ۲۷ سالگی هیچ اطلاعی از خانواده واقعیاش نداشت.
«خانم کلارا جابز» حسابدار بود و«آقای پاول» سرباز قدیمی گارد ساحلی. آنها در منطقهای به نام مانتین ویو که بعدها سیلیکون ولی نام گرفت، زندگی میکردند. هنگامیکه استیو نوجوان بود، با پدرش در گاراژ قدیمی خانه به کار روی وسایل الکتریکی مشغول میشد. پاول به پسرش یاد داد چطور قطعات وسایل الکتریکی را از هم جدا و دوباره به هم وصل کند و این سرگرمی و تفریحی بود که کمکم اعتمادبهنفس، سرسختی و قابلیت فعالیتهای مکانیکی او را پایه نهاد.
استیو در جوانی متفکری باهوش و مبتکر بود؛ بااینحال از تحصیلات رسمی مدرسه بهشدت خسته و سرخورده شد. در دوران ابتدایی، کلاسهای سنتی حوصله او را سر میبردند.
«استیو» بهندرت با هم سن و سالهای خود رفیق میشدوامادرتحصیل موفق بود ،تاحدی که مسئولین مدرسه از او خواستند دو کلاس را جهشی بخواند و مستقیماً وارد دبیرستان شود؛اما والدینش با این پیشنهاد موافقت نکردند. او کلاس پنجم را جهشی خواند و در کلاس ششم با تهدید والدین فقیرش به ترک تحصیل، آنها را وادار کرد همهی پسانداز خود را صرف خرید یک خانه جدید کنند تا او بتواند به مدرسه جدیدی برود.
بعد از اتمام دبیرستان، استیو جابز وارد کالج رید در پورتلند اورگن شد. او که هنوز بیهدف و سرگردان بود، بعد از شش ماه کالج را ترک کرد و ۱۸ ماه بعد را در کلاسهای خلاقیت دانشگاه گذراند. استیو بعدها گفت که در این مدت عاشق دورههای آموزشی خوشنویسی بوده است و مکینتاش طرحهای مختلف حروف و فونتهای فاصلهدار خوبش را مدیون این دورهها است.
در سال ۱۹۷۴ استیو بهعنوان طراح بازیهای ویدیویی با شرکت آتاری همکاری میکرد. چندین ماه بعد او این شرکت را نیز ترک کرد تا علاقهمندی خود به روشنگری روحی را در هند دنبال کند. سفری که باعث شد او مصرف قرصهای روانگردان را هم تجربه کند. در سال ۱۹۷۵ جابز و استیو وزنیاک همدیگر را در کلوپ رایانهای هوم برو ملاقات کردند و همین آشنایی پیشزمینهای شد تا یک سال بعد، آنها به همراه رونالد وین کامپیوتر اپل را در گاراژ خانه جابز در کریست درایو بسازند. برای تأمین بودجه اولیه کار، جابز فولکسواگن خود و وزنیاک ماشینحساب پیشرفته موردعلاقه خود را فروختند.
اپل۱(Apple)
جابز و وزنیاک با مردمپسند کردن تکنولوژی و ساخت سیستمهای کوچکتر، ارزانتر و قابلدسترس، انقلابی در صنعت کامپیوتر ایجاد کردند. وزنیاک طراحی یک سری از کامپیوترهای شخصی جدید به نام اپل ۱ (Apple I) را به عهده گرفت و جابز مسئولیت بازاریابی و فروش آنها را به عهده داشت. این کامپیوترها هرکدام به قیمت ۶۶۶ دلار و ۶۶ سنت به فروش رفتند. اپل ۱، ۷۷۴ هزار دلار برای شرکت آنها کسب درآمد کرد. پسازآن، آنها یکی دو ماه را در گاراژ جابز صرف مونتاژ بوردهای اپل ۱ کردند و آنها را به فروشندگان مستقل کامپیوتری فروختند.
محصولات انقلابی شرکت اپل که عبارتاند از آیپاد (iPod)، آیفون (iPhone) و آیپد (iPad)، امروزه نمونههای بینظیری از رشد فناوری مدرن است. جابز، شرکت اپل را در سال ۱۹۸۵ ترک کرد و بیش از یک دهه بعد دوباره به شرکت بازگشت. استیو جابز پس از مبارزهای طولانی با سرطان لوزالمعده، در سال ۲۰۱۱ از دنیا رفت.
استیو جابز یکی از بنیانگذاران شرکت کامپیوتری اپل است. این شرکت با رهبری او به پیشگام اختراع و تولید مجموعهای از فناوریهای انقلابی تبدیل شد که پرچمدار آنها، آیفون است.
استیو جابز یکی از مؤسسان شرکت بزرگ اپل و از اسطورههای دنیای فناوری است. روند زندگی و موفقیتهای او میتواند برای هر فردی الهامبخش باشد. در این مطلب با سرگذشت این چهره تأثیرگذار، انقلابی، متفاوت و گهگاه جنجالی دنیای فناوری آشنا میشویم.
این کامپیوترها هرکدام به قیمت ۶۶۶ دلار و ۶۶ سنت به فروش رفتند. اپل ۱، ۷۷۴ هزار دلار برای شرکت آنها کسب درآمد کرد. پسازآن، آنها یکی دو ماه را در گاراژ جابز صرف مونتاژ بوردهای اپل ۱ کردند و آنها را به فروشندگان مستقل کامپیوتری فروختند.
اپل۲(Apple)
در همان زمان «وزنیاک» کار روی کامپیوتر بهتری را آغاز کرده بود. سیستم جدید بسیار پیشرفتهتر و پشتیبانی گرافیکی رنگی آن قابل توجه بود.
جابز و وزنیاک میدانستند که اپل ۲ میتواند موفقیت فوقالعادهای برای آنها باشد؛ به همین دلیل جابز به دنبال جذب سرمایهگذار بود. در ژانویه ۱۹۷۷ او توانست مدیر اجرایی سابق شرکت اینتل، انجل مایک مارکولا را متقاعد کند که مبلغ ۲۵۰ هزار دلار روی شرکت اپل سرمایهگذاری کند. مارکولا به انقلاب در حال وقوع سیستمهای کامپیوتری ایمان داشت و به بنیانگذاران جوان وعده داد که در عرض کمتر از دو سال آنها شرکتشان را در Fortune 500 خواهند دید.
شاید مارکولا در مورد نرخ رشد شرکت اپل بیشازحد خوشبین بود؛ ولی در مورد اینکه این شرکت بهسرعت به یکی از داستانهای موفقیت آمریکایی تبدیل میشود، حق داشت. ازآنجاکه Apple II بستهبندی زیبایی داشت، استفاده از آن آسان بود و ویژگیهای متفکرانه زیادی در ساخت آن به کار رفته بود، موفق شد بازار رقابتی کامپیوتر را فتح و مؤسسانش را میلیونر کند. هنگامیکه VisiCalc اولین برنامه موفقیتهای تجاری اپل۲ معرفی شد، صدها هزار نفر از مردم آمریکا، از حسابداران گرفته تا صاحبان کسبوکار، اپل ۲ را خریداری کردند تا محاسبات و برآوردهای خود را در خانه انجام دهند. این موج فروش تا آن زمان بزرگترین جهش مالی بهحساب میآمد.
پس از موفقیتهای به دست آمده، در سال ۱۹۸۰ مخترعان تصمیم گرفتند سهام شرکت خود را در بازار بورس به فروش برسانند و شرکت را تبدیل به سهامی عام کنند. چهار سال بعد، ارزش خالص ثروت جابز به بیش از ۲۰۰ میلیون دلار رسید و این در حالی بود که او فقط ۲۵ سال سن داشت.
موفقیت اپل توجه غول کامپیوتر، آی بی ام را که آن زمان هنوز تنها فروشنده اصلی پردازندههای مرکزی به شرکتهای بزرگ بود به خود جلب کرد.
آنها یک سال پسازاینکه اپل۳ به علت قیمت بالا و برخی مشکلات سختافزاری در بازار شکست خورده بود، در آگوست ۱۹۸۱ کامپیوترهای شخصی آی بی ام را وارد بازار کردند.
آی بی ام (IBM)تبدیل به بزرگترین تهدید برای شرکت اپل شد که شهرت خود را در معرض سقوط میدید.
جابز و وزنیاک همهی امیدشان به پروژه کامپیوتری تجاری به نام اپل لیزا بود.
زمانی که استیو در دبیرستان هومستد (Homestead) تحصیل میکرد، با شریک آیندهی خود « استیو وزنیاک» آشنا شد. استیو وزنیاک در آن زمان دانشجوی دانشگاه کالیفرنیا بود. در سال ۲۰۰۷، وزنیاک در مصاحبهای با پیسی ورلد (PC World)، دربارهی اینکه چرا با استیو جابز رابطهی محکمی داشت اعلام کرد:
«ما هر دو علاقهمند به الکترونیک و کار کردن با چیپهای دیجیتالی بودیم. افراد کمی در آن زمان میدانستند که چیپ چیست، چطور کار میکند و با آن چه کاری میتوان انجام داد. من، رایانههای زیادی را طراحی کرده بودم و در الکترونیک و طراحی رایانه از او جلوتر بودم، اما باز هم با استیو علایق مشترکی داشتیم. ما هر دو در مورد چیزهایی که در این دنیا وجود دارد، نگرشهای متفاوت و مستقلی داشتیم».
شرکت رایانهای اپل
جابز و وزنیاک
بعد از دبیرستان، جابز در کالجی به نام رید (Reed College) در شهر پورتلند ایالت اورگن، ثبت نام کرد. از آنجایی که هدفی برای ادامه تحصیل نداشت، بعد از شش ماه کالج را ترک کرد و ۱۸ ماه بعد را در کلاسهای مختلفی که در مدرسه برگزار میشد، شرکت کرد. جابز بعدها تعریف میکند که یکی از این کلاسها یعنی کلاس خوشنویسی چطور علاقه به تایپوگرافی را در او ایجاد کرده است.
در سال ۱۹۷۴، جابز به عنوان طراح بازیهای ویدیویی در شرکت آتاری مشغول به کار شد. چند ماه بعد، استیو این شرکت را ترک کرد تا به یک سفر معنوی به هند برود. در نهایت در سال ۱۹۷۶، زمانی که جابز ۲۱ ساله بود به همراه وزنیاک، شرکت رایانهای اپل را پایهگذاری کرد. این همکاری دو نفره از پارکینگ خانهی جابز شروع شد. این دو نفر فعالیت خود با فروش محصولات ساخت خودشان آغاز کردند.
وزنیاک
جابز و وزنیاک، انقلابی در صنعت رایانه ایجاد کردند. آنها موفق شدند که ماشینها را کوچکتر، ارزانتر و قابل درکتر کنند، به نحوی که برای استفادهی روزمرهی مشتریان قابل استفاده باشند. وزنیاک ایدهی ساخت مجموعهای از رایانههای شخصی دوستدار کاربر را مطرح کرد. اولین مدل از این رایانه، اپل I نامگذاری شد که قیمت آن ۶۶۶ دلار و ۶۶ سنت بود. فروش این رایانه درامدی ۷۷۴ هزار دلاری برای شرکت به دنبال داشت. سه سال بعد، دومین مدل از رایانههای اپل با نام اپل II معرفی شد. درامد شرکت بعد از معرفی این سری، چند برابر شد و به رقم ۱۳۹ میلیون دلار رسید. در سال ۱۹۸۰، اپل عرضهی اولیه سهام خود را در بازار بورس شروع کرد و به سهامی عام تبدیل شد. در پایان اولین روز عرضهی سهام، قیمت بازار این شرکت به ۱/۲ میلیارد دلار رسید.
استیوجابز به دنبال جان اسکالی، از مدیران شرکت پپسی کولا و متخصص در بازاریابی، بود تا مدیرعامل شرکت اپل شود.
استیو وزنیاک(Steve Wozniak) به یکی از کارمندان پیشین اپل به نام گای کاوازاکی گفته است که استیو جابز به پول و درآمدزایی اهمیتی بیشتری میداده، در حالی که خودش اینگونه نبوده است. او میگوید:
استیو وزنیاک واستیو جابز
استیو وزنیا میگوید با رشد اپل، شخصیت جابز تغییر کرد و او دیگر با کسی شوخی نمیکرد. او حتی دست انداختن دیگران را نیز کنار گذاشت. تمام کاری که استیو جابز علاقه داشت انجام دهد، صحبت در رابطه با کسب و کار بود. وزنیاک میگوید که جابز به شخصی جدی تبدیل شده بود. البته این رفتار برای افرادی که جابز را از نزدیک می شناختند، غافلگیرکننده نبود.
از روزی که این دو «استیو »همدیگر را دیدند، جابز همواره در رابطه با افراد مهمی مانند شکسپیر صحبت میکرد که دنیا را تغییر داده بودند. استیو وزنیاک میگوید:
خروج از شرکت اپل
با وجود این، چندین محصول بعدی اپل، معایب فاحشی در طراحی داشتند که موجب نارضایتی مشتریان بود. در نهایت، شرکت IBM توانست از اپل پیشی بگیرد. از آن به بعد شرکت اپل میبایست در دنیای تجارت با این شرکت رقابت میکرد. در سال ۱۹۸۴، شرکت اپل، مکینتاش را به بازار عرضه کرد. با وجود فروش خوب و عملکرد بهتر نسبت به رایانههای شخصی IBM، این محصول با محصولات IBM سازگاری نداشت. اسکالی معتقد بود که حضور جابز به شرکت اپل آسیب میزند. در نهایت مدیران شرکت تصمیم گرفتند تا استیو جابز را به تدریج کنار بگذارند.
جابز که در شرکتی که خودش پایهگذاری کرده بود، عنوانی رسمی و جایگاهی نداشت و به حاشیه رفته بود، در سال ۱۹۸۵ این شرکت را ترک کرد و یک شرکت جدید سختافزاری و نرمافزاری با نام نکست (NeXT) تأسیس کرد. سال بعد، جابز یک کمپانی انیمیشن را از جرج لوکاس خرید که بعدها به استودیو انیمیشن پیکسار تغییر نام داد. جابز که به تواناییهای پیکسار ایمان داشت، ۵۰ میلیون دلار از پول خود را در این شرکت سرمایهگذاری کرد. این شرکت، فیلمهای محبوبی چون داستان اسباببازی، در جستوجوی نمو و شگفتانگیزان را ساخت. فیلمهای پیکسار در مجموع ۴ میلیارد دلار برای این شرکت درامد داشت. این شرکت در سال ۲۰۰۶ با والتدیزنی ادغام شد و جابز بزرگترین سهامدار شرکت دیزنی شد.
بیل گیتس و استیو جابز
بیل گیتس و استیو جابز همیشه با هم دشمن نبودند. مایکروسافت در روزهای ابتدایی فعالیت شرکت اپل، نرمافزاری را برای کامپیوتر شخصی محبوب و پرطرفدار «اپل دو» ساخت و گیتس معمولا برای دیدن محصولاتی که اپل روی آن کار میکرد، به کوپرتینو میرفت. در اوایل دهه ۸۰ جابز به واشنگتن رفت تا محصولی را به گیتس بفروشد که مایکروسافت میتوانست برای کامپیوتر مکینتاش اپل بسازد؛ نرمافزاری انقلابی با رابط کاربری گرافیکی و جذاب.
گیتس از دیدن محصولی که از نظرش یک پلتفرم محدود بود و همچنین دیدگاه جابز چندان تحت تاثیر قرار نگرفت. گیتس بعدا در این مورد گفت: «این واقعا کار عجیب و البته فریبندهای بود. جابز میگفت ما واقعا نیازی به شما نداریم و این کار را به خوبی انجام میدهیم. در واقع من در دام شیوه خاص بازاریابی جابز افتاده بودم؛ نوعی بازاریابی که میخواست بگوید ما به شما نیازی نداریم؛ اما ممکن است بگذاریم شما هم در این کار بزرگ با ما شریک شوید.» با این حال اما گیتس در سال ۱۹۸۳ و مراسم رونمایی و معرفی کامپیوتر مکینتاش هم همچنان در کنار جابز دیده میشود. در این مراسم گیتس حتی از کامپیوتر مک تعریف میکند و میگوید: «این کامپیوتر واقعا توجه و علاقه مردم را جلب میکند.» مایکروسافت و اپل در چند سال اول ورود مکینتاش به بازار با هم همکاری میکردند، تا جایی که حتی گیتس به کنایه میگوید او افراد بیشتری برای کار روی کامپیوتر مک نسبت به جابز داشته است.
اولین نسخه ویندوز
رابطه آنها اما در سال ۱۹۸۵ که مایکروسافت اولین نسخه از ویندوز را معرفی کرد، وارد مسیری سخت و سنگلاخی شد. جابز عصبانی و خشمگین، گیتس و مایکروسافت را به سوءاستفاده از مکینتاش متهم کرد. گیتس اما اهمیتی نداد. او میدانست که رابطهای گرافیکی ویندوز بسیار خوب هستند و فکر نمیکرد که اپل حقوق انحصاری این ایده را داشته باشد. با این همه گیتس به خوبی میدانست که اپل ایده رابط گرافیکی را از آزمایشگاههای Xerox PARC- موسسهای تحقیقاتی و فنی که گیتس و جابز تحسینش میکردند، گرفته است. وقتی جابز گیتس را به دزدیدن این ایده متهم کرد، گیتس به همان شیوه معروفش پاسخ داد: «استیو فکر میکنم شیوههای نگرش مختلفی به یک پدیده وجود دارد. فکر میکنم این ایده را از همسایه ثروتمندان زیراکس داریم؛ من به خانهاش رفتم و تلویزیونش را دزدیدم و بعد فهمیدم که تو قبلا آن را دزدیدهای.»
از اینجا به بعد این دو به شکلی کاملا جدی با یکدیگر رقیب شدند. یکی از نزدیکان جابز میگوید: «مایکروسافت کاملا از ایدههای اپل سوءاستفاده کرد؛ چون گیتس اصلا از این کار خجالت نمیکشید.» گیتس در جواب این ادعا گفت: «اگر جابز اینطور فکر میکند، واقعا وارد مرحله تحریف واقعیت شده است.» جابز فکر میکرد که گیتس انسان چندان پخته و کاربلدی برای این کسب و کار نیست. او میگفت: «گیتس آدم زرنگی نیست و وقتی جوانتر بود همیشه در گوشه تنهایی خودش به سر میبرد.» گیتس هم فکر میکرد که جابز اساسا عجیب، غیر قابل پیشبینی و متفاوت با انسانهای دیگر است. با این حال اما گیتس استعداد جابز در طراحی را ستایش و تحسین میکرد و میگفت: «او هرگز واقعا چیز زیادی از تکنولوژی نمیدانست؛ اما ذوق و انگیزه خیرهکنندهای برای کارش داشت.»
بازگشت جابز به اپل
در سال ۱۹۸۵ استیو جابز از اپل استعفا داد تا شرکت کامپیوتری خودش یعنی NeXT را تاسیس کند، اما از آنجا که جابز دیگر در این شرکت با مایکروسافت همکاری نمیکرد، رابطهاش با گیتس بهبود پیدا نکرد. جابز معتقد بود: «اگر NeXT در رقابت با ویندوز مایکروسافت بازنده شود، وارد دوره تاریکی از عصر کامپیوتر میشویم که حدود ۲۰ سال طول خواهد کشید.» با این حال اما همچنان ویندوز برنده بود. تا اواخر دهه ۸۰ بهطور واضحی رشد مایکروسافت در صنعت کامپیوتر غیر قابل توقف بود. این روند ادامه داشت و جابز حتی در سال ۱۹۹۶ هم در یک سخنرانی به وضوح گفت که مایکروسافت محصولات دست سوم میسازد! او همچنان به این سخنانش ادامه داد. جابز میگفت: «تنها مشکل مایکروسافت این است که آنها بیمزهاند. محصولات آنها واقعا هیچ جذابیتی ندارد. این دیدگاه من تنها به چیزی که مصرفکنندگان با آن مواجه هستند، محدود نمیشود، این دیدگاه درباره صنعتی که آنها در آن فعال هستند هم مربوط است. در واقع آنها بهایدههای اصل و انحصاری خودشان فکر نمیکنند و این فرهنگ را از طریق محصولاتشان به میان کاربران و مصرفکنندگان هم میآورند.»
تا اواخر دهه ۹۰ اپل در خطر جدی قرار داشت. وقتی «گیل آملیو» مدیر عامل وقت اپل در سال ۱۹۹۶ تصمیم گرفت شرکت NeXT را بخرد و جابز را دوباره به اپل بازگرداند،
گیتس تلاش کرد تا با آملیو صحبت کرده و او را از این کار منصرف کند. گیتس به آمیلو گفت: «من تکنولوژی جابز را میشناسم. تکنولوژی او چیزی جز پلتفرم بهبود یافتهای از سیستم عامل UNIX نیست و شما هرگز نمیتوانید او را به کار با محصولات خودتان راضی کنید. نمیدانید که استیو چیزی از تکنولوژی نمیداند؟ او فقط یک فروشنده ماهر است. من نمیتوانم باور کنم که شما میخواهید چنین تصمیم احمقانهای بگیرید...او چیزی درباره مهندسی نمیداند و ۹۹ درصد حرفها و تفکراتش اشتباه است. چرا میخواهید چنین خرید بیفایدهای بکنید؟» بالاخره در سال ۱۹۹۷ جابز مدیر عامل اپل شد. در اولین سخنرانیاش در کنفرانس مکورلد اعلام کرد که یک سرمایهگذاری از سوی مایکروسافت را برای سرعت بخشیدن به روند رشد اپل، پذیرفته است. در این هنگام بیل گیتس روی یک نمایشگر بزرگ پدیدار شد تا شرکتکنندگان هیجانزده شوند. گیتس به وضوح همیشه جابز را تحسین میکرد، حتی اگر همیشه با هم نبودند. وقتی اپل آیتیونز را معرفی کرد، گیتس به جابز ایمیل زد و گفت: «توانایی استیو جابز برای تمرکز روی چیزهای کوچکی که حق کاربران است و میتواند انقلابی باشد، خیرهکننده است.»
رقابت جابز و گیتس
وقتی اپل در سال ۲۰۰۱ «آیپاد»Apple- iPad را معرفی کرد، گیتس ایمیل دیگری فرستاد و گفت: فکر میکنم ما به برنامههایی نیاز داریم تا ثابت کند که اگرچه جابز کمی از ما پیشی گرفته است، ما میتوانیم با سرعت به جلو حرکت کنیم و کارهای بهتری انجام بدهیم.» با این حال اما جابز همچنان از مایکروسافت فاصله گرفت؛ به خصوص از زمانی که استیو بالمر در سال ۲۰۰۰ بهعنوان مدیرعامل مایکروسافت جایگزین گیتس شد. جابز زمانی در این مورد گفت: «آنها به وضوح از حاکمیتی که داشتند، افتادهاند. آنها اغلب بیربط هستند. فکر نمیکنم تا زمانی که بالمر این شرکت را رهبری میکند، چیزی در مایکروسافت تغییر کند.» در مقابل گیتس فکر میکرد: «اغلب موفقیتهای پیش از آیفون در اپل به خاطر جابز بوده و نه فلسفه محدود اپل. با این حال این به معنای آن نیست که اپل در بسیاری از بخشهای مختلف در آینده موفق باشد.» گویا گیتس چندان به آیپاد و موفقیتهایش فکر نمیکرد. جابز هم آنقدرها به موفقیتهای بزرگ اکوسیستم ویندوز اهمیت نمیداد. او میگفت: «هرچند مایکروسافت خیلی تلاش میکند، اما واقعا محصولات مهمی نمیسازد. این شرکت محصولات بیارزشی میسازد.»
حتی وقتی که گیتس تصمیم گرفت در سال ۲۰۰۶ مایکروسافت را ترک کرده و بیشتر روی کارهای بنیاد خیریهاش متمرکز شود، هیچ لطف و محبتی به او نداشت. جابز در این مورد گفت: «بیل اساسا غیر قابل تصور است و هرگز چیزی را اختراع نکرده است. به همین دلیل فکر میکنم که او حالا با کارهای انساندوستانه راحتتر است تا با تکنولوژی.» با این همه هر دو اینها همچنان به یکدیگر احترام میگذاشتند. زمانی که در سال ۲۰۰۷ هر دو آنها در کنفرانسی حضور پیدا کردند، گیتس گفت: «خیلی دوست دارم سلیقه جابز را بدانم.» زمانی دیگر جابز گفت: «من گیتس را به خاطر شرکتی که تاسیس کرد، تحسین میکنم. این شرکت تاثیرگذار است و من از کار کردن با آنها لذت میبرم. گیتس واقعا باهوش و شوخطبع است.» پس از اینکه جابز از دنیا رفت، گیتس گفت: «من به استیو احترام میگذارم. ما با یکدیگر کار میکردیم. او حتی بهعنوان یک رقیب هم پیشرو بود. هیچ کدام از حرفهای او هرگز من را نرنجاند.» هر دو آنها میراثی از تکنولوژی را به جا گذاشتهاند؛ جابز اپل را تاسیس کرد که حالا ارزشمندترین شرکت جهان است و گیتس ثروتمندترین مرد دنیاست.
بیل گیتس یک کارآفرین، تاجر، برنامه نویس، مدیر، نیکوکار و نویسنده است که در سال ۱۹۵۵ در آمریکا به دنیا آمد. بیل گیتس موسس یکی از بزرگترین شرکتهای دنیا به نام مایکروسافت بوده و تقریبا بیشتر عمر خود را در این شرکت گذرانده است. ماجرای راه اندازی مایکروسافت به دوران دبیرستان بیل گیتس و رابطه او با پل آلن برمی گردد. دوستان صمیمی که در سال ۱۹۷۵ مایکروسافت را به وجود آوردند تا به دنیا نشان دهند که کامپیوتر چه وسیله باارزشی است و باید همه جا حضور داشته باشد.
حتی کسانی که اهل کامپیوتر یا تکنولوژی هم نیستند بیل گیتس را به عنوان یک تاجر موفق میشناسند و میدانند که تا مدت طولانی ثروتمندترین مرد جهان بود. چند سالی است که «جف بیزوس» مدیر فروشگاه اینترنتی «آمازون» بیل گیتس را کنار زده و عنوان ثروتمندترین مرد جهان را کسب کرده است. بیل گیتس در سال ۲۰۰۹ به همراه همسرش ملیندا گیتس یک خیریه بزرگ راه انداختند و تا همین امروز بیل گیتس وقت زیادی را به امور خیریه اختصاص داده است.
از نامه ای هم که جابز از بیل گیتس در بستر مرگ خود نگه داشته بود و بعد از مرگ او پیدا شد، می توان عمق احساسات این دو را به یکدیگر فهمید. در نامه آمده است که از مرگ گریزی نیست و استیو باید بداند که کارهای بزرگی در دنیا انجام داده و به تکنولوژی خدمت فراوان کرده و این افتخار بزرگی است.
بعد از مرگ استیو جابز و انتشار برخی سخنان بیل گیتس علیه استیو و اینکه بیل استاده دور ریختن و پاره پاره کردن ایده ها است، بیل گیتس ضمن تکذیب این گونه اظهارات دست به ستایش استیو جابز زد.
تلگراف به نقل از بیل گیتس نوشت: استیو مقدارزیادی از عمرش را در رقابت و جنگیدن با من گذراند!
اما بیل گیتس صادقانه گفت استیو جابز نابغه بی بدیلی است که در حوزه ام، به من کمک کرد و ما از یکدیگر لذت می بردیم.
سرطان لوزالمعده
در سال ۲۰۰۳، جابز دریافت که تومور نورواندوکرین (neuroendocrine tumor) دارد؛ یک فرم نادر و قابل درمان از سرطان لوزالمعده. استیو جابز به جای اینکه سریعا مراحل درمان را دنبال کند، رژیم گیاهخواری که شامل سبزیجات و غذاهای دریایی بود را جایگزین درمان کرد و در کنار آن درمانهای شرقی را هم دنبال میکرد. جابز عمل جراحی را ۹ ماه به تعویق انداخت؛ این کار وی، هیئت مدیره را نگران کرد. در واقع اعضای هیئت مدیره نگران بودند که سهامداران با شنیدن خبر بیماری مدیرعامل شرکت، سرمایههای خود را بیرون بکشند. در نهایت قرار شد که جابز مسئلهی بیماری خود را افشا نکند. در سال ۲۰۰۴، جابز یک عمل موفقیتآمیز را پشت سر گذاشت و تومور را خارج کرد. در سالهای بعد نیز، جابز اطلاعات کمی در مورد سلامتی خود به دیگران میداد.۲ازدواج استیوجابزتکرارزندگی پدر!
استیو جابز یک دوست صمیمی داشت«خانم کریس ان برنان»که خیلی باهم صمیمی بودواین صمیمیت وروابط عاطفی منجربه روابط جنسی هم شد که دختری بدنیاآمد «لیزا » .واین درست همان رفتارپدربودبامادر،یعنی اینهما هم زمانی که«لیزا»بدنیاآمد هنوز با یکدیگر ازدواج نکرده بودند و استیو مدت زیادی پدری لیزا را انکار می کرد میگفته من «عقیم»هستم!تاتا ۷ سالگی این ماجراادامه داشت و اما بعدها او را پذیرفت که«لیزاخانم» دخترخونی خودشان است .
کتاب« لیزا برنان جابز»دخترنامشروع استیوجابز
کتاب جدیدی که به زندگی استیو جابز میپردازد و وجه جدیدی از چهره وی را از دید دخترش عیان میکند، هنوز نیامده پرفروش شد.
آسوشیتدپرس(اوائل شهریور ۱۳۹۷)نوشت:لیسا برنان-جابز ، مصاحبهای با نیویورک تایمز درباره کتاب خاطرات جدیدش که «Small Fry» نام گرفته است، انجام داد. او در این کتاب که شاید بتوان آن را به فارسی با عنوان «حیوانکی» یا «گوشت سرخ شده کوچولو» ترجمه کرد، و نیز در مصاحبهاش، درباره رابطهاش با پدرش« استیو جابز» صحبت میکند.
با وجود اینکه تا به حال چند فیلم و بیوگرافی سعی کردهاند نگاهی عام به زندگی پدر او داشته باشند، برنان-جابز از این کتاب استفاده کرده تا دید خودش از داستان را تعریف کند. او وقتی به دنیا آمد که جابز ۲۳ سال داشت. جابز انکار کرده بود پدر اوست اما یک تست دیانای(DNA) بعدا خلاف این را ثابت کرد.
ازدواج دوم
در ۱۸ مارس ۱۹۹۱ استیو با «لورن پاول» که دانشجوی رشته ی مدیریت در دانشگاه آکسفورد بود، ازدواج کرد. ثمره این ازدواج سه فرزند به نام های رید پاول در سال ۱۹۹۱، ارین سینا ۱۹۹۵ و اوه در سال ۱۹۹۸ بود.
مرگ جابز
در تاریخ ۵ اکتبر سال ۲۰۱۱(۱۳ مهر ۱۳۹۰) شرکت اپل رسماً اعلام کرد که یکی از بنیانگذاران این شرکت درگذشته است. استیو جابز پس از یک دهه مبارزه با سرطان پانکراس در سن ۵۶ سالگی در پالو آلتوی کالیفرنیا درگذشت.
خانواده -استیوجابز
خواهرِاستیوجابز(مونا) درسال۱۹۹۳میلادی(۱۳۷۲شمسی) باریچارد بیل نویسنده و تهیه کننده برنامه های تلویزیونی ازدواج کرد وهم اکنون دو دختر دارد و ۵ رمان مشهور را در آمریکا نوشته است. مهمترین این رمان ها «پدر گمشده» نام دارد که ماجرای جستجوی برای یافتن پدر خود«عبد الفتاح جندلی» است.
«خانواده مونا»عبدالفتاح جندلی عرب رابه دامادی نپذیرفتند درسال۱۹۵۶میلادی(۱۳۳۵شمسی) موناطلاق گرفت وبعدازمدتی با مردی آمریکایی از خانواده سیمبسون ازدواج کرد.
مادراستیو(جوآنا) بدلیل ابتلا به بیماری دمنتیا(دمانس)یعنی کاهش حافظه، حال و روز خوشی نداردو هنوزنمی داند پسرش(استیو) فوت کرده است.
عبدالفتاح جندلی درسال۱۹۶۲میلادی(۱۳۴۱شمسی) یک سال مدیریت پالایشگاه نفت حمص(سوریه) را بر عهده بودکه به دعوت دانشگاه میشیگان به آمریکا برگشت وبعنوان استادیار دانشگاه به تدریس پرداخت.
«دکترجندلی» پس ازبازنشستگی دردانشگاه ،به «ایالت نوادا» رفت،ابتدا رستورانی خرید، پس از آن به عنوان مدیر در شرکت ها و موسسه های برجسته در لاس و گاس کار کرد و بعد دو رستوران باز کرد و بعنوان نائب رئیس مجموعه کازینو هتل بومتاون انتخاب شد.
هم اکنون که این تحقیق رامی نویسم(بهار ۱۳۹۹)«دکترعبدالفتاح جندلی»۸۹سالگیش رامی گذراند..
سخنان به یادماندنی دربستربیماری(اواخرعمر)عبرت آموز
مدیریت سایت-پیراسته فر:سخنان کامل «استیو جابز» دراواخرعمر.
والدینم در ابتدا تصمیم گرفتند یک دختر را به سرپرستی بگیرند و پدر مادرم که در حالِ انتظار بودند نیمه شب تماسی دریافت کردند و به آن ها گفته شد ما یک پسر خارج از نوبت داریم آیا او را قبول میکنید ؟ آن ها پاسخ دادند : حتما
«مادر واقعی من» بعد ها متوجه شد که مادر وپدر خوانده ام تحصیلاتی ندارند و مادره واقعی من نیز نامه موافقت را امضا نکرد و تنها با این شرط راضی شدند که آن ها من را به دانشگاه بفرستند و آن ها نیز این قول را دادند و این شروع زندگی من بود .
و من ۱۷ سال بعد (۱۷سالگی) دانشگاه رفتم و دانشگاهی را انتخاب کردم که به گرانی دانشگاه استانفورد بود.هزینه این دانشگاه بالابود یعنی تمام پس انداز والدینم صرف دانشگاه شد.
ازدانشگاه انصراف دادم
اما پس از ۶ ماه متوجه شدم که ارزشش را ندارد و و من می دیدم والدینم همه درآمدشان راصرف هزینه دانشگاهم می کنند،درحالیکه نمیدانستم در زندگی چه چیزی میخواهم! در این شرایط بود که تصمیم گرفتم از دانشگاه انصراف بدهم ،درعین حال اطمینان داشتم همه چیز روبه راه خواهد شد(وضعیت بهتری خواهم داشت) این یک ریسک بود اما اکنون که به گذشته نگاه میکنم متوجه میشوم که این تصمیم یکی از بهترین تصمیماتی بود که تا کنون گرفته ام.
دروسی دردانشگاه تدریس می شد که علاقه ای به آن ها نداشتم،از زمانی که دانشگاه راترک کردم به انجام کارهایی پرداختم که واقعا به آنهاعلاقمند بودم .
توضیح نگارنده(پیراسته فر):ظاهراً والدین جدیداستیو ازاین کارخودسرانه اش ناراحت شدند وبینشان اختلاف ب.جودآمد که منجربه ترک خانه شد.
بعدازترک تحصیل زندگی سختی داشتم
استوجابزمی گوید: من اتاقی برای خواب واستراحت نداشتم به همین دلیل کف اتاق دوستانم میخوابیدم .
خرج زندگیم راباجمع کردن «شیشه نوشابه» هاتأمین می کردم
برای تأمین زندگیم بطری های نوشابه را جمع میکردم و میفروختم تا با پول آن ها غذا بخرم .
یک قدرت تفکری داشتم که می توانستم تشخیص بدهم که کدام شغل آینده داراست(درآمدزا)
بیشتر اموری که با دنباله روی از حس کنجکاوی و درک شهودی خودم با آن ها برخورد میکردم بعد ها بسیار گران بها شدند .
کلاس خطاطی بهترازکلاس دانشگاه
به عنوان مثال : یکی از دانشکده هایی که دارای بهترین آموزشگاه خطاطی کشور در آن زمان بود تمام پوستر های دانشگاه را با دست و با خط زیبایی کشیده بودند و چون تصمیم گرفته بودم به درس هایی که علاقه دارم بپردازم.
به کلاس های خطاطی رفتم تا این کار را یادبگیرم و من درباره زاویه های حروف و سبک آن ها آموختم و همینطور درباره ی انواع فاصله گذاری حروف و ترکیب آن ها و در مورد اصول چاپ نیز آموختم و این امر برای من بسیار جالب و مسحور کننده بود و هیچ کدام از این موارد ، مورد آموختنی و امیدوار کننده ای در زندگی من نبودند .
اولین کامپیوتر مکینتاش
اما ۱۰ سال بعد وقتی که ما اولین کامپیوتر مکینتاش را طراحی می کردیم همه ی آن ها برای من سودمند واقع شدند مک اولین کامپیوتر با گرافیک بی نظیر بود اگر من هرگز به آن دوره از کلاسها نمی رفتم مک هیچگاه قلمها و گرافیک متعدد و مناسب را نداشت و کامپیوتر های شخصی نیز ظاهر اعجاب انگیز کنونی خود را نداشتند و اگر ترک تحصیل نکرده بودم هیچ فرصتی پیدا نمیکردم تا خطاطی را بیاموزم پس هیچ کامپیوتر شخصی هم این نوع خط اعجاب انگیزی را که دارند نداشت.
شما نمی توانید رابطه نقاط را با پیش بینی آینده متوجه شوید تنها با وصل کردن آن ها با نگاه کردن به گذشته است که کشف این رابطه میسر است . پس باید اطمینان کنید که این نقاط به نحوی در آینده و زندگی آتی شما متصل خواهند شد . با اعتقاد به اینکه با وصل خطوط ونقطه ها به یکدیگر مسیر و جاده ای ترسیم می گردد که می توانند با اعتماد و اعتقاد قلبی در آن قدم گذاریم حتی اگر آن مسیر ما را از مکان گرم و نرمی که در آن هستیم جدا سازد و این تمام چیزی است که باعث ایجاد تفاوت ها میگردد .
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:کامپیوتر «مکینتاش» چیست؟
«مکینتاش» یک مارک کامپیوتر شخصی متعلق به شرکت اپل، مک اواس (Mac OS) یا همان سیستم عاملی متعلق به شرکت اپل،اواسده (Mac OS X) یا همان سیستم عامل ورژن ۱۰ متعلق به شرکت اپل است.
Mac OS که مخفف Macintosh Operating System است، یک سری از سیستم عاملهای دارای واسط گرافیکی کاربر است که توسط شرکت Apple برای کامپیوترهای مکینتاش توسعه داده شدهاند.
شرکت کامپیوتری اپل:۲۴ ژانویه۱۹۸۴(۴ بهمن۱۳۶۲) استیو جابز اولین کامپیوتر مک را به دنیا معرفی کرد؛ کامپیوتری All-In-One با پردازندهی ۸ مگاهرتزی 68k موتورولا، به همراه نمایشگر ۹ اینچی، فلاپی درایو ۳.۵ اینچی و ۱۲۸ کیلوبایت رم. بزرگترین عامل فروش این محصول رابط کاربری گرافیکی آن بود که با موس کنترل میشد و شامل المانهایی از شرکت تحقیقاتی افسانهای پالو آلتو، زیراکس پارک (Xerox PARC، که اکنون PARC یا Palo Alto Research Center نام دارد) بود. همچنین اولین مک دو نرمافزار MacPaint و نرمافزار پردازش متن MacWord را به همراه داشت که در آن زمان انقلابی بودند.
ادامه سخنان درآستامه مرگ بنیانگذارکُمپانی کامپیوتری اَپل
اخراج بنیانگذارشرکت!
استیوجابز می گوید:بعد از مدتی.. وقتی سی سالم بود از شرکت اخراج شدم…. چه طوری ممکن است که از شرکتی که خودم ساخته بودم اخراج بشم! این اتفاق واقعا فاجعهای بزرگ بود.
توضیح نگارنده(پیراسته فر):مردان کارآفرین ونابغه «تهدیدهاراتبدیل به فرصت می کنند»
عدوشودسبب خیراگرخداخواهد...عَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ ۗ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٢١٦بفره)....فَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّـهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا ﴿١٩نساء﴾
اما نمیدونستم که بهترین اتفاق زندگی من این اتفاق بود. ۵ سال بعد شرکتی به نام next و شرکت دیگری به نام PIXAR را تأسیس کردم. اولین فیلم انیمیشنی به اسم toy story (داستان اسباب بازی ها) توسط این شرکت ساخته شدو در حال حاضر بهترین شرکت انیمیشن دنیاست.
جابزمی گوید:شرکت اپل شرکت next را خرید و من به اپل برگشتم. سال پیش مبتلا به سرطان پانکراس شدم. حتی نمیدونستم که پانکراس چیه. دکتر به من گفت که سه تا شش ماه بیشتر وقت نداری. او گفت که برو و کارهای ناتمام خود را تمام کن. یعنی برای مرگ آماده شو. پس از نمونه برداری مشخص شد که تومور خوش خیم است.
استیوجابز می گوید: من به اوج موفقیت در کسب و کار خود رسیده ام. برای دیگران، زندگی من به نماد موفقیت بوده است. با این حال، خارج از کار، من شادی کمی داشته ام. در نهایت، ثروت من چیزی بیش از یک واقعیت است که به آن عادت کرده ام و من این هستم.
در حال حاضر روی تخت بیمارستان افتاده ام و تمام زندگی را پشت سرگذرانده ام می دانم که زندگی من برای خیلی ها جالب توجه است همه آن ستایش ها و ثروتها که برایم افتخار بود حالا چیز ناچیزی در مقابل مرگ قریب الوقوع من می باشد.
مرگ انتظارم را می کشد و به زودی همه دستگاههایی که تنفسم را تنظیم می کنند خاموش خواهند شد .
فقط این را بگویم وقتی که شما عمر خود را مصروف جمع آوری پول و ثروت می کنید باید اهداف دیگری را هم در زندگی داشته باشید «همه چیز پول نیست». چیزهای مهمتر دیگری هم وجود دارد مثل: عشق، هنر، رویاهای دوران کودکی ما …
خدا ما را به گونه ای آفریده است تا نسبت به هم عشق بورزیم و محبت داشته باشیم، نه اینکه مشغول توهمات پول و ثروت و شهرت گردیم .
من همه اینها را داشتم ولی به من وفا نکرد،
من تنها می توانم خاطرات عاشقانه و محبت آمیز را در ذهن خودم مرور کنم،این ثروت واقعی(عشق) است که شما را هدایت می کند و باعث قدرت می گردد نوری که راه را برای شما روشن می سازد.
عشق به کاروزندگی ومردم و همه آنچه راکه میتواندحس خوبی به انسان بدهد
با عشق می توان هزاران کیلومتر و غیره سفر کرد زندگی هیچ محدودیتی ندارد. حرکت خود را از هر کجایی که می خواهید می توانید شروع کنید. همه چیز در دست شما و قلب شماست.
گران قیمت ترین تخت در جهان چیست؟ تخت بیمارستان است.
شما، اگر شما پول داشته باشید می توانید کسی را به عنوان راننده استخدام کنید، اما شما نمی توانید کسی را که با بیماری از دست داده اید بازگردانید هرگز نمی توانید زمانی را که از دست داده اید بازگردانید این چیزها مادی نیستند تااستخدام کنید و برایش پول بدهید. هر مرحله از زندگی که می گذرد قابل بازگشت نیست و ما هر روز به مرگ نزدیکتر می شویم.
گنجینه ای از عشق به خانواده، عشق به زن یا شوهر، عشق به دوستان خود … دارید اجازه بدهید تا همسایه و دوست شما از این گنجینه عشق بهره ببرند.
«استیو وازنیاک» کیست؟
«استیو وازنیاک» یکی از نابغه های فنی اپل است که رویا هایی استیو جابز را به حقیقت تبدیل کرد. او در طول سال های متوالی که در این نقش فعالیت کرده است، به خوبی بیل گیتس و استیو جابز را می شناسد. او در طول این مصاحبه، فرق اصلی بیل گیتس و استیو جابز را این طور مطرح می کند:
بعد از اینکه استیو جابز در سال 2011 به علت سرطان لوزالمعده در گذشت، هزاران کتاب، برنامه ی تلویزیونی و مستند در خصوص بنیان گذار اپل و زندگی او ساخته شد. حال نمایش تلویزیونی نشنال جئوگرافیک آخرین و جدید ترین برنامه ای است که به زندگی جابز و افرادی مثل او که انقلابی در دنیا، با استفاده از صنعت رایانه های شخصی به وجود آورده اند می اندازد.
رقابت بین جابز و گیتس، به دهه ی 60 تا 70 میلادی، دقیقا زمانی که کامپیوتر های مدرن شروع به کار کردند باز می گردد. این برنامه با داستان به بیرون انداخته شدن این دو دانشجو از دانشگاه و سپس اختراعات آن ها در رایانه های شخصی و نرم افزار شروع می شود. سپس در ادامه این برنامه افراد مختلفی که این دو را می شناختند و با آن ها سر و کله می زدند صحبت می شود که از این بین، استیو وازنیاک، یکی از بنیان گذاران اپل صحبت های جالبی را مطرح می کند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:طلاق «ثروتمندترین زوج جهان» که ازدانشمندان نیزهستند.
«جف بزوس» کیست؟
جف بزوس در ۱۲ ژانویه سال ۱۹۶۴ در نیومکزیکو متولد شد. مادر جوان او جاکلین جسی جورجنسون و پدر او تد جورجنسون نام داشت. این زوج در کمتر از یک سال پس از تولد جف بزوس از یکدیگر جدا شدند و زمانی که بزوس چهار سال داشت، مادر او برای تامین مخارج زندگی مجبور شد مجدداً ازدواج کند. او با یک مهاجر کوبایی به نام مایک بزوس ازدواج کرد. مایک برای تحصیل به امریکا مهاجرت کرده بود و توانست بعد از گذراندن تحصیلات خود به عنوان مهندس در شرکت اکسون کار کند.
هنگامی که بزوس هنوز در دوران کودکی به سر می برد، علاقه ی خود را به خلاقیت و نوآوری نشان داد. او گاراژ خانه را به آزمایشگاه و تجهیزات مفتول های الکتریکی اطراف خانه تبدیل میکرد. جف بزوس در دوران نوجوانی به همراه خانواده ی خود به میامی مهاجرت کرد، در اینجا تحصیلات دبیرستان خود را گذراند و به عنوان دانش آموز ممتاز از دبیرستان فارغ التحصیل شد و به رشته ی کامپیوتر علاقمند گردید. در دوران دبیرستان بود که جف بزوس اولین کسب و کار خود را در Dream Institute که یک کمپ آموزشی تابستانی برای دانش آموزان کلاس چهارم، پنجم و ششم بود، آغاز نمود.
جف بعد از فارغ التحصیلی در «وال استریت» شروع به کار کرد و در سال ۱۹۹۰ به عنوان جوانترین مدیر ارشد در شرکت سرمایه گذاری D.E.Shaw شناخته گردید. چهار سال بعد جف این شغل پردرآمدش را به منظور افتتاح آمازون.کام ترک نمود.
در آن زمان آمازون دات کام کتابفروشی مجازی محسوب می گشت که به یکی از بزرگترین داستان های موفقیت آمیز در اینترنت تبدیل گردید. جف در سال ۲۰۱۳، واشنگتن پست را به قیمت ۲۵۰ میلیون دلار خریداری کرد.
جف بزوس علاقه ی خود را در زمینه ی علوم کامپیوتر در دانشگاه پرینستون دنبال نمود و در سال ۱۹۸۶ موفق شد با مدرک علوم کامپیوتر و مهندسی برق و به عنوان دانشجوی ممتاز از دانشگاه فارغ التحصیل شود. جف بعد از فارغ التحصیلی در چندین شرکت وال استریت از جمله فیتل (Fitel) و Bankers Trust و شرکت سرمایه گذاری D.E.Shaw مشغول به کار گردید؛ اینجا بود که با همسرش، Mackenzie، آشنا شد و از دیگر اتفاقاتی که همزمان برایش افتاد این بود که به عنوان جوانترین نائب رئیس شرکت در سال ۱۹۹۰ انتخاب گردید.
با وجود اینکه شغل بزوس در امور مالی بسیار سودآور بود، اما وی ریسک ورود به دنیای نوظهور تجارت الکترونیک را انتخاب کرد. در سال ۱۹۹۴ از شغل خود استعفا داد و به سیاتل نقل مکان کرد و پتانسیل بازار بکر اینترنت را با افتتاح فروشگاه آنلاین کتاب مورد هدف قرار داد.
جف بزوس به تأسیس شرکت «بلو اوریجین»پرداخت و هدف از تأسیس آن را آسانتر کردن سفرهای فضایی نامید.
او اعتقاد داشت شرکتش مانند بسیاری استارتاپهای دیگر تلاش میکن افراد مختلف بتوانند بهراحتی به فضا سفر کنند. او در مصاحبهای که در سالهای نوجوانی با میامی هرالد انجام داد، از این هدف صحبت کرد. او هدف نهایی را تخلیهی زمین، پاک نگه داشتن و تبدیل آن به یک پارک تفریحی اعلام کرده بود.
جف بزوس در سال ۲۰۱۳ مذاکراتی با ریچارد برانسون، مؤسس «ویریجین گروپ» و رئیس هیئت مدیرهی «ویرجین گالکتیک» انجام داد و طرحهایش را برای او توصیف کرد. بزوس برای رسیدن به هدف خود حاضر بود با افراد متعدد با پتانسیلهای مالی و فکری بالا مذاکره کند. او سیارههای هدف سفرها و آزمایشات بلو اوریجین را بسیار گسترده بیان میکند و تنها به هدف نهایی یعنی سفر و زندگی مردم در فضا میاندیشد. به عقیدهی بزوس این هدف بسیار بلندمدت است؛ اما ارزش زمان و هزینههای زیاد را دارد.
جف بزوس، مالک و بنیانگذار شرکت آمازون، از همسرش مکنزی بزوس به طور رسمی جدا شد. به دنبال این طلاق، «مکنزی بزوس» با به دست آوردن بخشی از ثروت جف به جمع ثروتمندترین افراد جهان پیوسته و سومین زن ثروتمند جهان شده است.
روز جمعه۵جولای۲۰۱۹(جمعه، ۱۴ تیر ۱۳۹۸) قاضی ایالت واشنگتن دستور طلاق را امضا کرد و به این ترتیب راه برای مکنزی ۴۹ ساله به منظور به دست آوردن چهار درصد از سهام شرکت آمازون، باارزشترین شرکت روی کره زمین، باز شد.
سهام ارزشی برابر ۳۸ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار دارد که «مکنزی» را به ۲۲ امین فرد ثروتمند جهان و سومین زن ثروتمند پس از «فرانسوا بتانکور مییر» که شرکت لورئال را از مادرش به ارث برده و «آلیس والتون» که وارث شرکت «وال مارت» از پدرش است، تبدیل میکند.
با این حال، جف بزوس بخش اعظمی از سهام شرکت آمازون، تقریبا ۱۲ درصد، را به ارزش تقریبی ۱۱۴ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار برای خود نگه میدارد. با این توصیف، او همچنان بزرگترین سهامدار شرکت آمازون باقی خواهد ماند و نام خود را در صدر لیست ثروتمندان جهان حفظ میکند.
مکنزی بزوس پیش از این وعده داده بود دستکم نیمی از ثروت خود را به خیریه و همچنین همه منافع خود را در «واشنگتن پست» و شرکت هوافضای «بلو اریجین» به جف بزوس ببخشد.
این خانم نویسنده که رمانهایش جایزه دریافت کردهاند در ماه مه با امضاء توافقی با موسسه «وارن بافت» که به منظور تشویق ثروتمندان جهان به اهدای نیمی از ثروت خود برای اهداف بشردوستانه تشکیل شده است، وعده داد بخشی از ثروت خود را خواهد بخشید. او در نامهای خطاب به این موسسه نوشت: «منابع زیادی هستند که هر یک از ما میتوانیم از گاو صندوق هایمان برای سهیم شدن با دیگران بیرون بیاوریم. منابعی، چون زمان، توجه، دانش، صبر، خلاقیت، استعداد، تلاش، طنز، محبت. علاوه بر هر ثروتی که زندگی در من پرورش داده است، بخشی از پول را خواهم بخشید».
این زوج در سال ۱۹۹۳ ازدواج کرده بودند و چهار فرزند دارند. پس از تاسیس شرکت آمازون، مکنزی بزوس یکی از نخستین کارمندان این شرکت شد. پس از انتشار اخباری درباره روابط نزدیک جف بزوس با یک خبرنگار زن از شبکه فاکس نیوز، این دو تصمیم به جدایی گرفتند.
استیو جابز"بیل گیتس"رقابت
زنی که بادوست پسرش به یک پارتی رفته بود،شوهرش رادرحال رقصیدن بامعشوقه اش می بیند!
درادامه خواهیدخواند:
*خواستگارم بادختردیگری ازدواج کرد ومن هم «کورش کردم» اسیدپاشیدم.
*در جشن عروسی بهترین دوستم «عاشق زنش شدم» وبعدخانه اش رفت وآمدکردم....
*بایک پسر«آزراسوار»دوست شدم قراربودبرایم ماشین مدل بالابخرد۲۰میلیون تومان ازمن گرفت وبعدپیدایش نشد.
«عشق خیابانی »بدبختم کرد./شکایت زن خیانتکارازشوهرخیانتکارش
برای فرار از سرزنش های اطرافیانم به مهمانی ها و پارتی های شبانه می رفتم تا این که روزی در یکی از همین پارتی ها همسر خودم را در کنار زن جوانی با پوشش زننده دیدم در حالی که حال طبیعی نداشتند. به آرامی از آن جا بیرون آمدم و با پلیس تماس گرفتم و...
این ها بخشی از اظهارات زن ۳۰ ساله ای است که قصد دارد به زندگی گذشته اش بازگردد و به آشفته بازار زندگی مشترک اش پایان دهد.
او که مدعی بود از این بی سر و سامانی و ارتباطات خیابانی خسته شده است درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسمآباد مشهد گفت: در یک خانواده ۱۲ نفره به دنیا آمدم که همه خواهران و برادرانم فقط تا مقطع راهنمایی و دبیرستان تحصیل کرده اند. در این میان فقط من بودم که بعد از دیپلم در رشته کاردانی نرم افزار رایانه پذیرفته شدم و ادامه تحصیل دادم. برخی از دروس دانشگاهی با رشته های کارشناسی ادغام می شد و ما می توانستیم به صورت مشترک آن دروس را بگذرانیم.
آشنایی ماازیک «تقلب»دانشگاهی شروع شد!
روزی در یکی از همین کلاس های مشترک، استاد از یک دانشجوی پسر رشته کارشناسی سوالی کرد و او در پاسخ سکوت کرد من هم که پاسخ آن سوال را می دانستم روی برگه ای نوشتم و مقابل چشمانش قرار دادم. وقتی کلاس درس تمام شد «آرمان» نزد من آمد و از کمکم تشکر کرد.
همین موضوع به ایجاد یک رابطه دوستانه بین من و آرمان انجامید. تا جایی که مدتی بعد در حالی تقاضای ازدواج با مرا کرد که به طور غیررسمی با دخترخاله اش نامزد بود. پدر و مادر «آرمان» که با اصرارهای او و به ناچار به خواستگاری ام آمده بودند به صراحت گفتند هیچ مسئولیتی را در قبال فرزندشان قبول نمی کنند و تنها یک واحد آپارتمانی و خودروی پراید به او می دهند. در این میان پدر من نیز با این ازدواج مخالف بود ولی با اصرار من روبه رو شد این گونه بود که زندگی مشترک ما آغاز شد.
آرمان تحصیل را رها کرد و به خرید و فروش منزل پرداخت. اما چون تجربه ای نداشت خیلی زود ورشکست شد و ما در پی فشار طلبکاران مجبور به فروش آپارتمان مان شدیم و به خانه کوچک اجاره ای نقل مکان کردیم. از آن روز به بعد همسرم پرخاشگر و عصبی شده بود و مدام سیگار می کشید. در این شرایط او یک باشگاه ورزشی اجاره کرد و من تلاش کردم با قرض گرفتن مبالغی از اطرافیانم روحیه از دست رفته همسرم را به او بازگردانم ولی رفتار آرمان به کلی تغییر کرده بود.
شب ها دیر به خانه می آمد و ساعت ها با تلفن همراهش مشغول گفت و گو بود و در برابر اعتراض های من نیز سر و صدا به راه می انداخت. وقتی خانواده اش متوجه فروش منزل اهدایی آن ها شدند سرزنش ها و کنایه ها از گوشه و کنار آغاز شد به گونه ای که حتی خانواده ام نیز مرا مقصر می دانستند.
در همین روزها و در حالی که سعی می کردم با ورزش صبحگاهی در پارک به آرامش روحی برسم با زن مطلقه جوانی آشنا شدم به طوری که دوستی ما هر روز بیشتر می شد و با هم به مهمانی و پارتی های شبانه می رفتیم تا جایی که در یکی از همین مهمانی های شبانه با جوانی به نام «جهان» آشنا شدم و با او ارتباط برقرار کردم.
مدتی بعد وقتی به همراه «شهره» به یک پارتی تولد رفتیم «آرمان» را در کنار زنی جوان با ظاهری زننده دیدم و نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم به آرامی از آن جا بیرون آمدم و به پلیس درباره این مهمانی مختلط خبردادم.
باگزارش من ، همسرم دستگیر و به دلیل شرب خمر به تحمل شلاق محکوم شد.
این تنبیه موجب شدکه به هیچ مهمانی نرود وامااین «بچه مثبت شدنش» برایم مشکوک بود!.
او را تعقیب کردم و فهمیدم از مدتی قبل زنی میان سال را به عقد موقت خودش درآورده و در دام مواد مخدر گرفتار شده است.
«با آن که خودم در همین پارتی های شبانه با مردی(جهان) آشنا شده بودم ولی نمی توانستم خیانت همسرم را تحمل کنم»
ماجرا را به خانواده آرمان بازگو کنم ولی آن ها با پرخاشگری مرا عامل همه بدبختی های پسرشان دانستند و گفتند که من زندگی او را نابود کرده ام! در حالی که من طی هشت سال زندگی مشترک با آرمان هیچ گاه روز خوشی نداشتم و همواره برای آن که توسط خانواده ام سرزنش نشوم خودم را خوشبخت جلوه می دادم./منبع:خبرآنلاین ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ بنقل ازروزنامه خراسان.
***
خواستگارم بادختردیگری ازدواج کرد ومن هم «کورش کردم» اسیدپاشیدم.
«عشق خیابانی »بدبختم کرد.
سال ۹۳ مرد ۳۳ سالهای با سر و صورت و پیکری سوخته به بخش سوختگی بیمارستان امام رضا مشهد انتقال یافت.
«ف-م» زن سی ساله ای که مرتکب جنایت اسیدپاشی شده است در جلسات دادگاه که با حضور وکلای مدافع برگزار شد به صراحت ارتکاب جرم را پذیرفت و از اقدام هولناک خود ابراز پشیمانی کرد. او در اعترافات خود بیان کرده بود،
مربی یکی از رشته های ورزشی رزمی بوده که پس از آشنایی با «الف-الف» به او علاقه مند می شود. پس از این آشنایی، از همسرش طلاق می گیرد و حضانت فرزندش را نیز به شوهر سابقش می سپارد و به عقد موقت «الف» درمی آید.
او در اعترافاتش از وعده ای سخن گفته بود که عملی نشدنش، او را به ورطه نابودی کشاند؛ «قرار بود «الف» بعد از مدتی مرا به عقد دائم خودش درآورد، اما او در تیرماه با دختر دیگری ازدواج کرد و تصمیم گرفت به رابطه با من پایان دهد.» متهم که برخلاف مطرح ترین پرونده های اسیدپاشی کشور، زنی سی ساله است درباره انگیزه این انتقام گفته بود: «من که زندگی ام را به خاطر یک عشق خیابانی متلاشی کرده بودم وقتی با شکست روبه رو شدم نقشه ای برای انتقام کشیدم.
«الف» را به بهانه «آخرین دیدار» به ساختمانی در مشهد کشاندم .
با هم به مشهد آمدیم و به همان منزل رفتیم. بعد از مشاجره و جر و بحث، او مرا کتک زد، ولی باز هم چیزی نگفتم. صبح که از خواب بیدار شدیم. «الف» هنوز دراز کشیده بود که من اسیدها را برداشتم و روی صورت او ریختم. چون اومرا اذیت میکرد و بلاهای زیادی به سرم آورده بود./۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ -تابناک بنقل ازخراسان
***
در جشن عروسی بهترین دوستم «عاشق زنش شدم»!
سال ۹۶ بود که معصومه ۲۸ ساله همراه دوستانش در یک مهمانی شبانه شرکت کرد و در آن با پسر شیک پوش و جوانی به نام حسین آشنا شد. مدتی از دوستی معصومه و حسین گذشت و علاقه آن ها روز به روز بیشتر شد تا این که حسین پس از شش ماه تصمیم به ازدواج با معصومه گرفت و ماجرای خواستگاری را برای دختر مورد علاقهاش مطرح کرد.
حسین که ازشرایط کاری و جایگاه اجتماعی خوبی برخورداربود، همراه خانواده اش به خواستگاری معصومه می رودوجواب مثبت می گیرد.
اسفند ۹۶ بود که مراسم جشن عروسی این زوج جوان برگزار شد.در این مراسم دوستان معصومه و حسین حضور داشتند و جشن باشکوهی برگزار شد و زوج جوان به خانه بخت رفتند. حسین و معصومه دوستان زیادی داشتند که همیشه با آن ها در ارتباط بودند تا حدی که حتی دوستان مجردشان هم به خانه شان رفت و آمد داشتند.
یک سال گذشت و هیچ اختلاف و مشکلی در زندگی شان نبود و روز به روز علاقه شان به هم بیشتر می شد و همه اطرافیان از آن ها به عنوان زوج موفق صحبت می کردند.
«حمیدرضا» یکی از دوستان صمیمی حسین(داماد) بود که با معصومه(عروس خانم) رابطه خوبی داشت.
حمیددوست دختری بنام مرضیه داشت.
همیشه در مهمانی های آخر هفته با دختر جوانی به نام مرضیه به خانه آن ها می رفت و رابطه دوستانه عمیقی بین دختر و پسر جوان بود.
رابطه حمیدرضا با همسر دوستش آن قدر نزدیک بود که حتی به معصومه تماس می گرفت و با هم حرف می زدند(دردودل میکردند) تا این که پس از مدتی حمید رضا به تنهایی وارد خانه معصومه و حسین شد و از مرضیه خبری نبود که زوج جوان با دیدن حمیدرضا شوکه و پیگیر مرضیه شدند.
حمیدرضا خواست پیگیر ماجرا نباشند ولی سکوت پسر جوان باعث ناراحتی معصومه و حسین شده بود تا این که حسین برای خرید سیگار از خانه خارج شد و زنش از حمیدرضا خواست تا سکوت را بشکند و حرف بزند. پسر جوان با نگاهی عاشقانه به معصومه گفت: مرضیه شروع به بهانه گیری کرده و مدتی بود که ما اختلاف پیدا کردیم و خواست تا برای رسیدن به آرامش دوباره مدتی از هم خبر نداشته باشیم و مرا تنها گذاشت و دیگر جواب تلفن هایم را هم نمی دهد.
«معصومه خانم وحمیدرضا»تنهایی درخانه بودند!
معصومه شروع به صحبت کرد و خواست تا حمیدرضا آرام باشد تا این که حسین(برای خریدسیگاربیرون رفته بود) وارد خانه می شود و معصومه بمحض دیدن شوهرش خواست حرفهایشان راتمام کنند- دیگر درباره مشکل حمیدرضا صحبتی نکنند!.
حسین مشکوک شده بود که معصومه در آشپزخانه از اختلاف حمیدرضا و دختر مورد علاقه اش حرف زد تا شک همسرش برطرف شود و آقاداماد(ازهمه جابیخبر هم خواست به رفیقش آرامش بدهد ویجورایی اوراسرگرم کند) شروع به صحبت و شوخی های دوستانه باحمیدمی کند تا جو سنگین غم و اندوه شکسته شود و با هم شروع به بازی پلی استیشن می کنند.
پیامک «عاشقانه» برای پاشیدن زندگی یک زوج
همه چیز خوب پیش می رفت تا این که چندی قبل پیامک های عجیبی به دست حسین رسید، طرز نوشتار پیام ها نشان از آن داشت که طرف مقابل اطلاعات کاملی از حسین دارد و احتمال می رفت که یک زن به او پیامک می دهد.
نقشه مرد خائن برای دوستش
پیامک های عاشقانه مرموز به دست حسین می رسید و حسین وقتی پیگیر ماجرا شد که چه کسی این پیام ها را می دهد به هیچ سرنخی نرسید.
یک شب حمید رضا در خانه حسین مهمان بود و گوشی موبایل حسین در دستان معصومه بود که ناگهان یک پیام عاشقانه به گوشی حسین رسید و معصومه با دیدن این پیام شوکه شد.
در این صحنه معصومه گوشی را به حسین داد و با تلخندی گفت که معشوقه ات پیام داده است!
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اما این موضوع مشکوک است،احتمالاً حمیدرضا ومعصومه درطراحی این نقشه باهم هماهنگی داشتند)عشق یکطرفه نبوده،مردی که درهمان شب عروسی دوستش عاشق دلباخته عروس خانم بوده وروابط گرم وصمیمی باهم داشتند وروابط خانوادگی غیرمتعارف (رفتن به منزلش درغیاب شوهر)این خودمانی شدنها ازجمله ازدلائل این خیانت متقابل می باشد به این جمله معصومه دقت شود«معصومه گوشی را به حسین داد و با تلخندی گفت که معشوقه ات پیام داده است!»که اگرغیرازاین بود-باتوجه به حساسیت زنانه- درهمان شب همین معصومه خانم یک الم شنگه ای راه می انداخت که واکنشش فقط یک پوزخندبوده.
این ۲ آنقدرباهم راحت-اُپن-بودندکه رازهای زندگی خصوصی خانوادگی رابرای هم دردودل می کردند.
حسین(ازهمه جابیخبردرصدد-رفع سوءظن-میشود)شوکه شد و با صدای بلند همسرش را صدا زد و تاکید کرد این شماره یک مزاحم است.
روابط غیرمتعارف«۲نامحرم» درقالب دردودل
فردای آن روز حمیدرضا با معصومه(عروس خانم) صحبت کرد و زن جوان شروع به درددل کرد و حمیدرضا پس از شنیدن حرف های معصومه شروع به ابراز احساسات کرد و با چرب زبانی می گفت که خودش را ناراحت نکند ودلداریش می دهد.
برای بدبین کردن عروس خانم نسبت به شوهرش،حمیدرضا درروزهای بعد به معصومه ادعا کرد که حسین در دوران مجردی اش شیطنت های زیادی داشته باکی وکی رابطه داشته..و شاید-این پیامکها-پیامک یکی از همان دختران روزهای مجردی اش باشد! و با صحبت هایش باعث شد روز به روز معصومه از مرد رویاهایش فاصله بگیرد. حمیدرضا از این خلأ عاطفی سوءاستفاده کرد و هر روز خودش را به معصومه نزدیک می کرد تا این که زن جوان که به رفتارهای شوهرش شک کرده بود (برای راحت بودن بهتروبیشتربهترباحمیدرضا)تصمیم به طلاق باحسین می گیرد!.
مزاحم -پیامکی-چه کسی بود؟
حسین خیلی تلاش کردتابیگناهیش را برای همسرش اثبات کند،وقتی شنید معصومه تصمیم به جدایی دارد تلفن همراهش را پیش روی همسرش گذاشت و خواست تا جواب هایی را که به مزاحمش داده است مشاهده کند و معصومه دید که شوهرش به بیشتر پیام ها جواب نداده و برخورد سرد و قاطعانه ای داشته است واما حسین آقانمیدانست که اینهاهمه نقشه شومی است که زنش باحمیدرضاکشیده اند.
حسین(ازهمه جابیخبردرصددپیداکردن فرستنده پیامک می شود) به اداره پلیس می رودو از مزاحم تلفنی اش شکایت کرد و تیمی از ماموران پلیس برای تحقیقات شماره تلفن را مورد بررسی قرار دادند و به یک زن جوان رسیدند.
زن جوان وقتی پلیس را پیش روی خود دید، ادعا کرد که چندی قبل یکی از دوستان قدیمی ام به نام حمیدرضا که می دانست یک سیم کارت در خانه ام دارم از من خواست آن را در اختیارش قرار دهم تا از اینترنتش استفاده کند و من هم که به او اعتماد داشتم سیم کارتی را که در خانه افتاده بود در اختیار حمیدرضا قرار دادم و دیگر نمی دانم چه اتفاقی افتاده است(این دروغی است که عروس خانم بافته)
همین سرنخ کافی بود تا ماموران پلیس به سراغ حمیدرضا بروند و مرد مزاحم را که همان دوست صمیمی حسین بود، دستگیر کنند. حمیدرضا ابتدا سعی کرد خود را بی گناه معرفی کند اما وقتی در برابر مدارک پلیسی قرار گرفت و راز پیام های ارسالی اش برای حسین در تلفن همراهش فاش شد لب به سخن باز کرد.
ازهمان شب عروسی،عاشق عروس خانم شدم
حمیدرضا به ماموران گفت: وقتی در جشن عروسی حسین شرکت کردم در همان شب عاشق معصومه شدم و در این سال ها-به بهانه های مختلف- با نزدیک کردن خودم به حسین و همسرش سعی داشتم معصومه را به سمت خودم بکشانم وبااوارتباط داشته باشم.
حمیدگفت: ماجرای قهر کردن با مرضیه هم یک نقشه بود تا از نظر عاطفی، دل معصومه را بلرزانم و به سمت خودم بکشانم اما این نقشه ام به نتیجه نرسید و تصمیم گرفتم تا نقشه آخر را که ماجرای خیانت حسین بود اجرا کنم و با سیم کارتی که در اختیار داشتم شروع به مزاحمت و دادن پیام به حسین کردم و آن ها را تا یک قدمی طلاق کشاندم ./ دی ۱۳۹۸ خبرآنلاین بنقل ازخراسان،باکمی اصلاحات
***
شوهرم نبود دلم میخواست بایکی باشم، حرف بزنم وازتنهایی دربیام،شماره موبایل یک پسرجوان«آزرا سوار»راداشتم.
بهش زنگ زدم،قرارملاقات گذاشتیم وکم کم باهم صمیمی«عاشقم شده بود»،قرارشدباهم ازدواج کنیم وبرایم ماشین مدل بالابخرد واما...به بهانه خریدماشین مدل بالا برایم۲۰میلیون تومان ازمن گرفت وبعد غیبش زد...
زن ۳۲ ساله درحالی که عنوان می کرد شکست در ازدواج، روحم را آزرده بود و به همین خاطر تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: روزی سوار بر خودرو از دانشگاه خارج شدم اما احساس کردم راننده یک دستگاه خودرو آزرا که پشت سر من حرکت می کرد مرا تعقیب می کند او مسیر طولانی را با من همراه شده بود تا این که من به طور ناگهانی در کنار بزرگراه صدمتری توقف کردم
جوان آزرا سوار نیز که پشت سر خودروی من توقف کرده بود به سمت من آمد و شماره تماسی را به من داد.
احساس کردم جوانی با وقار و متین است به همین خاطر چند ساعت افکارم را درگیر خود کرد. چرا که بعد از جدایی از همسرم با کسی رابطه نداشتم و زنی تنها بودم
موضوع را با یکی از دوستان نزدیکم درمیان گذاشتم او گفت افراد خیابانی هدفی جز سوء استفاده ندارند اما من بازهم فریب احساساتم را خوردم و عاقلانه فکر نکردم.
چند روز بعد درحالی که تماس با آن شماره تلفن هر لحظه وسوسه ام می کرد
پسرم به شهرستان رفته بود، من که تنها بودم درمیان شک و تردید با آن شماره تماس گرفتم.
وقتی خودم را معرفی کردم جوانی که تلفن را پاسخ می داد بلافاصله مرا شناخت او که گویی از مدتی قبل منتظر تلفنم بود خودش را «فرزاد» معرفی کرد.
فرزادگفت: از همسرش جدا شده و به تنهایی زندگی می کند من هم که شرایط او را مناسب دیدم رابطه ام را با او آغاز کردم.
ارتباط تلفنی و تلگرامی ما ادامه داشت و من همه ریز و درشت زندگی ام را در اختیارش قرار دادم.
چند روز بعد او پیشنهاد ملاقات حضوری داد و مرا به یکی از رستوران های مجلل دعوت کرد ظاهر آراسته اش برایم مجذوب تر از روزی بود که او را دیدم آن روز برای آن که راحت تر با یکدیگر در ارتباط باشیم او خودش خطبه عقد را داخل ماشین خواند و من قبول کردم به عقد موقت او در آیم.
آن قدر با حرف های عاشقانه او غرق در رویا بودم که با هیچ کس در این باره مشورتی نکردم.
او می گفت زندگی برایت فراهم می کنم که همه انگشت به دهان و حیران بمانند! دو هفته بعد با من تماس گرفت و گفت قصد دارد خودروی ۲۰۶ صفر برایم ثبت نام کند و به این بهانه پنج میلیون تومان از من گرفت تا مابقی را خودش بپردازد او سپس از من خواست تا خودروام را بفروشم چرا که با تحویل خودروی صفر کیلومتر دیگر نیازی به آن نخواهم داشت من هم همراه او به نمایشگاه و ثبت اسناد رفتم و خودروام را فروختم.
«فرزاد» ۲۰ میلیون تومان پول خودرو را از من گرفت و مرا به خانه رساند. اما دیگر او را ندیدم و تلفن هایش را هم دیگر جواب نمی داد.
تنها شماره پلاک خودرواش را داشتم که با پیگیری های پلیس مشخص شد خودروی آزرا اجاره ای بوده است و... شایان ذکر است به دستور سرهنگ علایی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) تلاش ماموران انتظامی برای دستگیری مرد شیاد آغاز شد./مرداد۱۳۹۶روزنامه خراسان.
نقشه عجیب یک زن برای فرارازخانه
خودکشی قلابی/ سرقت وخیانت واقعی
چند سال قبل در یکی از شهرستانهای استان خوزستان به عنوان افسر جنایی مشغول به کار بودم. یک روز در اداره مشغول رسیدگی به پروندهها بودم که آتشسوزی مشکوکی به پلیس گزارش شد و برای بررسی ماجرا راهی آنجا شدم.
با تلاش آتشنشانها حریق مهار شد و صاحبخانه که مردی ۳۲ ساله به نام کریم بود اظهار کرد: دقایقی پیش همسرم مهشید ۲۲ ساله با محل کارم تماس گرفت و از آنجا که من در محل کارم نبودم به همکارم گفت که میخواهد خودش را از زندگی راحت کند در ادامه جسد سوخته زن جوان در خانه پیدا و به پزشکی قانونی منتقل شد.
پس از بررسیهای مقدماتی، جسد به کریم تحویل داده شد. کریم در مراسم ختم میگفت: ای کاش با او مهربانتر برخورد میکردم، اگر میدانستم دست به چنین کاری میزند، هرگز با او جر و بحث نمیکردم. این حرفها در حالی مطرح شد که برادر کریم حرفهای متفاوتی را مطرح کرد و مدعی بود مهشید زن بداخلاقی بوده و حتی یک بار به جرم واهی فروش مواد مخدر از کریم شکایت کرد و او را تا دادگاه کشاند که با تلاش بستگان بیگناهیاش ثابت و آزاد شد.
افشا بعداز۲سال بعدازخودکشی
بعد از گذشت دو سال از این ماجرا در یکی از روزهای گرم تابستان زنگ تلفن اداره به صدا در آمد، پشت خط یکی از همکارانم بود که سال پیش با او در خوزستان هم خدمت بودم و او برای ادامه خدمت به یکی از شهرهای شمالی کشور منتقل شده بود.
پس از حال و احوالپرسی بسیار کوتاه رفت سر اصل مطلب و در حالی که صدایش میلرزید، گفت: مهشید را که خودسوزی کرد به یاد داری؟ گفتم بله، گفت: امروز وقتی داشتم متهمی را به زندان میبردم، با او برخورد کردم.
با تعدادی از همکاران عازم آن شهرستان شدیم، وارد اداره پلیس که شدیم سراغ مهشید را گرفتم، گفتند او در بازداشتگاه به سر میبرد، وقتی در بازداشتگاه باز شد، چهره مهشید را دیدم، خودش بود ولی چطور او زنده بود؟
مهشید که جز گفتن حقیقت چارهای نداشت، گفت: کمسن و سال بودم که با پسر عمویم(کریم) که حدود ۱۰ سال از من بزرگتر بود ازدواج کردم، او مرد خوب و پاکی بود، ولی نمیخواستم با او زندگی کنم چون سنش زیاد بود و من جای دختر او بودم، راستش مهری از او در دلم نبود. به همین علت در ۲۰ سالگی با پسری آشنا شدم، او بسیار جذاب و شوخ طبع بود، برعکس کریم که انسانی خشک بود، بعد از چند ماه عاشق سروش شدم، او کار درست و حسابی نداشت، ولی من دل به دل او بسته بودم. تصمیم گرفتم از کریم جدا شوم و با سروش ازدواج کنم و بعد شروع کردم به اذیت کردن کریم تا او مرا طلاق دهد، ولی هرکاری کردم بیفایده بود و کریم صبر میکرد تا من درست شوم و به زندگی عادی خود بازگردم. هر چه تلاش کردم از کریم طلاق بگیرم نشد، به خاطر همین با سروش نقشهای کشیدیم تا بدون هیچگونه دلهرهای فرار کنیم و کسی هم دنبال ما نگردد. نقشه این بود که زن سالخوردهای را به خانه دعوت کنیم، او را بکشیم و جسدش را همراه خانه به آتش بکشیم و طوری نشان دهیم که خودسوزی کردهام. در جمعه بازار زنی سالخورده را پیدا کردیم که به دلیل مشکلات زندگی بسیار شکسته شده بود، با ترفندی این پیرزن را به خانه آوردیم و او را با روسری خفه کردم. بعد با دفتر کار همسرم تماس گرفته و نقشه خودسوزی را اجرا کردم.
به تهران آمدیم و نقشه سرقت از یکی از طلافروشیهای تهران را کشیدیم. من با طرح و نقشه قبلی به مغازه طلافروشی رفتم و با جا زدن خودم به جای همسر یکی از پزشکان معروف تهران، حدود دو میلیون تومان طلا را گرفتم و سپس با کمک سروش از محل متواری شدیم. مرد طلافروش سعی کرد ما را پیدا کند و همینطور تحت تعقیب پلیس نیز قرار گرفتیم، به خاطر همین موضوع به یکی از شهرستانهای شمال کشور رفتیم، ولی سروش در آنجا پس از سرقت یک کپسول گاز توسط اهالی دستگیر و در اختیار ماموران قرار گرفت. سروش به جرم سرقت به زندان افتاد و آن روز که میخواستم برای دیدن او بروم، یکی از ماموران که از اهالی خوزستان بود من را دید و در حالی که شوکه شده بود، بازداشتم کرد.
باور کردنی نبود، مهشید چطور میتوانست دست به چنین قتلی بزند، وقتی این خبر را به کریم دادیم، از حال رفت و بعد از چند روز خوزستان را برای همیشه بدرود گفت و به شهری دیگر رفت که هیچکس نمیدانست. پس از محاکمه مهشید محکوم به اعدام و سروش به جرم مباشرت در قتل به ۱۲ سال حبس محکوم شد. زن جوان سال ۸۰ به دار مجازات آویخته شد./تیر۱۳۹۵برنا
طالقانی، مطهری، هاشمی رفسنجانی، بهشتی، مهدوی کنی، موسوی اردبیلی، باهنر،مهندس بازرگان، یزدی، صدر حاجسیدجوادی، کتیرایی، تیمسار قرنی ،عزتالله سحابی و عباس شیبانی
اعضای شورای انقلاب
اسامی «شورای انقلاب» وسرنوشت اعضارابررسی خواهیم کرد+عکس همه اعضا
به سرنوشت عبرت آموز «۲نخست وزیر» کشوراسلامی ایران(بازرگان ومیرحسین موسوی) +آخرین نخست وزیرشاهمی پردازیم..اینکه امام خمینی چندسال درخارج ازکشوربوده ودرکدام کشورهااقامت داشت ویم مرورکوتاهی هم خواهیم داشت از ورود امام تارحلت واقامتگهای معمارانقلاب وصحنه هایی از راهپیمایی مردم انقلاب درحمایت ازنخست وزیر(مهندس بازرگان)+ماجرای استعفای مهندس بازرگان ومیرحسین موسوی وسرنوشت پاک اولی وشوم دومی.
سران کشور
تاریخ تشکیل شورای انقلاب در تقویمهای رسمی جمهوری اسلامی ۲۲دیماه ذکر شده است اما در خاطرات اعضای برجسته این شورا بیان شده اواخر آبان ۱۳۵۷ ا درفکرچنین شورایی بودند.
« مهندس مهدی بازرگان» درباره ترکیب شورای انقلاب در خاطرات خود میگوید: ترکیب شورای انقلاب چهار بار عوض شد ولی همیشه اکثریت آن را معممین تشکیل میدادند.
ترکیب اولیه که با پیشنهاد نخستوزیر و تصویب وزرای دولت موقت صورت گرفت:
آیت الله سیدمحمودطالقانی، آیت الله مرتضی مطهری،آیت الله اکبرهاشمی رفسنجانی، آیت الله سیدمحمدحسین بهشتی، آیت الله محمدرضامهدوی کنی، آیت الله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، حجت الاسلام محمدجوادباهنر،دکترابراهیم یزدی، احمدصدر حاجسیدجوادی، مصطفی کتیرایی، تیمسارمحمدولی قرنی و من(مهندس مهدی بازرگان)، به انضمام آقایان: عزتالله سحابی و دکترعباس شیبانی که بلافاصله بعد از خروج از زندان به فرانسه رفته بودند.
احمدجلالی،میرحسین موسوی،حبیب الله پیمان
مهندس بازرگان درباره تغییردوم می گوید:بعد از تعیین دولت موقت و خارج شدن وزرا از شورای انقلاب به جای ما، آقایان دکترسیدابوالحسن بنیصدر،دکترصادق قطبزاده، مهندس میرحسین موسوی، حبیب الله پیمان و دکتراحمدجلالی را وارد کردند؛ بدون آن که به جای شهید مطهری و مرحوم طالقانی شخص جدیدی جانشین شود.
تغییر سوم بعد از استعفای دولت موقت و واردکردن آقایان کتیرایی، معینفر، رضا صدر و من(مهدی بازرگان) به دستور امام صورت گرفت و در عوض آقایان پیمان، مهندس موسوی و جلالی خارج شدند.
این عده عبارت بودند از: آیتالله مطهری، هاشمی رفسنجانی، موسویاردبیلی، باهنر و خود بنده(بهشتی)، بعد با آقای مهدوی کنی صحبت کردیم و به امام اطلاع دادیم و ایشان افزوده شدند.
بدین ترتیب هسته «شورای انقلاب» یک گروه ۶نفری شد.
بعدها از روحانیون «آیتالله خامنهای »نیز اضافه شدند. جلسات شورای انقلاب گاهی در مدرسه علوی، گاهی در مدرسه رفاه و گاه در منازل اشخاص تشکیل میشد.
بعد از تکمیل اعضای شورای انقلاب، چند وظیفه مهم و اساسی در برابر شورا قرار داشت: اول، تدوین و تصویب اساسنامه شورا بود. در اولین جلسات، اساسنامه شورای انقلاب تنظیم و تصویب گردید و به تأیید امام خمینی نیز رسید. این اساسنامه وظایف و طرز کار شورا و روابط آن را با رهبری تعیین میکرد. به موجب این اساسنامه، شورای انقلاب در حکم «قوه مقننه» یا مجلس شورای موقت بود و بر کار قوه مجریه، دولت موقت، نظارت میکرد./پایان اظهارات آیت الله بهشتی.
آقای بهشتی ریاست دیوان عالی کشور را نیز بر عهده داشت و رئیس حزب جمهوری اسلامی بود که در حادثه هفتم تیر سال ۱۳۶۰ همراه با ۷۲ نفر دیگر به شهادت رسید.
آقای «هاشمی» از ۱۳۶۸ ریاست مجلس شورای اسلامی را بر عهده داشت و هشت سال رئیسجمهور،همچنین رئیس مجلس خبرگان بود ودر دوران جنگ جانشین فرماندهی کل قوا بودو تا هنگام فوتش(۱۹دی ۱۳۹۵) رئیس مجمع تشخیص مصلحت بود.
آیت الله طالقانی رئیس شورای انقلاب
آیت الله سید محمود طالقانی، فرزندآیت الله ابوالحسن طالقانی (متولداسفند ۱۲۸۹)
«سیدمحمودطالقانی »در ۱۳۴۲ خورشیدی به زندان رفت که پس از پنج سال زندان، عفو و آزاد شد اما بار دیگر در دوم آذر ۱۳۵۴ خورشیدی توسط دادستان ارتش دستگیر
وبه ۱۰ سال زندان محکوم زندانی شد،در در آبان ماه ۱۳۵۷آزادشد(۸سال درتبعیدوزندان بسربرده است.)
وی اولین «رییس شورای انقلاب»واولین امام جمعه وعضومجلس خبرگان بوده است.
آیت الله طالقانی در۱۹ شهریور ۱۳۹۷درگذشت.
کابینه۴۵روزه آیت الله مهدوی کنی
اولین رئیس کمیته انقلاب اسلامی بود، در دولت شهید رجایی وزیر کشور بود و بعد از شهادت رجایی و باهنر(تاانتخابات ریاست جمهوری وانتخاب آیت الله خامنه ای۱۰مهر۱۳۶۰)نخست وزیربوده(کارهای ریاست جمهوری راهم عهده داربود)بقول خودآن مرحوم ریاست جمهوری راهم تجربه کردم.
شهریور ۱۳۵۸(قم) آیتالله مهدوی کنی و رؤسای کمیتههای تهران در دیدار با امام خمینی. شهیدفضل الله محلاتی و آیتالله امامی کاشانی نیز دیده میشوند.
آخرین مسئولیت آیتالله مهدویکنی ،ریاست مجلس خبرگان بود،که در ۲۹ مهر ۱۳۹۳درگذشت.
«آیتالله موسوی اردبیلی» نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی ودراصلاح قانون اساسی حضور داشت، چندین سال دادستان کل کشور و رئیس دیوان عالی کشور بود.
آیتالله موسوی اردبیلی که امامجمعه موقت تهران نیز بود در سال ۱۳۹۵ درگذشت.صبح ۰۳ آذر ۱۳۹۵ در سن ۹۱ سالگی دار فانی را وداع گفت،
«حجت الاسلام محمدجوادباهنر» عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و نماینده مردم در مجلس اول بود. شهید باهنر که سابقه وزارت آموزشوپرورش را داشت،
نخستوزیر دولت شهید رجایی بود که در انفجار دفتر نخستوزیر در ۸ شهریور ۶۰ به شهادت رسید.
«دکترابراهیم یزدی»درکابینه مهندس بازرگان، معاون نخستوزیری دولت موقت، وزیر امور خارجه دولت موقت، نماینده امام و سرپرستی کیهان، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی دوره اول و دبیر کل نهضت آزادی بعد از فوت مرحوم مهندس بازرگان را بر عهده داشت ودرنوفل لوشاتو مشاوررسانه ای امام خمینی بودوی در پنجم شهریور ماه سال ۹۶ در ۸۶سالگی درگذشت.
از راست: بترتیب از راست:امیرحسین پولادی،هاشم صباغیان،دکترسید محمد مهدی جعفری،دکتریدالله سحابی، مهندس مهدی بازرگان، مجمد بسته نگار ،احمد صدر حاج سید جوادی.
«دکتر احمدصدر حاج سیدجوادی» از اعضای برجسته و عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران، وزیر کشور و وزیر دادگستریدولت موقت مهندس بازرگان ، پس از سقوط دولت موقت نماینده مردم قزوین در مجلس شورای اسلامی دوره اول شد،در یازدهم فروردین سال ۹۲ در تهران درگذشت.
«مصطفی کتیرایی»از اعضای انجمن مهندسان ایران، نماینده ویژه امام در هیات بررسی مسائل نفتی در سال ۵۷ و وزیر مسکن و شهرسازی دولت موقت بود. کتیرایی در ۱۴ بهمن سال ۹۴ درگذشت.
«سرلشکر قرنی» اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی بود .
«سرلشکر محمدولی قرنی»در روز ۲۳ بهمن ۵۷ یعنی یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی،درآن وضعیت آشفتگی وپاشیدگی ارتش شاهنشاهی، با حکم امام خمینی، اولین رئیس ستاد مشترک ارتش ملی اسلامی شد.
سرلشکرقرنی درکنارداریوش فروهر
سوابق مبارزاتی ضدشاهی سرلشکرقرنی:وی مغز متفکر کودتا ، فرمانده وقت ستاد اطلاعات ارتش معروف به «رکن ۲»که نقشه سرگونی دولت منوچهر اقبال راطراحی کرده بود که دکتر علی امینی به نخستوزیری ایران بنشاندکه در پی کشف کودتا علیه حکومت شاه درتیر ۱۳۳۷ دستگیر و پس از سه سال زندان از ارتش اخراج شده بود.
واماسپهبدقرنی تنها ۴۳ روز توانست دوام بیاورد،سازوکارهای این مردانقلابی با عملکردهای وزیردفاع(دکترابراهیم یزدی) ونخست وزیری همخوانی نداشت که در نهایت با شدت یافتن اختلافات رئیس ستادارتش با دولت موقت،مجبور به استعفا شد.
اولین رئیس ستادارتش نظام جمهوری اسلامی عنوان «اولین شهیدترور»را هم متعلق به خودش کرد، در سوم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ توسط گروه فرقان به شهادت رسید.
مهندس مهدی بازرگان/نخست وزیرایران
بازرگان، بازرگان، حکومتت مبارکبازرگان، بازرگان، حکومتت مبارک
متن حکم نخست وزیری بازرگان
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای مهندس مهدی بازرگان
بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط و حزبی بستگی به گروهی خاص، مامور تشکیل دولت موقت می نمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصا انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید.
مقتضی است که اعضای دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرایطی که مشخص نموده ام تعیین و معرفی نمائید. کارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همکاری کامل نموده و رعایت انضباط را برای وصول به اهداف مقدس انقلاب و سامان یافتن امور کشور خواهند نمود. موفقیت شما و دولت موقت را در این مرحله حساس تاریخی از خداوند متعال مسئلت می نمایم./
روح الله الموسوی الخمینی ۶ربیع الثانی ١٣٩٩(یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۵۷)
شامگاه ۱۴ بهمن،جلسه مهمی با حضور اعضای شورای انقلاب اسلامی در اقامتگاه امام در مدرسه علوی شماره ۲ در خیابان عین الدوله ایران برگزار شد و تا ساعت ١١ شب ادامه داشت. در این جلسه مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر تعیین شد و حکم وی که تاریخ یکشنبه، ۱۵ بهمن ۱۳۵۷صادر شد.
روز دوشنبه، ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ مراسمی در آمفی تئاتر مدرسه علوی برگزار شد و حکم نخست وزیری به او اعطا شد. این مراسم ساعت ۳۰ : ۱۷ بعد از ظهر با حضور جمع زیادی از خبرنگاران داخلی و خارجی با سخنان امام آغاز شد.
در روز پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ مردم در سراسر کشور در حمایت از مهندس بازرگان به خیابانها ریختند. روزنامه اطلاعات در گزارشی در این باره نوشته است:
امروز میلیونها نفر در سراسر کشو با راهپیماییهای گسترده و اجتماع، به دولت بازرگان، منتخب امام خمینی، رأی موافق دادند.
شعارهای حمایت از نخستوزیری آقای بازرگان : درود بر خمینی، ناجی خلق ایران/درود بر بازرگان مجری حفظ قرآن؛ نخستوزیر ایران، منتخب امام است/ بر او ز جانب ما، از جان و دل سلام است/بازرگان، بازرگان، حکومتت مبارک.
مهندس بازرگان، نخستوزیر ایران/ بازرگان، بازرگان، مجری حکم قرآن/فرموده خمینی، برای ما چوجان است، نخستوزیر محبوب، مهدی بازرگان است/نخستوزیر محبوب، منتخب امام است
۹ ماه نخست وزیری
مهندس مهدی بازرگان در روزدوشنبه، ۱۴ آبان ۱۳۵۸(یک روزبعدازتسخیرلانه جاسوسی توسط دانشجویان خط امام)برای سومین بود که استعفای خودراتقدیم امام کرد، ۲۷۵ روزبه عنوان نخستوزیری دولت موقت عهده دار امورحکومت انفلابی بود،آخرین جلسه هیئت دولتش در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ بود.
مهندس بازرگان فکرمی کرداگرمعالجات خودرادرخارج ازکشورانجام دهد،شفامی یابد،لذااواخردیماه ۱۳۷۳برای ادامه درمان(بیماری قلب) عازم سوییس شد وامانه اینکه شفایی نیافت،بلکه حتی نتوانست خودرابه بیمارستان برساند،در فرودگاه زوریخ وضعیت مزاجیاش رو به وخامت گذاشت.که تاقبل ازرسیدن به بیمارستان درروزجمعه، ۳۰ دی ۱۳۷۳در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
مهندس مهدی بازرگان در ۳۰ دی ۱۳۷۳در سن ۸۷ سالگی درگذشت و پیکر او به تهران منتقل کردند و بعدازتشییع باشکوه از مقابل حسینیه ارشاد در قم دفن شد. بنا به وصیت بازرگان، پیکرش در مقبره بیات در نزدیکی آرامگاه حضرت فاطمه معصومه (س) و در کنار والدین به خاک سپرده شد.
سرنوشت «مهندس میرحسین موسوی»نخست وزیر
امام خمینی،موسوی اردبیلی(رئیس قوه قضائیه)،آیت الله خامنه ای(رئیس جمهور)،میرحسین موسوی(نخست وزیر)
کابینه آیت الله خامنه ای/میرحسین موسوی موسوی،ارچپ نفرسوم
روز سه شنبه، ۱۵ شهریور ۱۳۶۷ در شرایطی که ایران به تازگی قطعنامه آتشبس یا به تعبیر امام خمینی جام زهر را پذیرفته بود، روزنامه جمهوری اسلامی که در اختیار مسیح مهاجری قرار داشت، در حالی منتشر شد که خبر استعفای میرحسین موسوی از نخست وزیری را به عنوان تیتر یک انتخاب کرده بود، استعفایی که بدون هماهنگی رئیس جمهور و رهبر کبیر انقلاب اسلامی نگاشته شده بود.
موسوی همزمان با نگارش نسخه مطبوعاتی استعفایش، در۱۴ شهریور ۱۳۶۷ نسخه دوم استعفایش را با دستخط خویش در سربرگ نخستوزیری خطاب به رئیسجمهور منتخب مردم با تعابیری تند و موهن نگاشت. وی در نامه خویش که خطاب به «مقام محترم ریاست جمهوری» بدون ذکر نام ایشان و بدون سلام و احترامات معمول آغاز شده است، به بیان نکاتی در توضیح علت استعفای خویش میپردازد که در نسخه ارسال شده به مطبوعات موجود نبوده است. وی علت بیان این موارد را اینگونه توضیح داده است: اشاه وارمی گذریم...جواد لاریجانی، قائممقام وزیر خارجه دولتش از برخی روابط بینالملل(مذاکرات ژنو) را بی اطلاع من انجام می دهد..گروه های خودسر درکارم دخالت می کنند...ایجادشوراهای مختلف را موجب کاهش ومحدودیت دولتش دانسته ...درپایان می نویسد:«این استعفا به دلیل ناتوانی اینجانب برای کار با این شرایط است و درست برای همین ناتوانی است که اینجانب تکلیف را از خود ساقط میبینم.»
جوابیه امام خمینی به استغفای میرحسین موسوی(نخست وزیر):
جناب آقای موسوی نخستوزیر محترم
نامه استعفای شما باعث تعجب شد.
حق این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان میگذاشتید. در زمانی که مردم حزبالله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه میبرند چه وقت گله و استعفا است. شما در سنگر نخستوزیری در چارچوب اسلام و قانون اساسی به خدمت خود ادامه دهید، در صورتی که نسبت به بعضی از وزرا به توافق نمیرسید چون گذشته عمل شود. این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که مایل بود، رأی دهد. تعزیرات از این پس در اختیار مجمع تشخیص مصلحت است که اگر صلاح بداند به هر میزان که مایل باشد، در اختیار دولت قرار خواهد داد.
همه باید به خدا پناه ببریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کنند. مردم ما از این گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیدهاند. این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت. از آنجا که من به شما علاقهمندم، انشاءالله عندالملاقات مسائلی است که گوشزد مینمایم./روحالله الموسوی الخمینی/ ۱۵ شهریور ۱۳۶۷
واما سال۱۳۸۸ به فعالیت های سیاسی برگشت
درانتخابات ۱۳۸۸
ومناظره تلویزیونی پرماجرا
میرحسین موسوی(نخست وزیر)و حجت الاسلام مهدی کروبی(رئیس مجلس)۲فتنه گر۸۸ درایام حصر
در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری(۲۲ خرداد ۱۳۸۸) از مجموع ۳۹۱۶۵۱۹۱ رای ماخوذه
۱-محمود احمدی نژاد با ۲۴۵۲۷۵۱۶ معادل ۶۲ و ۶۳ صدم درصد اکثریت مطلق آرا را کسب کرد و به عنوان رییس جمهور منتخب برگزیده شد.
۲- میرحسین موسوی خامنه با ۱۳۲۱۶۴۱۱ رای معادل ۳۳و۷۵ صدم ارا ماخوذه.
۳-محسن رضایی با ۶۷۸۲۴۰ رای معادل یک و ۷۳ صدم درصد
۴- حجت الاسلام مهدی کروبی با ۳۳۳۶۳۵ رای معادل ۸۵ صدم درصد آرا
آقای میرحسین موسوی باتوجه به اختلاف آرای ۱۱میلیون و۳۰۰هزاری بافردمنتخب(احمدی نژاد) همچنان مصربود که درانتخابات تخلف وتقلب شده وتظاهرات خیابانی راه انداخت،آشوبهای خیابانی شکل گرفت وهیچ وساطتی رانپذیرفت ومی گفت یامن رئیس جمهورم ویاباطل شود.. و «فتنه»شکل گرفت،وبرای مهارفتنه گران،لاجرم به «حصر»متوسل شدند. وازاز اوایل اسفند ۱۳۸۹ایشان با رفیقش کروبی درحصرند.
«دکتریدالله سحابی»از پایهگذاران نهضت آزادی ایران، وزیر مشاور در دولت موقت و از دوستان نزدیک مرحوم مهندس بازرگان، نماینده دوره اول مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و رئیس سنی مجلس دوره اول بود. سحابی در ۲۳ فروردین سال ۸۱ درگذشت.
ازچپ:عزت الله سحابی،دکتریدالله سحابی،مهندس مهدی بازرگان
«عزت الله سحابی» ریاست سازمان برنامه و بودجه، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی دوره اول و مدیرمسئولی ماهنامه ایران فردا را در کارنامه خود داشت. سحابی در دهم خرداد ۱۳۹۰ در تهران درگذشت.
دکترعباس شیبانی(متولد۱۳۱۰)
پزشکی شش ساله را ۱۷ سال خواندم و سال ۱۳۴۸ فارغ التحصیل شدم . ما وسطهای درسمان، همواره به زندان می رفتیم ۱۳۵۰ فارغ التحصیل شدم.
وزیرکشاورزی:ازآبان ۱۳۵۸ – تا شهریور۱۳۵۹(۱۰ماه)
نماینده مجلس شورای اسلامی:ازشهریور ۱۳۶۰تاخرداد ۱۳۷۹(ازدوره اول تاپایان دوره پنجم)۱۹سال
ریاست دانشگاه تهران: ازخرداد سال ۱۳۶۱ تا آبان ۱۳۶۲(۱۷ماه)
نماینده مجلس خبرگان:مرداد ۱۳۵۸ تا آبان ۱۳۵۸(۳ماه)
نماینده شورای شهرتهران :از اردیبهشت ۱۳۸۲ – مرداد ۱۳۹۶(۱۴سال)سه دوره
سال ۱۳۳۲ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شدم، البته چون به تناوب به دلیل فعالیت سیاسی به زندان میافتادم، سال ۱۳۵۰ فارغ التحصیل شدم، سال ۱۳۵۰ فارغ التحصیل شدم.
شیبانی در سالهای ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ همزمان با حرکت ملی شدن صنعت نفت، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و در سال ۱۳۳۵ به دلیل حمایت از دولت مصر، دستگیرشد، در سال ۱۳۳۶ به همراه سران نهضت مقاومت در مشهد به ۱۰۰ روز زندان محکوم شد. پس از آزادی در سال ۱۳۳۹ به دنبال فعالیت مجدد جبهه ملی، مجددا دستگیر و ۴ ماه زندانی کشید.
وی به دلیل مخالفت با رفراندوم ۶ ماده ای شاه، مجددا در سال ۱۳۴۰ دستگیر و ۶ سال به زندان رفت.
شما از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵که بیست سال می شود، سیزده سالش را در زندان بودید؟
بله، سیزده سالش را در زندان بودم .
یعنی فقط ۷ سال آزاد بودید؟
نه بار مرا دست گیر کردند که شش سالش به عنوان عضو نهضت آزادی به همراه مهندس بازرگان و دکتر سحابی محکوم شدیم و زندان های دیگری هم بود که آخرینش هم به این دلیل بود که محمد مفیدی - برادر خانم من - یک ژنرال را کشت و به همین علت مرا به سه سال زندان محکوم کردند و پنج سال در زندان نگه داشتند .
شیبانی در سال ۱۳۴۷ پس از آزادی از زندان، به گذراندن پایان نامه دکترا و فارغ التحصیلی از دانشگاه پس از ۱۷ سال مشغول شد ولی مجددا در جریان شهادت آیت الله سعیدی به ۶ ماه حبس و پس از آن در سال ۱۳۵۱ به دنبال دستگیری یکی از بستگانش به جرم همکاری با وی، به ۳ سال زندان محکوم شد ولی ۵ سال در زندان ماند.
ازدواج دوران زندان
ازدواج عباس شیبانی در پشت میلههای زندان رژیم پهلوی صورت گرفته است(سال۱۳۴۸)
تنهافرزنددکترشیبانی(آزاده شیبانی):پدرم به همراه دایی بنده، زندانی سیاسی بودند، زمانی که بانویی انقلابی برای پیگیری اهداف انقلاب به دیدن دایی بنده میآمدند؛ پدرم در جریان قرار گرفت و این خانم را از طریق دایی من خواستگاری کرد؛ در حقیقت خواستگاری پدر من در پشت میلههای زندان انجام شد و پدر معتقد بود که اگر با زنی ازدواج کند که شرایط فعلی را درک کند و بپذیرد، میتواند او را به کمال آرامش و آسایش برساند، خطبه عقد پدر و مادرم را نیز آیتالله طالقانی خواندند.
(همسر)انسیه مفیدی همسر (۷۰ سالگی) درگذشت- ۲۹ خرداد ۱۳۸۷
بترتیب ازراست:دکترمهدی چمران،دکترعباس شیبانی،تندیس شیبانی،حجتالاسلام سیدمهدی طباطبایی(متوفی۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷)،دکترمحمدباقرقالیباف.
خانم دخترشیبانی می گوید:جلسات شورای انقلاب در منزل ما برگزار میشد و اینجا قدمگاه شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید مطهری و سایر اعضای این شورا بود، در این خانه بزرگان زیادی رفت و آمد میکردند و انقلاب اسلامی را هدایت و رهبری میکردند، در واقع اینجا «خانه انقلاب» بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:آقای دکترشیبانی یکی ازمردان مبارز وانقلابی است که سالهادرزندان بوده وبعداز آزادی اززندان هم دنبال رهبرومولایش (حضرت امام خمینی)بوده،به ملاقات امام می رود ودرهمانجاآقای هاشمی ازوی دعوت می کندبرای شرکت درشورای انقلاب وازمعتمدین انقلاب می شود وخدمات مؤثری هم برای نظام جمهوری اسلامی انجام داده است وبزرگمردی است که درعین دارابودن(امکانات مالی)،ساده زیست بوده بطوری که درطول ۵دوره نماینده مجلس شورای اسلامی ازناهارمجلس استفاده نکرده.. واما اینکه عده ای احساساتی بشوند ..بنویسند« مردی در سن ۸۶ سالگی که نه تلفن همراه دارد ، نه ماشین ، نه خانه ، نه حساب بانکی(داخل وخارج) و حتی تا امروز مشرف به خانه خدا و کربلا و نجف نشده است»..این چه افتخاری است!نرفتن به سفرحج واجب! وبه زیارت کربلا نرفتن چه افتخاری است(درحالیکه برای درمان همسرمرحومه اش تاانگلیس رفته ) واینکه مقامت درمقابل تکنولوژی چه امتیازی که به آن بایدافتخارکرد ویا اینکه نداشتن حساب بانکی یعنی چه!درحالیکه که کارمنداست!وماخوشحال شدیم که درطی۲دوره کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری موفق نشدبیش از۷۰۰هزاررأی بیاوردوگرنه بااین مقاومتی که درمقابل تکنولوژی دارد(نه موبایل داردونه ایمیل ونه ازاینترنت سردرمیاورد ونه ازفوتبال خوشش می آید) رتبه جهانیمان ازافغانستان پایین تربود.
«سیدابوالحسن بنی صدر»فرزندآیت الله بنی صدرهمدانی، در سال ۱۳۵۸ وزارت در اقتصاد و امور خارجه را تجربه کرده بود، در بهمن ۱۳۵۸ به عنوان اولین رئیسجمهور ایران انتخاب شد.بعلت زدوبندبا رهبرمنافقین خط خودراازنیروهای خط امام جداکرد وادامه همکاری با منافقین موجب شد که ۲۰خرداد ۱۳۶۰ از فرماندهی کل قوا عزل شود.
در ۲۶ خرداد مجلس شورای اسلامی دو فوریت طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر را تصویب کرد و منافقین نیز در ۲۷ خرداد اعلام کردند که مسئولیت حفاظت از جان رئیس جمهور را برعهده دارند و در ۲۸ خرداد نیز رسماً اعلام جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی کردند. در نهایت در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ بنیصدر از ریاست جمهوری ایران خلع شد.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر درموردسرنوشت بنی صدر:درشامگاه ۶ مرداد ۱۳۶۰ ساعت ۳۵ : ۱۹ بنیصدر و رجوی در حالی که لباس پرواز بر تن داشتند، وارد رمپ (محوطه بارگیری و سوار کردن مسافر در فرودگاه) پرواز میشوند. در همان حال از پست فرماندهی اعلام میکنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است و به جای ساعت ۳۰ : ۱۰ شب، یک ساعت زودتر انجام خواهدشد. سوژهها همراه محافظان خود، در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان شدند. وقتی سایر خدمه از قبیل کروچیف (مهندس پرواز) و بوم اپراتور (مسئول سوختگیری)، برای بازدید قبل از پرواز سعی کردند محوطه را چک کنند، با در بسته مواجه شدند. سرهنگ معزی(خلبان مخصوص شاه) وچندهمدست این نقشه مسئول مربوطه راتهدیدمی کند وارد اتاقک می کنند ودست وپای اورامی بندند وهواپیمای شروع به پروازمی کند وبه این ترتیب، بنی صدر، همراه با رجوی از ایران گریخت و به فرانسه رفت وپناهندگی گرفت.
«سرهنگ معزی» خلبان قهرمانی که خائن بود!
سرهنگ بهزاد معزی خلبان مخصوص شاه بود که در بیشتر پروازها و مسافرتهای شاه مخلوع ، خلبان هواپیمای اختصاصی وی بود.
«معزی» خلبان همان هواپیمایی بود که در روز ۲۶ دی ۱۳۵۷ شاه از ایران فرار کرد
ولی در۲ اسفند ۱۳۵۷ باژست عشق به وطن ( تظاهر به جانبداری از انقلاب اسلامی) هواپیما را به ایران بازگرداند ومورداستقبال وتشویق مسئولین قرارگرفت،حتی برایش محافظ گذاشتند،ازترس ترور سلطنت طلبها،حتی چندین خلبان وافسران ضدانقلاب را به ایران بازگرداند وبرایشان امان نامه گرفت!.
۲سال و۵ماه بعد۲تاجنایتکارراباهمان هواپیمای شاه فراری داد.
گزارش معزی درباره عملیات فراری دادن بنی صدر
سرهنگ معزی می گوید: صبح روز سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوختگیری شبانه را طراحی کردم و ۴ تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم. عصر روز موعود مطابق معمول به پایگاه هوایی رفتیم تا خود را برای یک پرواز عادی آماده کنیم. مخازن سوخت را پر و همه چیز را مرتب کردیم. ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه بامداد موفق شدیم بنیصدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کرده و آنجا پنهان کنیم و سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم و نخستین مرحله ماموریت خود را همانطور که طرحریزی کرده بودیم با موفقیت به انجام رساندیم. معزی گفت:
با پرواز در ارتفاع کم موفق شدیم از حریم ایران بگذریم بدون آنکه هواپیما به وسیله رادارها ردیابی شود. بعد از گذشتن از فراز ترکیه، شرق مدیترانه، قبرس و بالاخره یونان پرواز کردیم و در یونان رادارهای این کشور برای نخستین بار هواپیما را مشاهده کردند.
سرهنگ بهزاد معزی بعدازفروددرپاریس می گوید:
قبل از اینکه در فرانسه برسیم با رادیو به مقامهای فرانسوی اطلاع داده بودم که حامل رئیس جمهور ایران هستم که خواستار پناهندگی سیاسی است.
قطب زاده ازمسافران «پروازانقلاب»بود-هنگام مراجعت ازنوفل لوشاتو
«صادق قطب زاده» از همراهان امام در پاریس بود که با پرواز انقلاب به ایران بازگشت. قطبزاده مدتی وزیر امور خارجه دولت شورای انقلاب و اولین رئیس سازمان صداوسیما بعد از انقلاب بود. او همچنین از نامزدان ریاستجمهوری در انتخابات اولین دوره ریاستجمهوری بود
قطب زاده درکنار متهمان دیگرکودتا-دادگاه انقلاب-به قضاوت آیت الله ری شهری
در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۳۶۱، این بار به اتهام طرح کودتا و تلاش برای قتل بازداشت شد. وی متهم شد که با ریختن مواد منفجره در چاهی در نزدیکی منزل امام قصد داشته وی را ترور کند. او در یک گفتگوی تلویزیونی شرکت کرد ازدست داشتن آیت الله شریعتمداری دراین کودتاگفت!. ..در۲۴ شهریور ۱۳۶۱اعدام شد.
میرحسین موسوی وحبیبالله پیمان
«پیمان»از سیاسیون و مبارزان قبل از انقلاب، دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز بود که مدتی نشریه امت را منتشر کرد.
قُم- بیت امام خمینی:دکتریدالله سحابی،؟،حاج احمدآقاخمینی،شهیدمهدی عراقی،دکترعلی اکبرمعین فر
«دکترعلی اکبرمعین فر»رئیس سازمان برنامه و بودجه در دولت وقت، اولین وزیر نفت در دولت موقت، نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی و از اعضای بلندپایه انجمن اسلامی مهندسان به پایهگذاری مرحوم مهدی بازرگان بود. او در ۱۲ دی ماه ۱۳۹۶ درگذشت.
«رضاصدر»وزیر بازرگانی دولت موقت و دولت شورای انقلاب، از اعضای برجسته نهضت آزادی ایران که از لحاظ فقهی نیز مجتهد است. او اکنون در آمریکا زندگی میکند.
«دکتراحمدجلالی»سفیر فعلی ایران در یونسکو و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی است. جلالی یک بار دیگر نیز از سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۷ سفیر ایران در یونسکو بوده و در این مدت پنج اثر تاریخی به ثبت رسانده است. او در اوایل انقلاب مدیر طرح و برنامه صداوسیما بوده و از برنامههای مطرح اوایل انقلاب، برنامه قرآن در صحنه با مرحوم آیتالله طالقانی بود که با مجریگری دکتر جلالی اجرا میشد و مخاطبان زیادی داشت.
«دکتر حسن حبیبی»وزیر علوم دولت شورای انقلاب، وزیر دادگستری دولت اول مهندس موسوی، از طراحان قانون اساسی دولت موقت، معاون اول دولتهای مرحوم هاشمیرفسنجانی و دولت اول خاتمی بود. حبیبی در ۱۲ بهمن سال ۹۱ درگذشت.
«سرتیپ علی اصغرمسعودی»افسری رژیم شاه بودکه در دادگاه سال ۴۲ بهعنوان وکیل مدافع از امام خمینی دفاع میکند که به همین دلیل ار ارتش اخراج میشود.
سایت جماران که ازیاران اولیه امام خمینی بودند درباره شکل گیری «شورای انقلاب اسلامی» اینگونه می نویسد:امام خمینی:به موجب حق شرعی و بر اساس رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به اینجانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی به نام «شورای انقلاب اسلامی» مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهند کرد. اعضای این شورا در اولین فرصت مناسب معرفی خواهند شد. این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصی شده است؛ از آن جمله مأموریت دارد تا شرایط تأسیس دولت انتقالی را مورد بررسی و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه آن را فراهم سازد. دولت موقت در اولین فرصت که مناسب و صلاح دانسته شود به ملت معرفی و شروع به کار خواهد نمود.
روز ۲۲ دی ۱۳۵۷، شورای انقلاب به فرمان امام خمینی به طور علنی تشکیل شد.
امام خمینی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فرمان تشکیل شورای انقلاب را صادر کردند. مدتی بعد ایشان در نامه ای به شهید بهشتی می نویسند:
پس از اهدای سلام و تحیت، وقت دارد سپری می شود و من خوف آن دارم که با عدم معرفی اشخاص، مفسده پیش آید. بنا بود به مجرد آمدن ایشان ( مطهری) با اشخاص مورد نظر یکی یکی و جمعی ملاقات کنید و نتیجه را فوراً به این جانب اعلام کنید. و نیز مرقومی که معرف باشد با خط و امضای عدد معلوم بفرستید. من در انتظار هستم و باید عجله شود، و نیز استفسار از بعضی آنها برای مسافرت به خارج. در هر صورت همه موضوعات که به شما و ایشان تذکر داده شد، لازم است با عجله انجام گیرد و اگر اشخاص دیگری نیز پیدا شد ملحق شود. والسلام./(صحیفه امام؛ ج ۴، ص ۳۰۷)
نگرانیهای موجود در لحن امام خمینی در این نامه به خوبی گویای اهمیت بسیار بالای شورای انقلاب در نزد ایشان است.
امام خمینی سرانجام طی اطلاعیه ای، اعضای شورای انقلاب اسلامی را تعیین و وظایف آن را برای مردم تشریح نمودند. امام خمینی در ۲۲ دی ماه ۱۳۵۷ پیامی بدین شرح صادر کرد: «به موجب حق شرعی و بر اساس رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به اینجانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی به نام «شورای انقلاب اسلامی» مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهند کرد. اعضای این شورا در اولین فرصت مناسب معرفی خواهند شد. این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصی شده است؛ از آن جمله مأموریت دارد تا شرایط تأسیس دولت انتقالی را مورد بررسی و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه آن را فراهم سازد. دولت موقت در اولین فرصت که مناسب و صلاح دانسته شود به ملت معرفی و شروع به کار خواهد نمود.»/(صحیفه امام؛ ج ۵، ص ۴۲۶)
به رغم پیوستن دیرهنگام تشکل نهضت آزادی به جریان انقلاب، و به رغم اختلافات تاکتیکی و اندیشه ای جریان ملی ـ مذهبی با امام خمینی ، او به آنان فرصت حضور در سطوح بالا را اعطا نمود. چنانکه در جریانات مربوط به شورای انقلاب چه در امر تصمیمات ابتدایی و چه بعد از آن، ملی مذهبی ها و در راس آنان بازرگان حضور داشتند.
بدین ترتیب مهندس بازرگان نیز به پاریس رفت و در طی همین سفر رهبری امام خمینی را رسماً پذیرفت. امام خمینی در ۱۸ دی ۱۳۵۷ پاسخ به نماینده رئیس جمهور فرانسه که حامل پیامی از جانب کارتر برای امام بودند، اظهار داشتند: «تأکید می کنم که اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود راهی جز این نیست که نظام شاهنشاهی - که قانونی نیست - کنار برود، و ملت را به حال خود باقی بگذارند، تا من یک شورای انقلاب تأسیس کنم از اشخاص پاکدامن، برای نقل قدرت؛ تا امکانات مناسب جهت حکومت مبعوث ملت انجام گیرد.»/(صحیفه امام؛ ج ۵، ص ۳۷۷)
در نهایت موجودیت شورای انقلاب به عنوان اولین و بنیادی ترین ارکان قدرت سیاسی و عالیترین نهاد تصمیم گیری در کشور بعد از امام خمینی ، در تاریخ۲۲ دی ماه ۱۳۵۷ و به فاصله یک ماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی با پیام امام رسما اعلام شد: «سلام و تحیت بر ملت قهرمان و شریف ایران! سلام بر شهدای راه حق!
اکنون که روز پیروزی ملت شجاع نزدیک می شود، اکنون که خون های پاک عزیزان بیگناهی که برای دفاع از حق و حقیقت به دست جلادان خون آشام شاه بر زمین ریخته شده است بارور می گردد، لازم می دانم مراتب ذیل را به اطلاع ملت ایران و مردم جهان برسانم:
۱- به موجب حق شرعی و بر اساس رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به این جانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی به نام «شورای انقلاب اسلامی» مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهند کرد. اعضای این شورا در اولین فرصت مناسب معرفی خواهند شد. این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصی شده است؛ از آن جمله مأموریت دارد تا شرایط تأسیس دولت انتقالی را مورد بررسی و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه آن را فراهم سازد. دولت موقت در اولین فرصت که مناسب و صلاح دانسته شود به ملت معرفی و شروع به کار خواهد نمود.» (صحیفه امام؛ ج ۵، ص ۴۲۶)
صدور این پیام، جمعه، ۲۲ دی ۱۳۵۷ را به نقطه عطفی از برای نهضت اسلامی تبدیل نمود. تا پیش از آن تاریخ نیروهای انقلاب نمی دانستند انتقال قدرت چگونه صورت می گیرد. همچنین بعضی فرصت طلبان تصور می کردند از حیث تشکیل حکومت و سازماندهی و اداره امور نارساییهایی وجود دارد و درصدد بر آمده بودند که طرح و نقشه ارائه نموده و خود عهده دار این مرحله باشند. حتی دسته هایی تنها به همین منظور اعلام موجودیت نمودند. این نخستین بار بود که رسماً از سوی رهبر کبیر انقلاب، تشکیلات و برنامه های آینده حکومت اسلامی اعلام می شد. اعلام رسمی موجودیت شورای انقلاب از سوی امام خمینی (س)، رژیم و رسانه های جمعی را به تکاپو انداخت تا از هویت اعضای آن اطلاع پیدا کنند. ولی پنهانکاری درست اعضای شورای انقلاب باعث شد تا نه عوامل رژیم موفق به شناسایی آنان شوند و نه رسانه های جمعی اطلاعی از آن به دست بیاورند.
بدیهی است که مسئولیتهای شورای انقلاب، عمده ترین مسئولیتهای رهبری انقلاب در داخل کشور محسوب می شد. شورا در آغاز، هفته ای یک بار و سپس دو بار، به طور مخفی در منازل افراد تشکیل جلسه می داد. تصمیمات اتخاذ شده در این جلسات بلافاصله با امام در میان گذاشته می شد و پس از کسب تکلیف، به مرحله ی اجرا در می آمد. از اقدامات مهم شورای انقلاب، مذاکره با مقامات نظامی نیروهای مسلح، دیدارهای دیپلماتیک، ترتیب دادن مسافرت بختیار به پاریس برای ملاقات با امام، مأموریت راه اندازی نفت و انتخاب رئیس دولت موقت بود.
آن روزها گرایش به شورا شدید بود. رهبران و مبارزان با توجه به تصوری که از استبداد و حکومت فردی داشتند، مایل به تکرار آن تجربه ها نبودند. به همین دلیل به طور طبیعی باید شورای انقلاب تشکیل می شد. از این رو شورای انقلاب به عنوان طبیعی ترین شکل مدیریت در بدو انقلاب به طور خود جوش مطرح و پذیرفته شد و همه ی تصمیم ها از آن جا هدایت می شد و برای بعضی کارها کمیته هایی فعالیت داشت که مهمترین آن ها، کمیته سوخت و کمیته اعتصابات بود.
رئیس شورای انقلاب « آیت الله مرتضی مطهری»...«آیت الله طالقانی»
ریاست این شورا در ابتدا برعهده آیت الله مرتضی مطهری بود اما با شهادت وی ریاست شورای انقلاب به آیت الله طالقانی منتقل شد. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، شورای انقلاب مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت پیشنهاد و امام خمینی نیز وی را به عنوان رئیس دولت موقت انقلاب منصوب کرد. پس از پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت، دکتر حسن حبیبی، دکتر عباس شیبانی، ابوالحسن بنی صدر، صادق قطب زاده، مهندس میرحسین موسوی، احمد جلالی و دکتر حبیب الله پیمان نیز به جمع اعضای شورای انقلاب اضافه شدند.
وظائف واهداف «شورای انقلاب»
تشکیل این شورا اولین اقدام عملی در «جهت اداره ی کشور» به شمار می رود. چنان که در همان زمان پیش از پیروزی انقلاب بسیاری از مشکلات مردم را حل نمود.
به علاوه زمینه انتقال حکومت از سلطنت به جمهوری اسلامی را فراهم نمود. سه هدف ساماندهی انقلاب، وارد آوردن آخرین ضربات به پیکر نیمه جان رژیم سفاک پهلوی و کمک به اداره کشور پس از پیروزی را می توان از اصلی ترین و کلی ترین اهداف تأسیس شورای انقلاب دانست.
در حالی که شاه(محمدرضاپهلوی) آخرین تلاشها را برای استمرار رژیم سلطنت انجام می داد و قدرتهای حاکم بر منطقه هم کوشش داشتند راه حل مناسبی که با منافعشان تطبیق داشته باشد بیابند همه نیروهای مخالف انقلاب به تشکیل حکومت بختیار رضایت دادند و به توافق رسیدند. به خصوص آمریکا مستقیما مسئولیت نگهداری بختیار را بر عهده گرفته و تمام کوشش های باطن و ظاهر را به کار می گرفت تا به نحوی شعله های انقلاب ولو به صورت موقت خاموش سازند.
در این میان رهبری انقلاب به موقع ضربات مهلکی را بر رژیم در حال احتضار وارد می ساخت که تشکیل شورای انقلاب یکی از همین تصمیمات کوبنده بود. به هر حال شورای انقلاب به عنوان اولین نهاد انقلابی در ایران توانست کارویژه های خود را به شکل مطلوبی انجام دهد و حتی پس از انقلاب هم نقش مهمی را در عرصه ی سیاسی کشور ایفا نماید.
اقدامات «شورای انقلاب»بعدازپیروزی انقلاب
از جمله اقدامات شورای انقلاب، می توان به تصویب اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ملی شدن بانک ها، سامان بخشیدن به دادگاه های انقلاب، برگزاری همه پرسی در رابطه با نظام جمهوری اسلامی، بررسی پیش نویس قانون اساسی، تصویب آیین نامه های مجلس خبرگان و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی و ... اشاره کرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:حجت الاسلام محمدجواد باهنر درمصاحبه ای می گوید:
حضرت امام نیز پس از پذیرش استعفای دولت موقت، در نامه ای به شورای انقلاب مسوؤلیت اجرایی اداره کشور، تکمیل انتقال قدرت و تأسیس نهادهای سیاسی جدید را به عهده شورای انقلاب واگذار می کند.
امام خمینی:شورای انقلاب را مأمور نمودم برای رسیدگی و اداره امور کشور در حال انتقال و نیز شورا، مأموریت در اجرای امور زیر را بدون مجال دارد:
۱- تهیه مقدمات قانون همه پرسی قانون اساسی
۲- تهیه مقدمات انتخابات مجلس شورای ملی
۳-تهیه مقدمات تعیین رییس جمهور
لازم به ذکر است که با اتکا به خداوند متعال و اعتماد به قدرت عظیم الشأن باید امور محوله را خصوصاً آن چه مربوط است به پاکسازی دستگاه های اداری و رفاه حال طبقات مستضعف بی خانمان، بطور انقلابی و قاطع عمل نمایند.
کابینه مهندس بازرگان:ایستاده از راست:محمود احمدزادههروی (وزیر صنایع)، عباس تاج (وزیر نیرو)، اسدالله مبشری (وزیر دادگستری)، محمدحسین اسلامی (وزیر پست و تلگراف)، ناصرمیناچی (وزیر ارشاد)، ابراهیم یزدی (وزیر امورخارجه)، یدالله سحابی (وزیر طرحها و برنامههای انقلاب)، علی شریعتمداری (وزیر علوم)،عباس امیرانتظام (معاون نخست وزیر و سخن گو)، احمد صدر حاجسیدجوادی (وزیر سابق کشور)، مهندس مهدی بازرگان (نخست وزیر)، داریوش فروهر (وزیر کار)، غلامحسین شکوهی (وزیر آموزش و پرورش)، محمدیوسف طاهریقزوینی (وزیر راه)، علی اردلان (وزیر دارائی)، هاشم صباغیان (وزیر کشور)، حسین بنیاسدی (وزیر مشاور در امور اجرایی)، تیمسار سرتیپ محمدتقی ریاحی (وزیر جنگ)
نشسته از راست: ابراهیم حکیمی (دفتر نخست وزیری)، علیمحمد ایزدی (وزیر کشاورزی)، غلامرضارستگارپور (رئیس دفتر)، علی اکبرمعینفر (وزیر نفت)، مصطفی کتیرایی (وزیر مسکن)، کاظم سامی (وزیر بهداری)/پایان توضیحات.
اولین روحانیونی که وزیرشدند(اولین وزیران بعدازسقوط دولت بازرگان)
متعاقب این بیانیه(شورای انقلاب) اعلام شد که شورا ترکیب تازه ای خواهد داشت و با ادغام دولت در شورا اعضای جدید شورا انتخاب شدند و در اداره مملکت، اینگونه بین اعضای شورا تقسیم کار شد:
۱-آیت الله سیدعلی خامنه ای ـ وزیردفاع و پاسداران.
۲-آیت الله سیدمحمدحسینی بهشتی ـرئیس(وزیر) جهاد سازندگی.
۳-آیت الله اکبرهاشمی رفسنجانی - وزیر کشور.
۴-آیت الله محمدرضامهدوی کنی ـ رئیس کمیته انقلاب +وزیر دادگستری.
۵-حجت الاسلام علی قدوسی ـرئیس دادگاه انقلاب.
۶-حجت الاسلام محمدجواد باهنر ـوزیر آموزش و پرورش.
۷-ابوالحسن بنی صدر ـ وزیرامور خارجه.
۸-علی اکبرمعین فر ـ وزیرنفت.
۹-حسن حبیبی ـوزیر آموزش عالی.
۱۰-عزت الله سحابی ـ رئیس برنامه و بودجه.
۱۱-ناصرمیناچی ـ وزیرارشاد ملی(وزارت فرهنگ و هنرسابق).
این افراد فعالیتهای خود را آغاز کرده و در مدت کوتاهی نسبتا موفق شدند بر خلأ سیاسی موجود فایق آیند. همه پرسی قانون اساسی در ۱۲ آذر ۱۳۵۸ و متعاقب آن انتخابات ریاست جمهوری در بهمن ۱۳۵۸ برگزار شد و مجلس شورای اسلامی در ۷ خرداد ۱۳۵۹ افتتاح گردید.
با شروع کار مجلس و شورای نگهبان و دیگر نهادها، مسئولیت و ضرورت وجودی شورای انقلاب به پایان رسید./پایان گزارش سایت جماران،بااندکی ویرایش.
همه تبعیدها-اخراج- امام خمینی
۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن/۲+ماه زندان۸ماه حصر
یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه
۱۳آبان۱۳۴۳–تیعیدامام خمینی به ترکیه
مساحت شهر بورسا(ترکیه) ۲۲۵٫۹۳۵ هکتار است. بورسا در شبه جزیره آناتولی در شمال غربی و جنوب شرقی دریای مرمره واقع شده است. جمعیت شهر بورسا ۲٫۸۴۲٫۰۰۰ نفر است، به همین دلیل از آن به عنوان چهارمین استان پر جمعیت ترکیه یاد میشود.
شهر«بورسا»در۳۲۵کیلومتری آنکارا-پایتخت-قراردارد.
۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق(نجف)
امام خمینی(عراق)نجف
۱۳سال اقامت درنجف
۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت
کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.
۱۴مهر۱۳۵۷وارد«پاریس»شد.
۲روزبعد(۱۶مهر)به حومه پاریس(نوفل لوشاتو)منتقل شد.
مدت اقامت در«فرانسه» : ۴ماه (۱۱۸روز)
مدت اقامت دردهکده«نوفل لوشاتو» : ( ۱۱۶ روز )
دهکده «نوفل لوشاتو»که در ۳۵ کیلومتری جنوب غربی شهر پاریس قرار دارد
۱۲بهمن۱۳۵۷واردکشورایران شد.
۱۰روز(دهه فجر)هنوزتفاله های شاه (بختیار)حکومت متزلزلی داشتند.
بیست ودو۲۲بهمن حکومت شاه به زانودرآمد وحکومت بدست عاشقان خمینی درآمد.پیروزی انقلاب
«دیو»چه بیرون رود،«فرشته» درآید
ازجمله ازسخنان بختیار:من مرغ طوفانم،نیندیشم ز طوفان /موجم، نه آن موجی که از دریا گریزد..امام میخواهدتشریف بیاوردحرفی ندارم واما یک مملکت یک دولت،یک مملکت، دو دولت نمیتواند داشته باشد.
امام خمینی، در جواب بختیار که گفته بود یک مملکت، دو دولت نمیتواند داشته باشد، اظهار داشتند این حرف صحیح است؛ یک مملکت دو دولت نمیتواند داشته باشد «لکن دولت غیرقانونی باید برود. تو غیرقانونی هستی»
بختیار آمادۀ خروج از کشور به منظور مذاکره با رهبر انقلاب میشود. در این میان از همکاری کامل بازرگان برخوردار میشود که در مرامنامۀ حزبشان، نهضت آزادی، وفاداری به قانون اساسی مشروطه مورد تأکید و به همین دلیل نهضت آزادی مورد تأیید مصدق در تبعید قرار گرفته بود.
شامگاه ۷ بهمن ۱۳۵۷ ساعت ۱۰:۲۰ شب برنامه عادی رادیو و تلویزیون قطع شد و این متن قرائت شد: «آقای نخستوزیر بیانیه زیر را که متن آن مورد قبول حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی در پاریس نیز واقع شده است، صادر کردند. من بهعنوان یک ایرانی وطندوست که خود را جزو کوچکی از این نهضت و قیام عظیم ملی و اسلامی میدانم و اعتقاد صادقانه دارم که رهبری و زعامت حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی و رأی ایشان میتواند راهگشای مشکلات امروزی ما و ضامن شأن و امنیت کشور گردد، تصمیم گرفتم که ظرف ۴۸ ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافرت کرده و به زیارت معظمله نایل آیم و با گزارشی از اوضاع خاص کشور و اقدامات خود ضمن درک فیض درباره آیندۀ کشور کسب نظر نمایم».
واما امام خمینی گفته بودند:«درصورتی بحضور می پذیرم که ازنخست وزیری استعفادهد»..که نداد وملاقاتی هم صورت نگرفت.
بختیار»فقط ۳۷ روزنخست وزیربود(از تاریخ ۱۷ دی تا ۲۲ بهمن)
بختیارطی مصاحبهای مطبوعاتی در ۱۴ بهمنماه ۱۳۵۷(دوروزازورودامام به ایران گذشته بود) : «اگر او(امام خمینی) میخواهد در قم دولتی ایجاد کند، اجازه خواهم داد. دیدنی خواهد بود. ما هم واتیکان کوچکی خواهیم داشت. اما جدی من حاضر نیستم بگذارم او دولتی واقعی تشکیل دهد... و او این را میداند».
مرغ طوفان(شاپور بختیار)بعدازظهر روز ٢٢ بهمن ۱۳۵۷نخست وزیری را ترک کرد،۱۲ روز بعد از طریق مرزهای غربی-مخفیانه- خاک ایران را ترک کرد.
بختیار در تابستان سال ۱۳۵۹ در خانه خود در حومه پاریس مورد حمله مهاجمین قرار می گیرد ولی محافظانش اورانجات دادند.
سوء قصد دوم(۱۵ مردا۱۳۷۰) شاپور بختیار بهمراه منشی اش کشته شدند.
مهاجمین سه نفر بودند که با استفاده از چاقوی آشپزخانه منزل بختیار، گلوی وی را بریدند.
امام خمینی شب ۱۲بهمن۱۳۵۷واردمدرسه رفاه شد،
روزبعد۱۳بهمن الی۷اسفند۱۳۵۷در مدرسه علوی اقامت داشتند
و۳روزمنزل دخترشان(زهرا مصطفوی)همسردکترمحمودبروجردی-اقامت داشتند
ودر۱۰ اسفند ۱۳۵۷ به شهر قم عزیمت نمود(به اعتباراینکه مسؤلین کارهایشان را می کنند،حتی ازگرفتن پستهای اجرایی روحانیون را منع کرد) دوم بهمن ۱۳۵۸، به علت بیمارى قلبى به بیمارستان قلب تهران منتقل شدندکه بنابر صلاحدید مسؤولین و پزشکان معالج، جهت ادامه درمان و نیاز به مراقبت دائمی، همچنین به دلیل نبود امکانات پزشکی کافی در قم، از بازگشت به شهر قم منصرف شدند. لذا ۴ماه در محله دربند تهران، سپس از۲۸اردیبهشت ۱۳۵۹تا آخر عمر عزیزشان( ۱۳ خرداد ۱۳۶۸) در منطقه جماران تهران ساکن بودند.
خلاصه اقامتگاههای امام خمینی(ازورودبه مهین تارحلت)۱۰سال و۴ماه زندگی
۱۲ساعت (یک شب)در"مدرسه رفاه"+
۲۴روزمدرسه علوی+
۳روزمنزل دخترش"زهرامصطفوی-دکتربروجردی"
+۱۱ماه(هشت روزکمتر)درشهرقم"+
۹سال۴ماه۱۲روز اقامت مجدددرتهران یعنی(۴ماه"۵روزکمتر")در"دربند"+۹سال ۱۷روز-جماران
دوازدهم۱۲بهمن۱۳۵۷ ورودبه میهن -ازدهم اسفندعزیمت به قم تادوم بهمن
ازدوم بهمنماه سال ۵۸ به محله "دربند"تهران رفتند(۴ماه"۵روزکمتر")
ازشب بیست و هشتم اردیبهشت۱۳۵۹به جماران رفت
البته ازاین مدت حضوردرتهران حدود۲ماه دربیمارستان بوده
دکترمعالج امام می گوید:بعد از۲۸روزاقامت درتهران- حضرت امام به قم رفتند. اما به علت ناراحتی قلبی به پیشنهاد بنده به تهران منتقل شدند. ایشان حدود ۴۸ روز در بیمارستان شهیدرجائی فعلی بودند. بعداً به منزلشان در خیابان دربند، که موقتی بود، منتقل شدند
امام خمینی ازروزسوم خرداد۱۳۶۸تا۱۳خرداد۱۳۶۸دربیمارستان قلب بستری بود۱۰روز
۱۶:۰۱ با آمادگی کامل تیم پزشکی با الکتروشوکهای مکرر، گذاشتن لوله داخل مجرای تنفس و متصل کردن به دستگاه تنفس مصنوعی موقتاً ضربان قلب و تنفس ولو مصنوعی شروع به کار کرد.
۲۲:۲۲ با وجودی که پیس میکر کار میکند و الکتریسیته تحریکی به عضله قلب وارد میکند، ولی عضله قلب قادر به عکس العمل و منقبض شدن نیست.
ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١۴٠٩)روح خدا به خدا پیوست.
امام فقط یک شب در مدرسه رفاه خوابیدند و بعد به مدرسه علوی رفتند
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امام خمینی فقط یک شب در مدرسه رفاه خوابیدند و بعد به مدرسه علوی رفتند.
این راآقای ابولفضل توکلی بینا از مؤسسین هیاتهای مؤتلفه اسلامی گفته است.۱۳۹۳/۱۱/۲۷افکارنیوز
ابوالفضل بیناتوکلی که ازدوستان شهیدمهدی عراقی بوده وباهم به نوفل لوشاتو رفته بودند.
شهیدعراقی محافظ امام درنوفل لوشاتو-همین سفررا با«توکلی بینا»رفته بودند.
البته رفتنشان هم جالبه! آقای توکلی بینا دریک مصاحبه ای می گوید:زنگ زدم به مهدی عراقی گفتم :می گویندآدمهای منحرفی امام رادوره کرده اند،برویم ببینیم چه خبره!
مثلاًاعضای اولیهی شورای انقلاب را اینگونه گفته اند:آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی، آیتالله موسوی اردبیلی، دکتر محمدجواد باهنر، آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی، آیتالله محمدرضا مهدوی کنی، آیتالله سید علی حسینی خامنهای، آیتالله سید محمود طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، مهندس مصطفی کتیرایی، مهندس عزتالله سحابی، احمد صدر، حاج سیدجوادی، سرتیپ مسعودی و سرلشکر قرنی.
علت اختلافنظرها دربارهی اعضای شورای انقلاب به خاطر پنهانکاری شورا بود که غیر از حضرت امام و اعضای شورا هیچکس از هویت آن مطلع نبود. جلسات این شورا با احتیاط کامل برگزار میشد،حتی عضویت آقای مطهری ،بعدازشهادتش معلوم شد، تا این که حضرت امام در اعلامیهای در ۲۲ دی ۱۳۵۷ ضمن اعلام موجودیت و وظایف شورا،کم کم اعضایش-تقریباً-معلوم شد.
کابینه شهیدرجایی
۱۹شهریور ۱۳۵۸؛ شهید رجایی لیست وزرارابه مجلس معرفی کردوهمه رأی اعتمادگرفتند:
دکترحسن عارفی(وزارت فرهنگ و آموزش عالی)، عباس دوزدوزانی(وزارت ارشاد ملی)،دکتر هادی منافی( وزارت بهداری)،محمد قندی( وزارت پست و تلگراف و تلفن)، جواد فکوری(وزارت دفاع ملی)، موسی کلانتری(وزارت راه و ترابری)، محمد سلامتی( وزارت کشاورزی)، آیت الله محمدرضا مهدوی کنی( وزرات کشور)، حسن عباسپور( وزارت نیرو)، بهزاد نبوی( وزارت مشاور در امور اجرایی) ، محمد احمدیزاده هروی(وزارت مشاور و سرپرست شرکت ملی فولاد ایران)، محمدرضا نعمتزاده( وزارت صنایع)، محمد شهاب گنابادی(وزارت مسکن و شهرسازی) ،دکتر محمدعلی فیاضبخش(وزارت بهزیستی ).
۳مهر ۱۳۵۸، موسی خیر( وزیر مشاور و رییس سازمان برنامه و بودجه) ،محمدجواد تندگویان(وزرای نفت )اضافه شدند.
در۱۵آبان ۱۳۹۵ ، ابراهیم احدی(وزارت دادگستری )، محمد میرمحمد صادقی(وزارت کار و امور اجتماعی )،محمدجواد باهنر( وزارت آموزش و پرورش).
در۲۳اسفند۱۳۹۵«حسین نمازی» ( وزارتخانههای اموراقتصادی و دارایی)و « حسین کاظمپوراردبیلی» (وزلرت بازرگانی ).
در۱۴ تیر ۱۳۶۰ «میرحسین موسوی» برای وزارت امور خارجه معرفی شد.
یکی ازاعضای شورای انقلاب «آیت الله علی قدوسی»بود.
«حجتالاسلام محمدحسین قدوسی»:دفتر کار پدرم در طبقه دوم ساختمان دادستانی قرار داشت و طبقه زیرین اتاق ایشان، کتابخانهای با سقف کاذب بود. کارمندی به نام فخار که مسئول دبیرخانه دادستانی کل انقلاب و از نفوذیهای سازمان منافقین بود، بمبی را در سقف کتابخانه، واقع در زیر اتاق پدرم کار گذاشت و ۱۵دقیقه قبل از انفجار، محل را ترک کرد.
در ساعت هشتوچهل دقیقه صبح روز ۱۴شهریور۱۳۶۰، بمب منفجر شد،ساختمان فروریخت،موج انفجار، پدرم را از طبقه دوم به حیاط پشت دادستانی پرتاب کرد. ایشان دچار ضربه مغزی هم شد وسرانجام قدوسی شهیدشد.
شهیدقدوسی در منزل پدرخانم(علامه طباطبایی)
علیمحمد بشارتی:ما پسر آقای طالقانی را در۲۳ فروردین ۵۸ دستگیر کردیم.
درادامه به «چگونگی تشکیل شورای انقلاب وشکل گیری سپاه پاسداران» وحواشی واسامی اعضای شورا و فرماندهان وبنیانگذاران(تصاویر) واتفاقات ایام بازداشت مجتبی طالقانی ،سفراعتراضی آیت الله طالقانی و... خواهیم پرداخت.
حکم بازداشت مجتبی طالقانی را من صادرکردم و آقای« غرضی »دستگیر کرد.
بشارتی می گوید:ترکیب اولیه سپاه ؛ آقای علی دانش منفرد، فرمانده.
سید محمد غرضی، معاون عملیات/ دکترغلامعلی افروز، مسئول روابط عمومی/ محسن رفیقدوست، مسئول تدارکات و محسن سازگارا مسئول تحقیقات بودند. حجتالاسلام حسن لاهوتی هم نماینده ولی فقیه در شورا تعیین شده بود..
از چپ: جواد منصوری و ابوشریف اولین فرماندهان سپاه پاسداران
بعدآقای جواد منصوری به جای دانش منفرد فرماندهی سپاه را عهدهدار شد. من هم به عنوان مسئول اطلاعات عملیات تعیین شدم.
حجت الاسلام حسن لاهوتی، نماینده ولیفقیه -درسپاه-بود و علی دانش منفرد فرمانده بود، دکتر افروز روابط عمومی بود، آقای غرضی مسئول عملیات بود.
آقای محسن سازگارا – که الآن آمریکاست- مسئول اطلاعات عملیات بود.
سیدمجتبی طالقانی(سمت راست) درکنار پدر(آیت الله سیدمحمودطالقانی)
ما آمدیم مسئول اطلاعات تحقیقات شدیم که از اولین کارهایمان دستگیری مجتبی طالقانی بود.
محمد رضا سعادتی در محوطه زندان اوین در کنار اسدالله لاجوردی(رئیس زندان اوین)
حکم مجتبی طالقانی را من نوشتم و آقای غرضی دستگیرش کرد. بعدش هم دستگیری سیدمحمدرضاسعادتی بود./۳۰ دی ۱۳۹۶خبرگزاری مهر
آقای بشارتی درمصاحبه دیگری درباره اتهام مجتبی طالقانی می گوید:هنگامی که ما در زندان بودیم، شایع بود که آقای مجتبی طالقانی افرادی را که حاضر به پذیرش تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین نبودند کشته است که مجید شریف واقفی، مرتضی صمدی لباف از جمله آنها بود.
آقای بشارتی درمورد دلیل این ادعامی گوید: من گفتم از شورای مرکزی مجاهدین خلق آنهایی که با تغییر ایدئولوژیک مخالف بودند، کشته شدند و سند من هم« اسناد درونی خود سازمان است»
نگارنده(پیراسته فر):یعنی چون« سازمان مجاهدین خلق »این راگفته ،من دستور بازداشت مجتبی طالقانی رادادم!.این اقدام ناسنجیده آقای بشارتی مشکلات زیادی برای مملکت ایجادکرد-کل کشوررابهم ریخت درحالیکه هیچوفت این ادعا اثبات نشد!باتوجه به اینکه یکی ازویژگیهای منافقین دروغگویی وفریب است(وَاللَّـهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ﴿١منافقون﴾
آقای بشارتی درادامه می گوید:ما خدمت امام هم گفتیم که ایشان(مجتبی) را احضار کردیم و دستگیر کردیم که ببینیم موضوع چیست. اما آقای طالقانی به نشانه اعتراض تهران را ترک کردند رفتند طالقان و خوب ایشان عضو شورای انقلاب هم بود. همه حتی حزب جمهوری را ما را محکوم کردند و بعد مشکلات زیادی به وجود آمد و منافقین اعلامیههای فراوانی ظاهرا در حمایت از آقای طالقانی صادر کردند.
علیمحمدبشارتی می گوید:ما پسر آقای طالقانی را در۲۳ فروردین ۵۸ دستگیر کردیم ،حکم بازداشت مجتبی طالقانی را من نوشتم و آقای غرضی دستگیر کرد.
ما با همان ماشین بلیزر معروف که امام را به بهشت زهرا برد رفتیم خدمت امام،رفیقدوست رانندگی می کرد،
آقای دانشمنفردوآقای غرضی هم بودند.بنده سخنگوی آنها بودم،
بشارتی : آقای دانشمنفردوآقای غرضی هم بودند.بنده سخنگوی آنها بودم، وقتی رفتیم خدمت امام گزارش دادیم، بنده گفتم آقا !ما به نظر خودمان هیچ خبط و خطایی نکردیم و بنابر وظیفه دیدیم که این آقا(مجتبی) متهم به قتل است، خواستیم که ایشان دستگیر وبازجویی شود وبعداستعفایم را تحویل امام دادم.
امام هم در جواب ما فرمودند: حتی اگر این احمد هم خلاف کرد بازداشتش کنید هیچ کس هم نباید در کار شما دخالت کند؛ اما بروید و رضایت آقای طالقانی را جلب کنید.
بشارتی درمنزل حاج احمدآقا
ماچند بار خواستیم برویم خدمت آقای طالقانی اما مرحوم آقای طالقانی گفته بود که تا زمانی که غرضی و بشارتی هستند، نباید بیایید.
قسمتی ازمصاحبه آقای بشارتی بنقل ازتاریخ ایرانی.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:حُرمت سرمایه های انقلاب
حفظ «حُرمَت ها»اصحاب امام،سرمایه های انقلاب.
«محسن رفیقدوست» ماجرای دستگیری «مجتبی طالقانی» رااینگونه روایت می کند:در داستان دستگیری پسر آقای طالقانی، امام ما را به قم احضارکردند.
وزیرسپاه می گوید :من و خانم مرضیه حدیدچی(دباغ)، آقای محمد غرضی و احتمالا آقای محسن رضایی به قم رفتیم.
پرونده پسر آقای طالقانی(مجتبی) را برای امام بردیم.
امام فرمودند :«اگر این پرونده متعلق به احمد بود و شما احمد را می گرفتید، من از شما تشکر می کردم،
امااین پرونده مربوط به آقای طالقانی است که حق بزرگی بر گردن مملکت و جوانان ما دارد« بروید ماجرا را یکجوری جمع کنید.»
منبع:سایت الف۳ شهریور ۱۳۹۵-بنقل ازمصاحبه خبرگزاری مهربامحسن رفیقدوست(فرمانده سابق سپاه-اولین وآخرین وزیرسپاه)/پایان.
«امام خمینی» حتی در ماجرای مجاهدین خلق ، پشت سر آقای طالقانی ایستاده بودند ، امام اجازه نداد بیاحترامی به آقای طالقانی شود../سایت جماران گفتوگویی با عبدالواحد موسویلاری-وزیرکشوردولت سابق /۰۶ آذر ۱۳۹۱انتخاب
علیمحمدبشارتی -نفروسط
بشارتی-وزیرکشور:نفردوم سمت چپ،ردیف اول.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:واماخدمت آقای بشارتی بایدعرض کنیم که اولاً امام حکم مسئولیت رابه شما نداده بود که حکم استعفاراتقدیم امام کردید!،ثانیاً یک مطیع امرولایت که درمقابل «ولی امرش» اینطوربااستغنی حرف نمی زند!واین یک تفکرخطرناک است(ازموضع قدرت بارهبر-امام-صحبت کردن)،یعنی چی که «ماهیچ خبط وخطایی نکردیم..!»..من بااین وضع نمیتوانم کاربکنم-اینم استعفایم!..ایشان درجای دیگر -دریک مصاحبه ای-در دفاع ازاقدامش دررابطه با دستگیری مجتبی طالقانی گفته«آن موقع بهترین کار ممکن را من انجام دادم» و درمبارزات قبل ازانقلابش هم همینطوربوده(دریک جایی تعریف می کند که هرچه را خودم تشخیص می دادم منتشر-عمل-می کردم! واین بی نیازی چیزی شبیه رفتار رحیم «مشایی» احمدی نژادی است وبلکه بیشتر،چون مشایی جرئت اعتراض روبروبا ولایت فقیه رانداشتند واما«بشارتی»این کارراکردندوخودشان را بی ازهرگونه خبط وخطامی دانستند وحتی تهدید-عملی-به استعفاکردند(شبیه احمدی نژاددوران خانه نشینی۱۱روزه).
آیت الله حسن لاهوتی(پشت سرآیت الله مطهری)
لازم به ذکراست که امام خمینی ،حتی به فرماندهان ارشدسپاه حکم -کتبی-ندادند،غیرازآقای لاهوتی که آن هم تمایلاتش به منافقین بود،۲پسرش مشکل داربودندوسرانجام ناگواری هم داشت)،این نکته قابل ذکراست که امام همیشه حامی سپاه بوده :
حضرت امام خمینی : من از سپاه راضی هستم و بههیچوجه نظرم برنمیگردد؛ اگر سپاه نبود، کشور هم نبود؛ من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامی میدارم، چشم من به شماست.
واماحالا خیلی ازبچه مسلمانها، راحت به اصحاب امام خمینی توهین می کنند وحتی به اهل بیت امام خمینی جسارت می کنند،به بهانه واهی،درحالیکه بیت امام همیشه یارو یاوررهبرمعظم انقلاب( آیت الله خامنه ای) بودند واینکه نگارنده براین باوراست« هرکسی ولایت رابرنتابد وروبرویش بایستد،ماهم روبرویش خواهیم ایستاد » ولی نه اینکه مثل مافکرنکندآن رامتهم به ضد ولایت بکنیم وتوهین وجسارت رانثارش کنیم!.
خداوندبه پیامبرش می فرماید ای رسول من به مردم بگو: قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ شَکُورٌ ﴿٢٣شوری﴾اجررسالت احترام به اهل بیت است.
هاشمی رفسنجانی- آیت الله طالقانی- دکتربهشتی
سردارمحمودعبدالله زاده:امام خمینی فقط به مرحوم لاهوتی حکم کتبی (فرماندهی سپاه) داده بود.
«سردار عبدالله محمودزاده» متولد سال ۱۳۲۹ یکی از موسسین اولیه سپاه؛ دانشجوی کامپیوتر و منطق ریاضیات دانشگاه «میدلزبورو» انگلستان است که در سال ۱۳۵۶ درس را رها کرد و به جریان انقلابی نزد امام در پاریس پیوست.
«عبدالله زاده » باخانم دباغ درانگلستان آشناشده وهمراه ایشان وآقای محمد غرضی و دیگرانی که با هم در سوریه و لبنان مبارزه و فعالیت کرده بودند.
سردار محمودزاده می گوید:من ازاعضای شورای هفت نفرۀ بودیم،که مسئولیت بررسی تشکیل سپاه را داشت،به شهرستانها می رفتیم که احکام مسئولین -فرماندهان-سپاه رابررسی کنیم.
در همدان به منزل آیت الله شهید سیداسدالله مدنی رفتیم تا دربارۀ چگونگی تشکیل سپاه از ایشان کسب تکلیف کنیم و هفت نفر بودیم. ساعت ۳۰ : ۱۴ بعد از ظهر رسیدیم و شهید مدنی از ما پرسید غذا خورده اید؟ پاسخ ما منفی بود. ایشان برای ما غذا آورد .
ما مشغول خوردن غذا بودیم که« خواهر دباغ» هم رسید.
پی بردیم که برای فرماندهی سپاه، ایشان(خانم دباغ) حکمی از مرحوم حاج آقا لاهوتی نماینده امام در سپاه با امضای آقای جواد منصوری (اولین فرماندۀ کل سپاه) دارند-حکم رانشانمان داد و من آن حُکم را دیدم.
/منبع :کتاب«پرواز با نور»خاطرات خانم مرضیه حدیدچی(دباغ) +خبرگزاری فارس وپرتال امام خمینی
(محمدرضا)فرزند دیگرآیتالله طالقانی در پیگیریها ماشین برادرش را در محل مزبور پیدا کرد،علی محمدبشارتی می گوید: طالقانی از شنیدن این قضیه(بازداشت مجتبی) به شدت عصبانی شد و غرضی را شخصا به خانه خود احضار کرد و او را تحت بازجویی قرار داد اما غرضی از پذیرش مسوولیت سرباز زد و درنتیجه به دستور طالقانی ورئیس شهربانی و به وسیله سرهنگ رحیمی فرمانده دژبان مرکز-لویزان- بازداشت شد.
مصاحبه اعتراضی آیت الله طالقانی.
دستگیری مجتبی و ابوالحسن، فرزندان آیتالله طالقانی، با پیگیریهای آیتالله طالقانی و سرهنگ رحیمی فرمانده وقت شهربانی تهران معلوم شد که وی در پادگان لویزان بازداشت شده است.دیگر فرزند آیتالله طالقانی در پیگیریها ماشین برادرش را در محل مزبور پیدا کرد.
محمدرضا طالقانی(پشت سرامام،محافظ امام،همان کُشتی گیرتیم ملی) /سنخرانی امام دربهشت زهرا.
بترتیب ازراست»آیت الله مفتح،مرتضایی فر،امام خمینی،حجت الاسلام علی اکبرناطق نوری ومحمدرضاطالقانی
مهدی وحسین طالقانی
محمدرضا طالقانی خود عضو سپاه بود و با صباغیان و غرضی در آن مجموعه کار کرده بود. بعد از ۲۴ ساعت، مجتبی و ابوالحسن به همراه همسر سابق مجتبی آزاد شدند.
آیتالله طالقانی با اطلاع از ماجرا غرضی را احضار کرد و بعد از این که وی پاسخ درستی نداد و مسئولیت کار را قبول نکرد، از رئیس شهربانی خواست غرضی را به دلیل اقدام غیر قانونی بازداشت کند.
غرضی:مجتبی را ما آزاد کردیم. در واقع مجتبی را آوردند و من را بردند. من رفتم زندان. بعد فهمیدم که امامتماس گرفتهاند و گفتهاند غرضی کیست
و آقای اشراقی گفته غرضی همان حیدری خودمان است. امام به آقای اشراقی میفرماید که غرضی را آزاد کنید.
آقای «مهدی هادوی »آن زمان دادستان کل بودکه بعداز بررسی کرد و گفته بودادعای بی اساسی است ودستورزندان محمدغرضی راصادرمی کند
چه مدت زندان بودید؟
غرضی:۲۴ ساعت.
سیدمحمدغرضی :(وزیر نفت ووزیر مخابرات واستاندارخوزستان)
سوابق مبارزاتی بشارتی(متولد۱۳۲۳):
به دنبال چه فعالیتی اولین بار دستگیر شدید؟
علیمحمدبشارتی:من آنچه را فکر می کردم منتشر می کردم. من ناملایماتی را که در زمان شاه می دیدم نمی توانستم آرام باشم. اولین بار هم در ۱۴ سالگی دستگیر شدم اتهام من این بود که ترقه به ساختمان شهربانی انداخته بودم.
شما در «ستاد استقبال از امام خمینی»عضو بودید، چطور وارد ستاد استقبال شدید؟
علیمحمدبشارتی :خوب من ۵ سال منتهی به انقلاب در زندان بودم. ۵ تا از ناخن های مرا کشیدند. من تنها زندانی سیاسی بودم که در این مدت ملاقاتی نداشتم. بیش از یک سال در انفرادی بودم. من شعر می گفتم و آنجا در انفرادی روی دیوار سلول مینوشتم (چون قلم و کاغذی نبود) بند اول ترجیع بند توحیدی خودم را سرودم و نوشتم. چهار بند دیگرش را هم وقتی از زندان بیرون آمدم سرودم.
شما تا انتها مستقل بودید؟ یا در این میان عضو گروه های انقلابی اصلی هم بودید؟
نه. همنشینی داشتیم با مجاهدین، موتلفه، فداییان و سایر گروه ها. ولی عضو هیچ کدام نبودم.
رفقایی که شکنجه های ساواک شاه برتنشان بوده بترتیب ازراست:محمدعلی رجایی(رئیس جمهور)،عزت شاهی(عزت الله مطهری)،محمدکچویی(رئیس زندان اوین)،محمدحسین زاده(همکارکچویی).عزت شاهی:من از هفت سالی که بازداشت بودم تنها دو بار ملاقات داشتم.
منوچهر(هوشنگ ازغدی)
تقریبا همه شکنجه گران معروف مرا بازجویی وشکنجه کرده بودند( رسولی، تهرانی، آرش، منوچهری، محمدی، کمالی و...)
عکس یادگاری شکنجه گران درزمان مسئولیت(ازراست:بهمن نادری(تهرانی)،شهاب(مدیرکل اداره)،مصطفی هیراد(مصطفوی)،رضاعطارپور(دکترحسین زاده)
تحصن وتظاهرات ساواکی هابرای دریافت حقوق های معوقه
فرج اله سیفی کمانگر«کمالی» راتامدتی پیدانکرده بودند واو تصور کرد که پرونده اش گم شده ، در زمان دولت موقت بسیاری از ساواکی ها تجمع کرده و خواستار دریافت حقوق عقب مانده اشان شدند و دولت پرداخت حقوق رامنوط به اخذنامه از دادستانی مبنی برعدم تحت تعقیب کرده بودو کمالی نیز آمده بود که حقوق خود را دریافت کند برای گرفتن نامه به زندان اوین می رودکه شهید کچویی( رئیس زندان اوین بود) وی را در محوطه می بیند و بازداشت می شود.
من ازشکنجه گرانم شکایت نکردم،بلکه کمکشان هم کردم
عزت شاهی:مهربانیم با آنها موجب تعجب آنهاشده بود وجوابم این بود« ما برای خدا مبارزه کردیم و شکنجه شدیم اگر قرار باشد که ما نیز همانند شما رفتار کنیم که دیگر بین ما و شما فرقی وجود ندارد.»
دادگاه تهرانی وآرش
زندان ساسی(عزتشاهی):آن زمان تهرانی و آرش در زندان قصر بودند من مرتب به آنها سر می زدم. آرش و تهرانی روزها با هم بودند اما شب ها آنها را جدا می کردیم تا همدیگر را خفه نکنند زیرا احتمال این کار بسیار زیاد بود. با خانواده خود تلفنی صحبت می کردند.
اولین دادگاهی که جنبه علنی داشت دادگاه این دو بود در جلسه دادگاه بچه های منافقین(ی که دززندان بودند وشکنجه شده بودند) به این دو تف می انداختند و فحش می دادند و درگزارش هاغلومی کردندوامامن در جلسات بعد به خاطر اینکه این دو مورد توهین قرار نگیرند به عنوان (مسئول زندان قصر) پشت ماشین را به در زندان قصر می چسباندیم و این دو را سوار می کردیم و به مسجد زندان قصر می بردیم تا مبادا مورد توهین قرار بگیرند. دادگاه که تمام می شد ابتدا این دو را خارج می کردیم و وقتی به بند انتقال داده می شدند ما اجازه خروج به بقیه را می دادیم.
در آن زمان در دادگاه،آرش و تهرانی از این رفتار برادرانه تشکر کردند و گفتند :«عزت شاهی را شش ماه به تخت می بستیم اما کلمه ای حرف نزد و در حال حاضر این رفتار خوب را با ما دارد ما از وی می خواهیم که ما را حلال کند.»
من حتی زمانی که کمالی بازداشت شد به او گفتم: من را می شناسی؟
کمالی منکر شد و من گفتم:من از تو شکایت نکردم می خواهم ببینم کاری از دست من بر می آیدبرایت انجام دهم؟.
من می دانستم که کمالی به شدت سیگاری است و به خاطر اعصابش قرص می خورد. بعد پول به بچه ها دادم تا برایش سیگار بخرند و ترتیب ملاقات با خانواده اش را دادم. هفته بعد که دوباره رفتم کمالی گفت: «عزت دستم به دامنت.»
گفتم :حالا من را می شناسی اما دامن من کوتاه است و من نمی توانم در مورد پرونده ات کاری بکنم. روز دادگاه گفت: این عزت شاهی کجاست که بیاد به داد من برسد؟!.
آیت الله محمد محمدی گیلانی که قاضی بود گفته بود: این عزت شاهی کجاست که واقعیت ها را بگوید و آبروی تو برود!.
ادامه مصاحبه بشارتی:در مورد شکنجههایم همینقدر بگویم که خود ساواک گفته است بیشتر از همه بشارتی را شکنجه کرده ایم. یک روز در زندان اوین بودیم که منوچهری سربازجو به اتاق ما آمد. من اول از همه ایستاده بودم. کشیده محکمی به گوشم زد و گفت که تو تا دنیا هست در زندان خواهی بود. چون حرف هایت را به ما نگفتی. بعد هم گفت که تو را بیشتر از همه شکنجه کردیم. شاهد این ماجرا هم دکتر سیدکاظم اکرمی بود.
بازداشت مجتبی طالقانی
بشارتی دردفاع ازدستوربازداشت فرزندآیت الله طالقانی:آن موقع بهترین کار ممکن را من انجام دادم. به هر حال مجتبی طالقانی دست به اقداماتی زده بود که نباید او را رها می کردیم. بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین ، این ها هر کسی را که از این تغییر ایدئولوژی تبعیت نمی کرد از بین می بردند.
از جمله کسانی که حاضر به تغییر ایدئولوژی نشد، شریف واقفی بود که توسط مجتبی طالقانی آتش زده و کشته شد. من از این موضوع مطلع بودم. بنابراین من به عنوان مسئول اطلاعات و تحقیقات به آقای محمد غرضی به عنوان مسئول عملیات دستور دادم و ایشان رادستگیر کردند. بعد از دستگیری ایشان در کشور بلوایی به پا شد. آن موقع تازه چند ماه از انقلاب گذشته بود. آقای غرضی را تیمساری از دژبان دستگیر کرد و زندان برد. بعد هم هر کسی را که بگویید ما را محکوم کرد. از جمله شورای انقلاب علیه این کار ما موضع گرفت.
بشارتی:اولین بازجویی های بعد از انقلاب را من انجام دادم. یک روز در دفتر نشسته بودم دکتر تهرانی را آوردند. سربازجوی خشنی که در اسرائیل دوره دیده بود. من به سمتش رفتم و آرام به زیر چانه اش زدم و گفتم آقای تهرانی مرا می شناسی؟. تو بیشتر از هزار شلاق به من زده ای ولی من شما را می بخشم.
۵ تا از ناخن هایم را کشیدند و چون پانسمان نکرده بودند عفونت وارد خونم شد. ضربان قلب من به ۲۰۰ رسیده بود و هرچه می گفتم مرا به دکتر ببرند موثر نبود. در نهایت یک نفر را با لباس دکتری جلوی سلول آوردند. او هم بدون اینکه وارد سلول شود گوشی را روی قلبم گذاشت و گفت تو که حالت خوب است و رفت. موقع رفتن به او گفتم لااقل گوشی را در گوشت می گذاشتی که ظاهر ماجرا حفظ شود. این هم وضع معالجه بیماران در زندان بود و این قصه سر دراز دارد. با این حال همه این ها زیر دست ما آمدند و بازجویی شدند.
بعدازپیروزی انقلاب
من در مجلس اول «نماینده »جهرم شدم
سالیان دراز ساواک به دنبال ما بود اما نتوانست ما را شناسایی و دستگیر کند. فردای ۲۲ بهمن هم در دفتر امام در خیابان ایران بودیم. اولین بازجویی ها را من انجام دادم.
یادتان هست از چه کسانی بازجویی کردید؟
افراد زیادی بودند. از جمله تیمسار کیخاه که از تیمسارهای ساواک بود. محمودی و فرحبخش که از خلبان های ویژه نیروهوایی ارتش بودند و یا دکتر حقدان که استاندار دوران حکومت نظامی اصفهان بود. افتخاری و مومنی که از سرنگهبانان اوین بودند. خلاصه تقریبا بازجوی همه افرادی که در زندان اوین بودند، من بودم. /۲۳ بهمن ۱۳۹۴خبرآنلاین
آیت الله سیدمحمودطالقانی درایام بازداشت مجتبی طالقانی
آیت الله طالقانی رودسر(چالکرود)-فرزندان همراه(مهدی وحسین)سفراعتراضی به دستگیری مجتبی
سایت آفتاب(شهریور ۱۳۹۸) اینگونه می نویسد:
روایت مهدی طالقانی
علیمحمدبشارتی-نفراول سمت چپ-منزل حاج احمدآقاخمینی
مهدی طالقانی (فرزندآیتالله طالقانی) هم درباره چگونگی دستگیری مجتبی می گوید
طاهره ومهدی طالقانی
«این دستگیری به تحریک علیمحمد بشارتی صورت گرفت»
روایت عزتشاهی ازماجرای بازداشت مجتبی طالقانی
عزت مطهری ( عزت شاهی ) روایت خود از دستگیری مجتبی طالقانی را اینگونه بیان میکند: «کمیتهای فرعی اوایل انقلاب شکل گرفت که از افراد این کمیته آقای غرضی و صباغیان بودند. اعضای این کمیته پسر ایشان (طالقانی) را گرفتند. البته دادستانی و کمیته انقلاب نقشی نداشت بلکه غرضی او را دستگیر کرد. دلیل دستگیری هم برای ما معلوم نیست. بعد از دستگیری مجتبی طالقانی، آیتالله طالقانی ناراحت شدند و به شمال رفتند.
مجاهدین خلق از این موقعیت سوءاستفاده و شروع به تبلیغ کردند که آقای طالقانی از تهران قهر کرده است. بعضی از شهرها و تهران هم التهاب پیدا کرد؛ چراکه گفتند آیتالله طالقانی به نشانه اعتراض تهران را ترک کرده است».
باغ آیت ایت الله اشراقی-آیت الله طالقانی درکناراحمدعلی بابایی(روحانی محقق)
روایت هاشمیرفسنجانی
خروج غیرمنتظره آیتالله طالقانی از تهران و اعتراض قهرگونه وی به این حادثه و رفتن به نقطه نامعلومی که جز افراد خاص، کسی به ایشان دسترسی نداشته باشد، بهانهای در دست گروههای سیاسی مخالف، بهویژه منافقین و چپگراها داد که با برگزاری راهپیمایی و گردهماییهای متعدد بر شدت برخورد با نیروهای انقلابی و ایجاد تنش و التهاب در جامعه بیفزایند. امام بلافاصله دستور بررسی مسئله را دادند و حاج احمدآقا برای دلجویی از آقای طالقانی از قم عازم تهران شد.
محسن رفیقدوست می گوید: بعد از پرسوجو معلوم شد که آقای طالقانی در باغ کسی به نام احمدعلی بابایی در شمال ایران، ظاهرا نزدیک تنکابن رفته بود».
محمد غرضی میگوید : اولاً مجتبی طالقانی به دلیل دستداشتن در قتل مجید شریفواقفی دستگیر شد و ثانیا آیتالله طالقانی نه از سر اعتراض که بعد از دستگیری فرزندش میخواست برای مدتی از دسترس خارج باشد و به همین دلیل به باغی در کرج رفت. غرضی از اساس انکار میکند که طالقانی به شمال رفته بود و این در حالی است که عموم شخصیتهای سیاسی میگویند او بعد از دستگیری فرزندش به شمال رفت.
غرضی درباره علت، نحوه و پیامدهای دستگیری فرزند آیتالله طالقانی به «شرق» چنین میگوید: «مجتبی طالقانی در قتل ۱۷ نفر از مبارزانی که علیه نظام پهلوی فعالیت میکردند، دست داشت. او کسی است که باعث شهادت این تعداد از فرزندان این آب و خاک شد؛ با چنین وصفی پس از انقلاب عدهای او را به سپاه آوردند و من هم گفتم که نگهداری شود. مجتبی طالقانی که برخی از دستگیری او ناراحتاند، فردی است که عامل دست نقی شهرام بود و نامه کمونیستشدن خودش و شهرام را نزد آقای طالقانی برد. پس از آنکه او دستگیر شد، برادرانش به سپاه آمدند و پرسیدند که مجتبی اینجاست؟ گفتم بله؛ اما سالم است و هیچ مشکلی برایش به وجود نیامده است. بعدازآن پیش آقای طالقانی رفتیم و تا صبح بحث و جدل داشتیم.
آقای طالقانی به دادستان وقت زنگ زد که من را دستگیر کند. دادستان هم من را به زندان انداخت.
بترتیب ازراست:آیت الله شهاب الدین اشراقی(دامادامام خمینی)،آیت الله احمدجنتی(رئیس شورای نگهبان)،آیت الله محمودمحمدعراقی(رئیس سازمان تبلیغات)
آقایان عراقی و جنتی صبحهنگام به خدمت امام در قم رفتند و ماجرا را برای ایشان توضیح دادند. امام گفت که غرضی کیست؟ و عراقی و جنتی پاسخ دادند که حیدری خودمان است. امام گفتند که غرضی به زندان افتاده است؟ گفتند بله. امام هم بهسرعت به آقای اشراقی دستور داد که همین الان برو و غرضی را آزاد کن و من اینگونه آزاد شدم.
پس از آزادی به خدمت حضرت امام رفتم
امام گفتند که برو بهشتی را پیدا کن و بگو که برود و طالقانی را بیاورد. من، شهید بهشتی و آقای اشراقی پیگیر برگشت آقای طالقانی شدیم تا آنکه او خدمت حضرت امام در قم رفت».
طالقانی به کرج رفت؛ نه شمال
غرضی درباره محلی که آیتالله طالقانی پس از دستگیری پسرش اقامت کرد، میگوید: «آقای طالقانی به باغ یکی از آشنایانش در کرج رفت. اینکه سالها خانواده او میگویند که به شمال رفته بود و رسانهها هم همین را منعکس کردند، صحیح نیست و به کرج رفته بود. آقای طالقانی بهنوعی درباره دستگیری فرزندش واکنش نشان داد؛
اما این واکنش از جنس اعتراض نبود؛ بلکه میخواست تا مدتی در دسترس نباشد؛ بههرحال مجتبی طالقانی دم سفارت فلسطین و به دلیل مشارکت در قتل شریف واقفی دستگیر شد و من فقط او را نگه داشتم. بعد از آنکه او دستگیر شد،
به آقای طالقانی گفتم که فرزند شما در یک قتل مشارکت داشته است او در پاسخ به من گفت که مجتبی ۲۰ روز بود که در خانه من اقامت داشت و داشت بهتدریج از کمونیسم و کمونیستها جدا میشد. گفتم واقعا او در این مدت در خانه شما بوده است؟ گفت: بله. واقعا برایم عجیب بود که چطور یک شخصیت برجسته انقلاب در خانه خود یک فراری را پناه داده بود؛ حتی اگر آن فراری فرزندش بوده باشد».
مسئولیت گرفتن تأیید از آیتالله طالقانی
غرضی درباره نوع فعالیت مجتبی طالقانی با بخش انشعابیافته سازمان مجاهدین چنین گفت: «مجید شریفواقفی و افراد دیگری که به دست مجتبی طالقانی و تقی شهرام به شهادت رسیدند، افرادی بودند که نمیگذاشتند روش و تفکر شهرام حاکم شود؛ زیرا برایشان اسلام از اهمیت بالایی برخوردار بود. من هم توسط تقی شهرام و وحید افراخته به اعدام محکوم شده بودم و همین موضوع باعث شده بود که فراری باشم و در خانه تیمی خودمان زندگی میکردم.
فرزند آقای طالقانی در مقطع تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین ابزار دست« تقی شهرام» شد تا برود و کاری کند که آقای طالقانی این تغییر ایدئولوژیک را بهعنوان یک حق شناسایی کند که در نهایت هم این اتفاق نیفتاد. به جز این در مجموعه سازمان مجاهدین مجتبی طالقانی هیچ تأثیری نداشت؛ زیرا نه انسان توانمندی بود و نه اهل مبارزه بود و فقط با تشویق تقی شهرام اسمش بر سر زبانها افتاد»./گزارش پایان آفتاب نیوز.
پاسخ« ابوالحسن طالقانی» به اظهارات غرضی وبشارتی :
ماجرای دستگیری اینجانب و برادرم مجتبی را با اینکه بارها از ابتدای انقلاب تاکنون در جراید و رادیو و تلویزیون بیان شده بازهم برای تنویر افکار عمومی بازگویی مینمایم. در فروردین ماه سال ۱۳۵۳ درست نزدیک به دو ماه از پیروزی انقلاب میگذشت و هنوز نظام جمهوری اسلامی کاملاً مستقر نشده بود. دفتر نمایندگی فلسطین در تهران افتتاح شد.
مرحوم آیتا... طالقانی به همین مناسبت پیام تبریکی را آماده و اینجانب و برادرم مجتبی و همسرش را که به زبان عربی آشنایی داشتند تکلیف نمود که پیام مزبور را به آن دفتر ببرید. لازم به ذکر است که مجتبی طالقانی از سال ۱۳۵۳ پس از تحت تعقیب بودن از سوی ساواک به خارج از کشور گریخته و بعد از پیروزی انقلاب به کشور بازگشته. نامبرده در خارج از کشور جزو هواداران مجاهدین و پس از انشعاب آن سازمان به گروه چپ پیوسته بود. در هنگام حرکت به سوی دفتر فلسطین در یکی از خیابانهای فرعی دکتر شریعتی اتومبیلی که سرنشینان آن همگی مسلح بودند راه را بر ما بست و بدون هیچگونه مجوزی و ارائه کارتی ما را به سوی کمیتهای واقع در خیابان پاسداران هدایت کرد.
اتومبیل مزبور که ربایندگان آن دو نفر از هواداران مجاهدین به نامهای اصغر صباغیان و علیرضا آلادپوش بودند و ما را به کمیتهای که مدیریت آن زمان با محسن رفیقدوست بود بردند. با توجه به حرکتهای ضد انقلاب در آن مقطع و بیاطلاعی خانواده از بازگشت ما موضوع ابعاد وسیعی پیدا کرد به طوری که با هلیکوپتر در جادهها در پی ربودهشدگان بودند و در رادیو و تلویزیون با اعلام شماره خودرو از مردم برای این آدمربایی کمک میخواستند. لکن تمام تلاشها بینتیجه ماند. برادر کوچکترم محمدرضا طالقانی با تلاشهای فراوان محل مورد نظر که ما را به آنجا برده بودند پیدا کرده و اتومبیل اینجانب را که در پارکینگ محل مزبور بود مشاهده مینماید.
وی متوجه میشود که مسئولیت آن محل با شخصی به نام محمد غرضی است. نامبرده یعنی محمد غرضی توسط محمدرضا طالقانی فرزند کوچک آیتا... طالقانی به نزد آیتا... طالقانی برده میشود و پس از پرسشهای گوناگون توسط محمدرضا طالقانی و اطرافیان آیتا... طالقانی و حرکات ضد و نقیض غرضی، آیتا... طالقانی و فرزندان و دفتر وی بقیه ماجرا را پیگیری و اقرار غرضی به اینکه فرزندان آیتا... طالقانی در کجا زندانی هستند آیتا... طالقانی به علت خودسریها و بیقانونیها و با هشدار به اینکه تا موضوع به طور کامل روشن نشود شهر را ترک مینماید. بعد از مراجعت آیتا... طالقانی از شهر مسئولین کشور آیتا... خمینی، دولت موقت، شورای انقلاب، دادستان، ریاست کمیتهها (آیتا... مهدوی کنی) همگی این بیقانونی و خودسری و آدمربایی را محکوم مینمایند. سپس آیتا... طالقانی به اتفاق مرحوم سیداحمد خمینی به قم مراجعت و راه حل مشکلات کشور را در وجود نظام شورایی میبیند و سخنرانی مبسوطی را در مدرسه فیضیه مینماید. اما دوستان آقای غرضی از جمله آقای بشارتی جهرمی وزیر کشور دولت سازندگی به دفتر امام میروند تا توضیحاتی به ایشان ارائه دهند در آنجا به شورای انقلاب هدایت میشوند و درباره ایشان از مرکز اسناد استعلام میشوند و...
و اما آیا آقای غرضی که« هفده قتل» را به فرزند آیتا... طالقانی نسبت دادهاند میتواند اسامی هفده نفر مقتولین را به زبان بیاورد و در دادگاه اسناد و مدارکی ارائه کند؟
برای روشن شدن حقایق بیشتر خوانندگان عزیز را به کتابی که به همت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی که نام سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام انتشار یافته دعوت مینمایم. تا چنانچه ابهامات رفع و حقایق به طور کامل بر همگان از جمله سخنران آشکار شود شاید به خود آید که گناه و جرم ترور شخصیت افراد بسیار فراتر از ترور فیزیکی آنان مجازات دارد! والعاقبه المتقین.
لازم به توضیح است آقای غرضی همانطور که تأکید کردم اولین بار نیست که این اظهارات سخیف و دروغی بزرگ را به فرزند مرحوم آیتا... طالقانی نسبت میدهند بلکه ایشان در سال ۱۳۸۶ در مصاحبه با ایسنا یکبار دیگر بر اظهارات سخیف خود پافشاری نمودهاند اما تناقضگویی این فرد تا آنجا که ایشان در اول مهرماه ۱۳۸۶ در مصاحبه با روزنامة اعتماد ملی وقتی خبرنگار از ایشان ماجرای بازداشت فرزندان آیتا... طالقانی را میپرسد ایشان خود را مبرا از ماجرا میداند.
همچنین در مصاحبه مذکور در روزنامة قانون در ۱۸ تیر ۱۳۹۲ وقتی خبرنگار از ایشان در مورد وابستگی به کدام دسته و گروه را میکند، ایشان از پاسخ به این سؤال طفره میرود و پاسخی نمیدهد.
ضمناً محافظان ایشان (آیتا... طالقانی)، در آن زمان عبارت بودند از مرحوم محمد ترکان و جواد بافتی و ... اشارهای که آقای غرضی در مورد محافظان ایشان کرده است کذب محض است./۲۳ تیر ۱۳۹۲تابناک.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:آیت الله طالقانی درایام بازداشت مجتبی- خروج ازتهران- هم قم رفت وهم کرج وهم طالقان وهم شمال(رودسر)
آیت الله طالقانی در باغ مرحوم آیت الله شهاب الدین اشراقی در قم
آیت الله طالقانی در باغ مرحوم آیت الله شهاب الدین اشراقی در قم. مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی در کنار ایشان است
آیت الله طالقانی در باغ مرحوم آیت الله شهاب الدین اشراقی در قم
آیت الله طالقانی درباغ مرحوم آیت الله شهاب الدین اشراقی درقم. مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی درکنار ایشان است.
***
« سپاه »چگونه تشکیل شد؟
علی دانش منفرد:قرار شد بنده، حاج محسن رفیقدوست، حاج جواد رفیقدوست، مهندس غرضی و آقای صباغیان برویم و این نهاد و نیروی انقلابی را تشکیل بدهیم. هنوز اسم مشخصی هم برای آن انتخاب نکرده بودیم. آمدیم در خیابان پاسداران فعلی و سلطنتآباد آن زمان، در مرکز شنود ساواک سابق در خیابان نگارستان هشتم که در اختیارمان گذاشته شده بود، مستقر شدیم. بتدریج نیروهای انقلابی شناخته شدهای که در اطراف ما بودند، آمدند و به ما پیوستند.
سئوال: آیا با امام خمینی در ارتباط مستقیم بودید؟
دانش منفرد:خیر. ما هیچ ارتباطی با امام نداشتیم و رابط ما با امام، اعضای شورای انقلاب بودند./منبع:۸ اردیبهشت ۱۳۹۵مشرق بنقل ازروزنامه ایران
سایت مشرق(۲ اردیبهشت ۱۳۹۵) بنقل ازکتاب خاطرات محسن رفیقدوست «برای تاریخ میگویم» نوشته سعید علامیان اینگونه روایت کرده است:
فکر ایجاد نیرویی غیر از ارتش برای دفاع از انقلاب، اولین بار از سوی «شهید محمد منتظری» مطرح شد. ده روز به آمدن حضرت امام به ایران مانده بود. در مدرسه رفاه نشسته بودیم. محمد به من گفت: «این ارتش که سرانش فرار کردهاند، به درد نمیخورد. نیرویی میخواهد که از آن حفاظت کند. من میخواهم رفقا را جمع کنم و گارد انقلاب درست بکنم». شبها در خانه آقای [حسین] اخوان در خیابان ایران همه را جمع میکرد و درباره تشکیل گارد انقلاب صحبت میکرد.
ازچپ:مطهری،بازرگان،صباغیان،یزدی،هاشمی رفسنجانی
با توجه به اینکه حضرت امام قبل از آمدن به ایران بر حفظ ارتش تأکید داشتند، استدلال شهید منتظری برای تشکیل سپاه چه بود؟
اولاً هنوز انقلاب پیروز نشده و ارتش در طرف مقابل بود از طرف دیگر، محمد میگفت ارتش به درد دفاع از مرز میخورد و نمیشود انتظار حفاظت از انقلاب را از آن داشت؛ چون انقلاب مقوله سرزمین نیست. این صحبتها ادامه داشت تا اینکه امام آمدند و انقلاب پیروز شد. همانطور که گفتم، اداره مدرسه علوی دست من بود در همان مدرسه، مسئولیتهایی مثل صدور احکام برای تصرف املاک طاغوتیها و زندان را به عهده داشتم و خیلی کار میکردم. آن روزها دیگر فرصت رفتن به جلسات محمد منتظری را نداشتم، اما ایشان این جلسات را ادامه میداد».
شما چطور به بنیانگذاران سپاه پیوستید؟اوایل اسفند - احتمالاً ۹ اسفند - آیتالله بهشتی، آیتالله مطهری، مقام معظم رهبری، آقای موسوی اردبیلی و آقای هاشمی رفسنجانی خدمت امام رسیده و در حال خارج شدن از مدرسه علوی بودند. مرحوم بهشتی جلوی پلههای مدرسه علوی مرا صدا کرد و گفت: «حاج محسن، حضرت امام الان حکم تشکیل سپاه پاسداران را زیر نظر دولت موقت به آقای لاهوتی دادند، بهتر است شما هم در این سپاه باشی».
آن موقع مصادف با تشکیل حزب جمهوری اسلامی بود. من میخواستم در حزب فعالیت کنم، اما نظر آقای بهشتی این بود که به جمع آقایانی که آقای لاهوتی در پادگان عباسآباد جمع کرده بود، بپیوندم. بلافاصله به محل جلسه در پادگان عباسآباد رفتم. وارد اتاق شدم. دیدم عدهای از آقایان از جمله دانش منفرد آشتیانی، غلامعلی افروز، ابراهیم سنجقی، علیمحمد بشارتی، مرتضی الویری و چند نفر دیگر حضور دارند.
دکترابراهیم یزدی و هاشم صباغیان
آقای تهرانچی و آقای هاشم صباغیان هم از طرف دولت موقت آمده بودند. بعضی از افراد حاضر را نمیشناختم، ولی همه مرا میشناختند(بعلت رانندگی بلیزرامام خمینی درروزورودبه ایران۱۲ بهمن ۱۳۵۷) چون آدم مشهوری بودم. گفتم: «سلام علیکم. من از طرف شورای انقلاب آمدهام».
بعد پرسیدم: «سپاه قرار است اینجا تشکیل بشود؟»کاغذی برداشتم و روی آن نوشتم: «بسماللهالرحمنالرحیم - سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد،اسامی:
۱. محسن رفیقدوست.
بقیه هم اسمهایشان را نوشتند و سپاه پاسداران تشکیل شد. هفت نفر به عنوان شورای فرماندهی انتخاب شدند. آقای دانش آشتیانی شد فرمانده سپاه، آقای غلامعلی افروز مسئول امور پرسنلی، آقای محمدعلی بشارتی مسئول اطلاعات، آقای الویری مسئول روابط عمومی و من هم مسئول تدارکات. اولین مأموریت را هم به من دادند که برو جا پیدا کن.
دیدارفرماندهان اولیه سپاه باامام خمینی
رفیقدوست درادامه می نویسد:چون در حکم حضرت امام تأکید شده بود که ما زیرنظر دولت موقت هستیم، لذا به عنوان مسئول تدارکات باید به سراغ دولتیها میرفتم.
ابتدا به سراغ آقای ابراهیم یزدی - که آن روزها معاون نخستوزیر در امور انقلاب بود - رفتم.
به او (یدکتریزدی)گفتم: «حالا که سپاه زیرنظر دولت موقت تشکیل شده، ساختمان اداره مرکزی ساواک را به ما بدهید،که ساختمان اداره چهارم ساواک را به ما دادند.
ساواک از این ساختمان چندان استفاده نکرده بود و قرار بود مرکز شنود تهران را در آنجا راه بیندازند. سرخطهای تلفنهای توی زیرزمین این ساختمان آمده بود. ساختمان را گرفتیم، کارگر آوردیم و تمیز کردیم. اتاقهای فرماندهی، پرسنلی، اطلاعات و هماهنگی استانها را معین کردیم. در ورودی یک سوئیت نگهبانی بود که دو اتاق داشت. آنجا هم شد تدارکات.
وزیرسپاه می نویسد:برای تدارکات هیچ چیز نداشتیم به اداره مرکزی ساواک رفتم. آقای شادنوش(نماینده دکتریزدی) در انبار را باز کرد و مقداری کاغذ سفید و خودکار و قلم و وسایل نوشتافزار برداشتیم.
حدود ۲۵ خودروی ساواک، پژو، ولو و غیره، پشتسر هم پارک شده بود. «قفلساز »بردم و درهایشان را باز کردیم؛ با یکسره کردن سوئیچ، آنها را روشن کردیم و به سپاه بردیم. آقای مهندس [سیدمحمد] غرضی هم آمد و شد مسئول عملیات.
علاوه بر او، آقای محمدرضا طالقانی، پسر آیتالله طالقانی، اصغر صباغیان، ناصر آلادپوش و عبدالله محمودزاده به جمع ما ملحق شدند.
از آنجا که طرف حساب ما در دولت، آقای دکتر یزدی بود، آبمان توی یک جوی نمیرفت و معمولاً با هم دعوایمان میشد.
من و خانم [مرضیه حدیدچی] دباغ و مهندس غرضی یک روز به قم نزد حضرت امام رفتیم. آنجا من مطرح کردم که ما با دولت موقت معاملهمان نمیشود.باید کار ما زیر نظر شورای انقلاب باشد. امام گفتند: «بله، درست است. امر سپاه با شورای انقلاب باشد».
آنجا من (محسن رفیقدوست)مطرح کردم که ما با دولت موقت معاملهمان نمیشود. باید کار ما زیر نظر «شورای انقلاب» باشد. امام گفتند: «بله، درست است. امر سپاه با شورای انقلاب باشد».
گفتم: آقا! مرقوم میفرمایید؟(بنویسید)
امام پاسخ دادند:«نه» ولی درادامه فرمودند« بروید از طرف من بگویید»(مکتوب نکردند)
تقویم را باز کردم و نوشتم «حضرت امام فرمودند امر سپاه با شورای انقلاب باشد». با شورای انقلاب جلسه تشکیل دادیم.
آقای هاشمی رفسنجانی از طرف شورای انقلاب مأمور شد که نظارت برکارما داشته باشد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«شورای انقلاب» چه کسانی بودند؟
طالقانی، مطهری، هاشمی رفسنجانی، بهشتی، مهدوی کنی، موسوی اردبیلی، باهنر،مهندس بازرگان، یزدی، صدر حاجسیدجوادی، کتیرایی، تیمسار قرنی ،عزتالله سحابی و عباس شیبانی
مرتضی مطهری،یدالله سحابی،هاشمی رفسنجانی،مهندس مهدی بازرگان،هاشم صباغیان،ابوالحسن بنی صدر
تاریخ تشکیل شورای انقلاب در تقویمهای رسمی ۲۲دیماه ذکر شده است اما در خاطرات اعضای برجسته این شورا آمده است که از اواخر آبان ۱۳۵۷موضوع تشکیل «شورای انقلاب»مطرح بوده است.
«مهندس مهدی بازرگان »میگوید: ترکیب شورای انقلاب چهار بار عوض شد ولی همیشه اکثریت آن را معممین تشکیل میدادند.
ترکیب اول که با پیشنهاد نخستوزیر و تصویب وزرای دولت موقت صورت گرفت، عبارت بود از آقایان:
طالقانی، مطهری، هاشمی رفسنجانی، بهشتی، مهدوی کنی، موسوی اردبیلی، باهنر، یزدی، صدر حاجسیدجوادی، کتیرایی، تیمسار قرنی و من، به انضمام آقایان: عزتالله سحابی و عباس شیبانی که بلافاصله بعد از خروج از زندان به فرانسه رفته بودند.
بعد از تعیین دولت موقت و خارج شدن وزرا از شورای انقلاب به جای ما، آقایان بنیصدر، قطبزاده، مهندس موسوی، پیمان و جلالی را وارد کردند؛ بدون آن که بهجای شهید مطهری و مرحوم طالقانی شخص جدیدی جانشین شود. تغییر سوم بعد از استعفای دولت موقت و واردکردن آقایان کتیرایی، معینفر، رضا صدر و من به دستور امام صورت گرفت و در عوض آقایان پیمان، مهندس موسوی و جلالی خارج شدند.
«آیت الله بهشتی » می گوید: اول امام به یک گروه پنجنفری از روحانیت مسئولیت دادند که برای شناسایی افراد لازم برای اداره آینده مملکت، تلاش کنند.
این عده عبارت بودند از: آیتالله مطهری، هاشمی رفسنجانی، موسویاردبیلی، باهنر و خود بنده(بهشتی)، بعد با آقای مهدوی کنی صحبت کردیم و به امام اطلاع دادیم و ایشان افزوده شدند.
بدین ترتیب هسته شورای انقلاب یک گروه ۶نفری شد.
بعدها از روحانیون آیتالله خامنهای نیز اضافه شدند. جلسات شورای انقلاب گاهی در مدرسه علوی، گاهی در مدرسه رفاه و گاه در منازل اشخاص تشکیل میشد.
«هاشمی رفسنجانی» می گوید: آقای مطهری در مراجعت از سفر پاریس دستور رهبر عظیم الشأن را مبنی بر تشکیل شورای انقلاب آوردند. حضرت امام آقایان شهید مطهری، شهید بهشتی و موسوی اردبیلی و شهید باهنر و اینجانب را به عنوان هسته اولیه شورای انقلاب تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر با اتفاق نظر این ۵ نفر اضافه شوند و درجلسات ابتدایی تصمیم براین شد که حتی الامکان ترکیب شورا از اعضای روحانی وغیر روحانی به نسبت مساوی و نزدیک به هم باشد... پیش از پیروزی انقلاب آقایان سیدمحمود طالقانی ، سیدعلی خامنه ای، مهدوی کنی، احمد صدر،حاج سیدجوادی، مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، مهندس مصطفی کتیرایی، سرلشکر ولی الله قرنی، سرتیپ علی اصغر مسعودی به اتفاق آرا به عضویت انتخاب شدند.
تغییرات بعدازتشکیل دولت بازرگان
پس از پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت، آقایان بازرگان و سحابی و کتیرایی و حاج سیدجوادی و قرنی به دولت و ارتش منتقل شدند و به جای آنها آقایان دکتر حسن حبیبی، مهندس عزت الله سحابی، دکتر عباس شیبانی، ابوالحسن بنی صدر ، صادق قطب زاده انتخاب گردیدند.
و در مرحله بعد پس از شهادت استاد مطهری آقایان مهندس میرحسین موسوی، احمدجلالی و دکتر حبیب الله پیمان انتخاب شدند و آقای مسعودی به کار اجرایی رفت...
پس از تسخیر لانه جاسوسی(۱۳ آبان سال ۱۳۵۸) و با استعفای دولت موقت اعضای شورای انقلاب دارای ترکیب دیگری شد.
نمازجماعت درسفارت آمریکا
این شورا به فعالیت های انقلابی خود تا پنج شنبه، ۲۶ تیر ۱۳۵۹(٤ رمضان ١٤٠٠) ادامه داد.
تا اینکه دکتر حسن حبیبی سخنگوی شورای انقلاب در آخرین مصاحبه خود گفت:
« امروز با رسمیت یافتن مجلس شورای اسلامی و کامل شدن اعضای شورای نگهبان قانون اساسی ، کار شورای انقلاب که تاکنون وظیفه قانونگذاری را بر عهده داشت نیز به پایان رسید.
***
فارس*ماجرای بازداشت مجتبی طالقانی، غائله ضد انقلاب و نقش غرضی با توجه به بازداشت دو تن از برادرانتان و تلاش ضد انقلاب برای انتقام گرفتن از آیتالله طالقانی، توضیح دهید
وحیده دختر دوم آیتالله طالقانی
وحیده طالقانی:برادرم از مبارزانی بود که با محمد منتظری همکاری میکرد، البته برادرم تمایلات مذهبی نداشت اما واقعاًمبارزه کرده و خیلی هم کمک کردند. آنها با شهید منتظری از کشور خارج میشوند و مبارازت خود در لبنان را شروع میکنند؛ البته در مبارزات بد رفتاری و تلفات همیشه وجود دارد، لذا برادرم بعد از انقلاب فکر کرد چون انقلاب شده است، میتواند به ایران بازگردد، او(مجتبی) همسری عراقی لبنانی داشت و خودش عربی بلد بود،
آقا نامهای به مجتبی برادرم داد که به دست سفیرِ یاسر عرفات در سفارت فلسطین برساند و حتی آقا گفت همسرت را هم با خود ببر.
اما آنجا کسی آنها را شناسایی میکند و وقتی به طرف منزل میآمدند، جلوی ماشین آنها را میگیرند و چشمشان را میبندند و به جای نامعلومی میبرند تا اینکه در سه راه ضرابخانه پیدا میشوند.
آمریکاییها آنجا برای خود زندان و تشکیلات داشتند و آذوقه چندین ساله آنها آنجا بود و فکر میکردند سالها میمانند.
اما آقا ناراحت بود و مدام قدم میزدومی گفت« اینها، بچهها را به ازای ساواکیها، گروگان گرفتهاند »
چراکه ساواک فوراً برچیده نشد و عوامل شاه حضور داشتند، لذا اینها را گروگان گرفتند تا زندانی آنها را آزاد کنند.
وحیده خانم درادامه می گوید: همه به جنب و جوش افتادند که آنها را پیدا کنند .
یکی از برادرانم ماشینی را پیدا کرده بود که آنها را آنجا برده بود،
وقتی خبر آوردند دیدیم که آقای محمدغرضی آمد و از آقا عذرخواهی کرد.برای اینکه میگفتند آقای غرضی مسئول این کار بوده است(دستوربازداشت مجتبی راداه)،
من به آقای غرضی گفتم: شما فکر نکردید اگر در این التهابات و بحرانها اتفاقاتی برای آقا بیفتد چطور جواب میدهید؟
او(غرضی) هم از شرمندگی شروع به نماز خواندن کردن تا آقا(پدر) آمد.
در فاصله بازداشت شدن مجتبی، آقا از شهر بیرون رفت و سپس خبر آوردند که تهران شلوغ شده و از این مسئله بهرهبرداری میکند،
سپس امام، سید احمدآقا را فرستاد یا اینکه تلفنی با آقا صحبت کرد که برگردید.
*آیتالله طالقانی از حضرت امام آرامش میگرفت
بنابراین وقتی آقا دید، آنها مشغول بهرهبرداری از این اتفاق هستند، برگشت و خدمت امام رفت،
آقا هم در جمع خبرنگاران درباره این اتفاقات گفته بود، خبری نیست، من هر وقت افسرده و آزرده میشوم دلم میگیرد، نزد امام میآیم و از او الهام و آرامش میگیرم و باز میگردم. همانجا،
امام به آقا گفته بود آنقدر از اینها طرفداری نکنید، آنها درستبشو نیستند
از راست به چپ: مادرِهمسر آیتالله طالقانی، وحیده، بتولخانم، آیتالله طالقانی، مجتبی و مهدی طالقانی
اعظم اعلایی طالقانی
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: همسران وفرزندان آیت الله طالقانی
آیت الله طالقانی دارای ۲همسر و۱۰ فرزندهستند.
آیتالله طالقانی در منزل شخصی (پیچ شمیران) به اتفاق همسر، مادر همسر و فرزندانش مهدی، مجتبی و وحیده طالقانی در سال ۱۳۴۷
فرزندان همسر اول «بتول خانم» : مهدی،مریم، وحیده، حسین و مجتبی ومهدی است که این خانم سال ۱۳۸۶فوت کردند.
فرزندان همسردوم«توران خانم »: اعظم، ابوالحسن، طیبه وطاهره(۲قلو) ومحمدرضا است که این خانم دراوائل انقلاب درگذشتند.
خاطره۲زنه بودن آیت الله طالقانی
چه طور شد که آقای طالقانی همسر دوم اختیار کردند؟
آیت الله طالقانی درجواب اعتراض به«۲زنه» خانم حجتی:شما این دو تا را بردار برو یک زن حسابی برای من بگیر.!
مهدی طالقانی: احمد جلالی نقل می کند و البته من از آقای حجتی هم پرسیدم. آقای جلالی می گفت با آقای طالقانی به خانه آقای حجتی کرمانی رفتیم ناهار آنجا مهمان بودیم. آقای حجتی کرمانی همسرش را به اسم پسرش صدا می کرد مثلا می گفت مادر علی، همسر آقای حجتی می خواسته به بهانه چایی آوردن وارد اتاق شود اما آقای حجتی مانع می شد. اصرار می کند، آقا می گوید «آقای حجتی اجازه بده» همسر آقای حجتی بالاخره می آید داخل اتاق و می گوید «آقای طالقانی ما شما را دوست داریم شما با رژیم شاه مبارزه کردید اما کار شما یک اشکال دارد؟» آقا می گوید «اشکال کار من چیست؟» همسر آقای حجتی می گوید «داستان اینکه شما دو همسر اختیار کردید چیست؟» آقا می گوید «عیبی ندارد شما این دو تا را بردار برو یک زن حسابی برای من بگیر».(خنده).
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این گزارش ،خبرآنلاین است با اصلاحات واضافات.
«اولین نمازجمعه درایران»(به امامت آیت الله طالقانی) دردانشگاه تهران ۵ مرداد ۱۳۵۸.
آیت الله طالقانی ۶ نمازجمعه برگزارکردند، ۵ نماز در دانشگاه تهران و یک نمازجمعه در بهشت زهرا و در ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ فوت کردند.
آیت الله سیدمحمود طالقانی، فرزندآیت الله ابوالحسن طالقانی (متولداسفند ۱۲۸۹)
«سیدمحمودطالقانی »در ۱۳۴۲ خورشیدی به زندان رفت که پس از پنج سال زندان، عفو و آزاد شد اما بار دیگر در دوم آذر ۱۳۵۴ خورشیدی توسط دادستان ارتش دستگیر وبه ۱۰ سال زندان محکوم زندانی شد،در در آبان ماه ۱۳۵۷آزادشد(۸سال درتبعیدوزندان بسربرده است.)
وی اولین «رییس شورای انقلاب»واولین امام جمعه وعضومجلس خبرگان بوده است.
در۱۹ شهریور ۱ ۳۵۸ درگذشت.
زندگینامه آیت الله طالقانی،۷باردستگیری وزندانی شدن این مبارز را،چگونگی انتخاب ایشان بعنوان اولین امام جمعه تهران واولین نمازجمعه درکشور(بعدازپیروزی انقلاب)همسران وفرزندان+ماجرای دستگیری پسرآقای طالقانی +بیل وکُلنگی که باآن قبرآقای طالقانی راکنده بودند(سخنان امام خمینی) وتصاویرکمتردیده شده«ابوذرزمان» راخواهیددید.وکلاً ۸ماه زندگی بعدازپیروزی انقلاب رامرورخواهیم کرد.
«نمازعیدفطر آیت الله طالقانی»
دراین روز(جمعه اول شوال ۱۳۹۹)مصادف با ۲ شهریور ۱۳۵۸ بودآیت الله طالقانی نمازعیدفطربرگزارکردند.
آیت الله طالقانی وامام
شناسنامه انقلاب
امام خمینی وآیت الله طالقانی
صمیمیت آیت الله طالقانی وآیت الله بهشتی
آیت الله طالقانی،مهندس مهدی بازرگان و استادمرتضی مطهری
بترتیب:غاده جابر(همسردکترچمران)،مصطفی چمران،آیت الله طالقانی،مهدی چمران،؟
آیت الله طالقانی وسران نظام جمهوری اسلامی(بنی صدر وهاشمی وبهشتی)
ازراست:مهندس مهدی بازرگان، آیت الله سیدمحمودطالقانی ومهندس یدالله سحابی
آیت الله طالقانی وشهیدبهشتی -کردستان
آیت الله طالقانی درمیان بنیانگذاران نهضت آزادی-مهندس مهدی بازرگان،دکتریدالله سحابی ودیگران
اولین نمازجمعه تهران
نمازجمعه آیت الله سیدمحمودطالقانی در بهشت زهرا ۱۶ شهریور ۱۳۵۸ آخرین نمازجمعه طالقانی ۳ روز قبل از فوت.
آیت االله طالقانی درحال ایرادخطبه-نمازجمعه-دانشگاه تهران
اولین نمازجمعه درتهران بود که توسط آیت الله طالقانی درپنجم مرداد ١٣٥٨دردانشگاه تهران برگزارشد
نمازجمعه آیت الله طالقانی-دانشگاه تهران
آخرین نمازجمعه آیت الله طالقانی-بهشت زهرا ۱۶ شهریور ۱۳۵۸
طالقانی-مجلس خبرگان-اجتناب ازجلوس برکُرسی
سخنرانی-دانشگاه تهران-کریم سنجابی کنارامام جمعه
یدالله سحابی،آیت الله سیدمحمود طالقانی،مهندس مهدی بازرگان،اضغربدیع زادگان
آیت الله طالقانی-سفرقم-سفرپرماجرا
نمازجمعه تهران-به امامت ایت الله طالقانی:ازچپ به راست:(عینکی)دکترابراهیم یزدی،دکترصادق قطب زاده،مهندس محمدتوسلی،احمدصدرحاج سیدجوادی،مهندس هاشم صباغیان.
نمازجمعه تهران
آیت الله طالقانی درمیان مهندس مهدی بازرگان ودکتریدالله سحابی
۲ابوذر-ابوذررسمی وابوذراسمی(حجت الاسلام ابوذربیدار)
آیت الله سیدمحمودطالقانی،سیدمجتبی طالقانی،آیت الله صادق خلخالی وحجت الاسلام سیدحسین خمینی(فرزندسیدمصطفی)
آیت الله سیدمحمودطالقانی
آیت الله طالقانی درمیان آیت الله بهشتی وهاشمی رفسنجانی
غلامرضاتختی وطالقانی
مجلس خبرگان:بنصدر(رئیس جمهور)درکنارآیت الله طالقانی
آیت الله طالقانی وشهیدیهشتی
نمازعیدفطر (جمعه ۲ شهریور ۱۳۵۸)دانشگاه تهران
دراین روز(جمعه اول شوال ۱۳۹۹)مصادف با ۲ شهریور ۱۳۵۸ بودآیت الله طالقانی نمازعیدفطربرگزارکردند.
آیت الله سیدمحمودطالقانی-امام جمعه دائم ۶نمازنمازجمعه اقامه وامامت کرد(اولین نمازجمعه درنظام جمهوری اسلامی درتاریخ۵مرداد۱۳۵۸در"زمین ورزش"دانشگاه تهران برگزارشد)
اولین نمازجمعه ای که درآن سال روزقدس اعلام شد
آیت الله طالقانی-یاسرعرفات،جلال الدین فارسی،محمدبسته نگار(دامادآیت الله)
انتقال پیکرآیت الله طالقانی
خیل کثیرمردم درتشیع جنازه آیت الله طالقانی
نمازجمعه آیت الله طالقانی
۱۹ شهریور ۱۳۵۸ درگذشت رییس شورای انقلاب و عضو مجلس خبرگان قانون اساسی،امام جمعه تهران
تشیع جنازه مرحوم طالقانی
روزنامه-اعلام رحلت ابوذرزمان
تشیع جنازه بی سابقه -مبارزخستگی ناپذیر
قبرآیت الله طالقانی-درحال آماده سازی برای درآغوش کشیدن یک انقلابی
پیکرمطهربازوی معمارانقلاب
مزارآیت الله طالقانی-اولین روزهای خاکسپاری
«آیت الله بهشتی» درآماده سازی قبرآیت الله طالقانی نظارت می کند
مسجد اعظم قم؛ امام خمینی در مراسم ترحیم آیتالله سیدمحمود طالقانی
توضیح نگارنده(پیراسته فر):(بوسیدن «بیل و کُلنگی» که باآن قبرآیت الله طالقانی را کنده بودند)
-«عشقبازی باآن بیل کلنگی که مُتَبَّرِک به تُربت ابوذرزمان شده بود»/سخنرانی: جمعه، ۲۳ شهریور ۱۳۵۸
امام خمینی : شما دیدید که آن بیل و کُلنگی که قبر ایشان(آیت الله طالقانی) را کنده بودند و با او خاک را بیرون آورده بودند و مردم با آن بیل و کلنگ چه میکردند، عشق بازی میکردند، میبوسیدند، حمله میکردند، بعضی به بعض و این بیل و کلنگ را میبوسیدند؛ چرا میبوسیدند؟
بیل و کلنگ که بوسیدنی نیست! ... به همان انگیزهای که ضریح ائمه اطهار و بزرگان ما را میبوسند، همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند[ صحیفه نور، ج۹ - صفحه ۵۳۴]
دیدگاه امام دررابطه با آیت الله طالقانی امام خمینی:شما دیدید که آن بیل و کلنگی که قبر ایشان را کنده بودند و با او خاک را بیرون آورده بودند و مردم با آن بیل و کلنگ چه میکردند، عشق بازی میکردند، میبوسیدند، حمله میکردند، بعضی به بعض و این بیل و کلنگ را میبوسیدند؛ چرا میبوسیدند؟ بیل و کلنگ که بوسیدنی نیست! برای اینکه آقای طالقانی یک مرد دُمکراتی بود بیل و کلنگش را میبوسیدند؟!
به همان انگیزهای که ضریح ائمه اطهار(درعشق به ائمه..جلوه ای ازجمال خدارامی بینند) و بزرگان ما را میبوسند،
همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند، برای روشنفکریاش نبود؛ برای این بود که این(طالقانی) را نایب پیغمبر خودشان میدانستند.
این حضرت معصومه(قُم) را دختر امام خودشان میدانند که آستانش را میبوسند. آستانه هم یک خرده طلاست؛ یک خرده آهن است، این آهن و طلا را چرا میبوسند؟ خیلی آهن و طلا توی دنیا هست. خوب لیره هم دستشان میآید، هیچ وقت میبوسند؟! این انگیزه علاقه مردم به «مبادی» است.
چرا «حجرالأسود» را میبوسید و لمس میکنید و به او تبرک میجویید؟ چرا دور یک خانه سنگی و گِلی، میلیونها مردم هر سال میروند و طواف میکنند؟ [چون] انگیزه، انگیزه الهی است. هر چه مربوط به «دستگاه خدا» باشد احترام دارد.
شما این پوستی که با او جلد «کلام الله» را درست کردهاند میبوسید و به چشم میگذارید؛ خوب پوست است، چرا؟
برای اینکه در جوف(داخل) این کلام خداست. همه چیز برای خداست. ما احترام هم به هرکس بگذاریم برای خدا باید باشد.
ملت ما این بیل و کلنگی را که چند روز پیش از این میبوسیدند به انگیزه این بود که طالقانی؛ نایب پیغمبر ماست. :صحیفه انقلاب جلد ۹ - صفحه ۵۳۴
«امام خمینی» حتی در ماجرای مجاهدین خلق ، پشت سر آقای طالقانی ایستاده بودند ، امام اجازه نداد بیاحترامی به آقای طالقانی شود../سایت جماران گفتوگویی با عبدالواحد موسویلاری-وزیرکشوردولت سابق /۰۶ آذر ۱۳۹۱انتخاب
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:حُرمت سرمایه های انقلاب
حفظ «حُرمتها»اصحاب امام،سرمایه های انقلاب.
«محسن رفیقدوست» ماجرای دستگیری «مجتبی طالقانی» رااینگونه روایت می کند:در داستان دستگیری پسر آقای طالقانی، امام ما را به قم احضارکردند.
وزیرسپاه می گوید :من و خانم مرضیه حدیدچی(دباغ)، آقای محمد غرضی و احتمالا آقای محسن رضایی به قم رفتیم.
پرونده پسر آقای طالقانی(مجتبی) را برای امام بردیم.
امام فرمودند :«اگر این پرونده متعلق به احمد بود و شما احمد را می گرفتید، من از شما تشکر می کردم،
امااین پرونده مربوط به آقای طالقانی است که «حق بزرگی بر گردن مملکت و جوانان ما دارد» بروید ماجرا را یکجوری جمع کنید.»
سایت الف۳ شهریور ۱۳۹۵-بنقل ازمصاحبه خبرگزاری مهربامحسن رفیقدوست(فرمانده سابق سپاه-اولین وآخرین وزیرسپاه)/پایان.توضیح نگارنده-پیراسته فر:دربعضی ازمنابع از علیمحمدبشارتی اسم برده شده که دراین دیداربودند وشایددردیداردیگری بوده.
بشارتی:نفردوم سمت چپ،ردیف اول.
علیمحمدبشارتی می گوید:ماپسر آقای طالقانی را در۲۳ فروردین ۵۸ دستگیر کردیم ،حکم بازداشت مجتبی طالقانی را من نوشتم و آقای غرضی دستگیر کرد.
ما با همان ماشین« بلیزر» که امام را به بهشت زهرا برد رفتیم خدمت امام،رفیقدوست رانندگی می کرد،
آقای علی دانشمنفردوآقای غرضی هم بودند.بنده سخنگوی آنها بودم،
وقتی رفتیم خدمت امام گزارش دادیم، بنده گفتم آقا !ما به نظر خودمان هیچ خبط و خطایی نکردیم و بنابر وظیفه دیدیم که این آقا(مجتبی) متهم به قتل است، خواستیم که ایشان دستگیر وبازجویی شود وبعداستعفایم را تحویل امام دادم.
امام هم در جواب ما فرمودند: حتی اگر این احمد هم خلاف کرد بازداشتش کنید هیچ کس هم نباید در کار شما دخالت کند؛ اما بروید و رضایت آقای طالقانی را جلب کنید.
ماچند بار خواستیم برویم خدمت آقای طالقانی اما مرحوم آقای طالقانی گفته بود که تا زمانی که غرضی و بشارتی هستند، نباید بیایید./پایان گزارش آقای بشارتی.
خدمت آقای بشارتی بایدعرض کنیم که اولاً امام حکم مسئولیت رابه شما نداده بود که حکم استعفاراتفدیم امام کردید،ثانیاً یک مطیع امرولایت که درمقابل اولی امرش اینطوربااستغنی حرف نمی زند!(لازم به ذکراسته که امام خمینی نه به رده های پایین حکمی ندادند،حتی به فرماندهان ارشدسپاه حکم -کتبی-ندادند،غیرازآقای لاهوتی که آن هم تمایلاتش به منافقین بود،۲پسرش مشکل داربودندوسرانجام ناگواری هم داشت)،این نکته قابل ذکراست که امام همیشه حامی سپاه بوده :
حضرت امام خمینی : من از سپاه راضی هستم و بههیچوجه نظرم برنمیگردد؛ اگر سپاه نبود، کشور هم نبود؛ من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامی میدارم، چشم من به شماست.
واماحالا خیلی ازبچه مسلمانها، راحت به اصحاب امام خمینی توهین می کنند وحتی به اهل بیت امام خمینی جسارت می کنند،به بهانه واهی،درحالیکه بیت امام همیشه یارو یاوررهبرمعظم انقلاب( آیت الله خامنه ای) بودند واینکه هرکسی ولایت رابرنتابد وروبرویش بایستد،ماهم روبرویش می ایستم ولی نه اینکه مثل مافکرنکندآن رامتهم به ضد ولایت بکنیم وتوهین وجسارت رانثارش کنیم!.
خداوندبه پیامبرش می فرماید ای رسول من به مردم بگو: قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ شَکُورٌ ﴿٢٣شوری﴾اجررسالت احترام به اهل بیت است.
بی دُخان نبود.
طالقانی به روایت دخترش
وحیده دختر دوم آیتالله طالقانی
از راست به چپ: مادرِِهمسر آیتالله طالقانی، وحیده، بتولخانم ، آیتالله طالقانی، مجتبی و مهدی طالقانی
خانم طالقانی! برای ما درباره نقش آیتالله طالقانی در تاریخ انقلاب و ناگفتههای زیادی که به دلایلی تا کنون از ایشان منتشر نشده است، صحبت کنید.
سیده وحیده طالقانی:پدرم سال ۱۲۸۹ شمسی متولد شدند. ۱۲۹۴ به مکتبخانه رفتند و ۱۲۹۸ به تهران هجرت و در مدرسه رضوی تحصیل کردند، ۱۳۱۰پدرشان(بابابزرگ) فوت کرد و همان سال به نجف اشرف رفتند و نزد علمای بزرگ نجف ادامه تحصیل دادند و سال ۱۳۱۶ موفق به کسب درجه اجتهاد از آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی و آیتالله حائری یزدی در قم شدند.
سال ۱۳۱۸ اولین زندان رفتن (۶ ماهه) ایشان(پدر) بود.
وقتی امام گفتند حکومت اسلامی شده و به زنان گفتند باید با حجاب باشید، برخی افراد برآشفته شده و جلوی نخستوزیری اعتصاب کرده بودند اما وقتی نزد آقا آمدند، ایشان آنها را آرام کرد.
* منزل پدری ما «خانه انقلاب» بودلطفاً برایمان از منزل آیتالله طالقانی و نقش آن خانه در دوران حوادثانقلاب صحبت کنید.
حبیب الله پیمان دبیر کل جنبش مسلمانان مبارز-صاحب نشریه اُمّت
وحیده طالقانی:«خانه انقلاب» منزل پدری ما بود، البته این خط قرمز نیست که شما بترسید و بگویید خانه انقلاب، جماران بود؛ دکتر پیمان بعد فوت آیتالله طالقانی مصاحبه کرد و گفت «امام درباره طالقانی همه چیز را گفت ما دیگر حرفی برایمان باقی نمانده است.»
خانه انقلاب
یکی از غفلتهای رسانهها این است که سراغی از سرنوشت «خانه انقلاب» نمیگیرند؛ وقتی امام در پاریس بودند تا تشریف بیاورند، به مدت چند ماه، خانه پدری ما «خانه انقلاب» بود، یک خانه سه طبقه داشتیم که قدیمی ساز هم بود و در زمانی که پدرم زندانی بودند، دوستان پدرم خانه قبلی ما را فروختند و گفتند باید به جای بهتری بروید که آرامش داشته باشید، لذا به خیابان پیچشمیران آمدیم.
در حال حاضر نیز کتابخانه شده است طالقانی:بله، همزمان با اوج گرفتن انقلاب پدرم میگفت باید زیر زمین را خالی کنید و به طبقه دوم بردید، بعد از مدتی میگفت باید طبقه دوم را نیز خالی کنید و به طبقه سوم بروید، بالاخره همه طبقات را گرفتند و ما را به جای دیگری فرستادند. تمام مشکلات جامعه به خانه ما منعکس میشد، وقتی امام هر پیامی برای مردم میفرستادند، آن را به شکل نوار مخفی میکردند و به منزل ما میآوردند و به پدرمان میدادند و مجوز انتشار آن را از آقا میگرفتند. اکثر پیامهای امام به آن محل میرسید و آن خانه همه کاره بود.
بعد از مدتی که پدر فوت کردند آن خانه را به مادرمان بخشیدیم و مادرمان نیز آنجا را وقف کردند و سپس از وقف در آوردند و آن را به شهرداری دادند البته با این تعهد که آنجا تبدیل به کتابخانه شود.
درباره مبارزات آیتالله طالقانی بیشتر برایمان توضیح دهید؟
وحیده:آقا(پدر) مسائل مبارزاتی خود را از سال ۱۳۱۷ شروع کردند، مادرم نوشته بودند که در سال ۱۳۱۶ ازدواج کردند و ۲ سال بعد وقتی زمان کشف حجاب بوده است، رضاخان با زور چادر را از سر زنان میکشیدند.
بازداشت وزندان
باراول- در سال ۱۳۱۸، پدرم بیرون رفته بودند و دیدند آژان ها از سر یک زن چادر کشیدند و شروع به دعوا میکنند که چرا این همه در حق مردم اجحاف میکنید، همان جا درگیری لفظی میشود و ایشان را به شهربانی میبرند.
باردوم- در سال ۱۳۱۹ پدرم دیدند از مغازهای دزدی شده است و به یک پاسبان اعتراض میکند و پاسبان به ایشان میگوید جواز عمامه خود را نشان بدهید، که میگوید ندارم و او هم میگوید که شما آخوندها کلاش هستید و درگیری لفظی میشود و آقا میگوید که من جواز عمامه همراهم نیست و آنها ۱۴ روز بعد سراغ پدرم آمدند و او را دستگیر کردند و به زندان بردند که البته با وساطت آزاد میشوند.
البته پدرم ۵مورد به زندان رفتند.
دفعه سوم که پدرم دستگیر شد، سال ۳۳ بود که نواب صفوی را به همراه خلیل طهماسبی و عبدخدایی در خانهمان در امیدیه پنهان کردند،
«نواب صفوی عادت داشت سحرها بیدارمی شد وسروقت صبح اذان میگفت »که آقا به او گفت «مردِ حسابی اینجا لانه زنبور است، اذان میگویی همه همسایهها متوجه میشوند» با این وجود کسی متوجه حضور نواب صفوی نشد تا اینکه شبی قشون شاهنشاهی اسلحه بدست به خانه ریختند تا نواب صفوی را بگیرند در حالی که چند روز قبل نواب صفوی از آنجا رفته بود.
بالاخره آقا را میبرند و بعد از یک مدتی بازپرس از او میپرسد که چرا نواب صفوی را راه دادید که میگوید سیدی به من پناه آورده بود، اگر برای تو هم مشکلی ایجاد شود به شما هم پناه خواهم داد.
مرحله چهارم دستگیری ایشان در بهمن ۴۱ بود که بعد از ۷ ماه زندانی- اول محرم مصادف با ۱۵ خرداد ۴۲ آقا را آزاد میکنند.
و مادرم میگفت ایشان را آزاد کردند چون حتما مدرکی نداشتهاند. بعد از چند روز به مسجد هدایت رفتند و گزارش دادند در این چند ماهی که بازداشت بودهاند، چطور از آنها پذیرایی شده است؛ تعریف می کردند سحرهای ماه رمضان فقط یک سیبزمینی به آنها می دادند.قرار بود یک شب همراه دانشجویان به مسجد بروند و گزارش بدهند که خادم مسجد خبر داده آقا اینجا نیاید، چون به مسجد ریخته بودند.
ممنوع المنبر
مسجد هدایت هم یکی از پایگاههای مبارزاتی بود و آقا وقتی ممنوع المنبر میشد، پائین منبر می نشستند و حرف میزدند. البته آقا نگران بود که به کسی آسیب وارد شود،
مرحله پنجم-بالاخره ۱۵ خرداد ۴۲ به آقا خبر دادند که امام خمینی را در قم دستگیر کردند؛ آقا خبردار میشود که احتمالاً دنبال ایشان هم میآیند لذا به منزل یکی از دوستان خود در لواسان میروند تا از دسترس دور باشند؛ بالاخره از یکی از بچهها خبر آقا را میگیرند که کجا حضور دارد و به سمت آن ده رفتند اما آقا بالاخره از آن خانه بیرون آمد و نزد این افراد میرود و میگوید چه خبر است؟اگر به خودم میگفتید میآمدم و احتیاجی به این لشکرکشی نبوده است
لذا دوباره ایشان را دستگیر میکنند و حدود ۴ماه به زندان عشرتآباد ارتش بردند و ایشان را محاکمه کردند؛ در این محاکمه که همه ارتشبدها برای محاکمه آمده بودند، آقا جلوی هیچ کدام از آنها بلند نشد و وقتی گفتند از خودت دفاع کن گفت من دفاعی ندارم.
وقتی محاکمه به ظهر میرسید آقا صدای اذان را بلند میکرد و میگفت وقت نماز است.
بالاخره هیچ دفاعی از خود نکردند تا اینکه به چند سال حبس محکوم شدند.
آقا ۴ماه در زندان بود و ۴ آبان ۴۶ در روز تولد شاه آزاد شدند.
مرحله ششم-سال ۵۰ مرحله بعدی زندانی شدن ایشان بود؛ روز عید فطر دنبال آقا میآیند و ایشان را به مسجد میبرند اما یک عده ساواکی آنها را تهدید کردند که حق ندارید ایشان را مشایعت کنید، سپس آقا هم برای اینکه صدمهای به آنها نخورد، این افراد را متفرق میکند و میگوید شما نمازتان را در مسجد بخوانید و من نمیآیم
آقا حدود یک ماه در منزل تحت نظر بودند و شهربانیچی ها پست عوض میکردند که ببینند چه کسی در این خانه رفت و آمد میکند؟
مرحله هفتم-بعد از یک ماه مادرم گفت یک عده آمدند که آقا را بگیرند و ببرند و گفتند سؤال و جواب مختصری داریم که همان میشود تا اینکه سال ۵۰ آقا را سه ماه به منطقه بد آب و هوای زابل تبعید میکنند تا اینکه وقتی برگشتند وکیل گرفتند.
وقتی وکیل گرفتند حکم ایشان تبعید یک سال و نیمه به یک منطقه خوشآب و هوا تغییر کرد و ایشان به بافق کرمان تبعید شدند.
حدود سال ۵۲ ایشان بر میگردد
مرحله هشتم-اما در آخرین مرحله سال ۵۷ پدرم را همراه نهضتیها میگیرند و در این مدت که محکوم شده بودند در زندان قصر بود.
فارس:اشاره خوبی داشتید، اما چه شد که منافقین و جریان چپ به فکر مصادره شخصیت آیتالله طالقانی افتادند و سعی کردند شخصیت این بزرگوار را به نفع خود مصادره کنند و فضا را طوری نشان دهند که القاء کنند ایشان جز معارضین بود نه از یاران امام و در واقع قصد داشتند نوعی موازیکاری بین رهبری حضرت امام با آیتالله طالقانی نشان دهند و بحث«پدر طالقانی» را هم مطرح کردند.
وحیده طالقانی: آنها(مجاهدین خلق) تکلیفشان مشخص بود، دوستانشان تعریف می کردند وقتی از آقا پرسیده بودند در زندان اذیتتان کردند، ایشان گفته بودند - با این لفظ که کم نیاورد - «نه اذیت نکردهاند» با اینکه قطرات آب سرد را قطره قطره روی بدن ایشان میچکاندند اما ایشان برای اینکه کم نیاورد میگفت آنقدر گرم بود که داشتم هلاک میشدم.
نظرتان درباره کتابی که مسعود رجوی درباره آیتالله طالقانی نوشته بود، چیست؟
طالقانی:به آنها توجه نکنید و وقت خود را به خاطر آنها نگذارید. مگر هر حرفی را باید اهمیت داد.
*ماجرای بازداشت مجتبی طالقانی، غائله ضد انقلاب و نقش غرضی با توجه به بازداشت دو تن از برادرانتان و تلاش ضد انقلاب برای انتقام گرفتن از آیتالله طالقانی، توضیح دهید
وحیده طالقانی:برادرم از مبارزانی بود که با محمد منتظری همکاری میکرد، البته برادرم تمایلات مذهبی نداشت اما واقعاًمبارزه کرده و خیلی هم کمک کردند. آنها با شهید منتظری از کشور خارج میشوند و مبارازت خود در لبنان را شروع میکنند؛ البته در مبارزات بد رفتاری و تلفات همیشه وجود دارد، لذا برادرم بعد از انقلاب فکر کرد چون انقلاب شده است، میتواند به ایران بازگردد، او(مجتبی) همسری عراقی لبنانی داشت و خودش عربی بلد بود،
آقا نامهای به مجتبی برادرم داد که به دست سفیرِ یاسر عرفات در سفارت فلسطین برساند و حتی آقا گفت همسرت را هم با خود ببر.
اما آنجا کسی آنها را شناسایی میکند و وقتی به طرف منزل میآمدند، جلوی ماشین آنها را میگیرند و چشمشان را میبندند و به جای نامعلومی میبرند تا اینکه در سه راه ضرابخانه پیدا میشوند.
آمریکاییها آنجا برای خود زندان و تشکیلات داشتند و آذوقه چندین ساله آنها آنجا بود و فکر میکردند سالها میمانند.
اما آقا ناراحت بود و مدام قدم میزدومی گفت« اینها، بچهها را به ازای ساواکیها، گروگان گرفتهاند »
چراکه ساواک فوراً برچیده نشد و عوامل شاه حضور داشتند، لذا اینها را گروگان گرفتند تا زندانی آنها را آزاد کنند.
وحیده خانم درادامه می گوید: همه به جنب و جوش افتادند که آنها را پیدا کنند .
یکی از برادرانم ماشینی را پیدا کرده بود که آنها را آنجا برده بود،
وقتی خبر آوردند دیدیم که آقای محمدغرضی آمد و از آقا عذرخواهی کرد.برای اینکه میگفتند آقای غرضی مسئول این کار بوده است(دستوربازداشت مجتبی راداه)،
من به آقای غرضی گفتم: شما فکر نکردید اگر در این التهابات و بحرانها اتفاقاتی برای آقا بیفتد چطور جواب میدهید؟
او(غرضی) هم از شرمندگی شروع به نماز خواندن کردن تا آقا(پدر) آمد.
در فاصله بازداشت شدن مجتبی، آقا از شهر بیرون رفت و سپس خبر آوردند که تهران شلوغ شده و از این مسئله بهرهبرداری میکند،
سپس امام، سید احمدآقا را فرستاد یا اینکه تلفنی با آقا صحبت کرد که برگردید.
*آیتالله طالقانی از حضرت امام آرامش میگرفت
بنابراین وقتی آقا دید، آنها مشغول بهرهبرداری از این اتفاق هستند، برگشت و خدمت امام رفت،
آقا هم در جمع خبرنگاران درباره این اتفاقات گفته بود، خبری نیست، من هر وقت افسرده و آزرده میشوم دلم میگیرد، نزد امام میآیم و از او الهام و آرامش میگیرم و باز میگردم. همانجا،
امام به آقا گفته بود آنقدر از اینها طرفداری نکنید، آنها درستبشو نیستند
و ایشان (پدر)هم در نماز جمعه آن مسائل را می گویند که «من داشتم خودم را برای شما فدیه میکردم» لذا آنها نیز میفهمند که باید از آیتالله طالقانی قطع امید کنند.
آقا"طالقانی" پس از انقلاب تنها ۸ ماه عمر کرده و در همان منزل فوت کردند، دائم نیز مشغول حل و فصل مشکلات بودند.
درباره ماجرای نماز جمعه رفتن آیتالله طالقانی برایمان توضیح دهید.
وحیده طالقانی:قضیه نماز جمعه رفتن آقا هم از این قرار بود که ایشان تعریف میکرد، سیداحمد آقا پشت تلفن به نقل از امام گفته بود که آقا به نماز جمعه برود، برخی میگویند آقا بر نماز جمعه تاکید داشت چون شهید مطهری هم گفته بود نماز جمعه به این مهمی باید در کشور احیا شود.
به آیت الله طالقانی امام جماعت میگفتند در حالی که به تمام امام جمعهها، امام جمعه موقت میگفتند،
البته ما روی این چیزها وقت نمیگذاریم، اما برخی به من این نکته را گفتهاند. آقا درباره این پیام امام که توسط سیداحمد آقا گفته شد،
آیت الله طالقانی میگفت« امام باید به من حکم بدهد تا بروم نمازجمعه رااقامه کنم »که -امام خمینی-میگویند« احتیاج به حکم دادن نیست»،
من میگویم برود نماز بخواند.
*برخی آنقدر جوسازی میکنند که آقا به مسائل فقهی و شرعی اعتقادی نداشته است و فقط به مسائل بزرگ میپرداخته است،
* برخی افراد نیز سوءاستفاده کردهاند،
آیتالله طالقانی گفتند باید حکم داده شود تا مردم متوجه شوند نماز فطرشان با نماز جمعه خواندن باطل نمیشود، در واقع مخصوصا به این مسائل فقهی و ریز میپرداختند
وقتی خواستند بلندگو را نصب کنند آقا گفت اشکال دارد، وصل نکنید چراکه از چرم است و نماز مردم اشکال پیدا میکند.
که گفتند پلاستیک است و مشکلی ایجاد نمی کند.
این هم از ماجرای نماز جمعه. حضرت امام هم نصب آیتالله طالقانی به امام جمعه را اعلام کردند و سپس دنبال این رفتند که محل نماز جمعه کجا باشد.(درمجلس هم روی صندلی نمی نشست)
مقایسه فرزندان طالقانی بابهشتی
سیده وحیده طالقانی:متأسفانه بچههای آقا(پدر) فعال نیستند، برخی میگویند شهید بهشتی اما به هر حال بچههای ایشان فعال هستند.
فارس:شاید چون بچههای آیتالله طالقانی دوگانه هستند؟
وحیده طالقانی: خیر، یکی از مجلات یک بار عکسی در حال سیگار کشیدن از آقا منتشر کرد که من زنگ زدم و به آنها گفتم آن طرفیها مسئولان خود را مشروب به دست نمایش نمیدهند که شما چنین کاری کردید پس حتماً غرضی در کار بوده،
به خود آقای طباطبایی(دکترسیدصادق طباطبایی-برادرخانم حاج سیداحمدآقا خمینی) گفتم که ایشان گفت اشتباهی شده است البته برخی از برادران خیلی از این عکس خوششان آمد. من فکر میکنم آقا مسائلی را میفهمد که نمیتوانست به کسی بگوید حتی گاهی نمیتوان به فرزند خود اعتماد کرد که چقدر دهانش بسته است.
فارس:درباره فعالیتهای خودتان قبل از انقلاب بیشتر توضیح دهید.
دکتروحیده طالقانی:من داروسازی دانشگاه تهران خواندهام. من در تمام دوران، آموزش و پرورش بودم و در دانشکدهام درس میدادم و پول درمیآوردم و زندگیام را اداره میکردم و در واقع سربار پدری که با حداقلها زندگی میکرد، نمیشدم. البته مرا از آموزش و پرورش به بهداشت و درمان منتقل نمیکردند و می گفتند باید از تهران به قزوین بروید
لذا من هم در آموزش و پرورش ماندم و کارشناس بهداشت شدم.وقتی انقلاب شد، داروساز بودم و به خاطر تخصص خود در ساماندهی بیمارستانها و داروها فعال شدم.
بعد از اینکه مسائل انقلاب تمام شد، من هم نزد وزیر بهداشت رفتم چون گفتند هر فردی که در آموزش و پرورش مدرک پزشکی دارد باید به وزارت بهداشت بیاید.
تا اینکه رسما جنگ آغاز شد و زمان موشکباران، من با ماشین خودم در خیابانها میگشتم بلکه بتوانم به مردم کمک کنم. بالاخره سر از هلال احمر درآوردم، آنجا نیز از بین هدایایی مردم به تفکیک داروها میپرداختم. سپس به وزارت بهداری بازگشتم و آنها ستاد رسیدگی به مجروحان جنگ را تشکیل دادند که من در بخش دارویی آن فعال بودم تا اینکه قطعنامه پذیرفته شد و ما با اشک و آه از آنها جدا شدیم.
اعظم طالقانی
نظر وحیده طالقانی درباره کاندیداتوری اعظم طالقانی .نظر وحیده طالقانی درباره کاندیداتوری اعظم طالقانی .
وحیده طالقانی در ادامه سخنان خود با اشاره به انتخابات مجلس دهم و تلاش برخی اصلاحطلبان تندرو و مجلس ششمیها برای ورود به بهارستان خاطرنشان کرد:
آنها (مجلس ششمیها) تشریف بیاورند تا ببینیم دیگر چه کاری میتوانند انجام دهند و چه شاهکاری خواهند کرد؟! البته نباید عمر مردم را هدر داد و باید بدانیم که خداوند ناظر بر اعمال ماست.
مقطعی که«خودشما» وارد فعالیت سیاسی شدید، مجلس ششم بود؟
وحیده طالقانی(نماینده دوره ششم مجلس):من آن فعالیت خود را سیاسی نمیدانم.
زنان نماینده(مجلس ششم) درتحصن ضدولایت
مدیریت سایت-پیراسته فر:وحیده خانم دراین مصاحبه توسط خبرگزاری فارس( اسفند ۱۳۹۲) گرفته شده بعضی وقتها خیلی "جوگیر"شده وفارس هم نهایت "حسن استفاده!"را ازاین قلیان احساسات کرده وبعضاً سئوالاتی می پرسد که طعنه به دولت روحانی باشه وکنایه به استوانه های نظام"هاشمی"و..
این حاجیه خانم بعضی جاها هم اطلاعات درست نداده یا غلو کرده ویا نخواسته بگه یکی از آنها ماجرای برادرش مجتبی وفعالیت خودش درمجلس ششم ،قسمتهایی را حذف کردم
زنان نماینده مجلس ششم:
ششمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۷۸ برگزار شد ۱۳نفر ازمجموع ۲۹۷ نماینده«زن»بودند:وحیده علائی طالقانی، شهربانو امانی، سیده فاطمه خاتمی، طاهره رضازاده ، حمیده عدالت ، اکرم مصوری منش، اعظم ناصری پور، مهرانگیز مروتی ، سهیلا جلودار زاده، فاطمه حقیقت جو متولد ، فاطمه راکعی متولد، جمیله کدیور و الهه کولایی.
تحصن مجلس ششمی ها
انتخابات مجلس ششم مجلس شورای اسلامی در ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ برگزارشد.
پاسخ« ابوالحسن طالقانی» به اظهارات غرضی وبشارتی :
ماجرای دستگیری اینجانب و برادرم مجتبی را با اینکه بارها از ابتدای انقلاب تاکنون در جراید و رادیو و تلویزیون بیان شده بازهم برای تنویر افکار عمومی بازگویی مینمایم. در فروردین ماه سال ۱۳۵۳ درست نزدیک به دو ماه از پیروزی انقلاب میگذشت و هنوز نظام جمهوری اسلامی کاملاً مستقر نشده بود. دفتر نمایندگی فلسطین در تهران افتتاح شد.
مرحوم آیتا... طالقانی به همین مناسبت پیام تبریکی را آماده و اینجانب و برادرم مجتبی و همسرش را که به زبان عربی آشنایی داشتند تکلیف نمود که پیام مزبور را به آن دفتر ببرید. لازم به ذکر است که مجتبی طالقانی از سال ۱۳۵۳ پس از تحت تعقیب بودن از سوی ساواک به خارج از کشور گریخته و بعد از پیروزی انقلاب به کشور بازگشته. نامبرده در خارج از کشور جزو هواداران مجاهدین و پس از انشعاب آن سازمان به گروه چپ پیوسته بود. در هنگام حرکت به سوی دفتر فلسطین در یکی از خیابانهای فرعی دکتر شریعتی اتومبیلی که سرنشینان آن همگی مسلح بودند راه را بر ما بست و بدون هیچگونه مجوزی و ارائه کارتی ما را به سوی کمیتهای واقع در خیابان پاسداران هدایت کرد.
اتومبیل مزبور که ربایندگان آن دو نفر از هواداران مجاهدین به نامهای اصغر صباغیان و علیرضا آلادپوش بودند و ما را به کمیتهای که مدیریت آن زمان با محسن رفیقدوست بود بردند. با توجه به حرکتهای ضد انقلاب در آن مقطع و بیاطلاعی خانواده از بازگشت ما موضوع ابعاد وسیعی پیدا کرد به طوری که با هلیکوپتر در جادهها در پی ربودهشدگان بودند و در رادیو و تلویزیون با اعلام شماره خودرو از مردم برای این آدمربایی کمک میخواستند. لکن تمام تلاشها بینتیجه ماند. برادر کوچکترم محمدرضا طالقانی با تلاشهای فراوان محل مورد نظر که ما را به آنجا برده بودند پیدا کرده و اتومبیل اینجانب را که در پارکینگ محل مزبور بود مشاهده مینماید.
وی متوجه میشود که مسئولیت آن محل با شخصی به نام محمد غرضی است. نامبرده یعنی محمد غرضی توسط محمدرضا طالقانی فرزند کوچک آیتا... طالقانی به نزد آیتا... طالقانی برده میشود و پس از پرسشهای گوناگون توسط محمدرضا طالقانی و اطرافیان آیتا... طالقانی و حرکات ضد و نقیض غرضی، آیتا... طالقانی و فرزندان و دفتر وی بقیه ماجرا را پیگیری و اقرار غرضی به اینکه فرزندان آیتا... طالقانی در کجا زندانی هستند آیتا... طالقانی به علت خودسریها و بیقانونیها و با هشدار به اینکه تا موضوع به طور کامل روشن نشود شهر را ترک مینماید. بعد از مراجعت آیتا... طالقانی از شهر مسئولین کشور آیتا... خمینی، دولت موقت، شورای انقلاب، دادستان، ریاست کمیتهها (آیتا... مهدوی کنی) همگی این بیقانونی و خودسری و آدمربایی را محکوم مینمایند. سپس آیتا... طالقانی به اتفاق مرحوم سیداحمد خمینی به قم مراجعت و راه حل مشکلات کشور را در وجود نظام شورایی میبیند و سخنرانی مبسوطی را در مدرسه فیضیه مینماید. اما دوستان آقای غرضی از جمله آقای بشارتی جهرمی وزیر کشور دولت سازندگی به دفتر امام میروند تا توضیحاتی به ایشان ارائه دهند در آنجا به شورای انقلاب هدایت میشوند و درباره ایشان از مرکز اسناد استعلام میشوند و...
و اما آیا آقای غرضی که« هفده قتل» را به فرزند آیتا... طالقانی نسبت دادهاند میتواند اسامی هفده نفر مقتولین را به زبان بیاورد و در دادگاه اسناد و مدارکی ارائه کند؟
برای روشن شدن حقایق بیشتر خوانندگان عزیز را به کتابی که به همت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی که نام سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام انتشار یافته دعوت مینمایم. تا چنانچه ابهامات رفع و حقایق به طور کامل بر همگان از جمله سخنران آشکار شود شاید به خود آید که گناه و جرم ترور شخصیت افراد بسیار فراتر از ترور فیزیکی آنان مجازات دارد! والعاقبه المتقین.
لازم به توضیح است آقای غرضی همانطور که تأکید کردم اولین بار نیست که این اظهارات سخیف و دروغی بزرگ را به فرزند مرحوم آیتا... طالقانی نسبت میدهند بلکه ایشان در سال ۱۳۸۶ در مصاحبه با ایسنا یکبار دیگر بر اظهارات سخیف خود پافشاری نمودهاند اما تناقضگویی این فرد تا آنجا که ایشان در اول مهرماه ۱۳۸۶ در مصاحبه با روزنامة اعتماد ملی وقتی خبرنگار از ایشان ماجرای بازداشت فرزندان آیتا... طالقانی را میپرسد ایشان خود را مبرا از ماجرا میداند.
همچنین در مصاحبه مذکور در روزنامة قانون در ۱۸ تیر ۱۳۹۲ وقتی خبرنگار از ایشان در مورد وابستگی به کدام دسته و گروه را میکند، ایشان از پاسخ به این سؤال طفره میرود و پاسخی نمیدهد.
ضمناً محافظان ایشان (آیتا... طالقانی)، در آن زمان عبارت بودند از مرحوم محمد ترکان و جواد بافتی و ... اشارهای که آقای غرضی در مورد محافظان ایشان کرده است کذب محض است./۲۳ تیر ۱۳۹۲تابناک.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: همسران وفرزندان آیت الله طالقانی
آیت الله طالقانی دارای ۲همسر و۱۰ فرزندهستند.
طاهره طالقانی مهدی طالقانی(فرزندان آیتالله سیدمحمود طالقانی)
فرزندان همسر اول «بتول خانم» : مهدی،مریم، وحیده، حسین و مجتبی ومهدی است که این خانم سال ۱۳۸۶فوت کردند.
فرزندان همسردوم«توران خانم »: اعظم، ابوالحسن، طیبه وطاهره(۲قلو) ومحمدرضا است که این خانم دراوائل انقلاب درگذشتند.
خاطره۲زنه بودن آیت الله طالقانی
چه طور شد که آقای طالقانی همسر دوم اختیار کردند؟
آیت الله طالقانی درجواب اعتراض به«۲زنه» خانم حجتی:شما این دو تا را بردار برو یک زن حسابی برای من بگیر.!
مهدی طالقانی: احمد جلالی نقل می کند و البته من از آقای حجتی هم پرسیدم. آقای جلالی می گفت با آقای طالقانی به خانه آقای حجتی کرمانی رفتیم ناهار آنجا مهمان بودیم. آقای حجتی کرمانی همسرش را به اسم پسرش صدا می کرد مثلا می گفت مادر علی، همسر آقای حجتی می خواسته به بهانه چایی آوردن وارد اتاق شود اما آقای حجتی مانع می شد. اصرار می کند، آقا می گوید «آقای حجتی اجازه بده» همسر آقای حجتی بالاخره می آید داخل اتاق و می گوید «آقای طالقانی ما شما را دوست داریم شما با رژیم شاه مبارزه کردید اما کار شما یک اشکال دارد؟» آقا می گوید «اشکال کار من چیست؟» همسر آقای حجتی می گوید «داستان اینکه شما دو همسر اختیار کردید چیست؟» آقا می گوید «عیبی ندارد شما این دو تا را بردار برو یک زن حسابی برای من بگیر».(خنده)./منبع :خبرآنلاین.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«اولین نمازجمعه درایران ۵ مرداد ۱۳۵۸ به امامت آیت الله سیدمحمود طالقانی
«اولین نمازجمعه درایران»(به امامت آیت الله طالقانی) دردانشگاه تهران
پیشنهاد برگزاری نمازجمعه به وسیله خود ایشان(آیت الله طالقانی) مطرح شد و امام خمینی نیز برگزاری آن را بر عهده ایشان گذاشتند. به این ترتیب در پنجم مرداد ماه سال ۵۸ مطابق با سوم رمضان ۱۳۹۹ در حالی که چند ماهی از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران می گذشت، این نماز برگزار شد. واگذاری این تکلیف عظیم و سنگین در آن برهه حساس بر عهده آیت الله طالقانی که زبان گویایی برای بازگو کردن حقایق داشت، امری خطیر و بزرگ به شمار می آمد. در آن روز جمعیت زیادی در حالی که تکبیر می گفتند وارد دانشگاه تهران شده و خود را برای برپایی نماز جمعه حاضر کردند. این مهم در واقع سنگ بنای یکی از مهمترین عوامل حفظ و تداوم انقلاب اسلامی بود و از آن پس در کوران حوادث و به ویژه به هنگام جنگ تحمیلی، نقش ارزنده و انسانی ای به وسیله نماز جمعه ایفا شد.
زیارت مزار حضرت آیت الله طالقانی:حجت الاسلام سید محمود دعائی(مدیر مسئول روزنامه اطلاعات)،آیت الله سید احمد موسوی(امام جمعه باقر شهر)، سعید خال مدیر عامل سازمان بهشت زهرا و شهردار حرم مطهر حضرت امام خمینی /دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۷